⭕️میراث مشکور
شب "محمدجواد مشکور" برگزار شد
♦️هفتصدوسیویکمین شب از شبهای بخارا که به دکتر محمدجواد مشکور اختصاص یافته بود، عصر یکشنبه ۲۹ بهمن با همراهی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی و نشر سنگلج قلم در تالار فردوسی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
♦️ سخنرانان این شب حسن انوری، مجدالدین کیوانی، داریوش رحمانیان، هایده لاله، مشکان مشکور، نسیم خلیلی، سعید میرمحمد صادق، محمدعلی موحد و علی دهباشی بودند. اهدای جایزه و لوح تقدیر به نسیم خلیلی، برگزیدۀ چهارمین دورۀ جایزۀ سعی مشکور از دیگر بخشهای این نشست بود.
🔺️برای خواندن ادامه مطلب به سایت سازندگی مراجعه کنید.
https://saazandegi.ir/?p=5390
🔆گفتگو با جمشید علیزاده درباره فراموشی چهره برجسته تاریخ ایران؛ امیرخیزی، قربانی «توطئه سکوت»
🔹فرشید باغشمال: روزهای پایانی بهمن، در تقویم معاصر ایران، پرشور و پرغوغا است. با این حال، یاد و نام مردی از دیار تبریز در این روزهای پرتب و تب، اغلب به فراموشی سپرده میشود: «شادروان استاد اسماعیل امیرخیزی» ( ۱۹ آذر ۱۲۵۵ – ۲۷ بهمن ۱۳۴۴) تاریخنگار، ادیب، محقق، شاعر، خوشنویس و از رجال شاخص دوره قاجار و پهلوی است. امیرخیزی را میتوان در زمره چهرههایی برشمرد که با توجه به ابعاد متنوع شخصیتی، حضور برجستهای در جریان سیاسی، فرهنگی و آموزشی ایران داشته است. «جمشید علیزاده» شاعر، مدرس گفتارهای ادبی و محقق صاحبنام حوزه ادبیات و تاریخ، در سالهای اخیر، پس از یک دوره کاری تحقیقی مبسوط در خصوص مرحوم امیرخیزی، ویرایش جدیدی از کتاب «قیام آذربایجان و ستارخان» را پیش روی محققان و تاریخپژوهان قرار دادهاست. گفتگو با استاد علیزاده، حاوی نکات مهمی از فرازهای مختلف زندگی و اندیشه اسماعیل امیرخیزی است.
*سپاسگزارم از فرصتی که در اختیارمان قرار دادید. مرحوم امیرخیزی از رجال برجسته تارخ معاصر است، با این حال ایشان، امروزه تا حدود زیادی فراموش شدهاست. به عنوان مقدمه بفرمایید اساساً چه چیز، باعث فراموششدن یک شخصیت تاریخی میشود؟ آیا این یک سنت تاریخی در همه جوامع است؟ یا نه، عواملی نظیر رقابت معاصران، تفکر حاکمان، تحولات اجتماعی و ظهور مدرنیسم، میتواند به فراموشی یک شخصیت مهم علمی و فرهنگی بینجامد؟
همه مولفههایی که بر شمردید، نقش انکارناپذیر در فراموششدن یک شخصیت تاریخی دارد، اما در برخی از جغرافیاها، بعضی از این عوامل، نقش برجستهتری دارد. تبریز به عنوان یک جغرافیای ویژه مطرح است که از دیرباز شرایطی خاصی بر آن حاکم است. فراموشی شخصیت مرحوم امیرخیزی، علاوه بر مواردی که اشاره کردید، به یک عامل مهم دیگر بر میگردد. این عامل، از نظر من «توطئه سکوت» است.
*لطفاً کمی بیشتر توضیح بفرمایید. این توطئه از طرف چه کسانی بوده و با چه هدفی طراحی شده است؟
امیرخیزی، سال 1344 یعنی پیش از انقلاباسلامی فوت کرد. شما اگر حوادث این دوره تاریخی (1344 تا 1357) را مرور کنید، میبینید که یک سِیر تاریخی در این دوره، در حال تکوین است. از سویی، در فضای فرهنگی و سیر تاریخی آذربایجان در این سالها (دهه 40)، نوعی «ادبیات حسرت» تبلیغ میشود که متاثر از جدایی سرزمینهای آن سوی ارس است و از دیگر سو، جدال سنت و تجدد در فضای ادبی این سالها وجود دارد و میبینید که مدام از نوگرایی صحبت میشود، بدون اینکه چیزی از مولفههای نوپردازی درک شود. در این سالها، شما برای اینکه نوگرا باشید، باید لورکا یا بورخس میخواندید! اگر سراغ سعدی میرفتید، بر چسب عقبماندگی میخوردید! در چنین شرایطی، ما امیرخیزی را به عنوان چهرهای میشناسیم که اولاً یک شخصیت ایرانگرا و ایرانمدار است و در ثانی، به شدت معتقد به تاریخ شعر فارسی و ادبیات سنتی است، بنابراین واکنشها به دیدگاههای او حتی از سوی یاران و نزدیکان «سکوت» است. میتوانم بگویم...
متن کامل را اینجا بخوانید
🆔 @Ir_Azariha
در بیان معرفت به مقام شامخ زنده یاد استاد سعیدالله نادرپور هشترودی رحمتالله علیه«۱»
یادداشتی از:
محمد مردی؛ محقق و نویسنده
و از مخاطبان مجله سفینه تبریز
دلش در حُبّ به محبوب آتش سوزان است و دیدهاش به جلال و جمال او گریان است. زبانش بیقرار وصف توحید است.
