برای ارتباط با مدیر کانال و ارایه انتقادات و نظرات خویش از ایدی زیر استفاده فرمایید. https://t.me/erahimifar
🔷 پست ترین حالت حاکمان: مدح و ثنا شنیدن!
(برخورد قاطع امیر المؤمنین علیه السلام با ثناگویی ایشان)
#حکومت_علوی #حکومت_اسلامی
🔸 مقام و منزلت امام معصوم، به خصوص امیر المؤمنین علیه السلام، والاتر از حد تصور و بیان بوده و حقّ ولایت گسترده اش، که تمام بندگان را به تعظیم واداشته، به هیچ صورت قابل ادا کردن نیست. با این وجود، وقتی حضرت امیر المؤمنین علیه السلام به عنوان یک زمامدار جامعه در جایگاه حکومتی قرار می گیرد، به گونه ای خود را همسطح با مردم قرار می دهد که نمی توان میان بالادست و زیردست تفاوتی مشاهده کرد!
🔸در خطبه ی بسیار جالب و مهمی از امیر المؤمنین علیه السلام در مورد حقوق متقابل امام و مردم روایت شده، آمده است که پس از درخواست همکاری مردم در مسیر حق، فردی از میان مردم برخواست و پاسخ داد:
«شما امیر ما هستی و ما رعیّتت؛ با تو بود که خداوند عزّوجلّ ما را از ذلّت بیرون کرده و با عزّت توست که زنجیر [بیچارگی] را از گردن ما گشوده است. پس هرچه می خواهی اختیار نموده و دستور بده، که تو گوینده ای راست و فرمانروایی مسلّط هستی، و در هیچ کار سرپیچی از دستورت را روا نمی دانیم و هیچ علمی را با علمت همسان نمی سازیم».
✔️پس امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
«هرگاه کسی عظمت خداوند در قلبش جای گرفت، هر آنچه غیر خدا در نظرش کوچک خواهد آمد...
و به درستیکه از پست ترین حالات حاکمان اینست که در مورد آنان تصور تکبر و فخر فروشی شود؛ و من خوش نمی دارم که شما گمان کنید مدح و ثناء شنیدن را دوست دارم؛ و به حمد الهی چنین نیستم...
پس مرا با ستایش های زیبا، مدح نکنید تا از مسئولیت حقوق و وظایفی که بر گردنم هست و هنوز انجام آن تمام نشده، خارج شوم...
و با من، آنگونه که با جبّاران و متکبران صحبت می شود، سخن مگویید؛ و همچون ملاحظه کردن از تندخویان، با من ملاحظه ای نداشته باشید؛ و با تعارف و تظاهر با من رفتار نکنید؛ و به من گمان نبرید که اگر حقّی به من گفته شود بر من سنگین خواهد آمد...پس هیچ گفتار حقّ و مشورت راستینی را از من دریغ مدارید، چه اینکه من هم تا خداوند کفایتم نکند به خودی خود ممکنست گرفتار خطا شوم؛ پس همگی ما تنها بندگانی مملوک خداوند هستیم...».
#مقایسه_کنید
(روضه کافی ۸/ ۳۵۵؛ نهج البلاغه خطبه ۲۰۷)
t.me/diplomatic313
هزار سال بدبختی
▪️اشعری بودن در تاریخ اجتماعی و فرهنگی ما بیشترین تأثیر را داشته است، تا حدی که میتوان گفت تمام بدبختیها و عقبماندگیهای ما ایرانیان عموماً و مسلمانان – خصوصاً از شکست حملهٔ مغول تا امپریالیسم بینالمللی و غارتهای بینهایتش، این مجموعهٔ هزار سال بدبختی – بدون شک محصولِ اشعری بودن است.
در حقیقت اشعریت تاریخی دوران مشخصی دارد که در برابرش اعتزال تاریخی وجود دارد.
ایدئولوژی جامعه اتوماتیکوار تقسیم میشود به یک وجهِ غالبِ در حال گسترش (اشعریت) و یک ایدئولوژی مغلوبِ در حالِ کاهش (اعتزال). مرکز منازعات آنها همین دورهٔ تاریخی است.
تهماندهٔ این منازعات با حملهٔ مغول رسماً و عملاً از بین میرود و چیزی به نام اشعری و اعتزالی دیگر در تاریخ نمیبینیم.
وقتی میگوییم اشعری مراد تمام جنبههای فکری ماست. بنابراین، وقتی در این مورد صحبت میکنیم باید بدانیم که در صحبتهای عادی و گفتههای بیاختیار ما بقایای اشعریت هست. در حالی که بسیاری نمیدانیم ابوالحسن اشعری که بود.
در مرکز اعتزال، انسان (خرد انسانی و ارادهٔ انسانی) نقش دارد. در اشعریت تمام اینها منفی است یعنی هرچه هست خداست. معتزله در حالی که مسلمان تمامعیار هستند و هرآنچه بر پیامبر وحی شده قبول دارند معتقد به آزادیِ ارادهٔ انسانی نیز هستند.
معتزلی میگوید من میخواهم غذای الاهیات را در ظرف عقل مصرف کنم و آن دیگری ظرفش را از الاهیات درست میکند و غذایش را از عقل. این چیزی است که ما را از اروپا جدا میکند. اروپاییها غذای الاهیات را در ظرف عقل میریزند و ما برعکس.
در آستانهٔ مشروطیت اندکی میخواستیم به ایدئولوژی اشعریت حمله کنیم اما هنوز بقایای آن باقی است. یعنی حدود ۹۰۰ یا ۸۰۰ سال است که ما دیگر چیزی تحت عنوان معتزله نداریم.
از دورهٔ مغول به بعد رسماً کسی را با عنوان اشعری و معتزلی نداریم که بخواهند با هم جنگ کنند اما همیشه این جنگ باقی است.
ما در همسایگی اعتزال فقط دو شاعر خوب داریم:
فردوسی
ناصرخسرو
مجسمهٔ دو شاعر معتزلی را باید از الماس ساخت و ستود. اگرچه ما برای میراث عرفانی خود کمال ارزش را قائلیم.
ظهور مولوی آخرین ضربه به معتزله است به عنوان «فلسفیِ منطقیِّ مُستهان».
از شگفتیهای قوم ایرانی است که شاعرانی را انتخاب کرده که توانستهاند بین این دو ایدئولوژی پلِ آشتی بزنند.
صدای معرفتِ عالم غیب و شهود از حلقوم جلالالدین مولوی و صدای خردگرایی از فردوسی است.
اما حافظ توانسته است، نه به نسبت پنجاه_پنجاه، بلکه تا حدودی بین این دو آشتی برقرار کند.
در کتاب «موسیقی شعر»، فصل حافظ گفتهام که حافظ در تهِ حرفش «تبیین ارادهٔ معطوف به آزادی انسان» وجود دارد. بزرگترین امتیاز حافظ میل به ارادهٔ معطوف به آزادیست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۳۰۷–۳۰۳
یهوه سوفیا را بهیاد آورد و این پاسخی به ایوب بود، زیرا خشم یهوه فرونشست و حکمت بر جهان حاکم شد.
سوفیا، سرشت زنانه ازلی مقدم بر تانیث و تذکیر است که در تکوین عالم نقش دارد. بر اساس فکرت تجلی در تشیع باطنی، یکی از مظاهر او فاطمه (س) است که اوج این تجلی و نوری است که از تنزیل خروج میکند و به تأویل وارد میشود. نور وجودی فاطمه بتول در کانون حقیقت محمدی، مطلع فجر در پایان لیلةالقدر و همچون مریم باکره نویدبخش ظهور منجی و آیندهای جدید است. او، تمثل سوفیا، حکمت محیط بر عالم است و شخصیت تجلیگون امام، راهنمای باطنی، از مجرای او عیان میشود. فاطمه فاطر، بهحکم سوفیاییت، زایشگر است و فرزند روحانی نفس را متولد میکند. او تکرار سوفیاست و در وجود زمینی خود در حکم دخت پیامبر و همسر و مادر امام واسطه نبوت و امامت، ظاهر و باطن، و نص وحی و تأویل آن است. خورشید وجود فاطمه زهرا برفراز سپهر عالم جان پایانبخش ظلمت و اطمینانبخش نفس است.
او مظهر تأنیث ازلی، جامع تذکیر و تأنیث، است و تابش نور او بر افق تفکر بشر تقابل و تفاوت ماهوی میان این دو را رفع میکند. در این صورت است که جانها در پس بدنها- جنسیت ظاهری- در ساحتی با هم مواجه میشوند که ساحت یگانگی و گشودگی است نه استیلا و فروبستگی.
برگرفته از آثار هانری کربن
علامه شعرانی: دموکراسی بهترین مدل حکومت در عصر غیبت است
✍مهدی نصیری
اخیرا مقاله ای خواندنی به قلم استاد سروش محلاتی با عنوان نظریه حکومتی علامه شعرانی (۱۲۸۱ ـ ۱۳۵۲ شمسی) منتشر شد که حاوی نکات مهمی بود اما مهمترین نکته آن توجه این عالم سرشناس به برتری حکومت دموکراسی بر دیگر انواع حکمرانی است، امری که در میان فقهای معاصر مورد عنایت افراد کمی چون نایینی و آخوند خراسانی و طالقانی و ... قرار گرفته است.
