رنج مزمن
چرا آموزش به بحران رسید؟
چند روز است به صحبتهای آقای رئیسجمهور درباره اهمیت اصلاح نظام آموزشی کشور فکر میکنم. ایشان گفته « اصلاح-نظام آموزشی- باید به گونهای باشد که دانشآموز پس از فراغت از تحصیل حداقل یک کار و مهارت آموخته باشد».
دانشآموزان و دانشجویان ما از مدرسه و دانشگاه، با سواد خارج میشوند بی آنکه مهارتی آموخته باشند. سواد مقولهای است که به تحصیل مربوط میشود و مهارت موضوعی است که به آموزش ارتباط دارد.در اولی توفیقاتی داشتیم اما در دومی ناکام بودهایم.
فرقی نمیکند کجا باشیم، فقط به اطرافمان نگاه کنیم.همه از عارضه «آموزش ندیدن» رنج میبریم. سالها پیش کشور با بحران سوادآموزی مواجه بود. تلاش زیادی صورت گرفت تا جامعه با سواد شود.
امروز با بحران سوادآموزی مواجه نیستیم اما عوارض یک درد مزمن، امان از جامعه ما بریده است. جامعه ما با سواد شده اما آموزش ندیده است و این آموزش ندیدگی به اشکال مختلف در زندگی ما اثر گذاشته است.
در راه بندانهای همیشگی،رد پای این عارضه به چشم میخورد.در نظام اداری شکلهای مختلفی از این معضل را میبینیم. در رویههای قضایی،آموزش ندیدن قضات کاملا به چشم میآید. در نظام پزشکی،نظام مهندسی،رسانه،تلویزیون و ...ردپای بی آموزشی، خوب دیده میشود.
یک وجه این بحران همان است که رئیس جمهور اشاره کرده است. «بحران آموزشی در نظام تحصیلی» البته مهمترین نشانه از همان درد مزمن است و به این معناست که کودکان ما در مدرسه چیزی یاد نمیگیرند و تحصیل منجر به آموزش نشده است،اما این بحران،تنها یک روی سکه است. چون آموزش کالایی نیست که عرضه آن منحصر به دولت باشد.در یک نگاه کلی خانواده،مدرسه،دانشگاه و رسانه هرکدام به سهم خود در این بحران سهم دارند.
خانواده نخستین پایگاه آموختن است.پایههای اولیه آموزش باید در خانواده گذاشته شود اما خیلی از پدران و مادران از این نکته غفلت میکنند. فرزندشان را به مدرسه میفرستند در حالی که به او یاد ندادهاند چگونه دکمه روپوشش را باز و بسته کند.به او سلام کردن و خداحافظی گفتن نیاموختهاند.فرزندان ما اخلاق در جمع بودن را بلد نیستند.
مدرسه بعد از خانواده مهمترین پایگاه آموزشی است اما در مدرسه نیز نسبت به آموزش غفلت صورت میگیرد.در مدرسه، دانشآموزان باید درست دیدن و درست شنیدن و «شناخت» را بیاموزند.باید به آنها درس زندگی و مهارت پیش رفتن با جمع،کار تیمی و انضباط را آموخت. در مدرسه باید به دانشآموز درس مدارا،احترام و صبوری و کنار هم زیستن داد. اما آیا به فرزندان ما چنین مهارت هایی آموخته میشود؟
بعد از مدرسه،جوان ما وارد دانشگاه می شود.پدران و مادران اندوختهها و داراییهای خود را خرج تحصیل فرزندان خود میکنند.فرزندان به دانشگاه میروند و پس از چند سال تلاش مداوم،مدرکی در دست میگیرند تا به اعتبار آن، وارد بازار کار شوند. اکثریت آنها کاری پیدا نمیکنند. بعضیها هیچ وقت کاری پیدا نمیکنند و بعضیها که کاری پیدا نکردهاندترجیح میدهند به تحصیل ادامه بدهند. تحصیل اگر چه برای آنها نان و آب نیست اما همچنان پرستیژ اجتماعی دارد. بعد از مدتی،با مدارک عالی از دانشگاه فارغ التحصیل میشوند.در حالی که سن و سالی از آنها گذشته و خیلی از فرصتهای اقتصادی و اجتماعی را نیز از دست دادهاند.و این جاست که یکی از بزرگترین و غمانگیزترین چالشهای اجتماعی و اقتصادی کشور رقم میخورد.برای فارغ التحصیلان دانشگاهی کار نیست و خون دل خوردنهای پدران و مادران و تلاشهای فرزندان و هزینههای گزاف نظام آموزشی با این پیام به پایان میرسد که با افزایش سطح تحصیلات، احتمال یافتن شغل به شدت کاهش مییابد.
اما در این میان برخی از آنها که موفق می شوند شغلی پیدا کنند،در مدت زمانی کوتاه متوجه میشوند این همه تلاش برای تحصیل، در حقیقت کاری بیهوده بوده است.چرا؟ چون نه کاری متناسب با تحصیل خود پیدا کردهاند و نه مهارتی در آن کار دارند.
و در نهایت باید از کم کاریهای رسانه سخن گفت.رسانهها و در رأس آن صدا و سیما نقش بی بدیلی در بحران آموزش دارند.در میان عواملی که یاد کردم،اتفاقا سهم صدا و سیما بیشتر است. به گفته آقای روحانی در سالهای گذشته هیچ تحولی در نظام آموزشی و تحصیلی رخ نداده،اما اوضاع در صدا و سیما خیلی وخیمتر است.سالهای طولانی است که در این ساختار،هیچ بهایی به آموزش داده نمیشود.دریغ از ساخت یک برنامه اثرگذار آموزشی برای برخورد بهتر با محیط زیست.دریغ از یک برنامه خلاقانه برای کاستن از مشکلات حمل و نقل.دریغ از یک برنامه جذاب برای ترویج مصرف بهینه انرژی.
زمانی که چهار نهاد خانواده،مدرسه،دانشگاه و رسانه برای آموزش دادن جامعه به درستی کار نمیکنند،چطور انتظار توسعه یافتگی داریم؟
@mohsenjalalpour
📖 معرفی کتاب: «110 سال پیدایش و گسترش گروه صنعتی بهشهر» شرح تلاش خانواده لاجوردیان است که شرکتهای بزرگ و موفقی در ایران ایجاد کردند. @mohsenjalalpour
Читать полностью…✅ از قیمتهای اجباری خیری ندیدیم
محسن جلالپور در بررسی آثار حذف قیمتگذاری برخی کالاها میگوید:
🔻مقوله قیمتگذاری یکی از مصداقهای بوروکراسی چپزده ماست که گرفتاریهای زیادی در چند دهه گذشته برای اقتصاد ایجاد کرده است. قبل از انقلاب شاه تصور میکرد با سرکوب قیمتها میتواند تورم را کنترل کند. در وزارت بازرگانی سازمانی ایجاد شد، به نام «مرکز بررسی قیمتها». اشتباه بزرگ شاه این بود که جوانان حزب رستاخیز را روانه مغازههای مردم کرد و به آنها اجازه داد به اصطلاح گرانفروشان را جریمه کنند.
اشتباه بزرگ این بود که تورم را با گرانی و گرانفروشی اشتباه گرفت و این اشتباه به نظر من ریشه در ضعف حکومتها در بینش و نگاه به مسائل داشت. در واقع، این نگاه چپگرایانهای که در سالهای قبل از انقلاب و پس از آن در کشور اوج گرفت، پدیدآورنده سازمانهایی نظیر مرکز بررسی قیمتها در سالهای پیش از وقوع انقلاب و سازمان حمایت تولیدکنندگان و مصرفکنندگان در سالهای پس از انقلاب بوده است. این نگرش و سازمانهای مولود آن باید از اقتصاد ایران رخت بربندد تا این اقتصاد به سمت آزادسازی، تعادل و رقابتی شدن حرکت کند.
🔻حدود دو سال پیش، موضوع قیمت بلیت هواپیما به یکی از مشکلات اساسی کشور تبدیل شده بود؛ اما هنگامی که قیمت بلیتها آزاد شد، در برخی خطوط پروازی تا 30 تا 40 درصد و در بعضی از پروازها تا 50 درصد کاهش قیمت نیز حاصل شد. این نمونه، نشان داد که کنترل قیمتها همواره برای مصرفکننده بهصرفه و صلاح نیست و باید قیمتگذاری را به عرضه و تقاضا واگذار کرد. آنقدر که از رقابتی و آزاد شدن قیمتها بد گفتهاند، مردم واهمه دارند در حالی که امروز ثمره آزادسازی را فردی میبرد که پیش از این توان خرید بلیت هواپیما را نداشته است.
🔻مساله جدی که معمولاً در کشور نادیده انگاشته میشود، این است که وقتی تولیدکنندهای کالایی را تولید میکند، مخاطب مصرف خود را اقصی نقاط کشور میبیند. حال آنکه در نقاط مختلف کشور به لحاظ مصرف، شرایط متفاوتی حاکم است. برای مثال، قیمت بستنی که در زمستان به نقطهای دورافتاده ارسال میشود با قیمت این کالا، وقتی به منطقهای گرم و در دسترس عرضه میشود، بهطور منطقی باید متفاوت باشد و این خود، بخشی از رقابت محسوب میشود. اینکه قیمت در همه نقاط، در همه زمانها، برای همه کالاها و برای هر نوع کیفیتی یکی باشد مکانیسم صحیحی نیست و ما مخالف آن هستیم. از آن سو اگر همه چیز هم آزاد باشد و نهایتاً کسی مسوولیتی نپذیرد، خلاف منطق و عقل است و در هیچ کجای دنیا اتفاق نمیافتد. ما اعتقاد داریم که تولیدکننده کالای خود را با رعایت اصول استاندارد و بر اساس نیاز و شرایط مردم تولید و عرضه کند.
🔻یاد خاطره خواندنی و عبرتآموز آقای خسروشاهی- از بنیانگذاران شرکت مینو - افتادم. شرکت مینو در اواخر شهریور ۱۳۴۱ برای اولین بار ویفر را در بازار ایران عرضه کرد. کارگاه ویفرسازی سومین کارگاهی بود که راه میافتاد. بهمحض اینکه این محصول به بازار عرضه شد، با استقبال بیسابقه مصرفکنندگان روبهرو شد و کل تولید به فروش رسید. علی خسروشاهی تصمیم گرفت قیمت را بالا ببرد، ولی باز هم کل تولید به فروش رسید. این کار چند باری تکرار شد تا اینکه قیمت آنقدر بالا رفت که فروش متوقف شد. آن وقت قیمت تقلیل داده شد تا بالاخره بین عرضه و تقاضا تعادل برقرار شد. این تجربه و دهها تجربه دیگر پیش روی ما قرار دارد اما همچنان بر قیمتگذاری پا میفشاریم. برای اجرای سیاستهای صحیح، کمی صبر لازم است اما میشود با اطمینان گفت در هر بازاری که رقابت حاکم شود، قیمت واقعی کشف میشود. میخواهد بازار ویفر مینو باشد یا بازار بلیت هواپیما.
متن کامل گفت وگو :👇
https://goo.gl/UAp7QL
✅ @tejaratefarda
ریشه های تاریخی ناکامی بخش خصوصی؛
محسن جلال پور
▫️نفت باعث بینیازی دولتها به بخشخصوصی شده و بهدلیل سازوکارهای نامناسب حکمرانی، بخشخصوصی عملا مجال رشد پیدا نکرده است. حکومتها نیز در ایران همواره از قدرت گرفتن بخشخصوصی هراس داشتهاند و ترجیحشان این بوده که بخشخصوصی وابستهای را شکل و سازمان بدهند.
▫️بنگاه انحصاری علاقه دارد که ما با دنیا همیشه مشکل داشته باشیم. چون اگر مشکل ما با دنیا حل شود، هم جغرافیای تجارت تغییر میکند و هم بنگاههایی وارد اقتصاد ما میشوند که بنگاه انحصاری نمیتواند با آنها رقابت کند. بنگاه انحصاری از رقابت میترسد چون غرق در ناکارآمدی است. چون بویی از بهرهوری نبرده و تداوم حیاتش بسته به انحصار است.
▫️قطعا انحصار بد است. چه دولتی و چه غیردولتی. شاید انحصار بخشخصوصی بدتر هم باشد. البته اینکه بخشی از بخشخصوصی ما رانتجو و حمایتطلب است هم حق با منتقدان است. اما همین بخشخصوصی رانتجو و طالب حمایت امروز گرفتار فضای کسبوکار شده و مطالبه اصلیاش آزادسازی و تسهیل فضای کسبوکار است.
کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد
@den_ir
http://donya-e-eqtesad.com/news/1114780
سندروم تضاد منافع
محسن جلالپور
🔴شواهد نشان میدهد آقای روحانی علاقه دارد دور دوم ریاستجمهوریاش را بیدغدغه و آرام سپری کند. ما نمیدانیم چه اتفاقی رخ داده اما هرچه هست، لزوما خبر بدي هم نيست. مدارای سیاسی میتواند بخش مهمی از انرژی و توان دولت را برای انجام اصلاحات اساسی آزاد کند. حتی مسالهای بغرنج نظیر «حصر» را نیز میتوان در فضای آرام سیاسی بهتر به سرانجام رساند.
🔴هرچند جامعه ایران به بلوغی باورنکردنی در تحلیل مسائل مهم داخلی و بینالمللی دست یافته اما دستگاههای تصمیمساز و تصمیمگیر، به «سندروم تعلل» مبتلا شدهاند و در سنگلاخ ناکارآمدی طی طریق میکنند... اقتصاد ایران به سختی بیمار است. چراغ زرد برخی مشکلات روشن شده و چیزی نمانده که آژیرها به صدا درآید.
🔴در چنين شرايطي مهمترين انتظار از دولت دوازدهم این است که تنها برای اداره وضع موجود سیاستگذاری نکند. تیم اقتصادی باید بتواند ضمن مديريت وضع موجود، برای آینده هم سیاستگذاری کند. اینکه ابرچالشهاي مهم، حل و فصل نشدهاند، میتواند ناشي از نوع حکمرانی نیز باشد.
🔴مهمترین تصمیمها در هزارتوی بدترین تصمیمگیریها زمینگیر میشود و بهترین سیاستها بدترین نتایج را بهدنبال دارد. فساد بهصورت سیستماتیک در نظام اداری ریشه دوانده و تعارض منافع نمیگذارد اصلاحات اقتصادی تحقق پیدا کند.
🔴چه باید کرد؟
وزرای اقتصادی اگر دل در اصلاح زیرمجموعه خود دارند، بهتر است به این نکات توجه کنند:
1-پرهیز از انتصاب چهرههای صرفا سیاسی در معاونتها و سازمانهای زیرمجموعه.
2- پرهیز از انتصاب افرادی که منافع فردی یا گروهی دارند و حضورشان در دولت، تعارض منافع ایجاد میکند.
3-تلاش برای شفافیت بیشتر، افشای به موقع اطلاعات اقتصادی و اهتمام برای منع دادوستد متکی بر اطلاعات نهانی.
4- تلاش برای نوسازی و اصلاح ساختارهای فسادانگیز.
5- برچیدن روشهای تیولداری و اصلاح ساختارهای اداری.
🔴در سایه انتصاب معاونان کارآمد برای وزارتخانهها و انتخاب افراد شایسته برای سازمانهای بزرگ دولتی، بخشی از فساد و زد وبندها از بین میرود. تیولداری و تضاد منافع باید خط قرمز وزرای اقتصادی برای انتخاب معاونان و روسای سازمانهای اقتصادی باشد. هماهنگي و همگرایی تيم اقتصادي اصل اساسي براي عبور از این شرايط دشوار است.
کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد
@den_ir
http://donya-e-eqtesad.com/news/1114577
بدرقه طبيب تورم
در طول چهار سال حضورعلی طیبنیا در وزارت اموراقتصادی و دارایی همواره با او در ارتباط بودم. امروز که میدانم وزیر اقتصاد نیست و احتمالا دیگر هیچ پستی را قبول نخواهد کرد، میخواهم کمی راحتتر دربارهاش بنویسم.
آن روز که نمایندگان مجلس نهم به حکم «طبیب تورم» با بیشترین رأی اعتماد به استقبالش رفتند، تصورم این بود که آکادمیسین جوان به زودی از راهروهای تودرتوی عمارت بابهمایون، گیج و سرگردان به خانه بازخواهدگشت
.تورم بالا،رشد منفی،خزانه خالی،بازارهای بی ثبات و انتظارات زیاد. او چگونه میتوانست بر این مشکلات فائق آید؟
رفته رفته وزیر دانشگاهی بر اوضاع مسلط شد.در ستاد اقتصادی دولت حرفهای زیادی برای گفتن داشت.در وزارتخانه هم جز يكي دو انتصاب اشتباه،خطایی مرتکب نشد.در سیاستگذاری، معقول و منطقی نشان داد جز اینکه برای امضای برخی مصوبات، وسواس نشان داد.
علی طیبنیا در مجموع به سهم خود در کاهش تورم و بازگرداندن ثبات به اقتصاد ایران تلاش زیادی کرد.او قبل از این که وزیر شود،تنها یک استاد اقتصادکلان بود.امروز اما یک اقتصاددان با تجربه است.
اجازه بدهید کمی از خصلتهایش بنویسم.
مردی ساده و موقر با دانشی انبوه و سعه صدری مثال زدنی . در این سالها کمتر عصبانیتش را دیدم و کمتر حرف غیر منطقی از او شنیدم. در دورانی که مسوولیت برگزاری شورای گفت وگو را داشتم،همواره خوش و قول و منظم بود. از شورای گفت و گو تا شورای اقتصاد ، ستاد اقتصاد مقاومتی ، شورای عالی صادرات ، شورای عالی بورس ، شورای عالی خصوصی سازی ، شورای واگذاری اصل 44 ، کمیته مقررات زدایی ، .......... و دهها جلسه ای که وزیر اقتصاد محکوم به شرکت در آن است،همواره سر ساعت حاضر میشد.
شنبهها با نشست شورای عالی واگذاری اصل 44 شروع میشد.حرص خوردنهایش را هرگز فراموش نمیکنم. هر دو بعد از جلسه قرص میخوردیم. دوشنبهها در نشست شورای اقتصاد یا ستاد اقتصاد مقاومتی ، همدیگر را میدیدیم. نشست های متعدد دیگری هم داشتیم. تا آنجا که شاید ماهی شش یا هفت بار میدیدمش و همواره از خود میپرسیدم چگونه میتواند اینقدر منظم و دقیق برنامههایش را تنظیم کند؟
تنها ایراد طیب نیا شاید کم تجربگیاش در تنظیم برخی مناسبات بود.شاید حرفهایی را زد که نباید میزد. شاید دست به قلمهایش به موقع نبود و شاید هم از دید بزرگان، کم «هماهنگ» بود.
هرچه هست علی طیب نیا دیگر وزیر نیست. او وزیر خوبی بود.طبیب تورم را خوب استقبال کردیم.بیایید بد بدرقه اش نکنیم.
@mohsenjalalpour
مشکل اول اقتصاد ایران
🔹چرا عموم مشکلات کلان جامعه ما شکل مزمن بهخود میگیرند؟ مشکل از عدم استقلال بانکمرکزی است یا از نبود بازار آزاد؟ اگرچه بانک مرکزی مستقل مهم است و داشتن بازار آزاد سالم مهمتر، اما مشکل اول ما مشکل حکمرانی است (governance).
🔹«تعارض منافع» شاید مهمترین خلأ در حکمرانی کشور است. چند دوجین نهاد در تعاملند، اما عدم طراحی منسجم در این تعامل، روابط گرهخوردهای را رقم زده که حاصل آن مزمن شدن مشکلات کشور بوده است. ما که روشمان اسلامی بود و منشمان علوی، چرا بهجای اقتصادی عادلانه به اقتصادی تیولدارانه رسیدیم؟
🔹میخواهیم با دنیای قرن بیست و یکمی تعامل کنیم، اما با قانون تجارتی که 85 سال پیش در مجلس مشروطه تصویب شده! میخواهیم در شبکه بانکی بینالمللی فعال باشیم، اما با قانون پولی بانکیای که چهلسال پیش نوشته شده. ضعف حکمرانی از اینجا شروع میشود.
🔹به یمن چهلسالگی حکومت، در خور است «تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم» اما باید نقص حکمرانی را بهعنوان ریشه مشکلات مزمن شده بپذیریم و آنگاه برای اصلاح حکمرانی کشور «سقف بشکافیم». چهل سال آینده را نمیتوان با قوانین صد سال پیش اداره کرد.
کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد
@den_ir
http://donya-e-eqtesad.com/news/1111725
خدا و ثروت
برای من که در خانوادهای تاجر به دنیا آمده و بزرگ شدهام و بيش ازسه دهه از عمرم را در کسب وکار شخصی خودم صرف کردهام و بیش از دو دهه است که در اتاق بازرگانی با سرشناس ترین اهالی کسب وکار سروکار دارم همواره این سوالها مطرح بوده است:
چه رابطهای میان دین و ثروت وجود دارد؟ دین و کارآفرینی چه نسبتی دارند؟ چه نسبتی میان منافع فردی و تمایلات خدا پرستانه وجود دارد؟
از این دست سوالها زیاد در ذهنم نقش بسته اما امروز بیشتر از هر زمانی معتقدم عبادت و راز و نیاز با خداوند،چه به عنوان یک تمایل فردی و چه به عنوان یک رفتار جمعی،برای تجار و کارآفرینان و اهالی کسب وکار بسیار اهمیت دارد.
اهالی کسب وکار زمان زیادی را به عبادت و راز و نیاز میگذرانند.دیدهام که کارآفرینان واقعی وقت زیادی صرف تضرع و گفت وگو با خدای خود میکنند. نه اشتباه نکنید،هرچند اين روزها دورویي و تظاهر زیاد خریدار دارد اما همه افراد، ریاکارانه عبادت نمیکنند.کارآفرینان واقعی هم هرگز ریا نمیکنند.در ریاکاری،اهرمی از بیاخلاقی وجود دارد که آزاد شدنش هرآدمی را سرنگون میکند.کارآفرین واقعی هیچگاه دوست ندارد سرنگون شود.
باخواندن مقاله ای قدیمی از هفته نامه اکونومیست دید خوبی نسبت به این موضوع پیدا کردم.
تحلیل گران اکونومیست معتقدند،کارآفرینان به طور میانگین در طول هفته بیشتر از بقیه مردم دعا میکنند و به خدایی شنوا اعتقاد دارند که به آنها علاقهمند و مهربان است چون اگر فرد بپذیرد که خداوند حامی اوست با خدا بیشتر صحبت میکند. علاوه بر این کارآفرینان طوری عبادت میکنند که تمایل آنها برای فعالیت تجاری بیشتر میشود. اکونومیست نوشته از هر 10 کارآفرین 9 نفر به یک دین اعتقاد دارند. دوسوم کارآفرینانی که اکونومیست از آنها نوشته، میگویند در وجود خداوند تردیدی ندارند. این یافتهها باعث حیرت و تعجب افرادی میشود که فکر میکنند اهالی کسب وکار افراد طمعکاری هستند که وقتی برای دین و مذهب صرف نمیکنند. مطالعهای که در سال2004 در مورد 44 کارآفرین در بروکلین صورت گرفت نشان داد مذهبی بودن رابطه مثبتی با بلندنظري فردی و نوآوری دارد. براساس تحقیقی وسیع که در جامعه آمریکا انجام گرفته،مشخص شده است که کارآفرینان بیش از دیگران در معرض عدم اطمینان و خطر قرار دارند و همین عامل باعث میشود بیشتر به دعا کردن روی آورند. حتی ممکن است نیاز به موفقیت در کار و کسب درآمد باعث شده تا روحیه معنوی در کارآفرینان تقویت شود. از طرف دیگر اعتماد به نفس اهالی کسب وکار از باورهای دینی نشات میگیرد. به عبارت دیگر اقتدار،جسارت ،خودمختاری و فردگرایی کارآفرینان به رابطه شخصی و مستقیم با خداوند مربوط میشود.
یافتههای اکونومیست حتی با غلظت بیشتر قابلیت تعمیم به کارآفرین ایرانی را دارد.چند مسجد و تکیه و خیریه را میشناسید که کارآفرین ایرانی در شکلگیری اش نقش نداشته باشد؟
@mohsenjalalpour
تراژدی غمبار ممنوعه ها
📌«شمار مسمومين مشروبات الكلى در سيرجان به ١٢١ نفر رسيد.٦٢ نفر تحت درمان دياليز قرار گرفتند. حال دو نفر وخيم گزارش شده است. تعداد فوت شده ها ٥ نفر است.»
🔹 مسمومیت گسترده بر اثر مصرف عرق دستساخت غیر بهداشتی و غیر استاندارد با ترکیبات همیشه نامعلوم و ناشناخته.تکرار تراژدی غمبار و فراموشنشدنی در جای جای ایران.
مثل بختکی شوم آوار شد،شوکآور و مایوسکننده و در تضاد با همهی ویژگیها و محاسباتی که برای هویت یک شهر میتوان مد نظر داشت،چه سیرجان و چه هر شهر و منطقهی با هویتی دیگر.
مرگ،کما،دیالیز،کوری،تاری در دید،دلهره مادر و کمر شکسته پدر،کلیدواژههای این مهلکه خود ساخته است.
