🌳
خواندنیهایی از بزرگان جهان...
𖧷 @Book_Life
کتابهایی که باید بخوانی :
𖧷 @mylibraries
فیلم و کتاب ممنوعه و کمیاب
𖧷 @Archivesbooks
واژههای مهربانی
𖧷 @sabzoaram
آرشیو کتب نایاب و ممنوعه
𖧷 @seemorghbook
کافه اندیشه
𖧷 @Q_uote_s
موج مثبت (پناهگاه)
𖧷 @HavalI_behesht12
انرژی روزانه با برشی از کتاب
𖧷 @Asheghanbook
به نام خدای مهربان
𖧷 @mojezetaqirebavar
چیزای جدید یاد بگیر...
𖧷 @atelaateomom
"ناگفتههای جذب" راز ڪــائنــات
𖧷 @JoelO_sten
اینجا اشعار زیبا بخوان
𖧷 @Best_Poems
درخواست کتاب و رمان
𖧷 @CaffeTakRoman2
انگلیسی از مبتدی تا پیشرفته
𖧷 @learn_english_deeply
"پرانرژی باش و زندگی کن"
𖧷 @mouje_tahavolezendegi
درخواست کتاب صوتی و pdf
𖧷 @EBOOK_4U
با کلاس و با سیاست رفتار کن (روانشناسی)
𖧷 @family95
پیدیاف هر کتابی خواستی اینجا دانلود کن
𖧷 @ppdffff
روانشناسیکودک و مشاورهخانواده دکتر انوشه
𖧷 @dranushe
یادگیری آسان انگلیسی هر شب ۱۵ دقیقه
𖧷 @zabankadelarestan
غزل" غزل " غزل " غزل "غزل"
𖧷 @ghaz2020
کتابهای صوتی موفقیت خودشناسی ثروت
𖧷 @morgbh
هر نوع بیکلامی که گوش میدی اینجا هست!
𖧷 @instrusongs
افکـار زنـده _ تمرین مثبتاندیشی
𖧷 @Afkarezendeh
قدیمیترین کتابخانهی تلگرام
𖧷 @bokhapdf
روانشناس خودت باش دختر
𖧷 @sedayepayeaaaab
مجموعهی کتاب صوتی و فیلم کوتاه
𖧷 @ArchiveAudio
"حافظ" فروغ" مولانا" خیام"
𖧷 @AShaarMandgar
بزرگترین کتابخانهی PDF فارسی و صوتی
𖧷 @ketabkhaneh2015
تمام فایلهای استاد عباسمنش
𖧷 @taqirebavarfiles
قانونجذبو ارتعاشاتثروت(پیشرفتانگیزشی)
𖧷 @ganunejazb
بهترین داستانهای کوتاه جهان...!
𖧷 @Best_stories
ذِکرهاو دُعاهایگِرهگُشا با قُرآنکریم مُعجزهمیکنه
𖧷 @quran_karim786
دانلود 1001 کتاب نایاب و ممنوعه
𖧷 @Noandishaan_Book
هزار پند مولانا با معانی اشعار
𖧷 @Ashaarkotaa
اعتماد به نفس فوقالعاده فوقالعاده کامل
𖧷 @zehnpooya
گیاه درمانی
𖧷 @mive_darmani2
و خدایی که به شدت کافیست
𖧷 @rahe_aseman
پرورش گل و گیاه در منزل و درآمدزایی
𖧷 @ghol_done
جذااااابترین ویدئوهای روانشناسی
𖧷 @psyshortmovies
۱۰۰۰ کتاب صوتی رایگان
𖧷 @audiopersianlibrary
کافه تنهایی
𖧷 @cafe_tanhaee
باید که جمله جان شوی
𖧷 @sheroandishe
بانک کتاب و رمان ممنوعه
𖧷 @CaffeTakRoman
دانلود رایــگــان هر کتــابی که بخــوای
𖧷 @Ketabnayyab
مولانا مولانا مولانا مولانا مولانا مولانا
𖧷 @mowllana
🎆
ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم
ما از آن جا و از این جا نیستیم
ما ز بیجاییم و بیجا می رویم
لااله اندر پی الالله است
همچو لا ما هم به الا می رویم
قل تعالوا آیتیست از جذب حق
ما به جذبه حق تعالی می رویم
کشتی نوحیم در طوفان روح
لاجرم بیدست و بیپا می رویم
همچو موج از خود برآوردیم سر
باز هم در خود تماشا می رویم
راه حق تنگ است چون سم الخیاط
ما مثال رشته یکتا می رویم
هین ز همراهان و منزل یاد کن
پس بدانک هر دمی ما می رویم
خواندهای انا الیه راجعون
تا بدانی که کجاها می رویم
اختر ما نیست در دور قمر
لاجرم فوق ثریا می رویم
همت عالی است در سرهای ما
از علی تا رب اعلا می رویم
رو ز خرمنگاه ما ای کورموش
گر نه کوری بین که بینا می رویم
ای سخن خاموش کن با ما میا
بین که ما از رشک بیما می رویم
ای که هستی ما ره را مبند
ما به کوه قاف و عنقا می رویم
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۶۷۴
@ghaz2020
خلق به هر کار و من برسر سودای خویش
در هوسی هر کسی من به تمنای خویش
گوید همسایه ام هر شبت، این ناله چیست؟
مویه خود می کنم بر تن تنهای خویش
سینه با تاباک و من بنگرم از بیم جان
چند عقوبت کنم بر دل شیدای خویش
من چو نمی بینمت، لطف کن ار گه گهی
من نه همه جای خود بلکه همه جای خویش
حسن فروشی به دل، ناله فروشی به جان
سهل چنین هم مکن قیمت کالای خویش
در دل تنگم همی جز تو نگنجد کسی
