marzockacademy | Unsorted

Telegram-канал marzockacademy - آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

10921

کانال فلسفه وهنر مارزوک

Subscribe to a channel

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

تبلیغات مهندسی ادراک حقیقت

خاورمیانه تنها به انتشار دروغ محدود نمی‌شود؛ بلکه فراتر از آن، به "مهندسی ادراک" می‌پردازد. این مهندسی شامل تاکتیک‌هایی است که حقیقت را مخدوش یا بی‌اثر می‌کند:
(Information Overload): با بمباران مخاطب با حجم عظیمی از اخبار، تحلیل‌ها و روایت‌های متناقض، قدرت تمایز میان حقیقت و دروغ از او سلب می‌شود.
  ایجاد "واقعیت‌های جایگزین" (Alternative Facts): به‌جای انکار صریح یک واقعیت، روایتی موازی و متضاد با آن ایجاد و ترویج می‌شود تا مخاطب را گیج کند.
رسانه‌های مستقل، کارشناسان، و نهادهای بین‌المللی که حقایق را افشا می‌کنند، مورد حمله قرار گرفته و بی‌اعتبار می‌شوند.
تبلیغات در غلبه احساس بر منطق ونسبی گرایی افراطی،قطبی شدن شدید،،زوال دمکراسی،سردر گمی،گاهش تفکر انتقادی،بحران هویت،رکورد علم ودانش،ناتوانی در حل مشکلات جهانی در آگاهی وفقدان جهت گیری،
استفاده از احساسات و تعصبات  با دامن زدن به ترس، خشم، امیدهای کاذب، یا تعصبات فرقه‌ای و قومی، توانایی تفکر نقادانه از بین می‌رود.

بااستفاده از تکنولوژی‌های نوین شبکه‌های اجتماعی، ربات‌ها، اکانت‌های جعلی و پدیده "اخبار جعلی" (Fake News) به ابزارهای قدرتمندی برای انتشار سریع و گسترده تبلیغات تبدیل میشود .
سطح آگاهی عمومی در خاورمیانه، عاملی کلیدی در تعیین میزان آسیب‌پذیری در برابر فروپاشی حقیقت است. این آگاهی تحت تأثیر عوامل متعددی قرار دارد:
سیستم‌های آموزشی در بسیاری از کشورهای منطقه، کمتر بر تفکر نقادانه و سواد رسانه‌ای تأکید دارند. این نقص، شهروندان را در برابر اطلاعات گمراه‌کننده آسیب‌پذیر می‌کند.
  دسترسی به اطلاعات: گرچه اینترنت و شبکه‌های اجتماعی دسترسی به اطلاعات را افزایش داده‌اند، اما همزمان دروازه‌هایی برای ورود سیل اخبار جعلی و تبلیغات هدفمند نیز گشوده‌اند. فیلترینگ و سانسور نیز همچنان مانع بزرگی هستند.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔻پست جدید:
در باب تبدیل وطن به آغل!

@tanhaatarazyekbarg

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

فروپاشی حقیقت یکی از بحران‌های بنیادین دوران ماست؛ بحرانی که در عصر رسانه‌های دیجیتال، شبکه‌های اجتماعی و پروپاگاندا به شکلی فزاینده خود را نشان می‌دهد. این بحران در خاورمیانه، با توجه به پیچیدگی‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، ابعاد عمیق‌تر و نگران‌کننده‌تری یافته است. در این منطقه، واقعیت دیگر به‌سادگی در دسترس نیست؛ بلکه در میانه‌ی روایت‌های متضاد، تکه‌تکه می‌شود و در هیاهوی تبلیغات گم می‌گردد. دولت‌ها، گروه‌های ایدئولوژیک، بازیگران خارجی و حتی رسانه‌های شبه‌مستقل، هر یک تلاش می‌کنند تصویر خاصی از حقیقت را به جامعه القا کنند. روایت‌ها نه بازتاب واقعیت، بلکه ابزارهایی برای شکل‌دهی به ادراک عمومی‌اند؛ آن‌چه اهمیت دارد، نه آن‌چه واقعاً رخ داده، بلکه آن‌چیزی است که باید به آن باور آورده شود.
در چنین فضایی، شبکه‌های اجتماعی از یک‌سو امکان دسترسی به منابع متنوع را فراهم کرده‌اند، اما از سوی دیگر، به زمین بازی قدرت‌های اطلاعاتی بدل شده‌اند. الگوریتم‌ها، نه بر اساس صحت، بلکه بر پایه جذابیت و شدت واکنش، محتوا را تقویت می‌کنند. در نتیجه، شایعه، تئوری توطئه یا روایتی تحریف‌شده می‌تواند بسیار سریع‌تر از یک خبر واقعی در ذهن‌ها جا بگیرد. این وضعیت، به‌ویژه در شرایط بحران، مانند جنگ، اعتراضات، یا بلایای اجتماعی، به شدت تشدید می‌شود. در نبود نهادهای رسانه‌ای مستقل و قوی، حقیقت اغلب قربانی اولین گلوله‌های جنگ روایت‌ها می‌شود.
با وجود این، نباید تصور کرد که حقیقت به‌کلی نابود شده است. حقیقت ممکن است شکننده و در محاصره باشد، اما همچنان قابل بازیابی است؛ به‌شرط آن‌که مردم بتوانند به ابزارهای تفکر انتقادی و سواد رسانه‌ای دسترسی پیدا کنند. یکی از راه‌های نجات از فروپاشی حقیقت، آموزش عمومی است؛ آموزشی که شهروندان را در برابر موج‌های اطلاعات نادرست مقاوم کند و قدرت تشخیص منابع معتبر از جعلی را به آنان بدهد. آن‌چه حقیقت را زنده نگه می‌دارد، مقاومت است: مقاومت در برابر پذیرش کورکورانه، مقاومت در برابر سادگیِ روایت‌های تک‌بعدی، و مقاومت در برابر فراموشی.

Azizi

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

فروپاشی حقیقت ممکن است؟ تأملی در باب نسبت واقعیت، تبلیغات و آگاهی در خاورمیانه

پرسش از "فروپاشی حقیقت" در نگاه اول ممکن است گزاره‌ای متافیزیکی یا حتی آخرالزمانی به نظر برسد. حقیقت، به معنای انطباق با واقعیت عینی، به خودی خود قابل فروپاشی نیست. اما آنچه در دوره معاصر، و به‌ویژه در مناطق پیچیده‌ای مانند خاورمیانه، در معرض تهدید جدی قرار گرفته، "کارکرد اجتماعی حقیقت" و توانایی جوامع برای توافق بر سر حقایق بنیادی و مشترک است. این پدیده را می‌توان "پساحقیقت" (Post-truth) نامید؛ دوره‌ای که در آن احساسات، باورهای شخصی و تبلیغات، بیش از حقایق عینی در شکل‌دهی افکار عمومی نقش دارند. در خاورمیانه، نسبت میان واقعیت‌های پیچیده، تبلیغات هدفمند و سطح آگاهی عمومی، محیطی را فراهم آورده که این فروپاشی کارکردی حقیقت را تسریع می‌بخشد.
وخاورمیانه رابستری برای ابهام و دستکاری حقیقت می‌کند.
خاورمیانه منطقه‌ای با تاریخ پرفراز و نشیب از منازعات ژئوپلیتیک، جنگ‌های داخلی، مداخلات خارجی، و دولت‌های اغلب اقتدارگرا است. این بستر تاریخی و سیاسی، زمینه را برای دستکاری گسترده حقیقت فراهم کرده است
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🗣 Gipsy Kings
🎧Melobit Application


/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔉 توماس هابز (انسان، گرگی در کمین انسان است)

