پَس عَدَم گَردَم عَدَم چون اَرغِنون...
هو
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ
وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً
كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
سلام على آل طه و يس
سلام على آل خيرِ النّبيين
سلامٌ على رَوضَةٍ حلّ فيها
امامٌ يُباهى به الملك و الدین
امام به حق شاه مطلق كه آمد
حريم درش قبله گاه سلاطين
شه كاخ عرفان، گل شاخ احسان
در درج امكان، مه برج تمكين
على بن موسى الرضا كز خدايش
رضا شد لقب چون رضا بودش آيين
ز فضل و شرف بينى او را جهانى
اگر نبودت تيره چشم جهان بين
پى عطر، روبند حوران جنّت
غبار درش را به گيسوى مشگين
اگر خواهى آرى به كف دامن او
برو دامن از هرچه جز اوست برچين
شیخ عبدالرحمن جامی
@yarekhaksar
هو
[مسعود بک بخارایی چشتی] در مرآت العارفین گوید با شیخ خود میرفتم گذار ما به سر منزل مجذوبی افتاد که هرچه پیش او میآمد به حسب نور شهود، "هذا ربّی" گفته، سجده مینمود، پس از سجده میگفت: اَللّهُمَّ اِنِّی اَعُوذُ بِکَ مِنْاَ نْاُشْرِکَ بِکَ شیئاً (از هر شریکی که برای تو قرار دهم، به تو پناه میبرم).
با خود گفتم ای عجب، قولش این و فعلش آن!
پیر روشنضمیر فرمود: انکار به حالش مکن که در این حالت از استغراق حال در آینهٔ وجود خلق به جز حق نمیبیند.
تذکره ریاض العارفین
رضا قلیخان هدایت
@yarekhaksar
پس از مدتهای طولانی انتظار وعلی رغم آماده بودن کتاب سرانجام کتاب علی، راز سر به مهر اثر محمدعلی امیرمعزی منتشر شد
کتاب به ترجمه محسن امینی و به همت نشر نگاه معاصر منتشر شده است.
این کتاب سومین کتاب محمدعلی امیرمعزی شیعه پژوه ایرانی الاصل ساکن پاریس است که بامجوز ارشاد در ایران منتشر می شود.
کتاب به قیمت 576000 تومان چاپ رسیده است
داخل مقبره سعدی
1927
اوایل دوره پهلوی
از یک آلبوم روسی
-
ضریح، اشعار روی دیوار، فرش یا قالی کنار تابلو و از همه مهمتر تصویر سعدی جالب توجه هستند.
@kheshtbekhesht
هو
به بارگاه سعدی
مرحبا محفل استاد بشر شیخ همام
که در اقلیم سخن پیشرُوان راست امام
هشت قرن است که خاک در این روضۀ پاک
نامۀ اهل ادب را شده مشکینه ختام
هشت قرن است که بنوشته فلک با خط زر
رقم عزت آن را به جبین ایام
زهره هر شب در "بستان" بگشاید که ملک
عطرآگین کند از نکهت آن طرۀ شام
زین "گلستان" به فلک هدیه برد باد سحر
تا کنند عرشنشینان سخن تازه مشام
در ره خانقهاش بوسه زند صبح و مسا
سالگان ره تحقیق به اخلاص تمام
بر در میکدۀ عشق نیاید چون وی
پیر دردیکشِ دریادلِ دریا آشام
آن که در خاک درِ خمکدۀ وحدت دید
رازهایی که نشد کشف به جمشید زجام
ای بسا شاعر لفّاظ که با جودت طبع
نشناسد به جهان هیچکس ازوی جز نام
لیک آوازۀ این شیخ قرون و اعصار
تا زمانست و مکانست نیابد انجام
اوست کاَنوار ازل دیده در آئینه صبح
اوست کاَسرار ابد خوانده به دیباچۀ شام
