mohsenjalalpour | Unsorted

Telegram-канал mohsenjalalpour - ✍️ محسن جلال‌پور

11132

فعال بخش خصوصی و تحلیل‌گر مسائل اقتصادی

Subscribe to a channel

✍️ محسن جلال‌پور

عجب سالی بود سال ۱۳۹۹.تلخ و اندوهبار ،کشدار و لج در آر و بقیه‌اش همان‌که «خداداد» گفت.
سال ۹۹ سال داغ و بغض و سکوت بود؛ همه ما زخم خورده این سال بد هستیم؛ یا داغ دیدیم و بغض کردیم و دم برنیاوردیم یا داغ و بغض و سکوت دیگران را دیدیم و دم برنیاوردیم.
برای توصیف این سال نکبت‌بار هفتاد من کاغذ کم است اما جای شکرش باقی است که تمام شد و شرش را کم کرد اما خاطرات تلخش سال‌ها با ما خواهد بود.
در آغاز لحظات سال ۱۴۰۰ نتیجه مراجعه به دیوان حضرت حافظ چنین است:


خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
...
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست

💐 سال نو مبارک
امیدوارم سال پیش رو سالی سرشار از سعادت و خوشبختی برای شما دوست عزیز و مردم عزیزمان باشد.

☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

لعنت به اين پیت حلبی تهی از همه چیز

در سرش هزار زنبور عصبانی پرواز می‌کنند. هزار زنبور خسته که انگار در یک پیت حلبی تاریک گرفتار شده‌اند. با هزاران زنبور آماده جنگ در سرش،از پله‌ها بالا می‌رود. می‌رود تا بالای ساختمان؛ بالاترین نقطه برج. می‌ایستد لب بام، لب هره و باد سرد می‌خورد توی صورتش.
هزاران زنبور عصبانیِ سرش، وادارش می‌کنند به پایین نگاه کند. آدم‌ها را می‌بیند که می‌آیند و می‌روند. یکی به راست،یکی به چپ،یکی حیران اما همه خسته.
به خیابان‌ها نگاه می‌کند؛خیابان‌هایی که بارها با تنهایی‌‎اش در آنها قدم زده و سیگار کشیده است. به آدم‌هایی نگاه می‌کند که بارها به چشمانش زل زده‌اند اما تنهایی‌اش را ندیده‌اند.
در این دنیا از هیچ‌کس راضی نیست جز کفش‌هایش که وزن تنهایی‌اش را تحمل کرده‌اند که رفیق خیابان‌گردی‌هایش بوده‌اند.
زنبورهای عصبانی وسوسه‌اش می‌کنند که بپرد. بپرد پایین و به آدم‌هایی بپیوندد که خوابیده‌اند و سرشان از هزاران زنبور عصبانی خالی شده است.
لحظه‌ای به خودش فکر می‌کند، به خانواده‌اش،به دوستانش و به جهانی که احتمالا برای او ساخته نشده. زنبورها مدام خودشان را به دیواره‌های پیت حلبی می‎کوبند و صدای مادرش و دوستانش و خانواده‌اش میان وزوزشان گم می‌شود.


خسته است اما از هیچ‌کس گلایه ندارد و فقط می‌خواهد جایی پیدا کند و تخت بخوابد. زنبورها تشویقش می‌کنند که بپرد و می‌پرد و خودش را به باد بی‌مقدار می‌سپارد و چند ثانیه بعد،هزاران زنبور خوشحال از سرش بیرون می‎پرند و می‌روند تا سر دیگری پیدا کنند...

***

چند ساعت پیش جوانی 22 ساله خودش را از «برج اول» کرمان پرت کرده پایین و خون به دل همه ما کرده است. چند دقیقه‌ای با اشک و آه در صفحه اینستاگرامش چرخیدم و عکس‌هاش را نگاه کردم و نوشته‌هایش را خواندم.
نمی‌دانم کیست اما مگر تفاوتی هم می‌کند؟ او به شدت تنها بود و احتمالا کسی را نداشت که با او درباره هزاران زنبور عصبانی سرش حرف بزند.
شاید اگر در طول مسیر حتی یک نفر به او لبخند می‌زد،از پریدن منصرف می‌شد اما هیچ کس نبود.
از وقتی خبر را خوانده‌ام و در جهانش قدم زده‌ام،گریه‌ام قطع نشده و خشم امانم را بریده. خیلی وقت است که می‌نویسم و پاک می‌کنم.

چند ساعت است که هزاران زنبور عصبانی در سرم دارم مجبورم می‌کنند به همه چیز بپرم. به اقتصاد،به سیاست،به جامعه و به زمانه‌ای که مثل یک پیت حلبی،تهی از همه چیز است. کاش می‌شد این پیت حلبی بی‌مقدار را با لگد پرت کرد.
لعنت به اين پیت حلبی تهی از همه چیز.


✅ محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

نترسید،ما همه با هم هستیم


🔹 دولت‌ها در ایران سوای اینکه چه جهت‌گیری داشته باشند، دیر یا زود متوجه می‌شوند که اگر می‌خواهند دوام بیاورند و چند صباحی با دردسر کمتر در قدرت بمانند، باید جامعه شهرنشین را راضی نگه دارند.
دست‌کم در 50 سال گذشته میان دولت‌ها و این بخش از جامعه اتحادی شکل گرفته که منجر به اتلاف گسترده منابع به زیان فرودستان و نسل آینده شده است.

🔹متاخرترین نظری که می‌تواند مهر تاییدی بر این فرض باشد، سخنان امیرعباس هویدا در بحث و جدل با مرحوم علینقی عالیخانی است. آنجا که آقای عالیخانی می‌پرسد: «ما دولت شهرنشینان ایران هستیم یا دولت همه مردم ایران؟» هویدا این‌طور پاسخ می‌دهد که «من اول دولت شهرنشینان هستم، به خاطر اینکه آنجایی که شلوغ می‌شود شهرهاست».
هویدا طرفدار قیمت‌گذاری بود و عالیخانی از مخالفانش. عالیخانی می‌گفت «اگر این پولی را که ما داریم خرج می‌کنیم، بخش خصوصی بیاید خرج بکند، هزینه‌اش از ما کمتر است؛ تولیدی هم که می‌کند ارزان‌تر تمام می‌شود...ما هم این درآمدی را که در اختیارمان است، به‌جای اینکه اینجا بریزیم، برویم کارهای دیگرمان را انجام دهیم». پاسخ هویدا این بود که «ما آن یکی کارهای دیگر را هم داریم می‌کنیم، بخش خصوصی هم هنوز لیاقت انجام این کار را ندارد».عالیخانی و هویدا در سال 1348 چنین دیالوگی داشته‌اند و از آن روزها تا امروز پیوند طبقه مرفه شهرنشین با سیاستمداران قطع نشده است. اقتصاددانان همواره به دولت‌ها درباره امتناع از اصلاحات اقتصادی نقد وارد می‌کنند اما کابوس به خیابان ریختن طبقه متوسط جامعه هیچ‌گاه سیاستمداران ایرانی را رها نکرده است.

🔹امیرعباس هویدا سردمدار این رویه و تفکر است و دیالوگی که بین او و مرحوم عالیخانی در می‌گیرد، بهترین مصداق برای اثبات این گزاره است. هویدا طرفدار قیمت‌گذاری و دخالت در اقتصاد بود و تلاش می‌کرد مداخله و بگیروببند بازاریان را بر اساس منافع طبقه شهرنشین تعریف کند. پس از اصلاحات ارضی که در حقیقت انقلابی علیه فئودال‌ها و ملاک بزرگ بود، همه تلاش سیاستمداران معطوف به راضی نگه داشتن طبقه متوسط جامعه شد. حکومت پهلوی تلاش کرد درآمدهای نفتی را خرج راضی کردن این طبقه کند. به همین دلیل واردات را تشدید کرد تا کالای مورد نیاز این طبقه به وفور تامین شود. وقتی درآمدهای نفتی افزایش یافت، شاه دستور داد درآمدها خرج توسعه کشور شود. اقتصاددانان توصیه کردند این پول رفته‌رفته به اقتصاد تزریق شود تا اقتصاد را متلاطم نکند اما شاه نپذیرفت و اقتصاددانان را مشتی کمونیست خواند. وقتی درآمدها به اقتصاد تزریق شد و به تبع آن تورم بالا رفت، شاه گمان کرد بازاریان علیه او توطئه کرده‌اند، بنابراین دستور سرکوب قیمت‌ها و بازداشت بازاریان را صادر کرد. همه اینها به خاطر این بود که از طغیان طبقه متوسط جامعه می‌ترسید.

🔹پس از انقلاب از دهه 70 به این سو، اتحاد طبقه متوسط و سیاستمدار تشدید شد و باز هم یک بازی «مجموع صفر» شکل گرفت. منظور از بازی مجموع صفر این است که اگر فردی چیزی به دست آورد، دیگری چیزی از دست می‌دهد.به این شکل که در اقتصاد ما حق نسل آینده گرفته می‌شود تا نسل فعلی به رفاه برسد. یعنی ما به عنوان طبقه متوسط جامعه با سیاستمداران متحد شده‌ایم و به اتفاق، داریم حق فرزندان خود را می‌خوریم تا رفاه بیشتری داشته باشیم.

🔹 پس عجیب نیست که طبقه متوسط سیاستمداری را انتخاب می‌کند که پوشش‌دهنده منافعش باشد و متقابلاً، سیاستمدار هم برنامه‌هایش را بر پایه حمایت از عقبه اجتماعی خود بنا می‌کند. این چرخه باعث شده؛در چند دهه گذشته از واقعیت‌های اقتصادی فاصله بگیریم و بخش خصوصی را که پایه افزایش تولید و خلق ثروت بود به حاشیه برانیم و به جای افزایش منابع اقتصادی به سمت توزیع منابع اندک موجود برویم. نتیجه این‌که مردم همواره از دولت متوقع و طلبکارند. آنها از دولت انتظار توزیع کیک را دارند. این درحالی است که دیگر دولت هم توان بزرگ کردن کیک را ندارد و بخش خصوصی هم ضعیف مانده و این بخش هم نمی‌تواند کیک را بزرگ کند.در همین حال،سیاستمداران مدام از توزیع کیک سخن می‌گویند و وعده تقسیم می‌دهند. در حالی که دیگر کیکی برای تقسیم وجود ندارد. چیزی که در حال حاضر توزیع می شود،سهم این نسل نیست و از سهم نسل‌های آینده است. این نسل تا کی می‌خواهد حق فرزندانش را بخورد؟


✅ محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

به توصیه کیهان گوش کنید

🔹 هفته گذشته تحلیل مهم روزنامه کیهان و پیشنهاد این روزنامه درباره این‌که ضرورت دارد «با کشورهای حوزه خلیج‌فارس دوست شویم» در میان خبرها گم شد.
این روزنامه اصولگرا نوشت: «روابط ایران با حوزه عربی ‌نیازمند تحول است و ظرفیت‌هایی وجود دارد که این تحول را ممکن می‌کند. منطق سیاسی حکم می‌کند کشورهای یک منطقه و پیروان یک دین به صورت قطعی به هم همبسته ‌باشند و شکاف و نقار میان آنان، عارضی است و نوعاً به عامل خارجی مربوط می‌شود».

🔹 بر حسب اتفاق،ایران کشوری است که با 15 کشور مرز خاکی و آبی دارد و بیشتر کشورهای همسایه،همان شرایطی را دارند که تحلیلگر کیهان به آن اشاره کرده است. بنابراین ایران می‌تواند اتصال‌دهنده شرق آسیا به اروپا باشد و کشورهای شمال ایران را به کشورهای عربی متصل کند.

🔹 ایران دنیایی از ظرفیت برای تجارت دارد. اگر در گذشته به تجارت اهمیت داده می‌شد امروز تولید هم در ایران برجسته بود و کشاورزی هم رونق پیدا می‌کرد.
ایده تجارت آزاد خیلی ساده است؛ عده‌ای برخی کارها را بهتر از برخی دیگر انجام دهند. بر این اساس همه ما کارهایی را که در انجامشان مهارت نداریم کنار گذاشته و کارهایی را انتخاب می‌کنیم که در آن مهارت بیشتری داریم. «دیوید ریکاردو» اثبات کرده که حتی اگر دیگران در تولید همه چیز از ما بهتر باشند باز هم ما از تجارت نفع خواهیم برد. هیچ شکل یا ساختاری از تجارت وجود ندارد که بتواند ما را در مقایسه با حالتی که تجارت نمی‌کردیم، فقیرتر کند. همه اینها نشان می‌دهد تجارت آزاد چقدر مهم است. حتی کشورهایی که زمانی با هم در جنگ بودند برای توسعه تجارت، دشمنی‌ها را کنار گذاشتند و روابط خود را از سر گرفتند. ژاپن زمانی به خاطر حمله اتمی آمریکا نابود شد اما از جا بلند شد و امروز کالاهای ژاپنی در بازارهای آمریکا مشتریان زیادی دارند. همین‌طور ویتنام، ترکیه، سنگاپور و... از این دست مثال‌ها بسیار زیاد است و با قاطعیت می‌توان گفت تجارت آزاد در اولویت کشورها قرار دارد چون رشد اقتصادی و توسعه آنها را تضمین می‌کند.