شعرانی قائل به نظریه ولایت فقیه در امر حکومت نبوده و حکمرانی ایده آل شیعه را صرفا با حضور و بسط ید امام معصوم ممکن و عملی میداند اما در عین حال از آنجا که وجود حکومت را در همه شرایط و زمانها امری ضروری میداند، مدل دموکراسی و مراجعه به آرای عمومی را بر حکومتهای مبتنی بر خلافت و سلطنت ترجیح میدهد
وی در حواشی اش بر شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی مینویسد:
«بر اساس لطف و حکمت الهی لازم است که برای هر زمان، پیشوای معصوم تعیین گردد و اطاعت او بر بندگان لازم است و این همان مدینه فاضلهای است که حکما میگویند و فرمانروا از علم وحکمت برخوردار است و ما «عصمت» را به آن اضافه میکنیم و به گفته فارابی پس از «مدینه فاضله»، برترین نوع حکومت «مدینه جماعت» است که امروزه به «حکومت دموکراتیک» ترجمه میکنیم و اینک در بسیاری از مناطق مسیحینشین دنیا پذیرفته شده است، «حکومتی عادلانهتر» از این نوع حکومت تا عصر ما سابقه نداشته که فرمانروایان عزل میشوند و هرگز نمیتوانند مستبدانه، نظرات خود را بر مردم تحمیل کنند.» (تعلیقة فی شرح اصول کافی ملاصالح، ج ۱، ص ۲۴۵. )
شعرانی، به تبیین این حکومت میپردازد و از آن جمله میگوید: «در فضای آزاد این جامعه، در هر رشته از کمالات، انسانهای برجستهای تربیت میشوند از قبیل حکماء، خطباء، شعراء و...» و اضافه میکند: «فارابی بیش از هزار سال قبل، چنان حکومتهای دموکراتیک امروزی را توصیف میکند که انگار امروز این دولتها را دیده و تجربه کرده و در آنجا زندگی کرده و پیشرفتهای علمی و نوابغ آنها را میشناخته و توصیف او از وضع امروز این جوامع، مانند کسی است که تمام عمر خود را در واشنگتن یا لندن گذرانده باشد،» (همان ج ۵ ص ۲۵۷)
شعرانی حکومت معصوم را از مقوله ولایت و حکومت غیرمعصوم را در دموکراسی از مقوله وکالت می داند و مینویسد:
«فرمانروایی که از سوی مردم تعیین میشود، باید محکوم حکم آنها و مطیع خواسته آنها و مجری اراده ایشان باشد، نه آنکه غالب و قاهر بر آنان باشد چون وظیفهی او، همان وظیفه«وکیل» است، نه وظیفهی «وکیل و قیّم» و وقتی اصل فرمانروایی به انتخاب مردم، تحقق مییابد، جایز نیست که رفتارش مخالف آنها باشد و از همینجاست که روشن میشود فرمانروایی که مردم انتخاب میکنند، نمیتواند به معنی «وجوب طاعت» از او و تسلیم در برابر فرمان او باشد بلکه فرمانروایی در این فرض به معنی آنست که حاکم درصدد تشخیص خواست مردم برآمده و رضایت مردم را درک نموده و به اقتضای آن اقدام کند. این، لازمه عقلی تعیین حکمران از سوی مردم است مثل آنچه که در این عصر در حکومتهای مشروطه یا جمهوری وجود دارد. در این نوع حکومت، فرمانروا الزاماٌ امتیاز و برتری از نظر عقل و تدبیر بر همه شهروندان ندارد که موجب تفوق گردد و به فرض که او نسبت به هریک از شهروندان از این امتیاز برخوردار باشد، عقل او یک نفر، بر همه عقل مردم امتیاز ندارد و حتی اگر این امتیاز را بر همگان هم داشته باشد، باز هم حق ندارد که رای و نظر خود را بر مردم تحمیل کند و برخلاف رضایت آنها اقدام کند چون اصلِ حقِ او در حکمرانی ناشی از رضایت و خواست مردم است و قهراٌ تعیین به انتخاب با اطاعت به اجبار، متناقض است. بر این اساس «وجوب اطاعت» فقط از فرمانروای «معصوم» که «منصوب» از طرف خداوند است تصور میشود، اوست که برای اجرای احکام الهی حتی اگر مردم راضی نباشند، دارای «ولایت» است.» (همان ج۵، ص ۲۴۲.)
البته شعرانی با اینکه در مورد حاکم معصوم ولایت و شایستگی او را برای حکمرانی ثابت می داند اما در عین حال از این نکته غفلت نمی ورزد که تحقق حاکمیت معصوم با زور و اکراه نیست بلکه مشروط به همراهی و ایمان مردم به اوست و از این جهت بین دموکراسی و حاکمیت معصوم اشتراک می بیند.
شعرانی می نویسد: «امام جز بر اساس احکام خداوند حکم نمی راند اما این در شرایطی است که اکثریت مردم به او ایمان آورده و پیروی از او را موجب سعادت دنیا و آخرت بدانند و از این جهت فرقی بین حکومت معصوم و حکومت دموکراتیک که در زمانه ما بهترین نوع حکومت است، وجود ندارد.» (همان، ج۵، ص ۲۴۵.)
@nasiri1342238
پ.ن.
نمونهای از خوانش دوم:
سخنرانی آقای محمد سروش محلاتی
با عنوان "فاطمه و اعتراض در فضای سرکوب"
۵ دی ۱۴۰۱
تهران - دارالزهرا
/channel/mohammadsorooshmahallati/2184
@mohsenhesammazaheri
🔺همعقیده با یادداشت اخیر محسنحسام مظاهری، در یک دگرگونی ساختاری جای روحانیت معترض شیعی با روحانیت درباری و دولتی اهل سنت عوض شده است. در همین رابطه:
🔴مقاله انقلاب اسلامی و دگرگونی ساختاری روحانیت شیعه نوشته محمدحسین بادامچی؛ منتشرشده در فصلنامه سیاستپژوهی جهان اسلام؛ دی ۱۳۹۶
📝چکیده
عمده تحلیلگرانِ تاریخ ایران پیش از انقلاب اسلامی، روحانیت شیعه را بر خلاف روحانیت اهل سنت، نهادی «متحد جامعه مدنی» و نه «متحد دولت» تلقی کردهاند. درواقع، جز در مواردی اندک در دورههای معدودی از اواخر صفویه و اوایل قاجار که پیوند نزدیکی میان «نهاد دین» و «نهاد دولت و سلطنت» پدید میآید، در باقی موارد، چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ عملی، روحانیت شیعه به عنوان مدافع جامعه مدنی شیعی و منتقد نهاد قدرت ظاهر میشود. این مقاله، بر پایه تلقی شهید مطهری از تمایز روحانیت شیعه و روحانیت سنّی میکوشد روایتی تاریخی از تغییر موقعیت ساختاری روحانیت شیعه از جانب جامعه مدنی به سوی حکومت، از دوره مشروطه تا سالهای پس از انقلاب ارائه دهد و با طرح تأثیر این دگرگونی ساختاری بنیادین بر الهیات سیاسی شیعی، نسبت به تحول آن در دهههای اخیر هشدار دهد.
دینداری مادرانه
🍃 "مریم مجدلیه" به کارگردانی گارت دیویس: مسیح، پطرس و مریم را برای تبلیغ میفرستد. در راه به دهکدهای میرسند که در اثر حملهی رومیان آوار شده است. مریم به کمک به بازماندگان میشتابد. پطرس به او تذکر میدهد که آنها برای اینکار نیامدهاند و باید به راه خود ادامه دهند.
🍃 مریم تنها به او نگاه میکند، انگار که میگوید: مگر نه اینکه هدفِ تمام این سفرها و تبلیغها، نجات انسانها از رنج است؟ اینها نیز انسانهای رنجوراند. ما در همینجا میتوانیم از رنج آنها بکاهیم. مقصد اصلی را فراموش نکنیم، برای رسیدن به خوبی بد نشویم. مادرانه دینداری کنیم.
🍃 برخورد پطرس در این صحنه مثال قابل بسطی است از آفتی بر دینداری، آنگاه که اخلاقمداری وابسته به فهم دینی میشود به جای اینکه فهم دینی وابسته به اخلاقمداری باشد. اینگونه است که ظلم و دروغ و ریا و تقلّب و وقاحت و دیگر تیرگیها همه در صف اوّل ِکاروان دین قرار میگیرند و عدالتخواهی و راستی و صداقت و درستی و نجابت کم کم از این کاروان رانده میشوند. به سرمنزل مقصود رسیدن چنین کاروانی از محالات است.
دینِ جلوهمدار
"مریم مجدلیه"
@farhadshafti
۲۴ آبان ماه سالگرد ارتحال علامه طباطبایی
حکومت فردی ، مستبد پرور است :
جوامع بشری از "ترس" اینکه مبادا در اثر "تضعیف دولت" وقت ، دولت های دیگر بر سر آنان بتازند ، ناگزیر بودند به ظلم و جور دولت خود تن در دهند و با آن روش ظالمانه خو کنند ، و این "خو کردن به ظلم" نگذاشت تا بشر به راه حل فکر کند که اصلا حکومت "یک فرد خودکامه" بر همه افراد چرا ؟ و چرا حکومت مردم بر مردم را طرح نریزند ؟
انان بجای فکر کردن در این باره ، خود را سرگرم به مدح و ثنای همان دولت جائر و ظالم میکردند و موقعی که کارد به استخوان مردم میرسید به شکایت از دولت میپرداختند و چه بسا ان پادشاه خود کامه ، دستخوش هلاکت یا قتل میشد ، و پس از آن مردم احساس اختلال و وقوع هرج و مرج میکرده و ناگزیر "گردن کلفت" دیگری روی کار میاوردند و باز او هم تعدی و تحمیل را از سر میگرفت .
اجتماع بشری همواره چنین بود تا اینکه انسانها فهمیدند که :
طبع حکومت "یک فرد" بر جامعه همین است که او را "خود کامه" و مستبد میسازد .
(ترجمه تفسیر المیزان . ج ۳ . ص ۲۲۷)
رویکردی به عدالتخواهی و حقمداریِ متقابل مردم و حاکمیت
(شرحی کوتاه بر خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه)
بخش دوم:
گفته شد که امیر مومنان در بخشی از دوران ولایت و حاکمیت خود (و نه در دوران حکومت سایر خلفا)، در خطبهای قبل از آغاز جنگ صفین به تبیین حقوق مردم و حاکم (به عنوان مسئول یک نظام سیاسی دینی) پرداخت.
این ولی الهی با صراحت، حقوق یکسان حاکمیت و مردم را "دستور خدا" (به عنوان خالق انسان) میداند و نه "امری قراردادی" که از سوی امیری از اُمرای مسلمین رعایت گردد و از سوی امیری دیگر کنار گذاشته شود.
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ
وقتی سخن از حقوق افراد چه در جایگاه حاکم و چه در جایگاه مردم میشود؛ در گفتار و تبیین، عرصهای پهناور و وسیع یافته و باصطلاح همگان به سخن آمده و یا به تعبیری امروزین، در وصف این حقوق میتوان کتابها نوشت و سخنرانیها و سمینارهای بینالمللی نیز به راه انداخت؛ اما "به گاه عمل"، چه از سوی حاکم و چه از سوی مردم، این حقوق به شدت در تنگنا قرار گرفته و ناتوان و ضعیف میگردد...
به تعبیر حضرت:
فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُف*
اما چرا این توصیف بلندبالا از حقخواهی و مطالبه حقوق وجود دارد؛ در حالی که در عرصه عمل، پای متولیان مُلک و دین و همچنین مردم، در یک جامعه اسلامی، تا این حد لرزان و سست است؟!
سادهترین پاسخی که میتوان داد این است که وقتی پای منافعِ فردی و نفسانیِ حکام و مسئولان، و یا مردم به میان آید؛ و نظارت و حراستی برای پرداخت حقوق متقابل وجود نداشته باشد، و سازوکاری قانونی برای سخت گرفتنِ بر متولیان امور و همچنین مردم نباشد، این حقوق به درستی از سوی یکی یا هر دو، نادیده گرفته شده و فراموش میگردد.
