کانال فلسفه وهنر مارزوک
اخبار شیرهام را میدوشد و با این حال بمبها بیخبر فرو میافتند؛ کاش میز ناهارخوری محکمتری خریده بودم؛ میزی با پایههای استوار که بشود زیرش پناه گرفت؛ حالا که ترمهی خوشنقش یزد رویش نمیتواند دوستانم را دور خودش جمع کند.
اخبار شیرهام را میدوشد و با اینحال مرگ بیخبر فرود میآید؛ بر دخترک عکاسی که پشت میزی درس خوانده که من هم! کاش اسلحه خریده بود؛ حالا که دریچهی دوربینش نمیتواند حقیقت را تثبیت کند!
اخبار شیرهام را میدوشد و با اینحال بیخبری بر فردا چیره میشود؛ پرندههای مهاجر پیش از موعد پر میکشند؛ سهتار از کنج خانه بیهوده نگاهم میکند؛ کولهپشتیام شکمش را پر میکند از باقیماندهام؛ کفشهایم خودشان را گرم میکنند برای دویدنی بیامان؛ و خودم تکهتکههایی میشوم که پخش میشوند در وسعت کشور؛ همراه آن رفیقم که دوندهی درجه یکیست و کوهها را کنارش پیمودهام در فیروزکوه کلافهام. همراه آن یکی که سبزی بهار را در چشمانش جای داده و دیوانگیهای خندهداری دارد در بروجرد نگران خواهرمم؛ همراه آنکه انگشتر عقیقی دارد و در نگاه کُرد و جوانش داغ برنوی کهنهی اجدادی سنگینی میکند، در صف بلند یک نانوایی در کرمانشاهم؛ دستانم با دستان آن رفیقم، که با خودش هرجا میرود کیک خانگی میآورد و عیدی به آدمها کتاب میدهد، در صدای انفجار کرج میلرزد؛ همراه کودککار و مهاجری که شبها یواشکی با نور موبایل در حمام خانه تولستوی میخواند تا عموهایش کتابهایش را نگیرند، در میانهی تهران آوارهام؛ با رفیق دیگری که کادوهایش را به بوی ادکلنش تزیین میکند تا عطرش همراهت بماند در اورژانس ارومیه بغض میکنم؛ با آن عزیزی که نقاش نیمهوقت است و دفتری دارد پر از ثبت معجزهی روزمرگی با زغال و مداد و پنج روز است زندگیاش را از خانهای به خانهای دیگر کوچانده، نگران گربهی حناییاش هستم!
و در آخر باز تکههایم را یکی میکنم؛ خودم را به سنگ قبر سیاهی میرسانم که در مشتهایم جا میشود؛ فیلترشکن را میزنم و میگذارم اخبار شیرهام را بدوشد؛ با اینهمه حادثه بیخبر بر رفیقهایم فرود میآید!
📝سهیل سرگلزایی
@szcafe
/channel/marzockacademy
🔻ادامه متن جستار «از جنگ تا جدل»:
اما دسته دوم، که آنها نیز منتقد جمهوری اسلامی هستند، با هرگونه حمله خارجی، بهویژه از سوی اسرائیل، بهشدت مخالفاند. از نظر این افراد، حمله نظامی به خاک ایران یک تجاوز است، حتی اگر هدف آن فرماندهان حکومتی باشند. آنها تأکید میکنند که اسرائیل خود دولت جنایتکاری است که دستش به خون غیرنظامیان فلسطینی آلوده است. پس نه اخلاقاً و نه میهندوستانه نمیتوان از حملاتش حمایت کرد. این گروه هشدار می دهند که جنگ، همیشه قربانیان بیگناه دارد و ممکن است کشور را به نابودی بکشاند.
در فضای مجازی، این دو گروه بهشدت به یکدیگر میتازند. یکی دیگری را حامی رژیم مینامد و دیگری اولی را خائن به وطن. فضای گفتوگو تقریباً از بین رفته و جای خود را به فریاد، برچسب، تمسخر و نفرت داده است.
اما چرا چنین شکافی پدید آمده؟ البته پاسخ به این سوال آسان نیست و نیاز به تحلیلهای مختلف و دقیق از منظرهای گوناگون دارد. سالها فساد و بحران اقتصادی در ایران، خشم عمیقی در مردم انباشته کرده است. برخی حس میکنند راهی برای تغییر باقی نمانده و از هر فرصتی برای ضربه زدن به حکومت استقبال میکنند، حتی اگر از سوی دشمن خارجی باشد. در سوی دیگر، کسانی هستند که با وجود همین خشم، هنوز وطندوستی، ترس از جنگ و تجربه تاریخی اشغال و ویرانی را در ذهن دارند. این دو دیدگاه، هرچند از درد مشترکی میآیند، اما روش و نگاه متفاوتی دارند.
از سوی دیگر، شبکههای اجتماعی با تقویت صداهای افراطی، اختلاف را بیشتر کردهاند. الگوریتمها، صداهای تندتر را برجسته میکنند و کاربران را در فضایی نگاه میدارند که فقط همفکران یکدیگر را تأیید میکنند و صدای مخالف شنیده نمیشود. رسانهها هم، چه داخلی و چه خارجی، با جهتگیریهای خاص، بیشتر به دوقطبیسازی دامن زدند تا تسهیل گفت وگو.
در این زمینه، برای درک بهتر این بحران، میتوان به دیدگاه فیلسوف آلمانی، یورگن هابرماس مراجعه کرد. او بر این باور است که جامعۀ سالم زمانی شکل میگیرد که افراد بتوانند با هم وارد گفتوگوی آزاد و عقلانی شوند. یعنی هر فرد بتواند نظرش را آزادانه بگوید، استدلال بیاورد، نظر دیگران را بشنود و بدون زور یا تحقیر، تصمیمگیری جمعی شکل بگیرد. از نگاه هابرماس، هرچه جامعه بیشتر به جای گفتگو، به فریاد و برچسبزدن متوسل شود، بیشتر دچار فروپاشی اجتماعی خواهد شد.
در شرایط امروز ایران، آنچه بیش از همیشه نیاز داریم، فرهنگ گفتوگو و همدلی است. در ادامه ده پیشنهاد به این منظور ارائه میکنم، شاید که بهکارگیری آنها اندکی از عمیق این شکاف بکاهد:
1. تفکیک موضع از شخصیت:
یاد بگیریم که نظر یا عقیدهی افراد را از شخصیت آنها جدا کنیم. کسی که مخالف یا موافق حمله خارجی است، لزوماً خائن، بیسواد یا مزدور نیست. تفکر نقادانه به ما میآموزد که هیچ عقیدهای بهخودیخود دلیل کافی برای بیارزش کردن یک انسان نیست. این اصل را در هر گفتوگو، چه در فضای مجازی و چه در خانواده، جدی بگیریم.
2. پرسش بهجای پیشداوری:
قبل از واکنش سریع یا قضاوت دیگران، سؤال بپرسیم: «چرا چنین نظری داری؟»، «چه تجربهای باعث شده اینگونه فکر کنی؟». در حالی که قضاوت زودهنگام در مقابل گفتگو دیوار میکشد، پرسشگری راه را برای گفتوگو باز میکند. در حقیقت، ما با پرسش، به جای قطع ارتباط، پلی برای درک متقابل میسازیم.
