کانال فلسفه وهنر مارزوک
پرسش از خانم دکتر رحمت در گروه اکادمی فلسفه مارزوک
دموکراسی همیشه به کاهش نابرابری میانجامد؟
/channel/marzockacademy
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 معرفی کتاب :
دمکراسی ونابرابری
رویکرد رقابت نخبگانی
🔻با حضور :
خانم دکتر فاطمه رحمت
دکترای علوم سیاسی ،مترجم
🕒 زمان: یکشنبه ۴ خرداد ماه ۱۴۰۴
ساعت ۲۲بوقت ایران
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
#فضازمان (۶۷)
#کتاب_شناسی
دیگر اینکه، باردن در کتاب یادشده از تئوری استاتیک زمان – در برابرِ تئوری دینامیک زمان – جانبداری میکند. این تئوری وجود زمان را میپذیرد ولی وجود ابژکتیو گذر زمان را رد میکند؛ آنچه به زمان هستی میبخشد، بنا به این تئوری، زنجیرهای از رویدادهاست که از حالتهای زودتر به دیرتر چیده میشوند (زنجیرهی B)، حال آنکه زنجیرهای از رویدادها که از گذشته به آینده (یا وارون آن) چیده میشوند (زنجیرهی A یا همان گذر زمان) وجود ابژکتیو ندارد. الگوی هستیشناسیک که باردن از آن پشتیبانی میکند، الگوی اترنالیزم (ازلیباوری) است. همچنین، او درباب شیوهی پایایی چیزها در زمان از تئوری پردورانتیزم (تئوری پارتهای زمانی) جانبداری میکند. با وجود این، دلیلی برای این دیدگاه خود بدست نمیدهد و تنها اشاره میکند که اترنالیستها هوادار پردورانتیزم هستند. - این چیزی است که همه با آن همرای نیستند - شاهد آنکه، خودم زمانی مقالهای برای یک ژورنال جهانی فیلوسوفیا فرستادم و در آن چنین سخنی را پیش نهادم، برایش برهانی هم نوشتم که چرا اترنالیزم با تئوری پارتهای زمانی سازگار است، ولی داوران ژورنال از من خواستند تا این بخش را پاک کنم، و یادآور شدند که اترنالیستهایی را میشناسند که پردورانتیست نیستند. این بحث (سازگاری میان اترنالیزم و پردوراتیزم) بحثی گسترده است که اکنون از آن میگذرم (یادآور شوم که تئوری پارتهای زمانی همچنین در بحث اینهمانی فردی، در فرزانش ذهن، بکار میآید که در جای خود بدان خواهم پرداخت).
در فرگرد «زمان و فضازمان» (فرگرد سه) باردن بحث خوب و به نسبت بلندبالایی دارد در اینباره که آیا فضازمان هستمندی دارد یا ندارد؟ - پرسشی که خودم در جستار #فضازمان در همین کانال به آن پاسخ آری گفتهام. او در جایی از این فرگرد به گفتهای از دیوید مرمین، فیزیکپیشه، اشاره دارد که میگوید: «فضا و زمان و فضازمان ویژگیهای جهانی نیستند که در آن زندگی میکنیم، بلکه، دریافتههایی هستند که برای کمک به سازماندهی رویدادهای کلاسیک ساختهایم. دریافتههایی مانند بُعد یا بازه، یا خمیدگی یا ژئودزیک، ویژگیهای جهانی نیستند که در آن زندگی میکنیم، بلکه، ساختارهای هندسی آبستره هستند که برای کمک به سازماندهی رویدادها ساخته ایم.»
این دیدگاهی ابزارانگارانه است که فیزیکپیشگان برجستهای مانند وسلین پتکف - از ویراستاران و نویسندگان کتاب «هندبوک اسپرینگری فضازمان» (۲۰۱۴، نشر اسپرینگر) - با آن مخالف هستند و در برابر آن از نگرش رآلیزم فضازمان پشتیبانی میکنند. آدرین باردن به چشم میآید که در این زمینه نه استواری پتکف و نه شکاکیت مرمین را دارد و در پایان این فرگرد میگوید که: «یک خوانش استاندارد از نسبیت، به فضازمان به چشم یک ماتریس واقعی زمان و فضازمان برای رویدادها مینگرد. بنابراین میتوانیم بگوییم که رآلیزم فضازمان انگارش خوبی است، زیرا با دریافتههای ما سازگاری دارد.»
