حزن و اندوه
خدای مهربان از حزن و اندوه دل پرهیز می دهد. هر که به حزن و اندوه توصیه کند، از سفارش های الهی دور شده است. در مسير حرکت به سوی خدا حزن و اندوه روا نیست. امام علی علیه السلام در حکمت 431 نهج البلاغه می فرماید:
الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ (لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ) وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ
تمام زهد و پارسائى بين دو كلمه از قرآن است: خداوند سبحان (س 57 ى 23) فرموده: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ، وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ يعنى تا هرگز بر آنچه از دستتان رفته اندوه مخوريد، و بر آنچه بشما داد شادى نكنيد، و كسيكه بر گذشته افسوس نخورد و به آينده شاد نگشت پس زهد را از دو سمت آن (بى اعتنائى به گذشته و آينده) دريافته است.
( . ترجمه وشرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 6 ، صفحه ی 1291)
همه زهد در دو كلمه از قرآن فراهم است: خداى سبحان فرمايد «تا بر آنچه از دستتان رفته دريغ نخوريد، و بدانچه به شما رسيده شادمان مباشيد.» و آن كه بر گذشته دريغ نخورد و به آينده شادمان نباشد از دو سوى زهد گرفته است.
( . ترجمه نهج البلاغه شهیدی، ص 440)
در ادامه برخی از آیات الهی پیرامون حزن و اندوه را می آورم تا بر توصیه الهی وقوف یابیم.
وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ ﴿٨٤ يوسف﴾
وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ ﴿٣٤ فاطر﴾
فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿٣٨ البقرة﴾
فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿٦٢ البقرة﴾
فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿١١٢ البقرة﴾
لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿٢٦٢ البقرة﴾
فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿٢٧٤ البقرة﴾
لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿٢٧٧ البقرة﴾
وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿١٣٩ آل عمران﴾
فَأَثَابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلَا تَحْزَنُوا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا مَا أَصَابَكُمْ ﴿١٥٣ آل عمران﴾
أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿١٧٠ آل عمران﴾
وَلَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ ﴿١٧٦ آل عمران﴾
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ ﴿٤١ المائدة﴾
مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْيَحْزَنُونَ ﴿٦٩ المائدة﴾
قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ ﴿٣٣ الأنعام﴾
آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿٤٨ الأنعام﴾
فَمَنِ اتَّقَىٰ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿٣٥ الأعراف﴾
ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ ﴿٤٩ الأعراف﴾
إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ﴿٤٠ التوبة﴾
تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنْفِقُونَ ﴿٩٢ التوبة﴾
أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿٦٢ يونس﴾
وَلَا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿٦٥ يونس﴾
قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ ﴿١٣ يوسف﴾
قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ ﴿٨٦ يوسف﴾
لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ ﴿٨٨ الحجر﴾
حمید
فرزند رجل من اقصی المدینه
@zafaeran
