«مرگ خودخواستهٔ کیانوش سنجری عزیز، انفجار بمب هشداری برای بیدار کردن ما🖤»
گرچه برای این نظام نه آبرو مهم است، نه جان انسانها و نه افکار عمومی، ولی قطعاً خودکشی مظلومانه و آگاهانهٔ سیاسی کیانوش سنجری متفاوت خواهد بود
بله! «خودکشی» بسیار مذموم و ناپسند است و این وجودِ پرانرژی و فعال ماست که دیکتاتورها را آزار میدهد نه جسم بی جان مان لذا باید با امیدواری به آینده مراقب خود و سلامتی مان باشیم و لحظه ای مأیوس از تغییر نشویم
در عین حال که از رفتن این زندانی سیاسی و روزنامه نگار متعهد و شجاع بسیار غمگین و متأسفم، مرگ خود خواسته و از پیش اعلام شده او را «انتحار سیاسی» متفاوتی میدانم که باید همه را به فکر فرو برد
ما نمیتوانیم إنتحار نظامی، مُنْتحرانی که بمب بخود می بندند و به صف دشمن میزنند را ستایش نموده و این انتحار سیاسی ویژه ای که از قبل هشدار میدهد و خواستار آزادی زندانیان سیاسی بیگناهی میشود که جرمشان نه گفتن به استبداد و شرایط غم انگیز موجود است را تقبیح و محکوم کنیم
اتفاقاً این انتحار سیاسی که جز به مرگ منتحرش ختم نمیشود و فقط بدنبال بیداری و هوشیار ساختن است خیلی ارجح از انتحاری است که مثل انتحارات داعشیان و طالبان ها جمع بیگناه دیگری از بندگان خدا را هم به کشتن میدهد
بنابراین ضمن تسلیت این مرگ دردناک و غم انگیز به تمام وجدان های بیدار و کسانیکه نام انسان و انسانیت را بزرگ میشمارند دو پیام مهم این انتحار سیاسی بزرگی که از عمق تعهد و سوز این فعال سیاسی و روزنامه نگار رنج کشیدهٔ عزیز خبر میدهد را متذکر میشوم؛
🔹پیام اولش خطاب به مسئولین نظام ناجمهوری غیراسلامی است که؛ ظلم عاقبت ندارد، دست از این مسیر غلطی که روز به روز حال مان را بدتر میکند بکشید و برای بقاء و دوام حکومت و قدرت خودتان هم که شده تا کاملاً وقت نگذشته بخود آمده و نسبت به سیاستگذاری های غلط و نحوه حکمرانی مردم ستیزتان تجدید نظر کنید و ضمن آشتی ملی و آزادی زندانیان و محصوران سیاسی، راه نویی در ساختن ایران و فاصله گیری از مفاسد و بدبختی های روز افزون موجود را تجربه نمائید
🔹و پیام دومش نیز خطاب به تک تک ما ایرانیان است
میگوید؛ اگر زندانی سیاسی داریم آنها دزد یا هیز نبوده اند تا بواسطه جرمی که مرتکب شده اند مجازات شوند [گرچه در این رژیم، اختلاسگران و مفسدان بالانشین و عزیزند] بلکه پیشقراولان معترضی هستند که از بابت انبوه نابسامانی و کثافاتی که به زندگی تک تک مان تحمیل شده و ایران مان را ویران کرده به حصر و زندان افتاده اند لذا از تمام ایران دوستان و مدعیان انسانیت میخواهد که ضمن حمایت از پیشقراولان رهایی، مراقب وطن و داشته هایی باشیم که با سیاستگذاری های غلط و حکمرانی مستبدانه این دهه ها در حال نابودی و آب شدن است
از ما میخواهد دست از بی تفاوتی برداشته، برای خود و فرزندانی که تمام امید و آرزو هایشان در حال نابود شدن است قدمی برداریم و ضمن مهربانی در حق همدیگر، اجازه ندهیم اهریمنان پیروز شده و نام مان را بعنوان بی خاصیت ترین نسل سازگار با استبداد ثبت نمایند
روح این انتحار کننده شجاعی که خواسته با مرگش، انفجاری از بخود آمدن را بوجود آورد شاد باد.
اصفهان اکبر دانش سرارودی ۲۴آبان ۱۴۰۳
/channel/NegahyDigarNew
/channel/iranazadvaabad
✔️زندگی باید کرد!
✍️سهند ایرانمهر
از ترافیک سخت و خیابانهای خیس و باران خورده و روزی خستهکننده به خانه رسیدم و اولین خبری که در فضای مجازی دیدم خبر تلخ و تکاندهنده خودکشی #کیانوش_سنجری بود. متوجه شدم که از ساعاتی پیش خودش از قصدش پرده برداشته بوده است. اینکه دیدم افرادی با دیدگاههای متضاد از هر طیف وگروه برایش کامنت گذاشته بودند که این کار را نکند اندک دلخوشی را برایم ایجاد کرد که لااقل طیفهای مختلف سیاسی میدانند که نضج چنین روشی چه تاثیر بدی میتواند بر ذهن دیگران داشته باشد و خدایناکرده آنها را هم به تکرار این عمل ترغیب کند. بنابراین این متن را فقط با این انگیزه مینویسم:
در تاریخ از راهبان بودایی در جنگ ویتنام که خودسوزی کردند تا جان سیسیل در ایرلند شمالی که اعتصاب غذا کرد، نمونههایی از انتخاب این شیوه وجود داشته است و از سوی بعضی هم ستایش شدهاند اما به گمان من نگاه درست نگاهی است که سارتر و کامو به این مقوله داشتهاند. این دو استدلال میکردند که خودکشی اعتراضی اگرچه ممکن است اثرگذار باشد، اما به دلیل پایان دادن به زندگی به عنوان بالاترین ارزش، محل تردید است.
