نقطهای که زندگی از آن شروع می شود قلب شماست
پس همواره به ندای قلبت گوش بسپار .
@sedaye_daron
@yogavahdat
تغییر ، اولش سخت است،
وسطهایش حسابی بههم ریخته میشود،
اما آخرش، باشکوه و زیباست.
Be_name_hasti
@yogavahdat
برای دریافت حقیقت نیازی به رفتن به هیمالیا نیست. آیا اتاقی داری که درش را ببندی و تنها در آن بنشینی؟ همان اتاق غار تو و کوه مقدس توست. همانجا ملکوت خدا را خواهی یافت.
daricheh4
@yogavahdat
درود بر شما :اگر دوست داشتین حتما" گوش کنید و قری تعمق کنید.
در پناه حق برقرار باشید.
🔷فواید سکوت برای مغز
از بین رفتن تنش
بازیابی توان ذهنی
فعال شدن شبکه پیش فرض مغز
بازسازی سلول های مغز
رژیم ۱۰ دقیقه ای سکوت در روز برای افزایش سلامت مغز مفید است
@razeshadmani
@yogavahdat
🎯🎯🎯🎯
تنبیه به شیوه راکفلر !
سالها پیش یکی از مدیران ارشد یک شرکت نفتی تصمیم اشتباهی گرفت و به همین سبب بالغ بر دو میلیون دلار خسارت به آن شرکت وارد شد.
«جاندیراکفلر» مدیرعامل شرکت بود.
روزی که خبر خسارت در شرکت پیچید ، بیشتر مدیران شرکت به بهانههای مختلف میکوشیدند تا از مدیرعامل دوری کنند تا مورد خشم و غضب او واقع نشوند.
تنها کسی که آن روز جرأت کرد به دیدار مدیرعامل برود شخصی به نام «ادوارد تیبدفورد» بود.
او یکی از شرکای شرکت بود و خوب میدانست که باید خود را برای شنیدن صحبت طولانی علیه مدیری که مرتکب اشتباه شده بود آماده کند.
زمانی که بدفورد وارد دفتر کار راکفلر شد ، سرِ امپراتور شرکت عظیم نفتی روی میز کارش خم شده و سخت مشغول نوشتن بود.
بدفورد ساکت و آرام بدون اینکه مزاحم کار او شود ایستاد.
راکفلر پس از چند دقیقه سرش را بلند کرد و به آرامی گفت : آه بدفورد تویی؛ به گمانم خبر خسارت وارد شده به شرکت را شنیدهای؟
بدفورد بلافاصله خبر خسارت را تایید کرد.
راکفلر گفت: چند روز است که به این مسئله فکر میکنم. تصمیم گرفتم و قبل از بازخواست مدیر متخلف ، موارد مهمی را یادداشت کنم.
بدفورد بعدها اینطور تعریف کرد:
بالای کاغذ نوشته شده بود نقاط قوت آقای . . .
سپس فهرست طولانی از فضایل مدیر که شامل شرح حال مختصری از کمکهای او به شرکت ، تصمیمات درست در موارد مختلف ، تصمیمهایی که مبالغی بیش از خسارت اخیر ، عاید شرکت کرده بود را روی کاغذ نوشته بود.
بدفورد میگوید من هرگز این درس را فراموش نمیکنم ؛ در سالهای بعد هر وقت که درصدد برخورد و تنبیه کسی بودم قبل از هر چیز خودم را وادار میکردم پشت میزی بنشینم و با تعمق فهرستی طولانی از نقاط قوت همان شخص تهیه کنم و تنها پس از تهیهی یک چنین فهرستی متوجه میشدم که قادرم مسأله را از بُعد واقعی آن بررسی کنم و این امر باعث شد تا از پُرهزینهترین اشتباهاتی که هر مدیر ممکن است مرتکب شود و آن چیزی جز خشم و عصبانیت نیست، دور باشم.
من به هر کسی که با مردم سر و کار دارد توصیه میکنم که از این روش استفاده کند.
اگر در رابطه با دوست، همکار یا همسر خویش، کارتان به جر و بحث یا حتی دعوا کشید، لطفاً قبل از یادآوری خصوصیات منفی و کنارگذاشتن کامل شخص، دربارهی ویژگیهای مثبت و کارهای خوبی که برایتان انجام داده است فکر کنید.
آدمی خطا میکند، اما اگر کل رفتار و اعمالش را روی ترازو قرار دهید ، ممکن است قسمت خوب آن سنگینتر باشد.
