مبارزه با پانکردیسم ستیز با کُرد نیست بلکه عین کُرد بودن است. هیچ ملاحظه ای بالاتر از ایران نیست. ارتباط با ما @iranban_kordbot
نوید محمدزاده سرود ملی را نخوانده و کردها با خیالی آسوده شنیعترین فحشها را نثار ملت ایران میکنند، و واکنش ایرانیها؟ «افغانی» گفتن به محمدزاده!
این همان سقوط در فهم عمومیست که نه از سر نادانی، بلکه حاصل پروژهای حسابشده است: پروژهی ایرانشهری و پانایرانیسم زرد، نسخهی اینستاگرامی ملتسازی با فیلتر زیباییشناسی نژادی که محصول نهایی آن این است: یک ملت بیسپر، بیتحلیل و بیحافظه.
این تخدیر تقریبا دو دههای ، نه بازگشت به شکوه گذشته بود و نه احیای هویت ملی. این پروژه، سمیترین تریاک فکری نیم سده اخیر بود که روان جمعی ملت را با توهمات نژادی و کشورگشایانه ایران بزرگ معتاد کرد و در همین حال، زمینه را برای لشکرکشی بیسر و صدای قومگرایان کُرد فراهم ساخت. پشت آن همه "فخر فرهنگی " چیزی نبود جز تحمیق سازمانیافته ایرانیان که کردها اصیلترین ایرانیان و پایههای ایرانند، متحد ما در برابر پانترکیسم هستند و... اما داشتند گور ایران را میکندند.
امروز، فقط معدود کسانی جرات اشاره به تجزیهطلب بودن محمدزاده را دارند یا آذریهایی هستند که با کردها زیسته و درد را از نزدیک دیدهاند، یا انگشتشمار عقلایی که هنوز ذهنشان را تحویل سلبریتیسم اینستاگرامی و مصلحتمحوری اتحاد مردم با نوارچسب ندادهاند.
بقیه در حال پیشنهاد خواندن سرود ملی افغانستان به تجزیهطلب کرد هستند! این بود ماحصل ملیگرایی صفوی ترک ستیزانه که خود تا بن دندان مانند صفویان ترک است و فقط سنی ستیزی آن را ندارد!
گویا هیچکس نمیخواهد بفهمد که نوید محمدزاده بخاطر اینکه یک کرد تجزیه طلب است و ملت ایران را به رسمیت نمیشناسند، این سرود را نخوانده است و هرکس هم به این اشاره کند، با واکنش های سرزنشآمیز همین اتحاد گرایان مواجه میشود تا صورت مسئله پاک شود و عمق فاجعه دیده نشود!
و حالا پرسش ساده اما مرگبار را باید از پانترکها پرسید: هنوز هم قصد دارید در زمین کردها بازی کنید؟ هنوز هم میخواهید با فحاشی احمقانه به تاریخ و اساطیر و هویت ملی ، همزبانان خود را در موضع ضعف قرار داده و پانکردها را به آلترناتیو خود تبدیل کنید؟
کردها هرگز و هرگز و هرگز بدون وجود شما چنین نفوذی را به دست نمیآوردند، شما و ایرانشهریها موهبتی بودید که به این جریان ارزانی شد و کردها هر هزینهای که به ایران و به ویژه آذریها که در معرض خطرترین هستند تحمیل کنند دست شما به اندازه کردها آلوده خواهد بود.
نه عزیز، تاریخ همیشه با سادهلوحها بیرحمتر است.
افکار عمومی در مشت خائنین پلشتی است که هر خیانتی از سوی کردها را با پماد " آریایی اصیل " ماساژ میدهند.
در جنگ هشتساله فقط با بخشی از کردهای سنی درگیر بودید و ماحصل آن اخراج از شهرهایتان بود و دیگر هرگز نتوانستید بازگردید. اکنون کل ناحیهی غرب، تا لرستان و ایلام، بدل به عقبه اجتماعی یک پروژهی خزنده شده است؛
پروژهای که حمایت نظامی را از ترکیه و پشتیبانی فرهنگی و رسانهای را از ملیگرای صفوی دارد.
عثمانی عزیزتان در حال زنده شدن است و به همین دلیل کردها به آغوش ترکها برمیگردند، همه چیز مهیاست، جز عقل در سر شما. تمام کردها – بهجز معدودی خاموش – عملاً در مدار ترکیهاند، شما هیچ شانسی ندارید. یا همین حالا به مسیر عقل و واقعیت برگردید، یا در آیندهای نزدیک، ارومیه که سهل است تبریز نیز در خطر خواهد بود.
بهراستی، ایرانشهری_پانکرد، پیوندتان مبارک! اگر هنوز کسی در این سرزمین مغز دارد، وقت آن است که از پای سفره این عقد مسموم بلند شود. قبل از آنکه دیگر چیزی برای بلند شدن باقی نمانده باشد.
@iranban_kord
بیچاره افغانستان ،یه کرد تجزیهطلب سرود ای ایران رو نخونده افغانی ها دارن فحش میخورن😂
Читать полностью…📝 روانشناسی معکوس قربانی در بازنویسی فاجعهی حلبچه
در عصر پساحقیقت (post-truth)، آنچه تعیینکننده است نه «واقعیت»، بلکه «روایت» است و این روایتها، بیش از آنکه ریشه در حافظه تاریخی داشته باشند، از زخمهای هویتی، ترومای جمعی، و کینههای فروخوردهی میانقومی سربرمیآورند.
اینکه امروز، در ذیل فیلمهای مرتبط با فاجعه بمباران شیمیایی حلبچه—که بنا بر انبوهی از شواهد بینالمللی، آشکارا عملیاتی از سوی رژیم بعث عراق بود_ کردهای ایران، کشورمان را عامل این جنایت میدانند، نه خطای سادهای شناختی است، نه سوءبرداشتی عاطفی؛ بلکه تبلورِ نوعی مکانیسم پیچیده روانشناختی جمعی است که در فرهنگ قبیلهای به اوج خود میرسد و مستحق تحلیل عمیق مردمشناختی و روانشناختی است.
