کارخانه، بیمارستان، آسایشگاه روانی، سربازخانه و زندان آن را انجام می دهند. کودکان لباس های یک شکل و یک رنگ به تن می کنند، در فواصل زمانی مشخص در کلاس حاضر می شوند و مواد درسی استاندارد و از پیش تعیین شده ای را مطالعه می کنند و امتحان می دهند. در اینجا استعدادها، علایق و خلاقیت های کودکان سلاخی می شوند تا فرهنگ رسمی جامعه به آنها حقنه شود.
در برابر، کودکان تنها هنگامی می توانند از مواهب بالقوه فرهنگ بهره مند شوند که آن را به شکل طبیعی و خود انگیخته و در جریان بازی های آزاد هر روزه خویش تجربه کنند. انتقال فرهنگ تنها هنگامی به روش صحیح انجام می گیرد که آنها الگوهای موجود را به شیوه ای غیر مستقیم و دلبخواه فهم کنند و پس از تشخیص سودمندی و کاربرد پذیریشان آنها رادر زندگی حال و آینده خویش به کار بندد.
اگر بخواهیم، کودکی و فرهنگ را با میراث طبیعی در ارتباط قرار دهیم می توانیم بگوییم که تجربه طبیعت و حضور در طبیعت یکی از مهمترین نیازهای کودک است نیازی که متاسفانه در اغلب جوامع دنیا به درستی به آن پاسخ داده نمی شود. امروزه کودکان از «فقر طبیعت» رنج می برند و «محرومیت از طبیعت» را تجربه می کنند. آنها تمام وقت خود را در آپارتمان های کوچک و فضاهای سربسته ای چون مدرسه می گذرانند.
فرهنگ می تواند ارتقا دهنده میراث طبیعی باشد و یا برعکس به نابودی آن کمک کند. بسیاری از فرهنگ های سنتی و پیشامدرن حامی طبیعت بودند و آن را به عنوان منبعی ارزشمند تقدیس می کردند. این در حالی است که فرهنگ مدرن در راستای تمرکز بر صنعتی شدن، تولید ماشینی و مصرف گرایی تخریب طبیعت را در دستور کار قرار داده و در این راستا با ایجاد بحران های محیط زیستی گوناگون مانند تغییرات آب و هوایی میراث طبیعی را با خطرات جدی مواجه ساخته است. به بیان دیگر، در حالی که فرهنگ پیشامدرن غالبا در صدد تطبیق خود با طبیعت بود فرهنگ مدرن به تطبیق طبیعت با خود می اندیشد و از این رو بسیاری از منابع طبیعی را به نابودی کشانده است.
البته این تنها فرهنگ مدرن نیست که طبیعت را تخریب می کند بلکه برخی از فرهنگ های سنتی نیز در نابودی طبیعت نقش داشته اند. ساکنان جزیره ایستر می توانند مثال برجسته ای در این زمینه باشند. آنها بر اساس باورهای سنتی شان پس از مرگ هر یک از ساکنان جزیره مجسمه ای سنگی از شمایل او می ساختند و با کمک قرقره هایی چوبی که در نتیجه قطع درختان ساخته شده بودند مجسمه ها را به کنار دریا برده و در آنجا به نمایش می گذاشتند. ساکنان این جزیره آنقدر بر انجام این سنت پافشاری کردند که در نهایت تمام درختان و منابع طبیعی جزیره نابود شدند و ساکنان باقی مانده مجبور شدند از فرط گرسنگی یکدیگر را بخورند.
اکنون می توان پرسید، چگونه می توان ارزشمندی طبیعت و دوستی و حفاظت از آن را در کودکان برجسته نمود؟ به یقین آموزش رسمی و تاکید مستقیم بر نگهداری از میراث طبیعی از سوی والدین و نهادهایی چون مدرسه نه تنها کارساز نیست بلکه در بسیاری موارد می تواند به نتایج معکوس منجر شود.
تکرار این جمله کلیشه ای به کودکان که «منابع طبیعی در حال انقراض است و باید در این زمینه کاری کرد» تنها هراس و وحشت را در آنها بر می انگیزد و شاید موجب بی تفاوتی و اهمال آنها در مورد حفاظت از طبیعت شود. در برابر، تنها راه ایجاد ارتباط پایدار کودک و طبیعت، فراهم کردن امکان حضور کودک در طبیعت و بازی رها و آزاد او در فضاهای طبیعی است. اگر کودک خود به نحو مستقیم و بی واسطه به تجربه طبیعت بپردازد و لذت بازی در طبیعت را احساس کند احتمال کمتری دارد که به دوست ارزشمند خود آسیب رساند. به بیان دیگر، کودک باید تا جای ممکن با طبیعت آمیخته شود تا خود را بخشی از طبیعت بداند، نه آنکه خود را موجودی مستقل از طبیعت و به تعبیر مارکس «بیگانه از طبیعت» متصور شود.
متاسفانه کودکان و بزرگسالان امروز غالبا طبیعت را به عنوان یک شیء بیرونی در نظر می گیرند که در مقاطعی از زندگی با آن مواجه می شوند. اکنون کودکان «بیگانه از طبیعت»، مرغ و گاو و گوسفند را در شکل گوشت های بسته بندی در فروشگاه در نظر می گیرند و متوجه ارتباط لباس و پشم و ... نمی شوند. آنها درختان، گیاهان و حشرات را تنها موجوداتی انیمیشنی می دانند که به واسطه گوشی های موبایل یا صفحات تلویزیون در زندگی آنها حضور دارند. اگر کودکان متوجه ارتباط تنگاتنگ و ارگانیک خود با طبیعت شوند به تدریج نوعی «اخلاق مراقبت» در آنها شکل می گیرد و در نتیجه امیدواری در مورد حفظ میراث طبیعی افزایش خواهد یافت. در غیر اینصورت، هر چقدر هم در این مورد به اصطلاح «فرهنگ سازی» شود بی حاصل خواهد بود.
کودکانی که با جان و دل با طبیعت انس بگیرند و با «اخلاق مراقبت» آمیخته شوند در آینده مدیران، مهندسان و معمارانی خواهند بود که اجازه بهره برداری ناموجه و نامعقول از طبیعت را نخواهند داد.
