"کیانوش سنجری" را شما کشتید
✍️ رحیم قمیشی
من تا امروز نمیدانستم جوانی که دیشب به زندگی خود پایان داده بود، قبلاً زندانی سیاسی بوده است، قبلاً ماهها در انفرادی به سر برده، قبلاً با وثیقه آزاد شده، و او برای استخدام در بخش خصوصی هم، گواهی عدم سوءپیشینه نمیتوانسته بگیرد.
من نمیدانستم او را به قتل رساندهاند.
و الان قاتلش آزادانه میگردد!
آمدم برای قاتلش بنویسم، صورتش را از اخبار برنگرداند، مردم همه عزادار او هستند.
همان وقتی که او را به انفرادی بردید، همان موقع که به او فهماندید در کشورش جایی برای زندگی ندارد، همان موقع که به او تفهیم کردید چون شما را قبول ندارد، چون نظامتان را قبول ندارد، یک مجرم است، شما او را کشتید!
او تنها نفس میکشید...
شما قاتل او هستید!
چند زندانی پس از آزادی سکته کردند؟ همه مرگشان طبیعی بوده؟ چند نفر در زندان جان دادند، یادتان هست به سینه هاله سحابی، که برای تشییع پدرش آمده بود بیرون از زندان، لگد زدید و او زود مُرد، شما قبلاً او را کشته بودید، شما قاتلید.
دختری را که غریبانه آمده بود تهران ظالمانه گرفتید، بردید وزرا، به او گفتید او منحرف است، فاحشه است! او چرا سکته نکند، چرا قلبش نایستد، شما او را کشتهاید.
شما قاتل او هستید.
وقتی جوانها را بیکار میکنید، پدران کار ندارند، حقوقشان به زندگی نمیرسد، مادران فرزندانشان را نمیبینند، و فردایش تشییع جنازهشان است، آنها نمردهاند، آنها را کشتهاند.
شما قاتلید.
آن بچهها که در خودروهای ناامن داخلی میمیرند، آنها که در جادههای غیر ایمن میمیرند، مرگشان طبیعی نیست، شما آنها را کشتهاید، وقتی بودجه آباد کردن کشور را در خارج هزینه میکنید.
پدر و مادری که فرزندانشان را سوار هواپیما میکنند، پیکرهایی سوخته تحویلشان میدهید، و دروغ میشنوند و دروغ میشنوند، شما نه فقط آن فرزندان، پدر و مادرهایشان، برادرها و خواهرهایشان را هم کشتهاید، نگاه نکنید نفس میکشند، من درد دلهای آنها را دارم، منتشر نمیکنم دل مردم بیشتر نشکند. آنها برای مرگشان و دیدار جگرگوشههایشان لحظهشماری میکنند!
شما قاتلید.
همه آنها که ندارند خرج درمانشان کنند، همه آنها که دق میکنند، همه آنها که بهخاطر اندیشه زندانشان میکنید، خانوادههایی که سالها حق یک مرخصی، به زندانیشان داده نمیشود، دیگر زنده نیستند...
آنها فقط نفس میکشند.
شما قاتل همه آنها هستید!
ای قاتلان مردم ایران
شما که همه بودجه کشور را خرج جنگ افروزی میکنید، شما که مردم فقیر را فقیرتر میکنید، شما که برایتان مهم نیست همه چیز با چه سرعتی گران و گرانتر میشود، شما قاتلید. شما قاتل معدنچیان هستید، قاتل آنها که به اعتیاد کشیده میشوند، زندگیهایی که از هم میپاشد.
شما صدها هزار از مردم ایران را کشتهاید. شما قاتلید.
کیانوش سنجری را شما کشتید.
دنبال تشکیل پرونده بیماری زمینهای برایش نباشید!
رد پای شما معلوم است
همه میبینند
دستهایتان را
که بر گلوی این مردم است.
روزی مردم خواهند گفت؛
هزار کشته میدهیم
اما دست قاتلان را کوتاه میکنیم.
روزی مردم خواهند گفت؛
اعتراض حق ماست
مرگ شرف دارد
به این زندگی!
کیانوش سنجری خیلی مظلوم رفت.
خدا کند آن زندگی را که از خدا طلب داشت
به او بدهند
یک زندگی بدون دلهره
بدون زندان
بدون ظلم
خدا کند او به آرزوهایش برسد
برسد به آنجا که
عاطفه باشد...
@ghomeishi3
/channel/iranazadvaabad
خاله میخواد بستری بشه!
از دیروز که خانم دارستانی خبر از راه انداختن کلینیک برای ترک بیحجابی داده، این ماهطلعت امان مرا بریده است. یکریز رنگ میزند و میپرسد که آدرسش کجاست چون میخواد بره در آنجا بستری بشه!
بهش میگم خاله! تو که حجاب داری! با عصبانیت میگه؛ تو هفت ساله که منو ندیدی، از کجا میدونی حجاب دارم؟ میگم؛ یعنی حجابت را برداشتی؟ می گه؛ چرا ایقدر سوسراغو میکنی؟ لابد ورداشتم دیگه! میپرسم؛ پس چرا میخوای برای گذاشتنش خودتو تو کلینیک بستری کنی؟ میگه؛ کیلنیکشون مجانیه؟ غذا هم میدن؟ میگم؛ خبر ندارم خاله. میگه؛ اگه مجانیه و غذا هم میدن خاله به ارواح خاک عمو قسمت میدم که نری بنویسی و مسخره کنی و نذاری راش بندازن! خاله! مَ خیلی وقته دلم میخواد بیام تهرون ببینم چطور جائیه، ولی وسعم نمیکشه! اگر این کیلینیکی که میگن مجانی باشه خب منم مییام اوجا بستری میشم که هم فال باشه هم تماشا!