3. تشخیص منبع اطلاعات و مبارزه با شایعات
اخبار جنگ، بهویژه در لحظات بحرانی، معمولاً با هیجان، ترس یا امید همراهاند. نخستین واکنش ما معمولاً احساسیست. اما تفکر مراقبتی از ما میخواهد مکث کنیم. پیش از باور کردن یا بازنشر یک خبر، چه در مورد تعداد کشتهها، منبع حمله یا واکنش دولتها، از خود بپرسیم:
این خبر را چه کسی نوشته؟ با چه هدفی؟
آیا منبع آن مشخص و قابلاعتماد است؟
آیا اطلاعات دیگری برای تأیید یا رد آن وجود دارد؟
@tanhaatarazyekbarg
/channel/marzockacademy
﹙تو ناگهان، ...
با آغوشی پرگل
جلویِ در ظاهر شدی...﹚
#رضا_براهنی
/channel/marzockacademy
ترانه : وطن/با دکلمه
خواننده : گلپا
آهنگ : جهانبخش پازوکی
شعر : اردلان سرفراز
/channel/marzockacademy
⏪سنجههای داوری در بارۀ «فرهنگ صلح» نزد یک فیلسوف یا روشنفکر
◀️موسی اکرمی
اشاره
روز پنچشنبه، ۲۲خرداد ماه ۱۴۰۴، یازدهمین نشست گروه «جامعهپژوهی صلح»، یکی از گروههای وابسته به «انجمن علمی مطالعات صلح ایران»، با همکاری «خانهی اندیشمندان علوم انسانی»، با فرنام «فرهنگ صلح و ناصلح در اندیشهی احمد فردید»، با سخنرانی دکتر احسان شریعتی، دکتر محمد نژاد ایران، و من، و با مدیریت دکتر روژان حسام قاضی برگزار شد.
اگر هنر نبود واقعیت ما را میکشت .
نیچه
/channel/marzockacademy
سلامت روان در شرایط پر استرس
بخش اول
#آذرخش_مکری
/channel/marzockacademy
✥ زیر ۱۵۰۰ نفر کشته اسمش جنایت نیست!
✍ فاطمه علمدار
۱. خاله سوسکه نفقهبگیرِ پدرش بود و پدرش که دیگر نتوانست خرجش را بدهد، کفش و کلاه کرد که برود همدان و شو کند به مَشرمضان که بتواند نان گندم بخورد و منت بابا نکشد. در راه همدان با همین صراحت برای هرکسی که میپرسید کجا میروی با ناز و عشوه، مقصد و هدفش را توضیح میداد و اولین چیزی که به ذهن آدمها میرسید این بود که خُب جای اینکه زن مشرمضان بشوی، زن من بشو و اولین سوال خاله سوسکه از خواستگارانش این بود که اگر دعوایمان بشود من را با چی میزنی و خب خط قرمزش هم فقط کشته نشدن بود و نه کتک نخوردن... در نهایت هم زن موشی شد که گفته بود با دمبش او را خواهد زد و داستان اینطور تمام شد که سالها با خوبی و خوشی کنار هم زندگی کردند. کنار کسی که خرج زندگیاش را بدهد و سایۀ سرش شود و خُب هر وقت لازم دید طوری بزنتش که کشته نشود و زنده بماند. خاله سوسکه پذیرفته بود و باور کرده بود که کسی باید سایۀ سرش بشود و طبیعتاً وقتی زیر سایه کسی رفتن را میپذیری، برتری او و فروتری خودت را هم پذیرفتهای و اینکه او حق دارد در اِزای نان گندمی که دستت میدهد، کتکت بزند.
۲. بیبیسی فراخوان داده است که جنگ اولیها روایتهایشان را از تجربه جنگ بگویند. فکر میکنم پسرم در این دستهبندی جنگ اولی میگنجد و خودم جنگ دومی هستم و روایت پسرم برای آنها که پشت مانیتورهایشان نشستهاند که خبر تولید کنند، جالب است. همانها که قدرت رسانهایشان بهشان این فرصت را داده که آنچه بر ما میگذرد را تبدیل به داستانی کنند که بیشتر از بقیه داستانها به گوش مردم دنیا برسد و توسط مردم دنیا شنیده و باور شود؛ اسم پسر من را گذاشتهاند جنگ اولی. انگار که جنگ مرحلهای طبیعی و بدیهی از زندگی ما مردمان این نقطۀ کره زمین باشد! اگر لندن زیر موشک باران بود ولی بعید میدانم اصحاب رسانه به ذهنشان میرسید به نوجوانان لندن بگویند جنگ اولی! جنگ مرحلهای طبیعی از زندگی مردمان آنجا نیست و اگر اتفاق بیفتد تراژدی است و محکوم. من ولی در جنگ متولد شدم و از نوجوانی انتظار همین جنگ را میکشیدم و از همین جنگ میترسیدم چون همۀ زندگیام پای ثابتِ صحبت همۀ مسئولان کشورم این بود که قرار است اسرائیل یا آمریکا یا طالبان یا داعش یا... به ما حمله کند. ما همیشه منتظر بودیم که کسی بزندمان و برای اینکه کار به کتک نخوردن از بیگانه و حملۀ خارجی نرسد، حواسمان بود بهانه دست دشمن ندهیم و کتک خوردن از مسئولانِ خودمان را بپذیریم. ما همیشه در برهۀ حساسی بودیم که نباید اعتراض میکردیم.
۳. استوری کردهام ۲۴۴ جان از ما ستانده شد. دشمنِ دشمن من لزوماً دوست من نیست. دوستی جواب میدهد هنوز به ۱۵۰۰ نفری که در آبان از ما گرفتند نرسیده و من...! چه بر سر ما آمد که باور کردهایم باید کشته شویم، حالا چه به بهانۀ به بهشت بردنمان و چه به بهانۀ آزاد کردنمان؟ چه شد که باور کردهایم برای آزاد شدنمان از خشونت جمهوری اسلامی باید راضی باشیم و حتی خوشحال باشیم از خشونت دیدن از اسرائیل؟ بارها گفته و نوشته بودم که بزرگترین جنایت دیکتاتوریها بیشخصیت کردن مردمانشان است، اینکه به آنها میباورانند که بیعرضه و بدبخت و نفهماَند و اگر زور بالای سرشان نباشد و کسی نباشد که نان دستشان بدهد نابود میشوند.
آهای هموطن... همسرنوشت... کاش دمی همۀ دنیا ساکت میشد تا همۀ ما ۸۰ میلیون نفر بتوانیم همدیگر را تنگ در آغوش بگیریم و سیر گریه کنیم. به یاد پدربزرگها و مادربزرگهایمان که قحطی احمدشاهی را دیدند و تقسیم کشور میان انگلیس و روس را و شاهی که بیگانه از کشور اخراجش کرد و شاه جوانی که مخفیانه و با ترس شاه شد و... به یاد همۀ حاکمانی که زورشان فقط به زدن ما میرسید و نه دفاع از ما و آنقدر گریه کنیم که دلمان آرام شود و بتوانیم به یاد بیاوریم که هیچکس حق ندارد حتی یک نفر از ما را بکشد، که خانهمان را خراب کند، که بچههامان را بترساند، که برای آیندهمان تصمیم بگیرد... یادمان بیاید از شاهان و سلسلههاشان امروز فقط اسمی بهجا مانده، آنها رفتند ولی ایران ماند. ایران چیزی فراتر از شاه و حکومت و رژیم و نظام است. ایران خانۀ ماست. هیچکس حق ندارد خانۀ ما را خراب کند. نه به بهانۀ بهشت بردنمان و نه به بهانۀ آزاد کردنمان...
❥ @DubiumChannel
/channel/marzockacademy
سوم.
