shafiei_kadkani | Unsorted

Telegram-канал shafiei_kadkani - شفیعی کدکنی

43847

معلّمِ فرهنگ و ادبیاتِ ایران ◾ادمین اداره می‌کند. ◾اینستاگرام: https://www.instagram.com/shafiei_kadkani/ ارتباط با ادمین: mshafieikadkani@gmail.com

Subscribe to a channel

شفیعی کدکنی

هرگز!
[هرگز از خانه‌ام، دانشکدهٔ ادبیات قهر نکردم.]


در شب نود‌سالگی دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران یکی از دانشجویان از میان جمعیت پرسید
استاد! با خانه‌تون (دانشکده) قهر کردید؟
که پاسخ استاد این بود:
هرگز!
سپس، هوشمندانه و با حواس‌جمعی بسیار بالا فرمودند نرو و پرسیدند چه کسی این سؤال را پرسیده؟ در سالن پرسیدند؟ منظورشان این بود که بفهمند شخصی در سالن این سؤال را پرسیده یا به صورت کلی مطرح شده که بی‌جهت خود را وارد حاشیه نسازند.
چون پیشتر اعلام کردند اگر در سالن کسی سؤالی دارد بپرسد.
فرمودند من هرگز از خانه‌ام (دانشکده) قهر نکردم. دورهٔ دکتری را دارم که با بچه‌های دکتری در محل لغتنامه پیگیری می‌شود.
شب دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به همت و پای‌کاری مجلهٔ بخارا انجام شد.
فیلم کامل سخنان ایشان در شب دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران:
/channel/shafiei_kadkani/3420

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

هم‌شاگردی سلام!


در شب نود‌سالگی دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران، استادان محمدرضا شفیعی کدکنی و علی رواقی دو دوست دیرینه، دو هم‌کلاسی قدیمی و دو هم‌خانهٔ سال‌های دور دانشجویی بار دیگر به آغوش همدیگر رفتند.

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

شب دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران


هشتصد و بیست و دومین شب از سلسله شب‌های بخارا به مناسبت نود سالگی دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به همت مجلهٔ بخارا برگزار شد.
این شب با حضور پرشور هزاران دانشجوی این دانشگاه و صد‌ها تن از استادان و دانشجویان دانشکده‌های سراسر کشور و علاقه‌مندان فرهنگ ایران، شب گذشته، ۴ اسفند‌ماه در تالار فردوسی دانشکدهٔ ادبیات برگزار گردید.
سخنرانان این شب استادان ژاله آموزگار، علی رواقی، منصوره اتحادیه، نصراله پورجوادی، حکمت‌اله ملاصالحی، دکتر اعوانی و علی دهباشی‌ بودند.
به دلیل کمبود فضا ده‌ها تن از علاقه‌مندان نتوانستند وارد سالن شوند که پیشتر، صمیمانه از آنها پوزش می‌طلبیم.

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

اعتبارِ ملّی ما


▪️روشنفکرانِ ما ازین نکته غافل‌اند که سه عنصر از عناصرِ فرهنگِ ایران‌زمین، همواره، در طول تاریخْ میدانِ گسترشِ اعتبار و حیثیتِ ملّی ما در جهان بوده است:

۱) شعرِ فارسی
۲) موسیقیِ ایرانی
۳) عرفانِ ایرانی

ما امروز در پیِ شکار سایهٔ مدرنیسم به ویران کردنِ این سه بنیاد برخاسته‌ایم و خیال می‌کنیم که دنیا عاشق چشم و ابروی ماست و منتظر است که ما یک جیغِ بنفش بکشیم و تمام جوایزِ ادبی دنیا را به درِ خانهٔ ما روانه کنند با فرمایشاتی نبوغ‌آمیز ازین نوع:
من آرزوهایم را اتو می‌کنم
عشقم را لایِ شناسنامه‌ام می‌گذارم
و با جدولِ ضربِ آمیزشِ پارادایم‌های ناهمگون، پشت سر هم استعاره خلق کردن و آن را شَقُّ القمر پنداشتن.
محمدرضا شفیعی کدکنی
ویدیو: مهدی مقدم‌دوست

#حسین_علیزاده
#اعتبار_ملی_ما

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani
عاشقم، عاشق ستارهٔ صبح
عاشق ابرهای سرگردان

عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام توست بر آن
فروغ فرخزاد

ویدیو: فرزند ایران، هنرمند فقید، استاد مسعود بختیاری

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
سازندگانِ این سرزمین
«روشنفکرانِ چه می‌خواهم»اند
.


▪️من مانندِ Julein Bend
که در نیمهٔ اوّلِ قرن بیستم از خیانتِ روشنفکران سخن به میان آورد نیستم و قصد توهین به هیچ روشنفکر راستینی را ندارم. از میرزا فتح‌علی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی بگیر تا سید حسن تقی‌زاده و دکتر ارانی و بهار و نیما یوشیج و صادق_هدایت و ذبیح بهروز، ولی در مجموع آنها را به دو گروه تقسیم می‌کنم:

الف. روشنفکرِ «نمی‌خواهم»
ب. روشنفکر ِ «چه می‌خواهم»

متأسفانه جامعهٔ عقل‌گریزِ ما همیشه به «روشنفکران نمی‌خواهم»
(امثال صادق هدایت) بها داده است و از «روشنفکر چه می‌خواهم»
(امثال سید حسن تقی زاده و دکتر ارانی) با بی‌اعتنایی و گاه نفرت یاد کرده است.

