🔰تأملاتی در فلسفه و دین🔰 ادمین: @vahidhallaj 🎓 دانشآموختهی فلسفهی دین وبلاگ سوفار: www.soofar.blog.ir
💠 دین سنتی و دین حکومتی
🔻 دیشب در جمع خانوادگی از امامزاده سید ناصرالدین (به زبان محلیها سید نصرالدین) میگفتم. سیدنصرالدین امامزادهای است در خیابان خیام تقریبا روبروی متروی خیام. چون خانهمان در سنگلج بود و همه کس و کارمان بازاری؛ آنجا را خوب میشناسم.
🔻گفتم قدیمها را یادتان هست دیگر؟
زنهای خانهدار با بچههای کوچک، بار و بندیل جمع میکردند میآمدند امامزاده. آخوند روضهخوانی هم بود که روضه میخواند و زیرچشمی زنها را دید میزد. هرکس نذری داشت، نان پنیر سبزی مثلا، میآورد و خیرات میکرد، بچهها بازی میکردند و زنها اختلاط. خلاصه زندگی جریان داشت.
الان چند سالی است میزی آن جلو، در خیابان، گذاشتهاند و در مناسبتها شربت و شیرینی خیرات میکنند، بلندگوهای بزرگ گذاشتهاند و کل خیابان پر میشود از صدای مداحان معروف. بودجهای میگیرند و خرج میکنند. اما نتیجه چه شده؟ دیگر زندگی جریان ندارد؛ همهچیز مصنوعی و حکومتی شده است.
🔻این تفاوتی است که بین دین سنتی و دین حکومتی ایدئولوژیزده وجود دارد. دین سنتی با زندگی مردم مطابق شده بود. جزئی از زندگی مردم بود، رنگ آن را گرفته بود. میدیدی طرف عرقش را میخورد و نمازش را هم میخواند و البته به اصول اخلاقی هم پایبند بود، دین مردمی شده بود و هم مردم دینی؛ اما حکومتی که شد همهچیز دستوری و مصنوعی شد. خطکشی پررنگ شد؛ یا هستی یا نیستی، وسط نداریم. دیگر زندگی از آن دین گرفته شد، و تبدیل شد به مشتی آموزه دقیق خطکشیشده. یا اینطرف خطی و طرفدار دین فقهی و حکومتی، یا آنطرف خطی و دشمن و ستیزهجو با آن دین.
@soofar_channel
🔹 ما در دوره ی گذار هستیم، یا فلسفه مانند بسیاری از چیزهای دیگر در این جامعه نابود می شود یا می تواند مستقل شود و دیگر محتاج حکومت برای نانش نباشد، اگر چنین شد می توان امید به فلسفه داشت! الان گروه های فلسفه یا متشکل از اساتید رانتی و بیسواد حکومتی است، یا افرادی که بلدند هم از توبره و هم از آخور بخورند، (که نماد اعلایش داوری اردکانی است)، یا اساتیدی که نزدیک بازنشستگی هستند و در خستگی به سر می برند و من باب تفریح و عادت سر کلاس ها می آیند و طوطی وار حرفهای چند سال اخیرشان را تکرار می کنند و البته سعی می کنند، گوشهایشان را هم بگیرند که صدایی از جایی نشنوند و خدای نکرده وجدانشان مکدر نشود. البته افراد جوان و انصافا خوشفکر هم هست که یا اخراج می شوند یا از ترس نان ترجیح می دهند سکوت کنند و سرگرم پژوهش های انتزاعی باشند و شاید اینطور خودشان را راضی کرده اند که من برای زدن پنالتی لازم است دورخیز هزار متری ای داشته باشم و چه بسا از ورزشگاه بیرون بروم تا با قدرت بسیار بتوانم ضربه به توپ بزنیم! لذا درگیر کارهای بنیادینی شده اند که این بنیاد مثل جهنم انتهایش مشخص نیست!
فلسفه از هر جهت در حال مرگ است، از فشار ایدئولوژیک بگیرید و فضای پژوهشی کوری که الان شکل گرفته و توجیه محافظه کاری شده است بگیرد تا مهاجرت و رفتن افراد خوشفکر یا تحت فشار زندگی دست از فلسفه کشیدن افراد خوشفکر، اما اگر فلسفه به طور طبیعی بتواند این بحران را پشت سر بگذارد و راه حیاتش را پیدا کند، می توان به آینده امیدوار بود.
امیدوارم به زودی فلسفه
از امثال داوری اردکانی که خون جوانانی که این چندسال اخیر کشته شدند، بر گردن او هم هست،
از ریاکارانی مانند دینانی و مجتهدی و ... که رواست از شرم بمیرند! در تمام این سالها این افراد که هیچ تهدیدی هم بر آنان کارگر نبود، چون نه ترس از اخراج داشتند، نه با شهرت فراگیر و زد و بند و رابطشان امکان زندانی و ... برایشان بود اما ترجیح دادند سکوت کنند! و چشم به روی این همه رنج ببندند،
از کارمندان محافظه کار دانشگاهی که خیلی علنی و واضح یکیشان- از اساتید فلان دانشگاه معروف- به من گفت ما کارمند دانشگاه و وزارت علوم هستیم و چیزی نمی توانیم بگوییم!
از چاپلوسان و متملقانی کج سوادی که اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد به دانشگاه ها سر ریز شدند و الان رسوب کرده اند در دانشگاه و مسئول بزرگداشت امثال دینانی و مجتهدی شدند،
و حتی از نسل جدیدهای فرنگ رفته ی دارای مقالات بین المللی که آگاهانه پژوهش و تخصص را بهانه ای کرده اند که چشم به روی جامعه ببدند!
و نهایتا از بند آکادمی حکومتی که چنین خروجی هایی دارد، آزاد شود.
@JAZAVAAT
📜 در تاریخ باورهای دینی ما نقاط رسمیساز داشتهایم. یعنی از تاریخی به بعد گزارهای تبدیل به باور تثبیتشدهی [احتمالا] رسمی شده است؛ در حالی که پیش از آن تشتت آرا وجود داشته. تا اینجا مشکل چندانی نیست، مشکل آنجاست که بعدها مومنان فکر میکنند آن گزارهی تثبیتی ازلی-ابدی است.
#توییت
@soofar_channel
#گزیده_کتاب
🔻آدمیان بیشتر از اندوه به زانو در میآیند تا از خوشدلی. ما همه خوشیها را به سادگی حق خود میدانیم و کمتر درباره علت یا سبب آن جویا میشویم. بهروزی، مایه شادی و کوشش و چابکی و بهرهگیری زندهدلانه از خوشیهای گروهی و تنی میگردد.
و در این حال، آدمیان کمتر فرصت یا رغبت آنرا دارند تا درباره چیزهای نادیدنی و ناشناخته بیندیشند. از سوی دیگر هر رویداد مصیبتبار ما را میهراساند و به جستجو درباره ریشههای آن وا میدارد.
بیمها همه از آینده برمیخیزد و جان آدمی چون سخت بیمناک و پرهراس و اندوهگین شود به هر شیوهای دست میزند تا آن نیروهای پنهانی و هوشیار را که بخت آدمی بازیچه آنها پنداشته میشود آرام و خرسند کند.
🔻امروزه در اروپا اگر از مردی عامی بپرسند که چرا به پروردگار همهتوانِ گیتی باور دارد، هرگز از زیبایی علتهای پسین که از آنها هیچ خبر ندارد نامی نخواهد برد، هرگز دست خویش را دراز نخواهد کرد و از شما نخواهد خواست که نرمی و گونهگونی بندهای انگشتانش را بنگرید و خمشدن همه آنها بیکسو و تعادلشان با انگشت شست و نرمی کف دستش و بخشهای ماهیچهای و همه کیفیات دیگری را که آن اندام را برای مصرف مقدر خود توانا کرده است باز بیند. و به همه اینها از دیرباز خو گرفته است و آنها را با دیده بیاعتنایی و بیقیدی مینگرد. وی ناگهان از مرگ ناگهانی و نابیوسیده کسی یا از فروافتادن و زخمیشدن دیگری، یا از خشکسالی بیاندازه این فصل و از سرما و باران فصل دیگر برای شما سخن خواهد گفت. و این همه را یکسر به مشیت [خداوندی] منسوب میدارد و چنین رویدادهایی که به دیده خردمندان هوشیار دشواریهای اصلی برای خستوانشدن به هستی عقل اعلی در جهان است، نزد او تنها حجت آن است.
