مهستی راست:
آن کــو غـــم و شـــادیم بیفزود و بکـــاست
بودش شب و روز قول و قامت کژ و راست
بــا ما به بد و نیک نه بنشست و نه خــاست
تــا زیــر زبـــر شد همه کارش چپ و راست
مجموعه رسائل و اشعار عربی، تالیف ۷۱۳ - ۷۰۰ ق، دستنویس شماره 33.pococ کتابخانه بادلیان آکسفورد، فیلم شمارهٔ ۵۰۴۵ کتابخانهٔ دانشگاه تهران، برگ ۴.
▫️با سپاس از استاد میرافضلی بابت معرفی این منبع
@parniyan7rang
▪️ساعت شنی در رباعی فکری
ای یاد تو فکر عالمم برده ز یاد
وی عشق تو خاک هستیَم داده به باد
بییاد تو دم اگر زنم یک ساعت
خاکم به دهن چو شیشهی ساعت باد!
فکری مشهدی (متوفی ۳-۹۷۲ ق)
منبع: رباعیّات فکری (سیّدمحمّد جامهباف)
دستنویس شمارهٔ ۴۸۰۰ کتابخانهٔ مجلس، کاتب: میرحسین الحسینی، کتابت: قرن ۱۱ق لاهور، گ ۱۴ ر
@shahreshgh7
ز هشیاران عالم هر که را بینم غمی دارد
دلا! دیوانه شو، دیوانگی هم عالمی دارد
#امیر_عیسی_بیگ
از امرای ترخان
به عالم از جفایت هر که را بینم غمی دارد
جفا تا کی توان کردن؟ وفا هم عالمی دارد
#مولانا_علمی_قانونی
مگو: رسوای عشق از مردم عـالـم غـمـی دارد
که عاشق گشتن و رسوا شدن هم عالمی دارد
#دختر_قاضی_سمرقند
به عالم هر که را بینی به دل درد و غـمـی دارد
ز دست غم منال ای دل که غم هم عالمی دارد
#فخرالنساء
منبع:
تذکره جواهرالعجایب، فخری هروی، سده ۱۰هـ
@parniyan7rang
ایــن قــافلهی عمــر عجب میگذرد
دریــاب دمی کـه بــا طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
در ده قدح بــاده کــه شب میگذرد
#منسوب_به_خیام
▫️این رباعی از معروفترین رباعیات منسوب به خیام؛ و به احتمال زیاد از سرودههای خیام نیست.
▫️جُنگ سده هشتمی شماره ۱۴۴۵۶ کتابخانه گنجبخش پاکستان قدیمترین منبعی است که رباعی در آن آمده و نام سراینده در آن ذکر نشده است. ( تصویر بالا )
▫️اولین بار در منبع سده نهمی طربخانه ۸۶۷ ق که رباعیات متفاوت و متعددی را بصورت فلهای به خیام بخشیده به نام خیام ثبت شده است.
▫️چند سال بعد در نسخه رباعیات خیام به شماره ۲۸۸۲ کتابخانه اسعد افندی و تاریخ کتابت ۸۷۶ ق آمده؛ با تفاوت مختصری در واژگان مصرع آخر:
پیش آر پیالهای کــه شب میگذرد
▫️ در دو نسخه از رباعیات خیام نیز که هر دو تاریخ جعلی دارند و قابل استناد نیستند یعنی نسخه کمبریج و نسخه روزن دیده میشود.
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
#خلاصةالاشعار_فیالرباعیات تالیف و تدوین ابوالمجد محمد بن مسعود تبریزی در سال ۷۲۱ هجری قمری؛ بخشی از مجموعهی نفیس سفینه تبریز است که به شماره ۱۴۵۹۰ در کتابخانه مجلس نگهداری میشود.
ابوالمجد در خلاصةالاشعار
۵۰۰ رباعی برگزیده از حدود ۱۲۰ شاعر گردآوری کرده است. حدود یکسوم رباعیات مذکور با عناوینی همچون لغیره، آخر و ... آمده و نام سراینده آنها بر مولف معلوم نبوده است. این اثر از منابع مغتنم در تدوین دیوان شاعران، بررسی سیر تالیف رباعینامهها و مطالعه و بررسی رباعیات سرگردان به شمار میرود.
@parniyan7rang
مراد من ز وصــــــال تو بر نمیآید
بلای عشق تو بر من به سر نمیآید
هزار تیر ز شست دعا رهــــا کردم
وزآن هــــزار یکی کارگـــر نمیآید
#مجدهمگر
ز شَستِ صدق گشادم هـــزار تیـــر ِ دعـــا
ولـــی چـــه ســـود یکی کارگـــر نمیآیــد
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای ِ زلــف ِ سیاهـــت بـــه ســـر نمیآیــد
#حافظ
از هر کرانه تیر دعـــا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود!
#حافظ
@parniyan7rang
مهستی
گر شد گهری ز لعل نوشینت کم
یک ذرّه نشد ز حُسن و تمکینت کم
صد ماه ز اطراف رخت میتابد
گو باش ستارهای ز پروینت کم
..
منبع: دستنویس شمارۀ ۱۳۲۰۹۵ کتابخانۀ الأزهریۀ مصر، سال ۷۰۸ ق، برگ ۸ پ
..
بخش عمدۀ این دستنویس به کتاب هدایۀ الحکمة اثیرالدین ابهری (د. ۶۶۳ ق) اختصاص دارد و کاتب و صاحب آن، زکریّا بن علی بن احمد الخلخالی است. رباعی منسوب به مهستی، به خط این شخص نیست؛ بلکه آن را فردی نوشته که در بعضی مواضع نسخه یادداشتها و هوامش او دیده میشود و گمان میرود که مربوط به اواخر قرن هشتم یا اوایل قرن نهم هجری باشد.
..
رباعی در هیچ کدام از چاپهای دیوان مهستی گنجوی نیست و ما آن را در دیوان پوربهاء جامی یافتیم (جُنگ رباعی، ۴۵۷؛ ایضاً رک. هفت اقلیم؛ ۲: ۶۹۶؛ عرفات العاشقین، ۲: ۷۰۸) و به احتمال بسیار از اوست نه مهستی گنجوی. رباعی در مجمع البحور اشکذری به اسم «مولانا عمادالدین کاشی» است (برگ ۳۷ پ).