سیزیف، شخصیتی از اساطیر یونان، محکوم شده بود تا برای ابد سنگی را به بالای کوهی بغلتاند و سپس سنگ دوباره به پایین بغلتد. مغز کلام کامو این بود که مهمتر از اینکه سنگ دوباره میغلتد و این کار جانکاه سیزیف باید بارها و بارها تکرار میشد، این است که:
«تلاش و اراده خودِ سیزیف برای رسیدن به قلهی کوه، بهخودیخود برای پر کردن قلب انسان( و ضرورت ادامه زندگی) کافی است».
🔴 حق کیانوش این نبود
✍ اجلال قوامی
🔸به وعده اش وفا کرد و به زندگی پر از حسرت و درداش پایان داد.کیانوش سنجری روزنامه نگار خیلی ساده و بدون روتوش دو روز پیش در شبکه اکس درخواست آزادی چند زندانی سیاسی را داده بود و در ادامه نوشته بود اگر آزاد نشوند خود را خواهد کشت و چنین هم شد.کسی باور نمی کرد کیانوش برای آزادی زندانیان سیاسی جان اش را بگذارد.زندگی او پر از حسرت و آه و ناکامی بود.روزنامه نگاری که آرام و قرار نداشت و به آرمان های بلند انسانی باوری عمیق داشت.او به زندگی خود پایان داد.ساده از خودکشی و مرگ کیانوش می نویسیم.کیانوش آینه ی تمام عیار روزنامه نگاری مستقل و دردمند است که پناهگاه و ملجایی ندارد.کیانوش به همین سادگی زندگی را بدرود گفت و رفت.
📚معرفی کتاب راز پرواز
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خمِ یک کوچهایم
از "روشنگری" تا رومانتیکها، و از لیبرالدمکراسی تا سوسیالیسم
#علیصاحبالحواشی
ایده "لیبرال دمکراسی"، میوه طبیعیِ خوشبینیِ عصر روشنگری بود. اصحاب روشنگری برآن بودند که "انسان" در موقعیتِ "آزادی" راهش را پیدا میکند و جامعه را هم به بهترین وجهی سامان میدهد. همین خوشبینی به انسان بود که کتاب "ثروت ملل" را به آدام اسمیت نویساند. ثروت ملل کتابِ بهغایت خوشبین و امیدوار به انسان و سرنوشت اوست.
خوشبینیِ عصر روشنگری را وقایع خونین و پرتنش پساانقلاب ۱۷۸۹ درهم شکست. رومانتیکها حتی پیش از این انقلاب هم در اندیشه ژانژاکروسو جوانه زده بودند، اما خونهای انقلاب ۱۷۸۹ تا فجایع اروپایی که جنگهای ناپلئونبناپارت تا سقوطش در واترلو بهبار آورد، آن آب و کود غنی بود که بر پایِ نهالِ رومانتیسیسم ریخته شد تا درخت تناوری گشت، آکنده از بدبینی و اضطراب، و البته اعتراض به همهچیزِ عصر روشنگری.
در این میان، انقلابصنعتی نیز که فجایع "چارلز دیکنزی" طبقاتِ کارگران صنعتی نوپدید را بهبار آورده و شهرها را با دود کارخانههای ذغالسنگسوز و فلاکت و فقر دهقانان کوچیده به شهرها آکنده بود، مزید بر علتِ نومیدی از خوشبینیِ عصر روشنگری گردید.
علاوه بر این، نخستین جوانههای "آگاهی" از شقاوت بردهداری که اروپائیان بهراه انداخته بودند، پیش از همه در انگلستان ابتدای انقلاب صنعتی پیدا شد، و آوار تفولعنت به عصر روشنگری را فزود. حالا دیگر "نقد روشنگری" بدل به "مُد زمانه" شده بود؛ این "مد" را رومانتیکها برگرفته و با تمامتوان بادش زدند.
رومانتیکهای متقدم که بیشتر شاعران و هنرمندان و ادیبان بودند، در این باد زدنِ امواج نومیدی و اضطراب اروپایی، سنگتمام گذاشتند! از چارلز دیکنز تا وردزورث تا ترنرِ نقاش، تا برسیم به نهضتِ سوسیالیستها.
این عقیده که انسان را اگر سَرِخود بگذاری تباهی بهبار میآورد، بکلی جای خوشبینی اصحاب روشنگری نسبت به انسان را گرفت. چنین شد که در ذهن رومانتیکهایی که پیشتر صرفاً فریادکنندگان بودند، اندیشه "مهندسیاجتماعی" جوانه زد. آنان به این فهم رسیدند که جامعه را باید "مدیریت" نمود تا تباهیِ انبوه حاصل نگردد. حالا عقیدهی "جمهوریتِ" انقلاب ۱۷۸۹ داشت جای خودش را به انگاره "دولت" به مثابه "متصدیِ اجتماع" میداد.
عصر روشنگری "جمهوریت" را چونان میوهی طبیعی آزادی ملت میفهمید، و چون آزادی را خوشبینانه رو به نظمبخشیِ طبیعی میدانست، برآن بود که وظیفه "دولتِ جمهوری" تنها صیانت از آزادی شهروندان است تا بگذارد "مردم کار خود کنند" زیرا این "کار" همواره رو به "صلاحهمگانی" است. این پیشفرض هنوز که هنوز است، زیربنای "لیبرالدمکراسی" است.
پیشفرض رومانتیکها خلاف این بود، آنان بر آن بودند که جامعه بدون تمشیتِ دقیق دولت، "جنگلی" میشود که قدرتمندان ضعیفان را نابود میکنند. عقیده "سوسیالیسم" محصول ناگزیر همین پیشفرض رومانتیکها بود.
