سالِک راه دانش و کنجکاوی هستم اینجا چیزهایی که یاد میگیرم و چیزهایی که به نظرم جالب میان رو به اشتراک میذارم راه ارتباطی: @Mr_Neuronaut پ.ن:سالک به معنای رهرو هست و به هرکسی اطلاق میشه که هدفی داره و در مسیر هدفش منفعل نیست (معنی مذهبی یا عرفانی نداره)
پاسخ به پرسش همراهان کانال
#پرسش: درود خانم دکتر عصرتون بخیر باشه
غرض از مزاحمت میخواستم اگه ممکن باشه نظرها، نقدها و پیشنهادهاتون رو دربارهی این نوشته بشنوم (یا کلاً هرچیزی که میتونه کاملترش کنه)، اگه زمان داشته باشید. خیلی سپاسگزار میشم.
__
#پاسخ: درود بر شما و سپاس از همراهیتان با این درگاه
در ایران، تنوع زبانی و قومی، برخلاف آنچه در برخی روایتهای قومگرایانه القا میشود، نه نشانهٔ گسست فرهنگی، بلکه تجلیهای گوناگون یک تمدن تاریخی یکپارچه است. زبانهای رایج در مناطق مختلف ایران، بازتابی از عمق و پهنهٔ فرهنگ ایرانی هستند؛ فرهنگی که نه از بیرون تحمیل شده و نه بر پایهٔ استعمار و کوچ اجباری شکل گرفته، بلکه در بستر تاریخی «ایران فرهنگی» بالیده و تکامل یافته است.
زبان فارسی، در این میان، نقشی محوری و میانجی ایفا کرده است. برخلاف ادعای کسانی که آن را زبانی تحمیلی میدانند، فارسی نه از راه اجبار، بلکه به سبب ظرفیتهای بیانی، ادبی، فلسفی و اداریاش به زبان مشترک فرهنگی و فکری مردمان فلات ایران بدل شده است. زبان فارسی بستری بوده برای همفهمی، همدلی و همسرنوشتی و نقشی تعیینکننده در شکلگیری حافظهٔ جمعی، نظام آموزشی، میراث عرفانی و اندیشهٔ سیاسی در سراسر این جغرافیا ایفا کرده است. فارسی در مقام زبان پیوند، به همهٔ گروههای زبانی ایرانی امکان داده تا در تولید و بازتولید فرهنگ ایرانی سهیم باشند و هیچگاه به معنای طرد یا حذف زبانهای محلی نبوده است.
در مقابل، روایتهای قومگرایانهٔ نوپیدایی که برآمده از الگوهای وارداتی و سیاستهای هویتی مدرن هستند، میکوشند با جعل مفهومی بهنام «قوم فارس» که هیچ بنیان زبانی، تاریخی یا مردمشناختی ندارد، چارچوبی ساختگی از دوگانۀ «فارس» و «غیر فارس» بسازند. حال آنکه «فارس» نه یک قوم، بلکه نام یک زبان و بستر تمدنی است که گروههای گوناگون، طی سدهها در آن مشارکت داشتهاند. در تاریخ ایران، هیچگاه «قوم فارس» بهمثابهٔ گروهی متمایز از دیگر مردمان ایرانی وجود نداشته است؛ بلکه همواره یک تنوع درونزاد در دل وحدت فرهنگی برقرار بوده است.
بدینسان، زبانهای دارای گویشور در پهنۀ ایران را، نه در تقابل با فرهنگ ایرانی، بلکه بهمنزلهٔ گنجینههایی از درون این فرهنگ باید دید. هر یک از این زبانها حامل تجربههای زیسته، روایتهای تاریخی و ذوقهای زیباشناختیِ مردمانی هستند که خود را نه در تقابل با ایران، بلکه بخشی از آن میدانستهاند.
