﷽ 📚📚کتابخانه ای همراه؛ همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹 خرید کتاب: ⬇️⬇️⬇️⬇️ www.sayehsokhan.com 📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام: 👇👇👇👇 https://b2n.ir/s05391 آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف تلفن:66496410
🎧 اپیزود هفتم #پادکست "مدرسهی شادمانی" منتشر شد
🎙 این قسمت، پایان فصل اول ماست؛ و موضوعش یکی از مهمترین مهارتهای ارتباطیه که نبودش خیلی از رابطهها رو فرسوده میکنه:
مرزگذاری سالم.
🔹 مرز گذاشتن، دیوار کشیدن نیست — راهیه برای اینکه بتونیم هم به خودمون احترام بذاریم، هم به دیگران. توی این اپیزود، دربارهی انواع مرزها، اشتباهات رایج، دلایل سختبودن مرزگذاری، و تمرینهایی برای شروعش صحبت کردیم.
بشنوید در:
🎧 Spotify | Castbox | Apple Podcasts
https://castbox.fm/vb/817209012
📚 این قسمت براساس کتاب پرفروش «مرزهای خود را تعیین کنید و آرامش بیابید» ساخته شده و با دو هدیه ویژه همراهه:
🎁 نشر کولهپشتی:
۲۵٪ تخفیف و ارسال رایگان برای شنوندگان پادکست،
فقط کافیه در دایرکت اینستاگرام ناشر بگید که از طرف «مدرسهی شادمانی» هستین.
همچنین با شرکت در قرعهکشی معرفی اپیزود در اینستاگرامِ ما، میتونید نسخهی چاپی کتاب رو هدیه بگیرید!
📲 طاقچه:
با وارد کردن کد تخفیف Happiness30 نسخهی الکترونیکی کتاب رو با ۳۰٪ تخفیف تهیه کنین (داخل یا خارج ایران). [تا پایان خرداد]
🎧 شاید وقتشه بعضی مرزها رو بازتعریف کنین...
📚جلسات کتابخوانی با نگاهی نو به روابط انسانی
🔹 اگر به دنبال انتخاب درست در ازدواج و ساختن روابط سالم هستید، این جلسات برای شماست!
🔸 کتاب: ازدواج بدون شکست
✍🏻 نوشتهی دکتر ویلیام گلسر | با ترجمهی دکتر علی صاحبی
👩🏫 با حضور و راهبری: سرکار خانم دکتر خوشنویسان
• مربی و عضو هیئت علمی مؤسسه بینالمللی ویلیام گلسر
• استادیار دانشگاه
📅 زمان برگزاری:
دوشنبهها – از ۱۳ مرداد تا ۳ شهریور
⏰ ساعت ۱۶ الی ۱۷
💵 شهریه: ۱،۲۵۰،۰۰۰ تومان (۵ جلسه)
🎁 تخفیف ویژه برای زوجین
🎁تخفیف ویژه برای دانشجویان دانشگاه خراسان
👥 ظرفیت محدود (۱۰ نفر)
📍 محل برگزاری:
تهران، حاشیه وکیلآباد، کنار گذر بین هنرستان به سمت سامانیه، (وکیل آباد ۱۶ و ۱۸) ساختمان پزشکان بقراط، طبقه سوم، واحد ۵
مرکز مشاوره تخصصی ازدواج و خانواده مهرآزما
📞 جهت ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر:
📱۰۹۱۵ ۴۳۷ ۴۲۳۵
📱 @ZEINAB_SANI
🆔 @Sayehsokhan
#دستنوشته_های_مدیر_سایه_سخن_۳۹
صبر، هنر تحمل روزهای سردرگمی!
بعضی روزها فقط باید دوام آورد.
نه امیدی هست، نه راهی باز است، نه کسی میفهمد درونت چه میگذرد... اما ادامه میدهی.
نه برای اینکه قویای، بلکه چون آموختهای که بعضی رنجها فقط با صبر، کُند و آرام، دست از سرت برمیدارند.
مولانا میگوید : کسی که صبر ندارد، هنوز به ایمان نرسیده است.
صبر، همان نردبانی است که در سکوت، تو را از قعر رنج بالا میکشد.
در روزگار پرآشوب امروز، تابآوری فقط یک مهارت روانشناختی نیست؛
تابآوری، جانپناهیست که با آن میتوانی بمانی، بسازی، و نریزی...
🎯 روانشناسان میگویند: سرمایه روانی هر فرد ترکیبیست از امید، خوشبینی، خودکارآمدی و تابآوری.
اما من فکر میکنم در روزهای سخت، این چهار مولفه در یک کلمه خلاصه میشوند:
صبر.
صبر یعنی:
🔸 در برابر توفان، نه فرار کنی، نه بجنگی؛ فقط لنگر بیندازی و بایستی.
🔸 در دل آشوب، به جای قضاوت، تماشا کنی.
🔸 اجازه بدهی زمان کار خودش را بکند...
📌 در روابطمان نیز اگر هنر صبر نداشته باشیم، زود خسته میشویم.