عمرهای بر باد رفته،آرزوهای مدفون و شادی ناتمام، حاصل این فرآیند پنهان،مجرمانه و البته غیر قابل کنترل است که در پی نوشیدن استکانهایی پر و نیمه پر از آنچه که به شادیزایی آن امید بستهاند،برای تصرف لحظهای از نشاط،شور و عبور از همهی ناکامیها و نامرادی ها.
این تکرار پایانناپذیر ماست،در پنهان همه کار میکنیم،استعمال مواد مخدر،ازنوع غیر استاندارد و غیر بهداشتی و با ترکیبات همیشه نامعلوم و غیر قابل تفکیک و تشخیص و مرگی که در دور تسلسلی بیپایان،"مصرف کنندگان همیشه منکر" را در چنبرهی خود دارد و رها نخواهد کرد.
حکایت تعلق خاطر نوعی از بشر به مصرف الکل و مواد مخدر نقل امروز و دیروز نیست،نقل همیشهی تاریخ است،صرف نظر از همهی عقایدی که در دوران مختلف تاریخ دربارهی آنها وجود داشته.
اما اینکه عدهای جوان و حتی نوجوان 13 و 14 ساله به صورت فلهای،قربانی آن شوند با هیچ منطقی سازگار نیست و حتما معرف این مهم است که یک جای کار میلنگد،در خانواده،در جامعه و در ساختارهای فرهنگساز و در آنچه که در قالب تربیت فردی و گروهی مطرح است.
چگونه میتوان پذیرفت جوان یا نوجوانی برای این که تفریح کند، دچار مرگ یا نقص عضو و ضایعهی غیر قابل درمان شود.آنجا که مافیای پنهان،سازمانیافته و به شدت فعال در همهی ممنوعهها،فرصت یافتهاند تا هر محصولی را تولید کرده و در پنهانیترین شکل ممکن به جامعه عرضه و درآمدهای افسانهای کسب کنند.اگر قاعده بر منع مصرف است که باید محکم و بیتزلزل بر قاعدهی موضوعهی خود بایستیم و منع وضع شده را عملیاتی کنیم،نه این که این ممنوعهها،غباری قطور شوند تا در زیر سایهی امن آن،هر نانجیبی این گونه فرصت کشتار پیدا کند.
روزی سرب در تریاک میکنند. روزی دیگر با ترکیبات ناشناخته ،آنقدر ماهیت و بافت مواد مخدر را تغییر میدهند و استحاله میکنند تا وزن خرید و مصرف بالا رود.
حکایت عرق سگی و دستساز هم همان حکایت مواد مخدر است،روزی با متانول غیر خوراکی مرگآور ترکیب و عرضه میشود و قربانی میگیرد و روزی دیگر با فرآیند ناتمام شیمیایی آن،تبدیل به عنصری مرگآور میشود و همچون تبری بر ساقهی جوان و نوجوان جامعه فرود میآید و بر زمین میریزد...و روزی دیگر در فرآیند و ترکیب مرگبار دیگری،قربانی میگیرد حتی اگر فلهای نباشد،انفرادی اما مستمر قربانی می گیرد.
تجربهی همهی ممنوعهها در جامعهی ما،تجربهی ناموفقی در ذهن ترسیم میکند:ویدئو،ماهوراه،مواد مخدر،روان گردان های صنعتی و نوپدید و مشروبات الکلی...
هرچند ممنوعیت آنها یک سر در مصلحت فرد و جامعه دارد و یک سر در عقلانیت و یک سر در شرع انور اسلام،اما ممنوعیتها ،در زیر پوست شهر و در خلوتهای فردی و گروهی هرگز به رسمیت شناخته نشده حتی اگر تصور کنیم این ممنوعهشکنها،در اقلیت مطلق و غیر قابل شمارش باشند.
شاید روزی مجبور شویم در ممنوعههایمان تجدید نظری مبتنی بر عقلانیت و مصلحت کنیم،که اگر نکنیم این حکایت پایانناپذیر هم چنان ادامه خواهد یافت و هم چنان قربانی خواهد گرفت.
ممنوعه ها با قاعده عرضه و تقاضای غالب و پرتعداد در یک جامعه انسانی،فقط منجر به پیدایش و شکلگیری و تداوم ساختارهای غیرقانونی و مافیایی میشوند.
اگر مفرهای قانونی ایجاد نشود، مثل تونلهای جادهای،که اگر نباشند یا مسدود شوند،حتماً موجب نفی تردد نمیشوند بلکه به اعتبار تجربه های پرتعداد و مکرر بشر،تنها به عبور از بیراهه های خطرناک،پیچ در پیچ،مهلک و پرریسک ختم میشود.
📌یادداشت دوست عزیزم هوشنگ پوررضاقلی- فرمانده اسبق انتظامی سیرجان و رییس سابق پلیس آگاهی استان کرمان- در هفته نامه پاسارگاد منتشر شده و بازنشر آن را مفید دیدم.
@mohsenjalalpour
بوييدن گل زار
همایون صنعتیزاده یکی از آدمهای نازنین زمانه ماست.مردی که تخصصش«گل» بود و کسب وکارش«گلاب».
هشت سال پیش در نخستین روزهای شهریور ماه،خبری بد همچون آفت به «لاله زار» زد و جان از همایون گرفت. از آن روز تا امروز، گلاب لالهزار بوی غم میدهد.بوی تنهایی سرزمینی که باغبانش را از دست دادهاست.
دو روز پیش به بهانه دیدن روی گل همایون صنعتیزاده به دهستان لالهزار سفر کردم.مدتها بود که میخواستم در هوایش نفس بکشم.در هوای مردی که خیلیها به صنعتش و به معرفتش مدیونند.
همایون صنعتی زاده از پدر و مادری کرمانی در تهران زاده شد. 84 سال پر فراز و نشیب زندگی کرد و از خود یادگارهایی گران بها به جا گذاشت. انتشارات فرانکلین، شرکت افست، چاپخانه ۲۵ شهریور، سازمان کتابهای جیبی، کاغذ سازی پارس، کشت مروارید کیش و در نهایت گلاب زهرا، میراث ارزشمند همایون صنعتی زاده برای جامعه ایران هستند.
نمیدانم چه بر سر این تمدن ارزشمند آمده اما بوی خوب گلاب زهرایش هنوز در کوه و دشت لالهزار کرمان میپیچد و باد در بوتههای گل محمدی نمیپیچد مگر اینکه یاد همایون کند.
برای من سرتاسر زندگی همایون صنعتیزاده درس و مشق و معرفت است. افسوس، زمانی که زنده بود،کمتر مجال بوییدن خاطرات و تجربه گرانقدرش را داشتم.
از میان دهها یاد و یادگاری همایون صنعتیزاده، کارخانه گلابگیری اش هنوز بوی زندگی میدهد. به برکت کارآفرینیاش،هیچ کس در لالهزار بیکار نیست.اینجا مردم گل میکارند و عطر درو میکنند.چه کسب وکاری از این بهتر؟
روزی که همایون در اندیشهاش گل میکاشت،دوست و آشنا سرزنشش میکردند که گل،بدعاقبت است. میپژمرد یا باد با خود میبرد. آنروزها در منطقه لالهزار ،گل محمدی یافت نمیشد اما بعد از آنکه گلهای اندیشه همایون شکفت،لاله زار،گل زار شد.
آنجا تا چشم کار میکند، باغ گل محمدی میبینی و بوی گلاب استنشاق میکنی.کارگاههای دیگری هم کنار گلاب زهرا دایر شده تا هیچ کس از میراث همایون بی بهره نماند.
همایون،همسری داشت که تاج سرش بود. «شهیندخت سرلتی» بیش از سه دهه بر کارگاه گلابگیری صنعتیزاده مدیریت کرد و چرخش را چرخاند. چرخ روزگار اما او را پنج سال زودتر از همایون به دیار باقی فرستاد.
اگر اهل صفایید و بوی خوش دگرگونتان میکند،به لالهزار کرمان سفر کنید.لالهزار نه تنها شاهکاری در طبیعت ایران است که بوی همایون و شهیندخت را هم میدهد. جهان اگرچه بدون بعضی آدمها ظاهر خوبی ندارد، اما باد،بوی خوب بعضیها را در لالهزار زنده نگه داشته است.
@mohsenjalalpour
معرفی کانال یک دوست
محمدحسین کریمیپور یکی از بهترین دوستان من است. قلم خوبی دارد و بسیار خوش فکر است. در چند روز گذشته کانالی راه اندازی کرده که آدرسش را این جا میگذارم.توصیه می کنم کانالش را دنبال کنید. 👇
@M_H_Karimipour
دو نگاه به مسأله وفاق
اظهارات اخیر دکتر مسعود نیلی در گفت وگو با هفتهنامه تجارتفردا، واکنشهای زیادی داشته است.ایشان ضمن برشمردن چند ابرچالش در اقتصاد ایران،معتقد است بدون شکل گیری وفاق، مشکلات اقتصاد ایران حل نمی شود.
صریحترین واکنش را دکتر عباس اخوندی داشته که معتقد است: «مساله مفتسواری» بزرگترین مانع شکلگیری همکاریهای جمعی و حتی توسعه ملی است.
به نظرم دیدگاه دکتر طیب نیا به دکتر نیلی نزدیک تر است که میگوید«کاهش تورم مثال بسیار خوبی است که باید در کشور اجماع ایجاد کرد. وقتی در همه ارکان نظام این مسأله جا افتاد که تورم به عنوان یک مشکل جدی، کشور را تهدید میکند، همه برای حل و فصل آن، توافق کردند»
به نظرم ادامه این بحث ها مفید است و من هم مثل دکتر نیلی معتقدم به طور جدی نیازمند شکلگیری کمپینی برای #وفاق و #پایان_دعواهای_سیاسی و #تمرکز_بر_حل_مشکلات هستیم. به همین دلیل پیشنهاد شکل گیری کمپین #پویش_وفاق را مطرح کردم.
نظر دکتر نیلی و پس از آن ،نظر دکتر آخوندی را در ادامه بخوانید:👇
📌دکتر مسعود نیلی:
در سالهای گذشته، اینگونه بوده که از طرف اقتصاددانان و کنشگران جامعه در مورد مسائلی که در حال بزرگ شدن بودهاند، هشدار داده شده اما از سوی دولتها جدی گرفته نشده است. این بار اما همه نیروهای موثر در جامعه باید ابعاد مسائل پیش رو را درک کنند. به دور از بزرگنمایی و اغراق، این بار شرایط متفاوت از گذشته است.
علت اصرار اقتصاددانان در شرایط فعلی این است که هنوز فرصت کافی برای حلوفصل مسائل وجود دارد. ما باید با ایجاد اتفاقنظر در مجموعه فعالان سیاسی، سیاستگذاران و عوامل موثر در تصمیمگیری کشور، تا زمانی که مسائل در محدوده راهحلهای اقتصادی قرار دارند بر حلوفصل اقتصادی آنها تاکید کنیم.
تردیدی ندارم که هر تفکری که در حال حاضر پشت فرمان اداره اقتصاد کشور قرار گیرد به یک راهحل بیشتر نمیرسد. البته این از یک بابت نقطه مثبتی است که شاید بتوان بعد از مدتها یک همگرایی حول موضوعات اقتصادی ایجاد کرد.همه ما در یک کشتی نشستهایم و این کشتی دچار مشکلات عدیدهای است. این مشکلات مربوط به یک سال، دو سال یا 10 سال گذشته هم نیست و یک مشکل مزمن است. اکنون هم این مشکلات یا به اصطلاح سوراخهای موجود در کشتی آنقدر بزرگ شدهاند که دیگر هیچکس نباید و نمیتواند نسبت به آن بیتفاوت باشد و انتظار داشته باشد که دولت آنها را رفع کند.
صدای دعواهای سیاسی بلندتر از همیشه است و سیاستمداران حواسشان نیست که در یک دریای توفانی طی طریق میکنند. مسائل منطقه و مسائل داخلی، شرایط خطرناکی ایجاد کرده و همه نیروهای فکری باید کمک کنند که مسائل به درستی حلوفصل شود.تمام افراد و گروههای فعال و موثر در کشور میتوانند و باید برای ایجاد وفاق تلاش کنند.
📌 دکتر عباس آخوندی:
«طناب مفت گیر بیاره خودش رو دار میزنه.» این ضربالمثل را صادق هدایت برای بیان یکی از صفات ناشایست فرهنگی ما ایرانیان در بوف کور یاد میکند. ولی واقعیت این است که این موضوع تحت عنوان «مساله مفتسواری» فراتر از خلقیات ما ایرانیان است و در ادبیات اقتصادی و اجتماعی به عنوان بزرگترین مانع شکلگیری همکاریهای جمعی ویا حتی توسعه ملی است. جانِ کلام این است که منافع مشترک به تنهایی موجب همکاری جمعی نمیشود. همکاری جمعی هم نیاز به منافع گروهی دارد، هم نیاز به سیستم راهبری برای اجرا و نقد کردن منافع دارد و هم نیاز به تسهیم هزینهی منصفانه به جمع دارد به نحوی که کسی نتواند از پرداخت سهم خود فرار کند. چرا که هیچ منفعتی بدون هزینه حاصل نمیشود. اولین کسی که بتواند هزینه خودش را به جمع تحمیل کند، سهم خودش را پرداخت نکند . منفعت مفت حاصل کند جمع فرومیپاشد.
