🔸جهت انتقادات،پیشنهادات وهمکاری: 👤 @admynchannel 🔸پاسخ به سؤالات متداول (پشتیبان کانال) : 👤t.me/mostafamalekiian 🔸صفحه اینستگرام: instagram.com/mostafamalekian_official/ 🔹کانال ناقد: @naghedchannel
🔶مشق ترجمه
🔸مقابلهٔ جملهبهجملهٔ ترجمههای استاد ملکیان با متن انگلیسی
🔹فایل شمارهٔ ۲: خودشناسی
🔺کاری از: روحالله سلیمانیپور (کانال: @soleimanipur)
@mostafamalekian
🔺تفاوت ايمان ، قبول و فهم در مواجهه با قرآن
🔹در قرآن اينکه به بعضى از قرآن ايمان بياوريم و به بعضى ديگر آن ايمان نياوريم توبيخ شده است.
🔹به آن دسته از آيات قرآن که فهم و قبول کرده ايم ، بايد التزام عملى و نظرى داشته باشيم ولى ممکن است ما على رغم اهتمام و توجه مان به قرآن ، بعضى از آيات آن را نفهميم و يا برايمان قابل قبول نباشد ، اين دسته از آيات بايد هم چنان مورد توجه ما باشد. آنچه قرآن تخطئه مى کند اين است که آيات قرآن را دست کم بگيريم و مورد توجه مان نباشد.
استاد مصطفى ملکيان
@mostafamalekian
☘️☘️اهداف زندگی از نظر اگزیستانسیالیستها
🔹به نظر فیلسوفان اگزیستانسیالیست، اگر شما یک انسان عادی و متعارف باشید و از یک درونبینی خوبی هم نسبت به خودتان برخوردار باشید، آن وقت می بینید که هرکاری که انجام میدهید، برای این است که به سه چیز برسید:
1) به یک لذت جسمانی برسید.
2) به ثروت برسید.
3) به حیثیت اجتماعی برسید.
🔹به نظر فیلسوفان اگزیستانسیالیست حتی انسان های متدینی را هم که برای بهشت وجهنم کار می کنند هم مشمول همین حکم هستند. در طول تاریخ هم از سوی فیلسوفان و هم از سوی ادیان و مذاهب انتقادات متعددی ایراد شده است. تمامی این انتقادها تحث سه انتقاد عمده قابل اندراج است:
1️⃣انتقاد در ناحیه کسب این سه ارزش است.
🔻انتقادی که از ناحیه کسب این سه ارزش شده، چنین است که ای انسان متعارف، تو به دنبال چیزهایی می روی که فراهم کردن این چیزها به علل و عوامل بسیار متعدد و متکثری بستگی دارد که بیشتر این علل و عوامل از ناحیه قدرت و اختیار تو بیرون است. یعنی هر سه این ارزشها برای آنکه در دسترس تو قرار بگیرند به علل و عوامل بسیار بسیار متعددی بستگی دارند و اگر این علل و عوامل را محاسبه کنی می بینی که که اکثریت قریب به اتفاق این علل و عوامل از اختیار ما بیرون هستند. پس ای انسان متعارف، تو به دنبال چیزی میروی که با تلاش فردی قابل اکتساب نیست.مثلاً کسی که به واسطه زیبایی تن و اندامش شهرت پیدا می کند و از این ناحیه به ثروت و لذات عظیمی هم می رسد اما این زیبایی با اراده و اختیار آدم نیست.مثلا کسی که شم اقتصادی سرشناسی دارد، این شم اقتصادی هم اکتسابی نیست.
2️⃣انتقاد در ناحیه حفظ این سه ارزش است.
🔻مشکل دوم در ناحیه حفظ این ارزش است. حال اگر علل و عوامل دست به دست هم دهند و تو به این سه مطلوب نیز رسیدی.مثلا خوش اندام به دنیا آمدی و از این راه به ثروت و حیثیت اجتماعی رسیدی. اما باز حفظ این ارزش ها در اختیار تو نیست. به تعبیر سعدی:
((نه به جمال غره بشو و نه به ثروت که جمال را تبی ببرد و ثروت را دزدی))پس حفظ و حراست این سه چیز هم باز به عواملی خارج از اختیار ما بستگی دارد.
3️⃣انتقاد سوم در ناحیه روگردانی از این سه ارزش است.
🔻حال فرض میکنیم کسب این سه چیز نیز در اختیار انسان میبود و حفظ آنها هم در اختیار آدمی میبود اما در اینجا مساله دیگری پیش می آید و آن این است که رسیدن به ثروت و لذات جسمانی و حیثیت اجتماعی انتها و توقفی ندارد که مثلاً وقتی شما به آن مقدار رسیدید بگویید مقصود حاصل شده است. در هر سطحی از این سه امر باشید، درجه بالاتری متصور است که این مساله دو تالی فاسد دارد:
اولا آهسته آهسته آن سطحی که در آن قرار دارید، طراوت و مرغوبیت خودش را از دست میدهد.
دوماٌ سطحی که در آن قرار دارم، مقدمه ای برای رسیدن به سطح بعدی می شود. یعنی دو حالت خستگی و عطش به هنگام رسیدن این سه چیز در انسان خواهد بود.
🌷🌷 مصطفی ملکیان،جزوه اگزیستانسیالیسم
@mostafamalekian
🔻اهتمام به متون مقدس متوقف بر فهم و قبول آنها نيست!
مى شود کسى با اينکه استدلالى به سود سخن متون مقدس مثل قرآن ندارد ،هم چنان به آن توجه داشته باشد. عرفاى مسيحى و مسلمان مى گويند اهتمام به متون مقدس ولو فهمى هم حاصل نشود ، قابل توصيه است.
🔷 استاد مصطفى ملکيان
@mostafamalekian
👇👇
🔊پادکست
عنوان: فضیلتِ سادگی...