کرته ازین به مخواه چست به بالای خویش
پا چو به کویت نهم غیرت کوی ترا
سرمه دیده کنم خاک کف پای خویش
من چو ز اندوه عشق جان نبرم، لیک تو
خال ملامت منه بر رخ زیبای خویش
در حق خسرو فتد، هیچ، که ضایع کنی
رحمت امروز خود از پی فردای خویش
#امیر_خسرو_دهلوی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- شمارهٔ ۱۱۷۲
@ghaz2020
ز خال گوشه ابروی یار می ترسم
ازین ستاره دنباله دار می ترسم
چو مهره در دهن مار می توانم رفت
از آن دو سلسله تابدار می ترسم
ز رنگ و بوی جهان قانعم به بی برگی
خزان گزیده ام از نوبهار می ترسم
ز نیش مار به نرمی نمی توان شد امن
من از ملایمت روزگار می ترسم
شکست دشمن عاجز نه از جوانمردی است
ترا گمان که من از نیش خار می ترسم
به تنگ حوصلگان بر نمی توان آمد
از بحر بیش من از چشمه سار می ترسم
مرا ز آتش دوزخ نمی توان ترساند
ز شرمساری روز شمار می ترسم
ز سیل حادثه از جا نمی روم صائب
ز شبنم رخ آن گلعذار می ترسم
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۷۳۱
@ghaz2020
در هر آن سر که هوا و هوست جا گیرد
نیست ممکن که هوای دگری پا گیرد
حال شوریدگی ام زلف تو می داند و از آنک
که سراپای وجودش همه سودا گیرد
ناصحا، تن زن و بسیار مدم، کاین دم تو
گر شود آتش از آن نیست که در ما گیرد
سر و بالای تو خوش می رود و می ترسم
کآتش عشق من سوخته بالاگیرد
هر که از تابش خورشید ندارد خبری
خرده بر ذره شوریده شیدا گیرد
بلبل از سبزه گل گرچه ندارد برگی
نیست برگش که به ترک گل رعنا گیرد
ساقیا باده علی رغم کسی ده، که به نقد
عیش امروز گذارد پی فردا گیرد
سخن چون زلف لیلی شد مطول
ملک مجنون و الفاظش مسلسل
ز مستی شد حکایت پیچ در پیچ
نبود از خود خبر جمشید را هیچ
پری رخ از طبق سرپوش می داشت
میان جمع خود را گوش می داشت
ملک آشفته بود از تاب زلفش
ز مستی دست زد بر شست زلفش
شد از دست ملک خورشید در تاب
بگردانید ازو گلبرگ سیراب
سمن بوی و صبا جم را کشیدند
سراسر جامه اش بر تن دریدند
شکر گفتار بانگی زد برایشان
شد از دست صبا چون گل پریشان
صبا را گفت: «کو رفته ست از دست
ز مستی کس نگیرد خرده بر مست
خطا باشد قلم بر مست راندن
نشاید بر بزرگان دست راندن
چه شد گر غرقه ای زد دست و پایی
خلاص خویش جست از آشنایی
از آن ساعت که مسکین غرقه میرد
گرش ماری به دست آید بگیرد
نشاید خرده بر جانان گرفتن
به موئی بر فلک نتوان گرفتن
ملک چون صبح، با پیراهن چاک
بر خورشید نالان روی بر خاک
عقیق از چرخ و در از دیده افشاند
به آواز بلند این شعر می خواند
#سلمان_ساوجی
- جمشید و خورشید
- بخش ۴۹ - غزل
@ghaz2020
گرمی مجوی الا از سوزش درونی
زیرا نگشت روشن دل ز آتش برونی
بیمار رنج باید تا شاه غیب آید
در سینه درگشاید گوید ز لطف چونی
آن نافههای آهو و آن زلف یار خوش خو
آن را تو در کمی جو کان نیست در فزونی
تا آدمی نمیرد جان ملک نگیرد
جز کشته کی پذیرد عشق نگار خونی
عشقش بگفته با تو یا ما رویم یا تو
ساکن مباش تا تو در جنبش و سکونی
بر دل چو زخم راند دل سر جان بداند
آنگه نه عیب ماند در نفس و نی حرونی
غم چون تو را فشارد تا از خودت برآرد
پس بر تو نور بارد از چرخ آبگونی
در عین درد بنشین هر لحظه دوست میبین
آخر چرا تو مسکین اندر پی فسونی
تبریز جان فزودی چون شمس حق نمودی
از وی خجسته بودی پیوسته نی کنونی
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۹۴۳
@ghaz2020
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست
مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمهٔ مرغ سحر؟
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
داروی تربیت از پیر طریقت بستان
کادمی را بتر از علت نادانی نیست
روی اگر چند پری چهره و زیبا باشد
نتوان دید در آیینه که نورانی نیست
شب مردان خدا روز جهان افروزست
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
پنجهٔ دیو به بازوی ریاضت بشکن
کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