✍️ میترا (م. میکاییلیان)
@mithra_philosophy
/channel/marzockacademy
/channel/mithra_philosophy
@marzockacademy
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 معرفی کتاب :
دمکراسی ونابرابری
رویکرد رقابت نخبگانی
🔻با حضور :
خانم دکتر فاطمه رحمت
دکترای علوم سیاسی ،مترجم
🕒 زمان: یکشنبه ۴ خرداد ماه ۱۴۰۴
ساعت ۲۲بوقت ایران
گروه آکادمی
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
گایست و گشتل:
درآمدی بر پساانسان
[خواندن مقالهای از هیلان بنسوسان]
بخشی از دورهی《اخلاق علیه اخلاقیات، زمینشناسی اخلاقیات: علم کوچگر و سرعتهای اندیشه》، موسسه بیدار، پاییز ۱۴۰۳
سروش سیدی
@bidarcourses
/channel/marzockacademy
پیشنویس ناانسان
رضا نگارستانی
جلسه ۱
سروش سیدی
@chaosmotics
/channel/marzockacademy
🔈 درآمدی بر اندیشهی کانتن میسو
سروش سیدی
جلسه چهارم
پاییز ۱۴۰۲
#رئالیسم_نظری
#میسو
@chaosmotics
/channel/marzockacademy
🔈 درآمدی بر اندیشهی کانتن میسو
سروش سیدی
جلسه دوم
پاییز ۱۴۰۲
#رئالیسم_نظری
#میسو
@chaosmotics
/channel/marzockacademy
به نقل از هوسرل: در واقع، تاریخِ فلسفه به نحو متقاعد کننده ای این واقعیت را تأیید می کند که هیچ تأمل فلسفی ای نمی تواند همه ی ابهامات را برطرف سازد. تفاوت های فلسفی هرگز با ابطال های جامع رفع نمی شوند، بلکه ساخت و پرداخت تمایزات استراتژیکی است که سرشت ناقص، مبهم و مغشوش مواضع متضاد را آشکار می کند. فلسفه به این دلیل باید تلاش همیارانه ی گروهی از پژوهشگران باشد برای نائل آمدن هر چه بیشتر به آگاهی از رمز و رموزات هستی و زندگی، اعم از اپیستمه و تخنه، آنتولوژی و آنتروپولوژی، زیرا هر بنای معرفتی مبتنی بر مبنا و متجلی در رفتار است. فلسفه گشوده و فرارونده است،
از انجا که فلسفه مادر علوم است، برای فهم یک آموزه، باید آن را از منظر ایدئولوژی، سیاست، دین، اقتصاد و روان شناسی و ... بررسی کرد و همه نیز هم زمان: "تمامی این نظرات درست اند، مشروط به این که مجزا نباشند و ما عمیقاً در تاریخ کندوکاو کنیم و به هسته ی یگانه ی معنای وجودی ای برسیم که در هر دورنما ظهور می کند. همانطور که مارکس گفت، درست است که تاریخ روی سر خود راه نمی رود، اما این نیز درست است که تاریخ با پاهایش فکر نمی کند."
البته نه سر و نه پا در درجه ی اول اهمیت قرار ندارند، بدن بطور کلی اهمیت خاص خود را دارد. مرلوپونتی، در ارجاعی آشکار به این ادعای معروف سارتر که "ما محکوم به آزادی هستیم"، بحث قصدیت و تاریخ را با این اندیشه به پایان می رساند که "چون ما در جهان هستیم، محکومیم به این که معنا داشته باشیم، و ما نمی توانیم کاری کنیم یا سخنی بگوییم بدون این که نامی و معنایی را در هستی قصد کرده باشیم، سخن و کار ما زمانی که فلسفی باشد دارای بار معنایی هدفمند و هنگامی که دارای هدفمندی باشد داری کیفیت فلسفی است. از این روی فلسفه خوانی و فلسفه دانی گره ای از کار فرد و جامعه نمی گشاید مگر اینکه دارای زیست فلسفی باشد. به گونه ای که اتحاد و اتفاقی همگن و همعنان بین ساحت نظر و عمل اراده شود.
بسیاری از مسئولان طراز اول ما در سیستم حکومتی فلسفه خوان و فلسفه دان هستند، از جمله حداد عادل و علی لاریجانی، فلسفه کانت را متبلور در خود آئینی و بلوغ فکری، تبرئ از ولایت و خروج از صغارت را علامه عرصه نظر هستند، اما در عمل به علت عدم اتحاد عقل نظری و عملی به تقصیر خود بدون تولیت دیگری ناتوان از ادراک فلسفه وجودی، فاقد زیست فلسفی اند.