🔸استاد ملکیان
▪️اجرا:سعید الیف
@rahi_be_rahaei
🔻
@mostafamalekian
⭕️قسمتی از سخنرانی مصطفی ملکیان در رونمایی از کتاب «این ترانه بوی نان نمی دهد»
دهمین سالگرد درگذشت قیصر امینپور
شهر کتاب -7 آبان 1396
@mostafamalekian
⭕️آمادگي معنوي
🔹انسان آماده را نه داراييهايش گرفتار و گرانبار مي كند،نه تصوير و تصوّري كه از خود دارد،و نه مقولات پيشيني كه انسانهاي ديگر بايد با آنها سازگار آيند.
روحيّه ي انتزاع و روحيّه ي تملّك نخستين سنگ بناهاي مَحْبَسي اند كه "من" براي خود مي سازد.براي اينكه رويكردهايي عيني و ملموسي به هستي داشته باشيم بايد راههايي كه "من" بتواند از آن راهها از حَبْسي كه بر خود تحميل كرده بگريزد و به ساحتِ ارتباطاتِ كاملاً "انساني"در آيد.
نخستين چيزي كه براي اين قبيل ارتباطات مورد حاجت است همان است كه مارسل "آمادگي معنوي" مي خواند.
🔹شايد سرراستترين راه فهم[معناي]آمادگي اين باشد كه به ضدّ آن عطف توجّه كنيم.انساني كه آماده نيست دلي گرفتار و گرانبار دارد.دلمشغولي وي ممكن است به صورتِ اشتغالِ خاطر به حال و روز و كار و بارِ بدنش،به سلامت روحي و معنوي اش،به اعتبار و حيثيّت اش يا به قدرتش در آيد؛ولي به هر صورتي كه درآيد،كاري مي كند كه او آماده نباشد و خود را در طبق اخلاص ننهد و با ديگران حشر و نشر نداشته باشد.او در حلقه ي كوچكِ تجاربِ خصوصيِ خود محصور مي ماند و درباره ي ديگران فقط بر اساسِ چند و چون سازگار آمدنشان با هويٰ و هوسها و طرح و برنامه هاي پيش انديشيده ي خودش داوري مي كند.زندگي را انساني كه آماده نيست همچون حساب بانكي محدودي تصوّر مي كند كه اگر بناست تا آخر عمر باقي باشد بايد عاقلانه و مصلحت انديشانه حفظش كرد. [چنين كسي معتقد است كه] چون فقط سرمايه ي عاطفي و جسماني محدودي در اختيار هست،بايد درباره ي نحوه ي خرج كردنش حساب و كتاب داشت و همه ي درخواستهايي را كه مانده ي حساب را به حدّ نا معقولي كاهش مي دهند ردّ كرد؛به هدر دادن عشق، يعني فداكاري و ايثار ،سياست غير عاقلانه اي است كه ممكن است به ورشكستگي بينجامد.زندگي دارايي اي است كه كسي كه آماده نيست احتكارش مي كند.
🔹نتيجه ي اين آماده نبودن "نوميدي" است.چون اندوخته ها و سرمايه ي "من"حدّ و مرز قوّت و قدرت هر كس را تعيين مي كنند.وقتي كه اين سرمايه و اندوخته ها تمام شوند و چيزي نَمانَد ديگر اميدي در كار نيست.احتكار اندوخته ها نتيجه ي طرز تلقّي اي است كه حدّ و مرز امورِ مقدور و مَيْسور را محاسبه كرده است.بر عكس،كسي را كه زنده ي اميد است حضورِ هستي،كه همان "اصل پايانناپذيري"است،قويدل و با نشاط مي دارد.
🔹انسان آماده را نه داراييهايش گرفتار و گرانبار مي كند،نه تصوير و تصوّري كه از خود دارد،و نه مقولات پيشيني كه انسانهاي ديگر بايد با آنها سازگار آيند.از اين رو توانايي آن دارد كه به خواستي كه ديگران از وي دارد گوش بسپارد و آن را اجابت كند.اين گشودگي هرگز استعدادي تضمين شده نيست،بلكه فتح و غلبه اي است كه بايد مُدام در طَلَبش جدّ و جهد داشت.انسان آماده بايد پيوسته در كارِ نبرد با نيروهايي باشد كه در درون خود او و در محيط پيرامونش او را به اتّخاذِ موضع وجوهِ فردِ خود بسنده بر مي انگيزند.انسان آماده خود را در طبق اخلاص مي نهد و در اين كارش نوعي گشاده دستي و بيقيدي هم هست.اين بيقيدي شاهدي بر فقدانِ احساسِ مسؤليّت نيست،بلكه نتيجه امتناع اوست از اينكه درباره ي امكانات و نيز محدوده اي كه در آن اميدواري عاقلانه است و عشق مي تواند خلّاق باشد به محاسبه دست يازد.لامحاله،انساني كه مؤمنتر است و خود را بيشتر وقف كرده آماده تر است.آمادگي و وفا ملازمند.
🍁گابريل مارسل ،سم كين،ترجمه:مصطفي ملكيان
@mostafamalekian
⭕️نوشته : تقریر حقیقت و تقلیل مرارت، وجه اخلاقی و تراژیک زندگی روشنفکری
#تألیف
آفتاب /13
@mostafamalekian
سخنرانی مصطفی ملکیان در رونمایی از کتاب «این ترانه بوی نان نمی دهد»نویسنده مهدی فیروزیان
دهمین سالگرد درگذشت قیصر امینپور
شهر کتاب -7 آبان 1396
@mostafamalekian
⭕️معانی عرفان عبارتند از :
1. عقیده به اینکه حقیقت نهایی در باب عالم واقع را نه با تجارب متعارف می توان دریافت و نه با عقل بلکه به آن فقط به مدد تجربه عرفانی یا شهود عرفانی غیر عقلی می توان راه یافت.
2. آموزه ی الهیاتی – مابعدالطبیعی ارتباط و وصال امکانی یا بالقوه ی نفس انسانی با خدا .
3. تجربه غیر عقلی و غیر متعارف از واقعیت همه گیر که از طریق آن «خود» شخص صاحب تجربه در آن واقعیت که معمولا مبداء یا منشاء وجود همه موجودات تلقی می شود ادغام می گردد .
4. تجربه عینیت یا اتحاد تام با همه موجودات یا با واقعیتی عالی تر که در آن، میان فرد صاحب تجربه و امر مورد تجربه تمایزی نیست .
