9611
﷽ 📚📚کتابخانه ای همراه؛ همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹 خرید کتاب: ⬇️⬇️⬇️⬇️ www.sayehsokhan.com 📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام: 👇👇👇👇 https://b2n.ir/s05391 آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف تلفن:66496410
🌹عزیزان همراه درود 🌹
امروز بیستم فروردین ماه کلیه محصولات نشر #سایه_سخن در سایت www.sayehsokhan.com با #بیست_درصد #تخفیف به فروش میرسد.
جهت دسترسی بهتر میتوانید روی لینکهای زیر کلیک کنید👇
👈محصولات آموزش تئوری انتخاب
👈محصولات آموزش روانشناسی ACT
👈محصولات آموزش روانشناسی مثبتگرا
👈محصولات آموزش CBT
👈محصولات ویژۀ زوج درمانی و روابط زناشویی
👈کتابهای صوتی
🆔 @SayehSokhan
«پروین اعتصامی»
#استاد_مصطفی_ملکیان
۲۵ اسفند ۱۴۰۳، موسسه فرهنگی فرزانه
🌐 @MalekianMedia
🆔 @sayehsokhan
🌀 هشت درس از زندگی درخت
برای من، درخت یکی از زیباترین استعارههای زندگیست.
درخت از بسیاری جهات، شبیه یک انسان خردمند، شکوفا و مهربان است. درخت همزمان میروید، مقاومت میکند، و مهر میورزد.
من از تماشای زندگی درخت، هشت درس ماندگار آموختهام:
۱. رویش همیشگی
درخت همیشه در حال رشد است، از لحظهای که جوانه میزند تا آخرین دم زندگی. برای درخت، رشد و رویش، بخشی از زندگی نیست؛ خودِ زندگیست.
۲. پالایش و خودسازی
درخت قدرت تصفیه و خودپالایی دارد. میداند چه چیز به سود اوست و چه چیز به زیانش. بالاتر از آن، او میداند چگونه تلخها را به شیرین و رنجها را به میوه تبدیل کند. آب گلآلود را میگیرد و از آن شکوفه و میوهی پاک میسازد. برگها و پوستهای کهنه و آفتزده را میریزد و شاخ و برگ نو میرویاند.
۳. انعطاف و گشودگی
درخت، استوانهایست بیپشت و رو. نمیتوان گفت کدام سویش پشت است و کدام رو. از همهسو نور میگیرد و از همه سو نسیم را بر تنش میپذیرد.
۴. تعالی در عین ریشهمندی
درخت ریشه در خاک دارد، تن در هوا و سر بر آسمان. او از زمین تغذیه میکند، اما در زمین نمیماند. زمین برایش تکیهگاه است، نه مقصد؛ او رو به آسمان دارد. درختان حتی در روز مرگ، ایستاده میمیرند.
۵. تکامل در عین تعادل
بدن درخت به رنگ خاک است؛ جایی که از آنجا آمده. اما گلها و برگهایش به رنگ زندگی و بالندگیست. درخت همزمان خاکیست، سبز است و آسمانی است.
۶. مهرورزی و سخاوت
درخت به هیچکس پشت نمیکند. میوه و سایهاش را از کسی دریغ نمیدارد؛ چه خوب، چه بد، چه زشت و چه زیبا، هر که به او نزدیک شود، بهرهمند میشود.
۷. خودپذیری و نقصهای زیبا
درخت یک استوانهی صاف و بینقص نیست. تنش پر از انحنا، شیار و گاهی جای زخم تبر است. اما همینهاست که وجود او را زیبا میکند؛ یادگاران زمستانهای سخت، طوفانهای زندگی و سالهای ایستادگی.
۸. زندگی پربار
همهی هستی درخت، نیکی و سودمندی است؛ از سایه و شاخه و چوب تا میوه، صمغ، و هوای تازهای که به دنیا نثار میکند.
🔹 زندگی درخت، یک کتاب است، کتابی پرمعنا و خواندنی، داستانی از ریشهمندی، بالندگی، سخاوت و ایستادگی.