ماجد
/channel/marzockacademy
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک
🔺چرا فلسفه میخوانیم؟
-ضرورت عقل فلسفی در شرایط امروز ما چیست ؟
-آیا فلسفیدن صرفا به کار آکادمیک می آید یا نحوه ای از تفکر کنشگر فردی اجتماعی است در ساحت زندگی ؟
-چرا فلسفه ورزی نیاز امروز ماست ؟
-طرح فلسفه در یک جامعه دینی آیا ایجاد نبردگاهی است برای به پرسش کشیدن دین ؟
-آیا فلسفه برای درک مفهوم ما به عنوان ایرانی یک ضرورت است ؟
-ما در فلسفه در جستجوی چه هستیم فهم خود یا دیگری ؟
🔺شنبه تا چهارشنبه
⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰
لینگ گروه اکادمی فلسفه
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
در فاصله زمانی فوق از به اشتراک گذاشتن مطالب بی ربط به جستار هفته وریپلای به مطالب قبل از ان لطفا خودداری کنید .
رابطه میان فلسفه وسینما پژوهشی براساس فلسفه ژیل دلوز
ژیل دلوز ،فیلسوف برجسته پست مدرن، در دو اثر سینماییِ خود، سینما 1: تصویر-حرکت و سینما 2: تصویر-زمان، روایت ژرف و منحصربه فردی از نسبت میان فلسفه و سینما ارائه می کند، که به نظر می رسد از نظریه فیلم متعارف فراتر می رود. همین ایده پیوند درونی میان تصویر و واقعیت، یا سینما و هستی شناسیِ تصویر است که میان دیدگاه های او و رویکردهای متعارف نظری-سینمایی فاصله زیادی ایجاد می کند. تصادفی نیست که فلسفه او با اولویت وانمایی و تصویر در پروژه ای به نام «افلاطون گرایی وارونه» آغاز می شود. در این مقاله، با ترسیم تفکر سینمایی دلوز، اهمیت خاص آن را در جریان نقد فیلم و حتی در تفکر فلسفی نشان می دهیم، و به تحلیل این مسئله می پردازیم که دلوز چگونه سینما را شکلی از فلسفه ورزی (و بالعکس) تلقی می کند و چگونه این دو حوزه می توانند مرزهای یکدیگر را تغییر داده، بسط دهند؛ در عین حال، در این پژوهش می کوشیم قوت ها و محدودیت های رویکرد او را از منظر نوعی نخبه گرایی که در کتاب های او دیده می شود، بررسی کنیم. فهم تفکر سینمایی دلوز به ما اجازه می دهد که در مضامین سفت و سخت تفکر سنتی بازاندیشی کنیم و حتی پویایی متقابل و پیوند تفکر با پدیده های مدرنی مانند سینما را به عنوان زمینه ای که با حرکت، زمان و تصویر کار می کند، تشخیص دهیم.
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 درسگفتار :خودشناسی با هویت فردی وخود پنداره چه ارتباطی دارد ؟
🔸 با حضور: دکتر سیامک شهرستانی
ارشیتکت،جامعه شناسی ،پژوهشگر عرفان ،مولف خود شناسی
🕒 زمان: پنجشنبه ۱ خرداد ماه، ۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
دلیل گرایش به دین در مکتب اسکندریه چه بود؟؟
پاسخ :ببینید در یکی از ویسها گفتم ریشه اسکندریه در تفکرات آغازین هلنیک در آکادمی است.
قطعا نوعی الهیات از طریق فیثاغوریه و اورفیک ها در یونان ریشه دوانید و حتی ظاهرا اورفیوس را به دلیل آوردن مذهب جدید در دولتشهر یونان مخفیانه کشتند. زیرا خود یونان پاگان بود و فلاسفه یونانی اسکندریه هم اغلب پاگان بودند و ضد مسیحی.
از سوی دیگر با ایجاد شهر اسکندریه در عصر بطالسه خود دینهای مصری رایج شدند ولی در زمان سقوط بطالسه توسط امپراطوری روم یهودیان خیلی در این شهر فعال شدند و قطعا تاثیر آنها بسیار بوده است.
آنچه برای خود من سوال هست و قابل بررسی، حضور احتمالی بهودیت در یونان پسااسکندر است که باید در موردش بررسی کنم.
