🔲⭕تو مشغول مردنات هستی؛ من در رویای اولشدن!
🖊امیر ناظمی
[به خاطر تلخی سقوط افغانستان]
حد نهایی انسانها و ملتها همان چشماندازی است که برای خودشان ترسیم میکنند. «هر چه در جستن آنی، آنی». کمتر کشوری چشمانداز ملی رسمی دارد؛ اما در میان آنها که دارند، بدون شک چشمانداز ایران از بدترینهاست.
چشمانداز ایران هیچ تصویری خلق نمیکند، هیچ تصویری از انسان و شهروندش ندارد؛ تنها چشماندازی از کشوری رقابتجو است که دوست دارد در منطقهاش اول باشد؛ این که آن منطقه خودش در کجای این جهان بایستد برایش مهم نیست. این که این منطقه آرامش دارد یا جنگ اصلا مهم نیست!
در چشمانداز ایران این انسان است که مفقود شده است، آینده مشترک است که مفقود شده است و تصویری از جامعهای که مطلوب میدانیم. چشماندازی است که حتی در مورد تصویر مطلوباش از حکمرانی از شهروند یا هیچ چیزی اطلاعات ندارد!
خب بفرمایید: طالبان افغانستان را گرفت، عراق و سوریه تبدیل شدند به پاندولهای رفت و آمد داعش، لبنان کشوری بدون دولت توانمند؛ و این دومینو ادامه دارد. حالا در این منطقه اول شدن اساسا ارزشی دارد؟
چشمانداز ۱۴۰۴ ما هیچوقت به ما نگفت اول شدن در منطقه بحرانزدهای که هر روز هواپیماها در حال فراری دادن انسانها هستند، چه ارزشی دارد؟ اول شدن در منطقهای که زندگی میکنیم برای من شهروند ارزشی ندارد.
خاورمیانهایها برای سفر سوار هواپیما نمیشوند؛ آنها همیشه در حال فرار هستند!
⭕️منطقه قویتر به جای اولشدن
افغانستان هیجوقت برای من کشوری دیگر نبود؛ تکهای از جانم بود، مثل شیراز، مثل تبریز، اصفهان، اهواز ...
برای «جانستان کابلستان» من، چشمانداز اصلی «منطقه قویتر» بود و هست. چشمانداز مورد تصور من رقابت و درگیری در منطقه نیست. برای من چشمانداز آیندهام گرهخورده است با سرنوشت منطقه غرب آسیا، آسیای میانه و شمال آفریقا. اگر ایران کشور بزرگ منطقه (جمعیت و مساحت) است، بزرگ بودناش باید در همین نگاه بزرگاش باشد؛ نه در محدود کردن بازی!
ما اشتباه به دنیا مینگیریم، و این اشتباه از ما دارد تاوان میگیرد. دنیایی موازی را تصور کنید؛ دنیایی که در آن چشمانداز ما «منطقه قویتر» بود، دنیایی که افغانستان شاد بود، عراق بیحاشیه، سوریه باثبات، یمن در صلح و ... دنیایی که لازم نبود با خبر سقوط هرات بخشی از ما بمیرد، لازم نبود افغانستان زخم کاری دیگرمان باشد.
در منطقهای قویتر، با حجم مبادلات بالا، بدون آن مرزهای سفت و سخت و دیوارکشیده که خط خطی نقاشی خدا هستند. «منطقه قویتر» را به عنوان یک جایگزین چشماندازمان تصور کنید؛ جایی که ما خاورمیانهایها مهربانانهتر مشغول زندگی بودیم. اول شدن عقده دورههای قدیمی است. حالا در دنیا به کودکان هم یاد میدهند، دنیا یک رقابت یا مسابقه نیست، ما اما چشماندازمان هنوز دنیای محدودش رقابتی است، دوست دارد اول بشود!
در «منطقه قویتر» است که جان انسانها ارزش دارد، امنیت بیشتر است. منطقهای که در آن تلاشها برای خلق ثروت است و نه تصاحبهای هر روزه یک وجب خاک.
کتاب «بازی بینهایت» سایمون سینک، ساده نوشته شده است، بدون نظریههای پیچیده، یک کتاب که سطر به سطرش میتواند نقد چشمانداز رقابتی باشد. کسی که به دنبال اول شدن یا پیروزی است، یعنی دنیا را محدود میبیند و همین او را محکوم به نابودی میکند.
اساسا اول شدن محصول محدود دیدن دنیاست؛ چرا که دنیا مسابقه فوتبالی نیست که زمانی سوت آغاز و زمانی سوت پایان داشته باشد. دنیا یک حرکت دائمی است؛ شما میآیید و میروید و تلاشها همچنان ادامه دارند.
⭕️بازتعریف مفاهیم راه سخت پیش رو
امروز صبح دوباره پیامی دریافت میکنم که میگوید دیگر خسته شده است از زندگی در منطقهای که اخبارش شکنجه شهروندان است. میگوید میخواهد مهاجرت کند و من چه میتوانم در پاسخ بفرستم جز ایموجیهای اندوه!
ما نیاز داریم تا ریشههای هر چیز را در نگاه خودمان جستجو کنیم. ریشههای مفاهیمی که حالا دههشان گذشته است! ریشههای مفاهیمی قدیمی که مشغول قربانیکردن آینده هستند.
برای آینده بهتر ایران، هیچ چارهای نداریم که به آینده بهتر منطقه توجه کنیم، چارهای نداریم جز آنکه «منطقه قویتر» خلق کرده باشیم. ما با نگاههای محدود «اول شدن» روز به روز در حال جان دادن هستیم.
افغانستان عزیز، تو بخشی از جان مایی، ببخش که ما مشغول اولشدن هستیم!
بازنشر از کانال
@ShareNovate
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔲⭕چرا خودکفایی «استقلال» را کم میکند؟!
🖊امیر ناظمی
[این یادداشت قدیمی به مناسبت عکس سفرای انگلیس و روسیه بازنشر میشود؛ همان عکسی که به استقلال ما طعنه میزند]
ما نسل عادت کرده به جشنهای خودکفایی بودیم؛ از خودکفایی گندم تا پیکان! برای ما بدیهی بود که برای حفظ استقلال باید از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را تولید کنیم. ما تازه سالهای انتهای دههی ۷۰ بود که فهمیدیم خودکفایی در همهی امور امکانپذیر نیست. با خودکفایی خداحافظی کردیم، هم ما مردم، هم آن سیاستمدارها؛ چون فکر میکردیم نمیشود! نه اینکه راه حل خوبی نیست!
بعد شروع شد به تهیه فهرستی از کالاهای استراتژیک که فکر میکردند باید در آنها خودکفا شویم. گندم در این فهرست بود به اسم امنیت غذایی؛ یا بنزین و خودرو بخاطر سهم اشتغال بالا. ما از ترس تحریم، از ترس کابوس جنگ با عراق، ما به هزار دلیل دنبال استقلال از طریق خودکفایی بودیم.
برای من گذشت و گذشت تا در مدلسازیها رسیدم به مفهوم «استقلال»! از دید منی که بزرگشده در این دورهها بودم، استقلال یعنی «کمترین میزان تاثیرپذیری از دیگران» یعنی هرچقدر کسی نتواند بر تصمیمات من اثر بگذارد من مستقلتر هستم؛ یعنی اگر آمریکا و اروپا روی فعالیتهای من اثر نگذارند من استقلال بیشتری دارم.
اما از دید کتابها و مدلسازیهایی که داشتم در دانشگاه تدریس میکردم، «استقلال» از «نسبت وابستگی دیگران به من به وابستگی من به آنها» به دست میآمد؛ یا برابر بود با «نسبت تاثیراتی که من بر دیگران میگذارم به مجموع تاثیراتی که میگذارم و میپذیرم».
در این تعریف اگر من کشوری باشم که دیگران به من وابسته نیستند؛ من مستقل نیستم! و البته قدرت هم ندارم!
البته در مدلسازیهای پیچیدهتر، هم تعریف «استقلال» و هم تعریف «قدرت» پیچیدهتر میشدند، اما در همهی آنها مدام نقش تاثیرگذاریها در تعریف «استقلال» بیشتر میشد!
از دید مدلسازیهای جدید، بازیگری که در یک سیستم «استقلال» داشت، بازیگری بود که باید تاثیرگذار میبود، وگرنه هر چقدر هم تاثیرپذیریاش را از سایرین کم میکرد، مستقل نمیشد.
⭕️استقلال و تحریمها
بسیار نوشته شده که چرا اینقدر ما راحت تحریم میشویم؟ پاسخ اما دقیقا برمیگردد به دلیل همین درک نادرستی است که از مفهوم استقلال داریم.
بازیگر مستقل یا دارای قدرت، قابل حذف شدن از سیستم نیست. یعنی کشوری که ۱۰۰ میلیارد دلار وارد میکند و ۱۰۰ میلیارد صادر میکند؛ خیلی قویتر از کشوری است که نه وارداتی دارد و نه صادراتی! کشور اول را نمیشود از جهان حذف کرد و دومی را میشود!
بگذارید چند واقعیت ببینیم:
1️⃣ما ایرانیها فکر میکنیم چون سالیانه حدود ۳ میلیارد یورو از آلمان واردات داشتهایم؛ خیلی شریک جذابی برای آلمانیها هستیم؛ اما یادمان میرود که صادرات آلمانیها حدود ۱۳۵۰ میلیارد است و این یعنی سهم ما حدود ۰.۰۰۲ است! یعنی قابل صرف نظر!
2️⃣سهم ایران در چند سال گذشته کمتر از ۰.۰۰۱ از کل صادرات چین بوده است و سهم ایران در واردات این کشور نیز کمتر از ۰.۰۰۹! یعنی سهم ما تقریبا در اقتصاد چین آنقدر ناچیز است، که میشود درنظر نگرفت!
اینها واقعیتهایی هستند که معنایش متاسفانه در همان تفاوت فهممان از مفهوم استقلال نشات گرفته است. ما موفق شدهایم تاثیریپذیری خود را از دیگران کم کنیم؛ اما ما به سادگی در معادلات جهانی نادیده گرفته میشویم؛ چون تاثیرگذاریمان هم به اندازهی تاثیرپذیریمان ناچیز است!
⭕️تغییر دیدگاه
وقتی به شاخصهای جهانی دقت میکنیم، در بسیاری از این شاخصها «واردات» یک معیار مطلوب است! بله واردات اگر در صنایع پیشرفته و کالاهای سرمایهای باشد، و اگر همراه با صادرات بالا باشد، یک معیار خیلی خوب است. ما هنوز افتخار میکنیم به کاهش واردات بدون آنکه توجه کنیم به سایر جنبهها!
ما بیش از هر چیز نیاز داریم تا به بازتعریف مفاهیمی اقدام کنیم، که میراث دنیای ماقبل جهانیشدن است! ما نیاز داریم تا دوباره در خصوص بسیاری از چیزهایی که بدیهی میدانیم، فکر کنیم!
ما اگر واردات بالا و صادرات بالا داشتیم، هرچند تفاضلش همین مقدار اکنون بود، حتما بیش از وضعیت فعلیمان تاثیرگذار بودیم و این یعنی به راحتی قابل صرف نظر کردن نبودیم! یعنی به راحتی نمیشد با یک امضا تحریممان کرد!
در دنیای امروز، هیچ رابطهای یکطرفه نیست. نمیشود تنها تاثیرگذار بود و هیچ وابستگی نداشت. مهم آن است که بیش از آن که وابسته به دیگران باشیم، آنها به ما وابسته باشند.
دستیابی به استقلال تنها از طریق این توازن ایجاد میشود؛ وگرنه اگر به هیچکس وابسته نباشیم و دیگران هم به ما وابسته نباشند؛ همگی برای حذف شدنمان توافق دارند!
یعنی حتی اگر خودکفایی امکانپذیر هم باشد، قدرت و استقلال ما را افزایش که نمیدهد، بلکه کاهش میدهد!
باز نشر ازکانال
@ShareNovate
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️سه تفاوت ایران و سوئیس
دکتر مجتبی لشکربلوکی
زمانی در میدان مخبرالدوله دو تا ساعت بود که شهرداری نصب کرده بود، یکی رو به جنوب و یکی روبه شمال. این دو ساعت هیچ وقت نبود که با هم مطابق باشند، اغلب یکی دو دقیقه و گاهی یکی دو ساعت با هم تفاوت داشتند. خدا رحمت کند محمد مسعود را، در روزنامه مرد امروز نوشته بود: هر وقت این دو ساعت با هم میزان بشوند، کار مملکت هم میزان خواهد شد.
این نکته آن قدر ظریف بود که دهان به دهان می گشت و شهرداری چون دید که واقعا نمیتواند این نقص را رفع کند، برای رهایی از شماتت مردم، آن ساعت ها و ستون ساعت را از میدان برداشت.
به عقیده من معجزه کشور سوئیس در بانکداری و ثبات اقتصادی آن نیست، در این که تورم در آن جا از همه کشورها کمتر است هم نیست، در بی طرفی نیست، در عدم شرکت در جنگ نیست، در عدم قبول عضویت در اتحادیه اروپا هم نیست، در آب و هوا و نظافت و لطافت و ادب مردم آن نیست، معجزه سوئیس در این است که بیش از پنجاه ساعت، با شکل و شمایل مختلف فقط و فقط در سالن فرودگاه آن است، و هیچ کدام از این ساعت ها حتی یک ثانیه با هم تفاوت ندارند. توفیق سوئیس در همین امر جزئی ما را آگاه می کند چنین ملت هایی میتوانند معجزه سیاسی و اقتصادی هم داشته باشند.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
آنچه خواندیم نوشته استاد باستانی پاریزی، تاریخ پژوه و ادیب معاصر است. هر چند بدیهی است که منظورشان این نبوده که اگر روزی روزگاری تمام ساعت های ایران دقیق باشند و یک عدد را نشان بدهند، همه مشکلات ما برطرف می شود. اما به نکته ظریفی اشاره کرده و روی مساله مهمی انگشت گذاشته.
ما در ایران اکنون با یک نسل توسعه خواه روبرو هستیم که حسرت و آرزوی توسعه را دارد. اما باید از نسل توسعه خواه عبور کنیم به نسل توسعه آگاه (۲۵٪ جامعه) و نسل توسعه آفرین (۳٪ جامعه).
۵ ویژگی برای نسل توسعه آگاه/آفرین وجود دارد که یکی از این پنج ویژگی انضباط (دیسیپلین) است (باقی ویژگی ها در اینجا تشریح شده) احتمالا همه ما کلمه دیسیپلین را شنیده ایم. اما به چه جامعه ای با دیسیپلین می گوییم؟ جامعه ای که به این مثلث طلایی احترام بگذارد: زمان-قاعده-برنامه.
▫️زمان محترم باشد. تفاوت هفت و هفت و پنج دقیقه کاملا درک شود و بدانیم که یک اختلاف ۳۰۰ ثانیه ای بین همین دو وجود دارد.
▫️قاعده محترم شمرده شود. یعنی آنکه تصمیمات و اقدامات ما بر اساس یک مبنای مشخص، معقول و مقبول باشد و سلیقه و هیجان، فامیل/قوم سالاری، پارتی بازی، هم حزبی گری، بر شئونات جمعی ما تاثیر نگذارد. قاعده سالاری یعنی پیش بینی پذیری آینده و یعنی کاهش هزینه های تعاملاتی.
▫️برنامه محترم شمرده شود. برای امور مهم، جدولی وجود داشته باشد که بگوید دقیقا چه کسی؟ چه کاری؟ را چه زمانی؟ انجام می دهد و منجر به تولید چه چیزی؟ (اقلام قابل تحویل) می شود؟ کلمه برنامه را به لجن نکشیم و به هر ایده خامِ شفاهیِ تست نشده ای، برنامه نگوییم!
احترام به مثلث طلایی «زمان، قاعده و برنامه» باعث می شود که در گذار زمان به این ویژگی ها آراسته شویم:
◾️تعهد به چرخه
• ارایه برنامه مشخص مکتوب (و نه حرف های پراکنده شفاهی مبهم)
• اجرای مبتنی بر برنامه (و نه هر روز هر کاری به ذهن رسید انجام دهیم)
• پایش سیستماتیک و یادگیری (سنجش انحراف بین برنامه مکتوب و نتایج اجرا و تحلیل انحراف)
◾️گذار از فرهنگ شفاهی به مکتوب (فرهنگ شفاهی بسیار مستعد این سه است: فراموشی، ابهام و زیرتعهدات زدن)
◾️تبدیل وعده ها به تعهد
آیا تربیت نسل توسعه آگاه /آفرین، تنها مسیر و سریع ترین مسیر توسعه است؟ جواب قطعا خیر است. اما به دلایلی که قبلا گفته شده، برخی مسیرهای توسعه در ایران محدود و مسدودند بنابراین باید از روزنه هایی که باقی مانده استفاده کرد. نیلوفرآبی، نتوکراسی، مشق شب و تربیت نسل آتی چهار استراتژی توسعه ایران هستند (اینجا بیشتر بخوانید) که در این نوشته به یک مورد از آنها اشاره شد.