جسم و جانش جملگی زبان است در ثنای خدا و دست و پایش همه وقف است برای خدا. آن یونس زمان که به قرعه جنون در شکم نهنگ غربت نهادندش، ندای پر سوزِ «انی کنت من الظالمینِ»او، چراغ خانه دلهای رهروان است.
آن منادی ندای سبحانی در گوش سمیع عارفان و آن رسوای دار انالحق از منظر بصیر عاشقان و آن طرفةالعینِ جامع الاطراف؛ در محبت یگانه و از ریا بیگانه است. رحیل اقامت را به رحل قرآن پیاده کرده و سلطان استقامت را به زین نفس سواره کرده، عابدان از نمازش حیرانند و عارفان دعایش را ملتمس و خواهانند.
در حکمت به سبک و سیاق سعدی حکم میرانَد و در عرفان، خلایق را با دیده گریان و دل سوزان به محضر جانان راه مینمایانَد.
بهانه کسب و کارش ضایعات فلزات است، اما جلوی دُکانش و در مقام ارشاد، اندوه ضایعات اعمال خلایق را دارد.
آن عارف هشترودی که از هشت رودِ هشت بهشت آسمان آب حیات نوشیده، آن رهرو که به یک شبه ره صد ساله پیموده، آن علامه دهرِ یقین و آن غواص بحر معرفت؛ از نگاه کوته بین ما هفتاد سال، اما به سال جلالی دلدادگی، هفتاد هزار سال است که عشق را پیغمبری میکند.
او زنخدان سیب عشق و خندان محفل مستان محبت است، سلمان ایمان، ابوذر این داستان و اویس قرینه چشمان است.
بساط معرفت را بایزید است، حافظ عشق و مولانای عرفان است. آن مجنون از منظر فقها، آن معروف العرفا، آن آمر به معروف و ناهی از منکر، آن سر بریده به تیغ محبّت و آن منصور دار مودّت؛ آتشِ آتشدان عشق است.
خراب خرابات، پیر طریقت، سالک حقیقت و سعدی حکمت است.
آن عارف وارسته و آن عاشق پیوسته، سعید خدا و نادر زمانه، شیخ سعیدالله نادرپور؛ مومن به مأمن دین محمد(ص)، شیفته شفاعت آسمانی احمد، شیعه و پیرو قرآن ناطق«۲» و شاگرد مکتب جعفر صادق است.
برگی از کتاب «صُحُف عشق»
نوشته محمد مردی
پاورقی:
۱_ کربلایی سعید الله نادرپور سال۱۳۱۴ در روستای دوده از توابع شهرستان هشترود استان آذربایجان شرقی به دنیا آمد. آنطور که بنده از سخنان اطرافیانشان فهمیدم، بارقههای عرفان از عنفوان جوانی در جان او متجلّی شده است. آن بزرگوار حدود چهل سال پیش از زادگاهش به شهرستان اسلامشهر واقع در استان تهران مهاجرت کرد. حدود هفتاد سال از عمر پر برکت ایشان غرق در توحید بود، اما متاسفانه در جمع اقوام و آشنایان و اهل محل، غریب بود و به جرأت میتوان گفت که کسی حال ایشان را درک نکرد و از محضرش بهره نبرد.
آن عارف وارسته عاقبت پس از عمری مجاهدت با نفس در تاریخ ۲۶ اسفند سال۱۳۹۶ به رحمت حق شتافت. بنده در مجلس ختم ایشان حضور داشتم، متاسفانه در آنجا هیچ حرفی از حالات عرفانی آن مرد بزرگ به میان نیامد و مجلس یادبود ایشان مانند مجلس یک فرد عادی برگزار گردید و همچنان که در زمان حیاتش غریب بود، مجلس ختم ایشان هم غریبانه برگزار شد. بنده مطلب بالا را در زمان حیات آن بزرگمرد و بدون اطلاع ایشان نوشته بودم و به توفیق الهی آن را زیور کتاب صحف عشق قرار دادم، مزار آن عارف وارسته در آرامستان دارالسلام شهرستان اسلامشهر میباشد.
به امید روزی که سنگ یاد بود متفاوتی در شأن آن مرد بزرگ بر مزارش نصب شود، تا لااقل با آن نشان، برای دوستداران عشق و عرفان شناخته شده باشد.
۲_قرآن ناطق= منظور، سر مبارک آقا امام حسین علیهالسلام است که بالای نیزه قرآن میخوانده است.
/channel/Safinehyetabriz
استدراک و تکمله ای بر مقاله ابن یزدانیار ارموی
پس از انتشار مقاله ناچیز این بنده خدا درباره ابن یزدانیار ارموی و طریقت او در تصوف آذربایجان، که بخشی از آن متضمن برخی اقوال نویافته از این چهره گمنام تاریخ تصوف است، محقق جوان و سختکوش حوزه تاریخ تصوف؛ سرکار خانم دکتر سمیه جبارپور؛ که خود از خطه با صفای ارومیه هستند، قولی دیگر از ابن یزدانیار را که از چشم راقم دور مانده بود، ارسال فرمودند.
با سپاس از این پژوهشگر دقیق و خوش آتیه، این نقل را تقدیم می کنم:
«عن أبی بکر بن یزدان یار قال: إن الله تعالی أحب ثلاثة، و أبغض ثلاثة: أحب الإیمان و الطاعة و العلم، و أبغض الکفر و المعصیة و الجهل، فسلط الغزاة علی الکفار، و سلط العلماء علی الجهال، و سلط الأمراء علی العصاة ، و إلی القیامة علی هذا یکون.» (ص: ۱۰۱-۱۰۲)
منبع:
حکایات الصوفیه: محمد بن عبدالله ابن باکویه؛ تحقیق و تصحیح و گردآوری: اکبر راشدی نیا؛ مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران ؛ چاپ اول: ۱۴۰۱؛ تهران.
