به بهانهی اول مهر :)
اینجا کلاس دوم دبستان هستم و آن خانم هم ناظم مدرسهاند.
حسین جاوید
@Virastaar
حالا کاری به ایرادهای نگارشی و ویرایشی این پوستر دانشگاه تهران ندارم، اما مگر «بومی» چه اشکالی دارد که نوشتهاند «نیتیو»؟ بگذریم از اینکه خود «چینی» هم منظور را میرساند.
حسین جاوید
@Virastaar
«اهل کتاب»
✔️ «اهل کتاب» («أهل الکتاب») اصطلاحی مستخرج از قرآن است و سدهها، در برابر مشرکان و بتپرستان، به کسانی اطلاق میشده که به یهودیت و مسیحیت و حتی ــ از دید برخی فقها ــ به زردشتیگری باور داشتهاند.
❇️ «اگر که اهل کتاب بگرویدند و بپرهیزیدند، بازگردانیدیمی از ایشان بدیهای ایشان.» (تفسیر طبری، قرن چهارم هجری)
❇️ «در مغان همهی سنتهای اهل کتاب نگاه دارید الّا دو چیز، یکی آن که از ایشان زن مخواهید و دیگر از کُشتهی ایشان مخورید.» (بیان الأدیان، ابوالمعالی علوی، قرن پنجم هجری)
❇️ «نزول این آیت در شأن قومی است که ایمان آوردند از هر دو فریق، از اهل کتاب و مشرکان قریش.» (کشف الأسرار و عدة الأبرار، میبدی، قرن ششم هجری)
❇️ «در جوار او مردی بود از اهل کتاب و نعمتی فاخر داشت و ثروتی به کمال...» (جوامع الحکایات و لوامع الروایات، محمد عوفی، قرن هفتم هجری)
❇️ «عمّ او را پیش مردی از اهل کتاب آورد که در مکه به طبیبی مشغول بودی.» (نهایة المسئول فی روایة الرسول، ابرقوهی، قرن هشتم هجری)
❇️ «اهل کتاب را مهلت داد و مشرکان را مهلت نداد.» (تفسیر گازر، ابوالمحاسن جرجانی، قرن نهم هجری)
❇️ «حرام است کشته و صید بتپرست و آتشپرست و مرتد و سایر کفار غیر اهل کتاب، هر کیش و روش که داشته باشد.» (صیدیه، لسان طبسی، قرن دهم هجری)
❇️ «جایز نیست از برای مرد مسلمان نکاح کردن غیر اهل کتاب.» (ترجمهی شرایع، ابوالقاسم یزدی، قرن چهاردهم هجری)
✔️ در دهههای اخیر این عبارت، با بسامد بالا، مجازاً به کسانی اطلاق میشود که کتابخواناند و به مطالعه علاقه دارند.
❇️ «گاهی هم چون خود را همنشین و انیس و جلیس اشخاصی میدید که همه اهل کتاب و شعر و ادب بودند، قاطر لنگ طبعش او را برمیداشت.» (آسمانریسمان، محمدعلی جمالزاده، ۱۳۴۲)
❇️ «زنم سیمین دانشور است که میشناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتهی زیباییشناسی و صاحب تألیفها و ترجمههای فراوان.» (یک چاه و دو چاله، جلال آلاحمد، ۱۳۴۶)
❇️ «هنگامی که شیخ دریافت که میرزا اهل کتاب و علم است و از تربیت فرزندانش غفلت نمیورزد دربارهی فرزندان او بیشتر پرسید.» (شب هول، هرمز شهدادی، ۱۳۵۷)
❇️ «این هر دو سفرکرده و اهل کتاب و شعر بودند و با جوّ فکری شهر آشنایی داشتند.» (روزها، محمدعلی اسلامی ندوشن، ۱۳۶۳)
❇️ «مردی اهل کتاب و بحثوفحص بود.» (روزگار سپریشدهی مردم سالخورده، محمود دولتآبادی، ۱۳۷۴)
❇️ «چونکه جنون خوندن شبانهروز، دیگه اونجور چون میخوند، زده بود به سرش. قبلش هم اهل کتاب بود.» (شرق بنفشه، شهریار مندنیپور، ۱۳۷۷)
❇️ «قرآن حتی ما را به گفتوگو با کفار و اهل کتاب و منکران خدا و نبوت و معاد فرامیخوانَد.» (شوکران اصلاح، عبدالله نوری، ۱۳۷۸)
* شاهدمثالها از پیکرهی زبانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی استخراج شده است.