تلاش برای گسستن این پیوندهای زبانی و فرهنگی و تبدیل آنها به مرزهای ستیزهجوی هویتی، بیش از آنکه برآمده از نیازهای تاریخی مردمان ایران باشد، بازتابی از الگوهای فرقهگرایانه و قومگرایانهٔ متأخر است؛ الگوهایی که در جهان امروز مسبب و پدیدآورندۀ انواع بحرانهای عمیق هویتی و سیاسی هستند.
فهم فرهنگ ایرانی، بیدرک پیوند درونی زبانها و تجربههای زیستهٔ مردمانش، ممکن نیست و زبان فارسی، همچون شیرازهای فرهنگی، همچنان نقش بنیادین خود را در حفظ این پیوندها ایفا میکند.
#خورشید_صبوری
@beyondlinguistics
سوءاستفادههای قومگراها از علم زبانشناسی به بهانهی زبان مادری
Читать полностью…پاسخ یکی از دوستان به این بحث:
باید از سطح تقلیلگرایانهیِ صورت بندی اخلاقی عبور کرد؛ تعیین کنندگی سلامت روانی–اجتماعی کودکه، نه چینش زیستی والدین، یعنی کیفیت رابطهی والد–فرزند، ثبات عاطفی محیط و شیوهی مواجههی تربیتی. به واسطه یِ همین تصوراتی پیشنی مثل "طبیعی بودن یا اخلاقی بودن" خانواده، نوعی حرافی حلقهایه که از نوع مفاهیم نامبنا مثل "فطرت و ذاتگرایی" بلند شده. نباید ساختار رُ در تابع سوگیریهای هویتی و ارزشی برسی کرد، فقط این طوره که کاربرد مفاهیم هم –مثل فاشیست و از دست– از بار اخلاقی خالی میشن و در معنای دقیق ساختارشون استفاده میشن.
به همین واسطه کیفیت محبت یا ثبات اقتصادی در انالیزها ممکنه بیارزش باشه، چون حذف یکی از این نقشها میتونه تجربهی تنشهای هویتی کودک رُ زیاد کنه، یعنی ممکنه زوج همجنسگرا نقش های مکمل رو "بازنمایی" کنن، اما باز جایگزین تجربهی واقعی زیستن با دو جنس و مواجهه با تفاوت بینشون نشه. دیگه مسئله نه سر "حق داشتن فرزند" بلکه سر "حق رشد متوازن"عه.
واقعاً رویکردهای فاشیستی دولت ایتالیا چه ربطی به موضع من درباره بچهداری دگرباشان داره؟ دولت ایتالیا شاید بخواد خیلی کارها بکنه. من صرفاً از همون یه کار حمایت میکنم.
Читать полностью…۱- آیا من همجنسگرایی رو بد میدونم یا هوموفوب هستم؟
- خیر.
۲- آیا من از آزادیهای ضروری همجنسگراها دفاع نمیکنم؟
- معلومه که میکنم.
۳- آیا اینکه با بچه داشتنشون مخالفم، ربطی داره همجنسگراهراسی و هوموفوبیا؟
- خیر.