🔹 واقعیتی که در اقتصاد ما نادیده گرفته شده، چشم‌پوشی سیاستمداران از مزایای تجارت آزاد است. تجارت آزاد موتور محرک خیلی از اقتصادها برای خروج از تله فقر بوده است. کشوری را نمی‌توانید مثال بزنید که توسعه پیدا کرده باشد اما این توسعه بدون تجارت اتفاق افتاده باشد. وقتی از تجارت حرف می‌زنیم درباره پدیده‌ای فراتر از اقتصاد صحبت می‌کنیم. تجارت موتور محرک اقتصاد است و حتی تولید بدون تجارت به نتیجه نمی‌رسد. هیچ کشوری نیست که بدون تعامل با جهان در مسیر رشد قرار گرفته باشد.
اما متأسفانه در کشور ما وقتی درباره تعامل با جهان و تجارت آزاد صحبت می‌کنیم، فوراً عده‌ای عصبانی می‌شوند و می‌گویند هرگز با آمریکا رابطه نخواهیم داشت. اصلاً موضوع آمریکا نیست. موضوع اسرائیل نیست. موضوع این است که ما حتی با یک کشور بر اساس قواعد دیپلماتیک رابطه اقتصادی نداریم و عضو هیچ اتحادیه و تشکل بین‌المللی نیستیم.

🔹 همان طور که تحلیلگر کیهان اشاره کرده، در منطقه خلیج‌فارس هفت دولت عربی وجود دارد که حداقل پنج دولت آن شامل عراق، قطر، کویت، عمان و یمن خواستار حل و فصل مسایل میان کشورهای عربی منطقه و ایران هستند و این در حالی است که «امارات متحده عربی» نیز همچنان به حفظ روابط با ایران اصرار دارد. در صورتی که سیاستمداران در کشور ما تجارت آزاد را محترم بشمارند و تلاش کنند قواعد دیپلماسی اقتصادی را جایگزین دیگر قواعد کنند،به طور قطع امنیت کشور هم ارتقا پیدا می‌کند و اینقدر سریع در معرض انواع تهدیدها قرار نمی‌گیریم.

🔹 جامعه ایران در حال از دست دادن مداوم رفاه است و متاسفانه روز‌به‌روز فقیرتر می‌شود. سرمایه‌گذاری در اقتصاد ما روند نگران‌کننده‌ای پیدا کرده و همه اینها لطمه بزرگی به کشور وارد آورده است. باید برای حفظ کشور و دوام و بقای جامعه، چرخ‌های اقتصاد را به حرکت درآوریم. مرزهای ذهنی تجارت باید برداشته شود و دولت باید مردم را برای تجارت با همسایگان آزاد بگذارد. هنوز همه منافذ بسته نشده، از جمله مسیر تجارت با اقتصادهای منطقه از جمله همان کشورهایی که کیهان از آنها نام برده،باز است و باید امیدوار باشیم دل‌سوزان کشور توصیه کیهان را جدی بگیرند؛در غیر این صورت محاصره و منزوی می‌شویم.

✅ محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

معجزه احترام

🔹 دارایی اصلی شرکت‌ها، ماشین‌آلات، ساختمان و اسباب و اثاث نیست. مهم‌ترین دارایی بنگاه‌ها، نیروی انسانی است و یک بنگاه در صورتی موفق عمل می‌کند که بهره‌وری نیروی انسانی‌اش به سطح قابل قبولی رسیده باشد. تحقیقات نشان می‌دهد نیروی كار اگر با آرامش خاطر و با انگیزه قوی کار کند و نسبت به آینده، نا‌اطمینانی نداشته باشد، بهره‌وری‌اش افزایش می‌یابد.

🔹بخشی از آرامش نیروی انسانی بنگاه‌ها به مسائل مالی و رفاهی مرتبط است اما بخش مهم آن به نوع ارتباط مدیران بنگاه با کارکنان بستگی دارد. هرچه فاصله میان مدیران بنگاه‌ها و نیروی کار کمتر باشد و کارکنان احساس کنند مدیرانشان افرادی فروتن و به دور از کبر و غرور هستند و از همه مهم‌تر،آنها را دوست دارند، بهره‌وری افزایش پیدا می‌کند.

🔹 احتمالا به همین دلیل است که شرکت‌های بزرگ به دنبال یافتن راه‌هایی برای تقویت ارتباط میان مدیران و کارکنان و کاستن از غرور و تکبر مدیران برای ایجاد ارتباط بهتر با کارکنان هستند. چندی پیش اکونومیست در مقاله‌ای خواندنی، به برنامه‌ریزی شرکت‌های بزرگ از جمله توئیتر، گوگل و فیس‌بوک برای انسانی‌تر کردن محیط فعالیت‌شان اشاره کرد. اکونومیست نوشت؛ این شرکت‌ها دنبال پیدا کردن راه‌هایی هستند که مهندسان باهوش اما کم‌حرف بتوانند با همکاران خود ارتباط بهتری داشته باشند.

🔹 مقاله اشاره کرده بود که حتی موتورولا، مک‌دونالد، نایکی و نیسان نیز به این باور رسیده‌اند که فرستادن مدیران اجرایی به کلاس‌های آموزشی برای آموختن مهارت‌های ارتباطی و گشاده‌رویی و کنار گذاشتن کبر و غرور به آنها کمک می‌کند تا وظایف خود را بهتر انجام دهند. به گمانم اکونومیست باید می‌نوشت مدیران برای افزایش بهره‌وری باید یاد بگیرند کارکنان خود را دوست داشته باشند.

🔹 فرقی نمی‌کند شما کارمند کدام شرکت یا کارگر کدام کارخانه یا مدیر کدام بنگاه باشید،همین‌که کارکنان و مدیران یک شرکت، رابطه بهتری با هم داشته باشند، بهره‌وری افزایش پیدا می‌کند و به اصطلاح،کارها بهتر انجام می‌شود.


🔹 برخی افراد ذاتا انسان‌های مغروری هستند و نمی‌توانند خوب ارتباط برقرار کنند. برخی فروتنی را نیاموخته‌اند و از بالا به پایین به آدم‌‌ها می‌نگرند و برخی هم با نگاه طبقاتی، آدم‌های اطرافشان را ارز‌یابی می‌کنند. پدرم روی این موضوع خیلی حساس بودند و همواره رابطه بسیار خوبی با افراد در موقعیت‌های اجتماعی مختلف داشتند. برای ایشان تفاوتی نداشت که آدم‌ها متعلق به کدام طبقه هستند و همه انسان‌های اطرافشان را شایسته برخورد خوب می‌دانستند.

🔹 برای پدرم کارگر و حاجی‌ بازاری تفاوتی نداشت و با همه احترام‌ آمیز برخورد می‌کردند. در کاروانسرای حاج مهدی، هیچ‌وقت سفره ایشان از کارگران و دهقانان و باربران جدا نبود و هرگز ندیدم روی زیراندازی متفاوت از آنها بنشینند.
به خاطر دارم یک روز سر سفره ناهار نشسته بودیم که زنگ در خانه به صدا در آمد. در را باز کردم یکی از دهقانانی بود که در مزرعه ما کار می‌کرد؛ با پدرم کار داشت. به پدر اطلاع دادم که فلانی آمده و با شما کار دارد. گفتند: چه خوب، راهنمایی کن بیایند سر سفره. به مهمان گفتم سفره پهن است و پدرم خواستند که بیایید داخل. ایشان هم دعوت را پذیرفت و مستقیم داخل شد. ظهر تابستان بود و پای مهمان که از چکمه لاستیکی بیرون آمد، بوی ناخوشایندی فضای اتاق را گرفت. من دماغم را گرفتم و سر سفره نشستم تا به غذا خوردن ادامه دهم. پدرم بعد از احوال پرسی گرمی که با مهمان داشتند، تعارف کردند که سر سفره بنشیند. ایشان تشکر کرد و دقیقا همان جایی نشست که من هم نشسته بودم. به خاطر بوی پای مهمان حالم خراب شد و با ایما و اشاره به پدرم اعتراض کردم. پدرم نگاه تندی کردند که یعنی ساکت باش و بی‌ادبی نکن. بشقابم را برداشتم و در قسمت دیگری از سفره نشستم اما پدرم به شدت ناراحت شدند و گفتند: این چه کاری است؟ اگر سر این سفره نشسته‌ای، به خاطر زحمت‌های ایشان است. برای خودت راحت نشسته‌ای و در رفاه هستی اما باید بدانی همه این‌ها به خاطر زحمت انسان‌هایی نظیر ایشان است. پدرم اگر سه بار در زندگی من را دعوا کرده باشند،یکی همین مورد بود که برایتان نوشتم.

🔹 هرچند امروز تحقيقات علمي چنين نتايجي را نشان مي‌دهد اما گذشتگان ما با فرهنگ خودآموز مذهبی و اخلاقی و با خصلت‌های انسان‌دوستانه چنين رفتاري در پیش می‌گرفتند. درسی که می‎توان گرفت تنها این نیست که کارکنان و کارگران باید مدیران و رهبران خود را دوست داشته باشند تا کارها خوب پیش رود؛ مهم‌تر این است که مدیران،کارکنان خود را دوست داشته باشند.


✅ محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

تافته جدا بافته

خانه ما در خیابان سعدی کرمان قرار داشت و مدرسه‌مان در خیابان شاهپور(شریعتی فعلی).
پیاده تا مدرسه حدود 45 دقیقه راه بود و با ماشین حدود 10 دقیقه طول می‌کشید.
سال اول مدرسه،یک ون قدیمی دنبالمان می‌آمد و سال بعد که تعداد دانش‌آموزان زیاد شد،با مینی‌بوس رفت و آمد می‌کردیم که خیلی سخت و زمان‌بر بود.
ميني‌بوس ناچار بود در ايستگاه‌هاي متعدد،دانش‌آموزان را سوار و پياده کند و به قدری طول می‌کشید که پياده رفتن زمان كمتري مي برد.

در همسایگی ما پزشک محترمی زندگی می‌کرد که دو فرزند داشت و هردو در مدرسه ما درس می‌خواندند. این دو برادر، سرویس مخصوص داشتند و با یک تاکسی رفت و آمد می‌کردند.
راننده تاكسي مرد محترمی بود که ما را مي‌شناخت و گاهي كه من و برادرم از سرویس، عقب می‌ماندیم،ما را هم سوار مي‌كرد و به اتفاق دو برادر به مدرسه می‌رفتیم.
رفت و آمد با سرویس اختصاصی خیلی لذت بخش بود،آدم حس خیلی خوبی پیدا می‌کرد.
روزهایی که با تاکسی به مدرسه می‌رفتم،احساس می‌کردم برای خودم کسی هستم. به همین دلیل چندبار از پدرم خواستم که برای ما هم سرویس بگیرند اما ایشان همیشه مخالفت می‌کردند.همیشه ناراضی بودم و درباره دوری راه مدرسه و سخت بودن رفت و آمد با مینی بوس غر می‌زدم. پیش خودم فکر می‌کردم مگر گرفتن سرویس چقدر هزینه دارد که پدرم نمي‌تواند آن را تأمین کند.

سال‌ها گذشت تا این‌که یک روز شنیدم راننده تاکسی که سال‌ها دو پسر پزشک را جا به جا می‌کرد،فوت کرده است. در خانه، خبر درگذشت ایشان مطرح شد و پدرم گفتند؛در جریان قرار دارند و فاتحه‌ای برای ایشان قرائت کردند. دوباره یاد روزهای سخت رفت و آمد به دبستان افتادم و گفتم؛کاش شما قبول می‌کردید که ما هم با همان تاکسی تردد می‌کردیم. پدرم حرف عجیبی زدند. گفتند: تاكسی را خودم برای آن مرحوم خریده بودم. تعجب کردم و پرسیدم چطور؟ گفتند: مرد زحمت‌کشی بود اما وضع مالی خوبی نداشت. کمک خواست و من تاکسی را تهیه کردم تا کار کند و درآمدی داشته باشد. درصدی از درآمد را به من می‌داد و درصدی را خودش بر می‌داشت. با تعجب گفتم؛ پس چرا اجازه نمی‌دادید ما هم با همان تاکسی رفت و آمد کنیم؟ گفتند: می‌خواستم تافته جدا بافته از بقیه مردم نباشید.می‌خواستم شما مثل همه بچه‌ها به مدرسه بروید و برگردید و با بقیه معاشرت کنید.

