گروهی در جهت معرفی آثار و افکار حضرت جلال الدین محمدبلخی ( مولانا ) "اندیشه ی خیام پریشانم کرد عطار در این مرحله حیرانم کرد تا قونیه از بلخ دویدم آخر نی نامه ی مولوی مسلمانم کرد" #عباسعلی_صافی Admin : @mollasadeghi
در کنار آنهایی باش که نور میآورند و
جادو میکنند، آنها که با چوب جادویی
کلام، گفتار، نگاه، رفتار و منشِ ویژه
خودشان، تو و جهان را متحول میکنند
و همه بازیها را به هم میزنند ...
کسانی که قصههای زیبا میگویند و تو را به چالش میکشند و تغییرت میدهند،
کسانی که به تو اجازه نمیدهند که خودت را دستِکم بگیری و افق زندگیات را کوچک بپنداری،
این جادوگران با قلبهای تپنده و پر شور،
قبیله اصلی تو هستند و باید کنارشان بمانی ...
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد چهارشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
صبح یعنی یک سبد لبخند
یک بغل شادی
یک دنیا عشق و خندیدن
از اعماق وجود
به شکرانه داشتن نفسی دوباره
روزت پُر از شـادی
🌺🌺🌺
شاد باشی
درود یاران جان همراهان مهر آیین
بامداد تان به مهر پگاه تان فرخ؛
برآن شدم در این روز پایانی خرداد ماه از گلستانِ پهناور مهربانی اش دسته گلی برچینم و به مهمانی چشمان بلورین شما آذین بندم.
آمده ام تا از روان آبهایِ دامنه هایِ پُرمهر کوهستان های سر بر آسمان برافراشته زاگرس رنگین کمانی را برایتان به ارمغان آورم.
آمده ام تا با شما آبشاری از مِهر بر تن کنیم و سرخوش باماهیان آبگیر به تنازی درآییم و سینه ریزی از ستارگان که چشمک پرانی میکنند، پیشکش نمایم.
سَرفُرودتان هستم و خُنُک نسیمی که از کاخ مهربانی تان میوزد می بُویَم و امید آن دارم که جامِ بادهِ گلگونتان رنگین و پُرنُوش باد.
جام و جانتان پر فروغ و بی گزند....
آخرین تیرشید (چهارشنبه) بهاریتان لبریزاز شادی و سرور
گفتگوی شمس شورانگیز و مولانای شوریده تقدیم ادیبان
Читать полностью…بیت ۲۰۳۳
گفت : بهرِ آن نمود ، ای پاک جَیب / چشمِ پاکت را خدا ، باران غَیب
پیامبر (ص) فرمود : ای عایشه پاکدامن ، به همان جهت خدای تعالی بر چشم پاکت باران عالم غیب را نمایان ساخت . ( پاک جَیب = پاکدامن )
بیت ۲۰۳۱
جامه هایت می بجویم در طلب / تَر نمی بینم ز باران ، ای عجب !
عایشه گفت : در جستجوی لباسهایت هستم . می خواهم ببینم آیا از آن باران ، خیس شده است یا نه ؟ ولی شگفتا که با وجود بارندگی ، لباسهایت را خیس نمی بینم .
بیت ۲۰۲۹
بر عمامه و رویِ او و مویِ او / بر گریبان و بُر و بازوی او
عایشه بر دستار و و روی و موی و ریش و یقه و سینه و بازوی آن حضرت دست سود .