رضا تسلیمی طهرانی
@taslimi_tehrani
این راه و رسم در دوره بسیار طولانی تکامل و در بومشناسی طبیعی خاصی شکل گرفته است و به صورت جنبههایی از طبیعت انسانی درآمده است.(8) انسان طی تکامل میلیون سالهاش برای زیست در طبیعتی خاص سازگاری یافته است و شناخت محیط پیرامون و زیستگاه که در کودکی اتفاق میافتد، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بوده است.(5و9) در حال حاضر محیطهای پرورشی و تعلیمی کودکان عاری از چشم اندازهای طبیعی، عناصر زنده و منعطف، و محرکهای پیشران ذاتی آنها برای یادگیری(کنجکاوی،کاوش،بازی و گروههای اجتماعی با ترکیب سنی مختلط) است.(5) ارتباط انسان با طبیعت بیش از پیش ازهم گسیخته است. چنین قطع ارتباطی و بیتوجهی به اینکه عالیترین کارکردهای شناختی گونه ما مبتنی بر تنظیم سامانه عواطف و هیجانات (نظام انگیزشی) از طریق ارتباط بدنمند بیواسطه با جهان زنده و محیط طبیعی رشد میکنند برای رشد همه جانبه موجود انسان عارضههای جبرانناپذیری در پی دارد.(10)
در نظام پرورشی-تعلیمی رسمی،مغز اجتماعی و بدنمندی و یکپارچگی تن و ذهن نادیده گرفته شده است و از مدار یادگیری خارج شده است و تمام تلاشهای تعلیم و تربیتی ما معطوف به کار بر روی ذهن در غیاب بدن است. در واقع ما بدنمندی ذهن را نادیده انگاشتهایم. وجودِ یکپارچه ارگانیسم(تن و ذهن) باید از طریق درگیر شدن با محیط و حرکت در فضاهای سه بعدی پیرامونی در قالب گروههای اجتماعی همسالان ناهمگون از تمام ظرفیتهای پنهان(ذاتی) و آشکارش برای درک و یادگیری عمیق نه تنها جهان اطراف که حتی انتزاعیترین مفاهیم بهره گیرد. مدرسه طبیعت یکی از چنان فضاهایی است که ابتدا به کودک اجازه میدهد تا از طریق ظرفیتهای فضاهای طبیعی با حضور آزاد و سرخوشانه، سامانه هیجانات و عواطف خود را تقویت کند و در ادامه از طریق ایجاد فرصتهای خود اکتشافی در محیطهای بسیار قابل انعطافِ زنده و طبیعی، سامانه انگیزشی او را برای خودیادگیری در بزرگسالی تقویت میکند. جستار را با تاکید بر این موضوع که « از رهگذر تاملی عمیق و جدی درباره گذشتهمان است که میتوانیم حال را درک کنیم و برای روبرو شدن با آینده( آیندهای که تغییر عنصر ثابت آن است) آماده شویم» با یکی از درسهای مدرسه طبیعت که از عبدالحسین وهابزاده آموختهام به پایان میبرم:
« دليل اينهمه مسخ و از خود بيگانگي امروزي بشر از آن است كه از تن خويش بيگانه شده . صد سال پيش ما نمي توانستيم لحظه يي از تن خود غافل باشيم . فرض كنيد اگر در جنگل مشغول چيدن قارچيم و گوش و چشم و بيني ما در خدمت تن ما نباشد لحظه بعد زنده نخواهيم بود. اما امروز ما، غافل از تن خويش ، محو صفحه مونيتور و گوش و چشم به حوادث دور و ديريم و لذا از خود بيگانه ؛ و اين براي موجود ميليون ساله كه هر لحظه با تن خويش بوده ، و آگاه از آن ، سرچشمه از خود بيگانگي شده است و راه برون رفت از اين معضل نيز بازگشت به تن خويش و احترام بدان است چرا كه اگر براي كل اين جهان نيز دلسوز باشيم نخست ميبايد ارتباط با خود را آغاز كنيم تا بتوانيم با جهان بزرگتر نيز مرتبط گرديم.»(11)
منابع:
1. سرآغازها: زمین چگونه به ما هستی بخشید؛ لوئیس دارتنل، ترجمه سحر یوسفی و مانی پارسا،تهران: فرهنگ نشر نو: آسیم،1399.
2. دست متفکر: حکمت وجود متجسد در معماری؛ یوهانی پلاسما، ترجمه علی اکبری،تهران: نشر پرهام نقش، چاپ اول،1392.
3. بومشناسی علم عصیانگر: مجموعه مقالات کلاسیک در بومشناسی؛ انتخاب و ترجمه: عبدالحسین وهابزاده، مشهد: انتشارات جهاد دانشگاهی، 1393.
4. کانال تلگرامی « NajlNeuro» ، عبدالرحمن نجل رحیم: /channel/NajlNeuro
5. کودک و طبیعت (درسنامه مدرسه طبیعت) پژوهش های روانی، اجتماعی - فرهنگی و تکاملی؛ پیترکان و استفان کلرت، ترجمه عبدالحسین وهابزاده و آرش حسینیان، مشهد: انتشارات جهاد دانشگاهی، چاپ اول، 1392.
6. یک پارچگی دانش؛ ادوارد ویلسون؛ ترجمه محمد ابراهیم محجوب، تهران: نشر نی، 1398.
7. بومشناسی تخیلات کودکی: مجموعه مقالات، ناهید رضازاده و محمد عظیمی ، مشهد: انتشارات جهاد دانشگاهی، 1400.
8. بهروز، سیدمحمد؛ ضرغامی، اسماعیل (1396 ). جایگاه طبیعت و فضاهای باز در یادگیری کودکان بر مبنای مطالعهای زیستگرایانه، پژوهشنامه مبانی تعلیم و تربیت، 7 (2)، 58 - 37 .
9. طبیعت و کودک خردسال: راهنمای عمل مدارس طبیعت؛ رات ویلسون، ترجمه عبدالحسین وهابزاده، مشهد: نشر صحرا شرق، 1395.
10. خطای دکارت: عاطفه، خرد، و مغز انسان؛ آنتونیو داماسیو؛ ترجمه رضا امیر رحیمی،تهران: نشر مهرویستا، 1391.
11.کانال تلگرامی« درسهای مدرسه طبیعت » ، عبدالحسین وهابزاده: /channel/NajlNeuro
12. مغز اجتماعی؛ میتو لیبرمن، ترجمه جواد حاتمی و محمد حسن شریفیان،تهران: نشر بینش نو، چاپ دوم،1401.
برای بچهها بهجای تبلت بیلچه بخرید
https://tarjomaan.com/%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%a8%da%86%d9%87%d9%87%d8%a7-%d8%a8%d9%87%d8%ac%d8%a7%db%8c-%d8%aa%d8%a8%d9%84%d8%aa-%d8%a8%db%8c%d9%84%da%86%d9%87-%d8%a8%d8%ae%d8%b1%db%8c%d8%af/
انگلستان از نعمت داشتن دانشمندان و محققینی برخوردار بوده که هر یک در چندین رشتهی مختلف پرورش یافته بودنند. در زمره آنها از برتراند راسل، الفرد نورت وایت هد، هالدین، برنال و ژاکوب برنوفسکی می توان نام برد. راسل در رابطه با دستیابی به این موهیت اظهار نظر می کند که برای داشتن اینگونه افراد نیازمند شرایطی هستیم که در ان شخص توانسته باشد در دوران کودکی تمایلات و علایق خویش را ، هرچند عجیب و غریب، دنبال نموده و جامهی عمل بپوشد، بدون اینکه اجبار و الزامی برای تطابق با وضعیت خاص و از پیش تعیین شدهای را داشته باشد. به گمان من ایالات متحده، اتحاد شوروی، ژاپن و جمهوری خلق چین که درآنها، هم دولت و هم گروههای همسال، فرد را برای انطباق با شرایط اجتماعی تحت فشار میگذارند به نسبت کمتری از اینگونه همه چیز دانان را پرورش میدهند.