بازنویسی حقیقت تاریخی، برای گروههایی نظیر سازمان مجاهدین خلق، احزاب کرد ایرانی مزدور صدام، و بخشی از سیاستورزان بعثی سابق قابل فهم است؛ آنان خود در این جنایت سهیم بودهاند و طبعا از تطهیر چهرهی خود سود میبرند. اما پرسش اصلی فراتر از آن است: چرا خود کردها، که قربانیان مستقیم این فاجعهاند، اتهام را متوجه ایران میسازند؟ پاسخ در پیوند سهگانهای است میان فراموشی جمعی آگاهانه (collective amnesia)، بازنمایی معکوس قربانی، و روحیات قبیلهگرایانهی کردها که بهگونهای ریشهدار از «بازی در نقش قربانی» لذت میبرند . در این فرایند، قومِ قربانی، برای احیای هویتی بازسازیشده و احساسی از معنای تاریخی، نقش جلاد را به دیگری—در اینجا ایران—منتسب میسازد تا از این طریق، هم رنج خود را معنادار سازد و هم بادیگرسازی" (othering)، احساس فرودستی تاریخیاش را تسکین دهد. ایران، در این میان، در جایگاه مادرِ طردشده قرار دارد: نزدیکی ژنتیکی، پیوستگی تمدنی، و حتی زبانیِ کردها با ایران، در کنار احساسِ تاریخیِ حقارتِ خردهفرهنگ در برابر تمدن کهن ایرانی، تفاوت مذهبی ( سنی در برابر تشیع ) و ساختار قبیلهای در برابر نظم شهری، مجموعهای از تمایزات و تضادهای هویتی را میسازد که در نهایت به شکل نوعی بیزاری از مادر (matricidal resentment) بروز میکند.
از سوی دیگر، باید اذعان داشت که کردها به نحو چشمگیری به روایت قربانیبودن انس گرفتهاند. این خصیصه، هنگامی که با روایتپردازی جریان ملیگرا در دههی ۱۳۸۰ خورشیدی گره خورد، به تولید یک تصویر اسطورهای از کرد بهمثابهی «ملت رنجدیده» انجامید؛ تصویری که نخبگان خود کردها، بدون آنکه ظرفیت مفهومی و راهبردیاش را داشته باشند، با شوق وافر به آغوش کشیدند. ایرانشهریها و ناسیونالیستهای فرهنگی، با انگیزهی جذب کردها به گفتمان ملی و اتحاد با آنان در برابر پانترکیسم ، کردها را در موضع مظلومیت تاریخمند قرار دادند و گذشتهای را برای آنها بازسازی کردند که نقششان در فجایع علیه آشوریان، ارامنه و ایزدیان را نادیده میگرفت . نتیجه این فاجعهروایتسازی آن بود که تجزیهطلبی کردی، نهفقط در مناطق کردنشین اهل سنت ، بلکه تا قلب کرمانشاه و ایلام نفوذ یافت. این روند بدون حمایت بیمهابای جریان ایرانشهری ممکن نبود. اما پاسخ کردها چه بود؟ ترجیح صدام بر ایران، تجلیل از آتاتورک و دشمنسازی از ملت ایران. این، نمادی روشن از نارسایی عمیق در سیاست فرهنگی و خیانت جریان به اصطلاح ایرانگرا به بنیانهای هویت ایرانی است.
از همین رو ، نمیتوان تنها کردها را مقصر دانست. بخش بزرگی از مسئولیت متوجه نخبگان ملیگرای ایرانی است. پروژهای که کردها را چون پیکانی علیه ترک و عرب تصور کرد اما در مدیریت جهت آن ناتوان ماند؛ و اکنون همان پیکان چون بومرنگی زخمی، بهسوی قلب ایران بازگشته است. آنچه در دههی هشتاد رخ داد، انحرافی صرف نبود؛ بلکه یکی از خطرناکترین مهندسیهای ناکام هویت در تاریخ معاصر ایران بود. نتیجهاش، سست شدن پایگاههای ایرانگرایی در ایلام، کرمانشاه و بخشهایی از غرب کشور بود؛ مناطقی که باید دژهای فرهنگی ایراندوستی میبودند، اما به علت جذابیت قبیلهگرایانهی «قربانیدوستی» از درون تهی شدند. اکنون، چهرههایی چون نوید محمدزاده محصول نهایی این فاجعهاند: هنرمندی که کتاب هیچ دوستی جز کوهستان بهروز بوچانی را صوتی میخواند که در آن ایلام شهری متعلق به کشور کردستان است که توسط ایران و عراق اشغال شده است!!! آری نوید محمدزاده چنین کتابی را خواند؛ کتابی که در آن هزاران جوان ایرانی که ازجایجای کشورمان، از مازندران تا بوشهر، از آذربایجان تا خراسان به ایلام گسیل شدند و به خاک و خون غلطیدند تا مزارع مردم ایلام در اشغال عراق باقی نماند و به زنان و دختران همشهریاش تجاوز نشود را اشغالگر و متجاوز به کردستان نامید!
@iranban_kord
🔻جمال مصطفی تکریتی داماد و معاون دوم صدام حسین : مسرور بارزانی گفت دو هواپیمای ایرانی حلبچه را بمب باران کرد نه صدام حسین
جەمال مستەفا تکریتی زاوا و جێگری دووەمی سەدام حسێن: مەسرور بارزانی وتی دوو فرۆکەی ئێرانی هەڵەبجەیان کیمیاباران کرد نەک سەددام حسێن
#نمک_به_حرام
#پانکردیسم
#تجزیه_طلب
#مزدور_صدام
@Kurdpatriott
📎اسطوره ها دگرگون میشوند نه بیریشه ،کسی که در کتیبههای هخامنشی به دنبال سفره هفت سین میگردد جان اسطوره را نفهمیده است .
الیاده به روشنی تأکید میکرد که اسطورهها و آیینها در چرخهای از بازتولید و دگردیسی، عناصر کهن خود را در صورتهای نو حفظ میکنند. بهعبارت دیگر، آیینهایی چون هفتسین اگرچه ممکن است شکل امروزیشان در متون هخامنشی دیده نشود، اما ساختار اسطورهای آنها، ریشه در ذهنیت آیینیِ کهن ایرانی دارد؛ در پیوند با عناصر مقدس چون آب، گیاه، آتش، خاک، حیوان، و فلز که در متنهایی چون بندهشن و اوستا آمده است.
کمبل میگوید: "اسطورهها تغییر میکنند، اما ناخودآگاه جمعیِ انسانها را همچنان نمایندگی میکنند."به همین معنا، سفره هفتسین در طول قرون پیکربندی و بازتعریف شده، اما روح آن—یعنی بازسازی نظم کیهانی در آستانهی سال نو—همچنان پابرجاست.اما در برابر، آیینهایی چون چرخیدن بهدور آتش با چفیه عربی و فریادهای فرقهای نهتنها ریشهای در اسطورههای بومی و حافظهی فرهنگی منطقه ندارند، بلکه به تعبیر رنان، از نوعی ساختگی و تبلیغاتی بودن هویت (Identité fabriquée) حکایت دارند.رنان در «ملت چیست؟» مینویسد:"ملیت واقعی در حافظه تاریخی، رنجها و اسطورههای مشترک ریشه دارد، نه در نمایشهای جعلی و نمادهای وارداتی."
