🔳⭕️بفرمایید شام؛ دیگه موضوعات سیاسی بسه!
دکتر مجتبی لشکربلوکی
در جمعهای خانوادگی و میهمانیهای دوستانه که دور هم که جمع می شویم از هر دری سخن میگوییم. زمین و زمان را در عرض یک ساعت شخم میزنیم. درد دل میکنیم، خبر رد و بد میکنیم در حد سی.ان.ان و سپس می رویم در پوست هنری کسینجر و اقتصاد و سیاست جهان را نیز تحلیل می کنیم.
نکته جالبی که در جمع های خانوادگی و دوستانه وجود دارد این است که یک جمله به طرق مختلف تکرار می شود. و آن این است: اصلاً بزرگترین مشکل مملکت این است که ....
این جمله هر چند وقت یکبار توسط یکی از حضار گفته میشود و بسته به موضوع و مساله ای که طرح شده به گونه ای خاتمه می یابد. جالب اینجاست که این جمله در طول یک میهمانی دو ساعته سه بار گفته شود و بزرگترین مشکل مملکت را به سه چیز کاملا متفاوت ربط می دهیم و هر سه بار هم ما با تکان دادن سر آن را تایید می کنیم و یادمان می رود که دقیقا همین ده دقیقه پیش بزرگ ترین مشکل مملکت را چیز دیگری می دانستیم.
جالب اینجاست که این فقط به افراد عمومی کوچه و بازار ندارد. در یک جلسه که با معاون اسبق سازمان برنامه و بودجه کشور داشتم در یک جلسه یک ساعته ایشان بزرگ ترین مشکل مملکت را در دو جمله با اختلاف نیم ساعت دو چیز متفاوت دانستند!!
بگذارید مثال بزنم:
◻️اصلا گیر اصلی مملکت این است که مدیران بی کفایت و بی خاصیت بر سر کارند.
◻️بزرگ ترین مساله اینه که در ژاپن ۹۹٪ آدم ها کم هوشند و ۱٪ باهوش. و همان یک درصد مسوولند. در حالی که در ایران ۹۹٪ باهوشند ولی ....
◻️بزرگ ترین مشکل مملکت این است که ما با دنیا سر جنگ داریم.
◻️بزرگ ترین مشکل مملکت اینه که همه به فکر خودشون هستند و کسی به دیگری فکر نمی کنه.
◻️آقا بزرگترین مشکل مملکت این است که از همان کلاس اول به ما یاد دادند که بابا نان داد در صورتی که باید می نوشتیم بابای من کارآفرین است.
◻️بزرگ ترین مشکل مملکت اینه که همه دزد شدند!
◻️بزرگ ترین مساله اینه که کسی رشد می کنه، کمی قدش بلند میشه، سرش رو قیچی می کنند! نمی ذارند کسی قدش بلند بشه.
این جملات و تحلیل ها ادامه پیدا می کنند تا یک نفر صدا می زند که بفرمایید شام! دیگه این صحبت ها بسه و ما هم با کمال میل آخرین تایید سرمان را انجام می دهیم و می رویم که چیزی بخوریم تا همه این ها را بشورد و ببرد پایین! هپی اند!
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
می دانید معنی چنین رفتاری چیست؟ اول اینکه ما حدود دویست سال است که با یک سوال دست به گریبان شده ایم. و این سوال مانند خوره روح ما را می خورد. و آن سوال هم این است که چرا غرب (آلمان، انگلستان، فرانسه، کانادا) پیش رفت و ما ماندیم. بعد که رفتیم جلوتر این سوال برای ما سنگینتر شد. چرا شرق (ژاپن، کره جنوبی، سنگاپور و چین) پیش رفت و ما ماندیم. این سوال دارد حلقه خود را تنگتر می کند. چرا ترکیه، امارات، هند، اندونزی و .... پیش میروند و ما در جا می زنیم؟
اما معنی دیگر این رفتار چیست؟ این رفتار پیامش این است که ما ملتی هستیم که سوال داریم، اما حال نداریم! حال نداریم به سوالات خود به شیوه ای اصولی و قاعده مند بپردازیم. صرفا حرف می زنیم. بی مطالعه. نظر می دهیم بی تامل! ملتی که حال ندارد به مساله خودش به صورت «جدی» بپردازد. ملتی که در هر خانواده شان دست کم یک نفر تحصیلات دانشگاهی دارند! از تحلیل قاعده مند بزرگ ترین مساله خودش عاجز است! مدرک داران بی ادراک! ملتی که درد دارد اما حال ندارد که ببیند که دردش از کجاست؟ 200 سال است که سوال مشترک داریم اما تحلیل مشترک نداریم.
ما تا زمانی که درک مشترک از درد مشترک مان نداشته باشیم و تا زمانی که سطح تحلیلهایمان در حد صبحت های قبل از بفرمایید شام است به جایی نمی رسیم. دعوت؛ سلسله کتابهای استراتژی توسعه از چرایی تا چگونگی (چرا ایران عقب ماند؟) تلاشی است برای جمع بندی یافته های نظریه پردازان توسعه تا این لحظه. شاید نقطه شروع خوبی باشد! (بازنشر از کانال شخصی دکتر لشکربلوکی)
شبکه توسعه
@I_D_Network
⭕️🔲 از همت سواستفاده نکن!
🖋امیر ناظمی
سالهاست این گفته شهید همت مورد سواستفاده قرار میگیرد: «هر وقت در میدان جنگ جهت را گم کردی، نگاه کن به آتش دشمن. دشمن هر طرفی را زیر آتش گرفته است، همان طرف نیروهای خودی هستند»
این جمله همت درستترین گزاره در «جنگ ایران-عراق» بوده است؛ اما چگونه در تعمیم آن در سایر حوزهها سواستفاده میشود؟! این یادداشت درباره این ادعاست.
⭕️ویژگیهای غیرقابل تعمیم
این گزاره مثل هر گزاره دیگری، قابل سواستفاده است؛ هر شرایطی که قابل تبدیل به یک جنگ دوطرفه نباشد؛ این گفته سریع میتواند مورد سواستفاده قرار گیرد؛ و حداقل در ۳ حالت این سوءاستفاده چشمگیر است:
1️⃣میدان روابط بینالملل یا عرصه اندیشه به دلایل مختلفی مشابه با جنگ نیست. در جنگها، بازی از نوع بازی مجموع صفر است؛ یعنی زنده ماندن دشمن، به معنای مرگ ماست؛ یا به عبارت دیگر ما برای بقا مجبوریم به حذف دشمن. پس هر منفعتی برای دشمن شما، به معنای شکست شماست.
اما شما در میدان روابط بینالملل به دنبال منافع ملی خود هستید.
فرض کنید آمریکا برای منافع خودش با کانادا وارد دعوای مرزی شود؛ آیا این حمله آمریکا نشاندهنده آن است که کاناداییها نیروی خودی هستند؟! یا در اعتراض آمریکا به شهرکسازی اسراییلیها!
2️⃣در جنگ ایران-عراق تنها ۲نیرو با همدیگر در حال جنگ بودند. حالا کافی است تصور کنید به جای ۲نیرو، ۵بازیگر مشغول جنگ باشند! حالا اگر یکی به دیگری حمله کند، آیا به معنای آن است که نیروی خودی است!
در تاریخ روابط جهانی بارها دو نیروی رقیب، برای شکست یک دشمن یا رقیب مشترک همراه شدهاند؛ مثلا ممکن است ما با بسیاری (از جمله آمریکا) در خصوص حذف داعش همنظر باشیم. در این مثال ممکن است ما با همه دشمنانمان برای حذف دشمنی که دارای اولویت بالاتری است همراه شویم. آیا در این موقعیت هم استفاده از جمله همت سوءاستفاده نیست؟
3️⃣اما در تفاوت دشمن با رقیب عنصر مهمتری نیز وجود دارد که آن قطعیت است! یعنی دشمن مشخص است و گزارههای اخلاقی من و او نیز تقریبا آشکار و دارای ثبات است.
در رقابت اندیشهای، ما انسانها و جوامع با چند دیدگاه رقیب برای حل یک مساله یا چالش روبهرو هستیم. چند دیدگاهی که هر یک میتواند درست باشد و هیچ کدام از ما نمیدانیم.
در برابر کرونا یا کاهش بیکاری یا توسعه رمزارز (مثل بیتکوین) چه باید کرد؟ نه ما میدانیم و نه رقیب ما؛ بلکه هر کدام از ما در حال آزمون شیوه خود هستیم و مرتب نیز بر اساس فهممان، نظر خود را تغییر میدهیم.
یک روز آمریکا حامی (غیرآشکار) رمزارز بود و بر اساس همین سوءاستفاده از جمله همت، عدهای در ایران شده بودند مخالف رمزارز و حتی مدعی آنکه باید تلگرام قطع شود، چون رمزارز گرام برای دشمنی با ایران آمده است.
و همانها روزی دیگر وقتی مخالفت آمریکا با رمزارزها (ممنوعیت عرضه لیبرا یا گرام) را دیدند؛ ساکت شدند!
آیا در این حالت نیز سوءاستفاده از جمله همت نشد؟ چرا پس از تغییر سیاست آمریکا دیگر به استناد همین جمله سیاستهای ایران تغییر نکرد! قاعدتا باید ایران میشد میزبان گرام!
⭕️اثاثکشی مفاهیم
یادگیری یعنی تجربه در یک حوزه را بتوانیم در سایر حوزهها به کار ببندیم. یادگیریهای میانرشتهای نیز از همین نقطه آغاز میشود؛ یعنی جایی که ما تجربیات در یک حوزه را تلاش میکنیم تا در حوزه دیگر به کار ببندیم.
در «چرخه یادگیری»، سطح نخست یادگیری (چرخه اول) به یادگیری از تجربیات اشاره دارد؛ همانطور که شهید همت در جنگ به این یادگیری میرسد.
اما در سطح دوم یادگیری، ما به گسترش تجربیات یادگرفتهشده به حوزههای دیگر میپردازیم. نهایتا در سطح سوم یادگیری، لازم است تا «یادبگیریم که چگونه یاد بگیریم»!
اما بزرگترین و تلخترین اشتباهات در حوزههای مختلف نیز از همین چرخه دوم یادگیری آمده است؛ جایی که یک تجربه در یک حوزه به حوزهای کاملا نامرتبط گسترش داده میشود؛ یا به زبان دیگر از یک گزاره صحیح در یک حوزه به سوءاستفاده در حوزهای دیگر پرداختهاند.
در دنیای فلسفه روزی اثباتگرایان تلاش داشتند تا مفاهیم و ابزارهای علوم تجربی را به علوم انسانی-اجتماعی و حتی دینی گسترش دهند؛ تجربهای که به سرعت شکست خورد.
به زبان ساده: گزارههای درست در زمان و مکان خاص و حوزه خاص (بافت خاص) را نمیتوان به زمان یا مکان یا خاص دیگری به سادگی انتقال داد!
