ادمین، درخواست تبلیغات و فیلم : @g_rahimimanesh @cafe_honar_ads : تعرفه تبلیغات آدرس فیلم های ارائه شده: @List_Adres 🎞️ سفارش و درخواست فیلم پذیرفته می شود. اینستاگرام : instagram.com/_u/honar7modiran
🎥 تریلر فیلم "زن در ریک روان ۱۹۶۴ "
کارگردان: هیروشی تشیگاهارا🔆
🎬 Woman in the Dunes 1964
Join 👉 @honar7modiran
ارائه بعدی: زن در ریگ روان
کارگردان: هیروشی تشیگاهارا
🎥 Woman in the dunes 1964
Join 👉 @honar7modiran
دیدن بدنام، کلاسِ درسِ کارگردانی و میزانسن است.
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
خوشبختی و حس رضایتمندی چیست!؟
🟧گروه مطالعات فرهنگی باشگاه فنسالاران:
این بریدهای از سخنان «آلفرد هیچکاک» است، فنسالار بزرگ و فیلمساز شهیر دنیای سینما.
احتمالا یک تعریف دیگر از خوشبختی میتواند در نحوه سازگاری ما با گذشته و در حالمان تبیین شود.
همه آنچه که در ذهن ما میگذرد و مهارتهایی که میآموزیم، شاید بتواند مفهومی از آنرا بسازد.
🟧@fansalaran
📸 #Shot
🎬 بدنام
(Notorious 1946)_ آلفرد هیچکاک
🎬 محاکمه
(The Trial 1962)_ اورسن ولز
Join 👉 @honar7modiran
🎥 سکانس از فیلم " بدنام "
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
🎬 🎼
اجرای اپرای «بدنام» با اقتباس از فیلم آلفرد هیچکاک
Notorious
Join 👉 @honar7modiran
امیدوار باش!
تا وقتی چشمی هست که با تو اشک می ریزد،
می توان رنج زندگی را تحمل کرد!
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
رابطه بین مادام سباستین و پسرش الکس خیلی جالب است. این رابطه بیش از آن نزدیک است که بتوان پذیرفت.
به نظر مادر سباستین، پسرش را وقتی بچه بوده است خیلی تنبیه می کرده و این پسر خیلی از مادرش حساب می برد.
در این اجرا نینا استِم، خواننده سوئدی سوپرانو نقش “آلیشیا” را که در فیلم هیچکاک، برگمن آن را بازی کرده بود، ایفا می کند.
این داستان تراز دیگری دارد که خیلی جالب است. به این مربوط می شود که چطور زن ها، هنرپیشه ها ی زن، دخترانی که پدران مستبد داشته اند، مشکلات مشابه دارند. مشکل آلیشیا [اینگرید برگمن] فقط این نیست که دختر یکی از نازی ها بوده است. مشکل دیگری هم دارد: او به شکل خاصی تحت کنترل پدرش بوده است. این مشکلات را همه ما در روانمان داریم: همیشه کسی بوده است که نحوه تفکر ما را تحت کنترل داشته و باید راهی پیدا کنیم که خودمان را از این کنترل فکری رها کنیم.
رابطه بین مادام سباستین و پسرش الکس را می توان از منظر رابطه فرد با قدرت هم کاوید.به نظر سوال این است که دنیا چطور با قدرت کنار می آید. و آیا همه فیلمهای هیچکاک درباره همین ترس از کسانی نیست که بر مسند قدرت هستند. هیچکاک می خواست در قلب ما باشد و با ما بترسد و با ترسهای ما زندگی کند. این موضوعِ پدر، مادر، رئيس، در فیلمهای آلفرد هیچکاک دیده می شود. آدمهایی که زندگی ما را کنترل می کنند، می توانند زندگیمان را جهنم کنند.
اینکه چطور بتوانید بر صدایی که در ذهنتان، زندگیتان را کنترل می کند، فائق شوید.
✍ #علی_صفری
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
📸 آلفرد هیچکاک، کری گرانت و اینگرید برگمن
در پشت صحنه فیلم"بدنام"
هیچکاک هنگام نگارش فیلمنامهی این اثر تاکید زیادی در بکارگیری یک مکگافین داشت، چیزی که نهایتا به تحقیقات دربارهی اورانیوم رسید. بعدها هیچکاک ادعا کرد که بهخاطر همین تحقیقات تحت نظر بوده است.