این دو روز به غبغب دوستان زیادی فشار اومد و هجمههای زیادی وارد کردن. واقعیت اینه که اگه من با بچه داشتن زوجهای غیراستریت (غیردگرجنسگرا) مخالفم، هیچ ربطی به هوموفوبیا نداره. همهی ما رشد شخصیتهامون با در معرض دو جهان کاملاً متفاوت بودن (جهان مذکرها و جهان مونثها) شکل گرفته و کامل شده. تصور کن یه کودک، یکی از این سایدها رو نداشته باشه! مسکیولنیتی بیش از حد یا فمنینیتی بیش از حد که نتیجش یا یکی از همین دوتا میشه یا گارد شدید در مقابل یکیشون. هرچی که هست، فکر میکنم اون بچه به سالمی یه بچهی نرمال بار نمیاد، هرچقدر هم اون دو نفر از نظر مدنی و غیره فرهیخته باشن. با تکوالدی هم مخالفم مگر اینکه پیش بیاد (مثلاً یکی از والدین بمیرن). اون مواجههی بچه با جامعه هم به هیچوجه قابل قیاس نیست با تاثیر والد توی خونه. لازمه یکم دوقطبی فکر کنیم چون جهان مردانه از زنانه همینقدر ولو بیشتر جدان، اونقدری که توی خیلی از نظریات علوم شناختی از تعامل مرد و زن به عنوان تقابل فرهنگی یاد میشه. حالا اینکه اینها چه ربطی به همجنسگراهراسی یا مخالفت با همجنسگرایی دارن، برمیگرده به افراطیگرایی ذاتی اکثریت جامعهی LGBT که هرچیزی که با خط فکریشون ذرهای قرابت نداشته باشه رو بهش برچسب هوموفوبیا میزنن؛ درست مثل اسرائیل که هرگونه دفاع ملل از خاکشون رو بهش برچسب یهودیستیزی میزنن و به راحتی تقبیح و محکومش میکنن. این مغلطه، manipulate کردن بحث و سواستفاده از جریانه.
سگ زرد برادر شغال نیست.
سگ زرد از شغال بدتره!
چون فکر میکنی سگه بهش اعتماد میکنی
بعد یهو می بینی نه شغاله!
با شغال از همون اول تکلیفت روشنه!
🔹 سمپوزیوم بینالمللی آنلاین خودکشی از دیدگاه بینرشتهای
🔸 The Treatment Paradox: Can Antidepressants Increase the Risk of Suicide?
👤 سخنران:
Ms. Fatemeh Aminpour
📌 سمت علمی:
• کارشناسی شیمی محض
🕘 زمان برگزاری:
جمعه ۳ مرداد ۱۴۰۴
ساعت ۱۴:۰۰ تا ۱۴:۳۰ (به وقت ایران)
لینک لیست انتظار
🆔 @NeuroINRP
🆔 @SSRC_News
🆔 @ISSIPO
زبان چطور کار میکنه؟
تو دانشنامهی بیریتانیکا اومده که
زبان، سیستمی از نشانههایی در کلام، حرکات و نوشتار است که انسانها به عنوان اعضای گروههای اجتماعی، خود را بیان میکنند. یعنی بطور خلاصهتر میشه گفت زبان عبارته از هر تواناییای برای برقراریِ ارتباط، یا به عبارتی، سیستمی ساختارمنده برای برقراری ارتباط.یکی از دوستانم تعریف دقیقتری از کارکردهای زبان ارائه میده:
زبان دو تا کارکرد بنیادین داره؛ اول، کارکرد بازنمایانه که به عنوان رابطه مستقیم بینِ گزارههای زبانی و واقعیتهای عینی عمل میکنه؛ دوم، کارکرد قراردادی-فرهنگی که به بازیهایِ زبانی مرتبطه و با مفهوم شکل زندگی و زبانِ عاميانه-قراردادی گره خورده.در کل تعریفهای زیادی از زبان وجود دارن که عمدتاً در موازات همدیگن. اما من میخوام این بحث رو بر اساس یه تعریف سادهتر از زبان جلو ببرم، تعریفی که خودم از زبان دارم و البته هیچ مغایرتی با تعریفهایی که گفتم نداره و اتفاقاً در موازاتشون هست. طبق این تعریفِ مختصر، زبان عبارته از هر چیزی که دیتای ذهنی رو به دیتای عینی تبدیل کنه. حالا این یعنی چی؟ ببینید من الان فرضاً دارم به یه چیزی فکر میکنم. اون چیز توی ذهن من وجود داره، به عنوان مثال ایده یا هرچی، اصلاً یه غذا، هر فکری. اما شما از اون خبر ندارید چون اون فکر، هنوز فقط توی ذهن منه. برای اینکه شما هم بتونین اون فکر رو بدونین، اون دیتای ذهنی من، باید تبدیل بشه به دیتای عینی. یعنی از ذهن من خارج بشه و به شکل قابلفهمی برای بقیه ارائه بشه. این فرق ذهنی و عینیه. اصلاً از خود لفظ عینی مشخصه، یعنی چیزی که به عین میتونیم ببینیم، برامون قابل فهمه.