می توانیم این نوشته را بخوانیم و فراموش کنیم، یا تصمیم بگیریم که؛
◾️ خودمان از این به بعد در زندگی شخصی و از آن مهم تر در تعاملات جمعی مان به مثلث طلایی زمان-قاعده-برنامه احترام بگذاریم.
◾️ تا آنجا که می توانیم این مثلث طلایی را به دیگر منتقل کنیم و ترویج دهیم. مثلا به جای وعده های هوایی-شفاهی، تعهدات عملی-مکتوب بدهیم.
◾️ نخواهیم یک شبه کل کشور را توسعه بدهیم، ولی هدف گذاری کنیم که یک جامعه کوچک (مثلا مدرسه، خانواده، اداره، دپارتمان، گروه) را با این سه اصل اداره کنیم.
◾️نخواهیم همه به این اصول احترام بگذارند، خودمان را متعهد کنیم که علی رغم فشارهای هنجاری جامعه به این سه متعهد باشیم و تا آنجا که می شود نسل بعدی را با این سه اصل پرورش دهیم.
ملتی که به این مثلث طلایی بی احترامی کند، به آینده خودش بی توجهی کرده است.
شبکه توسعه به نقل از کانال تلگرامی مجتبی لشکربلوکی
@I_D_Network
🔳⭕️لطفا شما دخالت نکن!
تصور همه ما این است که مسوولین باید کاری بکنند! دولت باید فعال تر باشد. و مدیران بیشتر تلاش کنند. اما آیا واقعا این تصور درست است؟ دولت های موفق در کجاها حضور دارند و در کجا ندارند؟ شبکه توسعه می خواهد شما را به شنیدن یک پادکست دعوت کند. در این پادکست محمد فاضلی عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی به زبانی ساده برای همه ما توضیح داده که اثرات اسف بار مداخلات دولت بر عرصههای مشخصی از اقتصاد ایران چیست. اپیزود هفدهم #پادکست_دغدغه_ایران بدون کلی گویی یک حوزه را انتخاب کرده است: برق! و به صورت دقیق گفته است که مداخله نامناسب دولت در صنعت برق به کجا انجامیده است؟
در این اپیزود ده اثر منفی مداخله دولت در قیمتگذاری برق به خوبی تشریح شده است.
یک نکته مهم: پژوهش های آماری نشان داده اند کشورهایی که مردمانش سطح بالایی از مهارتهای شناختی دارند، باعث میشود مردم بتوانند پیچیدگیهای یک اقتصاد مدرن را درک کنند. و درک ساده اندیشانه و خام از واقعیت نداشته باشند. این اپیزود درک ما از پیچیدگی های جهان واقعی را توسعه می دهد.
این اپیزود را (اینجا) در پادکست دغدغه ایران بشنوید.
(اگر میپسندید به اشتراک بگذارید.)
هیئت تحریریه شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️ «استراتژی توسعه ایران» جستجوی روزنهای میان بنبستها جلد ششم از سلسله کتاب های توسعه
به قلم دکتر مجتبی لشکربلوکی
بعد از فهم دلایل عقب ماندگی ایران در قالب مدل رستا (روایت سه لایه توسعه نیافتگی ایران) حالا در ششمین کتاب از کتابهای توسعه سوال این است که؛
▫️چگونه از چرخه شوم فلاکت خارج شویم و در مدار توسعه قرار بگیریم؟
▫️آیا ایران می تواند معجزه اقتصادی بعدی باشد؟
▫️میان بن بست ها، آیا روزنه ای برای خروج از عقب ماندگی هست؟
▫️واقع بینانه عزیمت گاه های ممکن و شدنی توسعه کدامند؟
▫️استراتژی های نیلوفرآبی و نتوکراسی چگونه می تواند مسیر توسعه ایران را فراهم کند؟
بازنشر از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️وقتی علی نیز سانسور می شود!
علی نام شخصیتی است که بعد از پیامبر، مشهورترین جهان اسلام است. اما بخش مهمی از تاریخ وی سانسور شده. اصولا برخی دوست ندارند این بخش از تاریخ تبیین شود. حتی صفویان که مذهب رسمی این کشور را شیعه اعلام کردند فقط جنبه هایی خاص از زندگی و حکمرانی وی را برجسته کرده اند. تصویری که از وی برای ما نشان داده شده؛ قهرمانی جنگ آور، فاتحی قدرتمند و حاکمی مقتدر است که دوران کوتاه حکومتش بیشتر به جنگ گذشت. نام وی با شمشیر و خون و ذوالفقار گره خورده. بگذارید چند تصویر کاملا متفاوت از این شخصیت را با هم مرور کنیم:
▫️روز بیعتش مردی از میان جمع برخاست و علنا گفت: با تو بیعت می کنم اما اگر رفتار نامناسبی داشته باشی، تو را خواهیم کشت. بدون اینکه حتی اخمی به ابرو بیاورد فقط یک کلمه گفت: قبول!
▫️برخی افراد از بیعت او سر باز زدند، با مدارای تمام با آنان به گفتگو نشست و هیچ گونه فشاری تحمیل نکرد. برخی بیعت کردند و برخی نه! او امنیت کسانی که بیعت نکردند را تضمین کرد.
▫️در زمان جنگ ها، همه چیز امنیتی می شود و هر کسی که همراهی نکرد می شود خائن. اما در یکی از جنگ ها، به مردم کوفه چنین نوشت: من یا ستمکارم یا ستمدیده. اگر مرا نیکوکار یافتید، یاری ام کنید و اگر خطاکارم دیدید، به سوی مسیر حق بازم گردانید. ذره ای لحن آمرانه در کلامش می یابید؟ فقط یک مورد نمونه مشابه در تاریخ می توان پیدا کرد؟
▫️خودتان را جای یک فرمانده ارشد جنگ قرار دهید. عده ای می آیند و می گویند که با شما به میدان جنگ می آییم. آنجا حقیقت که بر ما معلوم شد تصمیم می گیریم که با شما باشیم یا با دشمنان شما. صادقانه چه می کنید؟ به او چنین پیشنهادی شد! نه تنها دلگیر نشد بلکه این سنجشگری و عقلانیت را پسندید و آنان را به چنین کاری تشویق کرد.
▫️به مردمش می گفت: اگر فرامین مرا در راستای پیروی خدا دیدید بر شما لازمست که همراهی کنید اما اگر در فرمان من، نافرمانی خدا نهفته بود چه از سوی من باشد و چه غیر من هرگز فرمان نبرید!! او از مردم اطاعت نمی خواست، شجاعتِ مخالفت می خواست.
▫️خود را در حلقه محدودی از یاران (خودی ها) محصور نمی کرد. موارد متعددی در تاریخ گزارش شده که مردم را به گفتگو و مشورت فراخوانده آنهم در مهم ترین امور مانند تصمیم گیری در مورد معاویه. به ويژه در باب جنگ ها، هم با بزرگان و سران قبایل و هم با مردم عادی به گفتگو می نشست.
▫️وی متوجه شد که برخی نمی توانند خواسته هایشان را با وی در میان بگذارند یا به واسطه عدم دسترسی یا شرم یا ترس، برای اولین بار مکانیزمی طراحی کرد به نام «بیت القصص» تا مردم مستقیما با او در تماس باشند.
▫️در یکی از سخنرانیها یکی از سپاهیان بپاخاست و اظهاراتی کرد آمیخته به تملق. او سخنانش را چنین ادامه داد: ... من بیزارم از این که درباره من اینگونه بیاندیشید که تعریف و تمجید شما را دوست دارم. ... با سخنان زیبا از من تعریف نکنید و توصیه کرد که با گفتن «سخن حق» مرا ترک کنید.
▫️انتقاد از خود را خط قرمز جامعه نکرد. در حکومتش پاسخ سخن هر چقدر تلخ بود فقط با سخن داده می شد! بسیاری از مخالفانش در مسجدی که نماز می خواند جمع می شدند اعتراض می کردند دشنامش می دادند. اما یک روز هم سهمشان از بیت المال حذف نشد. مخالفت با حکومت هزینه نداشت.
▫️ در برخوردهای قهری آن مقدار شکیبایی می ورزید و بر گفتگو، تعامل و مدارا تاکید می ورزید که برخی او را به تردید و ترس متهم می کردند (برداشت آزاد از کتاب اخلاق زمام داری نوشته دکتر صابر اداک، پژوهشگر ژرفانگر معاصر)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
این ها بخشی از «تاریخ تاریک» است که کمتر برای ما گفته شده. این ها کنار صدها واقعیت تاریخی پنهان داشته شده نشان می دهد که او حکومتش را بر سه اصل بنا کرد:
◾️ عقلانیت: حاکم خدا نیست. مردم باید جرات فکر کردن و سنجیدن داشته باشند و فرامین حاکمان باید با حق سنجیده شود. پیروی وفادارانه ارزشمند نیست. استدلال و سنجشگری است که باید مبنای انتخاب باشد و خرد جمعی مبتنی بر همین عقلانیت است که باید مبنای حکومت حاکمان باشد.
◾️ آزادی: آزادی یعنی آنکه افراد بتوانند متفاوت فکر کنند و آزادانه عقاید خود را با یکدیگر گفتگو کنند. «یکسان اندیشی»، استبداد می آورد و رکود و «متفاوت اندیشی» پویایی می آورد و رهایی.
◾️ اخلاق: حاکمان جایز نیستند به هیچ بهانه ای حتی جنگ، اصول آزادی و عقلانیت را لگدمال خودحق پنداری کنند.
او فقط فاتح خیبر نبود. مهم ترین فتح او باز کردن چشمان ما به الگوی جدیدی از حکمرانی است که بر مدار انعطاف، مداراجویی، عقلانیت ورزی، آزادمنشی و مشارکت جويي است. او فاتح همیشگی سرزمین عقلانیت و آزادگی است. چه یک خانواده را اداره می کنیم چه یک شهر یا یک شرکت بین المللی اصول سه گانه فوق الهام بخش است.
بازنشر از کانال دکتر مجتبی لشکربلوکی [لینک کانال]
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️ سعدی و سوالی درمورد حضور منطقه ای
🖋دکتر محمدرضا اسلامی، مدرس دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا
🔷 احتمالا برخی از شما بدانید که چند روز قبل #روز_سعدی بود. روز سعدی آمد و رفت و چنان که انتظار می رفت مطالب خوبی درباره سعدی منتشر شد. همۀ مقالات و نوشته هایی که در مورد جناب سعدی نوشته شده، خوب و بجا ولی یک سوال بنیادی و دردناک باقی میماند.
و آن اینکه چرا در روزگار سعدی یا حتی حافظ، تولیداتِ ذهن و فکر ایرانی، به خارج از مرزها می رسیده. مثلا چنان که حافظ می گوید: «زین قندِ پارسی که به بنگاله می رود... » و کلامش در هند و بنگلادش به گردش بوده ولی امروز، به رغم وجودِ انواع «رسانه» برای «رساندن»، هیچ نام ایرانی، برندِ ایرانی یا محصولِ ایرانی در عرصه جهانی حضور ندارد؟
نه روزنامه ای که انتشارش در سطحِ وسیع بین المللی یا لااقل منطقه ای تاثیرگذار باشد و نه شبکه خبری ای که جایگاهش اگر شانه به شانه سی.ان.ان و بی.بی.سی نزند، لااقل در حد و شانِ الجزیره باشد... و نه مجموعۀ رمان یا داستانی که در حوزۀ خیال، افکار خوانندگانِ این سو و آن سوی عالم را به کمند اندیشۀ پیچ در پیچ نویسندۀ ایرانی بکشاند.
🔷هم سعدی، و هم حافظ، مدعی بوده اند که در زمان زندگیشان، «محصولات» کارگاهِ فکر و خیالشان به «فراتر از جغرافیایِ زندگی شان» می رفته و در اصطلاحِ امروزی: در تراز بینالمللی بوده اند و با وجودِ غیبت رسانهها در آن روزگار، تولیداتشان به دیگر مردمان (در کاشغر و جخند و سمرقند) «رسانده» می شده، ولی امروز؟
🔷بیایید با هم یک روایت از سعدی بخوانیم. «...به جامع کاشغر در آمدم، پسری دیدم نحوی به غایتِ اعتدال و نهایتِ جمال...» با او به گفتگو می نشیند و البته او سعدی را هنوز نشناخته صحبت به این جا رسید که از زادگاه سعدی پرسیده: «... گفتم: خاک شیراز. گفت: از سخنان سعدی چه داری؟ گفتم: بُلیتُ بِنَحویٍّ یَصولُ مُغاضِباً / عَلَیَّ کَزَیدٍ فی مُقابَلَةِ العَمرو »
دو نکته در این روایت نهفته است: اول اینکه نامِ و آوازه سعدی تا مکتبخانه های مسجد جامع کاشغر (منطقه غرب چین و نزدیک تاجیکستان، همان جایی که هم اکنون نیز میلیون ها اویغور مسلمان چینی در آن زندگی می کنند) رفته بوده، و دوم اینکه سعدی به زبانِ علمِ آن روزگار (عربی) اینگونه شگفت آور مسلط بوده. و حال مقایسه کنیم با آن مقام مسئول که رویای «مدیریت جهانی» داشت و دارد و پانزده دقیقه به زبان انگلیسی توان تکلم ندارد. یا حتی آن عالم دینی در خراسان که ادعای به راهِ راست کِشاندن مردمان را دارد ولی یک خطبۀ پانزده دقیقه ای از او «به زبان عربی» در هیچ یک از کشورهای پیرامونِ ما شنیده نشده است.
چرا چنین است و چرا چنین محصورِ در خود، و محصور در جغرافیای خودمان باقیمانده ایم؟
🔷 یادم هست برای خرید گوجه فرنگی و سبزیجات به بازار کاساگانومیچی در منطقه بازار میوۀ شهر کوبه رفته بودم. حسب اتفاق در مسیر با اوکان دوراو که از ترکیه به دانشگاه کوبه آمده بود و دانشجوی مهندسی مکانیک بود، همراه شدیم (البته این روزها او اکنون در سنگاپور استاد دانشگاه است). اسم و بحث ایران به میان آمد، گفت: فلانی من این روزها در خوابگاه مشغول خواندن کتاب حج علی شریعتی از کشورِ تو هستم. کتاب حج #شریعتی در #ترکیه بارها تجدید چاپ شده و خوشحالم که این روزها مشغول به آنم... یک لحظه به ذهنم رسید از انبوه سخنرانیهای آقای رحیم پور ازغدی، یا آقای دکتر سروش، یا حتی دکتر مهاجرانی و دکتر داوری، چندتایش به ترکیه رسیده؟ یا حتی خواهد رسید؟
روز سعدی امسال هم گذشت، و همزمان که شیرین کامیم به مرور و خواندنِ کلام قندگونه سعدی (که نه فقط به "جغرافیا" که به "زمان" هم محدود نماند)، ولی تلخکامیم از این غیبتِ تمام و عیارمان در عرصه بین المللی.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
این سه سوال را از خود بپرسیم:
◾️چه شد که کلام حافظ تا بنگاله می رفته، کلام سعدی (و خود سعدی!) تا بعلبک، کاشغر و دمشق می رفته، دستنوشته های شریعتی هنوز در میان جوانان ترکیه حضور دارد، ولی امروز در سال ۲۰۲۱ میلادی هیچ فرد یا اندیشه یا حتی کالای ایرانی، برندِ بین المللی نیست؟ کِی و چرا قدهای ما ایرانیان کوتاه شد؟
◾️چرا در میان انبوه رسانه ها و وسایل لازم برای «رساندن» هیچ چیزی در میانِ خود نداریم که به دیگران «برسانیم»؟
◾️و آنهایی که این روزها دنبال ساخت پیامرسان و شبکه اجتماعی هستند، کاش کمی هم دغدغه «خودِ پیام» را هم داشته باشند! و از خود بپرسند پیامِ این پیام رسان کجاست؟
#روز_سعدی
بازنشر از کانال دکتر اسلامی
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️ پادکست ها و کتاب های صوتی توسعه
محمد فاضلی عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی شروع کرده به کاری بزرگ، روایت کتاب های خوب توسعه و حکمرانی و آن را تحت عنوان #پادکست_دغدغه_ایران منتشر می کند.