..
از دوست فاضلم احسان آسایش بابت معرفی این منبع سپاسگزارم.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
ای یار جفا کردهی پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلودهی یوسف ندریده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانهی مجنون به لیلی نرسیده
در خواب گزیده لب شیرین گلاندام
از خواب نباشد مگر انگشت گزیده
بس در طلبت کوشش بیفایده کردیم
چون طفل دوان از پی گنجشک پریده
مرغ دل صاحبنظران صید نکردی
الا به کمان مهرهی ابروی خمیده
میلت به چه ماند؟ به خرامیدن طاووس
غمزهت به نگه کردن آهوی رمیده
گر پای به در مینهم از خطّهی شیراز
ره نیست.. تو پیرامن دل حلقه کشیده
با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد
رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده
روی تو مبیناد مگر دیدهی سعدی
گر دیده به کس باز کند، روی تو دیده
#افصحالمتکلمین_سعدی
@parniyan7rang
بهرام و گور!
آن قصر که بهرام در او جام گرفت
روبه بچه کرد و آهو آرام گرفت
تا جای گرفته است بهرام به گور
دیرست که گور جای بهرام گرفت
#خیام
سفینه رباعیات کتابخانه مرعشی سده ۸ هـ.ق
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
روبه بچه کرد و آهو آرام گرفت
تا جای گرفته است بهرام به گور
دیریست که گور جای بهرام گرفت
#سنایی
جنگ محمود شاه نقیب کتابت ۸۲۷ هـ.ق
آن قصر که بهرام در او جام گرفت
روبه بچه کرد و شیر آرام گرفت
سرگشته همی گشت به گرد عالم
در گوشه مرو خفت و آرام گرفت
#خیام
رباعیات خیام نسخه کتابخانه اسعد افندی ۸۷۶ هـ.ق
آن قصر که بهرام در او جام گرفت
روبه بچه کرد و آهو آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه وقت
امروز ببین که گور بهرام گرفت
#خیام
رباعیات خیام نسخه نخجوانی سده ۹ هـ.ق
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
قطعه:
آنکس که بداند و بداند که بداند
پیوسته تواضع کند و کبر نراند
آنکس که بداند و نداند که بداند
او مرکب خود را به مرادی بجهاند
آنکس که نداند و بداند که نداند
او خویشتن از ننگ جهالت برهاند
آنکس که نداند و نداند که نداند
مرده شمر او را که کسش زنده نخواند
اینک به عراق اندر شهریست معظم
کو را همهدان گویند او هیچ نداند..
سفینه شعر تاجالدین علی بن احمد تبریزی
تالیف ۸۲۷ ق برگ ۳۴۴
#رباعیه:
شاد آن که غمی دارد و بتواند گفت
غم از دل خود به گفت بتواند رُفت
این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت
نی رنگ توان نمود و نی بوی نهفت!
منبع:
«روضةالناظر و نزهةالخاطر» تالیف عبدالعزیز کاشی در نیمه نخست سده ۸ هجری؛ برگ ۲۹۹
@parniyan7rang
آمد برِ من سحرگه آن مایهٔ روح
زآمد شدنِ نفَس، لبانش مجروح!
خوی کرده عذار نازکش زآتش می
چون ژاله که بر لاله نشیند به صبوح
#شیخ_نظامی
#جنگنظمونثر_سده_یازده
رباعی را تاکنون در منبع دیگری به نام نظامی ندیدهام، در دیوان چاپی نظامی نیز نیامده؛ اما در تذکره عرفاتالعاشقین اوحدی بلیانی به نام #سیدحسن_متکلم ثبت است.
تذکره عرفات از تالیفات اوایل سده ۱۱ هجری است.
سید حسن متکلم از شعرای بیدیوان سده ۸ هجری است و ذکر او در تذکرةالشعرای دولتشاه سمرقندی نیز آمده است.
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
با نام و یاد خدا
چهار دلیل برای اثبات
اینکه زادگاه نظامی گنجه است!
عليرغم تلاش برخي از محققان در انتساب نظامي گنجه ای به عراق عجم و ذكر شهر قم و تفرش به عنوان زادگاه وي، براساس شواهد و قرائن مسلّم، محل تولّد نظامي، شهر گنجه است و به احتمال زياد نياكان وي، «بومي ارّاني» هستند.
تنها دليل متقن این محققان محترم در تعيين تفرش / قم به عنوان زادگاه نظامي، وجود دو بيت در اسكندرنامه (بخش اقبالنامه) است كه به نقل و بررسي این دو بیت ميپردازم:
نظامي ز گنجينه بگشاي بند
گرفتاري گنجه تا چند چند
چو دُر گرچه در بحر گنجه گمم
ولي از قهستان شهر قمم
به تفرش دهي است «تا» نام او
نظامي از آنجا شده نامجو
برون آر اگر صيدي افكندهاي
روان كن اگر گنجي آكندهاي
(اقبالنامه/ 29)
تا آنجا که من می دانم، ظاهراً نخستین کسی که نظامی را به شهر قم منسوب کرده، تقيالدين كاشي مؤلف خلاصه الاشعاراست. پس از مؤلفِ خلاصه الاشعار، ملاعبدالنبي فخرالزماني قزويني صاحب تذكره ميخانه نیز در ترويج و تبليغ قمي بودن نظامي سنگ تمام گذاشته است.
پس از بررسی نظرات گوناگون در این حوزه، برای اثبات نادرستي ادعاي اين محققان محترم، چهار دلیل می آورم:
1 ـ بيت دوّم و سوّم در نسخههاي نزديك به دوره نظامي وجود ندارد. به نوشته مرحوم وحيد دستگردي « در اين دو بيت، هرچند به ابيات نظامي شباهت تام دارد و زبان همان زبان است، امّا در نسخ كهنسال ما اين دو بيت نيست» (وحيد دستجردي، 1385: 12) البته نگارنده بر خلاف سخن مرحوم وحید، معتقد است كه اتفاقاً زبان شعري سراينده اين دو بيتِ الحاقي، به كلّي از لحن سرودههاي وزين نظامي فاصله دارد و هيچ شباهتي به زبان نظامی ندارد.
