معلّمِ فرهنگ و ادبیاتِ ایران ◾ادمین اداره میکند. ◾اینستاگرام: https://www.instagram.com/shafiei_kadkani/ ارتباط با ادمین: mshafieikadkani@gmail.com
به مناسبت بازگشت پیکرِ فرزندِ ایران؛
مردی که ایران را از یاد نبرد؛
استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
مطالب منتشرشده در این رسانه به قلم ایشان از این قرار است:
/channel/shafiei_kadkani/1677
چه انتظار خوشی بود
/channel/shafiei_kadkani/1825
غم ایران را در دل خود زنده نگاه داریم
/channel/shafiei_kadkani/1826
امیدوار بمانیم و صبور باشیم
/channel/shafiei_kadkani/2020
ایران و سه طاغوت
/channel/shafiei_kadkani/2128
خرمشهر
/channel/shafiei_kadkani/2308
دربارهٔ چند روایت مستهجن مثنوی معنوی
/channel/shafiei_kadkani/2351
زن و عشق در شاهنامه
/channel/shafiei_kadkani/2353
رودابه
/channel/shafiei_kadkani/2356
منیژه
/channel/shafiei_kadkani/2359
تهمینه
/channel/shafiei_kadkani/2366
سودابه
/channel/shafiei_kadkani/2373
جَریره
/channel/shafiei_kadkani/2380
فرنگیس
/channel/shafiei_kadkani/2443
ایران برای من چه معنی دارد؟
/channel/shafiei_kadkani/2448
ضحّاک
/channel/shafiei_kadkani/2450
اگر شاهنامه نمیبود...
/channel/shafiei_kadkani/2739
ریا و دورنگی
/channel/shafiei_kadkani/2810
ناامنی و نیاز
/channel/shafiei_kadkani/2963
نام و شرف؛ چیزی فراتر از مرگ و زندگی
/channel/shafiei_kadkani/2966
پیکار رستم با فزونطلبی و آز افراسیابیست.
هیچ هنرمندی نمیتواند بدجنس باشد
جمعه، ۲۶ آبانماه ۱۴۰۲
تهران
#میمنت_میرصادقی
#شفیعی_کدکنی
صحبتِ حُکام ظلمت شبِ یلداست
نور زِ خورشید جوی/خواه بو که برآید
حافظ
#شب_یلدا
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
جلسهٔ درس #سهشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۸
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
▪️یادی از استاد فقید دانشگاه تهران؛ مظاهر مصفّا
▪️بررسی ضمیر متصل غایب [ ـــِش] در زبان ناصرخسرو و شاهنامه
▪️ما در شعر باید «خواهرِش» بخوانیم یا «خواهرَش»؟ خاقانی اگر بود چه میخواند؟
▪️گاهی اسممصدرهای شاهنامه آدم را گول میزند. توضیح میدهم.
▪️پاسخ به سؤالی مبنی بر نداشتن وظیفهٔ تعلیم و تربیت از سوی شاعر [سخنی منسوب به مرحوم اخوان ثالث]
▪️بلای ترجمهٔ غلط شعر
▪️سخنی دربارهٔ «دریاچه» لامارتین یک شاهکار بشری
▪️شعر، صورت و ساختیست که در زبان خود آن شاعر بروز پیدا میکند.
▪️لورکا و بوستان سعدی!
▪️حالا میگویند چون ایماژهای جیغ بنفش در سعدی وجود ندارد سعدی شاعر نیست اما ترجمهٔ غلط بفهمینفهمی لورکا به کمک دیکسیونر شعر است!
▪️همهٔ کرهٔ زمین یک طرف سعدی یک طرف
▪️در ترجمهناپذیریِ شعر
▪️تمام یک ترم حافظشناسی من در دانشگاه هاروارد به «به مِی سجاده رنگین کُن گرت پیر مغان گوید» گذشت.
▪️سخن درست برندهٔ جایزه نوبل که گفت «شعر متعلق به زبانهاست نه جهان»
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
به احترام استاد مَظاهر مُصَفّا
#مظاهر_مصفا
۱ شهریور ۱۳۱۱
۸ آبان ۱۳۹۸
برای تغییر، مزاج باید تغییر بکند.
شرط تبدیل مزاج آمد، بدان
کز مزاج بد بود مرگ بدان
چون مزاج آدمی گلخوار شد.
زرد و بدرنگ و سَقیم و خوار شد.