@sound_of_philosophy

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

هابز :انسان گرگ انسان است

این جمله، "انسان گرگ انسان است" (به لاتین: Homo homini lupus est)، یک ضرب‌المثل و گزاره فلسفی معروف است که دیدگاهی خاص درباره ماهیت انسان و روابط اجتماعی ارائه می‌دهد
•   منشأ: این عبارت ابتدا توسط نمایشنامه‌نویس رومی، تیتوس ماکیوس پلوتوس در نمایشنامه "آسیناریا" به کار برده شد.
اما شهرت و اهمیت فلسفی آن عمدتاً به فیلسوف انگلیسی توماس هابز (Thomas Hobbes) در قرن هفدهم بازمی‌گردد. هابز در کتاب معروفش "لویاتان" از این ایده به عنوان پایه‌ای برای نظریه خود درباره "حالت طبیعی" انسان و لزوم وجود یک حکومت قدرتمند استفاده کرد.
هابز معتقد بود که در "حالت طبیعی" (یعنی وضعیتی که هیچ قانون، دولت، یا قدرت مرکزی برای کنترل انسان‌ها وجود ندارد)، زندگی انسان "تنها، فقیرانه، کثیف، خشن و کوتاه" خواهد بود. در این وضعیت انسانها عمدتاً توسط خودخواهی، ترس از مرگ، و تمایل به کسب قدرت برای حفظ بقای خود هدایت می‌شوند.
این خودخواهی و رقابت منجر به "جنگ همه علیه همه" (bellum omnium contra omnes) می‌شود، جایی که هیچ امنیت، اخلاق یا عدالت واقعی وجود ندارد در این شرایط، انسان‌ها به یکدیگر مانند گرگ‌هایی درنده و بی‌رحم نگاه می‌کنند که آماده‌اند برای منافع خود به دیگری آسیب برسانند یا او را از بین ببرند. این جمله بیانگر بدبینی هابز نسبت به ذات بشر در غیاب ساختارهای اجتماعی و حکومتی است.
از دیدگاه هابز، برای خروج از این وضعیت هرج و مرج و رسیدن به صلح و امنیت، انسان‌ها باید بخشی از آزادی‌های فردی خود را به یک حاکمیت مرکزی قدرتمند (لویاتان) واگذار کنند تا این قدرت بتواند با اعمال قانون و نظم، از "گرگ شدن" انسان‌ها برای یکدیگر جلوگیری کند.
البته این جمله تنها یک دیدگاه درباره ماهیت انسان است و بسیاری از فلاسفه و مکاتب فکری دیگر با آن مخالفند یا دیدگاه‌های مکمل و متفاوتی دارند:

ژان-ژاک روسو: فیلسوف فرانسوی، دیدگاه متفاوتی داشت و معتقد بود که انسان در حالت طبیعی "وحشی نجیب" است و فساد و شرارت او ناشی از جامعه و تمدن است، نه ذات او.
بسیاری بر این باورند که انسان توانایی‌های زیادی برای همکاری، همدلی، نوع‌دوستی و ساختن جوامع متمدن دارد. تاریخ بشر پر از نمونه‌های فداکاری، عشق و همبستگی است.

  واقعیت این است که ذات بشر پیچیده است و می‌تواند هم جنبه‌های تاریک (مانند خشونت، خودخواهی و ستم) و هم جنبه‌های روشن (مانند محبت، همکاری و خلاقیت) را به نمایش بگذارد. "انسان گرگ انسان است" بیشتر به پتانسیل مخرب انسان در شرایط خاص یا در غیاب کنترل‌های اجتماعی و اخلاقی اشاره دارد.

در مجموع، این جمله یک یادآوری قدرتمند است از ظرفیت انسان برای ظلم و ستم به همنوعان خود، و بر اهمیت وجود قوانین، اخلاق و نهادهای اجتماعی برای مهار این پتانسیل تأکید می‌کند.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

اگر حاکمان ملتزم به قوانین نباشند !
اسپینوزا در کتابِ " رسالهُ سیاسی " اینگونه پاسخ می دهد ( ص ۶۹ ) :

اگر یک مدینه ( همان دولت از نظر اسپینوزا ) ملتزم به قوانین یا قواعدی نباشد ، دیگر یک مدینه نیست ، آن گاه مدینه را نه همچون یک چیز طبیعی بلکه می بایست همچون خیمایرا ( chimera هیولایی اسطوره ای با سر شیر ، بدن بز و دم اژدها ) در نظر گرفت . یک مدینه وقتی مرتکب اشتباه می شود که دست به انجام کارهایی می زند یا چیزهایی را متحمل می شود که به زوال آن می انجامد . همان طور که فیلسوفان و پزشکان از خطای طبیعت سخن می گویند ، ما هم از خطای مدینه حرف می زنیم ، بدین معنا وقتی می توانیم بگوییم مدینه خطایی مرتکب شده است که چیزی را بر خلاف فرامین عقل اجرا کند ، زیرا مدینه وقتی حقوق خویش را کاملا تحت کنترل خواهد داشت که مطابق با فرمان عقل عمل کند .
وقتی مدینه خلاف عقل عمل می کند ، قصور می ورزد یا مرتکب خطا می شود ، برای روشن این نکته می توان به تامل دربارهُ واقعیت ذیل پرداخت :
وقتی می گوییم هر کس می تواند با ابژه ای که حق اش را دارد هر کار خواست بکند ، بایستی در عین حال به یاد داشته باشیم که این قدرت [ مداخله ] را نه فقط می باید به واسطهُ تواناییِ سوژهُ عامل که هم چنین با میزان شایستگی هدفِ کار در حال انجام محدود ساخت .
برای مثال بگویم که حق دارم هر کاری را که دوست دارم با این میز انجام بدهم ، احتمالا منظورم این نیست که حق علف خوراندن به میز را در سر دارم ،
به طور مشابه ، هر چند می گوییم انسان ها نه اختیار دارِ حق خویش بلکه تابع حق مدینه هستند ، منظورمان این نیست که مدینه این حق را دارد تا انسان را به پرواز وا دارد یا کاری به همان ناممکنی انجام دهد ، یعنی باعث شود انسانها به چیزی احترام بگذارند که موجب مضحکه و تمسخر از سوی آنهاست .
ع-زاهدی
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

زاد روز ژان پل سارتر
@marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

تسلی و سلام

شعر: #اخوان_ثالث
برای پیر محمد احمدابادی (#دکتر_مصدق)

به پیر محمد احمدآبادی

زنده‌یاد مهدی اخوان ثالث (م.امید):

« این شعر را [ تسلی و سلام] برای زنده‌یاد دکتر مصدّق گفته‌ام . در آن وقت ها ـ در سال ۳۵ ـ نمی‌شد اسم مصدّق را ببری؛ این بود که بالای شعر نوشتم: برای پیرمحمّد احمدآبادی.

من خودم در زندان بودم که آن مرد بزرگ و بزرگوار تاریخ معاصر ما را گرفته بودند و تقریباً محکوم کرده بودند.

وقتی ما را در زندان زرهی برای هواخوری می‌بردند، او [دکتر مصدّق] را می‌دیدیم که در یک حصار سیمی خاص و جداگانه‌ای به تنهایی راه می رفت و قدم می زد؛ مثل شیری درون قفس. بعدها این شعر را برایش گفتم.»

@flowwithmusic

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

▫️گزارش شنیداری (سنگین) «گزارش گمان‌شکن» سه‌شنبه‌ که به خاطر قطع بودن اینترنت با قدری تاخیر منتشر می‌شود

✅ گزارش گمان‌شکن: جنگ ایران و اسرائیل

#گزارش‌گمان‌شکن
#جنگ
@sherwin_vakili

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔉 از آتش تا آزادی : آیا جنگ می‌تواند دموکراسی بیاورد؟
Sound of Philosophie

https://youtu.be/wSSqIqZHfUo?si=ga1Xpf3cT28wbSLq


/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین 👆

۳.دربارۀ آمریکا

ایالات متحدۀ آمریکا برای بسیاری از ناظران ایرانی و غیرایرانی، آمیزه‌ای از عناصر بنیادین منفی و مثبت در سطح  ملی و جهانی است. از سوئی تاریخی از خشونت‌ورزی بی‌سابقه نسبت به بومیان و سیاهان، مداخلات ویرانگرانه در کشورهای دیگر، ایجاد جنگ‌های فرامرزی، حمایت از  دولت‌های دیکتاتوری ضدمردمی وابسته، و تحریم‌های ویرانگر زندگی مردمان کشورهای دیگر دارد؛ از سوی دیگر، در چارچوب تاریخی از آزادی‌خواهی مستتر در آرمان‌های بنیادگذاران و اعلامیۀ استقلال و قانون اساسی، و بینش و کنش شماری از سیاست‌ورزان دموکراسی‌خواه و ضد تبعیض نژادی، سنت‌هائی در آزادی بیان، فلسفۀ سیاسی و مبارزات مدنی دارد که شایستۀ شناخت و بهره‌گیری سنجیده‌اند. فزون بر آن نمی‌توان بر نقش بی‌همتای نهادهای آموزشی و پژوهشی آن در دستاوردهای عظیم علمی و فنّی چشم بست که البته بخشی از این دستاوردها نتیجۀ همکاری افرادی از کشورهای دیگر بوده است. نقد آمریکا، به‌ویژه در سیاست خارجی و نقض قوانین و منشورها و پیمان‌های بین‌المللی و خودمحوری و رفتار یک‌جانبه‌نگرانه و حمایت غیرمنطقی از رژیم اسرائیل ضروری است، ولی این نقد نباید به نفرت کور از کلیت غرب و فرهنگ و تمدن آن بینجامد؛ همچنان‌که دلبستگی به آزادی‌های مدنی و بهره‌گیری از دستاوردهای آمریکا در علم و فناوری و همچنین نظریه و عمل دموکراتیک نباید چشم ما را بر امپریالیسم و ابعاد و تجلیات گوناگون آن ببندد. این تناقض‌ها را باید بر پایۀ تحلیل و تبیین فلسفی ژرف و همه‌جانبه‌نگر از تاریخ به گونه‌ای عام و تاریخ آمریکا به گونه‌ای خاص فهمید،  و دور از شعارزدگی در فضائی از نقد دقیق علمی بررسی و داوری کرد.