اینکه کسی چون امیر مومنان در دوران اندکی از حکومت خود (که با فتنهگری فراوانی از سوی کاسبکاران دین و صاحبان زر و زور همراه بود) خود سخن از حقوق متقابل حاکم و رعیت میزند؛ این بدان معناست که اگر متولیان امور جامعه بیش و پیش از دیگران، حقوق مردم و حاکمیت را برشمرده و خود را به آن پایبند دانستند، روابط فیمابین قدرت و مردم مستحکم شده و این جامعه چون "بنیان مرصوص" خواهد شد که هم استعدادها در آن شکوفا شده و هم دشمنان بیرونی قادر بر نفوذ در آن نخواهند بود....
ادامه دارد...
............................................
*ابن ابی الحدید در جلد ۱۱ ص ۱۸۸ در شرح نهج البلاغه خود میگوید: "معناه أن کل أحد یصف الحق و العدل و یذکر حسنه و وجوبه و یقول لو ولیت لعدلت فهو بالوصف باللسان وسیع و بالفعل ضیق لأن ذلک العالم العظیم الذین کانوا یتواصفون حسنه و یعدون أن لو ولوا باعتماده و فعله لا تجد فی الألف منهم واحدا لو ولی لعدل و لکنه قول بغیر عمل."
مرحوم آیت الله خویی نیز در ج ۱۸ ص ۱۲۴ از کتاب منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه خود میگوید: "یعنی إذا أخذ النّاس فی بیان الحقّ و وصفه بعضهم لبعض کان لهم فی ذلک مجال واسع لسهولته علی الألسنة (و أضیقها فی التناصف) یعنی إذا حضر التناصف بینهم أی انصاف بعضهم لبعض فطلب منهم ضاق علیهم المجال لشدّة العمل و صعوبة الانصاف."
⭕️ #جهل_و_نادانی
❗️قاضی از قاتل انور السادت میپرسد چرا او را کشتی؟
قاتل جواب میدهد: ایشان یک سکولار است.
قاضی میگوید: آيا معنی سکولار را میدانید؟
قاتل میگوید: نه نمیدانم!
❗️در ترور نافرجام نجیب محفوظ (برنده جایزه نوبل، نویسنده مصری)
قاضی از تروریست میپرسد: چرا نجیب را با خنجر زدید؟
جانی میگوید: بهدلیل نوشتههای آن، خصوصا کتاب بچههای کوی ما.
قاضی میگوید: کتاب را خواندهای؟
قاتل میگوید: خیر!
❗️قاضی از قاتل فرج فوده، شاعر و نویسنده مصری میپرسد چرا او را کشتی؟
قاتل میگوید: او کافر است.
قاضی به قاتل میگوید: چطور به این نتیجه رسیدی؟
قاتل: از کتابهایش.
قاضی میگوید: آیا کتابهایش را خواندهای؟
قاتل جواب میدهد: خیر من اصلا سواد ندارم!
و اینگونه جامعه بشری تاوان جهل و نادانی را داده است و از این پس نیز خواهد داد...
#درسگفتار
⭕️شاخصههاى موفّقيت در حكومت و مديريت
بسم الله الرحمن الرحیم
امیرمؤمنان علی (ع) در بند پایانی عهدنامۀ مالک اشتر، پس از این که رضایت الهی را هدف غایی حکومت و مدیریت مطرح کرده، پنج معیار اساسی، به عنوان شاخصههای موفّقیت، در حکومت و مدیریت ارائه کرده است.
۱. « مِنَ الاِْقَامَةِ عَلَى الْعُذْرِ الْوَاضِحِ إِلَيْهِ وَ إِلَى خَلْقِهِ»
برپاداشتن عذر آشكار به درگاه خدا و پيشگاه مردمان
یعنی در يك حكومت و مديريت موفّق، هر تصميم، برنامه و اقدام به گونهاى است كه كاملا قابل دفاع است، هم در محكمه الهى و هم در محكمه مردمان؛ هركار به گونهاى تدبير مىشود كه خدا و مردم آن را بپذيرند؛ هيچ كارى بدون حجّت و دليل انجام نمىشود؛
آن هم حجّت و دليل محكمهپسند. یعنی نصب افراد، عزل اشخاص، هزینهکردن داراییها، رفتارها، سلوک، برنامه، همه و همه، ریز و درشت، به گونهای باید انجام بگیرد که در محکمهٔ الهی و محکمهٔ مردمی قابل دفاع باشد.
اگر چنين قاعدهاى تكيهگاه حكومتكردن و مديريتنمودن باشد، هيچ حكومت و مديريتى به سوى تصميمهاى نابخردانه، بىتدبيرى، اقدامهاى نادرست، عملكردهاى غيرقانونى و مناسبات و روابط غيرشفاف، نخواهد رفت.
۲ . « مَعَ حُسْنِ الثَّنَاءِ فِي الْعِبَادِ»
برپاداشتن نيكستايى و نام نيك در ميان بندگان
از شاخصههاى حكومت و مديريت موفّق، آن است كه مردم و ادارهشوندگان از مجموعۀ عملكردها و كاركردها به گونهاى خشنود باشند و احساس رضايت كنند كه آنها را به نيكى بستايند؛ آن هم در میان خودشان، نه تحت شرایط خاص و تحت فشار یا از روی ِ روی و ریا.
دولت و سازمان موفّق آن است كه بتواند نام نيك در ميان مردمان و اداره شوندگان برپا سازد؛ و البته لازمهٔ اين امر، خردمندى و تدبيرورزى و كفايت درست امور است. چنين نيك ستايى، بهترين وسيله ارتباط و برترين پشتوانه و تكيهگاه دولت و سازمان است.
۳. «وَ جَمِيلِ الاَْثَرِ فِي الْبِلاَدِ»
برپاداشتن اثر زيبا و برازنده در سرزمين
یعنی حكومت و مديريتى موفّق است كه بتواند در فرصتى كه در اختيار دارد آثار زيبا و برازنده در حيطهٔ حكومت و مديريت خود برپا سازد. اين آثار زيبا و برازنده همهگونه را شامل مىشود؛ عمران و آبادى، توسعه و پيشرفت، اخلاق و تربيت، و جز اينها.
۴. «وَ تَمَامِ النِّعْمَةِ»
تمامشدن نعمت در حيطهٔ حكومت و مديريت
یعنی زمامداران و مديران موفّق آنانند كه بتوانند زمينهاى فراهم كنند كه نعمت، در حيطهٔ حكومت و مديريتشان بر مردمان و ادارهشوندگان تمام شود. اين تمام شدن نعمت، همه گونه نعمت را دربر مىگيرد؛ مادى و معنوى، فردى و اجتماعى و جز اينها.
كاستىگرفتن نعمتها، نشانۀ بىتدبيرى، نابخردى و بىكفايتى است، و بيانگر عدم موفّقيت يك حكومت و مديريت است.
۵. «وَ تَضْعِيفِ الْكَرَامَةِ»
چندبرابر كردن كرامت، در حیطۀ حكومت و مديريت
شاخصهاى مهم از شاخصههاى موفّقيت حكومت و مديريت، سير صعودى كرامت مردمان و ادارهشوندگان در حكومت و مديريت است، آن هم به صورت چند برابرشدن. از اين رو هرگونه كاستى در حرمت و كرامت مردمان، نشانهٔ ناتوانى در حكومت و مديريت و ناموفّق بودن آن است.
چهرهٔ هر حكومت و مديريت، از نظر ميزان توفيق و عدم توفيق، به شدّت، تابع ميزان حرمت و كرامت مردمان و ادارهشوندگان است، و معيارى كه اميرمؤمنان على (ع) به دست مى دهد، معيارى روشن و گريزناپذير است.
حكومت و مديريتى كه مىتواند اين شاخصهها را به ميدان عمل آورد و تحقق بخشد و به درستى پاس دارد، حكومت و مديريتى موفّق است. امیرمؤمنان علی (ع) در عهدنامۀ مالک اشتر برای تحقق این پنجمعیار و شاخصۀ اساسی موفّقیت در حکومت و مدیریت، مجموعهای راهکار اساسی و عملیاتی ارائه کرده است.
خداوند به ما توفیق فهم عهدنامۀ مالک اشتر و بهرهگرفتن از آن و به عملآوردن آموزههای آن را عنایت کند.
إن شاء الله
#عهدنامه_مالک_اشتر #مدیریت #مالک_اشتر
📍کانال مصطفی دلشاد تهرانی
استقبال بسیج دانشجویی علامه از دختران بیروسری و سخنرانیشان
(دست در دستِ هم دهیم به مهر، میهن خویش را کنیم آباد)
بیژن عبدالکریمی: 《... در همان نشست بسیج دانشجویی دانشگاه علامه که در تاریخ ۱۴۰۱/۷/۱۸ برگزار گردید، دانشجویان دختر بدون حجاب در مجلس حضور یافتند و در مقابل روحانی مسئول نهاد رهبری دانشکده به ارائه سخنرانی پرداختند و ایشان سراپا گوش بودند تا ندای نسل جوان را بشنوند. در این نشست وقتی جوان نازنینی به نام امیرحسین در پشت تریبون قرار گرفت و از بیافقی جوانان در این کشور سخن گفت و سپس افزود که وی نه جزو پوزیسیون است نه اپوزیسیون، نه طرفدار حاکمیت است و نه مخالف حاکمیت، و با بغض از اندوهش به دلیل وقوع خون و خونریزی در کشور سخن گفت، همه، اعم از معترضین و بچههای بسیج با کفزدنهای ممتد تشویقش کردند. وقتی خانم بهزادپور، با سرِ برهنه [بیروسری] در پشت تریبون قرار گرفت و با بغض از سرکوفتها و سرخوردگیهایش در مقام یک دختر، در کشور خودش سخن گفت، همه، اعم از دختران بیحجاب و دختران چادری، پسران معترضین و بچههای بسیج جملگی تحت تأثیر قرار گرفته وی را تشویق کردند. وقتی مسئول انجمن دانشجویی بسیج گزارش داد که در بیانیهشان حجاب اجباری و گشت ارشاد را محکوم کرده و در این هفتههای اخیر در کنار نیروهای حراست دانشگاه کوشیدهاند تا از ورود نیروهای امنیتی در صیانت از معترضین ممانعت کنند، مورد تشویق همه، اعم از بچههای بسیج و نیز معترضین حاضر در جلسه قرار گرفت. تنها کسانی که با منطق تفکر و منطق تاریخ آشنایند در این گونه موارد میتوانند نشانههایی از یک رویداد تازه، یعنی «تولد ایران جدید» ببینند. ... باید اعتراف کنم، روز ۱۸ مهرماه سال ۱۴۰۱ یکی از زیباترین و پرشورترین روزهای تمام عمرم بودهاند. من با چشمان خود دیدم که فرزندانم، فرزندانی که چند دهه است به بهانههای گوناگون در مقابل هم قرار گرفته بودند، بالاخره آموختند با یکدیگر، علی رغم وجود اختلاف نظرها، با مهر و ادب با هم سخن بگویند و نمونهای از این مهر و همدلی را نشان دهند.》
/channel/bijanabdolkarimi/7012
📚@nasiri42
✅ راه برون رفت از تنش های داخلی
( نگاه امیرالمومنین)
🔷️حاکمان باید اول برای ادای حقوق مردم چهار گام بردارند ،
سپس توقع گام پنجم را از سوی مردم برای اطاعت از آنها داشته باشند :
▪️أَلاَ وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدِي
أَلاَّ أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً إِلاَّ فِي حَرْبٍ
وَ لاَ أَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْراً إِلاَّ فِي حُكْمٍ
وَلاَ أُؤَخِّرَلَكُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ وَلاَأَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ
وَ أَنْ تَكُونُوا عِنْدِي فِي اَلْحَقِّ سَوَاءً
🔹️پس از ادای ابن حقوق شهروندان انگاه نوبتِ فرمانبرداری و همراهی مردم میرسد :
▪️فَإِذَا فَعَلْتُ ذَلِكَ وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْكُمُ اَلنِّعْمَةُوَ لِي عَلَيْكُمُ اَلطَّاعَةُ (نامه ۵۰ نهج البلاغه)
🔶️ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی :
بدانيد حق شماست بر من كه
۱ چيزى را از شما نپوشانم جز راز جنگ كه از پوشاندن آن ناگذارم ،
۲ كارى را جز در حكم شرع بى رأى زدن با شما انجام ندهم،
۳ حق شما را از موقع آن به تأخير نيفكنم، و تا آن را نرسانم وقفهاى در آن روا ندانم،
۴ همه شما را در حق برابر دانم
و چون چنين كردم نعمت دادن شما بر خداست و
طاعت من بر عهدۀ شماست .