پس اینکه سفره هفتسین در کتیبههای دوران داریوش دیده نمیشود، دلیل بر عدم اصالت آن نیست؛ چنانکه هیچکس آیین "کریسمس" را بهدلیل عدم اشاره مستقیم به آن در اناجیل اولیه، جعلی و بیریشه نمیداند.اما ادای آیین دروغین با پوشش آشوری و چفیه عربی که حتی یک سطر، یک سند، یک سفرنامه، یک اثر مکتوب پیش از ۲۰ سال اخیر از آن نام نبرده، نمایشی است فاقد ژرفا و ریشه اسطورهای. این نمایهها نه از حافظه فرهنگی، بلکه از خلأ اسطورهای نشئت گرفتهاند—تلاشی برای ساخت هویت از بیرون، بهجای جوشش آن از درون.
در تحلیل آیینی و اسطورهای، باید میان "بازماندههای فرهنگیِ ریشهدار" و "نمایشهای آیینی فاقد ژرفای تاریخی" تمایز قائل شد. سفره هفتسین، اگرچه در شکل امروزینش در دوران هخامنشی بهصراحت ثبت نشده، اما از منظری که الیاده آن را "زمان اسطورهای" (mythic time) مینامد، در پیوند با کیهانشناسی ایرانی، مفهوم باززایی (rebirth)، پیراستگی، و هماهنگی میان جهان بالا و اینجهانی است.تحول آیین، نشانهی فقدان آن نیست؛ برعکس، استمرار نمادها—از امشاسپندان در بندهشن گرفته تا عناصر سفره هفتسین—شاهدی بر ژرفساخت آیینی آن است.در برابر، آنچه در برخی بازنماییهای نمایشی از "نوروز کردی" در دو دههی اخیر شاهدیم—از چرخیدن با چفیه عربی به دور آتش تا لباسهای مردانهی آشوری بر تن زنان—نه تنها فاقد ریشهی تاریخی و ارجاع اسطورهشناسانه است، بلکه نتیجهی ترکیبی از چند مؤلفهی ناسازگار است:
1. ویژگی قبیلهای جامعهی کردی، که بهدلیل پیوندهای قبیلهای افقی و خویشاوندیِ فشرده، پتانسیل بالایی برای آیینهای جمعیِ رقصمحور دارد، اما این پتانسیل جای خالی اسطوره را پُر نمیکند.
2. استفادهی ابزاری از زنان، آنهم با پوشاندن لباسهای نمایشی مردانه (از نوع آشوری) برای برانگیختن توجه و ایجاد تصویر آیینی، که بیش از آنکه بازتاب آیینی کهن باشد، بازنمایی رسانهای مدرن است—نمایشی برای دیده شدن، نه برای اتصال به زمان ازلی.
3. خلأ نمادهای اساطیری و گاهشماری در سنت شفاهیشان، که خود را در تناقضات گفتاری نیز نشان میدهد: یک روز مدعیاند نوروز روز شکست کردهاست، روز دیگر آن را "جشن مقاومت" مینامند، و روز دیگر اصلاً آن را جعلی میخوانند. این تشتت گفتاری خود نشان از فقدان بنیاد آیینیِ همپیوند با حافظهی جمعی دارد.
4. و در نهایت، فضای بسته فرهنگی برای شادی و جشن در بسیاری از بخشهای این جامعه که باعث شده آیینهایی چون "نوروز" به بهانهای برای فوران شادی و رقص بدل شود، نه ادای دینی آیینی به زمان کیهانی و باززایش هستی.
آنچه این نمایشهای نوساخته دنبال میکنند، همان چیزیست که ارنست رنان آن را «امتناع از اسطوره و نیاز به جایگزینسازی نمایشی» مینامد: "زمانی که ملتی اسطورهی کهن ندارد، به۸ جای ساختن تمدن آیین را میسازد، اما از بیرون و بیریشه .
کردها تا زمانی میتوانند نوروز را متعلق به خود بدانند که بر ایرانی بودن آن و اینکه خردهفرهنگی از ایران هستند را بپذیرند اما به محض بریدن این شاخه نمایش آنها دیگر فقط یک نمایش است .
@iranban_kord
ناصر رزازی در گفتگو با کانال اقلیم کردی عراق:رفسنجانی در زمان درگذشت جلال طالبانی گفته بود ایران ۱۶ میلیون کرد دارد ،برادر جان ایران نزدیک ۴۰ میلیون کرد دارد ،۴۰ نباشد ۳۵،چون جدا از کردستان ،آذربایجان کرده ، تالش و آن منطقه کرده،مازندران کرده ،خراسان کرده،بلوچستان و سیستان کرده،بندرعباس و بوشهر و اهواز و آبادان کرده، شیراز که اصلا دیگر کرد است، همدان هم اصلا کرد است زنجان هم کرد است ولی تفریس(فارسی سازی) و تتریک(ترک سازی) شدهاند .
📎تاریخسازی برای کردها: ابزار فشار بر ترک و عرب، و بازگشت پیامدها به پیکره ایران
در بررسی روند ملتسازی مدرن در ایران، بهویژه از دوران پهلوی اول به بعد، میتوان به یک پروژه نانوشته ولی پرپیامد اشاره کرد که در لایههای پنهان سیاستگذاری هویتی جریان داشته است: بازتعریف هویت قومی کردها بهعنوان بخشی از میراث «ایرانی» برای تقابل با ترکها و اعراب.
این پروژه با اهداف ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیک آغاز شد، اما اکنون همان ابزار به ابزاری علیه خودِ ایران تبدیل شده و موجب بروز بحرانهای هویتی و گفتمانهای تجزیهطلبانه شده است.
در ساختار قدرت ایران مدرن، بهویژه پس از انقلاب مشروطه، نوعی نگرش آریاگرایانه شکل گرفت که بر پایهی تقابل با «عنصر ترک» در شمالغرب و «عنصر عرب» در جنوبغرب استوار بود . در آن زمان دو گفتمان ترکی و عربی به درستی بزرگترین خطر برای یکپارچگی ایران بود ،به گونهای که پس از گذشت یک سده و اندی هنوز هم حافظه تاریخی ایرانیان خطر پانترکیسم و پانعربیسم را جدی میگیرد حال آنکه هنوز هم کردها را عنصری خودی میداند.
در این میان، هویت کردی—با پیشینهای مبهم، تکهتکه و ناهمگون—بهعنوان یک عنصر «نزدیک» به ایرانیت، ولی «متفاوت» از ترک و عرب، مورد بهرهبرداری قرار گرفت.