🔹 شاید بیدلیل نیست که برگ کتابها از جنس درخت است؛ درخت حتی تن و جانش را به ما ارزانی میکند تا از آن کاغذ بسازیم، بر آن بنویسیم، بخوانیم و بیاموزیم، و مانند او ببالیم و رشد کنیم.
🌐 @sasanhabibvand
🆔 @sayehsokhan
من از روز ازل دیوانه بودم...
🎵همایون شجریان
🆔 @sayehsokhan
"کلمه زیبای "نمیدانم" ابراهیم باستانی پاریزی در خاطرات خود مینویسد:" روزی امتحان جامعه شناسی ملل متحد داشتیم. استاد سر کلاس آمد و میدانستیم که 10 سوال از تاریخ کشورها خواهد داد. داکتر بنی احمد فقط یک سوال داد و رفت:" مادر یعقوب لیث صفار از چه نظر در تاریخ معروف است؟" اما براستی کسی نمیدانست. همه دو ساعت نوشتیم از صفات برجسته این مادر. استاد بعد از دو ساعت آمد و ورقه ها را جمع کرد و رفت. 14 تیرماه 1354 برای جواب آزمون امتحان ملل رفتیم. در تابلو مقابل اسامی همه با خط درشت نوشته شده بود مردود. برای اعتراض به ورقه به سالن دانشسرا رفتیم. استاد آمد، گفت کسی اعتراض دارد؟ همه گفتیم آری. گفت خوب پاسخ صحیح را چرا ننوشتید؟ پرسیدیم پاسخ صحیح چه بود استاد؟ گفت: در هیچ کتاب تاریخی نامی از مادر یعقوب لیث صفار برده نشده و پاسخ صحیح "نمیدانم" بود. همه پنج صفحه نوشته بودید اما کسی شهامت نداشت بنویسد " نمیدانم". ملتی که همه چیز میداند ناآگاه است. بروید با کلمه زیبای "نمیدانم" آشنا شوید، زیرا فرداروز گرفتار نادانی خود خواهید شد. ما گرفتار نادانی خود شدیم."
🆔 @sayehsokhan
❇️ سخنرانی استاد ملکیان با عنوان «مسئله فرهنگ»
🔸 ۱۴ بهمن ۹۸، تهران
🆑 کانال #ملکیان_مدیا 👇
🆔 https://t.me/joinchat/AAAAAEHeoHDWlcW8RgrNJw
🔉 #فایل_صوتی این سخنرانی را در اینجا بشنوید:
👇👇👇👇👇👇👇👇
شعر «مردی که یک پا ندارد»
سرودهی سیمین بهبهانی
از کتاب «یک دریچه آزادی»
شلوار تاخورده دارد، مردی که یک پا ندارد
خشم است و آتش نگاهش، یعنی تماشا ندارد
رخساره میتابم از او، اما به چشمم نشسته
بس نوجوان است و شاید، از بیست بالا ندارد
بادا که چون من مبادا، چل سال رنجش پس از این
خود گرچه رنج است بودن، «بادا مبادا» ندارد
با پای چالاکپیما، دیدی چه دشوار رفتم
تا چون رود او که پایی، چالاکپیما ندارد؟
تقتقکنان چوبدستش، روی زمین مینهد مهر
با آنکه ثبت حضورش، حاجت به امضا ندارد
لبخند مهرم به چشمش، خاری شد و دشنهای شد
این خویگر با درشتی، نرمی تمنا ندارد
بر چهرهی سرد و خشکش، پیدا خطوط ملال است
گویا که با کاهش تن، جانی شکیبا ندارد
گویم که با مهربانی، خواهم شکیبایی از او
پندش دهم مادرانه، گیرم که پروا ندارد
رو میکنم سوی او باز، تا گفتگویی کنم ساز
رفتهاست و خالی است جایش، مردی که یک پا ندارد
🌐 @rirapodcast
🆔 @sayehsokhan
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
*❣️به نام حضرت دوست❣️*
💐 آدینه بهاریتان سرشار از عشق و مهرورزی و لطافت باد🍃🌸
تعطیلات نوروزِ امسال نیز به پایان رسید. اکنون زمان برخاستن و حرکت و پویایی است.
