بیداری سیاه دلان عین غفلت است
خوابی که نیست از سر غفلت، عبادت است
از زهد خشک بر دل زاهد غبار نیست
تابوت بهر مرده دلان مهد راحت است
شرط طواف کعبه دل، بی بضاعتی است
گر شرط طوف کعبه گل، استطاعت است
آبی که داد زندگی جاودان به خضر
در قبضه تصرف تیغ شهادت است
شیطان پا برجاست شود هر چه عادتی
بیچاره آن که در گرو رسم عادت است
غیر از دل شکسته خود، گوشه گیر را
هر گوشه ای که هست، کمینگاه شهرت است
دامی که غیر خوردن دل نیست دانه اش
امروز در بساط زمین دام صحبت است
از ماه مصر، صلح به آوازه کرده است
گر مطلب کریم ز انعام، شهرت است
چون چشم سوزن است جهان وسیع، تنگ
صائب به چشم هر که مقید به ساعت است
#صائب_تبريزى
@ghaz2020
دل با دل دوست در حنین باشد
گویای خموش همچنین باشد
گویم سخن و زبان نجنبانم
چون گوش حسود در کمین باشد
دانم که زبان و گوش غمازند
با دل گویم که دل امین باشد
صد شعلهٔ آتش است در دیده
از نکته دل که آتشین باشد
خود طرفهتر این که در دل آتش
چندین گل و سرو و یاسمین باشد
زان آتش باغ سبزتر گردد
تا آتش و آب همنشین باشد
ای روح مقیم مرغزاری تو
کان جا دل و عقل دانه چین باشد
آن سوی که کفر و دین نمیگنجد
کی ما و من فلان دین باشد
#مولانا
@ghaz2020
👩🏻🦱بافت جلـو مـــو : @cinderela_F
👩🏼🦱بافت آفریقـایی : @cinderela_F
👩🏾🦱بافت تیـغ مـاهی : @cinderela_F
👩🏿🦱بافت کف ســــر : @cinderela_F
👩🏻🦱بافت برای عید : @cinderela_F
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
😻💋استـوری شبِ یلــدا• یلــدا مُبآرک 🍉
♥️💃🏻 @Likee_Chnl
♥️پروف صیاه سفید•°بیو دپ
@hale_namaloum
🍉سریالهای خارجی و ایرانی
@MOOVIE_MOON
🎈دختـران قـوی و جنگنده
@Strong_girlss
💃🏻یلدات مبارک قلب من
@QATAN_O
♥️دانستنی
@wikiomooomi
🍉عشوهگری دلبری کردن بلدی؟
@Romantic197
🎈حس خووب زندگی
@heessekhooube
💃🏻بیو واسه مغرورا
@Heroin_Bioo
♥️آهنگهـآش
@Loveeo_o
🍉بفرست برا نفس زندگیت
@zemzemeh_eshegh
🎈دو کلام حرف حساب
@text_hesab
💃🏻حس شیرین آرامش
@hallee_khoub
♥️عآخ متناش
@TIRED_MIND0
🍉کلیپ عاشقانه اینستاگرام
@tabeashg
🎈شیطونیای منو عشقم
@asheghane_2202
💃🏻حافظ"فروغ"مولانا"خیام
@AShaarMandgar
♥️تـَڪست تـَلخ تـَلخِ
@textttalkh
🍉؏ـشـق یعنی تـٌو 𝐋𝐎𝐕𝐄
@BEESHQ_TOO
🎈منبع استوری فیک
@storiam_official
💃🏻روانشناسی
@PATOGHE_MON
♥️؛𝙈𝙐𝙎𝙄𝙆مازززنــی
@Kija_music
🍉عاشقـانہ هاے یـوواشڪے
@yavashaki_dosttdarm
🎈جذاب ترین کانال عاشقانه
@qalbhayasheq
💃🏻بزرگترین کانال هایده ومهستی
@taraneha6
♥️قاتل خندههام
@ghatlkhande
🍉کلیپ عاشقانه
@tapeshehqalbabam
🎈حرف های حق
@GANG_LAAND
💃🏻خشگلترین کلیپها و استوری
@ManaNafassii
♥️دلشڪسته ها وزخم خورده ها
@shooridehal
🍉قلم عشـق
@Galameeshgh
🎈استوری موزیڪال
@MUSIC_STORYH
💃🏻دنیای دسرژله مدرن
@dizain_food85
♥️تکستای خار دار
@TxtKhardar
🍉زیباترین آرایش خودآرایی
@Luxury_Bashiim85
🎈آشپزی وخانداری
@tarfand_Luxury85
💃🏻پروفایلتو انگلیسی کن
@Siimsiyah
♥️موزیڪای قفلی شاد
@Muzichayenab
🍉فاز سنگین
@Dep_FSangin
🎈عاشقانه های شاملو
@depfaz_chnnell
💃🏻ماهگرد عشقمون
@eshgholaanee
♥️تڪست سنگین سنگین
@text_sanginh
🍉آهنگ شاد دوردور
@AvA_ahangin
🎈ڪلـیپ غمگین و سیاه
@txt_jodaii
💃🏻عکس نوشته پروفایل
@aksnweshtaprofileAsheghana
♥️پروفایل مشکی
@p0rof_dep
🍉بیوتو شاخ کن
@Texxt_Cactos
🎈آشپزی مدرن
@nbvcfgj
💃🏻دلبر چشم قشنگم
@My_Peaace
♥️ڪلیپ استۅرﮰ وإتـسـاپ
@porfailraghas
🍉رقـــص رقــص رقـص 2022
@clipraghs_dance
🎈جملات شیک و مفهومی
@Taranom_eshghh
💃🏻موزیکهایی شاد و غمگین
@ahanghayeshadddddd
♥️حاضر جواب شو
@porof_tikedar
🍉ست ست
@ProfileSet1
🎈بیوگرافیتو شاخ کن
@biog_shakh
💃🏻میم مثل مادر