2 ـ با الحاقي دانستن ابيات دوّم و سوّم و حذف آنها، ارتباط بيت اوّل و چهارم، بيش از پيش آشكار ميشود. به عبارتي، صورت صحيح ابيات و توالي آنها ـ همان طور كه در نسخه مرحوم وحيد نيز آمده ـ چنين است:
نظامي ز گنجينه بگشاي بند
گرفتاري گنجه تا چند چند
برون آر اگر صيدي افكندهاي
روان كن اگر گنجي آكندهاي
«اين دو بيت، كمال ارتباط معنوي و لفظي را با هم دارند و صاحب ذوق سليم ميداند كه جاي دو بيت قم و تفرش، در ميان اين دو بيت نيست» (وحيد دستگردي، 1385: 12).
3 ـ در روزگار نظامي، به آبادي معروفي كه اينك نام آن را «تفرش» مينويسند، «طَبرِس» ميگفتند. واضحترين دليل از كتاب «راحه الصدور» ابوبكر راوندي است كه به سال 599 (اواخر عمر نظامي) تأليف شده و در دو جا (صفحات 30 و 395) نامِ اين شهر را «طبرس» ضبط كرده است. اگر حدس و نتیجه تحقیق من درست باشد، نخستين جايي كه كلمه تفرش را ميتوان يافت، در قرن هشتم و كتاب نزهة القلوب حمدالله مستوفي است كه حدود دويست سال پس از نظامي تأليف شده است. هیچ بعید نیست که اين دو بيت الحاقي نيز در همين دوره ساخته شده باشد.
4 ـ سعيد نفيسي بر مبنای يك دليل روشن تاريخي مينويسد: «دهي به نام «تا» را تاكنون در هيچ جاي ايران و در هيچ كتابي نيافتهام» (نفيسي، بيتا: 7)بنابراین اصلا در ایران دهی به نام "تا " وجود ندارد که نظامی را به آنجا منسوب کنیم.
كوتاه سخن درباره زادگاه نظامي اين است كه محل تولّد اين شاعر بزرگ را جز يكي ـ دو تن از تذكرهنويسان و اخيراً مقلدان ايشان، اغلب محققان و مورخان قديم و جديد ايراني و غيرايراني، در گذشته و حال، شهر معروف گنجه دانستهاند.
به قول مرحوم دکتر زرينكوب«انتساب نظامي به شهر قم، بيشك اختراع نسخهنويسان و تذكرهپردازان متأخّر است و در آثار خود او، هيچ چيز آن را تأييد نميكند».
یادداشتی از:
محمد طاهری خسروشاهی
دانشگاه تبریز
@nezamipazhohi
▫️بتوان / نتوان
(یادداشت تکمیلی)
برای: آرش عبدالله نژاد
همانگونه که پیش از این در یادداشتهایی نوشتهام، در تاریخ رباعی فارسی، رباعیاتی هستند که به دلیل داشتن «ساخت ویژه» مورد اقبال و استقبال شاعران چند نسل قرار گرفتهاند. رباعیاتی که ذیل این یادداشت میآیند، نیز از این دست رباعیات هستند. آوردن چند شرط ناممکن در سه مصراع نخست رباعی، و پیوند زدن آنها با یک امر عاشقانۀ محال با عبارت «بتوان، نتوان» در مصراع چهارم، اساس این ساخت است. خلق رباعی در ساختهای ویژه، هم آسان است و هم دشوار. آسان است از آن جهت که شاعر فرم آمادهای را در اختیار دارد که میتواند با جایگزین کردن کلمات مشابه، رباعیی در همان قد و اندازۀ رباعی الگو خلق کند. دشوار از این جهت که امکان ابداع و خلاقیت از شاعران دنبالهرو، سلب میشود و جز ایجاد یک فضای تکراری و کلیشهای، کاری از دست آنها بر نمیآید.
در مورد خاقانی و اثیر اخسیکتی که دو شاعر رقیب و همعصر بودند، مشکل است که بتوان مشخص کرد که کدامیک زودتر، به این ساخت ویژه دست پیدا کرده است. اگرچه در مورد آنها، احتمال آنکه هر دو، همزمان و به جهت نمایش قدرت بیان و برتری خود، به یک اقتراح پاسخ گفته باشند، وجود دارد. چنین اتفاقهایی در مورد شاعران همدوره، بسیار محتمل است.
مَه را ز فلک به طـَرْفِ بام آوردن
وز ريگِ روان، روغن خام آوردن
از روم، کليسيا به شام آوردن
بتوان، نتوان ترا به دام آوردن!
خاقانی شروانی
(درگذشتۀ ۵۹۵ ق)
..
تیرِ شده را باز به شَست آوردن
بر لشکر تقدیر، شکست آوردن
خورشیدِ بلند را به پست آوردن
بتوان، نتوان ترا به دست آوردن!
اثیر اخسیکتی
(درگذشتۀ ۶۰۹ ق)
..
مَه را ز فلک به طـَرْفِ بام آوردن
وز روم، کليسيا به شام آوردن
در وقت سحر، نماز شام آوردن
بتوان، نتوان ترا به دام آوردن!
سعدی
(درگذشتۀ ۶۹۰ ق)
..
بر آتشِ سوزنده، درنگ آوردن
وز شاخِ چنار، بادْرَنگ آوردن
از تاکِ رَزان، تیرِ خدنگ آوردن
بتوان، نتوان ترا به چنگ آوردن!
شاعر: ناشناس (سدۀ هفتم ق)
..
بر گردش گردون درنگ آوردن
بر آینۀ سپهر ژنگ آوردن
وز بحر محیط، صد نهنگ آوردن
بتوان، نتوان تو را به چنگ آوردن.
احمد داعی
(درگذشتۀ حدود ۸۲۴ ق)
..
سرخی ز لب لعل به سنگ آوردن
وز گل به گیاه بوی و رنگ آوردن
مقصود دل از کام نهنگ آوردن
بتوان، نتوان تو را به چنگ آوردن.