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
در پایان دولین، الیشا را از عمارتی پر از جاسوسان نازی بیرون میآورد شرایط به نحوی پیش میرود که کسی نمیتواند مقابلش بایستد. قبلتر دولین را میبینیم که از همان پلهها بالا میرود و اگر قدمهای به سمت بالای او را بشمارید، متوجه میشوید که او و الیشا قدمهای بیشتری هنگام پایین آمدن از پلهها برمیدارند – این یکی از روشهای هیچکاک برای افزودن به تعلیق بود.
فیلم های بسیاری با نماهایی از تعقیب و گزیر به انتها می رسند. در بدنام رویدادهای گریزناپذیر ١٠ دقیقه آخر چنان پیش می رود که داستان با نمای زیبا و به شکلی توجیه پذیر به پایان می رسد و در آن یکی از نازی ها به سباستین می گوید: ” آلکس، میشه لطفاً بیای داخل؟می خوام باهات صحبت کنم” و الکس داخل می شود در حالی که می داند دیگر هیچوقت زنده بیرون نمی آید.
🔘 هيچكاك در پايان فيلم ما را با دنيايي كه در آن قرارمان داده تنها مي گذارد و بدون نتيجه گيري ما را رها مي كند بدون اينكه از سرنوشتي كه در انتظار آليشيا و دولين است با خبرمان كند و تنها سرنوشتي كه معلوم است سرنوشت غم انگيز سباستين است كه با وجود آنكه نشان داده نمي شود ما مطمئنيم كه سرنوشتي جز مرگ در انتظارش نيست. در حقيقت هيچكاك ما را در كابوسي كه ساخته تنها مي گذارد.
🔘 نحوهی پایانبندی فیلم، تأثیری مستقیم بر ماندگاریاش در ذهن سینمادوستان دارد. پایان بد بهاندازهای قدرت دارد که میتواند در چشمبرهم زدنی همهی ارزشهای فیلم را تحتالشعاع قرار بدهد و ارتباط مخاطبان با اثر را بهکلی مخدوش کند. تمام بدنام یک طرف و ۱۰ دقیقهی آخرش یک طرف دیگر! در بدنام، ۱۰ دقیقه از فیلم باقی مانده است ولی اصلاً نمیشود حدس زد که چگونه پایانی خواهد داشت. بدنام از آن دست پایانها دارد که پس از به آخر رسیدن فیلم نیز همچنان با شما میمانند و تبدیل به خاطرهای خوشایند در حافظهی سینماییتان میشوند. شدت تأثیرگذاریِ فرجامین بدنام مدیون ایدهای خلاقانه و اجرایی درخشان است؛ همچون ماحصل زحمات ارکستری بهغایت هماهنگ و بهرهمند از قدرت رهبریِ هنرمندی بزرگ که صاحب جادو، تجربه و نبوغ است...
✍ #پیمان_عباسی_نیا
🔘 مزیتی که تدوین نسبت به برداشت بلند و وضوح عمیق دارد این است که کارگردان میتواند با ایجاد تغییرات در زاویه ی دیدها که مستلزم تغییر نماهاست، تماشاگر را کاملا در گیر کنش کند. این را میتوان در صحنه ی پایانی فیلم بدنام دید... دولین (کری گرانت) جاسوس نفوذی آلیشا(اینگرید برگمن) را از خانه ی الکس سباستین نازی (کلود رینز) نجات میدهد. الکس سرانجام دریافته است که نامزدش آلیشا در واقع جاسوس است. آلیشا که مسموم شده طبقه ی بالا در اتاقش است. در همان هنگام که الکس با دیگر نازیها جلسه دارد، دولین آلیشا را نجات میدهد. الکس از جلسه بیرون میاید و دولین و آلیشا را میبیند که از پله ها پایین میایند، اما اقدامی نمیکند، زیرا در آن صورت دولین به نازیها خواهد گفت که آلیشا جاسوس است و به این ترتیب الکس دچار دردسر خواهد شد. بنابراین الکس مجبور است اجازه دهد که دولین آلیشا را از خانه خارج کند.