⭕️تجزیه و تحلیل راهبردی
اتکا به گزارههای جنگی برای سیاستگذاری یا حوزه اندیشه و بینالملل بزرگترین خطای راهبردی سالهای گذشته در کشور بوده است!
فرآیند جنگیسازی/امنیتیسازی شرایط از همین تعمیمهای اشتباه آغاز میشود؛ و میتواند ما را در خطرناکترین تصمیمهای راهبردی بیاندازد.
به همتها فکر کن وقتی به جملههای درستشان این چنین خیانت میشود؛ ابزاری برای زیر آتش گرفتن دیگران!
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔲⭕کمبود واژه!
🖋️امیر ناظمی
⭕️رابطه کارفرما یا دولت با خود را کدام میدانید:
1️⃣تناردیهها با کوزت
2️⃣روباه مکار و گربه نره با پینوکیو
3️⃣بازرس به دنبال ژان والژان
4️⃣داروغه ناتینگهام در شهر رابینهود
شاید اگر رمانها و فیلمها نبودند برای توضیح هر کدام از این گزینهها لازم بود به دنبال هزاران واژه بودیم! واژه اندکی به کار میبریم تا همه حرفها را بزنیم و مخاطب هم همه آن را دریابد.
در حقیقت فیلمها و رمانها هستند که برای ما زبان مشترک میآفرینند. زبان مشترکی که در واژههای ما صرفهجویی میکند. مثلا اگر کوزت و پینوکیو و … نبودند و انیمشن آنها را ندیده بودیم؛ چقدر طول میکشید تا همین احساس سادهای که از خودمان پیدا کردهایم را برای دیگران توضیح دهیم. این که «داروغه ناتینگهام» چه پیشینهای دارد و اصولا چه ویژگیهایی در ارتباطش با مردم و رابینهود دارد؛ به اندازه خود آن کتاب واژه احتیاج داریم و زمان میبرد تا به دیگری بگوییم که «داروغه ناتینگهام» بودن یعنی چه!
در حقیقت هر فیلم یا رمان برای ما استعاره میسازد؛ استعارهای که میتوانیم در ارتباط مشترک خود از آن استفاده کنیم و در واژهها صرفهجویی کنیم. هر چه این رمانها و فیلمها مشترکتر میشود و تعداد بیشتری آن را دیده باشند؛ یعنی ما استعارههای بیشتری برای فهم دیگران و توصیف خودمان داریم.
⭕️درک پیچیدگیها با کمک شخصیتهای کارتونی
در سال ۲۰۰۰ سندی را نیروی هوایی آمریکا در خصوص آینده ۲۰ساله این کشور تدوین کرد. اسم یکی از سناریوها «دردسرهای گالیور» بود. کافی بود تیتر این سناریو را میخواندی تا سناریو را بفهمی.
هر مخاطبی میتوانست تصور کند به آنچه آن آمریکاییها میخواستند بگویند. آنها آمریکایی را تصویر کرده بودند که در سرزمین کوتولهها (یا همان لیلیپوت) به بند کشیده شده است! کوتولههایی که الزاما دشمن تلقی نمیشدند؛ بلکه تنها اندازهشان کوچک بود و او را به بند کشیده بودند تا از او بهره خود را ببرند! یعنی جایی که از دید آنها گالیور باید نقش پلیس جهانی را ایفا کند. البته این تنها سناریو نبود؛ در سناریویی دیگر از اصطلاح «شاه-خان» استفاده کرده بود؛ رویارویی شاه غرب یا خان شرق!
حالا فکر کن تو یا من کارتون گالیور را ندیده بودیم! چقدر باید مینوشت تا بتوانیم حرف او را تصور کنیم و آن را بفهمیم. این جاست که یک استعاره از یک شخصیت در یک فیلم یا رمان میتواند جایگزین هزاران کلمه شود. هر چقدر ما بخواهیم حرفهای پیچیدهتر بزنیم نیازمان به استعارهها بیشتر میشود و هر چقدر در چنته کمتر فیلم و رمان مشترک داشته باشیم؛ درکمان از مسائل کاهش مییابد.
⭕️فیلم و رمان ظرفیتهای توسعه
در مورد فیلمها و رمانها اغلب دو گروه حرف میزنند:
1️⃣یکی منتقدان هستند؛ از پنجره دید یک «منتقد فیلم» یا «منتقد ادبی» و بر اساس چارچوبهای آن حوزه
2️⃣دیگری کسانی که عشق فیلم یا رمان هستند و درست مثل روزگاران قدیمیتر که گاه فیلمها را دو همکلاسی بارها برای هم تعریف میکردند.
اما جای سومی بسیار کم است:
3️⃣جایی که ما در تحلیلهایمان از مفاهیم پیچیدهای استفاده میکنیم که گاه توضیح آن زمانبر و گاه غیرممکن است. این که فیلم «اجارهنشینها» تا چه حد میتواند برای ما مفهوم بسازد و ما تا چه اندازه میتوانیم از طریق این مفاهیم در فهم پیچیدگی از وضعیت جامعه استفاده کنیم.
این که کسی با عینک سیاستگذاری فیلمها را ببینم؛ چیز عجیبی نیست؛ همانطور که یک جامعهشناس هم با عینک جامعهشناختیاش به دیدن فیلمها مینشیند؛ یا یک اقتصاددان با عینک اقتصادیاش. پس خوب است فهم تخصصی خود را از یک فیلم یا رمان و برداشتهایهای غیرفیلمشناسانه و غیرمنتقدانه خود از فیلمها به اشتراک بگذاریم.
در حقیقت ما درگیر ۲ چالش هستیم:
1⃣رمان و فیلم را سانسور نکن: هرچقدر فیلمهای سینمایی یا رمانهای فارسی کمتری فرصت همگانیشدن مییابند در حقیقت ظرفیت جامعه برای درک مفاهیم پیچیده کاسته میشود. اینکه صداوسیما توانمندی تولید آثار فراگیر ندارد یا گاه دغدغههای تنگنظرانه مانع انتشار فیلمها و رمانهای فراگیر را از ما میگیرند؛ در حقیقت تنها یک فیلم نیست که ساخته نمیشود؛ در حقیقت درک پیچیدگی است که از دست ما میرود.
2⃣درباره فیلم حرف بزن: هم ما نباید بترسیم از اینکه در مورد فیلم حرف بزنیم؛ هرچند منتقد حرفهای یا شاگرد مدرسهای عشق فیلم نباشیم. ما صرفا جستجوگرانی هستیم که میتوانیم از کشف کردن و بهتر فهمیدن لذت ببریم!
بازنشر از کانال آینده مشترک
@sharenovate
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔲⭕ یک سوراخ و چند رئیس جمهور
دکتر علی سرزعیم، تحلیلگر اقتصادی
⭕️امروزه وضعیت اقتصادی نامطلوب است و فشارهای اقتصادی برعموم مردم و خصوصا اقشار ضعیف تشدید شده است. در شرایطی که وضع اقتصادی کشورهای دیگر کمابیش رو به بهبود است، تضعیف جایگاه اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی موجب تاسف است و ایرانیان با چشمانی نگران نسبت به وضع موجود و آینده پیش رو مینگرند. در این وضعیت امید گوهر کمیابی شده و ناامیدی در کمین جامعه ایران است.
⭕️«چرا وضع چنین شد؟ » سوالی است که گریبان تمام ایرانیان را گرفته است و هرکس از ظن خود پاسخی برای آن عرضه می کند. دولت آقای روحانی به عنوان دولتی که نقطه امید مردم بود تا با تدبیر به جبران کاستی ها بپردازد ناتوان از برآوردن این انتظارات شده است. شاخصهای مختلف اقتصادی وضعیت نامطلوبی را گزارش می کنند. هرچند اقتصاد کشور در برابر تحریم های کمرشکن ایستادگی کرد اما آسیب هایی که متوجه اقتصاد و معیشت مردم شده را نمی توان نادیده گرفت.
⭕چرا دولت روحانی که نماد خود را «کلید» انتخاب کرده بود از بازکردن قفلهایی که بر دست و پای اقتصاد ایران بسته شده ناتوان ماند؟ به این پرسش هرکس به گونه ای پاسخ می دهد.
⭕ برخی دولت روحانی را ناکارآمد عنوان میکنند و ضعف دولت را عامل اصلی این حرمان و سرخوردگی می دانند. در مقابل، دولت، تحریم آمریکا و کارشکنی های سیاسی را عله العلل ناکامی دولت در تحقق وعده هایش معرفی می کند.
⭕واقعیت امر چیست؟ کدام تحلیل درست است؟ آیا واقعا دولت آقای روحانی از دولت آقای خاتمی و احمدی نژاد ضعیف تر است؟ آیا سیاستهایی که در این دولت به کار گرفته شد بدتر از دولتهای قبل بود؟ آیا وزرا و مسئولان ضعیف تری نسبت به قبل انتخاب شدند؟ آیا آنگونه که دولت مدعی است مشکل در شرایط بیرونی است؟ مشکل کجاست که رضایت از عملکرد مشاهده نمی شود.
در این سخنرانی من، علی سرزعیم، به عنوان یک دانش آموخته رشته اقتصاد تلاش میکنم چارچوبی برای اندیشیدن به این موضوع عرضه کنم تا بتوان در آن چارچوب، عملکرد اقتصاد کلان را مورد ارزیابی قرار داد. در این نشست آنلاین سعی کرده ام نشان دهم سیاست های حاکم بر اقتصاد کلان ایران در تمام دولت ها کمابیش یکی بوده و اتفاقا همه آنها با ناکامی این سیاست ها در تحقق اهداف روبرو شده اند اما بازهم جسارت تغییر سیاستی و نوآوری در سیاست گذاری وجود نداشته است. به عبارت دیگر همه دولتها از جمله دولت آقای روحانی کمابیش از یک سوراخ گزیده شده اند.
در ابتدا سه نقش مهمی که یک رئیس جمهور باید همزمان ایفا کند را بر میشمرم و سپس روی نقش سوم که سیاستگذاری است متمرکز می شوم. نگاه تحلیل صرفا به اقتصاد کلان و سیاست های ناظر به آنست زیرا وضعیت اقتصاد کلان همانند ریلی است که عملکرد بخش های مختلف را جهتدهی می کند. عملکرد بخش های مختلف اقتصاد مورد تحلیل قرار نگرفته زیرا در یک سخنرانی یک ساعته مجال پرداختن به آنها فراهم نبود و شاید برای مخاطبان عام جذابیت نداشته باشد. عامدانه از صحبت در مورد نقشهای اول و دوم خودداری کردم زیرا پرداختن به آنها با اطلاعات بیشتر که معمولا پس از پایان دولت فراهم می شود، مقدور است.
در هر صورت در شرایطی که نقدها عموما سیاسی و هدفمند است، امید است انتشار این سخنرانی راه را برای نقدهای کارشناسی به عملکرد دولتها باز کند و به مخاطبان کمک کند تا فراتر از تحولات امروزی، روندهای کلی در حکمرانی کشور را شناسایی کنند.