منبع:
[ اژدهای بهشتی: کنکاشی پیرامون تکامل هوش درآدمی/ کارل ساگان، ترجمه عبدالحسین وهابزاده،مشهد: اترک،1368،ص.۲۴۰]
@cnstudy|مطالعات کودک و طبیعت
درسهایی از مدرسه طبیعت
جهان مدام دستخوش تغییر و تحول است و حیات در سازش با این تحولات است که چنین دیرپا مانده و شکوفا شده.رمز ماندگاری و شکوفاییاش زایش و مرگ است.زایشهایش منعطفترین و یادگیرندهتریناند. ولی ، با گذشت عمر ، همانها که با شرایط به بهترین حالت سازگار شده بودند بتدریج متصلب و سنگواره میشوند و از انطباق با شرایط متحول ناتوان. و آنجاست که حیات شعبده دومش را از کلاه بیرون میکشد که مرگ است تا راه برای سازگاری بیشتر نورسیدگان و شکوفایی آنها هموار شود.نه با زایش تنها حیات به ماندگاری و شکوفایی میرسید و نه بدون مرگ.
#درسهایی_از_مدرسه_طبیعت
@madresehtabiat
برای همهی آنان که میخواهند بدانند ما و مدرسه با آموزشهای تحمیلی و زودهنگام خود چه بر سر کودکان میآوریم و آنها را از چه موهبتی محروم میکنیم.
و با سپاس از نشر نو بخاطر انتشار دوبارهی این اثر ارزشمند.
برای ارسال پستی این کتاب و سایر کتب مرتبط از طریق تماس با شماره زیر نیز میتوان اقدام کرد.
+98 935 621 5159
علاقه به طبیعت، تاکیدی بر اهمیت احساسات در وجود انسان است و به علاوه، تاثیر احساسات به جهان طبیعی در رشد گرایشهای عاطفی گونهی ما نقش مهمی ایفا میکند. علاقه و دلبستگی به طبیعت در ایجاد توانایی احساسی آنقدر مهم است که این ادعا منطقی به نظر می رسد که این علاقه به تناسب و بقای گونهی ما در مسیر تکامل کمک کرده است.
” از متن کتاب”
ارتباط عاطفی با طبیعت و دیگر اشکال حیات را می توان مرهمی بر بیماری ها، فشارهای روحی، تنهایی ها و ناتوانی های بشر دانست.
” از متن کتاب”
نماد و نمادسازی از عناصر طبیعت، ریشه در تجربیات ما از جهان اطراف دارد. اما گذر زمان از طریق قدرت تخیل و همچنین مسائل فرهنگی سبب تغییر شکل آن شده و در ادبیات ما جای گرفته است. از همین روست که اغلب در داستان های کودکان که برای کمک به بلوغ و توسعه ی ذهن کودک استفاده می شوند، با حجم انبوهی از هر آنچه به طبیعت مربوط می شود، روبرو می شویم.
” از متن کتاب”
بزرگ ترین چالش زمانه ی ما این است که آیا ممکن است نوع کاملا متفاوتی از پارادایم توسعه غالب شود که طبق آن طبیعت و انسان برای هم سودمند باشند و رابطه ای مکمل میان آنها برقرار باشد؟ دستیابی به چنین تحولی، با عنوان توسعه پایدار بسیار مشکل است.
” از متن کتاب”
در بخشی از کتاب “حق مادرزاد” به فعالیت های آلبرت شوایتزر در آفریقا اشاره می شود و ثمره ی این فعالیت ها که مبتنی بر بشردوستی و قدردانی از مواهب طبیعی است مورد بحث و بررسی می گیرد. آلبرت شوایتزر به خاطر مکاشفه در طبیعت، فلسفهی “تکریم حیات” را رقم زد که از این منظر هستی ارزشمند و هدفمند است. شوایتزر به خاطر ارائهی این دیدگاه فلسفی جایزه صلح نوبل ۱۹۵۳ را دریافت کرد.
به جرات می توان گفت یکی از بزرگترین چالش های امروزه ی ما ساخت محیط زیست شهری و دیگر محیط های طراحی شدهی انسانی، هم راستا با رضایت درونی ما برای رفع نیازمان به منظور ایجاد رابطه ای سودمند با طبیعت است. …… چنین تفکری در بطن واژهی“ طراحی زیست گرایانه“ منعکس شده و تاکیدی است بر بنا نهادن ساختمان ها و دیگر سازه های بشری بر بستر رابطهی موثر با طبیعت، با نگاه بوم شناختی و فرهنگی برای حصول سلامت جسمی و روحی نوع بشر.
” از متن کتاب”
تجربه ی طبیعت اگر از کودکی آغاز شود، رودررویی با طبیعت را در دوران بزرگسالی به عنوان نیاز بشری در درون آدمی برمیانگیزد. احترام به طبیعت را لازم و ضروری می شمرد و ارادت به محیط پیرامونی را جزیی از خلق و خوی انسانی می کند. تجربه ای که برای هریک از ما ممکن است اتفاق بیفتد و توجه ما را معطوف به زیبایی های طبیعت کند.
از کوه ها بالا برو و جذبه ی آنها را از آن خود کن. آرامش طبیعت درون تو جاری خواهد شد، همان طور که آفتاب درون درختان می تابد و نسیم طراوت خود را درون تو می دمد. آنجاست که دلواپسی، همانند برگ های پاییز، از تو رخت برمی بندد. همه ی ما به زیبایی نیازمندیم، همچنان که به نان، مکانی برای بازی، مکانی برای عبادت، جایی که در آن طبیعت شفا می دهد و روح و جسم را قدرت می بخشد.
” از متن کتاب”
کتاب حق مادرزاد (انسان و طبیعت در دنیای امروز، نوشته ی استیون کلرت، با ترجمهی عبدالحسین وهابزاده، سید مصطفی چشمی و روشنک شهریاری؛ توسط انتشارات فرهنگ نشرنو با همکاری نشر آسیم،نوبت چاپ: اول، ۱۴۰۰ ؛ منتشر شده است.
[۱] Birthright
[۲]
هر دم از این باغ بری میرسد.