حالا می‌فهمم هدف مرحوم پدرم چه بوده؛ چون یادم می‌آید که فرزندان آقای دکتر اگرچه بچه‌های خوبی بودند اما آن‌روزها خیلی به بچه‌های مدرسه فخر می‌فروختند و پدرم دوست نداشتند ما هم فخر فروشی کنیم یا تافته جدا بافته باشیم.
نور به قبر همه پدرها و مادرهای درگذشته ببارد.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

ما نمی‌فهمیم یا آنها نمی‌فهمند؟

سال‌ها قبل که ملت کم تجربه‌ای بودیم، فکر می‌کردیم سیاستمداران در کشور ما از ناآگاهی و کم دانشی رنج می‌برند یعنی «نمی‌فهمند» خب امروز متوجه شدیم که اتفاقا سیاستمداران ما باهوشند و خیلی خوب می‌فهمند و این ما بودیم که «نمی‌فهمیدیم». حالا فهمیده‌ایم که سیاستمداران ما «نافهم» نیستند اما نمی‌دانم آنها هم متوجه شده‌اند که ما هم می‌فهمیم یا نه.
اگر نفهمیده‌اند که ما می‌فهمیم،به نظرم باید همین روزها بفهمند و شکل بازی را عوض کنند و اگر فهمیده‌اند که ما می‌فهمیم،باید زودتر دست از رفتارشان بردارند. آینده ایران در گرو فهم همین نکته است؛در غیر این صورت نیروی کشور که باید صرف توسعه و پیشرفت شود،صرف نزاع داخلی خواهد شد.

مردم هم باید بفهمند که سیاستمداران اهداف و منافع خودشان را دارند و تجربه نشان داده هر سیاستمداری که بیشتر از عدالت و فقر و نابرابری دم زده و خواستار بهبود وضع فقرا شده،اتفاقا بیشتر از همه علیه فقرا عمل کرده است. به همین دلیل هروقت سیاسمتداری می‌بینم که دم از مردم و جامعه و فقرا و مستمندان می‌زند،فورا جیبم را محکم می‌چسبم و از آن منطقه دور می‎شوم.
دیگر زخمی‌تر از آن هستیم که دل به این فریب‌ها بدهیم و چشم امید به این جماعت داشته باشیم.

ممکن است موضع گیری من برای خیلی از دوستان تعجب برانگیز باشد چون عموما من را خوش‌بین و مثبت‌نگر می‌شناسند اما راستش آنقدر در پیچ و خم روزگار، بلا دیده‌ایم و ضربه خورده‌ایم که دیگر به هیچ کس اعتماد نداریم.چطور ممکن است سیاستگذاری در کشور ما به سود اقتصاد غیر رسمی و به زیان اقتصادرسمی تمام شود؟ مأموریت کدام ساختار سیاسی برخاسته از رأی مردم،عمل کردن به زیان همان مردم است؟
در گفت وگوی مفصلی که با دنیای اقتصاد داشتم، این دغدغه‌ها را با زبانی ملایم‌تر شرح داده‌ام:

https://b2n.ir/783819


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

آثار جانبی بهبود رتبه اعتباری به ویژه در جلب سرمایه‌ خارجی و افزایش قدرت چانه زنی ایران موثر خواهد بود.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

بودونبود برجام برای اقتصاد ایران چه تفاوتی دارد؟

برای اثبات این گزاره که «برجام» اثرگذاری مثبتی بر روندهای اقتصاد ایران داشته،کافی است به آمار رشد اقتصادی سال 1395 نگاه کنیم. در این سال در اثر اجرای برجام محدودیت‌های نفتی برداشته شد و رشد اقتصادی تحت تاثیر افزایش تولید و صادرات نفت به ١٢،٥درصد رسید. پیش از آن در سال‌های 91 تا 94 که تحریم‌های مختلفی علیه اقتصاد ایران اعمال شد، میانگین رشد اقتصادی، منفي ١،٨ درصد بوده است.
به این ترتیب آن چه باعث شده توافق برجام همچنان برای جامعه ایرانی مهم باشد، بازگشت تحریم‌های ناجوانمردانه و افزایش ریسک سرمایه‌گذاری در صورت لغو این توافق است.
دونالد ترامپ از ابتدای ورود به کاخ سفید، سیاست تقابل با ایران را به صورت جدی دنبال کرد. هر چند او در رقابت‌های انتخاباتی از لزوم پاره کردن توافق برجام سخن گفته بود اما تا امروز به دو دلیل نتوانسته به این وعده انتخاباتی جامه عمل بپوشاند.
دلیل اول این است که لغو یک‌جانبه برجام به بی‌اعتبارشدن جایگاه آمریکا در جهان می‌انجامد. هم ترامپ و هم عقلای آمریکا به این نتیجه رسیده‌اند که اگر زیر توافق برجام بزنند و این توافق را به صورت یک‌جانبه لغو کنند، قطعاً به اعتبار بین‌المللی آمریکا ضربه شدیدی وارد خواهند کرد.
عامل بازدارنده دیگر این است که اتحادیه اروپا و خیلی از کشورهای دیگر موافق لغو برجام نیستند و با دولت آمریکا همراهی نمی‌کنند. چون برجام یک توافق چندجانبه است و خیلی از کشورها در شکل‌گیری آن نقش داشته‌اند.
در کنار این دو عامل بازدارنده، دو عامل پیش‌برنده هم وجود دارد. دو عاملی که نقش پیشران را در بی‌اثر کردن برجام ایفا می‌کنند. نخستین عامل این است که ترامپ متوجه شده با وجود برجام نمی‌تواند سیاست‌های ضدایرانی هیات حاکمه آمریکا را علیه ایران بسیج کند؛ یعنی اینکه وجود برجام مانعی است برای این که بتواند نقش ایران را در منطقه کمرنگ کند. دلیل دیگر این که ترامپ در برابر لابی متحدان عرب و یهودی‌اش متعهد به لغو برجام شده است.
به این ترتیب سیاست آمریکا این است که از طریق ایجاد جو روانی‌، شرایط را به گونه‌ای طراحی کند که ایران خودش تصمیم به خروج از این توافق بگیرد. بازی‌های ترامپ دقیقاً بر همین استراتژی استوار است.
اما سوالی که اینجا مطرح می‌شود این است که بهترین استراتژی ایران در این بازی چیست؟
همان‌طور که در ابتدای نوشته مطرح کردم، برجام تا اینجا برای ایران منافع زیادی داشته است. برجام دست کم باعث شد تا ایران بتواند نقش قبلی خود را در بازارهای جهانی نفت به دست آورد و از این طریق توانست رشد اقتصادی ایجاد کند و بر بخشی از چالش‌های اقتصادی‌اش فائق آید. هرچند فرصت‌سوزی هم داشتیم و نتوانستیم از فضای به وجود آمده برای افزایش مبادلات بین‌المللی بهره‌برداری کنیم اما به هرحال حداقل‌هایی از این توافق نصیب اقتصاد ایران شد.
شخصاً معتقدم هنوز برجام برای ما از حیز انتفاع خارج نشده و تا زمانی که امکان استفاده از آن وجود دارد، باید در برابر بازی‌های ترامپ مقاومت کنیم.
این دیدگاه از آنجا حائز اهمیت است که اقتصاد ایران برای دستیابی به رشد اقتصادی اشتغال‌زا و پایدار نیاز به سرمايه گذاري دارد.
یکی از کلیدی‌ترین متغیرهای اثرگذار بر رشد اقتصادی، سرمایه‌گذاری است. همان‌طور که در سال‌های گذشته رشد اقتصاد ایران تحت تاثیر این متغیر قرار داشته، در آینده هم عنصر سرمایه به شدت در این روند نقش ایفا خواهد کرد. اگر نگاه ما معطوف به آینده باشد، متوجه خواهیم شد که عوامل زیادی می‌توانند بر روند سرمایه‌گذاری سال‌های آینده تاثیر منفی بگذارند. در کنار متغیرهای داخلی اثرگذار بر روند سرمایه‌گذاری مثل قیمت پایین نفت، ضعف بنیه مالی دولت، نظام تامین مالی آشفته و فضای نامساعد کسب وکار، نباید از کنار افزایش ریسک ناشي از لغو احتمالي برجام هم به آسانی بگذریم.
همان‌طور که اشاره شد، هرچند برجام توانسته بهبود قابل ملاحظه‌‌ای در شرایط مبادلات خارجی و همین‌طور کاهش ریسک کلان اقتصاد ایجاد کند اما به قدرت‌ رسیدن دونالد ترامپ منجر به افزایش نااطمینانی در اقتصاد ایران شده است. در حال حاضر نااطمینانی نسبت به تداوم برجام، افزایش تحریم‌ها مانند قانون کاتسا و شدت گرفتن تنش‌های منطقه‌ای که به نظر می‌رسد با تحریکات آمریکا مرتبط است، منجر به افزایش ریسک سرمایه‌گذاری در ایران شده است. نتیجه اینکه با وجود عوامل بازدارنده و تداوم روند موجود، رشد اقتصادی سال 1396 در حدود چهار درصد و متوسط رشد اقتصادی کشور در سال‌های آینده کمتر از سه درصد پیش‌بینی می‌شود. با این سطح از رشد، نمی‌توانیم امیدوار به حل ابرچالش بیکاری در کشور باشیم.

☑️ محسن جلال پور

‏@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

چه عواملی رشد سرمایه‌گذاری را کند می‌کنند؟

یکی از کلیدی‌ترین متغیرهای اثرگذار بر رشد اقتصادی، سرمایه‌گذاری است. همان طور که در سال‌های گذشته رشد اقتصادایران تحت تأثیر این متغیر قرار داشته،در آینده هم عنصر سرمایه به شدت در این روند نقش ایفا خواهد کرد. اگر نگاه ما معطوف به آینده باشد، متوجه خواهیم شد که عوامل زیادی می‌توانند بر روند سرمایه‌گذاری سال‌های آینده تاثیر منفی بگذارند.این عوامل عبارتند از:

📌 قیمت نفت: نخستین عاملی که می‌تواند بر این روند اثر منفی بگذارد،قیمت نفت است. در دهه های گذشته بخش مهمی از سرمایه‌گذاری‌ها در اقتصاد ایران ناشی از درآمدهای نفتی بوده است. مطالعاتی که در دومین کنفرانس اقتصاد ایران ارائه شد،نشان می‌دهد اگر قیمت نفت در محدوده‌های فعلی باقی بماند،نباید انتظار داشته باشیم از این محل رشد اقتصادی قابل توجهی ایجاد شود.
📌مازاد اقتصادی: کالا یا خدماتی که تولید می‌شود یا در بازار داخل مشتری دارد یا ممکن است صادر شود. اگر بازار به درستی کار کند و تقاضایی وجود داشته باشد، بنگاه‌های تولیدی می‌توانند ازطریق فروش محصول، مازادی ایجاد کنند که با این مازاد، هم مالیات بپردازند و هم برای تأمین زیرساخت‌های مورد نیاز خود منابع ذخیره ‌کنند. اما اقتصاد کشور در شرایطی قرار گرفته که نمی‌تواند مازاد زیادی ایجاد کند که این مازاد به سرمایه‌گذاری تبدیل شود. بنابراین برای ایجاد رشدهای بالا این منابع باید از جای دیگری تامین شود.
📌 شرایط مالی دولت: دولت‌ها هرگاه دچار کسری بودجه می‌شوند از هزینه‌های عمرانی می‌کاهند. در حال حاضر نیز توان مالی دولت برای تخصیص اعتبارات عمرانی کاهش یافته است. تحقیقات نشان می‌دهد که هرگاه اعتبارات عمرانی کاهش یافته، رشد اقتصادی نیز تحت تأثیر قرار گرفته است. در حال حاضر اقتصاد کشور نیازمند سرمایه‌گذاری‌های گسترده در زیرساخت‌ها است و اگر این سرمایه‌گذاری صورت نگیرد،رشد اقتصادی باز هم تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.
📌 نرخ سود حقیقی: اگرچه نرخ سود بانکی در تابستان کاهش پیدا کرد اما به نظر می‌رسد این نرخ باز هم مشوق سرمایه‌گذاری در تولید نیست. تا زمانی که این نرخ تداوم داشته باشد سرعت رشد سرمایه‌گذاری را کند می‌کند.
📌 افزایش ریسک: هرچند برجام توانسته بهبود قابل ملاحظه ای در شرایط مبادلات خارجی و همین طور کاهش ریسک کلان اقتصاد ایجاد کند اما به قدرت رسیدن دونالد ترامپ منجر به افزایش نااطمینانی در اقتصاد ایران شده است. در حال حاضر نااطمینانی نسبت به تداوم برجام، افزایش تحریم ها مانند قانون کاتسا و شدت گرفتن تنش‌های منطقه‌ای که به نظر می‌رسد با تحریکات آمریکا مرتبط است،منجر به افزایش ریسک سرمایه‌گذاری در ایران شده است.