شهد جوشد زنئ خامۀ وی تا دم حشر
بس حلاوت که خدایش بنهاده به کلام
خوانده در مدرسه حکمت قرآن تعلیم
برده از مشرق انوار پیمبر الهام
عشق را گفته که بر مسند جان باش امیر
نفس را گفته که بر درگه تن باش غلام
عقل را گفته که دل بارگه جانانست
حیف سر منزل جانان که کند دیو مقام
عدل را گفته چراغیست فرا راه حیات
شود از پرتو آن کار دو عالم به نظام
شاه را گفته منه پای به نُه کرسی چرخ
پیش تقدیر مشو غرّه به زرینه حسام
باز را گفته که با صعوۀ مسکین مستیز
پیل را گفته که بر لانۀ موران مَخرام
به پدر گفته مزن بوسه به روی فرزند
اندر آنجا که بوَد چهرۀ زرد ایتام
تا جهانست برین روضۀ فرخنده درود
تا سپهر است برین قبلۀ عشّاق سلام
سعدیا دیده گشا حالت دنیا بنگر
ماجرای دل آوارۀ شیدا بنگر
بشریت شده دیوانۀ خودخواهی و آز
حال این خودکش دیوانۀ رسوا بنگر
به گمان تو بشر یک به یک اعضای هماند
اینک ای شیخ اجل این همه اعدا بنگر
ملتی غرقه بهخون گشت و ننالید کسی
وضع همدردی و غمخواری اعضا بنگر
ایکه در دیدۀ تو بود جهان خرم و شاد
اینک این صحنۀ خونریزی و یغما بنگر
آدمی را که به نزد تو مقامی است رفیع
لعبت فتنه و ویرانی و غوغا بنگر
دل وی مسخ شده صورت آن برجایَست
پسر آدم و دوشیزۀ حوا بنگر
راستی و شرف و دوستی و مهر و وفا
حرفهاییست که افتاده ز معنا بنگر
یک قدم دور تَرَک ملت همسایۀ خویش
غرقه در آتش که افتاد زمعنا بنگر
بدتر از ظلم هلاکو و زوال بغداد
حالت کشور آتشزدۀ ما بنگر
جایِ گل، مشهد خونین جوانان وطن
هر قدم پهلوی هم، در دل صحرا بنگر
شهرها سوخته در آتش بیداد و ستم
دود آن سر زده در گنبد خضرا بنگر
ناز پرورد حیا مظهر ناموس و عفاف
دختر غرقه بهخون چون گل حمرا بنگر
طرفه کاریست که آن تشنه به خون مردم
بر سر صلح هنوزست به دعوا بنگر
روح انسانی وی رفته نگونسار به چاه
عَلَم نخوت وی فوق ثریا بنگر
بیخدا، خانه خدا شد به دیار اسلام
غفلت مومن و ترسیدن بیجا بنگر
شِکوه از دشمن خونخوار ندارد سودی
وضع سرمازدهی سرد احبّا بنگر
پرچم سرخ گر امروز در اینجاست بلند
حاش لله تامل کن و فردا بنگر
سعدیا روضه مینوی تو به دام خرم
تا بلند است و بهپا این فلک مینافام
در شب تیرۀ غم، شکر که غمخواری هست
بسته شد گر درِ اغیار، درِ یاری هست
در "گلستان" سحرم مرغ چمن داد نوید
گفت مَشکن دل ماتمزده، دلداری هست
"بوستان" را بگشا کز ره دور آمدهام
جای گل هدیۀ من، دامن پر خاری هست
نغمۀ بلبل اگر نیست مرا مونس راه
نالهای چند زمرغان گرفتاری هست
تحفۀ شاعر آواره درین بزم وفا
خونِ دل، داغِ جگر، چشمِ گهرباری هست
از سر تربت آتشنفسان میآیم
گر به غمنامۀ من گرمیِ گفتاری هست
مگر از مشهد گلگونکفنان بگذشتم
که به هر حرف من از خونِ دل آثاری هست
گر چه از مصر سخن، خیل عزیزان رفتند
مرحبا یوسف ما را که خریداری هست
اندرین دشت که گم کرده بشر راهش را
شکر کر دور صدای دل بیداری هست
غزنه گر سوخت سنایی کند آواز بلند