حسین جاوید
@Virastaar
ما «Nike» را دههها «نایک» نوشتیم و خواندیم اما، شاید به همت نسل زد، چند سالی است ضبط و تلفظ «نایکی» دارد بسامد بیشتری مییابد و جای «نایک» را میگیرد.
این مصداقی است که نشان میدهد نسل جدید در بهکارگیری اسامی خارجی «آوانگاری» را به «حرفنگاری» ترجیح میدهد.
حسین جاوید
@Virastaar
«مومیایی» مادهی معدنی کمیاب و گرانقیمتی است که اصل آن از کوهها و چشمهها استخراج میشد و از آن ضماد میساختند و به اعضا و جوارح شکسته و آسیبدیده میمالیدند یا معجونش را سرمیکشیدند و معتقد بودند بیماریهای گوناگونی را درمان میکند. این ماده جز آن مواد شیمیایی چندگانهای است که مثلاً مصریان باستان از آن برای حفظ اجساد بهره میجستند و نباید با آن اشتباه گرفته شود.
در این سالها «مومیایی» بهشکل قطعات بلورمانند زرد و سیاه به فروش میرسد و کاربرد اصلی آن از بین بردن «ترس» است. چنانکه پیشتر رایج بود به افرادی که ترسیدهاند «آب طلا» بدهند، «مومیایی» را هم در چنین مواقعی استفاده میکنند و وقتی خبر بدی (مثل خبر مرگ یا تصادف) را برای کسی میبرند یا با فردی مواجه میشوند که بر اثر حادثهای شوکه شده یا ترسیده به او مقدار بسیار کمی «مومیایی» میخورانند.
به این کاربرد اخیر، تا جایی که من بررسیدهام، در هیچیک از فرهنگهای معتبر فارسی اشارهای نشده است. قطعاً فرهنگنویسان آتی باید مدخل کردن «مومیایی» با این معنی را هم در نظر داشته باشند.
حسین جاوید
@Virastaar
توضیحات دوست گرامی، جناب آقای مزدک صدری افشار، فرزند زندهیاد استاد غلامحسین صدری افشار:
از آنجا که مطمئن بودم واژهی «دواگلی» را در فرهنگنامهی فارسی: واژگان و اعلام ( سه جلدی) دیده بودم، باز نگاه کردم، واژهی «دواگلی» بود، اما در فرهنگ معاصر فارسی (یک جلدی) احتمالاً برای اختصار حذف شده. درستتر آن بود که روبهروی «مرکورکروم» میآمد. البته، ضبط واژهی «مرکورکروم» در فرهنگ یک جلدی درست شده و «مرکورکرم» شده است.
شاید برایتان جالب باشد که پدر در اوایل دههی چهل در ارومیه نخستین داروخانهی شبانهروزی و بزرگ استان آذربایجان غربی را دایر کرده بود و اطلاعات دارویی بسیار قوی داشت. بهراحتی نسخه میخواند و مینوشت...
در سفری که بهتازگی به شمال غرب کشور داشتم دو واژهی جدید توجهم را جلب کرد: «رمکه» (ramke) و «ریکه» (reike).
❇️ «رمکه» قاب یا همان «شانه»ی چوبینی است که دور موم عسل قرار گرفته است.
❇️ «ریکه» جعبهی چوبینی است که تعدادی رمکه (معمولاً ده تا) در آن قرار دارد.
این واژهها در مناطق ترکزبان شمال غرب رواج دارند و، از طریق واژگان مختص به دادوستد، کمکم دارند به فارسی هم راه میجویند.
تا جایی که شناخت من از زبان ترکی قد میدهد، این دو واژه ریشهی ترکی ندارند و حدسم این است که از نواحی تالش و زبانها و گویشهای رایج در آنجا به نواحی شمال غربی راه پیدا کردهاند.
در تصویر بالا هر یک از شانههایی که در جعبه قرار دارد «رمکه» و هر یک از جعبهها «ریکه» است.
