کانال فلسفه وهنر مارزوک
✨
مشروطه که اومد گل های تمام میدون ها گل دادند، اینکه مشروطه یک ط دسته دار بزرگ داشت و میتونستیم مثل گلابپاش بذاریم بالای تاقچه و درست مثل کتاب حافظ و قرآن خطی از دستبرد بچه ها به دور می موند. و همونطور که قرآن و کتاب حافظ از خطا مبرا بودند مشروطه هم در ذات خودش مبارک و بی خطا بود و یک قداستی داشت که هر کس بلد بود بگه مشروطه نفت بیشتری برای زمستون به خانواده اش میدادن. انگار دو کلاس بیشتر سواد داشت؛ حتی تموم سالهای جنگ که دچار قحطی شدیم، باز هم شعارهامون بوی مشروطه می دادند
اینکه مشروطه موجب شد ما لذت مدادهای سوسماری اصل را با کتاب های درسی با کاغذ مازندران یکجا تجربه کنیم، حتی همون سال که دو متر و نیم برف اومد و نفت کم آوردیم و مجبور شدیم کرسی بذاریم. بازم مشروطه رنگ و بوی خودش رو داشت،
انگار سکه ای بود که روی تاریخ خودش ضرب می شد، یا یک ارتباطی با آهنگری کاوه داشت که به نعل اسب ها بند بود، قدیم هر وقت میرفتیم میدون نقش جهان کالسکه سواری هی یادآوری میشد، حتی ساعت تحویل سال که میدون را به توپ می بستن؛
قبل از دانشگاه تهران روی تمام اسکناس های پنجاه تومنی مشروطه درج شده بود یا اینکه در دبیرستان غیر از فاطی کماندو ها مشروطه خواه هم داشتیم
بعد ها حتی ۱۶ آذر هم بوی مشروطه می داد ، از پس بوی خردل و جبر باتون؛ پشت تریبون های دانشگاه، سردر ورودی دانشکده ی حقوق، روی برد انسانی، حتی آمفی تئاتر دانشکده فنی هم بوی مشروطه را می داد
حتی اونسالی که مختاری را کشتند در خونش کمی مشروطه پیدا شد، انگار مشروطه جوهری بود که به هر کس و هر چیز آمیخته شده بود یا اینکه با هیچ پاککن جوهری نمیشد از تاریخ پاکش کرد، دست های مادرم، دوچرخه ی برادرم و عینک های خواهرم بوی مشروطه را می داد.
حتی کارگرای هفت تپه هم از روی حکم مشروطه مشق می کردن و من دارم فکر می کنم که برای مشروطه میشه حتی جون داد
متن نوشته پ. گ.
/channel/marzockacademy
💥در دفاع از حقوق زنان...
✍️علی مرادی مراغه ای
@Ali_Moradi_maragheie
✅این تصویر را از روزنامه حشرات الارض برداشته ام. روزنامه حشرات الارض توسط میرزا آقا بلوری در زمان مشروطیت در طی سالهای 1326 تا 1329ه.ق در تبریز منتشر می شد و بوسیله طنزی انتقادی، با بی عدالتی ها مبارزه کرده، آنها را به سخره می گرفت...
در این تصویر، مرد زارعی را می بینید که یکی از دو گاوش مرده است و برای شخم زدن، خیش آهن را بر گردن زن بی چاره اش بسته است...!
و در زیر تصویر نیز نوشته شده است:
«تفاوتی نمی کند، غله باشد»
@marzockacademy
پرسش از جناب مرادی مراغه ای
در گروه اکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
پیامدهای بلندمدت انقلاب مشروطه بر تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران چه بود؟
انقلاب مشروطه چه درسهایی برای جنبشهای آزادیخواهانه بعدی در ایران و منطقه داشت؟
پرسش از جناب مرادی مراغه ای
در گروه اکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
آیا شما نقدهای دکتر ماشالله آجودانی را بر مستشارالدوله که در کتابش آورده وارد می دانید؟!
پرسش از جناب مرادی مراغه ایدر گروه اکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0سپاس جناب مراغه ای از ارائه عالی و جامع ،
اگر قرار باشه بین این سه دیدگاه امروز یکی را به عنوان راه حل معضلات ایران پیش نهاد بدید کدام یک نسخه راه گشاست ؟
پر واضح است که تفکیک حوزه دین از سیاست...
یعنی پاسخم به نوعی همان سخن مدرس است که:
روزي مشيرالدوله پيرنيا در كنار مدرس نشسته و از جريان روز و سياست دولت صحبت ميكرد در ضمن با اندوهي عميق از مدرس پرسيد آقا پس چه زماني اين مملكت اصلاح خواهد شد؟
مدرس گفت:
روزي كه انگلستان در جزيرهاش محصور گردد و شما برگرديد به نائين و رضاخان برود به آلاشت و منهم بروم به ولايت خودم....
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 کنفرانس :
به مناسبت چهاردهم مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت برگزار می گردد:
تقابل سه نظام فکری در انقلاب مشروطه:
شیخ فضل الله نوری، مستشارالدوله و آخوندزاده.