ولی آنها که سازندگان این سرزمین‌اند بیشتر همان «روشنفکران چه می‌خواهم»‌اند چه ارانی باشد و چه تقی‌زاده. در ایران برای این که شما مصداق روشنفکر نمی‌خواهم شوید کافی است که از مادرتان قهر کنید و بگویید «خورشتِ بادمجان را دوست ندارم» و یک عدد رمان پست‌مدرن کذایی و یا چند شعر جیغ بنفشِ بی‌وزنِ بی‌قافیه و بی‌معنی (احمدای مُدرن) هم در این عوالم مرتکب شوید و به تمام کائنات هم بد و بی‌راه بگویید و دهن‌کجی کنید. ولی روشنفکر چه می‌خواهم شدن بسیار دشوار است و «خربزه خوردنی» است که حتی پس از مرگ هم باید «پای لرز» آن بنشینید.
از نکات عبرت آموز یکی هم این است که فرنگی‌جماعت نیز، برای روشنفکران نمی‌خواهم ما همیشه کف زده‌اند.

محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، صص ۵۷۳–۵۷۲

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
یادی از استاد سید حسن تقی‌زاده


▪️تقی‌زاده به ظاهر یک رجل سیاسی است اما در عرصه‌هایی پیشاهنگ است. مقالات تقی‌زاده در مورد فردوسی در مجلهٔ کاوه پس از نود سال و مقدمهٔ او بر دیوان ناصرخسرو پس از هشتاد سال بی‌نظیر و عالی است. نیز گاه‌شماری در ایران هنوز در روی کرهٔ زمین بهترین اثری است که در این مورد نوشته شده است.
تقی‌زاده مقام علمی بسیار بالایی دارد.

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد ۳، تهران: ۱۳۹۶، صفحهٔ ۳۹۸

تصویر: از راست:  محمود افشار، جبیب یغمایی، مجتبی مینوی، سید حسن تقی زاده و عطیه تقی زاده، خرداد ۱۳۴۸
عکس از استاد ایرج افشار، گنجینهٔ پژوهشی ایرج افشار
‌هشتم بهمن‌ماه، سالروز درگذشت
فرزند تأثیرگذار ایران؛
زنده‌یاد استاد سید حسن تقی‌زاده

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

درگذشت جلال متینی
(بخش چهارم)

بعد از انقلاب ازسوی شورای انقلابی تزکیهٔ دانشگاه فردوسی مشهد و بدون صدور حکمی از طرف دانشگاه، از دانشگاه اخراج شد (اردیبهشت ۱۳۵۸). جرمش را این اعلام کردند: «رئیس انتصابی دانشگاه فردوسی با موضع ضد دانشجویی و همکاری با ساواک». به نوشتهٔ متینی مجاهدین خلق صحنه‌گردان این ماجرا بودند.

متینی خبر اخراج خود را در روزنامه خواند و کپی این بخش از روزنامه را قاب گرفت و در خانه‌اش در آمریکا،  بالای سرش آویخت. لابد تا مدام پیش چشمش باشد و بداند که… 

در بیستم  خرداد ۱۳۵۸ نامه‌ای به مرحوم مهندس بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت، نوشت و به این حکم اعتراض و از خود دفاع کرد. این نامه از اسناد فرهنگی و آموزشی ایران معاصر است. به بازرگان نوشت نه عضو ساواک بوده و نه مخبر ساواک و نه همکار ساواک و رابطه‌اش با ساواک در چارچوبی بوده که هر رئیس دانشگاه بالضروره می‌بایست در آن چارچوب عمل کند. پایان این نامه بسیار دردناک است و باید نقل کنم: 
«در پایان عرایض خود از جناب‌عالی به حیث استاد دانشگاه تهران و یک همکار دانشگاهی که اکنون در سمت نخست‌وزیری نیز از حقوق بازنشستگی دانشگاه استفاده می‌فرمایید، مصرّانه می‌خواهم ترتیبی اتخاذ فرمایید که حقوق بازنشستگی پایهٔ ده استادی اینجانب، پس از مدتی قریب به ۲۹ سال تدریس و خدمت صادقانه به بنده پرداخت شود زیرا ادامهٔ زندگی من و افراد خانواده‌ام به دریافت این حقوق بستگی دارد و دریافت حقوق بازنشستگی را نیز حق مسلم خود می‌دانم. بد و نیک ماند ز ما یادگار». 

مرحوم بازرگان به این نامه پاسخی نداد. متینی در این نامه مصرحاً به یاد آقای نخست‌وزیر انقلاب و استاد بازنشستهٔ دانشگاه آورد که وقتی رژیم شاه و "طاغوت" او را از دانشگاه راند، حقوق بازنشستگی‌‌اش را قطع نکرد اما متینی هم اخراج شد و هم حقوق بازنشستگی‌اش بریده شد. تا قصهٔ او پند شود نسل جوان را. 

 این را هم باید بنویسم که در جریان انقلاب، کتابخانهٔ شخصی و یادداشت‌های پژوهشی متینی مصادره و از اختیار او خارج شد. 

متینی در دوران ریاست دانشگاه از دریافت اضافه‌حقوق مقررشده برای رؤسای دانشگاه سرباز زد. حق مسکن نگرفت و در خانهٔ مخصوص رئیس دانشگاه منزل نکرد و در خانهٔ خود زندگی کرد.  در مدتی که رئیس بود، ولو برای یک‌ساعت تدریس را رها نکرد و از ساعات تدریس نکاست. این را در نامهٔ استعفای خود از ریاست دانشگاه فردوسی به هویدا هم نوشت تا «به شرف عرض همایونی برساند».
در نامه‌اش به مهندس بازرگان نوشت که در دوران قدرت و اقتدارش در دانشگاه، «مخالفان بی‌انصاف» خود را نه از کار برکنار کرد و نه موجب بازنشستگی آنان را فراهم آورد. 