وقتی در نیمه دوم قرن نوزدهم آرای داروین منتشر شد و بهسرعت در ادراک عمومی جایگرفت، هم طرفداران لیبرالدمکراسی و هم هواداران صورمختلف سوسیالیسم آن را برای خویش مصادره کردند: اولیها میگفتند که "آزادی" ناموس طبیعت است و اینکه قدرتمندان ضعیفان را در انقیاد گرفته و حتی نابود کنند، لازمه "پیشرفت و تکامل" است. دیدنِ جوانههای نازیسم و فاشیسمِ کمتر از یکقرن بعدتر، در این فهم دشوار نیست. سوسیالیستها نیز در آرای داروین، همین ناموسِ طبیعت را دیدند، و ضمناً "تنازع بقا" را هم دیدند؛ ولی برای آنکه جامعه انسانی "جنگلِ وحوش" نشود، بر نقش تصدیگری "دولت" تاکید کردند؛ جوانه انگاره "دولت سوسیالیستی" را هم میشود در این فهم، بهراحتی تمیز داد.
اگر ایستار لیبرالدمکراتها را بتوان "طبیعتگرایانه" نامید، ایستار سوسیالیستها آشکارا "اخلاقی" بود.
لیبرالدمکراسی، از ابتدا طیفی نداشت. زیرا سخناش پذیرای "طیف" نبود، "آزادی" اولویتِ اول و آخر بود که هیچ قیدی جز "آزادیِ دیگری" را نمیپذیرفت. از ایننظر لیبرالدمکراسی عقیده "صفر و یک" بود؛ طیف نداشت. اما سوسیالیسم که ابتدا سخن از تمشیت دولت برای تضمین "سلامت جامعه" میزد، هم در تعریف این "سلامت"، و هم در گستره معناییِ آن، بالذات "طیفی" شد.
سوسیالیستهای متقدم (پرودون و ریکاردو) و اصحاب تعاونی، این سلامت را "حداقلی" معنا میکردند، به همین میزان هم آنان در فرزندیِ عصر روشنگری ناخلف نبودند، رومانتیسم ایشان نیز غلظت زیادی نداشت. اما وقتی به کارل مارکس رسیدیم، با رومانتیسیسم متورمی مواجه شدیم که انگاره "دولتِ متصدی مردم" را چنان باد کرد که سر از "مهندسیاجتماعی" تاموتمام درآورد!
ادامه مطلب اینجاست
لینک مطلب مرتبط👇
بیژن اشتری
آخرین روزهای عمر یک دیکتاتور کمونیست
🔝 قسمت چهارم «سایه خدا روی زمین»
در چهارراه تمدن، سفر میکنیم به تاریخ ایران زمین، سرزمین پارس.
برنامه ای هفت قسمتی که ۴۰ سال پیش توسط دیوید فراست ساخته شد، ولی هیچ وقت دیده نشد.
*بندر لنگه ی ایران ،مادرِ شهر دوبی بود*
کتاب "دوبی سریع ترین شهر دنیا"نوشته جیم کرین باترجمه هرمز همایون پور در سال ۹۱ در ۴۱۲ صفحه توسط نشر نی منتشر شده است.این کتاب درچهار بخش وهیجده فصل چگونگی شکل گیری بندر دوبی را به تفصیل شرح می دهد.
جیم کرین می نویسد:"کسی تصور نمی کرد که این دهکده کوچک روزی به شهری بدل شود که لقب سریع ترین شهر دنیا را به خود اختصاص دهد.
در ۱۹۶۰ دوبی سفری آغاز کرد که از هر آنچه عرب ها در چندین صد سال انجام داده بودند هیجان انگیزتر بود.شهر با گذشت زمان بزرگ تر ودرخشان تر شد.
دهکده نشینان رداهای شفاف گلدوزی شده به تن میکردندوسالمندان بی سواد با جت های شخصی به خرید می رفتند.
"به قول نویسنده کتاب ،مادر شهر این دهکده که امروز مدرن ترین شهر دنیا محسوب میشود"بندرلنگه"بود
بندر لنگه،همان طور که از نامش پیداست بندری لنگه وبی همتا وبی نظیر بود که نام دیگرش بندر مروارید است.نویسنده در فصل دوم تحت عنوان:سرازیر شدن ثروت ایران به سمت دوبی می نویسد:
"لنگه بندری سرزنده بامردمانی هوشمند بود که میدانستند چگونه پول بسازند اما با سخت گیری دولت ایران و وضع عوارض ومالیات فضای بی قید وبندی که آن مردم را جذب کرده بود از میان رفت.
در سال ۱۸۹۴ میلادی که شیخ مکتوم در دوبی به تخت حکومت نشست می خواست کارهایی برای جذب بازرگانان از ایران انجام دهد.
در سال ۱۹۰۰ ایرانی ها کار اورا آسان کردند.
آنها مالیات ها را در لنگه وبوشهر افزایش دادند ،مهاجرت ها شدت گرفت .
شیخ مکتوم مراقب میوه های رسیده بود. پس طرحی در انداخت تا دوبی به مناسب ترین بندر برای کسب وکار در ناحیه سفلای خلیج فارس تبدیل شود.
پنج درصد مالیات موجود ونیز عوارض گمرکی را لغو کرد و دوبی را به صورت یک بندر آزاد در آورد.
در همان حال کارگزاران خود را به همه سوی خلیج فارس فرستاد تا بزرگترین بازرگانان را چه عرب وچه ایرانی به اقامت در دوبی برانگیزند.
این کارگزاران به تجار وعده زمین رایگان میدادند . به خواسته های آنان در مجلس وسیاست عدم دخالت دولت در امور تجارتی گوش می دادند. و بالاخره این مشوق ها کارگر افتاد،سران تعدادی از بزرگترین خانواده های بازرگان ایرانی پذیرفتند که به دوبی بروند .