میتوان آرزو اندیش بود که ای کاش چنین سوراخی وجود نمی داشت که همه دولتها کمابیش از آن به شکلی مشابه گزیده شوند اما گذشته ها گذشته و باید به آینده چشم دوخت. باید از خود بپرسیم آیا در آینده حاکمیت، دولت، نظام دیوانی، رسانهها و توده مردم پذیرای تغییر سیاستی هستند یا می خواهند بیراهه چندبار پیموده را دوباره طی کنند؟ انگلیسی ها مثالی دارند که در آن می گویند اگر کسی مرا یک بار فریب دهد، وای بر او ولی اگر بار دوم مرا فریب دهد باید گفت وای بر من! امیدواریم که انتخاب های آینده کشور طوری نباشد که بگوییم وای بر ما! ان شالله.
شبکه توسعه
@I_D_Network
واژهها هستند که شما را میکشند!
امیر ناظمی
⭕️داستان آیشمن
آیشمن مسئول «اداره امور یهودیان» و عضو حزب نازی بود؛ همان کسی که به نوعی مسوول اتاقهای گاز در اردوگاههای یهودیان بود. همان کسی که وقتی تصویر صفهای قربانیان منتظر کشتهشدن را در اردوگاهی مانند آشویتس تصور میکنیم؛ به آیشمن جلاد و سنگدلی فکر میکنیم که از کشتار آدمیان لذت میبرد.
آیشمن اما پس ازجنگ فرار کرد و ۱۵ سال در آرژانتین مخفی بود تا نهایتا شناسایی و ربوده شد تا در دادگاهی به جنایاتش پاسخ دهد. همه منتظر هیولایی بودند که از کشتن لذت میبرد. اما آیشمنی که در دادگاه دیده شد؛ فردی متوسط و حقیر بود؛ فردی که برای همه آشناست؛ او یک کارمند ساده و حرف گوشکن بود و قربانیان حتی دوست نداشتند واقعیت را بپذیرند که در این سالها کینه فردی چنین کوتوله را در ذهن داشتهاند. اما حیرتانگیزترین ویژگی او یک چیز بود: او پر بود از زبان اداری!
کوتوله بودن آیشمن همان چیزی بود که هم باورناپذیر بود و هم ترسناک! ترسناک بود چون احساس میکردی هر نظام اداری پر است از آیشمنها و بدتر از آن «زبان اداری» آیشمنساز است!
⭕️همه چیز از واژه ساخته میشود!
آیشمن ایدههایی را خلق میکرد که به قول خودش «حق دو طرف را ادا میکند»! او سیستمی را خلق میکرد با بهرهوری بالا که هدفاش اصلا کشتار یهودیان نبود؛ بلکه کاهش مشکل یهودیان بود.
در حقیقت آیشمن «زبان اداری» را تنها تغییرات اندکی میداد و برای ایدههای بهرهورانهاش واژه میساخت. مثلا او نمیگفت که «اردوگاه اجباری» برای یهودیان ساخته است؛ بلکه میگفت «تغییر محل سکونت»! یعنی محل سکونت موقت برای رفتن یهودیان به سرزمینی مستقل!
او برای بهرهوری لازم داشت تا تصفیه کند و افراد سالمتر را برای انتقال به آن سرزمین موعود انتخاب کند؛ پس میگفت «تصفیه» یا «پالایش»! یا مثلا برای راحتی بیماران معتقد بود به «راهحل نهایی» ولی در حقیقت این راهحل نهایی چیزی نبود جز «کشتن در اتاق گاز»!
در حقیقت زبان اداری مورد استفاده آیشمن، زهر واقعیت را میگرفت و کافی است زهر را بگیری تا هر جنایتی موجه شود. این زبان به کارگزاران نظام نازی این احساس را میداد که نه آنها قاتل هستند و نه اردوگاهها محلی است برای کشتار آدمیان!
در حقیقت آیشمن هیولا نبود؛ شاید بیشتر دلقک بود. آن «زبان اداری» که او به کار میگرفت به او اجازه میداد تا نسبت به کارها و پیامدهایش، ناآگاه باشد. او از ناآگاهی و فریب خود و دیگران با استفاده از واژههای اداری بهره میگرفت.
آیشمن به حدی عادی بود که تقریبا همیشه به زبان اداری و با جملههای کلیشهای صحبت میکرد. دیدن چنین نتایجی از یک کوتوله است که میتواند ما را از هر نظام اداری بترساند.
⭕️به واژهها حساس باش!
زمانی که هانا آرنت، برای پوشش دادگاه آیشمن انتخاب شد؛ از دیدن عادی بودن این فرد سرخورده شد. او در یک جمله آیشمن را چنین تعریف کرد: او از «دیدن دنیا از چشمان دیگران» و «فکر کردن از نگاه دیگران» ناتوان بود؛ همین!
بندورا (استاد استنفورد) نشان میدهد که انسانها اغلب دست به اعمال ناپسند نمیزنند مگر آنکه جنبههای غیراخلاقی آن اعمال را برای خودشان توجیه کرده باشند. او ۶ سازوکار شناختی- روانی برای مشروعیتدهی ذهنی در این خصوص معرفی میکند که یکی از آنها «تلطیف واژگانی» است.
در «تلطیف واژگانی» یک عمل غیراخلاقی با کلماتی تلطیفشده و متفاوت به کار میرود تا از زشتی آن کاسته شود؛ همانگونه که نازیها کشتار یهودیان را «پاکسازی اروپا» مینامیدند یا در نمونههای دیگر به جای حقوق نجومی به کار برود «سهم از سفره انقلاب» یا به جای قتل بشود «حذف» یا به جای فیلترینگ بشود «پالایش»!
در نظام اداری واژهها ساخته میشوند تا جهان را به گونهای غیر از طبیعت واقعیاش نشان دهند! یک بار مرور کنیم که واژهها در حقیقت چه هستند؛ مثلا به این فکر کنیم که ما امروز چه واژههای شریفی را به چه معناهایی به کار میبریم؟ و این واژههای شریف (مثل پالایش)، صرفنظر از آنکه چه معناهای خوبی میتوانند داشته باشد؛ در دنیای واقعی به چه چیز منتهی میشود؟
برای آنکه آیشمنهایی که در ذهن هر کدام از ما زندگی میکنند؛ نتوانند به جنایتهای خود ادامه دهند؛ تنها کافی است به واژهها حساس باشیم!
آرنت در انتهای کتاب خود نوشت «ابتذال شر»؛ بله شر بیش از آنکه توسط دشمن هیولایی و بزرگ ساخته شود؛ نتیجه ابتذال است؛ نتیجه کوتولهها و میانمایهها.
جنگ جهانی دوم با همه تصاویر وحشیگری و خشونت هولناک نیست؛ هولناکی جایی است که باور میکنیم این تصاویر هولناک را شیطانهایی غیرانسانی نساختند؛ بلکه انسانهای میانمایه و حرفگوشکنی ساختند که بیش از همه بلد بودند خودشان را فریب دهند! آنها در ساختاری اداری و با ابزار «زبان اداری» میتوانستند جهان را جای هولناکتری کنند.
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️کوروش تو بخواب! ما هم می خوابیم!
دکتر مجتبی لشکربلوکی
چرا امارات وزارت هوش مصنوعی ایجاد کرد و اولین وزیر هوش مصنوعی جهان را منصوب کرد؟ به خاطر پرستیژ؟ صد در صد نه! سهم هوش مصنوعی در اقتصاد جهان در سال 2030 به بیش از 15 تریلیون دلار می رسد. بنابراین امارات تصمیم گرفته چند برنامه اجرا کند از جمله برنامه تبدیل دوبی به شهر تمام هوشمند و برنامه چاپ سه بعدی دبی! یعنی چه؟ یعنی تا سال 2030، 25 درصد ساختمان های دوبی با استفاده از فناوری سه بعدی ساخته شود و ...
دولت کره قصد دارد علاوه بر سرمایه گذاری ۱.۷ تریلیون وون روی تکنولوژی اتومبیل های خودران، از سرمایه گذاری 35 میلیارد دلاری یک شرکت خصوصی در این زمینه حمایت کند؟ آیا به خاطر این است که خوشی زیر دلشان را زده است و از ماشین های فعلی ناراضی اند؟ قطعا نه! به این خاطر که می دانند آینده خودروها را تکنولوژی های جدید رقم خواهند زد. امروز اگر غفلت کنند فردا را از دست خواهند داد.
گوگل اعلام کرده ۱۰ میلیارد دلار در هند سرمایهگذاری انجام می دهد. از خود سوال کنیم چرا گوگل در ایران 10 نه بلکه فقط 1 میلیارد دلار سرمایه گذاری نمی دهد؟ همین سرمایه گذاری هاست که باعث شده استارتآپ های هندی در سال قبل درآمد 14.8 میلیارد دلاری داشته اند. تقریبا ده سال پیش گردش مالی استارتآپهای هندی 550 میلیون دلار بود که الان 27 برابر شده. چرا ما مانند هند نشدیم؟ آیا هندی ها از ما باهوش ترند؟
طبق شاخصهای بازارهای سرمایه جهانی، چهار شرکت از ۱۰ برند برتر جهان در حوزه تکنولوژی های پیشرفته، جزو برندهای آسیایی هستند. ده سال قبل یعنی سال ۲۰۱۰ آسیا هیچ نمایندهای در این بخش نداشت. چرا ایران هیچ نماینده ای ندارد؟
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
کوروش آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریم! این جمله را ظاهرا محمدرضاشاه در جشنهای ۲۵۰۰ ساله در برابر آرامگاه کوروش خطاب به او گفته است. گاهی اوقات که سرمایهگذاریهای هوشمندانه جهان را با وضعیت خودمان مقایسه میکنم میگویم من اگر امروز بخواهم به کوروش چیزی بگویم احتمالا میشود این: کوروش تو بخواب! ما هم می خوابیم!
براستی زمانی که کشورهای جهان روی هوش مصنوعی، اتومبیل های خودران، اینترنت اشیاء، چاپ سه و چهار بعدی، روبات ها، بیگ دیتا و واقعیت مجازی سرمایه گذاری های سنگین میلیارد دلاری می کنند. دغدغه ما چیست؟ فیلترینگ یا عدم فیلترینگ اینستاگرام، افزایش یا کاهش قیمت دلار، صف خرید گوشت و مرغ و پوشک بچه، کره و روغن در ماه های مختلف. افق فکری همه تنزل پیدا کرده به پوشک بچه و قیمت دلار! وقتی در اخبار می خوانم که معاون اول رییس جمهور مملکت بابت تخم مرغ جلسه اضطراری گذاشته، می خواهم سرم را بکوبم به دیوار! فکر نکنید شوخی می کنم کافیست الان در موتور جستجوی گوگل تایپ کنید: معاون اول رییس جمهور و تخم مرغ. می فهمید که واقعا چنین مساله ای بوده و چنان جلسه ای گذاشته شده است.