اگر تجربه طبیعت در کودکی و تاثیر ماندگارش برای همه عمر دغدغهی شماست این کتاب طلایهدار این مطالعات بوده است.ادیت کاب بیش از هفتاد سال پیش نشان داد که هرکودک جهان خاص خود را میجوید و بسته به اینکه این تجربه چگونه باشد،تا به آخر رزق روحش میشود یا سنگ پیش پایش.
منتظر نویدهای دیگر ی هم از این انتشارات باشید.
https://www.jdmpress.com/?id=2201
درسهایی از مدرسه طبیعت
چه میکند آموزش جز کندن نهری مستقیم از درون رودخانهی پر پیچ و خم?
هنری دیوید تورو
@madresehtabiat
#درسهایی_از_مدرسه_طبیعت
درسهایی از مدرسه طبیعت
کودکی را دریابیم.
آیندگان حیران از اینکه چطور ما برای کودکان به فکر مدرسه افتادیم ، چطور این ایدهی مهمل بر فکر و اندیشه ما غلبه کرد که کودکان،این خلاقترین ، متحول ترین و تواناترینِ مردمان را همه از یک سن و یک جنس میخکوب رو به یک دانای کل مینشاندهایم تا همهی آن چیزهایی را که خود به بهترین وجه میتوانستهاند شادمانانه در حین بازی در بیرون بیاموزند کسی دست و پا شکسته و به زور بخواهد به آنها تحمیل کند ، به ما خواهند. خندید.
درسهایی از مدرسه طبیعت
به روایت پوریا عالمی
توصیههایی سفت و سخت برای آغاز سال تحصیلی
اگر معلم هستید حتما کاری کنید که بچهها شبیه هم شوند. برای این امر مهم هر گونه خلاقیت را سرکوب کنید. اگر دانشآموزی استعداد نشان داد حتما با گفتن این جمله که «همونی که توی کتاب نوشته رو باید حفظ کنی، فهمیدی یا نه؟ زرافه.» استعدادش را شکوفا کنیم. اگر معلم هستید فراموش نکنید که هرگز بچهها را تنبیه نکنید بچهها را شبیه کنید. البته اگر سر حال بودید میتوانید بچهها را تشبیه کنید به انواع سبزیجات، مثل؛ سیبزمینی، کدو، الاغ، بزغاله، آمیب. این تشبیه علاوه بر شاد کردن فضای کلاس حال بچهها را هم جا میآورد و حال بچهها را میگیرد که حالگیری در آموزش از اهم توصیههای تربیت سالم است که شخصت بچه را قوام میبخشد.
اگر کادر آموزشی و تربیتی مدرسه هستید تمام تلاشتان را بکنید که بهترین دوران رشد انسان را تبدیل به بدترین دوران خاطرات انسان بکنید. پوشاندن لباس یکسان، تراشیدن سر یکسان، سکوت سراسری، توی راهرو ندوید، توی حیاط دنبال هم نکنید، دیر نیایید، بازی نکنید، حرف نزنید، تخته این طرف است کله را تکان ندهید، دستها و یک لنگه پا بالا پشت در دفتر و... همه و همه شخصیت بچهها را مرد میکند، دختربچهها را هم پیردختر میکند یعنی کاری میکند که در دوازده سال تحصیلی روحیهشان پیر بشود و خلاص.
اگر اولیای کودک هستید فراموش نکنید که حتما یک چیزی را بزنید توی سر بچهتان. این توی سر زدن، با تو سری خوردن فرق دارد. ما میدانیم که شما مخالف خشونت هستید. پس به جای اینکه با مشت بزنید توی سر بچهتان یا پس گردنی بزنیدش، خشونت نرم از خودتان نشان دهید. یعنی به جای مشت، از بچه همسایه و فامیل استفاده کنید و بچه همسایه و فامیل را بزنید توی سر کودکتان تا سرخورده شود و متوجه شود که بیاستعدادترین، احمقترین و بدبختترین بچه روی زمین است. این مهم شخصیت بچهها را محکم میکند.
اگر کودک هستید هر کاری معلم، ناظم و مدیر و پدر و مادرتان میگوید انجام بدهید اما انجام ندهید. یعنی از لحاظ ظاهری همان کاری را بکنید که آنها میخواهند اما از لحاظ باطنی همان کاری را بکنید که خودتان دوست دارید. یعنی الکی هر روز صبح پا شوید بروید مدرسه و هفت هشت ده سال الکی وقت صرف کنید اما در تمام آن لحظات توی ذهنتان تخیل کنید و دنیای جادویی خودتان را بسازید. یادتان باشد آدم بزرگها دوست دارند بزرگیشان را با هارت و پورت و اخم و تخم توی چشم بچهها کنند. اما شما که هنوز آدم بزرگ نشدید و عقلتان میرسد و میدانید واقعا فرقی ندارد کتابهای درسی را توی نه ماه بخوانیم یا شب آخر بخوانیم و امتحان بدهیم و یا اصلا نخوانیم و جاش برویم توی کوه و جنگل و بازی کنیم، پس حرص نخورید. تحمیل دوران تحصیل جزو اشتباهات و باگهای تمدن است. البته یادتان باشد اگر این همه کودک در جهان نروند مدرسه و محصور نشوند، میروند در خیابان و رویایشان را میسازند و این اصلا چیز خوبی نیست و آدم بزرگها ازش حسابی میترسند.
@pouriaalami
#شبیه_سازی_شده
https://www.facebook.com/pouria.alami/posts/10203713148288048
آموزش به کودکان هرچه دیرتر بهتر.دست از سرشان برداریم.تربیت دانشمند خردسال تُف سربالاست. در جامعهیی که به قول فروغ "جایی که دست به هر دستگاه نقلی تصویر و صوت میزنی از آن بوق نبوغ نابغهیی تازه سال میآید" است که پایاننامه های دانشگاهی را باید از میدان انقلاب خرید.برگردیم از این راه کج.
https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=10227514029136307&id=1231465355&sfnsn=scwspmo
باغ ما در طرفِ سایه ی دانایی بود
باغ ما جای گره خوردنِ احساس و گیاه،
باغ ما نقطه ی برخوردِ نگاه و قفس و آینه بود
باغ ما شاید ، قوسی از دایره ی سبزِ سعادت بود...
/channel/NShabnam
«کودکی، فرهنگ و میراث طبیعی»
سخنرانی در پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری به مناسبت روز کودک، مصادف با سالروز تولد یک سالگی دختر عزیزم جانا.