در برابر تغییرات همسرمان، انتظارات زندگی، یا چالشهای مالی و عاطفی، اگر صبر را فراموش کنیم، همه چیز از هم میپاشد.
✅ برای همین، انسان فرزانه کسیست که تمرین میکند:
در دل بحران، همچنان انسانی بماند.
در دل رنج، همچنان عاشق بماند.
و در دل تنهایی، همچنان امیدوار بماند.
گاهی هیچ کاری نمیشود کرد،
جز اینکه آرام بمانی و زیر لب بگویی:
"این نیز بگذرد.... اما من در این گذر، خودم را گم نمیکنم."
✅ اما چه کنیم که صبر و تابآوری فقط یک شعار ذهنی برای ما نباشد؟
🔹 گام اول این است که در لحظات سخت، به خودمان فرصت تنفس بدهیم. یک مکث ساده – حتی چند ثانیه – میتواند مانع از واکنشهای پرتنش شود.
🔹 دوم، با خودمان گفتوگوی آرامی داشته باشیم. از خود بپرسیم: «در این شرایط، بهترین کاری که میتوانم بکنم چیست؟» نه «چرا این اتفاق افتاد؟»
🔹 سوم، حضور در لحظه را تمرین کنیم؛ با نفس عمیق، با یک قدم زدن، یا حتی با یک لیوان چای آرام در سکوت تا به زمان حال برگردیم.
🔹 و چهارم، هر روز—یک قدم کوچک برداریم— کاری بکنیم که ما را به ارزشها و معنای زندگیمان نزدیکتر کند. صبر و تابآوری، وقتی پای معنا در میان باشد، ریشه میدواند.
و یادمان باشد:
ما برای حذف سختیها به اینجا نیامدهایم،
آمدهایم تا در دل آنها،
معنا، عشق و رشدیافتن را کشف کنیم.
شاد، صبور و محکم باشید
ارادتمند
حسن ملکیان
🆔 @Sayehsokhan
از کتاب: "جنگجوی عشق"
اثر: "گلنن دویل ملتن"
@ketabline
🆔 @Sayehsokhan
سه نگاه متفاوت به حکیم عمر #خیام
دکتر #سروش
استاد #شجریان
دکتر #شایگان
بزرگداشت حکیم #عمر خیام
حکیم عمر خیام نیشابوری شاعر، فیلسوف، ریاضیدان، منجم و طبیب مشهور ایرانی میباشد.
🆔 @Sayehsokhan
تکرار گلستان و بوستان با بچههای خودمان.
مدرسهها مرده است.
دکتر اصغر دادبه در یادبود زندهیاد استاد ابراهیم پورداوود،
۱۸ بهمنماه ۱۴۰۳، خانهٔ اندیشمندان علوم انسانی
🆔 @Sayehsokhsn
#از_شما
🔵 واقعیت زندگی یک بازنشسته:
روزی که حقوق واریز میشه
بعد از نماز صبح خوابم نبرد گوشیمو روشن کردم منتظر پیام بانک بودم
ساعت ۷ با زنگ پیامک، گوشیمو نگاه کردم همسرم که زیرچشمی حواسش بمن بود گفت ریختن؟
گفتم آره گفت پس وقتشه یک خبرخوشی بهت بدم.
نگاهش کردم معلوم بود از درد دندون تا صبح نخوابیده گفتم منو ببخش که.... نذاشت حرفم تموم شه گفت:
داری بابابزرگ میشی دیگه با نوهات میری پارک!
یه لحظه ذوق کردم ادامه صحبتش که گفت باید سیسمونی بگیریم بغض همه وجودمو گرفت سعی کردم بهزور بخندم اونم خندید بعضی خندهها چقد تلخه
تا صبحانه آماده میکرد دو تا از قسطهای وام رو با تلفن پرداخت کردم دخترم بعد صبحانه یهکم پول از مامانش گرفت و رفت طرف دانشگاه
خانمم پسرمو برد تو اطاق یهکم پچپچ کردن اونم خداحافظی کرد رفت تا با کامپیوتر دوستش برا ترم آخرش مقاله و تحقیقشو کامل کنه آخه چند ماهه کامپیوترش خرابه هزینه تعمیرشو نداشتم که درستش کنم.
خانمم لیست دو صفحهای مایحتاج رو گذاشته بود تو جیبم آماده شدیم که بریم خرید
رسیدیم قصابی به خانمم گفتم گوشتها دیگه طعم گوشت نمیده مرغها رو هم با هورمون چاق میکنن بهتر نیست جیگر و سنگدون و پای مرغ بگیریم میگن خیلی خاصیت داره خیلی فهمیدهست حرفمو تأیید کرد گفت سویا هم خاصیت گوشت رو داره!!
رفتیم میوهفروشی قیمتها رو نگاه کردم هنگ کردم خانمم گفت فقط سیبزمینی و پیاز ضروریه بقیه باشه برا بعد پیشنهادش نجاتم داد تشکر کردم.
یه کم حبوبات و برنج و روغن و خرت و پرت از فروشگاه گرفتیم کارتمو دادم به فروشنده اونم بیانصاف، بدهی برج قبل رو هم کم کرد.