بعد با نگرانی می پرسه؛ خاله! خبر نداری برای ئی بینمازا و روزهخوارا هم میخوان کلینیک راه بندازن یا نه؟ اگه خواستن به من خبری بده، چون این کلاسمال که خدا سرشاده چن ساله روزه نمیگیره، قاسو و فاطومون هم که اصلاً نماز نمیخونن! اگه بشه یه کلینیکی هم بزنن برا نمازنخونا و روزه نگیرا، اونوقت چارنفری باهم مییایم. بنویس پول اتومبوس و قطار هم یادشون نره. خدا خیرت بده خاله، اگه بتونی جلوجلو منه ثفتنام کنی یک فاتح برا عمو میخونم. درسته هیچکارهای ولی اینقد که ازت وَر میآ!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
▫️ نطقیات برگزار میکند:
📢 دورهٔ آموزش جامع نگارش علمی فارسی
🚮 دکتر علیاصغر سلطانی
🗓 دوشنبهها از ساعت ۱۸ تا ۲۰ ( ۱۲ جلسه )
🔵ظرفیت دوره: ۲۰ نفر
👤 آشنایی با استاد:
- دانش آموختۀ دکترای زبانشناسی از دانشگاه علامه طباطبایی
- دانشیار دانشکدهٔ زبانهای خارجی و مطالعات بینافرهنگی در دانشگاه باقرالعلوم
- مدیر مسئول و موسس نشر لوگوس
✍️ در مقام تألیف:
- نگارش دانشگاهی، پاراگرافنویسی (۱۳۹۶)، تهران، نشر لوگوس
- نگارش دانشگاهی، مقالهنویسی (۱۳۹۹)، تهران، نشر لوگوس
- اصول و روش نگارش دانشگاهی (۱۳۹۹)، قم: انتشارات دانشگاه مفید
- قدرت، گفتمان و زبان: سازوکارهای جریان قدرت در جمهوری اسلامی ایران. ( ۱۳۸۴) نشر نی.
✍️ در مقام مترجم:
- عربی معاصر. مولف: اکهرد شولتز. مترجم: سیدعلی اصغر سلطانی. (۱۳۹۲) تهران: نشر علم.
🟢 معرفی اجمالی دوره:
از نقطهگذاری، پاراگرافنویسی تا نگارش مقالهها و رسالههای علمی همگی پدیدههایی جدید هستند که از عصر مشروطه به این سو وارد ایران شده اند؛ اما قواعد و اصول حاکم بر نگارش آنها متاسفانه همراه با این قالبهای نگارشی در نظامهای آموزشی ما وارد نشده اند. این در حالی است که آموزش نگارش علمی و دانشگاهی در جهان قدمتی طولانی دارد و مباحث مهمی چون ساختارهای کلان و خرد انواع مقالهها، شیوههای پشتیبانی از مدعا و بسط مطلب، روشهای حفظ انسجام متن در سطوح پارگراف، مقالهٔ کوتاه، مقالهٔ علمی، پایاننامه، نگارش تحلیلی و انتقادی پیشینه، و نظامهای ارجاعدهی و غیره را در اختیار نویسندگان قرار میدهد تا آنها بتوانند به واسطه این قواعد متونی با ساختاری محکم و محتوایی غنی بنویسند.
علیرغم نیاز شدید به مهارتهایی از این دست، در نظامهای آموزشی رسمی ایران به آموزش این روشها و قواعد آن توجهی جدی نشده است. کتابهایی که به صورت جستهوگریخته در این زمینه نوشته شده اند و دورههای مختلفی که در گوشهوکنار برگزار میشوند غالبا یا در سطحی بسیار خرد مانند گزینش واژگان و دستور زبان فارسی محدود بوده اند، یا جنبههای شکلی بسیار کلی را در نظر گرفته اند، و یا به صورت نظری به این مباحث پرداخته اند. در این دورهها و کلاسها، به روش تحقیق، گردآوری دادهها، یادداشتبرداری و تجزیه و تحلیل توجه میشود؛ اما گفته نمیشود در مرحلهٔ نگارش چگونه باید این اطلاعات را روی کاغذ آورد.
🟢 هدف دوره:
هدف اصلی این کارگاه، ارتقای کیفیت نگارش در میان اساتید، پژوهشگران، و دانشجویان با استفاده از راهکارهای بلاغت نوین به صورت عملی است. در واقع، این دوره حلقهٔ مفقودهٔ نظام آموزشی ما در دانشگاهها و مراکز آموزشی دیگر را مدنظر قرار داده است و به مخاطبان میآموزد اطلاعات جمعآوریشده را چطور باید در قالب پاراگراف، مقالهٔ کوتاه، مقالهٔ علمی و پایاننامه به رشته تحریر در آورند. ارائهٔ این دوره به صورت عملی و همراه با مثالهای متنوع در کنار وادار کردن شرکتکنندگان به نوشتن بر اساس الگوهای داده شده است.
🟢 روش تدریس:
در هر جلسه از کارگاه، که معمولا دو ساعت طول میکشد، یک یا چند الگو با مثالهای متعدد معرفی و تشریح میشوند و از شرکتکنندگان خواسته میشود بر اساس الگو، نمونهای را برای جلسهٔ بعد بنویسند. تکالیف تایپشده در ابتدای جلسهٔ بعد در کلاس بررسی میشود.
🗒 سرفصل مطالب:
این کارگاه شامل سه بخش است: پارگرافنویسی، مقالهنویسی و پژوهشنویسی.
⭕پارگرافنویسی- برخی از عناوین این بخش عبارتند از:
- آشنایی با ساختار پاراگراف
- انواع جمله در پارگراف
- انواع پاراگراف به لحاظ ساختاری
- انواع پاراگراف به لحاظ راهکارهای بلاغی برای بسط مطلب.
⭕مقالهنویسی - برخی از مباحث مطرح در این دوره عبارتند از:
- آشنایی با ساختمان مقالههای کوتاه
- پاراگراف/پاراگرافهای مقدمه در مقالههای کوتاه
- پاراگرافهای پشتیبان در مقالههای کوتاه
- پاراگرافهای نتیجهگیری در مقالههای کوتاه
- انواع مقالههای کوتاه بر اساس شیوههای بسط مطلب در بلاغت نوین
⭕ پژوهشنویسی
برخی از مباحثی که در این بخش طرح میشوند عبارتند از:
- آشنایی با ویژگیهای ششگانهٔ یک متن علمی معیار
- آشنایی با انواع، ساختار و اجزای علمی یک اثر
- مهارتهای استفاده از آثار دیگران در اثر خود به صورت نقل قول، بازنویسی و تلخیص.
- شیوههای ارجاعدهی و مستندسازی
- نگارش چکیده و اجزای آن.
📞 برای ثبتنام و مشاوره در خصوص دوره لطفا با آیدی زیر تماس بگیرید:
t.me/nutqiyyat_admin
🔴
🌐 t.me/nutqiyyat
🌐 Instagram.com/nutqiyyat
▶️ nutqiyyat" rel="nofollow">https://youtube.com/@nutqiyyat
فصل خندههای ما هم میرسد
✍️ رحیم قمیشی
دوستم آنسوی دنیا استاد دانشگاه است، همانجا که حاکمیت پر از ظلم ما، قرار است آنجا را فتح کند و به آنها زندگی یاد بدهد!