مثلا کتاب «نظم و زوال سیاسی» اثر فرانسیس فوکویاما را به زبان خودش و ساده روایت می کند چند تایی اش را در پایین آورده ایم.
⭕️ اپیزود ششم. توسعه سیاسی و مثل دانمارک شدن
⭕️ اپیزود هفتم. دولتسازی در آلمان و یونان
⭕️ اپیزود هشتم. دولتسازی در ایتالیا، بریتانیا و آمریکا
⭕️ اپیزود نهم. دولتسازی در آمریکای لاتین و آفریقا
⭕️ اپیزود دهم. دولت قوی در چین و ژاپن
⭕️ اپیزود یازدهم. ساختن دولت قوی
☑️⭕️ شما را برای شنیدن مباحثی درباره توسعه و مسائل توسعه ایران، به #پادکست_دغدغه_ایران دعوت میکنیم.
این پادکست ها را در پلتفرم های مختلف بشنوید، هر کدام را که راحت ترید می توانید انتخاب کنید.
⭕️ شنیدن روی Castbox
⭕️ شنیدن روی شنوتو
⭕️ شنیدن روی Google Podcasts
⭕️صفحه پادکست در اینستاگرام
این هم کانال تلگرامی مرتبط با پادکست (@dirancast)
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️دامن چین دار رقاصگان اروپایی
نوشته دکتر مجتبی لشکربلوکی
می گویند: ناصرالدین شاهِ ما و امپراتور مِیجیِ ژاپن در یک زمان به اروپا رفتند؛ قرار بود این سفر، نگرشی تازه برای زمامداران دو کشور بهوجود بیاورد. مِیجی از سفر که بازگشت، سه هیات با سه ماموریت ویژه به اروپا فرستاد.
▫️یک گروه مسئول بررسی و کنکاش در نظام آموزش و پرورش چند کشور مثل بلژیک، هلند، آلمان، فرانسه شد.
▫️گروه دوم مسئول بررسی قانون اساسی این کشورها و نحوۀ اجرایی شدن آن شد
▫️و گروه سوم هم ماموریت یافت تا صنایع جدیدی که در اروپا متداول شده بود را فرا گیرند. بههر سه گروه البته ماموریت ویژه «بررسی نظام حکومتداری کشورها» نیز محول شد. اما رهاورد ناصرالدینشاه از سفر به اروپا، سه دستور عجیب بود.
◾️او سالن نمایش «آلبرت هال» را در لندن دید و دستور داد تا با الگوبرداری از آن، «تکیه دولت» را در تهران احداث کنند و در آن گروههای تعزیه هنر خود را بهنمایش بگذارند!
◾️دستور دومش این بود که بهرسم رقاصه های اروپایی، زنان حرمسرا، دامنهای چیندار بپوشند.
◾️و سومین دستور این که «سرسره» وارد کشور کنند تا او از بالا به آغوش زنان حرمسرا بیفتد! شنیده ام استفاده های دیگری هم از آن سرسره کرده است که فعلا وامی گذاریم.
امپراتور مِیجی با تکیه بر گزارشهای سههیات، در اولین قدم ژاپن را بههشت قسمت تقسیم کرد، در هر قسمت ۲۰۰مدرسه، ۳۰ دبیرستان و یک دانشگاه تاسیس کرد. عجیب اینکه در همانسالها در ایران، حسن رشدیه برای تاسیس مدرسه به فلاکت دچار شده بود و مدارسش را تخریب میکردند و از ترس، از شهری بهشهر دیگر پناه میبرد و نهایتا با این تعقیب و گریزها موفق شد ۱۵ مدرسه بسازد.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
◾️اگر این مطلب را جستجو کنید. می بینید که در بسیاری وبسایت ها این مطلب درج شده است. این داستان جعلی از سلسله مطالبی است که نتیجه اش سرکوفت زدن به ایران و ایرانی است و آخرش هم خیلی زیرپوستی نتیجه می گیرد که ما لایق همین وضعیت هستیم. برخی این نوشته را بهانه می کنند و می گویند که ایرانی جماعت همین است و سطح فهم و شعورش به ژاپنی ها نرسیده و نمی رسد. اما همان روزگار بودند هزاران هزار مصلح بزرگ و کوچک که از جهان بسیار چیزها آموختند و چندین گام ما را به جلو بردند. از حسن رشدیه بگیر تا امیرکبیر. حالا اینکه چرا به همان اندازه ژاپن پیش نرفتیم و عقب ماندیم بحث دیگری می طلبد (می توانید به کدگشایی از ژن عقب ماندگی ایران- چرا ایران عقب ماند؟ رجوع کنید) یادآوری می کنم ناصرالدین شاه، اولین شاه ایران است که جرات می کند قلمرو خودش را ترک کند و به اروپا مسافرت کند. برخی تاریخ نگاری ها مسافرت های شاه قاجاری را در حد «عیش ونوش و عیاشی در فرنگ» تقلیل داده اما این مسافرت ها در آشنایی شاه و ایرانیان با تحولات اروپا تاثیر زیادی داشته. سفرنامه هایی که ناصرالدین شاه نوشته نشان می دهد این سفر روی افکار و برنامه هایش تاثیر گذاشته. روایتی هم که در بالا نقل شده، روایتی محدود است که به هیچ وجه همه واقعیت را بیان نمی کند.
◾️ حالا به یک سوال صادقانه پاسخ بدهیم! امروز اگر من و تو بخواهیم از غرب (اروپا و آمریکا) که البته الان شرق (ژاپن و کره و چین و سنگاپور) هم به آن اضافه شده چیزی را بیاوریم چه می آوریم؟ ماشین و موبایل و برج؟ حالا اگر کمی فرهیخته تر باشیم دانشگاهش (نظام آموزش عالی) و بیمارستانش (نظام درمانی) و کارخانه هایش (نظام صنعتی) را می آوریم. کدام مان با خود قوانین آلمانی و سخت کوشی ژاپنی ها و شیوه کشورداری نروژی ها را می آوریم؟ واردات محصولات لوکس آیا همان سرسره های ناصرالدین شاهی نیست؟ آیا تولید انبوه دکترا، دامن چین دار رقاصه های اروپایی نیست؟
◾️برویم سراغ میجی. او چه گفت؟ به هر سه گروه دستور داد که علاوه بر حوزه تخصصی خود، متمرکز شوید روی «نظام حکومتداری کشورهای اروپایی». واقعا حیرت انگیز است. او دست روی کلیدی ترین نقطه گذاشته است. چیزی که سال ها بعد بانک جهانی و سایر نهادهای بین المللی بر اهمیت آن تاکید کردند.
تا زمانی که نظام حکمرانی و کشورداری درست نباشد، بهترین مدیران، اخلاقی ترین کارگزاران، خوش قلب ترین سیاست مداران هم به نارکارآمدی، فساد، استبداد و خطا کشیده می شوند. نظام حکمرانی و نهاد سیاست است که نظام درمانی، نظام آموزشی و نظام صنعتی یک کشور را هدایت می کند. هر چند وقت یک بار باید بهترین های جهان را در حوزه حکمرانی و کشورداری انتخاب کنیم و از آنان بیاموزیم. می دانم در دانشگاه های ما این امور تدریس می شود اما آیا یک بار پای این دروس از دانشگاه به حوزه عمومی باز شده است؟
اکنون تجربه جهان بیشتر از گذشته، پیش روی ماست. این ماییم که باید انتخاب کنیم: دامن چین دار رقاصگان اروپایی یا نظام حکومتداری بهینه؟
بازنشر از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️ساکورای ژاپن و بهار نارنج ایران و یک حسرت بزرگ!
محمدرضا اسلامی، مدرس دانشگاه پلی تکنیک کالیفرنیا
در زبان ژاپنی به شکوفه های گیلاس می گویند ساکورا. چندی پیش در اخبار ژاپنی ها آمده بود که زودرسترین فصل روییدن شکوفه گیلاس (ساکورا) در ژاپن در ۱۲۰۰ سال گذشته بی سابقه بوده است. دانشمندانِ ژاپنی می گویند، فصلِ شکوفه گیلاس امسال زودتر از همیشه فرا رسیده است. در ۱۲۰۰ سالی که زمان به شکوفه نشستن درختهای گیلاس در ژاپن ثبت شده، این نشانه سنتی بهار هیچوقت اینقدر زود فرا نرسیده بود.
به نظرتان این خبر یک جایش ایراد ندارد؟ یک بار دیگر این خبر را بخوانید؟ 1200 سال گذشته؟؟!!
واقعیت آن است که به شکوفه نشستن درختهای گیلاس در کیوتو از سال ۸۱۲ میلادی در اَسنادِ دربارِ امپراتوری ژاپن ثبت شده است. یعنی از 1200 سال پیش به این سو، همه ساله روزِ شروعِ ساکورا در ژاپن به شکل مکتوب ثبت و ضبط می شده است.
حالا این را مقایسه کنید با رخداد دوم؛ عید امسال، شروعِ زودهنگامِ عطر بهار نارنج در کوچه های شیراز، باعث تعجب خیلی ها شد. همه ساله، سمفونیِ شکوفه ها اردیبهشت ماه رخ می داد و هوایِ اردیبهشت، هوایِ بهشت می شد. اما امسال، روزهای دوم یا سوم فروردین عطرِ بهار نارنج همه جا پخش شد. آیا ما از تاریخ 1200 سال گذشته بهار نارنج خبر داریم؟ از خیر آن بگذریم. حتی خبر نداریم 700 سال پیش در همان شیراز، حافظ دقیقا در چه سالی متولد شده؟ و در چه سالی مُرده؟ معلمان حافظ چه کسانی بوده اند؟ با که ازدواج کرده؟ فرزندانش چطور بوده اند؟ هیچ! ما هیچ از حافظ نمی دانیم بجز «اطلاعاتی مبهم و کلی». «بجز غزلیات» هر آنچه از حافظ داریم مُشتی اطلاعاتِ حدودی و کلی است.
نکته حیرت انگیز دوم: دانشگاه کانسای مطالعه ای کرده و گزارش داده که "برند ساکورا" باعث درآمد گردشگری سیصدمیلیارد ین یا 2.7 میلیارد دلاری برای ژاپن میشود. در ایام ساکورا شاهد 63 میلیون سفر (جابجايي) و ورود 11 میلیون توریست خارجی برای مشاهده این رخداد هستیم .برای اینکه دردناک بودن این عدد را بهتر درک کنیم کل سود خالص هلدینگ معظم پاناسونیک با سیصد هزار کارمند در بهترین سال ها حدود 2.7 میلیارد دلار است.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
به دلایل مختلف ما در ثبت و ضبط تاریخ، آمار و رخدادها مشکل داشته ایم و از این فرهنگ شفاهی نیز آسیب دیده ایم. ما دهها شرکت موفق و کارآفرین الهام بخش، صدها گیاه دارویی، صدها جاذبه گردشگری و هزاران داستان تاریخی داریم اما در مستندسازی و معرفی جهانی آن و از آن مهم تر تبدیل آن به کسب وکارهای تولیدکننده ثروت، چقدر موفق بوده ایم؟
ژاپنی ها مردمانی آرام دارند. اما ساکورا در کشورِ سکوت و صنعت، با سروصدایِ تبلیغاتی بسیار می آید و براحتی هم نمی رود! چرا براحتی نمی رود؟ چون جغرافیایِ ژاپن به گونه ای است که مجموعه ای از جزایر باریک در امتداد گستردۀ شمال به جنوب قرار گرفته اند و مثلا وقتی که ساکورا در جنوب کشور در حوالی «کیوشو» و «هیروشیما» شروع می شود، بیش از یک ماه طول می کشد تا این شکوفه ها به «هوکایدو» در شمال (و در نزدیکی روسیه) برسند. در تمام این چهل-پنجاه روز، پیوسته تلویزیون از ساکورا گزارش می دهد و تصاویر شکوفه های صورتی و سپید به متنِ اخبار کشیده می شود. رسانه، ساکورا را به تعبیر حافظ زان سویِ هفت پرده به بازار می کشَد!
اما نه تنها شکوفه های گیلاس، بلکه اساسا سایرِ گلها هم در «جغرافیایِ ژاپن» عطر و بویِ چندانی ندارند. برخلاف جغرافیایِ ایران، که گاه چند غنچه گل محمدی، انفجار عطر به پا می کنند.
اما ما چه می کنیم؟ شکوفه های بهار نارنج در سکوت می آیند و می روند و ما هم به ادامۀ طبق روال گذشته مشغولیم! هر سال، ایام بهار نارنجِ ایران مقارن است با ساکورا در ژاپن، اما برخلافِ ساکورای ژاپن، بهار نارنج، ریالی درآمد توریستی خلق نمی کند!
علت آن است که ما جهان را نمی شناسیم. هر چقدر جهان را بیشتر بشناسیم، خود را بیشتر شناخته ایم. کسی می گفت اگر کسی فقط در لندن زندگی کرده باشند هیچ گاه لندن را نخواهد شناخت. شناخت جهان، سرآغاز شناخت ایران است. شناخت نقاط تمایز و مزیت های پنهان ایران. کسی که ساکورای بی بوی ژاپنی را دیده باشد می تواند منزلت عطر بهار نارنج ایران را درک کند.
و نکته آخر اینکه برای گذار از حسرت بزرگ به فرصت بزرگ؛ از خود بپرسیم چه چیزهای در ایران هست که برای ما معمولی است اما برای جهان، جذاب، شگفت آور، متمایز و کمیاب است. و چگونه می شود این شگفتی کمیاب را به کسب وکارهای میلیون دلاری تبدیل کرد. ایران سرشار از شگفتی های جذاب میلیون دلاری است. و سیاست گذاران نیز اندکی فضا را باز بگذارند تا جهان، ایران را کشف کند. درآمد میلیارد دلاری از توریسم دور از دسترس نیست به شرط اعتماد به خویش و ارتباط با دیگران.
بازنشر از کانال شخصی دکتر اسلامی
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️چرا ایران عقب ماند؟جلد۴
دکتر مجتبی لشکربلوکی
در سه جلد قبلی نظرات اساتیدی چون سریع القلم، زیباکلام، رضاقلی، داوری اردکانی، عظیمی، کاتوزیان، فراستخواه، فاضلی و علمداری را با هم خواندیم.
در این جلد به عنوان حسن ختام دیدگاه دکتر محسن رنانی را بازخوانی می کنیم و همچنین ده دیدگاه را کنار هم می گذاریم و بررسی می کنیم که آیا می توانیم جواب شسته و رفته و روشنی به سوال ۲۰۰ ساله عباس میرزا بدهیم؟
لینک دریافت جلد ۱
لینک دریافت جلد ۲
لینک دریافت جلد ۳
بازنشر از کانال شخصی دکتر لشکربلوکی (@Dr_Lashkarbolouki)
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️ایمان بیاوریم به آغاز فصل گرم؟!
🖋 دکتر علی سرزعیم، تحلیل گر اقتصاد
یکی دو سال قبل در آستانه بهار متنی نوشتم با عنوان «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» آنقدر تلخ بود که به صلاحدید دوستان از انتشار آن منصرف شدم تا در آغاز سال نو کسی را ناامید نکنم اما داستان امسال کمی متفاوت است. چرا؟
◻️اقتصاد ایران اگرچه از تحریم و کرونا به شدت آسیب دید و زخم برداشت اما توانست این دو تکانه بیرونی را از سر بگذراند و بعد از مدت ها، افت و رکود به امید خدا رشد اقتصادی سال بعد مثبت خواهد شد و رونقی هرچند کوچک در بخشهای مختلف به وجود خواهد آمد.
◻️خوش بینی به مردم برگشته و انتظارات تورمی تا حدود زیادی مهار شده. البته به عنوان یک دانش آموخته اقتصاد کماکان دلنگران تورم هستم اما بانک مرکزی مسیر جدیدی را شروع کرده که امید بیشتری به کنترل تورم ایجاد می کند.
◻️سال بعد سال انتخابات است و انتخابات زمانی است فضای باز گفتگوی ولو به صورت موقت در مورد موضوعات اساسی کشور باز می شود.
