جذابترین کلیپ ها،موسیقی و متن های تغییر افکار و ذهنیت 😍 زندگی هنوز قشنگیاشو داره 😊 ZendegiZibAst مدیر @mehnialireza
تنهایی بدان معنا نیست که اطرافت خالی از آدم باشد. نه این نیست و نخواهد بود.
هر وقت اندیشه ات، اندیشه دیگران را بیگانه یافت. و افکارت، تنها در اضلاع جهان خودت تداوم داشت. این یعنی بن بست معنوی. یعنی تنهایی. یک تنهایی عمیق، و سرشار از وجود.
@zendegi_ziibaaaast
🪽·مود
خودتو دوست داشته باش،
مگه چند تا از تو توی دنیا هست؟
@zendegi_ziibaaaast
#کریشنامورتی
#عشق
☀️در اینمورد اکهارت عزیز هم میگه :
وقتی با هر کسی ارتباط میگیرید ، فکر کنید
برای بار اول است که او را میبینید ، تا رابطه
اکنون تحت تاثیر قضاوتهای قبل قرار نگیرد .
زندگیتان سرشار از سلامتی، عشق و محبت
روزتان شاد و پرانرژی و بر وفق مراد
@zendegi_ziibaaaast
زندگیزیباست اگر با فرزندانت مثل پادشاه برخورد کنی
@zendegi_ziibaaaast
حمله گازانبری عراقچی به آمریکا
اینبار با زن سوم عراقیاش
یک روزهایی هم برایِ خودت باش ...
برایِ خودت وقت بگذار ،
به خودت اهمیت بده ...
دنیا را یک طرف رها کن و یک گوشه ی دنج بنشین و با خودت خلوت کن !
چشمانت را ببند و گذشته ها را زیر و رو کن ،
دنبالِ اتفاقاتِ خوبت بگرد ؛
کارهای خوبی که کرده ای ، دل هایی که به دست آورده ای ، موفقیت هایی که کسب کرده ای ، همه را مرور کن ...
خودت را بابتِ خوبی هایت ، در آغوش بکش ،
به خودت آفرین بگو ...
گاهی اوقات ، زنگِ هشدارِ افکارت را رویِ دلت تنظیم کن و خودت را از تهِ دل ، دوست داشته باش !
میانِ این مشغله هایِ تکراری ، آدم ها خودشان را فراموش کرده اند ،
هیچ کس ، حواسش به خودش نیست ،
بی هدف ، با اسبِ عادت و روزمرگی می تازند !
آدم هایِ این زمانه در بی حوصلگی هایِ خودشان ،
و در قلبِ یک آلزایمرِ مزمن گم شدند ...
@zendegi_ziibaaaast
قصه فوق العاده زیبای *وامق و عذرا*
وامق شاهزاده ای جوان و زیبا و به غایت بلند بالا بود و یک شکارچی بی نظیر ، او روزی به جهت شکار بیرون می رود ولی بازِ شکاریِ او دیوانه وار او را به این سوی و آن سوی می کِشاند و مسافت طولانی در پی خویش می کشد تا اینکه او را بر خیمه چادری میبیند خیمه گاهی که متعلق به یک قوم چادرنشین است، نزدیک چادر می شود.
ناگاه دختر ی بلندبالا و بسیار زیبارو از چادر بیرون می آید و باز بر شانه های او قرار میگیرد ، وامق محو جمال دختر مانده که پرنده از شانه های عذرا بلند می شود و بر شانه او می نشیند ، گوئی وظیفه خویش به انجام رسانده است مهر عذرا در وجود شاهزاده مینشیند و اینگونه شکارچی شکار می شود .
عذرا او را به لیوان آبی میهمان می کند و داخل چادر می شود ، وامق باز می گردد اما گوئی قلبش جا مانده است .
وامق پس از تحقیق زیاد در می یابد که عذرا دختر یک خانواده فقیر چادر نشین است که از کشیدن دندان فاسد قبیله امرار معاش می کنند !
یعنی سر بیمار را بر زانوی عذرا می نهند و چون مدهوش زیبایی او می شود دندان را پیرزنی که مادر عذرا است میکشد!
با اینکه عذرا از طبقه فرودست و فقیر است وامق عاشق او می شود و با اصرار زیاد به خواستگاری او می روند و پیرزن که نمی خواهد ابزار امرار معاش را از دست بدهد به هیچ طریقی راضی نمی شود.