ملت اگر حاکماناش را نمیخواهد خود باید تکلیفاش را با آنها یکسره کند. ملت اگر میخواهد در آزادی زندگی کند خود باید عاملِ آزادی خودش باشد. اسرائیل غلط زیادی میکند که درست همان زمانی که دستبهکار ویرانکردن ایران است برای ما ژست «منجی ملت ایران» میگیرد. گُه اضافه میخورد که درست همان موقعی که سایهی تباهی و تخریب و مرگ را بر زندگی ما میگستراند و پادشاهیِ ترس و دلنگرانی را حاکم میکند به ما مردم فرمان میدهد که «به خیابان بریزید و کار را تمام کنید». مردم اگر قرار باشد روزی به خیابان بریزند و کار را تمام کنند این کار را خواهند کرد. تصمیماش (و آمادگیاش و سازماندهیاش) با خودشان است. اسراییل در مقام یکی از بدنامترین، جنایتکارترین و غاصبترین دولتهای جهان آخرین کشوری است که (و حتی آخرین کشور هم نیست) صلاحیت دارد به ما درس آزادی بدهد یا، از این هم بدتر، ما را آزاد کند. البته که اسراییل بر شکاف دولت و ملت در ایران حساب باز کرده و از این حیث، اشتباه که نکرده هیچ، هوشمندانه عمل کرده است. به این دلیل ساده این شکاف واقعی است. از هر واقعیتی واقعیتر. افتخار حفر این شکاف و تعمیقاش (تا جایی که به یک درهی عبورناپذیر تبدیل شود) با جمهوری اسلامی است. وجود دشمن مشترکی به نام اسراییل این شکاف را پُر نمیکند. رونق طبیعی و دامنزدن تبلیغاتی به ملیگرایی و ایراندوستی در هنگامهی جنگ هم کار زیادی از پیش نمیبَرَد. رفع این شکاف ممکن نمیشود مگر اینکه جمهوری اسلامی خود را به مردم تسلیم کند. و این یعنی بازآرایی ریشهای قدرت حاکم به واسطهی دموکراتیکسازی تاموتمام آن. اگر نه، ضرورت تاریخی حُکم میکند (و این ضرورت جز از طریق عاملیت سیاسیِ خودِ «مردم» محقق نمیشود) که دولت در ملت منحل شود (چنانکه انگار ضیافتی برپاست، یک انقلاب، که در آن مردم گوشت تن لویاتان را میان خود قسمت میکنند و میخورند) و ملت در قالب یک قرارداد اجتماعی جدید (یا یک قانون اساسی نوآیین) یک دولت نوظهور تأسیس کند که تجلی حاکمیت خود مردم در عین حفظ تنوع و تکثرشان باشد. ادامه دارد
/channel/marzockacademy
جنگی از سر نفرت، نه شجاعت
قربان عباسی
هیچ انسانی در حالت عادی، تشنهی جنگ نیست. هیچ کودکی با آرزوی دیدن جنازه و خاکستر بزرگ نمیشود. عشق به جنگ، اگر هم پدید آید، نه از جنس دلخوشی است و نه از باور راستین. گاهی از دل زخم برمیخیزد. از دل دلزدگی. از دل نفرتی که سالها انباشتهشده، چون زخمی که نه دیدهشده، نه درمان.
امروز در خیابانهای ایران، وقتی جوانی باخشم میگوید: «بگذار بجنگند، بگذار همهچیز بسوزد»، او درواقع جنگ نمیخواهد؛ او دادخواهی میخواهد. او دیده که چگونه جان انسان، در برابر قدرت، هیچ شده. چگونه صدای مردم خاموش شده، چگونه فقر، بیکاری، تحقیر، سرکوب و دروغ، زندگی را بلعیده است. او میبیند که حاکمانش، از کاخهای بلند، بیتفاوت به رنج مردم، از «مقاومت» میگویند؛ اما خود هرگز گرسنه نمیخوابند، خود هیچگاه فرزندشان را به جنگ نمیفرستند، خود هرگز در پناهگاهها نمیلرزند.
و همینجاست که نفرت شکل میگیرد. نفرتی نهفقط از حاکمیت که از همهچیز. از هر آنچه آنها میگویند خوب است. حتی اگر صلح باشد. حتی اگر آرامش. وقتی سخن از جنگ ایران و اسرائیل پیش میآید، عدهای که تا دیروز جنگستیز بودند، ناگهان از جنگ دفاع میکنند. چرا؟ نه از سر ایمان به آرمانها که از سر انتقام. میگویند: «بگذار همهچیز فروبپاشد»
در یک جامعه سالم، مردم میان خود و حاکمانشان جدایی نمیبینند؛ اما وقتی دیوار بیاعتمادی آنقدر ضخیم میشود که مردم دیگر سخن هیچ مقامی را باور نمیکنند، وقتی احساس میکنند که حاکمان نه نماینده آنها که نماینده منافع خودند، آنگاه هر تصمیمی—حتی عاقلانه—به چشم مردم سمی دیده میشود. آنها حتی اگر بدانند که جنگ فاجعه است، آن را ترجیح میدهند بر وضعیتی که در آن احساس میکنند هیچ چیز در دست خودشان نیست.
و در این نقطه است که خطر آغاز میشود. مردم، خسته از سرکوب، از بیعدالتی، از فقر، از تبعیض، از ریا، آنقدر از حاکمیت منزجر میشوند که اگر دشمن خارجی وارد شود، حاضرند برای تحقیر حاکم خود، با دشمن همصدا شوند. نه از سر خیانت که از سر استیصال.
آنها میخواهند فریاد بزنند: «ما این حکومت را نماینده خود نمیدانیم.» و وقتی هیچ راه فریاد زدن نمیماند، گاهی سکوتشان، گاهی حتی تحسین دشمن، خودش شکلی از اعتراض میشود. تلخ است، اما واقعی.
وقتی حاکمیت سالها صدای مردم را نشنیده، وقتی جز تحقیر و تهدید، پاسخی به خواستههای مشروع آنها نداده، دیگر نباید تعجب کند که چرا برخی از جوانان این کشور، در مواجهه با جنگ، لبخند میزنند. نه چون جنگ را دوست دارند؛ بلکه چون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.
جنگ، اگر بیاید، بر سر همه خراب خواهد شد؛ اما مسئولیت معنوی و اخلاقی این فاجعه، فقط بر دوش کسانی نیست که دکمهی شلیک را میفشارند. بلکه بر دوش آنانیست که با رفتارشان، مردم را از خود راندهاند، امید را کشتهاند و جامعه را به نقطهای رساندهاند که مرگ، برای برخی، جذابتر از ادامهی زندگی شده.
هیچ ملتی جنگ را نمیستاید، مگر وقتی احساس کند که در صلح، فقط خُرد میشود. پس اگر حاکمان نمیخواهند مردم با آتش بازی کنند، باید به آنها زندگی بدهند. باید اعتماد را بازسازی کنند، کرامت را، عدالت را. وگرنه، هر شلیک دشمن، از دل زخمی مردمی خواهد گذشت که دیگر نمیخواهند در این وضعیت بمانند.
و این، دردناکتر از هر جنگیست.