ولی قطعا نبض دینی اولیه اسکندریه دینهای مصری و سپس یهودیت بوده است.
پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
از تاثیر سیاست که بگذریم ،
مکاتب اسکندارانی در حوزه ای از جغرافیایی قرار گرفته بودند که پیش زمینه باور های مصر را داشت و از سوی دیگر حیاط خلوت یهودیت هم بود ،
با سلطه دیدگاه رواقی و اخلاق محوری و از طرفی تفسیر جدید از افلاطون پاشنه آشیل فلسفه شد تا باور به خدای یک تا وارد تفکر فلسفی مکتب اسکندریه شود و بعد ها با طرح سه اقنوم در فلوطین فلسفه به سبک یونانی به حاشیه برود ،
آیا یهودیت فلسفه را اشغال نکرد ؟
یعنی فلسفه از یک سو بکار امپراتور نمی آمد و از آن سو باور های متافیزیکی یهودیت می خواست بر این موج سوار شود و خود را باور رسمی مطرح کند ، که از بخت بد او با ظهور مسیح این شانس از آنها گرفته شد ،
پاسخ:در عصری که بهودیان دیاسپورا (آواره و پراکنده) در اسکندریه فرصت فعالیت یافتند، اول به دفاع از موجودیت خود در برابر آن همه تکثر فکری عقیدتی پرداختند.
فیلون یهودی بدین منظور و برای حفظ میراث یهودیت، آن را با فلسفه یونانی تلفیق کرد.
ترکیب یهودیت + رواقی گری + گنوسیه، عامل مهم تمام تحولات بعدی دین و فلسفه شد.
البته باز ریشه همین هم در خود آکادمی های پسااسکندر شکل گرفت.
فیلون با رواقیون خوب آشنا بود و برای اهداف یهودی مابانه اش خیلی به درد میخورد. نبض زمان را خوب گرفت و سنت جدیدی در تفکر ایجاد کرد: تلفیق دین و فلسفه
پرسش از خانم دکتر رحمت در گروه اکادمی فلسفه مارزوک
نابرابری بعنوان یک متغیر مستقل در کشورما را چگونه میتوان برای یک مدل گذار تعریف کرد ؟
/channel/marzockacademy
چرا فلسفه می خوانیم ؟
ایدئولوژی سازی فلسفه ، 1
کانت می گوید هیوم مرا از خواب جزم اندیشی بیدار کرد ،
پس از این بیداری و حاصل این بیداری کتاب سنجش خرد ناب است ، پی افکنی فلسفه استعلایی است ،
ما بعد از آن سالیان خواب جزم اندیشی عادت واره بیدار شدیم ،
آیا واقعا بیدار شدیم ؟
نتیجه بیداری کانت سنجش خرد ناب است ، نتیجه بیداری ما چیست ؟
خواندن سنجش خرد ناب ؟ نفهمیدیم که سنجش خرد ناب کتاب نیست کنش عقل است در خودش به نحو فلسفی ، که خودش به واقع چیست ؟
ما در بیشتر موارد وقتی از خواب جزم اندیشی سر بر آوردیم با عقل خود مواجه نشدیم ، عقل ما پس از بیداری خود را نسنجید به خود نقادانه نگاه نکرد ،
بلکه با همان عقلی که در دستگاه سنت عادت واره کار می کرد به سراغ فلسفه غرب رفتیم و چونان توریست به تماشای نحو ی کارکرد عقل فیلسوفان غرب مشغول شدیم و پس از تماشا دائماً داریم توصیف می کنیم که عقل کانت این جور کار می کند ،
فلسفه برای ما توصیف فلسفه دیگران است ، اما عقل ما هنوز همان عقل خواب زده دیروز است ،هنوز دست به سنجش خرد خود نزده است ،
از آنجا که دستگاه عقلی ما نتوانسته است خود را تا سطح عقل فلسفی ارتقاء دهد فلسفه را تا سطح تعریف خود تنزل داده است ،
پس از این وارونه سازی حرافی فلسفی آغاز شد فلسفه چنین است و چنان ،
در حقیقت ما در پی پاسخ های بسته بندی شده بودیم ، چراکه عادت تاریخی ما زیستن درون دنیای پاسخ بود بی آنکه پرسش را تجربه کنیم ، بی آنکه پاسخ های ما دچار تردید و شک شوند ، اصلا در عادت واره تاریخی ما شک برای باور تابو بود ،
بنابراین ما در مواجهه با فلسفه و فیلسوفان دنبال پاسخ بودیم ،
پاسخ افلاطون چیست ؟ پاسخ ارسطو چیست ؟ پاسخ دکارت و اسپینوزا چیست ؟ پاسخ کانت و هایدگر چیست ؟
چرا نمی پرسیم پرسش اسپینوزا چیست ؟ مسئله کانت چیست.