۴.دعوت به صلح عادلانه

آتش‌بس میان جمهوری اسلامی و رژیم اسرائیل – اگر به‌راستی آتش‌بس باشد – تنها در صورتی ارزش دارد که به کاهش راستین رنج مردم اسرائیل و ایران و منطقه، ایجاد امید به آرامش روانی دراز مدت، حرکت اصولی مسئولانه در راستای احقاق حق قانونی فلسطینیان، ریشه‌کن کردن عوامل تنش‌زا، و تضمین کافی برای تداوم آتش‌بسی  بینجامد که ناظر به صلح واقعی در چارجوب رعایت همۀ قوانین و هنجارهای حقوق بشری و بین‌المللی  باشد. هر صلحی که از دلِ عدالت راستین همه‌جانبه برای خود و دیگری نجوشد، صرفاً تعلیق خشونت است، نه پایان آن. صلح، اگر قرار است پایدار باشد، باید از دلِ شجاعت خردمندان و انسان‌گرایانه در پذیرشِ دیگری، پذیرش تاریخ، و بازسازی همدلانۀ آینده شکل بگیرد.

۵.واپسین سخن

شوربختانه از دیدگاه فلسفه‌آموزی چون من، ما در جهانی زندگی می‌کنیم که سلاح‌ها بیشتر از کتاب‌ها سخن می‌گویند، و رسانه‌ها بیشتر از خرد، جهت می‌دهند. ولی همچنان باور دارم که کلمات قدرت دارند؛ قدرتی برای شفقت، برای بیداری، برای التیام‌بخشی و ترمیم.
امروز بیش از هر زمان، نیازمند یک انسان‌گرایی نوین‌ایم؛ انسان‌گرایی‌ای که نه‌تنها برای مردمان خود، بلکه برای همۀ مردمان آزادی و عدالت و صلح بخواهد؛ به نام وجدان و به نام دستاوردهای بزرگ انسان در فلسفه‌ورزی در حوزه‌هائی چون اخلاق و سیاست؛ نه بر پایۀ قدرت‌طلبی، بر پایۀ حقیقت‌خواهی.

این صلح اگر آغازی باشد، باید آغازی برای بازاندیشی در کل منطق جنگ و صلح و نفی نگرش صلح استوار بر اعمال زور باشد. البته تا دستیابی به شرایط درخور منطقه‌ای و جهانی ممکن است کشورها ناگزیر باشند خود را مجهز به سلاح دفاعی کنند، ولی همگان باید به جهانی فاقد هر گونه سلاح کشتار جمعی بیندیشند.

من به عنوان یک انسان، به عنوان یک ایرانی باورمند به تجلی ارزش‌های صلح‌طلبانه در جلوه‌های گوناگون فرهنگ و هنر و تمدن دیرین ایرانی، خواهان صلح‌ام؛ نه صلحی که بر زورورزی و ستمگری و بیداد و ویرانه‌های حقیقت بنا شود، بلکه صلحی که با حقیقت‌طلبی آزادی، و عدالت برای خود و دیگری پیوندی ناگسستنی دارد

.
موسی اکرمی

صبحگاه سه‌شنبه سوم تیر ماه ۱۴۰۴، ۲۴ ژوئن ۲۰۲۵

#آتش‌بس_ایران_و_اسرائیل
#صلح_عادلانه
#رابطۀ_ایران_و_آمریکا
#میهن‌دوستی_و_حقیقت‌طلبی
#فلسفۀ_اخلاق_جهانی
#جنگ_و_عدالت
#مکتب_ایرانی_صلح
#موسی_اکرمی


/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

در ستایش حقیقت و صلح در پرتو آتش‌بس احتمالی میان جمهموری اسلامی ایران و رژیم اسرائیل

◀️موسی اکرمی


در جهانی که حقیقت اغلب قربانی مصلحت است، آنچه بیش از هر چیز نیاز داریم، نه صرفاً تحلیل‌های استراتژیک و سیاسی، بلکه صدائی است که از ژرفای اخلاق، خردمندی و انسان‌گرایی برخیزد. این سخن را نه از موضع یک سیاست‌مدار یا تحلیل‌گر امنیتی، بلکه از موضع یک استاد فلسفۀ ایرانی و شهروند دغدغه‌مند جهانی بیان می‌کنم که خود را پیش از هر چیز، یک انسان، یک ایرانیِ ‌نگرانِ حال و آیندۀ انسان، و یک مدافع عدالت و آزادی و صلح برای میهنم و برای جهان می‌داند.

در این لحظات که از آتش‌بس میان ایران و رژیم اسرائیل سخن گفته می‌شود، نخست باید پرسید: آیا این آتش‌بس به‌راستی آتش‌بس است؟ و اگر هست، آیا "صلحی پایدار" را نوید می‌دهد، یا تنها گونه‌ای توقف موقتی در چرخه‌ای از خشونت است که هرازگاهی تغییر شکل می‌دهد، ولی ریشه‌های آن همچنان در خاک خشونت و بی‌توجهی به قوانین و پیمان‌های بین‌المللی و اخلاق باقی است؟
من از کسان نیستم که صلح را با تسلیم، یا میهن‌دوستی را با بیزاری از دیگری یکی می‌پندارند. در تحلیل این رخداد، باید هم دل‌بستگی به میهن را در نظر داشت، هم تعهد به وجدان جهانی و ارزش‌های انسانی را.

۱.دربارۀ ایران


ایران، گذشته از ارزشمندی آن با ویژگی‌های فرهنگی و تمدنی دیرین، میهن من است، و عشق به آن نه از تعصب، که از آگاهی ریشه می‌گیرد. هیچ میهن‌پرستی‌ای را نمی‌توان راستین دانست اگر برای مردمِ میهنش آزادی، عدالت، صلح، کرامت، رفاه و حقیقت نخواهد. ما در ایران، سال‌هاست که در کشاکش میان آرمان‌های انقلاب و واقعیت‌های سخت معیشت و سیاست زیسته‌ایم. علی‌رغم این که انقلاب با همۀ مشکلات گوناگونش توانست دستاوردهای بزرگی در آزادسازی توان و شایستگی‌های ملی و آبادسازی روستاها و حاشیه‌های شهرها و گسترش کمی و کیفی آموزش و بهداشت داشته باشد، ولی مردمِ ما سال‌ها در سکوتِ ویرانگرتحریم‌ها، در فساد سرطانی مدیریتی و مالی و اخلاقی، در فضای بحرانی سیاست‌‌ورزی در ساحات گوناگون اجتماعی و اقتصادی و آموزشی و زیست‌محیطی، در زیر سایۀ جنگ روانی، و در نبردی نابرابر برای زندگی، سر کرده‌اند در حالی که شایستۀ جهانی بسیار بهترند. من همواره خواهان سامانۀ حکمرانی‌ای برای ایران بوده‌ام که بر پایۀ قانون‌گرایی و مخالفت با هر گونه تبعیض در میان شهروندان در خدمت آزادی و رفاه و عدالت  و صلح و آبادانی و آموزش و بهداشت پیشرفته برای همگان باشد، و بر پایۀ احترام به رأی و آزادی مردم، سیاست خارجی را از متن منافع ملی و کرامت انسانی استخراج کند، نه از دل تقابل‌های ایدئولوژیک و سیاست‌هائی که دور از خرد جمعی ایرانی‌‌اند، تا بتواند با اتخاذ سیاست همزیستی مسالمت‌آمیز با همسایگان و جهان نقش درخور خود را در دو سطح ملی و بین‌المللی ایفا کند. در دستیابی به چنین سامانه‌ای نیاز به نقد جدّی مسئولانۀ ساختار سیاسی کشور و تغییر بنیادی در انتخاب و انتصاب کارگزاران داریم.