  متینی پس از «پاکسازی» و اخراج از دانشگاه، ایران را ترک کرد (خرداد ۱۳۵۸). پس از مهاجرت ناگزیر نیز دو سال در آمریکا در بخش خاورمیانهٔ دانشگاه یوتا در سالت لیک‌سیتی (۱۳۶۰-۱۳۵۹) و بخش خاور نزدیک دانشگاه کالیفرنیا در برکلی(۱۳۶۱-۱۳۶٠)  به‌عنوان استاد مهمان تدریس کرد. مخدوم بزرگوار من، استاد محمود امیدسالار نوشته که دانشگاه کالیفرنیای برکلی متینی را به‌عنوان استاد دائم استخدام نکرد چون کتاب‌ها و مقالات استاد بزرگ به زبان فارسی بود نه انگلیسی. 

دکتر جلال متینی یک شخصیت دانشگاهی تمام‌عیار بود. یک معلم دقیق و دانشمند که هم کلاس را جدی می‌گرفت و هم پژوهش را و هم تلاش می‌کرد از رهگذر مساهمت در مدیریت و پذیرفتن امور اجرایی، وضع دانشگاه را بهبود بخشد. خوشبختانه  خاطرات ایام معلمی‌اش را به پیشنهاد و خواست مکرر و مؤکد احسان یارشاطر نوشته که ابتدا در ایران‌شناسی و بعد به‌صورت کتاب منتشر شده است (خاطرات سالهای خدمت؛ از دبیرستان البرز تا فرهنگستان ادب و هنر ایران ، لوس‌آنجلس، شرکت کتاب، ۱۳۹۵).
کتابی بسیار سودمند و آگاهی‌بخش در باب نظام تعلیم و تربیت و دانشگاه در عصر پهلوی. در مصاحبهٔ متینی با تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران (تاریخ مصاحبه ۱۹۸۷. نشر  اینترنتی) نیز از این دست فواید فراوان است. این نوشته‌ها بخشی از تاریخ نهاد دانشگاه در ایران است. پر است از اطلاعات و پر است از نقد و آسیب‌شناسی. بخصوص آنچه در باب مدرسهٔ البرز و مرحوم مجتهدی نوشته است عالی است. یا توصیف زنده‌ از آمریکایی شدن نظام آموزش عالی با نقدهای روشن و برخاسته از خبرگی مردان تجربت‌آموخته و کارکرده. یا گزارشی که از وضع اداری دانشگا‌ه‌های ولایات داده. یا توضیحات مبسوط دربارهٔ دانشگاه فردوسی مشهد که از منابع تدوین تاریخچهٔ آن مؤسسهٔ آموزشی است. در این کتاب اطلاعات باقیمتی دربارهٔ دکتر فیاض، سید احمد خراسانی، جلال‌الدین تهرانی، احمدعلی رجایی‌بخارایی، غلامحسین یوسفی، علی شریعتی، مفخم پایان،  باوند، درج است. آنچه در این کتاب دربارهٔ امیر اسدالله علم آمده خواندنی است.

ادامه دارد👇👇👇

/channel/n00re30yah

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
روز تولّد فردوسی (یکم بهمن)
فاقد اعتبار است.



▪️دوستان عزیز،
بر طبق بررسی چند تاریخ که فردوسی خود در شاهنامه به دست داده است، احتمال نزدیک به یقین سال تولّدِ او ۳۲۹ هجری قمری است که سال درگذشتِ رودکی نیز هست. دربارهٔ روزِ تولّدِ شاعر هیچ اطلاعی نداریم و آنچه ادّعا شده فاقد اعتبار است. سال پایان سرایش شاهنامه ۲۵ اسفند ۴۰۰ هجری است و سالِ درگذشتِ شاعر، از دو تاریخ ۴۱۱ و ۴۱۶ که گزارش کرده‌اند، دومین محتمل‌تر است.
با درود خالقی

دکتر جلال خالقی مطلق،
پیام به بنیاد فردوسی، یکم بهمن ۱۳۹۶

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

دهقان
[با یادی از خادمِ فرهنگ، فرزندِ شایستهٔ ایران
و معلمِ زبان و فرهنگِ ایران باستان،
پروفسور احمد تفضلی، در سالگشتِ قتلِ ایشان]

واژهٔ دهقان مأخوذ از واژهٔ پهلوی dehgān است. معنی اصلی آن منسوب به دِه بوده، منتها دِه نه در معنیِ امروزی بلکه در مفهوم اصلیِ «سرزمین».
در نخستین سده‌های اسلامی، بسیاری از دهقانان در مقام وارثان طبقهٔ اشراف ساسانی از زندگی آسوده‌ای برخوردار بودند و حتی مانند اسلاف خویش زندگی مجللی داشتند.
فتح قلمرو شاهنشاهی ساسانی به دست اعراب با تاخت و تاز‌های پراکنده به املاک مزروعی دهقانان سواد، در عراق امروزی آغاز شد. پس از شکست سپاه ایران و محو تدریجی آزادانی که ادارهٔ کشور را در دست داشتند، اشراف محلی یعنی دهقانان، نقش سیاسی و اجتماعی مهمی در بخش‌ها، شهرها و روستاهای خود بر عهده گرفتند.
دهقانانی که حاضر به همکاری با اعراب نمی‌شدند یا پای به گریز می‌نهادند و یا تن به هلاک می‌دادند.

دهقانان افزون بر اهمیت سیاسی و اجتماعی نقش فرهنگی به سزایی ایفا می‌کردند.
بسیاری از آنان در دستگاه خلفا یا حاکمان حضور یافتند و پس از تأسیس سلسله‌های ایرانی در مشرق به منزلهٔ فرهیختگانی که از تاریخ و فرهنگ ایران باستان به خوبی آگاهی داشتند به خدمت پادشاهان، شاهزادگان و امیران درآمدند. رودکی نقل کرده است که دهقانان زر و سیم و اسب به او صله دادند. فرخی در جوانی در خدمت یکی از دهقانان سیستان بود و از او وظیفهٔ سالیانه می‌گرفت. بنا بر روایتی فردوسی خود دهقان بود.

