♦️♦️♦️
#رباعی
یک رباعی و داستانش
سالها پیش آنهنگام که یکی از بستگان از دنیا رفت از من خواستند که برای سنگ مزار شعری بگویم. من دو سه شعر برایشان نوشتم و از آن میان این رباعی:
در خانهی ویرانه تقلا کردیم
تا آینهای شگفت پیدا کردیم
آنگاه در آن آینه چون خیره شدیم
تنهایی خویش را تماشا کردیم
را که سال ۱۳۸۷ در بیدخون از توابع بوشهر نوشتم پسندیدند و فرستادند به کسی که قرار بود سنگ مزار را بتراشد.
بعد که کار داشت به پایان میرسید سنگتراش عکسی از سنگمزار طراحی شده برای بررسی و تایید نهایی فرستاد.
دیدم رباعی را اینگونه نوشته:
در خانهی ویرانه تقلا کردیم
تا آینهای شکسته پیدا کردیم
آنگاه در آن آینه چون خیره شدیم
تنهایی خویش را تماشا کردیم
یعنی سنگتراش ناشناس بجای شگفت از صفت شکسته برای آینه استفاده کرده بود.
از بهترین نقدها و پیشنهادات اصلاحی بود که تا کنون دریافتهام.
از آن پس در کتاب وقتهای زمان نیز شکل اصلاحی پیشنهادی سنگتراش آمد.
این که سنگتراش سخنسنج که بود و اکنون کجاست نمیدانم.
#سینا_سنجری
T.me/sanjarisina
چون نیست زِ هرچه هست جُز باد بِدست
چون هست زِ هرچه هست نُقصان و شکست
انگار که هرچه هست در عالم نیست
انگار* که هرچه نیست در عالم هست.
*در رباعیات خیام، "پندار" است.
این رباعی را صاحب انیسالوحده به نام شمسالدّین درود آورده است و مصحح هم هیچ توضیحی در باره آن نداده است.
این رباعی به نام خیام نیز در سه چاپِ رباعیات او (نسخهی ژوکوفسکی به تصحیح یونگی ادواردویچ برتلس، نسخهی استاد زندهیاد محمّدعلی فروغی و نسخهی کاترینا فناهایم به تصحیح فریدرخ روزن) آمده است.
#شمسالدیندرود #خیام
انیسالوحده و جلیسالخلوة؛ محمود بن محمود بن علیالحسنی"گلستانه"؛ تحقیق و تصحیح دکتر مجتبی مطهرّی"الهامی"؛ مجلس؛ ۱۳۹۵: ۱۱۸.
مقایسه رباعیات عمربن ابراهیم خیّامی؛ فریبرز قاسملو؛ قلم؛ ۱۳۷۵: ۵۷.
/channel/tarikhfarhanghonariranzamin
بازی با هست و نیست!
چون نیست ازآنچه هست جز باد به دست
چون هست از آنچه نیست، نقصان و شکست
انگار که هرچه هست در عالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست!
منسوب به خیّام
▫️
دوست نادیدهای از من پرسیده است که این رباعی منسوب به خیّام در کتاب رباعیات خیّام در منابع کهن ذکرش هست (رک. ص ۲۵۵، فهرست تطبیقی)؛ اما در کتاب رباعیّات خیّام و خیّامانههای پارسی، حتی در میان رباعیات مشکوک هم جایی ندارد. جریان چیست؟
جواب سادهاش این است که در کتاب نخست، بنده رباعیات منسوب به خیّام را که در متون کهن بی نام گوینده هم آمده نیز ، فهرست کردهام و در مقدمه گفتهام که قضاوتی در مورد انتساب هیچ کدام ندارم و صرفاً برای آنکه مخاطبان از وجود این رباعی و دیگر رباعیات منسوب به خیّام در منابع کهن مطلع شوند، آنها را میآورم. طبق یافتههای آن کتاب، این رباعی در سه منبع قرن هشتم یعنی تاریخ وصاف، روضة الناظر و سفینۀ نوح بی ذکر نام گوینده نقل شده است. به عبارت دیگر، هیچ منبع کهنی بر انتساب رباعی به خیّام صراحت ندارد. تا آنجا که میدانم اولین جایی که رباعی را به نام خیّام ثبت کرده، طربخانۀ رشیدی تبریزی است که در ۸۶۷ ق تدوین شده است (ص ۴۱).
طبق معیاری که من در کتاب رباعیات خیّام و خیّامانههای پارسی برگزیدهام، گام اول در شناخت رباعیات خیّام، وجود آن رباعی در منابع کهن با ذکر نام گوینده است. یعنی رباعی باید در ۳۲ منبع کهن مورد بررسی ما، به اسم خیّام ذکر شده باشد و رباعی مذکور جایی در موجودیِ ۱۵۶ رباعی منابع کهن نداشته و از دایرۀ انتخاب ما حذف شده است. در بررسی بنده، مجموعههای مدوّن دورۀ تیموری به بعد، جزو منابع کهن به حساب نیامدهاند که دلایلش در کتاب ذکر شده است.
شادانی نیشابوری در کتاب دستور الملوک یا گنج الگنج که در حدود ۵۰۸ هجری تألیف شده، رباعی را بی نام گوینده نقل کرده است (دستنویس لندن، برگ ۵۰). اگر رباعی الحاقی نباشد، مفهوم این سخن آن است که جزو رباعیات کهن تلقی میشود و اگر حتی یک منبع هم در میان منابع کهن پیدا میشد که آن را به خیّام نسبت داده بود، میتوانستیم رباعی را در میان رباعیات محتمل جای دهیم.
نکتهای که در این رباعی وجود دارد، بازی شاعر با دو کلمۀ «هست» و «نیست» است و طبق آنچه من از بوطیقای خیّام دریافتهام، بازی با کلمه، جایی در شیوۀ رباعیگویی خیّام ندارد. همینجا بگویم که مفهوم مصراع دوم رباعی برای من روشن نیست. یعنی احساس میکنم گویندۀ رباعی، هرکه بوده، به خاطر الزام به درج کلمۀ «هست» و «نیست» در هر مصراع رباعی، و استفاده از شگرد معکوس سازی: چون نیست زهرچه هست/ چون هست ز هرچه نیست، در مصراع دوم به تکلّف و حتی لکنت افتاده است. به عبارت روشنتر، در حالی که مصراع «چون نیست ز هرچه هست جز باد به دست» و دو مصراع سوم و چهارم دارای یک مفهوم سر راست است، این وضوح معنایی را در مصراع «چون هست ز هرچه نیست نقصان و شکست» نمییابیم. نیست، چگونه میتواند نقصان و شکست ایجاد کند؟ مگر اینکه عدم (نیست) را معادل مرگ بگیریم و بگوییم: «چون مرگ باعث شکست و نقصان میشود،پس...». شاید به دلیل همین ابهام بوده که در بعضی منابع، از خیر الزام «هست و نیست» گذشتهاند و آن را به صورت «چون هست ز هرچه هست نقصان و شکست» روایت کردهاند (رک. عرفات العاشقین، ۶: ۳۷۹۳). از مخاطبان فهیم و فاضل این یادداشت خواهش دارم که نظرشان را در این باره بیان فرمایند.
رباعی منسوب به خیّام، به چندین شاعر دیگر هم منسوب است: ابوسعید ابوالخیر (سخنان منظوم، ۸)؛ بابا افضل کاشانی (دیوان بابا افضل، ۲۲۲)؛ شیخ نجمالدین کبری (عرفات العاشقین، ۶: ۳۷۹۳)؛ خواجه نصیرالدین طوسی (لطایف الخیال، ۲: ۳۲۳)؛ مهستی گنجوی (محرابی، ۱۷۶) و جامی (جواهر الخیال، ۸۶). تقریباً همۀ این انتسابها، در منابع متأخر اتفاق افتاده و بر صحت آنها اطمینانی نمیتوان داشت. ضمن اینکه درج رباعی در دستور الملوک شادانی، انتسابش را به بابا افضل و نجم کبری و خواجه نصیر و جامی منتفی میکند.
سخن پایانی آنکه اگرچه هیچ منبع کهنی نیست که ما را در صحت انتساب رباعی به حکیم عمر خیّام خاطر جمع و همسخن کند، اما میتوان گفت در روزگار او به عرصه آمده است. ضمن آنکه انتساب رباعی به دیگران هم پایۀ چندان محکمی ندارد.
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
رباعیات شاه شجاع مظفری (بخش آخر)
رباعیات زیر را گردآورندۀ جُنگ ماردین در ۸۲۳ ق به اسم شاه شجاع آورده و از عناوین اشعار پیداست که آنها را از منبعی در زمان حیات شاعر نقل کرده است (دستنویس ۴۵۵۹ مجلس، ۳۲۷ب):
۱۱) فی الرباعیات
در سر هوس آنکه نگاری آید
در دل غم آنکه غمگساری آید
افسوس بر آنکه اندرین مهلت عمر
کاری بنکردم که به کاری آید
۱۲) وله خلّد الله ملکه
با مهر تو عاشقی مکرّر باشد
با یاد تو خوشدلی مقرّر باشد
از دیده نمیرود به نیرنگ و فسون
نقشی که ز حُسن تو مصوّر باشد
۱۳) وله خلّد الله ملکه
چون فصل بهار، عشرت و عیش فزود
از شاخ، شکوفه رخ به خوبی بنمود
اینجا که تو با منی، به آنهام چه کار
و آنجا که تو بی منی، از اینهام چه سود؟
۱۴) وله خلدت سلطنته
احوال جهان بر دلم آسان میکن
و افعال بدم ز خلق پنهان میکن
امروز خوشم بدار و فردا با من
آنچ از کرم تو میسزد، آن میکن!