5. تجربه ی وحدت با همه ی موجودات یا با واقعیتی عالی تر که در آن در هر لحظه تجربه ی آگاهی به تمایز میان «خود» فردی که صاحب تجربه است و امر مورد تجربه وجود دارد. فرد به مثابه ی یک مدرک متمایز در برابر «همه» قرار می گیرد . «من»در محضر همه است.
🌂راهی به رهایی،ص334
@mostafamalekian
🔶اهمیت حفظ تجربه ها از نگاه علی ابن ابی طالب علیه السلام
🔹اگر دقت کنید اکثر مشکلاتی که در زندگی پیدا می کنیم به خطر این است که تجاربی را که خودمان داشته ایم یادمان می رود، حفظ نمی کنیم. شاید دقت کرده اید هر شب امتحان می گوییم این امتحان را حالا هر جور شده می دهیم اما از ترم دیگر به بعد درس هر شب را یا می گیریم، و تلنبار نمی کنیم. ولی باز شب امتحان بعد مثل قبل. همه ی زندگی به نظر من همین طور است. اگر دقت کنید کمتر کاری است که ما بگوییم قبلاً نمونه اش را ندیده بودیم و به این دلیل به آن دست زدیم. ولی هم قبلاً آن را کرده بودیم و هم پشیمانی هایش را دیده بودیم و هم تبعاتش را، اما یادمان می رود، حفظ التجارب نداریم. علی ابن ابی طالب اصلاً به عقل به عنوان یک نیروی استدلال گر در کتاب نهج البلاغه اشاره نمی کند. همیشه مرادش از عقل این است و در حکمت شماره ی 211 می فرماید: و من التوفیق حفظ التجربه، توفیق ( یکی از توفیقاتی) که خدا می تواند به انسان بدهد، حفظ التجربه است. حضرت در مقام توصیف عقل می گوید: العقل حفظ التجارب.
🔹عقل یعنی حفظ تجربه ها. این که آدم تجربه های خودش را فراموش نکند. و چون این جور است و این تلقی را دارند، بزرگ ترین دشمن عقل را عجب می دانند. به نظر من این نکته ای است که کسی به آن توجهی پیدا نکرده است، یعنی من تا الان ندیده ام. این که حضرت دائماً عقل را در مقابل عجب می گذارد، به دلیل این است که مرادشان از عقل این است. می دانید چرا عقل بدین معنا در مقابل عجب قرار می گیرد؟ چون عجب و خود برتر بینی گویا به آدم می گوید تو استثنایی. این کار اگر این نتیجه را داشت، در مورد دیگران نداشت. اگر آن نتیجه ی بد را داشت. عجب چنین حالتی به آدم می دهد، این است که حضرت دائماً می گوید بزرگ ترین دشمن عقل و گاهی می گویند بزرگ ترین حسود عقل، عجب است. در حکمت 212 ایشان می فرماید: عجب المرء بنفسه احر حسّاد عقله، این که آدم عجب دارد، یعنی این که فکر می کند از قوانین مستثناست. مثلاً می گوییم ظلم نکن، هر که ظلم کرد، ملکش دوام نکرد. ایشان چون عجب دارد فکر می گند من استثنا هستم و ظلم هم بکنم، ملکم دوام خواهد آورد. حفظ التجارب ندارد. حفظ التجارب یعنی تو یادت بیاید که در تاریخ و زندگی دیگران که معاصر با تواند چه گذشته است. اگر این ها یادت باشد دیگر هیچ وقت خلاف عمل نمی کنی. منتها آدم وقتی خلاف عمل می کند به این خاطر است که یا تجارب گذشته یادش می رود یا عجب می گیرد و فکر می کند استثناست. بله، می دانم که هر که دروغ گفت پشیمان شد، اما شاید دروغ بگوییم ولی پشیمان نشویم. یعنی گویا من مستثنا هستم، مورد استثنایی ام.
🔺درسگفتار معنویت در نهج البلاغه ،ج9
@mostafamalekian
#درسگفتار
⭕️دانلود درسگفتار روش شناسی مطالعات مقایسه ای عرفان
دانشگاه ادیان و مذاهب - سال 88
@mostafamalekian
❓❓فکر میکنید نیاز به معنا،نیاز غلبه بر اضطراب،غلبه بر رنجهای بشری و نیاز به امر قدسی ارتباط در دنیای ما،تنها به وسیله دین پاسخ داده می شود و در جاهای دیگر قابل برطرف کردن نیستند.
🔹پاسخ:در اینجا باید یک جواب دوگانه ای بدهم.اعتقادم بر این است که اگر انسان عمیق نباشد- البته وقتی لفظ عمق را به کار می برم یک مفهوم کیفی به کار برده ام که طبعا مبهم است- اما این سخن لااقل راهنمای عملی هست هر چند مداقه های نظری را ندارد.نظر من این است که اگر انسان عمیق نباشد - و عمق هم که می گویم مرادم فقط عمق ذهنی نیست علاوه بر عمق ذهنی،عمق عاطفی هم مورد توجه ام است-اگر انسان عمیق نباشد،چیزهای دیگری غیر از دین هم می توانند به این نیازهایی که دین متکفل رفع شان است،بپردازند و رفع کنند.مثلا همین جشنها،هیاهوها،کارناوال ها،هیجان ایجاد کردنها،ماجراجوییها و... میتوانند بخشی از کارکردی را که دین برای یک مومن دارد برای یک انسان داشته باشد.اما اگر انسان از این،عمیق تر شد،آن وقت ممکن است که ...
❓❓عمیق تر بودن،یعنی این نیازها را با شدت و حدت بیشتری در وجود خودش حس کند؟
🔹علاوه بر این، استعداد فریب خوردن در انسان هم کمتر باشد،زودباوری آدم کمتر باشد.اگر آدم عمیق بود و کمتر اهل فریب خوردن بود،آن وقت به دین روی میکند.یعنی می بیند که آنها در واقع نیاز را جواب نگفته اند.فقط مثل مسکنهایی بوده اند.من تا اینجا کاملا مصر هستم.از این نظر می گفتم جوابم دوگانه است.