@nasaksara
/channel/marzockacademy
به نظر نيچه، جنگ بايد بيرحمانه و عاري از ترحم باشد تا نتيجه حاصل شود. تهور، سنگدلي، دلاوري، خدعه، هشياري، درك كلام و قدرت، تنها فضيلتهايي هستند كه در جنگ پسنديدهاند. وي در كتاب «تبارشناسي اخلاق»، بيش از هر چيز درباره واژههاي «عالي»، «با ارزش» و «خوب» سخن رانده و همه اينها را تلخيص و تعريفي از مرد جنگي با صفات بيرحمانهاش ميداند؛ كسي كه شيپور بر لب از فتح به فتح و از جنگ به جنگ و از خرابي به خرابي ميرود و از هيچ قاعدهاي جز هوش خود پيروي نميكند و كلاهخود زره، شمشير و شجاعتاش را يگانه نگهبان خود ميشمارد. وي تسليم در برابر تنعم و رفاه را مانع بزرگي براي انسان دانسته و به زعم او، بايد رنج كشيدن و مردن را آموخت و جنگ بهترين آزمون، مسابقهاي عادلانه و بيطرفانه و تنها رقابت ممكن است.
به رغم نظر آنان كه جنگ را ستودهاند، در تاريخ فلسفه به فيلسوفاني بر ميخوريم كه يا از ستايشگران جنگ انتقاد كرده و كوشيدهاند تا نشان دهند كه جنبه تخريبي و ارتجاعي جنگ، به مراتب از جنبههاي مثبت آن بيشتر است يا با گروهي ديگر مانند اراسم (erasme) و رابله (rabelais) و به ويژه فيلسوفان قرن هجدهم فرانسه روبهرو ميشويم كه كوشش كردهاند تا با معرفي جنگ به مثابه حادثه يا رويدادي مضحك و ابلهانه، جنبههاي مقدس آن را باز ستانده و به نفي جنگ بپردازند.
/channel/marzockacademy
امانوئل كانت به مفهوم فرديت كه با مفهوم آزادي تلازم دارد توجه كافي داشت و البته آزادي مورد نظر وي همچون ساير احكام اخلاقي، از سنخ اموري نيست كه قابل استنباط با عقل نظري باشد و تحصيل آنها، صرفاً با عقل عملي امكانپذير است. دستيابي به اين آزادي، متضمن استقلال انسان در برابر سيطره هر ابرقدرت دروني، بيروني و قيود تحميلي است. كانت در كليت تفكر خود با ميليتاريسم (نظاميگري) و كاربست قوه قهريه مخالفت ورزيده و هدف عقلاني هر جنگ را صلح ميشمارد. به نظر وي هرچه ويرانگري جنگ كمتر و شرايط صلحي كه طرف پيروز تحميل ميكند از انتقامجويي كمتري برخوردار باشد، صلح به دست آمده ميتواند طولانيتر و مطمئنتر باشد و صلح مطمئن سومند نسبتاً پايدار، تنها هدف معقول در هر جنگي است. مهمترين دغدغه فكري كانت در اين باب، شناسايي شرايط عملي استقرار صلح جاودانه است ولي به رغم پذيرش ضرورت اعمال زور براي حمايت از قانون در دولتهاي مستقر، انديشه اعمال زور را براي حفظ نظم بينالمللي – چه از نظر منطقي و چه از حيث عملي – بيهوده تلقي ميكند. استقرار نظم بينالمللي از نظر كانت، آنگاه ميسور است كه حكومتها آزادانه از به راه انداختن جنگ عليه يكديگر چشمپوشي كنند.
/channel/marzockacademy
در سطح اجتماعی، دعوت از نویسندگان، هنرمندان، تحلیلگران و دانشمندان برای تولید روایتهای مثبت و آیندهنگرانه، نقش کلیدی در حفظ معنا و انسجام عمومی دارد.
---
نتیجهگیری نهایی:
عبور آگاهانه، علمی و هوشمندانه از بحران
شرایط VUCA الزاماً به فروپاشی منتهی نمیشود. اگر با رویکرد علمی، عملکردی، و رفتاری به آن واکنش داده شود، میتواند فرصتی برای رشد عصبی، روانی و اجتماعی انسان باشد.
انسان مقاوم، نه از جنس تحمل صرف، بلکه حاصل بازسازی آگاهانه زیست، تفکر، و معناست.
در جهانی که آشوب در آن عادی شده است، ساختن نظم درون، هدف زندگی، و روابط معنادار، نه فقط مزیت، بلکه الزام زیستی و تمدنی است.
@KhaneTekaniFarhangi
/channel/marzockacademy
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹درسگفتار :هویت ایرانی
🔻با حضور: دکتر کیوان یحیایی
متخصص علوم عصب شناسی
🕒 زمان: یکشنبه ۲۵خرداد ماه ۱۴۰۴
ساعت ۲۲بوقت ایران
در گروه اکادمی فلسفه مارزوک
/channel/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
🔻بخش سوم جستار «از جنگ تا جدل»:
در این ارتباط، چه از یک کانال تلگرامی مخالف خبر میگیریم، چه از یک خبرگزاری رسمی داخلی، یا یک توییت ناشناس، از خود بپرسیم: «آیا این منبع معتبر است؟ آیا خبر بررسی شده؟» تفکر نقادانه مستلزم شک کردن به نخستین چیزی است که میشنویم، بهویژه اگر احساسات ما را تحریک میکند. همچنین، مکث چندثانیهای میان خواندن خبر و واکنش نشان دادن، نخستین قدم یک تفکر مسئولانه است.
4. تمرین شنیدن فعال گوش دادن فعال فقط سکوت کردن نیست؛ یعنی با ذهن باز و بدون برنامهریزی برای پاسخدادن، واقعاً بشنویم طرف مقابل چه میگوید. ممکن است با شنیدن واقعی، بفهمیم که درد و امیدمان یکیست، فقط راههایمان فرق دارد. این مهارت باید در خانه، مدرسه و رسانهها آموزش داده شود.
5. ایجاد فضای گفتوگوی امن در خانواده خانواده اولین فضای شکلگیری تفکر است. حتی اگر پدر با جنگ مخالف است و فرزند از حمله به فرماندهان خوشحال، باید بتوانند بدون ترس و تحقیر با هم صحبت کنند. والدین باید شنیدن را تمرین کنند و فرزندان هم یاد بگیرند که مخالفت یعنی پرسشگری، نه دشمنی.
6. کاهش استفاده از زبان قطبی و برچسبزننده: بیایید کمتر از واژههایی مثل «خائن»، «مُزدور»، «فریبخورده»، «احمق»، یا «بیغیرت» استفاده کنیم. این کلمات فقط خشم ایجاد میکنند و گفتوگو را میکشند. میتوان گفت: «من با تو مخالفم چون...» نه اینکه: «تو دشمنی چون اینطور فکر میکنی».
۷. درگیر شدن فعالانه با تجربههای انسانی طرف مقابل: اگر کسی در خانوادهاش فرد آسیبدیدهای در اعتراضات گذشته داشته یا در جنگ عراق زخمی شده، شاید دیدگاهش درباره جنگ یا حکومت با ما فرق کند. بیایید رنجهای همدیگر را بشنویم. تفکر نقادانه فقط با استدلال نیست، با همدلی هم هست.
8. شناخت هدف رسانه: از بازتاب واقعیت تا شکلدهی نگرش: هیچ رسانهای بیطرف کامل نیست. رسانهها، چه رسمی، چه بینالمللی، چه مستقل، همگی در چارچوبی ارزشمدار یا ایدئولوژیک عمل میکنند. به همین دلیل، لازم است هنگام مواجه با یک خبر یا تحلیل، از خود بپرسیم:
این رسانه معمولاً چه ارزشهایی را ترویج میکند؟
چه اخباری را برجسته میکند و چه چیزهایی را سانسور یا نادیده میگیرد؟
آیا مخاطب را به فکر و تأمل دعوت میکند یا تنها به احساسات او بازی میدهد؟
با شناخت دقیقتر عملکرد رسانهها، میتوانیم بهجای تکرار آنچه میشنویم، تحلیلگر آنچه میخوانیم و میشنویم باشیم.