آخرین پیامک بانک رو یواشکی نگاه کردم دیدم چهار میلیون و دویست تومان دیگه بیشتر تو کارتم نیست برگشتیم خونه تو راهپلهها صاحبخونه کشیک وایساده بود حال و احوال گرمی کرد بهش گفتم وسایلو بزارم خونه میام خدمتتون
ذهنم درگیر حساب کتاب این چند تا بسته بود!
تکتک اجناس و قیمتهاشو نوشتم از چند طرف جمع و تفریق کردم درست بود فقط افزایش قیمتها باور کردنی نبود که با خنده همسرم بخودم اومدم.
خانمم با سینی چایی اومد کنارم قبضهای آب و برق و گاز تو سینی، توجهمو جلب کرد!
قبضهای دو سه برابر شوکهم کرد فقط برق رو با گوشی پرداخت کردم کارتمو دادم دست خانمم گفتم بقیهشو تا آخر برج، شما خرج کن!
قدمزنان رفتم مغازه دوستم با صحبت از اینور و انور بهش فهموندم پول قرضی برای اجاره خونه نیاز دارم، ازش گرفتم برگشتم،
زنگ صاحبخونه رو زدم و بهش دادم تشکر کرد و گفت برج دیگه سالتون تموم میشه، چون محترمید فقط پنجاه میلیون تومان پول پیش رو بیشتر کنید. نتونستم حرفی بزنم.
بعد ناهار دخترم اومد بوسم کرد گفت، باباجون کامپیوتر که خرابه، گوشیام دو ماهه صفحهاش سیاه شده تصویر نداره کفش و مانتو هم ندارم بوسش کردم گفتم چشم دختر گلم حواسم بهت هست از اطاق رفت بیرون نزدیک بود سرمو بکوبم به دیوار آخه چشم گفتن و عمل نکردن اونم برای دختر مهربونم خیلی سخته!!
شب داشتم اخبار رو نگاه میکردم هواشناسی خبر از سرد شدن هوا میداد خانمم آهسته گفت هیچکدوم مون لباس گرم نداریم!
خواستم با نگاه بهش بگم ندارم دیدم صورتش از درد دندون، ورم کرده پشتم از شدت حقارت تیر کشید دستمو فشار داد گفت مهم نیست.
بعد از اخبار صداوسیما کارشناسهای اقتصادی و اجتماعی که از ناامنی و فقر در جوامع اروپا و آمریکا انتقاد میکردند و از تلاشهای مسئولین کشورمان که موجب شکوفایی اقتصادی و رسیدن به رفاه و امنیت در جامعه ما شده بود سخن میگفتند، با خود گفتم اگر ما تو رفاه و آرامشیم پس شرایط مردم آمریکا و اروپا خیلی نگران کنندهست!!
فکر امانم را بریده بود و تمام تنم از نداری و شرمندگی گر گرفته بود به دنبال قرص فشارخونم رفتم و با کمی آب قورتش دادم و به خودم و همه لعنت فرستادم که چرا در این مملکت سرشار از نعمت و ثروت باید این چنین خار شویم که من و امثال من در شرمندگی و فقر و نداری سر کنیم.
نگاه پر مهر دختر و پسرم و صبوری و متانت همسرم اگر نبود یک شب در خواب یا سکته میکردم یا دیوانه میشدم.
آن شب تکتک شونو بغل کردم و بهشون دلداری دادم و از بابت اینچنین پدری احساس حقارت کردم.
البته هنوز ۲۹ روز دیگه مونده تا حقوق بعدی رو بگیریم شاید و یقینا این روزها شرایط خیلیها در ایران همینه
و چه بسا بدتر.....
🆔 @Sayehsokhan
🛜 فیلتر شکن
برادرم یک شترمرغ روی گوشی من گذاشته بود. هر روز این شترمرغ کیلومترها میدوید تا درها و پنجرهها و کوچهها و خیابانهایی را که سیاست و حاکمیت روی من بسته بود، باز کند.
شترمرغ میدوید و پول دویدنش را از من میگرفت. من ناگزیر بودم پول دویدنهای او را به مافیای شترمرغ فروش بپردازم. شترمرغها روی گوشیهای ما میپلکیدند و شکارچیان غیر مجاز به هر کس که میگفت: آخر این شترمرغها چه نفعی برای این مملکت دارد؟ شلیک میکردند!
وقتی جنگ شد، اولین ترکش به شترمرغ گوشی من خورد، زخمی شد و بعد از آن هم دیگر ندوید.
ما پشت درهای دنیا گیر کرده بودیم، جنگ بهانه خوبی بود، ناگهان همه ما را کردند در یک بطری و انداختندمان ته اقیانوس بیخبری.
اسد پسر خدیجه جیر محلهای گفت: تو آهار فقط باید بروی پیش حسین کله قورمه، بگی من رو احسون سگ سیاه فرستاده، شترمرغ من دیگه کار نمیکنه.
باید اژدها برات بریزه
اما قبلش بگو نوه کی هستی! آشنا نباشی اژدها بهت نمیفروشه!