نتیجه این که با وجود عوامل بازدارنده و تداوم روند موجود، رشد اقتصادی سال 1396 در حدود 4 درصد و متوسط رشد اقتصادی کشور در سال‌های آینده کمتر از 3 درصد پیش بینی می‌شود.

پ ن:
آن چه مطالعه کردید،برداشت‌های شخصی از سخنرانی دکتر مسعود نیلی در کنفرانس اقتصاد ایران و دکتر مهدی برکچیان در چهارمین همایش انجمن پسته ایران است.



☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

خاوری‌ها

امروز چهاردهمین سالگرد زلزله بم است. هر سال این روزها یاد آن زلزله،روح کرمانی‌ها را خراش می‌دهد.آنها که عمق فاجعه را دیدند،احتمالا تا مدت‌ها نتوانستند به زندگی عادی بازگردند. خیلی‌ها هنوز هم نیمه شب‌ها صدای ناله آدم‌های زیر آوار مانده را می‌شنوند.
به خاطر دارم یکی دو هفته‌ای از زلزله بم گذشته بود و دیگر صدایی از زیر آوارها شنیده نمی‌شد.آنها که بیرون مانده بودند،دیگر امیدی نداشتند که عزیزانشان را زنده از دل خاک بیرون بکشند.حتی خیلی‌ها امیدی به پیدا کردن جسد عزیزانشان را هم نداشتند. فقط خاک بود و آوار.
یکی دو هفته اول که گذشت،رفت و آمد سیاستمداران هم کم شد. به جایش مردم از داخل و خارج کشور می‌آمدند و می‌رفتند.
کار زیاد بود. سازمان‌ها،تشکل‌ها و گروه‌های کوچک و بزرگ مردمی هرکدام گوشه‌ای از کار را برعهده گرفته بودند. آن روزها تازه مسوولیت ریاست اتاق بازرگانی کرمان روی دوش من قرارگرفته بود. ما تلاش می‌کردیم از خیرین بخش خصوصی برای آواربرداری و بازسازی بم کمک بگیریم. اتاق کرمان وظیفه داشت مهمانان رسمی داخلی و خارجی را پذیرش کرده و مقدمات بازدید آنها را از شهر بم فراهم کند.هرکس به کرمان می‌آمد،مهمان اتاق بود.آنها را اسکان می‎دادیم و برای بازدید به بم می‌بردیم. آن روزها اتاق کرمان یک خودروی پیکان داشت.ماشین شخصی من هم پژو پارس بود. این دو خودرو مدام بین بم و کرمان در رفت و آمد بودند. جز آن، از خودروهای کرایه‌ای هم استفاده می‌کردیم. اما مدتی بعد دیدیم هزینه‌های اتاق به شدت بالا رفته و مهمانان هم از برخورد رانندگان راضی نیستند. تصمیم گرفتیم برای انجام بهتر کار، چند خودروی مناسب تهیه کنیم اما اتاق کرمان بودجه‌ای در اختیار نداشت. اولین کاری که کردم این بود که به دیدار رئیس وقت اتاق ایران بروم. گفتند خوب است در نشست هیأت رئیسه اتاق،گزارشی از وضعیت زلزله ارائه کنید. آن روزها علینقی خاموشی رئیس اتاق ایران بود. در نشست، از بم و گرفتاری‌هایش گفتم و از مردمی که همه چیزشان را از دست داده بودند. من روایت می‌کردم و آنها می‌گریستند. آن‌روز آقای خاموشی دستور خرید یک دستگاه پرشیا را صادر کرد. در قدم اول دست پر برگشتم.چند روز بعد هم موفق شدم سه دستگاه خودرو دیگراز شركتهاي بزرگ براي مدتي به امانت بگيرم. کارمان راحت شده بود و هر روز چند مهمان رسمی و غیر رسمی را به بم می‌بردیم و بر می‌گرداندیم. خیلی از این رفت و آمدها برای بم عایدی داشت اما وعده بعضی‌ها هم هرگز به سرانجام نرسید.
به خاطر دارم یکی از روزهای پایانی دی ماه بود که اعلام کردند محمودرضا خاوری، مدیرعامل وقت بانک سپه قرار است به کرمان سفر کند و این بانک تصمیم دارد در بازسازی ویرانه بم نقش مهمی داشته باشد. به استقبالش رفتیم و از فرودگاه مستقیم به سمت بم حرکت کردیم.
وقت نماز که شد آقای خاوری اصرار کرد که در اولین روستا توقف کنیم و بعد از اقامه نماز به راه خود ادامه دهیم. از جاده اصلی خارج شدیم و در مسجد کوچکی در یک روستای دور افتاده، نماز را به امامت آقای خاوری اقامه کردیم.
پس از آن به بم رفتیم و خاوری روی ویرانه‌های شهر کلی اشک ریخت. از آن دسته مدیرانی بود که به شدت تحت تأثیر قرار گرفت به گونه‌ای که تمام راه بازگشت،از ایده‌هایش برای بازسازی بم گفت. در طول راه با چند نفر از مدیران و مشتریان عمده بانک سپه صحبت کرد و من پیش خودم فکر کردم اگر این وعده‌ها عملی شود، دست کم نیمی از ویرانه‌ بم ساخته خواهد شد.
خاوری در طول راه چند بار گریه کرد و بارها گفت تا به حال این قدر از موضوعی عمیقا متأثر نشده است.
به هرحال سفر آن روز سفر آقای خاوری هم به پایان رسید اما پس از آن، از جانب او هیچ کاری برای بازسازی ویرانه‌ها انجام نشد و هیچ کدام از وعده‌هایی که داد به سرانجام نرسید. ممکن است اشتباه کرده باشم و خدا می‌داند راضی نیستم حتی درباره فردی مثل خاوری بی انصافی کرده باشم اما تا جایی که به خاطر دارم او هیچ گام مؤثری برای بازسازی بم برنداشت.
امروز وقتی در چهاردهمین سالگرد زلزله بم، خبری خواندم و تصویری دیدم که هنوز بازسازی این شهر به سرانجام نرسیده است، یاد وعده‌های بی‌شمار خاوری‌ها می‌افتم.
خاوری‌ها می‌آیند و وعده می‌دهند و می‌روند و بردنی‌ها را با خود می‌برند .


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

آیا بودجه 97 توان تحرک بخشی به اقتصاد کشور را دارد؟

بودجه نقشه‌ای است که سیاستمدار برای اداره کشور کشیده و به طور دقیق ترجیحات ذهنی او را نمایان می‌کند. تحلیل بودجه، آدرس‌های دقیقی از جهت‌گیری اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور می‌دهد. بنابراین به قول اقتصاددانان؛ وضعیت یک کشور را از بودجه آن می‌توان فهمید.
در شرایطی که اقتصادکشور زمین‌گیر ابرچالش‌های اقتصادی شده، لایحه بودجه 97 به مجلس تقدیم شده‌است. این بودجه سیاسی‌تر از بودجه سال‌های گذشته به نظر می‌رسد. البته هیچ بودجه‌ای نیست که سیاسی نباشد. ریشه مناقشه‌های سیاسی در تخصیص‌های دولت است. جز این در سیاست اختلاف فاحشی وجود ندارد.
به هرحال دولت آقای روحانی هم مثل هر دولتی برای تقسیم کیک بودجه، ترجیحاتی دارد. این ترجیحات می‌تواند بستری برای تحولات آینده باشد یا اینکه از برخی اتفاقات خوب و بد آینده جلوگیری کند. همیشه دولت‌ها به متحدان خود سهم بیشتری می‌دهند و تلاش می‌کنند از سهم مخالفان خود بکاهند. انگار کیک بودجه امسال به گونه‌ای تقسیم شده که مخالفان خیلی ناراضی نیستند.
اما ردیابی این‌گونه تخصیص‌ها در لایحه بودجه، باعث شده مردم واکنش‌های زیادی داشته باشند. قاعدتا آنها که به روحانی رأی داده‌اند از این‌که دولت او به مخالفان هم سهم داده ناراضی‌اند و در عین حال مخالفان هم از برخی تخصیص‌های بودجه به متحدان این دولت شکایت دارند.
در این شرایط، بودجه نهادها و شخصیت‌ها به‌شدت مورد توجه مردم قرار گرفته و تقریباً همه را مجبور به ارائه توضیح کرده است. تا به حال سابقه نداشته که افکار عمومی تا این اندازه روی اقتصاد سیاسی بودجه تمرکز کند. مردم درباره بند بند بودجه نظر داده‌اند و شبکه‌های اجتماعی پر‌ شده از مقایسه برش‌های کیک بودجه. مردم می‌پرسند چرا باید در این تنگنای مالی، به برخی موسسه‌ها و شخصیت‌ها بودجه پرداخت شود در حالی که بخشی از هموطنان ما در شرایط بسیار بدی زندگی می‌کنند. حرف آنها این است که آلودگی هوا هر سال دارد زندگی ما را به تعطیلی می‌کشاند، پس چرا بودجه آقای ایکس از بودجه سازمان محیط زیست بیشتر است؟ یا در بحث مرزبانی، چرا بودجه مرزبانی‌های ما از بودجه برخی نهادهای سیاسی کمتر است؟ یا چرا به معلولان و بیماران خاص و نابینایان در بودجه توجهی صورت نگرفته است؟
اما جز این، بودجه 97 یک حفره بزرگ دارد. این که در آن تمهیدات موثری برای حل ابرچالش‌های اقتصاد ایران اندیشیده نشده است. شاید تلقی من اشتباه باشد اما در بودجه، برای حل‌و‌فصل مشکلاتی نظیر بحران آب و محیط زیست، صندوق‌های بازنشستگی،کسری بودجه، بحران بانکی و دیگر مشکلات اساسی کشور راه‌حل شفاف و عملیاتی اندیشیده نشده است.
این یک واقعیت است که دولت با مشکلات پیچیده و چندلایه در اقتصاد مواجه است. بنابراین هر سیاستی باید با هدف حل و فصل این مشکلات تدوین شود اما وقتی به مجموعه جهت‌گیری‌های دولت نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم این اصل مورد توجه قرار نگرفته است.
دولت آقای روحانی نشان داده خیلی اهل ریسک نیست. اگر بزرگ‌ترین توفیق آقای روحانی را برجام بدانیم، هیچ‌گاه در عرصه اقتصادی، چنین ریسکی و چنین تلاشی صورت نگرفته و هرگز در عرصه اقتصاد به توصیه‌های ظریفان این حوزه توجه نشده است.
مجموعه سیاستگذاری‌ها هم این پیام را نمی‌دهد که قرار است مثلاً فضای کسب‌وکار بهبود پیدا کند یا گشایش‌هایی در اقتصاد ایجاد شود.
چون رئیس جمهور از آحاد اقتصادی خواست تا بودجه را به صراحت نقد کنیم،صادقانه نظرم را می‌گویم؛ این بودجه برای اداره یک سال دیگر اقتصاد کشور هم کارایی ندارد چه برسد به اینکه امیدوار باشیم با آن تحرک جدی در اقتصاد ایجاد کنیم. مشکل اصلی این است که در این لایحه، ما باز هم حل مشکلات کشور را به تعویق انداخته‌ایم و قصد اصلاح نداریم. حتی قصد قرار گرفتن در مسیر اصلاح هم نداشته‌ایم.

☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

آن چه نشریه دنیا-ارگان حزب توده- در مرداد ماه 1358پیشنهاد کرد، شباهت زیادی به اصل 44 قانون اساسی دارد که سه ماه بعد در آبان ماه همان سال در مجلس خبرگان قانون اساسی به تصویب رسیده است.
@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

هفته گذشته رضا نیازمند بنیان‌گذار بسیاری از صنایع بزرگ ایران در تهران درگذشت.این شماره تجارت‌فردا ادای احترام به تکنوکراتی است که در وطن خویش، غریب مرد.
#رضا_نیازمند
@tejaratefarda

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

در وطن خویش غریب

از صبح منتظرم گزارش‌های مراسم تشییع رضا نیازمند را در خبرگزاری‌ها ببینم. اما نه یک خط خبر دیدم و نه یک فریم عکس. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و متأسفانه شواهد نشان می‌دهد پیکر بنیان‌گذار بزرگ‌ترین صنایع کشور با مظلومیت تمام به خاک سپرده شده است.
خیلی از روزنامه‌ها امروز از کنار خبر درگذشت رضا نیازمند گذشتند و تنها دو روزنامه اصلی کشور در صفحه اول خود به این ضایعه اشاره کردند. روزنامه دنیای اقتصاد و روزنامه ایران درباره جایگاه آقای نیازمند گزارش‌های خوبی انعکاس دادند و تفاوت خود را این گونه به رخ کشیدند.
از صبح چند بار اخبار گروه اقتصادی و خروجی گروه عکس خبرگزاری‌ها را دیده‌ام و باورم نمی‌شود با رضا نیازمند این گونه برخورد شده است. در صدا و سیما هم ظاهرا هیچ اشاره‌ای به این ضایعه نشده است.
باخودم فكر مي‌كنم اگر توسعه و اشتغال، امروز به عنوان دغدغه‌های اصلي كشور مطرح مي‌شود آيا چنين برخوردي با بنيان‌گذار بسياري ازصنايع كشور كه هم پايه توسعه بوده‌اند وهم اشتغال‌آفرینی كرده‌اند رواست؟
امیدوارم آنها که نتوانستند در تشییع جنازه‌ آقای نیازمند شرکت کنند،ترحیمش را فراموش نکنند.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

چرا تحریم خیلی شیرین است؟

سال‌ها قبل که ملت کم‌تجربه‌ای بودیم، فکر می‌کردیم سیاستمداران در کشور ما از ناآگاهی و کم‌دانشی رنج می‌برند یعنی «نمی‌فهمند».
امروز متوجه شدیم که اتفاقاً سیاستمداران ما باهوش‌اند و خیلی خوب می‌فهمند و این ما بودیم که «نمی‌فهمیدیم». در سال‌های گذشته گروه‌هایی در اقتصاد ایران قوت گرفته‌اند که عایدی‌شان در حفظ شرایط موجود است. شرایط موجود برای قاچاقچیان و گردانندگان اقتصاد غیررسمی ایده‌آل است و برای افرادی که می‌خواهند فعالیت سالم داشته باشند قطعاً شرایط خوبی نیست.

در حال حاضر در ایران و مرزهای اطراف آن، به بهانه مقابله با تحریم‌ها یک اقتصاد بزرگ زیرزمینی و زیرپوستی شکل گرفته است. این گروه‌ها فرزندان نامشروع سیاست‌های اقتضایی و دور زدن تحریم‌ها هستند. ما وقتی برای دور زدن تحریم‌ها از قاچاقچیان و گروه‌های غیررسمی استفاده کنیم مدتی بعد باید بازارهای قانونی را به آنها تسلیم کنیم. کمااینکه در حال حاضر بازارهای رسمی به کنترل قاچاق و قاچاقچیان درآمده است و این گروه‌ها به سیاستگذاری و ساختار تصمیم‌گیری کشور نفوذ کرده‌اند و در نتیجه، سیاست‌ها به سود قاچاقچیان و فعالان اقتصاد غیررسمی تمام می‌شود.
این گروه‌ها آن‌قدر بزرگ شده‌اند که هم منابع را دخل و تصرف می‌کنند و هم برای اقتصاد رسمی تعیین تکلیف کرده و بازارها را به مسیر دلخواهشان هدایت می‌کنند.
سال‌ها پیش سیاستگذار آن‌قدر قدرت داشت که مقابل این جریان‌ها بایستد اما به نظرم دیگر چنین قدرتی در کشور وجود ندارد چون گروه‌های ذی‌نفع آن‌قدر قدرت یافته‌اند که سیاستگذاری را هم بی‌اثر کرده‌اند.


✅ محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

ماه‌بانوی زندگی‌ات را پیدا کن

مهمانی داشتم که برای عقد یک قرارداد کاری به کرمان آمده بود. با هم در کارخانه چرخی زدیم و برایش توضیح دادم که کارهای ما چگونه پیش می‌رود. موقع ناهار به طعنه گفت: «خیلی آدم زرنگی هستی که بیشتر کارگرانت زن هستند.» گفتم چطور؟ گفت: «زنان دستمزد پایین‌تری می‌گیرند و انتظاراتشان محدود است.»
از این جمله ناراحت شدم و گفتم: «دست کم 250 زن در کارخانه من کار می‌کنند؛ برای من به صرفه است که چند دستگاه مدرن«سورتر پسته» تهیه کنم و به ازای هر دستگاه به 50 زن بگویم کار تمام شد؛ به خانه برو و به بچه‌هایت برس. اما می‌دانی بین این زن‌ها چند ماه‌بانو وجود دارد؟»
افسوس که ماه بانو را نمی‌شناخت.

***

دو پسر من با یک سال فاصله سنی در سال‌های 65 و 66 به دنیا آمدند و نگهداری از هردو، برای همسرم سخت بود. شنیدم خانم محترمی قرار است روزها چند ساعتی به خانه ما بیاید و در نگهداری پسرها کمک کند. این خانم مدت‌ها در منزل ما کار کرد اما هیچ وقت او را ندیدم تا این‌که یک شب وقتی به خانه برگشتم، برای اولین بار با او رو در رو شدم. حال همسرم خوب نبود و «ماه بانو» مانده بود تا من به خانه برگردم.

دیر وقت بود و می‌خواست به خانه بازگردد اما تاکسی پیدا نمی‌شد؛ باید او را می‌رساندم. سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم. در طول راه به خاطر لطف و محبتی که داشت تشکر کردم و خواستم داستان زندگی‌اش را برایم بگوید؛ گفت: «به سختی روزگار می‌گذارنم، همسرم مدتي‌است فوت کرده و سرپرستی چهار فرزند را به عهده دارم که یکی از آنها به سربازی رفته و یکی معلول است.»
پرسیدم وقتي روزها به خانه ما می‌آیید، چه کسی از فرزند معلول شما نگه‌داری می‌کند؟ گفت: دختر کوچکم به خاطر نگهداری از خواهرش ترک تحصیل کرده و من هم کار می‌کنم تا امورات زندگی بگذرد.خیلی ناراحت شدم. دیگر چیزی نگفتم تا به مقصد رسیدیم.

آن شب با ناراحتی گذشت و یکی دو روز بعد زودتر به منزل رفتم تا با ماه بانو صحبت کنم. گفتم: از وقتی داستان زندگی‌ شما را شنیدم،خواب ندارم. تا همین‌جا شرمنده هستم که نمی‌دانستم شما چه شرایط سختی دارید. مقدار قابل توجهی پول در پاکت گذاشته بودم که به ماه بانو بدهم. گفتم با این پول چند صباحی روزگار می‌گذرانید و می‌توانید پیش فرزند معلولتان بمانید و دخترتان را هم به مدرسه بفرستید.
پول را نپذیرفت و خیلی ناراحت شد؛ به حدی که گریه‌اش گرفت. گفت: اصلا دوست نداشتم درباره زندگی‌ام بگویم و کاش نمی‌گفتم که کارم را از دست ندهم. گفتم: هدف من این نیست که کارتان را از دست بدهید، می‌خواهم کمک کنم که در خانه بمانید و مراقب فرزندان خود باشید. بچه‌های شما خیلی بیشتر از بچه‌های من نیاز به مراقبت دارند.
گفت: من هیچ پولی قبول نمی‌کنم و اگر می‌خواهید برادری کنید و من هم خوشحال باشم، اجازه بدهید کارم را ادامه دهم.

ماه بانو پول را قبول نکرد و به کارش ادامه داد و چندین بار تلاش من برای کمک مالی باز هم بی‌نتیجه ماند. زن عجیبی بود؛ بسیار متعهد و مسوولیت پذیر و بی‌نهایت سالم و مبادی اخلاق. ماه‌بانو تا مدت‌ها بعد در منزل ما کار کرد تا این‍که پسرش از سربازی بازگشت و بخشی از مسوولیت زندگی را از روی شانه مادر برداشت. او در تمام این مدت با عزت نفس و احترام فراوان زندگی کرد و هرگز ندیدیم که لب به گلایه و شکایت بگشاید.
زن‌های زیادی را می‌شناسم که داستان‌هایی شبیه ماه‌بانو دارند. چه بی‌شمارند زنانی که با سختی زیاد کار می‌کنند تا خانواده در چاه فقر نیفتد؛ تا فرزندان رفاه بیشتری داشته باشند؛تا فرزند معلول خانواده از درمان باز نماند؛تا همسر از کار افتاده در رنج نباشد.
نمی‌دانم کدام واژه برای وصف این گونه زنان مناسب است؛ به خصوص که زمانه هم با آنها یار نیست و به سختی روزگار می‌گذرانند. شمارشان کم نیست و در سال‌هایی که اوضاع اقتصاد کمی خوب است،فرصت کار در کارگاه‌های کوچک را پیدا می‌کنند اما زمانی که اوضاع اقتصاد بد می‌شود یا بحرانی به وجود می‌آید،بی‌رحمانه از بازار کار به بیرون رانده می‌شوند.
همین اواخر مرکز آمار اعلام کرد؛ در غائله کرونا در فصل بهار حدود 50 درصد زنانی مثل ماه‌بانو کار خود را از دست داده‌اند، در فصل تابستان حدود 60 درصد و در فصل پاییز حدود 70 تا 75 درصدشان از بازار کار خارج شده‌اند.
به تجربه دریافتم؛ زنانی چون ماه‌بانو دنبال کمک و حمایت نیستند. می‌خواهند کار کنند و نان بازو بخورند اما چقدر سخت است ماه‌بانو بودن.

✅ محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

به نام مادر


از صبح، تصویر مادر علی انصاریان که در خاک‌سپاری فرزندش خاک گور بر سر و صورت می‌پاشد،رهایم نمی‌کند. این تصویر بیشتر از هرچیز،تداعی کننده مادر ایرانی است که دوست دارد خودش تکه تکه شود اما خار به پای فرزندش نرود.
از صبح که این تصویر را دیدم، یاد مادر خودم افتادم که بعد از آن روز لعنتی -که پزشکان جوابش کردند-به عشق فرزندانش شش سال دیگر هم درد کشید و دم برنیاورد در حالی که سرطان لعنتی،درونش را خورده بود.

شش سال بیشتر نداشتم که شاهد دردکشیدن‌هایش بودم. دردهایش جدی بود. آنقدر جدی که عرق می‌کرد و نای برخاستن نداشت. موقع درد به خود می‌پیچید،به دیوار تکیه می‌کرد، دلش را دو دستی می‌گرفت و اشک‌هایش بی‌صدا سرازیر می‌شد.

با آن همه درد، هرگز صدای ناله‌اش را نشنیدم مگر وقتی که گمان می‌کرد کسی اطرافش نیست. این طور وقت‌ها از خدا می‌خواست به خاطر بچه‌هایش بیشتر عمر کند، مهلت می‌خواست که فرزندانش را از آب و گل درآورد. سیر می‌گریست و دست آخر اشک‌هایش را با گوشه چارقدش پاک می‌کرد و به زندگی باز می‌گشت.

به پدرم گفته بودند همسرتان چند ماهی بیشتر عمر نمی‌کند، ولی تا سال 53 تحمل کرد. به عشق ما تحمل کرد. از سال‌های 50 به بعد هر چند ماه یک بار به تهران می‌رفت و پزشکان معاینه‌اش می‌کردند؛ چند بار هم تن به جراحی داد. از دکتر عطارنژاد- دایی‌ام- شنیدم که یک بار شکم مادرم را شکافته بودند اما بی‌آن‌که کاری کنند،دوباره دوختند چون سرطان همه جا را گرفته بود و کاری از دستشان بر نمی‌آمد. حتی بعد از آن هم مادرم سه سال دیگر زندگی کرد.

سرزمین غریبی داریم؛نقش‌های خوب را خودمان برداشته‌ایم و نقش‌های بد را داده‌ایم به دختران، به زنان و به مادران. مادر که باشی محکومی به درد، محکومی به تحمل. باید ببینی و بسازی. محکومی که بند و بست‌ها، تکه تکه شدن‌ها، پرپر شدن‌ها، به خاک نشستن‌ها و خاک‎سپاری‌ها را ببینی اما فقط حق داری گریه کنی،چنگ به صورت بزنی و خاک بر سر بپاشی.