عبدالرحمان جامی
(درگذشتۀ ۸۹۸ ق)
●
دو توضیح:
▪️ رباعی خاقانی و سعدی تقریباً یکی هستند با یک مصراع متفاوت! در دیوان چاپی خاقانی چنین رباعیی نیست و صاحب نزهة المجالس، آن را به او نسبت داده است. در بیاض اسعد افندی، دو رباعی اول و دوم بدون ذکر نام شاعر پشت سر هم نقل شدهاند و نشان میدهد که ادبای قدیم، به ارتباط این دو رباعی واقف بودهاند. درج رباعی در نزهة المجالس، صحّت انتساب آن را به سعدی تا حدودی سست میکند. زیرا این کتاب، در ایام جوانی سعدی و در سرزمینی دور از دیار او گرد آمده است و احتمال نقل رباعی سعدی در آن ایّام در آن، ناممکن نیست، اما بسیار دور از ذهن است. طبق بررسی پژوهشگر ارجمند جناب رضا زنگنه، این رباعی در سه فقره از دستنویسهای نسبتاً کهن دیوان سعدی (از اواخر قرن هشتم ق) هست؛ اما دستنویسهای کهنتر، این رباعی را ندارند. شاید سعدی، بنا به سابقۀ ذهنی، رباعی مورد اشاره را از خاقانی وام ستانده باشد.
▪️ شبیه ساخت ویژۀ این رباعیات (یعنی شرطهای متعدد سخت و جواب شرط)، در چند شعر غیر رباعی هم دیده میشود (البته با حال و هوای متفاوت) که معروفترین آنها، شاید این شعر مشهور جامی:
به دندان رخنه در پولاد کردن
به ناخن راه در خارا بُریدن
یا این قطعۀ هاتف اصفهانی باشد:
خار بدرودن به مژگان، خاره بشکستن به دست
سنگ خاییدن به دندان، کوه ببریدن به چنگ
●
منابع:
کتاب چهارخطی، ۴۱؛ ۱۴۱ – ۱۴۲؛ ۲۷۱؛ ۲۸۱؛ نزهة المجالس، ۵۱۹؛ روضة الناظر، برگ ۱۳۴؛ کلیات سعدی، ۶۷۸؛ بیاض اسعد افندی، برگ ۴۴۴؛ احوال و آثار و تحلیل اشعار احمد داعی، ۱۲۹؛ دیوان جامی، ج ۱، ۸۷۶، ۸۴۶؛ دیوان هاتف اصفهانی، ۱۰۶
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
#اخسیکتی:
تیر ِ شده را باز به شست آوردن
خورشید بلند را به پست آوردن
بر لشکر تقدیر شکست آوردن
بتوان، نتوان تو را به دست آوردن
رباعیه:
بر آتش سوزنده درنگ آوردن
از تاک رزان تیر خدنگ آوردن
وز شاخ چنار بادرنگ آوردن
بتوان، نتوان تو را به چنگ آوردن
رباعیه:
مه را ز فلک به طرف بام آوردن
وز روم کلیسا[ی] به شام آوردن
وز گاه سحر نماز شام آوردن
بتوان، نتوان تو را به دام آوردن
منبع:
جُنگ خطی «روضةالناظر و نزهةالخاطر» تالیف عزالدین عبدالعزیز کاشی در نیمه نخست سده ۸ هجری؛ برگ ۱۳۴ و ۱۳۵
#خاقانی:
آزادهدلان گــــوش بـــــه مالش دادند
وز حسرت و غم سینه به نالش دادند
پشت هنـــــر آن روز شکستند درست
کاین بیهنران پشت بـــه بالش دادندنزهةالمجالس
، جمالالدین خلیل شروانی، تالیف اواسط سدۀ هفتم هجری (سال کتابت ۷۳۱ ق)، کاتب: اسماعیل بن اسفندیار ابهری، دستنویس شماره ۱۶۶۷ کتابخانۀ جارالله ترکیه
▫️این رباعی در دیوان خاقانی نیامده؛ در تاریخ جهانگشای جوینی و جُنگ روضةالناظر بدون نام سراینده نقل شده و در جُنگ اسکندر میرزا به نام مجدالملک آمده است.
@parniyan7rang
دیوانگی هم عالمی دارد
(یادداشتی بر یک بیت مشهور)
یکی از دوستان در مورد گویندۀ بیت مشهور:
ز هشیاران عالم هر که را دیدم، غمی دارد
دلا دیوانه شو، دیوانگی هم عالمی دارد
از من سؤال کرد. بسیاری از ابیات مشهور که شکل زبانزد گرفتهاند، یا گویندهشان معلوم نیست، یا به چند نفر منسوباند. این بیت هم گرفتار همین مشکل است. قدیمترین منبعی که برای این بیت دیدهام، جواهر العجایب فخری هروی است. فخری هروی (زنده در ۹۷۰ ق)، این اثر را در سالهای میانی قرن دهم هجری در حدود ۹۶۲ در سند تألیف کرده و سرگذشت ۳۱ زن شاعر را در آن آورده است. مؤلف، ذیل شرح حال فخر النساء دختر امیر یادگار گوید (جواهر العجایب، ۱۳۵):
«امیر عیسی بیگ یکی از امرای ترخان بوده و در نظم چیزهای خوب دارد و این گوشه را گفته و نیک واقع شده و شهرت دارد: ز هشیاران عالم هر که را بینم، غمی دارد
دلا دیوانه شو، دیوانگی هم عالمی دارد».
این امیر عیسی را نباید با میرزا محمد عیسی ترخان، حاکم سند اشتباه گرفت. فخری هروی مدتی نزد این شخص و برادرش میرزا حسنشاه و همسرش، ماه بیگم، تقرّب داشته و در دیباچۀ جواهر العجایب با احترام بسیار از آنها یاد کرده است.
اوحدی بلیانی (عرفات العاشقین، ۴: ۲۵۳۴) که ظاهراً این بیت را در آثار فخری هروی دیده، آن را با مجالس النفائس امیر علیشیر قاطی کرده و آورده است: «و هم نقل مجلس مجالس شده که امیر عیسی لنگ از امرای ترخان است. قال:
ز هشیاران عالم هر که را بینم، غمی دارد
دلا دیوانه شو، دیوانگی هم عالمی دارد».