گاهی انتخاب ها تلخ است ولی چاره ای جز انتخاب نیست. انتخاب درست در دو یا سه راهی های سخت و برگشت ناپذیر خیلی سرنوشت ساز است. عرب ها می گویند: من خیرنی حیرنی کسی که به من حق انتخاب می دهد مرا حیران و سرگشته می کند. اما جوهر برتری انسان در همین اختیار و حق انتخاب اوست. همیشه مسیر راحت تر مسیر درست تر نیست. اما این دلیل نمی شود که هر مسیر سخت و ناهمواری را به دلیل ناهمواری و سختی درست تر بدانیم. زیرا خدای مهربان می فرماید که او برای شما آسانی را می خواهد و سختی را نمی خواهد. شاید بتوان گفت اساسا قاعد آنست که در بین در انتخاب آنکه سخت است شاید آن راهی نیست که او می خواهد. به قاعده کلی یرید بکم الیسر و لا یرید بکم العسر. همچنین آنچه با فطرت انسان همخوان است انتخاب درست است. آنچه با غریزه و طبیعت حیوان است انتخاب درست است. جای طبیعی پنگوئن ها و حیوانات شبیه آن آغوش بشر نیست؛ آغوش دریاست. او درست انتخاب کرد. آن نگاه به پشت سر و مکث او نشانه قدر شناسی اوست. تشکر کرد و محبت قلبی خود را اعلام کرد و به سراغ زندگی رفت
حمید
بیست هشتم بهمن نود ونه
@zafaeran
چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم از او
روی ترش سازم از او بانگ و فغان آرم از او
با ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شود
خنده نهان کردم من اشک همیبارم از او
شهر بزرگ است تنم غم طرفی من طرفی
یک طرفی آبم از او یک طرفی نارم از او
با ترشانش ترشم با شکرانش شکرم
روی من او پشت من او پشت طرب خارم از او
طوطی قند و شکرم غیر شکر می نخورم
هر چه به عالم ترشی دورم و بیزارم از او
مسجد اقصاست دلم جنت مأواست دلم
حور شده نور شده جمله آثارم از او
هر کی حقش خنده دهد از دهنش خنده جهد
تو اگر انکاری از او من همه اقرارم از او
قسمت گل خنده بود گریه ندارد چه کند
سوسن و گل میشکفد در دل هشیارم از او
صبر همیگفت که من مژده ده وصلم از او
شکر همیگفت که من صاحب انبارم از او
عقل همیگفت که من زاهد و بیمارم از او
عشق همیگفت که من ساحر و طرارم از او
روح همیگفت که من گنج گهر دارم از او
گنج همیگفت که من در بن دیوارم از او
جهل همیگفت که من بیخبرم بیخود از او
علم همیگفت که من مهتر بازارم از او
زهد همیگفت که من واقف اسرارم از او
فقر همیگفت که من بیدل و دستارم از او
از سوی تبریز اگر شمس حقم بازرسد
شرح شود کشف شود جمله گفتارم از او
@zafaeran
#شطح_و_طامات یک گونه روبه انقراض
این قسمت: بازمانده از کلمه
✍️سهند ایرانمهر
🔸فیلم«جایی که مورچههای سبز خواب میبینند» را دیدهاید؟ فیلمی است از «ورنر هرتسوک» جایی از این فیلم یک بومی استرالیایی را نشانمیدهند که « غریب» ترینو « منزوی» ترین موجود جهان است. دادگاه او را « شاهد لال» میداند اگرچه او با کلماتش ناطقتر از هر شاهد دیگری است. چرا؟ چون تنها بازمانده زبانی که او به آن تکلم میکند، هم اوست.
🔸بازمانده هر چیزی از مرگ تا نکبت وبلا وفاجعه، یک نشانه امیدوارانه در خود دارد اما بازمانده کلام، وحشتناکترین چیزی است که میتوان تصور کرد. بعد از مرگ کلمه و زبان، از آدمی چه میماند؟ آدم بمیرد، بهتر است از آن ماندنی که دیگر، معانی؛ لباسِکلام نمیپوشند و خلاءِ صامتِ میان آدمیان به هیچ عبارتی، صدا و هجا نمیبخشد.
🔸کلمه با آدم، خلق شد. کلمات، همزاد ما هستند. کلمات آمده بودند که وقتی طبیعت به تکرار افتاد، واقعه را، زندگی را، احساس را وهمه چیز را از تکرار تصویر و سکوت انفاس، نجات دهند و به تنوع کلمات و آهنگشان زینت دهند. کلمات آمده بودند که حنجره، تار نغمهای را بزند که ذهن بر نت قلب نوشته بود. چشمها فقط به هم از « میخواهم» میگفتند، کلمات بودند که این همه « خواستن» تکراری را شعر وداستان کردند. یکجا اسمش را عشق، یکجا جنون، یکجا« دوستت دارم»، یکجا« بیا به آغوشم» وهزارجای دیگر به هزار کلمهوجمله دیگر آراستند. بازماندهی کلمه، بازمانده «از کلمه» نیز هست. این جمله، تلخترین و لب پریده و زنگار گرفتهترین کلمات را مثل ویترین یک عتیقهفروشی یکجا جمع کرده است.
🔸تنهایی از انزوایِ منفردِ آدم در مساحتی کوچک یا خلاصه شدنجغرافیای تو در شمالِ فغان و جنوبِ جنون نیست، بل وقتی است که از کلمه باز میمانی. آن وقت است که حتی نوشتن برای التیام رنج و بازگفتن نیست که اعترافِ مکتوبِ بازماندن از کلمات است. ردیف کردنِ کلمات، نشاط و زندگیِ کلمه نیست. قبور هم، ردیف هماند. کلمه وقتی زنده است که حرفها را که معانی را مثل بوی اطلسی از جایی به جایی دیگر و از آدمی به آدم دیگر برسانند. کسی میداند، ما از کلمه بازماندهایم و غریبِ جهان روایت و حقیقتیم یا کلمات از ما گریختهاند؟ ما در عزای آنانیم یا آنها عزادار ما؟! من نمیدانم!