میبینید که کنش این صحنه بسیار ساده است... دولین آلیشا را از پله ها به پایین هدایت میکند و زیر نگاه دیگر نازیها و نیز مادر الکس، او را از در ورودی خانه بیرون میبرد.
پس چرا هیچکاک تصمیم میگیرد برای به تصویر کشیدن این کنش تنها در ٢ دقیقه و ۵ ثانیه (از لحظه ای ای که دولین و آلیشا از در اتاق خواب بیرون میایند تا هنگامی که از در ورودی خانه بیرون می روند) از ۵٧ نمااستفاده کند؟ در طول این کنش، هیچکاک میان پنج موقعیت در صحنه کات های سریع میزند... دولین و آلیشا در قاب (١۵ نما)، الکس به تنهایی در قاب (١٧ نما)، مادر الکس (۵ نما)، دولین، آلیشا، الکس و مادرش، همه با هم در قاب (۵ نما) و نازیها در طبقه ی پایین (٩ نما).
این کات های سریع میان پنج عنصر کنش مند صحنه، علاوه بر آن که باعث میشود تماشاگر بیشترین دسترسی را به رویدادهای صحنه داشته باشد، واکنش هر شخصیت را هم به رویدادهایی که لحظه به لحظه به وقوع میپیوندند به تماشاگر نشان میدهد.
شگفت آنکه این کات های سریع کنش صحنه را سرعت نبخشیده اند، بلکه بر کندی دولین و آلیشا هنگام پایین آمدن از پله ها تاکید کرده اند، کات های سریع همچنین تعلیق صحنه را طولانی تر کرده اند (آیا دولین و آلیشا میتوانند فرار کنند یا خیر؟). گذشته از اینها، دولین و آلیشا عاشق و معشوق هم هستند، اما شغل پنهانی آلیشا آنها را از هم جدا کرده بوده است. اگر بتوانند از خانه ی الکس بگریزند، آزاد خواهند بود تا به وصال یکدیگر برسند. در این صحنه نکات بسیاری مطرح است و هیچکاک استادانه تدوین سریع را به کار میگیرد تا بر حساسیت اوضاع تاکید کند.
✍ #وارن_باکلند
🎬 Notorious | 1946
Join 👉 @honar7modiran
ازنکات جالب فیلم بدنام کلوزآپ های آن است. با این کلوزآپها خیلی خوب رو عناصر کلیدیِ داستان تاکید شده بود و قابهای قشنگی هم تحویل مخاطب داده.
هیچکاک به تعلیق در داستان محدود نمیشه.
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
👈گذری بر
بزرگراه گمشده (دیوید لینچ)- ۲
💠نزدیکتر به «هست»
عمیقتر به «بود»
💠همانطور که کلاس درک و لذت فیلم بسیار بالاست، همانطور هم به مذاق فنهای عادی سینما خوش نمیآید زیرا دایره شناخت از شخصیتها و روایت، در یک دور تسلسل توسعه مییابد، و طبیعیاست که چنین فیلمی دشوار و دیریاب به ذائقه پرورده و چشمان آموخته نیاز دارد.
💠میخواهم بگویم فیلمهایی از جنس «بزرگراه گمشده»، برای لذت بسیار عمیق مناسباند و لذتبخشترین چیزی را که به تماشاگر میدهند، همان فهم جاری است، فهمی که در فیلم هست و حتی نیاز به پیچ و تاب اضافی هم برای درکش نیست، فقط باید دید ...
💠نور تابیده از آن دو چراغ اتومبیل بر جاده و خط غیرممتد و گمگشتگی در یک راه ناتمام و ...
💠آدمی در برابر «وسوسه» تنهاست و این وسوسه در آثار لینچ شکل عینی و جامع «بود» بهخود میگیرد، در لحظه مرگ «لورانت» کسی که چاقو را به دست «فرد» میدهد، یا کسی که شلیک میکند، همان فردی است که گفته شده مرد اسرارآمیز این داستان است! خب که چی!؟ مرد اسرارآمیز دیگر چه صیغهایاست!؟ او همان تجلی شیطان و وسوسه درونی بشر است، که خودش گفت «بدون دعوت» نمیآید، و خانهنشینات نمیشود و قس علی هذا...، ساده است، نه!؟
آدم کشتن، حتی اگر طرف در راس یک جریان مافیایی فیلمهای مستهجن باشد، امری شیطانی است. شما شک دارید!؟
💠میبینید!؟ وقتی فیلمی چنین فاخر را تحلیل میکنید و آن را از هاله سحرآمیزش خارج میکنید و به فراخنای ذهن، جامه و واژه بر تن میکنید، شبیه به موعظه میشود!