@mim_meslemadar
♥️خشگلترین کلیپها و استوری
@ManaNafassii
🍉دلتنگشی
@blawck_lliife
🎈استوری زمستونی
@blucke1
💃🏻رفیق منی
@bff_toriiii
♥️سورپرایز ویژه تولد لاکچری
@tavalodmibarak2
🍉دلبرانه عاشقانه
@Delbaranelovee
🎈کلیپ اسمی آهنگ یلدایی
@video_shoow
💃🏻کلیپ فان وسرگرمی اینستایی
@no_enttry
♥️یلدای مهدوی
@ta_karbala_rahi_nist
🍉سلطان قلبم مادرم
@canalbeeshqemadar
🎈کلیپLove
@clippkadehh
💃🏻منبع اهنگهای لاتی ومحلی
@MUSic_RiMiXHD
♥️استوری¹⁵ثانیهای موود
@Kaboouss
🍉استوری ڪلـیـپ غـمـگـین
@stori_ghamgin
🎈استوری واتساپ و اینستا
@estoris_insta
💃🏻غزل"غزل"غزل
@ghaz2020
♥️ڪلیپ غـمگین برای دلشکسته ها
@Txt_gham_giin
🍉رفیق صمیمی داری
@Do3t_Mani
🎈ماسک خونگی
@doniaye_tarfand
💃🏻تکست و بیو غمگین
@dadgah_delam
♥️آهنگهای که حال شما رو خوب میکنه
@NAVAZANDEGAN
🍉بـا عـڪس پــُروفایلـت دیوانه اش ڪــن
@profail_dokhtarone_s
🎈بیو تکخطی،تیکه دار
@TEXTyat
💃🏻دپ موزیڪ𝑫𝑬𝑷𝑴𝑼𝑺𝑰𝑪
@Dep_musich
♥️آشپزی مدرن
@banooyegazab
🍉استوری فیک اینستا
@izstory
🎈دخترای هدفمند ، کپشن انگیزشی
@dokhtarha_bedanand
💃🏻موزیکای ناب و ریمیکسی
@MusicNab
♥️قلب هایی شکسته
@harfhayedelaamm
🍉هزار پند مولانا با معانی اشعار
@Ashaarkotaa
🎈پروفایل و استوری شیک
@akshay_naab
🍉فیلم و کلیپ های خطرناک
@Cinama_Vahshat
💃🏻جذابترین کلیپ ها و استوری
@zemzemeh_delley
♥️دلـنــوشـــتـــه هــــاے غـَمــگــیــن
@heese_royaie_mano_to
🍉پروفایݪ شیک تصاویر زیبا
@profaileshiik
🎈دلنوشته های تنهایی
@tanhaihae_man
💃🏻استوریاستوریاستوری
@Story_Khas
♥️کپشن اینستا،والپیپر فانتزی
@bnfshabi
🍉ڪلیپ اینستا گرام
@instaaclips
🎈استورے فیڪ شیڪ
@sttory_fake
💃🏻جذابترین متنهاوڪلیپهای احساسی
@bitohargezjjj
♥️؏ـشـ𝒍𝒐𝒗𝒆 ـبازی دونفره
@Txext_love
🍉غم نوشته هاے تلخ
@SOKOT_TAIKH
🎈؛Play list music/موزیکام
@musiceYoutuber
💃🏻جوووووک آباد
@jokAbad9
♥️عشقتو دیوونه خودت کنی
@rashtaak0
🍉رمان جدید
@mmmmsssaam
🎈مولانا مولانا مولانا مولانا
@mowllana
💦😂با جوکاش مخ بزن 😉
🤪💍 @fun_commeent
آمدم تا رو نهم بر خاک پای یار خود
آمدم تا عذر خواهم ساعتی از کار خود
آمدم کز سر بگیرم خدمت گلزار او
آمدم کآتش بیارم درزنم در خار خود
آمدم تا صاف گردم از غبار هر چه رفت
نیک خود را بد شمارم از پی دلدار خود
آمدم با چشم گریان تا ببیند چشم من
چشمههای سلسبیل از مهر آن عیار خود
خیز ای عشق مجرد مهر را از سر بگیر
مردم و خالی شدم ز اقرار و از انکار خود
زانک بیصاف تو نتوان صاف گشتن در وجود
بی تو نتوان رست هرگز از غم و تیمار خود
من خمش کردم به ظاهر لیک دانی کز درون
گفت خون آلود دارم در دل خون خوار خود
درنگر در حال خاموشی به رویم نیک نیک
تا ببینی بر رخ من صد هزار آثار خود
این غزل کوتاه کردم باقی این در دل است
گویم ار مستم کنی از نرگس خمار خود
ای خموش از گفت خویش و ای جدا از جفت خویش
چون چنین حیران شدی از عقل زیرکسار خود
ای خمش چونی از این اندیشههای آتشین
میرسد اندیشهها با لشکر جرار خود
وقت تنهایی خمش باشند و با مردم بگفت
کس نگوید راز دل را با در و دیوار خود
تو مگر مردم نمییابی که خامش کردهای
هیچ کس را مینبینی محرم گفتار خود
تو مگر از عالم پاکی نیامیزی به طبع
با سگان طبع کآلودند از مردار خود
#مولانا
@ghaz2020
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
گوشه ابروی توست منزل جانم
خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد
تا چه کند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد
شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت
چشم دریده ادب نگاه ندارد
دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری
جانب هیچ آشنا نگاه ندارد
رطل گرانم ده ای مرید خرابات
شادی شیخی که خانقاه ندارد
خون خور و خامش نشین که آن دل نازک
طاقت فریاد دادخواه ندارد
گو برو و آستین به خون جگر شوی
هر که در این آستانه راه ندارد
نی من تنها کشم تطاول زلفت
کیست که او داغ آن سیاه ندارد
حافظ اگر سجده تو کرد مکن عیب
کافر عشق ای صنم گناه ندارد
#حافظ
@ghaz2020
بیا که نغمه گشایان نفس به نی بستند
پیاله را به لب شیشه های می بستند
دلی که مایهٔ آزادگیست، بی دردان
به ذوق سلطنت روم و ری بستند
فسانه ها که به بازیچه روزگار سرود
کسان به مسند جمشید و تاج کی بستند
بیا به ملک قناعت که دردسر نکشی
ز قصه ها که به همت فروش طی بستند
دلم به فصل خزان زاد و در بهاران مرد
ببین که کی در هستی گشاد و کی بستند
چو یاسمین خود ای باغ وصل خندان باش
که بلبلان تو دست خزان و دی بستند
کلید توبه خریدم برای قفل بهشت
ولی چه سود که دستم به جام می بستند
بگو ز عرفی مجنون به لیلی ای محرم
که بر اسیر تو راه طواف حی بستند
#عرفی_شیرازی
@ghaz2020
ای صبا برگی ازان گلشن بی خار بیار
حرف رنگینی ازان لعل گهر بار بیار
به بهاران بر سان قصه بی برگی من
برگ سبزی پی آرایش دستار بیار
به کف خاکی ازان راهگذر خرسندم
توتیایی پی این دیده خونبار بیار
هر چه می گویی ازان لعل شکر بار بگو
هرچه می آوری از مژده دیدار بیار
هر چه از دوست رسد روشنی چشم من است
گل اگر لایق من نیست خس وخار بیار
وعده آمدنی، گر همه باشد به دروغ
به من ساده دل از یار جفا کار بیار
خبری داری اگر از دهن یار،بگو
حرف سربسته ای از عالم اسرار بیار
چند زنجیر کند پاره دل بیتابم ؟
تار پیچانی ازان طره طرار بیار
خون چشمم ز گرستن به سفیدی زده است
بوی پیراهن یوسف به من زار بیار
حرف آن طره طرار در افکن به میان
موکشان راز مرا بر سر بازار بیار
طوطی از صحبت آیینه سخنساز شود
روی بنما و مرا بر سر گفتار بیار
دل بپرداز ز هر نقش که در عالم هست
بعد ازان آینه پیش نظر یار بیار
بی گل روی تو ذرات جهان درخوابند
رخ برافروز وجهان رابه سر کار بیار
نیست بر همنفسان زندگی من روشن
روی چون آینه پیش من بیمار بیار
صائب این آن غزل حافظ شیرین سخن است
کای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
#صائب_تبریزی
@ghaz2020
تا دهان او لبالب شد ز نوش
غنچه را در پوست خون آمد به جوش
بزم او بهتر ز گلگشت بهشت
نام او خوش تر ز الهام سروش
با غمش تا طاقتی داری بساز
در پیاش تا ممکنت باشد بکوش
صید قید او نمییابد خلاص
مست جام او نمیآید به هوش
با چنان صورت چسان بندم نظر
با چنین آتش چسان مانم خموش
میخرم خار جفایش را به جان
میکشم بار گرانش را به دوش
ما و گلزاری که از نیرنگ عشق
گل بود خاموش و بلبل در خروش
تا پیامش بشنوی از هر لبی
پنبهٔ غفلت برون آور ز گوش
رهزن آدم شد آن خال سیاه
آه از این گندمنمای جوفروش
دوش در خوابش فروغی دیدهایم
تا قیامت سرخوشیم از خواب دوش
#فروغی_بسطامی
@ghaz2020
منم آن فصل خزان ، قصه ی پائیزم من
بخدا ازغم دل کاسه ی سرریزم من
به چه کس روبزنم مرهم دردم باشد
پیِ درمان دل و نسخه ی تجویزم من
هرچه سنگ است به رهِ هر قدم لنگان است
مثل یک منطقه ی جنگی بلاخیزم من
کمرم خم شده از قصه هجران چه کنم
چِقَدَرخسته ازاین ناله ی لبریزم من
همه شب تا سحراز شعله غم میسوزم
چو قلندر شده ام ، یاورِ شب خیزم من
زدل خسته ی خود من به غزل دل بستم
که بدانند همه از نسلی غم انگیزم من
#سیداکبرطباطبایی
#دلخسته
@ghaz2020
از دردِ عشق گفتم و نشنید هیچکس
حتی اگر شنید، نفهمید هیچکس
زورِ شراب گر به غمِ عشق میرسید
ما را چنین خراب نمیدید هیچکس
آدم حریصِ منع شدنهاست، گر نبود
آن میوه را ز شاخه نمیچید هیچکس
شرمندهی محبتت ای غم! که در فراق
حالِ مرا به جز تو نپرسید هیچکس
فاضل ز خیرِ نام گذشتهست دوستان!