حذر از پیروی نفس که در راه خدای
مردم افکنتر ازین غول بیابانی نیست
عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست
با تو ترسم نکند شاهد روحانی روی
کالتماس تو به جز راحت نفسانی نیست
خانه پرگندم و یک جو نفرستاده به گور
برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
آخری نیست تمنای سر و سامان را
سر و سامان به از بیسر و سامانی نیست
آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد
عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست
وانکه را خیمه به صحرای فراغت زدهاند
گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست
یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد
مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست
حاصل عمر تلف کرده و ایام به لغو
گذرانیده، به جز حیف و پشیمانی نیست
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
تا به خرمن برسد کشت امیدی که تراست
چارهٔ کار به جز دیدهٔ بارانی نیست
گر گدایی کنی از درگه او کن باری
که گدایان درش را سر سلطانی نیست
یارب از نیست به هست آمدهٔ صنع توایم
وانچه هست از نظر علم تو پنهانی نیست
گر برانی و گرم بندهٔ مخلص خوانی
روی نومیدیم از حضرت سلطانی نیست
ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟
تو ببخشای که درگاه تو را ثانی نیست
دست حسرت گزی ار یک درمت فوت شود
هیچت از عمر تلف کرده پشیمانی نیست
#سعدی
- مواعظ
- قصاید
- قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت
@ghaz2020
صد دوا بادا دوای درد بی درمان ما
دُرد دردش نوش کن گر می بری فرمان ما
خون دل در جام دیده عاشقانه ریختیم
بر امید آنکه بنشیند دمی بر خوان ما
خانه خالی کرده ایم و خوش نشسته بر درش
غیر او را نیست باری در سرا بستان ما
در حیات جاودانی یافته از عشق او
همدم زنده دلان شو تا بیابی جان ما
در میان ما و او غیری نمی آید به کار
ما از آن دلبریم و دلبر ما ز آن ما
دُرد درد او دوای درد ما باشد مدام
عشق او گنجیست در کنج دل ویران ما
آشنای نعمت اللهیم و غرق بحر او
ذوق اگر داری درآ در بحر بی پایان ما
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۵
@ghaz2020
چان پرورم گهی که تو جانان من شوی
جاوید زنده مانم اگر جان من شوی
رنجم شفا بود چو تو باشی طبیب من
دردم دوا شود چو تو درمان من شوی
پروانه وار سوزم و سازم بدین امید
کاید شبی که شمع شبستان من شوی
دور از تو گر چه زاتش دل در جهنمم
دارم طمع که روضه ی رضوان من شوی
مرغ دلم تذرو گلستان عشق شد
بر بوی آنک لاله و ریحان من شوی
اکنون که خضر ظلمت زلف تو شد دلم
بگشای لب که چشمه ی حیوان من شوی
چشمم فتاد بر تو و آبم ز سرگذشت
و اندیشه ام نبود که طوفان من شوی
چون شمع پیش روی تو میرم ز سوز دل
هر صبحدم که مهر درفشان من شوی
زلف بخواب بینم و خواهم که هر شبی
تعبیر خوابهای پریشان من شوی
می گفت دوش با دل خواجو خیال تو
کاندم رسی بگنج که ویران من شوی
وان ساعتت رسد که برابنای روزگار
فرمان دهی که بنده ی فرمان من شوی
#خواجوی_کرمانی
- دیوان اشعار
- بدایع الجمال
- شوقیات
- شمارهٔ ۲۹۲
@ghaz2020
Instagram.com/reza.firouzi9
https://www.instagram.com/reza.firouzi9/?utm_source=qr&igsh=cWFpdGc1bWVvN29w
پیج اینستاگرامی ما، بسیار آموزنده👌👆👆
وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد
مرده آن تن که بدو مژده جانی نرسد
سیه آن روز که بینور جمالت گذرد
هیچ از مطبخ تو کاسه و خوانی نرسد
وای آن دل که ز عشق تو در آتش نرود
همچو زر خرج شود هیچ به کانی نرسد
سخن عشق چو بیدرد بود بر ندهد
جز به گوش هوس و جز به زبانی نرسد
مریم دل نشود حامل انوار مسیح
تا امانت ز نهانی به نهانی نرسد
حس چو بیدار بود خواب نبیند هرگز
از جهان تا نرود دل به جهانی نرسد
غفلت مرگ زد آن را که چنان خشک شدست
از غم آنک ورا تره به نانی نرسد
این زمان جهد بکن تا ز زمان بازرهی