💠به نظر من، لینچ به مرموزانهترین شکل ممکن ما را در برابر اسرار قرار میدهد، و خیلی به کشف «هست» و «بود» نزدیک میشود، برای همین وقتی «مالهالند درایو» را میسازد، بهطور رسمی فیلمسازی در این سطح عالی را کنار میگذارد. خب وقتی داری از کل بنیادها رفع ابهام میکنی و اسرار را بازمیخوانی، دیگر چه چیزی برای کار بعدی تو باقی میماند!؟
💠در همین حد اشاره و عبور، میتوان دو اثر متاخر او را شاهکارهای بیبدیل سینما و نزدیکترین تعریف به چیزی که انتظارش را داریم، قلمداد کرد و تمام.
راستش اینبار که دوباره فیلم را دیدم بسیار شگفتزدهتر شدم، قرابتهایی یافتهام که سخت است بیاناش، و حداقل اینکه بیشتر دانستن و بیشتر باز کردناش را به صلاح نمیدانم، بی ابهام و بیایهام. شاید هنوز آدمی به بلوغ نرسیده است!
Lost Highway ۱۹۹۷
✍ #رضا_درستکار
@r_dorost
@r_dorost
💠نگاهی به «بزرگراه گمشده» به سفارش کانال «کافه هنر» - ۱
💠شاهکار
💠شاهکار لینچ به مرموزانهترین شکل ممکن ما را در برابر اسرار قرار میدهد، و خیلی به کشف «هست» و «بود» نزدیک میشود، برای همین وقتی در گام بعدی شاهکار تمام عیارش «مالهالند درایو» را میسازد، بهطور رسمی فیلمسازی در این سطح عالی را کنار میگذارد. خب وقتی داری از کل بنیادها رفع ابهام میکنی و اسرار را بازمیخوانی، دیگر چه چیزی برای کار بعدی تو باقی میماند!؟
تکمیلی 👇👇👇
👉@r_dorost
👉 @honar7modiran
سکانس از فیلم بدنام
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
🎞 سینما صرفاً لَختی آسودن نیست؛ سینما تلنگری است از طریق زیستن در جهانی تازه با خزیدن اندر کالبدی دیگر
✍️کانالی برای انتشار نقد فیلم، ریویو و یادداشتهای سینمایی به قلم مهران زارعیان
🆔@warOfteragedy
🎞 در پایان ارائه ۱۴۱ ام " بدنام"، ضمن تشکر از همراهی و توجه شما گرانمایگان، ازهمکاری آقایان امین بذرافکن، حمید بهرامی و مهران زارعیان کمال تشکر را دارم.
قدردانی ازمطالب عزیزان بزرگوار:
رضا درستکار،آرش خوشخو، رضا حقی، پیمان عباسی نیا، علیرضا مجیدی، رضا حقی، نازنین آفاق، زهرا طبسی، پریسا جوان فر، نرگس خرقانی
@r_dorost
@woocc6
@TvOnline7
@filmoketab
@art_charrah
@shortcuts_7
@Cinemaee_ir
@Cinemayanii
@anatomyfilm
@honarcinema
@MovieCottage
@filmnegarmag
@cinemaofficial
@classiccinema
@honarnaamehh
@cinema_tographe
@Cinemaiihachannel
@LezzateNaghdeFilm
@dialog_bartar_cinema
nasle-4.blog.ir
www.psarena.ir
www.filmnegar.ir
www.1pezeshk.com
https://cinscreen.com
https://payju.ir/content
www.cinelove.blogfa.com
www.bamdadiha.com/movie-notorious-1946/
کتاب همیشه استاد-وب سایت مووی-مگ_ویستا-سایت بنیاد سینمایی فارابی-وبسایت مدو مه
🙏🙏🙏
#Gif
کری گرانت از چهرههای شاخص عصر طلایی هالیووده که خیلی از شاهکارهای اون عصر بدون حضورش قابل تصور نیستن.