پارهای از سخنان استاد دکتر محمدعلی موحد
سَقیم: بیمار
مجلس ترحیم استاد فقید
دکتر محمدرضا راشد محصل
نویسنده، پژوهشگر و استاد برجستهٔ دانشگاه فردوسی مشهد
شنبه، ۲۲ مهرماه
مشهد، بلوار ارشاد، محلهٔ ششصد دستگاه، مسجد غدیر علیبابا، از ساعت ۱۹ الی ۲۱
و روزهایی که در کنار هم با حافظ زندگی کردیم:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
[هشتادوچهار سالگی]
یک چند زمانهام به تردید گذشت
و ایّام دگر به بیم و امّید گذشت
زین واژه به واژهٔ دگر، آواره،
عمرم همه، در وطن، به تبعید گذشت.
محمدرضا شفیعی کدکنی
عکس: محمد سیف
مستانِ نیمشب به ترنّم
آوازهای سرخِ تو را باز
ترجیعوار زمزمه کردند
نامت هنوز وردِ زبانهاست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
#محمد_رضا_شجریان
#شجریان
۱ مهرماه ۱۳۱۹ | ۱۷ مهرماه ۱۳۹۹
و باقی تاریخ چون خواهد گذشت که نیز نام او نبشته نیاید.
[تاریخ بیهقی]
#ایرج_افشار
۱۶ مهر ۱۳۰۴ | ۱۸ اسفند ۱۳۸۹
دریغ است ایران که ویران شود
[آخرین #پنجشنبه_ها_و_شاهنامه]
خانمها
[گفتگوی استاد جمال میرصادقی و محمدرضا شفیعی کدکنی]
#جمال_میرصادقی
استاد جمال میرصادقی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات داستانی ایران، فارغالتحصیل دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران است و تاکنون دهها عنوان کتاب، رمان و داستان بلند و نقد ادبی و مجموعهٔ مقالات از او منتشر شده است.
داستانهای کوتاه و بلند ایشان به زبانهای آلمانی، انگلیسی، ارمنی، روسی، رومانیایی، عبری، عربی، مجاری و هندی ترجمه شده است.
داستانهای «مسافرهای شب» «گلهای تماشا و گل زرد» «درازنای شب» «این شکستهها» و «نه آدمی ـ نه صدایی» از جملهٔ داستانهای جمال میرصادقیست.
عناصر داستان، راهنمای داستاننویسی، شناخت داستان و ادبیات داستانی از جمله کتابهای پژوهشی ایشان است.
خلاصه کنیم مولانا رو
چکیده کنیم
حرفش اینه:
برده نباش!
گر مردِ نام و ننگی از کوی ما گذر کُن
ما ننگِ خاص و عامیم، از ننگِ ما حَذَر کُن
#مولانا
#بزرگداشت_مولانا
#شجریان
#رسانه_فرهنگی_شفیعی_کدکنی
خیلی شرم داره!
هفت هشت ده تا آدم!
ابن سینا باشه، همونها صحبت میکنند. کانت باشه، همونها صحبت میکنند، تاریخ نمیدونم ابن هیثم و فیزیک و... همونها...
خیلی شرم داره!
خجالت نمیکشند.
ایران هیچوقت تنها نخواهد بود.
#اسلامی_ندوشن
/channel/dr_eslaminodoushan
ـــــــــــــــــــــــ
#یکشنبه_ها_و_حافظ
صحبتِ حُکام ظلمت شبِ یلداست
نور زِ خورشید جوی/خواه بو که برآید
صحبت: دوستی، همنشینی، نشست و برخاست
صحبت حُکّام: «رسول (ص) گفت: دشمنترین علما نزد حق تعالی علماییاند که به نزدیک امرا شوند.» «و گفت: علما امانتداران پیغامبراناند- تا با سلطانان مخالطت نكنند- و چون مخالطت کردند، در امانت خیانت کردند.» «و بوذر گفت فرا سَلَمَه که: دور باش از درگاه سلطان، که از دنیاوی هیچ چیز به تو نرسد که نه از آن زیادت از دین تو بشود. (غزالی، کیمیا، ۱۳۸۱)
ظلمت: در کنار حکام، احتمالا تبادر به «ظالم» دارد.