بازهم طبیعت فرصتی برای عبور از گذشته و ساختن آیندهای که لیاقتش را داریم، برایمان مهیا نمودهاست. هر روزی که آغاز میشود، هدیهای تازه از زندگیست که در دستان ما قرار میگیرد. پس بیاییم با ایمان، امید، عشق و تلاش، این هدیه را به بهترین شکل ممکن در مسیر زندگیمان جهت دهیم.
«اتحاد و همدلی»، کلید عبور از چالشهاست و هیچ تلاشی بدون «نیکاندیشی و توجه به یکدیگر» به نتیجه نمیرسد.
✅بیاییم امسال را سالِ «رشد، همبستگی و شکوفایی» بدانیم. «مداومت و پشتکارمان» را با «تفکر مثبت» درآمیزیم، دست یکدیگر را بگیریم و در مسیر پیشرفت، همدیگر را همراهی کنیم. اگر امروز را بهتر از دیروز بسازیم، فردا خودبهخود از آنچه تصور میکنیم، روشنتر و درخشانتر خواهد شد.
✍محمدحسین فرقانی
آدینه: ۱۴۰۴/۰۱/۱۵
🆔 @sayehsokhan
اراده آزاد یا دعوت به مسئولیتپذیری
#دکتر_علی_صاحبی
(بخش دوم)
⬅️قسمت اول
🆔 @sayehsokhan
غزلی را برند دست به دست
شاعری کرده باز غوغایی،
انجمن هاست برسر غزلی
بر سر قطره ای ز دریایی؛
کیست این نغمه ساز باغ بهشت؟
که در این خاکدان گرفته مقام؟
کیست آن دلربای شهرآشوب؟
که به این روح می دهد الهام؟
گوش جان بر زبان دل ندهد
سوز دل با زبان جان گوید،
سخن عشق و ارزو و امید
از زبان فرشتگان گوید؛
هر چه غم بر ِ دلش زند آتش
هر چه ناکامیش ز جان کاهد
باز این راه به سر پوید!
باز معشوق را به جان خواهد!
همه دانند کاین سخن پرداز،
جان دهد عاقبت به خاطر دوست،
خلق گویند: «خوش به حال کسی
کاین غزل ها به خاطر اوست!»
اخر ای دلربای شهرآشوب،
با منت ظلم و جور تا چند است؟
کس نداند که نغمه ساز باغ بهشت
به نگاه تو نیز خرسند است
#فریدون_مشیری
🆔 @sayehsokhan
▪️آواز خوانی ابوالحسن اقبال آذر در سن ۱۰۷ سالگی در رادیو؛ دهه ۴۰
🆔 @World5History
📩 #از_شما
بله با کمترین هزینه خوش بودند. غذای سادهای که زنان میپختند و چای و احیانا اندکی میوه.
میوه در آن وقت فقط پرتقال و نارنگی بود که همه هم از آن برخوردار نبودند.
لازم نیست پول زیادی خرج کرد تا شاد شد، شادی خریدنی نیست، حس کردنی است. با نزدیکان جمع شدن، دور از هیاهوی جاری زندگی، بوی طبیعت تازه بیدار شده، عطر چمنهای جوانه زده، شکوفههای آویزان زیبا و از همه مهمتر مردم شاد، کودکان شاد، جوانان لبریز از امید به زندگی، مردان و زنانی که شادی را مدیریت میکردند و کهنسالان که با دیدن فرزندان و نوادگان و جستوخیز آنان احساس رضایت میکردند، گرچه چند دندانی بیشتر در دهان نداشتند و شاید نوروز سال بعد را نمیدیدند.
آن روزها باز نمیگردد، چون آن آدمها دیگر باز نمیگردند. حالا میخواهند با انواع کباب و نوشیدنیهای عجیب و غریب استوایی و مدیترانهای و... شاد باشند و نمیشود. شادی در دل رویش میکند با حس خوب طبیعت نو، روزگار نو، امید به روزهای بهتر. شادیهای مصنوعی هم که باشد، باشد. خنده بر روی لبان باشد، چه از ته دل برآید یا گذری. شادی حق ماست، روز و روزگار بر همه خوش
✍#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من
🆔 @sayehsokhan
🖍 خواندن رمان چرا مهم است؟
👤زندهیاد داریوش شایگان
⭕ هوسرل در کتاب بحران علوم اروپایی نوشته که فلسفهٔ جدید هم عیانساز است و هم نهانساز. عیان ساز است زیرا برای اولینبار مساله ریاضی را با گالیله و دکارت مطرح میکند، اما نهانساز است زیرا بخش بزرگی از هستی یعنی دنیای زندگی (Lebenswelt) را به کلی از گردونهٔ خارج میکند.
