غزل صد ودهم از دیوان حافظ
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به در افتاد
از راه نظر مرغ دلم گشت هوا گیر
ای دیده نگه کن که به دام که در افتاد
دردا که از ان اهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
مژگان تو تا تیغ جهانگیر براورد
بس کشته دل زنده که بریک دگر افتاد
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
بادرد کشان هرکه درافتاد برافتاد
گرجان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بد گهر افتاد
حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود
بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
دکلمه:استاد محترم جناب اقای دکتر اشتیانی🌾🌾
نوع دکلمه:غزلی از حافظ(دیر مکافات)🌾🌾
ژان کلود کریر دیشب در سن 89 سالگی فوت کرد. بشخصه یک دلیل مهم دارم که خبر فوت او توجهم را جلب کند. هرچند دلایل بسیاری پیرامون او وجود دارد که میتواند توجه هر ایرانی، یا لااقل هر ایرانی ادب پژوهی را جلب کند. کریر فیلمنامه نویسی بود که به دلیل علاقه ویژه اش به اندیشه های شرقی، توانست فلسفه شرقی را وارد سینمای غرب کند. تلفیق اندیشه های فلسفی او با هنر فیلمسازانی مثل بونوئل نتایج درخشانی به دنبال داشت. کریر به همراه همسرش نهال تجدد و مادر همسرش که هر دو در حوزه مولانا پژوهی شناخته شده اند، 100 غزل مولانا را به فرانسه ترجمه کرد. ژان کلود کریر اولین نفری بود که درباره عباس کیارستمی مقاله نوشت و معرف او به فیلمسازان غربی بود. در کنار همه این دلایل باید به نمایشنامه ای که براساس منطق الطیر عطار نوشته بود اشاره کنم. این نمایشنامه توسط پیتر بروک اجرا شد که او هم علاقه ویژه به شرق و فرهنگ ایران دارد. خبر درگذشت ژان کلود کریر به همه دلایل بالا توجهم را جلب کرد ولی بیش از آن به این دلیل بود که در مقاله ای که 2 سال پیش درباره منطق الطیر عطار نوشته بودم، به نمایشنامه اقتباسی او هم اشاره کرده بودم. خدایش بیامرزاد 🍂🍂
Читать полностью…
🔹اندر مصیبتهای زبان فارسی (۱)
✍🏻دکترسیدمهدی زرقانی
آن قدیمترها وقتی شخصیتهای سیاسی، علمی و فرهنگی میخواستند در محفلی رسمی سخن بگویند، پیش از سخنرانی، متن ویراسته و پیراسته ای تهیه می کردند که در آن حتی المقدور فصاحت، سلاست و بلاغت کلام رعایت شده بود و آنگاه که سخنران لب به سخن می گشود، متنی سالم و زیبا روانه میکرد و مخاطبان از شنیدن آن هم بهره مند می شدند و هم لذت می بردند. نمیدانم چه کسی سنت سیئه «سخنرانی بدون متن» را پایه گذاری کرد اما هر که بود، آغازگر راه و روش نادرستی شد که روندگان آن راهی به دهی نمی برند و غایتش چیزی جز ویرانی زبان شیرین و شکرین فارسی نیست. قسمت تراژیک قضیه آنجاست که امروزه، سخنرانی از روی متن کاری پسندیده تلقی نمی شود و در بسیاری موارد آن را نشانه ضعف در فن بیان تلقی می کنند و چه تصور نادرستی! نتیجه اش این شده که میبینید: ساختارهای نحوی زبان فارسی، روز به روز ضعیفتر، نحیفتر و بیمارتر شده و تنوع الگوها و ساختارهای نحوی، که عامل زایایی زبان است و آن را جذاب و زیبا می کند، روز به روز کمتر و کمتر می شود. نشانه آشکار این اپیدمی را باید در بیان خیل سخنورانی سراغ جست که در محافل رسمی کاملاً شبیه یکدیگر حرف می زنند؛ چند کلیشه محدود و گاه غلط از نحو زبان در ذهن و زبان آنها نقش بسته، ته نشین شده و سنگواره شده و درست مثل یک ماشین، مدام همان الگوهای تکراری را تولید و مصرف می کنند. آن همه قابلیتهای متعدد و متنوع