ما شیریم و خورشید پشت ماست
《ناگفتههای تاریخ》
کانالی تخصصی در مورد تاریخ ایران با تمرکز بر مطالبی که مردم عادی نمیدانند و حوزهی کار پژوهشگران حرفهای است.
@NagoftehayeTarikh
@NagoftehayeTarikh
@NagoftehayeTarikh
یه مرور جامع از مواضع مختلف درباره قانونیسازی سایکدلیکها
Читать полностью…نکات تکمیلی کسرای عزیز دربارهی این پست:
/channel/Neocynicism/48
تصورم اینه طی رشد فرد پارافیلیا بالاخره به شکل خفیف هم که شده تو افراد مختلف تشکیل میشه.
تصوری که من دارم اینه که خب ما یه تصویر دقیق و ثابت از ارضا لذت جنسی نداریم و این باعث میشه اون دقیق نبودن اشیا و ویژگی ها و حالت مختلف رو سناریو سازی بکنه برای ارضا میل جنسی طرف.
اگه غریزی منظورمون ژنتیکی باشه احتمالش کمه پارافیلیا پیشفرض سیستم ذهنمون باشه.
ولی اگه منظورمون ترکیب ژن و محیطه من فکر میکنم به هر حال هیچکس دید دقیق و کاملا مشخصی از سکس نداره و همیشه اجزا دیگه هم قاطیش میشه.
اون تصویر هایی که مرور میشن. طرف مثلا فقط خودش نبود لباسشم بود. بوی عرق بدن و چرمم تو هوا بود.
اینا همش میاد تو برنامه مغزمون
حالا کانابیس احتمالا با کاهش عملکرد لوب پیشانی و احتمالا چند تا سازوکار دیگه که یا میشناسیم یا نه مرز ها رو برمیداره و ما رو تصویر خودمون بیشتر میشه تا تصویر عرف جامعه. درکل نظرم اینه چون میل جنسیو ما داریم و روش ارضا کردنشو مجبور هستیم از بیرون یاد بگیریم این لزوما به عرف جامعه محدود نخواهد شد. حتی اگه sex-ed طرف دیده باشه ممکنه مثلا دید جنسی نسبت به یه شی مثل کاندوم پیدا کنه یا عوامل دیگه ای که تو اون کلاس مطرح میشه.
پس پلاستیسیتی مغزمون در مورد شیوه ارضاش مارو میکشونه سمت اینکه بلاخره پارافیلیا شکل میگیره ولی تحت تاثیر سیستمای دیگه مغزمون کنترل میشه.
ولی تمرکز رو پارافیلیا به طور کلی حس میکنم واقعیتو خیلی هومونکلوس طور کنه. تصورم اینه که احتمالا تمام نقشه سازی های ذهنی آدم رو بدون فیلتر های قبلی میریزه بیرون. فقط جنسی نیست. لزوما خلاقانه هم نیست. شاید مهم ترین مشخصه متایی که میتونی بعد مصرف سایکدلیک متوجه بشی یه چیز باشه
"این تصویر همیشه تو ذهن من بود. فقط مخدوش و تیکه پاره شده توسط من درک میشد."
و فک کنم یکی از دلایلی که حس ارتباط با بچگی رو خیلی عمیق حس میکنی همین باشه. لاقل واسه من
و این بنظرم با اینکه ذهنمون نقشه ای از جهانه که تو بچگی کشیدیم بیشترشو تا حد زیادی میتونه موافق باشه.