حسین کله قورمه زل زد توی چشمهایم، میخواست دی ان ای آبا و اجدادیام را بخواند، اگر «نظرونی» اصیل نبودم، فیلتر شکن نمیفروخت.
وقتی شجره نیاکانم با همه پرندگان آوازخوان روی شاخسارش را شناسایی کرد، پانصد هزار تومان ستاند و یک اژدهای رنجور را روانه کرد از گوشیاش به گوشیام.
من ایمیلکی فرستادم و بعد از آن اژدها جان به جان آفرین تسلیم کرد و پانصد هزار تومان دودی شد که از دهانش به هوا رفت…
و چنین شد که من شدم گدای کوچه گرد اژدها و شترمرغ و خرس و خرگوش و مار و عقرب …
به هر کس که می رسیدم می گفتم : چه خبر؟ دنیا که می گویند از کدام سمته؟
فیلتر شکن داری به من بدهی، رایگان؟
من با همین شترمرغ و اژدهای روی گوشیام فهمیدم یک ملت بزرگ را با چه چیزهایی میشود کوچک کرد.
راستی همین الان که دارم این را برایت مینویسم، حسین کله قورمه دارد به من چشم غره میرود که برو… اینقدر از گوشی من به گوشیات هات اسپات نکن…
فعلا خداحافظ…
تا خدا کجا باز فیلترشکنی روزی ما کند!
…
✍️#عرفان_نظرآهاری
#وطن_نویسی
#جنگ_نویسی
#فیلتر_و_فیلترشکن
#اینترنت
@erfannazarahari 🛜
🆔 @Sayehsokhan
🟩⬜️🟥 @film_in_Iran
🟩⬜️🟥 #فیلم #مستند
مستند دو کمانچه
کارگردان: بهمن کیارستمی
دو کمانچه نگاهی دارد به دو نوازندهی کمانچه با دو زندگی و نگرش کاملا متفاوت. رضا درخشانی، نوازندهی کمانچه، ریتمهای الکترونیک و موسیقی جاز را با نوای این ساز کهن تلفیق و اجرا میکند. او احساس میکند که هنرش زندگی متعالی برایش رقم زده است. در سویی دیگر اما، نوازندهی بخشی ترکمن "بهرام بردیکر" نومیدانه در اندیشهی خودکشی است و این به خاطر محدودیتهایی است که زندگی هنری و اجتماعیاش را به مخاطره انداخته. دو کمانچه به مقایسهی ارزشها و معیارهای این دوهنرمند نمیپردازد، بلکه سعی در تسهیل تعامل این دو دیدگاه مدرن و سنتی دارد و با کنار هم قرار دادن این دو، به شکلی اجتنابناپذیر، پیچیدگیهای هویت فرهنگی که ایرانیان امروزه با آن درگیر هستند را به تصویر میکشد.
#دکتر_ویلیام_گلسر: هنگامی که نسخه اول کتاب #ازدواج_بدون_شکست را در سال 1994 می نوشتم از اعضای موسسه خواستم هر کاری که به خشنودی ازدواجشان کمک کرده است را برایم بنویسند.
یکی از پاسخ هایی که دریافت کردم، از جانب زوج خشنودی بود که بیش از 26 سال از ازدواج آنها می گذشت. حیفم آمد که در اینجا نیاورم.
ما بر اساس تجربه مان موارد زیر را توصیه می کنیم :
1⃣ حضور یکدیگر را چندین بار در روز #جشن بگیرید: احوالپرسی های پر هیجان،مکالمات تلفن پرشور، #دوستت_دارم های مکرر، خواندن آواز در وصف یکدیگر.
2⃣ همیشه با هم #قرار_بیرون بگذارید حتی در سالهای بچه داری و در دوره مشغله های کاری.
3⃣ از یکدیگر #پشتیبانی کنید. به دنبال راههایی باشید تا از یکدیگر به لحاظ جسمی و روحی حمایت کنید. به عنوان مثال غذای مورد علاقه همسرتان را بپزید، به هنگام هوای نامساعد یکدیگر را با ماشین به محل کار برسانید، درباره کار با یکدیگر مشورت کنید، هنگام تماشای تلویزیون با یکدیگر #تماس_جسمی داشته باشید.
4⃣ جسارت گرفتن خواسته هایتان را داشته باشید و بگویید که چه می خواهید و آنچه را که به نظرتان نادرست می آید، به زبان بیاورید.
5⃣ #بدون_قید_و_شرط به یکدیگر محبت کنید. در مورد میزان محبتی که به هم ابراز می کنید، انتظار و چشمداشت جبران نداشته باشید. عشق و محبت باید آزادانه نثار شود.
6⃣ به همسرتان #آزادی بدهید تا خودش باشد. تفاوتها را بپذیرید. به مرزهای موجود بین خودتان احترام بگذارید.
7⃣ به یکدیگر به چشم #بهترین_دوست نگاه کنید. هر روز با یکدیگر همانند دو رفیق رفتار کنید.