۱۵) وله خلّد الله خلافته
چون صبح به خرّمی دری بگشاید
صافی قدحی و دلبری میباید
تا دلبر زیبا، دمکی ناز کند
وآن بادۀ صافی غمکی بزداید
۱۶) وله ایضاً خلّد الله سلطانه
تا چند مرا دلی بلاکش باشد
وز غصّۀ چرخ در گشاکش باشد
یارب! به کمال کرم و لطف عمیم
مگذار که بیش از این مشوّش باشد
۱۷) وله خلّد الله سلطانه، ملمّعا
ناهیک مدامعی و طول السهر
ما اشوق انّنی قبیل السحر
در گردش دهر طورها گردیدیم
حالی نبدیدیم به از بیخبری!
توضیحات:
رباعی سیزدهم را شاه شجاع از این رباعی کهن برگرفته که به سنایی غزنوی منسوب است (جُنگ رباعی، ۲۸):
باغ گل و مل، نوای مرغان بهار
هست این همه و تو غایب ای زیبا یار
اکنون که تو غایبی، ازینهام چه سود
و آنگه که تو حاضری، بدینهام چه کار؟
رباعی چهاردهم: به ابوسعید ابوالخیر منسوب است (سخنان منظوم، ۷۷)؛ اما در چندین منبع به نام شاه شجاع است (رک. نفائس المآثر، ۲۶۶؛ هفت اقلیم، ۲: ۶۸۴؛ مرآت الادوار، ۲: ۷۵۲؛ عرفات العاشقین، ۳: ۱۹۱۴؛ ریاض الفردوس خانی، ۲۸۵؛ جامع مفیدی، ۱: ۱۲۶).
..
تقی کاشانی در اشعاری که به اسم شاه شجاع نقل کرده، ده رباعی نیز گنجانده است (خلاصة الاشعار، ۷۰ر). از این ده رباعی، رباعیات ۱، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۴ و ۱۵ پیشتر نقل شد. سه رباعی دیگر، به قرار زیر است:
۱۸) و له
ای دل! بشنو قصه و بیهوده مخوان
از بهر نفس خود در بند ممان (؟)
گر عافیتی و گوشهای دست دهد
آزاد شو از سلطنت ملک جهان
۱۹) و له
گفتم چو تویی به دلنوازی نبود
گفتا غم عشق ما به بازی نبود
گفتم صفت زلف تو میکردم، گفت:
بیهوده سخن بدین درازی نبود
۲۰) و له
بدنامی ما ز عرش و کرسی بگذشت
وین عمر عزیز نیز از سی بگذشت
اکنون خوشیی نیست، وگر دست دهد
صد کاسۀ ساقی که عروسی بگذشت!
توضیحات:
در رباعی ۱۸ مصراع دوم شاید در اصل «از بهر هوای نفس در بند ممان» بوده است.
در رباعی ۱۹، «بیهوده سخن بدین درازی نبود» مثل است (رک. امثال و حکم، ۱: ۴۹۳).
رباعی ۲۰ در تاریخ جهانگشای جوینی بدین ضبط آمده است (۱: ۶):
افسوس که عمر نابیوسی بگذشت
وین عمر چو جان عزیز از سی بگذشت
اکنون چه خوشی، وگر خوشی دست دهد
صد کاسه به نانی چو عروسی بگذشت.
مشخص است که بنانی (به نانی) را تقی کاشانی «ساقی» خوانده است. این مصراع، نیز حاوی یک مثل قدیمی است (رک. امثال و حکم، ۲: ۱۰۵۶).
●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
رباعیات شاه شجاع مظفری (بخش نخست)
به بهانۀ انتشار مواهب الهی
شاه شجاع (۷۳۳-۷۸۶ ق)، در میان شاهان سلسلۀ مظفری، یک شخصیت ویژه و قابل مطالعه است. یکی از وجوه شخصیت او، ارتباطش با شاعران و هنرمندان زمانۀ خودش و در صدر آنها، خواجه شمسالدین حافظ شیرازی است که برخی از بهترین سرودههایش، محصول دوران حکومت شاه شجاع است. شاه شجاع، به دو زبان فارسی و عربی شعر میگفت و پارهای از آنها، در کتابهای تاریخی، ادبی و تذکرههای شعر نقل شده است. اشعار شاه شجاع، از جنبۀ ادبی، ارج چندانی ندارد، اما از حیث نقش تاریخی گویندۀ آنها، در خور مطالعه است.
چاپ کتاب مواهب الهی اثر معینالدین معلّم یزدی که به تاریخ آل مظفر اختصاص دارد و منبعی دست اول در بررسی وقایع تاریخی ایران در دوران حکومت شاه شجاع است، این بهانه را فراهم آورد که رباعیات شاه شجاع را مرور کنیم. مواهب الهی به اهتمام فاضل ارجمند جناب احمد بهنامی تصحیح و توسط نشر ادبیات منتشر شده است. معینالدین یزدی، مقداری از اشعار فارسی و عربی شاه شجاع را در کتاب خود نقل کرده (ص ۱۰۴-۱۰۶) و گمان میبرم که این قدیمترین منبع اشعار اوست.
علاء قزوینی، از دیگر نویسندگان قرن هشتم نیز در کتاب مناهج الطالبین فی معارف الصادقین که آن هم به اهتمام جناب بهنامی تصحیح و چاپ شده، بخشی از اشعار عربی شاه شجاع را آورده (ص ۹۲۷-۹۲۹) که در آن میان آنها دو رباعی عربی و یک رباعی ملّمع وجود دارد. این اثر در زمان حیات شاه شجاع تألیف شده است.
در جُنگ مادرین که به شمارۀ ۴۵۵۹ در کتابخانۀ مجلس نگهداری میشود و در ۸۲۳ ق کتابت شده، دیباچۀ دیوان شاه شجاع و مقداری از اشعار و منشآت او آمده است (برگ ۳۲۴-۳۳۰).
در خلاصة الاشعار تقی کاشانی (نسخۀ چشمۀ رحمت، ۶۷-۷۰) و عرفات العاشقین اوحدی بلیانی (چاپ ناجی، ۳: ۱۹۱۲-۱۹۱۴) نیز اشعار او یافت میشود. در جُنگها و تذکرههای دیگر هم ابیات پراکندۀ شاه شجاع نقل شده است.
..
۱) مشهورترین رباعی شاه شجاع، این رباعی اوست که خطاب به پدرش امیر مبارزالدین گفته است. به گفتۀ کتبی، امیر مبارزالدین «در امر معروف و نهی منکر مبالغه میکرد، تا به مرتبهای که هیچ کس را یارای آن نبود که نام فسق و فجور و مناهی بَرَد» (تاریخ آل مظفر، ۶۵):
در مجلس دهر سازِ مستی پست است
نه چنگ به قانون و نه دف بر دست است
رندان همه ترک میپرستی کردند
جز محتسب شهر که بی می مست است.
«محتسب» لقبی است که رندان شیراز به امیر مبارزالدین داده بودند. واژۀ محتسب در برخی از غزلهای حافظ، اشارتی رندآمیز به این مسئله دارد: به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است (رک. حافظنامه، ۱: ۲۶۸).
..
۲) کتبی همچنین در ماجرای عصیان پهلوان اسد و محاصرۀ شهر کرمان توسط شاه شجاع، این رباعی شاه شجاع را هنگام ناکامی در گشودن حصار کرمان، نقل کرده است (همانجا، ۱۰۱):
من جرعۀ صبر میکشم فرزانه
وین غصّۀ دهر میخورَم مردانه
نومید نیَم که عاقبت دور فلک
روزی به مراد پُر کند پیمانه
..
۳) دولتشاه سمرقندی مینویسد (تذکرة الشعراء، ۲۹۹-۳۰۰): «بعد از روزگار پدرش میان او و برادرش شاه محمود جهت مملکت تنازع شد و در اثنای نزاع، شاه محمود متوفی شد و شاه شجاع این رباعی مناسب آن واقعه میگوید:
محمود برادرم شه شیر کمین
میکرد خصومت از پی تاج و نگین
کردیم دو بخش تا بیاساید خلق
او زیر زمین گرفت و من روی زمین
سلطان اویس جلایر در جواب او گوید:
ای شاه شجاع ملت و دولت و دین
خود را به جهان وارث محمود مبین
در روی زمین اگرچه هستی دو سه روز
بالله که بههم رسید در زیر زمین».
کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی نیز رباعی اول را در واقعۀ قتل شاه محمود در بلوای اصفهان که به سال ۷۷۶ اتفاق افتاد، به اسم شاه شجاع آورده است. (مطلع سعدین، ج ۱، د ۲: ۴۷۶؛ ایضاً رک. مآثر الملوک، ۱۳۹؛ عرفات العاشقین، ۳: ۱۹۱۳).
نکتۀ مهم در مورد رباعی نخست آن است که بیت دومش را شرفالدین وصّاف شیرازی در تاریخ وصاف آورده است (چاپ عکسی، ۲۲۶-۲۲۷): «سخن سلطان محمود غزنوی که در حق برادر خود مسعود گفته بود، راست آمد، بیت.
کردیم دو بخش تا بیارامد دهر
او زیر زمین گرفت و من روی زمین».
این بیت در دستنویسی که خود مؤلف در ۷۱۱ ق کتابت کرده، مرقوم است و امکان الحاقی بودن آن نیست. بنابراین، یا رباعی از شاه شجاع نیست، و یا او یک رباعی قدیمی را به نفع خود مصادره کرده است.
رباعی دوم را در منبع دیگری جز عرفات العاشقین (۱: ۵۱۴) ندیدم و منبع بلیانی نیز قطعاً دولتشاه بوده است.