نحوی زبان فارسی، که توانست آن را در مقابل هجوم ویرانگر اقوام مهاجم شرق و غرب، در طول قرون و اعصار حفظ کند، امروزه از ذهن و زبان رخت بربسته و دایره جمله سازیمان روز به روز تنگتر و تنگتر می شود. ما درست مثل دانش آموزی که بدون آمادگی قبلی رفته سر جلسه امتحان و مجبور است از روی ورقه بغل دستی اش تقلب کند، هنگام سخن گفتن حتی در محافل رسمی و حتی در رسانه، خودآگاه یا ناخودآگاه، از روی برگه بغل دستیمان تقلب می کنیم و جمله می سازیم. بله! دنبال همین ترکیب میگشتم: «جمله سازی» ما ضعیف شده و همه مان از روی دست همدیگر تقلب می کنیم و جملاتمان شبیه یکدیگر شده؛ در نتیجه، روز به روز از درجه خلاقیت و زیبایی جملات گویشوران فارسی کاسته میشود و بدتر از آن، ساختارهای نحوی بیمار، مثل ویروس کرونا، ریه های زبان فارسی را ضعیف و ضعیفتر می کند. یکی که نه، یک ملت باید به داد این ریه های خسته و بیمار برسد. نمیخواهم همه تقصیر را متوجه نهاد یا شخص خاصی کنم و حق آن است که همداستان با آن همشهری نازنینم فریاد برآرم: «پدر، مادر ما متهمیم!» اما اگر قرار باشد به سراغ ریشه ها برویم، بیش و پیش از همه باید به اتاق های دربسته و احیاناً غبارآلود برنامه ریزان درسی آموزش و پرورش سری بزنیم که مطابق با طرحهای آنها، آموزگاران عزیز ما یک حرف و دو حرف الفاظ را بر زبان فرزندانمان می نهند و به آنها «گفتن می آموزند». آیا افزایش توانش زبانی و ادبی جزء برنامه های وزارت فخیمه آموزش و پرورش هست؟ و آیا دو کتاب محدود و مختصر «بخوانیم و بنویسیم» و شیوه تدریس آن در حدی هست که منجر به تقویت زباندانی «فرزندانی» شود که قرار است در «بزرگسالی» بخش عظیم مسائلشان را با زبان حل و فصل کنند؟ خدا لعنت کند برنامه ریزان درسی «ممالک راقیه» و «ملل متمدنه» را که ساعتهای زیادی از کلاسهای هفتگی را به «مکالمه آموزگار با بچه ها» (نه تک گویی آموزگار) اختصاص می دهند تا دایره واژگانی دانش آموزان گسترش پیدا کند، نحوه استفاده درست از ساختارهای نحوی زبان را بیاموزند، توانایی جمله آفرینی شان تقویت شود. گویا آن «ابلهان» دریافته اند که جهان هر کس، به اندازه زبان اوست. لطفاً یکی فریاد استغاثه ما را به گوش برنامه ریزان محترم آموزش و پرورش برساند که عالیجنابان! این برنامه درسی شما خروجی اش سخنورانی است که در سن بزرگسالی نیز مجبورند از روی دست همدیگر تقلب کنند و نتوانند دو کلمه درست و درمان، چنانکه از یک آدم بالغِ عاقلِ فرهیخته انتظار میرود، فارسی سخن بگویند. تازه! این هنوز از نتایج سحر است، باشید تا صبح دولتتان بدمد!
@sherehaghighi
@Bookcitycc
آری چه زیبا گفت حسین پناهی
به بهشت نمیروم اگر مادرم انجا نباشد...
روز مادر مبارک...
@sherehaghighi
@kotahoziba
جای خالی ایران در دانشگاههای ایران
جدول دروس عمومی در کارشناسی طراحی جامدات دانشگاه خواجه نصیر الدین طوسی
[این درسها در تمام رشتههای دانشگاهی ایران اجباری است].
از بیست واحد درس اجباری آموزش عمومی در دانشگاههای ایران هیچ درسی به آشنایی با ایران و مسائل آن اختصاص ندارد مگر 3 واحد فارسی عمومی.
در عوض 60% درسها به آموزش زبان عربی و اصول عقاید اختصاص دارد. یک دانشجوی ایرانی در چهار سال کارشناسی خود هیچ درسی برای آشنایی با «ایران» در برنامهاش ندارد. تاریخ، فرهنگ، تفکر و هنر ایرانی هیچ موضوعیتی در آموزش عمومی دانشگاهی ایران ندارد. تنها سهم زبان فارسی 15% است به اندازۀ یک زبان خارجی، و یک چهارم اصول عقاید و زبان عربی.