سرشماری سال ۱۹۰۱ نشان داد که پانصد ایرانی در دوبی اقامت گزیدند.
ظرف چند سال بعد روشن شد که بیش تر ایرانیانی که لنگه را ترک کرده اند در دوبی ساکن شده اند.
"در ادامه جیم کرین می نویسد:ایرانیان در دوبی محله بستکیه را ساختند که نامش را از بستک شهر آبا واجدادی شان در جنوب مرکزی ایران گرفته بودند. ایرانی ها علاوه بر کسب وکارخود زبان،غداهای متنوع،موسیقی وآداب اجتماعی شان را نظیر مراسم عروسی که چندین روز طول می کشید را به دوبی آوردند. ایرانی ها رونق ودنیا دیدگی را به شهری آوردند که از هیچ یک از آنها آگاهی چندانی نداشت.
بیش تر اهالی دوبی هنوز در کلبه های سقف پوشالی زندگی می کردند وآب آشامیدنی خودرا از چاه های عمومی می گرفتند.
اما شهر دارای محله مدرنی شد همان بستکیه که تازه ترین فناوری تهویه را وارد کرد:بادگیر.
در ادامه مطلب کرین می نویسد:"رهبران دوبی از تجارت آزاد ومشوق های کسب وکارشیخ مکتوم درسها آموختند .آنان می دانند که صرفا با تغییراتی اندک در اوضاع واحوال وخردمندی ها بخت واقبال بندر لنگه ودوبی می تواند جابه جا شود".استان هرمزگان به ویژه غرب استان،در ۱۱۷ سال قبل یعنی یک قرن و۱۷ سال پیش بنیانگذار مدرنیسم در بندر دوبی بودند.
جالب اینجاست که استاندار هرمزگان در اواخر دوره قاجار واوایل دوران پهلوی *سدیدالسلطنه* بوده .او نویسنده ومحقق ومورخ بود وکتاب های تاریخی بسیاری از وی بجا مانده است که هنوز برخی از کتب ایشان منبع دست اول خلیج فارس وبنادر وسواحل جنوب ایران محسوب میگردد.
✍دکتر محمود رئوفی
/channel/iranazadvaabad
فصل خندههای ما هم میرسد
✍️ رحیم قمیشی
دوستم آنسوی دنیا استاد دانشگاه است، همانجا که حاکمیت پر از ظلم ما، قرار است آنجا را فتح کند و به آنها زندگی یاد بدهد!
میگوید برای همه ما، در بدو شروع به تدریس، دورههایی ضروری و اجباری گذاشتند تا اگر احساس کردیم دانشجویی بیانگیزه شده، سر در لاک خود دارد و ممکن است یک وقت خودکشی کند، چهکار باید بکنیم، به کجا آن را گزارش کنیم تا بطور غیرمحسوس کمکش کنند، مبادا به سمت تصمیم اشتباهی برود.
آنجا جان ارزش دارد.
فارغ از آنکه مؤمن است یا بیدین، پولدار است یا بیپول، خارجی است یا داخلی!
دوستم آنسوی دنیا، تصمیم گرفت آرایشگاهی بزند، گفتند شما با آنکه آرایشگر ماهری هستی، اما لازم است شش ماه کمک آرایشگر باشی، سپس یک آزمون، تا ببینیم یاد گرفتهای چگونه باید با مشتری برخورد کنی، مبادا او را تحقیر کنی، مبادا بیادبی کنی، همه چیز که کات کردن مو نیست!
در فاصله کمتر از یک هفته، سه دختر نازنین در کشورم خودکشی کردند، دو تا فوت کردند، یکی که زنده مانده و در بیمارستان روانی، به اجبار بستری شده!
دو دختر نوجوان، وقتی بخاطر آرایش و زیبایی لباس، تهدید به اخراج میشوند، چند ساعت بعد با دنیا خداحافظی میکنند، با همه ما! دخترانی که میشد امروز بین ما باشند، بخندند، ناز کنند، نازشان را بکشیم...
هیچ هیأت ویژهای تشکیل نشد. هیچ دورهای گذارده نشد. هیچ کس توبیخ نشد، هیچکس تسلیت نگفت!
تقصیر آن دخترها بوده که حساس بودهاند، تقصیر آنها بوده که در نوجوانی یاد نگرفتند فحش بشنوند و عصبانی نشوند!
آنها یاد نگرفته بودند وقتی تهدید به اخراج میشوند، باید بخندند و انگشتشان را به نشانه غلط کردید به سمت گوینده بگیرند!
آن دختران آنقدر ناز بودند که با اولین دعوا بریدند، آنها دختران بیتجربه ما بودند.
آنها حق زندگی، حق شادی، حق خنده، حق جشن، حق تولد گرفتن، حق رقص، حق آواز خواندن داشتند، اما از همه اینها حق مُردن نصیبشان شد!
همان که در کشور ما زیاد است.
همان که رایگان توزیع میشود.
همان که برای حاکمان اهمیتی ندارد!
دختری در دانشگاه علوم و تحقیقات از سر استیصال، از سر درد، لباسهایش را درمیآورد، او بهجای آنکه درک شود، بهجای آنکه همکلاسی و مربیاش او را در آغوش بگیرد، دخترم چه شده، چه کسی اذیتت کرده، چرا بغض کردهای، یکراست منتقل میشود به بیمارستان روانیها!
او وقتی برهنه میشود میخواهد خودکشی کند، چرا کسی نمیفهمد!
او دستی برای نوازش نیافته.
او همدردی پیدا نکرده.
او خسته شده...
او دختر ماست
امروز در بیمارستان روانیها به او چه میگذرد، هیچکدام نمیدانیم.
او برادر و خواهر، پدر و مادری نداشته؟ وکیلی ندارد تا بتواند فریاد بزند آنکه باید در آن بیمارستانها بستری شود، روانیهایی هستند که نمیبینند در کشور چه خبر است، و تصور میکنند خدا هستند.