اینک سؤال این است که آیا گفتمان غالب در ایرانِ ما به نفع تسهیم هزینه در برابر استفاده از خدمات و منافعِ عمومی است و یا بالعکس مشروعیت بخشی به کسب منفعت مفت است؟ بگومگوهای سیاسی چه دخلی به این موضوع دارد؟
@mohsenjalalpour
🔻دو روایت تکان دهنده از اقتصاد ایران
🔻محسن جلالپور رئیس سابق اتاقایران، امروز در سرمقاله دنیایاقتصاد با یک محاسبه ساده،اشکال بزرگی در اقتصادایران را گوشزد کرد. این روایت نشان می دهد نرخ بالای سود بانکی در ایران چگونه کسب وکارها را از رونق انداختهاست.او همچنین در کانال تلگرامی اش ماجرای یک کارخانه دار قدیمی را بازگو کرده که چگونه کارخانه و کسب وکار 50 ساله اش را میفروشد و پولش را در یک مؤسسه مالی و اعتباری سپرده میکند و در نهایت به خاک سیاه مینشیند.
🔹روایت اول: عارضه سود بالای بانکی
آقای «ایکس» درست زمانی که دکتر روحانی داشت کابینهاش را در مرداد 1392 میچید، یک میلیون دلار سرمایه وارد ایران کرد. او قصد داشت این سرمایه را در کار تولید به کار گیرد. سرمایه دلاریاش را به قيمت روز به ريال تبديل كرد و سه میلیارد و 700 میلیون تومان گرفت. کل سرمایهاش را در بانکها سپرده کرد و امروز پس از چهار سال حدود 8 میلیارد و 500 میلیون تومان از نظام بانکی ما دریافت کرده است. چنانچه این مبلغ را به دلار تبدیل کرده و قصد داشته باشد سرمایهاش را از ایران خارج کند، امروز میتواند مبلغ 2 میلیون و 300 هزار دلار از ایران خارج کند. به این معنی که سپردهگذاری آقای ایکس دربانکهای ایران طي چهار سال چیزی حدود 130 درصد برای او عایدی دلاری داشته است؛ یعنی بهطور متوسط هر سال 5/ 32 درصد. اگر همین مقدار پول را در اروپا سرمایهگذاری میکرد، احتمالا سالی 5/ 2 درصد بیشتر عایدی نداشت. جزو معدود کشورهایی هستیم که سالانه بيش از 20 درصد سود ارزي را نصيب سپردهگذار ميکنیم و آقاي «ايكس» در هيچ كجاي دنيا نميتوانست بدون كوچكترين فعاليت اقتصادي این همه سود از بدنه اقتصاد ایران به جیب بزند. این روایت، گزارش یک اشکال در ساختار پولی كشور است. در چهار سال گذشته، سپردهگذاری در بانکها جزو سودآورترین فعالیتهای اقتصادی در کشور بوده است. بازدهی بالای سپردهسپاری در بانکها انگیزه و رغبت سرمایهگذاری در دیگر بخشهای اقتصاد ایران را گرفته است. بالا بودن نرخ سود نه فقط برای کل اقتصاد کشور که برای نظام بانکی هم مشکلات زیادی ایجاد کردهاست. اشکال بزرگی که امروز اجازه نمیدهد اصلاحات مورد نظر سیاستگذار پولی در نظام بانکی به سرانجام برسد.
🔹روایت دوم:کارخانه داری که به خاک سیاه نشست
یک روز که برای حضور در نشست شورای پول و اعتبار به بانکمرکزی رفتم،یکی از قدیمیترین و سرشناسترین اعضای اتاق را مقابل در ورودی بانکمرکزی دیدم.با این فکر که احتمالا ایشان منتظر کسی هستند،پیاده شدم تا حال و احوالی بپرسم. بعد از احوال پرسی،پرسیدم اینجا چه میکنید؟ گفتند منتظر شما بودم.تعجب کردم و با ابراز شرمندگی گفتم چرابادفترهماهنگ نکردید؟
گفتند:نمیخواستم در اتاق، شما را ملاقات کنم.
ایستاده به حرفهای ایشان گوش کردم و بعد از مدتی احساس کردم نه ایشان و نه من،توان مکالمه سرپایی نداریم و خواستم که درون ماشین به صحبتها ادامه بدهیم و ایشان هم خواستند تنها باشیم.از راننده خواهش کردم ما را تنها بگذارد.
ماجرا از این قرار بود:
یکسال پیش از این دیدار،مدیر یکی از مؤسسههای مالی واعتباری،سراغ این تولیدکننده محترم میرود و پیشنهاد میکند اگر ایشان مبلغ قابل توجهی در این مؤسسه سپرده گذاری کند،سالانه 32 درصد سود دریافت خواهدکرد.مدیر مؤسسه قول میدهد سود را ماهانه به حساب ایشان واریز کند و حتی بابت سود ماهانه هم سود 32 درصدی به ایشان پرداخت شود.مرد محترم این سرگذشت که بیش از 5 دهه در کار تولید و صادرات بوده، خام این پیشنهاد میشود تا خودش را از گرفتاریهای تولید رها کند.او که از فراز و نشیبهای صنعتگری خسته شده،زمین و ماشین آلات کارخانهاش را میفروشد و پس از تسویه حساب با کارگر و کارفرما،پولاش را در این مؤسسه سپرده میکند.
یک سال و اندی میگذرد و مرد سرگذشت ما با محاسبه سودی که به سپرده اش تعلق گرفته،حالا بیش از 70 میلیارد تومان از مؤسسه مالی و اعتباری طلبکار است.
دردناکتر از همه اینکه او به کارگران و کارمندان بازخرید شدهاش توصیه میکند پولشان را در همین مؤسسه سپرده کنند و آنها هم بهرهای ببرند.تعداد زیادی از اطرافیان ایشان هم با چنین نیتی دارایی خود را در این مؤسسه سپرده میکنند و گرفتار میشوند.
حالا او مانده و بر باد رفتن عایدی نیم قرن تلاش و کوششاش که معلوم نیست چگونه و چه زمانی به دستش برسد.
@eghtesadnews_com
شمالي ها و غير شمالي ها
مردمان ایران به دو دسته تقسیم می شوند.آنها که شمال می روند و آنها که شمال نمی روند.
از میان آنها که شمال نمی روند، عده ای به دیدن دیار و یار می روند و عده ای می روند که طبیعت های غیر شمالی را بگردند و عده ای هم مشتاق سرکشی به تاریخ و بناهای قدیمی هستند. عده ای هم فرصت تعطیلات را غنمیت می شمرند و مرزها را پشت سر می گذارند تا در جهان خارج،چرخی بزنند.
در یک دستهبندی کلی، میتوانیم بگوییم دو دسته گردشگر حرفه اي و مسافر داریم.
گروه اول افرادي هستند که می دانند کجا می روند و معمولا با هدف خاصی سفر میکنند یعنی این که سفر آنها با هدف بازدید از اماکن طبیعی و تاریخی صورت می گیرد و معمولا مطالعه شده است.این گروه که شاید بتوان به آنها گردشگر حرفه ای نام نهاد، معمولا برنامه زمانی و مالی برای سفر خود دارند.
دسته دوم مسافران هستند که مسير بين دو يا چند شهر را معمولا بدون برنامه ریزی قبلی مي پيماند و راهی را در پیش می گیرند.
گروه اول را می توان موتور محرک گردشگری دانست به این دلیل که این دسته از گردشگران ترجیح می دهند پولی کنار بگذارند و از امکانات رسمی مثل هتل و رستوران استفاده کنند.اما دسته دوم معمولا با شرایط کنار می آیند و مثلا با اجاره سوئیت یا کرایه منازل مسکونی یا حتی پارک خوابی به جاده می زنند و برای تهیه غذا هم خیلی سخت نمی گیرند.
هر دو گروه برای گردشگری مفید هستند اما ضمن احترام به گردشگران گروه دوم، باید بگوییم این گردشگران گروه اول هستند که موتور محرک گردشگری محسوب می شوند چرا که حاضرند برای خرید خدمات هتل ها و رستوران ها و موزه ها پول پرداخت کنند در حالی که گردشگران گروه دوم احتمالا چنین برنامه ای مد نظر ندارند.
ممکن است از خود بپرسیم مقصد گردشگران گروه اول کجاست و گردشگران گروه دوم،چه مناطقی را بر می گزینند؟
مشاهدات اولیه و برخی تحقیقات در حوزه گردشگری نشان می دهد گردشگران گروه اول،عمدتا به شهرهایی سفر می کنند که از امکانات حرفه ای گردشگری برخوردارند.یعنی این که درکنار جذابیت های توریستی و در اختیار داشتن اماکن تاریخی،موزه ها و امکانات سرگرم کننده،از زیرساخت های مناسب مثل هتل و رستوران های خوب هم بهره مند هستند.
گروه دوم اما به طور مشخص راه شهرهای شمالی و مناطق مشابه را درپیش می گیرند که هم جذابیت های طبیعی دارند و هم از امکانات ارزان قیمت مثل کمپ ها و پارک های امن برخوردارند.
با این توصیف،باید تفاوتی میان گروه اول و گروه دوم گردشگران در نظر گرفت.مثلا می شود به گروه اول،گردشگر اطلاق کرد اما گروه دوم را مسافر نامید.
حالا ببینیم تعریف گردشگر چیست و مسافر چه معنایی دارد؟
گردشگر، فردی است که با هدف دیدن جاذبه های توریستی،از محل زندگی خود دور می شود و در مدت زمانی کم تر از یک سال به محلی غیر از محل زندگی خود مسافرت می کند. به افرادی میتوان گردشگر گفت که از امکانات و خدمات گردشگری شهرها مانند هتل، رستوران مراکز گردشگری و دیگر زیر ساخت های گردشگری استفاده میکند و در نتیجه باعث ایجاد درآمدزایی و مشاغل پایدار در این مناطق میشود. ضمن این که اگر هدف یک فرد از سفر به یک شهر،بازارگشایی یا عقد قرارداد تجاری یا هرنوع کسب وکاری باشد،به او توریست نمی گویند.اما اگر هدفش کسب درآمد نباشد و صرفا با هدف دیدن جاذبه های طبیعی یا تاریخی به منطقه ای سفر کند،به او گردشگر می گویند.
مسافر اما فردی است که بین دو یا چند منطقه یا شهر سفر می کند.
با این تعاریف مشخص می شود که در ایران ،تعداد گردشگران به نسبت تعداد مسافران بسیار اندک است. چون ممکن است حجم زیادی مسافر وارد شهری شود اما تعداد گردشگرانی که وارد این شهر می شوند بسیار اندک باشد. به همین دلیل است که در شهرهای شمال ایران، تعداد هتل ها،مراکز تفریحی و رستوران های خوب، کم است اما در مقابل،تعداد بسیار زیادی سوپر مارکت،قهوه خانه،رستوران های ارزان در مسیر گذر مسافران بنا شده است.
@mohsenjalalpour
بنی صدر با پیژامه به دیدارمان آمد
📖 کتاب« 110 سال پیدایش و گسترش گروه صنعتی بهشهر» روایت زندگی و زمانه خاندان لاجوردی است که فعالیت اقتصادی خود را از سال 1270 شمسی، با فعالیتهای حاجسیدمحمد لاجوردیان و برادرش شروع کرد. این فعالیتها از سوی حاجسید محمود لاجوردی از نسل دوم و سایر اعضای خانواده تا زمان وقوع انقلاب اسلامی ادامه یافت.لاجوردیها در بسیاری زمینهها جزو پایهگذاران بخش خصوصی نوین در ایران بودند.
گروه صنعتی بهشهر، در دهه 1350 نیز با کارخانههای عظیم پلیاستر و اکرلیک تحت عنوان «کارخانه پلیاکریل اصفهان» وارد عرصه صنعت الیاف مصنوعی شد. پلی اکریل آن روزها بزرگترین شرکت سهامی مشترک در ایران به حساب میآمد. پس از انقلاب، با شروع اعتصابات در صنایع نساجی، اموال خاندان لاجوردی نیز در تیرماه 1358، مصادره شد.