9. ساختار استدلال را یاد بگیریم، نه فقط نتیجهگیری را یکی از مهمترین مهارتهای تفکر نقادانه، توانایی تشخیص ساختار استدلالهاست. وقتی کسی میگوید: «حمله اسرائیل لازم بود چون...» یا «جنگ فقط ویرانی میآورد چون...»، باید بتوانیم بررسی کنیم:
آیا دلیل او با نتیجهاش متناسب است؟
آیا گزارههای اولیه او درست و مستندند؟
آیا از احساسات یا کلیشهها برای پوشاندن ضعف استدلال استفاده شده؟
ü دانستن اینکه چرا کسی به نتیجهای رسیده، مهمتر از آن است که فقط بدانیم به چه نتیجهای رسیده. این مهارت، کمک میکند تا نه با نفرت، بلکه با درک ساختار فکری طرف مقابل وارد گفتوگو شویم.
10. راه برونرفت از این دوگانگی خطرناک آن است که فرهنگ گفتوگوی نقادانه را جایگزین فریادهای احساسی کنیم. باید یاد بگیریم که فردی میتواند همزمان هم مخالف و منتقد حکومت باشد و هم مخالف جنگ، این دو موضع منافاتی با هم ندارند و قابل بحث عقلانیاند. همانطور که پیشتر نیز اشاره کردم، هابرماس به ما میآموزد که تنها از خلال گفتوگوی همسطح و فارغ از پیشداوری است که جامعهای چندصدا میتواند به تفاهم و تصمیمات مشترک برسد. در نهایت، ایران وطنِ همهی ماست. اگر اختلافنظر داریم، طبیعی است؛ اما نباید بگذاریم این اختلاف، ما را از اصل مشترکمان، یعنی عدالت، آزادی و تمامیت ارضی دور کند. راه نجات از این دوگانگی، گفتوگوست؛ گفتگویی که از دل خشم و اندوه، صداقت و خرد را بیرون بکشد. همانطور که هابرماس میگوید، جامعهای که اهل گفتوگوست، همیشه امکان اصلاح و بازسازی دارد.
🔹مطالعه متن کامل از طریق لینک زیر:
https://www.instagram.com/p/DLAQvtkNS_K/?igsh=M3djY2U2YTFiamY3
@tanhaatarazyekbarg
/channel/marzockacademy
🔻 حملات اخیر اسرائیل به ایران، واکنشهای متفاوتی در بین مردم در برداشته و بر خلاف آنچه برخی از رسانههای رسمی تلاش کردهاند نشان دهند، جامعه ایران واکنشی یکدست نداشته است. فارغ از حامیان و موافقان حکومت، باقیِ مردم به دو دسته اصلی تقسیم شدهاند که نهتنها با همدیگر اختلاف نظر دارند، بلکه در شبکههای اجتماعی به شدت علیه یکدیگر در حال موضعگیری و بعضا ناسزاگوییاند.
دسته اول از این حمله خوشحال شدند. به باور آنها، فرماندهان نظامی کشتهشده، نماد سرکوب، فقر و بیعدالتی در ایراناند. به همین دلیل، به زعم این دسته، کشتهشدن آنها نوعی «انتقام تاریخی» یا عدالت تلقی میشود. بعضی حتی در پیامهایشان از اسرائیل بابت این حمله تشکر کردند و گفتند راه نجات ایران، از بمباران دقیق مراکز قدرت میگذرد. برای این گروه، دشمنِ دشمن، میتواند موقتا دوست تلقی شود!
@tanhaatarazyekbarg
/channel/marzockacademy
وقتی «دشمن»، معیارِ حق و باطل میشود
یکی از مغالطههای رایج در نظامهای استبدادی ــ و البته در بخشهایی از گفتمان اپوزیسیون آنها ــ مغالطهای است که تحت عنوان «گناه، بهواسطهٔ همنشینی» (Guilt by Association) شناخته میشود.
تعریف سادهاش این است: اگر ایده یا حرکتی با افرادی ناپسند یا منفور همسو شد، پس آن ایده نادرست است.
مایلم شکل خاصی از این مغالطه را «مغالطه دشمنمعیار» یا «دشمنپرستانه» بنامم:
بر اساس این منطق معیوب، درستی یا نادرستی یک موضع، سخن یا سیاست، نه بر پایهٔ شواهد و دلایل، بلکه با تمرکز بر واکنش یا موضعگیری «دشمن» سنجیده میشود.
اگر دشمن از چیزی خوشحال شد یا با آن موافق بود، آن چیز نادرست است؛ و اگر دشمن ناراحت شد یا مخالفت کرد، پس آن موضع درست است.
روشن است که چنین استدلالی بیش از آنکه خبر از رویکردی عقلانی و جامعنگر داشته باشد نوعی تقلید معکوس است که خبر از ذهنیت ایدئولوژیک، مقلد و سادهساز میدهد.
این منطق را میتوان در جملهٔ مشهور بنیانگذار جمهوری اسلامی بهروشنی دید: «آن روزی را که امریکا از ما تعریف کند باید عزا گرفت.»
جالب اینجاست که برخی از گروههای اپوزیسیون افراطی نیز دقیقاً همین منطق را در جهت معکوس بهکار میگیرند و زبان قال یا حالشان این است که: «اگر جمهوری اسلامی از فلان موضع خوشحال است، پس آن موضع نادرست است و باید کنار گذاشته شود.»
مثلاً:
اگر دفاع از تمامیت ارضی ایران، یا همدلی با مردم بیدفاع غزه، یا مخالفت با تحریمهای فلجکننده اقتصادی، باعث رضایت و خرسندی حاکمیت شود، پس حتماً باید این مواضع ترک شوند!
حتی برخی تا آنجا پیش میروند که حملات تجاوزکارانه اسرائیل به ایران را نیز اینگونه توجیه میکنند: چون اسرائیل دشمن جمهوری اسلامیست، پس سیاستهایش/ مواضعش درست(موجه) است!
این نوع نگاه، نه نتیجهٔ تحلیل عقلانی، بلکه حاصل ذهنیتی جناحی، هیجانی و گلهای است؛ ذهنیتی که پیچیدگی واقعیت را به دوگانهی سادهی «ما در برابر دشمن» تقلیل میدهد.
اما در دنیای واقعی، معقولیت یک موضع را نه با میزان رضایت یا خشم دشمن، بلکه با تحلیلِ دلایل و شواهدِ عینی و قابل گفتگو باید سنجید.
بهنظر من، نخستین درس عقلانیت، پذیرش پیچیدگی واقعیتها و کنار گذاشتن ذهنیت صفر و یکی و پرهیز از اندیشیدن در سایه دشمن است.
گاهی موضع درست ما، اتفاقاً ممکن است با موضع دشمن یا حتی با نظرات افراطیترین مخالفانمان همپوشانی پیدا کند. این نه دلیلی بر خطا بودن ما و نه بر حق بودن همه و یا دیگر مواضع آنهاست، بلکه نشانه نگاه ساختاری و جامع و کلان به امور ذاتاً پیچیده است.