آنها را باید به رواندرمان معرفی کرد که کنترل دستشویی خود را ندارند و کشور را بدست گرفتهاند!
آنها باید درمان شوند که فکر میکنند تا نفس میکشند باید همه کاره باشند و اگر نود درصد مردم هم آنها را نخواهند باز حق حکومت دارند.
دوستان عزیزم!
چه خوب، رفتید جایی که هر روز با خبر مرگ بیدار نمیشوید.
چه کار خوبی کردید رفتید جایی که جان ارزش دارد.
وقتی کسی بغض میکند شانهای برای درددل کردن پیدا میکند، برای خالی کردن دلش، برای گریه کردن!
چه کار خوبی کردید رفتید جایی که میتوانید به پارکها بروید و زیباییها را ببینید.
اینجا اخبار مرگ ما را فرا گرفته...
اخبار خودکشی تهیدستان
کارگران اخراجی
دانش آموزان
دانشجویان
پرستاران
پزشکان!
فقط قول بدهید، وقتی ما خودمان را پیدا کردیم و این دشمنان زندگی و دشمنان ایران را پایین کشیده، و به بیمارستان روانی سپردیم، شما هم برگردید...
تا به پشت سر گذاشتن این دوران سیاه
به صبح شدن این شب تاریک
بخندیم...
و آن روز را
با هم جشن بگیریم
@ghomeishi3
🔝 قسمت پنجم «نوادگان ترکان و مغولان»
در چهارراه تمدن، سفر میکنیم به تاریخ ایران زمین، سرزمین پارس.
برنامه ای هفت قسمتی که ۴۰ سال پیش توسط دیوید فراست ساخته شد، ولی هیچ وقت دیده نشد.
حمید گلی ٤٦ ساله فرزند محمد اهل سنندج در جریان اعتراضات۱۴۰۱ در تهران بر اثر ضربات متعدد باتوم در خیابان ولیعصر تهران ۲۲ آبان در بیمارستان جان باخت.
#چهلم_مهسا_امينی #حمید_گلی توسط دستهجات موتوری لباس شخصی وابسته به سپاه پاسداران مورد حمله قرار میگیرد و پس از ضربات متعدد باتوم در کنار خیابان دچار شکستگی جمجمه میشود و ساعاتی پس از انتقال به بیمارستان تجریش ابتدا به کما میرود و نهایتا در ۲۲ آبان به دلیل شدت جراحات وارده جان خود را از دست داده است.
براساس برگه پزشکی قانونی ، علت مرگ حمید گلی را “صدمات مغزی (خونریزی مغزی و شکستگی جمجمه) بر اثر اصابت جسم سخت” عنوان کرده.
پیکر حمید گلی یک روز بعد فوت به سنندج منتقل و شبانه بدون حضور مردم در بهشت محمدی به خاک سپرده شد.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Ⓜ️ هرم مِزلو و سخن مولانای ما
➕ آبراهام مِزلُو، روانشناس آمریکایی اوکراینیتبار(1908-1970)، هرمی برای نیازمندیهای انسان رسم کرده است که محصول پژوهشهای میدانی او و بر پایۀ تجربههای فراوان انسانی است. این هرم، مکانیسم انگیزشی انسان را در همۀ تصمیمها و برنامههای او نشان میدهد. سلسلهمراتب نیازهای آدمی در هرم مزلو، بدین ترتیب است:
➖1. زیستی(خوراک، پوشاک، غریزۀ جنسی و مسکن)؛
➖2. امنیتی؛
➖3. عاطفی؛
➖4. اجتماعی(احترام و تکریم)؛
➖5. خودشکوفایی.
➕ به گفتۀ او، هر نیازی که در مرتبۀ پایینتری قرار دارد، قویتر و برانگیزانندهتر است. همچنین بدون برآوردن نیازهای فروتر، به طور معمول نوبت به طبقۀ فراتر نمیرسد. یعنی مثلا انسان گرسنه یا هراسان، نمیتواند به رشد یا شکوفایی استعدادهای خود بیندیشد؛ مگر آنکه انسانی استثنایی و فوق العاده باشد یا در موقعیتی ویژه قرار گرفته باشد.
➕ هرم مزلو، رقیبهای دیگری نیز دارد، اما گویا تفاوت مهم و معناداری میان آنها نیست. اختلاف، بیشتر در تعریف و دامنۀ طبقات است تا در ترتیب آنها. مزلو این هرم را برای بخش کارفرمای جامعه(مدیریت) رسم کرده است تا مدیران و برنامهنویسها مواجهۀ عاقلانهتری با شهروندان و مسائل اجتماعی داشته باشند. به همین دلیل در هرم او جایی برای دین و فلسفه و عرفان و حتی علم نیست؛ زیرا در نظر او دین و عرفان و... نیازهای بدون واسطۀ شهروند محسوب نمیشوند که پاسخگویی به آنها وظیفۀ مدیران باشد(ر.ک: تعریف مدیر و مدیریت در جوامع انسانی)؛ بلکه اهمیت هر یک از آنها به اندازۀ کمکی است که به برآوردن نیازهای اصلی انسان میکند.