✔️ بخشی از کتاب را به نقل از آقای اکبر لاجوردیان انتخاب کردهام :
پیش از این، شورای انقلاب چند نفر را به نام «ناظرین بر کارهای اتاق بازرگانی» تعیین کرده بود. این آقایان عبارت بودند از عسگراولادی و خاموشی و دو نفر دیگر. به محض اینکه آقای خاموشی این خبر را شنید که اتاق تصمیم دارد از آقای بنیصدر دعوت کند، به آقای متین گفت: «شما اقدامی نکنید تا من از شورای انقلاب تایید بگیرم.» بعد از دو روز آقای خاموشی گفت توصیه شده است که آقای بهشتی را بهجای آقای دکتر بنیصدر دعوت کنید. دعوتنامه برای آقای بهشتی فرستاده شد و جلسه با حضور عده زیادی از تجار و صاحبان صنایع تشکیل شد و آقای بهشتی در آن جلسه سخنرانی معروف خود را کردند و مثال ماهیگیر را زدند، که اگر شما شخصاً میروید ماهی میگیرید و میفروشید و آن را مال خودتان میدانید، درست است، ولی اگر شما کارتان توسعه پیدا کرد و کشتی بزرگی گرفتید و افراد بیشتری استخدام کردید، دیگر منفعتی که از زحمت دیگران حاصل میشود، مال خودتان نیست بلکه مال بیتالمال است و همه باید از آن استفاده کنند. در واقع ایشان با این سخنان، خطمشی و هدف انقلاب را در زمینه تجارت و صنعت کشور بیان کردند.
آقای متین روز بعد گفتند که: «من با آقای دکتر بنیصدر صحبت کردهام، نظر ایشان با نظر آقای بهشتی فرق دارد و مایل هستند با آقایان هیات رئیسه اتاق آشنا شوند. اگر مایل هستید من وقتی بگیرم که با ایشان دیدار کنید. آقای بنیصدر فعلاً در خانه خواهرشان زندگی میکنند. بهتر است برای دیدن ایشان به خانه خواهرشان برویم.» ما هم قبول کردیم.
چند روز بعد ایشان ساعت 9 صبح برای این ملاقات وقت تعیین کردند. آقای متین به اتفاق من و آقایان دکتر بنکدارپور، علی توکلیان و داریوش انصاری به منزل خواهر ایشان که نزدیک مجلس شورای ملی بود رفتیم تا با ایشان ملاقات کنیم. وقتی ما آنجا رسیدیم ساعت 9 صبح بود. ما را به یک اتاق سه در چهار راهنمایی کردند. بعد از چند دقیقه خود آقای دکتر بنیصدر تشریف آوردند، اما سر و وضعی که ایشان داشتند، موجب حیرت همه ما شد: اولاً ایشان با پیژامه وارد مجلس شدند. دوم اینکه با صورتی که احتمالاً چند روز بود که موهای آن را نتراشیدهاند، ظاهر گردید. ایشان بعد از مبادله سلام، فوری شروع به صحبت کردند و گفتند: «تمام صنایع ایران صنایع مونتاژی است و به حال مملکت مفید نیست.»
من در جواب به ایشان گفتم: «آقای دکتر بنیصدر، آیا شما از صنایع ایران بازدید فرمودهاید؟»
گفت: «نه، احتیاجی ندارم. من در پاریس که بودم مجلات اقتصادی ایران مخصوصاً مجله اتاق بازرگانی را میخواندم و میدانم که تمام صنایع ایران مونتاژی است.»
من در جواب ایشان گفتم: «اگر من بهجای شما بودم قبل از هرگونه اظهارنظری، چند روز از چند نوع صنایع مختلف تهران و شهرستان بازدید میکردم و بعد از آن، در این باره به اظهارنظر میپرداختم.» و برای آنکه نمونهای ارائه کرده باشم، گفتم: «برای مثال آیا صنایع نساجی نخی ایران صنایع مونتاژی هستند که پنبه داخلی را به پارچه حاضرشده قابل تهیه لباس تبدیل میکنند و به مصرفکنندگان میفروشند؟»
ایشان گفتند: «بله، درست است، ولی فراموش نکنید که آنها هم احتیاج به رنگ دارند که از خارج وارد میشود.»
اما شاید خود ایشان هم متوجه ضعف منطق خود شده بودند، به همین جهت چون دیدند جواب قانعکننده ندارند، از جای خود بلند شدند و گفتند: «من برای سخنرانی باید به محل دیگری بروم.» و بعد از گفتن این جمله، از جلسه خارج شدند. این بود ماجرای دو برخوردی که من با تئوریسینها و تصمیمگیرندگان اقتصاد ایران در اوایل انقلاب داشتم.
@mohsenjalalpour
معضل تيول داري و بنگاه دولتي
همزمان با جلب توجه و اعتراض گسترده جامعه به حقوقهای نجومی، عارضه «تیولداری» در نظام اداری ایران از سوی ناظران اقتصادی بهعنوان یک عامل مایوسکننده جامعه مطرح و از همین تریبون درباره ابعاد نگرانکننده آن هشدار داده شد. بعدها این پرسش مطرح شد که چرا سیاستهای اصلاحی اقتصادی در تله منافع گروهی بیاثر میشود که از این عارضه در چارچوب ادبیات «حکمرانی بد» با عنوان «تعارض منافع» یاد شد.
در این زمینه نیز اقتصاددانان به سیاستگذار هشدار دادند.
سیطره دولت بر اقتصاد ایران به حدی است که تقریبا هیچ وزارتخانهای نیست که بنگاه اقتصادی نداشته باشد. حتی وزارتخانههایی نظیر آموزش و پرورش، دفاع و بهداشت و درمان هم به اشکال مختلف درگیر بنگاهداری هستند. البته مشخص است که وزرای اقتصادی تعداد بیشتری بنگاه در اختیار دارند. گردش مالی این بنگاهها معمولا قابل توجه است و به تبع آن، تعیین اعضای هیاتمدیره و مدیر برای این بنگاهها، چالشی شیرین برای وزرای کابینه محسوب میشود. عزل و نصبها هم قطعا خالی از حاشیه نیست. چه آنکه احتمال دارد برای تنظیم روابط سیاسی، مدیری لایق جای خود را به دارنده «ژن خوب» بدهد و همین طور ممکن است نقل و انتقال منابع بنگاهها از بانکی به بانک دیگر، جذابیتهای گوناگون مالی و سیاسی داشته باشد.
نتیجه این روش مدیریت، تهی شدن بنگاهها از سرمایههای مادی و انسانی و غرق شدن بیشتر آنها در باتلاق سوءمدیریت و ناکارآمدی است. بیهوده نیست که رئیسجمهور روحانی در یکی از سخنرانیهایش از خلف وعده وزرا درباره واگذاری امور به بخش خصوصی گلایه کرد و گفت: «در ابتدای دولت همه وزرا قول میدهند، اما بعد از گذشت مدتی گویا تصدیگری لذتبخش میشود و برای عبور از آن بهانه و دلیل میآورند...»
در ادبیات حکمرانی خوب، وظایف دولت مشخص و خط و مرز فعالیتهای آن هم روشن است. قاعدتا مهمترین وظایفی که در چارچوب حکمرانی خوب میتوان برای دولت متصور بود، حفظ امنیت و دفاع از حقوق و آزادی شهروندان و تا حدودی آموزش و بهداشت است. یعنی اینکه دولت در نهایت وظیفه دارد کالاهای عمومی را برای جامعه تامین کند، اما اکنون با دولتی مواجهیم که هیچ حد و مرزی برای فعالیتهایش قائل نیست. هم قیمتگذاری میکند، هم تولیدکننده است و هم توزیع را در اختیار دارد و از همه بدتر اینکه تولید ثروت میکند. دخالتهای این موجود مبسوطالید در اقتصاد کشور اما علاوهبر اینکه همواره منجر به اتلاف منابع شده، فساد گسترده در نظام اداری و توزیع رانت را نیز بهدنبال داشته است. در چنین اقتصادی، مدیر دولتی که با نگرش سیاسی روی کار آمده، از فرصت کوتاه حضور در دولت بیشترین بهره را میبرد و به سازمانهای زیرمجموعهاش به مثابه فرصتی برای بهدست آوردن رانت مینگرد و همینطور یک بازیگر اقتصادی هم به جای اینکه برای کسب منافع بیشتر تلاش کند، با نیروی سیاسی و حلقه قدرت متحد میشود تا از این طریق رانت بهدست آورد. در چنین فضایی هیچ کس راضی به اصلاح ساختار اقتصادی نیست و تیولداری به بدترین شکل ممکن تداوم پیدا میکند.
ادامه...👇
https://goo.gl/c1b2wN
@mohsenjalalpour
چرا رئیس اتاق ایران به نشستهای دولت دعوت نمیشود؟
روز چهارشنبه پس از دیدن تصویرحضور شهردارتهران در نشست هیأت دولت از خودم پرسیدم چرا رئیس اتاقایران به این نشست دعوت نمیشود؟
از سال 1378 شهردار تهران به نشستهای دولت دعوت نشده اما رئیس جمهور هفته گذشته با دعوت از دکتر محمدعلی نجفی،این طلسم 18 ساله را شکست.
جز این، اخیرا تغییرات دیگری هم به وجود آمده و به نوعی ترکیب هیأت دولت اقتصادیتر شده است. به جز وزرای اقتصادی، رئیس کل بانک مرکزی و رئیس سازمان برنامه و بودجه که پای ثابت نشستهای دولت هستند و حق رأی دارند،اخیرا دستیار و معاون اقتصادی رئیس جمهوری نیز به نشستهای دولت دعوت میشوند.
دکتر مسعود نیلی که پیش از این مشاور ارشد آقای روحانی بود در نشستهای دولت شرکت نمیکرد اما اکنون که به سمت دستیار اقتصادی رئیس جمهور منصوب شده،در این نشستها حضور دارد. این حضور قطعا ارزشمند است به خصوص این که دکتر نهاوندیان نیز به عنوان معاون اقتصادی رئیس جمهوری در هیأت دولت صاحب کرسی است.
همه افرادی که به نشست های دولت دعوت می شوند،لزوما وزیر یا معاون رئیس جمهور نیستند.ضمن این که لزوما نباید جزو مدیران ارشد دولتی باشند.مثلا رئیس سازمان صدا و سیما یا شهردار تهران دولتی نیستند اما به صلاح دید رئیس جمهوری،بدون داشتن حق رأی به نشستهای دولت دعوت میشوند.
از این فرصت استفاده کرده و به رئیسجمهور روحانی پیشنهاد میکنم به نمایندگی از تشکلهای بخش غيردولتي اقتصادايران،از رئیس اتاقایران هم برای حضور در نشستهای دولت دعوت کنند. در حال حاضر رئیس اتاقایران علاوه بر اینکه نماینده طیف وسیعی از فعالان بخش خصوصی است، دردبير خانه مشترك اتاقهای ایران اصناف،تعاون نیز مسؤوليت سخنگويي را دارد.
کمترین ثمره این اعتماد،بازسازی اعتماد به نفس و تقویت خودباوری بخش خصوصی است که به گفته آقای روحانی در چند دهه گذشته مظلوم واقع شده و رشد نکرده است.
@mohsenjalalpour
ریشه های تاریخی ناکامی بخش خصوصی
در گفت و گو با دنیای اقتصاد کمی از حال و احوال شخصی ام گفتم و کمی هم درباره اقتصاد کشور صحبت کردم.بخشی از گفت وگو را جدا کردم و لینک متن کامل را هم گذاشتم.👇
📌 به پنج دلیل تاریخی بخشخصوصی در ایران شکل نگرفته است. دلیل اول نفت است که باعث شده دولت از نقشآفرینی بخشخصوصی بینیاز باشد. دلیل دوم به نحوه حکمرانی در کشور برمیگردد. دلیل سوم سیاسی و امنیتی است. دلیل چهارم ریشه در اقتصاد سیاسی و تقسیم منابع دارد و دلیل پنجم هم فرهنگی است.
📌 نفت باعث بینیازی دولتها به بخشخصوصی شده و بهدلیل سازوکارهای نامناسب حکمرانی، بخشخصوصی عملا مجال رشد پیدا نکرده است. حکومتها نیز در ایران همواره از قدرت گرفتن بخشخصوصی هراس داشتهاند و ترجیحشان این بوده که بخشخصوصی وابستهای را شکل و سازمان بدهند و در نهایت اینکه مردم نیز در سالهای متمادی، به دلایل مختلف، چشم امید به دولت داشته و دارند. به این ترتیب هر سیاستگذاری برای اینکه بخشخصوصی بزرگتر شود، عملا به محدودتر شدن این بخش ختم شده است. مثلا اصل 44 در ایران بازنگری شد تا بخشخصوصی آزادانهتر فعالیت کند؛ اما دیدیم که عملا به سود این بخش تمام نشد یا خصوصیسازی که عملا به زیان بخشخصوصی تمام شد و بخش شبه دولتی را فربهتر کرد.