با سپاس
طاهری خسروشاهی
/channel/Safinehyetabriz
تبریک به سعید مهدوی فر؛
محقق سختکوش حوزه خاقانی شناسی
در آیین اختتامیۀ چهل و یکمین دورۀ جایزۀ کتاب سال، «خاقانینامه» (دفتر اول) اثر دوست گرامی جناب دکتر سعید مهدوی فر به عنوان اثر برگزیده معرفی شد.
این موفقیت را به جناب مهدوی فر تبریک می گوییم.
/channel/Safinehyetabriz
بازهم درباره
ابن یزدانیار ارموی و طریقت او در تصوف آذربایجان
از:
محمد طاهری خسروشاهی
وَ لَو حُمِّلَت صُمُّ الجِبالِ الّذی بِنا
غَداهَ افتَرَقنا اَوشَکت تَتَصدّعُ
با یاد و خاطرة دوستِ باصفا و نجیب؛
زنده یاد دکتر ابوالفضل خطیبی
و سفرهای فراموش ناشدنی او به تبریز برای شاهنامه
ابوبكر حسين بن علي بن يزدانيار اورمیّه ای، معروف به ابنیزدانیار ارموی، یکی از چهرههای بحثانگیز و از پیشگامان تصوّف در ناحیة آذربايجان در اواخر سدة سوّم و اوایل سدة چهارم هجري است.
دربارة اصالت، سوانحِ عمر و مکتب خاص او در تصوّف، میان پژوهشگران حوزة تحقیقات عرفانی اختلاف نظر است. بخشی از این اختلاف نظرها به دلیل سخنان پراکنده و گاه ضد و نقیضی است که منابع متقدّم صوفیه، دربارة این چهرة اصیل عرفان آذربایجان ذکر کرده اند.
البته با وجود اطّلاعات اندکِ ما و اختلاف نظر محقّقان دربارة او، تأثیر آرای این صوفی گُمنام و کَمنامِ حوزة عرفانِ اسلامی در مشایخ بعد از خود، بسیار گسترده بوده و شیوة خاص و طریقت منحصربهفردش، مخصوصاً تکاپوی معنوی او در پیوند حکمت باستانی ایران با آموزه های اصیل عرفان اسلامی و مبانی تصوّف آذربایجان، دارای اهمیت بسیار و البته موافقان و مخالفانی است.
علی رغم این جایگاه مهم، دانسته نیست از چه رو پژوهشگران حوزة تصوّف، دربارة تأثیرات و تحلیل سخنان بازمانده از ابنیزدانیار سکوت کردهاند.
دربارۀ ابنیزدانیار ارموی و مکتب خاصّ او در تصوّف آذربایجان، تاکنون اثر مستقلّی به صورت کتاب تألیف نشده است. با این حال برخی از پژوهشگران و محقّقان معاصر حوزۀ عرفان و تصوّف، به طور پراکنده در مطاوی آثار خود، به پارهای از ویژگیها و برخی از تأثیرات او در مشایخ بعد از خود و مناسبات و روابطش با متصوّفۀ عصر اشاره کردهاند.
از نخستین اشارهها به نام ابن یزدانیار در میان متقدّمان می توان به طبقات الصوفیه سلمی(1362: 406) و المختار من مناقب الاخیار ابن اثیر (1424؛ج211:2) اشاره کرد و از معاصران نیز یادداشت مختصر زنده یاد عبدالحسین زرینکوب در دنباله جستجو و صفحاتی از کتاب پریسا قرباننژاد با عنوان تصوف آذربایجان در عهد مغول و مقالۀ احد زمانی درباره او در نشریه صوفی چاپ کانادا و چند نکته از مرحوم صمد موّحد در کتاب تصوف آذربایجان قابل ذکر است.
نوشتههای این محقّقان دربارۀ ابنیزدانیار، در عین اهمیت، دربرگیرندۀ اشاراتی کوتاه به حالات و سوانح عمر ابن¬یزدانیار بوده و تقریبا عاری از هرگونه تحلیل از مشرب خاصّ و ویژگیهای منحصربهفرد این چهرۀ بحثانگیز تصوّف در حوزۀ عرفان آذربایجان است. اگرچه باید گفت هر یک از این یادداشتها و مقاله¬ها، متضمّن اطّلاعات مفیدی از نقش ابنیزدانیار در گسترۀ تاریخ عرفان و تصوّف اسلامی است که باید به صورت جداگانه تحلیل و بررسی شود.
گذشته از این یادداشتهای پراکنده، باید مقالۀ نصرالله پورجوادی را مشهورترین مقالۀ مستقل در مورد ابنیزدانیار ارموی دانست که با رویکرد محوری به «دعواهای صوفیه با یکدیگر» تألیف شده و البته متضمّن دادههای تاریخی مفید و بسیار مغتنمی دربارۀ ابنیزدانیار است.
پورجوادی مقالۀ خود را با بحث «نقار صوفیان با یکدیگر» آغاز میکند و با توجّه به موارد اختلافات ابنیزدانیار با مشایخ بغداد، ضمن ارائۀ شرح حال مختصری از او به گزارشی از سخنان و تعالیم ابنیزدانیار میپردازد. نویسنده در ادامه بحث اصلی خود را به مسألۀ «درگیری ابنیزدانیار با مشایخ بغداد» اختصاص داده ولی وارد حوزۀ جستجوی ردّ پای این صوفی نامدار در متون کهن تصوّف و ارائۀ تحلیلی از ویژگیهای خاص او بر مبنای مکتب تصوّف آذربایجان نشده است.