نخبگان فرهنگی و سیاسی ایران در دهههای گذشته، با چشمپوشی از پیچیدگیهای درونی جامعهی کردی، کوشیدند تا با تولید ادبیات، تأسیس کرسیهای زبان و فرهنگ کردی، و پررنگسازی نقش کردها در تاریخ ایران، از آن بهعنوان سدی در برابر ناسیونالیسم ترک و عرب استفاده کنند. این نوع از «تاریخسازی گزینشی»، نه بر مبنای واقعیتهای مردمنگارانه، بلکه بر اساس ملاحظات سیاسی روز صورت گرفت.
پیامد ناخواسته: بازتولید گفتمان قومگرایانه کردی
اما آنچه از چشم طراحان این پروژه دور ماند، پویایی درونی گفتمان قومی است. زمانی که یک گروه قومی بهواسطه سیاستهای هویتی تقویت میشود، الزاماً در مدار ملی باقی نمیماند. اتفاقاً، تأکید بیشازحد بر «هویت متمایز کردی» و انتساب آن به جغرافیای گستردهای از ایران (از خراسان تا زنجان، از بوشهر تا مازندران) به تقویت ادعاهای ناسیونالیستی افراطی در میان کردها انجامیده است.
در این بستر است که چهرههایی چون ناصر رزازی، با سوءاستفاده از خلأهای تاریخی و عاطفهگرایی قومی و نبود گفتمان ملی در حاکمیت ، ادعاهای فراتر از واقعیت مطرح میکنند و حتی نوروز،این جشن ملی تبدیل به فستیوالی برای شعارهای تجزیهطلبانه و نمایش پرچم و لباسهای منقوش به پرچم کردستان میشود.
نتیجهی معکوس: پروژهای که دامن خود ایران را گرفت
در عمل، آنچه بهعنوان ابزار کنترل و تقابل منطقهای طراحی شده بود، به بومرنگی تبدیل شده است که اکنون به سوی ایران پرتاب شده است. ادعاهای مالکیت سرزمینی، جعل جمعیتشناسی، و اصرار بر تفکیک زبانی و هویتی، تلاش برای کرد نشان دادن تالشی،گیلک،آذری،بلوچ،لر ،لک ،گوران ،زازا و تا حد کرد کردن گویشوران فارسی در جنوب غرب کشور مانند گویشوران زبان های لاری و اچمی نتیجه این سیاست اشتباه بود که پویاییهای گریز از مرکز را تقویت کرده و بحران دولت-ملت ایرانی را تشدید میکند.
پروژهای که روزگاری قرار بود «ابزار مهار ترک و عرب» باشد، امروز به یکی از خطرناکترین چالشهای امنیت فرهنگی و وحدت ملی ایران تبدیل شده است. این امر هشداری است جدی برای بازنگری در سیاستهای هویتی، بازگشت به حقیقتهای مردمنگارانه و پرهیز از بهرهبرداری سیاسی از قومیتها است.
@iranban_kord
زن جوانی در کرمانشاه بهدلیل «بارداریِ فرزند دختر» به قتل رسید.
فرزانه مرادی، زن ۳۰ ساله اهل شهر کوزران در استان کرمانشاه، درحالی که باردار بود، توسط همسرش با شلیک سلاح گرم به قتل رسید. فرزانه مرادی مادر دو دختر پنج و هشت ساله بود و در زمان قتل، دوقلو باردار بود که یکی از آنها دختر بود. انگیزهٔ پدرام صفایی از ارتکاب این قتل، مخالفت با تولد فرزند دختر بوده است.
🟡 @pardanshah
🔻ترکیه در خاک اقلیم کردستان عراق پاسگاه گذاشته و از شهروندان کارت ملی میخواد 😐
ویدیو در رسانه های اجتماعی پخش شده
توركیا لەناو خاكی هەرێمی کوردستانی عێراق پازگەی دانا و داوای کارتی نیشتمانی لە هاوولاتیان دەكات ڤیدیۆکە لە تۆرە کۆمەڵایەتیەکان بڵاوکراوەتەوە
#پانکرد
#پانکردیسم
#پانکرد_کاسه_لیس_عثمانی
#پانکرد_توسری_خور_ترکیه
@Kurdpatriott
بیا رابطه کردها و جریان میهنپرست و ملیگدای ایرانی رو هم اینجوری توضیح بده بلکه دل من خنک شه 😁😂
Читать полностью…اردوغان و کردها چه تفاوتی دارند وقتی که هر دو نوروز را متعلق به خود میدانند، با این تفاوت که اردوغان مانند کردها ایرانیان را دزد و راهزن خطاب نمیکند؟
نوروز چه عمقی در میان کردها دارد وقتی حتی در میان ناسیونالیستهای افراطی کرد (نه فقط روحانیون) نوروز را جشن سقوط کردها و تسلط فارسها میدانند؟
ترکها چه کردهاند که کردها نکردهاند؟
تنها بهانه این است که کردها ایرانیاند و به زبان ایرانی سخن میگویند، پس باید در برابر تمام ادعاها و انحصارگرایی آنان سکوت کرد؟
چرا در برابر پرچمها و شعارهای تجزیهطلبانه همزبانان خود سکوت کردهاید و حالا که عدهای به درستی، و تازه بدون اشاره به آن همه شعر و شعار و پرچمهای تجزیهطلبانه و ضد ایرانی، صرفاً نسبت به انحصارگرایی شما تذکر میدهند، از سوراخ ایرانیت وارد میشوید؟
سوراخ دعا را خوب پیدا کردهاید، اما دیگر بس است.
@iranban_kord
اما دیگر استوری و پست های او با واقعیت تلخ پشت این بزک مواجه میشوید: ایران را «استعمارگر» ،قازی محمد را شهید و پرچم تجزیهطلبی را با افتخار نمایش میدهند .
این به اصطلاح ایرانگرایی را تنها در میان کردها میتوان یافت، یک تظاهر حسابشده، تاکتیکی و صحنهسازی هدفمند که بازی موذیانهای با نقاب مصلحت، فریب جمعی و مهندسی احساسات برای برای استحمار افکار عمومی، و نه ایراندوستی حقیقی است .
اگر امروز سنگ ایران را به سینه میزنند، فقط برای سوءاستفاده از فضای عاطفی ملی علیه پانترکهاست .
آنچه میبینید، چیزی فراتر از یک دوگانگی ساده است؛ این یک ایراندوستی جعلی، سطحی، مقطعی، فرصتطلبانه، و تماما ابزاری است؛ بدون هیچ ریشه فرهنگی، هویتی یا ارزشی.
حتی در بزنگاههایی که باید با صراحت بگویند "ما ایرانیایم"، یا سکوت میکنند یا پرچم خیالی "کردستان بزرگ" را بالا میبرند و آن را «هویتی و محترم» میخوانند! در حالی که این پرچم، در ذهن و عمل، مرزهای ایران را به رسمیت نمیشناسد.