دهقانان در حفظ داستان‌های شاهنامه، حماسۀ ملّی ایران، روایات تاریخی پیش از اسلام و داستان‌های عاشقانه ایران باستان بیشترین سهم را داشته‌اند. ابو منصور معمری گردآورندهٔ شاهنامۀ منثور ابو‌منصوری که اینک مفقود است، در مقدمهٔ آن می‌نویسد که برای گرد‌آوری مواد شاهنامه، دهقانانی را از شهرهای خراسان فراخوانده است. فردوسی غالباً از دهقانان به عنوان منبع و ظاهراً منبع شفاهی روایات خود یاد می‌کند.

دهقان
احمد تفضلی
به ترجمهٔ زنده‌یاد ابوالفضل خطیبی
نامهٔ فرهنگستان، بهار ۱۳۷۶، شماره ۹،
صص ۱۴۸-۱۵۵


#احمد_تفضلی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
هیچ روشنفکری بهتر از فروغ
به ستیزهٔ با سنّت برنخاست.

[با یاد شاعر فقید فروغ فرخزاد، در زادروزِ او]



▪️ما در قرن بیستم روشنفکران بسیاری داشته‌ایم که به ويرانی «سنّت»ها کمر بسته و برخاسته‌اند و تمام کوشش آنان تخریب اساس سنّت‌ها بوده است چه به صورت آثار داستانیِ بزرگ (بوف کور در نیمهٔ اول قرن بیستم) و چه در شکل مقالات و کتاب‌های بسیار وسیع و استدلالی (آثار کسروی و ارانی)، اما هیچ‌یک از آنان، بی‌گمان، در درونِ خویش تا بدین پایه [که فروغ فرخزاد توانست] گسیختگی از سنّت را نتوانسته‌اند تصویر کنند.

در بوف کور، دشمنی صریح با سنّت، خواننده را، حتی گاه، به ستیز خردمندانه با نویسنده فرا می‌خواند. اما در تصویری که فروغ از گسستنِ خویش ارائه می‌دهد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، غیرمستقیم، این سنّت است که از ما دور می‌شود و ما را رها می‌کند. باید بپذیریم که عالی‌ترین تصویر عبور از سنّت، در ادبیات نیمهٔ دوم قرن بیستم ما، در شعر اوست که زیباترین تجلّی خود را آشکار می‌کند.

شاملو و اخوان با همهٔ ستیزه آشکاری که گاه با الاهیّات و سنّتِ اِلاهیّاتیِ حاکم داشته‌اند،
نتوانسته‌اند چنین «گذاری» را، در بیان هنریِ خويش آینگی کنند، گیرم صریح‌ترین رویارویی با الاهیّات را نیز در شعرِ خود عرضه کرده باشند برای نمونه، «گزارش» از اخوان ثالث و «در آستانه» از شاملو.

از این دیدگاه، که دیدگاهِ هنری است و هیچ زرّادخانهٔ مجهّز به بمب اتمی و ئیدروژنی هم نمی‌تواند به جنگش بیاید، بنگریم، هیچ روشنفکری بهتر از فروغ به ستیزهٔ با سنّت برنخاسته است، دیگران شعار داده‌اند و دشنام و اگر به تحلیل سبک‌شناسیک آثارشان بپردازیم، در جدال با سنّت، خود گرفتار تناقض‌های خنده‌آوری نیز شده‌اند.

محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، صص ۵۶۹–۵۶۸
#فروغ_فرخزاد

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
به من بیاموز مادر!


▪️به من بیاموز
چگونه عطر، به گُلِ سُرخش باز می‌گردد
تا من به تو باز گردم
مادر!

به من بیاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر می‌شود
و رودخانه، سرچشمه
وآذرخش‌ها، ابر
و چگونه برگ‌های پاییز دوباره به شاخه‌ها
باز می‌گردد
تا من به تو بازگردم
مادر!...
[غادة السَّمّان، غمنامه‌ای برای یاسمن‌ها
ترجمهٔ دکتر عبد‌الحسین فرزاد]

عکس اول: دیدیم استاد بعد زیارت حضرت رضا علیه‌السلام و دیدار از محل درس استادش ادیب نیشابوری در بست پایین‌خیابان، به گوشه‌ای در اطراف مشهدِ رضوی حرکت کردند. پشت سر ایشان حرکت کردیم. آنجا رسیدند و ایستادند. گویا اینجا مزار مادر ایشان است. روزگاری سنگ‌های قبری داشته اما الان رویش، با سنگ‌های جدید فرش شده است.

عکس دوم: به وضوح بر مزار مادر می‌گریَد؛ طوری که شانه‌هایش تکان می‌خورد. بعد، عینک خود را برداشت و با دستمال پاک کرد و به راهش ادامه داد.

[روایتی بود از دکتر محمدرفیع جلالی، در سفر و هم‌صحبتی با استاد محمدرضا شفیعی کدکنی به خراسان، تیرماه ۱۳۹۸. برای شما نوشتیم]

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

صحبتِ حُکام ظلمت شبِ یلداست
نور زِ خورشید خواه بو‌ که برآید


صحبت: دوستی، هم‌نشینی، نشست و برخاست
صحبت حُکّام: «رسول (ص) گفت: دشمن‌ترین علما نزد حق تعالی علمایی‌اند که به نزدیک امرا شوند.» «و گفت: علما امانت‌داران پیغامبران‌اند- تا با سلطانان مخالطت نكنند- و چون مخالطت کردند، در امانت خیانت کردند.» «و بوذر گفت فرا سَلَمَه که: دور باش از درگاه سلطان، که از دنیاوی هیچ چیز به تو نرسد که نه از آن زیادت از دین تو بشود. (غزالی، کیمیا، ۱۳۸۱)

ظلمت: در کنار حکام، احتمالا تبادر به «ظالم» دارد.