ما در این یادداشت که با یاد دوست عزیز از دست رفته مرحوم ابوالفضل خطیبی و جهت انتشار در یادنامه او نگاشتیم، ضمن طرح مباحثی کوتاه درخصوص شرح حال و سوانح عمر و مکتب ویژة او در تصوّف، که شاید به مثابۀ مقدّمهای بر معرّفی این چهرة اصیل عرفان اسلامی و تبیین ضرورت ورود محقّقان و علاقهمندان حوزة پژوهشهای عرفانی به بررسی آثار او باشد، با بررسی انتقادی برخی تحقیقات اندکشمار پژوهشگران دربارۀ او، به تبیین اقوالی از ابن یزدانیار که نشاندهندۀ طریقت خاص او در تصوّف است، پرداخته و ملاحظاتی جدید در خصوص این چهرۀ مهم تاریخ تصوّف آذربایجان داشتهایم.
با گرامیداشت یاد خطیبی و قدردانی از زحمات بانیان یادنامه او، متن کامل مقاله را در فرسته بعدی منتشر می کنیم.
👇👇
/channel/Safinehyetabriz
صفحه نخست مقاله این بنده خدا با عنوان ابن یزدانیار ارموی و طریقت او در تصوف مندرج در یادنامه دوست عزیز مرحوم دکتر ابوالفضل خطیبی
این یادنامه با عنوان پژوهنده نامه باستان و از سوی انتشارات خاموش منتشر شده است.
/channel/Safinehyetabriz
به مناسبت درگذشت مرحوم حاج حسن آقا یعقوبی؛ از شاعران و دلسوختگان شعر حسینی در تبریز
شب وصل است و تب دلبری جانان است...
از:
محمد طاهری خسروشاهی
دیشب خبر تلخ درگذشت حاج حسن آقا یعقوبی را شنیدم.
مرحوم حاج حسن یعقوبی یکی از آخرین نسل شوریدگان شعر عاشورایی در آذربایجان و به معنای واقعی کلمه شوریده و شیدای حضرت اباعبدالله الحسین بود. از آن شاعران، که شعر را زیستند و خود، چشم اندازی زیبا از شعر و ادب شدند. از آنها که وقتی ایشان را می دیدی، به یاد شعر می افتادی. حاج حسن هم در تبریز معاصر ما، از معدود افرادی بود که در این روزگار، الگوی مثالی شاعری تلقی می شد و بیش از هر شاعر و سخنور دیگر، به نام آوران شعر در ادوار گذشته ایران شبیه بود.
حافظهای قوی در شعر نوحه و مرثیه داشت و برای هر یک از ماجراها و مصائب اهل بیت علیهم السلام در حادثه کربلا، شعری مطول در ذهن و زبانش جاری بود.
از روی و ریا دور بود. در حریم امن حرم اهلبیت علیهم السلام، معمولا در گوشه ای کنج عزلت و انزوا می گزید و می سوخت.
هیچ وقت خود را بنده درهم و دینار و پاکت نکرد. برای همین هم در این خاکدان غم، به فقر محمدی، افتخار می کرد. شعر را فقط برای حضرات معصومین می گفت و می پسندید.
برای شعر و مخاطب حرمت قائل بود. یکبار به دوستی مشترک گفته بود به پاس حرمت آقا ابوفضائل علیه السلام، معمولا از خواندن شعر مظلومیت ایشان احتراز می کند و از شجاعت حضرتش سخن می گوید.
با خواندن اولین بیت، اشک از چشمانش جاری میشد. نوشتم که بی رو ریا بود. رحمه الله علیه.
از فرط تسلط به شعر و از رهگذر تجاهل العارف و از پرتو خاکساری و ناز، خود را "بیسواد" میخواند. در بارگاه حضرت هم به همین لقب، ممتاز و مشتهر گردید. تو گویی از عقلای مجانین بود... از دیوانگان هشیار.
آن بلالِ صدق در بانگ نماز
حی را هی همیخواند از نیاز
تا بگفتند ای پیمبر نیست راست
این خطا اکنون که آغاز بناست
ای نبی و ای رسول کردگار
یک مؤذن کو بود افصح، بیار
خشم پیغمبر بجوشید و بگفت
یک دو رمزی از عنایات نهفت
کای خسان نزد خدا هی بلال
بهتر از صد حی و خی و قیل و قال
وا مشورانید تا من رازتان
وا نگویم آخر و آغازتان
گر نداری تو دم خوش در دعا
رو دعا میخواه ز اخوان صفا
ذهن و زبانش، گنجینهای عظیم از محفوظات شعر ترکی و فارسی بود. اگرچه در خلوت دوستان و محفل اخوان صفا و خلان وفا، هر از گاه که حالی داشت، تغزلی هم می فرمود، اما در مجلس ارباب، فقط روضه حسین علی می گفت.
نوشتم که بی رو ریا بود. رحمه الله علیه.
این بنده که از دوران کودکی و صباوت عهد، اغلب به همراه مرحوم عمو رحمه الله علیه، که از دوستان مرحوم حاج حسن آقا یعقوبی و نیز از شاعران دلسوخته اهل بیت علیهم السلام بود، به خانه با صفا و خالی از زر و زیور حاج حسن آقا در پایین گوشه شهر میرفت، با نخستین کتابهای شعر، از دیوان حافظ و کلیات سعدی تا دیوان نیّر تبریزی و دخیل مراغهای آشنا شد. یاد باد آن روزگاران یاد باد...