🔺با حضور : علی مرادی مراغه ای
🕒 زمان: دوشنبه ۱۳ مرداد ماه ،۱۴۰۴
ساعت ۲۲بوقت ایران
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
اداب گفتگو ،
امکان گفتگو
امکان گفتگو از شروطی سخن می گوید که در عین حفظ سوژگی ،طرفین را سلطه در رای و حقانیت جزمی پشتیبانی نکند ،
به هر محاوره ای گفتگو نمی گویند مثلاً بازجویی را نمی گویند گفتگو ،
تفتیش عقاید را نمی گویند گفتگو ، خطابه خطیب و صاحبان قدرت را نمی گویند گفتگو ،کارگر با کار فرمان گفتگو نمی کند یعنی امکان گفتگو ندارد چرا که اختیار کارفرما با اختیار کارگر نابرابر است ، شاید چانه زنی باشد اما گفتگوی سقراطی نیست ،
سقراط در آپولوژی گفتگو نمی کند چرا که دادگاه هست او در جایگاه متهم او فقط نا باورانه و نا امیدانه دارد دست و پا می زند تا خود را از اتهام برهاند ، متهم با قاضی گفتگو نمی کند ، کسی که حقانیت را در مشت خود دارد گفتگو نمی کند ،
امکان گفتگو را فعلیت آزادی می سازد ،
شهری که میدان هایش قلمرو پلیس باشد آتن نیست و سقراطی امکان گفتگو نمی یابد ،
بنابراین امکان گفتگو دو پیش شرط فردی ( طرفین گفتگو) و اجتماعی دارد ، مثلاً جامعه دموکراتیک امکان گفتگو دارد بر خلاف جامعه استبدادی که امکان خطابه و خطیب دارد ،
ذهن مستبد ، ذهن دارای حقانیت جزمی ، ذهن خطیب و ذهن فرمانروا گفتگو پذیر نیست و از هر ترفندی سود می برد تا از گفتگو طفره برود ،
همچنان که هر فکر کردنی فلسفه نیست هر گفتگویی گفتگوی فلسفی نیست تا تولید دانش کند ،
اقناع سازی ، مجاب کردن ، پاسخ های کهنه را نو سازی کردن ، تحمیل عقیده و عادی سازی سلطه می تواند شکلی از گفتگو بخود بگیرد ، اما تنها شکل و فرمی از گفتگو و به حاشیه راندن محتوا ،
گرچه در تحلیل معرفت شناسانه فرم و محتوا را از هم جدا کردیم اما این جدایی جنبه شناختی داشت ولی جنبه عینی و عملی گفتگو بین فرم و محتوا رابطه دیالکتیکی بر قرار است ، بنابراین شکل منطقی گفتگو ، محتوای گفتگو ، و شروط عینی گفتگو از هم تفکیک ناپذیرند گرچه هرکدام شانی مستقل دارند اما در هم بستگی با هم یک کل معنا دار به مثابه گفتگوی فلسفی را می سازند ،
اما گفتگوی فلسفی به همه شئون فردی و اجتماعی می پردازد چرا که فلسفه با هر آنچه هست سر و کار دارد بنابراین تنها در میادین شهری امکان پذیر است که قلمرو پلیس نباشد .
/channel/marzockacademy
چرا در دنیا اینقدر جنگ هست
یووال نوح هراری
@marzockacademy
دوراهی هایی در زندگی وجود دارد ....
محمد مهدی اردبیلی
@marzockacademy
وقتی از جامعهای متشنج و چندقطبی سخن میگوییم، اغلب نگاهمان معطوف به سطوح کلان سیاسی و فرهنگی است؛ اما فراموش میکنیم که جامعه، از دل روابط خرد و روزمره شکل میگیرد،در دل خانه، در گفتوگوی ناتمام میان مادر و فرزند، در لحظهای که سکوت بهظاهر قهرآمیز، جای کلمات را گرفته است.
در چنین لحظهای، مادری را میبینیم که بیهیچ گفتوگوی مستقیم، ظرف غذا را جدا میگذارد. فرزند که به کنجی پناه برده و خود را از تعامل کنار کشیده، با نگاهی انتقادی و شاید رندانه میگوید:
"من که نمیخورم، ولی این برای هر کی باشه، خیلی کمه..."
در ظاهر، این دیالوگ ساده و طنزآمیز است؛ اما در واقع، اینجا گفتوگو آغاز شده .
نه از طریق منطق خطی، نه از راه استدلال، بلکه از طریق کنش سکوت، مراقبت، و اشارات ضمنی. مادر، بیآنکه مستقیم مواجه شود، از دل کنش مهرآمیز خود، امکان رابطه را باز نگه میدارد. فرزند، با گفتن جملهای که ترکیبی از اعتراض و پذیرش هست، مرز قهر را میشکند و فضای گفتوگو را احیا میکند.
ما میخواهیم از همینجا تمرین کنیم؛
تمرین کنیم که چگونه در دل شکاف و اختلاف، در میان دیوارهای ناگفته و ترس، اشارات گفتوگویی را از نو بفهمیم.
در جامعهای چندپاره، همانند خانوادهای درگیر، گفتوگو همیشه با شعار آغاز نمیشود. گاه، شنیدن عمل مادر، یا طنز پسر آغاز شکستن دیوار است.
از این منظر، گفتوگو یعنی:
حفظ فضا برای بازگشت دیگری، حتی وقتی قهر کرده؛
پرهیز از قطع کامل رابطه، حتی وقتی زبان خاموش است؛
دیدن ظرفیتهای غیرکلامی ارتباط، از جمله غذا کشیدن، نشانه گذاشتن، یا حتی کنایه زدن.