بیت ۲۰۲۷
چون ز گورستان ، پیمبر بازگشت / سویِ صدیقه شد و همراز گشت
در اینجا مولانا به صورت حکایت باز می گردد . همینکه پیامبر (ص) از گورستان بازگشت . نزد عایشه رفت و با وی همراز شد . [ صدیقه ، عنوانی است که اهل سنّت از دیرباز عایشه را بدان بازمی خوانند . مناسبتی دارد با لقب صدیق که پدر وی ، ابوبکر عتیق بن ابی قُحافه ، خلیفه اول بدان مشهور است . ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص 833 )
بیت ۲۰۲۵
خویشتن مشغول می سازند و غرق / چشم می دزدند از این لَمعان و برق
این منکران خود را در امور دنیوی ، غرق و مشغول می کنند تا به اسراری که اولیاءالله ، بیان می کنند . اعتنا ننمایند و همچنین چشمان خود را می بندند تا نور درخشان اولیاء و اسرار و اسرار درخشنده آنان را مشاهده نکنند . ( لَمعان = درخشیدن و درخشندگی )
بیت ۲۰۲۳
بویِ ایشان ، رَغمِ اَنفِ مُنکِران / گِردِ عالَم می رود پَرده دران
بوی این دوستان خدا و گل های باغ عرفان برای به خاک مالیدن بینی منکران و مقهور کردنشان در اطراف جهان به طور آشکار پراکنده می گردد . [ منظور از بوی دلاویز اولیاء ، علوم و معارفی است که از مَرغزار درونشان ظاهر می گردد . ( رَغمِ اَنف = به خاک مالیدن بینی ، مقهور کردن ) ]
بیت ۲۰۲۱
کوریِ ایشان ، درون دوستان / حق برویانید باغ و بوستان
ولی به کوری چشم منکران ، حضرت حق تعالی ، در درون دوستان ، بوستان معارف و مرغزار حقایق پدید آمرده است .
بیت ۲۰۱۹
در زمستانشان اگر چه داد مرگ / زنده شان کرد از بهار و داد برگ
اگر چه حق تعالی در زمستان به درختان مرگ و فنا می دهد ولی در بهاران ، تمام درختان را زنده می کند و به آنها برگ و شکوفه می دهد . [ اشاره است به آیه 50 سوره روم که می فرماید . « بنگر به آثار و نشانه های رحمت خدا که چگونه زمین را پس از مرگ و یغماگری خزان باز ( با دَمِ حیات بخش بهار ) زنده می گرداند . همانا خداست زنده کننده مُردگان و اوست بر هر چیز توانا » ]
بیت ۲۰۱۷
همچو بَطنان سر فرو برده به آب / گشته طاووسان و بوده چون غُراب
این درختان در فصل زمستان مانند مرغابیان که سر به درون آب فرو برند می خوابند . ولی در فصل بهار بسان طاووسانِ زیبا منظر ظاهر می شوند و در زمستان همانند کلاغ ، تیره می شوند . ( بط = نوعی مرغابی ) ( غُراب = کلاغ )
بیت ۲۰۱۵
سویِ خلقان ، صد اشارت می کنند / وآنکه گوش استش ، عبارت می کنند
این درختان با زبان حال به سوی مردم ، صد اشاره می کنند و اسرار برزخ و احوال حشر و نشر را بیان می دارند و برای آن کس که گوش هوش و باطنی دارد مقاصد خود را بیان می کنند
بیت ۲۰۱۳
خاک را در گورِ او آکنده کرد / زیرِ خاک ، آن دانه اش را زنده کرد
آن حضرت ، خاک را در گور آن مرده ریخت و او را مدفون نمود . و در زیر آن خاک ، دانۀ وجود آن مرده را احیا کرد . [ تمثیل انسان به دانه گندم و تخم دیگر گیاهان به مناسبت آن است که دانه از خاک می روید و از نو می بالد و زندگی نباتی از سر می گیرد . آدمی نیز به عقیده مولانا ، همچنان پس از مرگ زنده می شود و از خاک گور بر می خیزد . این تمثیل را مولانا در دیوان کبیر روشن تر بیان کرده است . ]