●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
طمع شعله در اجاق افکار عمومی *
در همین روزها که معلوم شد پدر و مادر بابک خرّمدین پسرشان را کشتهاند و بعد خبر قتل داماد و دخترشان منتشر شد، مردی هم در خیابان انقلاب پشت وانتش لاستیک آتش زد و شعارهای تند اعتراضی داد و مردی هم در نارمک خودش را به نیمکت زنجیر کرد و سوزاند. هردوی این رخدادها دهشتناک بود و برای بههم ریختن یک جامعۀ نرمال کافی بود، ولی در قیاس با قتل بابک خرمدین واکنش چندانی برنینگیخت. چرا؟ چون «ارزش خبری» چندانی نداشت. چیزی نمیگفت که ندانیم و خبر تازهای هم نبود: میدانیم بسیاری افراد فقیرند و اکثر مردم در درجات مختلف معترضند و هر از گاهی یکی از فرط استیصال فریاد میزند و اگر فریادش هم در گلو مردهباشد بنزین را روی خودش میریزد و رنجْ تمام! شنونده و خوانندۀ خبر گفتند این هم یکی مثل خیلیها بود؛ یکی چند درجه پیشتر از ما.
«ارزش خبری» است که باعث میشود انفجار در پاریس بیشتر از کابل واکنش برانگیزد و خلبانی دختری در کابل بیشتر از پاریس. ارزش خبری وابسته به تازگی و کمسابقگی است. همین است که باعث میشود دزدی و بیاخلاقی و بیسوادی استادان دانشگاه و مدیران و مسئولان کمتر باعث حسّاسیّت و واکنش مخاطب شود.
اگر من و شما جزء «اتاق فکر»ی بودیم که به دانشگاه بدگمان است و بهجای تلاش برای تکامل و رشد این نهاد، سعی میکند این «شرّ ناگزیر» را مهار و بیاثر کند، استاد دزد و بیاخلاق بهترین ابزارمان بود: اوّلاً کسی که بداند موهبتی فراتر از لیاقت نصیبش شده برای حفظ آن به هر کاری (یا به خیلی کارها) تن میدهد؛ مثلاً در برابر کثافتکاری بالادستی خفقان میگیرد، مثلاً با شنیدن خبر «تغییر» و «شایستهسالاری» خون در رگش میخشکد، و مثلاً هر وقت «پِخ»ش کنیم حاضر است حتّی اکانتش را هم در شبکههای اجتماعیِ فیلترشده -یعنی تقریباً تمام شبکهها- ببندد و فوقش با اسم مبدّل بیاید. چنین استادی وقتی اوّلین بار کوتاه آمد دیگر ازش مدرک هم داریم و برای افشا نشدن آن کوتاه آمدن باز کوتاه خواهدآمد، هروقت بخواهیم. چنین استادی خودش را مدام حقیرتر میکند و دانشگاه را هم -که به نظر اعضای این اتاق فکر ذاتاً خطر است و حیف که بستنش خیلی هزینه دارد- کمخطرتر. تازه بهتر این که دستپروردگانش هم کمابیش مثل خودش میشوند. دیگر لازم نیست ما زحمت بکشیم یکییکی مهارشان کنیم. استادها خودشان زحمت میکشند و هر کس را که سرش به کلاهش بیرزد به هیئت علمی راه نمیدهند تا چنتۀ خالی خودشان معلوم نشود، و چون از دانستههای خودشان ایمن نیستند از گفتن «نمیدانم» و «اشتباه کردم» بیم دارند و در کلاسشان سؤالات و پرسندگان را خفه میکنند، و چون ایمن نیستند که همیشه در همین جایی که هستند بمانند (بالاخره ممکن است روزی بازجُستی در کار باشد) موقعیّت را «غنیمت میشمارند» و با کوشش دانشجو و حقوق و مزایا و هر چیزی همان طور برخورد میکنند که با غنائم، با خوان یغما: تا بساط جمع نشده باید نوالهای گرفت.
این اتاق فکر فقط کافی است دومینوی تباهی علمی و اخلاقی را کلید بزند، الباقی زحمت بر دوش خود مهرههاست. وقتی هم همه مثل هم شدند -بیسواد و بیاخلاق و در نتیجه بیاثر و بیخطر- دیگر دزدی و سوءاستفاده ارزش خبری ندارد: هر طرف سر بچرخانی همین بساط است و همه هم میدانیم که چه بساطیست. دیگر جعل و سرقت و هر فاجعۀ علمی دیگری ارزش خبری ندارد. کمکم میتوان همین آثار را با هم مقایسه کرد و از بینشان برنده برگزید و «بزرگ»ش هم داشت. مگر با «استادان نمونه» نکردهایم؟ چرا با آثار نمونه نکنیم؟ فوقش تعدادی تکنیسین از دانشگاه میخواهیم که اگر چیزی را واقعاً لازم داشتیم نفت بدهیم بخریم بیاوریم ایشان برایمان در شرکتهای «دانشبنیان» کپی کنند.
این است که خیال میکنم سیستم بالادستی از وضعیّت ناخوشایند دانشگاه سود میبرد. این سیستم اصلاً از اوّلش قرار نبوده جزئی از روند جهانی افزودن بر علم و فرهنگ باشد. بدش نمیآید دانشگاه ما هم ایزوله باشد و با معاییر وطنی بگردد و درجا بزند. همین هم باعث میشود خیال کنم تغییر این وضعیّت نیاز به عزمی همگانی دارد، وگرنه اگر من و چند نفر مثل من در مقالهای و کانالی لاستیکی آتش بزنیم فایدۀ کارمان صدها بار از حقّانیّتش کمتر است، تازه اگر به پشتوانۀ تنها بودنمان حقّانیّتش را زیر سؤال نبرند(1).
t.me//fanneadab
* اخوان در پی «خاکستر گرمی« و «اندک شرری» بود. امیدوارم از اجاق جامعۀ علمی ما «شعله»ای برخیزد.
(1)- یک نمونه: دستکم دو نقد در آخرین شمارۀ «گزارش میراث» منتشر شد که نشان میداد کتابی با حکایتی ناراست از روی کتاب دیگری نوشته شده و مقالهای ادّعای کشفی کرده که با واقعیّت سازگار نیست. قاعدتاً باید اهل کتاب از این دو مقاله برمیآشفتند و رسانهها به سراغ متّهمان میرفتند تا توضیح بخواهند، ولی انگار نه انگار.
▫️
آیا خیام توئیت میکرده؟
روزنامۀ خراسان در شمارۀ امروز گفتگویی با من انجام داده. مصاحبهکننده، در مقدمۀ گفتگو، دیدگاه خود را چنین عرضه داشته که: «انگار توانایی نبوغ آمیز خیام در موجز و مختصر گفتن مقصود، بی شباهت به توئیتهای امروزی نیست». این استنباط شخصی ایشان، به تیتر این گفتگو هم راه یافته: توئیتهای نبوغآمیز خیام نیشابوری! گویی این سخن حکیمانه، جزو فرمایشهای بندۀ یکلاقبا بوده.
اینکه نویسنده، ایجاز رباعیات خیام را با توئیتهای امروز سنجیده، نشان میدهد که نه از رباعیات خیّام درک درستی وجود دارد، نه از «توئیت». حتی ضعیفترین رباعیات منسوب به خیّام با توئیتهای امروز قابل مقایسه نیست. توئیت کردن، کنشی هیجانی است برای تعریف نسبت نویسنده با وقایع روزمره. تاریخ مصرف توئیت، اغلب از یک روز فراتر نمیرود.
اگر قرار بود خیّام به سبک امروزیان توئیت صادر کند، رباعیاتش به تاریخ گفتههای مُردنی میپیوست و استمراری به اندازۀ نُه قرن و به پهنای این کرۀ خاک نمییافت.
●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
به مناسبت روز خیام یادداشتی دربارهٔ او و کتاب «رباعیات خیام» استاد علی میرافضلی نوشتهام که در سایت ایینا در دسترس است:
https://b2n.ir/q11362
سیدعلی میرافضلی ازکتاب«رباعیات خیّام و خیامانههای پارسی»می گوید
بیش از یک قرن است که پژوهشگران و دوستداران حکیم عمر خیّام نیشابوری میکوشند از طریق پالایش رباعیّات منسوب بدو، چهرۀ راستینی از این شخصیت جهانی تاریخ علم و ادب را به تصویر در آورند. این مسیر طولانی، با کامیابیها و ناکامیهای بسیار همراه بوده است.
کتاب حاضر، در دو دفتر تنظیم شده و بدین نیّت فراهم آمده که متنی قابل اعتماد از رباعیّات خیّام و دیگر خیّامانههای تاریخ رباعی فارسی به دست دهد و در حدّ توان، از بار این ناهمگونیها و سرگردانیها بکاهد.
@Bookcitycc
یادداشت تکمیلی در مورد کاتب رباعیات
دوست فاضلم جناب طاهری (نژند) یادآور شدند که نام یوسف بن عبدالواحد حمویی (کاتب دو رباعی) در مقدمۀ کتاب صحیفة الرضا جزو طبقۀ راویان آمده است.
به راهنمایی لینکی که جناب طاهری فرستادند، مشخص شد که به استناد ریاض العلما (۴: ۳۵۱) و روضات الجنات (۵: ۳۶۰)، طاهر بن محمد راونیزی، اجازۀ روایت صحیفۀ امام رضا (ع) را از شیخ سعدالدین یوسف بن فخرالدین عبدالواحد حموی ستانده، و او از عمویش شیخ غیاث الدین هبة الله حموی که استادش هم بوده، اجازۀ روایت آن را گرفته و او نیز این اجازه را از جدّش شیخ صدرالدین ابراهیم حموی داشته است.