قومگرایی یا ملیگرایی؟ چرا؟
این پیام -مبنی بر قومگراییِ فارسی- رو چند ساعت پیش دریافت کردم ولی اون موقع جواب ندادم و به ریکشن بسنده کردم چون دستم خیلی بند بود. واقعیت اینه که قومی به نام فارس اصلاً وجود نداره (قوم به معنای اتنیسیته). فارس صرفاً یه گروه زبانیه. اون قوم باستانی پارس، قرنهاست که توی بقیه اقوام حل شدهن مثل ماد و پارت و اوستایی و سرمتی غیره:
زِ ایران و تُرک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
~حکیم فردوسی
گروههای زبانیای که الان داریم، همهشون حاصل آمیزش این سه قوم بزرگن و هیچکدوم اونقدری خالص نیستن که بتونیم نام گروه زبانیشون رو به عنوان نام قومی استفاده کنیم، مگر استثناهایی مثل ترکمنها. در ایران با اغماض سه گروه قومی عمده -به جز اقلیتها- داریم که شامل این سه قوم هستن:
۱- قوم مردمان ایرانی/آریایی (شامل گروههای زبانی لر و کرد و بلوچ و غیره)
۲- قوم مردمان ترک (ترکمن و قشقایی و خلج و شاهسون و غیره)
۳- قوم مردمان عرب (اعراب خوزستان و عشایر عرب خمسه و اعراب خلیجی جزیرهنشین).
گرچه همین سه مورد هم شدیداً آمیختهن و از نظر ژنتیکی تقریباً همسانن (دوباره به استثناءِ ترکمنها).
بقیهی گروههای زبانی مثل فارس و لر و کرد و بلوچ و گیلک و تبری و تات و تالشی و غیره، همگی زیرمجموعههای زبانیِ گروه قومی مردمان ایرانی هستن، نه قوم مجزا، صرفاً زبانهاشون مجزان. فارسی هم از این قاعده مستثنی نیست و معنی قومی نمیده بلکه صرفاً یه گروه زبانیه چون توش هم قفقازی هست هم آلتایی هست و هم حتی آفروآسیایی. یه تصور غلطی که اکثر مردم دارن اینه که فکر میکنن هر کسی که لر یا کرد یا بلوچ یا غیره (گویشور زبانهای محلی) نباشه، قوم فارس محسوب میشه! در حالی که قرابت کافیای میون گروههای مختلف پارسیگو (فارسیزبان) وجود نداره که بخوایم بگیم همهی این پارسیگوها، یه قوم مجزا از بقیه اقوام ایرانی محسوب میشن به نام قوم تخیلی فارس! بنابراین ترکیب مضحکی تحت عنوان "قومگراییِ فارسی" مثل پدیدهی تخیلیِ "دایرهی مربع" میمونه و جدا از عدم امکان وقوعش، کلاً بیخود و مایهی تفرقهی بیشتره.
چرا انقدر به قومگرایی میپرم و از لزوم ملیگرایی میگم؟ چون قومگرایی تاکید داره به تقدمِ تفاوتها به شباهتها؛ ولی ملیگرایی (کاملاً جدا از امتگرایی و هویتهای دینی) تاکید داره به تقدمِ یگانگی و شباهتها (بهانههای یکپارچگی و اتحاد ولو به عنوان برساخت اجتماعی) به تفاوتها (فراهمکنندگان تفرقه و تبدیل ایران به ایرانستان). علاوه بر این، قومگرایی تقریباً هیچ فایده و کارکردی نداره به جز بزک دوزک کردنِ سنتگرایی در قالب یه پدیدهی ترقیخواهانه که هیچ سودی به جامعه نمیرسونه و صرفاً یه شکاف عمیقتر ایجاد میکنه بین اقوام، با این نقطه نظر که ما و شمایی وجود داره، نه یک مای واحد. قومگرایی به هر شیوهایش، صرفاً آب ریختن به آسیاب تفرقه و چند دستگیه و تسریع همون فرآیند تدریجی تبدیل ایران به ایرانستان.