میگوید برای همه ما، در بدو شروع به تدریس، دورههایی ضروری و اجباری گذاشتند تا اگر احساس کردیم دانشجویی بیانگیزه شده، سر در لاک خود دارد و ممکن است یک وقت خودکشی کند، چهکار باید بکنیم، به کجا آن را گزارش کنیم تا بطور غیرمحسوس کمکش کنند، مبادا به سمت تصمیم اشتباهی برود.
آنجا جان ارزش دارد.
فارغ از آنکه مؤمن است یا بیدین، پولدار است یا بیپول، خارجی است یا داخلی!
دوستم آنسوی دنیا، تصمیم گرفت آرایشگاهی بزند، گفتند شما با آنکه آرایشگر ماهری هستی، اما لازم است شش ماه کمک آرایشگر باشی، سپس یک آزمون، تا ببینیم یاد گرفتهای چگونه باید با مشتری برخورد کنی، مبادا او را تحقیر کنی، مبادا بیادبی کنی، همه چیز که کات کردن مو نیست!
در فاصله کمتر از یک هفته، سه دختر نازنین در کشورم خودکشی کردند، دو تا فوت کردند، یکی که زنده مانده و در بیمارستان روانی، به اجبار بستری شده!
دو دختر نوجوان، وقتی بخاطر آرایش و زیبایی لباس، تهدید به اخراج میشوند، چند ساعت بعد با دنیا خداحافظی میکنند، با همه ما! دخترانی که میشد امروز بین ما باشند، بخندند، ناز کنند، نازشان را بکشیم...
هیچ هیأت ویژهای تشکیل نشد. هیچ دورهای گذارده نشد. هیچ کس توبیخ نشد، هیچکس تسلیت نگفت!
تقصیر آن دخترها بوده که حساس بودهاند، تقصیر آنها بوده که در نوجوانی یاد نگرفتند فحش بشنوند و عصبانی نشوند!
آنها یاد نگرفته بودند وقتی تهدید به اخراج میشوند، باید بخندند و انگشتشان را به نشانه غلط کردید به سمت گوینده بگیرند!
آن دختران آنقدر ناز بودند که با اولین دعوا بریدند، آنها دختران بیتجربه ما بودند.
آنها حق زندگی، حق شادی، حق خنده، حق جشن، حق تولد گرفتن، حق رقص، حق آواز خواندن داشتند، اما از همه اینها حق مُردن نصیبشان شد!
همان که در کشور ما زیاد است.
همان که رایگان توزیع میشود.
همان که برای حاکمان اهمیتی ندارد!
دختری در دانشگاه علوم و تحقیقات از سر استیصال، از سر درد، لباسهایش را درمیآورد، او بهجای آنکه درک شود، بهجای آنکه همکلاسی و مربیاش او را در آغوش بگیرد، دخترم چه شده، چه کسی اذیتت کرده، چرا بغض کردهای، یکراست منتقل میشود به بیمارستان روانیها!
او وقتی برهنه میشود میخواهد خودکشی کند، چرا کسی نمیفهمد!
او دستی برای نوازش نیافته.
او همدردی پیدا نکرده.
او خسته شده...
او دختر ماست
امروز در بیمارستان روانیها به او چه میگذرد، هیچکدام نمیدانیم.
او برادر و خواهر، پدر و مادری نداشته؟ وکیلی ندارد تا بتواند فریاد بزند آنکه باید در آن بیمارستانها بستری شود، روانیهایی هستند که نمیبینند در کشور چه خبر است، و تصور میکنند خدا هستند.
آنها را باید به رواندرمان معرفی کرد که کنترل دستشویی خود را ندارند و کشور را بدست گرفتهاند!
آنها باید درمان شوند که فکر میکنند تا نفس میکشند باید همه کاره باشند و اگر نود درصد مردم هم آنها را نخواهند باز حق حکومت دارند.
دوستان عزیزم!
چه خوب، رفتید جایی که هر روز با خبر مرگ بیدار نمیشوید.
چه کار خوبی کردید رفتید جایی که جان ارزش دارد.
وقتی کسی بغض میکند شانهای برای درددل کردن پیدا میکند، برای خالی کردن دلش، برای گریه کردن!
چه کار خوبی کردید رفتید جایی که میتوانید به پارکها بروید و زیباییها را ببینید.
اینجا اخبار مرگ ما را فرا گرفته...
اخبار خودکشی تهیدستان
کارگران اخراجی
دانش آموزان
دانشجویان
پرستاران
پزشکان!
فقط قول بدهید، وقتی ما خودمان را پیدا کردیم و این دشمنان زندگی و دشمنان ایران را پایین کشیده، و به بیمارستان روانی سپردیم، شما هم برگردید...
تا به پشت سر گذاشتن این دوران سیاه
به صبح شدن این شب تاریک
بخندیم...
و آن روز را
با هم جشن بگیریم
@ghomeishi3
🔝 قسمت پنجم «نوادگان ترکان و مغولان»
در چهارراه تمدن، سفر میکنیم به تاریخ ایران زمین، سرزمین پارس.
برنامه ای هفت قسمتی که ۴۰ سال پیش توسط دیوید فراست ساخته شد، ولی هیچ وقت دیده نشد.
حمید گلی ٤٦ ساله فرزند محمد اهل سنندج در جریان اعتراضات۱۴۰۱ در تهران بر اثر ضربات متعدد باتوم در خیابان ولیعصر تهران ۲۲ آبان در بیمارستان جان باخت.
#چهلم_مهسا_امينی #حمید_گلی توسط دستهجات موتوری لباس شخصی وابسته به سپاه پاسداران مورد حمله قرار میگیرد و پس از ضربات متعدد باتوم در کنار خیابان دچار شکستگی جمجمه میشود و ساعاتی پس از انتقال به بیمارستان تجریش ابتدا به کما میرود و نهایتا در ۲۲ آبان به دلیل شدت جراحات وارده جان خود را از دست داده است.
براساس برگه پزشکی قانونی ، علت مرگ حمید گلی را “صدمات مغزی (خونریزی مغزی و شکستگی جمجمه) بر اثر اصابت جسم سخت” عنوان کرده.