8⃣ بدانید که چگونه با یکدیگر بخندید، #شوخ_باشید و شادی کنید، بدون آنکه از شرمندگی ترس داشته باشید. مثلا به زبانی ساختگی حرف بزنید، زمزمه کنید و یکدیگر را به ساختن آواز تشویق کنید.
9⃣ #رابطه_جنسی را زنده نگه دارید و همیشه اعمالی توافقی و مورد قبول هر دو طرف را تجربه کنید.
🔟 به همراه یکدیگر #آرزوهایتان را ترسیم کنید و از آنها لذت ببرید.
برای ما جالب بود که این زوج برای داشتن یک زندگی مشترک خشنود، تا چه حد فکر و تلاش کرده اند!!
📚 #برشی_از_كتاب: #ازدواج_بدون_شکست
✍ اثر: #دكتر_ويليام_گلسر و #کارلین_گلسر
👌 ترجمه: #دكتر_علي_صاحبي
📇 انتشارات: #سايه_سخن
📖 صفحه: 220
🆔 @SayehSokhan
👈 تو روابط انسانی، باید حواسمون به مراحل قبل از نابودی باشه. حرف زدن از پشیمونی، وقتی که اون آدم دیگه تموم شده، دیگه نفس نداره برای رابطه، فقط نمکپاشیدن روی زخمشه.
آدمها، مخصوصاً اونایی که عاطفهی زیادی خرج میکنن، ظرفیت محدودی دارن. اگه از حد بگذری، دیگه پشیمونی هم کمکی نمیکنه. چون دیگه طرفت اون آدم سابق نیست.
📌 نتیجه:
روابط انسانی رو نباید مصرف کرد؛ باید باهاشون مثل درختی زنده رفتار کرد: رسیدگی، توجه، مراقبت.
وقتی نابودشون کردی، گفتن "متأسفم" دیگه کمکی نمیکنه...
اون آدم ممکنه هنوز راه بره، حرف بزنه، حتی لبخند بزنه، ولی درونش سوخته باشه.
یه جوری با آدما رفتار کن که هیچ وقت مجبور نشی بگی: "ببخش، دیر فهمیدم." چون شاید دیگه نباشن که بشنون.
@Philip_Kotler
🆔 @Sayehsokhan
♦️باور کودک شما عقلیست یا نقلی؟
حنا مخملباف
یکی از نکاتی که در تربیت فرزندم از همان سالهای ابتدایی (حتی پیش از زبان باز کردنش) برایم مهم بود، این بود که او یاد بگیرد “چرا” انجام میدهد، نه فقط “چه چیزی” را انجام میدهد.
چرا؟ چون خود من تجربهای متفاوت از دوران کودکی و نوجوانی داشتم.
ما در خانوادهای بزرگ شدیم که باور را از مسیر «دلیل» میجست، نه صرفاً از «راوی». وقتی بچههای همسایه میگفتند «چون مامانم یا بابام گفته»، ما سعی میکردیم جواب بدهیم:
«اما به نظر من این کار بهتره، چون…»
در مدرسه هم همین روند ادامه داشت. بسیاری از همکلاسیها استدلالشان این بود که چون معلم، ناظم یا مدیر گفتهاند. اما ما عادت کرده بودیم به اینکه اول فکر کنیم، دلیل پیدا کنیم و بعد انتخاب کنیم.
در نوجوانی، برخی از دوستانم باورهایشان را بر اساس گفتههای چهرههایی مثل امام خمینی، امام صادق، مارکس یا شاملو یا فروغ توضیح میدادند. اما در خانوادهی ما، پرسشها همیشه به سمت دلیل میرفت:
«فارغ از اینکه چه کسی گفته، آیا این حرف منطقی است؟» «آیا این کار به نفع همه است؟» «آیا این روش کارآمد است؟»
♦️حالا که بعد از شانزده سال دوری از کشور دوباره جامعهام را نگاه میکنم، یک موضوع برایم پررنگتر شده:
اکثریت مردم ایران، بیش از آنکه به منطقِ گفتار پایبند باشند، به راویِ گفتار وفادارند.
فرق جریانها و جناحها اغلب در راویهاییست که به آنها تکیه دارند، نه در شیوهی استدلال یا مدل فهمشان از حقیقت.
از همینرو در مسیر تربیت فرزندم، آگاهانه تلاش کردهام پایههای فکری او را بر استدلال و گفتوگو بگذارم، نه صرفاً پذیرش.
مثلاً اگر میخواستم او کاری را انجام دهد یا انجام ندهد، نمیگفتم: «چون من مامانتم!» بلکه با زبانی ساده میگفتم:
«پسرم، میدونی چرا این کارو انجام میدیم؟ چون…»
و دلایل را به زبان کودکانه برایش توضیح میدادم: دلیل اول، دلیل دوم، دلیل سوم…
الان که پسرم شش ساله است، میشنوم که وقتی چیزی میخواهد یا تصمیمی میگیرد، با لحنی کاملاً آشنا میگوید:
«مامان، میدونی چرا این کارو میکنم؟ چون که… اول اینکه… دوم هم…»
و من لبخند میزنم، چون میبینم مهمترین پایهٔ فکری در او در حال شکلگیری است:
. تفکر قبل از تقلید
. پرسش قبل از پذیرش
♦️در تربیت فرزندانمان اگر فقط انتقالدهندهٔ اطلاعات و دستورات باشیم، بچههایی میسازیم که همیشه چشمبهراه «راوی»اند.