غیاثالدین هبة الله حمویی مؤلف مراد المریدین، عموی سعدالدین یوسف مورد اشارۀ ماست و او البته، غیر از سعدالدین یوسف (درگذشتۀ ۷۳۶ ق) پدر همین شیخ غیاثالدین است و نباید آنها را با هم در آمیخت. به عبارت دیگر، سعدالدین یوسف بن عبدالواحد، نوۀ سعدالدین یوسف بن شیخ صدرالدین ابراهیم حمویی است. ظاهراً نام فخرالدین عبدالواحد و فرزندش سعدالدین یوسف از فهرست خاندان حموئیان افتاده و کسی متذکر نام آنها نشده است.
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
چند نکتۀ تکمیلی در باب مسئله/ مسله
(بخش نخست)
دوستان بزرگوار، محبت کردند و در باب تلفظ مسئله/ مسله و سوابق آن در متون و گویشها نکات ارزندهای را یادآور شدند که برای من بسیار آموزنده و راهگشا بود. ضمن تشکر از جناب شاپوران که سر این بحث را گشودند، دیدگاه این بزرگواران را نقل میکنم.
▫️جناب محمد نیکوی: دربارۀ علت حذف همزه و عین (بست چاکنایی) در زبان فارسی و نمونههای آن و تلفظ آن در متون نثر میتوان به مقالۀ «نکاتی دربارۀ ترجمۀ تفسیر طبری مصحح مرحوم یغمایی» و چند مقالۀ دیگر از استاد علیاشرف صادقی («ویژگیهای زبانی الابنیه» و «بحثی در باب کتاب پلی میان شعر هجایی و عروضی...») رجوع کرد. همچنین آقای مسعود قاسمی در شمارۀ اخیر مجلۀ گزارش میراث در مقالۀ «نکاتی دربارۀ تفسیر قرآن پاک» به چند نمونۀ حذف همزه در کلمات و عباراتی چون انشاءالله، سؤال، مؤمن، قرائت، شأن، برائت و همین مسئله توجه داده است. علیالمجموع مسئلۀ حذف همزه و عین از میان و پایان کلمات در زبان فارسی چندان نادر نیست و نمونههای بسیاری در متون نظم و نثر از آن موجود است. همچنین برای دیدن چند نمونه از حذف همزه در متون نظم میتوان به صفحات 284 و 285 کتاب تلفظ در شعر کهن... دکتر عیدگاه مراجعه کرد. از نمونههای جالبتوجه حذف همزه در متون میتوان به قران تلفظ شدن قرآن در دیوان ناصر خسرو اشاره کرد. از آنجایی که تلفظ همزه و عین در فارسی یکی است مثالهای فراوانی از حذف عین از میان و پایان کلمات در منابعی که ذکر آنها رفت در متون نظم و نثر وجود دارد؛ مانند تلفظ نعنا به جای نعناع در الابنیه، یا رکت به جای رکعت، یا طلایه به جای طلایع در متونی مثل شاهنامه یا دیوان منوچهری یا تاریخ بیهقی و... . حذف همزه و عین فقط متعلق به متون کهن فارسی نبوده و در فارسی روز هم بیشمار وجود دارد. وجود صورتهای املایی راجبه و ضایه و مایه به جای راجع به و ضایع و مایع در نوشتههای افراد در فضای مجازی تأییدکنندۀ این مسئله است.
دربارۀ ساکن شدن سین در مسله هم میتوان به ساکن کردنهای فراوان عطار نیشابوری در آثارش اشاره کرد (صورتهای malkut و saqlayn و sadqe(a) و... به جای مَلَکوت و ثَقَلَین و صَدَقه در آثار عطار). صورت motvary به جای مُتَواری در آثار سایر شاعران کهن فارسیزبان هم تأییدکنندۀ گرایش تسکین در موقعیت وجود دو یا سه مصوت کوتاه پیاپی در زبان فارسی است. این نمونهها همه از کتاب تلفظ در شعر کهن... برداشته شده و برای دیدن نمونههای بیشتر تبدیل هجای باز به هجای بسته نیز میتوان به همین کتاب از صفحۀ 715 به بعد رجوع کرد. این مسئله هم به هیچ وجه اختصاصی به فارسی قدیم و متون نظم و نثر آن نداشته و میتوان نمونههای فراوان آن را در فارسی گفتاری مردم و رسانهها شنید. مثلاً تبدیل جَلَسه به jalse و... . غرض از اطالۀ کلام اینکه مسئلۀ مسلهای که در بیت آمده آنچنانکه در پیام قبلی بهدرستی گفته شده همین تحولات و مسائل آواییای است که ذکر شد و بنده چند مأخذ برای مطالعۀ بیشتر و چند مثال برای مقایسه به آن اضافه کردم. دیگر آنکه قصد بر این بود که نشان بدهم این تحولات و مسائل آوایی هم نمونههایی در متون کهن داشته و مختص به یک متن یا گونۀ زبانی نبوده و هم اینکه تلفظ masle یا تلفظهای مشابه آن مثل jalse در زبان گفتاری و در بسیاری از لهجهها بهجز یزدی و اردستانی وجود دارد و ممکن است که موجود باشد و نمیشود این تلفظ را متعلق به گویش خاصی دانست چنانکه در مازندران هم مسئله را همینطور masle میگویند.
▫️جناب عمادالدین شیخ الحکمایی: در گویش کازرونی هم مسله تلفظ میشود. سنایی هم به گمانم به همین شکل به کار برده است.
داند اسرار علمی و عملی
مسلههای خلافی و جدلی
(حدیقه سنایی)
یحتمل صورت اصلی همین بوده و بعدی ها چون فکر کردهاتد مشکل وزنی دارد تغییر دادهاند.
جا دارد همینجا از محبت ایشان تشکر کنم که در خواندن رقم کاتب همچون همیشه مرا راهنمایی کردند.
▫️جناب منوچهر فروزندهفر، مقدمۀ دکتر علیاشرف صادقی را بر چاپ عکسی کتاب الابنیه مرحمت کردند که در صفحۀ ۱۳ آن، دکتر صادقی با ذکر همین بیت حدیقه، و نحوۀ تلفظ کلمۀ مسئله در گویش کازرونی به گونۀ «مثله»، سوابقآن را در الابنیه و متون کهن دیگر یادآور شدهاند.
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
لمولانا فخرالملة و الدین الرازی
ای پر بفکنده در هوای تو عقول
دریاب که ما جمله ظلومیم و جهول
از عقل عقیله خیزد، از فضل فضول
ما زآن توایم، خواه رد، خواه قبول
للقائل
صد میل دویده در دو گامیم هنوز
صد دام دریده زیر دامیم هنوز
صد مسئله جواب داده، عامیم هنوز
صد بار بسوختیم، خامیم هنوز
حرره الفقیر الی الله الغنی/ یوسف بن عبدالواحد الحمویی/ جعله الله من الفائزین برحمته آمین
فی سلخ ربیع الاول سنه تسع/ سبعین و سبعمائه بمدینة اسفراین / صینت الآفات و الحدثان/ بحق حقه
..
منبع: دستنویس شمارۀ ۲۷۰۷ کتابخانۀ فاتح، کتابت در ۷۶۲ ق، برگ ۱۴۲ر
..
کاتب این یادداشت، احتمالاً از احفاد سعدالدین حمویی، صوفی سرشناس قرن هفتم است، اما نامش را در منابع مربوط به خاندان حموئیان نیافتم. وی نسخه را در سال ۷۷۹ ق در اختیار داشته است.
رباعی دوم، از آن سنایی غزنوی است (رک. جُنگ رباعی، ۳۱). کاتب در کتابت مصراع سوم رباعی دچار خطا شده و وزن را بههم ریخته است. در دیوان سنایی: صد دفتر عشق خوانده، عامیم هنوز.
●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
🔹 رباعیات مهستی در روضةالناظر
«روضةالناظر و نزهةالخاطر» مجموعه ارزشمندی از منتخب اشعار عربی و فارسی تالیف عبدالعزیز کاشی در نیمه نخست سده ۸ هجری؛ و از منابع مغتنم در شناسایی اشعار شعرای بیدیوان است.
صاحب روضةالناظر ۶ رباعی، ۱ غزل، ۱ قطعه و ۱ تک بیت به نام مهستی گنجوی نقل کرده است.
رباعیات مهستی مندرج در روضةالناظر:
۱) ای رشته چو قصد لعل کانی کردی
با مرکب باد هم عنانی کردی
در سوزن او عمر تو کوتاه چراست
چون غسل به آب زندگانی کردی
در مونس الاحرار (۷۴۲ ق)، جُنگ اسکندرمیرزا (۸۱۴ ق) و نسخه خطی شماره 587 FY (سده ۸ هـ) کتابخانه دانشگاه استانبول از منابع فریتز مایر نیز به نام مهستی است.
۲) قصاب چنانکه عادت اوست مرا
بفکند و بکشت گفت کین خوست مرا
سر باز به عذر می نهد بر پایم
دم میدهدم تا بکند پوست مرا
از رباعیات معروف مهستی است و در تاریخ گزیده (۷۳۱ ق)، مونس الاحرار (۷۴۲ ق)، جنگ اسکندرمیرزا (۸۱۴ ق) ، آتشکده آذر (۱۱۷۴ ق) و نسخه خطی شماره 587 FY (سده ۸ هـ) به نام مهستی است.
۳) زیب چمن حسن قوام قد توست
در شهر قیامت از قیام قد توست
دانی که چرا سرو سهی آزاد است
زیرا که به راستی غلام قد توست
این رباعی دو بار در دستنویس آمده یک بار به نام مهستی و بار دیگر به نام شمس قواس تبریزی.
۴) چون شانه و سنگ اگر پذیرد رایت
یا فرمایی به لفظ گوهرزایت
دستی به صد انگشت زنم در زلفت
بوسی به هزار لب نهم بر پایت
در نسخه خطی شماره 587 FY (سده ۸ هـ) نیز به نام مهستی است.