پیکر حمید گلی یک روز بعد فوت به سنندج منتقل و شبانه بدون حضور مردم در بهشت محمدی به خاک سپرده شد.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Ⓜ️ هرم مِزلو و سخن مولانای ما
➕ آبراهام مِزلُو، روانشناس آمریکایی اوکراینیتبار(1908-1970)، هرمی برای نیازمندیهای انسان رسم کرده است که محصول پژوهشهای میدانی او و بر پایۀ تجربههای فراوان انسانی است. این هرم، مکانیسم انگیزشی انسان را در همۀ تصمیمها و برنامههای او نشان میدهد. سلسلهمراتب نیازهای آدمی در هرم مزلو، بدین ترتیب است:
➖1. زیستی(خوراک، پوشاک، غریزۀ جنسی و مسکن)؛
➖2. امنیتی؛
➖3. عاطفی؛
➖4. اجتماعی(احترام و تکریم)؛
➖5. خودشکوفایی.
➕ به گفتۀ او، هر نیازی که در مرتبۀ پایینتری قرار دارد، قویتر و برانگیزانندهتر است. همچنین بدون برآوردن نیازهای فروتر، به طور معمول نوبت به طبقۀ فراتر نمیرسد. یعنی مثلا انسان گرسنه یا هراسان، نمیتواند به رشد یا شکوفایی استعدادهای خود بیندیشد؛ مگر آنکه انسانی استثنایی و فوق العاده باشد یا در موقعیتی ویژه قرار گرفته باشد.
➕ هرم مزلو، رقیبهای دیگری نیز دارد، اما گویا تفاوت مهم و معناداری میان آنها نیست. اختلاف، بیشتر در تعریف و دامنۀ طبقات است تا در ترتیب آنها. مزلو این هرم را برای بخش کارفرمای جامعه(مدیریت) رسم کرده است تا مدیران و برنامهنویسها مواجهۀ عاقلانهتری با شهروندان و مسائل اجتماعی داشته باشند. به همین دلیل در هرم او جایی برای دین و فلسفه و عرفان و حتی علم نیست؛ زیرا در نظر او دین و عرفان و... نیازهای بدون واسطۀ شهروند محسوب نمیشوند که پاسخگویی به آنها وظیفۀ مدیران باشد(ر.ک: تعریف مدیر و مدیریت در جوامع انسانی)؛ بلکه اهمیت هر یک از آنها به اندازۀ کمکی است که به برآوردن نیازهای اصلی انسان میکند.
➕ بنابراین، دین یا فلسفه، اگر در تأمین نیازهای نخست کارایی داشته باشد، همان اندازه مقدم است و اگر برای تأمین نیازهای طبقۀ دوم مفید باشد، در همان طبقه باید به آن توجه شود، نه پیش یا پس از آن. به گفتۀ او انسان بهترتیب و خانهبهخانه، سراغ نیازهای خود میرود؛ یعنی مثلا تا خیالش از نان و آب و مسکن آسوده نشود، دنبال نام و عشق و شکوفایی و خدمترسانی به دیگران نمیرود و اگر هم برود، انگیزۀ واقعی و پنهانش، همان نان و آب و غریزۀ جنسی است. طبقات در هرم مزلو، مراتب انگیزشی است، نه مراحل ارزشی؛ یعنی بدون ارزشداوری یا ارزشگذاری است. مزلو میگوید: «من نمیگویم نان ارزشمندتر از عشق است. میگویم بر آن مقدم است.» او پایینترین نمرۀ مدیریت را به کسانی میدهد که هرم نیازهای انسان را از بالا به پایین میبینند؛ یعنی مثلا در غیبت نان و احترام برای فرزانگان، میكوشند جامعه را مایل به علمآموزی و فرزانگی كنند.
➕ به عقیدۀ او: «هرگونه تغییر در هرم نیازهای انسان، انگیزۀ او را برای رفتارهای شرورانه بیشتر میکند. پس وظیفۀ کارفرما سخنرانی دربارۀ خیر و شرّ نیست. وظیفۀ او هموارسازی راه خیر برای زیردستان است. میان گرسنگی و دزدی، رابطۀ واقعیتر و عامتری وجود دارد تا میان بیفرهنگی و دزدی، یا بیاخلاقی و دزدی.»
💡بارِی؛ به قول مولانای ما:
آدمی اول حریص نان بود
زآنکه قوت و نان، ستون جان بود
چون بهنادر گشت مستغنی ز نان
عاشق نام است و مدح شاعران
📝 زنده نام رضا بابایی
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
«پیام مصاحبه اخیر پالیزدار؟»
در مصاحبه جنجالی و نسبتاً طولانی عباس پالیزدار چند نکته بصورت برجسته جلب توجه میکند؛
۱- پالیزدار ضمن باور جدی به تعمیق مستمرِ فساد و سیستماتیک بودن آن در تمام اجزاء و ارکان نظام جمهوری اسلامی، تمام تلاشش را بکار گرفته تا علیرغم اعلام کدهایی از مفسدین کله گندهٔ لانه کرده در حاکمیت و دفتر رهبری و منصوبین ایشان، وی و خانوادهاش را مبرای از هرگونه آلودگی و حمایتی از مافیای بسیار قدرتمندی بداند که بقول خودش وزراء و رؤسای صنایع معظم خودروسازی پیش آنها هیچ اند و نقش او در مدیریت ایران و رساندن کشور به قله هزیمت اخلاقی و اندماج در تاروپود تنیده شده از انواع مفاسد را کتمان نموده و همچنان تنها راه نجات ایران و اسلامِ به لجن کشیده شدهٔ این سالها را «سپردن عنان امور» بدست نسل جوانتری از همین خانواده میداند تا اگر پدر، ۴۴ سال در مصدر امور بوده (۸سال ریاست جمهوری و ۳۶سال رهبری] و راهبردش در سیاستگذاری ها و مدیریت کشور، ایران را به روز سیاه نشانده و آفتاب عمرش به لب بام رسیده، کار ناتمام گلکاری پدر به پسر سپرده شود تا آن حکمرانی مشعشع به اکمال رسد
او در این فایل با گفتن «مقام رهبری» بجای ذکر متداولِ «حضرت آقا» یا «مقام معظم رهبری» و بدون آرزوی سلامت و طول عمر برای ایشان، به کرات از آرزوی رهبری عاجل، نجات بخش و شایسته مجتبی سخن میگوید و او را تنها گزینه مناسب برای هدایت ایران و اصلاح انبوه کژیهای موجود معرفی میکند تا دلخوری اش از سید علی در عدم حمایت از او و مشایعتش به زندان را هم مکتوم نکرده باشد