یلدا: کلمه‌ای است سریانی به معنی میلاد عربی، چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق می‌کرده‌اند. (نک. حاشیه معین بر برهان، ذیل همین واژه.) گفته‌اند کنستانتین قیصر روم، تولد مسیح را که نامعلوم بود در روز کریسمس کنونی قرار داده، که از همان هنگام جشن گرفته می‌شود. شب اول زمستان، اول دی، نقطهٔ انقلاب شَتَوی، شبی بلند؛ اهل احکامْ آن را شبی نحس می‌دانند. گویند شب تولد عیسی (ع) است. يلدا به معنی سیاه و تاریک و دراز و عمیق نیز آمده است؛ خاقانی
گر آن كيخسرو ایران و تور است
چرا بیژن شد این در چاه یلدا؟

(مصفى، فرهنگ اصطلاحات نجومی) دراز‌ترین شب سال، که در اصطلاح عمومی آن را شب چلّه نیز می‌گویند، چون زمستان عملی را دو ماه می‌دانند که ۴۰ روز اول آن را چلّهٔ بزرگ و ۲۰ روز آخر آن را چلّهٔ کوچک می‌نامند [...] ظاهراً نخست میلاد ایزد مهر بوده و با انتقال بعضی از آداب مهرپرستی به مسیحیت، جشن میلاد مهر به کریسمس تغییر صورت داده و جای آن اندکی گشته است. (مصاحب)

خورشید: نماد نور و روشنی و حیات، و در اینجا به نظر می‌رسد مراد حضرت حق یا حاکم تمامت کاینات باشد.

بو که: (مخفف آن: بوک): بوَد که، امید که، باشد که، شاید که در معنی و کاربرد کنونی) (دهخدا)
خاقانی:
هر چه اندوختم، این طایفه را رشوه دهم
بوکه در راه گروگان شدنم نگذارند

دکتر سعید حمیدیان، شرحِ شوق
[در شرح و تحلیل اشعار حافظ]
جلد چهار، صفحهٔ ۲۶۸۴
#یلدا

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

هیچ هنرمندی نمی‌تواند بدجنس باشد...

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

با حضور استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
فردا، یکشنبه

شرکت در شب‌های بخارا برای همگان آزاد و رایگان است.
@bukharamag

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

هم‌شاگردی سلام!



در شب نود‌سالگی دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران، استادان محمدرضا شفیعی کدکنی و علی رواقی دو دوست دیرینه، دو هم‌کلاسی قدیمی و دو هم‌خانهٔ سال‌های دور دانشجویی بار دیگر به آغوش همدیگر رفتند.
استاد ارجمند، دکتر علی رواقی قرآن‌پژوه، مصحح و نسخه‌شناس برجستهٔ ایران است که همراه با دوست دیرینهٔ خود، محمدرضا شفیعی کدکنی، دوران کارشناسی را با هم در دانشگاه فردوسی مشهد گذراندند. هر دو با بالاترین نمرات کارشناسی را تمام کردند. این دو هم‌شاگردی با هم در سال ۴۲ تصمیم به خواندن دکتری گرفتند و با هم به شهر تهران آمدند. در محلهٔ شیخ هادی، کوچهٔ سوسن خانه‌ای اجاره کردند و هم‌خانه شدند و در کنار هم درس خواندند تا در دکتری دانشگاه تهران در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی پذیرفته شدند. وقتی از آن خانه و آن کوچه از استاد شفیعی می‌پرسیم، هنوز با تمامی جزئیات و دقت به یادشان مانده و آن خانه و کوچه را می‌شناسند. علی رواقی و شفیعی کدکنی دورهٔ دکتری را هم با یکدیگر گذراندند.
نمی‌دانیم این لحظه، بعد از شصت و اندی سال رفاقت، هم‌سفره بودن، هم‌خانه بودن و هم‌درس بودن در دل این دو هم‌شاگردی و دوست قدیمی چه گذشت و در ثانیه‌هایی که در آغوش همدیگر رفتند چه قاب‌ها، تصویر‌ها، لحظه‌ها و روز‌هایی در ذهنشان مرور شد.
این آغوش به دیرینگی، پیوند و محبت شصت‌‌و‌اندی سال گره خورد و در شب نود‌سالگی دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران جاودانه شد.
#علی_رواقی
#شفیعی_کدکنی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

شبِ نود‌سالگی دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران
به همت مجلهٔ فرهنگی بخارا
۴ اسفند‌ماه ۱۴۰۳


از تمامی جوانان، دانشجویان، علاقه‌مندان و اهالی فرهنگ که از راه‌های دور و نزدیک برای این شب آمده بودند، متشکریم. تنها در مسیر حرکت ورود استاد به سالن تا آمدن ایشان روی سن از زبان افراد نزدیک‌شده به ایشان شنیده شد که می‌گفتند استاد، ما از شیراز و بندرعباس آمدیم.
تالار فردوسی دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران در شب گذشته جمعیت مشتاق انبوهی به خود دید و بسیار بسیار علاقه‌مند، نتوانستند وارد سالن شوند و در راهرو ایستادند و یا مجبور شدند که بازگردند. ما صمیمانه پوزش می‌طلبیم.
رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی از محبت و مهربانی همهٔ این جوانان و فرزندان ایران که عشق به فرهنگ ایرانی و اهالی‌ش را در وجودشان می‌پرورانند، سپاسگزار است.
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوارِ زندگی را زین‌گونه یادگاران
وین نغمهٔ محبت بعد از من و تو مانَد
تا در زمانه باقی‌ست آواز باد و باران
پاینده ایران!