روند پر شتابِ کاهش احساس تعلق به وطن و نشانهای آن از همین بی توجهی به وطن در آموزش عمومی بر میخیزد. فرجام آن نیز فرار مغز است، فرار سرمایه، بیتفاوتی، خودکمبینی و خودباختگی و خودشکنی.
"وطنم ای شکوه پا بر جا"
"ببخشای اگر
روی پیراهن ما نشان عبور سحر نیست
ببخشای ما را اگر
از حضور فلق روی برگ صنوبر
خبر نیست."
#کاروندپارسی
#دانشگاه_ایرانی
@sherehaghighi
.
آزادی، آرزوی همان چیزی است که شما را از داشتنِ آن منع بکنند. خودِ تصوّرِ عدمِ آزادی، از منع زائیده میشود. وقتی بگویند: اینطور بیندیش و آنطور میندیش، طرزِ اندیشهای که به شما تکلیف میشود، ولو بسیار هم دلنواز باشد، آناً تبدیل میگردد به زندان.
#در_کشور_شوراها
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
نفسی تازه کنیم با خیام خوانی استاد شجریان
🌹❤️🌺❤️🌹❤️🌺❤️🌹
@mahmood_kashani
عصرتون دلچسب و عالی
❤️❤️❤️❤️
🏴
#هر_روز_با_یک_شعر_آیینی
#غزل_امام_رضایی
من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند
به چه مقدار به زائر بدهم فکر کند
از شما خواستن عشق است ضرر خواهد کرد
هر که در وقت گدایی به رقم فکر کند
بهتر این است که زائر اگر آمد به حرم
دو قدم عشق بورزد سه قدم فکر کند
به کف صحن به گنبد به غم گوهرشاد
زیر این قبه به هستی به عدم فکر کند
به دو گلدسته دو تا ساق به دوش گنبد
به رواقی که شده پیش تو خم فکر کند
به چرا سال گذشته دو سه بار و امسال-
فقط این بار...به این قسمت کم فکر کند
به خودش...نه به کسانی که به یادش آمد
چون که در آینهکاری حرم فکر کند
موقع دست به سینه شدن و عرض سلام
کربلایی شده هرکس به علم فکر کند
چون که از باب جواد تو کسی داخل شد
خنده داراست که دیگر به قسم فکر کند
دیر وقتی است که تا در حرمت دم بدهد
جای دم حضرت عیسی به دو دم فکر کند
بهترین نوع زیارت شده اینکه امشب-
هم کسی گریه کند پیش تو هم فکر کند
#مهدی_رحیمی
@sherehaghighi
چه خواهد شد اگر نسل جوان كنونی ايران از فرهنگ گذشتهی خود بیاطّلاع بماند؟ واقعاً چه چيز از او كم خواهد شد كه اين فرهنگ را نياموزد؟
جامعهای كه به فرهنگ ملّی خود پشت پا بزند، دليل بر آن است كه لزومِ فرهنگ را بهطور كلّی نفی كرده است، آن را چيزِ بیثمری انگاشته، و در چنين حالی البتّه به تحصيلِ فرهنگِ بيگانه نيز توفيق نخواهد يافت. طبع چنين جامعهای تنها راغب خواهد شد به اقتباس آنچه سطحی و ارزان و مبتذل است، بدينگونه بُنجُلهای فكرِ ديگران را خواهد گرفت، و چون از فرهنگِ خود به سبب آنكه كهنه و اُمّلی و مرتجعانهاش میشناسد دست كشيده است، خواه ناخواه پس از مدّتی میشود قومی ورشكسته از لحاظ فرهنگ.
#فرهنگ_و_شبهفرهنگ
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
#تقدیم_به_شهید_سلامت_اصفهان
دکتر #محمد_گلشن فوق تخصص ریه
شهادت میتواند مرگ در راه وطن باشد
شهادت میتواند خلوتی با خویشتن باشد
شهادت میتواند در نفاق خنجری از پشت
شهادت میتواند در مصافی تن به تن باشد
شهادت میتواند ساده مثل عاشقی کردن
شهادت میتواند سخت مثل سوختن باشد
شهادت میتواند خستگیهای پرستاری
کنار بستر بیماری یک پیرزن باشد
که میداند؟ شهادت در مرام عاشقان شاید
به بیپیراهنی پوشاندن یک پیرهن باشد
شهید کربلای چند لبخند تو خواهم شد
تو لبخندی بزن، شاید شهادت سهم من باشد
#مهدی_جهاندار
@sherehaghighi
🎵 صبح است ساقیا
استاد محمدرضا شجریان🥀
صبح است ساقیا
قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد
شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی
شود خراب
ما را ز جام باده گلگون
خراب کن...