حاج حسن آقا امروز به خاک میرود.
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لبِ مستان است
در نظر بازیشان، اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر، زین شب و تب گریان است
باری امشب، شب نخستینِ خلوت او با حضرت رب الارباب و معاشقه با جانان است.
بادا مبارک در جهان سور و عروسی های ما
سور و عروسی را خدا ببریده بر بالای ما
با رفتن حاج حسن آقایعقوبی، یکی دیگر از آخرین بازماندگان نسل بی تکرار شعر مرثیه آذربایجان هم از دست رفت و شهر، خالی از عاشقان شد.
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم
خاک بر او خوش باد که با خیل خیال حسین بن علی به خاک رفت و خاکش عبیرآمیز شد.
دوشنبه نهم بهمن ماه چهارصد و دو خورشیدی
برابر با هفدهم رجب چهارصد و چهل و پنج / تبریز
/channel/Safinehyetabriz
یادداشتی از حسن اسدی تبریزی به مناسبت درگذشت مرحوم علوی تبریزی و مرحوم مجتهدی تبریزی
امروز دو شخصیت علمی به دیار باقی شتافتند؛ دکتر کریم مجتهدی و استاد سید ابراهیم سید علوی. هر دو شخصیت متولد تبریز بودند و در موضوع دیگری هم شباهت داشتند؛ مرحوم دکتر مجتهدی نواده حاج میرزا جواد آقا مجتهدی تبریزی بودند. میرزا جواد آقا رهبر نهضت تنباکو در تبریز بود و فتوای میرزای شیرازی در تبریز به وسیله او ابلاغ و اجرا شد. برادرزاده او میرزا حسن مجتهد در وقایع مشروطیت نقش داشت و نام و جایگاه او در منابع مشروطه ذکر شده است و به طور خلاصه دکتر مجتهدی به خانواده اهل علم و از خاندان های تاثیرگذار در جریانات اجتماعی دوره قاجار منسوب بود.
مرحوم استاد سید علوی هم به یکی از شخصیت های دوره مشروطه بسیار علاقه داشت و این علاقه به سبب ارتباط پدرش با آن شخصیت و داستان هایی که از زبان پدرش شنیده بود بر می گشت؛ ایشان به مرحوم میرزا صادق آقا تبریزی بسیار علاقه داشت و سالها پیرامون این شخصیت تحقیق کرده و حاصل آن را در کتابی با عنوان " تبیان صادق" تالیف و منتشر کرده بود.
آقای سید علوی فردی صریح اللهجه و به دور از تعینات معمول بود و همیشه در حال پژوهش و جست و جوی منابع تحقیق و واقعا شیفته تحقیق و پژوهش بود. ایشان، بر خلاف دکتر مجتهدی، به تبریز رفت و آمد داشت و چند سال قبل در مجلس ترحیم مادرشان در مسجدی در علی سیاه پوش تبریز خدمت شان رسیدم و باب آشنایی باز شد و چند نوبت دیدار و صحبت با آن مرحوم داشتم و یک روز هم ایشان از روی لطف و محبت بدون اطلاع قبلی به محل کار من، آن زمان در بنیاد ایران شناسی آذربایجان شرقی مشغول بودم، آمدند و ساعتی در خدمت شان بودم و از مطالب و خاطرات شان بهره بردم.
برای دکتر مجتهدی و استاد سیدعلوی طلب آمرزش و رحمت الهی داریم.
▪️
/channel/Safinehyetabriz
انا لله و انا الیه راجعون
ارتحال عالم جلیل القدر، روحانی وارسته، حضرت حجت الاسلام و المسلمین، جناب استاد حاج سید ابراهیم سید علوی تبریزی را به اطلاع می رسانیم.
آن مرحوم دارای دهها اثر علمی، تحقیقی و ترجمه در موضوعات مختلف و از شاگردان برجسته علامه طباطبایی بوده است.
ایشان امروز (۲۵ دی ماه ۱۴۰۲) بعد از اذان صبح بدرود حیات گفت.
رحمهالله علیه
/channel/Safinehyetabriz
خانه مرحوم حاج میربابا حسینی رحمهالله علیه در خیابان قره آغاج تبریز
غروب روز جمعه بیست و دوم دی ماه چهارصد و دو خورشیدی
/channel/Safinehyetabriz
نامه دوستانه آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی به آیت الله العظمی حاج شیخ مهدی مهدوی لاهیجی جمادالاول سنه ۱۳۸۱ قمری
حضور مبارک حضرت مستطاب آیت الله حاج شیخ مهدی مهدوی دامت افاضاته مشرف باد بعرض عالی میرساند از ساحت قدس الهی دوام تاییدات سرکاررامسًلت مینمایم غرض از تصدیع آنکه مرقومه شریفه زیارت ،ازمراحم متشکرم ، عزیزمن محتاج بدعا هستم چون خیلی وضع نان حقیرراپریشان کرده وگرفتارم، درحال تحریر حدود نود هزار تومان مدیون هستم ،تا خدای سبحان چه خواهددعا بفرماییدزیاده مصدع نمیشوم. شهاب الدین الحسینی مرعشی نجفی
@guilan_ghadim
هو
هیچ فرمود کرّمناالسموات؟ و لقد کرّمناالعرش؟ اگر به عرش رَوِی، هیچ سود نباشد، و اگر بالای عرش روی، و اگر زیر طبقهی هفت زمین، هیچ سود نباشد. درِ دل می باید که باز شود. جان کندنِ همهی انبیا و اولیا و اصفیا برای این بود. این می جُستند.