مدیران ارشد باهوش کشورها فهمیده اند باید در حوزههای آیندهساز سرمایه گذاری کنند. پس باید خودشان مستقیما سرمایهگذاری کنند (مانند دوبی) یا فضا را فراهم کنند که چنین سرمایه گذاری هایی در آن کشور انجام شود (مانند هند) یا هر دو (مانند چین).
چه می توان کرد؟
▫️ هم حاکمان و هم شهروندان، افق فکری خودمان را گسترش دهیم، با جهان آشنا شویم. روندهای جهانی را بشناسیم و به آینده جهان در ده، بیست و پنجاه سال آینده فکر کنیم. با صنایعی میلیارد دلاری آینده یعنی اینترنت اشیاء، چاپ سه بعدی، روبات ها، هوش مصنوعی، ژن درمانی، قطعات یدکی بدن آشنا شویم (گزارش تصویر جهان در سال 2030 به ویژه برای مدیران ارشد کشور، مدیران ارشد کسب وکار و جوانان زیر 25 سال تدوین شده است: لینک دانلود).
▫️شرایطی را فراهم کنیم که سطح دغدغه های مردمان این سرزمین از تخم مرغ، پوشک، دلار و قرعهکشی خودور بالاتر بیاید و ذهن شان رها شود برای پرداختن به خلق آینده (کارآفرینی) یا سرمایه گذاری روی آینده. کشور را از مسایل حاشیهای و فرسایشی (مانند تنش با جهان، تخاصم ایدئولوژیک، تحریم، خودی و غیرخودی و فیلترینگ و ...) برهانیم. راهش آنست که اولویتهای کشور را نه در مقابله که در رشد و پیشرفت تعریف کنیم. مردمی که از فردای خود اطمینانی ندارند نمی توانند به ده سال آینده فکر کنند.
3▫️ فعلا تا اطلاع ثانوی دولت هیچ پولی ندارد برای امور توسعهای و سرمایهگذاریهای آینده ساز. باشد! ولی همین دولت/حکومت می تواند بدون یک ریال هزینه، فضای کسب وکار و سرمایه گذاری را برای سرمایه گذاران در حوزههایی مانند بلاک چین، هلث تک، هوش مصنوعی و ... فراهم کند! باور کنیم باور کنیم فراهم کردن بستر سرمایه گذاری داخلی و خارجی بر حوزههای آیندهساز (آن هم بدون یک ریال هزینه) بیش از تخم مرغ و پوشک بچه اهمیت دارد!
به نقل از کانال شخصی دکتر لشکربلوکی
شبکه توسعه
@I_D_Network
👆⭕️یادآوری: تمام عواید (و نه فقط بخشی از عواید) فروش این کتاب صرف امور عام المنفعه، فرهنگی یا خیریه خواهد شد.
Читать полностью…مطلب زیر بر اساس خاطره ای از دکتر آرش خلیلی نصر تنظیم شده است. کانال تلگرامی ایشان:
@strategyradio
🔲⭕️تکنیک ژورنال خوشبختی
جان گاتمن، روان پژوه دانشگاه واشنگتن فرمول جالبی پیدا کرد. وی می توانست فقط با صرف ۱۵ دقیقه با زوجی که به تازگی ازدواج کرده بودند، احتمال طلاق شان را در آینده با دقت بیش از ۹۰درصد پیشبینی کند. چگونه؟ نسبت احساسات مثبت به منفیای که در گفتار و رفتار آنان معلوم می شد تعیین کننده مطلوبیت ازدواج بود. اگر قرار بود رابطهای حفظ شود، زوجین نیاز داشتند تا حداقل پنج احساس مثبت به ازای هر احساس منفی بروز دهند. چرا چنین چیزی رخ می دهد؟
ما انسان ها به گونه ای طراحی شدیم که ارزش بیشتری برای اطلاعات منفی قائل باشیم! یعنی اگر به ما مقداری اطلاعات مثبت و مقداری اطلاعات منفی برسد، وزن بیشتری به اطلاعات منفی خواهیم داد و به آن دقت بیشتری خواهیم کرد. رویدادهای منفی بیشتر از رویدادهای مثبت بر ما اثر میگذارند. آنها را واضحتر به یاد میآوریم و نقشی بزرگتر در شکلدادن به زندگیهایمان دارند. تصادف، طلاق، خسارت مالی، یا حتی یک حرفِ نیشدارِ غیرعمدی بیشتر در ذهن ما باقی می ماند و بیشترِ فضای روانیمان را اشغال میکند و جای کمی برای تجربههای خوشایند باقی میگذارد. خوشیِ ناشی از افزایش حقوق بعد از چند ماه کم میشود.
این پدیده، در عرصه کسب وکار، سرمایه گذاری و کشورداری نیز کاملا حاکم است. کانمن، برندۀ جایزۀ نوبل می گوید ما بیشتر از آنکه از منفعت لذت ببریم، برای زیان ماتم میگیریم. ناراحتیِ پس از زیان مالی همیشه بیشتر از شادیِ بعد از کسب همان مقدار پول احساس میشود. امکان دارد آمار حقیقی جرم و جنایت در یک کشور یا منطقه کاهش پیدا کرده باشد، ولی اگر خبر منفی در مورد این اتفاقات منتشر شود، مردم بر خلاف واقعیت تصور خواهند کرد که جامعه آن ها نا امن تر شده است.
عصب پژوهان می گویند ما دادههای منفی را سریعتر و کاملتر از دادههای مثبت پردازش میکنیم و این قبیل دادهها دوام بیشتری در حافظه ما دارند. مردم حتی نوزادان شش ماهه صورتی عصبانی را سریعتر در جمعیت کشف میکنند! در واقع، مهم نیست که ما چند لبخند در یک جمعیت ببینیم، همیشه ابتدا صورت عصبانی را پیدا میکنیم. اخبار یا تصاویر منفی بلافاصله ثبت، منتقل و ذخیره می شوند ولی ۱۲ ثانیه طول میکشد تا رخداد یا اخبار خوب از حافظۀ موقت به حافظۀ طولانیمدت منتقل شود.
زمانی که سازمان و کشورها، برنامه ریزی استراتژیک می کنند وقتی به لیست ضعف ها و تهدید ها نگاه می کنید می بینید که حداقل دو برابر فرصت ها و قوت هاست. این نگاه منفی همه جا حضور دارد. ما مثبت ها (قوتها و فرصتها) را دست کم می گیریم و منفی ها (ضعف ها و تهدیدها) را راحت تر ثبت، ضبط و یادآوری می کنیم.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
سه تکنیک مهم در این زمینه قابل توصیه است:
نرخ حیاتی مثبت: در زندگی شخصی، به ازای هر انتقاد، غر زدن و نکته منفی، 5 بار سیگنال مثبت از جمله تحسین، تعریف و بازخورد مثبت ارایه کنید. چون هر سیگنال منفی 5 برابر بیشتر و بادوام تر از سیگنال مثبت است. به این نرخ می گویند نرخ حیاتی مثبت گرایی. این نرخ در عرصه کسب وکار نیز معنادار است. روانشناسی شیلیایی، ۶۰ تیم مدیریتی را مطالعه کرد. در کارآمدترین گروهها، کارکنان به ازای هر بار که بازخورد منفی میگرفتند، شش بار مورد تحسین قرار میگرفتند. در گروههایی که عملکرد پایینی داشتند، تقریباً به ازای هر تذکر مثبت، سه تذکر منفی وجود داشت (نشریه وزین ترجمان)
تکنیک مزمزه کردن: هانسون و نویسنده کتاب عصب شناسی کاربردی برای شادکامی، عشق و خردمندی می نویسد که چون مغز ما بر خلاف اخبار و رخدادهای منفی، اخبار و رخدادهای مثبت را به کندی در حافظه بلندمدت ثبت می کند، پس رخدادها و اخبار مثبت را چند بار در ذهن مرور و مزمزه کنید تا زمان دست کم 12 ثانیه در ذهن شما طول بکشد
ژورنال خوشبختی و موفقیت: هر چند شب یک بار، به رخدادها و تجربیات موفق و مثبت خود فکر کنید و در دفترچه یادداشت ويژه این کار (ژورنال خوشبختی) یادداشت کنید. اگر کسی از شما تشکر یا تعریف کرد آن ها را حتما یادداشت کنید. بدین ترتیب ذهن شما وزن بیشتری برای تجربیات مثبت قائل می شود. این تکنیک در سطح اداره، سازمان، شهر، کشور نیز قابل انجام است.
خداوند به تصریح فرموده است؛ شکرگزاری انسان در برابر دستاوردها و رخدادهای مثبت موجب افزون شدن آنان می شود. ندیده گرفتن نعمت ها، دشواری و سختی را به همراه دارد. مثبت اندیشی قاعده مند، ژورنال خوشبختی و تکنیک مزمزه کردن کمک می کند که هم شادمانی بیشتری تجربه کنیم و هم مشمول وعده نیکوی خداوند شویم: افزونی خوبی ها و نیکی ها.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarblolouki
🔲⭕️پدیده «شبکه سیال» و «لحظه شگفت انگیز»
پروفسور کوین دانبار تحقیقی فوق العاده انجام داد با این هدف که ایده های خوب از کجا می آیند؟ نتایج جالب بود. او به تعدادی از آزمایشگاههای علمی دور دنیا سری زد و از تمام افراد در حالیکه مشغول انجام جزیی ترین امورشان بودند، فیلم برداری کرد. در حالیکه آنها جلوی میکروسکوپ نشسته بودند، وقتی که با همکارانشان کنار آب سردکن مشغول گفتگو بودند و امثال این ها. او تمام این مکالمات را ضبط کرد و سعی کرد از منشاء ایجاد بهترین ایده ها سر در بیاورد. وقتی به یک دانشمند در آزمایشگاه فکر می کنیم، این تصویر را داریم همه دور یک میکروسکوپ جمع شده، و مشغول دیدن چیزی با دقت هستند و سپس آن لحظه شگفت انگیز جرقه زدن ایده رخ می دهد و می گوید اوه، یافتم! اما نتایج چیز دیگری بود.
نتایج تحقیق نشان داد بیشتر ایده های مهم و موفق پشت میکروسکوپ یا کامپیوتر یا میز کار پیدا نشدند! بلکه زمانی جرقه زدند که آدم ها دورمیز جلسات هفتگی با هم گفتگو می کردند. یعنی زمانیکه همه دور هم جمع شده و آخرین اطلاعات، خطاها، اشتباه ها، تجارب و یافته های خود را بازگو می کردند.
ما به اشتباه دوست داریم داستان دستیابی به ایده های نو و خلاقانه را خلاصه کنیم و در قالب زمانی کوتاه تری بیان کنیم و بیشتر بر لحظات شگفت انگیز جرقه زدن یک ایده متمرکز شویم. اما در واقع، اگر دقیق تر نگاهی به گذشته بیاندازیم، معلوم می شود که زمان زیادی طول کشیده است تا بسیاری از ایده های مهم شکل بگیرند.