✍ حافظ
🌿🌿🌿
این روحانی با این شعر ترکوووند..
وقتی از دریای نفتوگاز سهم ما هواست
نفت با ریگ بیابانی چه فرقی میکند
وقتی از ما بهتران هر چیز ما را میخورند
قحطی آید یا فراوانی چه فرقی میکند.
@televzunemelii
#ایما
#کم_حجم
همواره از این که کشور های همسایه، سال هاست به غارت مشاهیر ما مشغول هستند نگران بوده ایم.
اما سوال اینجاست، ما برای حفظ مشاهیر خود چه کرده ایم؟
عملکرد آموزش و پرورش ما تا کنون چگونه بوده است؟
در جدیدترین اپیزود ایما همراه ما باشید...
#ماهنامه_دانشجویی_تحریر
🌐 @nashryeh_tahrir97
السلام علیک یا حضرت مادر (س)...
روضه ات جاری است احساسم معطر می شود
اشک شیرین است وقتی عشق معنا می شود
کمتر از خورشید را از مادرم زهرا مخواه
با دعای فضه اش هم خاک گوهر می شود
گاه گاهی خانه را وقتی که جارو می زنم
خاک بر می خیزد و سلمان و بوذر می شود
اختیارات قیامت را به زهرا داده اند
هر زمان زهرا بخواهد شور محشر می شود
دین به جای خود ولی زهرا ملاک اصلی است
هر که با زهرا عداوت داشت کافر می شود
از میان بچه های فاطمه تنها حسن
طی جریانی غمش چندین برابر می شود
غرق اتش می شوی وقتی ببینی مادرت
در میان کوچه روی خاک پرپر می شود
دیدن بی تابی اش سخت است مخصوصا اگر
با خبر باشی که دارد باز مادر می شود
باد وقتی می زند، گل می رود سمت عقب
پشت سر دیوار باشد وضع بدتر می شود
حجت الاسلام حسینی
@sherehaghighi
@zibaee69
سخنی با خودمان
در خبرها آمده که چینیها در منطقۀ آزاد رفسنجان، آزادانه، مزرعۀ استخراج ارز دیجیتال راه انداختهاند و در سال «جهش تولید» با سهمیۀ برق مردم رفسنجان، بیت کوین تولید میکنند. این قطعه، بر اثر این خبر سروده شده است. گفته میشود که برای تولید هر بیت کوین، معادل مصرف سالانه 24 خانه، برق نیاز است. نام قدیم رفسنجان، بهرامآباد بوده است.
چنگیز، شبی رفت به خواب پسرانش
فرمود که از کار من اندرز بگیرید
گر این طرفِ مرز به جایی نرسیدید
کام دل خود، زآن طرفِ مرز بگیرید
کوروش اگر از مردم چین باج ستاندهست
باج از خلفِ رستم و گودرز بگیرید
مأکول، از آن مردمِ بیچاره ستانید
محصول، از آن قوم کشاورز بگیرید
از بحر و بَرش، ماهی و مرغ و مس و آهن
بی ترس برآورده و، بی لرز بگیرید
بیدار در آن خطّۀ بهرام کسی نیست
از مزرعهاش نیمهشبان «ارز» بگیرید
با اسب گرفتیم چموشانِ عجم را
اینها که خموشند، بدین طرز بگیرید
•
آن برق فروشی که خودش برق ندارد
بیمایهترش از علف هرز بگیرید
چنگیز همین مردم بیگانه پرستند
یعنی خودمانیم، چنین فرض بگیرید!
سید علی میر افضلی
۲۵ دی ۱۳۹۹
@sbiabanaki
در نشانی زیر برای این شعر کامنت بگذازید:
@sbyabanaky
#غزلیات_حافظ
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشن رایی
کردهام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
جویها بستهام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی
سخن غیر مگو با من معشوقه پرست
کز وی و جام میام نیست به کس پروایی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
#حافظ_شیرازی
@sherehaghighi
#تکبیت_بداهه
وقتی تو نیستی دل من تیر میکشد
مانند ابر بر دل دیماهیام ببار...