📌 هیچکس مخالف خصوصیسازی نیست، همه مخالف روش اجرای آن هستند چون تقریبا همه اجماع دارند که اقتصاد ایران به بینظمی و آنارشی رسیده است. از ابتدای دهه 70 بر طبل خصوصیسازی کوبیده و صدها شرکت را واگذار کردهایم؛ اما براساس گزارش سازمان بازرسی کل کشور سهم بخشخصوصی واقعی از این فرآیند تقریبا هیچ است. نتیجه اینکه در ایران بنگاههای انحصاری دولتی و حاکمیتی شکل گرفتهاند و مانع از نفس کشیدن بخشخصوصی شدهاند. ما بنگاههای دولتی را به نهادها و شرکتهایی واگذار کردیم که اکنون به هیچ نهاد و سازمانی پاسخگو نیستند.
📌 بنگاه انحصاری علاقه دارد که ما با دنیا همیشه مشکل داشته باشیم. چون اگر مشکل ما با دنیا حل شود، هم جغرافیای تجارت تغییر میکند و هم بنگاههایی وارد اقتصاد ما میشوند که بنگاه انحصاری نمیتواند با آنها رقابت کند. بنگاه انحصاری از رقابت میترسد چون غرق در ناکارآمدی است. چون بویی از بهرهوری نبرده و تداوم حیاتش بسته به انحصار است.
📌 قطعا انحصار بد است. چه دولتی و چه غیردولتی. شاید انحصار بخشخصوصی بدتر هم باشد. البته اینکه بخشی از بخشخصوصی ما رانتجو و حمایتطلب است هم حق با منتقدان است. اما همین بخشخصوصی رانتجو و طالب حمایت امروز گرفتار فضای کسبوکار شده و مطالبه اصلیاش آزادسازی و تسهیل فضای کسبوکار است.
📌 ما به تعارض عادت داریم. نفع ما در تعارض است. اتاق باید چه چیزی را مطالبه کند؟ بخشی از اعضا معتقدند اتاق باید قدرت چانهزنی در هدایت منابع را داشته باشد. بخشی هم میگویند اتاق باید مطالبهگر اصلاحات واقعی در اقتصاد کشور باشد.
📌 من معتقد به تقدم آزادسازی بر هر اصلاح ساختار دیگری در کشور هستم. مدافع واقعیشدن نرخ ارز هستم و معتقدم تا این نرخ اصلاح نشود، هیچ اتفاق مثبتی در کشور رخ نخواهد داد. مدافع رقابت هستم و معتقدم چارچوبهای حمایتی دولت باید دوباره تعریف شود. قطعا بخشی از بدنه اتاق با این تفکرات مخالف است.
در دورهای که مسوولیت داشتم، درست میان موافقان و مخالفان این دیدگاه قرار داشتم. فشار سنگینی به من وارد شد و در نهایت قلبم همراهی نکرد.
📌 پزشکان من را از کار سنگین منع کردهاند. همیشه از بودن در اتاق احساس خوشحالی میکنم چون نمایندگی بخشخصوصی را فرصتی برای اصلاح ساختار کشور میدانم، اما حتی پزشکان معتقدند با انجام کار پراسترس ممکن است دوباره دچار مشکل شوم. پیشنهادهایی برای حضور در دولت داشتهام اما ترجیح میدهم کنار بخشخصوصی باشم.
متن کامل را این جا بخوانید: 👇
https://goo.gl/ZZUiuq
@mohsenjalalpour
با تیم اقتصادی دولت دوازدهم به کدام سو میرویم؟
سال دارد به نیمه میرسد اما موتور اقتصادایران هنوز روشن نشدهاست.پنج ماه اول سال به تعطیلات و ماه مبارک رمضان و انتخابات و تشکیل کابینه گذشت و وزرای اقتصادی قطعا شهریور را نیز به عزل و نصب معاونان و رؤسای سازمانها مشغول خواهند بود.شاید از مهرماه به بعد موتور سیاستگذاری روشن شود.
اینروزها مکرر با این سؤال مواجه میشوم که وضعیت اقتصادایران با تیم جدید اقتصادی دولت چه خواهد شد؟
قطعا سوال سختی است و پاسخ دادن به آن منوط به اعلام برخی برنامه ها و سیاستها از سوی دولت است اما به دو دلیل میشود نسبت به آینده امیدوار بود.
📌دلیل اول: دولت دوازدهم راه دولت یازدهم را ادامه خواهد داد.ثبات اقتصادی و آرامش، مهمترین مشخصه دولت یازدهم بود.منطقی است اگر بگوییم در دولت دوازدهم نیز با سیاستهای شوک آور و غافلگیر کننده مواجه نخواهیم بود.
📌دلیل دوم: همه اعضای تیم اقتصادی دولت،پیشینه ای مشخص و قابل ارزیابی دارند.ویژگی مشترک آنها،رفتارهای سنجیده و غیر رادیکال و دوری از بداهه نوازی است.
اما تیم اقتصادی در دولت دوازدهم تغییراتی داشته و باید ببینیم این تغییرات چه اثری بر کلیت سیاست گذاری اقتصادی در دولت دوازدهم خواهد داشت.
محمد شریعتمداری جای محمدرضا نعمتزاده را گرفتهاست.آقای نعمتزاده به هرحال تلاش زیادی کرد و برخی زحمات ایشان قابلتقدیر است.البته این اواخر سنگینی تصمیمهای آنی روی سر بنگاهها سنگینی میکرد.
توقف ناگهانی ثبت سفارش خودروهای خارجی از این دست تصمیمهای ناگهانی بود. شریعتمداری اما اهل وارد کردن شوک نیست.کارشناسان را طرف مشورتش قرار میدهد.متواضع است و اشتباهات احتمالیاش را زود جبران میکند.در دوره آقای نعمتزاده سیاستهای تجاری به نوعی در حاشیه سیاستهای صنعتی قرار داشت اما قطعا در دوره شریعتمداری تجارت، پیشران رشد اقتصادی خواهد شد.او مدیری است که میتواند تکنوکراتهای صنعتی را جذب کند.مورد اعتماد حاکمیت است و در دولت نیز نفوذ خوبی دارد.از همه مهمتر این که مدافع بازار و رقابت است و قول داده فضای کسب وکار را اصلاح کند.
مسعود کرباسیان نیز جای علی طیبنیا را گرفته است. به رسم ادب و احترام، آقای طیبنیا را شایسته تقدیر و سپاس ویژه میدانم و برایش آرزوی سلامتی و توفیق دارم. آقای کرباسیان هم مدیری مقتدر و مدافع اصلاحات است.چرخه کار را تا اصلاح نکند دست بر نمیدارد.به خوبی از پس اصلاحات گمرک برآمد و به نظر میرسد قدرت شخم زدن نظام معیوب مالیاتی را نیز دارد.کرباسیان استاد ارتباط است و به واسطه قدرت اجرایی و تعامل بالا قطعا میتواند یکی از وزرای موفق اقتصادی این دولت باشد.
به این ترتیب فکر میکنم ترکیب تیم اقتصادی با ورود دو چهره جدید، تقریبا در تداوم تیم قبلی عمل خواهد کرد.به خصوص اینکه چهرههای مؤثر تیم قبلی همچنان در دولت حضور دارند.
اسحاق جهانگیری معاون اول سرشناس و قابل احترام که به واسطه تجربه و تسلطی که دارد،نقش تعیین کنندهای در سیاست گذاری خواهد داشت. او درد اقتصاد ايران راخوب ميداند و ازمطلعترين افراد نسبت به مسائل حال حاضر كشور است.
محمدنهاوندیان نیز بدون شک نماینده بخش خصوصی در دولت دوازدهم است که پیش از این گرفتار حواشی و تشریفات دفتر رئیس جمهور بوده و اکنون با فراغ بال میتواند روی مسائل اقتصادی تمرکز کند.اوهمچنين نزديكي زيادي به رئيس جمهور روحاني دارد كه در پيشبرد برنامه هاي تيم اقتصادي بسيار مؤثرخواهد بود.
وجود مسعود نیلی که اشراف کاملی نسبت به مسائل اقتصادایران دارد قطعا برای دولت دوازدهم ارزشمند خواهد بود.او اکنون دستیار اقتصادی رئیس جمهور است و در نشستهای دولت شرکت میکند.نزدیکی بیشتر او به رئیس جمهور نوید بخش تحولات بنیادین در اقتصاد ایران است.
در کنار اینها باید از ولیالله سیف یاد کنم که قرابت زیادی با تیم فکری دولت دارد.آقای سیف مشکلات مؤسسه های مالی و اعتباری را تا حد زیادی حل کرده و کار بزرگتر او،اصلاح نظام بانکی در سالهای پیش رو خواهد بود.
محمدباقر نوبخت نیز امین و مورد اعتماد رئیس جمهوری است و هماهنگ با آقای روحانی عمل میکند.باید امیدوار باشیم که در سایه حمایتهای رئیس جمهوری،سازمان برنامه و بودجه نقش مؤثرتری در اقتصاد کشور ایفا کند.
در نوشته بعدی سعی میکنم چرخه کار و فرآیند سیاستگذاری دولت دوازدهم را تشریح کنم.
@mohsenjalalpour
آیا پسته امسال روی خوشی به تجار نشان می دهد؟
كم كم به اوايل شهريور نزديك ميشويم.ماه برداشت پسته. اينروزها اهالي اين صنعت درتكاپوي برداشت محصولهستند و دغدغه نوسان های بازار و قیمت را دارند.
ظرف دو سه روز گذشته مجمع عمومی انجمن پسته و همین طور نشست ستاد پسته برگزار شد.
گزارشها حاكي ازآن است كه برداشت محصول سال گذشته ایران حول وحوش ١٧٠هزارتن بوده در حالی که آمریکا ٤١٥ هزارتن برداشت كرده است.جمع محصول ما و آمريكا درسال گذشته ٥٨٥ هزارتن بوده كه با احتساب ٦٠هزارتن محصول انباشت شده از قبل، كل حجم پسته عرضه شده به بازار، عددي نزديك به٦٥٠هزارتن بوده است. گزارش انجمن پسته حاكي ازاين بود كه صادركنندگان ايراني ١١٤هزارتن ازاين محصول رابه ارزش حدودي يك ميليارد ودويست مليون دلاربه كشورهاي مختلف دنيا صادركرده اند كه بااحتساب مصرف داخلي وضايعات مربوطه درحال حاضر كمترازشش هزارتن ازمحصول سال گذشته ايران باقي مانده است.
انجمن پسته معتقد است محصول سال جاري کشورچيزي در حدود٢٣٥هزارتن است. يعني در سال محصولي جديد ایران می تواند 240 هزار تن پسته را روانه بازارهای داخلی و جهانی کند.
برآوردها نشان می دهد آمریکا امسال توان تولید٢٧٠ هزار تن پسته را دارد که بااحتساب ١١٠هزارتن باقيمانده محصول گذشته جمعا٣٨٠هزارتن خواهدشد.بنابراين در مجموع تولید ایران وامريكاوبااحتساب انباشت محصول هر دو کشور به عدد 620 هزار تن خواهد رسید که احتمالا نسبت به سال قبل حدود 30 هزار تن کاهش خواهد یافت.
باتوجه به اين كه بازيگران اصلي بازار پسته دردنيا،ايران وآمريكا هستند و باعنايت به این پیش بینی ها، به اين نتيجه مي رسيم كه درزمینه فروش وصادرات در سال پيش رونگراني چنداني نخواهیم داشت و تنها نيازمند مديريت صحيح وحضورهوشمندانه درداخل وخارج هستيم.
عرضه تدريجي و مستمرازطرف توليد كنندگان مي تواند در روند آرامش وثبات قيمت نقش به سزايي داشته باشد.
مديريت عرضه محصول دربازارهاي داخلي وخارجي وچگونگي عملكرد صادركنندگان درعرصه رقابت با آمريكا براي ما مهم و تعیین کننده است كه بايد تا قبل ازبرداشت محصول امسال به پيش نيازهاي آن بپردازیم.
تامين نقدينگي مناسب به خصوص درابتداي فصل مي تواند درايجاد توازن درعرصه داخل وخارج و مديريت بازارنقش به سزايي ايفا کند.
آن چه درنشست ستاد پسته به آن پرداخته وتاكيد شد، پيش بيني جذب منابع مالي ازطريق بانكهاو صندوق توسعه ملي است كه بخشي ازآن محقق وبخش ديگري در نشست های آتی با صندوق توسعه ملي وبعضي ازبانكها دنبال خواهدشد.
هم چنين تاكيد شد چنانچه روال منطقي وقابل قبولي دربورس پسته اتخاذ شود اين نهاد نيز درسال جاري مي تواند درمتوازن کردن عرضه و تقاضا و ثبات قيمتها نقش مهمي ايفا کند. دراين ارتباط نيز تصویب شد طي روزهاي آینده جلساتی تشكيل ودراين زمينه راهكارهاي مناسب وعملي اتخاذ شود.