ما اگر بتوانیم در مقیاس خرد، در دل یک خانواده، امکان گفتوگو را نگه داریم، شاید بهتر بفهمیم که در سطح کلان، برای جامعهای چندقطبی چه باید کرد.
تمرین گفتوگو از خانه آغاز میشود؛ از جایی که مهر، حتی در دل سکوت، راهش را پیدا میکند.
Javer
/channel/marzockacademy
اداب گفتگو ،
جستار هفته گفتگو را به مثابه ابژه تحلیل خود دارد صرف نظر از اینکه بر سر چه موضوعی باشد ،
مثل علم منطق ، همه علوم از منطق سود می برند اما منطق به هیچ چیز نمی پردازد جز خودش ، گفتگو را اگر از محتوا و موضوع خاص جدا کنیم و در باره چه ها را از گفتگو بگیریم تنها صورت و فرم می ماند ،
یعنی حتی گفتگو کننده را هم از گفتگو بر داریم .
ارسطو برای برای تولید دانش دانش منطق را تدوین می کند و تولید هر نوع دانش انتزاعی و انضمامی را از طریق فرایند تفکر منطقی میسر می داند ،
بسیاری فکر می کنند نخستین منطق منطق ارسطویی است در حالی که گفتگوی سقراط خودش یک منطق کامل است ،
اگر کمی ذهن فلسفی را بکار ببریم و گفتگوی سقراط را صرف نظر از محتوایش مطالعه کنیم از آغاز تا انتها مسیری منطقی از طرح موضوع ، مفهوم ، تعریف ، صدق و کذب وو...را طی می کند ، شما به جای امر زیبا می توانید فضیلت بگذارید می توانید عدالت یا هر موضوعی که دوست دارید بگذارید اما مهم است که قانون گفتگو را بکار بگیرید ،
مثلاً بسیاری می گویند سقراط از قبل جواب را دارد اما می خواهد از دل گفتگو و از زبان طرف گفتگو آشکار شود ، اما حقیقت این است که شما اصلأ نمی توانید اثبات کنید که در آغاز گفتگو نظر شخصی سقراط چیست ،
چرا ؟ به دلیل این که سقراط خودش را به عنوان شخص گفتگو کننده در آغاز گفتگو اپوخه می کند در پرانتز می گذارد ، با این اپوخه همه علایق ، باورها ، پیش فرض ها حقیقت ها صدق و کذب های شخصی سقراط در پرانتز می ماند و با شخص مقابل وارد یک گفتگوی برابر می شود که هر دو از نمی دانم یا احتمالاً می دانم آغاز می کنند و با بکار گیری همین اصل گفتگو راه هر گونه جدل ، شخصی سازی و انحراف بحث جلو گیری می شود ،
بنابراین خود گفتگو به مثابه منطق آشکار ساز حقیقت دانشی است که سقراط از آن به مثابه منطق قبل از ارسطو سود می برد ،
اگر منطق ابزار صحیح فکر کردن است منطق گفتگو ابزار صحیح حرف زدن و آشکار سازی حقیقت از راه سخن است و اگر قبول داریم که سخن وجه تمایز انسان و غیر انسان است خواهیم دید که منطق گفتگو بنیادین تر از هر منطقی است تازه این جاست که می توانیم معنای این سخن هایدگر را درک کنیم که « زبان خانه وجود است » بقول این ضربالمثل خودمان که می گوید تا مرد سخن نگفته باشد ، عیب و هنرش نهفته باشد ،پس گفتگو در وهله نخست حقیقت خود طرفین گفتگو را آشکار می سازد ، فرایند گفتگو فرایند سلوک وجودی طرفین گفتگوست چرا که زبان خانه وجود است.
Azizi
/channel/marzockacademy
سالار ستیزی پیش درآمد آزادی
✍️فرهنگ استبدادی فرهنگ سلطه است.سلطه شاه بر رعیت،سلطه مرد بر زن،سلطه پیر بر جوان،سلطه پدر بر مادر.دراین فرهنگ یکی مافوق است و دیگری مادون.فرهنگ مهتری و کهتری است.درفرهنگ ایرانی دستکم سه نوع سلطه ویرانگرانه را می توان به خوبی در کلام و کردار ایرانی جماعت بازجست و بازیافت.دیگری بزرگ چه درمقام شاه و شیخ،چه درمقام پدر و پیر همواره درکمین ماست.پدرتاجدار که سمعک عیار گفت فرمانش طاعت یزدان است.دیگری بزرگ«ولی نعمت» ماست خدای جهان است و جهانیان همه عیال و بنده اویند.
پیرسالاری
تا چشم بازکردیم گفتند«احترام بزرگ تر واجب است» و «بزرگ تری گفته اند و کوچک تری».اما نگفتند که احترام امری دوسویه است و اگر این پیر«ریش سفید» و »گیس سپید» و «پیر دیر» طریق ادب و احترام نپوید تکلیف چیست؟ درگوشمان مکرر بازگفتند که آنچه جوان درآینه می بیند پیر درخشت خام بیند! اما به عیان دیده ایم که چه جوان ها بسی بهتر از پیران خود دیده اند.حرمت،بزرگی،دانایی،شهامت نه به سن تاریخی که به بلوغ فکری است چه بسیار پیران پلشت که پیرانه سرانه هنوز خوی کودکی رها نکرده اند و چه بسیار جوانان که به یاری علم و ادب خود اسوه زمانه شده اند.فرهنگ دموکراتیک فرهنگ بالانشین و پایین نشین نیست.فرهنگی عمودی نیست بلکه افقی است.فرهنگ محراب و منبر نیست بلکه فرهنگ میزگردی است که همه دریک سطح ایستاده اند شانه به شانه هم؛نه بیش و نه کم.