کودکی را می توان مهمترین دوره زندگی هر فرد دانست زیرا آنچه فرد در آینده تجربه می کند به نحو مستقیم یا غیر مستقیم از آن متاثر می شود. فرهنگ به عنوان مجموعه ای از ارزش ها، هنجارها و قواعد به اشکال گوناگون کودکی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد. در مورد رابطه فرهنگ و کودکی دیدگاه های مختلفی به چشم می خورد. جریان مسلط در جامعه شناسی (نظریات ساختی-کارکردی و تعامل گرایی نمادین) کودک را مانند «لوح سفیدی» در نظر می گیرد که محیط اجتماعی می تواند او را به هر شکل دلخواه درآورد و متناسب با اهداف و خواسته های خود قالب ریزی کند. از نظر جامعه شناسان، کودک در جریان فرآیندهای «اجتماعی شدن» و «فرهنگ پذیری» با نقش ها و انتظارات اجتماعی آشنا می شود و خود را با فرهنگ جامعه تطبیق می دهد. در برابر، یافته های گوناگون علوم مختلف حاکی از آن است که کودک به هیچ وجه «لوحی سفید» نیست و از خصوصیات ذاتی و ژنتیکی مشخصی برخوردار است که شخصیت، افکار و رفتارهای او را از دیگران متمایز می سازد. در این راستا، اگرچه فرهنگ به عنوان بخش مهمی از محیط بیرونی بر کودک تاثیر گذار است اما تنها در تعامل با عوامل زیستی است که می تواند مورد توجه قرار گیرد.
بر این اساس می توان گفت فرهنگ از نقش و کارکرد دوگانه ای در مواجهه با کودک برخوردار است. فرهنگ از یک سوی کودک را توانا می سازد و از سوی دیگر او را محدود می کند. فرهنگ مانند یک جعبه ابزار است که ابزارهای گوناگون و مشخصی را در بر دارد. کودک می تواند با استفاده از این ابزارها به امور مختلف بیاندیشد و اعمال متفاوتی را انجام می دهد، افکار و اعمالی که می توانند در بهترین حالت با توانایی ها و استعدادهای ذاتی او سازگار و همراستا باشند و در بدترین وضعیت با شخصیت و قابلیت های زیستی او در تضاد قرار گیرند و مانع رشد و پرورش آنها شوند. در عین حال، از آنجا که فرهنگ به عنوان یک جعبه ابزار در برگیرنده ابزارهای محدودی است قاعدتا کودک را محدود می کند و به عنوان یک چارچوب او را از مشاهده و درک امور خارج از چارچوب محروم می سازد. به منظور فهم امتیازات فرهنگ برای کودک می توان گردشگر یا مهاجری را در نظر گرفت که به تازگی وارد جامعه ای جدید شده است. این فرد از آنجا که با فرهنگ جامعه جدید آشنا نیست راه و رسم زندگی در آن جامعه را نمی شناسد و در موقعیت های گوناگون با ابهام و سردرگمی مواجه می شود. این در حالی است که همین فرد در جامعه خود به دلیل خوی گرفتن با قواعد و رسومات اجتماعی به راحتی زندگی می کند و در انجام امور مختلف تبحر دارد. کودک نیز از آنجا که به جهانی ناآشنا پا گذاشته است به فرهنگ نیاز دارد تا بتواند انتظارات دیگران را در وضعیت های مختلف پیش بینی کند و به آنها پاسخ دهد.
همچنین زبان به عنوان یکی از مهمترین اجزای فرهنگ می تواند هم توانایی بخش و هم محدود کننده باشد. مفاهیم و ساختار هر زبان توانایی های ویژه ای را به افرادی که از آن استفاده می کنند می بخشد و در عین حال آنها را از درک برخی واقعیت ها و تجارب محروم می کنند.
فرهنگ به شکل تاریخی در طول نسل ها گسترش می یابد و از خصوصیات ویژه ای برخوردار می شود که آن را متصلب و دیرپا می سازد. فرهنگ در طبع و منش هر فرد در قالب «عادتواره» ادامه می یابد و در برابر تغییرات و دگرگونی ها مقاومت می کند. از همین رو است که مواجه آگاهانه و انتقادی با فرهنگ همواره از ضرورت برخوردار است.
در اینجا، شیوه ها و راه های انتقال فرهنگ نیز از اهمیت بسیاری برخوردارند و تاثیر بسیاری بر کودک می گذارند. در جوامع امروز فرهنگ غالبا به شیوه ای مستقیم و با واسطه خانواده و نهادهای آموزشی به کودک منتقل می شود. رجوع به دیدگاه های اغلب جامعه شناسان حوزه آموزش نشان می دهد که نهادهای خانواده و مدرسه وظیفه دارند ارزش ها و هنجارهای اجتماعی را به کودک انتقال دهند و آنها را در او «درونی» کنند. کودکان به مدرسه فرستاده می شوند تا به شهروندانی نرمال، مطیع، کنترل شده، متمدن و منضبط تبدیل شوند. شهروندانی که نظم تثبیت شده و مستقر بر جامعه را با اندک تغییراتی ادامه می دهند و به این شکل تضمین می کنند که جامعه از مسیر اصلی خود منحرف نخواهد شد. کودکان در مدرسه نوعی «طرد فضایی» را تجربه می کنند و تحت تسلط گفتمان های علمی قرار می گیرند تا ریسک پذیری، سرخوشی و عدم آینده نگری آنها کنترل و محدود شود.
شیوه رایج انتقال فرهنگ به کودکان در خانواده و مدرسه قاتل استعدادها و توانایی های ذاتی آنها است. خانواده و مدرسه می خواهند به مانند کارخانه، کودکانی یک شکل و استاندارد تولید کنند. با استناد به آرای میشل فوکو، مدرسه دقیقا همان کارکردی را ایفا می کند که
ذهنِ بدنمند |محمد عظیمی |رشد آموزش زیست شناسی: شماره 123 بهار 1342
در فرهنگ اینترنتزدهی امروزیِ ما، بیش از حد بر دنیای مجاز و تصویر تاکید میگردد و این واقعیت که ما به مثابه موجوداتی زیستشناختی ، محصول میلیونها سال سازگاری و رشد تدریجی از طریق تعامل پیوسته با جهان زنده و محیط پیرامون هستیم، نادیده گرفته میشود. ما گونهای هستیم با پیوندی ناگسستنی با سیارهمان تا اندازهای که حتی تاریخ زمین در ترکیب و طبیعت ما نقش بسته است؛ درست به همان سان که کنشهای ما نقشهایی مشخص بر جهان طبیعی نشانده است.(1) تردیدی نیست برای درک درست از داستانمان باید زیستنامه خود را در ارتباط با زمین از یاد نبرده باشیم.
ما با فناوریهای جدید در حال انفکاک از خویشتن و انحراف از تاریخمندی زیستشناختی سرشتمان هستیم.(2)
شرایط کلی جسمی و ذهنی ما، یکتایی نوع بشر با توانایی شگفت انگیزش، پیچیدگیهایی که تاکنون فقط بخشی از آن را فراچنگ آوردهایم نتیجه فرایندهای زیستشناختی در خورتوجه از بهم پیوستگیها و روابط علّی و معلولی پنهان است.