@mohsenjalalpour
پاداش تعامل مثبت
تنفیذ و تحلیف به پایان رسید.ترجیعبند هر دو مراسم،اهميت دادن به «ساماندهي اقتصاد» و «بهبود مناسبات» و «تعامل گسترده با جهان» بود. هم رهبری توصیه کردند و هم رئیس جمهوری بر آن صحه گذاشتند.با این توصیه و این تأکید، دولت دوازدهم میتواند آغاز یک فصل جدید باشد. فصلی مهم و تعیین کننده.
مسأله ساده است اما تصمیمهای سخت میخواهد. اقتصادایران مشکل اشتغال دارد. این مشکل در حال تبدیل شدن به یک مساله اجتماعی و امنیتی است. برای ایجاد شغل نیاز به سرمایهگذاری و بازارگشایی داریم. اما به دلیل نامناسب بودن فضای کسبوکار و عدم اطمینان بخش خصوصی، نه میتوانیم این سرمایه را از داخل تامین کنیم ونه توليدمان قدرت رقابت دربازارهاي جهاني را دارد. باید نگاه به بیرون داشته باشیم.برخی میگویند 50 میلیارد دلار و برخی معتقدند به 100 میلیارد دلار سرمایه نیاز داریم. فرقی نمیکند. مهم این است که فضا و امنیت لازم را برای ورود حتی یک دلار فراهم کنیم.
اقتصاد ما با تکیه بر داشتههای فعلی خود، توان ایجاد تحرک را ندارد. عوامل درونی اقتصاد ایران، توان اثرگذاری بیش از این را بر رشد اقتصادی ندارند.مشخص است که به عارضه کم تقاضایی در داخل وناتوانی در رقابت بازارهای جهانی دچار شده ایم. تولید میکنیم و در انبارها میخوابانیم و قدرت صادرات هم نداریم.طرفه آنکه از میان 20 اقتصاد بزرگتر جهان، تنها اقتصادی هستیم که به بازارهای جهانی نپیوستهایم.تنها اقتصاد بزرگي هستيم كه هنوز تكليفمان را با WTO روشن نكردهايم.
حداقل پاداشی که «تعامل مثبت» برایمان دارد،صادرات به کشورهای همسایه است.همسایگان ما 300 میلیون نفرند.بازاری 300 میلیون نفری که میتواند اقتصاد ما را تکان دهد.
اظهارات رئیسجمهوری در مراسم تنفیذ و تحلیف امیدوار کننده بود. توصیه رهبری به تعامل گسترده با جهان خیلی مهم است .رئيس جمهور روحانی هم به درستی بر آن تأکید دارد اما واقعیت این است که هنوز بخشهایی از نیروهای سیاسی جامعه، ظرفیت چنین تحولی را ندارند. اصلا ما نمیدانیم تعامل خوب با دنیا چگونه تعاملی است. درحال حاضر هیچ اجماعی درباره این مساله که برونگرایی دقیقا چگونه سیاستی است وجود ندارد. عدهای برونگرایی و تعامل مثبت با جهان را راه نجات و عدهای آن را راه نفوذ میدانند. باید یک بار برای همیشه در این باره چارچوبهای مشخصی ترسیم شود.با گفتن و تأکید کردن،چیزی درست نمی شود.
@mohsenjalalpour
نامه بی پاسخ
بنیانگذار کفش ملی، هرچند از ایران رفته و در لندن کسب و کار دیگری راهاندازی کرده بود، اما تا هفت ماه پیش از مرگ درصدد آن بود که دوباره کفش ملی را زنده کند.
او خطاب به علی سعید لو معاون اجرایی محمود احمدی نژاد نوشته بود:
✍️«سرور بزرگوارم، جناب آقای علی سعیدلو، با تقدیم مراتب ارادت و اخلاص، بنده رحیم ایروانی موسس گروه صنعتی کفش ملی در اسماعیلآباد جاده قدیم کرج که در آنجا بیش از ۳۴ کارخانه و در ایران ۴۳۰ فروشگاه کفش ملی تاسیس کردهام که حتماً جنابعالی مسبوق هستید، اینک آواره در انگلیس هستم. اکنون که برنامه مهم جناب آقای رئیس جمهور ایجاد کار است، پیشنهاد میکنم طی تصویبنامهای کارخانجات بنده را مرجوع دارند، در این صورت حداقل طی سه سال 10 هزار کارگر و کارمند استخدام خواهم کرد. از حضور جنابعالی که همیشه اهل حساب و کتاب بوده و هستید، استدعا دارم در این مورد با جناب آقای وزیر صنایع مذاکره فرمایید و اطلاع دهید که فوراً برای ادای توضیحات بیشتر به حضورتان شرفیاب شوم. بنده فعلاً در لندن انگلیس هستم و چنانچه اوامری باشد با کمال افتخار در اختیار جنابعالی خواهم بود. به حضور مبارک پیشنهاد میکنم که اگر شغل دولتی میل ندارید، ریاست گروه صنعتی ملی را قبول بفرمایید، خود بنده معاون سرکار خواهم شد.»
آقای ایروانی این نامه را برای علی سعیدلو ارسال کرد، اما هیچ گاه جوابی دریافت نکرد و هفت ماه پس از آن، در روز دوازدهم اسفند سال 1384، در حسرت روشن کردن دوباره چراغ کفش ملی درگذشت.
منبع: هفته نامه تجارت فردا- شماره 132-
@tejaratefarda
دولت آینده در دو سناریو
در سرمقاله امروز دنیای اقتصاد،دغدغه هایم را درباره تشکیل دولت آینده مطرح کرده ام:👇
ناظران و تحلیلگران درباره مهمترین ابرچالشهای اقتصاد ایران اتفاق نظر دارند. ممکناست درباره شیوه حل ابرچالشها یا تقدم و تاخر آنها اختلافنظر وجود داشته باشد؛ اما تقریبا همه متفقالقول هستند که اقتصاد ایران 6 تا 10 ابرچالش جدی دارد که ظرفیت بحرانسازی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارند. ناظران اقتصادی همینطور بر این باورند که به تعویق انداختن حلوفصل مشکلات اقتصادی، بسیار زیانبار خواهد بود.به این دلیل که ابرچالشهای اقتصادی از نقطهای به بعد دیگر راهحل اقتصادی ندارند و تبدیل به مشکلات اجتماعی، سیاسی و امنیتی میشوند.
همه افرادی که در انتخابات اخیر ریاستجمهوری مشارکت کردند، از دولت انتظار حلوفصل مشکلات اقتصادی را دارند و ممکن است برای آنها که انتخابات را به مثابه یک فرصت مهم برای بهبود اوضاع کشور میدانند، واگرایی و تشدید دعواهای سیاسی در این شرایط حساس، به سرخوردگی اجتماعی و سیاسی تبدیل شود. شواهد اما نشان میدهد در آستانه معرفی کابینه به مجلس، تنشهای سیاسی در اثر سهمخواهی جریانهای پیدا و پنهان به اوج رسیده و پیامهای امیدوارکنندهای به گوش نمیرسد.
موضوع این است که در انتخابات اخیر، حلوفصل ابرچالشهای نگرانکننده کشور، دستمایه رقابتهای انتخاباتی بوده و رای افراد براساس بینش مردم نسبت به توانایی نامزدها در گذار از وضع موجود به صندوق ریخته شده، اما اکنون که موعد چیدمان کابینهای کارآمد با ماموریت مهار بحرانها فرارسیده، گروههای سیاسی از طیفهای مختلف، رئیسجمهوری منتخب را تحت فشار گذاشتهاند.
با وجود فشارهای روزافزون و تشدید اختلافات سیاسی، اکنون دو سناریو برای دولت آینده قابل تصور است. در سناریوی اول، مجموعه بازیگران عرصه سیاست و حتی خود رئیسجمهور این واقعیت را میپذیرند که کشور در شرایط حساسی قرار دارد و ضرورت دارد که در چیدمان کابینه از نیروهای متخصص و تکنوکرات استفاده شود. یعنی حلوفصل ابرچالشهای بزرگ بهعنوان هدف اصلی چیدمان کابینه قرار میگیرد و اجماع اصلی بر گذار از وضع موجود شکل خواهد گرفت.
در سناریوی دوم، هدف اصلی، حل وفصل ابرچالشها نیست و تامین نظر گروههای سیاسی (همسو و غیرهمسو) در اولویت قرار دارد و فشارها و لابیهای پیدا و پنهان تا آنجا ادامه پیدا میکند که رضایتخاطر گروههای سیاسی جلب شود. اگر حلوفصل بحرانهای بزرگ پیشرو، ماموریت اصلی دولت آینده شناخته شود، قاعدتا باید کابینهای متخصص و تکنوکرات شکل گیرد؛ در غیر این صورت، دولتی خواهیم داشت که در خوشبینانهترین حالت میتواند وضع موجود را حفظ کند.
ناظران و تحلیلگران اقتصادی معتقدند باید شرایطی فراهم شود تا کابینهای کارآمد با هدفگذاری دقیق برای حل بحرانهای پیشرو شکل گیرد. در این صورت، نیاز به اجماع و همگرایی همه جریانهای موثر سیاسی برای حل مشکلات بزرگ کشور احساس میشود و قاعدتا چنین کابینهای میتواند فراجناحی هم باشد. اما اگر کابینه با فشارهای مضاعف پیدا و پنهان جریانهای سیاسی همسو و غیرهمسو شکل گیرد و حلوفصل بحرانهای پیشرو، تحتالشعاع سهمخواهی سیاستمداران یا دوستیها و رفاقتهای سیاسی آنها قرار گیرد، آنچه پس از چهار سال دیگر به جا خواهد ماند، تنها افسوس و نگرانی از بحرانهای آینده خواهد بود. بحرانهایی که قاعدتا نه در حیطه اقتصاد قابلیت حلوفصل دارند و نه سیاستمداران میتوانند عواقب آنها را کنترل کنند.
متن کامل در روزنامه دنیای اقتصاد: 👇
https://goo.gl/D3MGMu
@mohsenjalalpour
دارايي آدم ها
در و دیوارهای اتاقش پر بود از عکس بزرگان.محمدرضا شجریان،اصغر فرهادی،بهروز وثوقی،محمود خیامی،محمد بهمنبیگی،آیتالله طالقانی،ناصر حجازی و خیلیهای دیگر.سن و سالی داشت و راستش تعجب کردم که چرا مثل جوانها،عکس آدمهای مشهور را به در ودیوار دفتر کارش زده است. کنجکاویام را پنهان نکردم و پرسیدم.
گفت: همه دنیای من همینها هستند.
مرد تاجری که در یکی از قدیمیترین ساختمانهای تهران دفتر داشت،طوری درباره دهها قابعکس دفترش سخن میگفت که برایم عجیب بود.
پرسیدم این عکسها چه حسی به تو میدهند؟ گفت: هیچ چیز به اندازه اینکه به ایرانی بودنم افتخار کنم برایم ارزشمند نیست و خیلی خوشحالم که با این آدمهای بزرگ هم دورهام.
درست بالای سرش، عکسی رنگی از یک خانم موکوتاه با چشمهای آبی در قابی بزرگ، میان انبوهی عکس سیاه و سفید روی دیوار خودنمایی میکرد. با دقت که نگاه میکردی،متوجه تمایز این قاب با بقیه میشدی. آنروزها مریم میرزاخانی تازه جایزه فیلدز را برده بود و شاید پیش از آن، خیلیها او را نمیشناختند. پرسیدم این خانم چرا؟ گفت: بدون شک او نابغه است. مهمترین جایزه ریاضیات را برده و در بهترین دانشگاههای جهان درس میدهد.آرزو دارم نوهام مثل او شود.
آنروز وقتی دفتر تاجر کهنهکار را ترک میکردم،پیش خودم گفتم دارایی آدمها فقط خانه و ماشین و زمین و ملک نیست.همین آدمهای بزرگ بخشی از داراییهای ما هستند.
مریم میرزاخانی در میان ناباوری همه ما درگذشت. جامعه ایران یکی از ارزندهترین دارایی هایش را از دست داد.
او رفت اما این زخم کهنه دوباره سر باز کرد.اینکه چرا با او و هزاران نخبه نظیر او مهربان نبودهایم؟ مریم میتوانست در کشور خودش زندگی کند. مگر این بانوی معصوم چه چیزی میخواست؟ آن چشمهای آبی چه در سر داشتند؟ مریم یکی از عاشقترین آدم های زمانهاش بود.ساده بود و بی پیرایه و چه میشد اگر همین اطراف،رؤیاهایش را با فرزندان ما قسمت میکرد.چه میشد اگر میان این همه هیاهو،به بزرگیاش میدان میدادیم؟
ما را چه میشود؟ چرا همیشه علامت خروج را نشان میدهیم؟چند کشور را میتوانیم مثال بزنیم که به این سادگی مسیر مهاجرت نخبگانش را هموار کرده باشد؟ زیان روحی و روانی و اقتصادی جامعه از مهاجرت این همه نخبه چقدر است؟
هرچند اعداد و ارقام متناقضی از تعداد مهاجران نخبه ايراني درديگر نقاط دنيا ارائه شده اما با توجه به جایگاه شایسته بسیاری از ایرانیان خارج از کشور، به خوبي ميتوان دريافت چه ثروت مادي و معنوي عظيمي از كشورمان در ديگر نقاط جهان توزيع شدهاست.