حسین جاوید
@Virastaar
برخورد ما با دو رویداد مهم ورزشی دنیا جالب بوده است:
🚴 نام «Tour de France» را ترجمه نکردهایم و با آوانگاری و کمابیش شبیه به وامواژه از آن استفاده میکنیم: «تور دو فرانس.»
🏎 نام «Formula 1» [«فرمولا وان»] را ترجمه کردهایم، هرچند بخشی از آن همچنان شامل یک وامواژه است: «فرمول یک.»
حسین جاوید
@Virastaar
❇️ در کشور ما واحد خرید و فروش کاغذ و محاسبهی میزان کاغذ مورد نیاز هر کتاب عمدتاً «بند» است. البته، از واحد «کیلو» هم استفاده میشود اما در برابرش «بند» را هم قید میکنند و محاسبات مبادلهای و ذهنی و عینی ناشران و چاپخانهداران بر اساس «بند» است.
❇️ برخلاف اغلب کشورهای پیشرفته، دستگاههای چاپ افست کتاب در ایران با کاغذهای برشخورده (یا اصطلاحاً «شیت») کار میکنند، نه با «رول». چاپخانههای دیجیتال هم همین «بند»ها را برش کوچکتر میزنند و به خورد دستگاهها میدهند. البته، کاغذ بهشکل «رول» وارد میشود (چون حملونقل «رول» در کانتینر آسانتر و ارزانتر و مطمئنتر است) و اینجا در کارخانههایی به اسم «رولشیتکنی» برش میخورد و بستهبندی میشود و به «بند» بدل میشود.
❇️ هر بند کاغذ شامل ۵۰۰ برگ است و اندازهی برش آن میتواند ۷۰ در ۱۰۰ سانتیمتر (اغلب برای کتابهایی با قطع وزیری) یا ۶۰ در ۹۰ سانتیمتر (اغلب برای کتابهایی با قطع رقعی) باشد و اندازههای کمکاربرد و نامتعارف دیگری هم وجود دارند که فرضاً برای چاپ کتابهایی با قطعهای اصطلاحاً «اروپایی» به کار میروند.
✅ برای محاسبهی میزان کاغذ مورد نیاز هر کتاب فرمولهای متنوعی وجود دارد که این یکی از همه سادهتر است:
تعداد صفحات کتاب تقسیم بر ۳۲، ضربدر تیراژ کتاب، تقسیم بر ۵۰۰.
یعنی اگر فرضاً کتاب شما ۳۰۰ صفحه داشته باشد و تیراژ آن ۱۰۰۰ نسخه باشد، میزان کاغذ مصرفیاش، بهتقریب، چنین محاسبه میشود:
۳۰۰÷۳۲×۱۰۰۰÷۵۰۰=۱۸/۷۵
حسین جاوید
@Virastaar
من نمیدانم این «میل به» (یا «ویروسِ») جدانویسی ضمایر ملکی (بهویژه ضمایر ملکی جمع) از کجا پدیدار شده و در ذهن ناشرانی که چنین شیوهنامهای دارند چه میگذرد. این سیاق مخالف صورت مألوف خط فارسی است و «فلسفه»ای هم ندارد، چون اگر قرار به جدانویسی همهی اجزای کلمات و واژهبستها باشد، قاعدتاً خط فارسی هویتش را از دست میدهد.
تصویری که میبینید متن پشت جلد کتاب خوبی است که اخیراً یکی از بهترین ناشرهای کشور به بازار فرستاده است. سردرگمی چنان است که یک جا نوشته شده «انقراضشان» (با نیمفاصله) و دو خط پایینتر نوشته شده «مطالعاتشان» (پیوسته)!
حسین جاوید
@Virastaar
راهاندازی «ایستگاه صلواتی» (یا، آنطور که این روزها قصد دارند جا بیندازند، «موکب») قدمتی چندهزارساله دارد!
در متن #سغدی «وسنتره جاتکه» (روایتی از تولد بودا) وقتی خاتون [ملکه] به شاه خبر میدهد که باردار است شاه شیوی بسیار شادمان میشود و درجا دستور میدهد در همهی دروازههای شهر مهمانسرا برپا کنند و خوردنی و نوشیدنی بسیار بر آن بگذارند.