دیگر روز وقتی وامق به محل چادر نشینان میآید می بیند هیچ کس نیست او شوریده دل و دیوانه و سرگشته ماه ها در کوچه و خیابان و شهر به شهر می گردد تا اینکه قبیله عذرا را می یابد و به بهانه درد دندان داخل چادر می شود سرش را روی زانوی عذرا میگذارد و محو تماشای یار می شود.
تا این زمان هیچ کس به دلیل ژولیدگی او را نشناخته است !
پیرزن می گوید کدام دندان وامق یک دندان را نشان می دهد و او آن را با اینکه سالم است می کشد وقتی از او میخواهد برخیزد او دندان دیگری را نشان میدهد، پیرزن به جهت کاسبی با اینکه می داند دروغ می گوید آن را میکشد حالا دیگر عَذرا او را شناخته است !
"حجله همان است که عذراش، بست
بزم همان است که وامق، نشست"
کار به دندان چهارم میکشد اشکبر گونههای عذرا سرازیر می شود پیرزن درمی یابد که او وامق است !
اما با هر اشارهی وامق ادامه می دهد! سیل اشک های عذرا و پاشنه های پای خونآلود وامق است که در خاک کف چادر فرو می رود و پیرزن همچنان ادامه میدهد تا به دندان سی و دوم می رسد.
وامق نگاه نیمه جانی بر چهره عذرا دارد در حالی که زانوان عذرا در خون وامق نشسته است وامق با آخرین دندان سالمی که کشیده می شود جان میدهد و عذرا مستاصل و نا امید سرش را روی سینه او می گذارد و او نیزجان می دهد.
حال تمامی قبیله بر درگاه چادر ایستاده اند و عظمت عشق را نظاره می کنند.
پس از زاری بسیار هر دو را در کنار هم به خاک میسپارند و پس از مدتی دو درخت انار در همان گودالی که از پاشنهی پای وامق ایجاد شده در کنار هم میرویند و ساقه های آنها در هم می پیچد و زیارتگاه عشاق می شود.
«هر آن کسی که درین حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید»
💢البته قصه وامق و عذرا به هفت روایت در منظومه ها و نثر پارسی آمده است که یکی از آنها تقدیم نگاه زیبای شما فرهیختگان شد.
@zendegi_ziibaaaast
همه پدیده ها از عشق و زندگی ساخته شده اند. اما، ما همه امور را بر مبنای آن چه در ذهنمان داریم، تفسیر میکنیم. اگر ترس در دل ما باشد، برداشت مان از هر موضوعی، تجزیه و تحلیلی همراه با ترس است. اگر خشمگین باشیم، درک ما از هر موضوعی بر مبنای خشم است. عواطف ما همانند صافی عمل میکنند و ما دنیا را از طریق آن می بینیم
می توانیم بگوییم چشم همانی را می بیند که ما احساس میکنیم. شما رؤیای بیرونی را طبق آن چه چشمانتان می بیند، ادراک می کنید. وقتی خشمگین هستید، دنیا را از دریچه خشم می بینید.
اگر چشمانی حسود داشته باشید، واکنش تان متفاوت خواهد بود، زیرا دنیا را از دریچه حسادت می بینید، وقتی نگاهی خشمگین داشته باشید، هر چه ببینید، شما را می آزارد. اگر نگاهتان غمگین باشد، وقتی باران می بارد، هنگامی که سر و صدا زیاد است یا هر رویداد دیگری، به گریه می افتید. باران، باران است. موردی برای قضاوت یا تفسیر وجود ندارد، اما شما باران را بر اساس کالبد عاطفی تان می بینید. اگر غمگین باشید، با چشمان غم بار می بینید. و به هر چه نگاه می کنید، بوی غم می دهد.
دن_میگل_روییز 🌸🌿
@meditation10_10
نقل میکنند که روزی سفره ای گسترانیده و کله پاچه ای بیاوردند.
سلطان فرمود: در این کله پاچه اندرزها نهفته است.
سپس لقمه نانی برداشت و یک راست، مغز کله را تناول نمود، سپس گفت:
اگر می خواهید حکومتی جاودان داشته باشید، سعی کنید جامعه را از مغز تهی کنید.
سپس زبان کله پاچه را نوش جان و فرمود:
اگر می خواهید بر مردم حکمرانی کنید، زبان جامعه را کوتاه و ساکت کنید.
سپس چشم ها و بناگوش کله پاچه را همچون قبل برکشید و فرمود:
برای این که ملتی را کنترل کنید، بر چشم ها و گوش ها مسلط شوید و اجازه ندهید مردم زیاد ببینند و زیاد بشنوند.