روی مزار او بنویسید هیچکس ...
#فاضل_نظری
@ghaz2020
صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد
بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد
ز فلک فتاد طشتم به محیط غرقه گشتم
به درون بحر جز تو دلم آشنا ندارد
ز صبا همیرسیدم خبری که میپزیدم
ز غمت کنون دل من خبر از صبا ندارد
به رخان چون زر من به بر چو سیم خامت
به زر او ربوده شد که چو تو دلربا ندارد
هله ساقیا سبکتر ز درون ببند آن در
تو بگو به هر کی آید که سر شما ندارد
همه عمر این چنین دم نبدست شاد و خرم
به حق وفای یاری که دلش وفا ندارد
به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی
چه غمست عاشقان را که جهان بقا ندارد
برویم مست امشب به وثاق آن شکرلب
چه ز جامه کن گریزد چو کسی قبا ندارد
به چه روز وصل دلبر همه خاک میشود زر
اگر آن جمال و منظر فر کیمیا ندارد
به چه چشمهای کودن شود از نگار روشن
اگر آن غبار کویش سر توتیا ندارد
هله من خموش کردم برسان دعا و خدمت
چه کند کسی که در کف به جز از دعا ندارد
#مولانا
@ghaz2020
کنون که بر کف گل جام باده صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
به درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش
که هر چه ساقی ما کرد عین الطاف است
ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است
#حافظ
@ghaz2020
نمیتوان به تو شرحِ بلای هجران کرد
فتادهام به بلایی، که شرح نتوان کرد
ز روزگار، مرا خود همیشه دردی بود
غمِ تو آمد و آن را هزار چندان کرد
بلای هجر تو مشکل بوَد، خوش آن بیدل
که مُرد پیشِ تو و کار بر خود آسان کرد
خیالِ کُشتن من داشت وه! چه شد یارب؟
کدام سنگدل، آن شوخ را پشیمان کرد؟
جراحتِ دلِ ما بر طبیب، ظاهر نیست
که تیر غمزهٔ او هرچه کرد پنهان کرد
نیافت لذّتِ اربابِ ذوق، بی دردی
که قدرِ درد ندانست و فکرِ درمان کرد!
هلالی از دلِ مجروح من چه میپرسی؟
خرابهای که تو دیدی فراق ویران کرد
#هلالی_جغتایی
@ghaz2020
این عشق جمله عاقل و بیدار میکشد
بی تیغ میبرد سر و بیدار میکشد
مهمان او شدیم که مهمان همیخورد
یار کسی شدیم که او یار میکشد
چون یوسفی بدید چو گرگان همیدرد
چونمؤمنی بدید چو کفار میکشد
ما دل نهادهایم که دلداریی کند
یا گر کشد به رحم و به هنجار میکشد
نی نی که کشته را دم او جان همیدهد
گر چه به غمزه عاشق بسیار میکشد
هل تا کشد تو را نه که آب حیات اوست
تلخی مکن که دوست عسل وار میکشد
همت بلند دار که آن عشق همتی
شاهان برگزیده و احرار میکشد
ما چون شبیم ظل زمین و وی آفتاب
شب را به تیغ صبح گهردار میکشد
زنگی شب ببرد چو طرار عقل ما
شحنه صبوح آمد و طرار میکشد
شب شرق تا به غرب گرفته سپاه زنگ
رومی روزشان به یکی بار میکشد
حاصل مرا چو بلبل مستی ز گلشنیست
چون بلبلم جدایی گلزار میکشد
#مولانا
@ghaz2020
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست
اشکم احرام طواف حرمت میبندد
گر چه از خون دل ریش دمی طاهر نیست
بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی
طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست
عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست
عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
هر که را در طلبت همت او قاصر نیست
از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز
زان که در روح فزایی چو لبت ماهر نیست
من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست
سر پیوند تو تنها نه دل حافظ راست
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
#حافظ
@ghaz2020
فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد
گرستن از جگر گرم، کوثر انگیزد
چه تن به مرده دلی داده ای، بر افغان زن
که آه و ناله دل مرده را برانگیزد
زمین عرصه محشر گر آفتاب شود
ترا عجب که به این دامن تر انگیزد
مباش کم ز سمندر درین جهان خنک
که از بهم زدن بال، آذر انگیزد
چو مور هرکه قناعت کند به تلخی عیش
به هر طرف که رود گرد شکر انگیزد
به دام عشق سزاوار، آتشین نفسی است
که چون سپند ز جا دانه را برانگیزد
مکن به هر خس و خاری دهان خود را باز
که خامشی ز دل غنچه ها زر انگیزد
ز آه ما مشو ای پادشاه حسن ملول
که کیمیاست غباری که لشکر انگیزد
شراب تلخ به دریا دلی حلال بود
که چون محیط به هر موج گوهر انگیزد
به گاه لطف چه احسان کند به خشک لبان
به وقت خشم، محیطی که گوهر انگیزد
نمی رود دل خونین ز جا، که هیهات است
که آتش از جگر لعل صرصر انگیزد
دل غیور من از جا نمی رود به نگاه
مگر سپند مرا روی دل برانگیزد
ربوده است ز من هوش ساقیی صائب
که می ز ساغر چشم کبوتر انگیزد
#صائب_تبريزى