📚هیوم، دیوید. تاریخ طبیعی دین، ترجمه حمید عنایت، انتشارات خوارزمی، صص ۴۵ و ۶۳-۶۴
@soofar_channel
#گزیده_کتاب
🔘 امر به معروف چیست؟ با زنجیر دوچرخه دختر مردم را به دلیل بی حجابی کتک زدن است؟ امر به معروف این است که صبح تا شب مواظب باشیم موی کسی از روسری بیرون نیاید؟ امر به معروف به زور مردم را به دین اسلام درآوردن است یا ایجاد یک ارتباط درست و سالم با مردم و برقراری یک زبان مشترک با همسر و فرزندان، تا اسلام را به آنها بشناسانید؟
🔻متاسفانه آنچه امروز به عنوان امر به معروف و نهی از منکر انجام میشود تا حدود زیادی به شکل پوستین وارونهای از اسلام است! یکی از اساسیترین شرایط امر به معروف و نهی از منکر نرم خویی و لینت کلام و خوش خلقی و خوش بیانی و در نهایت جذب دلهاست، کاری که پیامبر انجام می داد. بهترین آمرین به معروف و ناحیان از منکر وجود مقدس رسول الله و ائمه طاهرین بودند. آیا هیچ شنیده اید که مثلا حضرت امام سجاد به خانمی توهین کند که چرا مثلا قدری از موی تو پیداست؟! آن اسلام ائمه است که سراسر رأفت و رحمت بود و این اسلامی است که اکنون در کشورهای اسلامی رایج است.
🗞 گزیدهای از کتاب «سلطان عشق»، مجموعه سخنرانیهای عاشورایی عبدالرحیم گواهی، دینپژوه و استاد تاریخ ادیان، به انتخاب خبرآنلاین
@soofar_channel
💠 نگاه کن چه به دست میآوری و چهچیز از دست میدهی
✍ وحید حلاج
🔻ویلیام جیمز درباره اخلاق باور گفته بود که ما دو وظیفه اخلاقی داریم: ۱- به گزارههای کاذب باور نداشته باشیم ۲- به گزارههای صادق باور داشته باشیم.
به بیان دیگر همانقدر که باید مراقب باشیم تا باور کاذبی نداشته باشیم، همانقدر باید مراقب باشیم تا باور به گزارههای صادق را از دست ندهیم.
🔻 این دو اصل را جیمز در پاسخ به مقاله «اخلاق ویلیام کلیفورد» نوشته بود. کلیفورد یک قرینهگرای حداکثری بود. به این معنا که عقیده داشت تا به نفع گزارهای قرینههای مؤید کافی نداشته باشیم، اخلاقا مجاز به باور به آن گزاره نیستیم. از جمله کلیفورد عقیده داشت که درباره باور به وجود خداوند چون قراین کافی نداریم، اخلاقا مجاز به باور به وجود خداوند نیستیم.
حال سؤال این است که اگر قراین کافی به نفع یک گزاره، و قراین کافی علیه آن نداشتیم، چه کنیم؟
کلیفورد میگوید نباید باور بیاوریم، چون راه را برای باورکردن به گزارههای کاذب باز میکنیم، جیمز اما میگوید اگر ما دلیل کافی به نفع یک گزاره نداشته باشیم و دلیل کافی علیه آن هم نداشته باشیم با موقعیت عملی مواجهایم؛ چون همانقدر که امکان دارد به گزارهای کاذب باور آوریم، همانقدر هم امکان دارد گزارهای صادق را از دست بدهیم. در این صورت مخاطب با خود میگوید خب باور به نفعش نمیآوریم ولی باور علیهاش هم نمیآوریم؛ به بیان دیگر باور را تعلیق میکنیم.
اما از نظر ویلیام جیمز در برخی موضوعات تعلیق باور عملا ممکن نیست؛ یعنی باور نیاوردن مساوی است با عدم باور. اما کدام موضوعاتاند که چنین خصلتی دارند؟.
از نظر جیمز اگر موضوعی سه مشخصه ۱- زنده ۲- خطیر ۳- گریزناپذیر را داشته باشد، در این دسته جای میگیرد؛ یعنی تعلیق باور مساوی است با باور به نفی؛ برای باور به نفی هم قراین کافی نداریم و طبق گفته کلیفورد مجاز به نفی هم نیستیم. پس چه کنیم؟ پاسخ جیمز این است که دست به انتخاب بزنید.
اینجا محل عمل است؛ یعنی ما صرفا با دگمهای پیشینی که موظف باشیم دقیقا همان را انجام دهیم مواجه نیستیم؛ ما باید بسنجیم و نتایج هرکدام را در نظر بگیریم و عمل کنیم.
🔻این اصل را میتوان تعمیم داد و چترش را بر حوزههای دیگر همچون حوزه اخلاق هم گستراند.
بگذارید مثالی بزنم:
برخی مخالفان فرزندآوری آن را غیراخلاقی میدانند از این جهت که والد یا والده شرایطی را فراهم میکنند (اقدام به تولید مثل میکنند) که موجودی در معرض رنج قرار بگیرد. یعنی متحمل رنجهای فراوانی در زندگی خود بشود.
حال ببینیم این موضوع از لحاظ اخلاقی چقدر پذیرفتنی است.
ما اخلاقا موظفیم از رنجهای غیرضرور اجتناب کنیم؛ نه تنها از رنج حتمی، بلکه از ورود به حیطهای که احتمال وجود رنج را هم افزایش میدهد بپرهیزیم.
تا اینجا پذیرفتنی است. ما، اخلاقا، نه تنها موظفیم رنجی بر موجودی تحمیل نکنیم و نه تنها موظفیم رنجی از موجودی بکاهیم بلکه اخلاقا موظفیم باعث مقدمات رنج هم نشویم.
اما اگر رنجی مقدمه رنج بزرگتری بود یا مقدمه لذت قابل توجهی بود چه؟ مثلا ما به کودکی رنجی وارد میکنیم و به او واکسن میزنیم تا او از رنجی بزرگتر، ابتلا به بیماری، مصون بماند. رنج واکسن حتمی است و رنج بیماری حتمی نیست، اما اخلاقا پذیرفتنی است که رنج حتمی کوچکتر را وارد کنیم تا رنج احتمالی بزرگتر رفع شود.
از سوی دیگر گاهی رنجی وارد میکنیم تا لذتی بزرگتر ببریم و این هم اخلاقا پذیرفتنی است. مثلا کودک خود را به مدرسه میگذاریم تا درس بخواند. درسخواندن مستلزم رنجکشیدن است؛ صبح زود بیدار شدن، از تفریحات کاستن، زحمتکشیدن برای یادگیری و قس علی هذا. این رنج را روا میداریم تا کودک فنی بیاموزد تا بتواند شغلی به دست آورد و درآمدی کسب کند و از قِبَلِ آن به لذاتی دست یابد.
از سوی دیگر، برخی فیلسوفان اخلاق و فیلسوفان دین عقیده دارند که بعضی از فضایل به دست نمیآیند مگر از راه رنجی و شری؛ مثلا فضیلت ایثار (از خودگذشتی) هیچگاه حاصل نمیشود مگر اینکه رنجی موجود باشد تا شخصی ایثار کند؛ همینطور است فضیلت شجاعت و فضایلی دیگر از این قبیل.
در مثال فرزندآوری، صرفا رنج محتمل کودک مطمح نظر نیست، بلکه خیرهایی هم که از فرزندآوری حاصل میشود باید مد نظر قرار بگیرد.
🔻همانطور که دیدیم در برخی موقعیتها صرفا «ازدستدادن» شر یا رنج مطرح نیست، بلکه «بهدستنیاوردن» خیر یا لذت هم مطرح است. نشان دادیم که در برخی موقعیتها ما حاضریم رنجی کوچکتر تحمل کنیم تا از رنجی بزرگتر مانع شویم، یا لذتی بزرگتر به دست آوریم.