وزير اعظم عرض کرد:
پادشاها! قربانت بروم حکمت ها بسیار حکیمانه بودند، اما جواب شکم ما را چه میدهید؟
ذات ملوكانه، در حالی که دست خود را بر سبيل های چرب خویش می کشیدند، با ابروان خود اشاره ای به پاچه انداختند و فرمودند:
شما پاچه را بخورید و پاچه خواری را در جامعه رواج دهید تا حکومت مان مستدام بماند ...
@zendegi_ziibaaaastЧитать полностью…
اولین قدم در فراگیری هنر زندگی، کشیدن خط مرزی بین غفلت و معصومیت است.
معصومیت باید تقویت شود،
محافظت شود.
معصومیت ( پاکی خردمندانه )
گنجی بس گرانبهاست که توسط کودک به ارمغان آورده می شود.
گنجی که خردمندان و فرزانگان پس از تحمل مشقات بسیار به آن دست می یابند.
خردمندان گفته اند که:
آنها در نهایت دوباره به کودک تبدیل شده اند،تولدی دوباره یافته اند.
در تولد دوم چیزی را به دست می آورند که در تولد اول در اختیار داشته،
ولی اجتماع، والدین و اطرافیانشان آن را خرد و نابود کرده اند.
هر کودکی با دانش و اطلاعات انباشته می شود.
سادگی کودکانه باید به طریقی بر طرف شود، برای اینکه سادگی در دنیایی که اصل رقابت در آن حاکم است، به درد نمی خورد. سادگی در نظر مردم دنیا ساده لوحی به چشم می آید.
معصومیت از هر طریق ممکن مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
ترس از اجتماع و ترس از این دنیا از ما چنین آدمهایی ساخته، و ما به نوبه ی خود سعی می کنیم که بچه هایمان افرادی زیرک، زرنگ و مطلع بار بیایند؛
تا در جرگه ی آدمهای قدرتمند قرار گیرند نه در طبقه ی انسانهای ضعیف و مظلوم، بمحض اینکه کودک در این مسیر غلط گام بردارد و در آن پیش رود، تمام زندگی اش نیز بدان سو سوق داده شده و تباه می شود.
زمانی که متوجه شدید زندگی را تا به حال از کف داده اید، اولین اصلی که باید مجددا به آن باز گردید، معصومیت است. دوباره ساده، همچو ن یک کودک باشید. وقوع چنین معجزه ای تنها از طریق مراقبه ممکن است.
#مراقبه صرفا، روشی شگرف و بسیار دقیق است که تو را از هر آنچه که متعلق به تو نیست دور می کند.
و تنها چیزی که بر جای می گذارد خود واقعی و باطنی توست.
#اوشو
@zendegi_ziibaaaast
با این آهنگ شاد و وطن دوست و به امید آزادی کامل ایران و همه در صلح رفا باشند شب خوشی برایتان آرزومندم.
شب خوش
دو مورد مهم قبل از انجام آزمایش باید انجام دهید.
@zendegi_ziibaaaast
همانطور شوروی در ۷۰ سال با ممنوعیت برگزاری آئینهای تمدن ایران باستان مانند نوروز نتوانست هیچ غلطی کند و امروز هم طالبان با گناه خواندن این جشنها و آئینها و سران نظام ایران با عدم تبریک و سبک شمردن آنها نمیتوانید کاری کنید.
زنده باد آئین های باستانی ایران
درود بر رئیسجمهور فرهنگ دوست و ایران دوست تاجیکستان امام علی رحمان❤️
حقیقت این است که شما هماکنون همان چیزی هستید که در جستجویش هستید.شما با چشمان خداوند در جستجوی خودش هستید.این حقیقت بسیار ساده، تکاندهنده و اساسی است تا آنجا که میتواند بهراحتی در میان هیاهوی جستجو از دست برود.
#آدیاشانتی
@zendegi_ziibaaaast
نمیدونم چرا مردم انتظار دارن هنر رو درک کنن، در حالیکه این حقیقت رو قبول دارن که خود زندگی هم قابل درک نیست!
@zendegi_ziibaaaast
آره عزیزم مغرور باش،
افتخار کن به اینکه کنار هر کسی نمیشه پیدات کرد.
شوآف کن با این موضوع که هر جایی نبودی و نیستی،
مغرور شو به خودت که نه دمدستی و سطحی بودی و نه تشنهی پول و جنس مخالف و مهمونی؛
اتفاقاً دقیقا همیناست که غرور میاره، نه اون غرور کاذب که با دیر سین کردن پیام و کممحلی میاد!!