عکس‌ها: پریسا احدیان

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

فردا، شنبه، در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران
با حضور استاد شفیعی کدکنی
ورود برای همگان آزاد و رایگان است.
ساعت آغاز مراسم
۴ بعد از ظهر

ورود عموم از درِ خیابان ۱۶ آذر

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
یک نَفَر
به‌جای همگان
[از ریشه‌های تاریخی استبداد در جامعهٔ ایران]



▪️ریشه‌های تاریخی امر و نهی‌ها و تحذیرهای مستقیم را در ساختار جامعهٔ استبدادی شرق و به‌ویژه ایران ساسانی – که بعدها، به گونه‌ای دیگر در تمدّن اسلامی نیز به حیات خود ادامه داده است، باید جستجو کرد:
ایران «فرّه ایزدی» و تصمیم‌گیری يک تن به‌جای همگان؛
که بعدها در تمدّن اسلامی نیز
«پیر و مراد و مرشد و دیگر قضايا»
تجلّيات متنوّع همان نظام استبدادی است.

وقتی می‌توان ارتباط اینگونه اوامر و نواهی را با ساختار استبدادی جامعه دریافت که بتوان به مقایسهٔ نوع اندرزنامه‌های ساسانی – و بعداً نصایح دورهٔ اسلامی که خلف الصّدق همان اندرزنامه‌هاست – با آموزش‌های اخلاقی و فلسفیِ یونان، پرداخت.

یک نگاه به دیالُگ‌های فلسفیِ افلاطون که در آن خواننده،  در پایان، به طور حسّی و تجربی و از رهگذر استدلال و منطق و سنجیدن تمام جوانبِ یک فکر، به حقیقتِ امر پی می‌برد و متوجه می‌شود «شجاعت» چیست و چه کسی شجاع است و چه کسی نیست، به ما نشان می‌دهد که هر کدام از این دو نوع «حکمت» یا «اندرزنامه» محصول چه اجتماعی است.

در اندرزنامه‌های ساسانی و در دنبالهٔ آن نصایح تمدّن اسلامی – يک نفر به جای همگان ایستاده و تشخیص داده و تصمیم گرفته و «حقیقت» را خلاصه کرده و در صورت يک «امر» یا يک «نهی» کار را تمام کرده است؛
در آموزش‌های اخلاقی یونانی تقابل دمکراتيک اندیشه‌ها و صف‌بندی روياروی تجربه‌ها و شناخت‌هاست که شكل نهائی خود را در يک نمایشنامه یا یک دیالگ آزاد عرضه می‌کند و این خواننده یا بیننده است که تصمیم آزادانهٔ خویش را بر اساس در مستقیم و مستقل از مجموع قضايا، می‌گیرد و در کمال آزادی عمل می‌کند.

تازیانه‌‌های سلوک
[نقد و تحلیل چند قصیده از حکیم سنایی]
محمدرضا شفیعی کدکنی
صص ۵۶–۵۵

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
رهروِ عشق
[در سوگ و ستایش امام حسین علیه‌السلام]



▪️باز در خاطره‌ها، ياد تو ای رهروِ عشق‌
شعلهٔ سركشِ آزادگی افروخته است

يک جهان بر تو و بر همّت و مردانگی‌ات‌
از سرِ شوق و طلب، ديدهٔ جان دوخته است

نقشِ پيكار تو در صفحهٔ تاريخ جهان
‌می‌درخشد، چو فروغ سَحَر از ساحل شب

پرتوش بر همه كس تابد و می‌آموزد
پايداری و وفاداری در راه طلب

چهرِ رنگين شفق، می‌دهد از خون تو ياد
كه ز جان بر سر پيمان ازل ريخته شد

راست، چون منظرهٔ تابلوی آزادی‌ست
که فروزنده به تالارِ شب آویخته شد

رسمِ آزادی و پيكار و حقيقت‌جويی
همه‌جا صفحهٔ تابندهٔ آیین تو بود

آن‌چه بر ملّت اسلام، حياتی بخشيد
جنبشِ عاطفه و نهضتِ خونين تو بود

تا ز خون تو جهانی شود از بند آزاد
بر سر ايدهٔ انسانی خود جان دادی

در رهِ كعبهٔ حق‌جويی و مردی و شرف
‌آفرين بر تو كه هفتاد و دو قربان دادی

آن‌كه از مكتب آزادگی‌ات درس آموخت
‌پيش آمالِ ستم‌گر ز چه تسليم شود؟

زور و سرمايهٔ دشمن نفريبد او را
كه اسير ستمِ مردمِ دژخيم شود

رهروِ كعبهٔ عشقی و در آفاق وجود
با پرِ شوق، سوی دوست برآری پرواز

يكه‌تازِ ملكوتی كه به صحرایِ ازل
‌روی از خواستهٔ عشق نتابيدی باز

جان به قربانِ تو ای رهبرِ آزادی و عشق‌
كه روانت سرِ تسليم نياورد فرود

ز آن فداكاریِ مردانه و جانبازیِ پاک
جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود

محمدرضا شفیعی کدکنی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
اول آزادی


▪️همۀ این اختلاف مذهب و زبان و نژاد ادنى (کمترین) خللی به وحدت ملّی ایران و وطن‌پرستیِ ایرانیان نمی‌رساند، فقط به شرط عدالت و آزادی و رفاه اجتماعی و اگر این شرط موجود باشد جای هیچ‌گونه نگرانی از آن اختلاف مذهب و زبان نخواهد بود؛ چنانکه حالا در فرانسه نسبت به پروتستان‌های آن مملکت نگرانی نیست ولی در قرن ۱۹ مسیحی که آنها مورد آزار بودند نگرانی بوده و شب سنت بارتلمی در سنهٔ (سال) ١٥٧٢ مسیحی که پروتستان‌ها را قتل عام کردند در همین کتاب معروف لغت لاروس فرانسوی صفحهٔ ننگین تاریخ تعصب در فرانسه شمرده شده .
در موقع جنگ اروپا نه سویسی‌های آلمانی‌نژاد و زبان، ادنی (کم‌ترین) تمایلی به آلمان نشان دادند و نه سویسی‌های فرانسوی‌زبان نسبت به فرانسه و همهٔ آنان مملکت خود را که مقر آزادی و عدالت است، برهمهٔ ممالک خارجی مجاور خود ترجیح می‌دهند.