حسین جاوید
@Virastaar
این روزها مدام در رسانهها میخوانیم «واکنش ایران میتواند در فلان تاریخ رخ بدهد»!
در منابع این اخبار «could» به معنی «ممکن بودن» و «احتمال داشتن» است، نه «توانستن». بنابراین، فرضاً جملهی
«Iran could attack Israel in less than 24 hours»
را باید چنین ترجمه کرد:
«احتمال دارد ایران طی بیست و چهار ساعت آتی به اسرائیل حمله کند.»
حسین جاوید
@Virastaar
شب بگردیم
علی خدایی
نشر چشمه
چاپ اول/ ۱۴۰۳
رابطهی «شهر ـ متن» و «شهر ـ نویسنده» در کارهای بعضی نویسندگان شرقی و غربی پررنگ است، اما در ادبیات ما ــ بهخصوص در دهههای اخیر ــ کمتر چنین چیزی دیده میشود؛ شاید چون ما بخش عمدهی زندگی و هویتمان را در «خانه» تعریف کردهایم و «شهر» بیشتر برایمان عرصهی حضورهای اجباری است، نه تفنن، و کمتر «شهروند» هستیم. «شهروند ـ نویسنده» از شهر هویت میگیرد و به آن هویت میدهد. مثلاً، رابطهی اورهان پاموک با استانبول را در نظر بیاورید؛ گذشته و حال استانبول و خواندهها و خاطرات پاموک از این شهر خمیرمایهی بسیاری از کارهای درخشان این نویسنده است.
علی خدایی جزو معدود نویسندههای «شهرمحور» ماست، یا درواقع «شده است». او در دو کتاب اول خود ــ از میان شیشه، از میان مه و تمام زمستان مرا گرم کن ــ یک داستاننویس کلاسیک بود، با تعاریف استاندارد؛ اصفهان هم در حاشیهی بعضی داستانهایش به حیاتش ادامه میداد. از یک جایی به بعد او اصفهان را از حاشیه به متن آورد و شد «راوی اصفهان». اینجا بود که نوشتههای او از تعریف پذیرفتهی داستان فاصله گرفتند و به ناداستان یا روایت طعنه زدند و ازقضا گاهی بسیار هم موفق بودند.
در کارنامهی خدایی شب بگردیم بیشتر شبیه نزدیک داستان و کتاب آذر است تا آدمهای چارباغ. کتاب شامل ۱۵ «داستان کوتاه» است که بعضی «یادداشت»اند (مثل «یک مهمانی، یک رقص»)، برخی «خاطره» (مثل «لورتا»)، چندتایی واقعاً «داستان کوتاه» (مثل «کفاشی خوشقدم»)، و بقیه سرگردان بین این سه (مثل خود داستان «شب بگردیم»). این کتاب نشان میدهد که نویسنده راهش را یافته یا ساخته یا انتخابش را کرده که دیگر آن پوستین سابق را از تن درآورد و جامهی راهنمای اصفهان را به تن کند و ما را در دیرینگی این شهر بگرداند. همهی متنها با اصفهان پیوند دارند و از پیادهروی در این شهر و جستوجو در پیشینه و حال آن آب میخورند. گذشته و حال، و گاه آینده، در هم میتنند و آدمهای حاضر را غایب و آدمهای غایب را حاضر میکنند. اصفهان علی خدایی «شهر» نیست و خودش هم یکی از همین «آدم»هاست، گاهی مهربان و خوشخلق، گاهی بیحوصله، گاهی سرپا و گاهی زمینگیر، اما همواره پذیرا.
من خودم عاشق اصفهانم و داستانهای علی خدایی را هم از سالهای دور دوست داشتهام. اگر با سبک کارهای جدید خدایی آشنایی داشته باشید و، مثل من، از قدم زدن در کوچه و خیابانهای اصفهان و توجه به جزئیات بناها و تاریخ و آدمهای این شهر کیفور شوید، قطعاً با شب بگردیم هم ارتباط میگیرید. اگر دنبال داستان به معنای سنتی آن هستید، شاید سختتر این کتاب را بپسندید.