بقول روانشناسان ما در جایی در کودکی و نا بالغی عقل دچار ترس از شک شدیم دچار ترس از پرسش شدیم ، بخاطر شک و پرسش کتک خوردیم ، تکفیر شدیم ،
ما خود هیچگاه شک نمی کنیم اما در باره شک دکارتی کتاب ها می نویسیم و ساعت ها سخنرانی می کنیم ،نفهمیدیم که شک خواندی نیست فعل است ،کنش است ، مواجهه عقل است با بی معنایی و بی مبنایی همه چیز ،
همچنان که سنجش خرد ناب کانت را خواندیم ، شرح کردیم و تدریس کردیم اما هیچگاه با عقل خود وارد چالش نشدیم ،
برای همین است که ما در حال توصیف فلسفه غرب هستیم برای کم اهمیت ترین مسئله مسلسل وار ارجاع می دهیم به این فیلسوف و آن فیلسوف و از این ارجاعات می خواهیم نتیجه بگیریم که فلسفه فلان فیلسوف را خوب فهمیدیم تا برای خود فضیلت بتراشیم ، نه دوست من ما خوب نفهمیدم بلکه خوب خواندیم و مثل یک راهنمای تور توریستی از آنچه خوانده ایم و دیدیم توصیف می کنیم از این روست که ما استاد فلسفه داریم مدرس فلسفه داریم اما فیلسوف نداریم ، نمی خواهم مطلقا بگویم اما متأسفانه عمومیت دارد،
ادامه دارد .
Azizi
/channel/marzockacademy
#فضازمان (۶۶)
#کتاب_شناسی
ویراست دوم کتاب «تاریخ کوتاه فیلوسوفیای زمان» (۲۰۲۴، نشر دانشگاه آکسفورد) نوشتهی آدرین باردن چندی است بدستم رسیده است. ویراست نخست این کتاب (۲۰۱۳) در میان زمانپژوهان خوانندگان فراوانی پیدا کرده است و اکنون پرفسور باردن آن را بازنگری کرده است. ازجمله اینکه، یک فرگرد (فرگرد ۵) با درونمایهی هشیاری زمانی به کتاب افزوده است – که نام آن را «افکنش پایای گذر» نهاده است - و بخش گستردهای هم درباب آنتروپی به فرگرد سمتگیری زمان (فرگرد ۶ در ویراست نو) افزوده است (در ویراست نو، شمار بازگشتها به واژهی آنتروپی ۴۷ تا و در ویراست پیشین تنها ۱۳ تاست).
همچنین در فرگرد آیا سفر در زمان شدنی است؟ (فرگرد ۷ در ویراست نو)، باردن اشارههایی به برخی فیلمهای سینمایی زمانمحور کرده است. او فیلمهایی را که در گذشته دست میبرند، با وجود گیراییهای دیداری و سینمایی، فیلمهایی ناسازگار از نگاه منطقی میداند، فیلمهای مانند «بازگشت به آینده» (۱۹۸۵، رابرت زمکیس)، «پلیس زمان» (۱۹۹۴، پیتر هایمز)، «آشناپنداری» (۲۰۰۶، تونی اسکات)، «لوپر» (۲۰۱۲، ریان جنسن). ضمن اینکه این داستانها نمیتوانند چیزی در باب سرشت زمان به ما بگویند. – نکته اینکه، اگر سفر در زمان امکان منطقی نداشته باشد، امکان فیزیکی هم نخواهد داشت، ولی وارون این تز همواره بایسته نیست؛ یعنی ممکن است سفر در زمان امکان فیزیکی نداشته باشد، ولی امکان منطقی داشته باشد.
داستانهایی هم هستند که قهرمانان با دستکاری گذشته، خطهای زمانی موازی درست میکنند، با این کار میتوانند پارادکس پدربزرگ را دور بزنند، ولی این فیلمها «سفر در زمان» نیستند و به مدارا چنین خوانده میشوند، چون دربارهی سفرهای میانجهانی هستند نه سفر در میان رویدادهای زودتر یا دیرتر از همین فضازمانی که در آن زندگی میکنیم. یک نمونهی برجستهی این فیلمها: «اونجرز: پایان بازی» (۲۰۱۹، برادران روسو).