پس وطن پرستی حقیقی بر اساس آزادی و عدالت قائم می‌شود ورنه وطن‌پرستی اجباری ریشه پیدا نمی‌کند و «حبِّ وطن گرچه حدیثی است صحیح» طبع انسان هم راحت و رفاه و عدالت و آزادی و حُریّت (آزادگی) در زبان و دین خود در اقامتگاه خود می‌خواهد و به آسانی به مردنِ به سختی و ظلم و سلبِ آزادی تن در نمی‌دهد و پیشوایان ما گفته‌اند كه مُلک با كفر دوام می‌کند ولی با ظلم دوام نمی‌کند.

ناصر خسرو قبادیانی بلخی که افتخار ایران و شاعر سخنور با ایمان فارسی است به سبب اسمعیلی‌بودن یعنی هفت امامی بودن از وطن خود آواره شد و خانمان او را به حکمِ روحانیان و اُمَرای متعصّب، ویران و تاراج کردند و او به بَدَخشان (افغانستان) گریخت و در درهٔ کوهی به نام یُمکان در حوالی فیض‌آباد و جرم کنونی بقیهٔ عمر خود را به عُسرت و سختی و تنهائی و عزلت و غربت در آنجا گذراند.
چنانکه معروف است، فردوسی را هم به عنوان اینکه رافضی است (شیعه است) از دفن در قبرستان مسلمانان مانع شدند. خسرو انوشروان که بقدر مقدور آئینهای عادلانه برای رعایا جاری کرد (اگرچه نسبت بمانويان و مزدکیان تساهلی نشان نداد) باز قریب ٤٨ سال سلطنتِ با استحکام و با آسایش کرد و خسرو پرویز که مملکت ایران را وسعت فوق العاده داده و فتوحات عظیمه کرد و سوریه و فلسطین و مصر و قسمت بزرگی از خاک روم را تا تنگه بوسفور و پشت دیوار قسطنطنیه مسخّر ساخت در نتیجهٔ ظلم زیاد و اسراف و جمع مال از رعایا عاقبت به دست خود ایرانیان هلاک شد.
مجلهٔ یغما، ۱۳۳۲، صص ۴۷۰–۴۶۹
زنده‌یاد استاد سید حسن تقی‌زاده

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
نظام اطلاع‌رسانیِ شعرِ حافظ
#یکشنبه‌_ها_و_حافظ

▪️در کوچک‌ترین واحد زبانِ حافظ تا متوسطش، و تا عالی‌ترین واژه‌اش خاصیت پیام‌رسانی وجود دارد. هنرمند باید تجربه کند و بکوشد تا تجارب تازه‌ای را که دیگران نکرده‌اند به انجام برساند. تجربهٔ روحی هر انسانی با تجربهٔ روحی دیگران کاملاً فرق دارد. تجربهٔ حافظ را در مورد حلاج ببینیم که چگونه است:

گفت آن یار کزو گشت سرِ دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

اما این دیدِ جدید که سربلند شدنِ دار است عظمت مقام حلاج را به دیگران می‌رساند. می‌گوید او آنچنان باعظمت و بزرگ بود که دار از او سربلندی و افتخار یافت. در اینجا است که حافظ بدین معنا اولین گزارش دهندهٔ شهادت حلاج است. اوست که اثر شهادت حلاج را بدین‌گونه متجلی می‌سازد. برای این‌گونه دیدن حتماً لازم نیست که در مکان حضور یافت و از نزدیک شاهد ماجرا بود بلکه باید بینش‌ها را تغییر داد.

کوچکترین واحد شعری حافظ یک نظام اطلاع‌رسانی است که بر اساس اجتماع نقیضین و ضد‌ّین به وجود آمده، که به اعتبار منطق ارسطویی غیر قابل قبول است. ولی به اعتبار هنر، اساس خلاقیت را تشکیل می‌دهد و مرکز خلاقیت می‌شود. شاید به اعتبار همین مسأله باشد که بهترین طنزها را در دیوان حافظ می‌توان یافت.
کمال هنری حافظ و صدق عاطفی او نتیجهٔ کمال آگاهی اوست. آگاهی در جهت خلق نظام جدید، ترکیب هندسی زبان برای او بعد از خلق مفاهیم به وجود می‌آید. معماری زبان بعد از گفتن شعرش شکل می‌گیرد.

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
[درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ]
جلد سوم، صص ۹۶–۹۵
#حافظ
#یکشنبه‌_ها_و_حافظ

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

۲۸ دی ۱۴۰۳ موزهٔ کودکی ایرانک،
میزبان محمدرضا شفیعی کدکنی بود.
دکتر شفیعی کدکنی از بخش‌های مختلف این موزه با دقت بسیار بازدید کرد و در پایان با آرزوی بهترین‌ها برای فرزندان این سرزمین دست خطی به یادگار گذاشت.

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

ای کاش...
ای کاش، آدمی وطنش را
مثلِ بنفشه‌ها
(در جعبه‌های خاک)
يک روز می‌توانست،
همراهِ خويشتن ببرد هر کجا که خواست.
در روشنای باران،
در آفتابِ پاک.

کوچ بنفشه‌ها
سرودهٔ محمدرضا شفیعی کدکنی
با صدای فرهاد مهراد

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

باران! سرود دیگری سَر کُن!
من نیز می‌دانم که در این سوک
یاران را
یارای خاموشی گزیدن نیست.
اما تو می‌دانی که در این شب،
دیوارهای خسته را
تابِ شنیدن نیست.
من نیز می‌دانم که یاران شقایق را
دستی به نفرین
از ستاک صبح پرپر کرد
من نیز می‌دانم که شب افسانهٔ خود را
در گوش بیداران مکرّر کرد
اما نمی‌گویم
دیگر نخواهد رُست در این باغ
خون‌برگِ آتشبوته‌ای
چون قامت یاد شهیدانش
یا گل نخواهد داد
پیوندِ دست ناامیدانش
باران! سرود دیگری سَر کُن!