در مجالس النفائس این شرح حال و این بیت نیست، چرا که زمان حیات این شاعر نیم قرن بعد از تألیف مجالس النفائس بوده است. علّت اشتباه بلیانی آن میتواند باشد که فخری هروی، مجالس النفائس را به فارسی ترجمه کرده و همین ارتباط، مؤلف عرفات را دچار لغزش کرده است. کلمۀ «لنگ» در دنبالۀ نام امیر عیسی ممکن است تحریف شدۀ «بیگ» باشد؛ یا بر عکس. واله داغستانی که بسیاری از تراجم کتاب خود را از اوحدی بلیانی گرفته، تقریباً عین همین شرح حال را به همراه بیت مذکور در تذکرۀ خود تکرار کرده است (ریاض الشعراء، ۳: ۱۴۱۴).
شیر علیخان لودی، گویندۀ دیگری را برای بیت مذکور قائل شده است (تذکرۀ مرآت الخیال، ۲۸۰-۲۸۱):
«آقا بیگه، دختر مهتر قرای خراسانی بود که در سرکار محمدخان ترکمان به منصب مهتری رکابخانۀ خاص مقرّر بود. اما آقا بیگه بسیار خوشفکر بوده، و این مطلع رنگین که بر السنۀ اهل استعداد جاری است، از اوست و در عالم خود بسی نکوست:
ز هشیاران عالم هر که را دیدم، غمی دارد
دلا دیوانه شو، دیوانگی هم عالمی دارد».
این بانوی شاعر را در منابع به اسم آقا بیگم هم آوردهاند (رک. تذکرۀ صبح گلشن، ۷). به قاعدۀ خدمت پدر آقا بیگم در دستگاه محمدخان ترکمان که از سران قزلباش و از امرای دستگاه سلطان محمد خدابنده صفوی (از ۹۸۵ تا ۹۹۶ ق) بوده، وی را باید از شاعران اواخر قرن دهم هجری دانست. از آنجا که مرآت الخیال در سال ۱۱۰۲ ق نگارش یافته و فاصلۀ آن با جواهر العجایب فخری هروی، حدود ۱۵۰ سال است، به نظر میرسد که به قول فخری هروی اتکای بیشتری میتوان کرد و به احتمال بسیار سرایندۀ این بیت مشهور، همان امیر عیسی بیگ (لنگ) است.
زمینۀ بیت (وزن و قافیه و ردیف) در قرن نهم و دهم بین شاعران بسیار رایج بوده است. امیرعلیشیر نوایی در شرح حال مولانا پناهی هروی گوید (لطایف نامه، ۳۷۰): «این مطلع از اوست:
شدم دیوانه و عالم برای من غمی دارد
مرا غم نیست چون دیوانگی هم عالمی دارد».
بیت زیر را نیز به اسم مولانا علمی نوشته است (همانجا، ۳۳۳): «به فنون قانوننوازی در میان یاران مشهور است و دعوی مصنّفی نیز دارد و مرد نامراد است. این مطلع او مشهور است:
به عالم از جفایت هر که را بینم غمی دارد
جفا تا کی توان کردن، وفا هم عالمی دارد».
فخری هروی، این بیت را به اسم فخر النساء دختر امیر یادگار متخلّص به نسایی آورده است (جواهر العجایب، ۱۳۵): «این مطلع از اوست و جواب دختر قاضی سمرقند گفته است:
به عالم هر که را بینی، به دل درد و غمی دارد
ز دست غم منال ای دل که غم هم عالمی دارد».
بیت دختر قاضی سمرقند نیز چنین است (همانجا، ۱۳۴):
مگو رسوای عشق از مردم عالم غمی دارد
که عاشق گشتن و رسوا شدن هم عالمی دارد».
بنابراین، امیر عیسی بیگ (لنگ)، در زمینۀ مطالعات خود برای سرودن بیت معروفش حداقل چهار بیت بلندآوازه در اختیار داشته و حتی میتوان گفت که بیت او تلفیقی از مصراع اول مولانا علمی:
به عالم از جفایت هر که را بینم غمی دارد
و مصراع دوم پناهی هروی است:
مرا غم نیست چون دیوانگی هم عالمی دارد.
اما آنچه خود به این دو مصراع افزوده: ز هشیاران عالم/ دلا دیوانه شو، باعث کمال بیت و فُرم یافتنِ آن شده و بیت را تبدیل به یک شعرِ زبانزد کرده است.
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه؟
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه؟
خود رسیدیم بجان، نقش عزیزی هر روز
دوش گیریم و بخاکش برسانیم که چه؟
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه؟
دور سر هلهله و هالهی شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه؟
کشتیی را که پی غرق شدن ساختهاند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه؟
قسمت خرس و شغال است خود این باغ مویز
بیثمر غورهی چشمی بچلانیم که چه؟
بدتر از خواستن این لطمهی نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه؟
گر رهائی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه؟
قاتل مرغ و خروسیم یکیمان کمتر
این همه جان گرامی بستانیم که چه؟
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟
#شهریار
«خدیجهسلطانخانم» (شاعر و محبوبِ والهٔ داغستانی)
شعرِ زنان هنوز چنانکه باید و شاید نقد و بررسی نشدهاست. نکاتِ تاریک و باریک همچنان باقی است. مثلاً جنابِ محمودِ مدبّری در کتابِ ارجمندِ شرحِ احوال و اشعارِ شاعرانِ بیدیوان، از «پروینخاتون»نامی یادمیکنند که به اعتقادِ ایشان دومین شاعرِ زنِ تاریخِ ادبیاتِ ایران است؛ شاعری که نامش در چندین نسخهٔ لغتِ فرس، احتمالاً بهنادرست پرویزخاتون ثبت شده. از او سه بیت در لغتِ فرس آمدهاست (نشرِ پانوس، ۱۳۷۰، ص ۲۸۳).