🔸چقدر زمانهی من از آدمهایی که همین حرفها را خوب بزنند که باعث شود من خفه شوم و آنها آنقدر خوب کلمه را احیاء کنند، خالی است.
🔸از تارکوفسکی که در فیلم « آینه» بگوید:
-سلام مادر،چرا صدات اینطوریه؟ مریض شدی؟
- نه، چیزی نیست. احتمالاً به خاطر گلودرده. سه روزه که با هیچکس حرف نزدم. با خودم فکر کردم که بد نیست یه مدت اصلاً حرف نزنم. همه چیز رو نمیشه با کلمات بیان کرد.
🔸یا از «بیدل دهلوی» که بسراید:
اهلِ سخن
غریبِ جهانِ حقیقتاند
باید گریست
بر غمِ تنهایی زبان !
🔸یا از «ابوحیان توحیدی»که بنویسد:
ای بسا کلمه که به صاحب خود گوید، از من بگریز!
▪️ویدیو: فیلم آینه، تارکوفسکی
@sahandiranmehr
بهانه کردهام نان را ولیکن مست خبازم
نه بر دینار می گردم که بر دیدار می گردم
@@@
طواف حاجیان دارم بگرد یار می گردم
نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار می گردم
مثال باغبانانم نهاده بیل بر گردن
برای خوشه خرما به گرد خار می گردم
نه آن خرما که چون خوردی شود بلغم کند صفرا
ولیکن پر برویاند که چون طیار می گردم
جهان مارست و زیر او یکی گنجی است بس پنهان
سر گنجستم و بر وی چو دم مار می گردم
ندارم غصه دانه اگر چه گرد این خانه
فرورفته به اندیشه چو بوتیمار می گردم
نخواهم خانهای در ده نه گاو و گله فربه
ولیکن مست سالارم پی سالار می گردم
رفیق خضرم و هر دم قدوم خضر را جویان
قدم برجا و سرگردان که چون پرگار می گردم
نمیدانی که رنجورم که جالینوس می جویم
نمیبینی که مخمورم که بر خمار می گردم
نمیدانی که سیمرغم که گرد قاف می پرم
نمیدانی که بو بردم که بر گلزار می گردم
مرا زین مردمان مشمر خیالی دان که می گردد
خیال ار نیستم ای جان چه بر اسرار می گردم
چرا ساکن نمیگردم بر این و آن همیگویم
که عقلم برد و مستم کرد ناهموار می گردم
مرا گویی مرو شپشپ که حرمت را زیان دارد
ز حرمت عار می دارم از آن بر عار می گردم
بهانه کردهام نان را ولیکن مست خبازم
نه بر دینار می گردم که بر دیدار می گردم
هر آن نقشی که پیش آید در او نقاش می بینم
برای عشق لیلی دان که مجنون وار می گردم
در این ایوان سربازان که سر هم در نمیگنجد
من سرگشته معذورم که بیدستار می گردم
نیم پروانه آتش که پر و بال خود سوزم
منم پروانه سلطان که بر انوار می گردم
چه لب را می گزی پنهان که خامش باش و کمتر گوی
نه فعل و مکر توست این هم که بر گفتار می گردم
بیا ای شمس تبریزی شفق وار ار چه بگریزی
شفق وار از پی شمست بر این اقطار می گردم
غزل شمارهٔ ۱۴۲۲
مولوی » دیوان شمس » غزلیات
https://www.instagram.com/p/CKdJ5gzhE-y/?igshid=1kr78a699vfjx
@zafaeran
لاَ يُزَهِّدَنَّكَ فِي الْمَعْرُوفِ مَنْ لاَ يَشْكُرُهُ لَكَ، فَقَدْ يَشْكُرُكَ عَلَيْهِ مَنْ لاَ يَسْتَمْتِعُ بِشَيْء مِنْهُ، وَقَدْ تُدْرِكُ مِنْ شُكْرِ الشَّاكِرِ أَكْثَرَ مِمَّا أَضَاعَ الْكَافِرُ، «وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ».