‼عجب !
امیرالمومنین هم پیش از ادای حقوق مردم ، انتظار همکاری و همراهی آنان را نداشت . و با شجاعت به مردم میگفت : وقتی حقوقتان را ادا کردم طاعت من بر عهده شماست . پس اول : حق ، سپس : تکلیف
@mohammadsorooshmahallati
📚@nasiri42
🔴الحاد در جامعه مصر؛ اسلامگرایان مقصرند یا سکولارها؟
✍🏻اسماعیل المصری
🔸...هرکدام از مدیران مساجد که سیادت وزارت اوقاف را نپذیرفته بودند، برکنار شده و ائمه جماعاتی که در برابر دولت جدید سر تعظیم فرو نیاورده بودند، مورد تهدید قرار میگرفتند. بدین ترتیب اغلب ائمه جماعات که تحتنظر وزارت اوقاف بودند، به خبرچینهایی تبدیل شدند که وظیفه داشتند در صورت مشاهده کوچکترین اقدامی خارج از چارچوب وزارت اوقاف و الازهر، نیروهای امنیتی را مطلع سازند. به سبب استیلای این قبیل کنترلها بر مؤسسات دینی رسمی، خطبههای نمازجمعه برای جوانان ملالآور و سنگین به شمار آمده و پرداختن به دروس دینی را، امری تاریخگذشته انگاشتند.
🔸...دولت مصر هرآنکس که مشی سیاسی او را تأیید نمیکرد، به حاشیه راند و از میان شیوخ و علما تنها کسانی در صحنه باقی ماندند که رژیم عبدالفتاح السیسی را بدون قیدوشرط تأیید و آن را همراهی میکردند.
🔸...جامعه تدریجاً قطبنمای اخلاقی خود را از دست داد. این ازهمگسیختگی بهگونهای است که امکان ترمیم آن در کوتاهمدت، غیرممکن به نظر میرسد. در نتیجه فضای بسته حاکم بر جامعه و همچنین عدم وجود بستری مناسب برای فعالیت جنبشهای حامی اصلاحات اجتماعی، ارزشهای جامعه مصر رنگ باخت و پدیدههایی نوظهور و نامأنوس همانند زنای با محارم، الحاد، خیانت به همسر، همجنسگرایی و کودکآزاری، انتشار گستردهای پیدا کرد.
🔸...جوانان آرمان اسلامی دیگری را نیافتند که به آن گرایش پیدا کرده و هویت خویش را از طریق آن ابراز دارند، لذا حس ازخودبیگانگی، ناامیدی و پوچگرایی بر ایشان مستولی شد. تا آنجایی که حتی برخی از فرزندان شیوخ، دینداران و داعیان دین، به زمره ملحدین و خدا ناباوران پیوستند! بنابراین، هویت، چشمانداز و برنامه محوری در زندگی جوانان از بین رفت و جای خود را به پوچگرایی و بیهودهگرایی در دین و ایدئولوژی داد.
🔴پ.ن: اگرچه مقاله فوق درباره تجربه کشور اسلامی دیگری نگاشته شده، اما مطالعه دقیق آن میتواند ما را در فهم برخی از مشکلات خودمان یاری کند.
مگر مولای ما نفرموده بود که «اىْ بُنَىَّ انّى وَ إنْ لَمْ اكُنْ عُمِّرتُ عُمُرَ مَن كانَ قَبلى فَقَد نَظَرتُ فى اعمالِهِم وَ فَكَّرتُ فى اخبارِهِم وَ سِرتُ فى آثارِهِم حَتّى عُدتُ كَاحَدِهِم بَل كأنّى بِمَا انتَهى الَىَّ مِن امُورِهِم قَد عُمِّرتُ مَعَ اوَّلِهِم الى اخِرِهِم فَعَرَفتُ صَفْوَ ذلِكَ مِن كَدَرِهِ وَ نَفعَهُ مِن ضَرَرِهِ»
#البساتین
@AlBasatin
🔴 امیرالمومنین به هیچ وجه در آزادی سیاسی کوتاه نیامد؛ به مردم گفت نمی خواهم برای اینکه شما را به بهشت ببرم، خودم را جهنمی کنم!
👈حضرت علی (ع) بیت المال را بر اساس شکم مردم تقسیم می کرد نه بر اساس ایمان مردم و انقلابی بودن آنها
🔻محمد اسفندیاری، دین پژوه:
🔸امیرالمومنین در حکومتش از دو اصل به هیچ وجه کوتاه نیامد: یکی عدالت اقتصادی و دیگری آزادی.
🔸عدالت اقتصادی به معنی بسیار پررنگش و آزادی سیاسی هم.
🔸امیرالمومنین در بیت المال مساوات را رعایت میکرد. بین عرب، عجم، غلام و آزاد فرقی نمیگذاشت، ولی دامنه اش خیلی گسترده تر بود.
🔸وقتی عمر خلیفه شد به افرادی که پیشگام بودند در اسلام، زودتر اسلام آورده بودند، جهاد کرده بودند، سهم بیشتری داد.
🔸وقتی امیرالمومنین به خلافت رسید گفت نه! هیچ. بین فردی که شمشیر زده و کسی که خانه اش خوابیده فرقی نیست. من بیت المال را بر اساس شکم مردم تقسیم می کنم نه بر اساس ایمان مردم و انقلابی بودن آنها.
🔸طلحه و زبیر از اصحاب پیامبر بودند و جهاد کرده بودند و ناراحت شدند. امیرالمومین به آنها گفت هر کاری کردید پاداشش در آن دنیاست.
🔸امیرالمومنین رانت نداد، امتیاز به هیچکس نداد، با پول دهان کسی را نبست. برعکس معاویه که با پول می بست.
🔸امیرالمومنین به هیچ وجه در آزادی سیاسی کوتاه نیامد. طلحه و زبیر از امیرالمومنین مکدر شدند. سیره پیامبر و امیرالمومنین این گونه بود که به هر کس که می دیدند تشنه قدرت است، مقام نمی دادند. به چه دلیل؟ چون کسی که قدرت طلب است وقتی به او مقام بدهید او از آن به بعد فقط به فکر مقام می شود، هدفش فقط مقام است.
🔸طلحه و زبیر بصره و کوفه را می خواستند. بعد از مدتی آمدند پیش امیرالمومنین. اختلاقی پیش آمده بود و گفتند ما می خواهیم به مکه برویم. امیرالمومنین فرمود بفرمایید. گفتند می خواهیم برویم عمره انجام بدهیم. امیرالمومنین فرمود: به خدا قسم قصد عمره ندارند قصد خدعه دارند و می خواهند بروند و به جنگ ما بیایند. و همین شد. از کوفه رفتند به مکه و با عایشه همدست شدند و سپاهی گران علیه امیرالمومنین راه انداختند. اما امیرالمومنین آزادی آنها را سلب نکرد، نگفت ممنوع الخروجید!
🔸{امیرالمومنین} ایستاد و از آزادی دفاع کرد، ولو اینکه بیایند و با او بجنگند. حکومت پایه اش متزلزل می شود؟ خب بشود. اگر امیرالمومنین جلوی آنها را می گرفت الان ما اینجا نمی نشستیم و بگوییم امیرالمومنین!
🔸ما اگر می گوییم امیرالمومنین به خاطر این است که اخلاق را در سیاست آورد.
🔸نمونه دیگر هم خوراج است. آنها خروج کرده بودند علیه امیرالمومنین. به مسجد می آمدند و به امیرالمومنین بد و بیراه می گفتند.
🔸امیرالمومنین نکته ای را در مورد نگاه مرد به زن گفت و یکی از خوارج که نشسته بود دید امیرالمومنین نکته قشنگی را فرمودند. خارجی گفت: خدا بکشد این علی را! چقدر دانا است، چه چیزهایی می فهمد!
🔸مردم رفتند به سوی این خارجی که او را بکشند. امیرالمومنین گفت نه نه دست نگه دارید مردم! ولش کنید! به ما فحش داد جوابش فحش است که از ما دور باد. یا باید او را ببخشیم که سیره ما این جور است. این سیره امیرالمومنین با خوراج بود. به آنها هم گفت تا وقتی دست به شمشیر نبردید ماه به ماه بیایید و حقوقتان را از بیت المال بگیرید. راحت هم می توانید به مسجد بیایید.
🔸مردم کوفه با امیرالمومنین راه نمی آمدند. در جنگ، صلح و ... امیرالمومنین می گفت چاره ای نیست، نمی شود مردم را سرکوب کرد. امیرالمومنین گفت: مردم می دانم چه می خواهید، شمشیر! ولی من این جوری نیستم که بخواهم شما را مطیع کنم، اما خودم را خراب کنم، برای اینکه شما را به بهشت ببرم، خودم را جهنمی کنم. می دانم مردم می شود شما را به زور مطیع کرد. امیرالمومنین شمشیر را داشت، اما شمشیر را غلاف کرده بود. شما را درست کنم و خودم فاسد بشوم، هرگز!
