satpars | Unsorted

Telegram-канал satpars - کافه ققنــــــوس🕊

1190

خانواده‌ی چندهزارنفری...⚘ تولد: ۹۴ - ۷ - ۱۴ با من بمان تا بی‌نهایت ❤ ادمین : @Mahmoudism

Subscribe to a channel

کافه ققنــــــوس🕊

⚡️بچین میز قمارت را دل از من روی ماه از تو
بیا بردار بازی کن سفید از من سیاه از تو
⚡️همیشه آخر بازی کسی که سوخت من بودم
همیشه باخت با من بوده گاه از عشق گاه از تو
⚡️تو رخ می تابی و من قلعه ات را آرزومندم
خر است این اسب اگر یک لحظه بردارد نگاه از تو
⚡️گل من فیل ما مست است و گاهی کجروی دارد
نگیری خرده بر مستان اگر بستند راه از تو
⚡️در این بن بست حیرانی کجا می رانی ام دیگر
چه دارم رو کنم زیبای کافر کیش اه از تو

✍جواد اسلامی
💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

متن فارسی خالکوبی شده روی دست راست "آنجلینا جولی" :

«ماورای باورهای ما، ماورای بودن و نبودن ‌های ما، آنجا دشتی است فراتر از همه تصورات راست و چپ، تو را آنجا خواهم دید...»

به عقيده برخى اساتيد زبان و شعر فارسى اين متن با اين رباعى مولانا تطبيق دارد:

✨از کفر و ز اسلام برون صحرائیست
ما را به میان آن فضا سودائیست

✨عارف چو بدان رسید سر را بنهد
نه کفر و نه اسلام و نه آنجا جائیست...

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

🌷

بدون تو گریستم
تمام شب ها را
تمام روزها را
نمی توانم برای تو سالگردی بگیرم
تمام تاریخ عزادار توست
تمام روزها
خورشید را ندیدم بعدتو
پشت ابرها مانده بود
مرا هم بسوی خودت دعوت کن
زمین یخ کرده است
مردم سالهاست صبح را ندیده اند
تا اشکهای من هست
دریاها خروشانند...

✍🏻 نزار قبانی

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

مادامی که در جامعه در یك سوگرسنه بیچاره از سرما بلرزد ودر سوی دیگر متنعمان برخوردار از همه چیز باشند این جامعه لجن است اگر تمام چهره اش را هم با قرآن بپوشانید باز هم لجن است!

✍🏻 دکتر بهشتی
💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

آدمی تا زمانی که
سختی هایش را
می فهمد، زنده است.
ولی وقتی سختی های دیگران
را درک می کند،
آن وقت یک انسان است!

✍🏻 لئو تولستوی
#کرمانشاه

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

🍁

در نهفته ترين باغ ها ، دستم ميوه چيد.
و اينك ، شاخه نزديك ! از سر انگشتم پروا مكن.
بي تابي انگشتانم شور ربايش نيست ، عطش آشنايي است.
درخشش ميوه ! درخشان تر.
وسوسه چيدن در فراموشي دستم پوسيد.
دورترين آب
ريزش خود را به راهم فشاند.
پنهان ترين سنگ

سايه اش را به پايم ريخت.
و من ، شاخه نزديك !
از آب گذشتم ، از سايه بدر رفتم.
رفتم ، غرورم را بر ستيغ عقاب- آشيان شكستم
و اينك ، در خميدگي فروتني، به پاي تو مانده ام.
خم شو ، شاخه نزديك!

✍🏻 سهراب سپهری
💠 شعر

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

پست‌ترین آدم‌ها
آنهایی هستند
که آنقدر می‌مانند
تا عاشق‌شان شوی
و بعد می‌روند ...

✍🏻 ارنستو ساباتو

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسيد :
مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشينم؟
دختر جوان با صدای بلند گفت: نمی خواهم يک شب را با شما بگذرانم!

تمام دانشجويان در کتابخانه به پسر که بسيار خجالت زده شده بود نگاه کردند .
پس از چند دقيقه دختر به سمت آن پسر رفت و در کنار ميزش به او گفت : من روانشناسی پژوهش می کنم و ميدانم مرد ها به چه چيزی فکر میکنند گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟

پسر با صدای بسيار بلند گفت :
200 دلار برای يک شب
خيلی زياد است!