پیش از آن دم که زمانی به زمانی نرسد
هر حیاتی که ز نان رست همان نان طلبد
آب حیوان به لب هر حیوانی نرسد
تیره صبحی که مرا از تو سلامی نرسد
تلخ روزی که ز شهد تو بیانی نرسد
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۷۹۶
@ghaz2020
یار مرا مینهلد تا که بخارم سر خود
هیکل یارم که مرا میفشرد در بر خود
گاه چو قطار شتر میکشدم از پی خود
گاه مرا پیش کند شاه چو سرلشکر خود
گه چو نگینم به مزد تا که به من مهر نهد
گاه مرا حلقه کند دوزد او بر در خود
خون ببرد نطفه کند نطفه برد خلق کند
خلق کشد عقل کند فاش کند محشر خود
گاه براند به نیم همچو کبوتر ز وطن
گاه به صد لابه مرا خواند تا محضر خود
گاه چو کشتی بردم بر سر دریا به سفر
گاه مرا لنگ کند بندد بر لنگر خود
گاه مرا آب کند از پی پاکی طلبان
گاه مرا خار کند در ره بداختر خود
هشت بهشت ابدی منظر آن شاه نشد
تا چه خوش است این دل من کو کندش منظر خود
من به شهادت نشدم مؤمن آن شاهد جان
مؤمنش آن گاه شدم که بشدم کافر خود
هر کی درآمد به صفش یافت امان از تلفش
تیغ بدیدم به کفش سوختم آن اسپر خود
همپر جبریل بدم ششصد پر بود مرا
چونک رسیدم بر او تا چه کنم من پر خود
حارس آن گوهر جان بودم روزان و شبان
در تک دریای گهر فارغم از گوهر خود
چند صفت میکنیش چونک نگنجد به صفت
بس کن تا من بروم بر سر شور و شر خود
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۴۳
@ghaz2020
شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا
عمر دوباره شد نفس واپسین مرا
با صد هزار حسرت از آن کو گذشتهام
وا حسرتا اگر بگذارد چنین مرا
چون برکنم ز سینهٔ سیمین دوست دل
که ایزد نداده است دل آهنین مرا
گفتم به چشم عقل نیفتم به چاه عشق
بستی نظر ز نرگس سحر آفرین مرا
در وعدهگاه وصل تو جانم به لب رسید
امید مهر دادی و کشتی به کین مرا
زان گه که با دو زلف تو الفت گرفت دل
آسوده کردی از غم دنیا و دین مرا
با آن که آب دیدهام از سر گذشت باز
خاک در تو پاک نگشت از جبین مرا
نازم خیال خاتم لعلت که همچو جم
آفاق را کشید به زیر نگین مرا
داد آگهی ز خاصیت آب زندگی
زهری که ریخت عشق تو در انگبین مرا
گشتم نشان سخت کمانی فروغیا
یا رب مباد چشم فلک در کمین مرا
#فروغی_بسطامی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۱
@ghaz2020
صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست
چارهٔ عشق احتمال شرط محبت وفاست
مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست
گر بزند حاکم است ور بنوازد رواست
گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست
ور چه براند هنوز روی امید از قفاست
برق یمانی بجست باد بهاری بخاست
طاقت مجنون برفت خیمهٔ لیلی کجاست
غفلت از ایام عشق پیش محقق خطاست
اول صبح است خیز کآخر دنیا فناست
صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست
یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست
درد دل دوستان گر تو پسندی رواست
هر چه مراد شماست غایت مقصود ماست
بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست
گر تو قدم مینهی تا بنهم چشم راست
از در خویشم مران کاین نه طریق وفاست
در همه شهری غریب در همه ملکی گداست
با همه جرمم امید با همه خوفم رجاست
گر درم ما مس است لطف شما کیمیاست
سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست
هر که دل دوست جست مصلحت خود نخواست
#سعدی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۸
@ghaz2020
🔴 گلچین موسـیقی پاپ و سنتی ☟︎︎︎
◾️فولآلبوم قدیمی ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
♦️آهنـگهای لـری ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️کلکسیون یاد ایام ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️۱۰۰۰۰ نـوستالژی ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