تاآنجا که جستجوکردهام بسیاری از زنانِ شاعری که نامشان در تذکرهها و مجموعهها و جنگها آمده شاهزاده یا خانزاده بودهاند. نشانبهآننشان که نامِ شمارِ قابلِ ملاحظهای از آنان با «خاتون» و «بیگُم» و «خانم» ترکیبشده (آغابیگم، بیگمِ دهلوی، پادشاه خاتون، جانانبیگم، جهانخاتون، حیاتخاتون، گلچهرهبیگم، گلبدنبیگم و ...). این نکته حکایت از واقعیتی دیگر نیز دارد: احتمالاً بسیاری از این شاعران از تبارِ ترکان و مغولان بودهاند؛ همانگونهکه برخی از زنانِ شاعر در این مجموعهها نیز هندوستانی هستند؛ و مشهور است که زنان در میانِ ترکان جایگاهِ ممتازی داشتند و برخی از آنان حتی به امارت و پادشاهی نیز رسیدهاند. آزادیهای زنانِ هندوستانی نیز مشهور است و حتی برخی بلاغتپژوهان (ازجمله آزاد بلگرامی در غزالان [غزلان]الهند) در آثارِ خویش به آزادیهای ابرازِ عشق ازسوی زنان در هند، بهعنوانِ مولفهای فرهنگی، پرداختهاند.
در سِمطُالعُلی لِلحضرةالعُلیاءِ ناصرالدین منشیِ کرمانی، ضمنِ شرحِ چندین صفحهای پیرامونِ پادشاهخاتون (هفتمین پادشاه [سدهٔ هفتم] از سلسلهٔ قراختائیانِ کرمان که مولف با او معاصر نیز بوده)، چندین قطعه از او نقلشده؛ برخی از آنها نیز شنیدنی است:
من آن زن ام که همه کارِ من نکوکاری است
بهزیرِ مقنعهٔ من بسی کلهداری است
درونِ پردهٔ عصمت که تکیهگاهِ من است
مسافرانِ صبا را گذر بهدشواری است! (بهتصحیحِ استاد عباس اقبال، شرکتِ سهامی چاپ، ۱۳۲۸، ص ۷۰).
همانگونه که در یادداشتِ پیشین اشاره شد، در یکیدو سدهٔ اخیر چندین مجموعه به شعرِ زنانِ قرونِ گذشته و متأخّر اختصاصیافته. یکی از این آثار «از رابعه تا پروین»، تألیفِ کشاورزِ صدر است. در این اثر بهنقل از کتابِ دانشمندانِ آذربایجانِ محمدعلیِ تربیت، از زنی شاعر به نامِ خدیجهسلطان خانم یادشده. زندگی و شعرِ این شاعر ( زیسته در سدهٔ دوازدهم)، جدا از زنانگی، هم از منظرِ دلدادگیِ پسرعمودخترعموها قابلِ توجه است و هم ازآنجهت که این پسرعمو، همان والهِ داغستانی (صاحبِ تذکرهٔ ریاضالشعرا) است. این دو دلداده در حوادثِ فتنهٔ افغان از هم دورافتادند و خدیجهسلطان درنهایت بههمسری میرزااحمد، وزیر ابراهیمشاه درآمد. فقیرِ دهلوی در منظومهٔ واله و سلطان، عشقِ ناکامِ آن دو دلداده را سرودهاست. این غزلِ زیبا و زنانه، سرودهٔ خدیجهسلطانخانم، بهگمانم بسیار شنیدنی است:
من ساقی ام و شراب حاضر
ای عاشقِ تشنه آب حاضر!
آب است شراب پیشِ لعلت
هان! لعلِ من و شراب حاضر!
با حُسنِ من آفتاب هیچ است
اینک من و آفتاب حاضر!
گفتی سخنت خوش است یا قند؟
گر فهم کنی جواب حاضر!
خواهم من اگر گزک ز جبریل
سازد ز جگر کباب حاضر
سلطان چو منی نبوده در دهر
عالمعالم کتاب حاضر!
چندین رباعی ازقولِ واله نیز دراینباره نقلکردهاند که خالی از لطفی نیست؛ هرچند دربابِ اصالتِ چنین اشعاری، که اغلب با افسانهپردازیهای مردم درمیآمیزد، چندان نمیتوان مطمئن بود. ازجمله این دو رباعی را به واله نسبتدادهاند:
_ واله! ز فراق روی جانان مُردم
در هند غریب و زار و حیران مُردم
نگذاشت اثر ز هستیام مِهرِ رخش
مردم ز غم خدیجهسلطان مُردم!
_ جانانه مرا بیسروسامان کردهاست
آشفتهام آن زلفِ پریشان کردهاست
گفتی: که تو را کرده چنین آواره؟
آواره مرا خدیجهسلطان کردهاست!
(از رابعه تا پروین: زنانی که بهفارسی شعر گفتند، تألیفِ کشاورزِ صدر، چاپِ کاویان، ۱۳۳۴، صص ۴_۱۵۲).
@azgozashtevaaknoon
ندیدم سری به سرداری، مگر بسیار سرها زیر پای او؛
خودستایان تكیه بر اریكهها زدهاند؛
كتاب خدا را چنان میخوانند كه سود ایشان است؛
آنان كه طیلسان زهد پوشیدهاند، تک پیرهنان را پیرهن بر تن میدرند؛
آنان كه دستار بر سر نهادهاند، سر از گردن خداترسان میاندازند؛
و آنان كه آب بر مردمان مىبندند، مردمان را آب از لبه تيغ مىدهند؛
این نیست آنچه ما میگفتیم...
اینان سپاه آز میآرایند
و دیوار غرور میفرازند
و کوشکهای خودپرستی میسازند.
و انبانشان را از انباشتن پایانی نیست...
#روز_واقعه
#بهرام_بیضایی
زان پیش که بر ثور ، ثریا بستند
وین منطقه بر میان جوزا بستند
در کتم عدم ، بسـان آتش بر شمع
عشقت به هزار رشته بر ما بستند
#نجم_دایه (نجمالدین رازی)
▫️نقل از روضةالناظر (خطی)، عبدالعزیز کاشی، اوایل سده ۸ هجری
▫️مولف تذکره عرفاتالعاشقین (سده ۱۱ هجری) این رباعی را به نام #انوری نوشته، اما رباعی در نسخههای خطی و چاپی دیوان انوری مشاهده نشد.
@parniyan7rang
نه غُلاة و صوفیم نه شیخی و نه ناصبی/ شیعۀ کامل عیارم نوکر مولا علی.
معرفی کتیبه مقبره قُمری دربندی در شهر دربند روسیه.