#عینصاد
@sherehaghighi
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
به من بیاموز مادر!
▪️به من بیاموز
چگونه عطر، به گُلِ سُرخش باز میگردد
تا من به تو باز گردم
مادر!
به من بیاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر میشود
و رودخانه، سرچشمه
وآذرخشها، ابر
و چگونه برگهای پاییز دوباره به شاخهها
باز میگردد
تا من به تو بازگردم
مادر!...
[غادة السَّمّان، غمنامهای برای یاسمنها
ترجمهٔ دکتر عبدالحسین فرزاد]
عکس اول: دیدیم استاد بعد زیارت حضرت رضا علیهالسلام و دیدار از محل درس استادش ادیب نیشابوری در بست پایینخیابان، به گوشهای در اطراف مشهدِ رضوی حرکت کردند. پشت سر ایشان حرکت کردیم. آنجا رسیدند و ایستادند. گویا اینجا مزار مادر ایشان است. روزگاری سنگهای قبری داشته اما الان رویش، با سنگهای جدید فرش شده است.
عکس دوم: به وضوح بر مزار مادر میگریَد؛ طوری که شانههایش تکان میخورد. بعد، عینک خود را برداشت و با دستمال پاک کرد و به راهش ادامه داد.
[روایتی بود از دکتر محمدرفیع جلالی، در سفر و همصحبتی با استاد محمدرضا شفیعی کدکنی به خراسان، تیرماه ۱۳۹۸. برای شما نوشتیم]
غزلی تقدیم به مادرم
این غزل را که چندی پیش برای مادرم سرودم به مادران عزیز و دختران کانالم تقدیم میکنم.
#روزتون_مبارک
#مادران_آسمانی
#عین_صاد
@sherehaghighi
✔️علت مخالفت رژیمهای توتالیتر با پیشرفت ادبیات
✍️ مصطفی ملکیان
🔹اینکه در رژیم های توتالیتر مثل رژیم استالین جلوی ادبیات را می گرفتند، این بود که هر چه ادبیات گسترش پیدا می کند میان مردم، مردم بیشتر می توانند خودشان را جای دیگری بگذارند. و وقتی خودشان را جای دیگری می گذارند یک نوع همبستگی عاطفی و روانی بین آنها ایجاد می شود و همبستگی عاطفی و روانی برای هر رژیم توتالیتری، برای هر رژیم جباری، ناسودمند و مضر است. اینکه هر رژیم فاشیستی مثل رژیم اسپانیا و یا ایتالیا، نازیها و یا رژیم کمونیستی استالین، جلوی ادبیات را می گرفتند، چون نمی خواستند قدرت تخیل مردمشان وسعت پیدا کند و با قدرت تخیل وسعت یافته شان، بتوانند خودشان را جای هر کسی بگذارند. اگر جوانیم خودمان را جای پیر بگذاریم و اگر پیریم خودمان را جای جوانها بگذاریم. اگر مردیم خودمان را جای زنها بگذاریم و اگر زنیم خودمان را جای مردان بگذاریم. اگر ثروتمندیم جای فقیر بگذاریم و به همین ترتیب.
🔹چرا وقتی ما می خواهیم جلب نظر مردم را بکنیم، برای کمک به یک موسسه خیریه، فیلم نشان می دهیم. چون خود فرد نمی تواند خودش را جای فقیر بگذارد. آنوقت زندگی فقیر را روی پرده سینما نشان می دهیم تا اگر خودش و قدرت تخیلش نمی تواند اینکار را بکند، لااقل جلوی چشمش زندگی یک فقیر را ببیند. کاش این قدرت تخیل آنقدر افزایش پیدا می کرد که دیگر نیازی نبود که ما فیلم ببینیم تا از طریق فیلم بفهمیم که فقیر و مستمند چه می کشد. زن بی پناه چه می کشد. کسی که در خیابان می خوابد چه می کشد. ولی بهرحال تا زمانیکه این قدرت تخیل به اندازه کافی و وافی وسعت پیدا نکرده چاره ای نیست جز اینکه ما از هنر فیلم استفاده کنیم.