⭕جالب است که رمان این امانت را به عهده میگیرد. یعنی بخشی که علم پس میزند را رمان آشکار میسازد. یعنی رمان تمام آن بخشی را که علم دفع کرده بود، به عهده میگیرد و لایهبهلایه آن را میشکافد و عیان میسازد.
متاسفانه در ایران رمان را زیاد جدی نمیگیرند.
🆔 @sayehsokhan
🎯 کسانی که دیگر نمیخوانند، توان اندیشیدن را هم از دست میدهند
🔴 کاتبی را تصور کنید که بعد از اختراع ماشین چاپ، مشغول نوشتن متنی بود که تا به حال بارها و بارها آن را نوشته بود. چه احساسی داشت؟ احتمالاً با خودش فکر میکرد «مشغول چه کار بیهودهای هستم!» امروزه خیلی از آدمها وقتی مجبور میشوند متنی بنویسند که طولانیتر از سی کلمه است، همچین حسی پیدا میکنند. به خودشان میگویند: چه کسی متنی چنین طولانی را خواهد خواند؟ نکتۀ تلخ ماجرا این است که چندان اشتباه فکر نمیکنند. انسانها در خواندن متنهای طولانی به مشکل خوردهاند.
🔴 مجموعهای از ناشران، محققان، کتابداران و نویسندگان سراسر جهان، ماه پیش، با انتشار «مانیفست خواندنِ لیوبلینا» اعلام کردند: خواندنِ دیجیتال در حال تخریب عادتِ «خواندن عمیق» در میان ماست.
🔴 دستگاههای دیجیتال باعث شدهاند انسانهای امروزی، «بیشتر» از هر دورۀ دیگری در تاریخ بشریت بخوانند. اما آنها دیگر مثل قبل نمیخوانند. خواندنِ دیجیتال، به شکلی روزافزون، به تجربهای تکهتکه، کوتاهمدت، سطحی و گذرا تبدیل شده است. بنابراین شاید تعداد کلمات خیلی زیادی در روز بخوانیم، ولی همۀ آنها در قالب متنهای چند کلمهای یا نهایتاً چند خطی است. حال اگر بخواهیم همان تعداد کلمه را در قالبِ یک متن واحد بخوانیم، با دشواری بسیاری مواجه میشویم. زیرا درک متنی طولانی نیازمند مهارتهای «خواندن عمیق» است.
🔴 خواندن عمیق نقشی حیاتی در تمدن بشری داشته است. استیون پینگر، روانشناس و نویسندۀ آمریکایی، با رواج خواندنِ متنهای طولانی در بین عموم مردم از اواخر قرن هفدهم، توانایی «همدردی» کردن با دیگران در میان انسانها افزایش یافت.
🔴 مردم با خواندنِ متنهای مفصل دربارۀ زندگیِ دیگر انسانها، توانستند دنیا را از چشم آنها ببینند و این توانایی تأثیر بسیار مهمی در نگرش آنها دربارۀ موضوعاتی مثل بردهداری، شکنجه، ساحرهسوزی، استبداد و دیگر چیزها گذاشت. از نظر استیون پینکر، خواندنِ عمیق باعث «انقلاب نوعدوستانه»ای شد که بعدتر به رویدادهای دورانسازی مثل انقلاب آمریکا و انقلاب فرانسه منتهی گردید. آنچه خواندنِ متنهای تکهپاره و کوتاه دیجیتال ما را از آن محروم میکند، دقیقاً همین توانایی دیدن دنیا از چشم دیگران است.
🔴 ماریان وولف، محقق آمریکایی، مینویسد: ما در دنیای آنلاین دائماً در حال اسکرولکردن، نصفهنیمه خواندن یا ذخیرهکردن متنهاییم تا در آیندهای نامعلوم آنها را بخوانیم، چون این رسانه برای خواندنِ عمیق طراحی نشده است.