یکی از موضوعات عاجل و جدی، تطابق ساختارهای عاطفی و عصبی انسان با تغییرات چشمگیری است که وی در محیطِزیستن خویش بوجود آورده است. افزایش فوقالعادهی موارد جنون و اختلالات نسبتا خفیفتر روانی،عاطفی و عصبی در پیشرفتهترین جوامع صنعتی نشان میدهد که همه چیز به خوبی پیش نمیرود. فیزیولوژی سیستم عصبی انسان و کارکرد فکر و عواطف وی، هیچکدام به اندازهی نیازهای فیزیکیاش شناخته نشدهاند. سیستم عصبی انسان و محصول آن یعنی فکر، با انعطاف و برگشتپذیری فراوان خویش، توانسته خود را با شرایطی سازگار کند که با وضعیتی که برای برخورد با آن تکامل یافته، به طرز اعجاب انگیزی متفاوت است. اما هر قدر محیط از آنچه موجود انسانی برای سازگاری با آن تکامل یافته متفاوتتر میشود، درصد خطای سیستم عصبی نیز بیشتر میشود.(3)
از زمان فلسفه یونان باستان، عقلانیت به مثابه والاترین صفت انسانی انسانِ اندیشهورز مورد توجه قرار گرفته است و تن، حواس، عواطف و فرایندهای متابولیک به مثابه جنبههای ثانویه وجود انسان دانسته شدهاند حال آنکه بدن ما محور ذهن و روان ماست. انسان، بدنی زنده و پیشینی و وابسته به دیگری دارد که به هستی او در جهان معنا میدهد. بدون این بدن در حضور دیگری، انسان موجودی گمگشته در وادی هستی است؛ به عبارت دیگر ما انسانها از اصل موجودات بدنمندِ اجتماعی هستیم.(4و12)
بودن و هستن ما، با هستنِ دیگران در ذیل رابطهای بینا جسمانی، بینا فردی، رو در رو و چهره به چهره شکل و معنا مییابد.
اهمیت تنِ کنشگر، هدایتگر و معناساز در کنار دیگری، بر اساس بسیاری شواهد تجربی روزمره ریزودرشت در زندگی نسلهایِ بشر زیسته، نتوانسته بسیاری از فلاسفه( از جمله افلاطون) و عارفان بسیاری بویژه در شرق را متقاعد سازد که بدن، زندان ذهن و روح نیست.(4) مغزپژوهی اجتماعیِ انتقادی نشان میدهد که برای انسان بدون تنِ زنده در رابطه با محیط و دیگری نمیتوان ذهنی سالم متصور بود.(12)
پیش از فرهنگِ صنعتی ِمصرفگرا و ماشینی و مادی کنونی، اوضاع زندگی روزمره و همچنین فرایندهای آموزشوپرورش به علت تعامل بیواسطه با دنیای طبیعی و علیتهای پیچیده موجود در آن، زمینه تجربی جامع برای رشد و یادگیری انسان فراهم میکرد.(5) در شیوههای اولیه زندگی، تماس مستقیم و نزدیک با شرایط محیطی و پدیدهی همواره دگرگونشوندهی حیات، تعامل حسیِ وسیعی با دنیای فیزیکی ایجاد میکرد.
با نگاهی به گذشته باید خاطر نشان کرد که خانوادههای نزدیکتر، به هم پیوسته همراه با پیوندهای اجتماعی عمیقتر به همراه حضور حیوانات اهلی در کنار انسان، تجربیات بیشتری از گسترش حسِ همدلی و شفقت نسبت به دنیای فردگرا و جدا شدهی زندگی امروز ایجاد میکرده است.
ادوارد ویلسون فقید،استاد برجسته و صاحب کرسی دانشگاه هاروارد و بنیانگذار سوسیوبیولوژی اینگونه مطرح میکند:
« همه رنجهای انسان از این واقعیت نشات میگیرد که نمیدانیم کِه هستیم و توافق نداریم که چه باید باشیم»(2)
دستاوردهای حوزههای زیستشناسی تکاملی، مغز، ذهن، عصبشناسی و بومشناسی ما را بیش از پیش به واقعیتی روشن از خودمان نزدیکتر کردهاند. با این حال تلاش برای همرسی دانش بشری جهت توافق برای چیستی و کیستیمان همچنان ضروری مینماید.(6)انسان به حیث یک موجود قدیمی میلیون ساله، برای بارآمدن به صورت موجودی خلاق، توانا، پرانگیزه، حساس به محیط، حساس به جامعه و دیگران به شیوه و راه رسمی خاص مجهز گردیده است. راه و رسمی که برای پرورش و تحقق همه استعدادهای حسی، حرکتی، عاطفی، شناختی و رشد سالم و همه جانبه و آماده شدن برای رویاروی با چالشهای زندگی در جامعه متحول و پیچیده پیشرو بیش از هر زمان دیگری به آن احساس نیاز میشود.(7)
ده سالگی مدرسه طبیعت:
از سفرهای آقای کرم تا به امروز :نهال نازکی که میرود تا درختی تناور شود.
«ونخوانیم کتابی که در آن باد نمیآید »»
آب زنید راه را
که شما را در باغ گل اندازم
با تشکر از گلنار محبعلی،ناهید رضازاده و محمد بهروز مترجمهای کوشا ،بنیاد کودک و طبیعت و انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد که هر روز دریچهی تازهیی به کودکی ِ فراموش شده میگشایند
توسط آذر جوادزاده در خرداد ۲۸, ۱۴۰۱

مروری بر کتاب “حق مادرزاد” نوشته استیون رابرت کلرت
ترجمه عبدالحسین وهابزاده، سید مصطفی چشمی، روشنک شهریاری
چقدر با طبیعت نزدیک و آشنایی؟ سوالی که برای همهی ما ممکن است پیش بیاید و ما را درگیر پیشینهیابی تجربیات ما در زیبایی طبیعت از دوران کودکی کند. اینکه دوران کودکی خود را چگونه با طبیعت سر کردیم و چقدر مجال کشف در طبیعت را داشتیم؟ تجربهای بی بدیل که در بزرگسالی به روحیات ما شکل می دهد و احترام به طبیعت را در ما برمی انگیزد. همه میدانیم که زندگی در شهرهای بزرگ و پرجمعیت، هوای آلوده و آسمانخراشها چقدر در محرومیت ما از زیبایی و لذت در طبیعت نقش داشته و دارد. و امروز چقدر محیط زیست سبز، ارزشمند و در عین حال کمیاب است.