این پنج فیلمِ کری گرانت رو حتما ببینید:
• بدنام
• بزرگ کردن بیبی
• شمال از شمال غربی
• داستان فیلادلفیا
• فقط فرشتگان بال دارن.
Join 👉 @honar7modiran
#Gif
اندرو ساریس:
« بعضی فیلم ها عمر میکنند، بعضی فیلم ها تاریخ مصرف کمی دارند. فیلم های هیچکاک، چه خوب و چه بد، به دسته اول تعلق دارند.»
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
🔘 لئوپولدینن کنستانتین در فیلم نقش مادر کلاود رینز را ایفا میکند در حالی که وی در دنیای واقعی تنها ۴ سال از وی بزرگتر بود!
نقش آفرینی لئوپولدین کنستانتین در این فیلم تنها حضور وی در یک فیلم آمریکایی بود.
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
👤 #آنجلوپولوس
ــ من همه فیلمهای هیچکاک را دیدهام و از تک تک آنها لذت بردهام. فکر میکنم انتخاب صحنهای و برتری دادن آن به سایر صحنهها کار منصفانهای نباشد. اگرچه شاید «بدنام» بهترین فیلم او نباشد، اما من در برابر آن احساس ضعف دارم؛ شاید به خاطر چهره اینگرید برگمن.
📸 تصویر: آلفرد هیچکاک و اینگرید برگمن در عکس تبلیغاتی فیلم «بدنام» ـ 1946
Join 👉 @honar7modiran
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
بدنام یکی از فیلم های شاخص، ممتاز و کلاسیک آلفرد هیچکاک با بازی فوق ستاره اش، اینگرید برگمن.
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
عشق، عامل تحول شخصیتی آلیسیای بدنام
در نگاه اول به نظر میرسد فیلم موضوعی جاسوسی دارد و عشق تنها یک عامل فرعی محسوب میشود. در صورتی که عشق است که فیلم را جلو میبرد و جاسوسی در پشت این عشق قرار میگیرد. عشق در این فیلم آنقدر پررنگ است که یکی از آخرین صحنههای فیلم یاداور یکی از عاشقانهترین داستانهای تاریخ است: زیبای خفته. آلیسیا همچون زیبای خفته در رختخواب خوابیده و دولین (با بازی کری گرانت) با ابراز عشق به او قدرت و امید برای بازگشت به زندگی میدهد و این صحنه، یاداور صحنهایست که شاهزاده با ابراز عشق به زیبای خفته، طلسم را شکسته و او را به زندگی برمیگرداند.
فداکاری و مسئولیتپذیری در راه عشق
عشق، فداکاری لازم دارد و مسئولیت میآورد و از نظر من آلیسیای بدنام، مسئولیتپذیرترین و فداکارترین عاشق تاریخ سینماست که برای کمک به معشوقهی خود که همانا کمک برای مقاصد میهن خود پس از جنگ جهانی است، فراق را انتخاب میکند. او برای خشنودی معشوقهاش، بزرگترین فداکاری را میکند و تا پای جان بر سر این موضع ایستادگی میکند. در این فیلم، بعد از آلیسیا، الکساندر سباستین (با بازی ویلیام کلود رینز) و دولین هم به مراتب مسئولیتپذیری به خرج میدهند و اگرچه به اندازه آلیسیا، وظیفه شناس نیستند، اما در راه عشقی که دارند، تا اندازهای فداکاری میکنند.
در حقیقت فیلم بدنام در سه نقطه مسئولیت پذیری در برابر عشق را پررنگتر و به عینه نمایش میدهد.
اولین بار آلیسیا این وظیفه را به دوش میکشد که برای خوشایند عشقش تن به این ماموریت نسبتا خطرناک میدهد. ماموریتی که او را به سمت مرگ میکشاند و تا پایان فیلم بر سر قول خود میماند.
دومین مسئولیت پذیری را از طرف الکس سباستین میبینیم که برای دلخواه عشقش، همه کاری برای او میکند و حتی در مقابل مادرش میایستد. سومین بار، این کار از طرف دولین انجام میشود که با غیبت چند روزهی آلیسیا، به خانهی او میرود و او را نجات میدهد. چنانچه به نظر میرسد برای دولین به عنوان یک مامور مخفی، مسئولیت پذیری در راه عشق حتی از مسئولیت پذیری در راه میهن مهمتر است و آن را پوشش میدهد.