همهی عالَم، در یک کَس است. چون خود را دانست، همه را دانست، تَتار در دست توست. تتار صفت قهر است، در توست.
مقالات شمستبریزی - ص ۲۰۴
@zonnoun
#معرفت_نفس
🔴 بیست و یکمین شمارهی مجلهی "صبح تبریز" منتشر شد.
شماره جدید مجلهی صبح تبریز با گرامیداشت هشتادمین زادروزِ دکتر شهریار عدل تبریزی، باستانشناس و محقق نامی تاریخ ایران مجموعهای از مباحثِ فرهنگی و هنری را پیشروی مخاطبان قرار داده است.
بخش ویژه مجله، به پروند سفال، اختصاص یافته و کوششهای هفتاد سالهی برادران قابچی را در سیر هنری سفالینه و آبی فیروزهای تبریز روایت میکند.
🔴 اهم عنوانهای شماره جدید مجله صبح تبریز:
نگاهی به کاوشهای باستانشناسی در چاروایماق و کاغذکنان و کشف آثار تاریخی آلبویه و آلمسافر در آذربایجان
سفالینههای دوره ایلخانی
کاروانسراهای آذربایجان، گذرگاه تمدن ایرانی
مِهادمِهین، گذر پاساژ و پویش ملی نجات بافت تاریخی تبریز
ارُسی، هنر چهاررنگِ چهارصد ساله
آذربایجان و بیش از یکهزار دلدادگی به زبان و ادب پارسی
کریم مجتهدی، فیلسوف تبریزی و پاسداری از هویت زبان فارسی
کمالالدین بهزاد، تجلی پیوند مکتب تبریز و هرات
نقشآفرینی پیشکسوت تئاتر تبریز در پروژهی سلمان فارسی
غربت خط نستعلیق در زادگاه خویشتن
مدیرمسئول: میراعتماد عمادی
سردبیر: فرشید باغشمالآذر
🔴 نسخه مجازی مجله در نرمافزار طاقچه در دسترس است.
#اطلاع_رسانی
@IranDel_Channel
💢
اندوه شهروند باغیرت تبریزی
از باخت تیم ملی فوتبال ایران
دوست ارجمند امیر کریمزاد؛ مدیر خبرگزاری نصرنیوز تبریز ، در صفحه اجتماعی خود این عکس را که اندوه یک شهروند باغیرت و ایراندوست تبریزی از باخت تیم ملی فوتبال ایران را نشان می دهد، منتشر کرده است.
در هیاهوی برخی از مدعیان روشنفکری که این روزها از باخت تیم ملی ایران اظهار «خود خوشحالی» می کنند، غیرتمندی و وطن دوستی این جوان نازنین و بامرام آذربایجان، جای فخر، درس آموزی و مباهات است.
تا باشد آذربایجان، پیوند ایران است و بس...
یاشاسین ایران
یاشاسین آذربایجان
مجله سفینه تبریز
/channel/Safinehyetabriz
طلع البدر علينا من ثنيات الوداع
وجب الشكر علينا ما دعى لله داع
أيها المبعوث فينا جئت بالأمر المطاع
جئت شرفت المدينة مرحباً يا خير داع
طلع النور المبين نور خير المرسلين
نور أمن وسلام نور حق ويقين
ساقه الله تعالى رحمة للعالمين
درباره ابن یزدانیار ارموی و طریقت او در تصوف آذربایجان
یادداشتی از:
محمد طاهری خسروشاهی
مندرج در یادنامه مرحوم دکتر ابوالفضل خطیبی،به کوشش سجاد آیدینلو، سلمان ساکت و رضا غفوری، انتشارات خاموش، صفحه 470
/channel/Safinehyetabriz
🔴 کهنترین اشارات به شخصیتها و داستانهای شاهنامه در اورمیه
✍️ سجاد آیدنلو، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیامنور اورمیه و شاهنامهپژوه اورمیهای
سجاد آیدنلو در این مقاله، گوشهای از تاریخِ فرهنگی سیاسی اورمیه را براساسِ مستنداتی از تصحیح تازۀ دیوان قطران تبریزی به رشتۀ تحریر درآورده است. در این مقالۀ بسیار مهم نشان داده شده است که تنها در حدود کمتر از ۵۰ سال پس از سرایش شاهنامه، مردم آذربایجان و به ویژه شهر اورمیه، آشنایی زیادی با حماسۀ ملی ایران - که در خراسان سروده شده بود - داشتهاند. همچنین در این مقاله نشان داده شده که در دیوان قطران، آذربایجانیها مانند سایر ایرانیان با آئینهای ملی ایرانی همچون نوروز آشنایی کامل داشتهاند. از جمله دیگر نکات قابل توجه در اشعار سرایش شدۀ قطران در شهر اورمیه - که در مدح حاکم این شهر سروده شده - نفرت از "تُرکان" به عنوان دشمن ایرانیان به ویژه اهالی آذربایجان است. چنانچه سروده است:
گر نبودی آفت تُرکان به گیتی در، پدید
بستدی گیتی همه چون خسروان باستان
یا:
اگرچه داد ایران را بلای ترک ویرانی
شود از عدلش آبادان، کند یزدانش چون یاری
@IranDel_Channel
💢
انا لله و انا الیه راجعون
درگذشت استاد ارجمند دکتر کریم مجتهدی تبریزی؛ نوه مبارز مشروطه، حضرت آیت الله العظمی میرزا جواد آقا مجتهد تبریزی و استاد فلسفه دانشگاه تهران و از چهره های ماندگار فلسفه را به تمامی فلسفه دوستان و دانشجویان و شاگردان ایشان تسلیت عرض می کنیم.