چشمانتان را باز کنید. اینان نه یار، که دشمن در لباس دوستاند.
@iranban_kord
در مراسم جشن سال نوی آشوریها در سوریه و عراق، کردهای تندرو به آشوریان حمله کردهاند.
آن وقت پیج کردی از دیار خراسان احساس تکلیف کرده تا آن را به گردن داعشی ها و توطئه ترکها نشان دهد و تازه مدعی میشود آشوری و کرد از یک تبار هستند.
اگر چه آشوریان به دلیل ریشههای عمیق تاریخی و تمدنی و تفاوت با کردهای عشیرهای و کوچرو ، آنان را گردن نمیگیرند اما بخش بزرگی از جمعیت کردها از آشوریان، ارامنه، اعراب و ترکهای آسمیلیه شده است.
این شخص در ادامه ادعا کرده،کردها والدین اشوریها و رومی ها هستند 😳😂
کردها اینگونه ملتها را نابود میکنند و سپس مدعی میراث تمدنی، زبان و تبار آنان میشوند.
کردها پس از انهدام خونین ارامنه و آشوریان و ایزدی ها از دشمنی و سرکوب آنان دست برنداشتند و سالهاست که به مغازهها و اماکن و مزارع آنان حمله میبرند و به صورت سیستماتیک آثار باستانی آشوری را نابود میکنند.
جریان ایرانشهری و میهنپرست ایرانی به چنین مردمی افتخار میکنند و آنان را پیکان ایرانشهر میدانند.
@iranban_kord
این زن کرد عراقی میگوید :هیچ چیز در ایران خوب و واقعی نیست نه شیر، نه بیسکویت نه روغن نه برنج نه لباس فقط هیزی (فسادش) خوب و واقعی است.
اینها همان پیکان ایرانشهر هستند که مجیز صدام را میگویند و برای بازیگران ترک که از حمله به کردهای سوریه حمایت میکند هورا میکشند.
حتی معدود کردهایی که با نسخه قبیلهگرایی شدید از جمله کردانیده کردن تاریخ ایران و سپس گفتن 2+2=1 و نشان دادن پرچم تاجیکستان، کمی از ایران بگویند مورد دشنام شدید کردها قرار میگیرند آن وقت عدهای به دنبال برگرداندن کردهای عثمانی به ایران هستند.
ایرانی باید با چشمانی باز ببیند که بخش قابل توجهی از جامعهی کرد نه تنها حس تعلقی به ایران ندارد، بلکه با حرص و کینه از آن یاد میکند. در شبکههای مجازی، حتی یک درصد از آن حمایتی که آذریها از هویت ایرانی، از وحدت ملی و از میراث تاریخی ایران میکنند، از جانب کاربران کرد دیده نمیشود.
@iranban_kord
جریان ملی چنان کردها را تقدیس و ایرانیان را مسخ کرده که تجزیهطلب کرد سرود ای ایران را نمیخواند اما مردم شست و شوی مغزی داده شده زیر همان پستی که کردها ،ایران و ایرانی را به باد شنیعترین دشنامها گرفتهاند به همسر افغان او حمله میکنند!!!
ننگتان باد که ایرانیان را چنین خوار و ذلیل و تحمیق کردید.
@iranban_kord
این بود دستمزد ایرانی و این بود شرف و وطنپرستی ایرانشهریان و ملیگدایانی که اندک اشارهای به این خیانت نکردند و عجب آنکه کردها که احزابشان در خدمت صدام بودند و به تجزیهطلبی افتخار میکنند امروز مدعی هستند که اگر ما نبودیم به صدام پدر میگفتید!
مشکل از آنها نیست، مشکل از ماست که انسان قبیلهای را نشناختیم، خودپسندیاش، بی رحمیاش، بی انصافیاش، فراموشکاریاش، ما هیچ شناختی نداشتیم و ملیگدای ایرانی اینگونه بر معصومیت و ناآگاهی ما سوار شد و چون اسب بارکش که ناسیونالیسم کردی رل به دوش میکشید تازاند.
اکنون او، این ببر کورد فروردینی از خواندن سرود ملی ایران امتناع میورزد اما در عین حال، هجمهها به جای مواضع واگرایانهاش، متوجه همسر افغان اوست. این نه فقط نماد بحران هویت است، بلکه نشانه تحمیق عمومی جامعهای است که روایت اسطورهای از کردها را همچنان مقدس میداند. در مقابل این الگوی معیوب، چهرههایی چون بهرام افشاری ایستادهاند: با تبار ترکی، اما وفادار به ایران. بدون عقده، بدون نیاز به دشمنتراشی، بینیاز از بازی در نقش مظلوم، سرود "ای ایران" را فریاد میزند. این تفاوت، تنها یک انتخاب فردی نیست؛ بلکه نماینده دو مسیر فکری است: یکی راه وفاق در چارچوب ملت-دولت ایرانی، و دیگری مسیر تجزیه روانی، فرقهگرایی و نهایتاً فروپاشی تدریجی وحدت ملی. آنچه امروز در روایتسازی دربارهی حلبچه رخ میدهد، تحریف یک رویداد نیست، بلکه بازنویسی یک حقیقت تاریخی برای منافع هویتی-سیاسی است. این روند اگر ادامه یابد، به انهدام فکری گفتمان ملی خواهد انجامید؛ گفتمانی که میبایست بر بنیاد تاریخ مشترک، زبان مشترک، حافظهی تمدنی و آیندهی واحد بنا شود، نه بر اساس دشمنتراشی درونزا. جریان ایرانشهری و ناسیونالیسمی که در ترکستیزی و صفویگرایی گرفتار شد، اکنون نه در تئوری، بلکه در عمل، به ابزاری برای کردها در جهت تجزیهی فرهنگی و روانی ایران بدل شده است. خیانتی که آثار آن بهزودی، با چهرهای عریانتر و شاید خونینتر، هویدا خواهد شد.
@iranban_kord
فیلمی سیاه از فاجعهٔ بمباران شیمیایی حلبچه، گواهی خونین بر جنایات صدام و رژیم بعث،؛ اما آنچه از خود فاجعه تلختر است، نه بوی گاز خردل، که بوی خیانت است—خیانتی که در کامنتهای کردهای ایران متجلیست، آنانکه بیهیچ شرمی ایران را متهم به بمباران شیمایی حلبچه میکنند.