@ghaz2020
ای به خشم از بر من رفته و تنها مانده
تو ز جان رفته و درد تو به هر جا مانده
تا تو، ای دیده بینای من، اندر خاکی
نیست جز خاک درین دیده تنها مانده
خرمی تو که از ناکسی ام واماندی
وای بر من که من از چون تو کسی وامانده
گله زین سوختگی با که کنم چون جز دل
نیست سوزنده کسی بر من رسوا مانده
آه و صد آه که ایمن نیم از آتش آه
گر چه سر تا قدمم غرقه دریا مانده
ای مسلمانان، یارب دل تان سوخته باد
گر نسوزد دل تان بر من تنها مانده
لؤلؤی دیده عزیز است به چشم من، ازآنک
یادگاری ست کز آن لؤلؤی لالا مانده
قدر وامق چه شناسد مگر آن سوخته ای
که بود یک شبی ار پهلوی عذرا مانده
کس نداند غم خسرو مگر آن کس که مباد
بی چراغی بود اندر شب یلدا مانده
#امیر_خسرو_دهلوی
@ghaz2020
تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد
باغبان چندین خیابان سرو را آزاد کرد
سنگ را در ناله می آرد وداع دوستان
بیستون فریادها در ماتم فرهاد کرد
نیست چون جوهر اگر در بال همت کوتهی
می توان پروازها در بیضه فولاد کرد
مدتی شد گرچه از جوش نشاط افتاده ایم
می توان از خاک ما میخانه ها آباد کرد
تاجداران را طریق خسروی تعلیم داد
این که از هدهد سلیمان وقت غیبت یاد کرد
اینقدر تمهید در تعمیر ما در کار نیست
می توان ما را به گرد دامنی آباد کرد
آه اگر ذوق گرفتاری نخواهد عذر ما
وحشت ما خون عالم در دل صیاد کرد
رفت در گنج گهر پایش چو دیوار یتیم
چون خضر هر کس که در تعمیر ما امداد کرد
این جواب آن غزل صائب که فتحی گفته است
از فراموشان مباد آن کس که ما را یاد کرد
#صائب_تبريزى
@ghaz2020
ای که دایم به خویش مغروری
گر تو را عشق نیست معذوری
گرد دیوانگان عشق مگرد
که به عقل عقیله مشهوری
مستی عشق نیست در سر تو
رو که تو مست آب انگوری
روی زرد است و آه دردآلود
عاشقان را دوای رنجوری
بگذر از نام و ننگ خود حافظ
ساغر میطلب که مخموری
#حافظ
@ghaz2020
آخرین شعر مولانا
روز شنبه، چهارم جمادی الآخر 672 هـ / شانزدهم دسامبر 1273 میلادی، حال مولانا نسبتاً خوب شده بود. تا غروب با عیادت كنندگان صحبت كرد. سخنان او وصیت گونه بود. همدمِ صادق و محبوب او «حسامالدّین»، پسرش « بهاءالدّین سلطان ولد »، طبیبان و دوستان دیگر در كنارش بودند. «سلطان ولد» چندین شب نخوابیده بود. سپیده دم مولانا به چشمان اشك آلود فرزند نگاه كرد و با صدایی ضعیف گفت:« بهاءالدّین، من خوبم، تو برو كمی بخواب ». «سلطان ولد» نتوانست طاقت آورد، امّا گریه را فرو خورد. از اتاق بیرون میآمد كه مولانا نگاهی غم آلود به او انداخت و گفت:
رو سر بنه به بالين تنها مرا رها کن
ترکِ منِ خرابِ شب گردِ مبتلا کن
ماییم و موجِ سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین رهِ سلامت، ترکِ رهِ بلا کن
ماییم و آبِ دیده، در کنج غم خزیده
بر آب دیدة ما صد جای آسیا کن
خیره کُشیست ما را دارد دلی چو خارا
بکشد، کَسش نگوید تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان، واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق، تو صبر کن وفا کن
دردیست غیر مُردن، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن؟
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره، عشقـست چون زُمرّد
از برقِ این زمرّد، هین دفعِ اژدها کن
بس کن که بی خودم من ور تو هنر فزایی
تاریخ بوعلی گو، تنبیه بوالعلا کن
#مولانا
🖤٢٦ آذر سالروز وفات #مولوي جلال الدين گرامي باد🌸
@ghaz2020
ز بعد وقت نومیدی امیدیست
به زیر کوری اندر سینه دیدیست
نبینی نور چون دانی تو کوری
سیه نادیده کی داند سپیدیست
قرین صد هزاران نقش و معنی
نهان تصریف سلطان وحیدیست
که جنباننده این نقش و معنیست
چو بادی رقصهای شاخ بیدیست
مشو نومید از دشنام دلدار
که بعد رنج روزه روز عیدیست
که یبقی الحب ما بقی العتاب
که هر نقصی کشاننده مزیدیست
رها کن گفت به از گفت یابی
یقین هر حادثی را خود ندیدیست
#مولانا
@ghaz2020
باز به رسم سرکشان راه جفا گرفتهای
تیغ ستم کشیدهای، ترک وفا گرفتهای
من طلب تو چون کنم؟ چون به تو در رسم؟ که تو
شیر ز دام جستهای، مرغ هوا گرفتهای
نیست در اندرون من جای خیال دیگری
جای کسی کجا بود؟ چون همه جا گرفتهای
ما سر و مال در غمت باخته سال و ماه و تو
هم غم ما نخوردهای، هم کم ما گرفتهای
چیست گناه ما؟ که تو بار دگر به رغم ما
یار دگر گزیدهای، خانه جدا گرفته ای
جز به دعا نمیرسد دست من از غمت، ولی
راه نفس ببستهای، دست دعا گرفتهای
هر گرهی ز زلف او باز کنی تو، اوحدی
کشور چین گشودهای، ملک ختا گرفتهای
#اوحدی
@ghaz2020
بی تو، سی سال، نفس آمد و رفت،
این گرانجانِ پریشان پشیمان را.