🔹آدم اگر از این هم عمیق تر شد،آن وقت دیگر به دین هم نیازی ندارد.به نظر من یک چیز وجود دارد و آن چیزی است که "دون کیوپیت"در کتاب "دریای ایمان"گفته است.اخیرا کتاب دیگری از او می خواندم که به نظر من تزش در این کتاب درست است.عنوان کتاب "عرفان و پست مدرنیسم" است.ایشان می گوید پست مدرنیسم در واقع چیزی از دین باقی نگذاشته.اما می گوید به نظر من در همین دوران پست مدرنیسم و با همین تفکر پست مدرنیستی حاکمی که روز به روز هم بیشتر حاکم خواهد شد و پیش بینی میشود که در قرن آینده رونق پیدا کند،انسان می تواند اگر هم از دین گذشت،معنویت برایش باقی بماند و مراد او از معنویت تجربه عرفانی است.
🔹یعنی او در این کتاب نشان داده که حصول تجربه عرفانی نیاز به هیچ پیشفرض مابعدطبیعی ندارد و بنابراین اگر پست مدرنیسم همه پیشفرض های مابعدطبیعی شما را از شما گرفته باشد،کما اینکه خیلی از آنها را هم مدرنیسم از ما گرفت،باز هم ممکن است کسی تجربه عرفانی پیدا کند و اگر تجربه عرفانی پیدا کرد،همان آرامشی که انسانها از دین می خواستند،از معنویت پدید می آید(معنویت در اینجا دقیقا به معنای تجربه عرفانی است،چون معنویت معانی دیگری هم دارد)این هم به نظر من محتمل است.
🍎مصطفی ملکیان،دین پژوهی ما و فلسفه های غربی،سال 80
@mostafamalekian
⭕️پیشنهاد نوشتن کتاب بینش دینی به مراتب عمیقتر، اثرگذارتر و جذابتر
🔹اگر به من بگویید میخواهیم انسانهای مؤمن به دین اسلام و شیعه دوازده امامی تربیت کنیم، باز هم میتوانم کاری انجام دهم که بهتر از این شوند؛ همان مسلمان شیعة دوازده امامی که میخواهید، نه اینکه افکار غربیها را مخلوطش کنم.
🔹 یادم است آنوقت این تعبیر را به کار بردم و گفتم اگر از من بخواهید کتاب بینش دینی یا معارف اسلامی بنویسم که کاملاً منطبق با قرآن و روایات دینی باشد، کتابی مینویسم به مراتب عمیقتر، اثرگذارتر و جذابتر از آنچه اکنون نوشته شده و هیچ فکر غربی هم در آن راه نمیدهم. ملتزم هم میشوم که تمام جملات آن سند قرآنی و روایی داشته باشد ولی خیلی بهتر و اثرگذارتر از کتابهای بینش اسلامی و معارف اسلامی کنونی باشد.
▫️گفتگوی شفاهی
@mostafamalekian
🔶مشق ترجمه
🔸مقابلهٔ جملهبهجملهٔ ترجمههای استاد ملکیان با متن انگلیسی
🔹فایل شمارهٔ ۲: خودشناسی
🔺کاری از: روحالله سلیمانیپور (کانال: @soleimanipur)
@mostafamalekian
اگر حسين بن على در زمان ما زنده بود به کدام منکر در جامعه ما اعتراض مى کرد؟
پاسخ استاد ملکيان را بشنويد
@mostafamalekian
👇👇
🔴 معنا و تفسیر شعر «مثال دنیا چون گلخن و تقوی چون حمام» مولانا - دفتر چهارم،آیات 238 تا 256
متن شعر:
شهوت دنیا مثال گلخنست
که ازو حمام تقوی روشنست
لیک قسم متقی زین تون صفاست
زانک در گرمابه است و در نقاست
اغنیا مانندهٔ سرگینکشان
بهر آتش کردن گرمابهبان
اندریشان حرص بنهاده خدا
تا بود گرمابه گرم و با نوا
ترک این تون گوی و در گرمابه ران
ترک تون را عین آن گرمابه دان
هر که در تونست او چون خادمست
مر ورا که صابرست و حازمست
هر که در حمام شد سیمای او
هست پیدا بر رخ زیبای او
تونیان را نیز سیما آشکار
از لباس و از دخان و از غبار
ور نبینی روش بویش را بگیر
بو عصا آمد برای هر ضریر
ور نداری بو در آرش در سخن
از حدیث نو بدان راز کهن
پس بگوید تونیی صاحب ذهب
بیست سله چرک بردم تا به شب
حرص تو چون آتشست اندر جهان
باز کرده هر زبانه صد دهان
پیش عقل این زر چو سرگین ناخوشست
گرچه چون سرگین فروغ آتشست
آفتابی که دم از آتش زند
چرک تر را لایق آتش کند
آفتاب آن سنگ را هم کرد زر
تا بتون حرص افتد صد شرر
آنک گوید مال گرد آوردهام
چیست یعنی چرک چندین بردهام
این سخن گرچه که رسواییفزاست
در میان تونیان زین فخرهاست
که تو شش سله کشیدی تا به شب
من کشیدم بیست سله بی کرب
آنک در تون زاد و پاکی را ندید
بوی مشک آرد برو رنجی پدید
🔻🔻معنا و تفسیر این شعر توسط استاد ملکیان
/channel/arshiv_arshiv/26
▪️منبع : جلسه 4 ترم 3 درسگفتار روان درمانگری در مثنوی ،مؤسسه سروش مولانا
@souroshmolana
🔻
@mostafamalekian
🌷🌷عوامفریبان، خوشایند را بر مصلحت ترجیح میدهند.