🔸امیرالمومنین به مردم می گوید من با شما مدارا می کنم و می دانم چطور شما را اصلاح کنم، اما نمی خواهم شما را اصلاح کنم با فاسد کردن خودم، یعنی با زور!
🔸روی همین حساب، چون امیرالمومنین سیاستش اخلاقی بود، می گفتند امیرالمومنین سیاستمدار نیست!
🔸امیرالمومنین شکایت می کند و می گوید حتی قریش آمدند گفتند که انسان شجاعی هستی ولی جنگ و تاکتیک های سیاسی را نمی دانی!
🔸علی اخلاق را حاکم بر سیاست کرد. امیرالمومنین می گوید قسم به خدا، معاویه از من زیرک تر و باهوش تر نیست، اما او پیمان شکنی می کند، تبهکاری می کند. اگر قرار بود پیمان شکنی اصل باشد من می توانستم زیرک ترین افراد باشم.
🔸امیرالمومنین اصلی را رعایت می کرد که خیلی از ما فراموش می کنیم. برای او پیروزی اخلاقی مهم بود، نه پیروزی سیاسی.
/channel/virayeshe_zehn
🔴داغ چاپلوسی برتن میهن
✍رضا احمدی
به دونمونه از چاپلوسیهای دوره قاجار توجه کنید تا آثار داغی که از چاپلوسی بر تن میهن گذاشته میشود بهتر درک شوند
📌فتحعلیشاه در یکی از سفرهایش به اصفهان، وقتیکه به ده مورچهخورت در ۵۴کیلومتری اصفهان رسید، کدخدای مورچهخورت و مردم به استقبال شاه آمدند. کدخدا ضمن خوشآمدگویی، درحالیکه کارد بزرگی در یکدست و در دست دیگر دست پسرش را گرفته بود، مقابل کدخدا ایستاد و پسرش را جلوی پای شاه خوابانید و گفت که میخواهد پسرش را در جلوی پای شاه و قبله عالم قربانی کند. او کارد را ماهرانه بهگردن پسرش نزدیک میکرد که فتحعلیشاه خم شد و بازوی کدخدا را گرفت. کدخدا فریاد میزد من باید پسرم را قربانی خورشید عالمتاب کنم.
📌ناصرالدینشاه قاجار و همراهانش به باغ دوشان تپه رفتند، نهال گل سرخ قشنگی جلوی عمارت، نظر شاه را جلب و فورا کاغذ و قلم برداشت و شروع به کشیدن آن گل کرد. نقاشی که تمام شد، آن را به مستوفیالممالک نشان داد و گفت: چطور است؟
پاسخ داد: قربان خیلی خوب است.
سپس اقبالالدوله گفت: قربان حقیقتا عالی است و اعتمادالسلطنه نیز گفت: قربان نظیر ندارد. کسی دیگر گفت که این نقاشی حتی از خود گل هم طبیعیتر و زیباتر است تا اینکه نوبت به ضیاالدوله رسید و گفت: حتی عطر و بوی نقاشی قبله عالم از عطروبوی خود گل بیشتر و فرحناکتر است!
این دو مثال مشتی از خروار در تاریخ چاپلوسی در ایران است که صاحبان قدرت را میستایند تا به نان و نامی دست یازند.
📌فرهنگ چاپلوسی
گاهی چاپلوسی نسبت به شخصی صورت میگیرد که صاحبمنصب حکومتی است. چاپلوسان در پی ترویج و تبلیغ و قدیسسازی هستند تا بر نفوذ آن شخص بیفزایند.
چاپلوسی از رذایل اخلاقی است. معمولاً چاپلوسی، فرهنگ رایج جامعه استبدادزده است.
مستبدان از چاپلوسی لذت میبرند و مزد آن را میپردازند. این فرهنگ بر فرد و جامعه تاثیرات زیانباری دارد.
چاپلوسی بیماری خطرناکی است که شمشیر مستبدان را تیزتر، دیگران و عوام را بهسوی مستبدان میخوانند. در این رهگذر متملقان بیهنر از نردبان قدرت بالا میروند و سر نوشت محتومی برای ملت خود رقم میزنند.
📌نردبان نان و نام
در جوامع استبدادزده، مبنای تقسیم قدرت و مناصب، تخصص و کارآمدی نیست، بلکه براساس مقدار وفاداری و تسلیم افراد در برابر صاحب منصبان است. برای رسیدن به مناصب آبوناندار؛ تملق، چاپلوسی، وفاداری بیچونوچرا، پله ترقی و پیشرفت برای منصبی بالاتر میشود.
این بیماری و رذیله اخلاقی، کم کم به فرهنگ تبدیل شده و افراد راه رسیدن به نانوآب را تملق و سرسپردگی میدانند. اینچنین است که مردم و جامعهای روی خوشبختی را هرگز نخواهند دید.
📌دشمن قدرت
تملق و چاپلوسی در جامعه، نهاد قدرت را نشانه میرود. اگر جامعه به آن واکنش نشان ندهد و در میان صاحبمنصبان رواج یابد، جامعه را به تباهی میکشاند. هرجا قدرت باشد، تملق و چاپلوسی لانه میکند؛ چون قدرتمندان از تملق خوششان میآید و لذت میبرند.
📌ساختارهای بیمار
فرهنگ چاپلوسی و نوچهپروری، معلول ساختارهای آلوده است. در این محیط آلوده، راه رشد و ترقی از جاده تملق میگذرد و راستی و درستی در آن راهی ندارد.
در طی زمان، این بیماری همهگیر شده و به فرهنگ عمومی تبدیل میشود.افراد ناکارآمد و آلوده به فساد بر مصادر امور دست مییابند و ساختارهای آلوده و تملقپرور وناسالم بهوجود میآیند و جامعه از انسانهای کاردان و متخصص و سالم تهی گشته و کارآمدی و بهرهوریشان پایین میآید؛ درنتیجه فروپاشی ساختاری نیز شکل میگیرد.
پیامدها
تملق، مدیحهسرایی به مزاج صاحبان قدرت خوش آید و آنها دچار عجب، غرور و تکبر، خودبرتربینی شده، از حالت طبیعی خارج و به استبداد رأی و خودبزرگپنداری و به بیماری مالیخولیا دچار شوند.
گوینده، ستایششونده را به فخرفروشی و کبرورزی وا میدارد تا مغرورانه خود را از پند ناصحان بینیاز و برای خود، مقامی رفیع و دستنیافتنی تصور کرده و خود و جامعه را به سراشیبی هلاکت میکشانند. این است که شاهان و مستبدان مغرور و متوهم، مردم را به سختی و بدبختی میافکنند.
ایران از چاپلوسانی که حاکمان بیهنر را تا عرش الهی بالا بردهاند داغ بر تن دارد.
@Nasim_Tarikh
/channel/virayeshe_zehn
انبیا همه مُعَرِفِ همدگرند. عیسی میگوید: ای جهود موسی را نیکو نشناختی؛ بیا مرا ببین تا موسی را بشناسی. محمد میگوید: ای نصرانی، ای جهود، موسی و عيسی را نیکو نشناختید، بیایید مرا ببینید تا ایشان را بشناسید. انبیا همه معرف همدگرند. سخن انبیا شارح و مُبَیّنِ همدگرست. بعد از آن یاران گفنند که یا رسولالله هر نبی معرف منقبله بود، اکنون تو خاتم النبیینی، معرف تو که باشد؟
گفت: من عرف نفسه فقد عرف ربه. یعنی: من عرف نفسی فقد عرف ربی
📗 مقلات شمس تبریزی _ صفحه ۷۵
✍ تصحیح دکتر محمد علی موحد
🔸اشعار زیبای شادروان اقبال لاهوری در مدح حضرت صدیقه طاهره (س):
مریم از یک نسبتِ عیسی عزیز
از سه نسبت، حضرت زهرا عزیز
نور چشم رحمةٌ للعالمین
آن امام اوّلین و آخرین
آن که جان در پیکر گیتی دمید
روزگار تازه آئین آفرید
بانوی آن تاجدار هل اتی
مرتضی، مشکل گشا، شیر خدا
پادشاه و کلبه ئی ایوان او
یک حسام و یک زره سامان او
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
آن یکی شمع شبستانِ حرم
حافظ جمعیت خیر الامم
وان دگر مولای ابرار جهان
قوّت بازوی احرار جهان
در نوای زندگی سوز از حسین
اهل حق حرّیت آموز از حسین
سیرت فرزندها از امّهات
جوهر صدق و صفا از امّهات
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوه کامل بتول
بهر محتاجی دلش آنگونه سوخت
با یهودی چادر خود را فروخت
نوری و هم آتشی فرمانبرش
گم رضایش در رضای شوهرش
آن ادب پروده صبر و رضا
آسیا گردان و لب قرآن سرا
گریههای او زبالین بی نیاز
گوهر افشاندی به دامان نماز
اشگ او بر چید جبریل از زمین
همچو شبنم ریخت بر عرش برین
رشته آئین حق زنجیر پاست
پاس فرمان جناب مصطفی است
ورنه گرد تربتش گردیدمی
سجدهها بر خاک او پاشیدمی
@bazmeghodsian
🔸امامزاده قاسم🔸
نمونهی از فرایند تولید و تکثیر مناسک مذهبی
مطالعهی موردی پدیدهی «سردار سلیمانی» برای محققان دینپژوهی و مطالعات اجتماعی دین میتواند مفید باشد. بررسی مجموعه تبلیغات و ادبیات و مناسکی که در این سه سال با موضوع وی تولید و تکثیر شده است، بهخوبی میتواند نمونهای عینی و معاصر از روندهای تاریخی تولید و تثبیت قدیسان و مناسک را در گروههای دینی و شبهدینی توضیح دهد. و بالاتر از آن، روند پیدایش خود گروههای دینی بهویژه کالتها را. برای کسانی که میخواهند بدانند فهرست پرشمار مناسک مذهبیای که امروزه سراغ داریم، چگونه ساخته شده و اساساً فرایند خلق مناسک چگونه است یا کسانی که به آمار بالای امامزادهها و بقاع متبرک و زیارتی به دیدهی تردید مینگرند، بررسی مسیری که تنها در همین سه سال اخیر دربارهی سردار سلیمانی طی شده، راهگشا است.