۲۰۱۲) مضطفی روزی به گورستان برفت / با جنازۀ مردی از یاران برفت
۲۰۱۳) خاک را در گورِ او آکنده کرد / زیرِ خاک ، آن دانه اش را زنده کرد
۲۰۱۴) این درختانند همچون خاکیان / دست ها بر کرده اند از خاکدان
۲۰۱۵) سویِ خلقان ، صد اشارت می کنند/ وآنکه گوش استش ، عبارت می
کنند
۲۰۱۶) با زبانِ سبز و با دست دراز / از اضمیر خاک می گویند راز
۲۰۱۷) همچو بَطنان سر فرو برده به آب / گشته طاووسان و بوده چون غُراب
۲۰۱۸) در زمستانشان اگر محبوس کرد / آن غُرابان را خدا طاووس کرد
۲۰۱۹) در زمستانشان اگر چه داد مرگ / زنده شان کرد در بهار و داد برگ
۲۰۲۰) مُنکران گویند : خود هست این قدیم / این چرا بندیم بر رب کریم ؟
۲۰۲۱) کوریِ ایشان ، درونِ دوستان / حق برویانید باغ و بوستان
۲۰۲۲) هر گُلی کاندر درون ، پویا بُوَد / آن گُل از اسرارِ کُل ، پویا بُوَد
۲۰۲۳) بوی ایشان ، رَغمِ اَنفِ مُنکران / گِردِ عالَم می رود پَرده دران
۲۰۲۴) منکران همچون جُعَل زآن بوی گُل / یا چو نازک مغز در بانگِ دُهُل
۲۰۲۵) خویشتن مشغول می سازند و غرق / چشم می دزدند از این لَمعان و برق
۲۰۲۶) چشم می دزدند و آنجا چشم ، نی / چشم آن باشد که بیند مأمنی
۲۰۲۷) چون ز گورستان ، پیمبر بازگشت / سویِ صدیقه شد و همراز گشت
۲۰۲۸) چشم صدیقه چو بر رویش فتاد / پیش آمد ، دست بر وی می نهاد
۲۰۲۹) بر عمامه و روی او و موی او / بر گریبان و بَر و بازوی او
۲۰۳۰) گفت پیغمبر : چه می جویی شتاب ؟ / گفت : باران آمد امروز از سحاب
۲۰۳۱) جامه هایت می بجویم در طلب / تَر نمی بینم ز باران ، ای عجب !
۲۰۳۲) گفت : چه بر سر فکندی از اِزار ؟ / گفت : کردم آن رِدای تو از خِمار
۲۰۳۳) گفت : بهر آن نمود ، ای پاک جَیب / چشمِ پاکت را خدا ، بارانِ غَیب
۲۰۳۴) نیست آن باران ازین ابرِ شما / هست ابری دیگر و دیگر سما
# حضرت مولانا🌹
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌾🍂
🌸
ای دلبر ما مباش بی دل بر ما
یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما
یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
#ابوسعید_ابوالخیر
#ابوسعیدابوالخیر
🌹🌺
سلام
صبح شما به خیر
A.Y
🌸
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃
@iranyaad
#کلاس_آنلاین پنجشنبه ۲۵ خرداد در کانال #حافظ_خوانی ساعت ۲۲:۳۰
غزل ۲۵۵ حافظ
و
#تلفظ_تنوین
اشارت به نکاتی که در ابیات غزلهای حافظ بسامد دارد
گو نام ما ز یاد به #عمدا چه میبری
خود آید آنکه یاد نیاری ز نام ما
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
#دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار
#ظاهرا مصلحت وقت در آن میبینی
کانال #حافظ_خوانی که لایوها را
داریم
✅ @hafezaneha1
کانال #حافظ_پژوهی که شرح و.... توسط مدیران و اینجانب به اشتراک گذاشته میشود با مالکیت معلمان ادبیات ایران
✅ @hafezpajohi
🌸🌸
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
با سپاس: #محمدرضاکاکائی
بیت ۲۰۳۴
نیست آن باران ازین ابرِ شما / هست ابری دیگر و دیگر سَما
آن بارانی که دیدی از ابر این آسمان نبود بلکه از ابر دیگر و از آسمان دیگر بود .