آدم حال تو را که می‌بیند پیش خودش می‌گوید چیستی تو؟کیستی تو؟ چه کسی تو را محکوم به تحمل درد ابدی کرده است؟چرا محکومت کرده‌اند به اندوه؟ پس کی روز خوشی‎ات می‎رسد؟


✅ محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

حسابرس خودت باش

🔹 تابستان‌ها معمولا در حجره مرحوم پدرم در کاروانسرای حاج مهدی اوقات می‌گذراندم.یک روز پدرم صدایم کردند و خواستند مقداری پول را به بانک ببرم و به حسابشان در بانک ملی واریز کنم. گفتند«150 هزار تومان است و مراقب باش در راه گم نکنی». به بانک ملی رسیدم و مستقیماً به باجه‌ای رفتم که پول‌ها را تحویل می‌گرفتند. سندی به حساب پدرم پر کردم و پول‌ها را به تحویلدار بانک سپردم. چند دقیقه‌ای گذشت که تحویلدار پس از شمردن پول‌ها، چند برگ اسکناس 100 تومانی به من داد و گفت: «شمردم و اینها اضافه بودند». با خوشحالی پول‌ها را گرفتم و به کاروانسرا نزد مرحوم پدرم بازگشتم. پول‌ها را روی میز گذاشتم و گفتم: «این پول‌ها را تحویلدار بانک پس داد و گفت اضافه هستند». مرحوم پدرم گفتند «نه. امکان ندارد من پول‌ها را دوبار شمرده بودم». حسابدار حجره را صدا زدند و گفتند: «مگر پول‌هایی را که محسن به بانک برده ، نشمرده بودید؟» میرزا گفت: «شمرده بودم، 150 هزار تومان بود.».پدرم بعد از چند بار جمع و تفریغ صدایم کردند و گفتند: «پول‌ها را ببر و به بانک پس بده و بگو که پول‌های ما اضافه نبود.»

🔹 تعجب کردم، چون تحویلدار بانک تأکید کرده بود که پول‌ها اضافه است اما مرحوم پدرم اصرار داشتند که نه، این طور نیست.
پول‌ها را به بانک بردم و به متصدی تحویل دادم و گفتم: «پدرم گفتند حساب پول‌هایم را دارم و اینها اضافه نیستند.» تحویلدار بانک هم با ناباوری گفت: «اما من هم که آنها را شمرده بودم»، گفتم: «در هر صورت من مأمور هستم که پول‌ها را به شما برگردانم و شما هم باید آنها را پس بگیرید». پس از آن به کاروانسرا برگشتم در حالی که ذهنم به شدت مشغول بود. به پدرم گفتم: شاید واقعاً اشتباه کرده بودید و عملاً این پول متعلق به ما بوده است. ایشان گفتند: «نه پسرم، من حساب صندوقم را دارم و مطمئن هستم که اضافه نبوده و شما هم نباید آن پول‌ها را می‌گرفتی». بعد هم گفتند: «آدم همیشه باید حساب جیب و بازار و صندوق و دفاترش را داشته باشد و نگذارد که دِینی به گردنش باشد و اگر باور دارد و مطمئن است که حسابش درست است پس نباید پولی را قبول کند. مگر نشنیدی که می‌گویند پول‌ بادآورده را باد می‌برد.

🔹 ضرب المثل را زیاد شنیده بودم اما معنی‌اش را نمی‌دانستم. پرسیدم این ضرب‌المثل چه معنی می‌دهد؟ مرحوم پدرم؛ روایتی را برایم تعریف کردند که بعدها متوجه شدم در برخی منابع تاریخی هم به آن اشاره شده است. ایشان گفتند؛ قدیم‌ها جنگی میان ایرانیان و مصریان درگرفت که رومیان جانب مصریان را گرفتند و خواستند ذخایر طلای شهر اسکندریه را نجات دهند. مقدار بسیار زیادی طلا را درون یک کشتی گذاشتند تا از مصر دور کنند که توفانی درگرفت و دست بر قضا، کشتی پر از طلا را به سمت ایرانیان فرستاد. می‌گویند خسرو پرویز با دیدن این کشتی پر از طلا، نام «گنج بادآورده» را بر آن نهاد.

🔹 پرسیدم پس چرا می‌گویند بادآورده را باد می‌برد؟
گفتند: این هم داستان دارد؛ ظاهرا یکی از پادشاهان رومی به نام هرقل به تیسفون که آن زمان پایتخت ایران بوده حمله می‌کند و شهر را در تصرف خود می‌گیرد و همه طلاهای آن را غارت می‌کند که ظاهرا بخش عمده آن را طلای بادآورده شهر اسکندریه تشکیل داده بود. به این ترتیب ضرب المثل «گنج بادآورده را باد می‌برد» رایج شد و دهان به دهان چرخید تا به ما رسید.
واضح است که ضرب‌المثل، وصف حال افرادی است که به ثروت ناگهانی دست پیدا می‌کنند و از آن‌جا که برای آن زحمتی نکشیده‌اند، راه و رسم حفظ آن را هم نمی‎دانند.

🔹 امروز این خاطره را در ذهن مرور کردم و پیش خودم گفتم اگر آن روز پدرم اسکناس‌ها را می‌گرفتند و داخل کشو می‌گذاشتند یا اگر من وسوسه می‌شدم و اسکناس‎ها را به بانک نمی‌بردم،امروز زندگی و کسب وکارم در مسیر دیگری قرار داشت.
پدرم پول‌ها را شمرده بودند و اطمینان داشتند که اشتباه نکرده‌اند. این را حسابدار حجره و من هم می‌دانستیم و اگر می‌پذیرفتند به این معنی بود که پولی بدون زحمت –ولو اندک-وارد کسب وکارشان شده است و این کار دو اثر بسیار بد داشت؛یکی این‌‎که حسابدار پیش خودش می‌گفت حالا که حاجی اهل این کارهاست،چرا من نباشم و دیگر این‌که پسرش پیش خودش می‌گفت؛همه حرف‌های پدر باد هواست و خودش خلاف باورها و نصایح خودش رفتار می‌کند.
درسی که از این روایت آموختم این بود که خودت حسابدار و معتمد خودت باش و نگذار پول بدون زحمت وارد زندگی‌ات شود چون پولی که با باد بیاید،مثل باد از دست می‌رود.


✅ محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

فندک موسیو

میدان مشتاق کرمان محله‌های زیادی دارد. یک طرفش می‌خورد به «دروازه ناصریه»یک طرفش به ابتدای «خیابان زریسف» یک طرفش هم به مسجد جامع 700 ساله کرمان می‌رسد که مرحوم پدربزرگم بيش از 60 سال پیش ساعت بزرگی برایش تهیه کرد که همچنان کار می‌کند.

یکی از محله‌های این اطراف،«شورخانه» نام داشت که بیشتر اقوام مادری‌ام آن‌جا سکونت داشتند؛ از جمله «خاله طاهره» که ساکن این محله بود.
هر وقت قرار بود به خانه خاله برویم، هم ذوق می‌کردم و هم می‌ترسیدم. خوشحال بودم که با بچه‌هاي خاله و دايی، بازی می‌کنم و غذاهای خوشمزه می‌خورم اما ترسم به خاطر مرد ژولیده‌ای بود که آن اطراف پرسه می‌زد.

مردم محله، این مرد عجیب مو بلند را «موسیو» صدا می‌کردند. ظاهرا خارجی بود و کسی زبانش را نمی‌دانست و در خانه مخروبه‌ای همان نزدیکی‌ها زندگی می‌کرد. کسی نمی‌دانست او کیست و چگونه از کرمان و محله شورخانه سر درآورده است. من خیلی از او می‌ترسیدم و هروقت به خانه خاله می‌رفتیم دست پدر یا مادرم را رها نمی‌کردم. یک روز همه ناهار مهمان خاله‌جان بودیم و بعد از این‌که در حیاط کلی«قایم باشک»بازی کردیم، حسابی گرسنه شدیم. خاله طاهره زنی مهربان و بی‌نهایت ملتفت بود.

سفره که پهن شد،خاله‌جان بشقاب بزرگی برداشتند و پر از برنج و خورشت کردند و حسین-پسرخاله‌ام- را صدا زدند و گفتند زود ببر برای موسیو. تا اسم موسیو را آوردند،ترسیدم و پشت مادرم پنهان شدم.
حسین بشقاب غذا را برداشت و به من که ترسیده بودم گفت: محسن بیا با هم برویم و غذای موسیو را ببریم. با ترس و لرز زیاد بلند شدم، دست حسین را گرفتم و رفتیم پی موسیو که گوشه‌ای از خرابه نشسته بود. پرسیدم چرا باید برای موسیو غذا ببریم؟
حسين برايم گفت كه هر روز بايد اول غذاي موسيو را برایش ببرد اگرنه خاله جان دعوایش می‌کند و اجازه نمی‌دهد غذا بخورد.

از دور موسیو را دیدم که گوشه‌ای نشسته بود.ما را که دید، از جایش بلند شد، شلوارش را تکاند و به سمت‌مان آمد.
صورتش بین انبوهی ریش و موی بلند پنهان بود اما چشمان آبی‌اش خوب دیده می‌شد. سیگاری نیمه سوخته به لب داشت و فندک قشنگی دستش بود. سیگار را روشن کرد و دود غلیظی به هوا فرستاد. ترسم ریخته بود و محو فندک طلایی‌اش شدم. چیز عجیبی بود که نظیرش را ندیده بودم.
متوجه نگاهم شد؛به فندک نگاهی کرد و در جیبش گذاشت.
حسین سینی غذا را داد و موسیو که چشم از من بر نمی‌داشت،سینی را کناری گذاشت و به سمت من آمد.ترسیدم و می‌خواستم فرار کنم اما موسیو دستی به سرم کشید و فندک را گذاشت کف دستم. نگاهش کردم،فوق‌العاده قشنگ بود اما قبول نکردم و برگرداندم. نپذیرفت و گذاشت توی جیبم. با سرعت به سمت خانه دویدم و دیدم خاله‌جان دم در ایستاده‌اند. فندک را نشان دادم و گفتم؛خود موسیو داد. خاله‌جان فندک را گرفت و نگاهی کرد و گفت: دیدی الکی می‌ترسیدی؟ موسیو مرد بزرگی است، همه مال و منالش همین فندک بود که بخشید به تو. سر سفره یاد موسیو افتادم و پیش خودم گفتم چه خوب که خاله جان هر روز برایش غذا می‌برد.

دفعه بعد که به خانه خاله طاهره رفتیم،موسیو را ندیدم. بعضی‌ها می‌گفتند از کرمان رفته،بعضی‌ها می‌گفتند فوت کرده و بعضی‌ها معتقد بودند جایی همین اطراف پنهان شده.
فندک موسیو سال‌ها دست من ماند و یادش را برای من زنده نگه داشت اما نفهمیدم چطور گمش کردم.
از مهمانی خاله طاهره سال‌ها می‌گذرد و من در میانه‌های پنجمین دهه زندگی‌ام ریش گذاشته‌ام. هر روز صبح مرد ژولیده‌ای را در آینه می‌بینم که
که به من زل زده است. نور به قبر خاله‌جان بتابد که هر روز پیش از آن‌که بچه‌هایش غذا بخورند،برای مرد ژولیده غذا می‌فرستاد.
اما به گمانم پس از درگذشت او، دیگر هیچ‌ زنی هر روز برای مردی ژولیده غذا نفرستاده و مردی ژولیده هرگز فندک زیپوی قدیمی‌اش را به یک پسربچه نبخشيده است.


✅ محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

▫️
▫️
پایان دوره پوپولیسم نفتی و آغاز عصر واقع‌گرایی

✍️ محسن جلال‌پور/ عضو شورای سیاستگذاری هفته‌نامه تجارت فردا

🔹 می‌گویند در تنگنای مالی عصر رضا شاه، بعضی از پاسبان‌ها، اسلحه بدون گلوله یا فقط غلاف خالی اسلحه را به کمر می‌بستند. مردم که این موضوع را متوجه شده بودند، به طنز می‌گفتند؛ طرف «خالی بسته» به این معنی که آن پاسبان، اسلحه بدون گلوله دارد یا اصلاً اسلحه ندارد. خالی بستن پاسبان‌ها در ابتدای قرن، بهترین توصیف برای سیاستمداران ما در ماه‌های پایانی قرن است. به این معنی که سیاستمداران عصر ما دقیقا همان کاری را می‌کنند که پاسبان‌های عصر رضاشاه می‌کردند؛یعنی خالی می‌بندند.

🔹 هنوز رقابت‌های انتخابات 1400 آغاز نشده که برخی چهره‌های سیاسی که سودای بالا رفتن از نردبان سیاست در سر دارند،با هدف ایجاد پایگاه اجتماعی و به بهانه حمایت از اقشار کم‌برخوردار و فقیر جامعه، طرح‌هایی را پیشنهاد می‌کنند که نه تنها با واقعیت‌‎های این روزهای اقتصاد کشور همخوانی ندارد که در صورت اجرا به زیان همان افراد و اقشاری منجر می‌شود که این سیاستمداران مدعی حمایت از آنها هستند. البته مرور تجربه دوازده دوره انتخابات ریاست جمهوری نشان می‌دهد عموم رای‌دهندگان به شعارها بیشتر از برنامه‌ها توجه می‌کنند.