🔴 خواندن دیجیتال از دلایل مهم رواج «سادهگرایی» در دنیای امروز است. سادهگرایی یعنی تمایل به سادهکردن هر چیز پیچیده. اظهارنظرها و موضعگیریهای یکخطی، شفاف و سرراست و فرارکردن از درک عمیق و چندوجهی مسائل. سایمون کوپر میگوید: استادِ سادهگراهای جهان، دونالد ترامپ است؛ کسی که هیچکس حتی توقع «همدلی» کردن را از او ندارد. اما ظهور این نوع سیاستمداران زنگ خطری برای جهان است. پینکر میگوید: «هر وقت سیاستمداران شروع میکنند به ساده حرف زدن، منتظر جنگ باشید».
📌 آنچه خواندید مروری است بر یادداشت سایمون کوپر در فایننشال تایمز با عنوان (Skimming, scanning, scrolling — the age of deep reading is over) که در تاریخ ۱۹ اکتبر ۲۰۲۳ به انتشار رسیده است.
🌐 @tarjomaanweb
🆔 @sayehsokhan
❇️ پرسش دکتر محدثی و پاسخ استاد ملکیان در نشست مسئله فرهنگ
🔸 ۱۴ بهمن ۹۸، تهران
🆑 کانال #ملکیان_مدیا 👇
🆔 https://t.me/joinchat/AAAAAEHeoHDWlcW8RgrNJw
🔉 #فایل_صوتی این سخنرانی را در اینجا بشنوید:
👇👇👇👇👇👇👇👇
«بوی باران»
خواننده: #محمد_اصفهانی
آهنگ: #همایون_خرم
ترانهسرا: #قیصر_امینپور
تنظیم: #بهروز_صفاریان
ای که بوی باران شکفته در هوایت
یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت
شد خزان به پایت بهارِ باورِ من
سایهبان مِهرت نمانده بر سر من
جز غمت ندارم به حالِ دل گواهی
ای که نور چشمم در این شب سیاهی
چشم من به راهت همیشه تا بیایی
باغ من، بهارم، بهشتِ من کجایی؟
جان من کجایی، کجایی، که بی تو دل شکستهام؟
سر به زانوی غم نهادم، به گوشهای نشستهام
آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا
مانده با نگاهی، به راهی که میرود به ناکجا
ای گل آشنا، بی قرارم بیا
وای از این غم جدایی
🌐 @jarasmusic
🆔 @sayehsokhan
پادکست ریرا، قسمت بیستوسوم
مردی که یک پا ندارد، سیمین بهبهانی
🔸 منابع مربوط به قسمت بیستوسوم
🔹 اغلب اطلاعات مربوط به زندگی #سیمین_بهبهانی و نقلقولهای او از این دو کتاب هستند:
سیمین بهبهانی (مجموعهی تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران)، گفتگوکننده: محمدهاشم اکبریانی (نشر ثالث).
سیمین بهبهانی شاعر و تکاپوگر مدنی، #کامیار_عابدی (جهان کتاب).
🔹 توضیح سیمین دربارهی چگونگی ساخت وزنهای تازه در مقدمهی کتاب خطی ز سرعت و از آتش (انتشارات زوار) آمده.
🔹 نظر #ضیاء_موحد دربارهی شعر سیمین را از مقالهی «تأملی در شعر سیمین بهبهانی» از کتاب شعر و شناخت (انتشارات مروارید) نقل کردم.
🔹 سخن یدالله #رؤیایی دربارهی تصاویر شعر سیمین در کتاب عبارت از چیست؟ (انتشارات نگاه) آمده.
🔹 علیمحمد #حقشناس در دو مقاله شعر سیمین را تحلیل کرده است:
«نیمای غزل، سیمین»، در کتاب مقالات ادبی-زبانشناختی (انتشارات نیلوفر).
«دوباره میسازمت غزل» در کتاب زبان و ادب فارسی در گذرگاه سنت و مدرنیته (انتشارات آگاه).