کتاب “حق مادرزاد” در بارهی رابطهی انسان و طبیعت در دنیای امروز صحبت میکند. و از دوری ما از طبیعت و محرومیت از زیباییهای آن گلهمند است. اما خیلی زود ما را به سمت حظ بردن از طبیعت و فواید بیشمار آن سوق میدهد. این کتاب در یازده بخش: جذابیت، خرد، نفرت، بهرهکشی، علاقه، استیلا، معنویت، نمادگرایی، کودکی، طراحی، اصول اخلاقی و زندگی روزمره؛ تهیه و تدوین شده است. نویسنده در مقدمهی کتاب میگوید:
بشریت نتیجهی رابطهی تکامل یافتهی انسان با طبیعت است. تعاملی طولانی مدت و تجربهی جهان طبیعی.
” از متن کتاب”
قدر مسلم، ارتباط ما با طبیعت بخشی از میراث زیست شناختیمان است. در این کتاب یکی از پیشگامان زیست گرایی (استیون رابرت کلرت) به مثابه مطالعهی گرایش ذات آدمی به طبیعت، گزارشی جامع در بارهی تاثیر نیرومند طبیعت بر زندگی ما را به بحث میگذارد. “استیون کلرت” معتقد است که استعدادهای ما در اندیشیدن، احساس کردن، ارتباط برقرار کردن، آفریدن و یافتن معنا بستگی تام به نسبت ما با طبیعت دارد. قطع ارتباط و بیگانگی روزافزون ما با جهان طبیعی حاکی از آن است که ما چه اندازه نقش بی بدیل طبیعت را نادیده گرفتهایم. او با بهرهگیری از مهمترین یافتههای علمی، همراه با تجربیات شخصی خود، نسبت طبیعت را با اساسیترین مفاهیم حیات انسانی همچون خرد و نفرت و بهرهکشی و معنویت و کودکی و جز آنها میکاود و بر این باور است که تمایل ذاتی ما به طبیعت در طی تاریخ تکاملیمان شکل گرفته. اما این تمایل ذاتی نیز مانند دیگر تمایلات انسانی که معنای انسان بودن از آنها درک و دریافت میشود، باید آموخته شود تا کارکردش به چشم بیاید.
شالودهی کتاب “حق مادرزاد[۱]” بررسی وابستگی های جسمی و روحی بشر به طبیعت از دیدگاه زیست گرایی[۲] است که بر مبنای تمایل ذاتی به برقراری ارتباط با طبیعت برای تامین بهرهوری، سلامت ذهنی و جسمی انسان تعریف شده است. اما نویسنده معتقد است که ارزشهای زیستگرایی ما در طی سال ها و تغییرات عمیق در الگوی زندگی شهری دستخوش دگرگونیهای وسیع و فزاینده شده که ضمن آگاهی به آن، میل به تغییر را نیز میطلبد.
مواجهه با اجزای طبیعت، جانوران و گیاهان، زمین، باران و برف و مواهب طبیعی؛ تنها راه و برگزیدهترین راه برای رسیدن به اصل خود است. این مواجهه امیال و روحیات ما را در پیچیدگیهای زندگی همراهی کرده و خلق و خویی آرام و صلح طلب به ما اعطا میکند. آرامش طبیعت در میزان انتخاب های اخلاقی در طول زندگی ما تاثیر بسزایی دارد و تا حد زیادی ما را به منطق عقلانی نزدیک می کند.
زنجیرهی جذب شدن به جلوههای زیبایی، از لذت بردن ساده از زیباییهای سطحی تا لایههای درک دقیقتر و ماهرانهتر همنوایی و کمال، متغیر است. ممکن است در آغاز جذب مناظر زیبای خاص شویم ولی اگر به زیبایی حساس باشیم حتی یک بوتهی خار در کنار جاده ممکن است نشان دهندهی گوشهای از زیباییهای طبیعت باشد.
“از متن کتاب”
هریک از ما در هر گوشه از جغرافیا فارغ از تاریخ و فرهنگ بطور ذاتی به طبیعت گرایش داریم اما متاسفانه زندگی شهری ما را به سمت دوری از طبیعت سوق می دهد و این نیاز طبیعی را انکار می کند. ما به فراخور نزدیکی به طبیعت، مهارتهای فردی و اجتماعی خود را در مواجهه با الگوهای رفتار انسانی، رشد و ارتقا میدهیم. آزمونی که بارها به نتیجه رسیده و از مزایای آن بهرهمند شدهایم پس چرا خطای دوری از طبیعت را بخصوص در کانون های شهری تکرار میکنیم.
Video from Hossein.vahabzadeh
نوروزتان همچمون یارای پنج ساله شکوفان باد
"به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده بود;چنانکه پای به برف فرو شود ,به عشق فرو شدم" بایزید : نقل از عطار
"گلی در شکاف دیوار,این معجزهییست"E.O.Wilson
"جهان ساخته کجا و جهان زاده کجا"e.e.Cummings
بالاخره به قول مولانا
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
با تشکر از نشر نو
https://www.instagram.com/p/CZd-I0OKrfP/?utm_source=ig_web_copy_link
کودکی دورانِ تأثیرات ماندگار در همۀ عمر است. خوب یا بد، شادمانه یا غمبار، هرچه باشد، تا آخر عمر همراه و همزاد ما است، چون منبعی از الهام یا زنجیری ستبر بر پای که همراهیمان میکند و سرچشمۀ زاینده و انگیزه و میل به حرکت، یا سنگ پیش پایمان میشود.
ازجمله تجربیات ماندگار کودکی نحوۀ ارتباط با طبیعت است؛ سنگ و خاک و آب و گِل، حیوان و گیاه، تجربۀ بازی زیر باران و برف، بودن در محیطهای باز و بسیاری از همکنشیهای دیگر با عناصر طبیعت، بهتنهایی یا با دیگر همبازیان، چیزی است که در شکلگیری این تجربه نقش بازی میکند. برخورداری یا محرومیت از این تجربه برای ما، این گونۀ موجود زنده که چندمیلیون سال بدین شیوه زیسته و تجربیاتش در همۀ عمر متأثر از آن بوده، جایگاه تعیینکنندهای در کیفیت زندگی و سلامت روح و جسم ما دارد.
به همین دلیل است که تجربه کردن طبیعت در کودکی را میباید یک حق مسلم مادرزاد دانست، همچون حق برخورداری از والدین، سرپناه، آب و غذای سالم، چرا که عیناً مانند آنها تأثیرِ بود و نبودش بر زندگی دیرپا است و کمبودش را در بزرگسالی بهدشواری، آن هم ناقص، شاید بتوان جبران کرد.