مردسالاری
درفرهنگ ایرانی زن موجودی است احساساتی،کوته بین،نادان.نازک دل اند و سست رای که به قول نظامی«به هرخو چون برآریشان برآیند» و به قول ناصر خسرو خان! زنان چون ناقصان عقل و دین اند،چرا مردان ره آنان گزینند. و فتوا صادرنموده اند«برکنده بهتر آن ریش که دردست زنان است» و «به گفتارزنان هرگز مکن کار،زنان را تا توانی مرده انگار» که جامی شاعر گفته است«زن از پهلوی چپ شد آفریده،کسی ازچپ راستی هرگزندیده» و «مکر زن ابلیس بدی و برزمین بینی کشید».با این فرهنگ بیمار مردسالارانه مرد برصدر نشست و زن بر زیر.و هرگز این عقل کوته بین خود را به نقد نکشیدیم که اگر با همسفر و یار زندگی خویش چنین کنیم با بیگانگان چه خواهیم کرد؟یادمان دادند با زنان مشورت کنید و خلاف آن عمل کنید! این فرهنگ مریض باید زمانش بسیار پیش ازاینها منقضی می شد اما دریغ و درد که هنوز بازتولید می شود و قربانیان خود را خلق می کند.دموکراسی راستین و فرهنگ دموکراتیک مخالف هرنوع سالاری است خاصه در زننده ترین شکل آن که مردسالاری باشد.دستکم این تاریخ تلخ و تبهگن ما نتیجه و دستاورد همان مردانی است که جز ژاژخایی هنری ازخود نشان نداده اند.سبیل کلفت کرده اند و بازو بزرگ و بزرگترین هنرشان نشستن درقهوه خانه های پرلات و لوت بوده است و پک زدن به لوله قلیان و گزاف گویی و روده درازی.
شاه سالاری و شیخ سالاری
یکی را بزرگ داشته اند و ازاو بت ساخته اند و خود دربرابر همان بت بزرگ زانوزده و کمر خم کرده اند.که لایق هرسر نباشد افسری! که قطران تبریزی گفته است«نزیبد تخت را هر تن و نشاید تاج را هر سر» و قاآنی تکرار کرده است«نه هر که نهد پای بر اورنگ شاه شود و نه هرکه به سر تاج نهد تا جورآید».بله «نیست سلطان هرکه چو هدهد به فرقش افسر است».شاه و شیخ،تاج برسر و عمامه بر سران ما تافته جدابافته اند.برتران و بی همتا و برگزیده خدایگان و ظل الله و خدای زمین که سنایی گفته است «امر سلطان چو حکم یزدان است و سایه ایزد ازپی آن است»
دموکراسی یعنی برابری و تاکید برشهروندی فارغ از رنگ،جنسیت،زبان،قوم و نژاد و آیین.اگر استعاره استبداد و دیکتاتوری و تمامت خواهی و جباریت و خودکامگی پلکان است؛استعاره دموکراسی شانه است و هم شانی و مساوات شهروندان.مادامی که این سالاری ها را نقد نکرده ایم و فرهنگ بیمار و بیعار خود را از آوندهای نقد بران عبورنداده ایم.مادامی که فرهنگ سلطه گری و سلطه پذیری را در تمام اشکال آن به چالش نکشیده ایم صحبت از شان و کرامت انسانی و پاسداشت ارج و مقام انسانی قصه ای بیش نخواهد بود.فردای ایران که رستگاری خود را بیابد جز از طریق ستیز با سلطه در تمامیت آن و مبارزه بی امان با سلطه میسور نخواهد بود.
#فرهنگ_توسعه_دموکراسی_نقد_قربان_عباسی
@nasaksara
/channel/marzockacademy
کشتن مرغ مقلد" با وجود گذشت ۶۵ سال،
مربوط به هر عصر است
قدرت آن در انسانیتگرایی و نقد نهادهای ظالم است
اما محدودیتهایش در بازنمایی صدای سیاهپوستان نیز قابل تأمل است.
هارپر لی با این اثر ثابت کرد ادبیات میتواند آینه اجتماع باشد
آینهای که گاه تصویری زشت اما ضروری را نشان میدهد .
این کتاب نه فقط یک رمان
بلکه دعوتی به همدلی است؛
همانگونه که آتیکوس میگوید:
هیچکس واقعاً دیگری را درک نمیکند،
مگر اینکه از دریچه چشمان او به دنیا نگاه کند...
/channel/marzockacademy
دوک، رییس جمهور، عالیجناب و اعلی حضرت؛
برای مرگ پازولینی واقعا متاسفم!
پازولینی سرحدات ساد را در شکلی ساختار یافته و با مراتب به ما نشان داده است.
اینکه بودن ذاتا وقیحانه است مادامی که احاطه ی سادیسمیک بر واقعیت حقیقتا شگفت آور.
چیزی که غریب است اینکه چگونه امری که در نظر ارکان قدرت وجاهت می یابد علیرغم شنیع بودن به شکلی سادیسمیک، جامعه را به ورطه ی هلاک یا قبول می کشاند.