🔹 شعارهای رای‌آور اقتصادی هم کم نیستند، از شعار عدالت اجتماعی که ترجیع‌بند همه انتخابات‌ها در ایران بوده و هزاران میلیارد تومان سرمایه را به باد داده تا شعار ایجاد شغل که آن هم نتیجه‌ای جز اتلاف گسترده منابع به دنبال نداشته است. اخیرا نیز یکی از نامزدهای احتمالی، از لزوم ساخت 15 میلیون واحد مسکونی برای حاشیه نشینان شهرهای بزرگ سخن گفته که رکورد تازه‌ای در رقابت‌های پوپولیستی است.

🔹 در سال‌های گذشته امکان طرح این شعارها وجود داشت چون درآمدهای سرشار نفتی،اجازه پهن کردن سفره نذری منابع را به سیاستمداران می‌داد اما انتخابات 1400 شباهت زیادی با دوازده دوره انتخابات گذشته ندارد؛چون اوضاع وخیم‌تر از آن است که سیاستمداران و مردم تصورش را دارند.

🔹 در انتخابات پیش رو شرایط به کلی تغییر کرده چون چشم‌انداز روشن و امیدوارکننده‌ای برای دسترسی به درآمدهای نفتی وجود ندارد. به نوعی به پایان دوره «پوپولیسم نفتی» رسیده‌ایم و به نظر می‌رسد دوره «واقع‌گرایی» در عرصه سیاسی ایران در حال آغاز شدن است. کلیدی‌ترین پیام عصر واقع‌گرایی این است که دولت‌ها دیگر نمی‌توانند با استفاده از ثروت نفت و برداشت بی‌رویه از منابع زیرمینی، رفاه مصنوعی ایجاد کنند. در حقیقت ویژگی مهم دوره وفور درآمدهای نفت،پنهان شدن پلشتی‌ها زیر میلیاردها دلار درآمدهای نفتی بود اما ویژگی دوره جدید این است که درآمد نفت وجود ندارد که روی آلودگی‌ها و ناکارآمدی‌ها را بپوشاند.

🔹عارضه پوپولیسم نفتی باعث شد ما در چند دهه گذشته روز‌به‌روز از واقعیت‌های اقتصادی فاصله بگیریم و احساس کنیم جزو ثروتمندترین جوامع جهان هستیم و باید بالاترین سطح رفاه را داشته باشیم. سال‌ها سیاست‌ورزی در سایه درآمدهای نفتی،منطق اقتصادی را در برنامه‌ریزی،تصمیم‌گیری و سیاستگذاری‌های ما از بین برده است. وقتی منطق اقتصادی از تصمیم‌گیری دور شود اقتصاد گرفتار ناکارآمدی می‌شود و انگیزه‌ها به مسیر دیگری منحرف می‌شوند. مثلاً وقتی ساختار سیاسی اولویت اقتصاد را اشتغالزایی بداند نتیجه با زمانی که ساختار سیاسی اولویت را رشد اقتصادی اعلام کند، متفاوت می‌شود. اگر رشد اقتصادی در اولویت قرار گیرد، اشتغال هم حاصل می‌آید اما اگر اشتغال مأموریت اصلی باشد، لزوماً رشد به دست نمی‌آید.

🔹 نتیجه اولویت اشتغال‌زایی بر رشد اقتصادی، اتلاف منابع و کاهش بهره‌وری و از بین رفتن انگیزه بخش خصوصی برای فعالیت است. در حالی که یک ساختار سیاسی که هدفش دستیابی به رشد اقتصادی است، به بخش خصوصی اش اجازه فعالیت می‌دهد. پای دولتش را از فعالیت‌های اقتصادی و بنگاهداری کوتاه می‌کند و برای جلب سرمایه‌های جهانی، رابطه‌اش را با دنیا بهبود می‌بخشد.در نتیجه هم کیک اقتصادش بزرگ می‌شود و هم اینکه افراد سهم بیشتری می‌برند و هم شغل بیشتری ایجاد می‌شود.

🔹 البته همان‌گونه که متخصصان اقتصاد سیاسی می‌گویند،سیاستمداران هم مطلوبیت‌های خود را دارند و دریافته‌اند که مردم با وعده اشتغال به نامزدهای انتخاباتی رأی می‌دهند نه با وعده رشد اقتصادی.
شکی نیست که دولت‌ها باید از اقشار ضعیف و کم برخوردار حمایت کنند اما پیش از آن لازم است موتور تولید فقر در کشور خاموش شود که این کار نیازمند رفع موانع رشد اقتصادی و حذف عوامل تضعیف کننده و مخرب آن است.حال که اقتصادایران به وضع فعلی دچار شده است،به گمانم اقتصاددانان و آنها که دغدغه توسعه کشور را دارند،باید گفتمان رشد اقتصادی را جایگزین گفتمان «توزیع»کنند.


#تجارت_فردا

@tejaratefarda

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

دو خطا که باعث التهاب دلار شد؛
▫️ سرمقاله ای از علی میرزاخانی

✍️ به‌طور خلاصه می‌توان گفت دو خطا باعث التهاب اخیر در بازار دلار شد که پیامد آن خارج شدن مدیریت بازار از دست سیاست‌گذاران و کنترل آن توسط سفته‌بازان بود.

✍️ خطای اول، یک توهم تکراری درباره نحوه تعیین نرخ دلار است. تعیین نرخ ارز در یک کشور دارای تورم بالا، فرمولی متفاوت از تعیین نرخ ارز در کشوری با تورم حول‌و‌حوش تورم جهانی دارد. میانگین تورم در ایران در چهار سال گذشته (با نرخ ارز تقریبا ثابت) حدود ۱۸ درصد بوده است.

✍️ تنها سیاست ارزی ممکن و صحیح در این وضعیت تورمی، آن است که نرخ ارز را به‌صورت تدریجی متناسب با مابه‌التفاوت تورم داخلی و میانگین جهانی بالا برد. اگر اهل سیاست علاقه دارند که نرخ دلار را ثابت نگه دارند راه آن، حراج دلارهای نفتی نیست، بلکه راه عقلایی، خاموش کردن موتور تورم در چاپخانه پول است.

✍️ خطای دوم هم یک خطای تکراری است که در اواسط امسال با کاهش دستوری نرخ سود بانکی انجام شد.

✍️ تثبیت نرخ ارز در شرایط تورمی باعث پرتاب بخشی از تورم به آینده می‌شود؛ در نتیجه میل به مصرف کالاهای وارداتی در این شرایط افزایش می‌یابد... همه اینها به معنی حذف موقت بخشی از آثار تورم پمپاژ شده به اقتصاد و جلوگیری از ظهور بخشی از گرانی از طریق تثبیت نرخ دلار و به‌عبارتی «پرتاب بخشی از تورم به آینده» است.

✍️ معنی دیگر پرتاب بخشی از تورم به آینده، افزایش انتظارات تورمی است. هیچ جای دنیا در هنگامه افزایش انتظارات تورمی، نرخ بهره را کاهش نمی‌دهند. نمی‌توان با یک سیاست، انتظارات تورمی را بالا برد و با سیاست دیگر یعنی کاهش دستوری نرخ سود بانکی روی آتش انتظارات بنزین ریخت.

✍️ راه عقلایی این بود که ابتدا سیاست کاهش تدریجی انتظارات تورمی از طریق تعدیل تدریجی نرخ ارز در دستور کار قرار گیرد تا هم مانع اصلی کاهش نرخ سود بانکی یعنی انتظارات تورمی از بین برود و هم اینکه مدیریت بازار ارز از دست سیاست‌گذار به دست سفته‌باز نیفتد.

✍️ سیاست‌گذار باید بداند که چوب افزایش نرخ ارز، جریمه و تنبیه روشن کردن موتور تورم است و گریزی از پذیرش ضربه‌های آن ندارد؛ اگر چند سالی هم از ضربه‌های آن جان به در ببرد باید خود را آماده کند که همه ضربه‌ها به‌صورت یکجا بر وی فرود آیند با این تفاوت که در این فاصله زمانی به‌دلیل خطای تشخیص، مجبور می‌شود پیاز را هم میل کند و کارنامه مردودی در سایر حوزه‌ها را هم به خانه ببرد.

کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد
@den_ir

http://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3345991

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

مجری نپرسید و رئیس جمهور هم نگفت که بودجه نوسازی بافت‌های فرسوده،نوسازی ناوگان حمل و نقل و اشتغال فراگیر از کجا قرار است تأمین شود.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

به سمت بحران

آب در ایران با سرعت هرچه تمام تر به سمت تبدیل شدن به یک بحران اقتصادی،اجتماعی،سیاسی و امنیتی پیش می‌رود. با وجود این‌که کشورما یکی از قدیمی‌ترین و بهترین ساختارها را برای بهره برداری از منابع آبی داشته،اکنون به دلیل سیاست‌گذاری های نادرست، با سرعتی باور نکردنی دارد به سمت یک بحران غیر قابل مهار پیش می‌رود.
افت شدید میزان بارش‌ها، ضعف سیاست‌گذاری و اوج گرفتن تقاضای آب، منجر به بهره‌برداری بیش از حد منابع آب در ایران شده است. این روند پایه گذار بحرانی است که آینده این سرزمین را تحت تأثیر قرار خواهد داد چرا که سرعت مصرف آب‌های زیرزمینی بسیار بیشتر از سرعت جایگزینی این آب‌هاست. این عدم تعادل، در نهایت منجر به تخلیه پایدار منابع آب زیرزمینی می‌شود و این آغاز یک فاجعه بسیار نگران کننده است که علاوه بر آثار زیست محیطی،آثار اقتصادی، اجتماعی و امنیتی فراوانی هم به دنبال خواهد داشت.
اقتصاددانان بارها هشدار داده‌اند که با وجود کمیابی شدید منابع آبی ، قیمت آب در ایران به قدری ناچیز است که به مردم سیگنال‌های نادرست می‌دهد. ما قدر آب،نان ، انرژی و منابع تجدید ناپذیر خود را نمی‌دانیم و از آن جا که هزینه ناچیزی بابت آنها می‌پردازیم، هرگز قادر به اصلاح الگوی مصرف خود نیستیم.
یارانه‌ گزافی که دولت بابت آب و برق و انرژی ارزان متقبل می‌شود، باعث شده که انگیزه‌ها برای مصرف بهینه این منابع از بین برود.
بخشی از چالش آب در کشور ما به مدیریت تقاضا و ایجاد انگیزه برای مصرف بهینه آب ارتباط پیدا می‌کند.سیاستمداران برای این که محبوبیت بخرند،واسطه شده‌اند تا منابع به صورت ارزان در اختیار ما قرار گیرد ما هم خوشحالیم که از این خرس ول خرج و پول هدرده، مویی بکنیم. اما غافلیم از این که داریم سهم فرزندانمان را می‌خوریم. اخیرا معاون وزیر نیرو در امور آب و فاضلاب گفته: هیچ سالی کمتر از امسال نسبت به پنجاه سال اخیر کاهش بارش نداشتیم.
اگر باران و نبارد و ما به همین شکل آب را هدر دهیم،دیری نمی‌پاید که باید از این سرزمین کوچ کنیم. ادامه این مسیر غیر ممکن است و قطعا در آینده‌ای نزدیک به صورت یک بحران غیر قابل مهار،عواقب بسیاری برای همه ما به دنبال خواهد داشت.

☑️محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

حفره ها و سیاهچاله ها

وقتی فضای نارضایتی در جامعه ایجاد شده و متعاقب آن مسائل به خیابان کشیده می‌شود، آنچه شنیده نمی‌شود، دیدگاه‌های اصولی و مبتنی بر اصلاح اقتصاددانان است.
معتقدم در دو مقطع حرف اقتصاددانان شنیده نمی‌شود. یک مقطع زمانی است که اوضاع به ظاهر خوب است و سیاستمداران خرسند و خوشحالند و میلی به اصلاح اقتصادی نمی‌بینند. مقطع دیگر زمانی است که اوضاع خیلی بد است و سیاستمدار برای اینکه موقعیت خود را در افکار عمومی در خطر می‌بیند، باز هم به حرف اقتصاددان گوش نمی‌کند.
اینجاست که نسخه‌های اصلاحی به حاشیه می‌رود.
به نظرم اکنون هم زمانی است که سیاستمدار در مجلس و دولت بهانه لازم را برای به تعویق انداختن اصلاحات اقتصادی پیدا کرده و احتمالاً باز هم مانع جراحی اقتصاد خواهد شد.
اما واقعیت این است که بحران امروز، نتیجه حرف‌ناشنوی دیروز سیاستمداران است و امروز هم اگر اصلاحات ضروری صورت نگیرد، سال آینده بحران دیگری رخ می‌دهد و این چرخه تداوم پیدا می‌کند. مثلاً تحت تاثیر مسائلی که این روزها در کشور می‌بینیم، نمایندگان مجلس معتقدند قیمت آب و برق نباید افزایش پیدا کند. مشخص است که این نظرات برای جلب نظر مردم مطرح می‌شود اما واقعیت این است که سال آینده قطعاً با بحران آب و برق مواجه خواهیم شد. در حال حاضر دی‌ماه هم به نیمه رسیده اما میزان بارش‌ها به شدت کاهش یافته است. اگر قرار است سال آینده، آب جیره‌بندی شود، بهتر نیست از همین حالا اصلاح قیمتی و مدیریت مصرف شروع شود؟
به تعویق انداختن مشکلات، چند نتیجه مشخص دارد:
نخست اینکه اعتماد مردم را به دولت و مجموعه حاکمیت کاهش می‌دهد.
دوم اینکه بحران را بزرگ‌تر و عواقب آن را بیشتر می‌کند.
سوم اینکه از حوزه اقتصادی خارج شده و تبدیل به معضلات اجتماعی و سیاسی و امنیتی می‌شود.
چهارم اینکه امید را از مردم می‌گیرد و به عاملی برای یأس و ناامیدی تبدیل می‌شود.
نتیجه اینکه روزبه‌روز میان مردم و حاکمیت فاصله می‌افتد و از سرمایه اجتماعی کشور کاسته می شود.