استاد کریم زمانی🌹
بیت ۲۰۳۲
گفت : چه بر سر فکندی از اِزار ؟ / گفت کردم آن رِدای تو خِمار
پیامبر به عایشه فرمود : چه پوششی بر سرت افکندی . عایشه گفت : آن ردای تو را . ( اِزار = هر جامه که تن را می پوشاند ) ( رِدا = جامه ای که بر خود می پیچند ) ( خِمار = سرانداز و روسری )
بیت ۲۰۳۰
گفت پیغمبر : چه می جویی شتاب ؟ / گفت باران آمد امروز از سحاب
پیامبر (ص) فرمود : با این شتاب به دنبال چه هستی ؟ عایشه گفت امروز هوا ابری بود و باران بارید . ( سحاب = ابر )
بیت ۲۰۲۸
چشم صدیقه چو بر رویش فتاد / پیش آمد ، دست بر وی می نهاد
همینکه چشم عایشه به روی رسول خدا افتاد . پیش آمد و دستش را بر رسول خدا نهاد .
بیت ۲۰۲۶
چشم می دزدند و آنجا چشم ، نی / چشم آن باشد که بیند مأمنی
این منکران ، چشم خود را می بندند . در حالی که واقعا چشم ندارند . زیرا در حقیقت چشم ، آن است که پناهگاه الهی را مشاهده کند و خود را درون آن بَرد تا از خطر شیطان محفوظ ماند . ( مأمن = پناهگاه و محل امن )
بیت ۲۰۲۴
منُکِران همچون جُعل زآن بوی گُل / یا چو نازک مغز در بانگِ دُهُل
منکران مانند جانوری که سِرگین جمع می کند همواره در جاهای کثیف و متعفن زندگی می کنند . از بوی دلاویز گل نفرت دارند و یا مانند افراد حساس و کم تحمل از شنیدن آوای دُهُل ، پرهیز می کنند . [ جُعَل ، جانوری است شبیه به سوسک های سیاه که در جاهای کثیف زندگی می کنند و سِرگین ذخیره می سازند و از بوی خوش بی حال می شوند و چون او را به زباله دان می اندازند دوباره جان می گیرند . ( نازک مغز = ظریف و زود رنج ) ]
بیت ۲۰۲۲
هر گُلی کاندر درون ، پویا بُوَد / آن گُل از اسرارِ کُل ، گویا بُوَد
هر گلی که در قلب و باغ درون آدمی ، عطر و بویی می پراکند . آن گل با زبان حال ، از اسرار حق سخن می گوید . [ مراد از آن گل ، دلِ اهل کمال است که بوی خوش اسرار الهی را به مشام عالمیان می رساند . ( شرح مثنوی ملی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 152 ) ]
بیت ۲۰۲۰
مُنکران گویند : خود هست این قدیم / این چرا بندیم بر ربِ کریم ؟
انکار کنندگان می گویند : این تحولات و تبدّلات ، از قدیم بوده . یعنی حیات و فنای طبیعت ، از آثار بهار و خزان است و این فصول هم زاییده گردش افلاک اند . پس برای چه و به چه جهت این امر را به خدا نسبت دهیم ؟ [ قدیم ، اصطلاحی است کلامی و فلسفی مقابل حادث . حادث ، موجودی است که وجودش مسبوق به عدم باشد . ولی قدیم ، موجودی است که سابقه عدم و نیستی نداشته و ازلی باشد و قائم به ذات خود . اکبرآبادی می گوید : منکران حشر می گویند : عالَم قدیم است یعنی ازلی است و ابدی . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 152 ) ( بستن = نسبت دادن چیزی بر خلاف واقع ) ]
بیت ۲۰۱۸
در زمستانشان اگر محبوس کرد / آن غُرابان را خدا طاووس کرد
اگر چه حق تعالی در فصل زمستان ، آنها را محبوس می سازد اما مدتی بعد ، همان کلاغها را مبدل به طاووس می کند . [ در چند بیت فوق ، مولانا ، خزان و بهار را تمثیلی از مرگ و رستاخیز می داند . اکبرآبادی گوید : مرگ به منزله خزان نبات انسانی است و حشر به منزله بهار این سبزه زار است . اگر به غور این اشارت برسی معنی اَلدنیا مزرعة الآخرة بر تو مکشوف گردد . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 152 ) ]
بیت ۲۰۱۶
با زبانِ سبز و با دست دراز / از ضمیر خاک می گویند راز
این درختان با برگهای سبز و شاخه هایی که همچون دست رو به آسمان ، بالا رفته به مردم شنوا و تیزهوش از اسرار خاک می گویند . یعنی به آنها می گویند : شما نیز مانند ما به زیر خاک می روید و پس از زمانی ، دوباره می رویید .