رحمهالله علیه
/channel/Safinehyetabriz
زندهیاد دکتر سید جعفر شهیدی در تاریخ دوم مردادماه ۱۳۶۹ به عضویت اولیۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد و در نخستین نشستهای فرهنگستان شرکت داشت. وی در ۲۹ آذرماه همان سال در نامهای به وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی از عضویتِ فرهنگستان استعفا داد. به مناسبت سالروز درگذشت آن استاد، تصویر این نامه را منتشر میکنیم:
بسمه تعالی
جناب آقای دکتر معین وزیر محترم فرهنگ و آموزش عالی
سلام علیکم امروز- حالی که در خانه بستری هستم- دعوتنامه بامضای جنابعالی را برای حضور در جلسه فرهنگستان به من دادند چنانکه در نخستین جلسه و پیش از آن در ملاقات حضوری به عرض رساندم من اگر توان اجرای وظیفهای را در خودم ببینم شخصا پیشنهاد خواهم کرد ولی سنین عمر من بهفتاد رسیده و بگفتۀ شاعر بزرگ «دو پا و دو گوش من آهو گرفت»
عضویت در فرهنگستان و همکاری با استادانی که در نخستین جلسه توفیق زیارتشان را یافتم برای امثال بنده غنیمتی است ولی چه باید کرد که از یکسو مستلزم تعهد وظایفی خواهد بود که بنده بهیچوجه توانائی انجام دادن جزئی از آنرا هم ندارم. بنابراین با تشکر مجدد از جنابعالی و دیگر آقایان استدعا دارد بنده را معاف فرمایند.
والسلام علیکم
با یاد و نام خدای متعال و با سلام
امروز غروب جمعه بیست و دوم دی ماه و در آستانه حلول ماه مبارک رجب، دلتنگ و دلگرفته و تنها از خانه بیرون زدم. در همین قدم زدن های معمولی بود که ناگاه، خانه مرحوم حاج میربابا حسینی عزیز را دیدم. حاج میربابا از صاحبدلان عصر و البته همسایه ما در خیابان قره آغاج تبریز بود. او و چند نفر از دوستانش چون مرحوم حاج سید ابوالفضل آقا آل مولانا، مرحوم حاج باقر آقا سیگاری و...از دلدادگان حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و به معنای واقعی کلمه شیدای امام عصر بودند.
در این شامگاه آدینه خواستم یاد و نام رفتگان این راه را گرامی بدارم و از درگاه الهی برای ایشان، علو درجات مسالت کنم.
نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند
خدای عز و جل، جمله را بیامرزاد.
عکس بعدی هم، تصویر خانه حاج میربابا است که اکنون فرزند عزیز و یادگارشان در آن سکونت دارند و همچنان ملجا و پناهگاه دلسوختگان است.
طاهری خسروشاهی
/channel/Safinehyetabriz
یادنامه زنده یاد دکتر ابوالفضل خطیبی
پژوهنده نامه باستان؛ عنوان یادنامه دوست نازنین از دست رفته، مرحوم دکتر ابوالفضل خطیبی است.
سال گذشته و در پی درگذشت غم انگیز خطیبی، جمعی از دوستان او به منظور نکوداشت یاد و نام این محقق برجسته حوزه شاهنامه پژوهی، اقدام به جمع آوری مقالاتی از دوستان خطیبی و تنی چند از نویسندگان کردند.
این بنده خدا هم با نگارش مقاله ای در حوزه عرفان و تصوف آذربایجان، با عنوان «ابن یزدانیار ارموی و طریقت او در تصوف» در این اثر مستطاب، به روح پاک خطیبی عزیز ادای احترام کرد و با کاستن از بار علمی آن، بر برگهای کتاب افزود.
وظیفه خود می دانم از دوستان عزیزم: آیدنلو، ساکت و غفوری که از پرتو مهربانی، نام بنده را نیز در ردیف ارادتمندان خطیبی ثبت کردند و برای درج در این یادنامه، از او نیز مقاله ای خواستند، تشکر نمایم.
ان شا الله به محض ملاحظه کتاب، تصویری از فهرست مقالات و نوشته ناقابل خود، تقدیم خواهم نمود.
با احترام و ادب
محمد طاهری خسروشاهی
سفینه تبریز
/channel/Safinehyetabriz
* سلطان سخن
با مطالعۀ تصحیح دوم از دیوان اثیر اخسیکتی نکاتی به نظر حقیر آمد که در اینجا مینویسم. مصحح محترم دیوان اثیر دکتر براتی خوانساری استاد دانشگاه اصفهان، با وجود بهرهمندی از دستنویس شمارۀ 132 موزۀ بریتانیا مورخ 713-714ق، به مقدمۀ آن که حاوی یک حکایت با یک رباعی است بیاعتنا بوده و درنیافتهاند که این حکایت، ازین جهت که در اقدم نسخ دیوان اثیر جای گرفته و دلیل سرایش رباعی را از سوی اثیر در برابر خاقانی بازگو کرده، قابل توجه است. لذا آن را از روی نسخ دیگر که کمی با ضبط رباعیِ مقدمه متفاوت است، قلمی کردهاند (ص821 دیوان چاپی).