♦️مازنـدرانـیها ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️انـجمن بـزرگان ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️گـلچین 1403 ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
♦️یادش بخیریها ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️همایـون شجریان ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️جملات ناب !! ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
♦️هزار پند مولانا ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️باغ موسـیقی ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️ویدئو استوری ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
♦️تاریخ ممنوعه ! ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️زنگخور موبایل ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️اشـعار ماندگار ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
♦️طب گـیاهـی ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️کتابــPDFـخانه ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️غزل" غزل" غزل ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
♦️درخواسـت رمان ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️موسیقی محلّی ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️نایاب؛ ممنوعه! ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
♦️علیرضا قربانی ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️ریمیکس شـاد ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️آهنگشاد ماشین ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
♦️قدیمی؛ اما طلا ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️هایده ، مهستی ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️تاریـخ و آگاهی! ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
♦️روانشناسی عشق ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
◾️آثار « مـعیـن » ┄ا𑁍𑁍 ʟɪᴋᴇ 𑁍
𓎆➡️ دسترسی آسان ⬅️𓎆
ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت
لیلهٔ اسری شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد
عرصهٔ گیتی مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد
وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد
شاید اگر آفتاب و ماه نتابند
پیش دو ابروی چون هلال محمد
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمیگیرد از خیال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
#سعدی
- قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در ستایش حضرت رسول (ص)
🌸درود یاران عید سعید مبعث پیامبر مهربانی، حضرت محمد مصطفی (ص) بر شـما و خانواده محترمتان مبارک🌸
@ghaz2020
ساده لوحی که شکایت کند از قسمت خویش
می کشد تیغ به سیمای ولی نعمت خویش
حسن از پاکی دامن نفس خوش نکشید
غنچه پیوسته به زندان بود از عصمت خویش
سرو و شمشاد و صنوبر همه برخاک افتند
هرکجا قامت او جلوه دهد رایت خویش
گر چه شد صورت دیوار زخشکی زاهد
به تماشای تو بیرون دود از خلوت خویش
چه خبر داشته باشم ز عزیزان دگر؟
من که از خود نگرفتم خبرازوحشت خویش
خواب خرگوش به مهلت رم آهو گردید
چشم نرم تو پشیمان نشد از غفلت خویش
تا از آب گهرم خاک نگردد سیراب
نیست ممکن که تسلی شوم ازهمت خویش
زین چه حاصل که گناهان مرابخشیدند ؟
من که درآتش سوزنده ام از خجلت خویش
گر چه از سایه من روی زمین آسوده است
چون همانیست مرا بهره ای ازدولت خویش
درد کم قیمتی از درد شکستن بیش است
به که برسنگ زنم گوهر بی قیمت خویش
راه خوابیده به فریاد جرس شد بیدار
هست برکوه همان پشت تو ازغفلت خویش
گر چه غایب ز نظرها شده ام چون عنقا
کره قاف است همان بردلم از شهرت خویش
تا خراشیدن دل هست میسر صائب
چه خیال است که از دست دهم فرصت خویش
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۹۹۱
@ghaz2020