چنانچه در بند۲ خواهم آورد در عین حال که میداند تمام مفاسد سیستماتیکِ روز افزون این دهه ها، ثمره نگاه تبعیضی سیدعلی و مدیریت غلط و سیاستگذاریهای فسادزای اوست از یکطرف نمیخواهد تمام پلهای پشت سرش برای بازگشت به کارِ شکوهمندی که انتظارش را دارد خراب کند و از سوی دیگر نیز جُربزه لازم برای حق پویی را ندارد تا وقتی میبیند تمام إشکال به رأس هرم برمیگردد مثل آقا مهدی نصیری به کل سیستم فاسد پشت پا زند و بگوید علت برگشتم از نظام این بود که دیدم تمام مشکل به سیستم حکمرانی معیوب و نوع نگاه و مدیریت شخص رهبری برمیگردد
پالیزدار از نسخه درمانگر مجتبایی میگوید که هم سنخ پدر و «حداد» پدر زنِ خویش است و در تمام این سالها بدون اینکه روی پرده آمده و اعجاز مثبتی نموده باشد، شریک تمام نابسامانی هایی بوده که از ناحیه نهاد ولایت فقیه و شخص پدرش بر این دیار مظلوم رفته و این موضوع چنان نمودی داشته که مرگ خواهی برای او و آرزوی نرسیدن به چنین جایگاهی برای مجتبی پای ثابت بخشی از شعارهای مکرر معترضین در این سالها بوده است
۲- آقای پالیزدار در این فایل نابهنگام و کم فایده ای که فقط تداعی کننده فساد تمام عیار نظام ولایی بظاهر مسلمانی است که در ردیف فاسدترین کشورهای دنیا قرار دارد عمدتاً از مردگانی چون محمد یزدی، امامی کاشانی، داوود احمدی نژاد، رفسنجانی، شاهرودی، جاسبی و مرتضوی و.. میگوید در تلاش است تا ضمن مطرح کردن خود و القاء توهم کاریزما برای خویش، با احتجاج به کاریزمای خلخالی در فرونشاندن قائله ها، خود را بِرَند منحصر به فردی معرفی کند که اگر در بازرسی ریاست جمهوری یا بیت رهبری بکار گیری شود قبل از آنکه شروع بکار کند کاریزمای برندیک اش، لرزه بر جان مفسدان انداخته و بساط فساد را بر می چیند و نمیگوید او که سوگلی تیم رئیسی و منتخب داماد او و مورد عنایت دارو دستهاش بوده چرا در دولت سیدمحرومان!! بکارگیری نشده؟
۳- در این فایل ضمن توجه دادن به قدرت افسانه ای مافیای فساد در ایران و جنایت قتل رئیس بانکی که سوت ناهماهنگ زده! به نکته مهمی در انگیزه تشکیل هیأت تحقیق و تفحص در مجلس هفتم حدّاد عدل ستیز نیز اشاره میکند و آن آتو گرفتن و پیدا کردن فسادی از خاتمی و یاران اصلاح طلبش جهت کوبیدن بر سرشان است و تصریح میکند که هر چه گشتیم فسادی از ایشان و نزدیکانش نیافتیم
همچنانکه اعتراف به اشتباه خود در گرفتاری و ذهن شویی اش توسط محمود احمدی نژاد جهت تخریب رفسنجانی و زدن او و خانواده اش نیز جالب است
همان احمدی نژادی که نزدیکتر بود! و با عملکرد فاجعهبارش ضمن پایه گذاری بسیاری از مفاسد، شاید دهها سال ایران را به عقب برگرداند
در هر صورت این مصاحبه نه تنها نمیتواند و نباید تأییدی بر شایستگی مجتبی برای به کرسی نشاندن او باشد که روزنهٔ باز شده به تجسم گوشه ای از فساد هزارسرِ رخنه نموده تا عمق جان نظامِ باصطلاح اسلامی وقتی شعله ورترمان میکند که میبینیم ظاهراً هیچ مشکلی جز دوتار موی دختران و بستن فضای مجازی به روی مردم جهت مطلع نشدن از هنر مدیریت فقهاء حاکم وجود ندارد.
اصفهان اکبر دانش سرارودی ۲۳ آبان ۱۴۰۳
/channel/NegahyDigarNew
📚قدر کتاب دستِدو کسی داند که به خرید کتابِنو گرفتار آید.
📌با پول یک کتاب نو، چند تا کتاب دستدو داشته باش.
کتاب فرصت
عرضهی کتابهای دستِدو مطرح در زمینههای:
ادبیات، فلسفه، عرفان، تاریخ و ...
/channel/forsatbook
/channel/forsatbook
/channel/forsatbook
به کانال مهدی نصیری در یوتیوب بپیوندید👇
MahdiNasiri-1342" rel="nofollow">https://youtube.com/@MahdiNasiri-1342
📚 تازههای کتاب: بحرانهای معرفتشناختی و روایت داستانی
انتشار مقالۀ تأثیرگذار السدیر مکاینتایر در ۱۹۷۷ میلادی، الگویی بدیع برای شناخت و تجزیه و تحلیل تحولات فکری افراد و جوامع فراهم آورد که تا امروز دستمایۀ پژوهشهای روشنگرانۀ بسیاری قرار گرفته است. کتاب حاضر ترجمۀ این مقاله است به انضمام دو مقالۀ دیگر که فرایند تکاملی نظریۀ مذکور و چگونگی کاربست آن را به روشنی نشان میدهد.
«بحرانهای معرفتشناختی و روایت داستانی» فراخوانی است برای تماشای جهان از پنجرۀ آثار مکاینتایر؛ نظریهای که ما نیز در پرتو آن میتوانیم به درکی عمیقتر و پربارتر نسبت به ریشۀ رویکردهای فکری مصلحان و تحولات معاصر و آتی ایران دست یابیم.
نام کتاب: بحرانهای معرفتشناختی و روایت داستانی
نویسنده: السدیر مکاینتایر، کریستوفر استفن لوتز و آنتونی.اُ.بالکامب
مترجم: سیدعلیرضا حسینی بهشتی
قطع: رقعی
نوبت چاپ: نخست
تعداد صفحات: ۱۱۴
🛒خرید اینترنتی کتاب با تخفیف
#انتشارات_روزنه #کتاب
▫️تلگرام نشر روزنه
▫️اینستاگرام نشر روزنه
☎️ 02188721514
🔴 پایان خشونت و فساد دینی؟
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 روزهای پایانی آبان ماه مرا بار دیگر عمیقاً به فکر درباره استادم، زنده یاد «داود فیرحی» فرو میبرد، کسی که کلاسهای درسش، یکی از پربارترین کلاسهای درس دوره دکترا بود، آنجایی که اندیشه های «جان لاک» و «میرزای نایینی» را در زمینه تطبیق الهیات سیاسی بر دموکراسی برابری می دادیم یا اشکال مختلف الگوهای دولت - تمدن را بررسی میکردیم و کم کم زاویه فکری خود را از اندیشههای استاد، صیقل یافتهتر میدیدم؛ گرچه به واقع اندیشههای وی و حوزه مطالعاتی هیچ استادی را به این اندازه نزدیک به دغدغههای فکری خویش نمی یافتم.