البته فقر و نابرابری کماکان معضل بزرگ خواهد ماند و احیانا نابرابری تشدید خواهد شد. بعید نیست بهبودی که در بخشهای مختلف اقتصاد شاهد هستیم در اشتغال منعکس نشود و اشتغال دستکم در بخش رسمی بهبود نیابد.
کنار همه این مواردی که برای سال بعد گفتم، یک روند را هم زیرپوست سیاست و اقتصاد کشور می بینم.
◻️برایم مثل روز روشن است که ماه عسل رئیس جمهور جدید بسیار بسیار کوتاه خواهد بود. به محض ورود به پاستور با مشکل پرداخت حقوق آخر ماه روبرو خواهد شد. هنوز لذت تبریک و صندلی ریاست، محافظان زیاد، خودروی ضد گلوله در کامش ننشسته که با انبوه نامه های مربوط به بدهی دولت به سازمان تامین اجتماعی، شهرداری، کسری بودجه برای پرداخت خرید تضمینی گندم، تقاضای بودجه برای تکمیل طرحهای نیمه تمام، ... روبرو خواهد شد.
چنین رئیس جمهوری هرچقدر هم که شعار پوپولیستی داده باشد ظرف دو تا سه هفته واقع گرا خواهد شد. کسانی که در توهم بودند مشکلات با سرانگشت جادویی شان مرتفع خواهد شد خواهند دید که بازتخصیص منابع چه چیز دردناکی است. بازتخصیص یعنی منابع (پول، امکانات، بودجه، اعتبار، زمان، توجه و فضای فیزیکی و اختیارات) را دیگر به کسانی که سابقا می دادیم ندهیم و به کسان دیگر بدهیم. یک سوال ساده می پرسم آیا کسانی که قرار است جیره (=منابع) آنان قطع ساکت می نشینند؟ اینجاست که دردناکی حکمرانی شروع می شود!
◻️خوشبختانه اقتصاد ایران روندی را در پیش گرفته که عملکردش را کمتر از قبل به عملکرد بودجه گره زده. سابقا عملکرد اقتصاد تابع عملکرد دولت و عملکرد دولت تابع قیمت قیمت نفت بود. شکر خدا خواسته و ناخواسته هر کدام از این زنجیرها شل شده و اقتصاد ایران توانسته تا حدودی خود را از درآمد نفت و تا حدود کمتری از بودجه دولت رها کند.
◻️روند خوب دیگر، رهایی از ترس شکست است. اگر سه سال قبل نگران بودیم که با تحریم حداکثری ترامپ اقتصاد ایران فرو می پاشد یا نه، امروزه این تجربه را کسب کرده ایم کهدر برابر شدیدترین تحریمها فرونپاشیم. کرونا که آمد، اقلام بهداشتی و درمانی حتی ماسک ساده از ما دریغ شد، اما صنعت ما نشان داد که اگر موانع نباشد چطور سریع می تواند نیازهای داخل را به خوبی تامین کند. اگر رسانه ها از ضعف نظام سلامت در برابر کرونا سخن گفتند، کمی بعد عملکرد نامطلوب کشورهای پیشرفته نشان داد که تصویرسازی این رسانه ها تا چه حد غیرواقعی و اشتباه بوده است. مازوخیسم جمعی (تو سری زدن به ایران و ایرانی) خریداران کمتری پیدا کرده.
◻️در سطح حاکمیت نیز اگر تا دیروز اقتصاد جدی گرفته نمی شد و تنها فرهنگ و ایدئولوژی اهمیت داشت امروزه اقتصاد به دغدغه اول تبدیل شده است. اگر تا دیروز احزاب سیاسی صرفا دنبال دموکراسی و کسب قدرت بودند امروزه از خود می پرسند بر فرض مملکت دست ما، برای اداره اقتصاد کشور و بهبود معیشت دقیقا چه برنامه ای داریم؟
☑️⭕️اینها نشانه است برای گذار از آرزو، توهم، شعار و هیجان به سمت عقلانیت. به نظر می رسد ما (جامعه) و حکومت و نیروهای سیاسی در مسیر واقعیت گرایی هستیم. البته این آغاز راه است. میزان توهم و آرزو و شعار و هیجان بیش از این هاست کم کم باید زدوده شود. من و تو دو راه داریم:
◼️یکی اینکه شکوفه ها را انکار کنیم و با تداوم مازوخیسم جمعی همین نکات مثبت را نادیده بگیریم.
◼️دوم اینکه از این شکوفه ها مراقبت کنیم و بگذاریم توسعه پیدا کنند. بگذاریم عقلانیت و واقعیت جای آرزو، توهم، شعار و هیجان، پوپولیسم (مردم فریبی) را بیش از پیش بگیرد.
دقت کنید که من از وضعیت موجود دفاع نمی کنم. آنچه می گویم این است که نشانه (شکوفه) هایی نوید بخش برآمده است. وضعیت موجود ایران یک شبه به اینجا نرسیده که بخواهد یک شبه درست شود. شما را دعوت می کنم به اینکه ایمان بیاوریم به آغاز فصل گرم
شبکه توسعه
@I_D_Network
⭕️🔲حاجی فیروز سیاستگذاری شد!
🖋️امیر ناظمی
⭕️حاجی فیروز ممنوع میشود!
حاجی فیروز با آن چهره سیاه نمادیناش پیش از نوروز توسط شهرداری تهران سیاستگذاری شد و از اجرای برنامههایش جلوگیری شد! دکتر جوادی یگانه معاون اجتماعی شهرداری تهران، که پژوهشگر حوزه اجتماعی هم هست، به اتکاء صورت سیاه حاجی فیروز آن را نمونهای از نژادپرستی دانست.
از سوی دیگر مخالفین این تصمیم با ارجاع به پژوهشهای بیضایی در خصوص دو روایت از حاجی فیروز، که اولی به فریدون جوان اشاره دارد و دومی به بازگشت مردگان، هر گونه رابطه حاجی فیروز را با نژادپرستی رد کردند. جوادی یگانه و همفکرانش البته با تاکید بر اینکه سوءبرداشت از آن میتواند زمینهساز نژادپرستی باشد باز بر نظر خود تاکید کردند.
هر مسالهای دارای جنبههای مختلفی است و یکی از جنبههای این اتفاق موضوع «سیاستگذاری عمومی» است. در حقیقت حاجی فیروز در مرکز یک مساله سیاستگذاری قرار گرفته است.
⭕️سیاست درست یا نادرست؟
یکی از نخستین آموزههای سیاستگذاری آن است که «هیچ سیاستی خوب نیست؛ مگر آنکه از فرآیند درست سیاستگذاری برخوردار باشد»! به زبان دیگر من و مایی که متخصص فرهنگ عمومی نیستیم؛ احتمالا در مواجهه با استدلالهای طرفین، طرفدار یا مخالف یکی از استدلالها شویم. اما سیاستگذاری عمومی در این مواقع نسخه خودش را دارد.
در حقیقت هر سیاستی همواره چند گزینه پیش روی ما قرار میدهد. به همین مثال توجه کنید:
1️⃣گروه۱: سیاهی صورت تقویتکننده نژادپرستی است؛ صرف نظر از ریشههای تاریخی آن
2️⃣گروه۲: ریشههای تاریخی حاجیفیروز هیچ ربطی به موضوع نژادی ندارد؛ لذا اساسا ادراک نژادپرستانه از آن اشتباه است.
هر مساله سیاستگذاری رویارویی دوگانهها یا چندگانههایی است که هر کدام استدلالها، منطق و ادراک خود را دارند. به این ترتیب سیاستگذار اساسا حق ندارد با اتکاء به برداشت یکی از گروهها (ولو آنکه خودش در یکی از دو گروه باشد) سیاستی را اتخاذ کند. سیاستگذار باید فرآیند درست یک سیاستگذاری را طراحی و طی کند!
وظیفه سیاستگذار آن نیست که یکی از دو نظر را انتخاب کند؛ وظیفهاش آن است که مساله را تبدیل به یک مساله سیاستگذاری کند؛ امکان گفتوگو را ایجاد کند و نهایتا از طریق یک فرآیند دموکراتیک امکان انتخاب یک گزینه را توسط مردم و برای مردم فراهم کند. سیاست درست همان سیاستی است که از فرآیند درست سیاستگذاری بیرون بیاید؛ صرف نظر از آنکه نظر شخصی سیاستگذار چیست.
⭕️نتیجه راهبردی
موضوع حاجی فیروز در حقیقت مشکل اصلی جامعه ایران است؛ ما هنوز به دنبال آن هستیم که بهترین سیاست را انتخاب کنیم؛ بدون آنکه به فرآیند سیاستگذاری و فرآیندهای دموکراتیک باور داشته باشیم.
اگر به دنبال سیاست مناسب هستیم کافی است به جای بحث و درگیری بر سر موضوع حاجی فیروز به موضوع اصلیتری بپردازیم:
چرا در سیاست اجتماعی (به عنوان یک نوع سیاست عمومی) فرآیند سیاستگذاری اهمیت ندارد؟
چرا در هیچکدام از این درگیریهای حاجی فیروزی کسی از دموکراسی، کسی از شفافیت و کسی از گفتوگوهای عمومی برای رسیدن به یک سیاست مناسب حرف نزد؟
ما هنوز تا رسیدن به فهم درست از سیاستگذاری فاصله داریم. مساله حاجی فیروز بیش از آنکه یک مساله فرهنگی باشد؛ مسالهای از جنس سیاست عمومی است؛ و با راهحلهایی از جنس سیاست عمومی.
سیاستگذاری برآیند فرآیندی است که در آن خبرگان حوزه فرهنگ در یک فرآیند مشارکتی و بلندمدتنگر به تصمیمی مشروع (از دید شهروندان و متخصصان) دست مییابند.
اینها نشانههای قهر یک جامعه با فرآیندهای دموکراتیک و جلب مشارکت در تصمیمگیریها جمعی است، نشانه ضعف گفتوگو و نگاه فرآیندی است.
شاید به این پرسشها فکر کنیم: اگر فردا فردی با دیدگاه رقیب، روی صندلی دکتر جوادی یگانه بنشیند، او هم حق دارد دوباره سیاست را تغییر بدهد؟ آیا عرصه عمومی جای تصمیمهای فردی است، حتی اگر پژوهشهای آن فرد هم پشتیبانش باشد؟ آیا جامعه کوتاهمدت برآمده از این سیاستگذاریهای نیست؟
در تصمیم جمعی چارهای نیست جز مشارکت گسترده در تصمیمگیری برای رسیدن به یک سیاست مشروع.
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔲⭕️این دانش آموزان به جای گریه کردن، تصمیم گرفتند!
قول شرف می دهیم در شب چهارشنبه سوری از ترقه استفاده نکنیم.
از کوچک ترها بیاموزیم!
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔲⭕سایه سنگین خشونت
🖋امیر ناظمی
بزرگترین چالش ایران در سالهای پیش رو نه آب خواهد بود، نه فقر، نه بیکاری و نه هیچکدام از ابرچالشهایی که زیاد گفته میشوند؛ چالش ایران آینده (حداقل تا ۲۰ سال دیگر) خشونت خواهد بود. خشونت پیامد تمامی ابرچالشها است، فردی که احساس تبعیض میکند یا درآمد ندارد یا ارزشهای آموختهشدهاش با واقعیت زیستهاش در تعارض است؛ خشمگین میشود و این خشم، میتواند به خشونت عمومی و فراگیر ختم شود.
⭕️نشانه نخستین
خشونت گفتاری در شبکههای اجتماعی فارسیزبان هشداری جدی است به ما. هیچ رویدادی نیست که تبدیل به روزنهای برای پرتاب خشونت بخشی از مردم بر بخشی دیگر نشود. از جایزه کن بردن اصغر فرهادی تا مدال طلای تیراندازی، تا رویارویی دو ایرانی در المپیک، یکی با پرچم ایران و دیگری با ۳رنگ پرچم ایران بر لباس (هرچند در قالب تیم پناهجویان)، تا انتشار نام و عکس کارمندان روبیکا تا … زمینهای بوده است برای برونریزی خشم و ناامیدی در قالب کلمات.
فضای مجازی نگاشت دنیای واقعی ماست و این همه خشونت مجازی، یعنی چالش اصلی در حال بروز در جامعه واقعی ماست.
⭕️وارونهخوانی تاریخ
ترسناکترین جنبه بروز خشونت در جامعه ایران پررنگ شدن جملهی وارونشده ماندلا است. ماندلا در زمان انقلاب در آفریقای جنوبی و پایان آپارتاید، تنها از طریق کاهش خشونت، توانست انسجام اجتماعی جامعهاش را حفظ کند و هزینههای تغییرات ساختار سیاسی را کاهش دهد.
او با سیاست معروف «میبخشم، اما فراموش نمیکنم» توانست خشونت را در جامعهاش کنترل کند. ماندلا خوب میدانست که تجربه سالهای آپارتاید میتواند تبدیل به ابزار انتقامجوییها شود؛ و میتواند چرخه خشونت را در کشور به مرحله غیرقابل بازگشت برساند. به همین دلیل بود که او سیاست دوران گذار را در یک جمله خلاصه کرد: «میبخشم، اما فراموش نمیکنم».
نه آنکه ماندلا یا سیاهپوستان آفریقای جنوبی کم درد کشیده باشند، یا کم کشته داده باشند؛ بلکه رهبران آفریقای جنوبی خوب میدانستند بازکردن مساله انتقامگیری جامعه را به سمت یک خشونت کامل میبرد. در درگیریهای سالها مبارزه میان دو طرف، خونهای بسیاری ریخته شده بود؛ پس خشونت تنها ابرچالش پیش روی ماندلا بود؛ پیش از توسعه، پیش از احقاق حقوق مردم سیاهپوست.
بر اساس این سیاست، هر شهروند میتوانست به رفتارهای غیراخلاقی دوره آپارتایدش صراحتا اعتراف کند؛ بنویسد و انتشار عمومی هم یابد؛ اما به دلیل آنکه بخشی از این اشتباهات، یک اشتباه دستهجمعی بوده است؛ بخشی از آن حاصل تبلیغات حکومتی و بخش عمدهای از آنها فاقد انگیزههای شخصی و حتی امتناع از آن همراه با کیفر بوده است؛ باید بخشیده شوند. اما فراموش نمیکنیم چرا که تاریخ باید عبرت آیندگان شود.
در سیاست ماندلا اگر کسی به رفتار نادرستاش اعتراف نمیکرد و بعدترها مستنداتی علیه او یافته میشد، امکان دادگاهیشدن و مجرم شناختهشدن را داشت. از این طریق افراد انگیزه مییافتند تا اشتباهات خود را تا حد ممکن افشا کنند.
ماندلا از جامعهاش خواست تا همدیگر را ببخشند. او رهبر بزرگی بود، چون آینده جامعهاش را قربانی گذشته نکرد. انتقامگیری لذت فردی برای بسیاری از مردم عامه داشت؛ اما آینده جامعه را از بین میبرد.
شعار «میبخشم، اما فراموش نمیکنم» برای دنیا مهم بود:
1️⃣فراموش نمیکند تا تاریخ به عنوان آموزگار جامعه بیش از گذشته مانع از تکرار اشتباهات شود.
2️⃣میبخشد تا جامعه درگیر خشونتهای بیحاصلی نشود که روز به روز آینده را ترسناکتر کند.
حالا پس از ۳دهه از یک تجربه جهانی موفق، در ایران و در کمال حیرت جمله «نه میبخشم و نه فراموش میکنم» در روزنامهها و شبکههای اجتماعی به وفور دیده میشود! جملهای که از سر تاریخناخوانی باشد یا از سر شرارت، فرقی ندارد؛ نتیجهاش تزریق هر روزه خشونت است به جامعهای است که در آستانه تحریک عمومی قرار دارد.
خشونت افسارگسیخته در قالب درگیریهای کلامی آغاز میشود؛ مانند پرخاشگری در شبکههای اجتماعی. در گام دوم منازعات خیابانی (و حتی خانوادگی) گسترش مییابد؛ که نشانههای آن در لابهلای آمارها پنهان شده است.
در گام سوم این خشونت مهارنشده میتواند تبدیل به خشونتهای گسترده به اتکاء ایدئولوژی، سیاست یا حتی منافع اقتصادی شود. خشونتهایی که بر اساس آموزههای تاریخی امکان زمینهسازی برای یک مشت آهنین را هم فراهم میکند. فراموش نکنید چگونه بیمحابا زمینههای خشونت توسط چه کسانی در حال تزریق به جامعه است؛ و حداقل نگذاریم ما بخشی از این چالش تاریخی شویم.