قُمری دربندی (۱۲۳۵- ۱۳۰۹ق)، شاعر و مرثیهسرای ایرانی و اهل شهر دربند است. وی دو دیوان شعر به فارسی و ترکی به نامهای کنزالمعارف و کنزالمصائب سروده است.
همانگونه که در تصویر مشخص است، مقبره در پایین نارین قلعه و حصار تاریخی شهر دربند قرار دارد.
طبق پروندۀ ثبت جهانیِ دربند در یونسکو (۲۰۰۳م)، نارین قلعه و دیوار دربند نمادی از معماری ساسانی است که ۱۵۰۰ سال کارکرد دفاعی داشته است.
این دیوار ۴۰ کیلومتری، توسط قباد و فرزندش انوشیروان برای حفاظت از منطقۀ آذربایگان احداث شده است و جدای از ۳۲ کتیبۀ پهلوی دارای چندین کتیبه به خط فارسیِ دری است که غالباً به مرمت آن اشاره دارند.
در حاشیه شهر دربند دو روستا به نامهای جالقان و میتاقی قرار دارد که معتقدند هنوز به فارسی ساسانی تکلم میکنند.
مرتضی رضوانفر
عضو هیات علمی پژوهشگاه میراث فرهنگی
این غزل از ابن یمین است:
نه هر گیاه که در باغ رُست شمشاد است
نه هر درخت که پیراست سرو آزاد است
نه هر که را لب چون شکّر است شیرین است
نه هر که کوه تواند بُرید فرهاد است
هزار فکر دقیق است فکر بکر اینجا
نه هر که لوح تواند نبشت استاد است
نه هر که صومعه دارد شقیق بلخی شد
نه هر که صوف بپوشد جنید بغداد است
رقیب! ابن یمین را چه میکنی انکار؟
جزالت سخن عَذب او خداداد است
مضمون این غزل یادآور شعر مشهور حافظ است:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
...
هنگام مرگ ابن یمین، حافظ در آغاز جوانی بوده. با توجه به بسیارخوان بودن و احاطهٔ او بر دفتر و دیوان شاعران گذشته و معاصر، هیچ دور نیست که مضمون غزل ابن یمین را پسند کرده و در غزلی از هر لحاظ بهتر بازآفرینی کرده باشد. ولی این شکارچی تیزبین به همان صید مضمون قناعت نکرده. بیت تخلص غزل ابن یمین را یک بار دیگر بخوانیم:
رقیب! ابن یمین را چه میکنی انکار؟
جزالت سخن عذب او خداداد است
این بیت هم در بیت تخلص یک غزل دیگر حافظ خرج شده است:
حسد چه میبری ای سستنظم بر حافظ؟
قبولِ خاطر و لطفِ سخن خدادادست
بخش قابل توجهی از هنر حافظ بازآفرینی چیرهدستانۀ سخن سرایندگان دیگر است و اهل تحقیق سرچشمههای شماری از اشعار او را در دیوان شاعران دیگر جسته و به دست دادهاند. اینجا هم رفیقمان شیر شعر ابنیمین را دوشیده، پوستش را کنده، گوشت و کلّهپاچهاش را هم پاک خورده و دستانش را فروشسته.
نوشجانش!
:))
@atefeh_tayyeh
«نخستین ستایندهٔ صائب در سدهٔ اخیر»* (بهمناسبتِ ۱۰ تیر، روزِ صائب)
واکنش علیهٔ شعرِ صائب از همان میانههای سدهٔ دوازدهم شدّتیافت. شعرِ دورهٔ بازگشت بهروشنی نمایانگرِ این رویارویی است. پسندِ آذرِ بیگدلی در آتشکدهٔ آذر نیز بهخوبی مخالفتِ ادبا با سبکِ هندی را نمایندگی میکند. نگرشِ رضاقلیخانِ هدایت (صاحبِ مجمعالفصحا) در عصرِ قاجار تداومِ همان سلیقهٔ شعریِ صائبستیزانه است. هدایت شعرِ عصرِ صفوی را «پریشانگویی و یاوهسرایی و بیهودهسرایی» خواندهاست.
در سدهٔ اخیر، نخستینبار محمدعلی تربیت (متوفی بهسال ۱۳۱۸) سالِ ۱۳۰۱، در مقالهای باعنوانِ «صائبِ تبریری» (منتشرشده در مجلهٔ «گنجینهٔ معارف» بهمدیرتِ هماو)، اهمیّتِ صائب و شعرش را یادآور شد. او پس از اظهارِ تأسّف از گمنامماندنِ صائب، مینویسد: بسیاری از ضربالمثلهایی که امروز بر سرِ زبانها است و ما از گویندهاش بیخبریم، سرودهٔ صائب است؛ و درادامه مینویسد: «و چهقدر جای حیرت است که چنین شاعری در مملکتِ ایران، الحال شهرتی ندارد و هنوز مجموعهٔ گرانبهای وی در ایران به طبع نرسیدهاست. او درادامه حدسمیزند، چهبسا مخالفتِ آذرِ بیگدلی و هدایت، عمدهترین سببِ این گمنامی باشد.
تربیت آنگاه عباراتی از این دو تذکرهنویس نقلمیکند که در ارزیابیِ مشابهی مینویسند صائب «طرزی غریب داشته که اکنون پسندیده نیست» و آنگاه با اکراه و پرهیزِ فراوان، چند بیت از او نقلمیکنند. تربیت درادامه عباراتِ ستایشآمیزی از تذکرهنویسانی همچون نصرآبادی، والهٔ داغستانی، آزادِ بلگرامی و سرخوش نقلمیکند. او صائب را بهسببِ «نکتهسنجی»، «باریکبینی» و «ابتکار»، متنبّیِ شعرِ ایران میخواند.
تربیت چندسالِ بعد (۱۳۱۱)، نیز در نوشتهای باعنوانِ «یک صفحهٔ مختصر از رسالهٔ قرنِ حادیعَشَر» دربابِ صائب و «بیاضِ» او، که دربردارندهٔ بیستهزار بیتی لست که صائب از مطلعِ غزلها و شاهبیتهای خویش و دیگر سخنورانِ نامیِ «متقدّم و متأخّر و معاصر» برگزیده، سخنگفتهاست.