شب بگردیم میتوانست ویرایش خیلی بهتری داشته باشد. چینش داستانها اشتباه است و کتاب با دو متن آغاز میشود که «خارج میزنند» و با جنس دیگر متنها متفاوتاند و ازقضا جزو کارهای ضعیفتر کتاباند. ویراستار اصلاً روی متن «سوار» نبوده و خیلی جاها کلمهها و بهخصوص جملهها را درست متوجه نشده (مثلاً، درنیافته که «مادی» با «مادّی» تفاوت دارد یا «خانم اینپیس» اسم خاص نیست و درواقع «خانم، اینْ پیِس...» است) و، در پی همان نداشتن فهم درست از پیوستگی یا جدایی جملهها و شبهجملهها و سبک نویسنده، در کاربرد نشانههایی مثل ویرگول و نقطهویرگول و نقطه و گیومه بسیار خامدستانه عمل کرده است. امیدوارم در تجدید چاپ کتاب چنین مشکلاتی حل شوند.
شب بگردیم سه، چهار روزی است که از تنور درآمده و فکر میکنم من جزو اولین خوانندگانش بودم! مشتاقانه منتظر دیگر کتاب خدایی هم میمانم که قرار است همین امسال به چاپ برسد.
#معرفی_کتاب_پنجشنبه (۱۴)
حسین جاوید
@Virastaar
انتشارات روزبهان امتیاز نشر آثار #نادر_ابراهیمی را به انتشارات امیرکبیر واگذار کرده است.
اتفاق بسیار عجیبی است، چون این عملاً یعنی پایان گردش مالی میلیاردی این کتابها و خاموشی روزبهان.
زندهیاد جلال فهیم هاشمی، بنیادگذار انتشارات روزبهان، کارمند امیرکبیرِ جعفری بود.
باید منتظر جزئیات بیشتر ماند.
حسین جاوید
@Virastaar
در فرانسه قهوههایی با نام و نگارهی اونوره دو بالزاک عرضه شده است.
چه جذاب!
از دوست گرامیام جناب آقای نجابتی بابت ارسال تصاویر سپاسگزارم.
حسین جاوید
@Virastaar
«آیتم»
استفاده از وامواژهی «آیتم» («item») در سالهای اخیر و در راستای بازاریابی در شبکههای اجتماعی بسامد بالایی یافته است. پیشتر این واژه یک واژهی بهنسبت تخصصی و کمبسامد بود و نهایتاً از زبان مجریان تلویزیونی برای اشاره به «میانبرنامه» شنیده میشد.
❇️ «یه آیتم ببینیم و برگردیم به استودیو.»
این روزها مدام در صفحات اجتماعی رستورانها و فروشگاهها و از زبان بلاگرها «آیتم» را میبینیم و میشنویم.
❇️ «این آیتممون خیلی خوشمزه است.»
❇️ «آیتمهای پاییزیمون شارژ شدن.»
❇️ «آیتمهای متنوعی در فروشگاه موجودن.»
دلیل رواج این واژه میتواند این باشد که شمول عام دارد و هر نوع چیز قابل فروش، از کار دستساز هنری گرفته تا کفش و کلاه و غذا و نوشیدنی و...، را در بر میگیرد. بااینحال، همیشه معادلهای متناسبی در زبان فارسی داشتهایم و، بسته به بافت و نیاز، از آنها بهره گرفتهایم.
✅ «این غذامون خیلی خوشمزه است.»
✅ «محصولات پاییزیمون رو دوباره آوردیم.»
✅ «کالاهای مختلفی در فروشگاه موجودن.»
حسین جاوید
@Virastaar
در متون کلاسیک ادبیات فارسی گندم در تقابل با جو غلهی ارزشمندتر و برتر است. طی تاریخ هم فقرا نان جو میخوردهاند و اغنیا نان گندم.
چند سالی است که اوضاع کاملاً برعکس شده؛ نان جو نان گرانقیمتتری است و رفته در سبد اغنیا!
این هم از آن اتفاقات جالب تاریخ غذاست.
حسین جاوید
@Virastaar
توضیح دوست روسیدان گرامی، جناب آقای محمد یزدانی:
راجعبه پست آخرتان عرض کنم که «رمکه» برگرفته از /ramkəˈ/ (≈رامکا) روسی است به همان معنا.