🌾@Omidkeshmiri
/channel/marzockacademy
خیلی کم اتفاق میافتد که گریه کنم امااین آهنگ اشکم را روان کرد برای وطن تنها وهموطنان بی دفاع.
Читать полностью…ادامهی فرستهی پیشین 👆
۵. سیر فکری: پیشرفت، جمود یا پسرفت؟
داوری درباره صلحگرایی یک اندیشهورز، بدون نگاه تاریخی به سیر تحول اندیشه او، ناقص خواهد بود. بسیاری از اندیشهورزان، در گذر زمان، از آموزههای انقلابی و تندروانه به سوی اندیشهای بالغتر، اخلاقمحورتر و صلحگراتر حرکت کردهاند. این تحول، نهتنها نقطه ضعف نیست، بلکه نشانهای از تأمل، تجربۀزیستکرده، و بلوغ نظری است. روشنفکر یا فیلسوف صلح، بیشتر کسی است که بر رنج و خشونت تأمل داشته و از آنها بهسوی و همدلی و آشتیجویی و یاریرسانی به دیگران حرکت کرده است.
۶. رفتار فردی و میانفردی
صلح تنها یک نظریه نیست، بلکه یک منش است. آنچه اندیشهورز در روابط فردی، گفتوگو با منتقدان، حضور عمومی و سبک زندگیاش نشان میدهد، بخشی از داوری دربارۀ صلحگرایی او است. اندیشهورزی که در ارتباط با دیگران، اهل خشم، تحقیر و حذف است، هرچند آثارش در ستایش صلح باشند، از منش صلح بیبهره است. میان گفتار و کردار، شکافی وجود ندارد که دیده نشود.
۷. نقشآفرینی در سپهر همگانی
فیلسوف یا روشنفکر صلح، مسئولانه در برابر رخدادهای جامعه موضع میگیرد. سکوت در برابر ستم و خشونت، هرچند از سر بیطرفی ظاهری، گونهای از تأیید است. اندیشهورز صلحخواه راستین، هر چند در آکادمی باشد، از رنج انسانهای واقعی نمیگریزد، بلکه در زبان، اثر، و کنش خود، کوششی در راستای کاهش رنجها و گشودن افق تفاهم نشان میدهد.
۸. گونۀ آرمانگرایی متعهدانه و اخلاقی
آرمانشهر یک اندیشهورز صلحگرا، جهانی نیست که با خون، انتقام، یا قربانیکردن انسانهای امروز برای آیندهای موهوم ساخته شود. آرمانگرایی او اخلاقمحور، زیستپذیر در برابر مردمان معمولی جامعه بر پایۀ نقد دلسوزانه، و همراه با احترام به تنوعها و کاستیهای انسانی است. او به نام هیچ حقیقتی، دروغی را مباح نمیداند، و به نام هیچ آرمانی، رنج انسانی را مشروع نمیسازد.
پنجم. واپسین سخن
با این نگرش که صلحطلبی نه یک شعار یا صرفاً آموزهای سیاسی یا متجلی در بیانیهای اخلاقی بلکه یک منش است یک منش زیستن و اندیشیدن است، باید پذیرفت که فیلسوف یا روشنفکر صلح کسی است که در مجموعۀ آثار، روش اندیشه، نوع زبان، واکنشهای اخلاقی، رفتار شخصی، و نقش اجتماعیاش، گرایش به کاهش خشونت، برقراری عدالت، امکان گفتوگو، و کرامت انسان را نشان دهد.
وقتی جنگی آغاز میگردد، هر کسی باید سهمی پرداخت کند.
سیاستمدران باید سلاح، ثروتمندان باید مخارج و فقرا هم باید فرزندانشان را گسیل دارند.
وقتی جنگ تمام میگردد، سیاستمداران دست یکدیگر را میفشارند.
ثروتمندان قیمتها را افزایش میدهند
و فقرا نیز به دنبال گور فرزندانشان میگردند.
✍#آرتور_شوپنهاور
@fasli_baraye_ketab
/channel/marzockacademy
سلامت روان در شرایط پر استرس
بخش دوم
#آذرخش_مکری
/channel/marzockacademy
آه اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک
هم چون گلوگاه پرندهای،
هيچ کجا ديواری فروريخته بر جای نمیماند.
#احمد_شاملو
/channel/marzockacademy
چهارم.
ما در ایران به امکان تداوم فضای سیاسی نیاز داریم، به فضایی که امکان فکرکردن و تخیلکردن آینده و سازماندهیکردن و عملکردن برای آینده را زنده نگه دارد. جنگ از حیث اینکه فضای سیاسی را تعطیل میکند و همهچیز را به امنیت و بقا تقلیل میدهد عمیقاً ضدسیاسی است. اینک همهی فکر و تخیل ما باید علاوه بر همبستگی با یکدیگر و همیاری با هم برای تابآوردن این روزها و شبهای نفسگیر صَرف پایاندادن به جنگ شود. مسلماً در شرایط حاضر ابتکارعمل با دولتهاست و از ما مردم شاید کار زیادی ساخته نباشد. با وجود این، بیانِ خواستِ یکصدای کاهش تنش، ترک مخاصمه، انعقاد آتش بس و، در نهایت، استقرار صلح پایدار از جانب ما مردم (هر چقدر هم که هر یک از اینها مبهم، نامتعین و شکننده باشد) کار کمی نیست. حداقلش این است که خود جامعه میتواند مستقلِ از دولت به شرایط امکان هر یک از مراحل فکر کند و ایدهها، پیشنهادها و مطالباتاش را پیش بگذارد و بر آنها اصرار کند.
@demos1402
/channel/marzockacademy
ایران باید بماند و ما باید با ایران بمانیم
June 16, 2025
✍حسام سلامت
اول.
وقتش رسیده است که خیلی صریح، بیلکنت و بدون هیچ تبصرهای بر سر نفی مطلق حملهی نظامی اسراییل به کشورمان با هم توافق کنیم. اگر بر سر این موضوع هم، که منطقاً میبایست موضعی بدیهی و بیمناقشه باشد، نتوانیم با یکدیگر به توافق برسیم نمیدانم بر سر چه موضوع دیگری ممکن است با هم موافق باشیم. برای مخالفت بیبروبرگرد با تهاجم اسراییل به ایران حتی نیازی نیست به وطندوستی یا عشق به میهن متوسل شویم که حالا لازم باشد بر سر معنای هر از این مفاهیم و تفسیر موجه یا غیرموجه از آنها با یکدیگر کلنجار برویم و با هم وارد مناقشه شویم. ماجرا سادهتر از این حرفهاست. کافی است باور کنیم با ویرانسازی ایران، که هماینک در برابر چشمهای ما دارد اتفاق میافتد، اساساً زمینی باقی نمیماند که بشود روی آن ایستاد و دربارهی اینکه ایران آینده باید پادشاهی باشد یا جمهوری باشد یا ولایی باشد با یکدیگر مجادله کرد. جنگی که وارد آن شدهایم اساساً هر آیندهای را میبلعد و جز یک «زمین سوخته» باقی نمیگذارد. در چنین زمینی فقط میتوان به بقای صِرف فکر کرد. جنگ باید متوقف شود تا بتوانیم به چیزی بیش از بقا فکر کنیم.
دوم.