وقتی یک ایده در ذهن ما شکل می گیرد، شبکۀ جدیدی از نرونها (تعدادی از 100 میلیارد سلول بافت عصبی داخل مغز ما) بوجود می آید. شبکه ای با شکل جدید که تا به حال وجود نداشته است. هر چیزی که می آموزیم یا خلق می کنیم منجر به ایجاد یک شبکه جدید می شود و سوال اینجاست: چگونه میتوان مغز را در محیطهایی قرار داد که در آن احتمال بیشتری برای شکل گیری این شبکههای جدید وجود دارد؟ در واقع شبکه ای در دنیای بیرون مغز وجود دارد که شباهت زیادی با شبکه دنیای درون مغز انسان دارد که می توان آن را شبکۀ سیال «liquid network» نامید. یعنی جایی که شما، آدم ها و ایده های متفاوت بسیاری را در کنار هم دارید، پیشینه های مختلف، علایق گوناگون در جوش و خروش هستند و با یکدیگر در رقابتند، آن فضا در حقیقت، فضایی است که به نوآوری ختم می شود. به عبارت دیگر همانگونه که وجود سلول های عصبی در درون مغز و ایجاد یک شبکه جدید منجر به یادگیری می شود. با هم بودن انسان ها نیز منجر به یادگیری، خلاقیت و دستیابی به ایده های نو می شود. و نکته همین جاست که ما بخشی از ایده های مان را از دیگران می گیریم. از کسانی که در رستوران یا چای خوری با آن ها برخورد می کنیم و با آن ها گفتگو می کنیم. آن ایده ها را به شکل های تازه ای به هم وصل می کنیم و چیزی نو خلق می کنیم حتی بدون آن که خود بدانیم یا بفهمیم.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
در گذشته قهوه خانه ها و اکنون کافی شاپ ها محل حضور نویسندگان، شاعران، متفکران و مصلحان اجتماعی بوده است. چرا؟ چون این مکان، مکان بسیار خوبی است تا ما در شبکه سیال بیرونی قرار بگیریم تا کمک کنیم شبکه ای جدید در مغز ما شکل بگیرد.
به صورت تاریخی کافهنشینی یک فرهنگ شرقی بوده است که توسط جهانگردان غربی به تعجب در سفرنامهها یاد شده است. اما بعدها کافهها اصلیترین نهاد بهاشتراکگذاری ایدهها با دیگران شد.
به همین دلیل است که شوارتز آینده پژوه معروف در کتاب «شگفتیهای اجتنابناپذیر»اش در خصوص توسعه چین یک پیشنهاد عجیب و غریب می دهد: توسعه کافهها! او به درستی تشخیص میدهد که چینیها (و بهتر است بگوییم اغلب کشورهای در حالتوسعه) دانشگاههای بزرگی مانند هاروارد و استانفورد را به عنوان موتورهاي رشد آمریکا میبینند و سعي در کپیبرداری از آنها دارند. آنها با هزينه فوق العاده بالایی به خلق پارکهای فناوری و مراكز دانشگاهي روی میآورند؛ اما نمیدانند که اين نهادها كافي نيست. شوارتز تاکید میکند که شما نياز به تشكيل فضاي فكري دارید، شما نمیتوانید كتابخانه ها، كافهها و خطوط دوچرخهسواری را نادیده بگیرید. در نهایت چه کنیم؟
1- فراموش نکنیم که یادگیری و خلاقیت امری فردی نیست. خلاقیت و یادگیری در تعامل جمعی رخ می دهد. شبکه نورون ها (مغز) خود را در شبکه سیال قرار دهیم. تنهایی و تمرکز مهم است اما گفتگو و تعامل آن را کامل می کند.
2- خود را در فضاهایی قرار دهیم که آدم های متفاوت، ایده های متنوع و دیدگاه های متضاد را تجربه کنیم.
3- گفتگو کنیم آن هم غیر رسمی، همیشگی و افقی (اینکه کسی بالاتر از بقیه نباشد و همه هم سطح باشند) آنگاه لحظه های شگفت انگیز بیشتری را تجربه خواهیم کرد.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔳⭕️زلزله ای که هیچ کس برایش گریه نکرد!
زلزله کرمانشاه همه ما را متاثر کرد. روایت هایی که از آنجا می رسد بسیار دلخراش است در این میان اما یک موضوع دلگرم کننده وجود دارد. این تکاپوی مردم برای کمک به کرمانشاه که اکنون قلب ایران است. ارسال پول، مواد غذایی، پتو وعروسی که جهیزیه اش را بخشید و ...
این زلزله را به خوبی صدا و سیما پوشش می دهد. مسوولین نیز یا از سر فشار افکار عمومی یا از سر مسوولیت شناسی هر روز از آن جا دیدار می کنند. اما زلزله دیگری نیز وجود دارد که هفتاد رییشتر است اما نه صدا و سیما می تواند پوشش دهد و نه می شود برایش پتو فرستاد و نه کسی برایش گریه می کند و نه کسی جهیزیه اش را به آن می بخشد. بیشتر توضیح می دهم.
قبول کنیم دیر یا زود کرمانشاه را فراموش می کنیم. همانگونه که بم را فراموش کردیم و همانگونه که منجیل و رودبار را فراموش کردیم و به خانه های مان برمی گردیم. اما چرا از خودمان سوالات سخت تر نمی کنیم؟ چرا کارهای زیربنایی تر را پیگیری نمی کنیم؟
بگذارید سه سوال سخت از خودمان بپرسیم:
1-چرا خانه های ما این قدر سست است؟ آیا سنگ و سیمان ما سست است یا دست های برخی پیمانکاران و مهندسان ما؟ که پای نقشه ها و ساختمان هایي را امضا می کنند که می دانند بر اساس اصول مهندسی ساخته نشده و فاقد ایمنی لازم است و به جای پناهگاه، آرامگاه خانواده ها خواهد بود و به جای مسکن، مدفن!
2-چه کسی می گوید که ایران حوادث غیرمترقبه دارد؟ این کشور هر سال یک حادثه طبیعی دارد چرا می گوییم غیرمترقبه و چرا می گوییم غافل گیرکننده؟ برای اینکه بهانه پیدا کنیم! کشوری که هر سال با چنین مسایلی روبروست دیگر باید در زمینه «مدیریت سریع بحران ها» به بلوغ رسیده باشد و بتواند منظم، قاعده مند و با یک تقسیم کار شفاف برای همه جامعه کار را جلو ببرد و در ضمن نقش مردم و جریان های پاک خودجوش مردمی نیز در این مسیر به خوبی مشخص باشد و جلوی سوء استفاده های سودجویان ناپاک گرفته شود.
3-چرا ما ماشین هایمان را بیمه می کنیم اما جان و جان پناهمان را نه؟ چرا تجربه بیمه حوداث طبیعی در جهان وجود دارد اما راه اندازی آن در ایران سال ها در کش و قوس نهادهای مختلف به طول انجامیده است؟
این ها نشانه ها همان زلزله ای است که هیچ کس برایش گریه نمی کند. این که ما اخلاق حرفه ای را در خانه سازی رعایت نمی کنیم، اینکه بعد از این همه سال تجربه واقعا گران بها! نظام مدیریت بحران مان لنگ می زند و پوشش بیمه ای برای بحران نداریم، این ها زلزله واقعی است.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
تا اطلاع ثانوی چند کار ساده انجام دهیم. منتظر دولت نباشیم. ما یعنی ما مردم همین من و شما چند کار می توانیم انجام دهیم.
خانه های امروز را باید بیست سال پیش درست بنا می کردیم، از آن که گذشت، امروز دست کم دو کار کنیم: خانه های موجود را مقاوم کنیم و این که هر خانه ای که امروز ساخته می شود را محکم بنا کنیم.
به فرزندان خود اخلاق حرفه ای را بیاموزیم. همین سست بنیانی ما در اخلاق حرفه ای است که خانه های سست، نظام های آشفته، مواد غذایی فاسد، رسانه دروغ پرداز، کم کاری و کم فروشی را رقم می زند. بگذاریم نسل بعدی آنقدر محکم باشند که پای هر چیزی را امضا نکنند و دست به هر کاری نزند. بگذاریم آنها آینده را محکم تر از ما بسازند.
واژه حوادث غیرمترقبه را از گفتگوهای خود حذف کنیم تا کسی نتواند ناتوانی خود را پشت آن پنهان کند. حادثه در ایران مترقبه است و غافلگیر کننده نیست این ما هستیم که در غفلت بسر می بریم.
این ایران نیست که روی زلزله است، این اندیشه و شخصیت و نظام مدیریتی ایرانی است که روی خط زلزله است. خداوند فرمود سرنوشت هيچ ملتي را تغيير نميدهم مگر آنكه آنها خود را تغيير دهند. تغییر کنیم تا زیر آوار زلزله مدفون نشویم. وقتی می توانیم برای کرمانشاه امروز کمک کنیم یعنی توانمندی ساختن فردای بهتر و محکم تر را داریم.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔳⭕️بیماری اجتماعی رویکرد «تِنِسی تاکسیدو و چاملی»؛ مدیریت به سبک ایرانی
کارتون «تنسی تاکسیدو و چاملی» خاطرهای برای کودکان دهه شصت است. تنسی (پنگوئن) و چاملی (گراز دریایی) در باغ وحش زندگی کسالتباری دارند و تلاش میکنند کارهایی انجام دهند که برایشان مفرح یا راهگشا باشد. این دو هر بار ایدهای به ذهنشان میرسد و برای عملی کردن آن از باغ وحش میگریزند و پیش پروفسوری میروند به نام «آقای ووپی». ووپی پروفسوری است که همه چیز میداند، کمدی دارد که انواع وسایل علمی در آن است و تخته سیاه سه بعدی را از میان کمدش بیرون میکشد و شروع میکند درباره ایده «تنسی تاکسیدو و چاملی» توضیح میدهد.
آقای ووپی شروع می کرد روی تخته سیاهش راجع به آن موضوع توضیح دادن اما تنسی و چاملی به محض آنکه ایده اولیه را میبینند فکر میکنند راهحل را یافتهاند و جمله «تنسی تاکسیدو هرگز شکست نمیخورد» را به زبان آورده و دست به کار اجرای ایده میشوند. بیچاره آقای ووپی هرگز فرصت پیدا نمیکند توضیح دهد داستان به همان سادگی نیست که شما روی تخته سیاه سهبعدی میبینید؛ اما تنسی و چاملی رفتهاند تا عمل کنند. تنسی و چاملی هر بار شکست میخورند و دست از پا درازتر بازمیگردند.
منطق «تنسی تاکسیدو و چاملی» به سیاستگذاری و اجرا در سرزمین ما بسیار شباهت دارد. ایران ما قربانی انبوه ایدههایی است که در ابتدا بسیار زیبا، عملی و زودبازده به نظر رسیدهاند؛ یک آقای ووپی پیدا شده که آنرا روی تخته سیاه ترسیم کند؛ جمعی بگویند «اوه! یافتیم» و دست بهکار شوند. دست بهکار شدهاند و در میانه راه، آنچه خلق شده کمتر به هدف مد نظر سیاستگذار و ایدهپرداز شباهت داشته است.