🔹من، اگر رئیس جمهور عاشق کشور خودم باشم، سرمایهها و ثروت ملت را برای ایجاد کار، کارخانه، دامپروری قوی، کشاورزی، صنعت، تجارت و خدمات قوی صرف میکنم این، البتّه به مصلحت مردم هم خواهد بود؛ امّا دیگر ماهی چهل هزارتومان، در خانۀ هر کسی نمیدهم. امّا عوامالناس، چون خوشایند خود را از مصلحتشان، نمیتوانند تشخیص دهند، از رییس جمهوری که ۴۰هزارتومان را درخانهشان میدهند، راضیاند و نمیفهمند که ممکن است چه خسارتها و ظلم عظیمی در حقشان بشود. این درست مانند همان بچهای است که نگاهش به این چهار شکلاتی است که آن آدم دزد دارد و نمیفهمد که اگر تو در کشورت دامپروری، تجارت، صنعت، کشاورزی، خدمات قوی پیدا کنی، صد برابر چهل هزار تومانی که در خانه میدهند، سود میبری. تو اجازه بده این پول را به تو ندهند تا سود بیشتری ببری. امّا این عوام فریبی باعث میشود گمان داریم که چه کار خوبی برای ما انجام دادهاند.»
🔹بزرگترین خصیصۀ پوپولیزم این است که خوشایند مردم را بر مصلحت مردم ترجیح میدهد. میگوید: مردم! چهل هزارتومانی که ماهانه در خانهتان دادند، شیرین هست یا نیست؟ اکثر مردم میگویند شیرین است؛ چون اکثر مردم در جهت تشخیص ندادن مصلحتشان مثل عوامالناس و کودکاناند. ولی اگر کسی بیاید و بگوید یه قران هم به شما نمیدهم، اتفاقاً مالیات بیشتری هم از شما میگیرم، سختگیری بیشتری هم میکنم ولی بالمآل همهتان رشد میکنید، این چنین شخصی مصلحت را بر خوشایند ترجیح داده است.»
🍎مصطفی ملکیان، سخنرانی تراژدی عاشقی و مهجوری
@mostafamalekian
🔴بهداشت روان چیست ؟ و دیدگاه های پیرامون آن
🔹تعبیر «بهداشت روانی»، در زبان روانشناسان، روانپزشکان، آسیبشناسان روانی، و رواندرمانگران فارسیزبان در ترجمهٔ «mental health» انگلیسی به کار میرود و، البتّه، بعضی، از جمله خود من، تعبیر «سلامت روانی» را بر آن ترجیح میدهند.
و امّا مراد از این تعبیر و معادلهای آن در زبانهای دیگر چیست؟ واقع اینست که بکاربرندگان این تعبیر، اگرچه در باب بار عاطفی و ارزشی مثبت آن همداستانند، در خصوص بار معنایی آن وِفاقنظر ندارند و آن را به معانی گونهگونی استعمال و/یا فهم میکنند. برای اینکه نُمونهای از این کثرت معنایی را نشان دهم، به هشت تعریفی اشاره میکنم که، بنا به استقصاء یکی از روانشناسان، یعنی جاهودا (دقت شود که M. Jahoda با G. Jahoda که روانشناس دیگری است و کتاب روانشناسی خرافاتش به ترجمانی مرحوم محمّدنقی براهنی به زبان فارسی منتشر شده است اشتباه نشود)، از بهداشت/سلامتِ روانی شده است:
1) عدم بیماری روانی؛
2) قدرت تأمّل در باب خود (= توانایی خودنگری)، آگاهی از اینکه چه میکنیم و چرا میکنیم؛
3) نموّ، رشد، و خودشکوفایی؛
4) یکپارچگی همهٔ فرایندها و صفاتِ فرد؛
5) توانایی کنار آمدن با فشار روانی؛
6) خودفرمانروایی و خودفرمانبری (autonomy)؛
7) دیدنِ جهان چنانکه واقعاً هست؛ و
8) تسلّط بر محیط: توانایی مهرورزیدن، در مهرورزی، کار، و بازی کفایت داشتن، در ارتباطات و مناسبات با دیگران خوشایند بودن، و قدرت انطباق و سازگاری.
(بنگرید به: Jahoda, M., Current Concepts of Positive Mental Health, NewYork: Basic Books, 1958)
🔹این هشت تعریف فقط بخشی از تعاریف عدیدهایاند که از بهداشت روانی شده است. بنابراین، نمیتوان از مراد یا تعریف واحدی از «بهداشت روانی» دم زد. همچنین، نمیتوان گفت که پارهای از این تعاریف قطعاً بیاعتبار و نادرستاند و، از این طریق، طیف معانی این تعبیر را کوچکتر و تنگتر ساخت؛ بلکه به نظر میرسد که همه یا، لااقلّ، اکثریت قریب به اتّفاق این تعاریف معتبر و دارای جذّابیت شهودیاند، هرچند در کلّیت و اطلاقشان جای چون و چرا و مناقشه هست.
▪️اقتراح ایضاح مفهوم بهداشت روان ،مجله نقد و نظر
@mostafamalekian
☘️☘️روانشناسی عرفانی اخلاقی، فوق روانشناسی عمومیاست.
🔹اكهارت، مانند مولوی و عینالقضات در فرهنگ ما و بسیاری از عارفان در فرهنگهای دیگر، معتقد است كه اخلاقی زیستن یعنی فراموشی خود و تنها اندیشیدن به دیگران و، به نظر بسیاری از عارفان، به همۀ موجودات دیگر. انسانها حتی وقتی كه اخلاقی زندگی میكنند خیلی كمتر خود را فراموش میكنند، امّا اكهارت میگوید تمام زندگی انسان باید تمرین خود فراموشی باشد. بیشتر اخلاقهای عرفانی دنیا، چه در عرفانهای شرقی و چه در عرفانهای غربی، مبتنی بر نفی انانیّتاند تا حدی كه به صفر برسد كه آن وقت انفجار شادی و آرامش است؛ انسان به قیمت اینكه خود را فراموش نمیكند ناشاد و مضطرب است. سقراط میگفت فلسفۀ تمرین مردن است و به معنای عمیقی حقی با اوست. اكهارت در اشاره به این سخن میگوید عرفان تمرین شاد زیستن است.