در موقعیتهای دارای تعارض عملی است که سنجش به کار میآید. هرکس خود باید بسنجد در موقعیت الف ارزش چیزی که از دست میدهد و ارزش چیزی که به دست میآورد را؛ و بر اساس همین سنجش است که باور یا عمل معطوف به باور میتواند موجه باشد یا نباشد.
@soofar_channel
🔻واقعیت این است که ما بعضی چیزها را نمیتوانیم اثبات یا رد کنیم. نمیدانیم خدا اصلا چیست، ذاتش چیست و کیفیت صفاتش چگونه است. نمیدانیم کیفیت پس از مرگ چیست، نمیدانیم جبر است یا اختیار، و صدها مسئله که نه میدانیم نه میتوانیم بدانیم؛ صرفا با پاسخهایی زندگیمان را سر میکنیم.
#توییت
@soofar_channel
«من اعتراف میکنم که آشفتهام، که نمیدانم چه کسی هستم. اما اکیدا توصیه میکنم که همگی دست یکدیگر را گرفته و مشترکا اعتراف کنیم که همه پریشانیم و نمیدانیم چه کسی هستیم.
ما همگی خواهان آن هستیم که بدانیم چه کسی هستیم و معنای زندگیمان چیست. این، دلمشغولی اول، آخر و همیشگی ماست. این، شور زندگی ماست و هیجانی است عمیقا دینی؛ زیرا خوب یا بد، ما صرفا زندگی نمیکنیم بلکه شگفتزده میشویم که چرا؟ خوب یا بد، ما صرفا زندگی نمیکنیم بلکه رویای چیزهای را که هرگز نداشتهایم در سر پرورانده و حیرتزده میشویم که چرا نه؟»
📚 اینک دین (On Religion)، نوشته جان کپیوتو، ترجمه مرضیه سلیمانی
@soofar_channel
💠 ولادت عیسی و دیدار شبانان
لوقا، ۲/ ۱-۲۰
🔻باری، در آن روزگار چنین روی داد که حکمی از سوی قیصر آوگوستوس صادر گشت که سراسر عالم مسکون سرشماری شود. این نخستین سرشماری در زمانی انجام شد که کویرینیوس حاکم سوریه بود. و همگان میرفتند تا سرشماری شوند، و هرکس به شهر خود میرفت. یوسف نیز از شهر ناصره در جلیل رهسپار شهر داود در یهودیه شد که بیتلحم نام داشت - چه از خاندان و سلاله داود بود - تا با نامزد خویش مریم که آبستن بود سرشماری شود. باری، چنین روی داد که در زمانی که آنجا بودند، هنگام زایمان مریم فرا رسید. پسر نخستزاده خویش را به دنیا آورد و او را در قنداقه پیچید و در آخور خواباند، چه ایشان را در تالار جایی نبود.
در همان ناحیه شبانانی بودند که در دشتها میزیستند و در طول پاسهای شبانه، از گلههای خویش مراقبت میکردند. فرشته خداوند نزدیک ایشان ایستاد و مجد خداوند، آنان را در تابناکی خود گرفت؛ و ترسی عظیم در دلشان افتاد. لیک فرشته ایشان را گفت: «ترسان مباشید، چه اینک شادی عظیمی بر شما بشارت میدهم که شادمانی تمامی قوم خواهد بود: امروز در شهر داود رهانندهای از برای شما زاده شد که مسیح خداوند است. و این بهر شما نشانه خواهد بود: نوزادی را خواهید یافت که در قنداقه پیچیده و در آخور خوابانده شده است.» و به ناگاه فوج پُرشماری از سپاه آسمانی به فرشته پیوستند که خدای را میستودند و میگفتند:
«مجد بر خدا در اعلی علیّین
و سلام بر آدمیانِ مورد محبت او بر زمین!»
و چنین روی داد که چون فرشتگان ایشان را ترک کردند و به آسمان بر کشیدند. شبانان یکدگر را گفتند: «تا بیتلحم رویم و آنچه را روی داده و خداوند ما را از آن آگهانیده، ببینم.» پس شتابان آمدند و مریم و یوسف و نوزادِ خفته در آخور را یافتند. چون این را بدیدند، آنچه را در باب این کودک بر ایشان گفته شده بود شهرت دادند؛ و جملهٔ شنوندگان از آنچه شبانان بر ایشان میگفتند به شگفت میآمدند. اما مریم تمامی این امور را به دقت به خاطر میسپرد و در دل خویش در باب آنها تأمل میکرد. سپس شبانان بازگشتند و از برای هرآنچه شنیده و دیده بودند، خدای را تمجید کردند و ستودند، چه همه با آنچه بر ایشان گفته شده بود وفق میکرد.
📖 عهد جدید، ترجمه پیروز سیار
📝 مشخصات نقاشی:
نام اثر: ستایش چوپانان
The Adoration of the Shepherds
نقاش: ماتیاس استوم Matthias Stom (حدود ۱۶۰۰- پس از ۱۶۵۲)
💠 هرکس هرجا هست یک قدم بیاید جلو
🔻شیخ ابوسعید یکبار به طوس رسید مردمان
از شیخ استدعاء مجلس کردند شیخ اجابت کرد بامداد در خانقاه استاد تخت بنهادند و مردم میآمدند و مینشست.
چون شیخ بر تخت شد و مقریان قرآن برخواندند و مردم میآمد چندانک کسی را جای نماند معرف برخاست و گفت خدایش بیامرزاد کی هر کسی از آنجا کی هست یک گام فراتر آید
شیخ گفت و صلی الله علی محمد و آله اجمعین و دست بروی فرود آورد و گفت هرچ ما خواستیم گفت و جملۀ پیغامبران بگفتهاند او بگفت خدایش بیامرزاد که هرکسی از آنجا کی هست یک گام فراتر آید چون این کلمه بگفت از تخت فرود آمد و آنروز بیش ازین نگفت.
📚 اسرار التوحید، باب دوم، حکایت ۱۸
@soofar_channel
💠 درسگفتار فلسفه دین
👤 یاسر میردامادی
🔻 فروردین ماه سال ۱۳۸۷ یاسر میردامادی درسگفتار «درآمدی به فلسفه دین» در هشت جلسه و در جهاد دانشگاهی مشهد ارائه کرده است.
🔻این درسگفتار به همت صدانت در اختیار عموم قرار گرفته و برای آشنایی مقدماتی با فلسفه دین میتواند مفید باشد.
@soofar_channel
🔘 پارادوکس خدای انتزاعی و خدای انضمامی
🔻 نصر حامد ابوزید در کتاب «محمد و آیات خدا» و در فصل ۷: وجوه مختلف الوهیت، درباره چیستی خدا رایی پارادوکسیکال دارد که خودش هم به آن اذعان میکند.
🔻ابوزید در صفحه ۹۶ کتاب از الهیات تنزیهی دفاع میکند و میگوید:
«من در اینجا مدافع برداشتی هستم که غالبا «الهیات تنزیهی» نامیده میشود و این نیز به ابن عربی باز میگردد. این برداشت میگوید: خدا نه این است و نه آن. همه تلاشهایی که در پی آن است صفاتِ خدا را به نحو ایجابی و ثبوتی تعریف کند، لزوما به شکست منتهی میشود. زیرا هر زمان که میکوشیم خدا را با الفاظ تثبیتشده توصیف کنیم، خود را در درون زبان و از طریق زبان در درون مرزها، فرهنگ و جهان محدودی از تصوراتمان مییابیم.»
خدایی چنین منزه دور از دسترس بندگان است. ما هیچ از خدا نمیدانیم و چگونه میشود با چیزی که هیچ از او نمیدانیم ارتباط برقرار کرد؟
ابوزید در ص ۹۲ میگوید: «اگر کسی منحصرا به یک خدای مطلق غیرجسمانی ایمان داشته باشد، این خدا به غایت انتزاعی باقی میماند. نمیتوان یک امر محض مطلق را دوست داشت و با او سخن گفت.»