اما سؤال مهم این است که چرا بسياري از جوانان نخبه ایرانی عزم مهاجرت كرده و زندگي دور از وطن را بر ميگزينند؟
شايد دم دستیترین پاسخ این باشد که آنها به دنبال رفاه یا شاید آزادی بیشتر،ترک وطن کردهاند. . اما براي من كه با خیلی از مهاجران نخبه ایرانی از نزديك صحبت كردهام،دلیل دیگری هم وجود دارد.
خیلی از جوانان ما ایران را ترک میکنند چون امکان سرمایهگذاری و برنامهریزی بلند مدت ندارند.خیلیها ایران را ترک میکنند چون فضای کسب وکار را عادلانه و شفاف نمیبینند. خیلیها ایران را ترک میکنند چون حوصله این همه دعوای سیاسی و بیاطمینانی را ندارند.خیلیها ایران را ترک میکنند چون فضای مساعدی برای شکوفایی توانایی هایشان نمی بینند.
اگربپذيريم نبوغ و استعداد هم ثروت خدادادي است،باید کاری کنیم که انگیزه مهاجرت کاهش پیدا کند. چرا باید جوانان نخبه ما به بهانههای واهی تحت فشار قرار گیرند و ترک وطن کنند؟
در یکی از سفرهایم به اروپا، دوساعت پای صحبتهای یکی از همین نخبگان نشستم.او که جذب یکی از شرکتهای بزرگ اروپایی شده و برای خودش شهرتی به هم زده بود،آرزو داشت به ایران بازگردد. پرسیدم در چه صورتی حاضری به کشور برگردی؟ گفت: فقط میخواهم سالم و شفاف در فضای رقابتی کار کنم.نمیخواهم برای کاری که میکنم،از همه مجوز بگیرم و به همه رشوه بدهم.
صدای پیرمردی که تصویر مریم میرزاخانی را به دیوار زده بود،هنوز در گوشم میپیچد.وقتی داشتم خداحافظی میکردم گفت: تو که دستت میرسد،کاری کن.کاری کن بچههای خوب ما به وطن بازگردند. و من به دست هاي خالي ام نگاه مي كنم و از آن چشم هاي اقيانوسي خجالت مي كشم.
@mohsenjalalpour
آيا از دعواهاي سياسي خسته شده ايد؟
ایران اسلامی بیش از هرزمانی به همدلی آحاد جامعه ،اتحاد جریانهای مختلف و کنارگذاشتن دعواها و اختلافات سیاسی نیاز دارد.
در حالی که خطرات داخلی و بیرونی زیادی متوجه کشور عزیزمان ایران است،سیاستمداران همچنان بر طبل دعوا و اختلافات سیاسی میکوبند.
ایران،امروز در معرض دهها چالش بزرگ داخلی و خارجی قرار دارد. در هیچ دورهای این قدر مشکلات کشورمان پرتعداد،عمیق و همزمان نبودهاست.
همزمانی و درهمآمیزی مشکلات کوچک و بزرگ داخلی در کنار تهدیدهای بیرونی،اهمیت وفاق و همدلی آحاد جامعه ایرانی را صد چندان کردهاست. سیاستمدارانی که خود این وضع را به وجود آوردهاند،اکنون نمیخواهند شرایط حساس کشور را درک کنند.
مشكلات فراوان فعلي نشان مي دهد؛ آنها نه تنها باری از روی دوش کشور برنداشتهاند که با تشدید اختلافات و دعواهای بیهوده،مدام بر مشکلات و چالشهای کشور می افزایند.
اینروزها به روشهای مختلف میشود صدای مردم نگران را شنید. مردمی که نگران کشور،دین و انقلاب خود هستند.مردمی که نمیتوانند نگرانی خود را از نابودی اخلاق، ويراني جنگلها،تنشهای آبی،بیکاری جوانان،گونههای در حال انقراض،رکود اقتصادی،نظام بازنشستگی،بحران بانکی و دهها مشکل کوچک و بزرگ دیگر پنهان کنند.
مردم میگویند حل و فصل مشکلات کشور میان دعوای سیاستمداران به فراموشی سپرده شده و ظاهرا هیچ کس به فکر چاره اندیشی برای چالشهای موجود نیست.
در این فضای سیاستزده و پر از سوء تفاهم که هیچ صدایی جز صدای سیاستمداران شنیده نمیشود،میخواهم به نخبگان،فعالان سیاسی و اقتصادی،کنشگران،روشنفکران،روزنامهنگاران و هنرمندان کشورم پیشنهاد کنم،همه با هم در یک پویش اجتماعی، وفاق و همدلی را فریاد کنیم.
ما به طور جدی نیازمند شکل گیری کمپینی برای #وفاق و #پایان_دعواهای_سیاسی و #تمرکز_بر_حل_مشکلات هستیم.
اگر از دعواهای سیاسی و اختلافات بیهوده و دنباله دار سیاستمداران خسته شدهاید. اگر نگران آینده کشور هستید و اگر فکر میکنید مشکلات اساسی کشور میان دعواهای سیاستمداران گم شده، هرجایی که هستید،وفاق را فریاد بزنید.در شبکههای اجتماعی از سیاستمداران بخواهید دعواهای بیهوده را تمام کنند و برای توسعه و آبادانی کشور آستینها را بالا بزنند .
هشتگ #پویش_وفاق می تواند حلقه اشتراک همه آنهایی باشد که نگران امروز و فردا و فرداهای کشور هستند.
@mohsenjalalpour
گزارش یک اشکال
🔺بخشی از یادداشتی که در شماره امروز دنیای اقتصاد منتشر شده است:
📌 در چهار سال گذشته، سپردهگذاری در بانکها جزو سودآورترین فعالیتهای اقتصادی در کشور بوده است. بازدهی بالای سپردهسپاری در بانکها انگیزه و رغبت سرمایهگذاری در دیگر بخشهای اقتصاد ایران را گرفته است. بالا بودن نرخ سود نه فقط برای کل اقتصاد کشور که برای نظام بانکی هم مشکلات زیادی ایجاد کردهاست.
📌 برای خیلیها گفتن این جمله که «شورای پول و اعتبار باید نرخ سود را کاهش دهد» خیلی ساده است، اما چرا این سیاست در گذشته اشتباه بوده و در شرایط فعلی هم امکانپذیر نیست؟ به این دلیل که به محض کاهش نرخها، دوباره رقابت منفی میان بانکها و موسسههای موجود تشدید میشود. روی کاغذ، مصوبه شورای پول و اعتبار اجرا میشود اما در عالم واقعیت، بازیگران بازار پول، به رقابت منفی و بازی پانزی ادامه میدهند. در یک دهه گذشته، بخش بزرگی از نظام بانکی ایران درگیر بازی پانزی بوده است؛ یعنی با دادن سودهای غیرمتعارف، سعی در به دام انداختن مشتریان جدید داشته و با جذب سپردههای جدید، به تعهدات قدیمی پاسخ داده است. سردمدار این بازی مجرمانه، موسسههای مالی و اعتباری غیرمجاز بودهاند.
📌 اخیرا بانک مرکزی فشار زیادی به موسسههای غیرمجاز وارد کرده است. این فشارها تا امروز برای اقتصاد ایران کم هزینه نداشته و نگرانی درباره احتمال وقوع هراس بانکی را تشدید کرده اما در نهایت، گامی مثبت برای قانونمند کردن بازار پول بوده است.
📌 بانکها در سال های گذشته وارد رقابت منفي شدند و براي آنكه نقدینگی موجود را در سیستم خود حفظ کنند، تلاش كردند به سپردهگذاران سود بيشتري پرداخت كنند. به اين ترتيب درحاليكه درآمد بانكها كاهش يافت، بر هزينههاي آنها بهشدت افزوده شد. اکنون بانک مرکزی بهدرستی جراحی در اقتصاد کشور را از نظام بانکی و از موسسههای غیرمجاز آغاز کرده و قصد دارد برای توقف رقابت منفی در بازار پول به بازیگران بد کارت قرمز نشان دهد و آنها را از زمین بازی خارج کند.
📌یک موسسه مالی و اعتباری که ریشه و اعتباری نداشته باشد برای جذب سپردههای مردمی حاضر است هر ریسکی را قبول کند و در نتیجه همواره آماده بالا بردن نرخ سود سپرده است. وقتی سود سپرده را بالا ببرد، عملا بانکهای خوب را هم در معرض رقابتی ناسالم قرار میدهد. در شرایط رقابت ناسالم، منابع به سمت نرخهای بالاتر کوچ میکند. بانک بد هر طور رفتار کند، بانکهای خوب را هم بهدنبال خود میکشد. این چرخه باعث شده نرخ سود به سمت پایین گرایش پیدا نکند.
📌حتی اگر تصور کنیم فشار بانک مرکزی به موسسههای غیرمجاز منجر به حاشیههای بسیار بزرگ شود، باید سیاستگذار پولی را تشویق به ادامه این فشارها کنیم. درصورتیکه بانک مرکزی زیر بار فشارهای سیاسی شانه خم نکند و از «تصمیم سخت» پشیمان نشود، میتوانیم بگوییم اصلاحات در نظام بانکی در دولت دوازدهم تداوم خواهد داشت و به نقطه امیدوارکنندهای خواهد رسید.
🔺متن کامل را این جا بخوانید:👇
https://goo.gl/wVHmcw
@mohsenjalalpour
سواحل شمال جای سوزن انداختن نیست.چرا همه سمت شمال می روند؟ یادداشتی در این باره نوشته ام. 👇
Читать полностью…پیام حمله موشکی ایران به تروریست ها چیست؟
شلیک چهار موشک ذوالفقار به مقر تروریست های داعش در دیرالزور،تنها یک مانور نظامی نبود.این عملیات، چند اثر و چند پیام مهم با خود دارد. ابتدا به آثار احتمالی اش می پردازم:
📌اول اینکه: احتمالا جوسازی علیه ایران افزایش پیدا میکند. ممکن است عدهای بگویند دیدید؟ گفته بودیم ایران فعالیت موشکی دارد،این هم نشانهاش.ایرادی ندارد، به هزینهاش میارزد.
📌دوم اینکه: در منطقه و حتی فراسوی منطقه،همه متوجه میشوند که ایران اهل شوخي نيست. شلیک این موشک ها نشان داد نباید زیاد با ایران شوخی کنند.
📌سوم اینکه: چنانچه متن و حاشیه این عملیات کنترل شود، از اين پس ایران در ذهن دولتها و مردم منطقه مقتدر تر جلوه خواهد داشت.
📌چهارم اینکه : این عملیات، بازی مخالفان و دشمنان ایران را در منطقه به هم زد و نشان داد ایرانی که به بهترین شکل مذاکره میکند، هروقت لازم باشد،شلیک هم میکند. مخالفان مجبورند شیوه بازی را تغییر دهند.
🔹اما این عملیات چند پیام ویژه هم داشت:
📌اول این که: پاسخ قاطعی بر رجز خوانی چند ماه گذشته علیه جمهوری اسلامی ایران بود.
📌دوم این که: قدرت نظامی و تکنولوژیکی ایران را به رخ کشید.
📌سوم این که : تقویت کننده غرور ملی بود.به گونهای که خیلی از کنش گران سیاسی با دیدگاه های مختلف،اقتدار موشکی ایران و اقدام به موقع در شلیک را ستودند.
📌چهارم این که : پاسخ كوبنده اي به خریدهای تسلیحاتی برخی کشورها بودونشان دادايران در ساخت و داشتن تسليحات مدرن چيزي كم ندارد.
📌پنجم اینکه: نشان داد ایران نه تنها دراستفاده از راه حل های دیپلماتیک که دراستفاده از ابزارهای نظامی هم در منطقه سرآمد است.
📌در نهایت اینکه: دیگ خاورمیانه در حال جوشش است. شاید در هیچ جای جهان به اندازه خاورمیانه،حاکم کمخرد وجود نداشته باشد.در چنین منطقه پرخطری، گاهی لازم است با مذاکره و گفت وگو از منافع ملی دفاع کرد و گاهی باید نوک موشک را نشان داد. در دنیای پرتهدید امروز، گاهی نشان دادن موشک آماده به شلیک،از برافراشتن هزاران پرچم سفید، صلح آفرینتر است.
@mohsenjalalpour