بگذارید 5 موردِ تنسی تاکسیدویی را مرور کنیم: اول تولید انبوه مسکن دولتی آغاز شد و از مسکن مهر درآورد؛ دوم جنبش مقاله نویسی آیاسآی در دانشگاه ها شروع شد و به «تجارت کثیف مقاله و پایاننامه» رسید. سوم ساخت سازهها و تأمین آب برای توسعه کشاورزی شروع شد که به خشکی تالابها رسید؛ چهارم توسعه کمی دانشگاه ها آغاز شد و به سقوط کیفی آموزش عالی و مدرک فروشی ختم شد. هدفمندی یارانهها برای ارتقای بهرهوری انرژی، افزایش عدالت اجتماعی و اهدافی دیگر طرح شد و نهایتاً به بحران مالی برای دولت و توزیع مساوی بی هدف یارانه انجامید (دکتر محمد فاضلی جامعه پژوه معاصر)
☑️⭕️تجویز راهبردی:
راستش را بخواهید. در نگاه اول ممکن است فکر کنیم این حکمرانان ما هستند که اینگونه اند. اما اگر دقیق تر و منصفانه تر به خود بنگریم. می بینیم که مدیران ما آیینه تمام نمای ويژگی های ما هستند. این روحیه تنِسی تاکسیدویی در همه ما وجود دارد. همه ما عاشق این هستیم که یک شبه ره صد ساله برویم. انضباط راهبردی، صبوری، پایداری و تداوم را دوست نداریم و راهگشا نمی دانیم.
کارهایی مانند هدفمندی یارانه ها، مسکن مهر، توسعه کمی بی کیفیت دانشگاه ها بیشتر به چشم ما می آیند. اما بگذاریم به زندگی شخصی و خانوادگی خود دقیق تر نگاه کنیم! ما در زندگی خود نیز همین رویکرد را داریم. بگذارید 3 نشانه این بیماری را مرور کنیم.
1-سطحی فکر میکنیم. بیش از یک صفحه برنامه برای آینده کاری که می خواهیم بکنیم، نداریم. مشکلات، موانع، زیرساخت های لازم و سناریوهای احتمالی را نمی بینیم و به آن فکر نمی کنیم. نمی دانیم که این کار چه پیامدهایی دارد؟ چه عواقبی دارد؟
2-هیجانی تصمیم میگیریم و به عشق در نگاه اول باور داریم. در نگاه اول عاشق یک ایده می شویم و نمی گذاریم منتقدان آن ایده را در فضایی غیرهیجانی نقد کنند.
3-فرهنگ شفاهی داریم. زیاد حرف می زنیم اما چیزی روی کاغذ نمی آید، وقتی برای پروژه های میلیاردی درخواست مستندات می کنید سه ساعت حرف می زنیم اما دریغ از یک کتابچه 20 صفحه ای.
و همین ما هستیم که می شویم مدیر کل و وکیل و وزیر و سپس همین شخصیت تنسی تاکسیدویی ما در جایگاهی خطیرتر، هنرمندانه به فاجعه آفرینی ادامه می دهد. چه باید کرد؟ دقیقا باید روی همین سه ويژگی (سطحی، هیجانی و شفاهی) کار کرد. هر گاه خواستیم یک تصمیم استراتژیک اتخاذ یا طرحی استراتژیک را اجرایی کنیم این گونه عمل کنیم:
1-عمیق باشیم به چه معنا؟ هم به پیش نیازها فکر کنیم و هم به پیامدها و واکنش ها. هم به اهداف فکر کنیم و هم به اقدامات. آن اقدامات را هر چه می توانیم به اقدامات ریز بشکنیم. ایرادی ندارد اگر بعدا در عرصه عمل 50% برداشت های اولیه ما اصلاح شد مهم این است که در ابتدا خوب و عمیق بیاندیشیم.
2-عقلایی بیاندیشیم، چگونه؟ زود تصمیم نگیریم. بگذاریم تصمیمات در کوره انتقادات و بررسی های متفاوت پخته شود.
3-مکتوب کنیم یعنی تنبلی را کنار بگذاریم و بنویسیم. در همین نوشتن است که می فهمیم که نمی فهمیم و می دانیم که نمی دانیم!
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️هنر رقصیدن با استراتژی منتشر شد.
به قلم دکتر مجتبی لشکربلوکی
این کتاب تعارف و تکرار را کنار گذاشته است و از روش های متعارف و قدیمی نارکارآمد دل کنده و مدلی را ارايه می کند که برای دنیای پر از افت و خیز قابل اتکاست.
مدلی برای رقص با استراتژی در دنیای واقعی!
کتابی به زبانی ساده همراه با مثال های متعدد از شرکت های برتر جهانی و تجربیات ایرانی.
آموزههای این کتاب در سه سطح زندگی شخصی، اداره سازمانها و کشورداری کاربردی است.
* برای خرید کتاب، همین امروز و همین جا می توانید سفارش دهید
🔳⭕️همه نابغه اند! اما اگر ماهى را براساس توانايى دربالا رفتن از درخت مورد سنجش قراردهیم،تمام عمر را با باور بى استعدادی سپرى خواهد كرد. استعداد ويژه خودرابیابید
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
🔳⭕️حصاربندی منطقه جادویی تنهایی
همه ما از اینکه زمان مان محدود است گله داریم. کمتر کسی پیدا می شود که بگوید به اندازه کافی وقت دارد و به همه کارهایش می رسد. اما کمتر افرادی پیدا می شوند که مهم ترین قاتلان وقت (اتلاف کنندگان) را بشناسند و آن ها را مدیریت کنند.
مساله این است که همه ما ۲۴ ساعت وقت داریم. کارآفرینان برتر جهان، برندگان جایزه نوبل، ورزشکاران المپیادی هم دقیقا به اندازه ما یعنی 24 ساعت وقت دارند نه حتی یک ثانیه بیشتر. اما چطور می شود که برخی از همین زمان بالاترین بهره برداری را می کنند و برخی نه!؟
یکی از مهم ترین قاتلان وقت، قطع شدن کاری است که داریم انجام می دهیم. هم تجربه و هم مطالعات نشان داده است که وقتی به کاری می پردازیم ابتدا ذهن ما خیلی متمرکز نیست و سپس به ماکزیمم تمرکز (بالاترین درجه از تمرکز حواس و انرژی) روی آن کار می رسیم. اما زمانی که به هر دلیلی کار متوقف می شود و به کار دیگری می پردازیم. حرکت و آهنگ آن کار را از دست می دهیم و مسیر انجام کار را گم می کنیم و وقتی دوباره سراغ آن می رویم، چاره ای نداریم جز اینکه کاری را که قبلا انجام داده ایم را مرور کنیم و ببینیم که هنگام ترک کار در چه مرحله ای بوده ایم و سپس دوباره شروع کنیم. بیشترین انرژی ما در رفت و برگشت بین کارهای مختلف صرف می کنیم.
این رفت و برگشت ها و قطع شدن ها در مقایسه با زمانی که از ابتدا تا انتها روی یک کار متمرکز هستیم، زمان انجام برای آن کار را تا ۵ برابر بیشتر می کند. به بیان ساده، تک کاری می تواند زمان لازم را برای انجام کارهای مهم تا ۸۰ درصد کاهش داده و کیفیت کار نهایی را به شدت افزایش دهد.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
هر فردی یک زمان بهینه دارد. یعنی در آن ساعات بالاترین بهره وری را دارد. آن زمان را باید شناسایی کنید و سپس آن را حصار بندی کنید. حصاربندی یعنی چه؟ تمام عوامل ایجادکننده وقفه را شناسایی و آنان را حذف کنید. معمولا 5 عامل اصلی عبارتند از: تماس تلفنی، مراجعه حضوری، پیامک، ایمیل ها و نامه ها و این روزها از همه مهم تر: شبکه های اجتماعی مانند تلگرام.
به جای اینکه به همه ایمیل ها و تلفن های خود پاسخ دهید. و هر کسی را به حضور بپذیرید در آن ساعت کلیدی، درِ اتاق را ببندید، همه وسایل را خاموش کنید و همه چیز را کنار بگذارید تا بتوانید بر روی وظیفه ای کار کنید که در این مرحله، بیشترین اهمیت را دارد.. وقتی این کار را به عادت خود تبدیل کردید، عملکرد دو یا سه برابر خواهد شد.
سوال: چه زمانی به آن 5 عامل بپردازم؟ دو زمان مناسب برای پرداختن به نامه ها ، مراجعه حضوری، تلفن ها، پیامک وجود دارد. یکی در زمانی مغز شما نیاز به فراغت دارد یا خسته شده است یا زمان های تلف شده مانند زمانی که در ترافیک هستید یا منتظر تشکیل جلسه هستید. بدین ترتیب زمان های تلف شده خود را نیز تبدیل می کنید به زمان مفید. اگر از منطقه جادویی تنهایی خود محافظت نکنیم توانایی اداره زندگی شخصی مان را نداریم. این زمانی بدتر می شود که مدیران سازمان و مدیران ارشد کشور نیز نتوانند زمان و توان خود را مدیریت کنند.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔳⭕️جلد۱ کتاب چرا ایران عقب ماند و توسعه پیدا نکرد؟
تدوین: دکتر مجتبی لشکربلوکی
این جلد به روایت های دکتر زیباکلام، دکتر سریع القلم، دکتر داوری اردکانی می پردازد.
در جستجوی درک مشترک برای درد مشترک
بازنشر از کانال شخصی دکتر لشکربلوکی
شبکه توسعه
@I_D_Network
⭕I_D_Network/vcbbx2k4tfwv">🔲 فعلا بیا و رانتات را بگیر! من توسعه میخواهم!
🖊امیر ناظمی
اغلب واژه رانت در ادبیات توسعه نقطه پایانی بر توسعه دانسته میشود. در حقیقت این باور وجود دارد که برای توسعه یافتن باید ابتدا ریشه رانت را خشک کرد و سپس به سوی توسعه حرکت کرد. اما واقعیت آن است که این باور، پیشفرضی اشتباه در توسعه است!
رانت مهمترین دلیل از میان رفتن رقابت در یک بازار و در نتیجه تخصیص نامناسب منابع و در نهایت عدم توسعهیافتگی است. اما عجیبترین توصیه برای توسعهیافتگی این است: رانت را نمیتوانی یک شبه حذف کنی؛ اتفاقا از رانت استفاده کن برای توسعه!
این توصیه عجیب حاصل مطالعات نورث (نوبلیست اقتصاد) و همکاران اوست؛ که در دو کتاب تحسینشده «خشونت و نظمیهای اجتماعی» و «در سایه خشونت» و بر پایه تجربیات کشورهای کرهجنوبی، بنگلادش، کنگو، موزامبیک، زامبیا، فیلیپین، هند، مکزیک و شیلی در توسعه آمده است.