در جای دیگر (ص۹۸) ایمان را امری ارتباطی توصیف میکند؛ ارتباطی بین انسان و خداوند که هر دو طرف در آن سهیماند.
با این مقدمات، ابوزید در صفحه ۹۹ به این پارادوکس اذعان میکند: «زمانی که فرد مومن به نیایش میپردازد، او در برابر امر ملموسی عبادت میکند که باید او را تصور کند و در همانحال میداند که خدا به هیچوجه آنگونه نیست که او تصور کرده است. در اینجا منظور از پارادوکس، تناقض نیست که بخواهیم آن را رفع کنیم، بلکه امری ارتباطی است که در آن معمایی نهفته است که نمیتوانیم آن را حل کنیم»
او با اذعان به اینکه پارادوکس حاصل است و ما عاجز از حل آنیم، میگوید که «چنین معماهایی زندگی آدمی را شکل میدهند؛ اگر ما در فضایی زندگی میکردیم، که همهچیز در آن به طور قطع تعریف و از پیش مشخص شده بود، رباتی بیش نمیبودیم.» حال آنکه ما ربات نیستیم و چنین تعلیقات و معماهایی از خصایص زندگی انسانی است.
@soofar_channel
☑️ راضیئین از زندگی؟
بهنود از سایه میپرسد...
◾️امیر هوشنگ ابتهاج (سایه) در شامگاه ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ هجری خورشیدی درگذشت.
@soofar_channel
🔘خوب که فکر کنید همه ما سیزیفیم
🎥 سریال شهرک کلیله و دمنه
#بریده_فیلم
@soofar_channel
#بریده_کتاب
📖 در جهانِ پیش از تکخداباوری، قربانکردن انسان رایج بود. این رسم البته ظالمانه بود، ولی منطق و انگیزهی خود را داشت. بسیاری از مردم فرزندِ نخست را بچهی خدا میدانستند و میگفتند این اوست که، بنا بر حق سروری، مادر را آبستن میکند. آنان معتقد بودند که خدا با پس انداختنِ بچه نیروی خود را مصروف میکند. بنابراین برای بازستاندن این نیرو و به گردش انداختنِ مانای موجود، نخست-زاده میبایست به پدرِ خداییاش بازگردانده شود.📖
📚 آرمسترانگ، کرن. خداشناسی از ابراهیم تا کنون، ترجمه محسن سپهر، ص ۲۷
@soofar_channel
📜 قربانی در واقع راضیکردن خدا/خدایان است، یعنی من چیزی را قربان میکنم تا تو راضی شوی. در ادیان چندخدایی فرزند، معمولا فرزند نخست را، را تقدیم خدایان میکردند. در دورهای قربانی از فرزند تبدیل شد به جانوری غیر از انسان. داستان ابراهیم جلوه آن تغییر است.
#توییت
@soofar_channel
🔺مرگ فلسفه
🔹 امسال از دفترچه ی استخدامی آموزش و پرورش رشته ی فلسفه محض/غرب حذف شده است، یعنی شاید تنها امکان شغل رسمی برای فارغ التحصیلان کارشناسی فلسفه را حذف کرده اند!
فشار ایدئولوژیک حاکمیت برای حذف هر جریان فکری غیر از جریان رسمی در حال شدید شدن است. از ادعاهای قبل انقلاب مطهری که مارکسیست ها هم باید کرسی دانشگاهی داشته باشند، رسیده ایم به نقطه ای که حاکمیت حتی یک جوان 25 ساله ای که کارشناسی فلسفه محض/غرب دارد را بر نمی تابد و سعی دارد با فشار حداکثری آن را هم حذف کند. نسبت حاکمیت با هر تفکری جز ایدئولوژی مورد پسند خود روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد.
🔹 اما خاطره ای بگویم از سالها پیش که در انجمن علمی دانشگاه تهران فعالیت می کردم. آن موقع ما مستندی برای دانشجویان جدید الورود درست کردیم که مجموعه ای از مصاحبه ها با دانشجویان دکتری بود. همه اکیدا توصیه داشتند که حتما به فکر یک شغل باشید و در کنار تحصیل، مهارتی را یاد بگیرید که بعدا دچار مشکل اقتصادی شدید نشوید. آن موقع در یک برنامه ای که برای جدید الورودان گرفتیم در حضور برخی اساتید این مستند را پخش کردیم اما به اساتید بسیار برخورد! مدیر گروه آن زمان به همراه دو استاد دیگر ما را خواستند و گفتند اساتید بسیار ناراحت شده اند و شما سیاه نمایی علیه گروه و فلسفه کردید! و خلاصه ما را توبیخ کردند!
من بعدا به یکی از اساتید گفتم، خب تکلیف این سی نفر ورودی و سرنوشت زندگی اینها برای اساتید گروه مهم نیست؟ آیا فقط باید دانشجوی کارشناسی باشد تا چرخ کلاس ها بچرخد اما مهم نیست زندگی اینها چه می شود!؟ مشخص بود که حقیقتا مهم نیست! کما اینکه الان به نظر شما آیا اساتید فلسفه و هئیت علمی هایی که کم از نعمت دنیا نخورده اند برایشان حذف رشته ی فلسفه مهم است!؟ نه!
🔹 من سالهایی که تهران بودم جزئیات اتفاقات مربوط به جذب ها را پیگیری می کردم! سربسته بگویم که به چشم دیدم که چطور چندین سال از افراد بیگاری کشیده می شد و با وعده ی جذب فقط کلاس ها را به آنها می سپردند تا برنامه درسی پر شود. درحالی که حقوق حق التدریسی نزدیک به صفر بود که بعدا واقعا صفر شد و دانشگاه دیگر هیچ پرداختی ای نداشت! همین الان اگر به دانشگاه تهران نگاه کنید می بینید برخی آنجا سالها حق التدریسی درس می دهند، لابد از نظر گروه شایستگی لازم برای جذب را ندارند اما معلوم نیست چطور شایستگی لازم برای پر کردن واحد های درسی را دارند! از فارغ التحصیل دکتری رسما بیگاری می کشیدند، فکر می کنید حالا برایشان وضعیت دانشجویان کارشناسی و استخدام و ... مهم است!؟
🔹 هم دوره ای های من که همه این ها را می دانند و نیازی به گفتن نیست اما به کسانی که قصد دارند وارد رشته ی فلسفه شوند می گویم که بدانند چه آینده ای پیش رویشان است، شما چه لیسانس فلسفه داشته باشید و چه همان دیپلم سابق را داشته باشید، فرقی ندارد! اگر مهارتی مانند زبان یا کار هنری یا فنی یا ... بلد هستید چرخ زندگیتان می چرخد اگر نه پس خودتان را در باتلاق غرق می کنید! اگر رانت و زد و بند و آشنا دارید که برایتان جایی در موسسه های حکومتی و پروژه های حکومتی و ... باز کند که هیچ وگرنه به فکر نون باشید که خربزه ی فلسفه حتی آب هم نیست! اگر فکر می کنید خیلی سریع و نخبه وار مدارج تحصیلی را تا دکتری طی می کنید، اگر قصد رفتن از ایران را دارید که هیچ اما اگر قصد ماندن دارید بدانید که صف بلندی از این نخبگان پشت درهای دانشگاه نشسته است! همین الان اگر شما حتی فارغ التحصیل دکتری هم باشید، برای جذب در دانشگاه تهران 23 نفر از دانشجویان خودش با شما در حال رقابت هستند! یعنی اگر ده سال گذشته ی دانشگاه تهران را ببینیم سه نفر هیئت علمی جذب کرده است، اما در این ده سال اگر یکسال در میان هم پنج دانشجوی دکتری گرفته باشد، بیست و سه نفر دیگر از فارغ التحصیلان دکتری دانشگاه تهران با شما در حال رقابت هستند! با همین ضریب تعداد گروه های فلسفه ی دیگر را هم اضافه کنید!
@JAZAVAAT
به دوجلدی «درباره شر» که به سرپرستی خانم پورمحمدی ترجمه شده و مواضع خداباورانه سنتی و مدرن را طرح کرده، اشاره کردیم، به کتابهایی که ما کار کردهایم و از موضع خداناباورانه و شکگرایانه طرح بحث شده هم اشاره کنیم.