بدینترتیب، تربیت از نخستین ستایندگانِ صائب و سبکِ هندی در سدهٔ اخیر است. اما اینکه او مخالفتِ آذرِ بیگدلی و هدایت را با صائب، عاملِ اساسیِ گمنامیِ او دانسته، چندان درست نمینماید. توجه یا بیتوجهیِ به شعرِ یک شاعر یا دورهٔ شعری بیشازآنکه به موافقتها و مخالفتهای یک یا چند تذکرهنویس بازگردد، به عواملِ تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، و ذوقِ حاکم بر هر دوره وابسته است. نکتهٔ دیگر آنکه، اگر مخالفتِ آذر و هدایت موجبِ فراموشیِ شعرِ صائب شده، چرا تعلّقِخاطر و ستایشهای دیگر تذکرهنویسانی که تربیت خود از آنها نام برده، به کمکِ صائب و اثباتِ حقّانیّتِ شعرِ او نیامدهاست؟!
بعید مینماید مخاطبانِ شعر، رد یا تأییدِ صلاحیّتِ شعر یک شاعر را از لابهلای اظهارِنظرهای تذکرهنویسان جستجوکردهباشند؛ و مگر چند نسخه از دستنویسِ تذکرهای همچون آتشکدهٔ آذر در دسترسِ همگان بوده تا موجبِ تغییرِ ذائقهٔ آنان شود؟!
*این یادداشت بخشی است از فصلِ «نیما و شعرِ سبکِ هندی»، از کتابِ نگارنده: درتمامِ طولِ شب: بررسیِ آراء نیما یوشیج، انتشاراتِ مروارید، چ دوم، ۱۳۹۷. صص۷_۲۵۶.
@azgozashtevaaknoon
عشق و تعلیم از نخستین اوستاد
کو به مـــــــــا آموختن را یاد داد
اول از استــــاد یاد آموختیم
پس سویدای سواد آموختیم
از سوادآموز مـــــــــا هم یاد باد
کو به ما خواندن نوشتن یاد داد
از پــدر گر قالب تن یافتیم
از معلم جان روشن یافتیم
صحبت آموزگاران یــاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
#شهریار
@parniyan7rang
#لمولفه:
در مملکت شرع شهنشاه علیست
وز هر دو جهان حقیقت آگاه علیست
سرحلقهی اصحاب یمین، شیر خدا
سلطان طریقت ، ولیالله علیست
منبع:
جُنگ خطی «روضةالناظر و نزهةالخاطر» تالیف عزالدین عبدالعزیز کاشی در نیمه نخست سده ۸ هجری؛ برگ ۶
@parniyan7rang
در حق ترسابچه *
امیر خواجه سمرقندی گوید:
ای آنکه صلیب داری و ترسایی
لب بر لب من به بوسه کمتر سایی
وی آنکه به زلف عنبر تر سایی
از بهر چه پیش من تو بیترس آیی؟
#مجمعالرباعیات ( اواخر سده ۶ ق )
لواحد من الافاضل:
هرگه که به زلف عنبر تر سایی
بیم است کز او تازه شود ترسایی
تو پای ز هفت چرخ برتر سایی
چون است که نزد بنده با ترس آیی؟
#مونسالاحرار ( ۷۴۱ ق )
غیره:
ای دلبر عیسی نفس ترسایی
خواهم که مرا به خانه بیترس آیی
گه چشم ترم به آستین خشک کنی
گه بر لب خشک من لب تر سایی
#دقایقالشعر ( اواسط سده ۸ ق )
در دلبر ترسا:
ای بت پسر مسیح اگر ترسایی
خواهم که به نزد ما تو بیترس آیی
گه چشم ترم به آستین خشک کنی
گه بر لب خشک من لبی تر سایی
#رباعینامهخطی ( کتابت سده ۱۰ – ۹ ق )
مسیحی:
ای دلبر عیسی نفس ترسایی
خواهم که مرا به خانه بیترس آیی
گه خشک کنی به آستین چشم ترم
گه بر لب خشک من لب تر سایی
#آتشکدهآذر ( ۱۱۷۴ ق )
▫️در کتب معاصر روایت دقایقالشعر و آتشکده با تغییرات و اختلافاتی در متن، و بدون منبع و سند به #مهستی_گنجوی و #ابوسعید_ابوالخیر نسبت داده شده است.
* : عنوان برگرفته از مجمعالرباعیات
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
۲۱ فوریه روز جهانی #زبان_مادری
زبان علاوه بر این که ابزاری برای انتقال اندیشه است، ابزاری هم هست برای اندیشیدن و تکوین آن. بنابراین بحث زبان علاوه بر موضوعیت، محوریت هم دارد.
تصحیح بیت دوم از رباعی سوم:
مه را ز فلک به طرف بام آوردن
وز روم کلیسیا به شام آوردن
وز گاه سحر نماز شام آوردن
بتوان، نتوان تو را به دام آوردن
با تشکر از خواننده فرهیخته کانال جناب محسن شفیعی بابت تذکر این نکته
و توضیح دیگر اینکه: این رباعی در کلیات سعدی آمده است.
فایل پیدیاف کتاب #رباعیات_مهستی_دبیر_گنجوی
مقدمه، تحقیق و تدوین: #مهدی_دهقان
چاپ اول ۱۳۹۴، نشر اختر تبریز
مهستی گنجوی از بزرگترین رباعیسرایان تاریخ ادبیات ایران و نخستین شاعرهی برخاسته از آذربایجان، در اواخر سده ۵ هجری در گنجه به دنیا آمد. وی سرایندهی زیباترین شهرآشوبهای فارسی در قالب رباعی است.
دیوان شهرآشوبهای مهستی به تاراج روزگار رفته و هیچ نسخهای از آن در دست نیست. متاسفانه تحقیقات جامعی درباره زندگی و اشعار او به عمل نیامده و آثار منتشر شده در سدهی اخیر اغلب حاوی اشعار مجعول و انتسابات نادرست است. مجموعهی حاضر تلاشی است در جهت زدودن غبار جعل و افسانه از چهره ادبی این شاعرهی نغزگو و تدوین رباعیات وی با تفحص و تحقیق در دهها منبع معتبر ادبی و تاریخی.
درگذشت مهستی به تقریب در اواسط سده ۶ هجری روی داده است.
@parniyan7rang