اینجا دیگر با جهل ساده طرف نیستیم؛ اینجا با انتخابی آگاهانه مواجهیم—انتخاب کینه بر حقیقت، انتخاب قبیله بر عدالت. در برابر این ارادهٔ انکار، چه جای مدارا؟
کسانی که دلشان از پیش با نفرت و خشم آکنده است، با چه باید پاسخشان داد؟ آیا هنوز باید با بخشایش و حقیقت با آنان سخن گفت؟
وقتی حقیقت به مسلخ تعصب میرود، تنها پاسخی که شایستهٔ آن است، خشمیست متعالی—خشمی آگاه، نه چونان خشم کور عوام، بلکه چونان زهر سقراط، که آرام اما کشنده است.
آری، شاید وقت آن است که ما نیز دو چمدان در دست گیریم: یکی از جنس نفرتی پاسدارِ کرامت، و دیگری از یأسی که نه زاییدهٔ ضعف، که مولودِ بینش است.
ناامیدی از اینکه آنها خود را هم میهن ما و ایران را خانه خود نمیدانند، این یأس بر بینش و آیندهنگری استوار است.
@iranban_kord
🔻مزدوران ۳۱ آب صدام حسین مسرور بارزانی : ایران حلبچه رو بمب باران شیمیایی کرد نه صدام حسین 🥴
جاشهکانی ۳۱ ئابی سهددام حۆسین عهشیریتی بهرزانی
مەسرور بهرزانی: ئێران هەڵەبجەی کیمیاباران کرد نەک سەددام
#بارزانی_جاشی_سهدام
#بارزانی_نوکر_حزب_بعث
#پانکرد
#پانکردیسم
#جاشی_۳۱_ئاب
@Kurdpatriott
📎نکتهای تلخ اما ضروری: در سالهای اخیر، برخی جریانهای قومگرایانه بهویژه در میان ناسیونالیستهای کرد، که انبان اسطورهشان تهی است، میکوشند با حمله به هفتسین، آن را《کردی》«هندی»، «جعلی»، «نوظهور»، «ابزار سرکوب» یا معرفی کنند.
در حالی که ایشان در میان خود نیز بر سر معنا و ارزش نوروز اختلاف دارند: برای برخی روز شکست است و برای عدهای روز شورش.قومگرایانی که با لباس
آشوری، چفیه عربی، و بازخوانیهای نوپدید، میکوشند نوروز را تصاحب کنند، بهتر است بدانند که اسطورههای مبنی بر جوامع کشاورزی و گاهشماری نیازمند تاریخ، تمدن شهری، و تقویم کهن است؛ نه صرفاً آتشبازی بیریشه و رقصی ابتدایی در پیراهن اقوام دیگر.
تمدنسازی مستلزم حافظهی تاریخی، اسطورهی منسجم، و پیوستگی فرهنگی است؛ نه انکار هویت دیگران برای اثبات خود. حمله به نمادهای ملی و تمدنی همچون سفره هفتسین، صرفاً نشانگر خلأ فرهنگی مهاجمان است، نه عدم مشروعیت آنچه مورد تهاجم قرار گرفته است.
سفره هفتسین، زاده اسطوره است؛ نه ابزار سیاست.
فقر اسطورهای جریانهایی که از «فقدان انبان اسطورهای» رنج میبرند، باعث شده تا برای پُرکردن این خلأ، یا دست به دزدی و تصاحب این رسوم بزنند یا به حمله به آیینهای کهن دیگران روی میآورند. کسانی که تا کمتر از یک سده پیش در ساختارهای عشایری میزیستند و نه گاهشماری شهری داشته و نه سنت تدوینیافتهی نوروزی، امروز داعیهدار تصاحب یا انکار یکی از پیچیدهترین نظامهای نمادین و اسطورهای تاریخ ایران هستند و با شنیعترین دشنامها و محیرالعقولترین تهمتها و برچسبها از جمله فاشیست و راسیست خواندن ایرانیان دست پیش را گرفتهاند تا پس نیفتند!
ناسیونالیسم بیپشتوانه، وقتی که از تولید فرهنگ ناتوان میماند، به حمله به فرهنگهای اصیل و مصادرهی آیینهای کهن متوسل میشود.
@iranban_kord
📝سفرهی هفتسین: آیینی با ریشههای تمدنی، اسطورهای و گاهشماری
ادعای برخی کردها، مبنی بر اینکه سفره هفتسین رسمی«کردی»، «نوظهور»، «جعلی»، یا «تحمیلی» است، از بیپشتوانگی فرهنگی و اسطورهای آنان حکایت دارد. سنتی با پشتوانه بیش از شش سده که از سده نهم هجری (سده پانزدهم میلادی) سند مکتوب دارد، چگونه میتواند نوپدید تلقی شود؟اما چفیه عربی چرخاندن به دور آتش که هیچ اثر مکتوبی از آن نیست اصیل باشد ؟
در دیوان چاپنشدهی برندق خجندی (758–817ق)، شاعر سدهی هشتم و نهم هجری، چنین آمده است:
چون به میدان طرب رانی براق عیش را
هم ز عین مردمی باید که چینی «هفت سین»
سبزه، سیراب و سنبل، سوسن و سرو و سمن
ساغر می در میان بزم و ساقی هفتمین
این شعر در "خلاصهالاشعار" تقی کاشی (نسخهی شماره ۱۰۴ دانشگاه تهران، ص ۱۹۳) ضبط شده و مؤید پیشینه فرهنگی این رسم است.
طاشکبریزاده، دانشمند ترک قرن ۱۰ هجری قمری، در کتاب عربیاش «مفتاحالسعادة و مصباحالسيادة» که در ۹۶۸ ق. نوشته شده، درباره آیین نوروز ایرانیان مینویسد:«كان من عادة الفرس في عيدهم... انهم يجمعون بين سبعة أشياء أول أسمائهم سينات يَأكلونها: الشكر، السمسم، السميد، السفرجل، الشقاق، الشذاب، الشقنقور»ترجمه: «از عادات ایرانیان در نوروز آن است که هفت چیز با نامهایی که با «سین» آغاز میشود گرد میآورند و میخورند: شکر، کنجد، نوعی آرد، به، سداب، شقاق و سقنقور.»از سوی دیگر، نویسندهی دمشقیِ کتاب «نخبة الدهر» در سده هشتم هجری، گزارشی از نوروز ساسانی ارائه میدهد که در آن از «طبقی نقرهای حاوی هفت سنبله (گندم، جو، کنجد، باقلا، ماش) و پارهای شکر و سکه» نام میبرد. این نقل قول بار دیگر عمق و گستردگی سنت هفتسین را در ساختار نوروز ایرانی نشان میدهد.