⬅️ داود فیرحی آنگاه که قربانی تعلل در واکسینه کردن جامعه در برابر «ویروس کرونا» شد، گرچه عمر علمی پرباری داشت؛ ولی هنوز میوه اصلی تکاپوهای علمی خویش را نچیده بود؛ چرا که چنین برمیآمد، وی در حال تلاش برای رسیدن به یک الهیات سیاسی جدید بود، یک الهیات سیاسی، واجد عناصر بالای دموکراتیک. البته به واقع روشن نیست، اگر داود فیرحی، رویدادهای تلخ و در عین حال تأمل برانگیز و تحول ساز ۱۴۰۱ و سپس جنگ خونبار و ویرانگر غزه را به نظاره مینشست، هنوز بر این باور بود که میتوان الهیات سیاسی را اصلاح کرد یا تمام قد از الهیات سیاسی عبور میکرد.
⬅️ به نظر میرسد، فیرحی در نسبت با نظم سیاسی با یا بدون ارجاع به اقتدار الهی که از اوایل قرن نوزدهم، دو شیوه متفاوت پرداختن بدان در غرب رشد کرده بود و زمینه ایجاد دو مکتب فلسفه سیاسی را فراهم ساخته بود؛ گرچه متأثر از «روسو» و نحله فکری وی بود؛ ولی به وصف روحانی بودنش نمیتوانست، با آنها بر سر این باور از دین هم داستان باشد که «دین در عمیقترین سطح خود جلوهای از ذات خود ذهن است» و انسان برای اینکه به لحاظ روانشناختی و اجتماعی با خودش آشتی کند، باید به فهم عقلانی و اخلاقی از آن دست پیدا کند؛ نه برای چیزی مانند «رستگاری» در الهیات سنتی. فیرحی چه آگاه به این باور از دین یا ناآگاه از آن، کارش در ارائه یک الهیات سیاسی مدرن در الگوگیری از مکتب فلسفه سیاسی که به نظر متأثر از آن میبود، دشوار می نمود.
⬅️ میتوانیم دو مکتب فلسفه سیاسی را که در زمینه نسبت دین و سیاست در غرب مدرن رشد کرد، «فرزندان «هابز» و فرزندان روسو بنامیم». به زبان ساده میتوان گفت، در نظر فرزندان هابز تنها در صورتی میتوان از خشونت و فساد الهیات سیاسی، رهایی یافت که در سرچشمههای ایمان مردم تشکیک ایجاد کرد و آنها را به این باور رساند که باورهای دینیشان به سبب نادانی، ترس و شهوت است و وقتی به روحانیان بی اعتماد شدند، «شاید طلسم الهیات سیاسی شکسته می شد و در نتیجه و تنها در همین صورت، ممکن بود، اندیشه هوشیارانه در باب زندگی سیاسی شروع شود».
⬅️ فرزندان روسو، متأثر از وی بر این باور بودند که «دین اصیل، هیچ ربطی به نادانی، ترس یا شهوت نداشت. این نهادهای دینی و سیاسی فاسد بودند که با وارونه کردن ایمان اخلاقی، آب به آسیاب خرافه ریخته، احساس اخلاقی را تنزل داده و مومنان را نسبت به یکدیگر، نامتساهل و خشن کرده بودند». آنها بر این عقیده بودند که «هر تمدن شناخته شدهای بر دین استوار شده؛ نه فلسفه. در جوامع سالم، دین به برقراری تعهد اجتماعی و تشویق فداکاری در راه خیر عمومی کمک کرده است».«کانت» و «هگل» از این مکتب فلسفه سیاسی بودند؛ اما الهیات سیاسی آنها کاملاً جدید بود؛ نه آن الهیات مسیحی سنتی، الهیاتی که خدا را آن «خدای قادر متعال» نمیدید که بیرون از ماست و احکام و دستوراتی را به نام دین بر ما ملزم ساخته است؛ بلکه چنانچه گفته شد از نظر آنها «دین در عمیقترین سطح خود، جلوهای از ذات خود ذهن است».
⬅️ حال سوال اینجاست: اگر مانند فیرحی، مکتب دوم را بپذیریم؛ بدون اینکه باور ما نسبت به خدا تغییر کند، میتوانیم همچنان امید به تاسیس الهیات سیاسی مدرن داشته باشیم؟ وقتی فیرحی هنوز از «فقه سیاسی» سخن میگفت، بیانگر این بود که از الهیات سنتی عبور نکرده است، آیا او دچار پارادوکس بود یا این مسئله را نزد خود حل کرده بود؟ به واقع به زعم وی با کدامین خدا پایان خشونت و فساد دینی رقم خواهد خورد؟
/channel/M_Hajihashemi_iran1
💢درسته که اینجا همهچیز بهروز و جدیده، اما گاهی اوقات نیاز داریم که یک نفسی عمیق بکشیم و به خاطرات خوب گذشته بپردازیم.
💔نوستالژی دهه شصت ، جایی که بازتابی از گذشته وجود دارد. و ما را به خوشترین روزهای زندگیمون بازمیگرداند . به دوران پر آرامش کودکی.