🌐 @rirapodcast
🆔 @sayehsokhan
تصنیف آسمان عشق
• آواز: محمدرضا شجریان
• غزل: مولانا
• دستگاه: سهگاه
چنان مستم چنان مستم من امشب
که از چنبر برون جستم من امشب
🌐 @Avayemehregan
🆔 @sayehsokhan
🍀سیزدهبدر به قلم ناصرالدین شاه قاجار
به کوشش فاطمه قاضیها
سیزدهبدر سال ۱۲۶۶ هجری شمسی به روایت ناصرالدین شاه قاجار:
روز شنبه ۱۳ عید، هشتم رجب [ ۱۳۰۴ ه.ق = ۱۳ فروردین ۱۲۶۶ خورشیدی]:
امروز سیزدهم عید است، هوای آفتاب بسیار خوب گرم صحیحی بود. فصل بهار و موقع همهچیز است. هیچ سال هم سیزده عید را به این خوبی ندیده بودیم، که مردم به این ذوق و شوق به گردش بروند و عیش کنند. صبح علیالرسم سوار شده، رفتیم دوشانتپه. ناهار را پیش در عمارت کوه دوشانتپه گرم حاضر کرده بودند. عزیز السلطان را هم پیش فرستاده بودیم رفته بود آنجا. جمعیت در خیابان دوشانتپه و راه دولاب که به سمت دوشانتپه میرفتند، به اندازهای بود که مافوق نداشت. ده پانزده هزار نفر جمعیت که متصل دُم ریز میرفتند. یک راست آمدیم بالا، عزیز السلطان را دیدم بازی میکرد، اما گرما زده شده بود. هوا خیلی گرم بود. بعد با دوربین شهر و اطراف شهر و همهجا را تماشا کردیم. توی باغ و اطراف شهر معرکه بود. از جمعیت و مردم هم متصل دسته به دسته میآمدند. یک دسته آمدند، ساز داشتند و رقاص جلوی آنها میرقصید و دست میزدند و میآمدند، یک دسته دیگر دُهل و سُرنا داشتند، همینطور از شهر که بیرون آمدند، میزدند، تا وارد شدند. ولی خیلی خوب میزدند.
این همه جمعیت که میآمد و میرفت،سرِ استخر هیچ معلوم نبود که آدمی آنجا باشد. بعد از تماشا ناهار خوردیم، دوباره تماشا کردیم.
عزیزالسلطان ... از طرف گنجآباد رفتند.
آنها که رفتند ما هم قدری تماشا کردیم. باز با دوربین این طرف آن طرف را دیدیم. بعد دیدم خواب دارم، رختخوابی انداختند، خوابیدیم، ...
اعتمادالسلطنه بود، امّا نه او روزنامه داشت نه ما همراه آورده بودیم، بیخودِ بیخود راه میرفت، سایر پیشخدمتها بودند.
سه ساعت به غروب مانده از خواب برخاسته، دوباره اطراف را با دوربین نگاهی کرده، تماشایی کرده، نمازی خوانده، چای و عصرانه خورده، برخاسته، از در که بیرون آمدیم، دیدم پشت سرم صدایی شد، پایی سُر خورد، نگاه کردم، دیدم علاءالدوله است، پایش روی شنها در رفته، زمین خورده، تمام پوست صورتش رفته است و خون زیادی از روی او میآید، و همینطور دارد با ما میآید، گفتم اینطور خوب نیست، شاید مردم تصور میکنند، ما تو را کتک زدهایم. جلوی ما برو و روی خودت را بشوی. علاءالدوله یواش رفت زیر کوه و خودش را شست. دیگر از او هم خبر نداریم.
خلاصه ما هم پایین آمده، سوار کالسکه شده، راندیم برای باغ مخبرالدوله.
جمعیت توی صحرا پُر بود و در شُرف مراجعت کردن به شهر بودند. صحرا هم تمام سبز و خرم و خیلی باصفا بود.