۲.دربارۀ اسرائیل

اسرائیل، هر چند از واقعیت سیاسی عضویت در سازمان ملل متحد برخوردار است، ولی باید از سوی همۀ ناظران انسان‌دوست داخلی و خارجی به گونه‌ای جدّی نقد شود، چنان که تاریخش با بی‌توجهی نسبت به قوانین و مصوبات و پیمان‌های بین‌المللی، نقض خودسرانه و متفرعنانۀ آن‌ها، تداوم اشغالگری، تبعیض نژادی، کشتار غیرنظامیان فلسطینی، تنش‌آفرینی خشونت‌آمیز در منطقه و جهان، و دخالت در امور کشورها به بهانۀ احتمالی محافظت از خود یا ارتکاب اعمال غیرقانونی با توجیه اقدام پیشگیرانه نسبت به فعالیت‌های کشورهای دیگر آمیخته است. ولی نقد اسرائیل نباید بهانه‌ای برای یهودستیزی، یا چشم‌پوشی از حقوق انسانی شهروندان یهودی در سراسر جهان باشد، هر چند، شوربختانه، شماری از یهودیان درون و بیرون اسرائیل به گونه‌ای تعصب‌آمیز از سیاست‌های نادرست دولت‌های اسرائیل حمایت کرده‌اند. اسرائیل و مخالفان آن باید بدانند که دفاع از مردم فلسطین، دفاع از حق زیستنِ عادلانۀ آنان در چارچوب مصوبات بالادستی بین‌المللی و اخلاق جهانی است، نه دعوت به نابودی کشوری دیگر. آنچه میان ایران و اسرائیل باید برقرار شود، نه صرفاً آتش‌بس نظامی، بلکه دیپلماسی استوار بر واقع‌گرایی، خردورزی انسان‌گرایانه، حقوق بین‌الملل، ارادۀ ملت‌ها، حسن نیّت، اخلاق جهانی، و گفت‌وگوی سازنده با میانجیگری نهادهای موجه منطقه‌ای و جهانی در چارچوب قوانین و معاهده‌های بین‌المللی است.

ادامه در فرشته‌ای پسین 👇

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

او خواهان نسلی است که به بهانه گناه رویاهایش را سقط نکند. نسلی نباشد که درختان نخل را قطع کند تا برای پادشاه خود بت بسازد.
نزار دل نگران از جامعه عقب مانده خود می‌نویسد:
«صدا در گلوی‌مان خفه شده
مهر بر لب‌هایمان خورده
مردمان ما میان تهی‌اند
و جنون به تنهایی
برای کشورمان تصمیم می‌گیرد»
سرزمینی که مناره مناعتش زخم خورده است. سرزمینی که در قلب بهترین فرزندان خود دشنه می‌کارد. بخشی عمده‌ای از ملت را لال می‌خواهد و تنی چند را سگ پارس کننده و بسیاری را خوار و خفیف. از اینرو می‌نویسد:
«وقتی دریک شهر
فکر را مثل نعل اسب بکوبند و خم کنند
وقتی همه شهر دام و مردم مثل موش‌ها دردام شوند
همه چیز می‌میرد
و انسان به پایان می‌رسد»
وقتی در شهری واژه مثل ماده مخدر قاچاق شود و فکر کردن مثل تریاک و فساد جرم محسوب شود و قانون برای خواندن یک گنجشک در گلوی شاعری برایش مجازات تعین کند وقتی در یک شهر مردم به قورباغه‌هایی کور بدل شوند. دیگر گلایه نمی‌کنند، دیگر آواز نمی‌خوانند، دیگر گریه سر نمی‌دهند. خلیفه موفق شده است. آری خلیفه موفق شده است مردم خود را به سوسکی ناچیز بدل کند»
در چنین شهری همه چیز سقوط می‌کند. خورشید، ستارگان و خدا و انسان. وقتی کلاه‌خود جای خدا را می‌گیرد و هرچه خواست با بندگان می‌کند. وقتی در یک شهر حکومت به نوعی روسپی‌گری و عدالت به کشتی دزدان دریایی تبدیل می‌شود و تاریخ به کهنه پارچه تبدیل می‌شود و از اندیشدن مثل کفش استفاده می‌کنند. وقتی تمام مردم گله‌ای می‌شوند که از طویله شیخ و خلیفه می‌چرند. زنان حق دارند سقط جنین کنند.
وقتی جامعه اسیر ذهنیت عشیره‌ای گذشتگان است و آزادی عقیده مرغی است که با شمشیر تمام ظالمان بسمل شده است. وقتی هنوز کینه و دشنه چون ناخنی تیز روح‌مان را می‌خراشد. وقتی در سرزمینی شاعران را بازجویی می‌کنند. سرزمینی که شاعرانش برای راضی نگه داشتن سلاطین مژه مصنوعی می‌گذارند. وقتی زیباترین گل‌ها در اندوه زده‌ترین باغ‌ها می‌رویند. وقتی تپانچه مستبدان بلبلان را نشانه می‌گیرد. وقتی سرزمینی باد آسیاب می‌کند، آری زنان حق دارند سقط جنین کنند.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

جنگ ایران و اسرائیل و «نظریه جنگ عادلانه»

یکی از پرسش‌های اساسی در فلسفه اخلاقِ سیاسی این است:
دولت‌ها تحت چه شرایطی مجاز به خشونت، به‌ویژه اقدام نظامی علیه کشورهای دیگر هستند؟

این پرسش، به‌ویژه در زمینه جنگ، اهمیتی دوچندان دارد؛ چراکه پای جان انسان‌ها، امنیت منطقه‌ای و جهانی، و نیز اصول بنیادین نظم حقوقی بین‌المللی در میان است. در چنین زمینه‌ای، صرف قدرت نظامی یا منافع ملی نمی‌تواند توجیه‌گر اخلاقیِ اقدام به جنگ/خشونت باشد و ما نیاز به اصول فراتر و قوی‌تر داریم.

یکی از قدیمی‌ و موثرترین چارچوب‌های پاسخ‌گویی به این مسئله، نظریه‌ی جنگ عادلانه (Just War Theory) است. این نظریه که ریشه در سنت مسیحی و آثار آگوستین و آکویناس دارد، در دوران مدرن توسط فیلسوفانی همچون مایکل والزر نوسازی و به زبان فلسفه سیاسی معاصر بازنویسی شده است.
هدف این نظریه، گشودن راهی میانه میان دو دیدگاه افراطی‌ست:
از یک سو واقع‌گرایی سیاسی (Realism) که اخلاق را در عرصه سیاست به طور عام و در خصوص جنگ به طور خاص بی‌معنا/نامربوط می‌داند و از سوی دیگر صلح‌طلبیِ مطلق (Pacifism) که هرگونه خشونت و جنگ را ذاتاً غیراخلاقی ‌می‌داند.
در این میان  نظریه جنگ عادلانه تلاش می‌کند معیارهایی ارائه دهد که به کمک آن‌ها بتوان جنگ را از منظر اخلاقی مورد ارزیابی قرار داد.
بر این مبنا برای آن‌که جنگی اخلاقاً موجه باشد، باید شش شرط زیر را برآورده کند:

۱. دلیل عادلانه (Just Cause)
تنها دلیل اقدام به آغاز جنگ، دفاع مشروع از خود در برابر یک تجاوز بالفعل و فوری است. اقداماتی که جنبه‌ی پیش‌دستانه یا تنبیهی دارند، از این منظر ناموجه‌اند، مگر آن‌که تهدید به‌طور بیّن و قریب‌الوقوع باشد.

۲. آخرین راه‌حل (Last Resort)
اقدام به جنگ تنها زمانی مجاز است که همه راه‌کارهای مسالمت‌آمیز ــ از دیپلماسی گرفته تا سازوکارهای سازمان‌های بین‌المللی ــ پیش‌تر به کار رفته و شکست خورده باشند.

۳. احتمال موفقیت معقول (Reasonable Chance of Success)
اقدام نظامی باید واجدِ احتمالِ معقولی از موفقیت باشد. شروع جنگی که تنها به تشدید خشونت و بی‌ثباتی منجر می‌شود، ولو با دلایل درست، اخلاقاً غیرموجه است.

۴. تناسب (Proportionality)
شدت و گستره خشونت باید متناسب با تهدید باشد و هرگونه آسیب جانبی به غیرنظامیان یا زیرساخت‌های حیاتی باید به حداقل برسد. تخطی از این اصل، جنگ را به جنایت تبدیل می‌کند.