اینک قدرت ذاتی متجاوزگر دارد و به هر نحو ممکن اراده ی خود را به فرد و افراد تحمیل می کند.
در حقیقت ما در سالو احاطه ی امر واقع متاثر از قدرت را به طرزی سادیسمیک بر اجتماع شاهدیم و در این میان آنچه بیش از هر مفهوم دیگری به سخره گرفته شده است قانون و حاکمیت قانون است.
فصل عصبیت( استیلا) ، فصل پلشتی (مدفوع)، فصل خون .. فصول حقیقی زیستن.
و زندگی داستانی که فاحشه ای با آب و تاب می خواند..
واقعیت همیشه به شکلی بر ما عرضه می شود، ما همیشه به اقتضای واقعیت یا مشغول ارضا کردنیم یا ارضا شدن و اینها همه بخاطر احاطه ی امر سادیسمی قدرت بر واقعیت است.
پازولینی بوسیله ی بازگویی ازدواج مراتب (ارکان قدرت) با محارم یکدیگر می خواهد اشکال در هم رو و پیچیده ی ، ارتباط بین ارکان ساد را باهم بیان کند گو اینکه این شاکله خود به تنهایی به شکلی دستوری، توافقی و شنیع صورت پذیرفته یا می پذیرد.
/سالو
/پازولینی
/مرگ
/پانته_آگلپر
@siflad
/channel/marzockacademy
پرسش از الیناز احمدی لاریجانی
شما کنش در وضعیت نرمال رو توضیح دادید اما اگر کنش تحت تاثیر وضعیت نا عادلانه و در وضعیت نا عادلانه صورت بگیره چه ؟
آیا نا خودآگاه ما برای حفظ بقا وضعیت نا عادلانه را طبیعی انگاری نمی کند ؟
/channel/marzockacademy
پرسش از جناب مرادی مراغه ای
در گروه اکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
نقش زنان در انقلاب مشروطه چه بود؟ آیا آنها صرفاً حامی بودند یا نقش فعالتری داشتند؟
پرسش از جناب مرادی مراغه ای
در گروه اکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
استاد، بنا به فرمایش شما و استناد به سخنان بعضی علمای دوران مشروطه که مشروطه مشروعه نمیشود، حمایت علمایی مانند آیت الله بهبهانی و طباطبایی از مشروطه و مشروطه خواهان را چگونه توجیه میفرمایید؟
پرسش از جناب مرادی مراغه ای
در گروه اکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
سلام خدمت استاد مراغهای و همگی دوستان، با توجه به فرمایش استاد که جمع آرای شیخ فضل الله و آخوند زاده و درنتیجه رای مستشار الدوله را قرین صحت نمیدانند، آیا مشروطیت را در تقابل و ضد مشروعیت میدانند؟
پرسش از جناب مرادی مراغه ای
در گروه اکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
جلال آل احمد در پایان کتاب غرب زدگی از شیخ فضل الله ستایش می کند به نظرتان جلال آل احمد در کدام از این سه طیف جای می گیرد؟!
همچنین عملکردهای شیخ فضلالله نشان می دهد او ابتدا مشروطه خواه بوده چه اتفاقی می افتد که او سرانجام ضد مشروطه می گردد؟!
پرسش از جناب مرادی مراغه ای
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
سلام خدمت استاد بزرگوار
بزرگترین مشکل ما، بحران مرجعیت قانون و پارادوکس دین و دولت است.
ایران هنوز نتوانسته به یک اجماع روشن، پایدار و مورد قبول عمومی دربارهی اینکه: چه کسی باید قانون بگذارد؟ مشروعیت قانون از کجاست؟ و رابطه دین و دولت چگونه باید باشد؟ برسد.
با تشکر و احترام
البته با توجه به مطالب ارزندهای که ارایه فرمودید.
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 کنفرانس :
به مناسبت چهاردهم مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت برگزار می گردد:
تقابل سه نظام فکری در انقلاب مشروطه:
شیخ فضل الله نوری، مستشارالدوله و آخوندزاده.
🔺با حضور : علی مرادی مراغه ای
🕒 زمان: دوشنبه ۱۳ مرداد ماه ،۱۴۰۴
ساعت ۲۲بوقت ایران
گروه آکادمی
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
#خدا
* یووال نوح هراری، تاریخدان و فیلسوف اسرائیلی، در کتابهایش به موضوع جنگ و خشونت پرداخته است. او در کتابهای “ساپینس: تاریخ مختصر انسان”، “هومو دئوس: تاریخ مختصر آینده” و “21 درس برای قرن 21” به بررسی ریشهها و پیامدهای جنگ و خشونت میپردازد.
هراری معتقد است که جنگ و خشونت از ویژگیهای ذاتی انسان نیستند، بلکه محصول تاریخ و فرهنگ هستند. او استدلال میکند که انسانها در طول تاریخ، به دلیل ترس، نادانی و رقابت، به جنگ و خشونت روی آوردهاند.
در کتاب “ساپینس”، هراری نشان میدهد که چگونه انسانها از زمانهای قدیم تاکنون، به جنگ و خشونت روی آوردهاند و چگونه این پدیدهها بر تاریخ بشر تأثیر گذاشتهاند. او همچنین به بررسی ریشههای جنگ و خشونت در دوران مدرن میپردازد و نشان میدهد که چگونه عوامل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به ایجاد جنگ و خشونت منجر میشوند.