#نهج_البلاغه
حکمه 204
به علت ناسپاسى افراد، از كار نيك مضايقه نكنيد چرا كه (در مقابل) گاه كسى از تو سپاسگزارى مى كند كه از عمل نيكت هيچ بهره اى نبرده و چه بسا همين شكرگزارى اثرش بيش از ناسپاسى افراد ناسپاس باشد و (برتر از همه اينها اين كه) خدا نيكوكاران را دوست دارد.
@zafaeran
انی خیرتک فأختاری
أنى خیرتک فاختاری
مابین الموت على صدری
أو فوق دفاتر أشعاری
اختاری الحب أو اللاحب
فجبن أن لا تختاری
لا توجد منطقه وسطى
مابین الجنة والنار
#نزار_قباني
https://t.co/96VCz8NLM7
@zafaeran
چراغ راه
این چراغ سالیان درازی مونس ما بود. در منزل، کوچه، باغ و صحرا. مونس شبهای سرد زمستان پدر که در باغ آبیاری می کرد. شبهای تاریک و طولانی و گاهی همراه با زوزه گرگ ها و تنهای تنها... فقط صدای آرام آب بود که به زمین تشنه سلام می کرد و از زیر برگ ها عبور و فارغ از همه هیاهوی عالم به حیات بخشی مشغول بود. چراغ بادی یا چراغ زنبوری و هر اسم دیگری که سراغ دارید، تنها چراغ راه و تنها مونس ما بود. مادر و مادر بزرگ هم چه الفتی با این چراغ داشتند. چه پر فایده بود و چه کم مؤونه. در باد و باران و تابستان و زمستان همراه ما بود. آه از آن همه صفای آخرین شب ماه رمضانی که به همراه برادر نزد پدر در باغ انگور رفتیم و تا صبح همراه پدر بودیم. شاید تنها شب قدر ما بود. هر چه بود، شب روشنی بود...در طول شب گاهی زمزمه می کردیم که اَللّـهُمَّ ارْزُقْني حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فِي عامي هذا وَفي كُلِّ عام ما اَبْقَيْتَني في يُسْر مِنْكَ وَعافِيَة، وَسَعَةِ رِزْق، وَلا تُخْلِني مِنْ تِلْكَ الْمواقِفِ الْكَريمَةِ، وَالْمَشاهِدِ الشَّريفَةِ ... و چند سالی چنین شد
حمید
@zafaeran
خدای محمد(ص)
رازآمیزترین بخش زندگی پیامبر اسلام(ص)، خدای او است. خدای فقیهان، قانونگذار است و خدای فیلسوفان علة العلل و خدای متکلمان قاضی دادگاه قیامت و خدای عارفان مقصد هستی. اما خدای محمد(ص)، خدای نجاتبخش بود؛ نجات از خدایان دیگر. پیام او با «لا» شروع شد؛ با «نه» به خدایان بیشمار که هر یک، بخشی از انسان را به اسارت گرفته بود؛ یکی روح او را و یکی جسم او را و دیگری فکر و عقل و اندیشۀ او را. برخی میگویند که پیامبران نیامدند مگر برای اینکه دست انسان را در دست خدا بگذارند و دیگر هیچ. اما شاید ماجرا جز این باشد. شاید بتوان گفت که پیامبران آمدند که دست انسان را از دست خدایان بیرون آورند. اینکه بگویی او آمد که دستی را در دستی بگذارد، آغاز داستانی دیگر است؛ داستانی که شاید فرجامی بهتر از سرانجام امتهای پیشین نداشته باشد؛ اما اگر بگویی او آمد که دستها و گردنها را از بند خدایان و خدایچهها و خدانمایان بیرون آورد، پایان داستان است: ختم نبوت.
خدای محمد و خدای قرآن، ضد همۀ خدایان شبهجزیره بود. پس خدای پیروان او نیز باید ضد همۀ خداهایی باشد که ذهن انسانها میسازد؛ خدایانی که فاصلۀ آنان تا بتهای سنگی، گاهی کمتر از مویی است. رسالت او بیش از آنکه برای اثبات خدایی باشد، برای نفی خدایان بود. «الله» در پیام او، رمز جدایی و رهایی از «آلهه» است. این رمز، راز خدای محمد است. «تو به پیغمبر چه میمانی؟ بگو».