۵. مشروعیتِ عامل (Legitimate Authority)
فقط دولت‌هایی که از مشروعیت حقوقی و اخلاقی در عرصه بین‌المللی برخوردارند می‌توانند در چارچوب اخلاق جنگ، تصمیم به توسل به زور و جنگ بگیرند. واضح است دولت‌ و دولتمردانی که خود متهم و عامل نسل کشی و انواع جنایات جنگی‌اند فاقد این مشروعیت‌اند.

۶. تفکیک (Discrimination)
باید میان اهداف نظامی و غیرنظامیان تفاوت قائل شود. حمله آگاهانه یا بی‌ملاحظه به غیرنظامیان، مناطق مسکونی، یا مراکز آموزشی و عبادی، از نظر اخلاقی به‌هیچ‌وجه قابل توجیه نیست و مصداق روشن جنایت جنگی است.
با توجه به این اصول، حمله اخیر اسرائیل به خاک ایران، حتی با فرض وجود رفتارهای تحریک‌آمیز از سوی ج.ا، اخلاقا ناروا و غیرقانونی است:

- این حمله در پاسخ به یک تجاوز فوری و آشکار نبود، بلکه اقدام پیش‌دستانه و تنبیهی بود (نه دفاع مشروعِ فوری)؛ و بر اساس اصول حقوق بین‌الملل، حملات پیش‌دستانه ممنوع و غیرقانونی‌اند.

- بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل و خارج از فرآیندهای مشروع بین‌المللی صورت گرفت.

- بنا بر گزارش‌های مستقل و مورد اذعان طرفین، مناطق غیرنظامی و زیرساخت‌های شهر نیز در معرض تهدید و آسیب و انفجار قرار گرفتند؛  که نشانه‌ای آشکار از نقض اصل تناسب و اصل تفکیک اهداف نظامی و غیرنظامی.

- مهم‌تر از همه اسرائیل خود کشوری‌ست که در پرونده‌ای آشکار، به ارتکاب جنایت جنگی علیه غیرنظامیان فلسطینی متهم است، و نخست‌وزیر آن، بنیامین نتانیاهو‌ به اتهام نسل‌کشی تحت تعقیب دیوان کیفری بین‌المللی است. چنین دولتی نمی‌تواند واجد شرط مشروعیت اخلاقی برای جنگ باشد.

خلاصه اینکه حمله اسرائیل به ایران، نه‌تنها فاقد مشروعیت اخلاقی در چارچوب نظریه جنگ عادلانه است همچنین در تعارض آشکار با هنجارهای حقوق بین‌الملل نیز قرار دارد. از جمله اینکه منشور سازمان ملل متحد (ماده ۲ بند ۴) استفاده از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی کشورها را صراحتاً ممنوع کرده است و تنها استثنای ممکن، دفاعِ مشروعِ فوری و ضروری در برابر حمله‌ای واقعی و مسلحانه است(ماده ۵۱) امری که واضحاً رخ نداده است.
در نهایت، سکوت نهادهای بین‌المللی در برابر این‌گونه حملات، نه تنها به معنای عقب‌نشینی از اصول اخلاقی و حقوقی است، بلکه به معنای به رسمیت شناختن منطق خشونت است. این سکوت، نه نشانه‌ی بی‌طرفی، بلکه زنگ خطری برای فروپاشی نظم و صلح جهانی‌ست.


@Omidkeshmiri

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

پاسبان دل خویش شدم

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

سوفیست گرایی رسانه ای در باز نمایی حقیقت قبل از هر روایت سازی بردن امر واقع در نا اشکارگی است تا امر واقع در پس و پشت تفسیر ها ، ارزشها ، آرزو انگاری ها واقعیت خود را از دست بدهد ،
اگر دو مفهوم اشکارگی و نا اشکارگی را واکاوی کنیم ، حقیقت آنگاه فرو می پاشد که نا اشکارگی خود را اشکارگی وانمود کند ، و اشکارگی که همانا امر واقع است در پس و پشت تفسیر ها ، خبر ها و روایت ها نا آشکار شود ، تا با نسبی انگاری حقیقت هر دو طرف قضیه خود را صادق وانمود کنند ،
پیروز و شکست خورده هردو به یکسان روایت می سازند با تجاوز به ساحت مفاهیم و واژگان ، در چنین روایت سازی مفهوم مطابقت به حاشیه رفته و واقع همانی است که روایت می شود ،
در  فضای نسبی انگاری شده از حقیقت هر روایتی دم از حقیقت می زند بی آنکه متعهد باشد برای مطابقت روایت خود  از امر واقع  دلیل آوری کند یا اجازه دهد تا مخاطب این امکان را داشته باشد با چیز ها بی واسطه رو به رو شود ،
در چنین شرایطی که نبردگاه روایت سازی رواج می یابد حقیقت در پس  سفسطه گرایی نا دیده انگاشته می شود و هر روایتی بر حقیقت خود پای می فشارد ،
کار فیلسوف در این شرایط باز سازی لحظه ای است که حقیقت را از فرو پاشی نجات دهد و تصور را با امر واقع مطابقت دهد .
Azizi

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

بارون
مهدی جهانی
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

گزارشی کوتاه از
قرائت و بازاندیشی من از کارل مارکس؛

یا شاید کوششی برای فهم مدرنیته



رحیم محمدی
۶ تیر ۱۴۰۴


زمانی که تحلیل‌ها و آراء مارکس (۱۸۱۸ - ۱۸۸۳) را در مورد سرمایه‌داری و نظم بورژوازی و منطق تاریخی- اجتماعی بازتولید نهادها و ساختارهای سرمایه‌دارانه می‌خواندم و سعی خود را می‌کردم آزاد از هر چیز و آزاد از خوانش‌های حزبی و روشنفکری که با حزب توده در ایران آغاز شده بود، آنها را بفهمم و بیاندیشم. در این میان به ذهنم رسید که گاهی تحلیل‌ها و آراء مارکس را با همعصران و پشینیان او نیز مقایسه کنم و در ذهنم گفتگوئی میان مارکس و برخی از آنها دراندازم.
کشاکش مارکس با هگل را مقداری می‌دانستم که اگر ستیز با مفاهیم و آراء هگل نبود، مارکس نمی‌توانست به "نظریه‌ی سرمایه‌داری" خود برسد. اما من سعی کردم گاهی او را به کشاکش هابز و کانت و کُنت هم ببرم. رفته رفته متوجه شدم این کارها به فهم درست و عمیق مارکس خیلی کمک می‌کند. مارکس کسی بود که روند معرفتی و عقلانی که دست کم از ۲۰۰، ۳۰۰ سال پیش از او آغاز شده بود، با او به نقطه‌ی پایان خود رسید و روند جدیدی در مسیر دیگری آغاز شد و اتفاقاً کار مارکس خیلی زود مورد استقبال روشنفکران زمانه و اغلب متفکران و منتقدان و کنشگران واقع شد. مارکس راه شناختی و معرفتی که باز کرد، ادامه‌ی راه جان لاک و بیکن و اسپینوزا و هابز و کانت و هگل نبود. بنابراین مارکس انقطاعی در روند مدرنیته ایجاد کرد و در واقع مدرنیته را به شناخت و نقد خود و حتی واسازی خود فراخواند، در حالیکه اندیشه‌های پیش از او غالباً در کشاکش با سنت و تاریخ و نهادهای سنتی خود را می‌ساخت.
زمانه‌ی مارکس که مرحله‌ی مهم "قرن نوزدهم" بود، در این دوره اولاً معلوم شد مدرنیته بازگشت ناپذیر است و سنّت پایان پذیرفته است و قرن نوزده قرن سرنوشت‌سازی در تثبیت مدرنیته شد. ثانیاً خود مدرنیته به اُبژه‌ی عقل مدرن و به تعبیر دقیق‌تر به اُبژه‌ی عقل انتقادی تبدیل شد.
اتفاقا همین امروز نیز که به مناسبتی آن خواندن‌ها و اندیشیدن‌ها را مرور می‌کردم و سعی می‌کردم اهمیت آراء و مفاهیم و نظریه‌ی مارکس را بفهمم، به نکته‌ی جالبی رسیدم، متوجه شدم اهمیتِ "استقبال از رویکرد مارکس" به مراتب بیشتر از خود رویکرد وی بود. در واقع از منظر معرفتی و نظری کار مارکس به هیچ وجه مهم‌تر از کارهای کسانی چون هگل و کنت و کانت و هابز نبود. اما استقبال گسترده‌ای که از رویکرد و مفاهیم او شد، نگاه و رویکردی پیرامون آراء و مفاهیم و نظریه‌ی مارکس آفرید و گفتمانی پدید آورد که رقیبِ گفتمان مدرنیته شد که امروزه از آن به عنوان مارکسیسم و مکتب تضاد هم یاد می‌شود.
اما پرسش مهمی در اینجا پدیدار می‌شود:
چرا این همه از افکار و مفاهیم و نظریه‌ی مارکس استقبال شد؟ مدرنیته و اندیشمندان آن چه مشکلی داشت که اغلب روشنفکران و متفکران و منتقدان زمانه را به سوی نگاه مارکسی سوق داد؟
کانال جامعه ایرانی
@Rahimmohamadi

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

آیا الانم داریم تو همون دنیای هابز زندگی می‌کنیم؟!