محمدرضا شفیعی کدکنی
برای باران
از دفتر «از زبان برگ»

عکس:
حامد دایی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

زادروز استاد بهرام بیضایی


جامعه‌ای که در آن اندیشهٔ حکیمان و فرزانگان نقشی نداشته باشد، به ناگزیر، بازیچهٔ خودکامگان و عوام‌فریبان است.
محمدرضا شفیعی کدکنی، مفلس کیمیا‌فروش، ۹۵
#شاهنامه
#بهرام_بیضایی

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
یلدا
روزِ اورمَزد از ماه دی
دربارهٔ شبِ یلدا
دکتر ژاله آموزگار
معلمِ زبان و فرهنگِ ایران باستان

مجلهٔ بخارا، شمارهٔ ۱۲۸، آذر–دی ۱۳۹۷
#یلدا

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

برنامهٔ امروز برقرار است.
با حضور استاد شفیعی کدکنی
شرکت در شب‌های بخارا برای همگان آزاد و رایگان است.

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

آنجا که دسته‌های پرستو سحرگهان
آهنگ‌های شادی خود ساز می‌کنند
پروانگان مست پَر افشان به بامداد
آزاد در پناه تو پرواز می‌کنند
محمدرضا شفیعی کدکنی
شعر پیغام، از دفتر شبخوانی
#ایران

Читать полностью…

شفیعی کدکنی

ـــــــــــــــــــــــ
خودکامگی موجب تباهی‌ است.


▪️از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی می‌انجامد.
چارهٔ دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است. این را در سراسر شاهنامه می‌توان دید. از دورهٔ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبر قوم بود چون بگذریم، در ادوار بعدی قدرت مطلق به دست پادشاه نیست. در دورهٔ کیانی تا پایانِ عصرِ کیخسرو، پهلوانان شریکِ قدرتِ پادشاه‌اند و از گشتاسب تا یزدگرد، موبدان.

پادشاهان آسایش این جهانی ایرانیان را تأمین می‌کردند و موبدان راهِ رستگاری آن‌جهانی را به مردم نشان می‌دادند و هردو نیرو در خدمت بهروزی و نیک‌سرانجامی ایرانیان بود.

در شاهنامه پادشاه مظهر استقلال کشور و حافظ ایران در برابر هجوم خارجی است. اعلام جنگ و صلح با اوست. پهلوانان در جنگ با دشمن فرمانبردار او هستند، اما نوکر چشم و گوش بستهٔ او نیستند. پهلوانان در عین وفاداری به شاه وجدان بیدار ملت و مظهر آزادگی و گردن‌فرازی هستند و اگر پادشاه از اصول صحیح شهریاری و دادگری پای فراتر گذارد در برابر او مردانه می‌ایستند.

نمونه‌های ایستادگی پهلوانان مخصوصاً رستم را در برابر شاهانی چون کاوس و گشتاسب و سخنان تند پهلوانان را خطاب به آن شاهان می‌بینیم.

وقتی کیکاوس با سبکسری و به فریب ابلیس چهار عقاب را به تخت بست و به نیروی آنها به آسمان رفت و در بیشه‌ای در آمل به زمین افتاد، گودرز او را چنین سرزنش کرد:

بدو گفت گودرز بیمارْسْتان
تو را جای زیباتر از شارْسْتان
به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کس، بیهده رای خویش
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد
کشیدی سپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن
دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی، اکنون برهمن شدی!
به جنگ زمین سربه‌سر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی!
خالقی، ۲، ص ۹۸

کاوس جوابی ندارد. شرمسار می‌شود و از کاخ بیرون می‌رود.

یک بار دیگر هنگامی که رستم خبر کشته شدن دست‌پرورده‌اش سیاوش شاهزادهٔ بی‌گناه را می‌شنود، به آهنگ کین‌خواهی از تورانیان از نیمروز حرکت می‌کند. ابتدا به درگاه کاوس می‌رود و با خشم و خروش او را خوار می‌سازد:

چو آمد برِ تختِ کاوسِ کی
سرش بود پرخاک و پرخاک پی
بدو گفت خوی بد، ای شهریار
پراگندی و‌ تخمت آمد به بار
تو را مهرِ سودابه و بدخُوی
ز سر برگرفت افسر خسروی
کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی

کاوس با شرمساری در برابر سخنان جهان‌پهلوان خشمگین جز اشک ریختن چاره‌ای ندارد. رستم از آنجا به سراغ سودابه می‌رود و او را می‌کشد و‌ کاوس از جای خود نمی‌جنبد:

به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاوس‌شاه
خالقی، ۲، ص ۳۸۲

با این نمونه‌ها می‌بینید که شاهنامه ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و ایرانیان و پهلوانان ایران است. هیچ پادشاهی در شاهنامه از رستم که نماد یک ایرانی آرمانی است بزرگتر نیست و این نکته در همان عصر فردوسی هم بر همگان روشن بوده است. از اینجاست که در حکایت تاریخ سیستان می‌خوانیم که محمود به فردوسی می‌گوید: «همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم». و نیز افسانه‌ای از همان روزگاران بر سر زبان‌ها بوده و در منابع متعدد قدیمی نقل شده که رستم به خواب فردوسی آمد و گفت در فلان‌جا من گنجی نهفته‌ام، برو، بردار و منتِ محمود را مکش. فردوسی آن گنج را برداشت و میان شاعران قسمت کرد و خود دیناری برنداشت.

زنده‌یاد استاد محمدامین ریاحی
فردوسی
زندگی، اندیشه و‌ شعرِ او
صص۲۲۱–۲۱۳

Читать полностью…
Subscribe to a channel