در یادداشتهای دوستعلیخان معیرالممالک، نوه ناصرالدین شاه، و نیز در سفرنامههای قاجاریه مانند «روزنامه سفر حج عتبات عالیات و دربار ناصری» (۱۳۰۹–۱۳۱۲ق) و سفرنامهی حاج علیخان اعتمادالسلطنه، به روشنی از گسترانیدن سفره هفتسین در دربار سلطنتی یاد شده است. قاآنی، شاعر بلندآوازه دورهی قاجار، در تصویری عاشقانه، بدن معشوق را باهد«هفتسین» توصیف میکند:هفتسین کز پی تحویل گذارند به خوان
گلرخان رنگی از آن تازهتر آمیختهاند
ساعد و سینه و سیما و سر و ساق و سرین
هفتسینآسا با سیم بر آمیختهاند
طاشکبریزاده، متکلم و نویسندهی ترکتبار آسیای صغیر، در کتاب عربیاش "مفتاحالسعادة و مصباحالسيادة" (ج ۱، ص ۳۶۶)، هفتسین ایرانیان را با استفاده از واژگان عربی نقل میکند: «من عادتهم في يوم النيروز انهم يجمعون بين سبعة أشياء أول أسمائهم سينات يأكلونها: الشكر، السمسم، السميد، السفرجل، الشقاق، الشذاب، الشقنقور...»این گزارشها، خشت به خشت، بُنای آیینی را مستند میسازند که نه تنها جعلی نیست، بلکه عمق آن در ساختار اسطورهای، کیهانشناختی و گاهشماری ایرانی ریشه دارد.
〽️از اسطوره تا کیهان: هفتسین بهمثابه رمزگانی کیهانی
نوروز، جشن تحول کیهانی، با مفاهیم زروانی و زردشتی درهم تنیده است. در بندهش آمده که هر یک از امشاسپندان عنصری از جهان مادی را پذیرفتهاند.
●بهمن: اندیشهی نیک و حیوانات سودمند
●اردیبهشت: آتش
●شهریور: فلز
●سپندارمذ: زمین
●خرداد: آب
●امرداد: گیاهان
●هورمزد: انسان
آیین گستردن سفره هفتسین دقیقاً بر این بنیانها استوار است: شمع نماد آتش، سکه و فلزات نماد شهریاری، سبزه و گیاهان سبز نماد امرداد، آب در جام و تنگ،سفرهای که بر زمین پاک گسترده میشود ، شیر و فراوردههای حیوانی نماد بهمن، و در نهایت حضور انسان بهمثابه تجلی هرمزدی که نگهبانی آدمی را پذیرفته است این هارمونی اسطورهای را کامل میکند.
📎آیا ماهی یک عنصر نو و جعلی در سفره هفت سین است ؟ماهی: نماد باروری، هستی و تقویم
ماهی قرمز که امروزه مورد هجوم بیپایه گروههای قومی، چپگرا، فمینیستی و محیطزیستی قرار گرفته، نه تنها بیریشه نیست، بلکه پیوندی ژرف با اسطورهشناسی ایرانی دارد. در اساطیر اوستایی، ماهی کَرَ (kara) نگهبان درخت زندگی در دریای فراخکرت است. این ماهی، با چشمانی گشوده، ریشههای درخت را از آسیب دیوان نگاه میدارند (مینویخرد، زاتسپرم).در گاهشماری کهن ایرانی، اسفند ماه برج حوت (Pisces) است که صورت فلکی ماهی آن را نمایندگی میکند. حضور ماهی قرمز در این بستر نه از چین، بلکه از دریاچهی خوارزم نشأت میگیرد. شواهد تاریخی نشان میدهد که ماهی قرمز در حدود ۱۲۰۰ تا ۱۵۰۰ سال پیش از ایران به چین راه یافته است،نقش ماهی در سالشماری ایرانی (برج حوت یا اسفند)، غذای ملی نوروز (سبزیپلو با ماهی) و باورهای اسطورهای، همگی بر جایگاه بنیادین آن گواهی میدهند.
@iranban_kord
📢 بگذار این بار اسلحهها خاموش شوند و سیاست سخن بگوید
🔹 سرویس ترکیه - صلاحالدین دمیرتاش، سیاستمدار در بند کرد در یادداشتی درباره تلاشهای جدید در روند صلح، نقش رهبران سیاسی و ضرورت حمایت جامعه از این مسیر نوشته است. او در این متن به چالشهای صلح، نگرانیهای مردم و امید به آیندهای بدون جنگ و خشونت پرداخته است.
بخشی از پیام صلاح الدین دمیرتاش رهبر زندانی کردهای ترکیه:
پس نترس! از صلح نترس، از اتحاد ترک و کرد نترس، از اینکه ترکیه را با هم بسازیم نترس! از اینکه از قدمهایی که منطقه را به صلح نزدیکتر میکند، حمایت کنی، نترس! بگذار این بار، اسلحهها خاموش شوند و سیاست سخن بگوید.
وقتی جنگ پایان یابد، نهتنها خونریزی متوقف میشود، بلکه فقر، بیکاری، نابرابری و بیعدالتی نیز کاهش خواهد یافت. میلیاردها دلاری که تاکنون برای جنگ هزینه شده، میتواند صرف توسعه و رفاه مردم شود. نباید فراموش کرد که صلح یعنی نان، کار و آیندهای بهتر برای همه.
اردوغان (رئیس جمهور ترکیه)، باغچه لی (رهبر حزب حرکت ملی ترکیه) و اوجالان (رهبر حزب کارگران کردستان)، هر سه در این روند نقش دارند. خداوند به آنها عمر طولانی دهد، اما مهم این است که این مسیر به نتیجه برسد. اما تصمیم نهایی با مردم است. هیچکس امروز از تو نمیخواهد که به اردوغان، باغچه لی یا حزبی خاص رأی بدهی. تنها چیزی که از تو خواسته میشود، این است که یک قطره آب پای درخت صلح بریزی.
من نمیخواهم خون برادر سربازم (سرباز ارتش ترکیه) که در کوههای گابار (از مرز ترکیه) پاسداری میدهد، روی زمین بریزد. نمیخواهم برادر جوانم که در قندیل است، جانش را از دست بدهد. آنها دیگر نباید به سوی هم شلیک کنند، باید اسلحهها را زمین بگذارند. ما باید به پاس هزار سال همزیستی کرد و ترک یکدیگر را یک دل سیر در آغوش بکشیم. باقی اش سیاست ورزی است و کار سیاستمدارها؛ کار ما است.
باشد که این رمضان، سرآغازی برای صلح، برادری و آرامش باشد. بیایید در کنار هم بایستیم و از صلح حمایت کنیم. من طرفدار صلح هستم، تا زمانی که به حقیقت بپیوندد.