در «مسئلهی شر: برگزیده مقالاتی در فلسفه تحلیلی» برخی از مهمترین استدلالهای خداناباورانه که بر مبنای وجود شر طرح شده ترجمه شده و همچنین برخی از دفاعهای معروف خداباورانه در مواجهه با مسئلهی شر نقد شده است.
اختفای الهی، خداوند شرور، شر مذهبی، مسئله دوزخ از جمله نقدهای مستقیم به خداباوری است؛
نقد رویکرد عدمی به شر و طرح تئودیسهها به طور کلی و ارادهی آزاد به طور خاص نیز در مقالات دیگر این مجموعه طرح شدهاند.
در برخی دیگر از مقالات مواضع شکگرایانهای که از اتخاذ خداباوری در مواجهه با شر حاصل میشود مورد بررسی قرار گرفته است.
/channel/philosopherin/2052
در کتاب «مسئله قرینهای و منطقی شر» میتوانید ترجمه دو مدخل دانشنامه فلسفه در باب این دوشکل از طرح مسئله شر را بخوانید.
/channel/philosopherin/2465
در کتاب «مناظرههایی در باب مسئله شر» مناظرههایی میان فیلسوفان خداباور و خداناباور برجسته فعلی به زبان فارسی ترجمه شده است. اگر به مناظرههای فلسفی بهطور کلی علاقه دارید حتما بخوانید
/channel/philosopherin/2420
در کتاب «مسئله شر در آثار ادبی» نیز مقالاتی که به بررسی مسئله شر در برخی از آثار مهم ادیبانی چون داستایفسکی و کامو پرداخته، به فارسی ترجمه شده است.
/channel/philosopherin/2302
کتاب «پیرامون مسئله شر» هم به معرفی مسئله شر و دشواریهایی که برای خداباوری ایجاد میکند پرداخته است.
/channel/philosopherin/1812
@philosopherin
این چند کتاب به همراه دوره دو جلدی «درباره شر» برای افرادی که میخواهند به صورت تخصصی و جامع (مواضع خداباورانه و خداناباورانه) به مسئله شر بپردازند کفایت میکند. پس از آن، مشخص میشود به چه بخشی از بحث علاقه زیادی دارید و میتوانید بر همان اساس به منابع دیگر نیز مراجعه کنید بخصوص بادقت به رفرنسهای هر مقاله.
کتابهای ما همگی به صورت رایگان قابل دانلود است و لینک پیدیافهای هر کتاب را زیر معرفی کوتاه در همین پست قرار دادیم.
☀️بخوانید و به دوستان پژوهشگر خودنیز معرفی کنید.
🔘در جادهای فرعی روان بودیم؛ گفتیم به دهی برسیم که احتمالا امامزادهای داشته باشد و نمازمان را بخوانیم.
🔘گفتم این کثرت امامزادهها در ایران ریشههای اسطورهای دارد. مهرداد بهار جایی میگوید که با دانشجویانش در کوه میرفتند، به درخت چناری رسیدند که داخلش سوخته بود. بهار به دانشجویان میگوید اینجا احتمالا امامزادهای است. از اهالی ده میپرسند و پاسخ میگیرند که بله؛ امامزاده محمد است. از دهاتیها میپرسند چرا بارگاه ندارد؟ جواب میشنوند که خودش نخواسته. توضیح دادم که بهار اصلا مطلبی نوشته است درباره تقدس چنار در تمدن ایران باستان.
بعد گفتم مگر امامان شیعه چند فرزند فاضل و متقی داشتند که در هر دهکورهای یک امامزاده میبینیم؟
🔘همراهمان گفت با اینحال بودن امامزاده خالی از حسن نیست. وقت و بیوقت که بروی باز است - بر خلاف مساجد-، قضای حاجتی میکنی، نمازی میخوانی، و خستگی از تن به در میکنی.
🔘گفتم حتما همین است و به همین خاطر هم شخصا موافق وجود امامزادهها هستم؛ چه نسبنامه درستی داشته باشند، چه نداشته باشند. علاوه بر اینها که گفتید در روستاها معمولا گورستان را کنار امامزاده میسازند و مردم محلی عزیزانشان را دفن میکنند، نیازهای معنویشان را هم با راز و نیاز رفع میکنند، مناسکشان را هم همانجا انجام میدهند، تازه فایده اقتصادی هم دارد؛ زایران از اطراف به آن محل میآیند و کسب و کار محلی رونق میگیرد.
خلاصه یک عیب اگر داشته باشد، هزار حسن هم دارد؛ مهم این است که کار میکند، و تا کارکرد دارد باقی میماند.
@soofar_channel
💠 شمارهی نهم دوفصلنامهی «نقد دینی» منتشر شد
شمارهی نهم دوفصلنامهی «نقد دینی» منتشر شد. طرح روی جلد این شماره، تیتر روزنامهی اطلاعات در ۲۰ اسفند ۱۳۵۷ است که از قول آیتالله طالقانی آمده است «در مورد حجاب اجبار در کار نیست». دور این تیتر نام قربانیان جنبش مهسا آمده است، جنبشی که در مخالفت با حجاب اجباری شکل گرفت و همچنان با فراز و فرودهایی ادامه دارد.
🔻نقد دینی در شمارهی هشتم خود به «دین در ایران قرن چهاردهم» پرداخته بود و در این شماره نیز بخش دوم همین پرونده پی گرفته شده است. از مقالات بخش پروندهی این شماره مقالهای از منصور برجی، فعال حقوق بشر، در باب مسیحیان ایرانی قرن چهاردهم و مقالهای از حسن یوسفی اشکوری، تاریخپژوه و نواندیش دینی، در باب اسلام، جامعه و سیاست در قرن چهاردهم خورشیدی است. محسنحسام مظاهری، جامعهشناس تشیع، به فراز و فرودهای تشیع عامهپسند و مناسک آن و مخالفان اش میپردازد. خلیل طوسی، دینپژوه، به قرآنگرایان ایرانی قرن چهاردهم و اثر آنها بر فکر دینی ایرانی میپردازد.
🔻در بخش کتابخانه این شماره مطلبی از صاحب این قلم با عنوان «فقه اسلامی از رایگرایی تا حدیثمحوری» منتشر شده که در آن به مروری بر کتاب « تاریخ فقه اسلامی در سدههای نخستین» پرداختهام.
🔻صاحب امتیاز و مدیرمسؤول دوفصلنامهی «نقد دینی» حسن یوسفی اشکوری و سردبیر آن یاسر میردامادی است. هدف این مجله بسط و تعمیق نگاه آکادمیک و روشنفکرانه به دینپژوهی با رویکرد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به مسائل ایران است.
📥 دانلود مجله
🌐 کانال تلگرامی مجله نقد دینی
@soofar_channel
🍀 دلم به بوی تو آغشته است
سپيده دمان
کلماتِ سرگردان بر میخيزند
و خوابآلوده دهان مرا میجويند
تا از تو سخن بگويم.
کجای جهان رفتهای؟
نشان قدمهايت
چون دان پرندگان
همه سويی ريخته است.
باز نمیگردی، میدانم
و شعر
چون گنجشک بخارآلودی
بر بام زمستانی
به پاره يخی
بدل خواهد شد.🍀
🎵شعر و دکلمه:
شمس لنگرودی
#خارج_از_محدوده
@soofar_channel
💠 دعا به وقت ناتوانی و اضطرار
✍ وحید حلاج
🔻کاظم صدیقی، امام جمعه موقت تهران، اخیرا گفته «در خلوت اشک بریزید و مشکلات کشور را با دعا حل کنید.» (وبسایت خبری فرارو، کد خبری: ۶۱۳۱۸۴)
🔻به بهانه این خبر پرسشی که مدتها در پس ذهنم جولان میداد دوباره زنده شد: جایگاه دعا در زندگی ما کجاست؟
🔻دو موقعیت زیر را در نظر بگیرید:
۱) کاظم در خانه است، چند ساعتی است که چیزی نخورده و به شدت احساس گرسنگی میکند. حال:
۱-۱) او به آشپزخانه میرود، در یخچال را باز میکند. چند تخم مرغ بر میدارد و آنها را نیمرو میکند تا رفع گرسنگی کند.