🔹باید اعتراف كنم كه خود من، با اینكه سالهای سال با این قول آشنا هستم و دربارهاش مطالعه و تأمل كردهام، نمیتوانم آن طور كه در دفاع یا نقد اقوال دیگر سخن میگویم حرفی بزنم، چون این قول خیلی بالاتر از حد من است، امّا قول خیلی خیلی جدیای است و در روانشناسیهای اخلاق جدید، مثلاً در روانشناسی فراشخصی، كسانی مثل كن ویلبر میگویند كه انسان باید بیاموزد كه هرچه بیشتر خود را فراموش كند. ولی این را میتوانم بگویم كه این باغ سبزی كه عارفان نشان میدهند، ولو اینكه نمیفهمیم، چیز جالبی است. از این رو بعضی از پژوهشگران عرفان، مانند خانم مارگارت اسمیت و خانم آندره هیل، گفتهاند كه اخلاق عرفانی تنها اخلاقی است كه میزان اخلاقی بودن یا اخلاقی نبودن انسان را به میزان لذت بردناش میسنجد، چون در واقع در این زندگی لذت بردن انسان متوقف بر آینده نیست و نقد است.
🌷🌷مصطفی ملکیان، روانشناسی اخلاق
@mostafamalekian
🍂 شاعر رنج
«رنج های قیصر در قصر تنهایی اش» به روایت #مصطفی_ملکیان
🔅یکی از چالش های شناخت فرد در دانش فلسفه و روانشناسی این است که سراغ چه بخشی از وجود فرد بروم که اگر آن بخش را نیک بشناسیم در واقع به شناخت او رسیده باشیم. از قدیم ، این مساله در میان فرزانگان تاریخ، محل اختلاف بوده است. در این گفتار قصد داریم نکاتی را بگویم که برخی فیلسوفان و روان شناسان برای شناخت فرد مطرح می کنند. (البته من، خود با نگاه روانشناسان همدل تر هستم) آیا می توان برای شناخت فرد به «گفتار» و «کردار» او رجوع کرد؟ شکی نیست که گفتار و کردار فرد نمی تواند بازگوکننده تمامی شخصیت و منش آدمی باشد؛ حتی باورهای درونی آدمی هم از این نظر ملاک خوبی نیستند. «دیوید هیوم» در میان فیلسوفان و «ویلیام جیمز» در میان روانشناسان معتقدند برای شناخت افراد باید «احساسات» و «عواطف» آنان را شناخت؛ چراکه هسته اصلی شخصیت و منش هر فرد احساسات و عواطف او است. دانش روانشناسی در میان مجموعه احساسات و عواطف آدمی، نزدیک به ۹۰ احساس و عاطفه را برمی شمارد که در آن میان، ۱۲ احساس و عاطفه اهمیت بیشتری دارند که به شش دسته تقسیم می شوند:
🔅دسته اول، دو احساس «بیم» و «امید» است. شما وقتی من را می شناسید که بدانید من از چه چیزهایی بیم دارم و به چه چیزهایی امید بسته ام. بیم و امید نشان دهنده این است که من از چه پنجره ای به هستی و انسان نگاه می کنم. دسته دوم، احساس «خشم» و «خشنودی» است. دسته سوم، «رنج» و «لذت» است. دسته چهارم، «اندوه» و «شادی»، دسته پنجم، «شرم» و «پشیمانی» و در نهایت دسته ششم، «عشق» و «محبت» است.
🔅اگر بخواهیم قدری دقیق تر شویم باز در میان این دوازده احساس، «رنج» و «لذت» از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ چرا که اگر کسی بخواهد تفاوت من و شما را ثبت کند این کار از رهگذر اموری که ما را «رنج» می دهد و اموری که برای ما «لذت» می آورد، محقق می شود. این رویکرد در مورد هر شخصی صادق است حتی وقتی با یک متفکر، هنرمند یا شاعر مواجه می شویم.
براساس این دسته بندی، معتقدم، قیصر امین پور «شاعر رنج» بود. قیصر امین پور را در عین اینکه شعر دینی و مذهبی گفته است نه می توان شاعر دینی و مذهبی خواند، نه در عین اینکه درباره انقلاب شعر گفته، شاعر انقلابش دانست، یا حتی در عین اینکه راجع به جنگ سخن گفته، نمی توان او را شاعر جنگ دانست، با وجود اینکه اشعار سیاسی و عاشقانه هم دارد او را نمی توان شاعر عاشقانه سرا یا شاعر سیاسی تلقی کرد. معتقدم در مجموعه آثار قیصر امین پور هیچ مفهومی برجسته تر از «مفهوم رنج» نیست...
صوت و متن کامل👇
✨ → 3danet.ir/BGufF
🌾 @sedanet | @mostafamalekian
🌴🌴مواجهه با خود مفهومی
🔹اگزيستانسیاليست ها مي گويند كه ما با "خودِ مفهومي" مواجه مي شويم به تعبير كيركگور ما در خانواده مي گوييم من "فرزند" خانواده، "مادر" خانواده و ... هستم كه بايد مثل فرزندها، مادرها و .... عمل كنم وقتي ميهمان هستم، بايد ميهمانانه رفتار كنم و وقتي ميزبان هستم، بايد ميزبانانه رفتار كنم. در هر اوضاع و احوالي بايد يك برچسبي بر خودم بزنم و منطبق با آن رفتار كنم (خريدار، فروشنده، شاگرد، فرزند، پدر و مادر، كارمند و رئيس و ....). ما معمولاً شأن خود را ملاحظه مي كنيم و سپس مي كوشيم تا طبق مصاديق آن مفهوم رفتار كنيم. آيا ديده ايد كه خريداري، محسناتِ يك جنس را بگويد و فروشنده اي عيب هاي يك جنس را بگويد؟ ما هيچ وقت نمي گوييم كه بايد مثل خودم باشم ما اصلاً مفهوم خودمان را نمي فهميم. ما تفرّد خودمان را فراموش كرده ايم. رنگ و بوي ديگران را به خود گرفته ايم. مثل چند نوع غذايي كه در مكان دربسته اي نگهداري شوند، در ابتدا هر كدام از غذاها رنگ و بوي خاص به خود را داشتند ولي حالا يك حدمتوسطي از بوهاي غذا را درك مي كنيم. ما نيز از بس خود را با ديگران ملاحظه كرده ايم، ديگر رنگ و بوي خود را فراموش كرده ايم و رنگ و بوي كلّ را به خود گرفته ايم.