این سوال بسیار جالبی است که به عمق ایده‌های توماس هابز و ارتباط آن با دنیای امروز می‌پردازد.

پاسخ کوتاه این است: خیر، به معنای دقیق کلمه ما در دوران "حالت طبیعی" هابز زندگی نمی‌کنیم، اما بسیاری از جنبه‌های جوامع امروز ما بر اساس راه حل‌هایی بنا شده‌اند که هابز برای خروج از آن حالت پیشنهاد کرد و ایده‌های او هنوز هم بسیار مرتبط هستند.
حالت طبیعی هابز (وضعیت "انسان گرگ انسان است"):
هابز معتقد بود که در "حالت طبیعی" (یعنی وضعیتی که هیچ دولت، قانون، یا قدرت مرکزی برای کنترل انسان‌ها وجود ندارد)، زندگی "تنها، فقیرانه، کثیف، خشن و کوتاه" خواهد بود. در این وضعیت، هر کس فقط به فکر منافع و بقای خود است و هیچ چیز مانع از این نیست که برای رسیدن به اهدافش، به دیگری آسیب برساند. این "جنگ همه علیه همه" است و در آن "انسان گرگ انسان است".
آیا ما اکنون در این حالت زندگی می‌کنیم؟

خیر ،اکثر مردم جهان تحت حاکمیت دولت‌ها، قوانین، و نهادهای اجتماعی زندگی می‌کنند. ما دادگاه، پلیس، ارتش، بیمارستان، مدارس و زیرساخت‌های اجتماعی داریم. این‌ها دقیقاً همان چیزهایی هستند که هابز معتقد بود برای فرار از حالت طبیعی لازم است. ما به طور کلی در خیابان‌ها از ترس اینکه همسایه‌مان به ما حمله کند، زندگی نمی‌کنیم (البته استثناهایی وجود دارد).
  امادر کشورهای شکست‌خورده یا مناطق جنگ‌زده در مناطقی که دولت مرکزی فروپاشیده، قانون حاکم نیست، و گروه‌های مسلح مختلف بر سر قدرت می‌جنگند (مانند برخی نقاط سومالی، سوریه، یا یمن در اوج درگیری‌ها)، می‌توان شباهت‌های زیادی به "حالت طبیعی" هابز پیدا کرد. در این شرایط، امنیت فردی و جمعی به شدت پایین است و بقا در اولویت قرار می‌گیرد.
در جوامعی که قدرت دولت در برخی مناطق ضعیف است و باندهای تبهکار یا کارتل‌ها کنترل را به دست می‌گیرند، نوعی "جنگ همه علیه همه" کوچک‌تر و محدودتر می‌تواند شکل بگیرد. گاهی اوقات در دنیای تجارت، سیاست یا حتی شبکه‌های اجتماعی، شاهد رفتارهایی هستیم که در آن‌ها افراد برای رسیدن به منافع خود، به هر وسیله ‌ای متوسل می‌شوند ودر عالم رقابت وبی اخلاقی، اخلاق و انسانیت را زیر پا می‌گذارند. این می‌تواند یادآور "گرگ بودن" انسان برای انسان باشد، هرچند نه به معنای خشونت فیزیکی.
ما نه در دوران هابرز بلکه در دوران در دوران "راه حل هابز" زندگی می‌کنیم.
هابز معتقد بود که برای فرار از حالت طبیعی، انسان‌ها باید با یک "پیمان اجتماعی" (Social Contract) موافقت کنند و بخشی از آزادی‌های خود را به یک حاکمیت مرکزی قدرتمند (که او آن را "لویاتان" می‌نامید) واگذار کنند. این لویاتان مسئول اعمال قانون، حفظ نظم، و تضمین امنیت خواهد بود.  دولت‌های مدرن به نوعی لویاتان هستند: دولت‌های امروزی، با ارتش‌ها، پلیس‌ها، سیستم‌های قضایی و قوانین خود، دقیقاً همان نقش لویاتان را ایفا می‌کنند. ما به عنوان شهروندان، با پرداخت مالیات، اطاعت از قوانین و پذیرش اقتدار دولت، در واقع بخشی از آزادی‌های خود را برای دستیابی به امنیت، نظم و ثبات واگذار کرده‌ایم. بسیاری از مردم و دولت‌ها، حتی در جوامع دموکراتیک، از بازگشت به هرج و مرج و بی‌قانونی می‌ترسند. این ترس، به نوعی، توجیهی برای وجود دولت‌های قدرتمند و حتی گاهی محدودیت‌های آزادی‌های فردی است که در راستای حفظ امنیت عمومی اعمال می‌شوند.

پس ما در "حالت طبیعی" هابز زندگی نمی‌کنیم، زیرا جوامع ما با ساختارها و نهادهایی که هابز برای جلوگیری از آن پیشنهاد داد، شکل گرفته‌اند. اما ایده‌های هابز در مورد ظرفیت انسان برای خشونت و خودخواهی، و نیاز به یک قدرت مرکزی برای کنترل آن، همچنان در درک ما از دولت، قانون و نظم اجتماعی بسیار تاثیرگذار و مرتبط هستند. هر زمان که نظم اجتماعی به هم می‌ریزد یا دولتی سقوط می‌کند، می‌توانیم پتانسیل "گرگ شدن" انسان برای انسان را مشاهده کنیم. بنابراین، به جای اینکه بگوییم در دوران هابز زندگی می‌کنیم، می‌توان گفت که ما در دوران "پس از هابز" یا "در سایه ایده‌های هابز" زندگی می‌کنیم، جایی که راه حل‌های او به واقعیت تبدیل شده‌اند.