۲-۱) او وضو میگیرد، سجادهاش را پهن میکند، سر به سجده میگذارد و با گریه و زاری از خداوند میخواهد که یا گرسنگی او را برطرف کند یا غذایی از آسمان مقابل او بگذارد تا او بخورد.
قضاوت ما درباره این دو موقعیت چیست؟ به نظر میرسد ما ۱-۱ را عاقلانه بدانیم و ۲-۱ را غیرعاقلانه؛ یعنی در شرایط فرض شده، شخصی که عاقل باشد، کار ۱-۱ یا مشابه آن را انجام میدهد.
حال مثال را کمی تغییر میدهیم:
۳-۱) کاظم به همراه گروهی طبیعتگرد به کوهستان رفته است. بر اثر غفلتی، از گروه جدا افتاده و راه را گم کرده است. چند ساعتی گذشته و گرسنگی بر او فشار آورده. بیابانی برهوت است و خوراکی پیدا نمیکند. در این حالت او با تضرع دست به آسمان بلند میکند و از خدا میخواهد به داد گرسنگیاش برسد.
حال داوری ما درباره ۱-۳ چیست و چه تفاوتی با داوریمان درباره ۱-۱ و ۱-۲ دارد؟
به نظر میرسد داوری ما جایی بین ۱-۱ و ۱-۲ باشد؛ یعنی نه به اندازه ۱-۱ آن را عاقلانه میدانیم و نه به اندازه ۱-۲ غیر عاقلانه.
گرچه کاری که در ۱-۲ و ۱-۳ انجام میشود یکی است اما داوری ما درباره آن دو یکسان نیست. چه چیزی باعث تفاوت میان آن دو میشود؟
🔻بیاییم نسبت میان ایمان و باور را در نظر بگیریم:
میان باور به یک گزاره و صدق آن گزاره سه حالت متصور است:
یا ۱) الف باور دارد که گزاره گ صادق است.
یا ۲) الف باور دارد که گزاره گ کاذب است.
یا ۳) الف نمیداند که گزاره گ صادق است یا کاذب.
فرض را بر این میگذاریم که الف در هرکدام از سه حالت بالا موجه باشد یعنی با روش عقلانی و وجود قراین کافی یکی از سه حالت را برگزیده باشد.
در حالت ۱ و حالت ۲ جایی برای ایمان نیست، یعنی معنا ندارد که الف باور داشته باشد ۴=۲+۲ و در عین حال له یا علیه آن ایمان هم داشته باشد. یا الف باور داشته باشد که ۵=۲+۲ کاذب است و ایمانی له یا علیه آن داشته باشد. اما در صورتی که در حالت ۳ باشیم جا برای ایمان باز میشود؛ یعنی وقتی نفیا و اثباتا دلیل کافی برای صدق یک گزاره در دست نداشته باشیم جرقه ایمان روشن میشود؛ گویی با ایمان نور امید و اعتماد را روشن نگه میداریم.
با این توضیح به «دعا» برمیگردم. دعا در زمان ناتوانی و اضطرار جای خود را باز میکند. به بیان دیگر اگر ما بدانیم چگونه میتوانیم بر مشکل یا مسئله فائق آییم یا اگر بدانیم که محال است بتوانیم بر مشکل یا مسئله فائق آییم به دعا متمسک نمیشویم اما اگر بدانیم که وسایل و ابزار در اختیار نداریم و از طرفی فائقآمدن بر آن مسئله یا مشکل محال نیست ممکن است به دعا رو بیاوریم.
سه حالت زیر را در نظر بگیرید:
۱) صبح هنگام خارجشدن از خانه، داخل خودرو نشسته و استارت میزنیم. اما خودرو روشن نمیشود. کمی مکانیکی بلدیم، پس پیاده میشویم و کاپوت را بالا میزنیم، میبینیم شمع خراب است. اینجا چه میکنیم؟ دعا میکنیم که شمع جرقه بزند؟ نه؛ به طریقی شمع را تعویض میکنیم تا مشکل حل شود.
۲) استارت زدیم و خودرو روشن نشد. کمی مکانیکی بلدیم. هنگام پیادهشدن میبینیم در داشبورد خودرو باز است. چه میکنیم؟ آیا دعا میکنیم علت روشننشدن خودرو مربوط به در داشبورد ماشین باشد؟ نه؛ چون میدانیم که محال است این دو باهم رابطه علی داشته باشند.
۳) استارت زدیم و خودرو روشن نشد. اصلا مکانیکی بلد نیستیم. چند بار استارت میزنیم، ماشین را هل میدهیم و همزمان زیر لب دعا میخوانیم بلکه ماشین روشن شود.
با اینحال سوال دیگری هم مطرح است. آیا ما درباره هر موضوعی که دلیل کافی له یا علیهاش نداشته باشیم متوسل به دعا میشویم؟ مسلم است که نه. از ادبیات ویلیام جیمز اگر وام بگیرم، در موضوعاتی که «زنده» باشند دعا انجام میشود؛ یعنی موضوعاتی که باور یا عدم باور به آنها تاثیر قابل توجهی در زندگی ما داشته باشد و گرنه بیشمار موضوع وجود دارد که ما ممکن است دلیل کافی برای صدق و کذبشان نداشته باشیم اما دعایی هم برای آنها نمیکنیم.
🔻در این نوشته سعی کردم بگویم ما چه هنگام دعا میکنیم و چه وقت نه؛ اما اینکه آیا واقعا دعا میتواند مشکلی را حل کند، یا دعا صرفا تغییری در درون ما به وجود میآورد و روان ما را التیام میبخشد؟ مجال دیگری میطلبد.
@soofar_channel
💠 نظر احمد قابل درباره استحباب پوشش سر وگردن زنان
۱) اصل پوشش عورت، بر مرد و زن مسلمان واجب است.
۲) فقها در مصداق عورت (بخصوص در مورد زنان) اختلاف نظر دارند.
۳) اکثریت فقها پوشاندن سر را برای زنان مسلمان آزاد (غیر برده) لازم دانستهاند و «سر و گردن» را نیز از مصادیق عورت دانستهاند.
۴) ابن جنید اسکافی از فقهای نامدار شیعه و همردیف اساتید شیخ مفید، مصداق عورت در زن و مرد را یکسان و مساوی دانسته است.
۵) تمامی فقهای شیعه (بلکه تمامی فقهای اسلام) پوشاندن سر و گردن را بر زنان مسلمانی که برده بودند واجب نمیدانند؛ بلکه شیخ صدوق و گروهی از علمای قم (در زمان شیخ صدوق) پوشش سر را بر زنان برده حرام میشمردند؛ در حالیکه پوشاندن عورت بر آنان نیز واجب بود.
۶) مرحوم صاحب جواهر، پوشاندن اجزای بدن (به استثنای صورت، دستها و پاها تا مچ، گردن و موی سر) را اجماعی میدانند. یعنی در موارد استثناءشده، نظریات فقها مختلف است و اتفاق نظری وجود ندارد.
۷) ایشان از قول علامه طباطبایی، استاد صاحب جواهر و صاحب «مدارک»، نقل میکند که نظر آنان عدم وجوب پوشش سر و گردن است و مینویسد: «قاضی ابن براج، عدم وجوب پوشش سر و گردن را به بعضی از علمای شیعه نسبت داده است.»
۸) صاحب جواهر نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «پوشاندن موی سر، مطابق با احتیاط، بلکه قول قویتر است.» بنا بر این فتوای صریح بر لزوم آن ارائه نکرده است؛ بلکه از روی احتیاط و احتمال، ابتدائا احتیاط کرده و سپس آنرا ترجیح داده است.
۹) از مجموع این بررسی روشن میشود که مسئله اختلافی است و اجماع مسلمانان در این امر (پوشش سر و گردن) محقق نشده است.