سوخت گر شهر هری خواجهی انصاری هست
از گلستان نشود نغمۀ سعدی خاموش
تا به پهنای فلک ثابت و سیّاری هست
شرق را هست به تاریخ بشر مایهی ناز
تا در آن مولوی و حافظ و عطّاری هست
مُلک دلهاست ز خسرونه ز کیخسرو جم
یکدم از روزَن دل بین، اگر انکاری هست
در شب تیرۀ ما کوکب اقبال هنوز
میکند جلوه که آیینه و دیداری هست
جز تباهی نبود قسمت انسان هرگز
تا سرِ رشته در انگشت تبهکاری هست
بشر و یک نفس آرام، محال است محال
تا به کاشانۀ وی اژدر خونخواری هست
نازم آن برهنه پا را که به دشمن فهماند
ملت بتشکنی در دل کُهساری هست
گردن شیر بود قدرت زنجیر شکن
بهر تسلیم به هر جا خر و افساری هست
میتوان کرد چو من ناله خونبار کسی
که چو سعدی مژهاش ابر گهرباری هست
سعدیا! تو پدری، راهشناسی، شیخی
بوسهگاهِ دل و جان روضۀ تو باد مدام
شادروان استاد خلیلالله خلیلی
ادیب، شاعرپارسیگوی، تاجیکتبار و متولد کابل
@yarekhaksar
هو
محبوب آینه ذات محب است، یعنی از آن جهتی که اقتضا میکند دوستش بدارد، زیرا او در آن آینه (محبوب) خود را و برخی از زیباییهای خود را به تبع آن جستجو کرده و مشاهده میکند و محبِ عاشقِ آینه کمالِ جمالِ محبوب و محل نفوذ و جاری شدن احکام سلطنت اوست، و این حکم در هر محب و محبوب و عاشق و معشوقى -بدون استثنا- جاری و ساری است، و شان حق تعالی با خلقش بدین گونه است. پس ما از جهت حقایق و ماهیاتمان -که عبارت از صور معلومیت ثابت ما در علم حق تعالی در ازل است- آینههایی برای وجود مطلق ذاتی او هستیم و آن حضرت آینهای مر حالات فراوان و بیشمار ما راست، بنابراین ما ادراکی جز بعض ما نسبت به بعض دیگر نداریم -ولی در حق- و ما از خودمان بهواسطه او آنچه را که در او جستجو کرده و مشاهده میکنیم دوست میداریم و آنها هم جز صفات و حالات نیستند و او در ما خودش را -از آن جهت که دیدنش مر خودش را در آینهای که از وجهی مغایر او و مخالف دیدنش مر خودش را در خودش و برای خودش است- دوست میدارد، بلکه آنجا اصلا نه دیدن است و نه شمار و تعدد، زیرا آینه مغایر و ناجور -از آن جهت که محل جلوه مقید بدان است- در هر چه که در آن نقش شود حکمی را آشکار میسازد که زمان دیدن شیء مر خودش را در خودش و برای خودش متعین نبوده است.
نفحات الهيه
صدرالدین قونوی
ترجمه استاد محمد خواجوی
@yarekhaksar
عرض تسلیت به خاندان ذکاوتی قراگزلو،فقدان استاد بزرگ و دانشمند ارزشمند،صدمه ای به فرهنگ ایران عزیز خواهد بود
رضوان الله علیه
@KetabTasavof
هو
چون دل ذاکر شود هر چه غیر حق تعالی باشد، فراموش کند و باشد که در ذکر غایب شود، همچنان کسی که خفته باشد از غایت انس و حلاوت ذکر.
عوارف المعارف
شهاب الدین سهروردی
@yarekhaksar
هو
و گفت: درویش آن است که بدو نرسد مگر هم بدو. و به خودیِ خود راه نیست.
شیخ ابوسعید ابوالخیر
@yarekhaksar
🍃🌸🍃
خُجَسته بادَت نوروز و عیدِ روزهگُشای!