رضا بابایی
۹۷/۱/۲۴
@rezababaei43
@zafaeran
🍀🍀
این مقاله مربوط به کمتر از دو سال پیش است.
👇👇👇
مرگ بر مرگ
مرگ بر آنها که اتوبوس سربازان را در سیستان و بلوچستان منفجر کردند و سربازان وطن را کشتند.
مرگ بر آنها که نمازگزاران را در نیوزلند به رگبار بستند و کشتند.
مرگ بر آنها که مرگ تدوین و تجویز و تولید می کنند.
مرگ بر مرگ اندیشان.
میراندن تنها حق اوست.
تنها آنکه حیات می دهد، حق دارد که ممات تجویز کند.
ما برای حیات آفریده شده ایم و نه برای مرگ.
مرگ ما را نمی خورد؛ ما مرگ را مزمزه می کنیم و آن را تذوق کرده و می خوریم و یا می نوشیم.
در آیه ۶۴ سوره مائده کتاب قرآن که کتاب حیات است، خداوند می فرماید:
وقالت الیهود ید الله مغلولة غلت ایدیهم ولعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء ولیزیدن کثیرا منهم ما انزل الیک من ربک طغیانا وکفرا والقینا بینهم العداوة والبغضاء الی یوم القیامة کلما اوقدوا نارا للحرب اطفاها الله ویسعون فی الارض فسادا والله لا یحب المفسدین
و یهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهایشان بسته باد! و بخاطر این سخن، از رحمت (الهی) دور شوند! بلکه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است؛ هرگونه بخواهد، میبخشد! ولی این آیات، که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغیان و کفر بسیاری از آنها میافزاید. و ما در میان آنها تا روز قیامت عداوت و دشمنی افکندیم. هر زمان آتش جنگی افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت؛ و برای فساد در زمین، تلاش میکنند؛ و خداوند، مفسدان را دوست ندارد.
و خدا آتش نشان است.
خودش فرموده است؛ آنها آتش جنگ بر می افروزند و او خاموش کننده آتش است.
آتش جنگ
جنگهایی که جز مرگ و ویرانی نتیجه ای ندارد.
آنها که آتش جنگ بر می افروزند، فاسدند و خداوند مفسدان را دوست ندارد:
انما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم وارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا ولهم فی الآخرة عذاب عظیم
کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمیخیزند، و اقدام به فساد در روی زمین میکنند، فقط این است که اعدام شوند؛ یا به دار آویخته گردند؛ یا دست و پای آنها، بعکس یکدیگر، بریده شود؛ و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایی آنها در دنیاست؛ و در آخرت، مجازات عظیمی دارند. (مائده ۳۳)
خدای مهربان با آتش افروزی مخالف و طرفدار آتش بس است و بلکه خاموش کننده آتش جنگ است.
تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض ولا فسادا والعاقبة للمتقین
آن سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرارمیدهیم که اراده برتریجویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است! (قصاص ۸۳)
جنگ افروزان به دنبال برتری جویی و فساد در دنیا هستند و دار آخرت که باطن دنیاست از آن کسانی است که به دنبال برتری جویی و فساد در این دنیا نباشند.
و عاقبت که همان دار دیگر است و باطن این دنیا، از آن متقین است؛ آنها کسانی هستند که نه به دنبال برتری جویی در این دنیایند و نه به دنبال فساد.
من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا ومن احیاها فکانما احیا الناس جمیعا ولقد جاءتهم رسلنا بالبینات ثم ان کثیرا منهم بعد ذلک فی الارض لمسرفون
به همین جهت، بر بنی اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته؛ و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی اسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی زمین، تعدّی و اسراف کردند.(مائده ۳۲)
و کسی که یکی را می کشد گویی که همه بشریت را کشته است و کسی که یک نفر را زنده کند گویی همه انسان ها را زنده کرده است.
و لذا جز در برابر قتل نفس نباید نفسی کشته شود و مرگ فقط برای کسانی است که مرگ می آفرینند.
أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً
آيا نفس پاكي را كشتي بي آنكه كسي را كشته باشد حقّا كه كار عجيب و غير معروفي كردي(کهف ۷۴)
فقط کسی را می توان کشت که نفس بی گناهی را کشته باشد؛ بنابراین مرگ مخصوص کسی است که دکان مرگ بگشاید و نابودی عرضه کند و مطاع مرگ بفروشد و تخم مرگ بپراکند.