یلدا: کلمهای است سریانی به معنی میلاد عربی، چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق میکردهاند. (نک. حاشیه معین بر برهان، ذیل همین واژه.) گفتهاند کنستانتین قیصر روم، تولد مسیح را که نامعلوم بود در روز کریسمس کنونی قرار داده، که از همان هنگام جشن گرفته میشود. شب اول زمستان، اول دی، نقطهٔ انقلاب شَتَوی، شبی بلند؛ اهل احکامْ آن را شبی نحس میدانند. گویند شب تولد عیسی (ع) است. يلدا به معنی سیاه و تاریک و دراز و عمیق نیز آمده است؛ خاقانی
گر آن كيخسرو ایران و تور است
چرا بیژن شد این در چاه یلدا؟
(مصفى، فرهنگ اصطلاحات نجومی) درازترین شب سال، که در اصطلاح عمومی آن را شب چلّه نیز میگویند، چون زمستان عملی را دو ماه میدانند که ۴۰ روز اول آن را چلّهٔ بزرگ و ۲۰ روز آخر آن را چلّهٔ کوچک مینامند [...] ظاهراً نخست میلاد ایزد مهر بوده و با انتقال بعضی از آداب مهرپرستی به مسیحیت، جشن میلاد مهر به کریسمس تغییر صورت داده و جای آن اندکی گشته است. (مصاحب)
خورشید: نماد نور و روشنی و حیات، و در اینجا به نظر میرسد مراد حضرت حق یا حاکم تمامت کاینات باشد.
بو که: (مخفف آن: بوک): بوَد که، امید که، باشد که، شاید که در معنی و کاربرد کنونی) (دهخدا)
خاقانی:
هر چه اندوختم، این طایفه را رشوه دهم
بوکه در راه گروگان شدنم نگذارند
دکتر سعید حمیدیان، شرحِ شوق
[در شرح و تحلیل اشعار حافظ]
جلد چهار، صفحهٔ ۲۶۸۴
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ که از این رسانه منتشر میشود، با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#شب_یلدا
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
چه کنیم؟
ما در عهد مضحکه و جنایت واقع شدهایم.
[در زادروز شاعر فقید؛ نیما یوشیج]
▪️به رفیق دریایی من!
اینها مردمانی هستند که خودشان نمیدانند چه میکنند. شباهت دارند به لشگرهای شمر و پسر معاویه:
برای کمی پول، درجه، منصب و نشان، مردم و خودشان را بازیچهٔ ارادهٔ دیگران قرار میدهند و جهالت آنها گاهی قابل رقت است.
چه کنیم؟
ما در عهد مضحکه و جنایت واقع شدهایم. اگر حق خودمان را که به اسم قانون و به اسمهای مختلف دیگر غصب کردهاند بخواهیم محرمانه یا به انواع دیگر تصرف کنیم ما را دزد، خودسر و خیانتکار اسم میگذارند.
ما عموماً اسیر، محروم و بیکلاه زندگی میکنیم...
با دزدها به دزدی و با ظالمین به ظلم باید رفتار کرد.
رفیق بری تو:
نیما
نامههای نیما
از مجموعهٔ آثار نیما یوشیج، انتشارات نگاه، صفحهٔ ۹۹
#نیما_یوشیج
«ای سیلی روزگار خورده»
شعر و صدای دکتر مظاهر مصفّا
۱۶ اسفند ۱۳۹۱، کانون زبان پارسی.
#مظاهر_مصفا
#شعرخوانی
▪دکتر مظاهر مصفّا
▪@mazahermosaffa
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
آن لحظهها جوانی ما بود.
▪️آن لحظهها جوانی ما بود
آن لحظهها که روح، در آنها
مثلِ نگاهِ آهوی کوهی
بر دشت و بر گریوه رها بود.
زان لحظهها چهگونه توانیم
جز با درود و تلخیِ بدرود
یاد کرد
آن لحظهها که خوبترینها
از سالهای عُمرِ خدا بود.
آن لحظهها، جوانیِ ما بود.
برای باران
باران! سرودِ دیگری سر کن!
من نیز میدانم که در این سوک
یاران را
یارای خاموشی گزیدن نیست.
اما تو میدانی که در این شب،
دیوارهای خسته را
تابِ شنیدن نیست.
اما نمیگویم
دیگر نخواهد رُست در این باغ
خونْبرگ آتشبوتهای
چون قامتِ یادِ شهیدانش
یا گُل نخواهد داد،
پیوندِ دستِ ناامیدانش.
باران! سرود دیگری سر کن!