➕ بنابراین، دین یا فلسفه، اگر در تأمین نیازهای نخست کارایی داشته باشد، همان اندازه مقدم است و اگر برای تأمین نیازهای طبقۀ دوم مفید باشد، در همان طبقه باید به آن توجه شود، نه پیش یا پس از آن. به گفتۀ او انسان بهترتیب و خانهبهخانه، سراغ نیازهای خود میرود؛ یعنی مثلا تا خیالش از نان و آب و مسکن آسوده نشود، دنبال نام و عشق و شکوفایی و خدمترسانی به دیگران نمیرود و اگر هم برود، انگیزۀ واقعی و پنهانش، همان نان و آب و غریزۀ جنسی است. طبقات در هرم مزلو، مراتب انگیزشی است، نه مراحل ارزشی؛ یعنی بدون ارزشداوری یا ارزشگذاری است. مزلو میگوید: «من نمیگویم نان ارزشمندتر از عشق است. میگویم بر آن مقدم است.» او پایینترین نمرۀ مدیریت را به کسانی میدهد که هرم نیازهای انسان را از بالا به پایین میبینند؛ یعنی مثلا در غیبت نان و احترام برای فرزانگان، میكوشند جامعه را مایل به علمآموزی و فرزانگی كنند.
➕ به عقیدۀ او: «هرگونه تغییر در هرم نیازهای انسان، انگیزۀ او را برای رفتارهای شرورانه بیشتر میکند. پس وظیفۀ کارفرما سخنرانی دربارۀ خیر و شرّ نیست. وظیفۀ او هموارسازی راه خیر برای زیردستان است. میان گرسنگی و دزدی، رابطۀ واقعیتر و عامتری وجود دارد تا میان بیفرهنگی و دزدی، یا بیاخلاقی و دزدی.»
💡بارِی؛ به قول مولانای ما:
آدمی اول حریص نان بود
زآنکه قوت و نان، ستون جان بود
چون بهنادر گشت مستغنی ز نان
عاشق نام است و مدح شاعران
📝 زنده نام رضا بابایی
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
«پیام مصاحبه اخیر پالیزدار؟»
در مصاحبه جنجالی و نسبتاً طولانی عباس پالیزدار چند نکته بصورت برجسته جلب توجه میکند؛
۱- پالیزدار ضمن باور جدی به تعمیق مستمرِ فساد و سیستماتیک بودن آن در تمام اجزاء و ارکان نظام جمهوری اسلامی، تمام تلاشش را بکار گرفته تا علیرغم اعلام کدهایی از مفسدین کله گندهٔ لانه کرده در حاکمیت و دفتر رهبری و منصوبین ایشان، وی و خانوادهاش را مبرای از هرگونه آلودگی و حمایتی از مافیای بسیار قدرتمندی بداند که بقول خودش وزراء و رؤسای صنایع معظم خودروسازی پیش آنها هیچ اند و نقش او در مدیریت ایران و رساندن کشور به قله هزیمت اخلاقی و اندماج در تاروپود تنیده شده از انواع مفاسد را کتمان نموده و همچنان تنها راه نجات ایران و اسلامِ به لجن کشیده شدهٔ این سالها را «سپردن عنان امور» بدست نسل جوانتری از همین خانواده میداند تا اگر پدر، ۴۴ سال در مصدر امور بوده (۸سال ریاست جمهوری و ۳۶سال رهبری] و راهبردش در سیاستگذاری ها و مدیریت کشور، ایران را به روز سیاه نشانده و آفتاب عمرش به لب بام رسیده، کار ناتمام گلکاری پدر به پسر سپرده شود تا آن حکمرانی مشعشع به اکمال رسد
او در این فایل با گفتن «مقام رهبری» بجای ذکر متداولِ «حضرت آقا» یا «مقام معظم رهبری» و بدون آرزوی سلامت و طول عمر برای ایشان، به کرات از آرزوی رهبری عاجل، نجات بخش و شایسته مجتبی سخن میگوید و او را تنها گزینه مناسب برای هدایت ایران و اصلاح انبوه کژیهای موجود معرفی میکند تا دلخوری اش از سید علی در عدم حمایت از او و مشایعتش به زندان را هم مکتوم نکرده باشد
چنانچه در بند۲ خواهم آورد در عین حال که میداند تمام مفاسد سیستماتیکِ روز افزون این دهه ها، ثمره نگاه تبعیضی سیدعلی و مدیریت غلط و سیاستگذاریهای فسادزای اوست از یکطرف نمیخواهد تمام پلهای پشت سرش برای بازگشت به کارِ شکوهمندی که انتظارش را دارد خراب کند و از سوی دیگر نیز جُربزه لازم برای حق پویی را ندارد تا وقتی میبیند تمام إشکال به رأس هرم برمیگردد مثل آقا مهدی نصیری به کل سیستم فاسد پشت پا زند و بگوید علت برگشتم از نظام این بود که دیدم تمام مشکل به سیستم حکمرانی معیوب و نوع نگاه و مدیریت شخص رهبری برمیگردد
پالیزدار از نسخه درمانگر مجتبایی میگوید که هم سنخ پدر و «حداد» پدر زنِ خویش است و در تمام این سالها بدون اینکه روی پرده آمده و اعجاز مثبتی نموده باشد، شریک تمام نابسامانی هایی بوده که از ناحیه نهاد ولایت فقیه و شخص پدرش بر این دیار مظلوم رفته و این موضوع چنان نمودی داشته که مرگ خواهی برای او و آرزوی نرسیدن به چنین جایگاهی برای مجتبی پای ثابت بخشی از شعارهای مکرر معترضین در این سالها بوده است
۲- آقای پالیزدار در این فایل نابهنگام و کم فایده ای که فقط تداعی کننده فساد تمام عیار نظام ولایی بظاهر مسلمانی است که در ردیف فاسدترین کشورهای دنیا قرار دارد عمدتاً از مردگانی چون محمد یزدی، امامی کاشانی، داوود احمدی نژاد، رفسنجانی، شاهرودی، جاسبی و مرتضوی و.. میگوید در تلاش است تا ضمن مطرح کردن خود و القاء توهم کاریزما برای خویش، با احتجاج به کاریزمای خلخالی در فرونشاندن قائله ها، خود را بِرَند منحصر به فردی معرفی کند که اگر در بازرسی ریاست جمهوری یا بیت رهبری بکار گیری شود قبل از آنکه شروع بکار کند کاریزمای برندیک اش، لرزه بر جان مفسدان انداخته و بساط فساد را بر می چیند و نمیگوید او که سوگلی تیم رئیسی و منتخب داماد او و مورد عنایت دارو دستهاش بوده چرا در دولت سیدمحرومان!! بکارگیری نشده؟