کودکی بودم، وقتی که تو رفتی، اینک،
پیرمردیست ز اندوهِ تو سرشار، هنوز
شرمساری که به پنهانی، سی سال به درد،
در دل خویش گریست.
نشد از گریه سبکبار هنوز!
آن سیهدستِ سه داسِ سه دل، که تورا،
چون گُلی، با ریشه،
از زمین دلِ من کند و ربود؛
نیمی از روح مرا با خود برد.
نشد این خاک بههمریخته، هموار، هنوز!
ساقهای بودم، پیچیده بر آن قامتِ مهر،
ناتوان، نازک، تُرد،
تندبادی برخاست،
تکیهگاهم افتاد،
برگهایم پژمرد...
بی تو، آن هستی غمگین دیگر،
به چه کارم آمد یا به چه دردم خورد؟
روزها، طی شد از تنهایی مالامال،
شب، همه غربت و تاریکی و غم بود و، خیال.
همه شب، چهره لرزان تو بود،
کز فراسوی سپر،
گرم میآمد در آینه اشک فرود.
نقش روی تو، درین چشمه، پدیدار، هنوز!
تو گذشتی و شب و روز گذشت.
آن زمانها،
به امیدی که تو، برخواهی گشت،
پای هر پنجره، مات،
مینشستم به تماشا، تنها،
گاه بر پردء ابر،
گاه در روزنِ ماه،
دور، تا دورترین جاها می رفت نگاه؛
باز میگشتم تنها، هیهات!
چشمها دوختهام بر در و دیوار هنوز!
بی تو، سی سال نفس آمد و رفت.
مرغِ تنها، خسته، خونآلود.
که به دنبال تو پرپر میزد،
از نفس میافتاد.
در قفس میفرسود،
نالهها می کند این مرغ گرفتار هنوز!
رنگِ خون بر دم شمشیر قضا می بینم!
بوی خاک از قدم تند زمان می شنوم!
شوق دیدار توام هست،
چه باک
به نشیب آمدم اینک ز فراز،
به تو نزدیک ترم، میدمی دانم.
یک دو روزی دیگر،
از همین شاخه لرزان حیات،
#فریدون_مشیری
@ghaz2020
نفس خود را کش جهانی را زنده کن
خواجه را کشتست او را بنده کن
مدعی گاو نفس تست هین
خویشتن را خواجه کردست و مهین
آن کشندهٔ گاو عقل تست رو
بر کشنده گاو تن منکر مشو
عقل اسیرست و همی خواهد ز حق
روزیی بی رنج و نعمت بر طبق
روزی بی رنج او موقوف چیست
آنک بکشد گاو را کاصل بدیست
نفس گوید چون کشی تو گاو من
زانک گاو نفس باشد نقش تن
خواجهزادهٔ عقل مانده بینوا
نفس خونی خواجه گشت و پیشوا
روزی بیرنج میدانی که چیست
قوت ارواحست و ارزاق نبیست
لیک موقوفست بر قربان گاو
گنج اندر گاو دان ای کنجکاو
دوش چیزی خوردهام ور نه تمام
دادمی در دست فهم تو زمام
دوش چیزی خوردهام افسانه است
هرچه میآید ز پنهان خانه است
چشم بر اسباب از چه دوختیم
گر ز خوشچشمان کرشم آموختیم
هست بر اسباب اسبابی دگر
در سبب منگر در آن افکن نظر
انبیا در قطع اسباب آمدند
معجزات خویش بر کیوان زدند
بیسبب مر بحر را بشکافتند
بی زراعت چاش گندم یافتند
ریگها هم آرد شد از سعیشان
پشم بز ابریشم آمد کشکشان
جمله قرآن هست در قطع سبب
عز درویش و هلاک بولهب
مرغ بابیلی دو سه سنگ افکند
لشکر زفت حبش را بشکند
پیل را سوراخ سوراخ افکند
سنگ مرغی کو به بالا پر زند
دم گاو کشته بر مقتول زن
تا شود زنده همان دم در کفن
حلقببریده جهد از جای خویش
خون خود جوید ز خونپالای خویش
همچنین ز آغاز قرآن تا تمام
رفض اسبابست و علت والسلام
کشف این نه از عقل کارافزا شود
بندگی کن تا ترا پیداشود
بند معقولات آمد فلسفی
شهسوار عقل عقل آمد صفی
عقل عقلت مغز و عقل تست پوست
معدهٔ حیوان همیشه پوستجوست
مغزجوی از پوست دارد صد ملال
مغز نغزان را حلال آمد حلال
چونک قشر عقل صد برهان دهد
عقل کل کی گام بی ایقان نهد
عقل دفترها کند یکسر سیاه
عقل عقل آفاق دارد پر ز ماه
از سیاهی و سپیدی فارغست
نور ماهش بر دل و جان بازغست
#مثنوی_مولانا دفترسوم
@ghaz2020
هم از سعادت و اقبال بود و بخت جوان
که دل نبستم بر گلستان و لالهستان
کسی که لاله پرستد به روزگار بهار
ز شغل خویش بماند به روزگار خزان
گلی که باد بر او برجهد فرو ریزد
چرا دهم دل نیکو پسند خویش بر آن
مرا دلیست من آن دل بدان دهم که مرا
عزیزتر بود از دل هزار بار و ز جان
بتی به دست کنم من ازین بتان بهار
به حسن پیشرو نیکوان ترکستان
به زلف و عارض ساج سیاه و عاج سپید
به روی و بالا ماه تمام و سرو روان
به زلفش اندر تاب و به تابش اندر مشک