استیون کلرت در کتاب «حق مادرزاد» با بهرهگیری از مهمترین یافتههای علمی، همراه با تجربیات و نظرگاه شخصی خود، نسبت طبیعت را با اساسیترین مفاهیم حیات انسانی همچون خرد و نفرت و بهرهکشی و معنویت و کودکی و جز آنها میکاود و بر این باور است که تمایل ذاتی ما به طبیعت محصول نیاز ذاتی ما به آن است که در طی تاریخ تکاملیمان شکل گرفته است. اما این تمایل ذاتی نیز مانند دیگر تمایلات انسانی که معنای انسان بودن از آنها درک و دریافت میشود باید آموخته شود تا کارکردش به چشم بیاید.این کتاب میتواند برای والدین,تسهیلگران مدارس طبیعت,مربیان و آموزگاران ,فعالان وعلاقمندان محیط زیست و طبیعت و همهی آنهایی که به شناخت علمی رابطه انسان طبیعت , بخصوص در کودکی , علاقمندند مفید باشد.
✍️ تحریریهٔ نشرنو
□ حق مادرزاد | استیون کلرت | ترجمۀ عبدالحسین وهابزاده، سیدمصطفی چشمی، روشنک شهریاری | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۰، قطع رقعی، جلد شومیز، ۳۸۴ صفحه مصور، ۱۴۰,۰۰۰ تومان، #تحریریۀ_نو.
این اثر را میتوانید از طریق وبسایت نشرنو و کتابفروشیها تهیه کنید.
@nashrenow
نخستین سری از مجموعهی آموزشی «صفحهی نو» آمادهی نمایش شد
صفحهی نو (New Page) یک
مسترکلاس ویدیویی است که در آن اساتید متخصص و صاحبسبک ایرانی در حوزههای مختلف؛ تجربیاتِ منحصربهفرد، دانش، بینش، روش و منشِ حرفهای خود را در ساختار مستندِ آموزشی ارائه میکنند. گسترهی موضوعی صفحهنو شامل کلیهی هنرها، محیطزیست، طبیعت، ورزش، کسبوکار، سبک زندگی، ذهنآگاهی و... است.
«کارگاه فیلم کارآ» با مدیریت مجتبا میرتهماسب، تولید پروژهی صفحهنو را از دو سال پیش آغاز کرده و تاکنون چهار قسمت آن شامل «کارگردانی سینما» با رخشان بنیاعتماد، «بازیگری» با فاطمه معتمدآریا، «موسیقی» با حسین علیزاده و «قصهنویسی» با هوشنگ مرادیکرمانی آمادهی نمایش شده است. همچنین سه قسمت دیگر از سری اول این مجموعه با موضوع «کودک و طبیعت» با عبدالحسین وهابزاده، «عکاسی مستند» با نصرالله کسرائیان و «کارگردانی تئاتر» با علی رفیعی در مراحل پایانی تدوین و آمادهسازی برای پخش قرار دارند. دورههای دیگری نیز با اساتید برجستهی رشتههای مختلف در حال پژوهش و تولید است.
صفحهنو برای پخشِ آنلاین در داخل و خارج از ایران طراحی شده و مخاطبان میتوانند به صورت سریالی به همهی محتوای دوره و به تفکیک موضوعی دسترسی داشته باشند. این مسترکلاسها هم برای عموم علاقهمندان جذاب و آموزنده است و هم برای متخصصان نکات تازهای دارد. مدت زمان هر برنامه بین ۴ تا ۶ ساعت است.
زمان و مکان پخش برای دسترسی و تماشای این مجموعه به زودی اعلام میشود. اطلاعات بیشتر از طریق همین صفحه با مخاطبان به اشتراک گذاشته خواهد شد.
با ما در «صفحهنو» همراه شوید:www.new.page
👇
@baghNS
درسهایی از مدرسه طبیعت
در تجلیل معلمی
“جهان و اولیای جهان باید هوشمندترین فرزندان خود را برای آموزگاری،دبیری و استادی اطفال خود برگزینند......هنگامی که حرفه شریف و عزیز معلمی عزت کافی نیافت و نداشت هوشها و استعدادهای گرانبها را از دست میدهد.هنگامی که شغل نجاتبخش معلمی نتواند هوشها و استعدادها را جلب و جذب کند کار به همینجا میکشد که کشیده است......مدرسهیی که از روشنایی و فروغ میگریزد و در تاریکی و ظلمت قدم برمیدارد مدرسه نیست.زندان کودکان است و چه بهتر که فرو ریزد و زندانیان کوچک و خردسال را آزاد کند.”
بخشی از سخنرانی زندهیاد محمد بهمنبیگی در اجلاس یونسکو
#درسهایی_از_مدرسه_طبیعت
@madresehtabiat
🔻سرانجام صدا و سیما به موضوع خشکی هورالعظیم، زایندهرود، گاوخونی، تعطیلی مدارس طبیعت و دستهگل یک عروسخانم ورود کرد! باورتان میشود؟🔻
🇮🇷 @darvishnameh
1️⃣ نام این برنامه گفتگومحور و چالشی که نیمهشب گذشته، زمانی که همه خواب بودند! از شبکه یک سیما پخش شد؛ "درنگ تنهایی" است که امیدوارم سبب شود چرت برخیها را پاره کند ...
2️⃣ سه نکته مهم در این برنامه طرح شد: نخست آنکه ای نمایندگان محترم مجلس و ای مسوولان نظام! چرا وقتی میدانید ردپای یک عروسخانم در ماجرای صید مخربِ ترال وجود دارد، هیچ واکنشی نشان نمیدهید و اصولاً چگونه میتوان با یک فویل ساده تمام دستگاههای امنیتی دریایی را دور زد؟ دوم اینکه رییس کمیسیون آموزش مجلس آشکارا گفت: هفته آینده وزیر آموزش و پرورش را به مجلس میخوانم تا در مورد مدارس طبیعت و برنامه آن وزارتخانه برای کاهش تنشها در طبیعت توضیح دهند. و دست آخر آنکه سعید نبی، کارگردان مستند جنجالی تنهایی آشکارا گفت: وقتی درخت را صرفاً به عنوان هیزم و خاک را به عنوان معدن میبینید؛ وقتی اهمیتی برای تابآوری اکوسیستمهای طبیعی قایل نیستید و وقتی ورود آب به تالابها را نوعی هدررفت میپندارید، نتیجهاش میشود همین بلایی که امروز سر گاوخونی و زایندهرود در اصفهان آمده و یا بر سر کرخه و هورالعظیم در خوزستان رخ داده است! آیا متوجه تبعات امنیتی چنین اقدامهای طبیعتستیزانهای هستید؟
3️⃣ امیدوارم پخش چنین گفتگوهای چالشی و بدون خطخوردگی در رسانه رسمی کشور ادامه یابد و امیدوارم نظیر مستند تنهایی بیشتر ساخته و دیده شود.
#سعید_نبی
#عبدالرضا_امیراحمدی
#درنگ_تنهایی
#مستند_تنهایی
#مدارس_طبیعت
#چرا_هورالعظیم_خشک_شد
#چرا_گاوخونی_فروپاشید
#علیرضا_منادی_سفیدان
#صید_ترال
https://www.instagram.com/p/CRJ33YTFCaA/?utm_medium=copy_link