وتمام آنانی که در کتابخانه بودند
به دختر نگاهی غير عادی کردند ، پسر به گوش دختر زمزمه کرد :
من حقوق میخوانم و ميدانم چطور شخص بيگناهي را گناهکار جلوه بدهم.

📘 کاروانسرای زندگی
✍🏻 ماری تورن

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

⚫️ روزهای سوگواری امام‌رضا ع تسلیت

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

چه خوب که آدم شخص دلخواهش را
پیدا کند
اما اینکه آدم توسط شخص دلخواهش پیدا بشود معجزه است...
معجزه‌ای دلنشین

📘 مواجهه با دختر دلخواه
✍🏻 هاروکی موراکامی

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

در کنارِ رودخانه می‌پلکد سنگ‌پشتِ پیر
روز، روزِ آفتابی ست
صحنه‌ی آییش گرم است

سنگ‌پشتِ پیر در دامانِ گرمِ آفتابش می‌لمد آسوده می‌خوابد
در کنارِ رودخانه

در کنارِ رودخانه من فقط هستم
خسته‌ی دردِ تمنا
چشم در راه آفتابم را
چشمِ من اما
لحظه‌ای او را نمی‌یابد
آفتابِ من
روی پوشیده‌ست از من در میانِ آب‌های دور

آفتابی گشته بر من هر چه از هر جا
از درنگِ من
یا شتابِ من
آفتابی نیست تنها آفتابِ من
در کنارِ رودخانه

✍🏻 نیما یوشیج
💠 شعر

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود. در روز موعود، مهمان سیاستمدار تأخیر داشت و بنابراین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند.

پشت میکروفن قرار گرفته و گفت:
«۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم. انگار همین دیروز بود. راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت. به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، زنا و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد. آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده ام و این شهر مردمی نیک دارد.»

در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد. در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت:
«به یاد دارم زمانی که پدر پابلو وارد شهر شد، من اولین کسی‌ بودم که برای اعتراف مراجعه کردم.»

💠 حکایت

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊


اینکه بدانی کسی
جایی به فکر توست
و در گوشه گرم و امنی از قلبش
جایی برای تو نگه داشته
به لحافی نرم می مانَد
که دور خودت بپیچی
و از سرما در امان بمانی!

✍🏻 آگنس لدپی

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

موزيك جديد سياوش قميشى /تنها

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

موزيك جديد سياوش قميشى/پنجره

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

مجنون از راهی میگذشت. جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به لای نمازگزاران رد شد. جماعت تند و تند نماز را تمام کردند. همگی ریختند بر سر مجنون. گفتند بی تربیت کافر شده ای. مجنون گفت مگر چه گفتم؟!

گفتند مگر کوری که از لای صف نمازگزاران میگذری. مجنون گفت من چنان در فکر لیلی غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نمازگزار ندیدم. شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید؟!

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 حکایت

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

📚 #بـریده_کـتاب

تا بیست سال دیگه آقای گولدمن، مردم دیگه سراغ کتاب نمیرن، چون سرشون گرم گوشی هاشون میشه... اینو بهت قول می دم.
یه زمانی میرسه که بازار نشر رو تخته می کنن بچه‌هایِ بچه‌های ما به کتاب همونطوری نگاه می‌کنن که ما الان به کتیبه‌های مصری. ازت میپرسن:
بابا بزرگ، کتاب خوندن به چه دردی میخوره؟
شما هم بهشون جواب میدی :
برای قطع کردن درختا یا رویاپردازی... خودم هم دیگه نمی دونم...!

📘 پرونده بالتیمور
✍🏻 ژوئل دیکر

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

مرحوم محمد قاضی، مترجم پیشکسوت و بلندآوازه کشورمان در کتاب خاطراتش روایت می کند:

در پنجمین سالی که به به استخدام سازمان برنامه و بودجه درآمده بودم، دولت وقت تصمیم گرفت برای خانوارها کوپن ارزاق صادر کند. جنگ جهانی به پایان رسیده بود اما کمبود ارزاق و فقر در کشور هنوز شدت داشت. من به همراه یک کارمند مامور شدم در ناحیه طالقان آمارگیری کنم و لیست ساکنان همه دهات را ثبت نمایم.

ما دو نفر به همراه یک ژاندارم و یک بلد راه سوار بر دو قاطر به عمق کوهستان طالقان رفتیم و از تک تک روستاها آمار جمع آوری کردیم.