💯عضو شوید و به اشتراک بگذارید، زیرا گذشته ما قسمتی از هویت ماست.👇👇👇
/channel/nostalgidahe60
اظهارات کیانوش سنجری پیرامون شاهزاده رضا پهلوی و نقد اپوزیسیون
/channel/iranazadvaabad
«مرگ خودخواستهٔ کیانوش سنجری عزیز، انفجار بمب هشداری برای بیدار کردن ما🖤»
گرچه برای این نظام نه آبرو مهم است، نه جان انسانها و نه افکار عمومی، ولی قطعاً خودکشی مظلومانه و آگاهانهٔ سیاسی کیانوش سنجری متفاوت خواهد بود
بله! «خودکشی» بسیار مذموم و ناپسند است و این وجودِ پرانرژی و فعال ماست که دیکتاتورها را آزار میدهد نه جسم بی جان مان لذا باید با امیدواری به آینده مراقب خود و سلامتی مان باشیم و لحظه ای مأیوس از تغییر نشویم
در عین حال که از رفتن این زندانی سیاسی و روزنامه نگار متعهد و شجاع بسیار غمگین و متأسفم، مرگ خود خواسته و از پیش اعلام شده او را «انتحار سیاسی» متفاوتی میدانم که باید همه را به فکر فرو برد
ما نمیتوانیم إنتحار نظامی، مُنْتحرانی که بمب بخود می بندند و به صف دشمن میزنند را ستایش نموده و این انتحار سیاسی ویژه ای که از قبل هشدار میدهد و خواستار آزادی زندانیان سیاسی بیگناهی میشود که جرمشان نه گفتن به استبداد و شرایط غم انگیز موجود است را تقبیح و محکوم کنیم
اتفاقاً این انتحار سیاسی که جز به مرگ منتحرش ختم نمیشود و فقط بدنبال بیداری و هوشیار ساختن است خیلی ارجح از انتحاری است که مثل انتحارات داعشیان و طالبان ها جمع بیگناه دیگری از بندگان خدا را هم به کشتن میدهد
بنابراین ضمن تسلیت این مرگ دردناک و غم انگیز به تمام وجدان های بیدار و کسانیکه نام انسان و انسانیت را بزرگ میشمارند دو پیام مهم این انتحار سیاسی بزرگی که از عمق تعهد و سوز این فعال سیاسی و روزنامه نگار رنج کشیدهٔ عزیز خبر میدهد را متذکر میشوم؛
🔹پیام اولش خطاب به مسئولین نظام ناجمهوری غیراسلامی است که؛ ظلم عاقبت ندارد، دست از این مسیر غلطی که روز به روز حال مان را بدتر میکند بکشید و برای بقاء و دوام حکومت و قدرت خودتان هم که شده تا کاملاً وقت نگذشته بخود آمده و نسبت به سیاستگذاری های غلط و نحوه حکمرانی مردم ستیزتان تجدید نظر کنید و ضمن آشتی ملی و آزادی زندانیان و محصوران سیاسی، راه نویی در ساختن ایران و فاصله گیری از مفاسد و بدبختی های روز افزون موجود را تجربه نمائید
🔹و پیام دومش نیز خطاب به تک تک ما ایرانیان است
میگوید؛ اگر زندانی سیاسی داریم آنها دزد یا هیز نبوده اند تا بواسطه جرمی که مرتکب شده اند مجازات شوند [گرچه در این رژیم، اختلاسگران و مفسدان بالانشین و عزیزند] بلکه پیشقراولان معترضی هستند که از بابت انبوه نابسامانی و کثافاتی که به زندگی تک تک مان تحمیل شده و ایران مان را ویران کرده به حصر و زندان افتاده اند لذا از تمام ایران دوستان و مدعیان انسانیت میخواهد که ضمن حمایت از پیشقراولان رهایی، مراقب وطن و داشته هایی باشیم که با سیاستگذاری های غلط و حکمرانی مستبدانه این دهه ها در حال نابودی و آب شدن است
از ما میخواهد دست از بی تفاوتی برداشته، برای خود و فرزندانی که تمام امید و آرزو هایشان در حال نابود شدن است قدمی برداریم و ضمن مهربانی در حق همدیگر، اجازه ندهیم اهریمنان پیروز شده و نام مان را بعنوان بی خاصیت ترین نسل سازگار با استبداد ثبت نمایند
روح این انتحار کننده شجاعی که خواسته با مرگش، انفجاری از بخود آمدن را بوجود آورد شاد باد.
اصفهان اکبر دانش سرارودی ۲۴آبان ۱۴۰۳
/channel/NegahyDigarNew
/channel/iranazadvaabad
✔️زندگی باید کرد!
✍️سهند ایرانمهر
از ترافیک سخت و خیابانهای خیس و باران خورده و روزی خستهکننده به خانه رسیدم و اولین خبری که در فضای مجازی دیدم خبر تلخ و تکاندهنده خودکشی #کیانوش_سنجری بود. متوجه شدم که از ساعاتی پیش خودش از قصدش پرده برداشته بوده است. اینکه دیدم افرادی با دیدگاههای متضاد از هر طیف وگروه برایش کامنت گذاشته بودند که این کار را نکند اندک دلخوشی را برایم ایجاد کرد که لااقل طیفهای مختلف سیاسی میدانند که نضج چنین روشی چه تاثیر بدی میتواند بر ذهن دیگران داشته باشد و خدایناکرده آنها را هم به تکرار این عمل ترغیب کند. بنابراین این متن را فقط با این انگیزه مینویسم:
در تاریخ از راهبان بودایی در جنگ ویتنام که خودسوزی کردند تا جان سیسیل در ایرلند شمالی که اعتصاب غذا کرد، نمونههایی از انتخاب این شیوه وجود داشته است و از سوی بعضی هم ستایش شدهاند اما به گمان من نگاه درست نگاهی است که سارتر و کامو به این مقوله داشتهاند. این دو استدلال میکردند که خودکشی اعتراضی اگرچه ممکن است اثرگذار باشد، اما به دلیل پایان دادن به زندگی به عنوان بالاترین ارزش، محل تردید است.
سیزیف، شخصیتی از اساطیر یونان، محکوم شده بود تا برای ابد سنگی را به بالای کوهی بغلتاند و سپس سنگ دوباره به پایین بغلتد. مغز کلام کامو این بود که مهمتر از اینکه سنگ دوباره میغلتد و این کار جانکاه سیزیف باید بارها و بارها تکرار میشد، این است که:
«تلاش و اراده خودِ سیزیف برای رسیدن به قلهی کوه، بهخودیخود برای پر کردن قلب انسان( و ضرورت ادامه زندگی) کافی است».
🔴 حق کیانوش این نبود
✍ اجلال قوامی
🔸به وعده اش وفا کرد و به زندگی پر از حسرت و درداش پایان داد.کیانوش سنجری روزنامه نگار خیلی ساده و بدون روتوش دو روز پیش در شبکه اکس درخواست آزادی چند زندانی سیاسی را داده بود و در ادامه نوشته بود اگر آزاد نشوند خود را خواهد کشت و چنین هم شد.کسی باور نمی کرد کیانوش برای آزادی زندانیان سیاسی جان اش را بگذارد.زندگی او پر از حسرت و آه و ناکامی بود.روزنامه نگاری که آرام و قرار نداشت و به آرمان های بلند انسانی باوری عمیق داشت.او به زندگی خود پایان داد.ساده از خودکشی و مرگ کیانوش می نویسیم.کیانوش آینه ی تمام عیار روزنامه نگاری مستقل و دردمند است که پناهگاه و ملجایی ندارد.کیانوش به همین سادگی زندگی را بدرود گفت و رفت.