*
در نخستین سالگرد (دی ۱۳۹۹)، در یادداشت «شمایلپردازی یک قدیس در الاهیات سیاسی جمهوری اسلامی» نوشتم که شاهد نمونهای از تولید اسطوره در گفتمان تشیع سیاسی هستیم؛ روندی که طی آن قاسم سلیمانی فراتر از قامت یک «شهید» و «سرادر شهید» قرار گرفته و ابتدا «قهرمان ملی» و «اسطورهی سیاسی» خوانده شد و در ادامه به شمایل یک «انسان کامل» و یک «قدیس» رسیده است. و نوشتم که این رویداد «فصل تازهای را در الاهیات سیاسی جمهوری اسلامی رقم خواهد زد».
در سالگرد دوم (دی ۱۴۰۰) نیز در یادداشت «صنعت قدیسسازی» بااشاره به برخی برنامههای خاص گرامیداشت وی با تم مقدسسازی چنین نوشتم که «باید در سالهای آتی انتظار پدیدههای شگفتتر و تبدیل ابتکارات ذوقی امروز به آیین را هم داشت. منطق آیینی میگوید که در سالهای بعد باید منتظر ظهور آیینهایی سیاسی ـ مذهبی با محوریت سردار سلیمانی باشیم».
حالا و در سومین سالگرد، به نظر میرسد این پیشبینیها زودتر از زمانی که انتظار میرفت تحقق یافته است. تنها در عرض سه سال، ابتدا فرایند قدیسسازی و سپس مناسکسازی حول محور سردار سلیمانی انجام شده است. بهگونهای که درست مشابه یک معصوم یا امامزادهی عالیرتبه، میتوان از «مناسکِ زیارتی سردار سلیمانی» سخن گفت:
🔻هرساله، سالگرد «شهادت»اش و روزهای قبل و بعد آن با تشریفات بسیار و تبلیغات خیابانی و رسانهای فراگیر و گسترده و برنامههای متنوع در سراسر کشور گرامی داشته میشود (مشابه ایام عزای معصومین)؛
🔻 و هر سال تعداد زیادی «زائر» دارد، زن و مرد و پیر و جوان، که بهصورت انفرادی یا با خانوادگی یا در قالب «کاروانهای زیارتی» از شهرهای مختلف برای «زیارت» او سفر میکنند (مشابه سفرهای زیارتی مذهبی)؛
🔻و حتی عدهای برای زیارت او با پای پیاده و در قالب آیین «پیادهروی» میروند (مشابه پیادهروی اربعین)؛
🔻و در مسیر زایران، ایستگاههای صلواتی و «موکب»های ارایهی خدمات (از پذیرایی با خوراکیها تا واکس کفش!) برپا میگردد؛
🔻 و شبکههای مختلف صداوسیما، از چند روز قبل، بهصورت زنده تصاویر مزار وی و جمعیت زایرانش را پخش میکنند؛
🔻 و جادهی مسیر مزارش را به نام او و به عربی (که برای مخاطب مذهبی ایرانی معنادار است) «طریق القاسم» نامیدهاند (مشابه «طریق الحسین»)؛
🔻و برایش «نذری» میدهند و به سنگ قبر و خاک مزارش «تبرک» میکنند و از آنها کالای تبرکی (انگشتر، مهر و...) تولید میکنند؛
🔻و...
با این روند دور از انتظار نیست که در سالهای بعد، حرم و بارگاه و ضریح و آستان مقدسی نیز تدارک دیده شود. گرچه اگر موانع طبیعی نظیر واقعشدن مزار سردار سلیمانی در گلزار شهدای کرمان و مابین دیگر قبور و مجاورت گلزار مذکور با کوههای پیرامون نبود، منطقاً این حرمسازی تا بهحال انجام شده بود.
مناسک پیشین و زیارتگاههای پیشین و گروههای دینی پیشین نیز با روندهایی مشابه همینها که شاهدیم، گاه با تدریجی بیشتر و شتابی کمتر، ساخته و پرداخته شده و استمرار یافته و تثبیت شده و با انتقال به نسلهای بعد به "سنت" دینی مذهبی تبدیل شدهاند.
@mohsenhesammazaheri
💥دین مدنی و دین حکومتی
✍️ مطالعه بیانیه «مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم» و «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» دقیقا تفاوت های دو «دین مدنی» و «دین حکومتی» را نشان می دهد.
اولی از مطالبات مردم و حق اعتراض بدون خشونت و لزوم توجه به زمینه ها و دلایل اعتراضات و مدارا با شهروندان دفاع می کند و دومی به انتقادات کارشناسی و علمی حقوقدانان و مجتهدان مدنی نسبت به احکام اعدام و محاربه، اعتراض می کند.
نگاهی به تاریخ بیندازید و کارنامه دین حکومتی را هم ببینید که به نام دین چه کارها کرده اند.
📡 کانال گفتارهای باقی
/channel/emadbaghi
وبسایت
emadbaghi.com
🔴الحاد در جامعه مصر؛ اسلامگرایان مقصرند یا سکولارها؟
✍🏻اسماعیل المصری
🔸...هرکدام از مدیران مساجد که سیادت وزارت اوقاف را نپذیرفته بودند، برکنار شده و ائمه جماعاتی که در برابر دولت جدید سر تعظیم فرو نیاورده بودند، مورد تهدید قرار میگرفتند. بدین ترتیب اغلب ائمه جماعات که تحتنظر وزارت اوقاف بودند، به خبرچینهایی تبدیل شدند که وظیفه داشتند در صورت مشاهده کوچکترین اقدامی خارج از چارچوب وزارت اوقاف و الازهر، نیروهای امنیتی را مطلع سازند. به سبب استیلای این قبیل کنترلها بر مؤسسات دینی رسمی، خطبههای نمازجمعه برای جوانان ملالآور و سنگین به شمار آمده و پرداختن به دروس دینی را، امری تاریخگذشته انگاشتند.
🔸...دولت مصر هرآنکس که مشی سیاسی او را تأیید نمیکرد، به حاشیه راند و از میان شیوخ و علما تنها کسانی در صحنه باقی ماندند که رژیم عبدالفتاح السیسی را بدون قیدوشرط تأیید و آن را همراهی میکردند.
🔸...جامعه تدریجاً قطبنمای اخلاقی خود را از دست داد. این ازهمگسیختگی بهگونهای است که امکان ترمیم آن در کوتاهمدت، غیرممکن به نظر میرسد. در نتیجه فضای بسته حاکم بر جامعه و همچنین عدم وجود بستری مناسب برای فعالیت جنبشهای حامی اصلاحات اجتماعی، ارزشهای جامعه مصر رنگ باخت و پدیدههایی نوظهور و نامأنوس همانند زنای با محارم، الحاد، خیانت به همسر، همجنسگرایی و کودکآزاری، انتشار گستردهای پیدا کرد.
🔸...جوانان آرمان اسلامی دیگری را نیافتند که به آن گرایش پیدا کرده و هویت خویش را از طریق آن ابراز دارند، لذا حس ازخودبیگانگی، ناامیدی و پوچگرایی بر ایشان مستولی شد. تا آنجایی که حتی برخی از فرزندان شیوخ، دینداران و داعیان دین، به زمره ملحدین و خدا ناباوران پیوستند! بنابراین، هویت، چشمانداز و برنامه محوری در زندگی جوانان از بین رفت و جای خود را به پوچگرایی و بیهودهگرایی در دین و ایدئولوژی داد.
🔴پ.ن: اگرچه مقاله فوق درباره تجربه کشور اسلامی دیگری نگاشته شده، اما مطالعه دقیق آن میتواند ما را در فهم برخی از مشکلات خودمان یاری کند.
مگر مولای ما نفرموده بود که «اىْ بُنَىَّ انّى وَ إنْ لَمْ اكُنْ عُمِّرتُ عُمُرَ مَن كانَ قَبلى فَقَد نَظَرتُ فى اعمالِهِم وَ فَكَّرتُ فى اخبارِهِم وَ سِرتُ فى آثارِهِم حَتّى عُدتُ كَاحَدِهِم بَل كأنّى بِمَا انتَهى الَىَّ مِن امُورِهِم قَد عُمِّرتُ مَعَ اوَّلِهِم الى اخِرِهِم فَعَرَفتُ صَفْوَ ذلِكَ مِن كَدَرِهِ وَ نَفعَهُ مِن ضَرَرِهِ»
#البساتین
@AlBasatin
📚@nasiri42
چرا چنین ؟!
زنی را به گمان خوارج بودن نزد حجاج بن یوسف آوردند، گفت: «قدری از قرآن بخوان.»
زن خواند:
«اذا جاء نصرالله و الفتح و رایت الناس یخرجون من دین الله افواجا.»
حجاج گفت:
«وای بر تو "یدخلون فی دین الله افواجا".»
زن گفت: «داخل میشدند، تو بیرونشان کردی!»
رویکردی به عدالتخواهی و حقمداریِ متقابل مردم و حاکمیت
(شرحی کوتاه بر خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه)
بخش سوم:
در گفتار پیشین آمد که میان "مردم" و هر فرد، گروه، حزب، و یا دولت و حکومتی که بر آنان حکمرانی میکند؛ ضرورتا و لزوما باید "روابط دوجانبهای" وجود داشته باشد.
انتظارات دولت و مردم، انتظاراتی "دوجانبه" و "دوسویه" است؛ نه مردم حق دارند و میتوانند بیش از توانِ سرپرست یا پادشاه خود مطالباتی داشته باشند و نه حکومتها میتوانند مطالباتی خودساخته و دستوری از مردم خود بخواهند.
به تعبیر امیر مومنان علی ع؛ "لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَي عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَي لَهُ"
این حقوق بر مردم جاری نمیشود مگر انکه بر خود حاکمیت نیز جاری است؛
و بر حاکمیت و دولت جاری نمیشود مگر آنکه بر مردم نیز جاری باشد.
.................
سه نکته مهم را در این ارتباط حائز اهمیت است:
اول آنکه؛ وقتی بالاترین نهاد در یک جامعه که حکومت است حقوقی را بر عهده داشته باشد، نهادهای کوچکتر، چه آنان که ذیل یک دولت هستند و چه نهادهایی که توسط مردم اداره میشود نیز بالضروره و باید، رعایت حقوقی از مردم را برعهده گیرند.
و متقابلا؛ مردم نیز باید بدانند و باور داشته باشند که وظایفی را در قبال نهادها، سازمانها و حکومت ها بر عهده دارند و باید بدان عمل کنند.
دوم آنکه؛ حاکم و حکومت به عنوان بالاترین نهاد، خود باید به تبیین این حقوق بپردازد همانگونه که حضرت خود در جنگ صفین این حقوق را تبیین کرد.
حاکمیت نیز، هم باید وظایفی را که بر عهده دارد به طور دقیق تدوین کرده و به عنوان یک قانون به اطلاع مردم خود رسانده؛ و هم باید به این وظایف عمل کند.
مردم نیز باید در تعاملی مشترک با پادشاه، خلیفه، حاکم و یا دولت و حاکمیت، (و یا نمایندگانی از آنان)؛ به چانهزنی بر سر وظایف خود و حاکم پرداخته و با سازوکاری نظیر انتخابات، بیعت و یا هر روش مرسوم دیگری، بر این حقوق دو جانبه صحه گذاشته و آن را تایید کنند.
و سوم آنکه؛ "حاکمیت و مردم، باید یا: بر اساس تجربه بشری، روابط دو جانبه و بالسویه خود را تعیین کرده و بدان عمل کنند؛ و یا: نظامهایِ سیاسیِ مستظهرِ به قوانینِ کتاب و سنت بر اساس "احکام شریعت و دین" عمل کنند.
جامعه شیعی، "عقلانیترین" شکل "روابط حاکمیت و مردم" را که از سوی امیر بیان ع مطرح شده را در کنار خود دارد.
تصریح در حقوق متقابل مردم و نظام سیاسی در میان شیعیان، دست هرگونه دیکتاتوری و ظلم احتمالی را در جامعه شیعی خواهد بست.
نحله اهل سنت نیز میتواند و یا توانستهاند با برخورداری از تجربه بشری، و یا تلفیقی از این تجربه با معیارهایی از شریعت، تعادل لازم را در جامعه خود ایجاد کنند.
نتیجه آنکه؛
هر گونه تنش و تضاد احتمالی در روابط میان حاکمیت شیعی و مردم را میتوان در "کوتاهی حاکمیت در رعایت حقوق مردم"؛ و یا در "کوتاهی رعایت حقوق حاکمیت از سوی مردم" دانست.
آنچه در این میان مهم است "ضرورت گفتگویی دو سویه" است تا طرفین، این تنش و تضاد احتمالی را کاهش داده و به سوی همدلی بیشتر حرکت کنند.
ادامه دارد...
رویکردی به عدالتخواهی و حقمداریِ متقابل مردم و حاکمیت
(شرحی کوتاه بر خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه)
مقدمه:
روابط متقابل مردم و حاکمیت، همواره یکی از مهمترین موضوعات مهم در هر نوع نظامی سیاسی است.
و اتفاقا این روابط، از منظر آنان که مستظهر به مبدأ وحی بودهاند بیش و پیش از همه مورد توجه بوده است.
در این میان، آنچه برای مردم در هر عصری (بدون توجه به اینکه حاکم آنان یک سلطان یا خلیفه عادل و با جائر است؛ و یا یک رئیس جمهور و یا نخست وزیری است که با آراء مردمی روی کار آمده باشد و یا از طریق کودتا عنان امور را بدست گرفته)، مهم است "چگونگی و میزان دسترسی مردم به حقوق اولیه خود" است.
جوامعی که "حقوق متقابل مردم و حاکمیت" را به مدد علم و تجربه فرا گرفتهاند؛ به طور معمول حاجت به اخذ توصیههای وحیانی در خود نمیبینند؛ اما هر نوع نظام سیاسی که میخواهد یا ادعا دارد که میتوان و باید قوانین و مقررات خود را از "شریعت" بدست آورد و یا در تدوین و تبیین مقررات و اجرای آن بر شرع تکیه زند، چارهای جز یادآوری همیشگی این توصیه درون دینی از حقوق ندارد.
این نوشتار تلاش میکند بر اساس این گفتار حکمت آمیز از امیر بیان ع که "از گفتن حق، يا مشورت در عدالت خودداري نكنيد، زيرا خود را برتر از آنكه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمي دانم" گوشهای از سخنان حضرت که به تبیین حقوق اجتماعی و حقوق متقابل حاکم و مردم پرداخت را متذکر گردد.
پر واضح است که معیار عدالتورزی و حقوق متقابل حاکم و مردم، یا باید بر اساس قوانین کشورهای پیشرفته دنبال گردد و یا معیارهای شریعت...
تردیدی نیست که عقل سلیم در این میان، تدوین و اجرای قوانین بر اساس تلفیقی از تجربه بشری و تجربه نبوی را توصیه خواهد کرد؛ چرا که بیشترین حقوق متقابل دولت و مردم در پل زدن میان سنت و مدرنیته مراعات شده و با سایه انداختن امنیت و آرامش، پیشرفت و توسعه را به ارمغان خواهد آورد.
گفتار امیر بیان در این ارتباط، با گذشت هزار و اندی از قدمت آن، همچنان تلنگری به جویندگان عدالتخواهی و حقمداری است؛ اگر عزمی برای بازگشت به جامعهای متعادل در میان حاکمیت و مردم وجود داشته باشد...
بخش اول:
مهمترین بخش روابط میان دو نفر، حقوقی است که هر کدام نسبت به دیگری بر عهده دارد.
خانواده را کوچکترین نهاد یک جامعه خواندهاند؛ مهمترین علل دوام و قوام زندگی یک زن و شوهر حقوقی است که هر کدام بر دیگری دارند؛
به هر میزان این حقوق از سوی هر کدام از این دو رکن اصلی مراعات نگردد، به همان میزان، نهاد خانواده دچار تزلزل و شکستگی خواهد شد.
اما اینکه؛ اگر یکی از این دو رکن این نهاد کوچک، از برخی حقوق حقه خود گذشته و بر کوتاهیهای همسر خود صبر و حلم پیشه میکند، این را باید در فرهنگ دینی و سنتی و برخی آموزهها جستجو کرد که بر صبر، بردباری و گذشت تاکید دارد.
هر چه این کانون بزرگتر گردد؛ و افراد بیشتری به آن اضافه گردند، اِعمال گزارههای حقوقی بیشتر احساس خواهد شد.
با این حال چگونه میتوان در روابط فیمابین مردم و حاکمیت، حقوق متقابلی را قائل نبود و آن را یکسویه ویکجانبه دید؟!
و چگونه میتوان صرفا مردم را صاحب حق دانست و حاکم و یا نظام سیاسی را فاقد هرگونه حقی دانست؟!
این امیر بیان است که در صفین خطاب به یاران خود، از ضرورت اطاعت مردم از نماینده تام الاختیار خدا در روی زمین سخن نمیگوید!؛ بلکه حقوق متقابل مردم و دولت را یادآور میشود تا مردم نیز بدانند که بر ذمه ولی و سرپرست آنان حقوقی است و متقابلا مردم نیز حقوقی را بر دوش دارند.
همان حقی را که حاکم بر دوش مردم دارد حاکم نیز بر دوش خود دارد؛ نه کمتر و نه بیشتر...
و این قانون و یا سنتی است که خداوند اراده کرده است.
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ
خداوند در ولایت من بر شما حقوقی را بر عهده من قرار داد و متقابلا شما مردم نیز حقوقی دارید که ادای آن بر من واجب است و این دو حق همانند هم هستند...
ادامه دارد...
kamalolkalam@
⚡️جامعه ای که دچار ظلم ساختاری شد و مصلحان در آن جامعه، صدایشان، خفه شد، آن جامعه به صورت اتوماتیک در چرخه ویرانی افتاده و در حرکت است و هیچ کسی، ترمزی برای آن نمی تواند داشته باشد.
✔️#داود_فیرحی🔻
🔹اساسا در جوامع، بخشی از تحولات به حاکمان باز می گردد، درواقع رابطه جامعه و دولت یک پرسش پایدار دولت پژوهی در تمام جوامع است به همین دلیل وقتی از رویدادی مانند عاشورا صحبت می کنیم درواقع از زمینه هایی صحبت می کنیم که در دیالکتیک یا تعامل بین دولت و جامعه رخ داده و از درون تضاد نیروها، این عاشورا به وجود آمده است درواقع عاشورا نشان خشم متقابل جامعه و دولت است.
🔸 در جوامعی که دولت از جامعه جدا شده و استقلال می یابد دچار یک بیماری خودایمنی شده و با خود جامعه درگیر می شود که نتیجه آن زندانی، قربانی و کشتارهای متفاوت است که زمان و مکان ندارد. هرگاه جامعه ای در شرایطی آنومیک قرار گرفت و دولت و ملت یا جامعه و دولت یا حکومت و مردم یک گسلی ایجاد کردند، این گسل سرانجام به تضاد ختم خواهد شد و در قالب شورش ها و سرکوب ها خود را نشان خواهد داد و نتیجه این بحث هم تنشها و هجومهایی است که به رهبران اجتماعی وارد می شود.
🔹 دولت صدر اسلام به نوعی یک دولت رانتی است، رانت مبتنی بر غنیمت به این معنی که پول زیادی دست دولت است و بنابراین همه چیز سرنوشت جامعه وارد کف باکفایت یا بی کفایت دولتمردان می شود و به همین دلیل در چنین جامعه ای ما شاهد یکه تازی دولت هستیم، دولتها در چنین جامعه ای تمامت خواه می شوند و سرنوشت کلیت جامعه را در دست می گیرند، نه تنها قدرت اقتصادی دستشان است، یعنی به جای اینکه سیاست منطق اقتصاد پیدا کند، اقتصاد منطق سیاست پیدا می کند و دولت با پولی که دستش هست، دین، فرهنگ و نظام آموزش و پرورش، افکار عمومی و رسانه ها را کنترل می کند و در چنین شرایطی یکی اختناق برای آزادیخواهان و فرصت طلبی برای فرصت طلبان رخ می دهد و لذا جامعه را به دو بخش معترضان و بهره مندان از وضعیت موجود تقسیم می کند.
🔸 با نگاهی به جامعه عرب قبل از اسلام، مشاهده می کنیم که هنوز دولت به معنای علمی امروز آن شکل نگرفته است و انچه وجود دارد دولت- شهر، ادامه سنت یونانی – رومی است که از طریق شام به مکه سرازیر شده و در حال ورود به مدینه هم هست. از درون این سنت تاریخی ما دو الگوی کوچک حکمرانی مکه با سنت اشرافی و الگوی مدینه با سنت شورایی روبرو هستیم؛ وقتی پیامبر اسلام وارد مدینه می شود، سنت مدنی را انتخاب می کند و حکومت را به سمت سلسله قراردادها کشانده و یک رگه شورایی به حکومت می دهد اما از بعد از پیامبر کم کم شاهد ادغام سنت مدینه با مکه و به تدریج غلبه سنت مکه بر تمدن اسلامی هستیم.
@MostafaTajzadeh
🌐پیوند به متن کامل
https://fa.shafaqna.com/news/630082/
@andishedinimoaser
‼️تفاوت وصيت حاکمان اسلام‼️
❌يک❌
✅وصيت منصور دوانيقي(يکي از حاکمان سلسله عباسيان) به فرزندش محمد، در سال ۱۵۸ هجري قمري:
💭من مردم را به طُرُقِ مختلف، رام و مطيع ساختهام. اکنون مردم سه دستهاند:
«گروهي فقير و بيچارهاند و هميشه دست نياز به سوي تو دراز خواهند کرد،
گروه ديگر، متواري هستند و هميشه بر جان خود ميترسند،
و گروه سوم در گوشهي زندانها به سر ميبرند و آزادي خود را فقط از رهگذر عفو و بخشش تو آرزو ميکنند.