آره رنگارنگیِ گروههای زبانی/قومی شدیداً زیبا و جذابه؛ ولی صرفاً تا زمانی که زیر چتر ملیگراییِ ایرانی باشه. اینکه میگم هویت قومی مزخرفه، منظورم در تقابل با هویت ملیه (چون اغلب همینجوره). وگرنه من خودم عاشق گوناگونیِ فوقالعاده هیجانانگیز این مرز و بوم و ملتشم. خودم هم رگ ترک دارم هم رگ فارس هم رگ لر. الان چند ساله که زندگیم رو تقریباً به شناختن زبونها و گویشهای محلی ایران اختصاص دادهم. حتی به عنوان یه فارس، خودجوش لری یاد گرفتم به دو گویش (چه بسا در صدد برگزاری یه کورس رایگان آموزش زبان لری هم هستم) و از مطالعهی ادبیات و فرهنگ هیجانانگیزشون سالهاست که دارم حض میکنم. اگه مطالب کانالهام رو نگاه کنین نصفشون درباره خفن بودن زبانها و فرهنگهای ایرانین:
۱- زنده نگه داشتن واژگان کهن ایرانی در زبانهای محلی
۲- سرهسازی فارسی به کمک زبانهای محلی
۳- رویاگونگیِ مناطق مورد سکونت عشایر لر و فرهنگشون
۴- مادرانگیِ زبان ملی (فارسی) در حق زبانهای محلی
۵- قالب شعری شگفتانگیز دوداخ دایمز در ادبیات ترکی
۶- لزوم عدم محدود کردن هویت ایرانی به اقوام و زبانها
و غیره.
یه کلیت مختصر و مفید و جامع از ANS (سیستم عصبی خودمختار)
Читать полностью…دلیلِ اهمیت و لزومِ ملیگرایی در مقابلِ سیرکِ قومگرایی
و پاسخ به ژستهای انساندوستانهی مخالف با ملیگرایی
یه موضوع دیگهای هم که مهمه اینه که تفاوت فحش و جهتگیری عقیدتی رو تشخیص بدیم. یه ابراز عقیده، چیز خیلی واضحیه چون جدیت و استدلال منطقی داره. فحش اما، منطقی پشتش نیست و رسالتش صرفاً چزوندن طرف مقابله. یکی از دوستان ناراحت شده بود چون من LGBTهای بیمنطق و افراطی رو آخوندهای اِواخواهری خطاب کرده بودم. ببینین دوستان، این نمونهی آشکار یه فحشه. هیچکس هیچ موضع عقیدتیای رو با چنین ترکیبی ابراز نمیکنه، صرفاً فحش میتونه باشه واضحاً. وقتی میگیم فلانی پدرسگه، منظورمون این نیست که معتقدیم که طرف واقعا پدرش سگه؛ یا مثلا وقتی میگیم چه اصفهانیِ گداگشنهای هستی (با عرض پوزش) منظورمون این نیست که اعتقاد داریم اصفهانیها ذاتاً خسیسن. نظریهی اجتماعی نیست، صرفا فحشه و از ظاهرش هم کاملاً ذاتش واضحه. اتفاقا این ترکیبِ آخوندهای اِواخواهری خیلی گویاست. اشاره میکنه به LGBTای که مسلک آخوندی و دیکتاتورمآبی داره و توی این بحث، قصدمون چزوندنشونه، پس چیزی خطابشون میکنیم که ازش متنفرن. برای همینم هست که وقتی به یه فمنیستِ نسلِ جدیدِ افراطی برمیخورم که مغلطه میکنه، بهش توهینِ -به ظاهر- زنستیزانه میکنم، نه به خاطر اینکه زنستیزم، بلکه به خاطر اینکه این چیزیه که اون آدم رو میچزونه.