@zendegi_ziibaaaast
زندگیزیباست و موفق که همسری انتخاب کنی عاشق و حمایتگر کارت باشد
ببینید و گوش کنید
@zendegi_ziibaaaast
زندگیزیباست اگر مواظب خوراکیهایمان باشیم
کچاب چگونه تهیه میشود و افزودنیها
@zendegi_ziibaaaast
ملتی تاریخ کشور خود را نداند محکوم به قبول خرافات است.
اول در مورد نادرشاه افشار مطالعه کن و بعد سخنان این امامهدار را قضاوت کن.
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
🍂
یاد گرفتم که :
1 _ با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند
2 _ با وقیح جدل نکنم ، چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکتد
3 _ از حسود دوری کنم ، چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود
4 _ تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم
@zendegi_ziibaaaast
درود
روز که پست های تغذیه گذاشتم
مربای زنجبیل میخواستم بذارم ولی این یک مربای عادی نیست
مربای سرحال کننده قوی هست.
از مایع آن ویسکی مانند هست.
اگر کسی خواست پی وی پیام بده براش بفرستم
آدم دلش میسوزه
تنها امامزاده سیل برد
این بیچارهها باید دنبال یکی دیگه برن راهشون دور میشه.
توکل واقعی
از مسئولیت هایت فرار نكن!
در كاری كه میكنی به شدت متعهد و مسئول باش و هركاری که مسئول انجام آنی را به بهترین شکل انجام بده
درعین حال، هیچ تنشی را خلق نكن، آسوده بمان، اعتماد كن و بگذار اعمالت نیایش شوند
و به نتیجه اعمالت وابسته نباش
مرشدی همراه با یكی از مریدانش در سفر بود. وظیفه ی مرید مراقبت از شتر بود
آن دو، شب هنگام خسته وارد یك كاروانسرا شدند. وظیفه ی مرید این بود كه زانوی شتر را ببندد و سپس بخوابد، ولی او اهمیتی نداد و شتر را بیرون كاروانسرا رها كرد
او فقط دعا كرد:
"خدایا! از شتر مراقبت كن."
و به خواب رفت
بامدادان، شتر رفته بود
مرشد پرسید: "شتر كجاست...؟"
مرید پاسخ داد: "نمیدانم ! از خدا بپرس. من به خدا گفتم كه از شتر مراقبت كند. و من خیلی خسته بودم، پس نمیدانم چه اتفاقی افتاد!
من مسئول نیستم! زیرا من به خدا گفتم و خیلی واضح گفتم که مراقب شتر باشد! و این آموزش خودت است كه به خدا توّكل كن! پس من هم توّكل كردم."
مرشد گفت:
ای ابله...."به خدا توّكل كن، ولی نخست زانوی شتر را ببند.
زیرا خداوند بجز دستهای تو دستهای دیگری ندارد. اگر خدا بخواهد شتر را نگه دارد، او باید از دستهای كسی استفاده كند او دست دیگری ندارد. و این شتر مال توست! بهترین، آسانترین و كوتاه ترین راه، استفاده از دستهای خودت است
ابتدا زانوی شتر را ببند و سپس توّكل كن
تو هركاری را كه میتوانی بكن
این نتیجه را قطعی نمیكند،
تضمینی وجود ندارد
پس هركاری را كه میتوانی باید انجام دهی
و آنگاه هر چه اتفاق افتاد بپذیر
این است معنی ' بستن زانوی شتر'
هركاری كه در امكانت هست انجام بده، از مسئولیت هایت کم نکن آنگاه اگر اتفاقی نیفتاد و یا چیزی خطا رفت، آشفته نشو و در قید و بند نتیجه نباش. این است معنای توکل واقعی.
بسیار آسان است كه به خدا توكل كنی و تنبل باشی!
بسیار آسان است كه به خدا توكل نكنی و خودت یک كننده باشی
سومین نوع انسان كاری مشكل میكند: او به خدا توكل دارد و با اینحال، یك ُكننده باقی میماند. ولی حال تو فقط یك وسیله هستی. انجام دهنده اصلی خداوند است. تو تنها وسیله ای در دست او هستی. انسان بادیانت انسانی است كه هر آنچه كه در توان یك انسان است به بهترین شکل انجام میدهد، ولی به این سبب تولید تنش نمیكند. آنگاه انجام دادن هركار نوعی نیایش می شود، بدون هیچ انتظاری كه نتیجه باید چنین یا چنان باشد
آنگاه ناكامی وجود ندارد. توّكل به شما كمك میكند كه كامیاب بمانید. و بستن زانوی شتر به شما كمك میكند كه سرزنده باشید، به شدت تمام سرزنده باشید.