۳- در این فایل ضمن توجه دادن به قدرت افسانه ای مافیای فساد در ایران و جنایت قتل رئیس بانکی که سوت ناهماهنگ زده! به نکته مهمی در انگیزه تشکیل هیأت تحقیق و تفحص در مجلس هفتم حدّاد عدل ستیز نیز اشاره میکند و آن آتو گرفتن و پیدا کردن فسادی از خاتمی و یاران اصلاح طلبش جهت کوبیدن بر سرشان است و تصریح میکند که هر چه گشتیم فسادی از ایشان و نزدیکانش نیافتیم
همچنانکه اعتراف به اشتباه خود در گرفتاری و ذهن شویی اش توسط محمود احمدی نژاد جهت تخریب رفسنجانی و زدن او و خانواده اش نیز جالب است
همان احمدی نژادی که نزدیکتر بود! و با عملکرد فاجعهبارش ضمن پایه گذاری بسیاری از مفاسد، شاید دهها سال ایران را به عقب برگرداند
در هر صورت این مصاحبه نه تنها نمیتواند و نباید تأییدی بر شایستگی مجتبی برای به کرسی نشاندن او باشد که روزنهٔ باز شده به تجسم گوشه ای از فساد هزارسرِ رخنه نموده تا عمق جان نظامِ باصطلاح اسلامی وقتی شعله ورترمان میکند که میبینیم ظاهراً هیچ مشکلی جز دوتار موی دختران و بستن فضای مجازی به روی مردم جهت مطلع نشدن از هنر مدیریت فقهاء حاکم وجود ندارد.
اصفهان اکبر دانش سرارودی ۲۳ آبان ۱۴۰۳
/channel/NegahyDigarNew
📚قدر کتاب دستِدو کسی داند که به خرید کتابِنو گرفتار آید.
📌با پول یک کتاب نو، چند تا کتاب دستدو داشته باش.
کتاب فرصت
عرضهی کتابهای دستِدو مطرح در زمینههای:
ادبیات، فلسفه، عرفان، تاریخ و ...
/channel/forsatbook
/channel/forsatbook
/channel/forsatbook
حضور بر سر مزار شهدای آبان ۹۸ در آرامستان اسلام شهر
دیروز در پنجمین سالگرد، به اتفاق خانواده شهید جاوید نام محسن جعفر پناه بر سر مزار محسن و سه شهید دیگر که در آبان ۹۸ با گلوله جنگی ماموران سرکوب به شهادت رسیده بودند، حاضر شدم و برای ارواح زنده و شاهدشان طلب رحمت و شادی از خداوند کردم.
۳ شهید دیگر عبارتند از:
محمد طاهری
نقد علی رمضانی
محمد مهدی حق گو
سازمان حقوق بشر ایران، روز ۲۹ آذر ۱۳۹۸ اعلام کرد طی اعتراضهای سراسری آبان در ایران دستکم ۳۲۴ نفر از شهروندان کشته و حدود ۱۰ هزار نفر نیز بازداشت شدهاند. ۱۲ دی ۱۳۹۸ وبگاه کلمه اعلام کرد: اخبار رسمی منتشر نشده از کشتهشدن ۶۳۱ نفر از هموطنان در اعتراضات آبان ۱۳۹۸ حکایت دارد
/channel/iranazadvaabad
🔴 فقط زائران؟
✍ اجلال قوامی
🔸تصادفات جاده ای در کردستان هر روز و هر ماه و هر سال جان های زیادی را می گیرد و خانواده های بسیاری را به عزا می نشیند.همین تابستان گذشته تصادف دردناک و زجر آور در نزدیکی روستای " سه راو قامش" در نزدیکی سنندج سرنشینان سواری زنده زنده در آتش سوختند.اینکه آمار تصادف های جاده ای در کردستان به نسبت سایر نقاط کشور بالا است بحث فنی است و خارج از مقصود این نوشتار.
🔸در تازه ترین مورد تصادف جاده ای در کردستان اتوبوس حامل زائران زنجانی در جاده قروه دچار حادثه شد و چند نفر جان باختند و عده زیادی هم زخمی و روانه بیمارستان شدند.بلافاصله استاندار روانه قروه شده و از نزدیک جویای احوال زائران مجروح و روند درمانی آنها شدند. نکته اینجا است آیا عیادت استاندار از مجروحان این حادثه صرفا به دلیل اینکه آنها زائر بوده اند، صورت گرفته است یا بر اساس چیز دیگری بوده که ما از آن اطلاعی نداریم.چرا این پرسش مطرح است؟ چون این جاده های مرگ هر ساعت و دقیقه جان های زیادی را می گیرند اما دریغ از اینکه مسئول درجه چندمی جویای حالشان شود.شاید خون شان رنگین نباشد.به هر حال این عیادت و حضور استاندار از زائران مجروح این گونه القا می شود که چون زائر بوده اند عیادت استاندار از آنها باید صورت می گرفت.اگر موردی از تصادف در روزها ی آینده پیش آید که امیدواریم هرگز چنین نشود آیا استاندار محترم بدون فوت وقت جویای اوضاع و احوال آنها می شود؟
📚 پیشنهاد کتاب: کارآمدی در محیط نهادی ناکارآمد
در مقدمۀ دکتر محسن رنانی بر این کتاب میخوانیم:
جزئیات مهم است. جزئیات به نظر بیاهمیت، حقایق بسیار مهمی را از سازوکارهای بنیادین ولی مغفولماندۀ کشورهای در حال توسعه بیان میکند. به گفتۀ رول، نظریهپردازان و پژوهشگران توسعه، سازمانها و نهادهای موفق در نظام ساختاری غیرکارآمد و رانتی را عمدتاً به عنوان استثناء یا دادۀ پرت کنار میگذاشتند... ولی حتی اگر آنها را استثناء بدانیم، سؤال این است که چرا و چگونه این استثنائات شکل گرفته و در برخی موارد تداوم یافتهاند. نظریۀ کانونهای اثربخشی که کتاب حاضر نخستین مرجع فارسی آن به شمار میرود، تلاشی است برای تئوریزه کردن این رخدادها.