اما اگر گفتوگو کنیم، دلیل بیاوریم و دلیل بخواهیم، نسلی پرورش میدهیم که:
. قدرت انتخاب دارد.
. به استقلال فکری میرسد.
. بهجای پیروی کورکورانه، گفتوگو و تفکر نقاد را مبنای زندگی قرار میدهد.
🆔 @Sayehsokhan
مست شوید
تمام ماجرا همین است
مدام باید مست بود
تنها همین
باید مست بود تا سنگینی رقتبار زمان
که تورا میشکند
و شانههایت را خمیده میکند را احساس نکنی
مادام باید مست بود
اما مستی از چه ؟
از شراب از شعر یا از پرهیزکاری
آنطور که دلتان میخواهد مست باشید
و اگر گاهی بر پلههای یک قصر
روی چمنهای سبز کنار نهری
یا در تنهایی اندوهبار اتاقتان
در حالیکه مستی از سرتان پریده یا کمرنگ شده ، بیدار شدید
بپرسید از باد از موج از ستاره از پرنده از ساعت
از هرچه که میوزد
و هر آنچه در حرکت است
آواز میخواند و سخن میگوید
بپرسید اکنون زمانِ چیست ؟
و باد ، موج ، ستاره ، پرنده
ساعت جوابتان را میدهند
زمانِ مستی است
برای اینکه بردهی شکنجه دیدهی زمان نباشید
مست کنید
همواره مست باشید
از شراب از شعر یا از پرهیزکاری
آنطور که دلتان میخواهد.
#شارل_بودلر
🆔 @Sayehsokhan
دکتر جاوید
مصرف کدام مواد غذایی برای مفاصل مضر است.
با سپاس فراوان از دوست نازنین جناب دکتر حسن باقری از تبریز
🆔 @Sayehsokhan
هنوز هم به دوست داشتن تو مشغولم !
امشب هم شب خوبی است برای شنیدن این ترانه زیبا و دلنشین 🌸
🆔 @Sayehsokhan
زبان خاص اخوان از نگاه فروغ:
م. امید، اخوان به هر حال در ردیف نیما و شاملو است. یکی از آن آدمهایی است که اگر هم دیگر شعر نگوید به حد کافی گفته. شعر اخوان به شکل خیلی صمیمانهای هم مال این دوره است و هم مال خود اخوان. زبانی که اخوان در شعرش به وجود آورده برای من همیشه حالت زبان سعدی را دارد.
مشکل است که آدم کلمات خیلی رگ و ریشهدار و سنگین زبان فارسی را بیاورد پهلوی کلمههای زبان روزانه و متداول بگذارد و هیچکس نفهمد، یعنی این کار را آنقدر ماهرانه و صمیمانه انجام بدهد که آدم بیآنکه متوجه بشود، بگذرد. مثل شعر سعدی و کاری که او با کلمات عربی میکرد. اما این ظاهر شعر او است. اصل کار حرفی است که با این کلمات زده میشود. حرفهای اخوان حرفهای کوچکی نیستند. از غزلها و قصیدههایش که بگذریم، آنقدر به ما نزدیک است که انگار در خودمان دارد حرف میزند. به نظر من او کامل است، یعنی شعرش هم فرم دارد، هم زبان جاافتاده و شکل گرفته هم محتوای قابل تعمّق و هم فضای فکری و دید. فقط به نظرم میرسد که بعضی وقتها او خودش هم فریفتهی مهارتها و تردستیهایش در بازی با کلمات میشود.
این جزو خصوصیّات شعر او است. به هر حال او در جایی نشسته است که دیگران باید سعی کنند به آنجا برسند.
(فروغ فرخزاد- ۱۳۴۲)
مقاله: و نگاهی دیگر (بررسی آراء و نقدهای گوناگون دربارهی شعر اخوان ثالث)
🆔 @Sayehsokhan
#از_شما
اندکی تأمل:
این روزها به دلایلی مجبورم در صفهایی تو نوبت بایستم. نوبت نانوایی، نوبت پذیرش بیمارستان، نوبت دارو، نوبت آزمایش، نوبت بانک
البته ناگفته نماند، ایستادن در نوبت یک روند طبیعی است.
اما شنیدههایی دارم که خالی از تفکر نیست
در نانوایی: «انگار شاطر داره اثر هنری خلق میکنه، یه کم بجنبه، هر وقت میاییم باید نیم ساعت منتظر بمانیم»
در بیمارستان: «چرا دکتر فقط این تعداد مریض میبینه، یه مقدار زودتر از خواب بیدار شه»
در پشت عابر بانک: «دوباره چند تا پیر افتادن جلوی ما و تا پولشان را بگیرن شب میشه»
در نوبت دارو: «انگار میخوان دارو را بسازن که انقدر طول میدن»
در تمام این نوبتها پرخاشگری و مشاجرات لفظی نیز دیده میشود.