پس از افشای راز آلیسیا برای سباستین، او و مادرش نقشهی قتل او را میکشند و با مسموم کردن تدریجی او، او را به سمت مرگ هدایت میکنند. او در بستر مرگ است؛ با این حال هنوز هم برای پیدا کردن سرنخهای بیشتر تلاش میکند. این درحالی است دولین برای فراموش کردن آلیسیا میخواهد برزیل را ترک کند.
آلیسیا تا اینجا به خاطر مسئولیت پذیری در برابر عشق به دولین و عشق به کشورش، از جان خود هم گذشته و نیازمند پاداش است. از آنجایی که او در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است، نمیتواند بر سر قرارهای همیشگیاش با دولین حاضر شود و دولین خود به خانهی او میرود تا از موضوع آگاه شود و او را مریض و نه مست در تختش پیدا میکند. دولین بالاخره به او ابراز علاقه میکند. این ابراز علاقه، پاداش واقعی برای از خودگذشتگی آلیسیا در راه عشق است، پاداشی به مراتب ارزشمندتر از زنده ماندن.
دولین قصد خارج کردن آلیسیا از خانه را دارد. پس به او لباس میپوشاند. در این حین آلیسیا هر آنچه که در مورد کارهای سباستین و هم پیمانانش متوجه شده را با آن حال نزار برای دولین بازگو میکند. دولین، آلیسیا را که نای راه رفتن ندارد، کشان کشان از پلهها پایین میآورد. آلیسیا در آغوش دولین به سمت اتومبیل میرود و با او از خانهای که مرگ در انتظارش بود، میگریزد.
✍ #پریسا_جوانفر
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
در آثار هیچکاک، داستان طوری پرداخته می شود که اغلب زنی ظریف و معمولاً با موهای روشن در موقعیت های خطرناکی قرار می گیرد و مغلوب شرایط می شود.
هیچکاک استاد همین مغلوب کردن ها و بازی با شخصیت است. به طور مثال در بدنام، دولین (مانند شخصیت جیمی در سرگیجه)از زن بیگناه مراقبت و وی را آموزش می دهد که وی دقیقاً همان طوری رفتار کند که او می خواهد.
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
درونمايه يا حرف اصلي موضوع فیلمنامه عشق است؛ عشقي كه ميان آليسيا و دولين روي میدهد. اگر اين عشق اتفاق نميافتاد، قطعاً ما با موضوعي طرف بوديم كه در عين داشتن هيجان و وجود ماجراهاي جاسوسي، به اين سطح از جذابيت نميرسيد.
عشق جاري ميان آليسيا و دولين باعث میشود ناگهان مأموريت در نظر گرفتهشده براي آليسيا كه به تور انداختن الكس و ورود به خانه اوست، رنگوبويي ديگر به خود گيرد. مخاطب كه تازه میخواهد با عشق آليسيا و دولين درگير شود، ناگاه دستخوش ماجرايي میشود كه هر چند در كار جاسوسي بسيار عادي و روزمره است، اما در اينجا با وجود نهال عشقي كه تازه میخواهد برويد، بهشدت تلخ و ناخوشايند میشود، و البته همين ناكامي عشق اين دو را برجستهتر میكند. همين عشق است كه باعث میشود انجام وظيفه براي آليسيا و دولين آزاردهنده و حتي منفور شود، آنقدر كه دولين براي فراموش كردن آليسيا تقاضاي انتقال به اسپانيا را میكند، زيرا تحمل ديدن آليسيا را در وضعيت بهوجودآمده كه خود نيز در آن نقش داشته، ندارد. در عين حال عشق است كه باعث نجات جان آليسيا از مرگ میشود، زيرا اگر دولين عاشق نبود، هرگز چنين سرسختانه پيگير علت نيامدن آليسيا به سر قرار نميشد و حتي چنين خطر نميكرد كه براي سر درآوردن از علت غيبت او پا به خانه الكس، يعني مكان پرخطري بگذارد كه احتمال كشته شدنش در آنجا كم نيست. و سرانجام اينكه رنج اين عشق است كه آليسيا و دولين را تحت تأثير خويش متحول میكند. هم دولين از غروري كه به آليسيا و خود او لطمه زده، دست میكشد و متواضعانه عشقي را به آليسيا ابراز میكند كه از همان نگاه نخست گرفتارش شده، و هم سموم بيبندوباري و سبكسري را از وجود آليسيا پاك میكند تا او خود را با همه وجود صرف معشوقي كند كه دولين است. پس عشق موتوري است كه هم داستان را بهخوبي به حركت درمیآورد، هم به آن كشش میدهد، هم مخاطب را همراه و درگير میكند.