نام کتاب: کارآمدی در محیط نهادی ناکارآمد
نویسنده: گروه نویسندگان
گردآوری و ترجمه: نسرین قنواتی، میثم ملکشاه
با مقدمۀ محسن رنانی
قطع: رقعی
نوبت چاپ: نخست
تعداد صفحات: ۳۰۰
#انتشارات_روزنه #کتاب
🛒 خرید اینترنتی کتاب با تخفیف
📖مطالعۀ ۲۰ صفحۀ نخست کتاب
▫️تلگرام نشر روزنه
▫️اینستاگرام نشر روزنه
☎️ 02188721514
🔴 تقابل همتایان برداشت سیاسی ادیان
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 وقتی «هگل» ادعا کرد که عصر مدرن، عصر آشتی باورهای مذهبی، فلسفه (به ویژه فلسفه سیاسی) و «جامعه خوب» است و در کنار نظر متفکران اولیه مدرن که راه جدایی بزرگ (جدایی دین و سیاست) را هموار کردند، نظر دیگری را تعبیه کرد، بسیاری را خوش نیامد. شاید آنها چنین روزی را میدیدند که نگاه خوشبینانهای به این آشتی نداشتند.
⬅️ متفکران اولیه مدرن بر این باور بودند، «تاریخ باستان و قرون وسطی، درسی روشن به ما میدهد: اینکه وحدت اقتدار سیاسی و دینی هر دو را به فساد کشاند». هگل این نظر را پذیرفت؛ اما علاوه بر آن، بر این عقیده پای فشرد که «تاریخ مدرن؛ ولو نوخاسته باشد، درس دیگری را آموخت: اینکه جدایی جزمی اقتدار سیاسی از کل اعتقادات دینی پایداری ندارد».
اما شرط هگل برای دینی که با سیاست در جامعه مدرن، آشتی پذیر است، «پروتستانتیسم» بود. او بر این باور است، پروتستانتیسم که واسطه بین خدا و انسان را حذف میکند و او را آزاد از انحصار طلبی و تحکم روحانیان و اقتدار سیاسی کلیسا میخواهد، دین جامعه مدرن است و به تعبیر وی، «انسان مدرن بودن؛ یعنی پروتستان بالفعل بودن».
⬅️ این ادعای هگل در جامعه آمریکا و رویداد انتخاباتی آن به اثبات رسید؛ آنچه نشان داد «تا چه حد، سیاست و مذهب در جامعه پروتستان محافظهکار و راستگرای آمریکا به هم گره خورده است» و شگفتی اینجاست، برخی دین ستیزان ناآگاهانه به جانبداری از فرد و جریانی برمیخیزند که اگر نبود، حمایت دینداران راستگرا و ارتباط محکم سیاستمداران محلی آنها در چندین ایالت، هرگز به جشن پیروزی نمینشستند.
⬅️ «رهبری دوگانه در سیاست و مذهب، معمولاً در منطقهای از آمریکا دیده میشود که به «کمربند انجیلی» معروف است، منطقهای وسیع که شامل دست کم ۹ ایالت عمدتاً پروتستان و جمهوریخواه است»، منطقهای که به واقع، به طور غالب، خواهان تنیدگی دین و سیاست و پاسداری حکومت از ارزشهای دینی هستند. «کمربند انجیلی که در جنوب آمریکا واقع شده، مرکز رشد و افزایش نفوذ سیاسی رهبران محافظهکار پروتستان بوده است».
⬅️ پیش از این، در یادداشتی، به نقل از «مارک لیلا» اندیشمند سیاسی آمریکایی بدین اشاره شد که «اگر قانون اساسی و نهادهای تحکیم شده دموکراتیک در آن کشور نبود، امواج آخرالزمانی و معطوف به احیای الهیات سیاسی، این کشور را در خود فرو میبلعید». کشیشان کمربند انجیلی بر این باورند که «باید ساختارهای قدرت را تغییر دهیم» و «جدا کردن مذهب از سیاست بی معنی است» و بسیاری بر این باورند، «ترامپ» را خدا فرستاد تا بر کشور ما حکومت کند!
⬅️ به لحاظ اندیشهای، بسیار طنز گونه مینماید، عدهای برای سرنگونی یک حکومت دینی که باورهای مذهبی آخرالزمانی در آن با سیاست عجین شده است، تشکیل دولت راستگرای کاندیدای پیروز این جریان فکری را در آمریکا انتظار میکشند، جریانی که همتایان مسیحی اندیشه حاکم در آن حکومت اسلامی هستند و همتایان یهودی آنها نیز در ضلع دیگر این مثلث، در سرزمین موعود آخرالزمانیشان بر سر کار.
⬅️ این چیزی جز تقابل همتایان برداشت سیاسی ادیان نیست، باورمندان به الاهیات سیاسی و برداشت های موعدگرایانه آخرالزمانی از دین سیاسی. آیا هگل این را در عصر مدرن از نظر دور داشته بود؟ آنچه که به باور اندیشمندان مدرن تهدیدی جدی برای بزرگترین دستاورد مدرن یعنی «دموکراسی» است.
/channel/M_Hajihashemi_iran1