به کام و عِزَّت و نِعمَت هِزار سال بپای!🤲
@talar_ayne
هو
ساقیا عید صیام آمد و نوروز رسید
سبزه از هر طرفی چون خط معشوق دمید
میکند بلبل شوریده حکایت به چمن
انتظاری که به وصل گل سیراب کشید
کی گشاید به چمن از طربی عید دلش
همچو من هر که بود از رخ دلدار بعید
گو غنیمت شمر امروز که بس ارزان است
هر که سودای بتی را به دو عالم بخرید
اشک من در هوس خاک کف پای حبیب
سالها رفت در آن کوی و به گردش نرسید
روح را گشت میسر شرف پابوسش
دل اگر دولت وصل تو به جان میطلبید
در ره عشق تو صوفی شده سرگردان آه
نیست این بادیه را هیچ کرانی چو بدید
صوفی محمد هروی
@yarekhaksar
هو
وداع سیّدالسّاجدین امام زینالعابدین علیهالسّلام با ماه مبارک رمضان
فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَیْنَا وَ غَمَّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ
اینک با او وداع مى کنیم، همانند وداع با عزیزى که فراقش بر ما گران است و رفتنش ما را غمگین و گرفتار وحشت تنهایى کند، عزیزى که او را بر ما پیمانى است که باید نگه داریم.
وَ الْحُرْمَهُ الْمَرْعِیَّهُ وَ الْحَقُّ الْمَقْضِیُّ فَنَحْنُ قَائِلُونَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ
و حرمتى که باید رعایت کنیم و حقى که باید ادا نماییم. پس اکنون مىگوییم: بدرود اى بزرگترین ماه خداوند و اى عید اولیاى خدا.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ السَّاعَاتِ
بدرود اى گرامىترین اوقاتى که ما را مصاحب و یار بودى، اى بهترین ماه در همه روزها و ساعتها.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ الْآمَالُ وَ نُشِرَتْ فِیهِ الْأَعْمَالُ
بدرود اى ماه دست یافتن به آرزوها، اى ماه سرشار از اعمال شایسته بندگان خداوند.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ قَرِینٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ
بدرود اى یار و قرینى که چون باشى، قَدرت بس جلیل است و چون رخت بر بندى، فراقت رنج افزا شود. اى مایه امید ما که دوریت براى ما بس دردناک است.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ أَلِیفٍ آنَسَ مُقْبِلاً فَسَرَّ وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِیاً فَمَضَ
بدرود اى همدم ما که چون بیایى، شادمانى و آرامش بر دل ما آرى و چون بروى، رفتنت وحشتخیز است و تألم افزاى.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ قَلَّتْ فِیهِ الذُّنُوبُ
بدرود اى همسایهاى که تا با ما بودى، دلهاى ما را رقّت بود و گناهان ما را نقصان.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ نَاصِرٍ أَعَانَ عَلَى الشَّیْطَانِ وَ صَاحِبٍ سَهَّلَ سُبُلَ الْإِحْسَانِ
بدرود اى یاریگرِ ما که در برابر شیطان یاریمان دادى و اى مصاحبى که راههاى نیکى و فضیلت را پیش پاى ما هموار ساختى.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا أَکْثَرَ عُتَقَاءَ اللَّهِ فِیکَ وَ مَا أَسْعَدَ مَنْ رَعَى حُرْمَتَکَ بِکَ
بدرود که آزاد شدگان از عذاب خداوند، در تو چه بسیارند، و چه نیکبخت است آن که حرمت تو نگه داشت.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَمْحَاکَ لِلذُّنُوبِ وَ أَسْتَرَکَ لِأَنْوَاعِ الْعُیُوبِ
بدرود که چه بسا گناهان که از نامه عمل ما زدودى و چه بسا عیبها که پوشیده داشتى.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَطْوَلَکَ عَلَى الْمُجْرِمِینَ وَ أَهْیَبَکَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ
بدورد که درنگ تو براى گنه کاران چه به درازا کشید و هیبت تو در دل مؤمنان چه بسیار بود.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ لاَ تُنَافِسُهُ الْأَیَّامُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ هُوَ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلاَمٌ
بدرود اى ماهى که هیچ ماه دیگر را توان همسرى با تو نیست. بدرود اى ماهى که تا تو بودى، امن و سلامت بود.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ غَیْرَ کَرِیهِ الْمُصَاحَبَهِ وَ لاَ ذَمِیمِ الْمُلاَبَسَهِ
بدرود اى آن که نه در مصاحبت تو کراهت بود و نه در معاشرتت ناپسندى.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ کَمَا وَفَدْتَ عَلَیْنَا بِالْبَرَکَاتِ وَ غَسَلْتَ عَنَّا دَنَسَ الْخَطِیئَاتِ
بدرود که سرشار از برکات بر ما در آمدى و ما را از آلودگىهاى گناه شُست و شو دادى.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ غَیْرَ مُوَدَّعٍ بَرَماً وَ لاَ مَتْرُوکٍ صِیَامُهُ سَأَماً
بدرود که به هنگام وداع از تو نه غبارى به دل داریم و نه از روزهات ملالتى در خاطر.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ وَ مَحْزُونٍ عَلَیْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ
بدرود که هنوز فرا نرسیده، از آمدنت شادمان بودیم و هنوز رَخت بر نبسته، از رفتنت اندوهناک.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ کَمْ مِنْ سُوءٍ صُرِفَ بِکَ عَنَّا وَ کَمْ مِنْ خَیْرٍ أُفِیضَ بِکَ عَلَیْنَا
بدرود که چه بدیها که با آمدنت از ما دور شد و چه خیرات که ما را نصیب آمد.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَى لَیْلَهِ الْقَدْرِ الَّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
بدرود تو را و آن شب قدر تو را که از هزار ماه بهتر است.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَیْکَ وَ أَشَدَّ شَوْقَنَا غَداً إِلَیْکَ
بدرود که دیروز که در میان ما بودى آزمند ماندنت بودیم و فردا که از میان ما خواهى رفت آتش اشتیاق در دل ما شعله خواهد کشید.
@yarekhaksar
هو
گر بنویسم طاعت خـود بـر نـانی
وآن نان بنهم پیش سگی بر خوانی
وآن سگ بـــاشد گرسنهی بریانی
از ننگ بر آن نان ننهد دندانی
لاادری
@yarekhaksar
🔸مرقد مطهّر حکیم عارف ملاّ محمد حسن دهکردی (سکوتعلی شاه) از شاگردان حاج ملاّ هادی سبزواری که اکنون در سالن ساختمانی در شهرکرد قرار دارد.
🔹شنیدم مرحوم مبرور میرزا علی مشفقی اصفهانی المشتهر بالمعلّم را - طاب ثراه - به عصر 17/ اردیبهشت/ 1351 خورشیدی که شنیدم مرحوم مبرور آقا شیخ یوسف دهکردی فرزند برومند آن بزرگ (سکوت) را - که داماد آقا سیّد ابوالقاسم دهکردی صاحب الوسیلة میبود - که: جناب آخوند سکوت به بازگشت از سفر قبله به شیراز رسید و به محضر رحمتعلی شاه شد، مباحثه را، ولکن به همان ساعت ربوده گشت، و اربعینی برآورد، و به دهکرد بازآمد. و مردمان طاق ببستند استقبال را، و چون سر روزی برآمد به مسجد بردندش که امامت کند، ولیکن او به همان رکعت نخستین از محراب بگریخت، و به مغارهای در کوه شد، و بگفتند که دیوانه گشته است! و شهرت دادندش به کوهی.
أقول: وما عرفوا أنّه إنّما خالطهم أمر عظیم.
او را است:
تا که از هستیّ خود بگذشتهایم
بـر فـراز لامکـان پـا هشـتـهایـم
ما ز خـود رسـته به حق پیوسـتهایم
زان که مهر از دو جهان بگسستهایم
تحریر ثانی تاریخ حکما و عرفا، استاد صدوقی سها ص 191.