از طرفی هم یکسری از اصطلاحات تخصصی هم به قدری به مقاصد فحشگونه توی کانتکستهای غیرتخصصی استفاده شدن، که کارکرد علمی خودشون رو از دست دادن و دیگه توی اکثر کانتکستها عملاً فحش محسوب میشن؛ اصطلاحاتی مثل فاشیست، هوموفوب، ترنسفوب و غیره.
حالا خوبه هنوز یخم آب نشده شوخی قومیتی کنم، و باز انقدر دیسلایک دادین. جدی یکی از نامقدسترین و بیخودترین مفاهیمی که توی زندگیم شناختم، هویت قومیه، از هر نوعش که میخواد باشه، فارس، لر، کرد، ترک، عرب، ارمنی و غیره. برای ملیت و هویت ملی ارزش قائل هستم ولی قومیت هرگز.
باشد که به زودی به این مفهومِ overrated نیز بتازیم.
خط فکری شما کاملاً مطابق با خط فکری من نیست، پس شما مردستیزین.
Читать полностью…معرفی و شرایط عضویت در کاروان خرد ایرانشهری:
کاروان خرد ایرانشهری جنبشی مردمی برای احیای خردورزی و دانشگستری در ایران است. ما گروهی از شهروندان دغدغهمند هستیم که باور داریم میتوان با تکیه بر اصول خرد ایرانشهری و بهرهگیری از فناوریهای نوین، خلأهای آموزشی کشور را پر کرد.
شرایط عضویت:
در پیوست PDF شرایط عضویت و پویش کاروان خرد نوشته شده است.
karevankherad
اگه نقدی دارین، بفرستین که بذارم یا ویرایش کنم.
/channel/HarfinoBot?start=c8590160b3b5495
💢مکانیسمهای عصبی و روانشناسی انحلال ایگو به واسطه سایکدلیکها🧠💊🧪👽
♦️فیلتراسیون اطلاعات چیست؟ در حالت عادی، مغز انسان مانند یک سیستم فیلترکننده عمل میکند تا از ورود بیش از حد اطلاعات حسی، احساسی و شناختی به آگاهی جلوگیری کند. این فیلترها (که گاهی به عنوان Reducing valves یا دریچههای کاهنده توصیف میشوند) برای حفظ کارایی و جلوگیری از overload اطلاعاتی ضروری هستند.
♦️برای مثال شبکه حالت پیشفرض (DMN) و نواحی prefrontal cortex نقش کلیدی در این فیلتراسیون دارند، جایی که اطلاعات نامربوط سرکوب میشوند تا تمرکز روی خود و واقعیت روزمره حفظ شود.
🔸توضیح علمی:
تالاموس مانند یک فیلتر عمل میکند که اطلاعات حسی را قبل از رسیدن به کورتکس انتخاب میکند. در شرایط عادی کورتکس از طریق مکانیسمهای بازخوردی (top-down) سیگنالهای ورودی را کنترل و محدود میکند تا فقط اطلاعات مهمتر انتقال یابند. این مهار توسط مسیرهای عصبی خاصی از کورتکس به تالاموس انجام میشود.
📚Source 2022
📚Source 2021
👋🏻 سلام به همه همراهان عزیز کانال "جنون بیهوشی"
ممنون میشیم چند لحظه وقت بگذارید و با دقت به پرسشهای فرم زیر پاسخ بدید.
تکمیل فرم کمتر از ۲ دقیقه زمان میبره، اما کمک بزرگی به ما میکنه 🙏
📩 فرم نظرسنجی:
https://forms.gle/3QPvBEWgLMYd86T38
با سپاس از همراهیتون ❤️
صحبتهای تکمیلی یکی از دوستان درباره این متن:
عقل انسانی با سرنوشتی خاص در یکی از گونههای شناخت خود مواجه است: با پرسشهایی درگیر میشود که نه میتواند آنها را نادیده بگیرد—زیرا خاستگاه آنها، خودِ طبیعت عقل است—و نه قادر به پاسخگویی به آنهاست، چرا که از حدود توانمندی عقل انسانی فراتر میروند. این وضعیت آشفته، ناشی از خطای عقل نیست. عقل کار خود را با اصولی آغاز میکند که کاربرد آنها در مسیر تجربه، گریزناپذیر است؛ با این حال، همین تجربه، آن را ناگزیر به سوی پرسشهایی سوق میدهد که گرچه از دل تجربه برمیآیند، اما همواره از مرزهای آن فراتر میروند.