برخی فیلمها هم هستند که دربارهی چرخههای زمانی هستند، مانند «ترمیناتور» (۱۹۸۴، جیمز کامرون)، «دوازده میمون» (۱۹۹۵، تری گیلیام)، «هری پاتر و زندانی آزکابان» ( ۲۰۰۴، آلفونسو کوارون – در بخشی دیدنی از این فیلم، هری پاتر بدست باشندهی مرموزی از دست دمنتورهای خورندهی روح نجات مییابد که بعد روشن میشود آن کاراکتر مرموز خود هری بوده است که بروشی چند دقیقه در زمان سفر کرده و توانسته است جان خود را نجات دهد)، «جرمهای زمانی» (۲۰۰۷، ناچو ویگالوندو)، «سرنوشت» (۲۰۱۴، برادران اسپیریگ)؛ در این نمونه فیلمها، رهنورد زمان میتواند در سفر خود برخی خبرها و آگاهیهای زمان خویش را به زمان زودتر از اکنون جابجا کند. – یادآور شوم که چرخههای زمانی، زنجیرههای علیتی بستهای هستند که در آنها برخی پیوندهای علیتی در سمت طبیعی و برخی دیگر وارون هستند. در این چرخه، هر رویداد دارای چرایی است؛ چرایی آن، همانا، دیگر رویدادهای چرخه است. نکته اینکه، در چرخهی علیتی ناسازگاری منطقی وجود ندارد. باردن برآن است که هیچ قانون فیزیکی وجود ندارد که پیدایش خودبخودی هشیاری را رد کند، و نیز هیچ قانون فیزیکی وجود ندارد که از سازماندهی خودبخودی سیستمها به حالتهای آنتروپی پایینتر جلوگیری کند.
او فیلم «میانستارهای» (۲۰۱۴، کریستوفر نولان) را هم در ردهی فیلمهای چرخههای زمانی میگذارد، که در این زمینه من با او همرای نیستم. این فیلم به سفر در زمان، آنگونه که فیلسوفان شناسایی میکنند، پیوند سرراستی ندارد، چون کاراکترها با رخدادهای زودتر و دیرتر این جهان اندرکنش ندارند و آگاهی خاصی را نیز به جهان زودتر یا دیرتر جابجا نمیکنند.
(دنباله دارد)
@mithra_philosophy
/channel/marzockacademy
Quando il fascismo tace, parlano gli uomini coraggiosi.
وقتی فاشیسم سکوت میکند مردان شجاع سخن میگویند
@marzockacademy
گایست و گشتل:
درآمدی بر پساانسان (۲)
[خواندن مقالهای از هیلان بنسوسان]
سروش سیدی
@bidarschool
/channel/marzockacademy
پیشنویس ناانسان
رضا نگارستانی
جلسه ۲
سروش سیدی
@chaosmotics
/channel/marzockacademy
🔈 درآمدی بر اندیشهی کانتن میسو
سروش سیدی
جلسه پنجم
پاییز ۱۴۰۲
#رئالیسم_نظری
#میسو
@chaosmotics
/channel/marzockacademy
🔈 درآمدی بر اندیشهی کانتن میسو
سروش سیدی
جلسه سوم
پاییز ۱۴۰۲
#رئالیسم_نظری
#میسو
@chaosmotics
/channel/marzockacademy
🔈 درآمدی بر اندیشهی کانتن میسو
سروش سیدی
جلسه اول (۲)
تابستان ۱۴۰۲
#رئالیسم_نظری
#میسو
@chaosmotics
/channel/marzockacademy
در جهانی که با بحرانهایی در همتنیده و چندلایه همچون تغییرات اقلیمی، پیشرفتهای شتابزدهی فناوری، نابرابریهای اجتماعی فزاینده، و بحرانهای اخلاقی و معنایی مواجه است، بازگشت به عقل فلسفی نه یک انتخاب اختیاری، بلکه ضرورتی حیاتی برای بقا و زیست معنادار در قرن بیستویکم است. عقل فلسفی در اینجا به معنای توانایی تفکر نقادانه، نظاممند و اخلاقمحور که در برابر سطحینگری و شتابزدگی معرفتی، نوعی ژرفاندیشی و مسئولیتپذیری انسانی را ترویج میدهد.