به جعدش اندر پیچ و به پیچش اندر بان
به بر پرند و پرندش چو یاسمین سپید
به رخ بهار و بهارش چو روضهٔ رضوان
دهن چو غالیه دانی و سی ستارهٔ خرد
به جای غالیه، اندر میان غالیهدان
به من نموده، نشان دل مرا، به دهن
به من نموده، خیال تن مرا، به میان
چو وقت باده بود باده گیر و بادهگسار
چو وقت بوسه بود بوسه بخش و بوسه ستان
نه وقت عشرت سرد و نه وقت خلوت شوخ
نه وقت خدمت قاصر نه وقت ناز گران
اگر خدای بخواهد بتی چنین بخرم
ز نعمت ملک و دل بدو دهم بزمان
امیر عالم عادل محمد محمود
که حمد و محمدت او را سزد پس از سلطان
به عدل کردن و انصاف دادن ضعفا
خلیفهٔ عمر و یادگار نوشروان
به حرب کردن و پیروز گشتن اندر حرب
برادر علی و یار رستم دستان
کجا ز فضل ملکزادگان سخن گویند
امیر عالم عادل بود سر دیوان
در سرای سعادت سرای خدمت اوست
تو خادمان ملک را به جز سعید مدان
دلم فدای زبان باد و جان فدای سخن
که من بدین دو رسیدم بدین شریف مکان
مرا به خدمت او دستگاه داد سخن
مرا به مدحت او پایگاه داد زبان
سزد که حسان خوانی مرا که خاطر من
مرا به مدح محمد همیبرد فرمان
شگفت نیست گر از مدح او بزرگ شدم
که از مدیح محمد بزرگ شد حسان
چه ظن بری که تولا به دولت که کنم
که خانمان من از بر اوست آبادان
به طمع جاه به نزدیک او نهادم روی
چنانکه روی به آب روان نهد عطشان
همه گمان من آن بود کانچه طمع منست
عزیز کرد مرا از توافر احسان
به هفتهای به من آن داد ناشنیده مدیح
که نابغه به همه عمر یافت از نعمان
همیشه تا چو بر دلبران بود مرمر
همیشه تا چو لب نیکوان بود مرجان
همیشه تا چو دو رخسار عاشقان باشد
به روزگار خزان روی برگهای رزان
به کام خویش زیاد و به آرزو برساد
به شکر باد ز عمر دراز و بخت جوان
#فرخی_سیستانی
@ghaz2020
اگر مرد عشقی کم خویش گیر
وگرنه ره عافیت پیش گیر
مترس از محبت که خاکت کند
که باقی شوی گر هلاکت کند
نروید نبات از حبوب درست
مگر حال بروی بگردد نخست
تو را با حق آن آشنایی دهد
که از دست خویشت رهایی دهد
که تا با خودی در خودت راه نیست
وز این نکته جز بی خود آگاه نیست
نه مطرب که آواز پای ستور
سماع است اگر عشق داری و شور
مگس پیش شوریده دل پر نزد
که او چون مگس دست بر سر نزد
نه بم داند آشفته سامان نه زیر
به آواز مرغی بنالد فقیر
سراینده خود مینگردد خموش
ولیکن نه هر وقت بازست گوش
چو شوریدگان می پرستی کنند
بر آواز دولاب مستی کنند
به چرخ اندر آیند دولاب وار
چو دولاب بر خود بگریند زار
به تسلیم سر در گریبان برند
چو طاقت نماند گریبان درند
مکن عیب درویش مدهوش مست
که غرق است از آن میزند پا و دست
نگویم سماع ای برادر که چیست
مگر مستمع را بدانم که کیست
گر از برج معنی پرد طیر او
فرشته فرو ماند از سیر او
وگر مرد لهوست و بازی و لاغ
قوی تر شود دیوش اندر دماغ
چه مرد سماع است شهوت پرست؟
به آواز خوش خفته خیزد، نه مست
پریشان شود گل به باد سحر
نه هیزم که نشکافدش جز تبر
جهان پر سماع است و مستی و شور
ولیکن چه بیند در آیینه کور؟
نبینی شتر بر نوای عرب
که چونش به رقص اندر آرد طرب؟
شتر را چو شور طرب در سرست
اگر آدمی را نباشد خرست
#سعدی
@ghaz2020
روزی که زیر خاک تن ما نهان شود
وانها که کردهایم یکایک عیان شود
یارب به فضل خویش ببخشای بنده را
آن دم که عازم سفر آن جهان شود
بیچاره آدمی که اگر خود هزار سال
مهلت بیابد از اجل و کامران شود
هم عاقبت چو نوبت رفتن بدو رسد
با صدهزار حسرت از اینجا روان شود
فریاد از آن زمان که تن نازنین ما
بر بستر هوان فتد و ناتوان شود
اصحاب را ز واقعهٔ ما خبر کنند
هر دم کسی به رسم عیادت روان شود
و آن کس که مشفقست و دلش مهربان ماست
در جستن دوا به بر این و آن شود
وانگه که چشم بر رخ ما افکند طبیب
در حال ما چو فکر کند بدگمان شود
گوید فلان شراب طلب کن که سود تست
ما را بدان امید بسی در زیان شود
شاید که یک دو روز دگر مانده عمر ما