در شرایط حاضر چیزی به نام جنگ رهاییبخش، جنگ تمیز، جنگ هدفمند یا جنگ عادلانه وجود ندارد. همین 3، 4 روزی که از هجوم اسراییل (و متحدانش) به ایران گذشته است باید برای دودشدن و بههوارفتن هر توهمی دربارهی جنگ مدیریتشدهی بدون تلفات که فقط حاکمان را نشانه میگیرد و کاری به کار مردم ندارد و امکانهای زندگی را دستنخورده میگذارد کفایت کند. بزرگترین مشکل ما تا پیش از وقوع جنگ هم «بحران زیستپذیری ایران» بود. در نتیجهی پنج دهه غارت و فساد و استبداد سیاسی با ایرانی طرفایم که عمیقاً گرفتار فرسایش تمدنی شده است. حقیقت این است که اصلاً مطمئن نیستیم زندگیکردن در جغرافیای سیاسی ایران تا چه زمانی ممکن باشد. اقتصاد سیاسی چپاول و تخریب که در قالب دزدسالاری هیئت حاکمه شکلی قانونی به خود گرفته از ایران یک سرزمین فرسوده ساخته است که دارد شرایط زیستپذیریاش را با شتابی فزاینده از دست میدهد. و در این میان جنگ، آنهم جنگی چنین تمامعیار که میرود تا زیرساختهای زیستپذیری ایران را ویران کند، در حُکم تیر خلاص است. با تداوم وضعیت جنگی با ایران بازسازیناپذیری طرف خواهیم بود که «زندگی شایسته» از مردماناش دریغ شده است. جنگ باید متوقف شود تا همهی توانها و همهی ظرفیتهای داشته و نداشتهی ما صَرف بازیابی زیستپذیری ایران شود. و البته که این مهم جز از مجرای آزادی از قدرت حاکم ممکن نمیشود
ادامه دارد..
/channel/marzockacademy
رويكردهاي جامعهشناختي: در اين رويكرد، جنگ محصول كنش اجتماعي شمرده شده و ميتوان ديدگاه و تفسير رايج ماركسيسم درباره جنگ را مهمترين نماينده اين رويكرد به شمار آورد. بر اين مبنا، كشمكشها يكي از اشكال ابتدايي كنش متقابل اجتماعي بوده و جنگ از دل نيازهاي اساسي جامعه و صورتبنديهاي اجتماعي توليد برميخيزد. مهمترين رويكرد جامعه شناختي در باب جنگ را بايد داروينيسم اجتماعي دانست. اين ديدگاه ملهم از نظريات داروين بوده و بر اساس آن، اجتماعات بشري همچون موجودات بيولوژيك، از طريق رقابت با يكديگر پيشرفت كرده و تكامل مييابند. در اين تنازع بقا، اجتماعات و كشورهاي قوي با از بين بردن ممالك ضعيف، پايايي خود را حفظ ميكنند. نظريه مذكور، جنگ را پديدهاي لازم در جهت تكامل تمدن بشري ميشمارد. البته جامعه شناسي نظير هربرت اسپنسر، ياكوف و نوويكف، ضمن اينكه به اثرات مخرب جنگ اذعان دارند، معتقدند كه تمدن شرايطي را ايجاد ميكند كه تحت آن شرايط اثر جنگ منفي ميشود. جنگ دولتهايي را ايجاد كرده، گسترش ميدهد و سپس آنان را نابود ميسازد؛ تمدنها را متحد و سپس آنان را نابود ميسازد. از اينرو، جنگ همواره به صورت يك فاجعه و مصيبت تسلسلي در تمدن بشري باقي ميماند. در بحث از دفاع مقدس – پديدهاي متمايز در بررسيها و مطالعات مرتبط با جنگ – پارهاي از مباني نظري مورد مطالعه قرار ميگيرد كه هم شيوه تحليل آنها غيرايدئولوژيك است و هم اين مفاهيم (آمادگي براي مرگ، نظم، انسجام، روحيه، رهبري، شعارها و تبليغات، تعلق گروهي، بيگانه ستيزي و …) گستردگي كمتري نسبت به دفاع مقدس داشتهاند. شايد بتوان تفاوت جنگهاي آزادي بخش و مردمي را با جنگهاي استعماري در همين صورت و باطن مذهبي و پوششهاي ايدئولوژيك بازشناسي كرد.
/channel/marzockacademy
نكته لازمالذكر اين است كه كانت به رغم آنكه جنگ را سرچشمه همه شرها و تباهيهاي اخلاقي شمرده است اما در عين حال بر اين نكته اصرار داشته كه هر شهروندي بايد آماده دفاع از كشورش در برابر تجاوز خارجي باشد و در عين حال كه جنگ از نظر او، شكل حاد خودپرستي طبيعي است اما دفاع از خود را – چه در مقياس ملي و چه شخصي – واكنشي طبيعي و ضروري ميدانسته است.
از ديگر فيلسوفان آلماني كه به مقوله جنگ پرداخته و در عين حال بر خلاف كانت، در زمره ستايشگران بيپرواي جنگ به شمار ميرود، هگل است. وي براي جنگ «خصوصيت تعالي دهنده» قائل است. به نظر هگل، جنگهاي داخلي ناشي از تعارضات بين جامعه مدني (شهرها و شهروندان) و جامعه سياسي (حكومت و دستگاه اداري) بوده و «چون هيچگونه حكم گزار ميان ملتها وجود ندارد، واپسين چاره براي تسويه اختلافات ميان كشورها زور است». هگل از خصيصه متمدن كننده خشونت دفاع ميكند؛
/channel/marzockacademy
✍عبدالحمید ضیایی
پديده شناسي مفهوم جنگ و اينكه آيا اساساً جنگ پديدهاي نامطلوب و شوم بوده و صلح، ارزشي مطلق كه پيوسته بايد در پي آن باشيم يا اينكه جنگ نيز در حيات بشري، ضرورتي ناگزير و اجتنابناپذير بوده و واجد كاركردهاي مثبتي نيز هست.
ب) آيا تمامي اقسام جنگ نامطلوب و منفور است يا اينكه با لحاظ انگيزهها، نتايج، ابزار و شيوه جنگ، ميتوان گونههايي از جنگ را حتي مقدس و مطلوب تلقي كرد؟
ج) آيا صلح پايدار و فراگير، آرزويي صعبالوصول و محال نيست؟ و آيا بر همين مبنا نميتوان به اجتنابناپذير بودن بسياري از جنگها و نقش مثبت آنها در رفع و دفع عوامل جنگ افروز يا تباهي آفرين در حيات جمعي رأي داد
براي پاسخ به اين پرسشها ناگزير از رجوع به تاريخ فلسفه هستيم. در اين بخش، به اجمال ميكوشم كه ديدگاههاي چند تن از فيلسوفان مشهور غربي را مطرح كرده و مورد ارزيابي قرار دهم. در فلسفه يونان، فيلسوفاني از قبيل ارسطو و افلاطون، به رغم اينكه جنگ را تحسين نميكنند اما حقانيت آن را پذيرفته و خواه به شكل دفاعي و خواه تهاجمي، آنگاه كه منافع «دولت شهر» ايجاب كند، آن را واجد مشروعيت شمردهاند. معالوصف ارسطو، غايت جنگ را صلح دانسته و در كتاب سياست چنين ميگويد: «زندگي آدميان نيز ميان جنگ و آشتي و كار و آسايش بخش ميشود و كارهاي آدمي نيز برخي لازم، پارهاي سودمند و دستهاي پر ارج است و رجحاني كه به هر كار داده ميشود بايد به سبب كار براي آسايش و چيزهاي لازم و سودمند براي چيزهاي پر ارزش باشد». ارسطو هدف از جنگ را آسايش شمرده. به اعتقاد وي تاريخ گواهي ميدهد كه بيشتر كشورهاي جنگ افروز فقط تا زماني كه نبرد ميكردهاند، ايمن بودهاند. استمرار بررسي و تحليل مسئله جنگ را ميتوان در تفكر فيلسوفان آلماني به ويژه كانت، هگل و نيچه پي گرفت.