تجربیات کشورهای مختلف به ما یادآوری میکنند: نه تنها حذف رانت به صورت یکباره امکانپذیر نیست؛ بلکه حتی احتمال دارد تا وضعیت موجود (که حاصل همزیستی مسالمتآمیز گروههای مختلف است) را تبدیل به وضعیتی خشونتآمیز کند؛ و در وضعیت خشونتآمیز ما باز میگردیم به پلههای عقبتر توسعه، به پلههایی که دسترسی به منابع محدود است و جامعه در موقعیت شکننده قرار دارد.
در حقیقت رانت، علیرغم همه بدیهایش، میتواند توسط دولتی توسعهگرا، به عنوان ابزار توسعه به کار گرفته شود. کشورهایی مانند کرهجنوبی از این رانت به عنوان ابزاری برای توسعه، و نه در برابر توسعه، بهره گرفتند؛ یعنی از مخربترین عامل توسعه به عنوان ابزار توسعه بهره گرفتند!
به این ترتیب پرسش اصلی این نیست که «رانت خوب است یا بد؟» بلکه پرسش اصلی آن است که چگونه از رانت استفاده کنیم برای توسعه یافتن؟! رانتی که میتواند به صورت اشکال مختلفی مانند مجوزهای فعالیت یا استفاده از تسهیلات بانکی یا مجوزهای خاص صادرات و واردات یا واگذاری پروژههای دولتی یا … باشد.
⭕️رانت مولد؛ رانت مصرفی
از دید نورث و همکاراناش، «آثار مثبت رانت» زمانی است که میتواند «به لحاظ اقتصادی مولد» باشد؛ در حقیقت رانت تبدیل به ابزار تشویقی شود برای کسانی که به سوی توسعه در حال حرکت هستند. ویژگیهای رانت مولد عبارت است از ۳ ویژگی زیر:
1️⃣تشویق برندگان:
سازوکار توزیع رانت اگر به گونهای طراحی شود که شرکتهای موفق بر اساس میزان موفقیت از رانت بهره ببرند؛ نه تنها مانع توسعه نیست؛ بلکه میتواند محرک آن نیز باشد. در حقیقت اعطاء رانتی که دارای «پیوند با عملکرد» پیشین یک بنگاه باشد؛ بیشتر در جهت توسعه است تا در برابر آن.
2️⃣غیردائمی بودن رانت:
رانتهایی که زمانمند باشند و سازوکاری برای خلع آن داشته باشد؛ رانتی در جهت توسعه است. در حقیقت این رانت همراه با یک تهدید جانبی برای از دسترفتن است.
3️⃣اقتصاد مستقل از سیاست
اما شاید توصیه کلیدی نورث اینجا اهمیت مییابد: اگر بازتوزیع مشوق کارآفرینان باشد؛ دارای اثر مثبت است؛ در حالی که بازتوزیع رانت زمانی که وابسته به قدرت سیاسی است؛ به نتایج منفی میرسد.
به زبان دیگر رانتی که با منطق اقتصادی توزیع شود؛ و نه منطق سیاسی؛ میتواند دارای اثرات مثبت باشد؛ خصوصا اگر شاهد شکلگیری بازیگران اقتصادی (مستقل از بازیگران سیاسی) باشیم.
⭕️نتیجهگیری
شاید بد نباشد به حرف این اقتصاددانان برجسته گوش کنیم؛ دست از ایدهآلهایمان برداریم؛ و بدانیم در راه توسعه یک شبه رانت حذف نمیشود؛ بلکه ابتدا باید رانت را مولد اقتصادی کرد. شاید باید خطاب به رانتجویان آرام بگوییم:
فعلا بیایید رانتتان را بردارید؛ فقط بگذارید کمی توسعه پیدا کنیم!
بازنشر از کانال آینده مشترک
@sharenovate
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔲⭕️ امیرعباس هویدای درونت را فراموش کن!!
محمد فاضلی - عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
امیرعباس هویدا اعدام شد، اما هنوز میراث او بر ذهن سیاستگذار ایرانی سنگینی میکند: تثبیت نرخ ارز همان گونه که هویدا انجام داد و گویا مدعی شد من قیمت ارز را هفت تومان ثابت نگه داشتم. انقلاب شد اما هویدا به شکل تناقض آمیزی دوستداشتنی و تنفرآمیز باقی مانده است. یعنی چه؟
من از آن دسته هستم که بارها در نقد ارز 4200 تومانی تند و تیز نوشتهام، ارزی که به اسم اسحاق جهانگیری مشهور شد و اقتصاددانان استدلال میکنند که با آن چند صد هزار میلیارد تومان رانت توزیع و فساد تولید شده است.
واقعیت اما این است که در پنج دهه گذشته همیشه ارز به همین شیوه توزیع شده، اما فقط در دو مقطع اسم مشخص داشته است: ارز هفت تومانی هویدا و ارز 4200 تومانی جهانگیری. عجیب اینکه اولی را شاهکار و دومی را افتضاح اقتصادی تلقی میکنند، در حالی که ماهیت هر دو یکی است: توزیع ارز دولتی پایینتر از قیمت بازار، سرکوب قیمت ارز و توزیع رانت.
دولتها مگر در چهل سال فاصله بین ارز هویدا تا ارز جهانگیری کاری غیر از سرکوب قیمت واقعی ارز به پشتوانه پول نفت انجام دادهاند؟ کارخانهها، خودروها، موبایل من و شما، لپتاپ و همه وسائل خانگی خارجی خانه ما مردم، و مواد اولیه عمده محصولات کارخانجات داخلی مگر با غیر از ارزی که قیمتش به پشتوانه رانت نفت سرکوب شده به دست آمده است؟
کاری که به اسم ارز جهانگیری در دو سال و نیم گذشته انجام شده، سنت پنجاه ساله دولتهاست. البته، به علت تورم پایین دهه 1340 و 1350 در مقایسه با امروز، میزان توزیع رانت ارز هویدا خیلی کمتر از ارز جهانگیری بوده است.
ارز جهانگیری اسم و رسم مشخص پیدا کرد، فاصله قیمتش تا بازار آزاد زیاد شد و خروج ترامپ از برجام آثارش را تشدید کرد؛ رقیب سیاسی هم بر طبل فسادستیزی کوبید و تشت رسوایی از بام افتاد؛ والا دولتها پنجاه سال است همین کار را میکنند.
برخورد با رانتخواران ضروری است اما سنتی که با اسامی مردمپسند مثل تثبیت قیمت ارز، معیشت مردم، کمک به تولید و... از جیب ملت و تمدن ایرانی و به کام گروههای خاص دنبال شده است را باید اصلاح کرد.
بدبختی وقتی بالای سر مردم و اقتصاد مثل اسب مست شیهه میکشد که در سایه پول نفت که به مشام میرسد، و در آغوش رانتهای توزیع شده در دو سال و نیم گذشته؛ دوباره بهانه معیشت مردم عاملی برای اصرار بر حفظ سرکوب نرخ ارز شده است.
اگر با سرکوب نرخ ارز معیشت مردم رونق میگرفت، الان باید بعد از پنج دهه اعمال این سیاست، سوئیس را پشت سر گذاشته بودیم. لازم است در سالگرد انقلاب، میراث سیاستی امیرعباس به تاریخ سپرده شود، فراموشش کنیم.
(اگر میپسندید به اشتراک بگذارید.)
@I_D_Network
@fazeli_mohammad
🔳⭕️چرا قدرتمندان احمق می شوند!
دکتر مجتبی لشکربلوکی
یک دانشمند عصبپژوه در دانشگاه مکمستر آزمایشی انجام داد. سرِ دو دسته (افراد قدرتمند و افراد نهچندان قدرتمند) را زیر دستگاه تحریک مغناطیسی مغز قرار داد. نتیجه جالب بود. او دریافت قدرت در افرادی که احساس قدرت می کنند فرآیند عصبی خاصی بهنام بازتاب را مختل میکند. چیزی که مبنای فهم و درک دیگران است و این باعث می شود که قدرتمندان در دیدنِ مسائل از نگاه دیگران ناتوان میشوند. یکی از دانشمندان این مساله را «پارادوکس قدرت» نام گذاری کرده: ما به خاطر یک سری توانمندی ها، قدرتمند می شویم اما زمانی که قدرتمند می شویم بخشی از تواناییهایی خود را از دست میدهیم.
تا به حال فکر می کردیم که قدرت فساد می آورد ظاهرا داستان عمیق تر از این حرف هاست. یافته های دانشمندان نشان می دهد که قدرت، حماقت نیز می آورد. پژوهشگر دیگری که استاد روانشناسی دانشگاه برکلی است، پس از سالها تلاش آزمایشگاهی به این نتیجه رسیده است: آزمایششوندگان قدرتمند (احساس قدرت می کنند) چنان عمل میکنند که گویی ضربۀ مغزی خوردهاند!
در یک مطالعه در سال ۲۰۰۶، از شرکتکنندگان خواسته شد تا حرف E را روی پیشانی خود جوری ترسیم کنند که دیگران آن را ببینند، کاری که مستلزم آن است که خود را از دیدگاه مشاهدهگر ببینید. آنهایی که خود را قدرتمند احساس میکردند، سه برابر بیشتر احتمال داشت که حرف E را برای خودشان درست رسم کنند، و برای دیگران وارونه. آزمایشهای متعدد دیگر نشان داده است که افراد قدرتمند در تشخیص احساس انسانها در یک عکس، یا دریافتن اینکه همکاران چگونه یک اظهارنظر را تفسیر خواهند کرد، عملکرد ضعیفی دارند. افراد قدرتمند «از شبیهسازی تجربۀ دیگران» نا توان می شوند و در نهایت به چیزی منجر میشود که «کمبود فهم دیگران و همدلی» نامیده می شود (فصلنامه ترجمان).
☑️⭕️تجویز راهبردی:
ظاهرا قدرت منشا مشکلات جدی است. از طرفی این جهان، تنیده در قدرت است، با قدرت است که کارها پیش می رود. اصلا روزنامه ها، جنبش ها و احزاب تلاش می کنند که افراد خاصی قدرت را به دست بگیرند. بنابراین قدرت را نمی شود از سازوکار این جهان حذف کرد. پس چه می توان کرد؟
اول این نکته را توضیح بدهیم که قدرت بدان معنا نیست که ما وزیر و وکیل باشیم. معلم مدرسه هم صاحب قدرت است. پدر یا مادر نیز صاحب قدرت است. مربی تیم فوتبال هم صاحب قدرت است. راننده اتوبوس هم صاحب قدرت است. قدرت همه جا هست. بچه ای که رستوران امشب را تعیین می کند هم صاحب قدرت است. تقریبا کسی را نمی شناسم که در معرض این مساله نباشد. قدرتمندی ناشی از مقام یا مرتبه نیست بلکه یک حالت و تجربه ذهنی است. تجربه ذهنی ای که حتی می تواند ناشی از نشستن پشت فرمان یک ماشین باشد (کاملا به شما احساس قدرت می دهد). بنابراین ما همه در معرض حماقت و فساد ناشی از قدرت هستیم. سه تجویز زیر قابل پیشنهاد است:
1-بازگشت ذهنی به گذشته معمولی: قدرت یک حالت ذهنی است. بنابراین اگر زمانی را به خاطر بیاورید که احساس قدرتمندی نمیکردید، مغزتان میتواند با واقعیت ارتباط برقرار کند. پس هر از گاهی خاطراتی را مرور کنید که در آن زمان قدرتمند نبودید.