۵) سرمایه خرمی بجز روی تو نیست
وآرامگه خلق بجز کوی تو نیست
آن جفت که طاق است قد و سایه توست
وآن طاق که جفت است جز ابروی تو نیست
این رباعی نیز در نسخه خطی شماره 587 FY (سده ۸ هـ) به نام مهستی است.
و در سفینه دستنویس همایی (۶۵۱ ق) و مونس الاحرار (۷۴۲ ق) بدون نام سراینده نقل شده است.
۶) بر عارض یار من سپهر از انگِشت
منشور زوال حسن او خواست نوشت
پیش اندیشی نمود آن حورسرشت
زان پیش که دوزخی شود شد به بهشت
در تذکره عرفات (۱۰۲۴ ق) به نام مهستی است.
نسخه خطی شماره 587 FY (سده ۸ هـ) کتابخانه دانشگاه استانبول که از منابع فریتز مایر در کتاب مهستی زیبا بوده، ۴ رباعی مشترک با روضةالناظر دارد و بعید نیست نسخهی دیگری از روضةالناظر یا گزیدهای از همین اثر بوده باشد.
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
خیام: «گریز ازخودکامگی» و «نسبت با گفتمان خیامیّت»
چهارمین نشست از نشستهای پنجگانهی «از هفت شهر عشق تا هزار وادی اندیشه» (دربزرگداشت عطار و خیام نیشابوری) به بزرگداشت خیام اختصاص دارد. در این نشستهای علمی ـ پژوهشی که به همت گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری، انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران (شعبه خراسان) و مرکز فرهنگی و بینالملل شهرکتاب، برگزار می شود علی صادقیمنش، مدرّس دانشگاه حکیم سبزواری و پژوهشگر پسادکتری اسطورهشناسی، با موضوع «گریز ازخودکامگی در رباعیات خیام» و سینا جهاندیده، مدرّس دانشگاه فرهنگیان رشت و پژوهشگر حوزهی نقد ادبی با موضوع «نسبت عمر خیام با گفتمان خیامیّت» سخن خواهند گفت.
سخنران نخست به این نکته خواهد پرداخت که بیش از هر شاعر پارسی گویی، بر شعر، اندیشه و شخصیت خیام، پرده ابهام کشیده شده است. نسبت دادن رباعیات مختلف، این ابهام را چند برابر کرده و از سوی دیگر نیز همین ابهام، سبب این شمار گوناگون رباعیات وی شده است. خیام به سبب ارتباط تنگاتنگی که در دوران زندگی با دربار و حکومت داشت، از مسایل و مشکلاتی که جامعه را از ثبات و خیر همگانی محروم می کرد، به خوبی آگاه بود. علی صادقیمنش در این سخنرانی به این نکته اشاره خواهدکرد که جامعهای که خیام در آن می زیست، عرصهی جدال متعصبانی شده بود که با تکیه بر عقاید خود، در پی دستیابی به اقتدار بودند. به همین روی، او از رباعی بسان مانیفست مکتبی اخلاقی بهره برد؛ مکتبی که اگر با مکتبهای امروزی قیاس شود بیشترین شباهت را با اصول مکتب «اصالت فایده» دارد؛ در مکتب اخلاقی او، نیکی یا بدی امور، بستگی به پیامد آنها و این که چه میزان خوشی ایجاد میکنند دارد و به عقاید عمومی و تفاسیر متعدد آن وابسته نیست. خیام از اهمیت و منفعت آزادیهای فردی برای پیشرفت جامعه به خوبی آگاه بود؛ به همین روی، در رباعیات خود کوشید فضای جمود فکری را که بر جامعه حکم فرما بود، در هم شکند و روحیه تساهل و مدارا را تقویت کند.
سخنران دوم به تفاوت ماهوی خیام پیشامدرن با خیام مدرن میپردازد؛ یعنی دو گزینش از یک گفتمان و همچنین برساختن دو شخصیت متفاوت. گفتمان خیامیت پیشامدرن از شاعری (مؤلف) میگوید که گرایشهای دینی، لاادری و عرفانی متضاد دارد؛ همین تضاد در شعر حافظ نیز هست. امّا خیامیت مدرن یکدست، منسجم و بهشکلی سکولار است. بنابراین خیام پیشامدرن و مدرن در بازنمایی شخصیت عمرخیام با هم اختلاف دارند. از سوی دیگر در طول یک و نیم قرن خیام پژوهی دوست داشت بر دوگانهای اصرار کند که کدام رباعی اصیل و کدام رباعی غیراصیل است. در حالی که حتی بر یک رباعی خیامی نمیتوان انگشت گذاشت که آن رباعی از عمر خیام باشد. بنابراین همهی رباعیات براساس «غیراصیل بودن» ساخته شده است. سینا جهاندیده به این موضوع اشاره خواهد کرد که نظریهی گفتمان خیامیّت معتقد است: ما با دو خیام مواجهیم: عمر خیام تاریخی که در قرن پنجم و اواخر قرن ششم زندگی میکرد و خیام گفتمانی که سن او از هشتصد سال نیز گذشته است. خیامیت برساختهی تاریخ است. اما زندگی عمر خیام را نمیتوان از زندگی خیام گفتمانی جدا کرد؛ گفتمان خیامیت، دو ساحتی است. ساحت خاستگاهی و ساحت ریزومیک. ساحت خاستگاهی آن به نزاعی بر میگردد که گفتمان غزالی به راه انداخت؛ خاستگاه ریزومیک آن است که از قرن هفتم هجری شمسی شروع شده، به بریتانیا و آمریکا رفته و دوباره در آغاز قرن بیستم به ایران بازگشته است.
دبیری این نشست برعهدهی احسان حضرتی از دانشگاه حکیم سبزواری خواهد بود. علاقهمندان میتوانند در ساعت ۲۱ چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت از طریق پیوند meeting5.hsu.ac.ir/b/hak-ktd-vwg وارد این نشست علمی شوند
💢 انجمن علمی-دانشجویی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران برگزار میکند:
📌 رباعیات خیام و خیامانههای فارسی
🔸 سیدعلی میرافضلی
🗓 پنجشنبه، ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
🕕 ساعت ۱۸
📱 پخش زنده در صفحهی اینستاگرام انجمن علمی دانشجویی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به نشانی:
https://instagram.com/anjoman.elmi.adabi
/channel/AnjomaneElmi
رباعی منسوب به خیّام در انیس الوحده گلستانه
همانگونه که دوست فاضل جناب نژند در یادداشتی متذکر شدهاند، رباعی منسوب به خیّام در انیس الوحده محمود گلستانه با عنوان «و له»، ذیل اشعار شمسالدین درود درج شده است. در این مورد، توضیحی ضروری است.
تصحیح انیس الوحدة و جلیس الخلوة محمود گلستانه، که از نفایس قرن هشتم هجری است، به همت دکتر مجتبی مطهری (الهامی) سالها پیش صورت گرفته و در سلسله انتشارات کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی منتشر شده است (تهران، ۱۳۹۱). مصحح محترم تلاش خود را برای ارائۀ متنی مطلوب انجام داده، اما این تلاش همه جا قرین توفیق نبوده است. ضمن اینکه چندین نسخۀ ارجمندِ این کتاب از چشم یا دست ایشان دور مانده است. این عدم دسترسی به نسخههای معتبر، و بی دقتی در استفاده از نسخههای مورد استفاده، باعث پدیدآمدنِ ضبطهای نادرست و انتسابهای نابجا در نسخۀ مطبوع شده است که میتواند لغزش مراجعان و مخاطبان کتاب را در پی داشته باشد. از آنجا که گزارش نسخهبدلها در تصحیح جناب مطهری با سهلانگاری صورت گرفته، پی بُردن به ضبط متفاوت نسخهها برای خوانندۀ پیگیر مقدور نیست.
درج عنوان «وله» بر بالای رباعی منسوب به خیّام در چاپ مجلس، این گمان را ایجاد میکند که از نظر سید محمود گلستانه، رباعی به «شمسالدین درود» تعلّق دارد. ما به دو نسخه از پنج نسخۀ مورد استفاده مصحح دسترسی داشتیم و سه نسخۀ معتبر دیگر را نیز از نظر گذراندیم که در تصحیح مذکور نقشی نداشته است. این نسخهها عبارتند از:
- دستنویس شمارۀ ۱۲۰۳۹ کتابخانۀ مرعشی (قم)/ برگ ۷۵پ
- دستنویس شمارۀ ۸۰۸ مرکز احیاء تراث اسلامی (قم)/ برگ ۳ر
- دستنویس شمارۀ ۲۸۴۵ ایاصوفیا (ترکیه)/ برگ ۴۵پ
- دستنویس شمارۀ ۳۳۹۰ عربی کتابخانۀ ملی پاریس (فرانسه)/ برگ ۵۴ر
- دستنویس شمارۀ ۲۹۹۰ کتابخانۀ برلین (آلمان)/ برگ ۵۵ر
در بررسی این پنج نسخه متوجه شدیم که در دو نسخه (مرعشی، پاریس)، رباعی مذکور ذیل اشعار فردوسی آمده است نه شمسالدین درود و عنوان رباعی در آنجا، «لغیره» است نه «وله». در سه نسخۀ دیگر (احیاء، ایاصوفیا، برلین)، رباعی مورد اشاره به فاصلۀ دو شعر دیگر بعد از قطعۀ شمسالدین درود درج شده و از لفظ «و له» برای ربط دادن آن به شاعر مذکور استفاده نشده است. بررسی دستنویسهای انیس الوحدة نشان میدهد که مؤلف برای پیوند دادن شعرهایی که از یک شاعرند، لفظ «وله» را به کار بُرده و شعرهایی که عنوانی ندارند، از شاعران ناشناس به حساب میآیند. بنابراین، رباعی منسوب به خیّام، ربطی به شمسالدین درود ندارد و از او نیست و آن را باید همچون بسیاری دیگر از شعرهای کتاب، جزو «لاادریات» دانست.