معتقدم مشکلات اقتصاد ایران از فاز اجماع و وفاق گذشته و حتی اگر اجماعی هم حاصل نشود، مشکلات اقتصادی خود را به جامعه و حاکمیت تحمیل می‌کنند. آنچه در چند روز گذشته در خیابان‌ها گذشت، مصداق این واقعیت بود.
بارها هشدار داده شده که اقتصاد کاری به سیاستمداران ندارد و راه خودش را می‌رود. هشدار داده شد که اگر به ابر‌چالش‌های اقتصادی به وقت و به موقع رسیدگی نشود، از زمین اقتصاد خارج می‌شوند و به مسائل اجتماعی و امنیتی تبدیل می‌شوند. به این هشدارها متاسفانه بی‌توجهی شد و امروز در خیابان‌ها می‌بینیم که چگونه کشور دچار مسائل و مشکلات عدیده شده است. اگر امروز هم به فکر ترمیم حفره‌های اقتصاد نباشیم، فردا باید فکری برای پر کردن سیاهچاله‌ها کنیم.آن وقت شاید کمی دیر شده باشد.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

تلاش کرده‌ایم با بررسی اقتصاد سیاسی بودجه، ترجیحات ذهنی دولت را در تخصیص منابع بررسی کنیم. آیا حسن روحانی با این بودجه پاسخ مناسبی به مردمی که او را انتخاب کردند داده است؟
#بودجه

@tejaratefarda

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

نقش حزب توده در تدوین اصل 44 قانون اساسی


نام حزب توده به سرنوشت سازترین اصل اقتصادی در قانون اساسی ایران گره خورده و هرچه زمان می‌گذرد،ابعاد تازه‌ای از نقش این حزب چپ‌گرا در شکل‌گیری اصل 44 قانون اساسی مشخص می‌شود.
مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی نشان می‌‌دهد متن اولیه اصل 44، پیش از جلسه رای‌گیری تغییر کرده است. اما چگونه و توسط چه کسی؟
نخستین بار شائبه تغییر متن اولیه اصل 44 قانون اساسی توسط سید محمد خامنه‌ای در جلسه رای‌گیری اعلام می‌شود. او می‌گوید: «متن آن چیزی که صبح بحث و توافق شد، نیست». مهندس طاهری‌اصفهانی نیز می‌گوید: "متن خوانده شد و رأی آورد و این متن غیر از آن است".آیت‌الله منتظری هم می‌گوید: «متنی که ما تنظیم کرده بودیم با این فرق دارد». هرچند نمایندگان دیگری این تغییرات را رد می کنند اما توضیحات آقای منتظری پرسش بزرگی در تاریخ ایجاد می کند.
ایشان می گوید‌: «اول من خودم راجع به این سه بخش متنی تهیه کرده بودم. وقتی برای آقایان خواندم، اصلش مورد موافقت آقایان قرار‌گرفت منتها سرجزئیات اختلافاتی بود و آن‌وقت هم که من خواندم اولش آقای ربانی تشریف نداشتند. بعد هم مطابق آنچه خواندم رای گرفتیم، رای دادند و بعد آقای ربانی آمدند و متنی را از یک کتاب خواندند و بعد آقای دکتر بیت‌اوشانا یک متنی را تهیه کردند یعنی همان را به عبارت دیگری نوشته بودند. آقای ربانی‌املشی آمدند و خواندند و گفتند این بهتر است و دادند به آقای ربانی. آقای مکارم هم آنجا بود. من هم یک مقدارش را بودم و بعد رفتم که اینها با هم آن سه بخش را تنظیم کردند. بعد من دیگر نبودم که آنچه را که تنظیم کردند برای آقایان خواندند یا نه، این را نمی‌دانم... آن را که من اول خواندم و رای گرفتم کمی با این فرق می‌کرد."
نام سرگون بیت اوشانا به شائبه تغییر متن اصل 44 قانون اساسی گره خورده است. یعنی متنی که مبنای تصویب اصل 44 قرار گرفت، توسط او پیشنهاد شد.
📌بیت اوشانا که بود؟
سرگون بیت اوشانا نماینده کلیمیان در مجلس اول بوده است. درباره او اطلاعات بسیار کم و پراکنده ای وجود دارد.اما در حالی که هنوز مجلس اول به پایان نرسیده بود،آقای بیت اوشانا به اتهام جاسوسی دستگیر و زندانی می‌شود. آیت الله هاشمی رفسنجانی هم در خاطراتش یادی از بیت اوشانا کرده و نوشته‌است:«شب‌ با مسئولان‌ قضایی‌ و امنیتی‌ و اجرایی‌ در دفتر آيت‌الله خامنه‌ای‌، برای‌ مشخص‌ کردن‌سیاست‌ محاکمه‌ و کیفر توده‌ایها جلسه‌ داشتیم‌. قرار شد، محاکمه‌ علنی‌ باشد و قرار شد [سرگون‌]بیت‌ اوشانا نماینده‌ [مسیحیان‌]آشوری‌ در مجلس‌ را با قید ضمانت‌ آزاد کنند.»
تا این جا متوجه شدیم که بیت اوشانا به حزب توده نزدیک بوده و در جریان تصویب قانون اساسی هم متهم به دستکاری متن مربوط به اصل 44 قانون اساسی شده است.
اکنون سند دیگری رو شده که نشان می‌دهد متنی که بیت اوشانا دستکاری کرده،پیشنهاد رسمی حزب توده بوده است.
رامین فروزنده در شماره 250 هفته نامه تجارت فردا به این سند اشاره کرده است:
«مرداد ماه 1358، شماره اول دوره چهارم نشریه حزب توده با عنوان «دنیا» منتشر شد. نشریه عنوان بنیان‌گذار آن، دکتر تقی ارانی، را روی جلد داشت و در مطلبی به قلم حمید صفری، به پیشنهاد حزب توده درباره پیش‌نویس قانون اساسی می‌پرداخت. این پیشنهاد، شباهت بسیار زیادی به آن چیزی دارد که بعداً تحت عنوان اصل 44 قانون اساسی به تصویب رسید.»
📌پیشنهاد حزب توده چه بود؟
«حزب توده ایران بر آن است که نظام اقتصادی ایران از نظر شکل مالکیت در مرحله کنونی می‌باید بر سه پایه زیر استوار گردد: مالکیت دولتی یا مالکیت عموم خلق، که بر پایه آن بخش دولتی به وجود می‌آید؛ مالکیت تعاونی یا مالکیت گروهی، که بر پایه آن بخش تعاونی ایجاد می‌گردد؛ مالکیت خصوصی یا مالکیت فردی، که بر پایه آن بخش خصصوی تشکیل می‌شود.این پیشنهاد که از جانب حزب توده ایران به هنگام نظرخواهی درباره پیش‌نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی در معرض قضاوت افکار عمومی گذارده شده، در صورت پذیرش آن، دارای اهمیت زیادی در تعیین راه رشد اقتصادی آتی کشور است.»

@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

چرا رضا نیازمند مدیری موفق بود؟

✍️ علی‌اصغر سعیدی
نویسنده کتاب تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی درایران :

مطالعه زندگی مدیریتی #رضا_نیازمند برای رده‌های مختلف مدیران مفید است. اولاً، چون مدیریت را از مدیریت فنی کارخانه آغاز کرد فهمید اگر بخواهید کارخانه را بچرخانید باید بتوانید هر سوال فنی کارگران را جواب دهید. او می‌گفت بیشتر مدیران فنی کارخانه‌ها از ترس سوالات کارگران خودشان را در دفترشان حبس می‌کنند.
الگوی دیگری که مدیران رده بالا می‌توانند از الگوی مدیریتی او بگیرند استفاده از مشاور با‌تجربه در همان صنعت است. در مس سرچشمه و سازمان گسترش از بهترین مشاوران استفاده می‌کرد، حتی مشاوران خارجی. او معتقد بود هرچه مشاور دانشش از مدیر بیشتر باشد، نشان از چشم‌انداز و دید بالاتر مدیر دارد. الگوی دیگری که می‌توان از زندگی دکتر نیازمند اخذ کرد تغییر رفتار و ذهنیت دستگاه بوروکراسی است، بوروکراسی در هر نوعش با تکنوکراسی سر‌ستیز دارد. بوروکراسی دولتی گمان می‌کند با گسترش بخش خصوصی و سایر بخش‌های غیردولتی اقتدارش را از دست می‌دهد. تمرکزگرایی قدرت تولید می‌کند و توزیع آن برای بوروکراسی عذاب‌آور است، از این‌رو سازمان‌های دولتی راضی نیستند بخش خصوصی وظایف آنها را انجام دهد.
نیازمند به کارمندانش می‌گفت هرچقدر صاحبان صنایع و معادن پولدارتر بشوند ما باید خوشحال‌تر شویم. باید کاری کنیم که کارمندان کاغذبازی را کنار بگذارند و مثل ما تکنوکرات‌ها کارخانهبازی کنند. باید وضع را چنان عوض می‌کردم که وقتی کسی برای گرفتن مجوز مراجعه می‌کند مدیر کشوی میزش را بکشد و مجوز صادرشده را به او بدهد نه اینکه از متقاضی بخواهد چیزی درون کشوی او بگذارد.

رضا نیازمند به‌ویژه به «جسارت» نزد مدیران برای اجرای برنامه‌ها سفارش می‌کرد. وقتی از ایشان پرسیدم چطور می‌توان جسارت داشت، گفت هرچقدر مدیر درستکارتر باشد جسارتش بیشتر خواهد بود.
ویژگی دیگری که او موکداً سفارش می‌کرد این بود که هر مدیری باید به مدیران مافوقش هر زمان که بخواهد دسترسی داشته باشد. ویژگی دیگری که مدیران می‌توانند از او الگو بگیرند بازاندیشی‌اش در تمام طول زندگی بود. او به نقد برنامه‌های گذشته نیز می‌پرداخت، به‌ویژه گلایه خود را از مقاماتی که باعث توقف برنامه‌های صنعتی کردن ایران در دهه ۴۰ شدند پنهان نمی‌کرد. به ‌تدریج ضعف‌هایش را برطرف می‌کرد و همین یکی از رموز موفقیتش بود.
منبع: #هفته_نامه #تجارت_فردا

@tejaratefarda

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

کرمان روی ویبره

كرمانیان و كرمانشاهیان اين شب‌ها خواب ندارند.
لولوی زلزله دست بردار نیست.
گاهی به کرمان می‌زند و گاهی به کرمانشاه.
روزگار سختی را می‌گذرانیم اما خوبی‌اش این است که کنار هم هستیم و حتی در این روزگار هول و هراس، روحیه طنز خود را از دست نداده‌ایم.
امروز یکی از دوستان برایم نوشته:
«زلزله هم کرمان و کرمانشاه رو با هم اشتباه میگیره. یه بار اینو میزنه میگه نه این نبود. اون یکی رو میزنه میگه فکر کنم اشتباه زدم باز قبلی رو میزنه.»

دیگری هم نوشته:
«امسال به جای این‌که برف و بارون بیاد، زلزله و تکون تکون می‌آد.»

یکی هم نوشته:
«تو رو خدا کرمان رو از ویبره بردارید»

دعاكنيم بلاياي طبيعي جایشان را با نزولات آسمانی عوض کنند اگرنه خدا می‌داند چه بلایی سرمان خواهد آمد.


@mohsenjalalpour

Читать полностью…

✍️ محسن جلال‌پور

فردا روز خداحافظي با يكي از قابل احترام ترين مديران اقتصادي تاريخ اين مرز و بوم است.

@mohsenjalalpour

Читать полностью…
Subscribe to a channel