راستی ما را چه شده است؟؟؟؟!!!!!
شاطر اگر با پنجههایش با خمیر بازی نکند و شکل و شمایل ندهد آیا میتواند نان دلخواه مشتری را بدهد؟
دکتر اگر از بیمار بستری در بخش دیدن نکند ، میتواند به اتاقش برای طبابت بنشیند؟
همان پیر پشت عابر بانک ،
مگر حق استفاده از دستگاه را ندارد؟.
بدون ثبت سیستمی نسخه، دارو میتواند تحویل ما شود؟
در تمامی این روزها و این نوبت ها همیشه جمله ای از کتاب کلیدر محمود دولت آبادی در ذهنم خودنمایی می کند.
«ما به آدم هایی محتاج هستیم که خود را مدیون زندگانی بدانند نه طلبکار آن»
فهیمه احمدی(روانشناس)
@TreatmentOfGrief
🆔 @Sayehsokhan
از بهبهان تا پاریس
ایرج پزشکزاد
در روستایی اطراف بهبهان به دنیا آمدم. روستایی که با یک رودخانۀ فصلی دو تکه شده بود: اینور رود و اونور رود!
ما کودکان روستا نسبت به اینور رود تعصب شدید داشتیم! مرتب با بچههای اونور رود دعوا میکردیم! در حالی که هر دو گروه اهل یک روستا بوده و گاهی اونوریها پسرخاله و پسردایی و … اقوام نزدیک ما بودند. اما ملاک برای ما «رود» بود!
بزرگتر که شدیم به دبستانی رفتیم که اتفاقاً بچههای روستای کناری هم اونجا میاومدن!
حالا ما خط مرزی «رود» را فراموش کرده و همۀ روستای ما، متحد شده و اختلافات و دعواهای قبلی را فراموش کرده و حول دشمن مشترک! به وحدت رسیده بودیم!
هر روز با بچههای روستای کناری بحث و نزاع داشتیم.
القصه، بزرگتر شدیم و رفتیم راهنمایی!
اون روزا روستای ما و روستای کناری، مدرسۀ راهنمایی، نداشتیم
میرفتیم روستای دورتر
جایی که ما و بچههای روستای کناری، متحد شده بودیم، علیه بچههای روستای دورتر!
آری، با روستای کناری هم دعوا و جنگ قبلی را فراموش کرده و علیه روستای دورتر متحد شده بودیم.
بزرگتر شدیم و رفتیم دبیرستانی در بهبهان!
اونجا بود که فهمیدیم که ایبابا، ما و روستای کناری و روستای دورتر و…، همه «لر» هستیم و برادریم!
دشمن مشترک ما، «بهبهانیها» هستند!
کل دورۀ دبیرستان را با جنگ متعصبانۀ لر و بهبهانی به سر بردیم و در اکثر دعواها، ما قوم شجاع و غیور لر بودیم که پیروز میدان میشدیم و البته بهبهانیها با جنگ فرهنگی (ساختن جک لری) به نبرد ما میاومدن.
بزرگتر شدیم و رفتیم دانشجوی اهواز شدیم! اونجا بود که فهمیدیم، عربها اصل دشمن ما هستند و اونا فرقی بین لر و بهبهانی قایل نیستند و در نتیجه، ما و بهبهانیها متحد شدیم علیه عربها!
بهبهانیها جُک میساختند علیه عربها و هر وقت نیروی جنگی کارآزموده میخواستند ما لرها حامی اونا بودیم!
عربها را کلافه کرده بودیم و احساس غرور و برتری میکردیم!
تا اینکه خدمت سربازی پیش اومد و ما افتادیم آذربایجان غربی! میان یک مشت ترک!
آنجا بود که ما لرها و بهبهانیها و عربها و دزفولیها و …، را یک کلمه خطاب میکردند: «خوزستانیها».
دیگر ما لرها و بهبهانیها با عربهای اهواز و شادگان برای هم شده بودیم برادر و همپیمان، علیه ترکها. اختلافات گذشته و اون همه جنگ و دعوا و جک و … را فراموش کرده و متحد، علیه ترک جماعت شده بودیم!
القصه چند سال بعد، که بزرگتر شدم به فرانسه رفتم؛ یک روز، در پارکی نشسته بودم و تقریباً ساعت دو بعد از ظهر بود که خوابم گرفت و رفتم اون طرفتر روی چمنها گرفتم خوابیدم!
بعد از چند دقیقه احساس کردم کسی با لگد، آروم به من میزنه! با عجله بیدار شدم و ترسیدم که پلیسی، ماموری چیزی باشه.
ناگهان دیدم طرف به فارسی گفت: چرا اینجا خوابیدی؟ رو چمنها، ممنوعه!
با تعجب پرسیدم: آقا شما کی هستید و از کجا فهمیدی من ایرانیام؟
طرف خودش را معرفی کرد. از ترکهای ارومیه بود! میگفت: اولاً اینجا کسی تو این موقع روز نمیخوابه! فقط ایرانیها اهل چرت بعد از ظهرند!