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

🔉 فیوز ۲۹ با شروین وکیلی | چطور هوش مصنوعی می‌تواند “منِ ایرانی” را دگرگون کند؟

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

امروز: ما و یک‌صد و بیستمین سالروز تولد ژان پل سارتر: انسان چیزی نیست جُز آن‌چه خود می‌سازد!
در سال ۱۹۶۴ ژان پل سارتر جایزه‌ی نوبل ادبیات را رد کرد و در دنیای ادبیات و سیاست شگفتی آفرید: او نمی‌خواست به نهادهای رسمی حاکم بر جهان مشروعیّت ببخشد: هیچ نویسنده‌ای نباید خود را به یک نهاد بدل کند، حتی اگر نهاد موردنظر محترم باشد. برای سارتر، نویسنده باید مستقل بماند: در حاشیه‌ی قدرت، اما همواره در موضع نقد.
در سال ۱۹۷۰ دولت فرانسه روزنامه‌های انقلابی و چپ‌گرا را تعطیل کرد. در پاسخ، سارتر که چهره‌ای جهانی بود و دستگیری‌اش برای دولت تبعات بین‌المللی داشت، خود به خیابان آمد و این نشریات را شخصاً به فروش رساند. پلیس پاریس به دولت پیشنهاد کرد که او را دستگیر کنند، اما ژنرال دوگل (رئیس جمهور) گفت «سارتر را نمی‌توان دستگیر کرد. مگر «ولتر» را هم دستگیر می‌کنند»! این جمله‌ی ماندگار، هم نشانه‌ی جایگاه استثنایی سارتر بود و هم یادآور مسئولیت روشنفکر در برابر قدرت و اقتداری که مقاومت و موضع انتقادی‌اش می‌آفریند.
در دوران اشغال فرانسه به دست نازی‌ها، سارتر به‌رغم امکان تنعّم وعافیت‌، وارد جنبش مخفی مقاومت شد. او عضو شبکه‌‌ی مقاومت بود، در پخش اعلامیه‌ها و برگزاری جلسات زیرزمینی فعالیت داشت، و با وجود ضعف بینایی و معافیت از رزم هیچگاه از صحنه‌ی خطر نگریخت. اهمیّت او در حفظ شعله‌ی عقلانیت و آزادی در فاشیسم بی‌نظیر بود.
سارتر تنها در فرانسه معترض نبود. او با وقوع انقلاب کوبا به هاوانا رفت، با فیدل کاسترو و چه‌گوارا دیدار کرد و به دفاع از انقلاب کوبا برخاست. آن زمان تنها یک سال و اندی از انقلاب گذشته بود و آن انقلاب جوان و رزمنده و پیشرو، امیدی عظیم به ستمدیدگان و محرومان دنیا بخشیده‌بود. در همین حال، او منتقد استالینیسم و کمونیسم اردوگاهی هم بود با این‌که به‌‌شدت در مقابل شیطان‌سازی از کمونیسم مقاومت می‌کرد و علیه مطبوعات و تبلیغات اردوگاه بورژوایی می‌رزمید. در جریان جنگ استقلال الجزایر از فرانسه، او از استقلال‌طلبان الجزایری دفاع کرد با این‌که خود فرانسوی بود. او در مقاله‌هایی آتشین بارها علیه استعمار فرانسه موضع گرفت تا جایی که راست افراطی فرانسه حتی تصمیم به قتل او گرفته بود: اگر انسان آزاد و مسئول است، باید علیه ستم، در هر کجا و به هر شکل، برخیزد.
نقطه‌ی مرکزی فلسفه‌ی سارتر آن بود که ما محکوم به آزادی هستیم. ما یک‌باره و بی‌هدف به این جهان پرتاب شده‌ایم، پس خودمان مسئول تمام اعمال‌مان هستیم. انسان در جهان پرتاب شده است بی‌هیچ ذات پیشینی، بی‌هیچ طبیعت انسانی که از پیش تعیین ‌شده باشد. او موجودی است که اول وجود دارد، سپس خود را می‌سازد. انسان تنها از طریق کنش، از طریق انتخاب، و از طریق به دوش کشیدن بار مسئولیت خود، معنا می‌یابد. انسان همیشه در حال انتخاب است، حتی اگر وانمود کند که نمی‌خواهد انتخاب کند. در نتیجه، انسان نمی‌تواند مسئولیت پیامدهای انتخاب‌هایش را به جامعه، تاریخ، خدا یا سرنوشت واگذار کند. انسان نه تنها اختیار دارد، بلکه موظف به انتخاب است، و در این انتخاب نمی‌تواند بهانه‌ای برای رهایی از مسئولیت خود بیاورد: نه خدا، نه طبیعت، نه جامعه، نه تاریخ. پس مسئولیتی انقلابی بر دوش انسان گذاشته شده‌است: مسئولیتی که هم‌زمان، هم آزادی و هم اضطراب می‌آورد. همین اضطراب، معنای انسانیت است. انسان نباید منزوی بماند، بلکه با کنش آزاد، تعهد به «دیگری»، و خیزش به سوی انتخاب، باید اخلاق و فرهنگ و تاریخ خود را خود بسازد: وظیفه‌ی روشنفکر فقط آن نیست که حقیقت را بیابد و از آن پاسداری کند، بلکه او باید حقیقت را فریاد بزند، حتی اگر به زیان خودش باشد یا از گفتنش آسیب ببیند.
سارتر می‌آموزاند که ریشه‌ی مقاومت در آگاهی، انتخاب، و مسئولیت‌پذیری است. از دید او، راه‌های مقاومت از مسیر مشارکت سیاسی و مدنی فعال، لزوم حضور مستقیم در اعتراضات و جنبش‌ها و انقلاب‌ها، پشتیبانی از مبارزات آزادی‌بخش در سرزمین خود و هر نقطه‌ی دیگر دنیا، استفاده از نوشتار همچون ابزار و اسلحه‌‌ی مقاومت، افشاگری علیه قدرت‌های حاکم و فاسد، نقد استثمار، نظام قضایی، سرمایه‌داری، امپریالیسم، نهادهای دولتی، انحصارطلبی تمامیت‌خواه، تبلیغات تحمیق‌کننده، ابتذال عوامانه‌ی زندگی مصرفی و... می‌گذرند. پس در جهانی سرشار از بی‌عدالتی، بی‌طرفی هم یک موضع سیاسی است و اغلب، در خدمت ستمگران. روشنفکر باید «وجدان بیدار زمانه» باشد، نه ترجمان قدرت. آزادی، بدون تعهد و عمل، تهی است، و مقاومت، نه انتخابی احساسی یا عاطفی، بلکه وظیفه‌ای عقلانی و اخلاقی است.

(خالد رسول‌پور)
/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

اگر قرار باشه شهرم را بمباران کنند ومردمش را فراری دهند من میمانم ونقاشی میکشم
@marzockacademy.

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

✥ ‌‌آیا این پایان کار است؟
روایت ۱۲ روز مناقشه تمام‌عیار و در نهایت آتش‌بسی شکننده
🎙مهدی مطهرنیا

@DubiumChannel

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

در کاربست عقل و علم در سیاست

پیش‌تر در استوری‌ها گفته بودم که شکاف قدرت میان ما و اسرائیل، برخاسته از تفاوت شدت احساسات یا عواطف به میهن نیست، بلکه ناشی از تفاوت در بهره‌گیری از عقل و علم در عرصه‌ی حکمرانی است. این گزاره برای من روشن و بدیهی است، اما گویا برای همگان چنین نیست. در ادامه، فهرستی ابتدایی از این شکاف را با شما در میان می‌گذارم:

۱. هیچ سیاستمدار خردمندی، دوست راهبردی دشمن خود را به‌عنوان شریک و متحد نمی‌پذیرد؛ امید بستن به چنین «دوستی»، نشانه‌ی خام‌اندیشی است.

۲. هیچ سیاستمدار عاقلی، کشورش را وارد منازعه‌ای با طرفی نمی‌کند که چند برابر او، توان فناوری، اقتصادی و نظامی دارد.

۳. سیاستمدار خردمند، منافع ۹۲ میلیون ایرانی را فدای منافع ۵.۵ میلیون فلسطینی نمی‌کند.

۴. سیاستمداری که خرد سیاسی دارد، وقتی دشمن تا نهان‌خانه‌اش نفوذ کرده، داوطلبانه به میدان جنگِ دشمن نمی‌رود؛ چرا که دشمن از همان نهان‌خانه، کار را تمام خواهد کرد.

۵. وقتی اکثریت شهروندان از وضع موجود ناراضی‌اند، سیاستمدار خردمند، تنها سرویس نسبتاً کارآمد خود ــ یعنی امنیت ــ را با ماجراجویی و جنگ‌افروزی نابود نمی‌کند. حکومتی که از تأمین امنیت متعارف ناتوان است، به چه کار می‌آید؟

۶. سیاستمدار عاقل در لاف‌زنی و تبلیغات، حد نگه می‌دارد و خود نیز ادعاهایش را باور نمی‌کند؛ باور کردن دروغ‌ها و لاف‌های خود، نخستین گام به‌سوی سقوط در ورطه‌ی توهّم است.

۷. سیاستمدار خردمند، اهل محاسبه‌ی سود و زیان است و برای رسیدن به یک هدف، هزینه‌ی گزاف بر خود و جامعه تحمیل نمی‌کند.

۸. او ملت خود و دیگر ملت‌ها را نادان نمی‌پندارد، و برای هر اقدام سیاسی یا اقتصادی، دلایل عقلانی و قابل ارزیابی عرضه می‌کند.

۹. سیاستمداری که منافع کشور را بر تداوم حکمرانی خود ترجیح می‌دهد، نخبگان را تحقیر نمی‌کند و کار را به دست کوتوله‌هایی نمی‌سپارد که نه معنای اعداد را می‌دانند و نه چیستی ویروس را؛ ویروس را با رادار می گرفتند، ولی از رصد هواپیماها ناتوان ماندند و آسمان کشور را یکسره به دشمن واگذار کردند.

۱۰. سیاستمدار عاقل، شکست و پیامدهای آن را می‌پذیرد و برای حفظ آبروی خود، کشور را با اقدامات نابخردانه‌ی بیشتر، به ورطه‌ی خسارت‌های بزرگ‌تر نمی‌کشاند.

۱۱. حکمرانی مبتنی بر علم می‌داند که تسلیحات متکی بر فناوریِ چهل سال پیش، توان مقابله با فناوری سال ۲۰۲۵ را ندارد.