عمر بی عشق می گذاری هیچ
حاصل از عمر خود چه داری هیچ
ماسِوی الله طلب کنی شب و روز
به عدم می روی چه آری هیچ
در دو عالم به جز یکی نبُود
این عددها که می شماری هیچ
دنیا و آخرت رها کردی
آری آری چه می گذاری هیچ
یار کز جور یار بگریزد
باشد آن یار هیچ و یاری هیچ
در میانست یار ما با ما
گر تو بیچاره در کناری هیچ
جان به جانان سپار و منت دار
ور به منت همی سپاری هیچ
در خماری و می نمی نوشی
باز فرما که در چه کاری هیچ
همه عالم حقیقتاً مائیم
نیست خود غیر ذات باری هیچ
خم می خوش خوشی به جوش آمد
گر تو انگور می فشاری هیچ
با سخن های میر ترکستان
چه بُود گفته بخاری هیچ
ما حریف محمدیم امشب
گر تو با گل نه ای بخاری هیچ
نعمت الله را کنی انکار
منکر شاه و شهریاری هیچ
#شاه_نعمت_الله_ولی
- قصاید
- قصیدهٔ شمارهٔ ۶
@ghaz2020
عاشق روی جان فزای توییم
رحمتی کن که در هوای توییم
تو به رخسار آفتابی و مه
ما همه ذره در هوای توییم
تا تو زین پرده روی بنمایی
منتظر بر در سرای توییم
ای که ما در میان مجلس انس
بیخود از شربت لقای توییم
خیره چون دشمنان مکش ما را
کآخر ای دوست آشنای توییم
تو رضا می دهی به کشتن ما
ما همه بنده رضای توییم
گر چه با خاتم سلیمانیم
ای پری زاده خاک پای توییم
شمس تبریز جان جانهایی
ما همه بنده و گدای توییم
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۷۶۵
@ghaz2020
صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست
چارهٔ عشق احتمال شرط محبت وفاست
مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست
گر بزند حاکم است ور بنوازد رواست
گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست
ور چه براند هنوز روی امید از قفاست
برق یمانی بجست باد بهاری بخاست
طاقت مجنون برفت خیمهٔ لیلی کجاست
غفلت از ایام عشق پیش محقق خطاست
اول صبح است خیز کآخر دنیا فناست
صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست
یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست
درد دل دوستان گر تو پسندی رواست
هر چه مراد شماست غایت مقصود ماست
بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست
گر تو قدم مینهی تا بنهم چشم راست
از در خویشم مران کاین نه طریق وفاست
در همه شهری غریب در همه ملکی گداست
با همه جرمم امید با همه خوفم رجاست
گر درم ما مس است لطف شما کیمیاست
سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست
هر که دل دوست جست مصلحت خود نخواست
#سعدی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۸
@ghaz2020
ای در آتش از هوایت نعل هر سیارهای
از بیابان تمنای تو خضر آوارهای
میتواند مهربان کرد آن دل بیرحم را
آن که سازد آب و آتش جمع در هر خارهای
بیقراری گر کند معذور باید داشتن
هرکه دارد در گریبان چون دل آتشپارهای
در شکست ماست حکمتها که چون کشتی شکست
غرقهای را دستگیری میکند هر پارهای
در سخن پیچیدهام زان رو که چون طفل یتیم
غیر اشک خود ندارم مهره گهوارهای
قطع کن امید صائب یارب از اهل جهان
چند جوید چاره خود را ز هر بیچارهای؟
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۶۶۵۶
@ghaz2020
هرکه بیند به چشم بیمارش
می شود درزمان پرستارش
توبه را می کند خراباتی
لب میگون و چشم خمارش
زندگانی به خضر بخشیده است
آب حیوان ز شرم گفتارش
صبح عیدست در دل شب قدر
درشبستان زلف، رخسارش
مغز دراستخوان شود شیرین
چون بخندد لب شکر بارش
سنگ برسینه می زند از کوه
کبک درروزگار رفتارش
صلح داده است آب و آتش را
آتش آبدار رخسارش
تاب نگذاشتند در دلها
خط مشکین و زلف طرارش
خون به دلهای عاشقان کردن
می چکد چون عرق ز رخسارش
خار دیوار می شود مژه اش
هرکه آید به سیر گلزارش
در ترازو به جای سنگ نهد
یوسف مصر را خریدارش
لرزش زلف یار بیجا نیست
شیشه صد دل است دربارش
قامت اوست سر خط صائب
چون نگردد بلند گفتارش ؟
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۰۹۷
@ghaz2020