@yogavahdat
انتظار داشتن از دیگران بدین معنی است که شما در حال تلاش برای درست کردن زندگی آنها هستید. زندگی خود را درست کنید - این آزادی است.
#سادگورو
@yogavahdat
پرسش و پاسخ با "اکهارت توله"
سوال:
یک حالت خیلی قوی در من است که دیگر نمیخواهم زندگی کنم و کنار آمدن با این حالت بسیار دشوار است، لطفا مرا راهنمایی کنید.
@yogavahdat
❓❓ تغییر سوال معجزه می کند ....
چند سال پیش یک مطلب از هوسرل بنیانگذار پدیدارشناسی دیدم که گفته بود "بسیاری از مشکلات بشر از نوع سوال پرسیدن او شروع میشود". این مطلب خیلی ذهنم را درگیر کرد و اصلا نمیفهمیدم منظور هوسرل چیه تا اینکه یک ویدئو از استیو جابز دیدم و یاد جمله هوسرل افتادم.
سوالاتی که استیو جابز در اون ویدئو پرسید هیچکدام با "چرا" شروع نشد(؟!) خیلی برام جالب شد و چند کلیپ و مطلب دیگه از استیو جابز دیدم و جالب بود که هیچکدام از سوالهای جابز با "چرا" شروع نمیشد همه با "چگونه و چطور" شروع میشد که منو مجبور کرد قدری بیشتر به این موضوع بپردازم.
شروع به مطالعه کردم و آثار دیوید برنز و کیوساکی و رابینز و دارن هاردی و چند نفر دیگه که در زمینه رفتار درمانی فعال هستند را مطالعه کردم و نتیجه برام شگفتانگیز بود که در ادامه توضیح میدهم.
بشر موجودی تجربهگراست و هنگامی که پدیدهای جدید را تجربه میکند در مغز او نتایج ثبت میشوند و از اون نتایج در برخورد با پدیدههای جدید استفاده میکند.
در واقع وقتی ما یک سوال را با "چرا" شروع میکنیم مغز دنبال جواب در تجربیات گذشته میگردد.به عنوان نمونه:
"چرا فلان اتفاق افتاد؟
چرا فلان حکومت سقوط کرد؟
چرا در فلان آزمون قبول نشدم؟
چرا من آدم موفقی نیستم؟
چرا اینقدر فقیرم؟
چرا مردم اینقدر بیتفاوت و ظلمپذیر هستند؟ و..." جواب تمام این سوالات در گذشته است.
واقعا حرف هوسرل خیلی درست و جالبه. نکتهای که متوجه شدم اینه که آدمهای تاثیرگذار و موفق تاریخ مثل "ولتر، نلسون ماندلا، گاندی، لوترکینگ، جابز، ایلان ماسک و ..." سوالهایشان را با "چرا" نپرسیدن که توانستند دنیای ما را تغییر بدهند. آنها سوالهایشان را با "چگونه یا چطور" پرسیدند.
چگونه میتوانم کمپین حقوق بشری موفقی تشکیل بدهیم؟
چگونه میتوانیم امپراطوری استعماری انگلیس را شکست دهیم؟
چگونه سیاهپوستان به حق و حقوق برابر خواهند رسید؟
چگونه دنیای بهتری خواهیم داشت؟ و....
حالا سوالی که مطرح میشود این است که "تفاوت سوالهایی که با چرا شروع میشوند با سوالهایی که با چگونه شروع میشوند در چیست؟" در ادامه به این سوال پاسخ میدهم.
همانگونه که در بالا اشاره کردم جواب سوالهایی که با "چرا" شروع میشوند در گذشته هستند و دلیل و چرایی یک اتفاق و پدیده را بیان میکنند و بستگی به نوع تجربیات ما دارد.
به عنوان مثال جواب سوال
"چرا من اینقدر آدم فقیر و بدبختی هستم؟"
از این دست دلایل است:
چون "پدر و مادر من فقیر بودند، خانواده ما پر جمعیت بود، هیچوقت سرمایه کافی برای شروع کار خوبی نداشتم، از بچگی آدم بدشانسی بودم و ....".
این جوابها در بهترین حالت دلایل درستی برای این فقر ارائه میکنند و در نتیجه من میپذیرم که تا ابد فقیر باشم و به این سرنوشت گردن نهم.