شعر تو با این واژگانِ شُسته
غمگین است.
[از دفتر از زبان برگ]
عکسها:
جمعه، ۲۱ مهرماه ۱۴۰۲
سهیلا ادیب
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خاموشیَت مباد
که فریادِ میهنی!
در ستایشِ حافظ
مستی و هوشیاری و راهی و رهزنی
ابری و آفتابی و تاریکْروشنی
هرکس درونِ شعر تو جویایِ خویش و تو
آیینهدارِ خاطرِ هر مرد و هر زنی
در پایتختِ سلسلهٔ شب، که شهرِ ماست
همواره روح را به سوی روز، روزنی
نشناخت کس تو را و شگفتا که قرنهاست
حاضر میانِ انجمن و کوی و برزنی
این سان که در سرودِ تو خون و طراوت است
صد بیشهْ ارغوانی و صد باغْ سوسنی
ای هرگز و همیشه و نزدیک و دیر و دور!
در هر کجا و هیچ کجا، در چه مأمنی؟
در مسجدی و گوشهٔ میخانهات پناه
آلودهٔ شرابی و پاکیزه دامنی.
هر مصرعت عصارهٔ اعصار و ای شگفت!
کاینده را به آینگی صبحِ روشنی
نَشگِفت اگر که سلسلهٔ عاشقانِ دهر
امروز خامُشاند و تو گرمِ سرودنی
آفاق از چراغِ صدای تو روشن است
خاموشیَت مباد که فریادِ میهنی!
محمدرضا شفیعی کدکنی
از دفترِ مرثیههای سرو کاشمر، سخن، تهران: ۱۳۸۹
___
▪️با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
فردوسی بیشوکم نظایری در جهان دارد و سعدی نیز. حتی جلالالدین مولوی هم. ولی حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعرِ فارسیِ او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و از نظر «پیر خطاپوش» حافظ که بر قلمِ صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است شادمان باشند و در زندگیِ روزانه، مردمِ ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سرِ سفرهٔ عقد و هفتسین سالِ نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند،
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصربهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد دوم، صص ۱۹–۱
۲۰ مهرماه و بزرگداشت فریاد میهن؛ حافظ شیرازی
#حافظ
با دریغ،
استاد محمدرضا راشد محصل
نویسنده، پژوهشگر و استاد برجستهٔ خراسانیِ زبان و ادبیات فارسی بار بربستند و درگذشتند.
#محمد_رضا_راشد_محصل
@mafakherferdowsi
ایرج افشار؛ تمام لحظاتِ عمر، برای ایران
[در زادروز ایرج افشار؛ رها از هر عنوان و لقبی]
▪️به هر حال توی همون رسانهٔ شفیعی کدکنی
از ایرج افشار و ستوده
فقط از خدایی پایین بیار؛ هرچی میخوای بذاری بذار.
چون واقعا اینها آدمهای عظیمالشأن این قرن بودند.
واقعا! واقعا! واقعا آدم...
ایرج افشار؛ فکر نمیکنم دیگه تکرار بشه. واقعا!
عشقِ به ایران هست. شدید هم هست.
ولی ایرج افشار شدن یک چیز دیگریست.
آدمی که تمام دقایقِ عمرش، تمام لحظاتِ عمرش،
به فکرِ ایران باشه، مثل ایرج افشار نداریم.
محمدرضا شفیعی کدکنی
دربارهٔ ایرج افشار در این رسانه:
#ایرج_افشار
پینوشت:
محمدرضا شفیعی کدکنی:
او ایرج افشار است و بس، رها از هر عنوان و لقبی
دریغ است ایران که ویران شود
[آخرین #پنجشنبه_ها_و_شاهنامه]
▪️این، آخرین مطلب از #پنجشنبه_ها_و_شاهنامه این رسانه است.
همه چیز از پیام یک مخاطب در زیر یکی از پستهای ما شروع شد. آن مخاطب اعتقاد داشت در شاهنامه واژهای عربی نیست و فردوسیِ آریایی از واژههای عربی استفاده نکرده است. پاسخ ما به آن مخاطب گرامی و واکنشهای دیگر، ایدهٔ #پنجشنبه_ها_و_شاهنامه را در ذهنمان روشن کرد که هر هفته مطلبی درخور دربارهٔ کتاب ملّی ایرانیان بگذاریم. ۱ اسفند ۱۴۰۰ این هفتهها با عنوان زن و عشق در شاهنامه آغاز شد و در بیش از ۶۵ هفته به انتشار مطالبی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه از معتبرترین پژوهشگران معاصر ایرانی شاهنامه پرداختیم.