●
https://b2n.ir/b99583
●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
رابطۀ عدم و نقصان
(توضیح در مورد رباعی منسوب به خیّام)
یکی از دوستان اهل فضل یادآور شدند که بعضی مکاتب فلسفی بین عدم و نقصان رابطهای قائلاند. اشارات ایشان، میتواند کلیدی برای حلّ ابهام مصراع دوم باشد. من سررشتهای در این مباحث ندارم و دوستان آشنا به مباحث فلسفی باید نظر دهند. اگر عدم را مطابق نظر برخی از فلاسفه، به معنی فقدان کمال بگیریم، «نقصان و شکست» در مصراع دوم رباعی منسوب به خیّام میتواند معطوف به این معنای نیست (عدم) باشد. اگر کسی نظری در این باره دارد، عنایت فرماید.
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
اسماعیل خویی و مرگ
(چند رباعی در مورد زندگی و مرگ)
با مرگ خروشم که: بدا، نامردا
(نالان به نهان که: ای دریغا دردا)
در غیبت من که روی خود خواهد دید
در آینۀ سپیدۀ پس فردا؟
..
یکسان شده بیداری با خواب مرا
(گرداب کجاست؟ کُشت مُرداب مرا)
آغازۀ پیری است و این مرگ دراز
ای لحظۀ تیر غیب! دریاب مرا
..
سنجیدم: راه رستگاری مرگ است
چون کامی نیست، کامگاری مرگ است
گر هست حقیقتی در این دارِ غرور
باری مرگ است، آری آری مرگ است
..
گر ابرم و در گریستن خواهم زیست
ور موجم و سوی نیستن خواهم زیست
اندیشۀ مرگ را رها خواهم کرد
همواره برای زیستن خواهم زیست
..
جوهرْ صفت از هر عرَضی ساده شدم
چون سایه به راه خویش افتاده شدم
پالوده شد از هر هوسی زندگیام
یعنی که برای مُردن آماده شدم
..
یک روز به کوی یار خود میمیرم
یا آنکه به روی دار خود میمیرم
یک دست پُر از بهار و دستی پُر شعر
میآیم و در دیار خود میمیرم
..
یک دریا بودن و نمودن بودیم
صد موج تپیدن و سرودن بودیم
چون باد زمان گذشت، دیدیم چو باد
سیری ز نبوده تا نبودن بودیم
..
ره در نفس نسیم ـ چون بو ـ ببریم
با باد پیام خود به هر سو ببریم
چندان چو شکوفهها در افتیم به خاک
تا حضرت مرگ را هم از رو ببریم
..
چون موج همآغوش خطرها بودن
چون ببری بر ستیغ تنها بودن؛
سهل است، بترس از آنکه جز خواستِ مرگ
پیوندِ دگر نماندت با بودن.
منبع:
یک تکّهام آسمان آبی بفرست/ گزینۀ شعرها
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
رباعیات شاه شجاع مظفری (بخش دوم)
۴) اوحدی بلیانی در شرح حال اصیلالدین محمد بنجیری، قاضی شیراز، نویسد (عرفات العاشقین، ۱: ۴۷۲): «مدت سی سال از ایّام سلطان ابواسحاق و محمد مظفر و شاه شجاع در شیراز به استقلال اقضی القضاة بود و او را به سبب خیر و برکت، ابوالبرکات گفتندی. وی به خدمت شاه شجاع این شعر گفت:
پناه جهان، شاه عالم مطاع
ملاذ زمان، بوالفوارس شجاع
مه برج دولت، شه کامران
فروغ دل و دیدۀ مردمان
نهالی ز حبّت نشاندم به دل
که بارش جفا گشت و گشتم خجل
شنیدم که گفتی نه چون ماضیام
به عزل قضایش بسی راضیام
قضا در حق من مبادا قضا
که از بد گذشتم، مضی ما مضی
رباعی که شاه شجاع در جواب فرمودهاند، این است:
ای قاضی ما، اصیل دین، بوالبرکات
از صدق و صفا تو را فرستم خدمات
من عذر گنه ز لطف تو میخواهم
چون اهل کرامتی و از اهل نجات».
..
۵) باز اوحدی بلیانی گوید (همانجا، ۳: ۱۹۱۴): «خواجه عبدالقادر (مراغهای) در مجالس و جامع الالحان خود آورده که شاه شجاع از شیراز به بغداد پیغام فرستاد و تصنیفی از خواجه طلبید. پس وی در این شعر که از شاه شجاع بود، عملی در عراق فرستاد؛ هکذا:
با دل گفتم کای دل شیدا چونی
بی ما بر آن دلبر رعنا چونی
دا گفت مرا حاجت پرسیدن نیست
من خود برِ دلبرم، تو بی ما چونی؟».
صحّت این نقل منتفی نیست، اما در آثار عبدالقادر مراغی، یعنی جامع الالحان و مقاصد الالحان، چنین چیزی ندیدیم.
رباعی در سفینۀ علاء مرندی که در اواخر قرن هشتم کتابت شده، به نام «سلطان مغفور شاه شجاع» ثبت شده است (غزلهایی از حافظ، ۳۰۱).
..
چهار رباعی زیر را معینالدین یزدی به اسم شاه شجاه آورده است (مواهب الهی، ۱۰۵):
۶) و منها
یکچند طریق رهروان گیرم پیش
وز ناز و نعیم یاد نارَم کم و بیش
مردانه در این راه بپرّم کم و بیش
باشد که رسم به آرزوی دل خویش
۷) و منها
من بیخبرم، ولی خبیرم کردند
در مسند کبریا کبیرم کردند
المنة لله که در عالم قدس
از نقش وجود بینظیرم کردند
۸) و منها
ای کرده غمت غارت هوش دل ما
عشق تو شده خانه فروش دل ما
سرّی که مقرّبان از آن محرومند
عشق تو فرو گفته به گوش دل ما
۹) و منها
جان در طلب وصل تو شیدایی شد
دل در خم گیسوی تو سودایی شد
بسیار به جستوجوی تو گرد جهان
بیچاره دلم بگشت و هرجایی شد
توضیحات:
رباعی سوم در مرصاد العباد نجم رازی به نام خودِ مؤلف است (ص ۱۹۷) و از شاه شجاع نتواند بود.
خواند میر، رباعیات ۶، ۷، ۸ را نقل کرده (مآثر الملوک، ۱۳۹) و در نقل او، مصراع سوم رباعی ششم چنین است: مردانه در این راه بپویم پس و پیش.
رباعی ششم در ریاض الفردوس خانی (ص ۲۹۱) و رباعی نهم در تذکرۀ نفائس المآثر (ص ۲۶۵) هم به نام شاه شجاع است.
..
۱۰) این رباعی ملمّع را علاء قزوینی به شاه شجاع نسبت داده است (مناهج الطالبین، ۹۲۸):
ناشدتک یا نسیم بلّغ خبری
مهما سالت عنّی وقت السحر
چون میگذری سحر به گلبرگ طری
آهسته بگو: غم دل من نخوری؟
●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
خیامانه
پیدا چو گهر ز قطرۀ آب شدیم
وآنگاه نهان چو دُّرِ نایاب شدیم
بودیم به خواب در شبستانِ عدم
بیدار شدیم و باز در خواب شدیم.
#میرسیدعلیمشتاقاصفهانی
#مستاقاصفهانی
تذکرۀ نتایجالافکار؛ محمّد قدرتالله گوپاموی؛ با مقدّمه، تصحیح و تعلیقِ یوسف بیگ باباپور؛ مجمعالذخایر اسلامی؛ ۱۳۸۷: ۶۸۹.
/channel/tarikhfarhanghonariranzamin
▫️دربارۀ رباعیات خیام: دو پوشۀ شنیداری
دوست فاضل دکتر علی اکبر رضادوست، حجم سنگین فایلهای تصویری را مانع بزرگی برای دسترسی به گفتارهای این یکی دو روز که در کانال چهارخطی گذاشتهام، دانستهاند. به اشارت ایشان، یک گفتگو و یک گفتار تصویری را تبدیل به فایلهای صوتی کردهام که تقدیم حضور میشود.
گفتار اول. معرفی کتاب «رباعیات خیّام و خیامانههای پارسی»/ شهر کتاب
گفتار دوم. افسانۀ دو خیام/ خانۀ اندیشمندان علوم انسانی
●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
شاعر رباعیهای سرگردان
گفتگو با روزنامۀ شهرآرا چاپ مشهد در مورد خیام و کتاب «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی»
متن گفتگو را در پیوند زیر بخوانید:
https://shahraranews.ir/fa/publication/content/9155/324986
●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
دکترمصطفی حسینی عضوهیات علمی دانشگاه بوعلی همدان ومترجم کتاب" فیلسوف تودار ورباعیات خیام" ازپذیرش جهانی رباعیات حکیم عمرخیام می گویدکه دراین کتاب درقالب چندمقاله تشریح وتبیین شده است.
این کتاب با فصلهایی با عنوانهای «خیام در ایران»، «خیام در جهان عرب و ترکیه»، «خیام در هلند»، «خیام در روسیه و گرجستان»، «خیام در انگلستان عصر ویکتوریا»، «خیام در هندوستان» و «پایگاه اطلاعاتی بینالمللی خیام» عرضه شده است.
@Bookcitycc
ما وخیام نیشابوری
۲۸ اردیبهشت روزبزرگداشت خیام نیشابوری است که شهرتی عالمگیردارد.این روزفرصت خوبی است برای ارزیابی وبررسی کارنامه خیام پژوهی درسال گذشته ونگاهی به آثاری که دریک سال گذشته درباره زندگی وآثار واندیشه های خیام منتشرشده است.