یکی از مؤلفههای اصلی این نوع عقلانیت، توانایی در تفکر انتقادی است. در جهانی که اطلاعات بهسرعت تولید و بازتوزیع میشوند، اما همزمان خطر اخبار جعلی، سلطهی گفتمانهای مسلط و بیتفاوتی نسبت به حقیقت فزونی گرفته، فلسفه نقشی کلیدی در آموزش شیوههای سنجشگرانه ایفا میکند. فیلسوفانی چون میشل فوکو با تحلیل نسبت میان دانش و قدرت، و یا یورگن هابرماس با دفاع از عقلانیت ارتباطی، نشان دادهاند که چگونه عقل انتقادی میتواند در برابر سلطه و سرکوب ایستادگی کند و به بازسازی فضای عمومی کمک کنه.
در شرایطی که فناوریهای نوین مانند هوش مصنوعی، ویرایش ژنتیکی و نظارت دیجیتال در حال بازتعریف مرزهای سنتی اخلاق هستند، عقل فلسفی بستری ضروری برا تأمل در پیامدهای اخلاقی این تحولات فراهم میآورد. فیلسوفانی مانند مارتا نوسبام و جان رالز با تأکید بر کرامت انسانی، عدالت و قابلیتهای اخلاقی فرد، چشماندازهایی برای بازاندیشی در مبانی حقوقی و ارزشی زندگی مدرن ارائه دادهاند. پرسشهایی نظیر "آیا الگوریتمها میتوانند اخلاقمدار باشند؟" یا "عدالت توزیعی در عصر اتوماسیون چه معنایی دارد؟" بدون چارچوبهای فلسفی قابل پاسخگویی نیستند.
عقل فلسفی همچنین به بحران معنا و هویت در جهان معاصر پاسخ میدهد. در عصر شتاب و بیثباتی، بسیاری از انسانها با نوعی از خود بیگانگی وجودی مواجهاند. سنتهای فلسفی اگزیستانسیالیستی، از کییرکگور و هایدگر تا سارتر، نشان دادهاند که انسان نیازمند بازاندیشی در معنای زندگی، مواجهه با مرگ، و تعیین جایگاه خویش در جهان است. این عقلانیت، نه در قالب نسخههای آماده، بلکه در قالب توانایی طرح پرسشهای بنیادین، انسان را به مسئولیتپذیری در قبال هستیاش دعوت میکند.
عقل فلسفی میتواند در خدمت گفتوگوی بینافرهنگی و عبور از تعارضات ایدئولوژیک باشد. در جهانی که تنوع فرهنگی، دینی و ارزشی امری بدیهی است، فلسفه با تکیه بر گفتوگو، تفاهم و نقد متقابل، زمینه را برای همزیستی مسالمتآمیز فراهم میکند. نمونهی این نگاه را میتوان در آثار متفکرانی چون پل ریکور یا چارلز تیلور یافت، که بر اهمیت درک دیگری و روایتمحوری در هویتسازی تأکید دارند.
عقل فلسفی نه صرفاً ابزاری نظری، بلکه ضرورتی عملی برای مواجههی ژرف، سنجیده و انسانی با واقعیت پیچیدهی عصر ماست. جهانی که بدون بازاندیشی در ارزشها، معناها و ساختارهای بنیادیناش، محکوم به تکرار بحرانها و از خودبیگانگی خواهد بود.
Javer
/channel/marzockacademy
زمان، حضور و بتهای نوین – بخش دوم منتشر شد!
در ادامهی مقالهی قبلیام دربارهی «زمان، حضور و بتهای نوین»، این بار با نگاهی عمیقتر به سراغ مقایسهای کمسابقه میان گفتمان حقوندی و نظریههای سه متفکر بزرگ قرن بیستم رفتهام: مارسل پروست، مارتین هایدگر و ژانپل سارتر.
در این بخش، تلاش کردهام نشان دهم چگونه «زمان»، اگر از بستر اصالت و حقوندی تهی شود، به ابزار بتسازی نوین تبدیل میشود — و چگونه در گفتمان حقوندی میتوان از زمان، حضوری راستین و آزاد ساخت.
اگر به فلسفه، هستیشناسی، معنای حضور، یا حتی نقدی بر شتابزدگی عصر مدرن علاقهمند هستید، این مقاله را از دست ندهید.
ایمان فلاح
#فلسفه #زمان #گفتمان_حقوندی #پروست #هایدگر #سارتر
/channel/haghvand/860
/channel/marzockacademy
The Relation between Philosophy and Cinema
A Research Based on Gilles Deleuze’s Cinematic Philosophy.