ولی جواب سوالهایی که با "چگونه یا چطور" شروع میشوند علاوه بر پاسخ چرایی مساله، راهکار عملی برای برونرفت یا حقیقتبخشی به چیزی را بیان میکنند و تمام جواب هم در گذشته نیست و نیاز به تفحص و تحقیق و تفکر بیشتر دارد و بر عکسِ سوالهایی که با "چرا" شروع میشوند، جوابها آماده نیستند.
مثلا:
"چگونه میتوانم فقیر نباشم؟
چگونه میتوانم فلان کار را با موفقیت انجام دهم؟ و ..."
پاسخ دادن به این سوالها راحت نیست و نیاز به تحقیق و تفکر دارند و هر نتیجه هرچی باشد یک راهکار عملی است که ممکن است درست یا غلط باشد ولی به هر حال یک راهکار است.
متاسفانه ما هرگز یاد نگرفتیم که درست سوال بپرسیم و تقریبا تمام سوالات خودمون را با "چرا" شروع میکنیم.
چند روز پیش معلم برادرزادهم یه سوال ازشون پرسیده بود و گفته بود دربارهش تحقیق کنید:
"چرا محیط پارکهای ما پر از آشغال است؟"
برادرزادهم کلی جواب در مورد بیفرهنگی مردم نوشته بود و از من خواست که جوابها را ببینم درسته یا نه؟
مسلما اون معلم قصدش فرهنگسازی بوده ولی آیا اگر سوال را اینجوری میپرسید بهتر نبود
"چگونه محیط پارکهای ما میتواند همیشه تمیز باشد؟"
تا طرز درست فکر کردن را از همان کودکی به بچهها یاد دهیم.
خوشبختانه اون معلم از پیشنهاد من استقبال کرد و خیلی هم خوشحال شده بود. مسلما پاسخ سوال "چرا نمیتوانیم.....؟" با سوال "چگونه میتوانیم...؟" خیلی متفاوت است.
پاسخ اولی در بهترین حالت دلایل ناتوانی و دومی راههای توانستن است. پاسخ اولی باعث نا امیدی و یاس و دومی پر از انرژی مثبت است.
@yogavahdat
💬کسی نمیتواند آهن را از بین ببرد، اما زنگار خود آهن میتواند. همینطور، کسی نمیتواند فردی را نابود کند، بجز ذهن خود فرد ...
JAZ_BEH
@yogavahdat
با سلام : بگذار آنچه که می آید بیاید. بگذار آنچه که می رود برود. آنچه را باقی می ماند پیدا کن. Yogavahdat@
Читать полностью…باسلام:
شیفتگی انسان به خودشناسی در عمق وجودش بودیعت گذاشته شده و دیرینگی این شوق همپای جان اوست و همین میل، انگیزه پویایی و پیشرفتی است که درطول تاریخ نصیبش شده. خاستگاه یوگا هم از منبع همین شوق است.
علی اصغر شاهرضائی
@yogavahdat
#تنفس
بودا هیچگاه نمیگوید
"اندیشه ات را بازایستان"
میگوید
"آگاهانه نفس بکش"
اینگونه، اندیشه خود باز خواهد ایستاد.
او نفس را همچون یک وسیله بکاربرد تا همزمان دو کار انجام دهد:
نخست انکه آگاهی پدید آورد و
دوم آنکه به آگاهی پدید آمده اجازه دهد به همه یاخته های بدن راه پیداکند.
این به آن معناست که نفس را ، بی آنکه دگرگونه کنیم، موضوعی از آگاهی بسازیم.
بودا میگوید:
سرگرم انجام هرکاری هستی آنرا انجام بده،
اما... موضوع ساده ای رابه یاد داشته باش:
نفس به درون رونده
و نفس بیرون آینده خود را
به یادآور،
با آن حرکت کن،
جاری شو...
زمانی که دم و بازدم آگاهانه انجام میدهیم
به مرکز خود نزدیک میشویم،
زیرا نفس درست به مرکز هستی ما برمیخورد
و آنرا لمس میکند...
daricheh4
@yogavahdat
تجمیع قدرت فساد به بار میاره.
ریچارد داوکینز رو هم جایگزین شی جینگ پینگ کنیم یه فرد خونخوار میشه.
البته در قضیه هیتلر باید مسئله رو باز کرد که چی از هیتلر یه فرد وحشی ساخت؟
آیا هیتلر مشکل روانی داشته مادرزادی که از کشتن انسانها لذت ببره؟
نه.