در بدنام وظيفه ادا میشود، آن هم در شرايطي كه آليسيا در خطر مرگ قرار میگيرد، و اگر نبود عشق دولين به او، قطعاً با سم به هلاكت میرسيد. اما آنچه منجي او میشود، عشق است؛ آن هم عشق مأمور كاركشتهای كه زير و بم سازمان را میشناسد و میداند كه چه روابط خشكي بر آن حاكم است و اگر او نجنبد، معلوم نيست چه به سر زني خواهد آمد كه زندگياش را در راه اهداف آنها در طبق اخلاص گذاشته است. آنچه از اين فیلمنامه به عنوان پيام منتقل میشود، اين است كه عشق خود نيز يك وظيفه است و بهاي آن اگر از وطنپرستي بيشتر نباشد، كمتر نيست. براي همين است كه دولين براي نجات آليسيا همانگونه عمل میكند كه آليسيا براي وطن كرده است، و اتفاقاً آنچه اين فیلمنامه را ارجمند میكند، عمل دولين در نجات جان آليسياست.
پيامي كه از فیلمنامه برمیآيد، اين است كه عشق خود نيز وظيفه است؛ چه اين وظيفه جمعي باشد، چه فردي. عشق مسئوليتآور است و عمل به آن شجاعت و ازخودگذشتگي میخواهد؛ چه براي وطن باشد، چه براي يك هموطن.
✍ #علی_موذنی
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
نسخه کمحجم/
مجله «فنسالاران»، شماره ۱۷
🟧تورق نسخه الکترونیکی هفدهمین شماره مجله «فنسالاران»، بهمن ۱۴۰۳
نسخه اصلی و باکیفیت همیشه بهتر است و متعاقباً منتشر میشود.
🪴فنسالاران شماره ۱۸، اسفند ماه ۱۴۰۳ منتشر خواهد شد.
🟧@fansalaran
سکانس از فیلم بدنام
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
#پشت_صحنه از فیلم بدنام
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
كار مسموم كردن تدريجي آليشيا با ريختن سم در نوشيدني آلیشیا توسط مادر الكس به تدريج آغاز مي شود اما خود اليشيا فكر مي كند كه در اثر زياده روي در مصرف شراب است كه گيج و كسل شده است تا اينكه متوجه مي شود كه بزودي دولين هم به ماموريت خارجي خواهد رفت و اينجاست كه مي فهمد كه ديگر كارش با دولين تمام است.
در يك سكانس زيباي ديگر دولين را مي بينيم كه روي نيمكت پارك منتظر ملاقات و گرفتن گزارش از آليشياست تا اينكه آليشيا با حالتي سست و بيحال سر مي رسد و از تاخير خود عذر خواهي مي كند اما تا اينجا هم لج و لجبازي دو طرف ادامه دارد و غرور هر دو مانع بروز احساسات قلبي مي شود:
- دولين : چيه ... مثل اينكه سرحال نيستي..
- آليشيا: خب ... يك كمي...
- دولين: ببينم مريضي ؟
- آليشيا: نه ...... خمارم !
- دولين: آفرين ... دوباره رفتي سراغ بطري..
آليشيا آخرين يادگاري را كه دستمالي از دوران آشنايي اوليه اش با دولين بوده به او بر مي گرداند و خداحافظي مي كند تا به خانه شوهرش برگردد اما دولين كه اين رفتار آليشيا را عجيب مي بيند به او خيره مي ماند.
دانشمندی که از اعضای حلقه نزدیکان سباستین است با مشاهده حال ناخوش آلیشیا به آلیشیا پیشنهاد میکند برای تعطیلات به کوهستانهای اروپا که محل کار اوست بیاید و ناخواسته محل نگهداری اورانیوم را لو میدهد،آلیسیا متوجه میشود که سنگ اورانیوم از کدام معدن استخراج میشود.