@bazmeghodsian
هو
ز اولیای حق یکی فرزانهای
از مِی اسرار حق مستانهای
بس که مشتاقِ رخ عشاق بود
نزد عشاقش لقب مشتاق بود
روز و شب بودیم خوش با یکدگر
گه جلیس خانه، گاهی در سفر
گرچه میبودم منش اندر سبیل
بر طريق سالكان حق دليل
لیک میبودیم با هم همقدم
در مسالک راه پیما بیش و کم
مقتدای مرشدان راه ما
بُد چو سید نعمت الله شاه ما
وآن گرامی پادشاه شد نشان
بود در ماهان کرمانش مکان
جذبه شوقش از سوی اصفهان
برد سوی خویش ما را کشکشان
چون طواف مرقدش دریافتیم
فيضها زان بیحد و مریافتیم
نرم نرمک سوی کرمان آمدیم
مِی پرست و بادهخواهان آمدیم
چونکه در آن شهرِمان مأوای شد
شهریان را شورشی برپای شد
واعظی بودش در آن کشور تمام
اهل ظاهر را در آن کشور امام
بانگ زد هر سوی با یاران خویش
کای گروه مؤمنان خوب کیش
اهل باطن رخنه در دین کردهاند
در بدع تجدید آئین کردهاند
چون ضرورت هست در دین اجتهاد
قلع ایشان باید از تیغ جهاد
چون بلا نوبت زن مشتاق شد
در ولایت از حریفان طاق شد
واعظ بی دینِ غدّارِ شقی
كان بهظاهر داشت خود را متقی
سوی مسجد رفت با اصحاب خویش
جمع کرد از هر طرف احباب خویش
گفت اینک هست وقت اجتهاد
تیغ می باید کشیدن در جهاد
قتل این درویش و یارانش کنید
تیغ بر کف سنگبارانش کنید
اشعار نورعلیشاه در بیان شهادت مشتاقعلیشاه
@yarekhaksar
🔸ای شهنشاه خراسان
🎶 بازخوانی تصنیف عبدالقادر مراغهای (موسیقیدان قرن نهم هجری) درباره امام رضا(ع)
با صدای همایون شجریان
و تنظیم محمدرضا درویشی
در دستگاه سهگاه
(آلبوم شوقنامه)
🎼ای شهنشاه خراسان یا امام! ابن الهمام!
سر فدای خاک راهت شاه علی موسی الرضا!
یا علی میر میدان بلی بلی بلی دوست
یا علی شیر یزدان بلی بلی بلی دوست
ای شه جود و سخاوت لطف و خلق و مرحمت
شهسوار و میر میدان غازی روز وغا
یا علی میر میدان بلی بلی بلی دوست
یا علی شیر یزدان بلی بلی بلی دوست
@taqriraat
اخیرا ترجمه فارسی کتاب «علی راز سر به مهر (سیمای نخستین امام در معنویت شیعی)»
از محمدعلی امیرمعزی، استاد شیعه شناسی دانشگاه سوربن و نماینده برجسته تفکر باطنیگرایانه شیعه منتشر شده است. به ضمیمه متن انگلیسی کتاب به همراه پادکست کوتاهی به زبان فارسی (برگرفته از هوش مصنوعی) در مورد کتاب دستیاب است.
📌 @Sohrabifar_Vahid
برخیز تا به عهد اَمانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته به خدمت قَضا کنیم
مناجات با صدای سیدجواد ذبیحی
شاعر سعدی علیه الرحمه
@yarekhaksar
به مناسبت اول اردیبهشت؛ روز سعدی
دکتر محمدجعفر محلاتی
شعر پارسی چکیدهی منظوم عالیترین جاودانه خردهای تمدن ایرانی در ساحت میراث کهن این تمدن همچنان صدرنشین است. در این شاهنشین، جایگاه سعدی، شاعر پارسیگوی، بیهمتا و جاودانه است. هشت قرن پس از سعدی، هنوز، هیچ شاعر فارسیگویی در همهی فرهنگهای آسیایی از بنگلادش گرفته تا ترکیه نتوانسته بهاندازهی سعدی در حافظهی ادبی و تربیتی این قاره بنشیند. به همین دلیل اول اردیبهشتماه، روز بزرگداشت سعدی درحقیقت روز بزرگداشت زیباترین و دلنشینترین میراث تمدن ایرانی ـ یعنی روز بزرگداشت شعر و ادب فارسی ـ بلکه روز بزرگداشت انسانیت است...
غرض از مقدمه فوق صرفاً یادآوری ضرورت بزرگداشت سعدی و حکمت تمدنگستر سعدی نیست، بلکه بهانهی یادآوری و بزرگداشت یکی از فاخرترین شعرای معاصر افغانستان یعنی شادروان خلیلالله خلیلی است که اکنون نزدیک به چهار دهه است که روی در نقاب خاک کشیده و بهسوی فردوس پرواز کرده است.
ادامه مطلب:
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-36391
@yarekhaksar
«وقت عارف چون روزگار بهار است: رعد میغرّد و ابر میبارد و برق میسوزد و باد میوزد و شکوفه میشکفد و مرغان بانگ میکنند. حال عارف همچنین است: به چشم میگرید و به لب میخندد و به دل میسوزد و به سر مینازد و نام دوست میگوید و بر درِ او میگردد.»