در سال ۱۳۹۹از میان ۲۵ اثری که با شمارگان ۳۶۶۰۰ نسخه برای نخستین بار از خیام و دربارهی او منتشر شدهاند، ۱۵ اثر به رباعیات و ترجمهی رباعیات او با شمارگان ۲۹۲۰۰ نسخه اختصاص داشتهاند. ده اثر نیز به شرح حال و اندیشههای خیامی با شمارگان ۷۴۰۰ نسخه مرتبط بودند.
همچنین ۱۱ اثر با شمارگان ۱۳۴۲۵ نسخه در این سال از خیام و دربارهی او چاپ مجدد شدهاند که ۹ اثر با شمارگان ۱۲۳۵۰ نسخه به رباعیات و ۲ اثر با شمارگان ۱۰۷۵ نسخه به آرا و اندیشههای او اختصاص داشتند.
دواثرارزشمنددرباره خیام درسال گذشته منتشرشده است : کتاب"رباعیات خیام وخیامانه های پارسی" نوشته سیدعلی میرافضلی واثردیگرکتاب " فیلسوف تودارورباعیات بودار" که به اهتمام علی اصغرسیدغراب وترجمه مصطفی حسینی منتشرشده است.به مناسبت روزبزرگداشت خیام درباره این دوکتاب از سیدعلی میرافضلی ومصطفی حسینی میبینیم ومیشنویم.
@Bookcitycc
چند نکتۀ تکمیلی در باب مسئله/ مسله
(بخش دوم)
▫️جناب ابراهیم سماواتی: این حقیر میاندیشد: میشود که ساختار و شاکلهی یک قطعه شعر- و در اینجا «رباعی»- پوشیده یا اثر پذیرفته از گویشهای بومی باشد؛ ولی آنگاه که تنها واژهای از یک رباعی ، به آهنگ ِ جور شدنِ وزن و آهنگ؛ با کوکِ موسیقیِ یک لهجه ی ویژه، کاربرد پیداکند، می شود گفت:
الف- شاعر ؛ به دیده ی اغماض، به آن ناهموزنی، نگریسته و، یا
ب- جوری می خوانده که ناهموزن به گوش نمی رسیده و،
یا اینکه مصرع یادشده؛ در اصل، چیز دیگری بوده است.
و چنانچه، مصرع سوم ِ رباعی یادشده؛ بدینگونه باشد؛ هموزن میگردد: صد مسئله با جواب؛ عامیم هنوز.
▫️جناب محمد امین احمدپور: بنده گمان میکنم که به جای مسئله باید خواند: سؤله بر وزن شعله که در فرهنگهای عربی هم به معنای درخواست و مسئله است و حتی در قرآن البته بدون ة به کار رفته است: قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَی
امّا خود واژه در عربی مضبوط و به همان معنای خواسته و پرسش است.
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
▫️تذکری در مورد یادداشت بالا
دوست فاضل جناب علی شاپوران در مورد خطای وزنی در مصراع سوم رباعی دوم در یادداشت فوق این احتمال را مطرح کردند که کاتب (یا شاعر) کلمۀ «مسئله» را با تسکین سین به صورت «مسله» میخوانده و در این صورت، وزن مصراع «صد مسئله جواب داده، خامیم هنوز» ایرادی ندارد. ایشان مرقوم فرمودند: «این تلفظ همین امروز هم در یزد و اردستان هست. پایۀ واجشناختی آن، هم در تبدیل مسئله به «مسَله» و هم در تسکین سین (درواقع تبدیل هجای باز به هجای بسته) شناخته شدهاست و ممکن است جاهای دیگر هم رایج بودهباشد یا امروز رایج باشد».
..
از مخاطبان فاضل این کانال تقاضا دارم که اگر در این مورد نظری دارند، مرقوم بفرمایند.
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
منصور؛ نام دیگر عشق
جز گل به سرت چه بود؟ ای عشق بگو
جز خون به پرت چه بود؟ ای عشق بگو
منصور اگر نبود نام دگرت
نام دگرت چه بود؟ ای عشق بگو!
منصور اوجی
(۱۳۱۶ - ۱۴۰۰ ش)
..
منصور اوجی سهم زیادی در بالندگی شعر کوتاه در روزگار ما دارد؛ چه در قالب رباعی، چه در کوتهسرودههای نیمایی و چه در شعرهای سپید کوتاهش. او، یکی از آخرین بازماندگان نسل غولهای شعر امروز در دهۀ چهل و پنجاه بود و به دلیل شخصیت متعادلش، اغلب بزرگان هنر و ادبیات، احترام او را داشتند. کتاب رباعیات «مرغ سحر» او که در آستانۀ انقلاب ۵۷ منتشر شد، با همۀ حجم کمش (۴۰ رباعی)، مجموعهای پُرتیراژ و تأثیرگذار بود و احیای رباعی در دهۀ شصت، مدیون این کتاب است. او شعر کوتاه را در زمانهای جدی گرفت، که منظومههای بلند، نشانگر تعهد و حرفهای بودنِ شاعران بود.
با منصور اوجی، چهارم دی ماه ۹۸ در خانهاش دیدار کردم. عکس بالا یادگار آن دیدار است. از گنجشکهای درخت خانهاش گفت. حالا، درختی که شاخههایش پُر از گنجشک بود، پَر کشیده است.
●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
*نقدی بر کتاب «سرودههای رودکی»
در کتاب «سرودههای رودکی» به اهتمام آقای دکتر علی رواقی، در کنار نکات مثبتی که دارد و اهلتر از من بدان خواهند پرداخت، مواردی نیز وجود دارد که مرا به عنوان دوستدار شعر رودکی، و مخاطب چاپهای اشعار وی، به تأمل واداشت. بدون مقدمه و پرداختن به حواشی، به دو نمونه از اشکالات این کتاب که مربوط است به:
الف- عدم التزام به رعایت حقوق پژوهشگران دیگر در پیشینۀ تحقیق
ب- اعتبار رباعیات منسوب به رودکی
خواهم پرداخت.
الف)
در بخشی که جناب دکتر رواقی، به معرفی اشعار دیگران در دیوانهای چاپی رودکی پرداختهاند، اغلب، به پیشینۀ تحقیق توجهی نداشتهاند. در واقع، پیش از ایشان، دیگران زحمت بررسیِ بیشترِ انتساباتِ مشترک بین رودکی و دیگران را کشیده و معلوم کردهاند که ابیات این بخش، از رودکی نیست و متعلّق به شاعران دیگر است. پر واضح است، اگر کسی بخواهد، مجدداً به این امور بپردازد، حتی در قالب چاپ دیوان اشعار رودکی، شایسته نیست، زحمت محققان و پژوهشگران پیشین را نادیده انگارد.
1-به عنوان مثال، ایشان در ص 110 چاپ خویش، قسمتی از قصیدۀ قطران را ذکر کرده و گفتهاند این ابیات، از قطران است و دو بیت آن در چاپ اشعار رودکی به اهتمام دکتر نصرالله امامی، به نام رودکی نقل شده است.
در حالی که نگارندۀ این سطور، چند سال قبل (در مقالۀ: بررسی برخی مجموعههای شعری رودکی ...) هم به نسبت اشتباه این اشعار در چاپ امامی پرداخته و هم نسبت اشتباه برخی ابیات دیگر از این شعر را در چاپ جعفر شعار و مقالۀ جناب صادقی گوشزد کرده است.
2-در بخشی دیگر، دو بیت: هر که را با تو کار درگیرد ... را که جناب امامی به رودکی نسبت داده، از انوری خواندهاند. اما نسبت این دو بیت را هم نگارنده، در همان مقاله، تعیین کرده است و جناب رواقی به این نکته نیز اشارتی نداشتهاند.
3-یا در ص 107، بیت: ای هنرمند مکن عرض هنرهات برش ... را از قطران خواندهاند. در حالیکه نگارنده در مقالۀ چند سال قبل خود گفته:
«علی اشرف صادقی، در قسمت دیگری از مقالۀ خود (1372: 9) بیتی را از صفحۀ 88 ترجمان البلاغه چاپ ع. قویم در سال 1339 نقل کرده و گفته از رودکی است که در سایر منابع ضبط نشده است:
ای هنرمند مکن عرض هنرهات برش
پیش تازی فرسان هرزه خر لنگ متاز
همین بیت به وضوح در دیوان قطران، در قالب قصیدهای 29 بیتی که در مدح ابونصر محمد سروده شده ثبت شده است. ( قطران تبریزی، 1362: 181) شعار نیز بیت بالا را در جمع اشعار رودکی ثبت کرده است. (1390: 82) اما قادر رستم و امامی به درستی، از ذکر آن در جمع اشعار رودکی خودداری کردهاند».
4-ایشان در ص 110 و 113 دو بیت را با استناد به فرهنگ جهانگیری ذکر کرده و گفتهاند، بیت در اصل از فرخی است:
نگاری در کفم دادی که چون آواش بشنودم
برآن کس کان نگار از کف او گم شد نبخشودم
و نگارنده در همان مقالۀ چند سال پیش گفته:
«بی اعتباری فرهنگ جهانگیری در انتساب نادرست اشعار شاعران به رودکی، محدود به شعر قطران نمیشود؛ امامی دو بیت زیر را نیز به نقل از فرهنگ جهانگیری به رودکی منتسب کرده است:
نگاری در کفم دادی که چون آواش بشنودم ...
(امامی، 1387: 82)
... این بیت در میان ترجیعبند فرخی و در دیوان وی ثبت است (فرخی، 1378: 417). بیت دوم نیز که در کار امامی به شرح زیر است (1387: 85) ابتدا در گردآوردۀ نفیسی از اشعار رودکی درج گردیده (1341: 526) و پس از او در مجموعههای دیگر (شعار: 92) نیز وارد شده است:
گر همه نعمت یک روز به ما بخشد ...