حکایت مورد نظر که از «شنیده»های کاتب است و تا سال 713-714ق رواج داشته، در مقدمه به شکل موجز آمده و با کاربرد القابی ارجمند، به فضل و عربیدانی اثیر تأکید دارد؛ نیز از نظر فهم ارتباط بین اثیر و خاقانی حائز اهمیت است، اما مورد توجه مصحح نبوده است. این حکایت، نزدیکترین منبع به زندگانی دو شاعر است که به نقد اثیر بر شعر خاقانی نیز اشاره کرده است:
«سلطانالشعرا قدوةالحکما اثیرالدین اخسیکتی رحمه الله به غایت فاضل بوده است و در عربیت مهارتی تمام داشته ... شنیدم که وقتی در تبریز بود؛ اتفاقاً روزی بر در دکانی نشسته بود. خاقانی با کوکبه و بوشی تمام میگذشت. چون او را بدید گفت تو کیستی و چه نام داری. اثیرالدین بر بدیهه این رباعی بگفت:
آنم که بر امروز برد رشک دیم
جانم خردم تنم ندانم که کیم [ظ طبق نسخ دیگر: چیم]
چون پرسیدی راست بگویم که کیم
سلطان سخن اثیر اخسیکتیم
خاقانی به غایت خجل شد و او را در کنار گرفت و بنواخت؛ همچنین خاقانی در قطعهای میگوید:
هنوز در عدمست آنکه همقران منست؛ اثیر در آخر قصیده میگوید: نه من قرین وجودم سفه بود گفتن/ هنوز در عدمست آنکه همقران منست».
در حکایتی که در سفینۀ تبریز آمده و دیدار خاقانی و اثیر را روایت میکند، اثیر پس از یافتن نشانی خاقانی، به منزل او وارد میشود؛ برایش شعرهای بدش را میخواند و تحقیرش میکند. خاقانی بعد از رندی و به تعبیر خودش «حرامزادگیِ» اثیر، به هویت وی پی میبرد؛ اما در حکایتی که یکی دو دهه پیشتر از سفینۀ تبریز، در نسخۀ بریتانیا به ثبت رسیده و نظر مصحح دیوان اثیر را جلب نکرده، اثیر بر در دکانی نشسته، خاقانی با احتشامی تمام، بر او میگذرد و هویتش را میپرسد و اثیر باز هم رندانه افشای هویت میکند.
با عنایت به حکایاتی که در سفینۀ تبریز آمده و جناب دکتر شفیعی کدکنی به تحلیل آن پرداختهاند، میدانیم که اثیر اخسیکتی، بسیار هتّاک بوده است؛ چنانکه حتی، حرمت خاقانیِ محتشم را در شهر و خانۀ خودش هم نگاه نمیداشته است. مانند حکایتی که در آن از رو به رو شدن خاقانی با اثیر اخسیکتی در حال مستی سخن گفته و اثیر، علتالمشایخِ خاقانی را به شکلی به رخ خاقانی کشیده که خاقانی ترجیح داده فقط بگذرد و سخنی نگوید. با تصحیح جدید، انتظار میرفت مصحح محترم به آن دسته اشعاری که این بُعد از شخصیت اثیر را آیینگی میکند بپردازند که چنین نشده است.
با بررسی اشعار شاعر، حدود 400 بیت شامل 27 قطعه شعر در هزل و 23 قطعه در هجو مییابیم که او را معناً و کیفاً، در کنار هزّالان و هجوگویانی چون سوزنی سمرقندی قرار خواهد داد. در این اشعار، شخصیتهای نگونبخت بسیاری، چون خاقانی، از تیزی تیغ زبان اثیر در امان نماندهاند. شمسک قوّال، جحشالدین ابوالبهاء خراس، خواجه زنگانی، دهقان علی، فخری شاعر، امیر کور، خواجه عمید، فخر صراف، افضلالدین طبیب، زکی یلمه، زکی قمی، شخصی هندو نام، سدید اعور و رشید وطواط از جمله اشخاصی هستند که اثیر ایشان را اسیر هزل و هجو خویش کرده است. در این میان، برخی را برای رسیدن به مطامع خویش، تهدید به هجو کرده است. جز معدودی، بقیه گمناماند و مصحح محترم دیوان در این موارد سکوت کردهاند. اثیر، برای قزوینیان، اهالی زنگان و شهرهای تبریز نیز هجو گفته است. برخی از این اشعار نیز که فقط برای مطایبه و شوخی سروده شده، به رکیکترین شکل ممکن به توصیفات جنسی پرداخته، اما هزل آن متوجه شخص خاصی نیست.
اما برخی موارد چون تأثیرپذیری اثیر از اشعار دیگران در مقدمۀ جناب براتی خوانساری مشاهده میشود که همان را با همان ترتیب میتوان در مقدمۀ مصحح پیشین این دیوان یعنی رکنالدین همایون فرخ نیز مشاهده کرد؛ یعنی مثلاً فرخ گفته اثیر از بیت آ و بیت ب در دیوان مختاری غزنوی تأثیر گرفته و مصحح دیوان اثیر، همین را بی ذکر نام فرخ در مقدمۀ خویش جای داده است؛ یا فرخ گفته اثیر از بیت آ در دیوان قطران بهرهمند شده و جناب مصحح نیازی ندیدهاند که به فضل تقدّمِ جناب فرخ در یافتن این نکته اشارتی بفرمایند. طبعاً این موارد باید با ذکر نام محقق پیشین وارد نوشتۀ جدید میشده است. ذکر بهرهمندی اثیر از شعر انوری، منوچهری، اشرف و شاعران دیگر در دو تصحیح نیز همین است.
*
/channel/gahnameyeadabi