🔹اين، در ديدگاه اديان و مذاهب، بزرگترين مسخ است كه انسان فراموش كند كه كيست و خود را همواره "عضو" احساس كند. ما دائماً داريم نقش عوض مي كنيم. به همين دليل است كه "منِ در خانه" با "منِ در اجتماع" بسيار فرق مي كند. اما آنكه اصل هست، همان هست كه هست و به مقتضاي خودش عمل مي كند و هيچوقت يك مفهوم را بر خود تحميل نمي كند. حال برخي گمان كرده اند كه براي حفظ مناسبات اجتماعيِ هر كسي، بايد از خود بودنِ خودش دست بردارد. به نظر من درست خلاف اين است. اگر هر كدام از ما خودمان بوديم، وضع جامعه بسي بهتر از اين مي بود.
🔹وقتي انسان در جامعه اي قرار مي گيرد كه هيچ كسي خودش نيست، بلكه خودش را عضو جامعه مي داند مشكلي نيست كه اين فرد بخواهد خودش باشد تلائم جامعه برهم بخورد. اما از اين نمي-توان نتيجه گرفت كه اگر در جامعه اي همه خودشان باشند، جامعه دچار تلاطم بشود. اگر همه واقعاً خودشان مي بودند، به فكر خود بودند و به فكر تحقق خود مي بودند، جامعه دچار فساد نمي شد.
🔹اينكه بسياري از افراد از شغل خود نارضايتي دارند به اين خاطر است كه به مذاق ديگران تذوّق كرده اند و با اشتهاي ديگران غذا خورده اند و حالا بايد يك عمر كاري كند كه از آن ناراضي است. اما اگر در جامعه هر كسي به دنبال كاري مي رفت كه واقعاً به آن علاقه دارد، آيا اين جامعه، جامعه ي مطلوبي نمي بود؟ وقتي تفرّد از بين برود، مسخ انسان پيش مي آيد و اين عوارض را به دنبال مي آورد: احساس نارضايتي، حرمان، افسردگي و عدم استقامت. اگر تصميم بگيريم خودمان باشيم، بسياري از مشكلات حل خواهد شد .
🔹حضرت علي (ع) مي فرمايد اگر عرب پشت به پشت هم بايستند، از موضع خود برنمي گردم. اما ما زماني كه امور ناخوشايندي مي بينيم، در خودمان شك مي كنيم. زيرا از همان ابتدا نيز به دنبال خوشايند ديگران بوده ايم. اما حضرت مي فرمايند از پشت كردنِ مردم مي فهمم كه بر حقم. نكته اي كه در اينجا وجود دارد اين است كه قرآن از اكثريت مردم بد گفته است "اكثر هم لايعقلون" و "اكثرهم لايعملون"، "لايعلمون" و "اكثرهم مشركون" و .... و اين بدگويي ها فقط مختص به آن زمان نبوده و به همة زمانها مربوط است.
🔹گناه اصليِ ما اين است كه خود را فراموش كرده ايم. قران مي فرمايد: "لا تكونوا كالذينَ نسوا الله فانسيهم انفسهم". از جملة افرادي نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا با آنها كاري كرد كه آنها نيز خود را فراموش كنند. ما به اين خود فراموشي گرفتاريم. نماز مي خوانيم و روزه ميگيريم ولي به تعبير حضرت سجاد (ع) "خدايا كساني براي اين ايمان اورده اند كه جانشان را محفوظ بدارند". ما اسلام آورده ايم كه با ما بعنوان مسلمان معامله شود. اما وقتي كه خود را فراموش كرده ايم، خدا را نيز فراموش كرده ايم. وقتي هم كه خدا را فراموش كرده ايم، ديگر اسلام يعني چه. شرط لازم اسلام فراموش نكردن خداست و ما اين شرط را از دست داده ايم.
🍎مصطفی ملکیان،رویکرد وجودی(اگزیستانسیالیستی) به نهج البلاغه
@mostafamalekian
#گزارش_سخنرانی
✔️ روانِ قیصر بر زبانِ ملکیان
🔻شاکر عباس زاده
🔹دهمین سالمرگِ قیصر امینپور، بهانهای شد تا پس از مدتهای مدید، توفیق دیدار دوبارهی استاد مصطفی ملکیان را به دست بیاورم. نشست «این ترانه بوی نان نمیدهد»، شبِ گذشته، به میزبانی شهر کتاب و با حضور مصطفی ملکیان، مهدی ستایشگر، عبدالجبار کاکایی و مهدی فیروزیان برگزار شد. پس از سخنرانی آهنگینِ مهدی فیروزیان، استاد ادبیات دانشگاه تهران، نوبت به سخنرانی مصطفی ملکیان رسید. او در ابتدای سخنرانیاش، به روانِ بلندِ دوستِ دیرینش، قیصر امینپور ابراز ادب، احترام و سپاس و ستایش کرد و او را سرآمد شاعران چهل سال اخیر ایران دانست و قیصر را شاعری نامید که بیسرسوزنی مداهنه و مجامله، شعرش را زیست و زندگیاش را سرود. ملکیان در سخنرانی کمنظیری تحت عنوان «رنجهای قیصر جوان در قصر تنهاییاش»، [با آن قرائتی که مخصوصِ به خود اوست] درد و رنج را شاخصترین شاخصهی شخصیتی انسانها شمرد و قیصر امین پور را [بیش از آنکه شاعری دینی و مذهبی یا شاعری سیاسی و انقلابی بداند] شاعر رنج نامید.
ملکیان از رنجهای قیصر و از اموری که ذهن و ضمیر و دل و جانِ قیصر را به چنبرهی رنج گرفته بود، سخن گفت و شعر خواند؛ اما گویی از رنجهای انفسی و آفاقیِ انسانِ معاصر پرده بر میداشت. اینکه آدمی از «یکپارچگی وجودی» بهرهی کافی و وافی ندارد. وجود آدمی، یکپارچه و ارکستروار نیست؛ گویی، باورها، احساسات و عواطف، خواستهها و اهداف و آرمانها و آرزوهای ما با یکدیگر هماهنگی و انطباق تام ندارند؛ و این بزرگترین خاستگاهِ درد و رنج آدمی است.
- دل در تب لبیک، تاول زد ولی ما/ لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم/ حتی خیال نای اسماعیل خود را/ همسایه با تصویری از خنجر نکردیم
- بر سنگ مزار دل خود مرثیه خواندیم/ یک عمر به بالین دل مرده نشستیم/ برخاست صدا از در و دیوار ولی ما/ با این همه فریاد فروخورده نشستیم
🔹ملکیان دردهای قیصر را [به استناد اشعارش] به پنج دسته انفسی و چهارده دسته آفاقی تقسیمبندی کرد و از اینکه قیصر خود را دچار جمود و سکون میدید و در آرزوی پویش و پرواز بود، سخن گفت. از اینکه احساسِ راه نایافتگی و گمشدگی داشت. از نگرانیِ قیصر که پیش از رسیدن به کمال، مرگش در رسد و از اینکه دست و پا بستهی سرنوشت باشد.
- در انجماد سکون پیش از آنکه سنگ شوم/ مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
- تمام حجم قفس را شناختیم، بس است/ بیا! به تجربه، در آسمان، پری بزنیم
استاد مصطفی ملکیان، در ادامه پرده از چهارده درد آفاقیِ قیصر برداشت؛ از اینکه کسی کتابِ وجود او را نمیخواند و او را نمیفهمد؛ اینکه همهی ما نیاز به فهمیده شدن داریم و بزرگترین آفتِ روزگار این است که دیگر فهمیده نمیشویم.
- ساکت و تنها / چون کتابی در مسیر باد / میخورد هر دم، ورق اما / هیچکس او را نمیخواند
🔹رنجهای بیرونیِ آزار دهندهی قیصر، دردهای آفاقیِ انسانِ روزگارِ ماست. اینکه مردمان، آدمی را از یاد برده و به فراموشی میسپارند. اینکه در میان دیگران، دوستی واقعی نمییابد. اینکه کمتر کسی «زندگیِ اصیل» و به حکم صرافتطبع خود دارد و آدمیان معاصر، عزت نفس خود را پاس نمیدارند و تن به خواری و فرودستی میدهند. اینکه آدمها در برابر دیگران سر خم میکنند؛ حال آنکه این خضوع و خشوع مخصوصِ پیشگاه معشوق است. قیصر از مرگِ عاشقیِ بیقید و شرط، عام و بیکران نگران بود و از اینکه عاطفه از میان آدمیان رخت بر بسته، رنج میکشید.
- برگها را میدهد بر باد/ میرود از یاد/ هیچ چیز از او نمیماند
- هیچکس برایت از صمیم دل/ دست دوستی تکان نمیدهد
- به هر کس که دل باختم داغ دیدم/ به هر جا که گل کاشتم خار چیدم
- در این زمانه هیچکس خودش نیست/ کسی برای یک نفس خودش نیست
- تو، ای من! ای عقاب بسته بالم/ اگرچه بر تو راه پیش و پس نیست/ تو، دستِ کم، شبیه خود باش!/ در این جهان که هیچکس خودش نیست
آدمیانی که به خواستهها و آرزوهای حقیر دلبستهاند؛ انسانهایی که از کیفیت رویگردان و به کمیتها رو نهادهاند و حتی کیفیت را ارزیابیِ کمّی میکنند؛ آدمهایی که دستخوش فقرند و انسانهایی که آزاد نیستند، روانِ قیصر را آزار میدادند. اینکه آدمیان، به جای مرزگذری، مرزگذاری میکنند و دشمنی، خشونت و جنگ را رها نمیکنند.
- (در روز آرمانی) روزی که روی قیمت احساس/مثل لباس/ صحبت نمیکنند
- (در روز آرمانی) خواب در دهان مسلسلها/ خمیازه میکشد/ و کفشهای کهنهی سربازی/ در کنج موزههای قدیمی/ با تار عنکبوت گره می خورند
🔹شبِ گذشته، این روانِ قیصر بود که بر زبانِ ملکیان، جاری گشت. پس از یک دهه از پروازِ بیبازگشت قیصر،این مصطفی ملکیان بود که از صمیمِ دل، دستِ دوستیاش را برای قیصر به پرواز در آورده بود.
- آن روز/ پرواز دستهای صمیمی/ در جستوجوی دوست آغاز میشود
@mostafamalekian
سخنرانی مصطفی ملکیان در رونمایی از کتاب «این ترانه بوی نان نمی دهد»
دهمین سالگرد درگذشت قیصر امینپور
شهر کتاب -7 آبان 1396
@mostafamalekian
🔶مصاحبه «اخلاق، غم خواری و فناوری اطلاعات و ارتباطات» #مصاحبه
🔹مصاحبه کننده: روح الله چاووشی
ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت ،شماره 4
@mostafamalekian
🔻در درسگفتار «روش شناسی مطالعات مقایسه ای عرفان» خواهید خواند :
در این درسگفتار 420 صفحه ای که در دانشگاه ادیان و مذاهب توسط استاد ملکیان ارائه شده است به این مباحث پرداخته خواهد شد :
1. جغرافیای بحث و مقدمات آن
2. تجربه عرفانی و واقع نمایی یا عدم واقع نمایی آن
3. سیر و سلوک عرفانی
4. نظام های عرفانی
5. ارتباط تجربه عرفانی، سیرو سلوک عرفانی و نظام فکری
#درسگفتار
@mostafamalekian
#ادمین_کانال
⭕️تقویم محتوایی کانال
با توجه به نقد ونظرات مخاطبان و ضرورت نظم دهی بیشتر مطالب کانال بر آن شدیم تا اطلاع ثانوی براساس تقویم محتوایی مطالب خود را منتشر کنیم. با امید رضایت بیشتر مخاطبان.
⭕️سخنرانی استاد ملکیان
🔹یکشنبه،۷ آبان ،ساعت۱۶
🔹خیابان بهشتی،بخارست،نبش کوچه سوم ،شهرکتاب
@mostafamalekian
🔶مشق ترجمه
🔸مقابلهٔ جملهجملهٔ ترجمههای استاد ملکیان با متن انگلیسی
🔹فایل اول: آیا علوم انسانی واقعا پایین رتبهاند؟
🔺کاری از: روحالله سلیمانیپور (کانال: @soleimanipur)
@mostafamalekian