مهرداد پارسا خانقاه
علی فتح طاهری
@marzockacademy
پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
چرا گفتید انتقاد نیچه به افلاطون اشتباه بود؟؟
دین مسیحیت، اونچه که عیسی ناصری مروج اون بود، با مسیحیتی که با فلسفه و عرفان پیوند خورد بسیار متفاوت بود... به زعم من انتقاد نیچه به جا بود.
نقد نیچه رمانتیک هست و آنچه مسلم هست تاثیر رواقی گری در چرخش های عقیدتی از فلسفه افلاطون است. الهیات افلاطون عقلانی بود. آنچه نیچه می گوید افلاطون را به الهیات آسمانی پیوند می زند. که البته خیلی هم بیراه نیست. بخصوص با ترکیب سقراطی، و نظر نیچه هم بیشتر روی سقراط است.
پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
دلیل این تاثیر و تاثر سیاست در فلسفه چه بوده است؟؟
با فتح میلتوس توسط امپراطوری هخامنشیان، فلسفه به آتن و الئا منتقل شد.
شما هم در این کنفرانس و هفته پیش به تاثیر سیاست در فلسفه اشاره کردید.
پاسخ :نکته مهم این است که وحدت یونانی بعد از این فتوحات بهم خورد. خب ما بعد اسکندر با سه حکومت بزرگ مقدونیه در یونان، سلوکیه در ایران و بطالسه در مصر روبرو هستیم.
که هر سه شکست خوردند و بعدها یونان و مصر تحت لوای امپراطوری روم قرار گرفت و ایران به دست اشکانیان و سپس ساسانیان افتاد.
گسترش قلمرو یونانی و افزایش حجم مراودات بین المللی یونانیان و آشنایی با سرزمینهای جدید باعث درهم شکستن یونان واحد با تمام ایده ها و ایدئالهایش شد.
آشنایی با چیزهای جدید خودبخود راه را به گریز از وحدت و تمرکزگرایی باز می کند. باعث پویایی و چرخش تفکر می شود و نوعی گشودگی در انسان ایجاد می کند.
درواقع مرگ سوژه و مولف اول در همین نقطه رخ داد و میراث یونانی که خود برگفته از مواریث برخی تمدنهای پیشین بود، توسط فتوحات و قلمروهای جدید امپراطوری مقدونی و نیز خود یونانیان به اشکال مختلف تعبیر و تفسیر شد.
پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
ما در آغاز فلسفه در یونان تعارض بین فلسفه و اسطوره را داریم و نبرد بر سر استقلال انسان از خدایان است ،
اما از آغاز هلنیسم هر چه به جلو می رویم مسیر خرد ورزی با تلفیق رواقی گری ، گنوسیسم وو.. گونه ای پیش رفت که انسان استقلال خود را از دست می داد و دوباره انکار عصر خدایان و ایمان فرا رسیده بود .
چرا فلسفه دست خوش چنین تغییر شده است ؟
آیا علت این چرخش در خود فلسفه بود یا در روش های تحمیلی بر فلسفه ؟
یا اراده و میل سیاسی به این چرخش دامن زد؟
پاسخ:به نظر من، ما اول باید به ظرفیتهای ممکن تفکرات فلسفی توجه کنیم. ما با دو تفکر بزرگ روبرو بودیم:
افلاطون
ارسطو
که مکاتب بزرگی چون فیثاغوریان هم در این دو هضم شده بودند.
نقاشی معروف رافائل با عنوان مکتب آتن به خوبی نشان می دهد که هر دو فلسفه نابسندگی داشتند و مطلق نبودند.
همین خود زمینه تفسیرهای مختلف و البته دلخواه از آنها را فراهم کرد.
ضمنا دقت کنیم که سرزمینهای فتح شده انواع مختلف باورها از شمن و جادو گرفته تا مذهب و باورهای عامه و طبیعی را داشتند و برای انواع مختلف سلیقه ها، انواع باور وجود داشت.
انگیزه های درونی متفکران هم بی تاثیر نبوده است. مثلا یامبلیخوس خیلی به دمون ها و فرشتگان و نسوک مذهبی علاقه داشت و همین باعث شد افلاطون و نوافلاطونی گری را به سمت علایق خود منحرف کند و خیلی های دیگر بهمین ترتیب.
ضمن اینکه با ظهور تکثرگرایی در قلمروهای یونانی، اشرافیت تفکر هم از بین رفت و فلسفه به دست دیگر طبقات افتاد.