مشاهده خبر:
🔗 http://kurdpress.com/x4dXF
✨خبرگزاری کردپرس
🌐 @KurdPressCom
📎چشمه دیگری از عفت کلام کردهای اقلیمنشین
〽️تعریف و تمجید کردهای عراقی از صدام
این کرد اهل اقلیم کردی عراق میگوید: صدام به ایران و ترکیه بدگمان بود و لذا به پارتی و یکتی که تحت پشتیبانی آنها بودن، اطمینان نداشت و اگر ما برای صدام ثابت میکردیم که با ایران و ترکیه نیستیم اگر ساجده همسر صدام را ترتیب میدادیم ( البته این واژه مودبانه است و فعل خبرنگارشان ژیار گل ملقب به من خودم کردم مادر همه تون رو می... را به کار میبرد ) برایش مهم نبود و ما را عفو میکرد😂
در ساختارهای قبیلهای، زبان نه تنها وسیله ارتباط، بلکه ابزار قدرت، کنترل و بازدارندگی است. ویژگیهای زبانی این فضاها عبارتاند از:
سادهسازی ارتباط: زبان به جای تعقید و کنایهپردازی، مستقیم و بدون واسطه عمل میکند.
زبان بهمثابه مرزبان حیثیت: زبان خشن یا توهینآمیز بهمثابه ابزاری برای حفظ «رعب اجتماعی» عمل کند.
غلبه فرهنگ شفاهی بر مکتوب: در مناطق روستایی یا عشایری، تولید فرهنگی عمدتاً شفاهی است، که سبب میشود انتقال فرهنگ گفتوگو، ادب انتقادی، و ظرفیت کنایه یا تعلیق در زبان، کمتر پرورش یابد.
@iranban_kord
🔺تهران به مثابه نمود تغییرات مدرن در ایران معاصر، مظهر مفاهیمی چون فساد و لاابالیگری در ذهنیتِ اخلاق روستایی قلمداد شد.
اینجا سبکی از زندگی پا گرفت و جریان داشت که از یکسو مطلوبِ منِ زیسته در سنت ارتجاعی بود، اما از سوی دیگر، در ناخودآگاه خود دستم به آن نمیرسید.
بگذار تا ویرانش کنم؛ این رایجترین راهِ اذهان کینتوز در طول تاریخ است.
🆔@Darwinsabouri
حالا جدی جدی، اگه بکن رو همینجوری بدون نشانههای حرکتی مینوشتم، شماها بِکَن میخوندید که اینقدر برای کرد و کورد نوشتن ادا و اطوار میاین؟
Читать полностью…کاش رابطه ترکیه و اقلیم کردی عراق رو هم اینجوری توضیح میدادن، من حالیم نمیشه 😁
Читать полностью…📎دیالکتیک فاعل و مفعول؛ زوال سیاستورزی و گفتوگو در گفتمان کردی
در حالی که ملل برای صیقل دادن چهره خود در آینه دیپلماسی به واژگان دقیق، مفاهیم حقوقی، و زبان نرم روابط بینالملل پناه میبرند، در برنامه تلویزیونی اقلیم کردی عراق،مجری با لحنی آمیخته به طنز و رکاکت، از میهمان خود میپرسد که کردهای سوریه در معادله قدرت «بُکُن» هستند یا «بِده»؟ پاسخ نیز همانقدر سخیف است: کردها "بکن" هستند، زیرا «ی.پ.گ» بیش از صد هزار نیرو دارد، در حالیکه دولت سوریه چنین عددی ندارد!
بدتر آنکه این ادبیات سخیف در گفتمان عمومی توسط بخشی از نخبگان کرد بهصورت نظاممند بازتولید میشود.
دیپلماسی که ابزار گفتوگو است، در میانشان به آیین تسلط جنسی فروکاسته شده و سیاست نه صحنه عقلانیت که میدان رختخواب شده است. از صادق زیباکلام – استاد گفتارهای بیپایه – تا بخشی از نخبگان کردی، سیاست را نه بر مبنای توازن قوا، منافع ملی، یا مصالح منطقهای، بلکه بر اساس تفکرات سنتی قبیلهایِ جنسی تحلیل میکنند. هر کجا رابطهای میان دو طرف باشد، فوراً در پی یافتن فاعل و مفعولاند.
@iranban_kord
به پستهای این پیج کردی نگاه کنید در ظاهر یک کرد ایرانگرا و متحد پان ایرانیستهاست که
ایران را خاک پاک و وطن میخواند اما...
مرد کرد عراقی : هزاران بار نور به قبر صدام حسین ببارد که رهبری خوب بود اگرچه خیلی ها را کشت و تاوانش را هم پرداخت، اما جنبههای نیک زیاد داشت و سپس حدیثی از پیامبر اسلام میگوید که از نیکی های مردگان خود یاد کنید.
@iranban_kord
طی این هفته، دو واقعه مهم روی داده است:
1⃣ در بلوچستان، پس از ترور یک فرد بومی وابسته به سپاه، وابستگان وی آتش یک جنگ دیرینهٔ طایفهای را دوباره مشتعل ساخته و به روستای طایفهٔ مقابل حمله برده و با انواع سلاح سبک و سنگین، روستا را به آتش کشیده و عدهای را هم کشته و مجروح کردهاند.
2⃣ در خوزستان، یک مرد که قبلاً مطابق سنّتهای دیرینهٔ ناموسمدارانه، همسر خود را کشته و تکهتکه کرده و بر جسدش غذا خورده است، این دفعه قصد جان فرزندان خود را کرده بود که با دخالت پلیس و دستگیری وی پایان یافت.
▫️ اگر کسی از هرگونهٔ اعطای قدرت و اختیارات به قومیّتها یا نهادهایی بر پایهٔ قوم و قبیله، اصرار ورزید، چنان بزنیدش که زوزه بکشد. برای جوامعی با فرهنگهای آکنده از سنّتهای مخرب و خشونتبار و ضدّانسانی، ضمانتی وجود ندارد که تضمین کند خودمختاریِ احتمالیِ آنها، کاملاً بر پایهٔ حقوق بشر و معیارهای مدرن پیش خواهد رفت. چنانکه در دورهٔ پهلوی نیز با وجود تحدید قدرت خوانین محلی، با رهیافتن ایشان به ساختار سیاسیِ نوین ایران، کشمکشهای خوانین بر سر قدرت از سر گرفته شد و منجر به جنگهای طایفهای و ویرانی بخش اعظمی از روستاها و آبادیهای بلوچستان و عقبماندگی این ناحیه از توسعهٔ سراسری ایران شد. قومگرایان حتّی امروز هم با وجود سر دادنِ شعارهای حقوق بشری و فمنیستی و...، دل به انتقاد فرهنگ و سنّتهای قومی نمیدهند، چه برسد به روزی که به قدرت و خودمختاری دست یابند!
🟣 @pardanshah