آخرین هفته را با سخنی از شاهنامهشناس برجستهٔ ایرانی استاد دکتر جلال خالقی مطلق به پایان بردیم. شاهنامهشناسی که پنجاه سال از عمر پربار خود را به پژوهش، تصحیح و چاپ شاهنامه و البته زندگی با این کتاب گذراند. تصحیح شاهنامهٔ چاپ خالقی مطلق بسی رنج برد و ۳۰ سال به درازا کشید.
[بیت معروف «بسی رنج بردم در این سال سی» در هیچ یک از نسخههای کهن و معتبر شاهنامه نیست.]
خالقی مطلق با گروهی از متخصصان و نسخهشناسان تحت سرپرستیشان، با بررسی علمی ۵۰ نسخهٔ شاهنامه و ۳۰۰ هزار بیت منسوب به شاهنامه یکی از معتبرترین چاپ و تصحیحهای شاهنامه را از کار درآوردند و تقدیم علاقهمندان کردند.
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه در اینجا به پایان میرسد و
امیدواریم در مجالی دیگر و بدون خستگیهای روحی به انتشار پژوهشها، دستاوردهای علمی و یادداشتهای خادمان فرهنگ ایران و کتاب ملی ایرانیان بپردازیم.
آرزو میکنیم حکیم فردوسی این پستترین تلاش را از کوچکترین فرزند خود بپذیرد که هویت ملی، فرهنگ و زبان پارسی مدیون رنجبردنهای اوست.
پاینده ایران!
ادمین
پینوشت: بیتی که استاد خالقی که عمرشان دراز باد خواندند «دریغ است ایران...» از شاهنامه و مربوط به جنگ هاماوران است. آن روزهای شوم و بلا که کاووس و یلان ایران در هاماوران (سرزمین یمن) گرفتار شدند و تورانیان و تازیان (اعراب) به ایران تاختند. ایرانیان که درمانده شدند برای فریادخواهی به زابلستان میروند. آن بیت خطاب به رستم است:
دریغ است ایران که ویران شود
کُنام پلنگان و شیران شود
کُنام: لانه جانوران، آشیانه، آرامگاه
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#جلال_خالقی_مطلق
شما خوشبین هستی؟
به آینده دارم میگم.
▪️راهی نیست. باید خوشبین بود.
باید زندگی کرد، زندگی رو ساخت. زندگی رو دگرگون کرد.
[به بهانهٔ سالروز درگذشت نویسندهٔ فقید، استاد احمد محمود]
#احمد_محمود
از پیشگامان داستاننویسی جنوب کشور با رئالیسم و رئالیسم اجتماعی در رمانهایش که از شاخصترین و برجستهترین آثار ادبیات داستانی معاصر ماست.
«مول»، «دریا هنوز آرام است»، «بیهودگی»، «زائری زیر باران»، «غریبهها»، «پسرک بومی»، «دیدار»، «قصه آشنا»، و رمانهای «همسایهها»، «داستان یک شهر»، «زمین سوخته»، «مدار صفردرجه» و «درخت انجیر معابد» از مهمترین آثار اوست.
ویدیو: برگرفته از مستند «احمد محمود، نویسندهٔ انسانگرا» ساختهٔ بهمن مقصودلو.
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
دریایی بیحدّ
▪️و گفت:
رسول، عَلَیهِ السّلام، درویشی اختیار کرد. با سخاوت و خُلقِ نیکو بود، بیخیانت بود، وا دیدار بود، راهنمایِ خَلق بود، بیطمع بود، شرّ و خیر از خدای دید، وا خلقَش غَش نبود، اسیرِ وقت نبود، هرچه از آن خلق ترسند نترسید، هرچه خلق بدان امید دارند او نداشت، به هیچ غرّه نبود. این جمله صفتِ جوانمردان است. رسول عَلیهِ الصَّلٰوةُ وَ السّلام، دریایی بود بیحدّ [که] اگر قطرهای از آن بیرون آید همه آفریده غرق شود.
ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی رَضِیَ اللّه عَنه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری، تهران: ۱۳۹۸، جلد اول، ص ۷۵۳
مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
مثنوی؛
بزرگترین حماسهٔ روحانیِ بشریّت
▪️از هنگامی که حضرت مولانا به سرودن مثنوی شریف پرداخته است کلمهٔ مثنوی _که نام یکی از قوالب شعرِ فارسی است_ علَمِ بالغلبه شده است برای این کتاب. سالها پیش ازین، دوستی از من خواست که دربارهٔ شرحی که بر مثنوی نوشته بود چند کلمه بنویسم. همان جا در حضورِ او بالبداهه مطلبی نوشتم که مضمون آن را درین لحظه بیشتر به یاد میآورم:
«مثنوی معنوی حضرت مولانا بزرگترین حماسهٔ روحانی بشریّت است که خداوند برای جاودانه کردنِ فرهنگ ایرانی آن را به زبان پارسی هدیه کرده است.»
این نکته را بعدها که چاپ شد هر وقت خواندم احساس شادمانی کردم که حقیقتی بر قلمِ من جاری شده بود بیآنکه در آن لحظه اندیشهای درینباره داشته باشم. حقّا که چنین است. مثنوی یکی از بزرگترین یادگارهای نبوغ بشری است و کتابی است که هرچه بیشتر خوانده شود تازگیهای بیشتری از خود نشان میدهد، برخلاف اغلبِ آثار ادبی که با یک بار و دو بار خواندن، انسان از خواندن آنها احساس بینیازی میکند.
▪️محال است که شما یک صفحه از مثنوی را، برای نمونه، ده بار بخوانید و هر بار در نظر شما جلوهای دیگر نداشته باشد. این از معجزات این کتاب است، کتابی که نه آغازِ آن به شیوهٔ دیگرِ کتابها است و نه پایانِ آن. جای دیگری نوشته بودم انس و الفت با ادب عرفانی، اگر به حقیقت برای کسی حاصل شود، مثنوی را «به لحاظِ صورت و فُرم نیز قویترین اثرِ زبان فارسی به شمار خواهد آورد.» نه اینکه بگوید معانیِ بسیار خوبی است اما در شیوهٔ بیان یا صورتْ دارای ضعف و نقص است.
▪️وقتی از درونِ این منظومه بنگرید، ضعیفترین و ناهنجارترین ابیاتِ مثنوی مولوی هماهنگترین سخنانی است که میتوان در زبان فارسی جستجو کرد. این سخنِ مرا کسانی که از فرم و صورتی درکی ایستا داشته باشند، از مقولهٔ شطحیّاتِ صوفیه تلقّی خواهند کرد. اما اگر کسی به این نکته رسیده باشد در آنجا پست و بلندی احساس نمیکند. همه جا زیبایی است و همه جا صورتها در کمالِ جمالاند. با این تفاوت که ما میتوانیم بگوییم که گاه از بعضی ابیات یا پارهها به دلایل خاصی_که به نیازهای روحی ما وابسته است_ لذت بیشتری میبریم و آن بخشها جمال خود را به ما بیشتر مینمایانند.
اما لحظههایی هم خواهید داشت_ و این در زندگی زمانش قابل پیشبینی نیست_ که ساعتها مستِ ابیاتی از مثنوی معنوی شوید که در حالاتِ عادی از درک جمالشناسی آن ابیات عاجز بودهاید. درین قلمروِ جمالشناسی، معانی نواند و صورتها نواند و از «عاداتِ زبانی» و لذتهای حاصل از شناخت سنتهای ادبی یاری گرفته نمیشود، به گفتهٔ مولانا:
قاصر از معنیّ نو، لفظ کهن
▪️مثنوی ساختاری پیچیده و سیّال دارد. بوطیقای روایت و قصّه، در آن، پیوسته شکل عوض میکند و به هیچروی قابل طبقهبندی نیست، هرچند این طبقهبندی گسترده و متنوع باشد. سراینده، در هر لحظهای فهمی تازه از روایت دارد و بوطیقای نوی، برای همان لحظه، میآفریند. در ادبیات جهان برای هر مؤلفی میتوان فرمهای خاصی در نظر گرفت و حاصل آفرینش او را در آن فرمها طبقهبندی کرد الّا مثنوی که مثل جریانِ رودخانه، هر لحظه به شکلی درمیآید.
محمدرضا شفیعی کدکنی
غزلیات شمس تبریزی، جلد اول، تهران: ۱۳۸۸، صص ۳۹–۳۸
#بزرگداشت_مولانا