کو نواسنجی که در مغز جهان شور افکند؟
پنبه مغز از سر مینای ما دور افکند
گردش پرگار گردون گردد از مرکز تمام
نیست نقصی گر سلیمان سایه بر مور افکند
خاطر معشوق شوراندن نه کار عاشق است
ورنه طوطی می تواند در شکر شور افکند
راهرو را لنگر آرام در منزل خوش است
خواب خود را دوربین با خلوت گور افکند
غافل از آه ضعیفان با زبردستی مشو
کاین نسیم سهل، تاج از فرق فغفور افکند
تیره بختی شعله ادراک را سازد خموش
از زبان این شمع را شبهای دیجور افکند
از کشاکش خانه اش هرگز نمی گردد تهی
چون کمان هر کس که کار خویش با زور افکند
دیدن سیمین بران سازد مرا بی اختیار
لرزه بر پروانه من شمع کافور افکند
با دل آزاران مدارا کن که هیچ از شان شهد
کم نگردد گر سپر در پیش زنبور افکند
از تأمل می توان دریافت صائب عیب خویش
وای بر آن کس که این آیینه را دور افکند
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۵۷۷
@ghaz2020
در این زمانه بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را
برای این همه ناباور خیال پرست؟
به شب نشینی خرچنگ های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست
رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند
به پای هرزه علفهای باغ کال پرست
رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمال دار برای من کمال پرست
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری ست
به چشم تنگی نا مردم زوال پرست
#محمدعلی_بهمنی
🌸سروده ای قابل تامل از زنده یاد محمد علی بهمنی بااجرای دکتررشیدکاکاوند
@ghaz2020
ز بسکه منتظران چشم در ره یارند
چو نقش پا همهگر خفتهاند بیدارند
ز آفتاب قیامت مگوکه اهل وفا
به یاد آن مژه در سایههای دیوارند
درین بساط که داند چه جلوه پرده درد
هنوز آینهداران به رفع زنگارند
مرو به عرصهٔ دعوی که گردنافرازان
همه علمکش انگشتهای زنهارند
ز پیچ و تاب تعلق که رسته است اینجا
اگر سرندکه یکسر به زبر دستارند
هوس ز زحمت کس دست برنمیدارد
جهانیان همه یک آرزوی بیمارند
درین محیط به آیین موجهای گهر
طبایعی که بهم ساختند هموارند
نبرد بخت سیه شهرت از سخنسنجان
که زیر سرمه چو خط نالهٔ شب تارند
به خاک قافلهها سینهمال میگذرند
چو سایه هیچ متاعان عجب گرانبارند
ز شغل مزرع بیحاصلی مگوی و مپرس
خیال میدروند و فسانه میکارند
خموش باش که مرغان آشیانهٔ لاف
به هر طرف نگری پرگشای منقارند
ز خودسران تعین عیان نشد بیدل
جز اینکه چون تل برف آبگینهکهسارند
#بیدل_دهلوی
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۳۸۴
@ghaz2020
💊
افکـار زنـده _ تمرین مثبتاندیشی
⚗ @Afkarezendeh
کتابهایی که باید بخوانی :
⚗ @mylibraries
کتابهای ممنوعهای که چاپ مجدد نشدهاند
⚗ @Archivesbooks
رانندگی از " 0 تا 100 "
⚗ @driving_school1
کافه تنهایی
⚗ @cafe_tanhaee
۱۰۰۰ کتاب صوتی رایگان
⚗ @audiopersianlibrary
تکنیکهای جادویی برای رهایی از خرافات
⚗ @Kazbabae
خواندنیهایی از بزرگان جهان...
⚗ @Book_Life
افزایش انفجاری اعتماد به نفس فوقالعاده
⚗ @zehnpooya
جملاتی که فهم و شعور را بالا میبرد
⚗ @ashar_nab53
هزار پند مولانا با معانی اشعار
⚗ @Ashaarkotaa
"ناگفتههای جذب" راز ڪــائنــات
⚗ @JoelO_sten
"پرانرژی باش و زندگی کن"
⚗ @mouje_tahavolezendegi
بزرگترین کتابخانهی PDF فارسی و صوتی
⚗ @ketabkhaneh2015
پیدیاف هر کتابی خواستی اینجا دانلود کن
⚗ @ppdffff
یادگیری آسان انگلیسی هر شب ۱۵ دقیقه
⚗ @zabankadelarestan
کتابهای صوتی موفقیت خودشناسی ثروت
⚗ @morgbh
موزیک بیکلامایی که باید گوش بدی
⚗ @instrusongs
کتابخانهی تلگرام
⚗ @bokhapdf
روانشناس خودت باش دختر
⚗ @sedayepayeaaaab
غزل " غزل " غزل " غزل " غزل "
⚗ @ghaz2020
درخواست کتاب صوتی و pdf
⚗ @EBOOK_4U
"حافظ" فروغ" مولانا" خیام"
⚗ @AShaarMandgar
از خودشناسی تا خداشناسی
⚗ @VaraTamavara
اینجا اشعار زیبا بخوان
⚗ @Best_Poems
بهترین داستانهای کوتاه جهان...!