نگذاریم ما چرخدهندههای دستگاه خشونت عمومی شویم؛ هر چیز را بهانه پرتاب ناامیدیها و رنجهای خود بر سر دیگرانی نکنیم که اتفاقا شدیدا شبیه خود ما هستند. دیگرانی که مشابه ما با همان اندازه از کمبود اطلاعات و قضاوتهای اشتباه در سوی دیگر میدان بر ما خشم گرفتهاند.
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕دغدغه ایران در ایران بر لبه تیغ
معرفی کتاب «ایران بر لبه تیغ: گفتارهای جامعه شناسی سیاسی و سیاست عمومی» نوشته محمد فاضلی، انتشارات روزنه، 1400
🖋️علی سرزعیم
▪️اگر کسی دغدغه چیزی را داشته باشد آن چیز گریبان او را رها نخواهد کرد و او را به خود مشغول میکند. رابرت لوکاس -اقتصاددان معروف برنده جایزه نوبل در یک مقاله نوشته بود که وقتی آدمی شروع به فکر کردن در مورد رشد اقتصادی میکند دیگر نمیتواند به چیز دیگری فکر کند. موضوع توسعه نیافتگی ایران نیز از همین مقوله است و این موضوع گریبان بسیاری از متفکران، روشنفکران و دانشگاهیان ایران را گرفته است و آنها را به حال خود رها نمیکند. به همین دلیل این افراد بیش از آنکه به دنبال نوشتن مقالات علمی-پژوهشی یا آی اس آی در مجلات دانشگاهی باشند که امتیاز ارتقا داشته باشد به ریشه های توسعه نیافتگی و ضعفهای نظام حکمرانی فکر میکنند. محمد فاضلی از این دسته افراد است. محمد فاضلی اگرچه دکترا دارد و در دانشگاه شهید بهشتی مشغول به کار است اما خود را در بند این عناوین نمی کند و تلاش می کند در مورد ایران، ریشه های توسعه نیافتگی و نقش حکمرانی بخواند، فکر کند و بنویسد.
◾کتاب ایران بر لبه تیغ مجموعه مقالات او در نشریه اندیشه پویا در طی سالیان مختلف است. وجه تمایز این مقالات با انبوه مقالاتی که روشنفکران متعارف می نویسند این است که آنها موضوع توسعه نیافتگی را عمدتا از زاویه سیاسی تحلیل می کنند ولی دکتر فاضلی زاویه سیاستی را ترجیح می دهد. برای دسته اول سیاستمدار پژوهی اهمیت دارد اما برای محمد فاضلی و کسانی که مطالعه حکمرانی و تدبیر را در دستور کار خود قرار داده اند، سیاست پژوهی مهمتر از سیاستمدار پژوهی است. برای این دسته دوم بیش از آنکه چه کسی قدرت را در دست دارد و چگونه آن را به دست آورده مهم باشد این اهمیت دارد که با این قدرت چه کرده است و چه تاثیر بر نظام حکمرانی برجای گذاشته است.
◾کتاب مقالات متعدد با عناوین بسیار متنوعی را در بر دارد: تصمیمهای بد یا تصمیم های سخت، جامعه ناامیدان ناآرام، نوستالژی دهه شصت، نقد گفتمان خودزنی، چیستی سیاست اعتدال گرا، اباذری علیه اباذری، جامعه شناسی دال بی مدلول نئولیبرالیسم، توانمندی حکومت در یک کشور متوسط، عمران فیزیکالیستی، استاندار همچون شرکت سهامی، عاقبت رابین هودیسم، خطر تکرار و تداوم پوپولیسم، آیا فروپاشی؟، بیمها و بایسته های آینده ایران. این تنوع موضوعی برای خواننده بسیار جذاب است زیرا هر هفت هشت صفحه یک مقاله تمام می شود و مقاله ای جدید با موضوعی جدید مطرح می شود اما همه آنها حول سیاست عمومی (public policy)، حکمرانی (governance) و جامعه شناسی سیاسی هستند. نویسنده برای مخاطبی که او هم دغدغه فهم چرایی توسعه نیافتگی ایران را دارد خوراکهای خوبی برای فکر کردن تهیه می کند. محمد فاضلی در این کتاب ادعا نمی کند که همه ایده های کتاب را خود دارد بلکه جای جای کتاب به متفکران بزرگ ارجاع می دهد و از یافته های آنها برای فهم مسئله ایران استفاده می کند. تطبیق ایده های بزرگ با مسائل ایران از مهمترین مزیتهای این کتاب است که با تعریف روشنفکران به عنوان حلقه وصل متفکران درجه یک جهانی با موضوعات محلی و مخاطبان داخلی کاملا سازگار است.
◾کتاب به لحاظ محتوا آموزنده است و حتما برای جامعه روشنفکری ایران نکات بدیعی دارد. تهور فکری فاضلی در مقابله با برخی مدهای فکری در چند مقاله ای که به نقد تفکر دکتر اباذری یا دکتر سریع القلم اختصاص یافته به خوبی آشکار است و خواننده احساس می کند که با یک نویسنده مستقل و آزاده سروکار دارد که اسیر جو رایج در جامعه فکری نمی شود. بخشی از مقالات کتاب وقتی نوشته شده که دولت اول روحانی روی کار آمده و امیدهای زیادی وجود داشت که این دولت بتواند در کار فرومانده ملت تدبیر کند. توصیه ها و انتظاراتی که بخشی از روشنفکران و دانشگاهیان از این دولت داشتند به خوبی در برخی مقالات این کتاب منعکس شده است. اگر امروز ارزیابی جامعه از عملکرد دولت آقای روحانی ارزیابی خیلی مثبتی نیست می توان با خواندن این مقالات به بخشی از این سوال پاسخ داد که چرا این دولت در عمل ناموفق شد و کجای کار اشتباه کرد.
◾کتاب به لحاظ محتوا جذاب، به لحاظ نگارش وزین، از نظر چاپ زیبا و خوش خوان است و من همه کتابخوانان فارسی زبان را به خواندن این کتاب دعوت می کنم.(لینک کتاب)
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️ محل دقیق تولد پدرخوانده؛ آشپزخانه دوزخ
🖋️دکتر مجتبی لشکربلوکی
حتما می دانید سه گانه پدرخوانده بر اساس واقعیت ساخته شده و صرفا حاصل تخیل نویسنده اش نیست. بسیاری از کاراکترهای فیلم کاملا اشاره به یک فرد مشخص بیرونی دارد. سوال اینجاست که چگونه و کجا پدرخوانده متولد شد؟ چگونه دون کورلئونه به پدرخواندگی میرسد و چرا مایکل، جزو معدود کاراکترهای تحصیل کرده، آرام و اتوکشیده خانواده به خونخوارگی کشیده شد؟
☑️⭕️فساد و هر گونه رفتار غیرقانونی ریشه در پنج پارامتر دارد:
◾️ امکان: یعنی آنکه عملا امکان یک رفتار دیگر غیر از رفتار قانونی وجود داشته باشد؟ مثلا شما نمی توانید به یک دستگاه خودپرداز رشوه بدهید و از او بخواهید که به جای ۲۰۰ هزار تومان، ۳۰۰ هزار تومان پول بدهد. ماشین است و نفهم و غیرقابل مذاکره. پس شما عملا امکان خلاف ندارید.
◾️ وسوسه: یک فکر موذی و اغواکننده که ما را به کاری یا استفاده از موقعیتی دعوت می کند. وقتی شما می بینید که با استفاده از ارز ارزان دولتی می توانید یک ماهه، معادل ۳۰ سال حقوق کارمندی تان درآمد داشته باشید، حداقل یک بار وسوسه نمی شوید؟ وسوسه با پیشنهادهای اغواکننده تحریک جدی می شود این جمله طلایی فیلم را به خاطر بیاورید: I'm gonna make him an offer he can't refuse
◾️ فشار: فرض کنید کالای شما پشت گمرک گیر کرده و اگر تا هفته بعد ترخیص نشود ده میلیارد ضرر می کنید. تحت فشار هستید. کسی به شما پیشنهاد رشوه می کند! فشار فضا را مساعد می کند برای پذیرش رشوه، تبانی، تقلب، رابطه غیراخلاقی و .... فشار ریشه در نیاز ارضا نشده دارد. نویسنده کتاب دام های اجتماعی و مسئله اعتماد معتقد است مافیا جایگزین نهادهای رسمی است که قادر نیستند امنیت، عدالت و کارآیی را برای مردم فراهم کنند.
◾️ توجیه: یعنی اینکه وجدان خود را با یک سری دلایل قانع کنیم و به عبارت دیگر شستشوی اخلاقی دهیم. همه تقلب می کنند من چرا نکنم؟ همه رشوه می دهند حالا من که بچه پیغمبر نیستم. بابا همه دارند می خورند و می برند، فقط سر ما بی کلاه مونده.
◾️ خالص منفعت مورد انتظار مثبت: یعنی اینکه هر کاری می کنیم، در ذهن مان و به صورت ناخودآگاه منافع و هزینههای احتمالی را در نظر می گیریم و ضرب در احتمال وقوع منافع و هزینه ها می کنیم و اگر جمع جبری منافع احتمالی و هزینه های احتمالی مثبت بود آنگاه اقدام می کنیم.
سه پارامتر از این ۵ مورد، کاملا تحت تاثیر ترتیبات نهادی (قواعد جمعی پذیرفته شده) هستند.
برگردیم به پدرخوانده: دولت آمریکا ۱۹۲۰ فروش مشروبات الکلی را ممنوع اعلام کرد. بسیاری برای تصویب این قانون لحظه شماری میکردند و بعد از تصویب به سرعت وارد عمل شدند و با توجه به مرزهای گسترده (۱۸۷۰۰ مایل) و بی در و پیکر آمریکا قاچاق مشروبات الکلی به صورت غیرقابل مهار آغاز شد. مافیا به ثروت و سپس قدرت رسید. پنج خانواده اصلی که در پدرخوانده به وضوح از آنها نام برده شده دقیقا در همین ایام شکل گرفتند.
مافیــا با کسب ثروت توانست مردان سیاست را بخرد و قمارخانهها، مسابقات اسبدوانی، خانههای فحشا، کازینوها و کلوبها و هتلها را یکی پس از دیگری فتح کند. مافيا براي پاک کردن منشا پولها اقدام به راه اندازی کسب وکارهای معمولی نیز کرد از جمله خشکشويي و گونه ای حسابسازی میکردند که انگار تمام پولها از این کسب وکارها بدست آمده و حتي مالياتش را نيز ميپرداختند و پولهایشان را تطهير (پول شویی) ميکردند.
کانون مافیای جدید آمریکا سیسیلی ها بودند که از ایتالیا می آمدند با فرهنگ و تاریخ خاص خود. با آمدن حکومت موسوليني عرضه بر مافيا تنگ شد و بسياري از آن ها به آمريکا (نيويورک) مهاجرت کردند. سیسیلی های فقیر یک نسخه جدید از مافیای سیسیلی مدرن در آمریکا تاسیس کردند.
پدرخوانده کجا متولد شد؟ جایی که وسوسه و امکان فساد وجود داشت (=فرصت قاچاق مشروبات الکلی از مرزهای بی در و پیکر آمریکا)، توجیه و فشار وجود داشت (=رهایی از شرایط دشوار معیشتی) و خالص منفعت مورد انتظار نیز مثبت بود (درآمد سرشار از قاچاق، پول شویی و حتی دادن مالیات و خرید پلیس و سیستم قضايی به گونه ای که در مجموع منافع این کار بیشتر از هزینهها، مخاطرات و تبعات آن بود).
شخصیت پدرخوانده حوالی ۱۹۲۰ در محله ای به نام آشپزخانه دوزخ Hell’s Kitchen نیویورک شکل گرفت. اسم با مسمایی است! آشپرخانه دوزخ موقعیتی است که به خاطر ترتیبات نهادی، خالص منفعت مورد انتظار «فساد سازمان یافته» مثبت است. توصیه می کنم برای آشنایی با نهادها به زبان ساده جلد پنجم کتاب چرا ایران عقب ماند (لینک دانلود) را بخوانید. خواهید دید این نهادها هستند که آشپزخانه فسادند و محل تولد پدرخوانده ها و سلطان های اقتصادی!
بازنشر از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی (@Dr_Lashkarbolouki)
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️همه مملکت کمیته امداد نیست
🖋️محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
هر کشوری باید نظام حمایت و تأمین اجتماعی داشته باشد تا انسانهایی را که مادرزادی ناتوانی دارند (نظیر افراد دارای بیماریهای خاص ناتوانکننده، توانخواهان و ...)، به دلایلی ناتوان میشوند (تصادف، بیماری، از دست دادن شغل، بحران اقتصادی و ...) یا بر اثر لطمات ناشی از نابرابری اجتماعی و اقتصادی (فقدان دسترسی کافی به آموزش، بهداشت، امنیت و سایر کالاهای عمومی توانمندساز) از دیگران عقب میمانند، حمایت، تأمین و در صورت امکان توانمند سازد.
طراحی، مشروعیتبخشی، تأمین مالی و ایجاد ظرفیت سیاستگذاری، اجرا و ارزشیابی برای این «نظام حمایت و تأمین اجتماعی» از مهمترین کارهای دولت مدرن است. بدون داشتن چنین نظامی، مبارزه با فقر، تولید اعتماد و سرمایه اجتماعی، تقویت عدالت و انجام اصلاحات اساسی در هر زمینهای با مشکلات بسیار پیچیده مواجه میشود. چنین نظامی یکی از بنیانهای دولتهای رفاهی در دنیای جدید است.
«نظام حمایت و تأمین اجتماعی» اما فقط یک زیرنظام از جامعه و حکومت در کنار سایر زیرنظامهاست. زیرنظامی است که «خیر جمعی» تولید میکند و اساساً عملکرد آن «بازتوزیعی» است. دولتها از محل ثروتی که بین افراد و اقشار مختلف جامعه توزیع شده، مالیات میگیرند و آنرا در قالب زیرنظام حمایت و تأمین اجتماعی، میان افراد نیازمند حمایت و توانمندسازی بازتوزیع میکنند. تأمین آموزش عمومی رایگاه، بهداشت و درمان عمومی، تأمین امنیت، انواع بیمهها و ... نمونه این اقدامات بازتوزیعی هستند.
تأمین منابع لازم برای بازتوزیع (مثلاً تأمین منابع کافی برای ایجاد آموزش و پرورش، پیشگیری و درمان عمومی، و حمایت از توانخواهان) مستلزم آن است که ثروت در سایر زیرنظامها به شکلی کارآمد، بهرهور و پایدار تولید شود. سه بخش خصوصی، دولتی و تعاونی باید متکی به سازوکارهای اقتصادی سالم، بهرهور و کارآمد، کالا و خدمات کافی، رقابتپذیر و مولد ثروت تولید کنند؛ ثروت بر اثر این تولید کارآمد میان افراد و اقشار توزیع شود؛ و حکومت از ثروت توزیعشده به شکل عادلانه مالیات بگیرد تا بتواند مصارف بازتوزیعی (نظیر نظام حمایت و تأمین اجتماعی) را تأمین مالی کند.
این بدان معناست که بقیه زیرنظامها (نظام اداری، کارخانجات، بنگاههای دولتی و ...) که مسئول تولید ثروت هستند، باید صرفاً بر اساس شاخصهای کارآمدی، بهرهوری و اصول اقتصادی اثربخش بر تولید ثروت کار کنند تا منابع لازم برای مصارف بازتوزیعی تأمین شود.
شما حالا تصور کنید «نظام حمایت و تأمین اجتماعی» به جای اینکه یک زیرنظام در کنار بقیه زیرنظامها باشد، به کل نظام اداری و اقتصادی بسط داده شود و به این ترتیب، دادن ارز یارانهای برای حمایت از فلان گروه کمتوان، استخدام اداری برای حمایت از فلان گروه نیازمند، قیمت یارانهای نهاده برای حمایت از فلان طبقه کمبنیه، و ... در سطح کلیه ادارات، سیاستها و اقدامات دستگاه بوروکراسی اجرا شود. بدیهی است که سازوکارهای منجر به کارآمدی، اثربخشی، بهرهوری و عقلانیت اقتصادی در همه این دستگاهها و عرصهها مخدوش میشود.