۱۰) برخی آیات و روایات معتبره نیز وجود دارند که ظهور در عدم وجوب دارند (مثل آیه ۵۹ سوره احزاب)؛ گرچه آیات و روایاتی نیز وجود دارند که لزوم پوشش سر را یادآوری میکنند. البته مقتضای جمع عرفی بین دلایل وجوب و دلایل عدم وجوب، تصرف در مدلول آنهاست. اگر به این قاعده عمل شود، نتیجه آیات و روایات نیز مؤید عدم وجوب پوشش سر و گردن میشود و تنها استحباب را ثابت میکند.
🔻با توجه به مطالب یاد شده، بنده مبتنی بر دلایل علمی، پوشش بدن را لازم میشمارم، ولی پوشش سر و گردن را مستحب شرعی میدانم.
تهران، ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
📚منبع:
قابل، احمد. احکام بانوان در شریعت محمدی، صص ۵۵ و ۵۶
@soofar_channel
🔻دین، فلسفه، اسطوره، علم تجربی، و هرچیز دیگری تا وقتی برای انسان و در جوامع انسانی کارکرد داشته باشد میماند وقتی هم کارکرد نداشت خودش فراموش و کنار گذاشته میشود؛ چه درست/حق باشد چه نباشد.
#توییت
@soofar_channel
💢بیش از ۲۰۰ نفر از اساتید و مدرسین دانشگاه در محکومیت بازداشت دانشجویان و ضرورت آزادی هرچه سریعتر آنها بیانیهای صادر کردند.
🔺اسامی اساتید فلسفه:
👤 موسی اکرمی
👤 حسن امیریآرا
👤 شهلا اسلامی
👤 مینو حجت
👤 علی حسینخانی
👤 مالک حسینی
👤 امیرحسین خداپرست
👤 حسین شیخرضایی
👤 هادی صمدی
👤 ساجد طیبی
👤 بابک عباسی
👤 مسعود علیا
👤 امیر مازیار
👤 سیده زهرا مبلغ
👤میثم محمدامینی
👤 محمود مروارید
👤حسین مصباحیان
👤 حمید وحید دستجردی
🔺 دانشگاه به دانشجو زنده است و انتظار از تمام اساتید این است که از دانشجو حمایت کنند، آزادی دانشجویان باید مطالبه همه اساتید باشد.
♦️♦️♦️
t.me/nutqiyyat
💠 مغالطه مسمومکردن چاه
#مغالطات
🔻علیاصغر خندان در کتاب «مغالطات» مغالطه مسمومکردن چاه را اینطور تعریف کرده است:
«کسی ادعایی کند و برای جلوگیری از اعتراض و مخالفت دیگران صفت مذمومی را به مخالفان آن ادعا نسبت دهد» (خندان، ص ۱۲۶)
🔻این مغالطه از جمله مغالطات بسیار رایج است و برایش میتوان مثالهای فراوانی آورد. مثلا اگر کسی بگوید هرکس به الف باور داشته باشد یا مطابق آن رفتار کند، لقمهاش ناپاک است یا نطفهاش.
یا اگر بگوید هرکس حرف الف را بزند دست در دست دشمن داشته است، یا هرکس از بازار آزاد دفاع کند، طرفدار سرمایهداری و آمریکای جنایتکار است.
🔻با نسبتدادن یک صفت مذموم و بعضا تحقیرآمیز به شخص مخالف، کانون توجه از استدلال برای درستی یا نادرستی سخن به مذمومبودن صفت شخص میرود و بدون اینکه استدلالی رخ داده باشد سخن مغلطهکار بر کرسی مینشیند.
🔻علیاصغر خندان برای این مغلطه مثالی زده است:
«همه افرادی که شخصیت سالم و رشدیافتهای دارند با آموزش مختلط دختران و پسران در مدرسه موافق هستند، مگر کسانی که در مسائل جنسی دچار عقده حقارت میباشند»
حال همین را میتوان برعکس کرد و شاهد مثال دیگری برای مغلطه «مسمومکردن چاه» آورد:
«همه افرادی که شخصیت سالم و رشدیافتهای دارند با آموزش غیرمختلط دختران و پسران در مدرسه موافق هستند، مگر کسانی که در مسائل جنسی دچار بی بند و باری میباشند.»
@soofar_channel
💠آیا استدلال حلاج در ناسازگاری دلایل عملی بر وجود خدا معتبر است؟
✍ محسن حسننژاد
بحث من در اینجا نه ناظر به اعتبار دلایل عملگرایانه به نفع وجود خدا بلکه در ارزیابی اعتبار مباحث دوست عزیزم حلاج است.
حلاج معتقد است که استدلال عملگرایانه به نفع وجود خدا مشتمل بر سه فرض است:
۱. دلیلی قطعی له وجود خداوند وجود ندارد.
۲. دلیلی عملگرایانه له وجود خداوند وجود دارد.
۳. باور دیندارانه به خدا واجد شرایطی فرضی مانند C است.
در نهایت از ترکیب فرض ۱ با ۳ و ترکیب ۲ و ۳، دو گزاره به ظاهر متناقض را بیرون میکشد.
حلاج معتقد است که ترکیب گزارههای ۱ و۳ به گزاره زیر منتهی میشود:
۴. به قطع نمیتوان شرایط C را به صورت عملگرایانه در باور به خدا برآورده ساخت. ( این چیزی است که در سطر ۸ استدلال حلاج خودش را آشکار میکند.)
همچنین حلاج از ترکیب فرض ۲ و ۳ به گزارهی زیر میرسد:
۵. دلیل عملگرایانه به نفع وجود خدا میتواند شرطی مانند C را ارضاء کند.
در نهایت از کنار هم قراردادن دو گزاره فوق الذکر به تناقض میرسد:
۶. سطر ۴ از قطعیت عدم امکان حصول به شرط C میگوید در حالیکه سطر ۵ امکان حصول دست کم یک دلیل به شکل عملی را مفروض میداند و این تناقض است.
در اینجا نقد من بر استدلال حلاج در نتیجهگیری سطر ۴ از مفروضات ۱ و ۳ نشان میگیرد. فرض ۱ مدعی نبود دلیل قطعی است نه قطعیت نبود دلیل. اگر مدعی سطر قطعیت نبود دلیل بود، در صورت وجود دلیل عملی مفروض به تناقض میرسید اما نبود دلیل قطعی به معنا نبود هر گونه دلیل نیست بلکه همچنان راه را برای دلایل احتمالاتی باز میگذارد.
بنابراین استدلال حلاج فاقد اعتبار منطقی است مستقل از آن که صحت و سقم دلیل عملگرایانه له خدا را بپذیریم یا نه.
@logosration
ناسازگاری در رویکرد عملگرایانه به باور دینی
#یادداشت
🔻رویکرد عملگرایانه به باور دینی از جمله رویکردهایی است که در توجیه باور دینی به کار میرود.
فرض کنید شخص الف به x باور دارد. در مقام توجیه باور خود به نتایج عملی آن متوسل میشود. مثلا میگوید باور به x ثبات روانی و انسجام شخصیت میآورد و زندگی را معنادار میکند.
الف برای صدق x استدلال قطعی ندارد یعنی نهتنها نمیتواند وجود قطعی x را اثبات کند بلکه خودش هم یقین به وجود x ندارد (البته یقین به عدم آن هم ندارد) اینجا از دلایل عملگرایانه استفاده میکند تا بگوید درست است که دلایل قطعی برای صدق باورم ندارم اما میتوانم بگویم که این باور نتایج عملی قابل توجهی دارد و باور من به x را موجه و معقول میکند.
از لحاظ معرفتشناختی و اخلاق باور، باور الف به x نادرست نیست مادام که به عملگرایانه بودن باور خود آگاه باشد.
خب در اینصورت چه اتفاقی میافتد؟ باور الف به x باوری واقعی نخواهد بود. به این معنا که دیگر آن خلوصی که لازمه باور به x برای حصول نتایج عملی است از دست میرود و دیگر باور به x موجه نیست.
🔻به جای x میگذاریم خدا و صورتبندی را دوباره مرور میکنیم:
۱) الف به خدا باور دارد
۲) الف دلایل قطعی برای صدق گزاره «خدا وجود دارد» ندارد.
۳) الف برای معقول نشاندادن باور خود به خدا به دلایل عملی متوسل میشود.