#اشو 🌸🌿
#توکل
@zendegi_ziibaaaast
چگونه دعاهای ما بر زندگی دیگران تأثیر میگذارد؟ به همان روشی که زندگی خود ما را تعالی میبخشد: با کاشتن بذر الگوی تندرستی و توفیق، و پذیرش یاری الهی در هشیاری.
پاراماهانسا یوگاناندا نوشته است:
"ذهن انسان، وقتی که از "پارازیتهای" ناآرامی و بیقراری رها گردد، مثل یک رادیو قادر به اجرای کارهای پیچیدهای میشود – فرستنده و گیرنده افکار میشود و آنهایی را که مطلوب نباشند از رادار خود خارج میکند. یک ایستگاه رادیویی نیرویش را از جریان الکتریسیته میگیرد، رادیو انسانی نیز نیرویش به درجه قدرت اراده هر شخص بستگی دارد.
ذهن شخص روشن ضمیر و تکامل یافته، که اراده خود را کاملاً با اراده خداوند همگون کرده است، قادرست با استفاده از قدرت الهی، شفای آنی جسمانی و ذهنی و روحی ایجاد کند. در نوشتهها و سخنرانیهای پاراماهانسا یوگاناندا از این نمونهها بسیار آمده است. وی توضیح میدهد که اگرچه این نوع درمان به ظاهر معجزه آسا میآید، اما شفای الهی نتیجه طبیعی کاربرد علمی قوانین کیهانی خلقت میباشد. با ارسال الگوی فکری کمال الهی، همراه با قدرت اراده و نیروی کافی به ذهن و جسم دیگری، این روشن ضمیران همان فرآیندی را دنبال میکنند که در شکل گرفتن هر چیزی در عالم هستی مؤثر بوده است.
هر کسی که بر طبق این اصول دعا کند، خواهد دید که دعاهایش دارای تأثیری ملموس میباشد. و با اینکه قدرت فردی ما به اندازه قدرت فرستندگی یک استاد روشن ضمیر نیست، وقتی که دعای جمعی هزاران نفر در بین باشد، چنان ارتعاش قوی صلح و شفای الهی باارزشی ایجاد میگردد که به تجلی خواستههای شخص میانجامد. پاراماهانسا یوگاناندا با این مقصود جمعیت دعای انجمن SRF و جمعیت جهانی دعا را پایه گذاری نمود.
@zendegi_ziibaaaast
دونالد ترامپ: (با تمسخر)التماس میکنند با ما مذاکره کنند.
پ.ن : بی وجود بیلبورد ساعت و دقیقه و ثانیه نابودی اسرائیل در تهران نصب کردیم. اگر رهبرمون گفت ، گفتگو با شما شرافتمندانه نیست؛ منظور در خاک آمریکا بود. بعد تسلیحات پیشرفته آوردی دورتادور ما با تهدید میگین مذاکره کنید. اولا این نامردیه و ثانیا ما نمیترسیم.
فکر کنم انسانیت تنها دینیاست که پیروان اندکی دارد.
باور ندارید کلیپ ببیند .
فواید و مضرات زردچوبه!
همه بخورند بجز......
کلیپ ذخیره کنید یادتان نرود
💢 به اتفاقات زندگی با چشم و دل ادیسون بنگریم
ادیسون در سنین پیری پس از کشف چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد . این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند آزمایشگاه پدرش در آتش می شوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموران فقط جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمان ها است.
آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.
پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند ولذا از بیدار کردن پیرمرد منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند.
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد. ناگهان پدر سرش را برگرداند وپسر را دید و با صدای بلند وسرشار از شادی گفت :
پسر تو اینجایی می بینی چقدر زیباست .!
رنگ آمیزی شعله ها را می بینی ؟
حیرت آور است !
من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است !
وای ! خدای من خیلی زیباست !
کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت.
نظر تو چیه پسرم ؟
پسر حیران و گیج جواب داد :
پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی ؟ چطور می توانی ؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای ؟
پدر گفت : پسرم از دست من وتو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند.در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد.
در مورد آزمایشگاه و بازسازی یا نوسازی آن فردا فکر می کنیم.الان موقع این کار نیست.به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت !
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع نمود🌺
@zendegi_ziibaaaastЧитать полностью…
بزرگترین دشمن و بزرگترین دوست سلولهای سرطانی ؟
با رعایت تغذیه زندگی سالم و زیبا داشته باشیم
@zendegi_ziibaaaast