❇️ بخشی از سخنرانی استاد در دارالکرام
@mostafamalekian
سه ماه نه، دو ماه و چهار روز بود که پی او را گم کرده بودم، ولی یادگار چشم های جادویی یا شرارهی کشنده چشمهایش در زندگی من همیشه ماند...
#صادق_هدایت
#بوف_کور
من نیز ۱۰ ماه و ۱۰ روز است از دیدار ارباب دور شدهام... الهی وصّلنی الی الحبیب اسرع...
@sherehaghighi
☑️ @pdf_tarikhema
من خیلی فوتبالی نیستم و از فوتبالیستها فقط «نام بعضی نفرات» در خاطرم مانده اما مرحوم میناوند را می شناختم. در داستان تلخ و «پر آب چشم» درگذشت این جوان عزیز، نکته مهم واکنش بسیار گسترده فضای مجازی بود به خبر فوت بازیکن عزیز کشورمان؛ طیف متنوعی از فعالان، «زن و مرد و جوان و پیر» هر یک با تاثری یا از سر عادتی خبر واقعه را بازتاب دادند. اینها به جای خود درست، اما یادمان نرود که قواعد بازی در جهان مدرن، با منطق خاص خودش تنظیم شده است. فول و کرنر و گل و اوتش با قواعد خارج از این جهان فرق دارد. میناوند به عنوان یک انسان برای ما اهالی جامعه مدرن چندان مهم نیست که میناوند به عنوان بازیکن تیم ملی. گویا در افق مدرن، آدمها از آن جهت که انسان اند برای ما معنا ندارند بلکه حیث وجودی شان و مفهوم شان تابعی است از برچسبهایی که گفتمانها بر آنها می زنند. هویت انسان مدرن عاریتی و برچسبی شده و در این حیص و ییص، همه ما عملا تبدیل به استعاره هایی شده ایم که معنای مان را گفتمانها برمی سازند. جهان مدرن، جهان غلبه هویت های استعاری است. هر گفتمانی مطابق با نظام ارزشی خودش برای ما هویت استعاری برمی سازد و ما را وامی دارد در چهارچوب ان هویت استعاری برساخته و مطابق با آن زندگی کنیم. ما سوژه هایی بودیم که به ابژه تبدیل شدیم و هنر جهان جدید، تبدیل کردن «انسان - سوژه» به «انسان - ابژه» است. تنوع برچسبهای استعاری و هویت های برساخته به قدری زیاد است که ما به وجودی چهل تکه تبدیل شده ایم و سوال اصلی «من کیستم» به «او کیست» تبدیل شده است. اشتباه نکنید این پرسش را درباره خودمان می پرسیم. الیناسیون «من» را تبدیل به «او» کرده است. من برای خود ما تبدیل به او شده است. با غلبه و تداول و تکثیر امواج پساساختارگرایی اندک اندک به این نتیجه می رسیم که ما اصلا «من واحد» نداریم بلکه ترکیبی برساخته و ملغمه ای از برچسبهایی هستیم که گفتمانها بر ما حک می کنند. ما در جستجوی خود گمشده مان، از دامان گفتمانی به دامان گفتمان دیگر در می غلتیم و چون «برگ کاهی در مسیر تندباد» و یا «گربه ای در انبان»، سرگردان و گیج بر گرد خویش می گردیم. در این بازار آینه کاران، هر گفتمانی آینه ای مقابل ما قرار داده و ما را چنانکه خود می خواهد، به خودمان بازمی نمایاند. بخش تراژیک قصه اینجاست که آینه های مذکور یا محدب ومقعرند و یا زنگار گرفته و رنگین. ما خودمان را در آینه گفتمانها چنانکه آنها می خواهند، می بینیم، نه چنانکه هستیم. غافل از اینکه به قول سنایی جانمان:
حق ز باطل معاینه نکند
خنجرت کار آینه نکند
گرت باید که بر دهد دیدار
آینه کژمدار و روشن دار
/channel/smzarghani
#نکتههای_ادبی
اگر دوزخ را به من بخشند
هرگز هیچ عاشق را نسوزم
از بهر آنکه عشق
خود او را صد بار
سوخته است...
#تذکرهالاولیا_عطار_نیشابوری
@sherehaghighi
@Fkarimi2424
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
سلامِ مرا نیز بنویس!
▪️اگر نامهای مینویسی به باران
سلامِ مرا نیز بنویس
سلامِ مرا، از دلِ کاهدود و غباران.