ریکه هم روسی است از рейка روسی به معنای «میله یا تختهٔ چوبی باریک».
Рамка → رمکه
Рейка → ریکه
هجای «ка-» روسی در جغرافیای ایران معمولاً به «-که» بدل میشود.
ریکه هم روسی است از рейка روسی به معنای «میله یا تختهٔ چوبی باریک».
Рамка → رمکه
Рейка → ریکه
هجای «ка-» روسی در جغرافیای ایران معمولاً به «-که» بدل میشود.
Коляска — کالسکه
Замаска — زامسکه/زامسقه
Банка — بانکه
Шишка — شوشکه
دربارهی «دواگلی»
از معادلهای خوشآهنگ و خلاقانهای که مردم خوشذوق کوچه و خیابان از نسلهای گذشته ساختهاند یکی هم واژهی «دواگلی» است. این واژه بهعنوان معادل «مرکورکرم» (Mercurochrome) ساخته شده که به ظن قوی از زبان فرانسه به زبان فارسی راه یافته بوده است. مادهای که به این نامها خوانده شده مادهای است دارای رنگی در طیف سرخ؛ وجه تسمیهی «دواگلی» هم همین است. از «دواگلی» برای ضدعفونی کردن زخمها بهره گرفته میشد و استفاده از آن در خانهها هم (چنان که همین امروز) باب بود.
عجیب این است که چنین واژهی پربسامدی در لغتنامهی دهخدا، فرهنگ فارسی معین و فرهنگ معاصر فارسی صدری افشار مضبوط نیست. با بررسی پیکرههای زبانی، مشاهده میشود که در دهههای گذشته هم «مرکورکرم» و هم «دواگلی» در نوشتهها به کار رفته است:
❇️ «خراشهای صورتش را دواگلی زدم.» (آدم زنده، احمد محمود)
❇️ «جناب رئیس با دیدن خنجر و وسایلی مثل چسب زخم و بستههای قرص و دواگلی یکه خورد.» (سالهای ابری، علیاشرف درویشیان)
❇️ «دواگلی تا روی ساق پا و از آنطرف تا نصف رانش را قرمز کرده بود.» (پر کاه، محمود گلابدرهای)
❇️ «کف اتاق دفتر از لکههای ثابت مرکورکرم گُلهبهگُله قرمز بود.» (مدیر مدرسه، جلال آلاحمد)
❇️ «زخم پیشانیاش را مرکورکرم زده است.» (داستان یک شهر، احمد محمود)
خاصیت گندزدایی مرکورکرم یا همان دواگلی در سال ۱۹۱۹ کشف شد و تا سال ۱۹۹۸ از این دارو استفاده میشد. از آن سال به بعد، محلولهای مشابه اما کمضررتر، با نام تجاری «بتادین» (حاوی پوویدون آیداین)، عمدتاً جای مرکورکرم را گرفتند. اینها بعضاً بلورهای سبز رنگینکمانی داشتند و دیگر فقط سرخرنگ نبودند.
هنوز هم در لایههای مختلف جامعه واژهی «دواگلی» برای اشاره به هر نوع محلول ضدعفونیکنندهی زخمهای کوچک به کار میرود، هرچند کمبسامدتر.
حسین جاوید
@Virastaar
میدانستید اتحادیهای با این نام قشنگ داریم؟
«فخار»، ازجمله، به معنی «کورهپز» و «آجرپز» و «سفالگر» است.
حسین جاوید
@Virastaar
✅ «مربعی» یعنی «شبیه به مربع» و «مربعشکل» هم همین معنی را دارد.
✅ «مستطیلی» یعنی «شبیه به مستطیل» و «مستطیلشکل» هم همین معنی را دارد.
✅ «مثلثی» یعنی «شبیه به مثلث» و «مثلثشکل» هم همین معنی را دارد.
❇️ بهکار بردن صفتهایی همچون «مربعیشکل» و «مستطیلیشکل» و «مثلثیشکل» چندان فصیح نیست.