ابوبکر شبلی؛
تذکرةالاولیاء، تصحیح شفیعی کدکنی، ص۶۸۳
(توضیح مصحح: شاید «بِسِرّ مینازد» قابل توجیهتر باشد، یعنی قلباً احساس شادمانی و سرور میکند.)
خروشیدن چون رعد، باریدن چون باران، سوختن چون برق، وزیدن چون باد، شکفتن چون شکوفه، و تکرار نام دوست چون پرنده.
.
هو
هر که آخرت خواهد باید که دنیا را بِهِل کند، و هر که خدای خواهد باید که آخرت را، پس دنیا را به خاطر آخرت و آخرت را به خاطر خدا رها باید کرد...
و گر این کار به اتمام برد هر چه غم و اندوه است از دل وی برود و آشوب از جانش رخت بربندد، و راحت و خوشوقتی و انس الهی بدو بازگردد.
فتوح الغیب
عبد القادر گیلانی
ترجمه امیرحسین الهیاری
@yarekhaksar
هو
چون درویش اهل حد فنا در خدا شد، جزو جزو همه موی اندام وی ریخته شد. زهی مقام حیرت درویش که در حیرت بماند. قال علیه السلام: التحابب اذا قرن کشف له اثر (محبت دو جانبه وقتی نزدیک شود اثرش فاش شود)، یعنی نمک را در آب اندازند جمله آب شود اثر نمک نماند؛ اکنون تو نمانی عشق ماند. تو ندانی عشق داند.
دریای کهن چو برزند موجی نو
موجش خوانند و در حقیقت دریا است
و در این جمله جانها گم شود، گفت و گو و جست و جوی نماند؛ کما قال عليه السلام: من عرف الله كل لسانه، چنانچه شیخ سعدی میگوید:
چو بلبل روی گل بیند زبانش در نوا آید
مرا از دیدن رویت فرو بسته است گویایی
رساله وجود العاشقین، سیدمحمد گیسودراز
از کتاب کوی طریقت، به کوشش سعید رحیمیان
@yarekhaksar
هو
حق سبحانه و تعالی از حیثیت اسم الظاهر در مجموع مظاهر ظاهر است، اما به حسب اسم الباطن مختفی است از فهوم عموم، مگر از ادراک کاملی که عالم را مظهر حضرت او بیند، و در هر مظهری مظهر مشاهده نماید، و این رؤیت به حسب ظهور تجلی است نه به حسب حقیقت، زیرا که ادراک ذات ممکن نیست.
و نزد اهل الله رؤیت الله تعالی در مرتبه احدیت ممنوع است، بلکه ادراک جميع تجلیات حق به طریق تفصیل ممکن نیست و مظاهر اسماء الهیه مفصلاً غیر متناهیهاند، اگر چه به حسب امهات متناهی است.
عقول عقلاء عالم از ادراک ذاتش عاجز و قاصراند، كما قال الله تعالى: لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (چشمها او را درنمىيابند و اوست كه ديدگان را درمیيابد و او لطيف آگاه است)
دیده باید که نور او بیند
دیده آنجا چو نیست چون بیند
مجمع الرسال شاه نعمت الله ولی
به تصحیح دکتر علیمحمد صابری
@yarekhaksar
هو
ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم
کسی چه داند آن بد ز من، که من دانم
ای عزیز اگر دینداری آنست که صحابه و تابعین داشتند و مسلمانی آنکه در قرن اول اسلام ورزیدند، جای آنست که گبران و مغان از تردامی ما ننگ دارند...
اگر اظلال اهل ضلال، کافر را به گمراهی کشید عجب نیست، عجبتر آنست که تنبیه هدايت "ما غَرّك بربّك الكريم" نفس کافر ما را نگداخت و اعتماد "وَ ان ربّك لذو مغفرة للنّاس على ظلمهم" خاک اصرار ادبار بر فرق روزگار ما بریخت و بی خوف لوم لايمان و امید کرم اکرم کریمان، شور و شغب جرات و جسارت را در نهاد ما انگیخت، ولی منّت جناب کبریای بصیر کریم غفور را که قبایح احوال و فضایح اعمال بندگان جانی را میبیند و میداند و به ذیل عفو و احسان میپوشاند و بهاین همه بیوفایی هر سحرگاه همه را به درگاه لطف و کرم میخواند.