در کتاب “هومو دئوس”، هراری به بررسی آینده بشر میپردازد و نشان میدهد که چگونه فناوریهای جدید و تغییرات محیطی میتوانند به ایجاد جنگ و خشونت جدیدی منجر شوند. او همچنین به بررسی نقش انسانها در ایجاد جنگ و خشونت میپردازد و نشان میدهد که چگونه انسانها میتوانند با انتخابهای خود، به کاهش یا افزایش جنگ و خشونت برسانند.
در کتاب “21 درس برای قرن 21”، هراری به بررسی چالشهای قرن 21 میپردازد و نشان میدهد که چگونه جنگ و خشونت از جمله بزرگترین چالشهای این قرن هستند. او استدلال میکند که برای حل این چالشها، باید به فهم ریشههای جنگ و خشونت بپردازیم و تلاش کنیم تا با آموزش، دیپلماسی و همکاری بینالمللی، به کاهش جنگ و خشونت برسیم.
#وجود_خدا #باور_به_خدا #دین #جنگ #انسانيت #توهم #جهالت #جهل_مقدس #مذهب #نادانی #بشریت #جهل_نرمترین_بالشی_ست_که_بشر_میتواند_سر_خود_را_بگذارد_و_آرام_بخوابد.
http://www.instagram.com/marzockacademy
به بیان دیگر، ما در لحظهٔ تصمیم، میکوشیم به جای معیار قرار دادن نتیجهٔ عمل (رویکرد عملگرا) و به جای ملاک قرار دادنِ خواستِ فرد (رویکرد نیتگرا) و نیز به جای صرفِ تناسبیابی عمل با قاعده (رویکرد وظیفهگرا)، همهٔ این رویکردها را به نحوی انتقادی در هم بیامیزیم و رویکردی پلاستیک را در پیش بگیریم که همزمان منتقد یکجانبگی هر سه رویکرد باشد؛ یعنی در یک کلام، دقیقاً در لحظهٔ تصمیم، به نحوی گذشتهنگرانه در آینده به سر ببریم تا بتوانیم به ارزیابی تصمیممان در اکنون راه ببریم.
اینجا همزمان نیازمند فهم (گذشته)، تعهد (اکنون)، و تخیل (آینده) هستیم؛ یعنی در لحظهٔ عمل بررسی کنیم که من میتوانم تا کجا مسئولیت ضرورت یک عمل را بپذیرم، یا با تخیل نتایج یک عمل به نحوی پیشگویانه، دریابم که چگونه میتوانم همین اکنون با رویکردی گذشتهنگرانه از منظر آینده، به تصمیم این لحظه بیاندیشم. پس در اینجا پذیرش مسئولیت ضرورت، نوعی لجبازی یا پذیرش جزماندیشانه نیست، چراکه در صورت عدم آگاهی و آمادگی، هر عملی هم که انجام دهیم، پشیمانی خواهناخواه سر برخواهد آورد و نمیتوان آن را پشت هیچ توجیه یا نقابی پنهان کرد. اینجا تصمیم آگاهانه، نوعی باشیدن در لحظه است که با روایت رایج موسوم به حضور بیواسطه در لحظه متفاوت است و حاصل نوعی آمادگی برای رفت و برگشت به گذشته (ضرورت علّی) و آینده (مسئولیت عمل بعد از انجام) است. درک تجربی این امر، البته نه با نظرورزیهای روی کاغذ، بلکه با تمرینات اخلاقی ممکن خواهد شد.
✍️ از کتاب «اصول مبارزه در زمانه نیهیلیسم»
۱۴۰۳ - ویراست دوم - ص ۵۸۵-۵۸۶
🎙️ نسخهی کامل این گفتوگوی محمدمهدی اردبیلی با پادکست «در راه جآن» -با عنوان، «امکان آزادی، در دل بیپناهی، حیرت و جبر مطلق» - را در یوتیوب و کستباکس ببینید و بشنوید.
/channel/marzockacademy
http://www.instagram.com/marzockacademy
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 کنفرانس :
به مناسبت چهاردهم مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت برگزار می گردد:
تقابل سه نظام فکری در انقلاب مشروطه:
شیخ فضل الله نوری، مستشارالدوله و آخوندزاده.
🔺با حضور : علی مرادی مراغه ای
🕒 زمان: دوشنبه ۱۳ مرداد ماه ،۱۴۰۴
ساعت ۲۲بوقت ایران
گروه آکادمی
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
یکی از سنجشهای مهم برای ارزیابی سلامت عمومی یک جامعه، توانایی آن در ورود به گفتوگوهای منسجم و معنادار است. پرسش بنیادین این است:
آیا ما قادر به مشارکت در گفتوگویی مشخص و هدفمند درون یک چارچوب روشن هستیم؟ یا تنها زمانی حاضر به سخن گفتنایم که موضوع، مطابق سلیقه، هویت یا میل ما باشد؟
این تفاوت، صرفاً یک تفاوت سبک نیست؛ بلکه گویای تفاوتی ساختاری در ظرفیت جامعه برای تولید و بازتولید معناست. جامعهای که تنها در حوزهی علاقهمندیها و حبابهای فکری خود سخن میگوید، درواقع درگیر نوعی خود-ارجاعی گفتمانی است که مانع از شکلگیری افقهای جمعی و امکان تفاهم میشود. چنین جامعهای، نه به گفتوگو، بلکه به پژواکهای تکرارشونده در اتاقهای بسته خو گرفته است.