تازه کسی روی چمن دراز نمیکشه، اون هم فقط کار ایرانیهاست!
بنا به همین دو برهان قاطع، فهمیدم که تو ایرانی هستی! اونجا بود که همدیگر را در آغوش گرفتیم و بهعنوان دو ایرانی! فارغ از ترک و لر و عرب، احساس یگانگی و دوستی و اخوت کردیم و از ملاقات هم در دیار غربت مشعوف شدیم.
از همدیگر آدرس و نشانی گرفتیم و با اعتماد به هم، حاضر به هر کمک و مساعدتی نسبت به هم شدیم، صرفا به دلیل «ایرانی» بودنمان.
اکنون که به سن پنجاه سالگی رسیدیم،
حتی از تعصب «ایرانی» بودن هم گذشتهایم و درک میکنیم که «انسانها» در هر نقطۀ از زمین، چه ایرانی و هندی و چینی و چه فرانسوی و آلمانی و هلندی و چه مصری و آفریقایی و لیبیایی و چه آمریکایی و برزیلی و آرژانتینی و...، همه «انسان» هستند و مثل خود ما.
تعصب نژاد و ملیت و جنسیت و رنگ پوست و ثروت و …، ناشی از کوچکی فرد و عدم بلوغ معرفتی اوست. هر چه فرد بزرگتر و داناتر باشه، خودبهخود از دام و زنجیر تعصبات کوچک و بیارزش و کممقدار؛ دورتر شده و جهانیتر و انسانیتر میاندیشد.
باز هم درک خودم را بالاتر برده و همۀ دینها را در هم ادغام کردم و دینی ساختم به نام «انسانیت» و با بیدینها هم کنار آمدم تا با ابزاری به نام دانش کرۀ زمینی پر از انسانهای صلحدوست و شرافتمند داشته باشیم.
بهراستی گام و قدم بعدی چیست؟
پ.ن. کتاب *مردمان روی زمین* را بخوانید.
🆔 @Sayehsokhan
وضعیت وزارتخانهای بنام آموزش و پرورش!
🆔 @Sayehsokhan
سلام بر عشق
صحنهای از فیلم«سلام بر عشق»
با بازی فردین، مرجان، مرتضی عقیلی و آرزو
🆔 @Sayehsokhan
📃برشی از کتاب تاملات
نوشته مارکوس آورلیوس
🍃🍃🍃
📙صبحگاهان که از خواب برمیخیزی، با خود بگو: امروز با فضولی، ناسپاسی، گستاخی، بیوفایی، سوءنیت و خودخواهی روبرو خواهم شد- تمام اینها ناشی از آن است که خطاکاران نمیتوانند خوب را از بد تمیز دهند. ولی من مدتهاست که به طبیعت خوبی و شرافتش، طبیعت بدی و رذالتش و طبیعت شخص خطاکار پی بردهام. خطاکاری که برادرم است (نه به این معنی که از یک گوشت و خون هستیم، بلکه از این رو که هر دو از موهبت عقل برخورداریم و از امر الهی بهره و نصیب بردهایم)؛ بنابراین، هیچیک از این چیزها نمیتوانند به من آسیب رسانند؛ زیرا کسی نمیتواند مرا در زشتی و تباهی شریک و سهیم سازد. من هم نمیتوانم به برادرم غضب کنم یا از او متنفر باشم؛ زیرا ما آفریده شدهایم تا همچون پاها، دستها، چشمها و دو ردیف دندانهای بالا و پایین با یکدیگر همکاری کنیم. ایجاد مانع در برابر یکدیگر خلاف قانون طبیعت است – و مگر غضب و نفرت نوعی ایجاد مانع نیست؟
📗من ترکیبی هستم از کمی جسم، کمی روح و عقلی حاکم بر کل(کتابها را فراموش کن؛ دیگر به آنها میلی نداشته باش؛ آنها بخشی از امکانات و تواناییهایت نیستند).همچون کسیکه در حال احتضار باشد، جسمت را هیچ انگار- جسمی شامل خون لزج، استخوانها، شبکه عروق و اعصاب و شرایین. همچنین روح را؛ روح چیست؟ کمی باد، و نه بادی یکسان، بلکه بادی که با هر دم و بازدم تجدید میشود. ولی بر عقل تمرکز کن، عقلی که باید ارباب و فرمانروا باشد. اکنون که موهایت سفید شده، مگذار عقل همچنان برده باشد و سائقههای خودخواهانه او ره همچون عروسک خیمه شب بازی به این سو و آن سو کشانند، دیگر از تقدیر و سرنوشت ناراحت مشو، نه از امروز شکایت کن و نه در عزای فردا باش.
🍃🍃🍃
با پیوستن به لینک کتابفروشی آرا از گنجینه ادبی و فرهنگی آن بهره مند شویم.
/channel/bookstoreARA
🆔 @Sayehsokhan
فایل شنیداری وبینار بردگی خودخواسته. اردیبهشت ۱۴۰۴. دانشگاه تهران.
@dr_robab_hamedi
🆔 @Sayehsokhan