۱۲. و در نهایت، حکمرانی عقل‌محور آگاه است که تولید فناوری‌های پیشرفته، نیازمند توسعه‌ی دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی و حفظ نخبگان است، نه گسترش حوزه‌های علمیه، مجالس مداحی و ترویج خرافه.


مهدی کاظمی زمهریر، 3 تیر 1404.

@kazemizamharir

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

توهم قدرت
Sound of Philosophy

https://youtu.be/wSSqIqZHfUo?si=ga1Xpf3cT28wbSLq


/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

(چرا به اینجا رسیدیم؟

جامعه‌ی منفعل و بی‌تفاوت
خودش مقدمات جنایت را فراهم می کند و
جنایتکاران صرفا ابزار اجرای آن هستند،

دیکتاتور شخص نیست
دیکتاتور یک فرهنگ است
یک شیوه‌ی خاص از زندگیست
که اساس آن در فرهنگ فرمانروایی و
فرمانبری تعریف می شود،

مسلم است که دیکتاتورها نه در دامن مادر
بلکه در دامن جامعه پرورش می یابد...

کارل پوپر

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

(چرا به اینجا رسیدیم؟

جامعه‌ی منفعل و بی‌تفاوت
خودش مقدمات جنایت را فراهم می کند و
جنایتکاران صرفا ابزار اجرای آن هستند،

دیکتاتور شخص نیست
دیکتاتور یک فرهنگ است
یک شیوه‌ی خاص از زندگیست
که اساس آن در فرهنگ فرمانروایی و
فرمانبری تعریف می شود،

مسلم است که دیکتاتورها نه در دامن مادر
بلکه در دامن جامعه پرورش می یابد...

کارل پوپر

/channel/marzockacademy

Читать полностью…

آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

سرزمینی که در آن کف‌بینی و رقص زار، طالع‌بینی و قبرپرستی مردم را به ستون‌های سنگی میخکوب کرده است. سرزمین‌هایی که در هر وجبش خلیفه‌ای خودخداپندار خفته است و شیوخ نفت و متعه و زنباره با غرایز شعله‌ورشان ورمی‌روند و زیر عبای خونین‌شان دار برپا می‌کنند. و اینجاست که نزار خطاب به اعراب می‌نویسد:
«دست به خودکشی بزنید که شما چاپ دوم سرگذشت اندلس مغلوبه‌اید»
ملتی مغلوب اما رجزخوان. که در زیر این آسمان پهناور با هرچه که گنجشک است دشمنی دارند.
«در گلویم گنجشکی دارم
و نمی‌خواهم آن را بفروشم
اما تو می‌خواهی
گنجشک را از حنجره‌ام مصادره کنی»
شاعر در پی آن است که صدای خود را حفظ کند. استقلال فردی‌اش را پاس بدارد و از تفرد و سوژگی‌اش در برابر یورش امت و خلیفه‌اش دفاع کند. صدای هرکس در واقع بکارت اوست. باید آن را هزینه هر نامردی نکند. اما دیکتاتور، خلیفه و شیوخ نفت و خرافه «غصب کننده بکارتند» و «درنده عطرها» و برای جنگ با گنجشک بسیج شده‌اند.
و همین مسئله را در اشعار شاعرانه‌اش هم حفظ می‌کند. خطاب به جامعه جمع‌گرا که فردیت را می‌کشد و مانع تحقق آزادی فردی است می‌نویسد:
«من هیچ وقت - مثل دیگران - دلال مواد نبودم
دزدی نکردم... آدم نکشتم
اما در روز روشن عشق می‌ورزم
آیا کافرم می‌پندارید؟»
جاهلان می‌گویند:
«من با شعرهایم علیه آموزه‌های آسمان شورش کردم
که گفته عشق دشمنی با نیک نامی آسمان است؟»
شاعر عشق را چون جنگل بلوط در تمام پایتخت‌های جهان بکارد. چون عشق‌ورزی پیشه اوست. مثل تمامی پیامبران. می‌خواهد کودکی و بی‌گناهی و زلالی روح خود را در جامعه خرافات زده حفظ کند. عشق در سرزمین اهریمن تنها ابزار مبارزه است. یگانه‌ترین ابزارها. آماج عشق صلح و عدالت است. افکندن بذر یگانگی و اتحاد و همدلی، مهربانی و شفقت. قدرت الزاماً همیشه از لوله تفنگ نمی‌گذرد..
نزار سرزمین خود را «سینه‌ای آکنده از زخم» می‌نامد. سرزمینی که فلاکت آن ناشی از «جمجمه‌های کهنه» است که باید تمامیتش را جارو کشید. جامعه‌ای که امثال و حکم‌اش خود عین سلطه است. و عباپوشان فرسوده نیک واقفند که چگونه از ساده‌لوحی مردمان بهره‌برداری کنند و پوست ملت را شرحه شرحه کنند. این است که به مصاف گذشته تاریک می‌رود. به میراثی که از آن غم و بردگی می‌بارد.
«به گذشته تیراندازی کن.... مسلسل باش و جنایت..
که پس ازآن که خدا را
بر دیوارهای شهر به دار کشیدند
دیگر دعاها را بهایی نیست»
در واقع نزار از خدای به قتل رسیده سخن می‌گوید. از بی‌ارزش شدن ارزش‌ها و از این که میراث گذشتگان دیگر ابزار یورش ما به سوی آینده تابناک را فراهم نمی‌کنند بلکه فقط دالان‌های تاریکی هستند که ما در آنها گیج می‌خوریم و گم می‌شویم. تاریخ گذشته خود عامل سقوط است. و باید برچنان سقوطی تسلیت گفت.
به زعم نزار واژگان کهنه شده‌اند. مثل کفش‌های کهنه و سوراخ که باید دور انداخته شوند. واژگان فاسد و بی‌معنا و پر دشنام و پراندیشه‌هایی تهی‌مایه که به سمت شکست هدایتمان می‌کنند. سرزمینی که در آن شعرها طعم خود را از دست داده‌اند. گیسوان زنان و همه چیز طعم خود را از دست داده است. سرزمینی که از اندوه تغذیه می‌کند و در برابر نیروهای مرگ‌آفرین زانوزده است. سرزمی که شاعران عشق و مهربان را به جلادانی خنجر به دست تبدیل می‌کند. نزار معتقد است باید از چنین سرزمینی شرمسار بود و از شعر نیز.
نزار قبانی به زیبایی چنین می‌نویسد:
«پنج هزار سال در دخمه بودیم
ریش‌هایمان انبوه
واحد پولمان ناشناخته
و چشم‌های‌مان خانه مگس‌هاست
دوستان من! امتحان کنید
درها بشکنید
افکار و جامه‌های کهنه‌تان را شستشو دهید
دوستان من! امتحان کنید
کتب بخوانید.... کتاب بنویسید
واژه بکارید... و انار و انگور
امتحان کنید و بدر آیید
مردم بیرون از این دخمه‌ها شما را نمی‌شناسندوفکر می‌کنند از تیره گرگ‌هایید»
ملتی که کتاب نمی‌خواند، واژه نمی‌کارد، از معرفت (انار) بیگانه است و از سرمستی انسان بودن. احساس در پوستشان می‌میرد. روح‌شان از فقر و نداری شکوه می‌کند روزهایشان به خمیازه کشیدن و چرت زدن می‌گذرد. چنین ملتی مثل قورباغه چاپلوسی می‌کند. مثل قورباغه دشنام می‌دهد و از کوتوله‌ها قهرمان می‌سازد و از بزرگان‌اش انسان‌هایی حقیر. لاف شجاعت می‌زند و خموده و کسل صبح را به شب می‌رساند. چنین ملتی ناآموخته شعر را می‌کشد. زبان را به قتل می‌رساند و به جای اندیشه التماس می‌سازد تا خدای واحدشان دشمنشان را خوار و خفیف سازد.نزار در پی نسلی است که تن شاداب، روح شجاع خود را بازیابد. نسلی که افق‌ها را بشکافد. تاریخ را از بیشه‌اش و اندیشه را از اعماقش بیرون بکشد. سرخم نکند و نفاق نیاموخته باشد. نسلی می‌خواهد پیشتاز و به راستی ابرمرد. نسلی که بندهای حقارت را بگسلد و افیون را ترک کند. نسلی که پا جای پا پدران شکست خورده خود نگذارد و راه نسل تهوع و سرفه و سفلیس را ادامه ندهد و نسلی باشد که شکست را شکست دهد.
@marzockacademy

Читать полностью…
Subscribe to a channel