مکتوبات میرسیدعلی همدانی
@yarekhaksar
هو
هنگام گل و عید صیامست امروز
بیبادهی پخته کار خامست امروز
ای محتسب! از باده مکن منع مرا
هشیار درین وقت کدامست امروز؟
خواجوی کرمانی
@yarekhaksar
هو
و تو در حجابِ تویی؛ اگر تو از تویی بیرون آیی، محضِ قِدَم بینی. هر که لالهی رخسارِ قِدَم در لالهزارِ روی او [در مقام التباس] نبیند از عشق بیگانه است، و هر که چنین سخن نداند، نزدِ عاقلانِ عشق دیوانه است...
و عشق در توحید مقامِ کفر است، چرا که در عشق دویی است، و اگر او در توحید یکتاست، عشق بر کیست؟
عبهرالعاشقین
شیخ روزبهان بقلی شیرازی
@yarekhaksar
هو
[شیخ عبدالله بَلْیانی گفت:] خدایدان باشيد! و اگر خدایدان نهايد، خوددان نیز مباشيد! از برای آن که چون خوددان نباشيد خدایدان باشيد!
پس فرمود که از اين بهتر بگويم:
خدایبين باشيد! و اگر خدایبين نباشید خودبين مباشيد! از برای آن که اگر خودبين نباشيد خدایبين باشيد.
پس فرمود که از اين بهتر بگويم:
خدای باشيد! و اگر خدای نباشيد، خود مباشيد! که اگر خود نباشيد، خدای باشيد.
نفحات الانس
شیخ عبدالرحمن جامی
تصویر: بقعه شیخ عبدالله بلیانی در نزدیکی کازرون
@yarekhaksar
هو
ای عزیز من! مرگ چون بیاید، تورا با خود هیچ چیزی نیاورد، و به تو هیچ ندهد، از تو خواهد و از تو ستاند. هر جان که در روزگار دراز به جمال ذکر منوّر شده باشد و از آفات علایق مخلص شده بوَد، چون طبل باز «اِرجعی» فرو کوبند، و به دست مَلکالموت درِ قفس برکشند، او مرغ شده است، پر و بال بزند و به افق غیب فرو شود و خلاص از زندان و قفس غنیمت شمرد. اما هر جان که او اسیر شهوات و بسته آمال و اَمانی و بندهی حبّ الدنيا بوَد، او خر لنگ است نه مرغ پرواز. و بدانگه چهار دیوار اصطبل بر بهیمه افتد، او نه مرغ شود و نه پر یابد.
ای عزیز من! این مرغ جان عجب مرغی است، او را بی پر آوردهاند، پر و بال در دام ذکر و حضور خواهد یافت. چون به قوادم و خوافی مستظهر گشت، به قفس متبرّم شود و خلاص را مغتنم شود، چنان که در خبر است: الْمَوْتُ غَنِيمَةٌ لِكُلِ مُؤْمِنٍ.
نامههای احمد غزالی
@yarekhaksar
ای که در حضرت او یافتهای بار ببر
عرضه بندگی بیسروسامانی چند
کای شه کشور حسن و ملک مُلک وجود
منتظر بر سر راهند غلامانی چند
میخانه عشق
شعر: ملا هادی سبزواری
آواز: شهرام ناظری
@yarekhaksar
هو
۲۶ رمضان سالروز شهادت میرزا محمد تربتی (مشتاقعلیشاه)
چون هجوم برسر مشتاقعلی کردند و خنجر و رمد بر سر و سینه او میزدند، تا قوت گفتار داشت متوسل به حضرت ولایت کلیّه گردید به نام مبارک متذکر گردیده یا علی یا علی میگفته؛ مسلمی مؤمن سنگی محکم بر مغزش کوفت که ای کافر هنوز هم به قاعده صوفیه یاعلی میگویی؟!
اصول الفصول في حصول الوصول
رضاقلی خان هدایت
@yarekhaksar