آنکه مرگ می کارد لاجرم باید مرگ درو کند و مرگ برداشت کند.
پروژه مرگی که خدای مهربان در اجتماع تدوین کرده است برای کسانی است که مرگ پرورند و مرگ آفرینند و اینها چون همه بشریت را کشته اند فاسد شده اند و مستحق مرگند.
پس
مرگ بر مرگ
حمید فرزند رجل من اقصی المدینه
بیست و هشت اسفند نود و هفت
@hounafa
https://twitter.com/hamidehghani/status/1358479906255028227?s=09
و رب گفت آن دو رب بوده اند
چقدر این آیه زیباست.
خود خدا به ما یاد می دهد
دعای بسیار زیبایی برای پدر و مادر است
می فرماید: بگو : پروردگار من
بر آن دو رحمت فرست
همچنانکه مرا هنگامی که کوچک بودم
پرورش دادند
خودش به ما یاد می دهد
و تایید می کند که
آن دو در دوران کودکی من
پرورش دهنده بوده اند
حمید
فرزند رجل من اقصی المدینه
@hounafa
أعطني الناي
كلماتجبران خليل جبرانألحاننجيب حنكش
أعطني الناي وغنِّ .. فالغنا سرّ الخلود
وأنين الناي يبقى .. بعد أن يفنى الوجود
هل تَخَذت الغاب مثلي .. منزلاً دون القصور
فتتبّعت السواقي .. وتسلّقت الصخور
هل تحمّمت بعطر .. وتنشّفت بنور
وشربت الفجر خمراً .. في كؤوس من أثير
أعطني الناي وغنِّ .. فالغنا خير الصلاة
وأنين الناي يبقى .. بعد أن تفنى الحياة
هل جلست العصر مثلي .. بين جفنات العنب
والعناقيد تدلّت .. كثريّات الذهب
هل فرشت العشب ليلاً .. وتلحّفت الفضا
زاهداً في ما سيأتي .. ناسياً ما قد مضى
أعطني الناي وغنِّ .. فالغنا عدل القلوب
وأنين الناي يبقى .. بعد أن تفنى الذنوب
أعطني الناي وغنِّ .. وانْسَ داءً ودواء
إنّما الناس سطور .. كُتبت لكن بماء
@zafaeran
به به
مدتها بود
تصویری بدین زیبایی
ندیده بودم
کودکانی معصوم
و در عین حال جدی
و به قول عربها
اجلکم الله
الاغی زحمت کش
و
زندگی شادتر آن به که ببینم خود تو
عکست اما ببرد خواب چو بینم خر تو
بخورم نان حلالی چو نشینم سر آن سفره تو
شب و روزم چو یکی خان گذرد گر بنشینم بر تو
آب نوشیدن از آن یار نهان گشته به پشت سر تو
و حضوری به سر باغ و سر خرمن تو
خوشه چینی من از مزرعه گندم تو
و کنم شکر چو یک بوسه زنم دست چروکیده تو
حمید
در روز بازدید از مزرعه
@zafaeran
https://www.instagram.com/p/CKae2C7hhG2/?igshid=5x7u65e8ei7j
دیکتاتوری، دستاورد تودههای دیکتاتور
👤دکتر محسن رنانی
🔹 نوروز گذشته توانستم خواندن کتاب «نقد و تحلیل دیکتاتوری» نوشته «مانس اشپربر» را به پایان برسانم.
این روانشناس آلمانی، کتاب را در ۳۲ سالگی و در دهه ۳۰ میلادی پیش از آنکه هیتلر جهان را به کام جنگ جهانی دوم بکشاند، نگاشته است. او در کتاب خود از روی تحلیل روانی رفتار دیکتاتورها، پیشبینی کرده که کسی مانند هیتلر سرانجام خودکشی خواهد کرد. این کتاب که منتشر شد، نویسندهاش نه تنها ناچار شد برای مصون ماندن از خشم نازیها به زندگی پنهانی روی آورد که کمونیست های پیرو استالین نیز خواندن این کتاب را ممنوع کردند.
🔸این کتاب توسط کریم قصیم به فارسی ترجمه و درسال۱۳۶۳ توسط انتشارات دماوند به چاپ رسیده است. انتشارات دماوند در سال ۶۴ تعطیل شد.