اما گفتوگوی واقعی، از جایی آغاز میشود که افراد بتوانند خود را در معرض پرسشهایی قرار دهند که الزماً باب میلشان نیست، و در فضایی بیطرفانه به مشارکت در مسائل کلان و روز جامعه تن دهند. این نوع گفتوگو، مستلزم پرهیز از حاشیهروی، تمرکز بر مسئلهمحوری، و آمادگی برای مواجههی صادقانه با دیدگاههای ناهمسو است.
در سطح جامعهشناختی، میتوان این وضعیت را با نظریههای کنش ارتباطی (هابـرماس) و همچنین گفتمانهای هژمونیک (لاکلا و موف) تحلیل کرد. از یکسو، گفتوگو باید بهمثابه سازوکار عقلانیسازی کنش اجتماعی فهمیده شود؛ از سوی دیگر، باید به قدرتی که در دل گفتمانها نهفته است، آگاه بود. ورود به گفتوگوی معنادار، به معنای ورود به میدان قدرت است؛ جایی که هویتها، معناها و مرجعیتها بازتعریف میشوند.
توان گفتوگو، نشانهای از آمادگی یک جامعه برای دگرگونی گفتمانی. جامعهای که قادر است بهجای فرار از دیگری، به سخن او گوش بسپارد، خود را در آینهی دیدگاه مخالف بازبینی کند و از موضع دفاع صرف، به سوی تأمل جمعی حرکت کند، جامعهای است که پتانسیل بازسازی خود را دارد.
در چنین وضعیتی، نظر دادن دیگر امری فردی و سلیقهای نیست، بلکه کنشی اجتماعی است که در خدمت بازآفرینی فضای عمومی و مشارکت آگاهانه قرار میگیرد.
javer
/channel/marzockacademy
کیش شخصیت: مرگ عقل و غروب آزادی
قربان عباسی
کیش شخصیت، در تاریخ سیاست، همواره نه بهمثابه یک فضیلت، بلکه همچون سمی شیرینفریب بر بستر جامعه تزریق شده است. هر جا که فردی به مرتبه «بت» ارتقا یافته، عقل به مسلخ رفته، آزادی قربانی شده و مردم از «شهروند» به «مرید» تقلیل یافتهاند.
از منظر فلسفه سیاسی، کیش شخصیت خطرناکترین شکل استبداد است، زیرا تنها به سرکوب بیرونی متکی نیست، بلکه وجدان و ذهن انسانها را نیز مستعمره میکند. دیکتاتوری آشکار با سرنیزه و زندان پیش میرود، اما کیش شخصیت از درون انسانها را تسخیر میکند، تا جایی که فرد در ستایش رهبر خود حتی بر نابودی خویش رضایت دهد.
تاریخ نمونههای ویرانگر این پدیده را بیشمار دارد: از معبدهای مرگبار نازیسم و فاشیسم تا مجسمههای آهنین استالین و مائو. هر جا که شخصی به «تصویر مقدس» بدل شد، تفکر انتقادی خاموش گشت، تاریخ به ابزاری در دست قدرت بدل شد و نسلها قربانی بتوارگی شدند. در ایران معاصر نیز، از شیفتگی به شاهان گذشته تا پرستش «ولیفقیه» و حتی ستایش بیچونوچرای برخی چهرههای اپوزیسیون، ما بارها شاهد این دام مرگبار بودهایم.
چرا کیش شخصیت چنین ویرانگر است؟
زیرا جامعهای که فرد را به «شخص مقدس» بدل کند، نه تنها به او قدرت بیمهار میبخشد، بلکه خود را از مسئولیت تاریخیاش میرهاند. در سایه بتسازی، مردم به جای شهروندان مسئول، به تودههای فرمانبردار بدل میشوند. عقل جمعی جای خود را به فرمان رهبر میدهد؛ سیاست، که باید عرصه گفتوگو و چالش اندیشهها باشد، به میدان اطاعت کورکورانه تنزل پیدا میکند.
در فلسفه هگل، روح آزادی زمانی متحقق میشود که انسانها به خودآگاهی و خودقانونگذاری برسند. کیش شخصیت دقیقاً بر ضد این روح عمل میکند: انسان را از خودآگاهی تهی میسازد و او را تابع اراده دیگری میکند. آدورنو و هورکهایمر هشدار داده بودند که فرهنگ تودهای، با تبلیغات و تکرار مداوم تصاویر رهبران، به بازتولید بتوارگی کمک میکند. نتیجه، آن چیزی است که ما بارها دیدهایم: رهبرانی که چون «خورشید تابان» معرفی میشوند، و مردمانی که در سایهاش کور میگردند.
کیش شخصیت، در حقیقت، انکار انسان است. زیرا انسان بودن یعنی داشتن توان نقد، توان انتخاب، و توان ایستادن بر پای خود. اما وقتی یک فرد به کعبهای بدل میشود که دیگران باید در برابرش سجده کنند، انسانیت جمعی ما قربانی میشود. پرستش رهبر، هر که باشد، به معنای خلع سلاح کردن اندیشه و خشکاندن سرچشمه آزادی است.
به همین دلیل است که هر جامعهای که گرفتار کیش شخصیت شود، دیر یا زود به استبداد، خشونت و انحطاط میغلتد. بتها همیشه در آغاز با شکوه ساخته میشوند، اما پایانشان چیزی جز ویرانی و خاکستر نیست.