اینرو، عرصهای شکل میگیرد برای کشمکشهایی بیپایان که در آن عقل، ناگزیر با خویشتن درگیر میشود؛ چرا که، از یک سو، قادر نیست حدود کاربرد خود را بهروشنی مشخص کند، و از سوی دیگر، به موجب طبیعت خویش، بهسوی جستجوی همین حدود در همه جا رانده میشود. و این میدان جدال، جایی نیست مگر مشهورترین میدانها: یعنی متافیزیک.
~کانت، نقد عقل محض
ذهن انسان انگونه که کانت در آغاز نقد عقل محض بیان میکند با تضادی ذاتی مواجه است: عقل در مواجهه با پرسشهایی بنیادین که از تجربه فراتر میروند، ناگزیر به تولید مفاهیمیست که نه قابلیت اثبات دارند و نه امکان رهاکردن، بدینترتیب در شبکهای از تعارض و تناقض های درونی گرفتار میشود؛ وضعیتی نه ناشی از نقص در توان عقل، بلکه محصول ساختار خود عقل که به واسطهی میل تعالیگرایی به سوی مطلقات است–همچون چون جهان به عنوان کل، نفس به عنوان جوهر یا خدا بهمثابه علت نخستین و از این دست– در حالیکه چنین مفاهیمی بیرون از حوزهی مشروع تجربهاند و بهبیان کانت "خطاهایی ضروری"اند. ساختارهای زبانی و منطقی نیز محدود به ظرفیتهای درونی خودند؛ –همچون همین مثالِ گودل و قضیه ناتمایت که هر سیستم صوری سازگار و غیربدیهی، همواره گزارههایی تولید میکند که درونش سیستم اثباتناپذیر ولی درعینحال صادق است—این وضعیت را میتوان در مورد "نامعین بودن ترجمه و تحلیل مفاهیم ذهنی" نیز پی گرفت، جایی که تطابق زبان با جهان، نه بازنماییای، بلکه پروژهای ناتمام و تفسیربردار است. به واقع اگر عقل خواهان عبور از تجربه به سوی مطلقات است ولی ناگزیر به شکست، زبان و منطق صرفا شکل جدیدی از این شکست را نشان میدهد؛ با این تفاوت که در اینجا، محدودیت نه از میل به متافیزیک، بلکه از درون زبان و فرمالیسم خودساخته سربر می اورد. در نهایت بحران نه با حذف عقل، بلکه با شناخت آن حل میشود: یعنی عقل باید حدود مشروع خود را بشناسد، تا از توهم عبور از آن نجات یابد.
تحلیل خیلی جالبی بود. میدونیم مصرف بلندمدت ماریجوانا به لبهای گیجگاهی و پیشانی مغز آسیبهای قابل توجهی میزنه. اختلالات حافظه رو میتونیم توی آسیب به لب گیجگاهی ریشهیابی کنیم و علائم شخصیتی مثل بیخیالی و کاهش اهمیت به اخلاقیات رو میتونیم به آسیب لب پیشانی ربط بدیم. ولی درباره فرضی که در مورد پارافیلیای ذاتی گونهی بشر بیان کرد چندان مطمئن نیستم، گرچه قابل تامل و جالبه. بعضی از افراد تحت تاثیر ماریجوانا کاهش میل جنسی رو گزارش کردن و بعضیها افزایشش رو. به شخصه موارد افزایش میل جنسی رو بیشتر در موردش شنیدهم. جای مطالعهی زیادی داره و موضوع جذابیه.
Читать полностью…