وقتی سباستین و مادرش ناگهان دانشمند را از خوردن قهوهٔ آلیشیا بازمیدارند، الكس و مادرش رو به دانشمند: نه. نه . ... اون چاي آليشياست... و متوجه میشود چه چیزی باعث بیماریاش شده و به دسیسهٔ آنها برای خلاص شدن از شر او پی میبرد.
با اين حركت الكس و مادرش - آليشيا پي به عالت بيماري خود مي برد و مات و مبهوت به الكس و مادرش و سپس فنجان چاي خيره مي شود و از فكر اينكه اين دو باعث مسموميت او شده اند جا مي خورد اما چيزي نمي گويد. مي خواهد از اتاق بيرون رود اما در ميانه راه از هوش مي رود.....او از هوش میرود و به اتاقش برده میشود. تلفن اتاق را برداشتهاند و او ضعیفتر از آن است که بتواند از اتاق فرار کند.
🔘 فیلم بدنام و همچنین فیلم روانی، دو فیلمی هستند که طی آن سیمای مادر به وحشتناک ترین شکل موجود ترسیم شدهاست.
از لحاظ فنی نیز حرکت دوربین و ترکیببندی کادر در بدنام کراراً تم های اصلی فیلم( پنهان کاری، بدگمانی و خیانت) را تقویت میکند.
در میان نمونههای بیشماری از ذوق هنری بصری و قابل ذکر فیلم، نماهای نقطه نظر نامتعادل آلیشیا است که انعکاسی از اثرات مستی در ابتدای فیلم و حالت اغمای ناشی از مسموم شدن وی در انتهای فیلم است، نماهای درشت از کلیدها، بطری های شراب، فنجان های قهوه و شمعدان ها که جملگی به عنوان ابزارهای تخلف در فیلم عمل کرده و تعرض پنهانی را در سطوح مختلف کشف میکنند.
شیوه فیلمبرداری از دولین درحالی که پشت به دوربین کرده به منظور انکار تقرب تماشاگر به وی و نهایتاً مشهورترین نمایی که حضور کلیدها در دست آلیشیا در مجلس مهمانی را با حرکت دوربین از بالا و از نمای دور به نمای خیلی درشت از کلیدها موکد میسازد. هیچکاک با یک شیوه نبوغ آمیز و ابتکاری فرم بدنام را به محتوای آن متصل نموده است.
🔘 دریکی از غریبترین سکانسهای عاشقانه تاریخ سینما، روی نیمکت پارکی که محل آخرین ملاقات مخفیانه مأمور امنیتی با طعمه زیبایش است، زن آرامآرام در نومیدی فرو میغلتد و سرنوشت تباهشده خود را پذیرا میشود. آنقدر ناامید که وقتی مرد از او میپرسد کجا میروی؟ میگوید: «خانه». خانه همان قلعهای است که سباستین، شوهر متمول همراه مادرش در حال مسموم کردن تدریجی او هستند. خانه، همان مقبره اوست.
«بدنام» اینچنین از دل داستان سیاه و کثیف و حسد آمیز خود، به یک عاشقانه گرم بدل میشود. بهترین دوتاییِ تاریخ سینما. حتی بهتر از بوگارت- باکال در «داشتن و نداشتن» یا استنویک و هنری فاندا در «لیدی ایو» و یا پل نیومن و پایپر لوری در «بیلیاردباز». به حافظهتان فشار بیاورید. به همان تم «زن با مرد آشنا میشود» فکر کنید. یک رابطه احساسی و بالغ، نمیتواند کالبدی بهتر از این زوج جاودان تاریخ سینما برای تجلی خود پیدا کند. مفهوم عشق در «بدنام»، با تعهد، وظیفهشناسی، ناامیدی و خودویرانگری گره خورده است؛ و خب، این همان تعریف واقعی این کلمه جادویی است.
✍ #آرش_خوشخو
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
«آلفرد هیچکاک» از پیشبینی بمب اتم و مکگافینِ نامتعارف در فیلم «بدنام» میگوید.
زمانی که هنوز بمب اتم در هیروشیما انداخته نشده بود و درک عمومی نسبت به ماهیت اورانیوم و بمب اتم وجود نداشت. استاد تعلیق سینما، در پیشتولید فیلم بدنام به سراغ یک مکگافین نامتعارف و ناشناخته رفته بود.
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran