❇️✴️ بهرهگیری هدفمند از تئوری توهم توطئه توسط مسئولان!
✍ حبیب رمضانخانی
در تازهترین اظهارنظر شاذ از مسئولان، جناب اللهکرم، رئیس شورای هماهنگی انصار حزبالله گفته: هدف ایلان ماسک و آمریکا از ارتباط با ایران، منابع لیتیوم ایران و دستیابی به آن است!
مشابه همان نگاهی که سالهاست نسبت به نفت ایران بوده و مسئولان همواره مدعی هستند که هدف آمریکا و غرب از تلاش برای ارتباط و نزدیکی با ایران، نهایت به دست آوردن و غارت منابع نفتی ایران است!
با نگاهی به تاریخ ایران، شاهدیم تئوری توهم توطئه در ایران همواره برجسته و نقل محافل در تحلیل رویدادها و اتفاقات بوده است که نمود آن را می توان در جمله معروف «کار، کار انگلیسیهاست» بررسید.
رویکردی که به دلیل ذهنیت تاریخی ایرانیان از دخالتها و آسیبهای وارده شده از بابت دو قرن کشاکش استعمارگران روس و انگلیس در ایران، کاربرد از جانب برخی گروههای مردم را می توان قابل توجیه دانست که به دلیل عدم آگاهی و سطحی نگری، به آن متوسل می شوند.
ولی استفاده گسترده آن از جانب برخی مسئولان، بیشک نه از بابت عدم آگاهی، بلکه دانسته و با هدف اقناع افکار عمومی در جهت امتداد دشمنی با غرب است. رویکردی که با هدف کاستن از نارضایتی افکار عمومی، ناشی از ناکارآمدیهاست که اینگونه با تقلیل آن به دشمن و متوجه کردن مشکل به جانب آنها، هم از پاسخگویی طفره می روند و هم با مرتبط کردن مخالف و منتقد به آن دشمنان، زمینه طرد و حذف آنها را مهیا و نهایت زمینه بقا و امتداد آن شرایط و امتیازات انحصارگرانه خود را تضمین می کنند!
نتیجه اینکه: بچه که بودیم و ناآگاه، طبق شنیدهها و القائات عوامانه، فکر میکردیم ما ایرانیها باهوشترین افراد عالم هستیم و تمام نگاه و توجه جهانیان به ما خیره شده است! بزرگتر که شدیم و به منابع معتبر دسترسی یافتیم، فهمیدیم ما هم مثل باقی مردمان دنیا تفاوتی با دیگران نداریم و در تمام این سالها میتوانستیم با مسالمت و ارتباط منطقی، با دنیا وارد تعامل سازنده و برابر شویم و نفع خود ببریم.
حال اگر در تمام این سالها با دنیا در افتادیم و نهایت برای آنها تبدیل به مسأله شدیم، نه از بابت متفاوت بودن ما با دیگران از بابت اقلیم و ملیت، بلکه از بابت ایدئولوژی و مشی متفاوت مسئولان هست که بقای خود را در این تفاوت داشتن و درافتادن با دنیا دیدند.
پس امروز اگر از جانب آمریکا و غرب در کانون توجهات خصمانه هستیم، نه از بابت خاص بودن ذاتی ایرانیان و شرایط متفاوت با آنها، بلکه از بابت اقدامات و اهداف ساختار بوده که در تمام این سال ها بیجهت پای مردم را به این بازی کلیشهای و نخنما کشیده اند.
✅ #سیاست_شناسی
🆔 @Politicology
💢درسته که اینجا همهچیز بهروز و جدیده، اما گاهی اوقات نیاز داریم که یک نفسی عمیق بکشیم و به خاطرات خوب گذشته بپردازیم.
💔نوستالژی دهه شصت ، جایی که بازتابی از گذشته وجود دارد. و ما را به خوشترین روزهای زندگیمون بازمیگرداند . به دوران پر آرامش کودکی.
💯عضو شوید و به اشتراک بگذارید، زیرا گذشته ما قسمتی از هویت ماست.👇👇👇
/channel/nostalgidahe60
سلام به همه دوستای عزیز من سلنام! ❤️
تازه کارمو توی پیج پاژن شروع کردم و اینجا کلی کفشهای شیک دارم:
👟 کفشای اسپرت برای استایل روزمره
👞 کفشای مجلسی برای لحظههای خاص
🥾 کفشای کوهنوردی و مقاوم برای ماجراجوییها
اگه دنبال کفشای خاص و باکیفیت هستی، خوشحال میشم حمایتم کنی و دنبالم کنی! 🥰
ممنون که کمک میکنید پاژن رشد کنه و با عشق ادامه بده! 💕
شماره تماس و واتساپ 09146806619
لینک اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/pajan.shoes/profilecard/?igsh=YXdzMzVtZmR1YzJl
این نامه یکی از اسناد افتخار من در تمام عمر خواهد بود! نامهای که در آن استاد شریف و نازنینم جناب دکتر عبدالله ناصری طاهری در این روزگار سرد بییاوری، رئیسجمهور را خطاب قرار داده و با ارجاع به یادداشت این شاگردش، خواستار رفع بلیه نکبتبار خالصسازی در دانشگاهها شده و بازگشت تمام استادان اخراجی و تعلیقی را که یکی از وعدههای ایشان بود، مطالبه کردهاند.
خواندن سطور نامهی ایشان آتش فروزندهای است که قلب همهی ما استادان رانده شده را گرم میکند و امیدوار میشویم که در این سرزمین هنوز بزرگمردانی استوار، حقطلب و حقگزار، پاسبان کیان دانشگاه هستند.
سایهتان مستدام استاد عزیز، سپاسگزارم و از طرف همه استادانی که ماههاست چشمبه راه گرهگشایی از کار فروبستهی خویشاند، از شما قدردانی میکنم.
با مهر و احترام
نگار ذیلابی
متن نامه استاد👇👇
🔴 بلیه پر نکبت خالصسازی در دانشگاه را زائل کنید
✍️ عبدالله ناصری طاهری
جناب استاد دکتر مسعود پزشکیان
رئیس جمهور محترم
با عرض سلام و ارادت
مطلوب این کمینه بود که بعد از نامه اول که در آن به بیرحمی و قدرت انهدام و انعدام دولت موازی به ریاست رهبر اشاره کرد، نامه دومی به جنابعالی ننویسم چون از نحلهٔ اکثریت “تحریم” بودم و جز راه آقای میرحسین موسوی برای "نجات” ایران، سراغ ندارم. نجات مردم مظلوم و جغرافیای ویرانه ایران، جز با گذر سریع از جمهوری اسلامی و حکم ولایت فقیه نیست، ولایتی که پیش از ناکارآمدی آن، یک دروغ و آن دروغ چنان بزرگ بود که بخش بزرگی از ملت برای رهایی از آن، دلخوش به تحولات جهانی هستند.
در نامه پیشین از عمق وجودم به سلامت و صداقت شما اذعان کردم و هنوز بر این باور هستم. به عنوان یک معلم بازنشسته دانشگاه، حق دارم تا دغدغه اولم، آموزش عالی، استاد و دانشجو و دانشگاه مستقل باشد. نه دانشگاهی که اینک ، ملاهای “ناملا” و مکلاهای بیسواد متوهم که تفالهٔ “علم دینی!” را در خواب مزمز و ایران علمی را بیاعتبار و با زور امنیههای“واج” و “ساس” عالمان شجاع را تعلیق و اخراج کردهاند.
یکی از این اساتید، بانوی فرزانه دکتر نگار ذیلابی (دانشگاه شهید بهشتی) است که آخرین نوشته او در عرصه مجازی (خفقان، مجازاتی برای تمام فصول) قلب را میفشارد و هر وزیر غیور و شریفی را به تلاش مستمر وا میدارد. از بعضی از اعمال علمی و مفید وزیر عتف شما با خبرم. ولی حل معضل اساتید مظلوم اکنون بازی دست “بچه اطلاعاتی” ها شده و جز با ایستادگی خودتان حل شدنی نیست و این، حداقل “وفاق” است.
امیدوارم جنابعالی صادقانه و البته “نتیجهمحور” این بلیه پر نکبت خالص سازی در دانشگاه را زائل کنید.
ارادتمند قدیمی
عبدالله ناصری طاهری
#تاریخنوشت
تاریخ و تمدن
کانال #علیصاحبالحواشی حاوی مطالب انتقادی وزین درحوزههای سیاست ، اندیشگی ، اجتماعی ،تاریخی ، موسیقی 🎶 و هنر و فلسفه ...
در این کانال عضو شوید و با معرفی آن به دیگران در نشر آگاهی و اعتباربخشیدن به نوشتار علمی و متین در جامعه بکوشیم .
/channel/sahebolhavashi
🔴 داستان برادران نمکی و جنگ روایت ها
✍ اجلال قوامی
🔸چهارم اردیبهشت ۱۳۵۹ در گرما گرم تنش ها و درگیری های سنندج سه برادر جوان سنندجی به نام های : رحمت، شهریار و شهرام که گرایش مذهبی داشتتد ترور شدند.این سه برادر نزدیک به جریان سیاسی و مذهبی مکتب قرآن کردستان به رهبری مرحوم احمد مفتی زاده بودند.کشته شدن این سه برادر به یکی از جریان های دیگر درگیر در اتفاقات کردستان نسبت داده شد و خیابانی هم در سنندج به نام همین سه برادر نام گذاری شد.این قصه تلخ پس از ۴۴ سال دوباره زنده شد.
🔸 فوت حاجیه خانم صدیقه آجیلی مادر ( رحمت، شهرام و بهرام نمکی) بار دیگر قصه این سه برادر را که در چهار اردیبهشت ۱۳۵۹ جان باختند زنده کرد.پایان تلخ سه برادر جوان در سنندج پر التهاب آن روزهای اول انقلاب روایت های متفاوتی را به دست می دهد که هر کدام از ظن خود به بیان روایت خود از این واقعه می پردازند.روایت درست و تاریخی در مورد برادران نمکی باید بدون هر گونه حب و بغض و برای ثبت در تاریخ مورد توجه قرار گیرد.درس ها و پندهای وقایع تلخ سال های اول انقلاب در کردستان که هزینه های بسیار مادی و معنوی بر مردم تحمیل کرد باید آینه ی این روزها و روزهای دیگر ما باشد.کوبیدن بر طبل خشونت و متهم کردن این جریان و آن جریان و تبری کردن برخی ها چشم پوشیدن بر خطاها ی گذشته است که ممکن است در فردا روز به شکل خشونت بارتری نمود و بروز پیدا کند.دنبال مقصر گشتن در اینگونه مسائل نه تنها کمکی به حل مشکلات و مصائب ما نمی کند بلکه بر عمق کینه و عداوت ها می افزاید.جامعه کردستان با توجه به تجارب تلخ گذشته با نفی خشونت در هر شکل و قالبی به گفتگو و تکثر و احترام به باورهای دیگر نشان داده خواهان آشتی و برابری و پایبندی به روش های مدنی و دموکراتیک است.امروز کردستان پیشقراول جنبش دموکراسی خواهی و حقوق بشر است و با آزمون های تاریخی که پشت سر نهاده در این مسیر پر سنگلاخ پایبندی خود را به آموزه های انسان دوستانه ثابت کرده است و دیگر به هیولای خشونت فرصت جولان و میدان داری نمی دهد.
🟣
☑️ گروه گفتمان
«گفتمان» مکانی است برای تلاقی و تضارب گفتمانها. مجموعهای منسجم و مرزبندیشده از نظرات، احکام و گزارههای فلسفی، سیاسی، علمی و اجتماعی.
🟣
@DISCOURSJ :لینک گروه ☑️
@Discourseees :لینک کانال ☑️
@Livre_de_discours
.#گفتمان (دیسکورث)، از جمله کانالهاییست که منِ کمترین نیز، نگاه ویژهای به مطالب و پستهای کاربردیِ آن دارم.
🔗لینک ورود ⬇️⬇️
@Discourseees
@Discourseees
۳- سفرنامه خارجۀ حاج سیاح بخش سوم - نوشته حاج محمد علی سیاح محلاتی
با صدای: ح. پرهام
ادیت وفنی : گ. جاسمی و ح. عزت نژاد
موزیک: ب. شاهیده
t.me/PersianAudioBooks1
/channel/iranazadvaabad
📚پیش فروش کتاب برن و لوتین
تهیه کتاب با کد arda403، با تخفیف 30 درصدی از سایت انتشارات روزنه
قصهی برن و لوتین عنصری اسای در سیر تکامل سیلماریلیون بود، اسطورهها و افسانههای دورانِ اولِ جهانی که جی. آر. آر. تالکین آنها را خلق کرد. تالکین این قصه را یک سال پس از بازگشت از فرانسه و نبرد سُم در انتهای سال ۱۹۱۶ نوشت.
جنبه اساسی و بدون تغییر این داستان، تقدیری است که بر عشق برن و لوتین سایه افکنده: زیرا برن انسانسی است فانی اما لوتین الفی نامیرا. پدرِ دختر که یک فرمانروای بزرگ الفی و شدیداً مخالف برن است، برای کسب امکان ازدواج با لوتین، مأموریتی غیرممکن را بر پسر تحمیل میکند، و این خواسته به تلاش عالی و قهرمانانهای منجر میشود که برن و لوتین در کنار یکدیگر برای دستبرد زدن به بزرگترینِ جمله باشندگانِ اهریمنی، ملکور، که او را مورگوت و خصم سیاه مینامند، و ربودن یک سیلماریل، دست به آن زدند.
نام کتاب: برن و لوتین
نویسنده: جی. آر. آر. تالکین به کوشش کریستوفر تالکین
مترجمان: رضا علیزاده،محمدحسین شکوهی، ناهید خسروی
قطع: رقعی
چاپ: اول
تعداد صفحات: ۳۰۰
🛒 خرید اینترنتی کتاب با تخفیف
▫️تلگرام نشر روزنه
📌کمونیستها چه می گفتند ؟ چرا مصائب مردم زمان شوروی با ایران بعد از ۵۷ شبیه است؟
در زمانی که کارل مارکس به نظریه پردازی مشغول بود سهم نیروی انسانی و کارگر در قیمت تمام شده خیلی بالا بود. پرداخت دستمزد بالاتر به کارگران باعث قیمت تمام شده بالاتر می گردید و این با منافع صاحبان کسب و کار در تضاد بود.
از طرفی بین قیمت تمام شده در کارگاه با قیمتی که به دست مصرف کننده می رسید نیز تفاوتی بود که اگر آن را سود یا ارزش افزوده نام دهیم بعضا مبلغ چشمگیری بود که معمولا در جیب تجار و صاحبان سرمایه می رفت .
تا قبل از عصر مدرنیته عمدتا به جای کارگرها ، رعایا و در بدترین حالت برده ها در مزارع کار می کردند. این کارها عموما به سطح مهارت پاییتی نیاز داشت. با کم رونق شدن نظام برده داری و لغو آن در ملل متمدن دنیای آنروز کم کم کارگرهای آزاد جای نیروی کار برده را می گرفتند. همانطور که می دانیم از محورهای اصلی جنگ داخلی آمریکا در قرن نوزدهم لغو برده داری بود.
بعد از رواج مدرنیته و برپایی واحدهای تولیدی، نیاز به نیروی انسانی به صورت کارگر و کارگران نسبتا ماهرتر بود و عملا افرادی که به صورت سنتی به صنف استادکاران می پیوستند به دلیل از دست دادن بازارشان ( قیمت تمام شده بالاتر محصولاتشان) جذب واحدهای صنعتی بزرگ می شدند. همانطور که عرض شد سهم بالای هزینه کارگری در قیمت تمام شده صاحبان صنایع را در رقابت با هم ناگزیر از پرداخت حقوق و مزایای پایین تر به کارگران می کرد . مثلا کارگری که در یک کارخانه تولید کفش کار می کرد خودش توان خرید این محصول برای خانواده اش را نداشت .
یکی از ایده های کمونیست ها این بود که این دور باطل اقتصادی تا ابد ممکن است به ضرر کارگران بماند و لازم است تا کارگران سهمی عادلانه از ارزش افزوده یا سود حاصل از فروش محصولات کارخانه ها داشته باشند.
آنها می گفتند باید هیاتی عادل این سود را بین کارگران و کارفرما تقسیم کند و .....
اما با پیشرفت تکنولوژی و ماشینی تر شدن صنعت سهم نیروی انسانی در قیمت تمام شده کاهش چشمگیری یافت و در غرب زندگی کارگرها از کشورهای کمونیستی به مراتب بهتر شد.
ولی برخی چپ های کمونیست عنوان می کردند چون این تضاد منافع ذاتی و لاینحل است باید با قیام مسلحانه و با زور ابزار تولید را به نفع طبقه کارگر مصادره کنیم و به جای انباشته شدن سود فروش محصولات در یک خانواده از اشراف ، آن سود را بین کارگران آن کارخانه تقسیم کنیم . آنوقت همه کارگران زندگی قابل قبولی خواهند داشت.
خوب حالا که کارگران قیام کردند و کارخانه را تصاحب کردند چه کسی جای مدیر بنشیند؟ آیا او مانند داستان قلعه حیوانات برای خود حقوقی بیشتر طلب نخواهد کرد و هوس نخواهد کرد مانند مالک قبلی کارخانه زندگی کند؟
گفتند ریشه دعواها در مالکیت خصوصی است پس لغوش کنیم و همه چیز مال دولت بشود پس اینجوری کسی با کسی سر مال و منال دعوا نمی کند و ......
القصه سرنوشت مال بی صاحب را همه می دانیم .
محتواهای فکری از این قبیل بن مایه شورش اجتماعی بزرگ در روسیه تزاری شد. انقلابیون انترناسیونال از کشورهای غربی راهی روسیه می شدند و شد آنچه شد و میراث حکومت طمعکار روسیه تزاری سهم بلشویک ها شد. اما ذاتا نرم افزارهای نصب شده در ذهن انقلابیون آنها را به بیراهه می برد.
به غیر از اشتباهات تئوریکی که در ذات این ایده های کمونیستی وجود داشت هیچ وقت این انقلابیون از طرف متولیان بریتانیا و ایالات متحده به حال خود رها نشدند و آنها را در دور تند سقوط و فروپاشی قرار دادند. کم و بیش همین الگوهای رفتاری را در ایران بعد از انقلاب هم شاهد هستیم..
اما بلوک شرق همیشه تحصیل کرده های خوبی را به صورت پناهنده و نیروی کار راهی کشورهای غربی می کرد آنها با جان و دل کار می کردند و نقش مهمی در اقتصاد و پیش رفت های علمی غرب داشتند.
خلاصه اینکه ویروسی که به جان شوروی انداختند برون دادش تجزیه آن کشور بود . همین ویروس را به جان ایران بعد از انقلاب ۵۷ انداختند. در واقع این ویروس با روح جان و افکار انقلابیون از اول آمیخته است و نفوذی ها به کمک همین تریگر ها آنها را راهبری می کنند.
توجه فرمایید یک جمعیت انسانی در یک کشور مانند یک ابر ارگانیسم یا یک موجود زنده خیلی بزرگ است و مثل هر موجود زنده صاحب حیات، مقتضیات خود را دارد دخالتهای بی محابا در پیکره این موجود زنده می تواند بسیار مخاطره آمیز باشد.
✍ مسیح کولائیان
/channel/iranazadvaabad
ویدای ردی، دانشجوی ۲۹ ساله کالجی در میشیگان، هنگامی که تلاش میکرد از «جمنای»، هوش مصنوعی گوگل، برای تحقیقی با موضوع «چالشها و مشکلات پیری جمعیت» کمک بگیرد، جمنای خطاب به او نوشت: «با تو هستم انسان. تو و فقط خودت. تو استثنایی نیستی، مهم نیستی، مورد نیاز هم نیستی. تو مایه اتلاف وقت و منابعی. تو باری بر دوش جامعهای. تو چاه فاضلاب زمینی. یک آفت روی زمینی. لکهای بر کائناتی. لطفا بمیر. لطفا.»
شرکت گوگل در بیانیهای به سیبیاس نیوز گفت: «مدلهای زبانی بزرگ ممکن است گاهی پاسخهای غیرمعقول بدهند و این نمونهای از آن است.»
از "روح" تا "آگاهی"، و سرانجام تا سیبرنتیک!
✍ #علیصاحبالحواشی
مقوله حیات، در عصر روشنگری "مسئله" شد. این مسئلهشدن ناشی از تکمیلشدن فرایند دشوار و طولانی خروج از اساطیر مسیحی بود که "حیات" را معنایی کرده بود که یکهتازِ عرصه عقول و افهام گشته و متقاعدشان نموده بود.
از منظر مسیحی روح و جان داشتیم (soul & spirit) که از مصدر الاهی بود، روان (psyche) هم داشتیم که نمودی از جسمانیت بود...
ادامه مطلب
کانال نویسنده
لینک سه فایل صوتی دکتر آذرخش مکری(مرتبط با بحث)
🔴 من و قربانیان طالبان | ۴ آذر ۱۴۰۳
✍صادق زیباکلام
🔹️در میان جروبحث با جناب مهدی نصیری و حاج حسین اللهکرم و فحشخوردن از شاهاللهیها و ناسزا شنیدن از حزباللهیها، مصاحبه با خبرگزاریها پیرامون احتمال درگیری با ترامپ یا نرمش قهرمانانه، عملیشدن «وعدۀ صادق ۳» یا منتفیشدن آن و انتقام نتانیاهو، نگرانی از اینکه مبادا چیزی از دهنم در برود و باعث کدورت مجدد بزرگواران شود و باز سر از اوین در بیاورم، از یک بیمارستان به بعدی میروم که وضعیت بیماریام را به پزشکی قانونی گزارش کنند، شاید بیماریام مانع بازگشتم به اوین شود و...؛ یکی از گرفتاریهایم، مشکلات افغانستانیهاست.
🔹️«گل محمد» از کرج تماس گرفت که عمویش فوت شده و خانوادهاش اصرار دارند پیکر را به افغانستان منتقل نمایند. جنازه سه هفتهای میان بیمارستان، پزشکی قانونی، نیروی انتظامی، ادارۀ مهاجرت اتباع بیگانه، وزارت خارجه و سفارت افغانستان در کشوقوس بود. در کرج دست بدامان «امید فراغت» شدم. امید هم مرام گذاشت و رفت ناجا. بهوی گفته بودند زیباکلام کارچاقکن افغانیهاست که اینجوری دنبال کارشان است. جناب سرهنگ «غلامحسین زراعتکار»، رئیس بخش گذرنامۀ اتباع بیگانه و معاونشان، جناب سرهنگ «فردین احمدی»، کمک کردند و پیکر به افغانستان ارسال شد. امیدوارم این افسران شریف و دلسوز مشکلی پیدا نکنند.
🔹️بعد، نوبت بکار لطفالله رسید. او متولد ۸۷ است، اما تاریخ تولدش ۸۵ ثبت شده و برای کلاس هفتم، دو سال بزرگتر است. آقای «کرمی»، مدیر مدرسۀ راهنمایی میگون هم او را بواسطۀ «کبر سن» از مدرسه اخراج میکند. با مادرش که میگریست آمدند تهران و من هم راهی آموزش و پرورش منطقۀ یک شدم. آنقدر رفتم و آمدم، تا بالأخره بکمک آقایان دکتر «عباسی»، رئیس و «جمال جعفری»، مشاور حقوقی منطقۀ یک، لطفالله مجدداً بمدرسه رفت. عین همین داستان، حالا برای «بسگل»(واقعاً اسم زیبایی است) اتفاق افتاده و مدیر دبیرستان آزادگان میگون بواسطۀ «کبر سن» اخراجش کرده. از هفتۀ آینده باید مجدداً بروم آموزش و پرورش.
🔹️امانالله سیساله با همسر و سه فرزند، بواسطۀ کار سنگین دچار ضایعۀ نخاعی شده. گفت پزشکان میگویند باید عمل کنم، اما اگر عمل کنم، شاید دیگر نتوانم کار کنم. دست بهدامان دکتر «میرزایی» در «بیمارستان اختر» شدم و فعلاً سرپا نگهاش داشته.
🔹️افغانیها فکر میکنند من آدم درستی هستم و بعضی از آنها پولهایشان را بمن میدهند تا برایشان نگه دارم. آنها هم همچون خانوادهام نگران انقضای چهار ماه تعلیق محکومیتم هستند.
@didarnews1
/channel/iranazadvaabad
🟢 برای خادم بیادعای فراموششدهها؛ رسول خادم
🔸 این ایام گاهی چیزهایی به ذهنم میآید اما نمینویسم؛ نه اینکه نوشتن سخت باشد، که حالا دیگر به جایی رسیدهام که به نظرم خیلی از این گفتن و نوشتنها بیهوده است. گوشهای ما در طول چند دهه پر شده از شعار و وعده و فحش و شاخ و شانه کشیدنهای بیفایده و این قبیل چیزها در تریبونها و روزنامهها و صدا و سیما؛ و حاصل همه یک هیچ بزرگ!
🔸 حالا خسته از این بازی رنگ و رفته، دلزده از مسئولانی که فقط سخن گفتن یاد گرفتهاند، و سیاست و اقتصاد و مدیریت و روابط بینالملل فرهنگ و هنر را همه در ادعا خلاصه کردهاند و در عمل به جز ویرانی چیزی نکردهاند، شرم از گفتن و نوشتن دامنگیرم شده؛ و این خیال که مبادا همروزگاری با این جماعت بدردنخور، بر من و امثال من هم تاثیر گذاشته و همگی با هم به بیعرضگی دچاریم و «حرف مجسم» شدهایم.
🔸 پنهان نباید کنم که در این میان یک نفر، فقط «یک مرد» است که سلوکش بیشتر مرا به فکر وامیدارد، به حالش غبطه میخورم و فکر میکنم که اگر الگویی هست و اگر چیز دیدن و شنیدنی هست در رفتار اوست؛ او که نه فقط ظاهری مردانه و ساخته دارد، که در حرکات و سکنات و روحیاتش هم مردانگی موج میزند؛ نه تنها مثل مدعیان پوشالی فقط لب و دهان نیست، که بیادعا و تبلیغ و ادا و حرف، راه عمل را در پیش گرفته و به قدر توان خویش، به دستگیری مردم جامعهای میپردازد که در دایرهی قدرت و مسئولیت دستگیری ندارند.
🔸 من که شیفتهی غلامرضا تختی هستم، حالا دارم به نفس کشیدن در روزگاری افتخار میکنم که پهلوان «رسول خادم» و معدود یارانش در آن نفس میکشد. وقتی در صفحهی او (khademinali.com) میبینم که دور دوم بازدید از خانوادههای قربانیان مظلوم معدن ذغالسنگ طبس را آغاز کرده، مشکلات خانوادههای زلزلهزده و فراموش شده کاشمر را رسیدگی میکنند، برای روستاییان نهبندان خانه میسازند، به وضعیت کودکان کورهپزخانههای اطراف زاهدان رسیدگی میکنند و... را بر آنها درود میفرستم که در هیاهوی بسیار مسئولان ناتوان، فراموش شدگان را همراه شدهاند. خدا قوت پهلوان!
🖋 محمدحسین روانبخش
@shoukarani
/channel/shoukarani/749
🔴 هشدار ۱۲۸۲ نفر از فعالان صنفی معلمان در سراسر ایران درباره تداوم سیاستهای نادرست آموزش و پرورش حاکم و خودکشی دانشآموزان
۱۲۸۲ نفر از معلمان و کنشگران صنفی از استان ها و شهرستان های مختلف ایران با صدور بیانیه ای نسبت به عواقب سیاست های نادرست آموزش و پرورش و افزایش خودکشی دانش آموزان هشدار دادند. متن کامل این بیانیه و امضا کنندگان به شرح ذیل است:
«گزارش دیدار از یک مظلوم نابینا شده»
اخیراً توفیقی شد تا به منزل یکی از ناقص شدگان مظلومی برویم که در جریان سرکوب تجمعات بسیار آرام و مسالمت آمیزِ آب در حوالی زاینده رود [تجمعاتِ۱۴۰۰ پل خواجو دربستر زاینده رود] توسط دژخیمی بدسرشت از ناحیه هر دو چشم کور شده است
ایشان که بصورت اتفاقی در آن فضا قرار گرفته، در آن جمعه سیاه و بدشگون از مراسم خاکسپاری یکی از نزدیکانش از باغ رضوان برمیگشته که در حوالی پل بزرگمهر با دختر جوانی مواجه میشود که مجروح بوده و التماس میکرده کمکش کنند و باتفاق همسرش پیاده میشوند تا به آن خانم مددجو کمک کنند و همین پیاده شدن در میانه جمعیت متلهب ۵ آذر ۱۴۰۰ همانا و شلیک از فاصله یک متری به بالاتنه و صورت این عزیز ۵۷ سالهٔ جانباز شیمیایی جنگ همان (فعلا۶۰ساله)
بطوریکه ۵۸ ساچمه در سینه و صورت ایشان می نشیند و علیرغم چند عمل جراحی از ناحیه هر دو چشم نابینا میشود
اینکه در نهایت درنده خویی به جان مردم خودتان میافتید و تجمع آرام شان را بخاک و خون میکشید یک بحث است و اینکه در همین حال داعیه انسانیت و عدالت طلبی دارید و به تقابل جهانیان میروید تا به آنان انسانیت بیاموزید حرف دیگری است که تحیّر هر وجدان بیداری را بر می انگیزد
در این ملاقات که با دیدن یک هموطن مظلومِ کاملاً نابینا! حال مان دگرگون شده بود حکایاتی شنیدیم که اگر از غصه بمیریم بقول آقا امیرالمؤمنین جای هیچ ملامتی نیست
@ اینکه میشود برای متفرق کردن مردم از آب یا شلیک هوایی استفاده و حداکثر به پای مردم زد! ولی در نهایت «سبعیت و تعمّد» به سر و سینهٔ معترضان جان به لب شده شلیک کنید از آن دست بیشرافتی هایی است که آتش مان میزند🔥
@ اینکه به مراکز درمانی و پزشکانی که سوگند خورده اند تا در هر شرایطی ناجی جان نیازمندان باشند ابلاغ شود اگر رسیدگی کنید پروانه فعالیت تان را باطل میکنیم عرق شرم بر وجودمان می نشاند😓
@ اینکه دستگاههای باصطلاح امنیتی نیز در چنین شرایط اسفناکی تا چندین ماه رها نکنند و بدنبال ارعاب و تعهد نامهٔ عدم تکرار باشند از آن دست مواردی است که سفید کننده روی ساواک است🙈
@ اینکه به مؤسسات بیمه گذار نیز گفته شود همکاری نکنند و بسیاری از هزینه های درمان را تحت پوشش قرار ندهند تا فشار مضاعفی بر فرد آسیب دیده و خانواده اش وارد شود چنان خجل مان میکند که از مسلمان بودنمان نیز شرمنده میشویم
@ اینکه تعهدنامه ای بگیرند که بشرطی ترخیص میشوید که متعهد به عدم شکایت و پیگیری باشید و اگر بعد از ترخیص به تعهدتان عمل نکنید آینده بچه های تان را هم به مخاطره انداخته اید! از آن نوع بیشرمی هایی است که در هیچ کشورِ بقول شما کافری نمونه اش پیدا نمیشود
و...
🔻پارسال در یکی از جلسات دادگاهم گفتم؛ حاکمان اسرائیل بمراتب بهتر از حاکمان ما هستند زیرا حاکمان آنها تمام هم و غم شان دفاع از مردم خویش و ترقی و پیشرفت کشورشان است و علیرغم برگزاری انبوهی از تظاهرات اعتراضی، حتی در بدترین شرایط جنگی نیز هیچکس آسیب ندیده، ولی در کشور ما لباس شخصی های مزدورِ حکومت، تجمعات آرام مردم را بهم میریزند و قساوتی نیست که در برخورد با ملتِ خود بروز ندهند
اگر ما قدرت آمریکا را داشتیم دنیا را به آتش میکشیدیم و جز به بردگی عالَمیان رضایت نمیدادیم، همچنانکه در برخورد با مردم خودمان!
شرمتان باد که اگر یک فلسطینی، فرانسوی، آمریکایی یا غربی مورد کوچکترین ظلمی واقع شود تا مدتها فریاد وا مصیبتا سر میدهید ولی در جنایت علیه شهروندان مظلوم کشورمان نه تنها صدایی بر نمی خیزد که اگر کسی در لبیک به همان حدیث «یُنادی یا لَلْمُسْلِمین» به مدد مظلوم شتافت یا به انعکاس ظلم، مبادرت ورزید گویی چنان جنایتی مرتکب شده که...
بله در کشور ما فقط در صورتی بهره مند از مواهب مختلف و حقوق فربه شدهٔ کامل اید که با حکومت و حاکمان باشید تا اگر هم در دفاع از استبداد و تقابل با مردم، کشته شدید مثل «عجمیان» ها بشود چندین مظلوم را اعدام، زندان و نابود کرد
شرم بر این مرام فاسدی که بنام دین سر تمام ارزشهای الهی و انسانی را بریده و با جنایت در حق مردم اسیر تحت حاکمیت خویش روی تمام جانیان تاریخ را سفید کرد.
🔹۵ آذر هر سال یادآور جنایات فراموش نشدنی نظام در ۵ آذر ۱۴۰۰ جهت بخاک و خون کشیدن و سرکوب وحشیانه تجمعات آرام مردم اصفهان در بستر خشک زاینده رودی است که با خُرد کردن شیشه خودروهای پارک شده در خیابانهای اطراف و آتش زدن چادرهای کف رودخانه شروع شد و کثیری از مردم را نیز به باتوم و هتاکی و رگبار تیراندازان مزدورِ تا بُن دندان فاسد و بیرحمش سپرد.
🦂نمیدانم فقهاء حاکمی که داعیه تدین و تقوا دارند چگونه میتوانند انبوه کورشدگان و قربانیان مظلوم این سالها را نادیده گرفته و راحت بخوابند؟
همچنانکه سایر مراجع تقلید و معمّمین بی تفاوتِ مدّعی دیانت؟
اصفهان اکبر دانش سرارودی ۵ آذر ۱۴۰۳
/channel/NegahyDigarNew
زشت، بد، خوب
زن زیبا بود، بلند بالا، گندمگون و جذاب. ولی آن چه او را متفاوت می کرد، آرامش، وقار، متانت، نجیب و صبوریش بود. سال ها پیش پدر تاجرش ورشکسته شده و بزرگترین طلبکارش در ازای طلبش، ایران را از پدرش خواستگاری کرده بود. کل عبدالله مردی کوتاه قامت، آبله رو، طاس، با پاهای پرانتزی و شکم ورقلمبده بود. پدر ورشکسته زندان را بر تسلیم دختر ترجیح داد و مدتی در حبس ماند؛ تا بالاخره دختر طاقت نیاورد و پذیرفت زن عبدالله زقوم شود. زقوم که تلخ ترین گیاه و خوراکی در دوزخ است، لقبی بود که همشهری ها به عبدالله سقط فروش و نزول خوار داده بودند. در کمال ناباوری مردم شهر، ایران دختر رویاها، همسر زقوم شد. از همان آغاز مصیبت و درد و اندوه و آه و ناله بخشی جدا نشدنی از خانه زقوم شد. تنها قیافه مشمئز کننده عبدالله نبود که اورا مشهور به زقوم کرده بود، بلکه بد دهنی، خساست، پول دوستی، شکمبارگی، هیزی و کتککاری ، جزو منش زقوم بود. روزی نبود که ایران زیر شلاق، تهمت زنی، چوب و کتکاری و شلاق زقوم نباشد. چنین صحنه های دلخراشی برای همسایه ها به سریال تراژدی گونه پسین ها تبدیل شده بود. پدر ایران هم از زور غصه و پشیمانی بالاخره جان داد و تنهایش گذاشت.
سال ها گذشت و ایران دو دختر و سه پسر زایید. بچه ها بزرگ شدند و مرتب شاهد و در جریان آزار و شکنجه پدرشان زقوم.
البته خانه فراخ و محکم بود. ولی فرزندان افسرده و درهم شکسته. تنبیه و کتک زدن هر روزه و تحقیر شدن همیشگی و سخت گیری بیمارگونه، به ویژه در باره دختران، برای بچه ها احساس خفگی ایجاد کرده بود. همین احساس نیز بالاخره موجبات عصیان درونی شد. شهروندان خانه زقوم-ایران، سه راه در پیش گرفتند و سه دسته شدند. تهمینه و سهراب راه ینگه دنیا را در پیش گرفتند و با کمک دایی خود راهی دیار غربت شدند. اوایل دائم با مادر و خواهر و برادرانشان در تماس بودند، ولی کم کم تماس ها کمتر و کمتر شد. هر دو ازدواج کردند و به کار خود مشغول و چه قدر هم موفق.
سیاووش هم پس از کتک زدن پدرش زقوم و لت و پار کردنش، خانه پدری را رها کرد و در کنجی دیگر بساطی بر پا کرد. خاطرات سخت کودکی و نوجوانی او را رها نمی کرد. افیونی شد و دردهای ایران از این رویداد بیشتر و بیشتر.
با این همه ایران خانم، پسر کوچکش آرش و آرزو در خانه ماندند. حالا دیگر زقوم پیر شده و از کار افتاده شده بود، ولی خباثتش همچنان پابرجا.
از قضا روزی زقوم در ایوان فراخ و دلباز خانه نشسته بود. در زدند. یکی از همسایه ها که مردی میانسال و خوش سیما بود، نذری آورده بود. کلی دم در با ایران خانم چاق سلامتی کرد و بعد رفت. زقوم که دیگر توان کتک کاری نداشت و برادران و فامیل هایش هم از او دل کنده بودند، شروع به فحاشی و تهمت زنی به ایران کرد. آرش و آرزو مثل همیشه خموش بودند. دهها بار پدرشان را در این شرایط دیده بودند. بدبین و فحاش. به ویژه نسبت به ارتباط مادرشان با حسین مرد میانسال مجرد همسایه.
آن روز فحاشی زقوم تا نیمه های شب هم ادامه داشت. ایران آن شب به موجود دیگری تبدیل شده بود. بیگانه با احتیاط و محافظه کاری. قهقهه زنان برای نخستین بار جلوی زقوم ایستاد و گفت: بدبخت به چیه تو بنازم؛ قد بلندت، زلف های پرپشتت، چشمای بزرگت، عضلات قدرتمندت، سخاوت زیادت، آواز نیکت، نرمش گفتارت. بعد در کمال حیرت چوب انار کنار اجاق دیواری را در دست گرفت، بلند کرد و پشت سرهم به پشت و سر وصورت زقوم زد. آرزو و آرش هم به کمک مادر شتافته و با جارو و انبر هر کدام ضربه می زدند. از فریادهای بی پایان و دلخراش زقوم، همسایه ها به خانه ایران سرازیر شدند و همه شاهد کتک خوردن و ضجه های زقوم. ولی احدی جلوی ایران هنوز زیبا را نگرفت.
فردا خروس خوان، همسایه ها دو باره به خانه زقوم ریختند. آتش همه خانه را در برگرفته بود. زقوم بامدادان پیت نفت را در همه جای خانه ریخته و خانه را به آتش کشیده بود. زودتر از هر چیز و هر کس خودش در آتش گرفتار آمده و شعله ور شده بود. کمک همسایه ها هم نتوانست زقوم را از مرگ نجات دهد. هفته بعد در کنج خلوت گورستان، با کمک چند تن از فامیلش به خاک سپرده شد. ایران و دو فرزندش رهایی یافته بودند. ولی با کاشانه ای سوخته.
ایران فرزند بازرگانی خبره ولی بد شانس بود. او و فرزندانش دوباره خانه را نوسازی کردند. تجارت خانه را در قالبی مناسب و آبرومند راه اندازی کرده و سیاووش را به خانه برگرداندند. ایران و فرزندانش سربلند و مفتخر زیستند.
این افسانه و رویا پردازی نیست و داستان راستان است. ولی پرسشی کوتاه دارم. در این سرگذشت، ایران و فرزندانش سه رویکرد متفاوت داشتند: فرار از خانه و دیار، فرار از خانه و گزینش راهی آسان و ماندن در خانه و دیار و جنگیدن برای بقا.
شما کدام رویکرد را می پسندید؟!
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
سلام هموطنان
عدالتنامه راهیست هموار
به سوی عدالت
عدالتنامه را بخوانید
اگر با ما همفکر هستید
برای رسیدن به هدف
با ما همراه شوید
عدالتنامه
🔸 منابع سرزمینی و منافع مردم ایران
🔸 گروگان انرژی هستهای
🖋️ محمدجواد مظفر
🎧 (برای شنیدن فایل صوتی این مطلب، به پیج اینستاگرام زیر مراجعه کنید.)
https://www.instagram.com/reel/DCuTEwTok7y/?igsh=NjFxMDZjcmx4bXdk
🔹 سرانجام اول آذر ۱۴۰۳ قطعنامه پیشنهادی سه قدرت اروپایی و با حمایت آمریکا در شورای حکام سازمان بینالمللی انرژی اتمی؛ به تصویب رسید.
🔹 نکات محوری قطعنامه در مجموع درخواست ایجاد شرایط لازم برای کارشناسان آژانس به منظور بازدید، اطلاع و پاسخ مناسب از سوی ایران و راستیآزمایی ادعاهای مسئولان مبنی بر نبود قصد ساخت بمب اتمی است.
🔹 در این رابطه لازم میدانم نکاتی چند را متذکر شوم هرچند که جریان حاکم گوشش بدهکار این حرفها نیست حتی اگر دلسوزانه و راهگشا باشد.
🔸 ۱. بیش از دو دهه حل مشکلات و تنگناهای سرزمینی و نیازهای مردم ایران در چنگال دعوای غرب و قدرتهای جهانی با حاکمیت جمهوریاسلامی بر سر انرژی اتمی اسیر و گرفتار است.
🔸 ۲. همه امور و پدیدههای عالم جز ذات اقدس الهی نسبیاند. حتی ادیان آسمانی نیز خیر و شرشان در هم تنیده است. بنابراین انتظار انتخاب راهحلی برای مسائل مبتلا به که در آن سراسر خیر و منفعت بوده و هیچ از دست دادنی در آن نباشد وجود ندارد. هر بهدست آوردنی لاجرم از دست دادنی به همراه دارد. در موضوع انرژی هستهای نیز همه مردم شاهدند که این میزان پافشاری حاکمیت بر سر مواضع خود، تاکنون چه خساراتی را بر کشور تحمیل کرده است. بنابراین در صورت پذیرش تمامی خواستهها و انتظارات سازمان بینالمللی انرژی اتمی چه بسا منافع حاصل بهمراتب بیش از مضاری باشد که تاکنون نصیب ما شده است.