این بیت نیز در دیوان فرخی دیده میشود که در خلال قصیدۀ 34 وی آمده است. (فرخی، 1378: 325) البته پیشتر، صاحب فرهنگ انجمنآرای ناصری نیز متذکر این موضوع و شکل صحیح بیت شده است. (هدایت، 1288: 12)».
این موارد اینچنینی را میتوانم بسیار بیش از این، برشمارم. اما همین اندازه، که بر لزوم توجه به پیشینۀ تحقیقات دیگران -حتی اگر تحقیقی بیارزش از نگارنده باشد- تأکید دارد، کفایت میکند.
ب)
در بخش رباعیات نیز، عدم توجه به تحقیقاتِ رباعیشناسی، مشهود است. چنان که نظر محققانِ رباعیشناس است، بیش از 80 درصد از رباعیات تا نیمۀ اول سدۀ ششم هجری، چهارقافیهای بوده است (صص 91-92 رباعیات خیام، میرافضلی).
در حالی که از 25 رباعی منسوب به رودکی در این چاپ، فقط 6 رباعی چهارقافیهای و مابقی، سه قافیه دارند.
به عنوان مثال، اولین رباعی درج شده به نام رودکی: در رهگذر باد چراغی که توراست ... در جنگ پاریس، مورخ 824ق-856ق، به نام اتابک سلغرشاه بن سعد آمده است (برگ 360).
یا رباعی: بی روی تو خورشید جهانسوز مباد ... که در اصل از اهلی ترشیزی است! (رک: کانال چهارخطی، تعلیقه بر چند رباعی اهلی ترشیزی).
بررسی صحت نسبت این اشعار به رودکی، بر عهدۀ استاد بوده، اما بیشتر اهتمام ایشان مصروف مباحث واژگانی است. لذا، این بخش از کتاب نیز، خالی از اشکال نیست.
*
/channel/gahnameyeadabi
دستنویسی از رباعیات خیام تقدیم میشود که آن را احتمالا محمودخان قاجار مشهور به صبای کاشانی در سال 1300ق حسب الفرموده شاهزاده سنجر میرزا تدوین و کتابت است.
در صفحه نخست این دستنویس، محمود مطالب جالب زیر را نوشته است:
«عصر دوشنبه دهم جمادی الاول است مطابق تخاقوی ایل هزرا و سیصد و سه هجری نبوی ص روز دوم ورود موکب مسعود منصور اعلیحضرت همایونی شاهنشاه ... به جاجرود من بنده امروز تازه رسیده و پس از آنکه کحل آستان ملایک پاسبان همایون را به دیده کشیدم فورا به زیارت حضرت دوستان استظهاری جناب صاحب الدوله که مخلصان را یار و احبا را در هر حالی خافظ و نگاهدار... شتافتم، دیدم با جناب حکمتمآب ... آقای شیخ الاطبای و ملجاء الاحبا از ترس برف در زیر کرسی خزیده و حرف از رباعیات حضرت خیام و پیاله و جام است که مقصود از می کدام است. من بنده بعد از صلوت و سلام، این رباعی حضورا عرض کرده و به یادگار ارادت خویش در این صفحه نگاشتم:
خیام سراسر همه می میگوید
راحت به جان ز جام می میجوید
گوید که شراب چارهء درد و غم است
گر راست اگر دروغ وی میگوید»
در زیر این مطلب شخص نامعلومی به خطی دیگر که این روایت را نپسندیده دو رباعی در پاسخ نگاشته است:
«آن کس که سخن ز جام می میگوید
با روی نگار و بانگ نی میگوید
در کلبهء تنگ و جای تاریک حکیم
خیام به کی گفته و کی میگوید
***
خیام اگر بادهپرستی گفتهست
مستانه یکی سرّ الستی گفتهست
در جام شراب روی جانان دیدهست
زانروی سخن ز روی مستی گفتهست»
@aaadab1397farhang
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
صدها رباعی ناسروده
ابوسعید ابوالخیر
تنها سه بیت از خود سروده است و بس!
▪️در میان «شاعرانِ بزرگی که صاحبِ دیوانهای مشهورند ولی هرگز شعر نگفتهاند» یعنی امثال خواجه عبدالله انصاری و حلاج (منظور دیوان فارسی اوست) و باباکوهی، ابوسعید در صدر قرار دارد. بوسعید دو رباعی و در حقیقت یک رباعی و نیم سروده است.
برای بسیاری از مردم، دشوار است پذیرفتن این حقیقت که ابوسعید جز یک رباعی و نیم، شعر دیگری نسروده باشد اما چه میتوان کرد که مؤلفان زندگینامهٔ او که از خاندان او و نزدیک عصر او بودهاند، همه تصریح دارند براینکه وی جز دو رباعی شعری دیگر نسروده است و معاصران و نزدیکان به عصر وی که به زندگینامهٔ او پرداختهاند و همهٔ فضایل او را از علم و کرامت یادآور شدهاند، اشارهای به شاعری او ندارند نه صاحب تاریخ نیشابور و نه سمعانی و نه رافعی هیچ کدام اشارهای در این باب نکردهاند تنها هُجویری از قدما شعری عربی را به نام او آورده که اتفاقاً از او نیست و ما در جای خود در باب آن شعر بحث کردهایم.
▪️پس چهگونه است که وی شعر ناگفته، در صدر شاعران زبان فارسی و در شمار محبوبترین گویندگان تاریخ ادب ما قرار دارد؟
هیچ تردیدی نیست که وی با همان یک رباعی و نیم نشان داده است که استعدادی شگرف در سرودن شعر داشته ولی عامل اصلی شهرت او به شاعری نه این استعداد شعر سرودن، بلکه، استعداد بسیار بسیار عجیبِ با شعر زیستن و در شعر نَفَس کشیدن است.
از همان سن پنجشش سالگی زندگی او با شعر آغاز میشود و آن رباعی «این عشق بلی عطای درویشان است» زمزمهٔ او میشود تا آخرین کلامش در بستر مرگ، به روایت رافعی، پس از گفتن الحمدلله این رباعی است:
آزادی و عشق چون به هم نامدراست
بنده شدم و نهادم از هرسو خواست
زین پس چونان که خواهدم دوست رواست
گفتار و خصومت از میانه برخاست
و پس از این چشم از جهان فرومیبندد و برای همیشه خاموش میشود.
▪️آن دو رباعی که بوسعید مسلماً آنها را سروده عبارتند از بیتی که در پاسخ رقعهٔ درویشی به نام حمزةالتُّراب نوشته و دیگری رباعی «جانا به زمین خابران خاری نیست»
اینک به عین تصریح محمد بن منور توجه کنید:
«روزی [حمزةالتّراب] به شیخ ما رقعهای نبشت، و بر سر رقعه، تواضع را، بنوشت که «ترابُ قَدَمِه» شیخ ما قدس الله روحهُ العَزیز، بر ظَهرِ [پشت] رقعه نوشت جواب آن این یک بیت و بدو فرستاد، بیت:
یک:
چون خاک شدی خاک تراخاک شدم
چون خاک تراخاک شدم پاک شدم
ادامه از محمد بن منور:
«جماعتی را گمان افتاد که بیتهایی که در میان سخن بر زفان مبارک شیخ ما میرفته است او گفته است و نه چنان است. در همه عمر او الّا این یک بیت که بر پشت رقعهٔ حمزه نوشت و این دو بیت که شیخ فرمود،
دو:
جانا به زمین خابران خاری نیست
کش با من و روزگار من کاری نیست
با لطف و نوازش جمال تو مرا
در دادن صدهزار جان عاری نیست
بیش از این، او، نگفته است. دیگر هرچه بر زفان او رفته است همه آن بوده است که از پیران خویش یاد داشته است.»
و زندگینامهنویس دیگر بوسعید که قبل از مؤلف اسرارالتوحید زیسته و نزدیکتر به عصر بوسعید است در دنبال داستانِ بوحمزةالتّراب و نامه و جواب شیخ، میگوید:
« پس [شیخ] روی به جمع کرد و گفت ما هرگز شعر نگفتهایم آنچ بر زبان ما رود گفتهٔ عزیزان بود و بیشتر از آن پیر ابلقسم بشر بود.»
▪️اجتهاد در مقابل این دو نصّ قدیمی، و از سوی دیگر، نبودن کوچکترین اشارهای به شاعری بوسعید در اسناد کهن زندگی او، از قبیل گفتار سمعانی و عبدالغافر و رافعی بسیار دشوار است؛ بهخصوص که کسی بخواهد مانند مرحوم استاد سعید نفیسی از تعبیر بیت گفتن، استفادهٔ شعر سرودن کند و معتقد شود که در تعبیر این مؤلفان هرجا آمده است که «شیخ این بیت گفت» یعنی این بیت را سرود با اینکه متون فارسی سرشار است از تعبیر بیت گفتن به معنی خواندن و قرائت کردن. به خصوص که مؤلف اسرارالتوحید فصلی را که اختصاص به این شعرها ذارد تحت عنوان «آنچه بر زفان شیخ رفته» آورده است و نه «آنچه سروده».
آنچه استاد سعید نفیسی تحت عنوان سخنان منظوم ابوسعید ابیالخیر چاپ و منتشر کرده است است، شعرهایی است که به لحاظ سبکشناسی و تحولات معنی و صورت در شعر فارسی نه تنها به ابوسعید که به چند قرن بعد از او نیز غیرقابل انتساب است.
محمدرضا شفیعی کدکنی
برای مطالعهٔ بیشتر رجوع کنید به:
اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید [ابوالخیر]، مقدمهٔ مصحّح، صفحات صدوپنج تا صدوپانزده
#ابوسعید_ابوالخیر