در یک روستا کدخدا طبق وظیفه اش ما را همراهی می نمود. به امامزاده ای رسیدیم با بنایی کوچک و گنبدی سبز رنگ که مورد احترام اهالی بود و یک چشمه باصفا به صورت دریاچه ای به وسعت صدمتر مربع مقابل امامزاده به چشم می خورد. مقابل چشمه ایستادیم که دیدم درون آب چشمه ماهی های درشت و سرحال شنا می کنند. ماهی کپور آنچنان فراوان بود که ضمن شنا با هم برخورد می کردند.

کدخدا مرد پنجاه ساله دانا و موقری بود ، گفت : آقای قاضی، این ماهی ها متعلق به این امامزاده هستند و کسی جرات صید آنان را ندارد.چند سال پیش گربه ای قصد شکار بچه ماهی ها را داشت که در دم به شکل سنگ درآمد، آنجاست ببینید.

سنگی را در دامنه کوه و نزدیک چشمه نشان داد که به نظرم چندان شبیه گربه نبود. اما کدخدا آنچنان عاقل و چیزفهم بود که حرفش را پذیرفتم. چند نفر از اهل ده همراهمان شده بودند که سر تکان دادند و چیزهایی در تائید این ماجرای شگفت انگیز گفتند.

شب ناچار بودیم جایی اتراق کنیم. به دعوت کدخدا به خانه اش رفتیم. سفره شام را پهن کردند و در کنار دیسهای معطر برنج شمال، دو ماهی کپور درشت و سرخ شده هم گذاشتند.

ضمن صرف غذا گفتم : کدخدا ماهی به این لذیذی را چطور تهیه می کنید؟ به شمال که دسترسی ندارید.

به سادگی گفت : ماهی های همان چشمه امامزاده هستند !!!

لقمه غذا در گلویم گیر کرد. شاید یک دو دقیقه کپ کرده بودم. با جرعه ای آب لقمه را فرو دادم و سردرگم و وحشتزده نگاهش کردم.

حال مرا که دید قهقه ای سر داد و مفصل خندید و گفت : نکند داستان سنگ شدن و ممنوعیت و اینها را باور کردید؟!!
من از جوانی که مسئول اداره ده شدم اگر چنین داستانی خلق نمی کردم که تا به حال مردم ریشه ماهی را از آن چشمه بیرون آورده بودند. یک جوری لازم بود بترسند و پنهانی ماهی صید نکنند.

در چهره کدخدا ، روح همه حاکمان مشرق زمین را در طول تاریخ می دیدم. مردانی که سوار بر ترس و جهل مردم حکومت کرده بودند و هرگز گامی در راه تربیت و آگاهی رعیت برنداشته بودند. حاکمانی که خود کوچکترین اعتقادی به آنچه می گفتند نداشتند و انسانها را قابل تربیت و آگاهی نمی دانستند.

💠 حکایت
📘 خاطرات یک مترجم محمد قاضی

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

⚡️تو آمدي كه بگويي: اگر... اگر مي رفت...
تو آمدي و كسي داشت سمت در مي رفت!

⚡️تو آمدي و چنان زل زدي به پوچي من
كه داشت حوصله ی انتظار سر مي رفت!!

⚡️تو آمدي و كسي گوشه ی غزل هي با
رديف و قافيه هايي عجيب، ور مي رفت

⚡️تو آمدي، كلماتي كه مرد ساخته بود
شبيه صابون، از دست شعر در مي رفت

⚡️از اينكه آمده تا... بيشتر پشيمان بود
از اينكه آمده تا... هرچه بيشتر مي رفت!

⚡️اشاره كرد خدا سمت پرتگاه... ولي
به گوش من... و تو اين حرفها مگر مي رفت!


⚡️تو آمدي كه بگويي... به گريه افتادي!
و پشت پنجره انگار يك نفر مي رفت...

✍سید مهدی موسوی
💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

📚 #بـریده_کـتاب

شاید این یک تعصب باشد ... ولی من باور نمیکنم که انسانی؛ علت صعودش به قله را دیدنِ منظره ی اطراف بیان کند!
هیچ کسی سختی کوهستان را برای دیدنِ یک منظره تحمل نمی‌کند. قله؛ تنها جایی بر کوهستان نیست. قله در قلب و ذهن ما جای دارد .
قله ؛ پاره ای از یک رویاست که به حقیقت می پیوندد.
و مدرکی مسلم بر این است که زندگیمان بامعناست.
قله نشانی از آنست که می‌توانیم باقدرت اراده و توان جسممان ؛
زندگی را به آنچه میخواهیم و آنچه دستانمان قدرت خلق آن رادارند؛ تبدیل کنیم ...