/channel/marzockacademy
مدیریت بحران انسانی در شرایط VUCA با رویکردی علمی، عملکردی و تابآورانه
مقدمه:
واقعیت VUCA و تجلی آن در بحرانهای ژئوپلیتیکی
اصطلاح VUCA، که از ترکیب چهار واژهی Volatility (ناپایداری)، Uncertainty (عدم قطعیت)، Complexity (پیچیدگی)، و Ambiguity (ابهام) ساخته شده،
در سالهای اخیر از یک مفهوم تئوریک در علوم نظامی و استراتژی،
به یک تجربه زیسته و زیستی برای شهروندان جهان تبدیل شده است.
حمله نظامی اسرائیل به ایران در ژوئن ۲۰۲۵، که با بمباران گسترده مراکز حیاتی، جنگ سایبری، و پاسخ چندبعدی ایران همراه بود، مصداقی کامل از شرایط VUCA است.
در این شرایط، بحران نهتنها یک چالش ژئوپلیتیکی، بلکه یک بحران زیستی، شناختی و اجتماعی برای افراد و جوامع محسوب میشود.
برای مواجهه با چنین وضعیتی، نیاز به یک مدل علمی و چندلایه برای حفظ بقا، سلامت و معنا در زندگی وجود دارد.
---
لایه اول:
تنظیم بایولوژیکی و بازسازی تعادل جسمی در بحران
استرس مزمن ناشی از شرایط VUCA منجر به فعالسازی بیشازحد محور HPA (هیپوتالاموس–هیپوفیز–آدرنال) شده و موجب ترشح مداوم کورتیزول میشود.
این وضعیت، در صورت تداوم، به اختلال در ایمنی، خواب، گوارش، سلامت قلبی-عروقی و حتی حافظه منجر خواهد شد.
برای جلوگیری از این تخریب سیستماتیک، لازم است تنظیم بایولوژیکی با استفاده از اقدامات زیر انجام گیرد:
۱. تنظیم چرخه خواب با خواب شبانه منظم در بازه تاریکی کامل، برای حفظ ریتم سیرکادین و ترشح ملاتونین؛
۲. انجام فعالیت بدنی منقطع (Interval Training) مانند پیادهروی سریع یا حرکات کششی، دو بار در روز؛
۳. تغذیه با تمرکز بر مواد ضد التهابی و آنتیاکسیدانها از جمله زردچوبه، چای سبز، امگا ۳، و ماست یا پروبیوتیک؛
۴. تمرین تنفس آگاهانه (مانند تنفس ۴-۷-۸) برای بازگرداندن سیستم عصبی به وضعیت پاراسمپاتیک؛
۵. مصرف محدود و هدفمند اخبار، جهت کاهش بار استرس اطلاعاتی.
در سطح خانواده، همافزایی زیستی میتواند از طریق مشارکت در تهیه غذای سالم، پیادهروی گروهی، و گفتوگو درباره مراقبت جسمی شکل بگیرد.
در سطح اجتماعی، ایجاد زیرساختهایی برای آموزش سلامت عملکردی، تغذیه بحران، و فعالیتهای گروهی میتواند نقش مهمی در حفظ سلامت عمومی ایفا کند.
---
لایه دوم:
پایداری شناختی–هیجانی و بازتوانی روانی در وضعیت بیثبات
در شرایط بحران، مغز انسان تمایل دارد به الگوهای ذهنی سادهسازیشده (یا فاجعهساز) بازگردد.
این حالت منجر به اضطراب، سردرگمی، کاهش توان تصمیمگیری و حتی بیعملی (paralysis) میشود.
برای مقابله با این وضعیت، باید ظرفیت تنظیم شناختی و هیجانی تقویت شود.
راهبردهای مؤثر عبارتاند از:
۱. اعمال تقویم مصرف اخبار، بهصورت محدود به دو نوبت در روز و از منابع معتبر؛
۲. تمرین نوشتن افکار و احساسات بهصورت روزانه جهت تخلیه ذهنی و تحلیل شخصی؛
۳. استفاده از تکنیکهای درمان شناختی-رفتاری، مانند بازسازی شناختی، مواجهه تدریجی، و مراقبه شناختی؛
۴. تمرین تفکر استراتژیک و سناریومحور برای درک چندلایه از رویدادها؛
۵. مصرف محتوای غیراخباری با ارزش شناختی بالا مانند مستندهای علمی، کتابهای تحلیل بحران، یا تمرینات تمرکز.
در محیط خانواده، جلسات گفتوگوی هدفمند و بدون قضاوت میتوانند فضای امن روانی ایجاد کرده و اعضا را در فرآیند پردازش شناختی بحران مشارکت دهند.
در سطح جامعه، توسعه سواد شناختی، تحلیل اطلاعات و راهاندازی گروههای کوچک پشتیبانی روانی میتواند از گسترش آسیب روانشناختی جلوگیری کند.
---
لایه سوم:
انسجام معنایی و بازسازی معنا در شرایط بحران، بدون وابستگی به دین
یکی از اثرات پنهان اما عمیق بحرانهای VUCA، تخریب درک معنا و هدف زندگی است.
در نبود انسجام معنایی، انسان دچار بیانگیزگی، سرگردانی و بیاثر بودن میشود که مستقیماً با اختلالات روانتنی در ارتباط است.
بازسازی معنا لزوماً به دین یا مذهب وابسته نیست، بلکه میتواند از طریق ابزارهای انسانی، فلسفی، و رفتاری انجام گیرد.
راهبردهای پیشنهادی برای تقویت معنا و انسجام روانی:
۱. تعیین مأموریت شخصی کوتاهمدت برای هر روز؛ بهعنوان مثال: «امروز با ۳ کار مشخص اثرگذار خواهم بود.»
۲. تمرین مستمر در پاسخ به پرسشهای بنیادین: «نقش من در این بحران چیست؟»، «چه چیزهایی واقعاً مهماند؟»
۳. مطالعه آثار معناگرا مانند ویکتور فرانکل، فلسفه رواقی (استوئیسی)، یا روانشناسی انسانگرا؛
۴. گفتوگو با دیگران درباره روایتهای تابآور زندگی در بحرانهای قبلی؛
۵. مشارکت در فعالیتهای مفید برای دیگران (حتی کوچک)، که احساس اثربخشی را احیا میکند.
در سطح خانوادگی، انتقال خاطرات تابآوری از نسلهای قبلی، تدوین تاریخ خانوادگی در بحران، و بازخوانی تجربیات مفید میتواند انسجام ارزشها را حفظ کند.
/channel/marzockacademy
پرسش از دکتر شفا در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
/channel/marzockacademy
١- فرگشت و انتخاب طبيعي توضيحي در مورد منشا حيات ارائه ميده؟
٢- فرگشت و انتخاب طبيعي ميتونه مكانيزيم انتقال اطلاعات به ژن رو توضيح بده مثلا توضيح بده چطور لاك پشت ها بعد از خروج از تخم به سمت اقيانوش حركت ميكنند؟
٣- فرگشت يا انتخاب طبيعي تمام سوالات ما در تغييرات بين گونه اي توضيح ميده؟
من منتظر هستم توضيحات شما در مورد طراحي هوشمند بشنوم چون بيشتر به اين بحث علاقه مندم