2-در انتخاب اطرافیان دقت کنید. بر اساس متون مذهبی اگر قدرتمند هستید باید کسانی را برای همراهی خود انتخاب کنید که تندترین و صریح ترین زبان را نسبت به شما دارند. تجربه شخصی من نشان می دهد همین نکته کوچک بسیار راهگشاست. هر چه شما قدرتمندتر نیازمند اطرافیان مستقل تر، شجاع تر و منتقدتر که متاسفانه ...
3-گاهی جای تان را با زیردستان (افراد فاقد قدرت در آن مساله) عوض کنید. مثلا رانندگی را به فرد دیگری بسپارید. تصمیم گیری را به افراد دیگر تفویض کنید. آن موقع تازه می فهمید که وقتی دیگران بدون ملاحظه اعمال قدرت می کنند چه حالی به انسان دست می دهد.
به گذشته نگاه کنیم. فرعون و آل فرعون بدون استثنا تمام ۹ نشانه فرستاده خدا را انکار کردند، یا دروغ و جادو دانستند، یا حوادث اتفاقى! شاید این انکار نشانه حماقت ناشی از قدرت باشد. لازم نیست فرعون باشیم تا احمق شویم، پیروی چشم بسته از قدرت نیز حماقت می آفریند. فرعون نمی تواند برده بسازد این برده ها هستند که فرعون می سازند. همه ما وظیفه داریم قدرت را مهار کنیم چه خود صاحب آن باشیم چه در معرض آن.
جامعه ما برای پیشرفت نیازمند قدرت قاعده مندست. به همین جهت همه ما باید قدرت بدون حماقت را تجربه و تمرین کنیم. در درون همه ما یک قدرتمند احمق وجود دارد. ما باید کنترلش کنیم. توسعه از من و خانه من آغاز می شود (بازنشر از کانال شخصی دکتر لشکربلوکی )
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️ تصویری از جهان ده سال آینده ۲۰۳۰
✍️نوشته: دکتر مجتبی لشکربلوکی
این گزارش به این سوالات پاسخ می دهد:
◻️تا ده سال آینده شاهد چه تغییرات بزرگی هستیم؟
◼️فرصت های میلیارد دلاری دهه آینده کدامند؟
◻️در کدام حوزه ها، سرمایه گذاری کنیم؟
◼️آینده چه کشورهایی، چه صنایعی و چه فناوری هایی درخشان تر است؟
◻️مهم ترین تاثیرات فناوری های آینده چیست؟
◼️من و شما برای آنکه در جهان آینده زنده بمانیم باید خود را برای چه تغییراتی آماده کنیم؟
بازنشر از کانال شخصی دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
☑️⭕️شبکه توسعه
@I_D_Network
⭕️کتاب «ذهن بی حصار»
به قلم مجتبی لشکربلوکی
سی فصل کوتاه برای زندگی سریع امروزی
پیش خرید این کتاب۲۰% تخفیف دارد. سایت نیک استارتر برای پیش خرید:
http://goo.gl/KjN2K3
✅ #فرهنگ
در اين ويدئو مزاحم تلفنی با نمايندگی لامبورگينی تماس ميگيرد... !!
نحوهی پاسخگويی مسئول فروش واقعاً جالب توجه است...حتما" حتما" ببینید!!
@English_learningchannel
🔲⭕️همه از من می پرسند مهارت گفتگو را چگونه بیاموزیم.
اولین
مهم ترین
و موثرترین مهارت گفتگو
سکوت است. اول سکوت را باید آموخت. بدون آن هیچ گفتگویی موثر نیست.
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki
جرقه نوشته ای که در ادامه می آید را مدوین مطلبی از دکتر امیر ناظمی هستم. بخش هایی از نوشته زیر را از ایشان وام گرفته ام کانال توصیه شدنی ایشان👈🏿
@sharenovate
➕🔴همدردی زیبای ایرانیان سراسر جهان با مردم کرمانشاه: #تا_آخرش_هستیم!
کاری از گروه خوب هشت بهشت
💌 @My8behesht
بهانه نوشتن و بخش اول مطلب زیر از نوشته جامعه پژوه دردمند دکتر محمدفاضلی برداشته شده است.
@fazeli_mohammad
🔳⭕️متاسفانه شما هم یک ژن خوب دارید!
یکی از باورهای بسیار غلطی که از کودکی در ذهن ما جای گرفته است این است که برخی ها ژن خوبی دارند. برخی آی کیو دارند و باقی آدم ها متوسط و پایین است. فقط چند نفر در عالم هستند که می توانند طلای المپیاد بگیرند و می توانند استاد دانشگاه هاروارد شوند و کارهای خارق العاده کنند و بقيه هم باید آن ها را تحسین کنند و به آن ها غبطه بخورند. به همین خاطر بر اساس تست هایی برخی را انتخاب می کنند و می برند مدرسه تیزهوشان و باقی مردم هم باید در مدارس کندهوشان تحصیل کنند! از همان ابتدا برچسب می زنیم به آدم ها. برخی جوگیر تیزهوشی شان می شوند و برخی نیز تا آخر عمر ننگ کندهوشی را به دوش می کشند. اما این باور نه تنها اشتباه است بلکه بسیار فاجعه آمیز است.
واقعیت چیست؟
استاد برجسته دانشگاه هاروارد نظریه ای داری به نام هوش های چندگانه. بر اساس تئوری هوشهای چندگانه دیدگاههای روانسنجی سنتی نسبت به هوش، بسیار محدود و ضعیف است و برداشت درستی از میزان باهوش بودن انسان ها ندارد. به عقیده او همه انسانها دارای انواع مختلفی از هوش هستند. او در کتاب خود، 9 نوع مختلف هوش را معرفی کرده است شامل هوش موسیقیایی، هوش درون فردی، هوش تصویری-فضایی و هوش کلامی- زبانی و ...
☑️⭕️تجویز راهبردی:
در ادامه سه تکنیک کلیدی برای شناسایی هوش ويژه معرفی میکنم که می تواند راهگشا باشد.
1- تکنیک "ای کاش دیگران"
همه ما فکر می کنیم کارهایی را که خوب انجام می دهیم کارهای ساده ای هستند، به همین خاطر ارزش و اعتبار چندانی برای آنها قائل نیستیم و برعکس به چیزهایی ارزش میگذاریم که انجام دادن آن برایمان دشوار است و برای بقیه افراد ساده است. به چیزهایی فکر کنید که به طور طبیعی انجام میدهید و بقیه میگویند، “کاش میتوانستم من هم اینکار را به خوبی تو بکنم”. همان می تواند استعداد ذاتی شما باشد.
2- تکنیک یادآوری موفقیت ها
گاهی اوقات استعدادهای ما به این دلیل پنهان میشوند که ما خودمان را مشغول کارهای دیگری می شویم (به جبر روزگار مثلا می شویم کارمند اداره ثبت احوال تا پول دربیاوریم). به جای این باید به کارهایی فکر کنیم که واقعاً در آن توانمندیم. مثلاً کسی می گفت من همیشه نویسنده خیلی خوبی بودم ولی هیچ وقت فکر نمی کردم که این میتواند شغلم باشد. در دانشگاه محیط زیست خواندم و بعد از فارغ التحصیلی در صنعت محیط زیست وارد کار شدم. آنجا بود که موقع نوشتن گزارش های کاری و حرفه ای فهمیدم استعداد واقعی من نویسندگی است و از آنجا بود که وارد این کار شدم.
3- تکنیک سه ستونی
این تکنیک باید بعد از تکنیکهای دیگر انجام شود. یک تکه کاغذ بردارید سه ستون بکشید. در ستون اول چیزهایی که دیگران در مورد شما میگویند را بیان کنید. در ستون دوم چیزهایی که برای شما ساده است اما برای دیگران سخت است را بنویسید. در ستون سوم موفقیت های خود را یادداشت کنید. حالا چک کنید که چه چیزی در همۀ این موارد مشترک است و یا به هم نزدیک است؟ آنهایی که در هر سه ستون هستند. هوش ويژه شما و ژن خوب شما هستند!
ممکن است یک نفر با هوش ریاضی-منطقی بتواند محاسبات پیچیده نرخ انبساط جهان را محاسبه کند. اما ما برای زندگی بهتر نیازمند خیلی هوش های دیگر هستیم؛ از جمله هوش مذاکره با کشورهای متخاصم. هوشی که آن ریاضیدان از آن بی بهره است. هر کدام از ما یک نابغه منحصر به فرد است و جامعه ما برای پیشرفت نیاز به انواع و اقسام نابغه ها دارد و نه فقط یک نوع نابغه. خداوند از روح خود در نفس ما دمیده است و او بی پایان است. لذا همه ما یکتا و ويژه آفریده شده ایم. نخواهیم که جای دیگری باشیم. چرا که جای ما در هستی خالی خواهد ماند. هوش ويژه ای که خداوند در درون هر کدام از ما نهاده است را بیابیم و بر اساس آن مسیر جدیدی را بپیماییم.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔳⭕️اکنون دیگر من فقط هم وطن تو نیستم. هم درد تو هستم!
معرفی یک خیریه مطمئن برای کمک به هموطنان عزیزمان در کرمانشاه
خیریه محبانالرضاع ضمن همدردی با هموطنان آسیبدیده عزیزمان در مناطق زلزلهزده، درحال جمعآوری اقلام مورد نیاز این عزیزان شامل آب آشامیدنی، کنسرو، لوازم بهداشتی و.... است تا به مناطق آسیبدیده ارسال شود. شما هم میتوانید با اهدای کمکهای نقدی خود ما را در کمکرسانی بیشتر به آسیبدیدگان یاری فرمایید.
لطفا کمکهای نقدی خود را با روشهای زیر واریز فرموده و با شماره تماس ۰۹۳۳۵۲۰۵۶۲۵ به مسئولین خیریه اطلاع دهید.
پرداخت سریع با شمارهگیری:
*۷۳۳*۴*۸۸۸۸#
#بانک_تجارت_ به نام خیریه محبانالرضاع:
💳شماره کارت: ۲۴۵۳ ۰۰۴۶ ۸۳۷۰ ۵۸۵۹
💶شماره حساب: ۸۱۹۲۱۰۲۴
📱*733*4*8888#
@MehreAftab8
www.mohebanereza.ir
🔳⭕️زمان، واحد شمارش پولِ زندگي است.
این دیگر تقصیر توست اگر پول زندگی ات را براى كارهاى ارزشمند خرج نمی کنی!
شبکه استراتژیست
@Dr_Lashkarbolouki