پیآمد چنین وضعیتی، ناکارآمدی دستگاهها در سیاستگذاری و ناکارآمدی اقتصاد در سطح کلان است. چنین اقتصادی دیگر قادر نیست ثروت کافی خلق و توزیع کند و در فقدان نظام مالیاتی طراحی شده برای بازتوزیع مؤثر و عادلانه، نظام بازتوزیع هم بیاثر میشود. این شیوه که در اصل بسط دادن کمیته امداد به سطح کل اقتصاد و بوروکراسی است، در عمل به بحران در اقتصاد و ناکارآمد و بیاثر کردن نظام بازتوزیع یا همان «نظام حمایت و تأمین اجتماعی» میانجامد.
همه مملکت نباید کمیته امداد یا همان «نظام حمایت و تأمین اجتماعی» باشد، بلکه سازوکارهای اقتصادی درست و منطبق بر عقلانیت اقتصادی باید اجازه دهند زیرنظامهای مرتبط بر اساس اصول اقتصادی درست، با اولویت بهرهوری و کارآمدی، ثروت خلق کنند و وظیفه بازتوزیعی نداشته باشند. بازتوزیع صرفاً باید در تأمین مالی یک نظام حمایت و تأمین اجتماعی فراگیر و عادلانه خلاصه شود. اگر همه نهادها و سازمانهای خلق ثروت، وظیفه بازتوزیعی هم داشته باشند، یا سیاستهای اقتصادی برای بازتوزیع طراحی شوند، عاقبت چیزی جز بحران اقتصادی، بیعدالتی، فساد، توزیع گسترده فقر و فروپاشی نظام حمایت و تأمین اجتماعی بر اثر فقدان خلق ثروت و عدم تأمین مالی نخواهد بود.
اگر رویکرد کمیته امدادی بر همه سیاستها،سازمانها و عرصهها حاکم شود؛ اخلال در نظام اقتصادی و نقصان در خلق ثروت، در نهایت شمار زیادی از مردم را به حمایتهای کمیته امدادی محتاج میکند. وضع بحرانی فعلی تا اندازه زیادی محصول فقدان همین درک از نظام حمایت و تأمین اجتماعی، و شیوه برقراری عدالت است.
باز نشر از کانال دغدغه ایران
@fazeli_mohammad
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️ما به سمت هیچ کدام می رویم!
دکتر مسعود نیلی
عملکرد اقتصاد ایران از نظر رشد اقتصادی درکل در دهۀ ۹۰ و از نظر تورم در نیمۀ دوم دهۀ ۹۰، یکی از بدترین عملکردهای چند دهۀ گذشته بوده است. حالا سوال اصلی این است که تا چه اندازه این عملکرد منحصر به دهۀ 90 بوده و تا چه اندازه امکان تداوم آن وجود دارد؟
وقتی به روندهای چند دهۀ گذشته دقت میکنیم، متوجه میشویم که دو راهبرد (استراتژی) مادر و اساسی نقش تعیینکننده در عملکرد اقتصاد ما داشته است.
◾️راهبرد اول این بوده که ما استقلال کشور را معادل تعارض با نظام بینالمللی تعریف کردهایم
◾️راهبرد دوم اینکه عدالت را معادل مصرف ارزان دولتی دانستهایم. بهعنوان مثال، در نظام ارزی همواره یک نرخ ارز مصلحتی بهصورت اداری توسط دولت اعلام میشود و بازار دو یا چند نرخی ارزی جزء ذات عملکرد اقتصادی ما شده است. اینکه سود بانکی از تورم کمتر باشد هم جزء خوی و رفتار اقتصاد ما شده است. اینکه در بازار انرژی ایران هر چندسال یکبار تغییری در قیمت انرژی رخ میدهد اما دوباره رها میشود.
ابرچالشهای اقتصاد ایران تحت تأثیر این دو راهبرد به وجود آمدند، رشد کردند و بزرگ و بزرگتر شدند. هرچند خودرو اهمیت دارد اما وقتی جاده خراب باشد، مهم نیست چه چیزی سوار شدهاید. وقتی فشارهای خارجی به این اندازه به اقتصاد ایران وارد شده و تحریم راه تنفس را بسته و زمانی که سیاستمدار، عدالت را در ارزانکردن مصنوعی و اداری همهچیز دیده و منابع را در این مسیر هدر داده، نتیجهاش این میشود که دو دسته ناترازی در اقتصاد ایران به وجود میآید. اول؛ ناترازی مالی (که خودش را در کسری بودجه دولت و وضعیت نگرانکنندۀ صندوقهای بازنشستگی و تامیناجتماعی و شرایط نامساعد نظام بانکی) و دوم،؛ دیگری ناترازی در طبیعت است که ابرچالشهای آب و محیط زیست و انرژی را در بر میگیرد.
برای آینده کشور ما سه گزینه داریم:
◾️اصلاح ساختاری: منظورم تغییر همان راهبردهایی است که اشاره کردم. همان دو راهبردی که مسبب وضع موجود است. کشور باید با رویکرد اصولی، در راهبردهایی که اشاره شد، اصلاحات اساسی انجام دهد یعنی تصمیم قاطع بگیرد که در روابط با جهان تجدیدنظر کند و مصرف ارزان دولتی را کنار بگذارد و بهجای آن اجازه دهد اقتصاد با سازوکارهای صحیح پیش برود.اگر راهبردها را تغییر ندهیم، ساختار، تحتتاثیر راهبردها تعیین میشود و اتفاق جدیدی در آن رخ نمیدهد. اصلاحات ساختاری در اقتصاد، اقتضائات سیاسی و اجتماعی خاص خود را دارد و ارادۀ سیاسی می طلبد.
◾️گزینه دوم: اصلاحات سیاستی. این دسته از اصلاحات متفاوت است و شامل طراحی و معرفی ابزارهای بهروزتر و کارآتر در چارچوب همان راهبردهای اقتصاد است. به عبارت دیگر در چارچوب همین راهبردها و بدون تندادن به اصلاحات ساختاری، به نوسازی ابزارها و تکنیکها اقدام می شود؛ مثلا طراحی و عرضه اوراق بدهی دولتی که یک نوآوری سیاستی بود.
◾️گزینه سوم: اصلاح ساختار اقتصاد برایمان مهم است یا اصلاح سیاستی؟ من گزینۀ «هیچکدام» را هم به گزینهها اضافه میکنم. به این ترتیب که کشور سه گزینه پیش رو دارد؛ یعنی نه در راهبردها تغییری صورت گیرد و نه در سیاستها و هیچکدام از این دو کار را انجام ندهد. گزینۀ هیچکدام بهمعنای است که یا تحریمها برداشته شود و دولت پول ناشی از فروش نفت را به سبک بیشتر دولتهای گذشته به اقتصاد تزریق کند تا رفاه موقتی و مصنوعی ایجاد شود یا همین تحریم ها بماند و با فقر کنار بیاییم. عواقب این مسیر مشخص است و شکی نیست که عدم تعادلها و ناترازیهای اقتصاد ما افزایش پیدا میکند و عمق ابرچالشها بیشتر میشود.
در میان سیاستمداران نسل حاضر ایران فردی را سراغ ندارم که حاضر شود تبعات کوتاهمدت را بپذیرد و مدیریت کند تا جامعۀ ایران از آثار بلندمدت آن بهرهمند شود. در نتیجه به گمانم دولت آینده عمدتاً در مسیر گزینۀ «هیچکدام» حرکت خواهد کرد.
☑️⭕️نکته پایانی:
البته دو روزنه وجود دارد. یکی توفیق های اجباری است (مثلا به خاطر تحریم، سهم نفت اجبارا در بودجه به صفر رسید که این می تواند جوانه اصلاحات ساختاری باشد) و دیگری یادگیری جمعی از خطاهای گذشته (اجماع کارشناسان و سیاست گذاران بر راهبردهای متفاوت).
این نوشته خلاصه ای بود از مصاحبه دکتر نیلی (لینک مصاحبه کامل).
تنظیم و تدوین توسط شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️به خرداد پر حادثه عادت نکنیم!
🖋️علی سرزعیم و امیر ناظمی
همه سیاسیون و غیرسیاسیون در مورد لزوم بهبود معیشت و رونق کسبوکار صحبت میکنند و کسی تردیدی ندارد که وضع اقتصادی موجود نامطلوب است. از آن طرف بعید است کسی نداند بهبود وضعیت اقتصادی با افزایش سرمایهگذاری ممکن میشود.
سرمایهگذاری یعنی چه؟
امروز هزینه قطعی کنی به امید این که در آینده درآمدی کسب کنی که در نهایت برایت بهصرفه باشد.
پس تصمیم سرمایهگذاری به معنی انتخاب هزینه قطعی امروز به امید درآمد غیرقطعی فرداست. هرچه آینده غیرقطعیتر باشد سرمایهگذاران رغبت کمتری به سرمایهگذاری خواهند داشت و سوداگری جایگاه بهتری مییابد. اگر آینده نامشخص باشد شما ترجیح میدهید کارخانه تولید کنید یا سکه بخرید و در کنجی پنهان کنید؟ تشخیص آن سخت نیست که چرا سوداگری رفتار غالب مردم در شرایط عدماطمینان است.
چرا مردم دسته دسته به بازار ارز، سکه، سهام، رمزارز و ... پناه می برند؟ چون اقتصاد ایران دچار عدماطمینان است و هیچ چیزی قابل پیشبینی نیست. اگر شرایط باثبات شود بازی میتواند تغییر کند. در شرایط باثبات اگر سیاستهای مداخلهای دولت اصلاح شود، افراد ممکن است سرمایهگذاری و ایجاد کسبوکار و شغل را ترجیح دهند؛ خصوصا وقتی که بازده کارآفرینی و سرمایهگذاری بلندمدت بیشتر از بازده سوداگری شود.
این ثبات و بیثباتی در اقتصاد ریشه در کجا دارد؟ از ثبات و بی ثباتی در عالم سیاست!
جامعه ما امروز نمیداند بالاخره رابطه ما با دنیا چگونه میشود؟ نمیداند سیاستمداران قرار است کشور را به انزوای کرهشمالی بکشانند یا راه تنفس را باز کنند؟ نمیدانند سیاستهای پوپولیستی را به کار خواهند گرفت یا سیاستهای منطقی را. نمیدانند دولت واقعا میخواهد بخش خصوصی بزرگ در کشور شکل بگیرد یا نه؟ دولت میخواهد با کشورهای همسایه به همزیستی مسالمتآمیز برسد یا نه؟
◻️کارکرد نظام حکمرانی قاعدهمند well functioning این است که قواعدی در بازار سیاست ایجاد کند که ثبات بیشتری در عالم سیاست ایجاد کند و دنیای پرآشوب سیاست را تا جای ممکن پیشبینیپذیر کند. در چنین نظامی احزاب شناسنامهدار فعالند، ایدهها و راهحلها سالهاست ارائه میشود، روسای حزب معلومند و تا حد خوبی مشخص است که اگر فلان حزب رای بیاورد چه کسی کابینه را تشکیل خواهد داد و چه سیاستی در عرصه اقتصادی، سیاست داخلی، رفاهی، تجاری و بینالمللی خواهد داشت.
◻️اما نظام حکمرانی بیقاعده و بیمار ill-functioning این است که سیاست شخصی شده و طبیعتا به کلی غیرقابل پیشبینی میشود و تصمیمات معطوف به احوالات شخصی، ترجیحات فردی، سفارش نزدیکان، تصمیمات دقیقه نودی، توصیههای ناگهانی و هیجانات شخصی... است.
در چنین نظام سیاسی بیمار و بیقاعدهای است که پیوسته در انتخاباتها ناگهان افراد جدیدی بروز میکنند و اتفاقاً رای میآورند! و همه شگفتزده می شوند. متاسفانه ما از سال 1376 تا به امروز در همه دولتهای اول شگفتزده شدهایم و بدتر آنکه از این شگفتیها ذوقزده هستیم و تصور میکنیم این از مزیت نظام سیاسی ماست و برایش شعر میسراییم که «ما به خرداد پرحادثه عادت داریم».
نشانههای نظام حکمرانی بیمار و بیقاعده را با هم مرور کنیم: حدود یک ماه به انتخابات ریاست جمهوری مانده و هنوز معلوم نیست که چه کسانی نهایتا نامزد هستند. هنوز معلوم نیست که چه کسانی تایید خواهند شد. هنوز معلوم نیست چه ائتلافهایی در سطح نیروهای سیاسی برقرار خواهد شد. هنوز معلوم نیست که برنامه های رقیب کدامند. هنوز معلوم نیست که چه کسانی اعضای کابینه آینده خواهند بود. هنوز معلوم نیست آینده سیاسی ایران چطور خواهد بود.... آیا با این حجم از عدمقطعیت رونق تولید دستیافتنی است؟
تا زمانی که نظام حکمرانی بیمار وجود دارد، ایرانیان نیز پریشان رفتار خواهند بود! پریشانرفتاری اجتماعی ریشه در عدمقطعیت اقتصادی و عدمقطعیت اقتصادی، ریشه در نظام حکمرانی سراسر بیمار دارد!
☑️⭕️پرسش راهبردی:
از خود بپرسیم:
◾️آیا بعد از سال ها سعی و خطا، نباید یک بار دیگر به جایگاه احزاب شناسنامه دار در نظام حکمرانی کشور فکر کنم؟
◾️آیا در آلمان هم به اندازه ایران عدمقطعیت وجود دارد؟ آنها چگونه این عدمقطعیت را مدیریت کردهاند؟
◾️چرا در برخی کشورها، کاندیداها از یک سال قبل معلومند و در ایران تا ظهر ثبت نام کاندیداها، در حال سورپرایز شدن هستیم؟ چند کشور در دنیا هستند که تا ظهر روز ثبت نام، شگفتیسازها به عرصه انتخابات میآیند؟
◾️چرا معرفی افراد برای تصدی پستهای حساس کشور بیشتر موردی-فردی است تا نهادی-قاعدهمند؟
◾️تا کی باید انتخابات شگفتانگیز را نقطه مثبت بدانیم و از نتایج تلخ آن برای اقتصاد و معیشت مردم بیخبر باشیم؟
این عدمقطعیتسازیهای سیاسی است که آرامش و زندگی را از ما ربوده است!
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️وقتی نهادها فاسد باشند، رمز بقا در ایران چیست؟
دکتر مجتبی لشکربلوکی
چندی پیش یکی از مسوولان بلندپایه نظام توئیتی زد که بسیار تامل برانگیز بود: در نظام مدیریت کشور راز بقاء در سکوت و همراهی است. راز رشد در تئوریزه کردن منویات اصحــاب قـدرت و راز حذف در مشاوره صادقانه. چه کسی این سخن را گفته؟ فردی که جزو تصمیم گیران ارشد کشور است، خودی محسوب می شود، سال ها رییس صدا و سیما بوده، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و فضای مجازی است!
آیا می توانیم منطق پشت این نوشته را تحلیل کنیم؟ بله! احتمالا تا کنون واژه «نهادها» را شنیده باشید!
نهادها یعنی مجموعه مناسبات تثبیت شده در طول زمان که تعامل بین آدمها را تنظیم میکند، قواعدی که پذیرش جمعی پیدا کرده و ماندگار شده اند. نهادها، گرامر زندگی جمعیاند. همه جا؛ خانه و کوچه و بازار و سیاست و اقتصاد و حتی گل کوچیک خیابانی! نهادها، ریل رفتار و عملکرد ما هستند. می گویند چه کاری خوب است چه کاری بد، چه کاری می شود چه کاری نمی شود! مهم ترین تاثیر نهادها را می توان در انگیزه آدم ها و ترجیحات شان (اینکه تصمیم بگیرم به جای X، اقدام Y را انجام دهم) دید.
حالا برگردیم به ایران خودمان؛ نهادهای فاسد کم نداریم بگذارید چند مثال بزنم:
◼️ ترجیح سوداگری به سرمایه گذاری: من ترجیح می دهم که پولم را تبدیل به ارز کنم و بگذارم زیر بالش یا آن را در سهام استارت آپ ها سرمایه گذاری کنم. در ایران کدام انگیزه قوی تر است؟
◼️ ترجیح اقتصادزیرزمینی به کسب وکار شفاف: به خاطر ترتیبات نهادی من ترجیح می دهم که اولا شرکت نزنم. اگر مجبور شدم که شرکت بزنم ترجیح می دهم که حساب و کتاب نداشته باشم اگر مجبور شوم که حساب و کتاب داشته باشم ترجیح می دهم که دو دفتره باشم و مالیات ندهم و اگر هم بخواهم مالیات بدهم یک پنجمش را بدهم به مامور مالیات و قضیه را حل و فصل کنیم. یک فرد معمولی در ایران کدام را ترجیح می دهد؟ هر کدام را که ترجیح دهد این نشان می دهد که ترتیبات نهادی، انگیزه ها را به آن سمت سوق داده است.