🔹 اشپربر در این کتاب که متنی بسیار روان و گیرا دارد، با تحلیل روانشناختی شخصیت و رفتار دیکتاتورها نشان میدهد که آنها به خودی خود دیکتاتور نمیشوند؛ آنها پیامد رفتار تودههایی هستند که خوی دیکتاتوری بخشی از آنهاست. برای آن که دیکتاتوری برای همیشه از جامعهای رخت بربندد، باید روحیه دیکتاتوری تودهها از میان برود (یادمان نرود که ما ایرانیها رابطه خوبی با ضعیفتر از خودمان نداریم. ببینید بچههایمان به سوی گربهها و سگها سنگ میاندازند، سوارهها به پیادهها رحم نمیکنند، همهمان در کار خودمان فرمانروایی میکنیم. بقال حاکم است، نانوا حاکم است، راننده تاکسی حاکم است. مامور پلیس و قاضی و همه و همه در کار خود میخواهیم حکومت کنیم. وقتی در خیابان دزد را میگیریم به جای آن که تحویل پلیساش بدهیم اول به او کتک مفصلی میزنیم، پلیسمان وقتی خطاکاری را دستگیر میکند اول او را میزند و این مثالها فراوان است. اینها همه نشانههای خوی دیکتاتوری نهفتهای است که در همه ما وجود دارد).
🔸اشپربر نشان میدهد که چگونه شخصیت روانی یک دیکتاتور در گذر زمان تحول مییابد و او را از یک زندگی معمولی محروم میکند. به گونهای که دیکتاتور رفته رفته دچار سادیسم (دیگر آزاری) و سپس مازوخیسم (خود آزاری) میشود.
در واقع از نظر اشپربر، *دیکتاتورها بیمارانی هستند که بیماریشان در هیاهوی تودهها، برای خودشان و برای دیگران پنهان می ماند* و به همین علت فرصت درمان نیز از آنها ستانده میشود.
🔹اشپربر با دسته بندی انواع ترس نشان میدهد که دیکتاتورها دچار «ترس تهاجمی» هستند و در واقع بخش بزرگی از رفتار آنها ناشی از این نوع ترس است. اشپربر معتقد است اعتیاد به دشمن تراشی و ایده «دشمن انگاری هر کس با ما نیست» از سوی دیکتاتورها رهاورد ترس عمیقی است که در آنها نهفته است. او از قول افلاطون مینویسد « *هر کس میتواند شایسته دلیری باشد بجز دیکتاتور*» و بعد خودش به زیبایی و با تحلیل روانشناختی نشان میدهد که این سخن افلاطون چقدر دقیق است. در واقع نشان میدهد که دیکتاتوری ویژگی است که در نبود شجاعت پیدا میشود. و این رفتار در همه سطوح قدرت (پدر، معلم، رئیس اداره، پلیس محله و ....) نمود دارد. ولی وقتی تودههای دارای خوی دیکتاتوری با یکی از دیکتاتورها همراهی میکنند و از او پشتیبانی میکنند، از او یک فرمانروای به تمام معنی دیکتاتور میسازند.
🔹اشپربر نشان میدهد که چگونه ترس در گذر زمان به نفرت تبدیل میشود و آنگاه تودهها برای ارضای نفرتشان از عدهای، دیکتاتوری را یاری میکنند تا آنان را نابود کند و بعد دوباره زمانی میرسد که تودهها به علت نفرت از همین دیکتاتور، او را به کمک دیکتاتور دیگری به چوبهدار میسپارند.
🔸او به زیبایی نشان میدهد که چگونه دیکتاتورها با ساده کردن مسائل پیچیده زندگی، راه حلهای عامه پسند ــ اما غیر قابل اجرا ــ میدهند و اصلا هم نگران عدم قابلیت اجرای این ایدههای خود نیستند؛ چرا که آموختهاند وقتی راه حلشان به نتیجه نرسید به راحتی میتوانند با انداختن مسئولیت این ناکامی به گردن دیگران (دشمنان فرضی)، این ناکامی را تبدیل به فرصتی کنند تا نشان دهند که دشمنانشان چقدر قدرتمند هستنند و نمیگذارند تا آنها به اهدافشان برسند.
🔹اشپربر البته تحلیلاش را معطوف به شخصیت سیاسی خاصی نمیکند ولی برخی مثالهایش را از رفتار دیکتاتورهای زمانهاش (استالین و هیتلر) میآورد.