۴) باور دیندارانه به خدا دارای شرایط c است مثلا باور داشته باشی خدایی وجود دارد، خدا در زندگی موثر است، زندگی هدف دارد و غیره
۵) شرط حصول باور دینی تحقق شرایط c است
۶) اگر شرایط c را بپذیری نتایج عملی مثبتی تجربه میکنی
۷) بنا بر ۲ نمیتوانی شرایط c را داشته باشی و بنا بر ۳ سعی میکنی باور خود را موجه کنی
۸) اما چون شرایط c را نداری نمیتوانی به نتایج عملی دست یابی
۹) از ۷ و ۸ نتیجه میگیریم که اگر با نگاه عملگرایانه به باور دینی وارد نشوی، باور موجهی نداری و اگر با رویکرد عملگرایانه بخواهی باورت را موجه کنی، نمیتوانی باور دینی داشته باشی تا نتایج عملی حاصل شود.
۱۰) پارادوکس حاصل است.
@soofar_channel
💠 قانون برای انسان یا انسان برای قانون
🔻 جک لندن داستانی دارد به نام «بنگاه آدمکشی». شخصی روستبار به نام ایوان دراگومیلوف رییس مجموعهای است که کارشان کشتن انسانهاست. اگر مُراجعی از بنگاه درخواست کشتن کسی را بدهد، بنگاه تشکیل جلسه میدهد و موضوع را با دیسیپلین خود میسنجد، اگر تایید شد، میکشد.
دیسیپلین این بنگاه خدشهناپذیر است و تخطی از قوانین آن جایز نیست، قانون برای همهی اعضا حرف اول و آخر را میزند.
شخصی به نام وینترهال، که جوانی آرمانخواه است، تصمیم میگیرد کاری عجیب کند. به بنگاه میرود و در ملاقات با ایوان، رییس بنگاه، درخواست قتل کسی را میدهد.
ایوان میپرسد، چه کسی را میخواهی بکشیم؟ وینترهال میگوید ایوان دراگومیلوف را؛ ایوان جا میخورد و میگوید باید دلایلت را بگویی تا بر رسیم. وینتر استدلال میکند و ایوان ناتوان از پاسخ، پیشنهاد قتل خودش توسط بنگاه را میپذیرد.
هر دو نزد تیم عملیات میروند و ایوان به زیردستانش دستور میدهد خودش را بکشند. زیردستان، متاثر از قانون گروه، در جا قصد جان او میکنند اما ایوان که خبرهی این کار است، دم به تله نمیدهد. تیم عملیات با جدیت تمام در پی کشتن رییساند، به خاطر قوانین بنگاه، و رییس از یک سو به آنها دستور میدهد که بکشندش و از طرف دیگر، به عنوان کسی که در پی قتلش هستند تمام تلاشش را میکند تا بگریزد و سالم بماند.
ایوان در آخر حیلهای میکند و با دعوت از تیم عملیات به خانهاش، که بمبگذاری کرده بود، همه را میکشد.
از سوی دیگر، وینتر نامزد دختر ایوان است. در ابتدای کار، نه وینتر نه ایوان، همدیگر را نمیشناختند اما بعد که شناختند وینتر به ایوان گفت که از پیشنهادش صرفنظر کرده و درخواست قتل را پس میگیرد. ایوان زیر بار نمیرود و میگوید قانون، قانون است و باید اجرا شود.
بعد از بمبگذاری و کشتن همه قاتلان، خیال وینتر و دختر ایوان راحت میشود که ایوان توانست از مرگ بگریزد، اما در انتهای داستان ایوان دست به حرکتی عجیب میزند. به دختر و دامادش میگوید من رییس بنگاه آدمکشی هستم و موظفام به قانون سازمانم عمل کنم، الان فقط من از این بنگاه باقی ماندهام و وظیفه قانونیام ایجاب میکند خودم را بکشم. خودش را میکشد و داستان پایان میگیرد.
🔻این روزها که بحث قوانین مختلف جاری است من یاد این داستان میفتم و به نظرم اینها پرسشهایی است که میارزد به آن فکر کنیم:
آیا قانون مقدس است؟ آیا ما در هر حالی موظفیم به قانون عمل کنیم؟ اگر بله به کدامین دلیل و اگر نه به کدامین؟
و آیا قانون برای انسان است یا انسان برای قانون؟
@soofar_channel
💠 حالات آگاهانه عرفانی
از دید ویلیام جیمز
🔻ویلیام جیمز، فیلسوف و روانشناس آمریکایی، در جلسات شانزدهم و هفدهم درسگفتارهای گیفورد خود درباره تجربههای دینی که در کتابی با عنوان «تنوع تجربه دینی» منتشر شد، با اشاره به اینکه «ریشه و کانون تجربههای دینی فردی در حالات آگاهی عرفانی نهفته است» از مخاطبانش میپرسد:
منظور از عبارت «حالات آگاهی عرفانی (mystical states of consciousenss)» چیست؟ ما چگونه میتوانیم حالات عرفانی را از حالات دیگر متمایز سازیم؟
🔻از نظر جیمز چهار ویژگی وجود دارد که حالات آگاهانه عرفانی را از حالات دیگر متمایز میکند:
۱)توصیفناپذیری
این ویژگی سلبی است، یعنی میگوید نمیتوان حالات عرفانی را در قالب عبارات زبانی به روشنی توصیف کرد. از این جهت شبیه به احساسات است تا تعقل و اندیشه، و برای کسانی که خود چنین تجربیاتی از سر نگذراندهاند به روشنی قابل توصیف نیست. مثالهای جیمز مثال گوش موسیقایی و عشق است. اگر کسی گوش موسیقایی نداشته باشد یا عاشق نشده باشد نمیتوان برای او آن احساس و تجربه را بیان کرد. باید عاشق شده باشی تا بدانی عشق چگونه تجربهای است.
۲) کیفیت معرفتی
گفتیم که حالات عرفانی بیشتر به احساسات شبیه است تا تعقل و اندیشه، اما آنچیزی که حالات عرفانی را از احساسات جدا میکند کیفیت شناختی آن است. انگار عارف با تجربه حالات عرفانی به حقایقی دست مییابد و درهایی از حقیقت به روی او گشوده میشود که با تعقل امکانپذیر نیست. اصطلاحا به این حالت شهود عرفانی هم گفته میشود؛ کشف و شهود از جهان از طریق تجربههای عرفانی.
۳) زودگذری
حالات عرفانی همیشگی نیست؛ میآید و میرود. از این جهت عرفا تجربههای گذرندهای از عرفان داشتهاند. از نظر جیمز این تجربهها برای اولین بار ممکن است برای عارف ناآشنا باشد اما او به تدریج به واقعیت آنها بیشتر پی میبرد و به تدریج به غنا و رشد درونی بیشتری دست مییابد.
۴) حالت انفعالی
حالات عرفانی معمولا بر تجربهکننده حادث میشود و از دایره خواست و اراده او بیرون است. به قول جیمز «اگرچه وارد شدن حالات عرفانی را میتوان با اعمال ارادی مقدماتی، نظیر متمرکزکردن حواس، یا با انجام برخی حرکات بدنی یا به شیوههای دیگری که در دستورنامههای عرفا آمده است تسهیل نمود، اما وقتی که این حالت به عارف دست میدهد احساس میکند ارادهاش را از دست داده و گویی نیروی برتری او را به تسخیر خویش درآورده است.»
🔻دو ویژگی نخست، یعنی توصیفناپذیربودن و داشتن کیفیت معرفتی، از نظر جیمز دو ویژگی اصلی و مشترک بین تمام تجربههای عرفانی است و اگر هر حالتی این دو ویژگی را داشته باشد از نظر او یک تجربه عرفانی است، اما دو ویژگی دیگر، یعنی زودگذری و انفعالیبودن، گرچه اصلی نیستند اما کمابیش در اغلب تجربههای عرفانی دیده میشوند.
📚برای مطالعه بیشتر:
جیمز، ویلیام. تنوع تجربه دینی، ترجمه حسین کیانی، تهران: انتشارات حکمت، ص ۴۲۱-۴۷۳
@soofar_channel