◼️ ترجیح پس ندادن وام به تسویه به موقع: اگر وام را سر موقع پس بدهم که هیچ! ولی اگر پس ندهم دیر یا زود در جهت حمایت از تولید، وامها امهال یا بخشوده میشود، این در بلندمدت به همه سیگنال می فرستد که وام را که گرفتی پس نده، زمان همه چیز را حل می کند!
◼️ ترجیح واردات به تولید: وقتی برای تولید باید با 40 سازمان داخلی دست بهگریبان باشم و به 20 مرجع پاسخگو باشم و نگران تصمیمات 10 مرجع تصمیم گیری (با تصمیمات متناقض) باشم و به دو نفر رشوه بدهم، آیا بهتر نیست کلا تولید را ببوسم و بگذارم کنار و واردات کنم با 5 سازمان و یک نفر درگیر باشم؟
◼️ ترجیح تولید کمی به کیفی: دانشگاه های دولتی ما به خاطر ترتیبات نهادی موجود، فارغ التحصیلانی دارند که به درد صنعت نمی خورند و پژوهش هایی انجام می دهند که دردی دوا نمی کند. ولی اگر دانشگاهها از اول (و نه اینکه فرهنگ ما به مدرک گرایی آلوده شد) وابسته به بودجه نفتی و پول مفت نبودند هم خروجی هایشان همین بود؟
◼️ ترجیح تایید به سکوت و سکوت به انتقاد: فرض کنید من استاد علوم سیاسی هستم اگر تایید و سکوت کنم، حقوق و مزایا، ارتقاء، فرصت مطالعاتی و احترامم سرجایش است و می توانم چند پروژه مطالعاتی خوش قیمت هم از مراکز سیاست گذاری بگیرم ولی اگر انتقاد کنم تشکیل پرونده و توهین و طرد و ... در انتظارم است، عقل سلیم کدام را ترجیح میدهد؟
☑️⭕️تجویز راهبردی:
ما انسان های ذاتا خائن، ذاتا تنبل، ذاتا سلطه پذیر و ذاتا فاسد نداریم. این نهادها (هنجارها و مناسبات جمعی) هستند که ما را هل می دهند به سمت تلاش، صداقت، شفافیت، استقلال و سلامت یا خیانت، تنبلی، سلطه پذیری و فساد. نهادها روی انگیزه های ما موثرند و رفتار خاصی را تشویق می کنند و بعد از مدتی این رفتار وقتی تکرار شد، می رود در جان آدمی و روان اجتماعی می نشیند و البته بعد از اصلاح نهادها، مجدد با تاخیر زمانی و گاهی پس از یک نسل، رفتارهای جدید در جامعه درونی می شود. نهادها بیشتر از هر چیزی ما را به سمت خیر یا شر سوق میدهند، برای همین هم نهادهای مناسب بیش از موعظههای اخلاقی موثرند. عقب ماندگی و توسعه نیافتگی ایران نیز ریشه در همین نهادها دارد. برای مطالعه بیشتر: دانلود رایگان کتاب چرا ایران عقب ماند؟
به سادهترین زبان ممکن، هر کاری که انگیزه آدمها را به صورت ساختاری (و نه موردی و مقطعی) به سمت تلاش، انتقاد، همکاری، خلاقیت، شفافیت و سرمایه گذاری بلندمدت سوق دهد، می شود اصلاح ساختاری-نهادی! می شود تلاش برای توسعه. بلافاصله خواهید گفت آقا از دست ما خارج است! جواب: هرکسی در حوزه استحفاظی خودش نهادها را اصلاح کند همین! انتخاب شماست که راز بقا را برگزینید یا راه توسعه را.
بازنشر از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️ غول چراغ جادويي در کار نیست! بیایید پازل بازی کنیم!
🖋️ نوشته دکتر امیر کرمانی، استاد دانشگاه کالیفرنیا، برکلی
احتمالا روزی نیست که بسیاری از ما از به دنبال یافتن «مهمترین کاری که وضع اقتصاد ایران را بهتر میکند» نباشیم. انگار در پس ذهنمان غول چراغ جادویی هست که به ما گفته که فقط یک آرزویت را برآورده میکنم و ما هم سخت در تلاش که این یک عدد کوپن غولمان را چگونه خرج بکنيم و در این تمرین ذهنی شاید در هر دورهای به جواب متفاوتی رسیدهایم.
در واقع بدنه سیاسی کشور هم در دهههای اخیر جوابهای مختلفی به این سوال داده. پاسخهایی که در دورهای سازندگی و سرمایهگذاری بیشتر، در دورهای توسعهی سیاسی، دورهای مبارزه با فساد و بازتوزیع منابع، و در نهایت هم اصلاح رابطه با غرب بوده. اما انگار در انتهای هر دوره با سرخوردگی از جواب قبلیمان به سوال جناب غول چراغ جادو از وی میخواهیم که لطفا یک فرصت دیگر به ما بدهد.
از سیاسیون که بگذریم، احتمالا اگر امروز این سوال را از اندیشمندان و دغدغهمندان کشور عزیزمان هم بپرسیم جواب سوالمان یکی از این گزینهها خواهد بود:
حل مساله محیط زیست و آب، اصلاحات ساختاری بودجه، کاهش مداخلات قیمتی دولت، اصلاح قیمت حاملهای انرژی، اصلاح نظام مالی (شامل نظام بانکی و بازار سرمایه)، اصلاح سیاست پولی، اصلاح نظام ارزی کشور، اصلاح نظام حکمرانی کشور، مبارزه با فساد، اصلاح نگاهمان به رابطهی اقتصادی با دنیا، توسعهی شهری و افزایش ساخت و ساز، افزایش بهرهوری، توسعهی آیتی و زیرساختهایش، توسعهی دانشبنیان محور، چتر حمایتی واحد، اصلاح نظام بازنشستگی، اصلاح قوانین بازار کار، اصلاح آموزش و پرورش،اصلاح نظام درمانی کشور، ....
واقعا اینبار کدام اینها را از غول چراغ جادو بخواهیم؟
آنقدری که من از تجربه توسعه کشورهای مختلف یاد گرفتم، توسعه و رشد اقتصادی بیشتر شبیه درست کردن یک پازل چهلهزار تکه است تا پی بردن به یک راه حل جادویی که یکباره همه چیز را درست میکند. گذار از نگاه غول چراغ جادویی به نگاه پازلی به توسعه باعث میشود که متوجه بشویم:
◻️درست کردن پازل دو نوع کار نیاز دارد: درست کردن تکتک قسمتهای پازل و کنار هم قرار دادن این قسمتها. خیلی وقتها شاید درست کردن تک تک قسمتهای پازل نتیجهی محسوسی در زندگی مردم نداشته باشد و فقط کنار هم گذاشتن این قسمتها باشد که منجر به نتیجهی نهایی بشود. اما در عین حال پیشنیاز کنار هم گذاشتن این قسمتها، درست شدن خود اجزای پازل هست. در نتیجه اگر در دهههای اخیر کلی اتفاقات خوب مثل توسعهی آموزش، زیرساختها و راهها، اینترنت پرسرعت، فولاد و پتروشیمی، بازار سرمایه و اوراق و ... افتاده اما اثر محسوسش را در زندگی مردم ندیدیم فکر نکنیم که اینها مهم نبوده. بالعکس. همهی اینها بسیار مهم بوده و همهی اینها بخشی از پازل توسعه است. اما از طرف دیگر چون ما نتوانستیم قطعات این پازل را به درستی در کنار هم بگذاریم آن تاثیر محسوسی که باید را در زندگی مردم نگذاشته.
◻️توسعه هم نیازمند آدمهایی هست که تک تک قطعات این پازل را بسازند (قطعهسازان) و هم نیازمند آدمهایی که این قطعات را کنار هم بگذارند (پازلسازان). در واقع در بسیاری از کشورها مانع اصلی توسعه،عدم وجود مجموعههایی از افراد پازلساز و قطعهساز بوده که بتوانند در کنار هم کار بکنند. درست است که معمولا برای هر کشوری میتوان به برخی افراد کلیدی اشاره کرد که بر مسیر توسعهی آن کشور به شدت تاثیر گذار بودهاند –مثل کمال درویش در ترکیه، مانهومان سینگ در هند، دنگ شیاپنگ در چین- اما این افراد معمولا نوک کوه یخی هستند که پشتوانهی تکتک آنها صدها و هزاران اقتصاددان و تکنوکرات و بروکرات متخصص بودهاند که در کنار این افراد توانستند مجموعهی منسجمی از اصلاحات را در یک بازهی چند ساله اجرا بکنند.
◻️عاملی که ساخت پازل توسعه را میتواند به شدت تسریع بکند ترسیم شمای کلی این پازل و توافق بر سر آن است. اگر کشوری بتواند شمای کلی پازل خودش را پیدا کند آن وقت میتواند تمام نیروهای کارایش را هم در همان راستا بکار گیرد. اما اگر کشوری این شمای کلی را پیدا نکرد، همچنان میتواند تمرکزش را بر روی کارهایی بگذارد که مطمئن است در هر صورت بخشی از آن پازل نهایی خواهد بود.
☑️⭕️تجویز راهبردی پایانی:
به شخصه باور دارم که در حال حاضر ایران بیش از هر چیز نیازمند گروهی است که:
◼️بتوانند شمای کلی پازل توسعه ایران ۱۴۰۰ در جهان در حال گذار را ترسیم کنند.
◼️بتوانند بهبهترین نحو قطعات موجود را در پازل ایران ۱۴۰۰ در کنار هم بگذارند.
◼️بتوانند هدفمند نیروهای کشور را متمرکز بر ساختن مهمترین قطعات گمشده پازل بکنند.
شبکه توسعه ایران
@I_D_Network
🔳⭕حواسجمعی
🖋امیر ناظمی
⭕️ذهن حواسجمع
اغلب ما شاید گاهی کلافه میشویم از خودمان؛ درست همان موقعی که متوجه میشویم صدای دینگ دینگ زنگ موبایل یا پیامهای شبکههای اجتماعیمان حواسمان را پرت میکند و بعد بیشتر عصبانی میشویم وقتی متوجه میشویم که شاید ساعتهای عزیز عمرمان را مشغول بالا و پایین کردن صفحههای شبکههای اجتماعی و رفرش آنها هستیم.
کلافه میشویم و مثلا تصمیم میگیریم موبایلمان را پرت کنیم گوشهای یا ساعتی را تنظیم کنیم برای دیدن صفحهها؛ ولی مشکل آن است که توان رعایت این تصمیمها را نداریم و بعد دوباره برمیگردیم به همان جایی که آغاز کرده بودیم و این بار ناامیدتر از بار گذشته از خود هستیم.
کتاب «ذهن حواسجمع» همین حواسپرتی را از زاویهای دیگر نگاه کرده است؛ در حقیقت ما بیش از آنکه نیاز داشته باشیم تا ذهنمان را از حواسپرتی نجات دهیم؛ نیاز داریم به یک «حواسجمعی»!
واقعیتی که این کتاب به ما گوشزد میکند این است که حواسپرتی زمانی معنا میدهد که شما حواسجمع چیزی بوده باشید و این صداها و دینگ دینگها ذهن شما را پرت کرده باشد. در حالی که واقعا ما حواسجمع چیزی نبودهایم و بیشتر بیحوصله نشسته بودهایم جایی و منتظر که چیزی وسوسهانگیز بیاید و حواس ما را پرت کند.
این که ما دوست داریم با یک حواسپرتی جدید به جنگ حواسپرتی قدیمی برویم خودش اشتباهی فاجعهبار است.
⭕️سازمان حواسپرت
حواسپرتی البته فقط مربوط به ذهن ما نیست. یک گروه یا سازمان هم میتوانند حواسپرت باشند. بسیاری از سازمانها که مدام از یک محصول/خدمت پرتاب میشوند به یک محصول/خدمت جدیدتر، آن هم بدون اینکه محصول یا خدمت قبلیشان تکمیل شده باشد و وارد بازار شده باشد؛ آنها هم حواسپرتی دارند؛ آن هم از نوع حواسپرتی سازمانی.
برای سازمانها و استارتآپها هم آمدن فناوریهای جدید میشود یک حواسپرتی. یک روز برایشان استریمینگ مهم میشود؛ فردایش بلاکچین میآید و سازمان ما حواسش پرت میشود به این فناوری جدید. هنوز محصول یا خدمت جدید مبتنی بر فناوری جدید ارائه نشده است که فناوری بعدی میرسد و دوباره همه حواس ما پرتاب میشود مثلا به NFT.
حواسپرتی سازمانی البته بدتر از حواسپرتی فردی است؛ چون ناامیدی جمعی هم برایمان میافزاید؛ نوعی از ناامیدی که با کاهش درآمد و عدمموفقیت همنشین میشود.
⭕️دولت حواسپرت
حواسپرتی میتواند از سطح فرد و سازمان هم بزرگتر و بزرگتر شود؛ تا برسد به دولت و جامعهای حواسپرت. و البته راهحل هم در همان نکته کلیدی نهفته است: به جای نالیدن از محرکهایی که ما را حواسپرت میکنند؛ لازم است فکر کنیم به حواسجمعی!
فرض کنید همه آن دشمنانی که آرزوی مرگشان را دارید؛ مردند؛ خب فردایش چه؟ یعنی فردای آن روز پس از مرگشان قرار است چه کنید؟ چشماندازتان از یک جامعه مطلوب چیست؟
حواسپرتی دولت یعنی همین چشماندازهای کوتاهمدت و وابسته به عوامل بیرونی؛ سوال این است که منبع درونیتان چیست؟ فرض کنید اول شدید در منطقهتان؛ خب اگر شما در منطقهای ویرانشده اول شدید، آن وقت وضعیت معیشت یا زندگی شهروندان چگونه است؟
دولت حواسپرت دولتی است که نمیداند تصویرش از آن جامعه مناسب چیست. دولتی که اولویت ندارد یا دولتی که خیلی اولویت دارد، فرقی با هم ندارند؛ هر دو حواسپرت هستند.
برگردیم به همان سطح فردی. لازم نیست موبایلتان را خاموش کنید؛ لازم نیست به خودتان قول دهید که چک نمیکنید؛ بلکه کافی است برای خودتان هدف بگذارید و کارهایی را در جهت آن اهداف تعریف کنید؛ آن وقت شما ناخودآگاه سراغ موبایل و شبکههای اجتماعیتان نخواهید رفت؛ چون شما در حال تلاش برای رسیدن به آن اهداف هستید. شما به جای مقابله با حواسپرتی رفتهاید سراغ حواسجمعی!
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️کدگشاییDNA عقبماندگی ایران؛ چرا ایران عقب ماند؟ جلد ۵
به قلم دکتر مجتبی لشکربلوکی
اکنون جواب پایانی و شخصی به سوال «چرا ایران عقب ماند؟» بعد از بررسی دیدگاه های ده اندیشمند توسعه
لینک دریافت جلد ۱
لینک دریافت جلد ۲
لینک دریافت جلد ۳
لینک دریافت جلد ۴
در جلد ۶ از چرایی منفی گذر می کنیم به چگونگی مثبت و به سوال «چگونه توسعه پیدا کنیم؟» می پردازیم؛ استراتژی های توسعه ایران به زودی منتشر خواهد شد.