اگر نامهای مینویسی به خورشید
سلامِ مرا نیز بنویس
سلامِ مرا، زین شبِ سردِ نومید.
اگر نامهای مینویسی به دریا
سلامِ مرا نیز بنویس
سلامِ مرا،
با «اگر»، «آه»، «آیا».
به مرغانِ صحرا، در آن جُستوجوها
سلامِ مرا نیز بنویس
اگر نامهای مینویسی
سلامی پر از شوقِ پرواز
از روزنِ آرزوها.
زادروزتان مبارک باد استاد!
#غلامحسین_امیرخانی
@sherehaghighi
من خیلی با روزنامه ها سر و کار ندارم _ البته که جای مباهات نیست _ اما بر حسب اتفاق دو سه روزنامه را در فضای مجازی تورق می کردم که متوجه شدم اکثر قریب به اتفاق آنها صفحه یا حتی ستون ادبی روزانه ندارند و در خوشبینانه ترین حالت یک روز هفته را به ادبیات اختصاص می دهند. جوانتر که بودیم، روزنامه ها ستون ادبی روزانه داشتند و اگر کمی به عقب تر برویم، در حدود دهه چهل صفحات ادبی روزنامه ها جریان ساز بود و چهره های سرشناس شعر و داستان آنجا مطلب می نوشتند. چه شد و چطور شد که صفحه روزانه ادبی از روزنامه ها حذف و یا گوشه نشین شد، بر من معلوم نیست اما در این نکته تردیدی ندارم که این کار ضربه مهلکی وارد می آورد بر زبان فارسی و ادبیات و فرهنگ سرزمین مان ایران. حتی اگر بگوییم مردم حال و حوصله روزنامه خواندن ندارند و بیشتر به سراغ صفحه حوادث و آگهی ها می روند و این نکته را هم روزنامه گران فهمیده اند و هم مردم، باز هم نباید از همان اندک جماعتی که روزنامه ها را تورقی می کنند، غفلت کرد. ادبیات برای زبان هر ملت به منزله پشتوانه طلاست برای پول ملی آن کشور. اقتصاددانان می گویند پول بدون پشتوانه، سرمایه به شمار نمی رود. من امیدوارم اصحاب روزنامه که همگی اهل فرهنگ و دانش و فر هستند و به جوانب این مساله کاملا آگاهند، فکری به حال و روز صفحه یا ستون ادبی برای روزنامه ها بکنند و مدیران و مسیولان فرهنگی نیز در سیاست گذاری و برنامه ریزی کلان به این مهم توجه بفرمایند.در روزگاری که ادبیات در کتابهای درسی دوره های پیشادانشگاهی جایگاه و پایگاه خود را از دست داده و تدوین کننذگان و برنامه ریزان کارنابلد متونی را برای کتابهای درسی به عنوان ادبیات انتخاب می کنند که بیشتر رنگ و روی سیاسی دارد تا ادبی و صدا و سیما هم برنامه های ادبی اش را با کمترین بودجه بندی و نازلترین سطح برگزار می کند، دست کم روزنامه نگاران به داد ادبیات فارسی برسند.
/channel/smzarghani
خموشم و نَفَسَم در شماره افتاده
که روی خاک مرا ماهپاره افتاده
سپهر در دم و قلبم ز غصه پاره شده
که ماه پارة من با ستاره، افتاده
کنار قبر تو خاموشم و چنان سوزم
که آتش از جگرم در شراره افتاده
اگر چه کرد غم مصطفی زمین گیرش
علی به مرگ تو از پا دوباره، افتاده
وصیت تو مرا کرده آنچنان خاموش
که کار حرف زدن با اشاره افتاده
بوصف غربتم این قصه بس که با سیلی
ز گوش همسر من گوشواره افتاده
به جز تو در دل شب با چه کس توانم گفت
که چاره ساز دو عالم ز چاره افتاده
قسم به فاطمه «میثم» لب از سخن بربند
که شعله بر جگر سنگ خاره افتاده
#غلامرضا_سازگار
@sherehaghighi
سراغ سوژهای بکر رفتیم/ ما خلأ نقد درکشور نداریم | ایبنا
http://www.ibna.ir/fa/longint/300971/%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%BA-%D8%B3%D9%88%DA%98%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%DA%A9%D8%B1-%D8%B1%D9%81%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%84%D8%A3-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%85