هیتلر نتیجه کارهای دولت های غربی بود از جمله فرانسه و بریتانیا که آلمانی هارو بعد جنگ جهانی اول تا توانستند تحقیر کردند و همه چیزشون رو به غارت بردند
مردم به هیتلر به چشم یه ناجی نگاه میکردند و این شد که هیتلر تبدیل به یه دیکتاتور وحشی شد
همچنین پوتین رو هم غرب تبدیل به دیکتاتور کرد
این کلیپ زیر رو ببینید که چگونه ایالات متحده از پوتین یه پوتلر ساخت
https://youtu.be/JU6OLhoG5a4
☯️
آنقدر #فروتن باش
که بدانی از هیچ کس
#بهتر نیستی؛
و آنقدر #خردمند باش
که بدانی با بقیه
#تفاوت داری.
در عین حال که هریک از ما #فردیت و اثر انگشت منحصر به فرد خود را داریم، همه ی ما #یک انرژی و آگاهیِ کیهانیِ واحد هستیم!
blackncolor
@yogavahdat
شما در طول مدت زندگیتان هرگز دوبار در یک جای کیهان قرار نخواهید گرفت...
شما را مهمان میکنم به نظاره عظمت لحظه ها...
Khodshenasivo
@yogavahdat
درب های رحمت چگونه بر روی انسان باز می شوند؟
و ما چگونه آن درها را بر روی خودمان میبندیم؟
🔮" اکهارت توله " توضیح میدهد، با حضور " رام داس "
عدم پذیرش هر آنچه که در لحظهی حال در جریان است به معنی مخالفت با خود و هوشمندیِ جهانِ هستی و جریان زندگی است.
هر وضعیتی که عمیقا پذیرفته شود، تبدیل به رحمت و برکت میشود.
@yogavahdat
🍃
ندایی الهی، در قلب تو همواره تو را
فرا می خواند.
اما این ندا به تو نمی رسد.
تو درگیر امور هستی؛
درگیر چیزهای پیش پا افتاده.
ذهنت پر از چيزهای زائد است.
بدون هیچ مشغولیتی مشغول است.
از این رو همچنان این ندای آهسته درون را نمی شنوی.
آنگاه که ذهن خاموش شود و افکار ناپدید گردند؛
آنگاه که هیچ فکری در تو باقی نمانده باشد؛
✨ناگهان آن ندا را می شنوی.
و شنیدن ندای قلبت آغاز دگرگونی توست.
خدا هیچگاه در شکل دانش ظاهر نمی شود.
این را به یاد داشته باش:
خدا دور نیست، همیشه هست.
در بیست و چهار ساعت منتظر توست.
اما مردم همچنان در جستجوی خدا به این سو و آن سو می دوند، زندگی شان را چنان با ترس و وحشت به هدر می دهند که به نظر غیر قابل تصور می رسد که انسان تا این حد سرگردان باشد.
اما هست.
@yogavahdat
دانه كوچک بود و كسی او را نمیدید. سالهای سال گذشته بود و او هنوز همان دانه كوچک بود.
دانه دلش میخواست به چشم بیاید، اما نمیدانست چگونه. گاهی سوار باد میشد و از جلوی چشمها میگذشت. گاهی خودش را رو ی زمینه روشن برگها میانداخت و گاهی فریاد میزد و میگفت: "من هستم، من اینجا هستم، تماشایم كنید
اما هیچكس جز پرندههایی كه قصد خوردنش را داشتند یا حشرههایی كه به چشم آذوقه زمستان به او نگاه میكردند، به او توجهی نمیكرد.
دانه خسته بود از این زندگی؛ از این همه گم بودن و كوچكی خسته بود. یک روز رو به خدا كرد و گفت:
"نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچكس نمیآیم. كاشكی كمی بزرگتر، كمی بزرگتر مرا میآفریدی." خدا گفت:
"اما عزیز كوچكم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فكر میكنی. حیف كه هیچ وقت به خودت فرصت بزرگشدن ندادی. رشد ماجرایی است كه تو از خودت دریغ كردهای. راستی یادت باشد تا وقتی كه میخواهی به چشم بیایی، دیده نمیشوی. خودت را از چشمها پنهان كن تا دیده شوی."
دانه كوچک معنی حرفهای خدا را خوب نفهمید، اما رفت زیر خاك و خودش را پنهان كرد.
سالها بعد دانه كوچک، سپیداری بلند و با شكوه بود كه هیچكس نمیتوانست ندیدهاش بگیرد. سپیداری كه به چشم همه میآمد..
@yogavahdat