بازنشر از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️مناظره مصطفی تاج زاده- پناهیان؛ شبکه یک سیما، آیا امکان دارد؟
دکتر محسن کمالیان، نویسنده و صدرپژوه معاصر
دیدم دکتر صادق زیباکلام با آقای شهرام همایون در تلویزیون کانال یک گفتگو میکند. بینهایت لذت بردم. پیشتر نیز بارها دیده بودم که در تلویزیون ایران فردا، با دکتر علیرضا نوریزاده و آقای جمشید چالنگی، همچنین با شبکههای منوتو، بیبیسی فارسی و شاید ایران اینترنشنال، بهگفتگو نشسته است. منش درست همین است. روش صدر و بهشتی، بلکه پیامبر اکرم (ص) و امامان بزرگوار (ع) نیز «گفتگو» بود. با همه رسانهها، سازمانها، گروهها و شخصیتهایی که دستشان بهخون بیگناهان آلوده نیست، باید بتوان نشست و گفتگو کرد. از مابهتران میخواهد خوشششان بیاید یا نیاید؛ مشکل خودشان است. ما مردم ایران واقعاً باید یاد بگیریم همدیگر را دارای هر فکر و سلیقهای که هستیم، بهرسمیت بشناسیم، بشنویم، گفتگو کنیم و حتی دوست داشته باشیم. اینکه رسانهای توسط دولتی خارجی حمایت میشود، هیچ نقصی محسوب نیست. رهبر فقید انقلاب نیز طی سالهای اقامت در نجف، به آقای دعایی اجازه دادند از رادیو رسمی رژیمِ بعثِ عراق برای مردم ایران برنامه روزانه پخش کند!
چه اشکال داشت رسانه ملی ما، لااقل در برنامههای خبری و سیاسی خود، با اپوزوسیون داخل و خارج از کشور نیز بهگفتگو مینشست؟ چرا واهمه دارد نظرات امثال آقایان خاتمی، شبستری، سروش، تاجزاده، سازگارا و میلانی را در کنار و مقابل نظرات آقایان ولایتی، علمالهدی، پناهیان و حسین شریعتمداری منعکس سازد؟ کسی که خود را صاحب منطق میداند، از گفتگوی با مخالف چه هراسی دارد؟
ایران متعلق بههمه مردم آن است: متدین و غیرمتدین، مسلمان و غیرمسلمان، چپ و راست، روحانی و دانشگاهی، موافق و مخالف انقلاب، همه! تنها راه اعتلای کشور، تعامل نحلههای فکری و جریانات مختلف سیاسی آن با یکدیگر است. فقط نیز از راه گفتگوست که میتوان بهمقصد تعامل رسید. این مسئله اکنون دهههاست که از بدیهیات دنیای آزاد شمرده میشود و بسیار جای تأسف است که ما هنوز اندر خم کوچههای تنگ، تاریک و خاکی قرنها پیش سرگردانیم!
بزرگترین خطرِ متوجهِ ایران و حتی نظام حاکم، نه آمریکا، که آن فکر بیماری است که با تقسیم مردم بهخودی و غیرخودی، فضای گفتگو را نابود و با ریا و نفاق جایگزین کرد. باید بهراه گفتگوی ایرانی - ایرانی پیوست و مانند دکتر صادق زیباکلام، دست تمام صاحبان فکر و اندیشه را بهگرمی فشرد. (برگرفته از کانال شخصی دکتر کمالیان)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
اگر به خاطر داشته باشید در دولت اصلاحات، زمانی که موضوع مناظره آیه الله مصباح یزدی با کسانی که معتقد به قرائت رحمانی از دین بودند مطرح شد کسانی به دنبال آن بودند تا فرد ضعیفی مقابل آیه الله مصباح قرار گیرد تا شکست بخورد و ایده آیه الله مصباح تقویت شود. یکی از مشاوران رسانه ای تلویزیون آن زمان گفت بگذارید قویترین فرد این سمت با قویترین فرد آن سمت که آیه الله مصباح است مناظره کند تا تلویزیون جمهوری اسلامی برنده شود!
متاسفانه این نظر خریده نشد و مقبول نیفتاد. چرا؟ چون پیروزی کوتاه مدت بر موفقیت رسانه ای پایدار در جلب اعتماد مخاطب که هدفی بلندمدت است ترجیح داده شد. سیاست گذاران رسانه ملی پیوسته مصالح بلندمدت را فدای منافع کوتاه مدت کرده اند. اما اکنون ما در همان بلندمدتی ایستاده ایم که همیشه فدا شده است. اکنون آن «بلندمدت» فرارسیده و اعتماد به این رسانه کاهش و رقبای رسانه ای افزایش یافته. صدا و سیما و تمام رسانه ها «امروز» را از دست داده اند ولی فردا را می توان ساخت. به شرط آنکه از آن راهی که همیشه می رفتیم نرویم، چون به همان جا می رسیم که همیشه می رسیم.
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️آخرین فرصت جمهوری اسلامی ایران- نامه به رهبری
دکتر محسن رنانی، استاد برجسته اقتصادسیاسی کشور نامه ای سه قسمتی برای رهبر انقلاب نوشته اند. برخی سرفصل های این سه نامه را با هم بخوانیم:
باوجود نتایج فراوانی که نظام مدیریت کشور در این چهار دهه داشته اما دستاوردهای آن قابل دفاع نیست: نزدیک به ۱۰ میلیون بیکار، بیش از ۴۰ سال تورم دو رقمی، شاخص فلاکتی سه برابر متوسط جهانی. این درحالی است که در دو دهه گذشته، سرشارترین درآمدهای نفتی کل تاریخ ایران را داشتهایم و همه اینها نشانه آنست که نظام مدیریت کشور، روزبهروز در حال پسروی است و دیگر توان مدیریت بحرانهای انباشتشده ملی را ندارد و در صورت ادامه، با سَر باز کردن هر بحران، سونامی چهل-سی (=۴۰ میلیون جوان زیر ۳۰ سال) کشور را با خود خواهد برد.
من اگر در زمان امیرکبیر بودم به پای او میافتادم و تمنا میکردم که منافع درباریان را و حتی خارجیان را یکجا و یکمرتبه قطع نکند و موجب بسیج درباریان و خارجیان برای فشار بر شاه نشود و شاه را نگران و خشمگین نکند.
من اگر به جای رهبران انقلاب مشروطیت بودم، تمام تلاش خود را برای همراه نگاه داشتن محمدعلی شاه با مشروطه میکردم، حتی وقتی شاه برخی درخواستهای زیادهخواهانه داشت.
من اگر مشاور مصدق بزرگ بودم به زاری از او تمنا میکردم که به دیدار شاه برود، شاهی که هنوز جوان بود و مستبد نشده بود، و از او بخواهد رهبری نهضت ملیشدن نفت را خودش برعهده بگیرد و با همفکری شاه راهکاری را پیدا کند تا ملیشدن نفت به نام شاه تمام شود.
اگر از نزدیکان آیتالله بروجردی (مرجع بلامنازع شیعیان جهان در همان دهه پر التهاب) بودم، به دست و پای ایشان میافتادم که مانع تدریس فلسفه و زبان انگلیسی در حوزهها نشوند.
من اگر در دهه ۵۰ قلمی و موقعیتی در جامعه ایران داشتم، حتماً به شاه نامه مینوشتم و خواهش میکردم تا بهخاطر آینده ایران با روحانیان مدارا کند و سخن آنان را بشنود.
من اگر در سال ۸۸ مشاور مهندس موسوی بودم به او تاکید میکردم، سید خودت را ذبح کن، تا جامعه از این بحران عبور کند. به تعهدت به رأیدهندگان عمل کردی، پس از چند روز پایان اعتراضات خیابانی را اعلام کن و اجازه بده کشور وارد فاز خشونت نشود و به روند عادی برگردد.
و اکنون که من خودم زبان دارم و قلم دارم و تریبون دارم و شنیده میشوم حاضرم خطر بپذیریم، آسیب ببینم و همه اعتبارم را خرج کنم تا شاید باب یک گفتوگو را باز کنم [اشاره به نامه های سه گانه به رهبری]
همچنین ایشان نوشته اند: ضروری است که شما از اقتدار فرهمند (کاریزماتیک) و سرمایه نمادین خود برای ایجاد تحولات ساختاری در نظام سیاسی در جهت رفع موانع ورود «انرژی خرد جمعی» به درون ساختار نظام مدیریت کشور بهره ببريد. چرا که هیچکدام از جانشینان احتمالی شما یارای انجام چنان اصلاحات ساختاری را نخواهند داشت. و در پایان نامه سوم پیشنهادهای زیر را مطرح کرده اند:
▫️افزودن مشروعیت عقلانی و مقبولیت سیاسی و عرفی به مشروعیت دینی در انتخاب رهبری و ورود خبرگان تخصصی و حرفهای و قومی و مذهبی به درون مجلس خبرگان
▫️انتخاب رهبری بهگونهای که نسلهای بعدی واقعاً احساس کنند که در انتخاب رهبر کشور نقش دارند و نمایندگانشان واقعاً و عملاً بر فعالیتهای رهبر نظارت میکنند.
▫️پاسخگو کردن رهبران آینده کشور به مجلس خبرگان [خبرگانی فراتر از فقها]
▫️مدتدار کردن دوره رهبران آینده، یا گذاشتن سقف سنی برای رهبران بعدی
▫️گنجاندن عفو عمومی ادواری بویژه مجرمان سیاسی در قانون اساسی
▫️حذف نظارت استصوابی
▫️ممنوعشدن گزینشهای غیرعرفی (سیاسی، ایدئولوژیک و…) که منجر به عدم تجهیز نظام تدبیر به حداکثر ظرفیت «خرد جمعی» شده است و حذف شرط مردبودن از شروط ریاستجمهوری
▫️افزودن اِلزام به اصلاح قانون اساسی به صورت ادواری
▫️تاسیس دادگاه قانون اساسی حافظ قانون مادر و ناموس ملی (سایت دکتر رنانی)
☑️⭕️تجویز راهبردی:
من و شما ممکن است با اندیشه های دکتر رنانی موافق یا مخالف باشیم. اما به عنوان یک شهروند سه کار را انجام دهیم:
1- این نامه ها را با دقت و منتقدانه بخوانیم دست کم دو بار.
2- دکتر رنانی همیشه تاکید بر هم شنوی و گفتگو دارد. او نشان داد که خود مصداق کامل گفتگوست. از رویکردشان بیاموزیم که چگونه می شود مودبانه، محترمانه، همدلانه، دلسوزانه و در عین حال عالمانه با دیگران به گفتگو نشست.
3- این نامه را سرآغاز یک گفتگوی ملی کنیم. اگر موافقیم همراه با دلایلی برای تایید محققانه آن و اگر مخالفیم همراه با نقد محترمانه آن. بگذاریم این نامه آغاز یک همشنوی همگانی و همفکری جمعی باشد. ما هم سعی کنیم یک گفتگوی آرام، منطقی، دلسوزانه، مودبانه و همدلانه انجام دهیم و باور کنیم حزب مقابل ما، جریان معارض ما، غیرهمفکران ما هم به اندازه ما ایران را دوست دارند.
شبکه توسعه
@I_D_network
🔳⭕️چرا ایران عقب ماند؟جلد۳
تدوین: دکتر مجتبی لشکربلوکی
در ادامه جلد یک و دو در این جلد دیدگاه های زیر را می خوانیم:
▫️دکتر همایون کاتوزیان که از جامعه کلنگی، کوتاه مدت و بی اعتباری جان و مال مردم و انقطاع تجربه می گوید.
▫️دکتر مقصود فراستخواه که به فقدان مدینه عاقله، کمبود کنشگران مرزی و آسمان پرستاره و زمین سنگلاخ اشاره می کند
▫️دکتر محمد فاضلی که به افسانه پیل و پراید، هسته سخت نرم توسعه، چرخه فلاکت و حکومت بی ظرفیت می پردازد.
لینک دریافت جلد ۱
لینک دریافت جلد ۲
شبکه توسعه
@I_D_Network
⭕🔲فرار نکن مرد!
🖊امیر ناظمی
⭕️خاصپسندیهای سینما
بوچ مشتزنی در آستانه بازنشستگی است که قرار است در راند ۵م ببازد و از طریق این تبانی پولی به جیب بزند. اما او در زمین نمیخواهد ببازد؛ پس مشت آخر را میزند و از رینگ فرار میکند. گانگسترهایی که در شرطبندی حالا ضرر کردهاند؛ به دنبال او هستند. مشکل آن جاست که در این فرار ساعت طلایی که از پدر پدربزرگش به او به ارث رسیده تا به فرزندش برساند در خانه جا مانده است و او حالا قصد دارد تا به خانه بازگردد تا آن را بردارد!
این داستان «ساعت طلا» در فیلم عامهپسند است. شاید اولین واکنش همه ما آن باشد: چه حماقتی میکنی بوچ! فرار کن مرد!
کتاب آینده ممکن نوشته ینسی استریکلر (همبنیانگذار کیکاستارتر) کتابی است در مورد همین تصمیم بوچ. آیا بوچ کار عاقلانهای میکند که برای یک ساعت طلا جانش را در خطر انداخته است؟
پاسخی که این کتاب میدهد؛ توضیح منطق و فلسفهای است که بوچ را وادار میکند تا بازگردد به خانه برای برداشتن ساعت طلا!
در حقیقت منطق امروزین ما که منطق بیشینهسازی است؛ به ما میگوید بوچ باید فرار کند؛ چیزی که میشود آن را «منفعت اکنون من» نامید. زندگی و خوشبختی هر فرد، به غیر از وضعیت اکنون فردی یا منفعت کوتاهمدت؛ وابسته به منفعت بلندمدت فردی یا «منفعت آینده من» نیز هست. به عبارتی ساعت طلا هویت بوچ است. بدون داشتن ساعت طلا بوچ هویت خود را در بلندمدت از دست میدهد؛ احساس شرمساری از فقدان نشانه خانوادگی ضربه بزرگی برای تمام زندگی اوست تا مانند یک شکستخورده زندگی کند.
اما اگر کمی دوربین نگاهمان به دنیا را بالاتر ببریم؛ بوچ درگیر یک «ما» یک هویت جمعی هم هست. شادیها و غمهای هر کدام از ما تنها یک مساله فردی نیست؛ بلکه مسالهای جمعی نیز هست. آن مای جمعی است که گاه شادی و غم اصلی را برای ما میسازد. پس عنصر ۳و۴ نیز مشخص میشوند: «مای اکنون» و «مای آینده»
بوچ با فرار کردناش پیوند خود را با آن ما با خانواده و با فرزندان آیندهاش از دست میدهد.
⭕️بنتوی زندگی
بنتو ظرف غذای چند بخشی ژاپنیهاست؛ برای بخشبندی غذا. اما بنتو Bento فلسفه بخشبندی زندگی هم هست. وقتی در تصمیمگیریها خود را مواجه با ۴ بخش میبینیم:
1️⃣منفعت اکنون من
2️⃣منفعت آینده من
3️⃣منفعت اکنون ما
4️⃣منفعت آینده ما
تصمیمگیریهای ما میتواند از همین ۴بخش تشکیل شود. کافی است برای هر تصمیمی خود را در این ۴ موقعیت ببینیم. میخواهید مهاجرت کنید؟ کافی است فکر کنید هر کدام از این ۴ موقعیت چه توصیهای به شما میکند!
میخواهید ازدواج کنید یا جدا شوید؟ به هر کدام از ۴بخش را فکر کنید. به منفعت «اکنون شخصی» تا منفعت «آینده مای جمعی»!
در حقیقت تصمیمگیریهای ما اغلب واکنشی به منفعت «من اکنون» است؛ بدون توجه به آن بخش بنتویی دیگر.
وقتی این بنتوی ۴گانه را میبینیم؛ شاید بوچ برایمان قابل درکتر از قبل باشد. وقتی میپرسید چرا باید در این موقعیت قرار بگیرم؟ چرا باید این سختیها را بپذیرم؟ چرا باید ناسزا بشنوم؟
به هر حال اگر برای آن مای جمعی؛ آن مای جمعی آینده پاسخی نداشته باشم؛ منفعت فردی اکنون جذاب نیست!
میپرسی چرا باید چنین کاری را انتخاب کنی؟ میگوید تا نزد آن «مای جمعی آینده» پاسخم سکوت نباشد!
فرار نکن مرد! برگرد بوچ! ساعت طلا را باید برداری!
شبکه توسعه
@I_D_Network
🔳⭕️چرا ایران عقب ماند و توسعه پیدا نکرد؟ جلد۲
تدوین: دکتر مجتبی لشکربلوکی
▫️دکتر کاظم علمداری؛ استاد دانشگاه های لس آنجلس، نورث ریج و ...
▫️دکتر حسین عظیمی آرانی، دکترای اقتصاد توسعه از دانشگاه آکسفورد
▫️استاد علی رضاقلی، پژوهشگر برجسته و دانش آموخته دانشگاه سوربن
هر کدام از منظری به این سوال پاسخ می دهند.
بازنشر از کانال شخصی دکتر لشکربلوکی
شبکه توسعه
@I_D_Network