از اینرو، وظیفه تاریخی ما، نه تنها شکستن بتهای بیرونی، بلکه نابود کردن خوی بتپرستی در درون خویش است؛ همانگونه که نیچه هشدار میداد. تنها آنگاه میتوانیم جامعهای بسازیم که در آن هیچ فردی فراتر از نقد نباشد و هیچ نامی مقدستر از آزادی و حقیقت نشود.
اگر امروز در برابر بتسازیهای تازه سکوت کنیم، فردا فرزندانمان باز در سایه همان زنجیرها خواهند زیست. پس باید بیپروا اعلام کرد: هیچ فردی، هیچ نامی، هیچ رهبری، کعبه ما نیست. کعبه حقیقی ما، تنها عقل آزاد و آزادی انسان است.
@nasaksara
/channel/marzockacademy
کعبهای جز آزادی نیست
سوگی بر تعظیم در برابر شاهزاده رضا پهلوی در مونیخ
قربان عباسی
در مونیخ، مردی بر زمین خم شد، سر بر خاک گذاشت و رضا پهلوی را «کعبهٔ خود» خواند. صحنهای که شاید برای برخی، اوج احترام بود، اما برای وجدان بیدار، چیزی جز سایهای شوم بر فردای ایران نبود. این سجده، صدای زنجیرهایی را در گوش ما زنده کرد؛ زنجیرهایی که بارها و بارها بر دستان و جانهایمان بسته شدهاند.
تکرار کابوس در جامهای نو
ما ملتی هستیم که در آینهٔ تاریخ بارها قامت خود را خم کردهایم:
خمینی را «روح خدا» نامیدند، و او بر گور آزادی گنبدی از خون و سکوت ساخت. اکنون، در این سجدهٔ تازه، بوی همان خاک کهنه بلند شده است؛ خاکی که بر سر آزادی میریزیم تا قبرش را محکمتر کنیم.
چرا این سجده خطرناک است؟
زیرا هر بار که به جای پرسیدن، پرستیدیم، دیکتاتوری تازه متولد شد.
زیرا استبداد فقط با زندان و سرنیزه برپا نمیشود؛ با تعظیمهای داوطلبانه و «کعبه» خواندن یک انسان نیز ساخته میشود.
زیرا آزادی، فرزند زانو زدن نیست؛ آزادی از ایستادن میروید.
اگر شاهزاده رضا پهلوی حقیقتاً در پی آزادی است، باید نخستین کسی باشد که در برابر چنین چاپلوسیهایی فریاد بزند: نه!
او باید بگوید:
مرا «کعبه» مخوانید، که کعبهٔ شما آزادی است، نه من؛
مرا بر تخت نگذارید، مرا به پرسش بکشید؛
خاک بر چهرهٔ چاپلوسی بپاشید تا فردا بار دیگر از دل خاکسترش هیولای استبداد زاده نشود.
این آزمون اوست: آیا فرزند دموکراسی خواهد بود یا وارث سایهٔ استبداد؟
کعبهٔ ما آزادی است، نه انسان
هانا آرنت گفته بود: «قدرت از کنش مشترک انسانها میآید.»
کعبهٔ ما نه شاه است و نه رهبر، کعبهٔ ما انسان آزاد است.
کعبهٔ ما همان لحظهایست که هیچکس را نمیپرستیم، و همه با هم، شانه به شانه، راه آزادی را میسازیم.
ایران در آستانهٔ فردایی حساس ایستاده است.
یا زانو خواهیم زد و بار دیگر بر گردهٔ خویش استبدادی نو خواهیم کاشت،
یا خواهیم ایستاد، بلند و راست، و خواهیم گفت:
هیچ انسانی کعبه نیست.
کعبهٔ ما آزادی است.
و در آنجا، در حرم آزادی، تنها پرستش شایسته، پرستش کرامت انسان خواهد بود.
/channel/marzockacademy
کشتن مرغ مقلد شاهکار هارپر لی
در بستر جنوب آمریکای دهه 1930
و اوج تبعیض نژادی تحت قوانین جیم کرو روایت میشود.
این رمان با فروش بیش از 40 میلیون نسخه و ترجمه به 40 زبان،
جایزه پولیتزر 1961 را کسب کرد و
به نمادی از مبارزه با بیعدالتی تبدیل شد .
داستان از زبان اسکات فینچ،
دختربچهای ۶ ساله، روایت میشود
که پدرش آتیکوس، وکیلی سفیدپوست،
از "تام رابینسون" سیاهپوست متهم به تجاوز دفاع میکند.
عنوان کتاب از گفتار آتیکوس به فرزندانش الهام گرفته:
«کشتن مرغ مقلد گناه است، زیرا تنها پرندهای است که آواز میخواند و به کسی آسیب نمیرساند»
نمادی از معصومیت قربانی شده بیگناهان ...
@Shirko_bikaas
/channel/marzockacademy
از کفم رها
محمد رضا شجریان
@Aziz_Dehpour
/channel/marzockacademy
🎙الیناز احمدی لاریجانی
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک
🔻آزادی و سرکوب: مرزهای مقاومت اخلاقی و اطاعت مدنی
تأملی در نسبت میان فرد و قدرت؛ جستوجوی امکان کنش اخلاقی در شرایط سرکوب، و پرسشی درباره چیستی مسئولیت فردی در برابر نظامهای ناعادلانه.
/channel/marzockacademy