🔸بااینحال، زیبایی این کتاب به این است که وقتی نام هیتلر و استالین را بر میداریم و نام هر دیکتاتور دیگری را میگذاریم میبینیم چقدر تحلیل تازه است. گویا اشپربر آن را همین دیروز و برای تحلیل رفتار دیکتاتورهای این زمانه نوشته است.
⬅پیشنهاد می کنم پیش از نام مقامات سیاسی، نام خود را در متن بگذاریم و بینیم چقدر سزاوار نام «دیکتاتور» هستیم.
@zafaeran
توفي الكاتب الكويتي... عبدالله الجار الله
صاحب مقالة...
عند موتي لن أقلق...
ولن أهتم بجسدي البالي...
فإخواني من المسلمين... سيقومون باللازم ، وهو...
يجردونني من ملابسي ...
يغسلونني ...
يكفنونني ...
يخرجونني من بيتي ...
يذهبون بي لمسكني الجديد ( القبر ) ...
وسيأتي الكثيرون لتشييع جنازتي ...
بل سيلغي الكثير منهم أعماله ومواعيده ؛ لأجل دفني ...
وقد يكون الكثير منهم ، لم يفكر في نصيحتي يوما من الأيام ... أشيائي سيتم التخلص منها ...
مفاتيحي ...
كتبي ...
حقيبتي ...
أحذيتي ...
ملابسي وهكذا ...
وإن كان أهلي موفقين... فسوف يتصدقون بها لتنفعني ...
تأكدوا بأن الدنيا لن تحزن علي ...
ولن تتوقف حركة العالم ...
واﻻقتصاد سيستمر ...
ووظيفتي سيأتي
غيري ليقوم بها ...
وأموالي ستذهب حلالاً للورثة ...
بينما أنا الذي سأحاسب عليها.!
القليل والكثير ... النقير والقطمير ...
و إن أول ما يسقط مني عند موتي هو... اسمي. !
لذلك عندما أموت سيقولون عني... أين
الجثة.؟!
ولن ينادوني باسمي .!
وعندما يريدون الصلاة علي ، سيقولون : احضروا "الجنازة".!
ولن ينادوني باسمي.!
وعندما يشرعون بدفني... سيقولون قربوا الميت... ولن يذكروا اسمي.!
لذلك لن يغرني نسبي... ولا قبيلتي... ولن يغرني منصبي... ولا شهرتي.!
فما أتفه هذه الدنيا... وما أعظم ما نحن مقبلون عليه.!
فيا أيها الحي الآن ... اعلم أن الحزن عليك سيكون على ثلاثة أنواع...
الناس الذين يعرفونك سطحيًا سيقولون : مسكين .
أصدقاؤك... سيحزنون ... ساعات... أو أيامًا... ثم يعودون إلى حديثهم ، بل وضحكهم.!
الحزن العميق في البيت.؟
سيحزن أهلك أسبوعا ... اسبوعين... شهرا ... شهرين... أو حتى سنة...
وبعدها سيضعونك في أرشيف الذكريات.!
انتهت قصتك بين الناس...
وبدأت قصتك الحقيقية ... وهي.!
لقد زال عنك...
الجمال ...
والمال ...
والصحة ...
والولد ...
فارقت الدور والقصور ...
والزوج.!
ولم يبق معك إلا عملك...
وبدأت الحياة الحقيقية.!
والسؤال هنا...
ماذا أعددت لقبرك وآخرتك من الآن.؟!
هذه حقيقة تحتاج إلى تأمل ...
لذلك احرص على...
الفرائض ...
النوافل ...
صدقة السر ...
عمل صالح ...
صلاة الليل ...
لعلك تنجو...
إن ساعدت على تذكير الناس بهذه المقالة وأنت حي الآن... ستجد أثر تذكيرك في ميزانك يوم القيامة بإذن الله ...
وذكّر فإن الذكرى تنفعُ المؤمنين
لماذا يختار الميت
الصدقة لو رجع للدنيا
كما قال تعالى...
( رب لولا أخرتني إلى أجل قريب فأصدق)
ولم يقل...
لأعتمر...
أو لأصلي...
أو لأصوم...
قال العلماء...
ما ذكر الميت الصدقة إلا... لعظيم ما رأى من أثرها بعد موته.!
فأكثروا من الصدقة...
@zafaeran