وآن یک دو روز بر سر سود و زیان شود
یاران و دوستان همه در فکر عاقبت
کاحوال بر چگونه و حال از چه سان شود
تا آن زمان که چهره بگردد ز حال خویش
و آن رنگ ارغوانی ما زعفران شود
و آن رنج در وجود به نوعی اثر کند
کز لاغری بسان یکی ریسمان شود
در ورطهٔ هلاک فتد کشتی وجود
نیز از عمل بماند و بیبادبان شود
آمد شد ملائکه در وقت قبض روح
چون بنگریم دیدهٔ ما خونفشان شود
باید که در چشیدن آن جام زهرناک
شیرینی شهادت ما در زبان شود
یا رب مدد ببخش که ما را در آن زمان
قول زبان، موافق صدق جنان شود
ایمان ما ز غارت شیطان نگاه دار
تا از عذاب خشم تو جان در امان شود
فیالجمله روح و جسم ز هم متفرق شوند
مرغ از قفس برآید و در آشیان شود
جان ار بود پلید شود در زمین فرو
ور پاک باشد او زبر آسمان شود
آوازه در سرای در افتد که خواجه مرد
وز بم و زیر، خانه پر آه و فغان شود
از یک طرف غلام بگرید به های های
وز یک طرف کنیز به زاری کنان شود
در یتیم گوهر یکدانه را ز اشک
جزع دو دیده پر ز عقیق یمان شود
تابوت و پنبه و کفن آرند و مرده شوی
اوراد ذاکران ز کران تا کران شود
آرند نعش تا به لب گور و هر که هست
بعد از نماز باز سر خانمان شود
هر کس رود به مصلحت خویش و جسم ما
محبوس و مستمند در آن خاکدان شود
پس منکر و نکیر بپرسند حال ما
وین جمله حکمها ز پی امتحان شود
گر کردهایم خیر و نماز و خلاف نفس
آن خاکدان تیره به ما گلستان شود
ور جرم و معصیت بود و فسق کار ما
آتش در اوفتد به لحد هم دخان شود
#سعدی
@ghaz2020
در چار باغ دهر نسیم مراد نیست
از ششدر جهات، امید گشاد نیست
در راه ابر، تخم تمنا نکشته ام
کشت مرا ملاحظه از برق و باد نیست
آسودگی ز عمر سبکرو طمع مدار
بر گردباد و سایه او اعتماد نیست
آن را که جذب عشق برون آرد از وطن
چون ماه مصر در گرو خیرباد نیست
در مکتبی که ساده دلان مشق می کنند
رخسار صفحه نقش پذیر مداد نیست
در عهد شیب، شکوه نسیان چرا کنم؟
کم نعمتی است این که جوانی به یاد نیست؟
صائب تلاش صحبت پروانه می کند
بیتابی چراغ ز سیلی باد نیست
#صائب_تبريزى
@ghaz2020
عیب صاحب هنران چند به بازار آری؟
چند ازان گلبن پر گل کف پر خار آری؟
هیچ کس گل نزند بر تو درین سبز چمن
گل اگر در قفس مرغ گرفتار آری
از کجان گر گذری راست درین عبرتگاه
سالم انگشت برون از دهن مار آری
ضامنم من که غباری به دلت ننشیند
اگر از خلق جهان روی به دیوار آری
در دیاری که خزف را ز گهر نشناسند
گوهر خود چه ضرورست به بازار آری؟
دیده ظاهر اگر پر خس و خاشاک کنی
از خس و خار به دامن گل بی خار آری
به ازان است که صد نخل برومند کنی
سر منصور مرا گر به سر دار آری
چون حبابند سراپای نظر جوهریان
تا چه گوهر تو ازین قلزم زخار آری
حرف افسرده دلان باعث آشوب دل است
خبر مرگ چه لازم که به بیمار آری؟
می توانی به سراپرده خورشید رسید
همچو شبنم به چمن گر دل بیدار آری
چند چون سکه زر در نظر صیرفیان
پشت بر زر کنی و روی به بازار آری؟
روی چون آینه پنهان مکن از طوطی ما
تو که صاحب سخنان را به سرکار آری
رحم کن بر دل بی طاقت ما ای قاصد
ناامیدی خبری نیست که یکبار آری
روشن است از دهن زخم چه گل خواهد کرد
چه ضرورست مرا بر سر گفتار آری؟
اگر از پاس نفس رشته سرانجام دهی
صائب از بحر برون گوهر شهوار آری
#صائب_تبریزی
@ghaz2020
ای پرده در پرده بنگر که چهها کردی
دل بردی و جان بردی این جا چه رها کردی
ای برده هوسها را بشکسته قفسها را
مرغ دل ما خستی پس قصد هوا کردی
گر قصد هوا کردی ور عزم جفا کردی
کو زهره که تا گویم ای دوست چرا کردی
آن شمع که میسوزد گویم ز چه میگرید
زیرا که ز شیرینش در قهر جدا کردی
آن چنگ که میزارد گویم ز چه میزارد
کز هجر تو پشت او چون بنده دوتا کردی
این جمله جفا کردی اما چو نمودی رو
زهرم چو شکر کردی وز درد دوا کردی
هر برگ ز بیبرگی کفها به دعا برداشت
از بس که کرم کردی حاجات روا کردی
#مولانا
@ghaz2020