📚معرفی کتاب راز پرواز
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خمِ یک کوچهایم
از "روشنگری" تا رومانتیکها، و از لیبرالدمکراسی تا سوسیالیسم
#علیصاحبالحواشی
ایده "لیبرال دمکراسی"، میوه طبیعیِ خوشبینیِ عصر روشنگری بود. اصحاب روشنگری برآن بودند که "انسان" در موقعیتِ "آزادی" راهش را پیدا میکند و جامعه را هم به بهترین وجهی سامان میدهد. همین خوشبینی به انسان بود که کتاب "ثروت ملل" را به آدام اسمیت نویساند. ثروت ملل کتابِ بهغایت خوشبین و امیدوار به انسان و سرنوشت اوست.
خوشبینیِ عصر روشنگری را وقایع خونین و پرتنش پساانقلاب ۱۷۸۹ درهم شکست. رومانتیکها حتی پیش از این انقلاب هم در اندیشه ژانژاکروسو جوانه زده بودند، اما خونهای انقلاب ۱۷۸۹ تا فجایع اروپایی که جنگهای ناپلئونبناپارت تا سقوطش در واترلو بهبار آورد، آن آب و کود غنی بود که بر پایِ نهالِ رومانتیسیسم ریخته شد تا درخت تناوری گشت، آکنده از بدبینی و اضطراب، و البته اعتراض به همهچیزِ عصر روشنگری.
در این میان، انقلابصنعتی نیز که فجایع "چارلز دیکنزی" طبقاتِ کارگران صنعتی نوپدید را بهبار آورده و شهرها را با دود کارخانههای ذغالسنگسوز و فلاکت و فقر دهقانان کوچیده به شهرها آکنده بود، مزید بر علتِ نومیدی از خوشبینیِ عصر روشنگری گردید.
علاوه بر این، نخستین جوانههای "آگاهی" از شقاوت بردهداری که اروپائیان بهراه انداخته بودند، پیش از همه در انگلستان ابتدای انقلاب صنعتی پیدا شد، و آوار تفولعنت به عصر روشنگری را فزود. حالا دیگر "نقد روشنگری" بدل به "مُد زمانه" شده بود؛ این "مد" را رومانتیکها برگرفته و با تمامتوان بادش زدند.
رومانتیکهای متقدم که بیشتر شاعران و هنرمندان و ادیبان بودند، در این باد زدنِ امواج نومیدی و اضطراب اروپایی، سنگتمام گذاشتند! از چارلز دیکنز تا وردزورث تا ترنرِ نقاش، تا برسیم به نهضتِ سوسیالیستها.
این عقیده که انسان را اگر سَرِخود بگذاری تباهی بهبار میآورد، بکلی جای خوشبینی اصحاب روشنگری نسبت به انسان را گرفت. چنین شد که در ذهن رومانتیکهایی که پیشتر صرفاً فریادکنندگان بودند، اندیشه "مهندسیاجتماعی" جوانه زد. آنان به این فهم رسیدند که جامعه را باید "مدیریت" نمود تا تباهیِ انبوه حاصل نگردد. حالا عقیدهی "جمهوریتِ" انقلاب ۱۷۸۹ داشت جای خودش را به انگاره "دولت" به مثابه "متصدیِ اجتماع" میداد.
عصر روشنگری "جمهوریت" را چونان میوهی طبیعی آزادی ملت میفهمید، و چون آزادی را خوشبینانه رو به نظمبخشیِ طبیعی میدانست، برآن بود که وظیفه "دولتِ جمهوری" تنها صیانت از آزادی شهروندان است تا بگذارد "مردم کار خود کنند" زیرا این "کار" همواره رو به "صلاحهمگانی" است. این پیشفرض هنوز که هنوز است، زیربنای "لیبرالدمکراسی" است.
پیشفرض رومانتیکها خلاف این بود، آنان بر آن بودند که جامعه بدون تمشیتِ دقیق دولت، "جنگلی" میشود که قدرتمندان ضعیفان را نابود میکنند. عقیده "سوسیالیسم" محصول ناگزیر همین پیشفرض رومانتیکها بود.
وقتی در نیمه دوم قرن نوزدهم آرای داروین منتشر شد و بهسرعت در ادراک عمومی جایگرفت، هم طرفداران لیبرالدمکراسی و هم هواداران صورمختلف سوسیالیسم آن را برای خویش مصادره کردند: اولیها میگفتند که "آزادی" ناموس طبیعت است و اینکه قدرتمندان ضعیفان را در انقیاد گرفته و حتی نابود کنند، لازمه "پیشرفت و تکامل" است. دیدنِ جوانههای نازیسم و فاشیسمِ کمتر از یکقرن بعدتر، در این فهم دشوار نیست. سوسیالیستها نیز در آرای داروین، همین ناموسِ طبیعت را دیدند، و ضمناً "تنازع بقا" را هم دیدند؛ ولی برای آنکه جامعه انسانی "جنگلِ وحوش" نشود، بر نقش تصدیگری "دولت" تاکید کردند؛ جوانه انگاره "دولت سوسیالیستی" را هم میشود در این فهم، بهراحتی تمیز داد.
اگر ایستار لیبرالدمکراتها را بتوان "طبیعتگرایانه" نامید، ایستار سوسیالیستها آشکارا "اخلاقی" بود.
لیبرالدمکراسی، از ابتدا طیفی نداشت. زیرا سخناش پذیرای "طیف" نبود، "آزادی" اولویتِ اول و آخر بود که هیچ قیدی جز "آزادیِ دیگری" را نمیپذیرفت. از ایننظر لیبرالدمکراسی عقیده "صفر و یک" بود؛ طیف نداشت. اما سوسیالیسم که ابتدا سخن از تمشیت دولت برای تضمین "سلامت جامعه" میزد، هم در تعریف این "سلامت"، و هم در گستره معناییِ آن، بالذات "طیفی" شد.
سوسیالیستهای متقدم (پرودون و ریکاردو) و اصحاب تعاونی، این سلامت را "حداقلی" معنا میکردند، به همین میزان هم آنان در فرزندیِ عصر روشنگری ناخلف نبودند، رومانتیسم ایشان نیز غلظت زیادی نداشت. اما وقتی به کارل مارکس رسیدیم، با رومانتیسیسم متورمی مواجه شدیم که انگاره "دولتِ متصدی مردم" را چنان باد کرد که سر از "مهندسیاجتماعی" تاموتمام درآورد!
ادامه مطلب اینجاست
لینک مطلب مرتبط👇
بیژن اشتری
آخرین روزهای عمر یک دیکتاتور کمونیست