حسین جاوید
@Virastaar
از کتابفروشی یک ناشر دولتی که از برچسب قیمت استفاده نمیکند سراغ یک کتاب را گرفتم. کتابفروش گفت نداریم اما شمارهات را بده، اگر در انبار بود، زنگ میزنم. به چند ساعت نکشید که زنگ زد و گفت نبود، اما یک دوست کتابفروش دارم که یک نسخه موجود دارد به فلان قیمت [ده، پانزده برابر قیمت پشت جلد]، خواستی بیا ببر!
شما هم همان فکری را میکنید که من؟!
حسین جاوید
@Virastaar
بعضی ناشرها که اصلاً نمیدانند ویراستار کیست و اگر هم بدانند، این شأن را برای او قائل نیستند که نامش را در شناسنامهی کتاب بیاورند؛ با این دسته کاری نداریم. برخی ناشرها اهمیت ویرایش و کار ویراستار را درک میکنند و نام او را هم در شناسنامه میآورند اما به طریق دیگری دچار خطا میشوند: در یک یا دو چاپ از کتاب نام ویراستار در شناسنامه قید شده و، عمدتاً با قطع همکاری ویراستار و آن انتشارات، یا حتی گاهی با تغییر یونیفرم شناسنامه، نام ویراستار در چاپهای بعدی کتاب حذف میشود.
ویرایش هم مثل ترجمه یا تألیف یا حتی صفحهبندی یا طراحی جلد جزو کارهایی است که حقوق معنوی آن «دائمی» است و با گذر زمان از بین نمیرود. تا زمانی که از متن ویراستهی ویراستار برای چاپ کتاب استفاده میشود باید نام او در شناسنامه درج شود. انصاف این است که حتی وقتی با کسی قطع همکاری میکنیم قدردان زحمات گذشتهی او باشیم و حقوق حرفهایاش را پاس بداریم.
حسین جاوید
@Virastaar
«نوستالژی» (که بعضاً «نستالژی» هم نوشته میشود) از وامواژههایی است که در دهههای اخیر در زبان فارسی رواج پیدا کرده است. در فرهنگهای انگلیسی «نوستالژی» («nostalgia») را چنین توضیح دادهاند: «آمیخته با شادی و گرامیداشت گذشته و همراه با این آرزوست که چیزها تغییر نمیکردند.»
«نوستالژی» اسم است و صفتی که از آن ساخته میشود «نوستالژیک» («nostalgic»). در فرهنگهای فارسی (حتی فرهنگهای جدیدتری مثل فرهنگ بزرگ سخن و فرهنگ معاصر فارسی)، بعضاً بهرغم مدخل شدن «نوستالژی» و «نستالژی»، مدخل «نوستالژیک» وجود ندارد و در فرهنگ املایی خط فارسی هم به هیچیک از این دو کلمه اشارهای نشده است ــ این خود میتواند دلیلی بر نورَواج بودن (و نه نوظهور بودن) این واژهها باشد.
با آنچه گفته شد، شگفت نیست که بسیاری نمیتوانند صفت درست را از واژهی «نوستالژی» بگیرند و به کار ببرند و چنین جملاتی را زیاد میبینیم:
❌ «یک طعم نوستالژی.»
❌ «این خیلی نوستالژیه.»
❌ «بهخاطر نوستالژی بودنش محبوبه.»
همانطور که گفته شد، «نوستالژی» اسم است و «نوستالژیک» صفت. بنابراین، چنانکه مثلاً نمیگوییم «یک طعم خاطره» بلکه میگوییم «یک طعم خاطرهبرانگیز»، درست نیست که بگوییم «یک طعم نوستالژی»، و مانند این.
✅ «یک طعم نوستالژیک.»
✅ «این خیلی نوستالژیکه.»
✅ «بهخاطر نوستالژیک بودنش محبوبه.»
حسین جاوید
@Virastaar
کلاههای طریقتهای مختلف صوفیه
ردیف بالا از چپ به راست:
شاخهی جراحیه از طریقت خلوتیه، اخیان، مولویه، دسوقیه، شاخهی سنبلیه از طریقت خلوتیه.
ردیف وسط از چپ به راست:
بکتاشیه، شاخهی شعبانیه از طریقت خلوتیه، نقشبندیه، خلوتیه.
ردیف آخر از چپ به راست:
شاذلیه، قدیریه، سعدیه، رفاعیه، بدویه.
حسین جاوید
@Virastaar