وقتي که به حکومت رسيدي، خيلي به مردم، در طلب رفاه و آسايش، ميدان نده.»
📚تاريخ يعقوبي ، جلد ۳، صفحه ۱۳۳
❌دو❌
✅وصيت امیرالمومنین امام علي عليهالسلام به فرزندش، امام حسن مجتبي عليهالسلام در سال چهلم هجري قمري:
💭«ﺍﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪم! ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺗﻮ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ، مانند ﺗﺮﺍﺯﻭ بدان. ﭘﺲ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ، همان چیزی را ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭ که ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻰﺩﺍﺭﻯ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ، ﻣﺨﻮﺍﻩ ﺁﻧﭽﻪ را ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻰﺧﻮﺍﻫﻰ.
ﺑﻪ هیچکس ﺳﺘﻢ ﻣﻜﻦ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ نمیخواهی به ﺗﻮ ﺳﺘﻢ ﻛﻨﻨﺪ.
ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻧﻴﻜﻰ ﻛﻦ، ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ میﺧﻮﺍﻫﻰ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻴﻜﻰ ﻛﻨﻨﺪ. ﺁﻧﭽﻪ برای ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺯﺷﺖ ﻣﻰﺩﺍنی برای ﺧﻮﺩ ﻧﻴﺰ ﺯﺷﺖ ﺑﺪﺍﺭ.
ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻰﺭﺳﺪ ﻭ خوشحالت ﻣﻰکند، ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺳﺪ.»
📚ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ، جلد ۲ ، صفحه ۴۲۵
📚ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻻﻧﻮﺍﺭ، جلد ۴۲ ، صفحه ۲۴۸
@saqaleyn
📚@nasiri42
◼️ يَا مالِك! فَلا تَقوينَ سُلطانَكَ بِسفكِ دَم حَرام، فَاِن ذلِك مِما يضعِفهُ وَ يُوهِنهُ، بَل يزيلهُ وَ ينقلهُ، وَ لا عُذرَ لَكَ عِندَاللهِ وَ لا عِندِى فِى قَتلِ العَمد، لِأنَ فِيه قود البَدَن
اى مالك!
حكومت خود را با ريختن خون ناحق تقويت مكن، چرا كه اين كار حكومتت را سست و متزلزل مى سازد،
بلكه بنيان آن را مى كند و به ديگران منتقل مى نمايد
و بدان هيچ گونه عذرى نزد خدا و من در قتل عمد پذيرفته نيست، زيرا كيفر آن قصاص و مرگ است
📕نهج البلاغه / نامه 53 به مالک اشتر نخعی
@amirolakalm
📚@nasiri42
✍ پاسخ «مرگ بر علی (ع)» و گفتار شگفت انگیز امیر مومنان ؛
یکی از خوارج در حضور علی (ع) گفت: خدا این کافر را بکشد ! یاران برخاستند تا او را بکشند ، اما حضرت فرمودند :
رُوَیداً، إنَّما هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ، أو عَفوٌ عَن ذَنبٍ.
دست نگه دارید ! پاسخ ناسزا ناسزاست؟! یا گذشت از گناه ؟!
نهج البلاغه حکمت ۴۲۰
«به پابوس انسان گریزپا»
شاید انتظار شنیدن چنین جملهای را نداشته باشید، اما عملکرد کلیسای کاتولیک در طول قرن گذشته کموبیش «درخشان» بوده است. ما به عنوان ایرانی و مسلمان از سازوکار کلیسای کاتولیک بیخبریم. قشر دیندارمان انگیزهای برای توجه به کلیسا ندارند و قشر سکولار هم ترجیح میدهد دائم سدههای گذشته و عملکرد کریه کلیسا را در گذشته یادآوری کند: تفتیش عقاید و کتابسوزان، اعدام بر تل هیزم و تعقیب دگراندیشان. ضمن اینکه قشر روشنفکر و سکولار هر گزندی از دینداران میبیند، گناه آن را به طور کلی پای دین و دینداری از هر نوع آن مینویسد. به همین دلایل انگارههای ثابتی دربارۀ کلیسای کاتولیک وجود دارد که نه کسی در آنها تأمل میکند و نه دلیلی برای بازنگری در آنها میبیند. بنابراین کلیسای کاتولیک را مرجعی جنایتکار میپندارند که اگر امروز نمیدرد و آدمسوزی نمیکند، زورش نمیرسد.
اما عملکرد کلیسای کاتولیک با این انگارهها سازگار نیست. کلیسای کاتولیک یک مسئلۀ اساسی را فهمید که میتوان آن را هستۀ عقلانیت این کلیسا دانست: پدران کلیسای کاتولیک فهمیدند به جای ستیز با دنیای مدرن باید چراغ راه و پناهگاه انسان درماندۀ عصر مدرن باشند؛ فهمیدند در عصری که درمانها علمی است، کلیسا بختی برای داعیهداری درمان جسمانی ندارد و باید مرهمی بر دلها نهد.
البته باید دقت کرد که در مورد چه نهادی صحبت میکنیم! کلیسای کاتولیک به عنوان قدیمیترین نهاد کلیسایی جهان، به طور کلی «هزارهای» میاندیشد؛ همانگونه که یک مسلمان هزاروچهاصدساله میاندیشد و نمیتواند چنان اندیشه کند که صدر اسلام بیرون از اندیشهاش افتد، پدران کلیسای کاتولیک نیز اندیشهای هزارهای دارند. این یعنی سنگینترین پایبست و عمیقترین ریشۀ ممکن بر اندیشه، ساختار و بوروکراسی کلیسا حاکم است. و باید در نظر داشت که کلیسای کاتولیک ساختار کشیشانۀ سلسلهمراتبی و بسیار منضبطی دارد. هیتلرِ سکولار و خداناباور که کل مسیحیت را انحرافی یهودی در تاریخ میدانست، به ساختار کلیسای کاتولیک علاقه داشت؛ به دلیل همین انضباط سترگ.
به زبانی استعاری، کلیسای کاتولیک چناری دوهزارساله بود که باید ریشه از خاک برمیکشید و راه میرفت. طبیعی است این کهندرخت توان دویدن ندارد، اما برای رهیدن از تبر علمباوری و نخشکیدن در خاک سکولارباوری، به راه افتاد! اگر تعصب دینی یا پیشداروی سکولاریستی را کنار بگذاریم و بیغرض به کلیسای کاتولیک بنگریم، به برداشت جدیدی از این نهاد دینی میرسیم و این نگاه جدید پلی میشود برای اندیشه پیرامون دینداری و سکولاریسم در عصر جدید.
اما چه شاهدی برای این پویایی کلیسا در دست دارم؟ تاریخ کلیسای کاتولیک در عصر جدید مفصل است. ضمن اینکه این نگاه متفاوت به کلیسای کاتولیک به معنای نادیده گرفتن خطاهای آن نیست. اما میتوان شواهدی آورد تا این بحث ادعای محض نباشد. بهترین گواه برای پویایی کلیسای کاتولیک «شورای دوم واتیکان» است؛ این شورا و نتایج آن رخدادی بزرگ در کلیسای کاتولیک (و در دینداری) بود. این شورا به مدت سه سال از ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۵ در واتیکان برگزار شد. پاپ یوهان بیستوسوم آن را فراخواند و پس از مرگ او پاپ پل ششم ادارۀ آن را ادامه داد. پاپ یوهان در افتتاحیۀ شورا در سخنرانی لاتین خود به صراحت گفت بهروزسازی اصول دگماتیک بر اساس فهم عصر حاضر هم امکانپذیر و هم ضروری است. زیرا به گفتۀ او یک اصل جزمی (دگم) ابدی و حقیقتی ماندگار است و یک اصل جزمی دیگر ظهور و بروز یک عصر و در نتیجه تغییرپذیر است.
پس میشد در اصول دگماتیک کلیسا بازنگری کرد! دو مورد از نتایج مهم شورا اعلام «آزادی دین» و تبیین رابطه با حکومت بود. در مصوبات شورا ضمن صحهگذاری بر حقیقت خدشهناپذیر کلیسای کاتولیک، تأکید میشود هر گونه اجبار در ارتباط با امور ایمانی ممنوع است و به جای آن بر «وجدان» تأکید میشود. دربارۀ ارتباط کلیسا با حکومت نیز کلیسای کاتولیک از این ادعای دیرینۀ خود که فضای عمومی و اندامهای دولتی باید بر اساس اصول کاتولیک عمل کنند، دست میکشد. نتیجۀ بزرگ این بود که ادعای مطلق بودن دین کاتولیک تنها در حوزۀ معنوی تعریف شد و دیگر نمیشد آن را مبنای سازماندهی سیاسی و اجتماعی کرد.
اینکه چگونه کلیسای کاتولیک به اینجا رسید که شبان «افراد» باشد و نه حاکم بر «جامعه»، طبعاً بحث دیگری است. اما نفس این تصمیمات بزرگ در مباحث دینشناختی و در فهم جایگاه دین در عصر مدرن بسیار مهم است. البته این تغییر رفتار کلیسای کاتولیک پیشینۀ قدیمیتری دارد و در نوشتههای دیگر باید به آن بپردازم. وقتی بلندپایهترین مقام کلیسا در کسوت پاپ زانو میزند و پای بندگان خدا را به شکلی نمادین میبوسد، یعنی کلیسا سر آن دارد انسان گریزپا را به پای محراب بازگرداند. چگونه؟ با شبانی معنوی.
🌀سفارش امیر مومنان به سپاهیانش درباره زنان، پیش از جنگ صفین
زنان را ميازاريد و آنان را به خشم مياوريد؛ هرچند آبروى شما بريزند يا اميرانتان را دشنام دهند ...
حتى در زمانى كه(پیش از اسلام) زنان مشرک بودند، ( پیامبر) به ما گفته بودند كه از آنان دست باز داريم. و حتی در زمان جاهليت، رسم بر آن بود كه اگر مردى با سنگ يا چوبدستى به زنى تعرض مى كرد او و فرزندانش را كه پس از او مى آمدند ( به خاطر این کار ) سرزنش مى کردند!
وَلاَ تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى، وَإِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکُمْ، وَسَبَبْنَ أُمَرَاءَکُمْ ... إِنْ کُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْکَفِّ عَنْهُنَّ وَإِنَّهُنَّ لَمُشْرِکَاتٌ وَإِنْ کَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَعَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ
📚 نهج البلاغه/ نامه ۱۴
@amirolkalamمنبع ؛