راندیم درب بالای باغ مخبرالدوله. کالسکه ایستاد، پیاده شدیم. مخبرالدوله، نیرالملک، مخبرالملک، ناظم مدرسه، میرزا علی خان، میرزا جعفرخان درب در ایستاده بودند، وارد باغ شدیم، باغ خیلی با صفا بود. شیرینی زیادی، تدارک مفصلی، از پیشکش و همه چیز مخبرالدوله حاضر کرده بود و حال آن که امروز صبح او را خبر کرده بودیم و گفته بودیم، بیش از یک قلیان در آنجا توقف نخواهیم کرد، خیلی تدارک کرده بود. با مخبرالدوله مشغول صحبت شدیم. مخبرالملک تلگرافی آورد به دست ما داد، عرض کرد روزنامه قصر و پوبلیکنیوز است. هر دو خبر عجیب بود، در پوبلیکنیوز نوشته بود که امپراطور روس را طپانچه زدند، در روزنامه قصر هم نوشته بودند که حسامالملک به جوانمیر خان حمله برده است، [به ] توپ بسته است. تفنگ زیادی انداخته، جمعیتی از طرفین مجروح و زخم.دار شده، بالاخره جوانمیر زخم دار، خودش و کسانش را تمام اسیر و گرفتهاند و قلعه او را هم تصرف کردهاند.
هر دو خبر عجیبی بود. قدری توی باغ گردش کردیم و پیاده آمدیم باغ لالهزار. از آنجا که آمدیم، دیدیم جمعیت زن و مرد معرکه است. زن و مرد و طلاب و سید، پسرهای آقا سید محسن، همه کس بود. قدری که رفتیم زنها دور ما را گرفتند، زن زیادی همه خوشگل و خوب دور ما بودند. ما هم با آنها بنا کردیم به صحبت کردن. همین طور با زنها صحبتکنان آمدیم، مردم همه بشاش و خوشدل و خوب بودند. به آخر باغ که رسیدیم، یک زن بلندی دونفر دخترهای خودش را دست گرفته بود آورد جلو پیشکش کرد. مخبرالدوله عقب ما بود، گفتیم این دو دختر را ما به مخبرالدوله بخشیدیم. خنده شد. این خبر به زن مخبرالدوله رسیده بود. شب مخبرالدوله را توی خانه راه نداده بود. شام نداده بود بخورد. هرچه مخبرالدوله قسم میخورده است: والله بالله اینطور نیست، میگفته است خیر، تو در لالهزار زن گرفتهای.
خلاصه از باغ لالهزار بیرون آمده، سوار کالسکه شده، از در اندرون وارد شدیم....
نقل از: روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه، به کوشش فاطمه قاضیها، انتشارات سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران
🆔 @sayehsokhan
خواب ابریشم، بخش دوم.
جان دیویی فیلسوف آمریکایی میگوید:
«مدرسه جامعهای کوچک است»
مستند «خواب ابریشم» مهر تاییدیست بر این حرف. در این مستند فیلمساز به سراغ مدرسه رفته تا به عنوان مشتی نمونهی خروار به نظم پادگانی، نگاه کنترلگر، سانسور، سرکوب، یکدستسازی ماشینی و از پس آن نامیدی سرازیر شده که از مراکز فکر جامعهای فاسد به سمت مدارس سرازیر میشود و پشت هم مرداب میسازد پرده بردارد. انگار این مستند ادامهی مستند «مشق شب» کیارستمیست.
عمق فاجعه جاییست که دانشآموزی دزدکی آینهی شکستهای را مثل میوهای ممنوعه با خود حمل میکند مباد او را جلب کنند و در پاسخ چرایی کارش میگوید: ممنوع کردهاند. چرا؟ لابد چون هرگاه حرف از زیبایی میان آمد همان لحظه عدهای لنگ زدند.
🎬 مستند «خواب ابریشم»، ناهید رضایی (۱۳۸۲)
🆔 @sayehsokhan
🔴 فایل صوتی میزگرد «گفتوگو پیرامون تعقّل و تدیّن»
در این نشست که در سنندج برگزار شد، #مصطفی_ملکیان ، #حسین_امامی ، #کیوان_بلندهمتان ، #فرزاد_حاجیمیرزایی و #مولود_بهرامیان به بحث و تبادل نظر پیرامون نسبت میان تدیّن و تعقّل پرداختند.
▪️آغاز سخنرانی مصطفی ملکیان در این نشست: 1:18:50
🌐 @mostafamalekian
🆔 @sayehsokhan