بیت ۲۰۱۴
این درختانند همچون خاکیان / دست ها بر کرده اند از خاکدان
درختان روی زمین مانند اهل خاک اند که از خاکستان وجود خود ، دست هایشان را به سوی آسمان برافراشته اند .[ اشاره است به آیه 11 سوره ق که می فرماید : « و به باران ، زمین مُرده را زنده ساختیم و بدین سان پس از مرگ سر از خاک برون آرید » ( خاکیان = منظور آدمیان زیرا خمیره آغازین آنان از گِل و خاک بوده است ) ( خاکدان = منظور کره زمین ) ]
– در اینجا مولانا عالم برزخ و اسرار حشر و نشر را برای تفهیم اذهان به درختان و اشجار مَثَل می زند .
شرح وتفسیر بیت ۲۰۱۲
مصطفی روزی به گورستان برفت / با جنازۀ مردی از یاران برفت
روزی حضرت رسول خدا همراه جنازۀ مردی از یاران خود به گورستان درآمد .
– پیامبر اکرم روزی به دنبال جنازه یکی از صحابه به گورستان رفت و او را به خاک سپرد . هنگامی که آن حضرت از گورستان بازگشت نزد عایشه رفت . همینکه چشم عایشه به رسول خدا افتاد پیش آمد و دست بر تن و عمامه و گریبان و بازوی پیامبر (ص) سود . آن حضرت فرمود : با این شتاب به دنبال چه هستی ؟ عایشه گفت : امروز هوا ابری بود و باران بارید . و اینک در پی این هستم و می خواهم ببینم آیا تَر شده ای یا نه ؟ ولی شگفتا که اکنون می بینم که با وجود باریدن باران ، لباس و تنت ، خیس نشده است . آن جضرت پرسید : هنگام نزول باران روی سرت را با چه چیز پوشاندی ؟ عایشه پاسخ داد با عبای شما . پیامبر (ص) فرمود : آن بارانی که دیده ای . باران معمولی نبوده بلکه باران عالَم غیب است و چون عبای مرا بر سر کشیدی . آن باران غیبی را شهود کردی .
– مولانا در این حکایت نظری مشابه رای افلاطون در باره مُثُل طرح می کند . او می گوید : هر چه در این عالم محسوس به نحو جزیی وجود دارد به صورت کُلی در عالم غیب نیز موجود است . پس عالم محسوسات سایه و ظلِ عالم غیب است . چنانکه می گوید : عالم غیب نیز همچو عالم محسوسات ، باران دارد که همانا ، واردات الهی و فیوضات ربانی و فتوحات صمدانی است و تنها بر صاحبدلان ، مکشوف است . پس باران رب ( واردات الهی بر قلب ) ، زمین دلها را نشاط و تازگی می بخشد .
شرح و تفسیر قصه سوال کردن عایشه از رسول الله
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات ۲۰۱۲ الی ۲۰۳۴
نام حکایت : پیر چنگی که در عهد عمر از بهر خدا چنگ زد در میان گورستان
@molavi_asar_o_afkar
@mazhzan_molana