📘 لمس بام دنیا
✍🏻 اریک واینمایر (اولین کوهنورد نابینای صعودکننده به اورست)

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

❇️ پیشنهاد میکنم حتما ببینید...

✥ @Book_Life
✥ @enerjy_mossbat
✥ @Culture7
✥ @Man1Zanam
✥ @Qoran_Al_Karim
✥ @vezaratEsher
✥ @tafakkor114sorequran
✥ @kolbehmatn
✥ @Golestan_raz
✥ @poem_Iran_world
✥ @Studywithus2451720
✥ @RADEENDEKLAME
✥ @Guinness_Online
✥ @Darrkoob
✥ @KAFE_Sheeer
✥ @translance
✥ @HavalI_behesht12
✥ @behshtashardobeity
✥ @vesal_vesal
✥ @golbeit_nab
✥ @gashtogozardarjahan
✥ @fal_zartosht
✥ @shabhaye_niloofari
✥ @ArameshTeL
✥ @afzooneh

+؛ JOIN "🏵" @ListTak ؛+

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

شاید بهتر بود
خداوند ما را هم
مثل گیاه‌ها خلق می‌کرد.
یعنی این که پای‌مان
محکم توی زمین باشد.

آن وقت هیچ‌کدام
از این کثافت‌کاری‌های
مربوط به جنگ و مرز و
این چیزها اصلا پیش نمی‌آمد!

📘 بازمانده روز
✍🏻 کازوئو ایشی گورو

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

🍁
می بایست می خوابیدم
اما مادربزرگ ها گفته اند
چشم ها نگهبان دل هایند
می دانی ؟
از افسانه های قدیم چیزهایی در ذهنم سایه وار در گذر است
کودک
خرگوش
پروانه
و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم که
بی
نهایت
بار
در نامه ها و شعر ها
در شعله ها سوختند
تا سند سوختن نویسنده شان باشند..

✍🏻 حسین پناهی

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

✨تو دل یه مزرعه یه کلاغ روسیا
هوایی شده بره پابوس امام رضا

✨اما هی فک میکنه اونجا جای کفتراس
آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاس

✨من که توی سیاهیا از همه رو سیاهترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم

✨تو همین فکرا بودش کلاغ عاشقمون
یه دلش میگفت برو یه دلش میگفت بمون

✨ که یهو صدایی گفت تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن تو یه زائری برو

✍🏻 امیر ارجینی
🎤 باصدای محسن چاوشی

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

ترسم از آدمهاییه که مثل تاکسی باهات برخورد می‌کنن، آدم‌هایی که بی‌هوا وارد زندگیت می‌شن، با عجله حرف از دوست داشتن می‌زنن و واسه پیش رفتن شتاب دارن، لعنتی‌ها انگار می‌خوان فرار کنن، انگار می‌خوان فراموش کنن و وقتی هم که می‌بینن به اندازه‌ی کافی دور شدن، بی مقدمه می‌گن ممنون، پیاده می‌شم.

📘 قهوه سرد آقای نویسنده
✍🏻 روزبه معین

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

خنداندن افراد موجب فراموشی
مشکلاتشان می شود.
چه انسان نیکوکاری ست آن کس
که فراموشی را به دیگران هدیه
می‌ دهد...

✍🏻 ویکتور هوگو

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

📖 #بـریده_کـتاب

عزیز من!
"زندگی بدون روزهای بد نمی‌شود"
بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم

اما روزهای بد، همچون برگ های پاییزی، باور کن که شتابان فرو می‌ریزند
و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان می‌شکنند!
و درخت استوار و مقاوم برجای می‌ماند.

عزیز من!
برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند...

📘 چهل نامه کوتاه به همسرم
✍🏻 نادر ابراهیمی

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد.
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد.
گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است.

وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی
گاهی اشتباهمان در زندگی این است که به برخی آدم ها جایگاهی می بخشیم که هرگز لیاقت آن را ندارند!

✍🏻 کارلوس فوئنتس

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

موزيك جديد سياوش قميشى / آرزو

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…

کافه ققنــــــوس🕊

موزيك جديد سياوش قميشى/ ميراث

💠 @Satpars
@Satpars 💠

Читать полностью…
Subscribe to a channel