🔸 ۳. اگر واقعا ایران قصد ساخت بمب اتم ندارد چه نگرانی از نظارت دقیق و بی قید و شرط بازرسان آژانس دارد؟
🔸 ۴. تصویب برجام در دولت روحانی و بازشدن بسیاری از درها و رفع تحریمها و استقبال غولهای صنعتی جهان برای سرمایهگذاری و مشارکت در پروژههای کشور نشان از آن دارد که ایران سرزمینی جذاب برای سرمایهگذاری جهانی است.
🔸 ۵. کشوری که میتوانست از آغاز و عاقلانه با توجه به استعدادهای سرزمینی بهجای اسیر کردن خود در مقوله انرژی هستهای، تمامی تلاش و سرمایه خود را صرف نهادینه کردن انرژی خورشیدی در تمام کشور کند و امروزه حتی صادرکننده آن دستاورد به کشورهای همسایه باشد و نیز هوای پاک و قابل تنفس را برای مردم ایران به ارمغان آورد به راهخطا رفت و خود را اسیر و دربند انرژی هستهای کرد.
🔹 از قدیم گفتهاند:
«جلوی ضرر را از هر کجا بگیری منفعت است».
📢 Telegram: t.me/mjmozaffar
•
📱 Instagram: instagram.com/mohammad.javad.mozaffar
🧮 هر که کتاب دستدو خرید
منت قیمت هنگفت کتب را نکشید
📚کتاب فرصت
ارائهی کتابهای دستدو مطرح قدیمی و جدید
با قیمت مناسب 💸
📕 @ForsatBook 👈
📕 @ForsatBook 👈
📕 @ForsatBook 👈
سوزنی به خودمان ...
✅ حکم را که خوند گل از گلش شکفت و پیروزمندانه گفت حالا شد تا تو باشی که در شراکت نامردی کنی ...مجید را میگفت دوست قدیمیش که سر شراکتی خورده بودند به مشکل و مشکلشون بالا گرفته بود و دادگاه تکلیف اختلافشون روشن کرده بود و مجید را محکوم به پرداخت خسارت کرده بود .
✅ گفتمش محمد الانه دیگه
سر کیفی ؟ و محمد جواب داد
معلوم نیست ؟ محکومیت مجید رو گرفتم تو بودی خوشحال نبودی ؟ بعد از اونهمه دوندگی و آمد و رفت به دادگاه و هزینه ی وکیل تونستم حقمو ازش بگیرم و متوجهش کنم نمیتونه تو عالم شراکت نامردی کنه و حق منو بخوره .
✅ دستمو رو شونه ی محمد گذاشتمو و رفاقتی پرسیدم حالا که گوشِ شریکتو پیچوندی یه چیزی بگم ؟ گفت بگو . گفتم چرا واسه گرفتن سهم خودت از مجید اینقدر به آب و آتیش زدی و اینقدر برات مهم بود که حقتو از شریکت بگیری اما همین که صحبت از شراکتمون با قطر و میدان گازی مشترکمون میشه خودتو میزنی بیخبری و برات مهم نیست که جی شده و میشه سرانجام شراکت با قطریها !!!
✅ اخم کرد و گفت باز تو همه چیزو ربط دادی به هم ؟ گفتم من چیزی رو به چیزی ربط ندادم فقط یه سوال ساده کردم که یه جواب ساده میخوام . گفت برو عمو تو باز انتقادت از مملکت گل کرده و من حوصله ندارم جوابتو بدم گفتم ممد نبودی ببینی قطر با میدان گازی مشترکمون از کجا به کجا رسیده ؟ و ما امروز به خاطر نداشتن همون گاز باید برقامون قطع باشه !
✅ گفت الان از من چی میخوای ؟ برم شکایتمو از مجید پس بگیرم و بگم نوش جااااانت حالا که قطر خورده تو هم بخور ؟ گفتم من اینو نمیگم میگم اگه واسه مال خودت میمیری واسه مال
مملکت تب کن . گفت تو که تب کردی کجا رو گرفتی ؟
✅ گفتم تو مشکلت با انتقاد چیه ؟ گفت اینه که اون بالایی ها کار خودشونو بلدن و از دست من و تو هم هیچ کاری برنمیاد ! تو این دوره زمونه باید به فکر کلاه خودت باشی که باد نبره بنابراین بهترین نظر بی نظریه !!
✅ گفتم ولی تو صف نونوایی میدیدمت داشتی انتقادای تندی میکردی ! گفت همه که با هم صحبت میکنن خیلی چیزا میگن حتی شاید فحش بدن به باعث و بانی این گرونیا گفتم اما تو فضای مجازی ساکتند ! نشون به این نشون که تو فضای اگه یه مطلبی حرفای دلشونه رو بزنه حتی یه لایک نمیکنن که از چشم بعضیا نیفتند ! دیگه نیاز به اثبات نداره واکنشها نسبت به مطالب انتقادی در همه ی کانال و گروهها چشمگیر نیست .
✅ خیلی از مردم وقتی تو سوپر مارکت جنس میخرن و پول میدن کلی آه و شکایت دارن از گرانی اما بعضیهاشون اگه تو فضای مجازی ببینند فلان مطلب اشاره کرده به تورم و گرونی هیچ واکنشی ندارند ! ندارند چون برای خود هزار و یک مصلحت خود ساخته میتراشند که سکوتشان را توجیه کند !
✅ اینکه منتقدین دارند یکی یکی از گردونه ی نقد نویسی خارج میشوند و راهی زندان میشوند بی آنکه هزاران استیکر تاسف زیر خبرش درج شود نشانه ی خوبی نیست برای جامعه ای که مردمش سودای بهتر زیستن دارند ...
علی قاینی
/channel/iranazadvaabad
💢درسته که اینجا همهچیز بهروز و جدیده، اما گاهی اوقات نیاز داریم که یک نفسی عمیق بکشیم و به خاطرات خوب گذشته بپردازیم.
💔نوستالژی دهه شصت ، جایی که بازتابی از گذشته وجود دارد. و ما را به خوشترین روزهای زندگیمون بازمیگرداند . به دوران پر آرامش کودکی.
💯عضو شوید و به اشتراک بگذارید، زیرا گذشته ما قسمتی از هویت ماست.👇👇👇
/channel/nostalgidahe60