⚗ @Best_stories
دانلود 1001 کتاب نایاب و ممنوعه
⚗ @Noandishaan_Book
سیاه قلم
⚗ @gallery_af
برنامهها - سایتها - رباتها همه رایگان
⚗ @APPZ_KAMYAB
"100"روزه انگلیسی مثل بلبل صحبت کن
⚗ @ENGSADEH
و خدایی که به شدت کافیست
⚗ @rahe_aseman
معرفی رباتهای تلگرام
⚗ @ROBOT_TELE
پرورش گل و گیاه در منزل و درآمدزایی
⚗ @ghol_done
کافه اندیشه
⚗ @Q_uote_s
دانلود رایــگــان هر کتــابی که بخــوای
⚗ @Ketabnayyab
مولانا مولانا مولانا مولانا مولانا مولانا
⚗ @mowllana
𖣴 Join 𖣴
آن که نهاده در دلم حسرت یک نظاره را
بر لب من کجا نهد لعل شرابخواره را
رشتهٔ عمر پاره شد بس که ز دست جور او
دوختهام به یکدگر سینهٔ پاره پاره را
کشتهٔ عشق را لبش داده حیات تازهای
ورنه کسی نیافتی زندگی دوباره را
با همه بیترحمی باز به رحمت آمدی
لختی اگر شمردمی زحمت بی شماره را
ز آه شررفشان من نرم نمیشود دلش
آتش من نمیکند چارهٔ سنگ خاره را
تا ننهی وجود خود بر سر کار بندگی
خواجه ما نمیخرد بندهٔ هیچکاره را
خنجر خونفشان بکش، آنگه استخاره کن
از پی قتل من ببین خوبی استخاره را
چند ز دود آه خود، شب همه شب، فروغیا
تیره کنم رخ فلک، خیر کنم ستاره را
#فروغی_بسطامی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۸
@ghaz2020
آخر نگاهی باز کن وقتی که بر ما بگذری
یا کبر منعت میکند کز دوستان یاد آوری
هرگز نبود اندر ختن بر صورتی چندین فتن
هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری
صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین
یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری
ز ابروی زنگارین کمان گر پرده برداری عیان
تا قوس باشد در جهان دیگر نبیند مشتری
بالای سرو بوستان رویی ندارد دلستان
خورشید با رویی چنان مویی ندارد عنبری
تا نقش میبندد فلک کس را نبودهست این نمک
ماهی ندانم یا ملک فرزند آدم یا پری
تا دل به مهرت دادهام در بحر فکر افتادهام
چون در نماز استادهام گویی به محرابم دری
دیگر نمیدانم طریق از دست رفتم چون غریق
آنک دهانت چون عقیق از بس که خونم میخوری
گر رفته باشم زین جهان بازآیدم رفته روان
گر همچنین دامن کشان بالای خاکم بگذری
از نعلش آتش میجهد نعلم در آتش مینهد
گر دیگری جان میدهد سعدی تو جان میپروری
هر کس که دعوی میکند کاو با تو انسی میکند
در عهد موسی میکند آواز گاو سامری
#سعدی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۴۲
@ghaz2020
ما در شکست گوهر یکدانه خودیم
سنگ ملامت دل دیوانه خودیم
چون بلبل از ترانه خود مست می شویم
ما غافلان به خواب ز افسانه خودیم
در خون نشسته ایم ز رنگینی خیال
چون لاله دل سیاه ز پیمانه خودیم
از پاس آشنایی احباب فارغیم
ممنون وحشت دل بیگانه خودیم
گیریم گل در آب به تعمیر دیگران
هر چند سیل گوشه ویرانه خودیم
چون تاک در بریدن خود فتح باب ماست
باران طلب ز گریه مستانه خودیم
ما را غرور راهنما نیست راهزن
بیت الحرام خلق و صنمخانه خودیم
چون غنچه نیست از دگران فتح باب ما
منت پذیر همت مردانه خودیم
دست فلک کبود شد از گوشمال و ما
مشغول خاکبازی طفلانه خودیم
ما چون کمال ز گوشه نشینی درین بساط
هر جا رویم معتکف خانه خودیم
صائب شده است برق حوادث چراغ ما
تا خوشه چین خرمن بی دانه خودیم
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۸۷۶
@ghaz2020
به هر طرف که نظر می کنم توئی منظور
که دیده است چنین فاش این چنین مستور
ز لطف تو نظری یافتم شدی ناظر
چه جای من که توئی ناظر و توئی منظور
چو نیست در دو جهان جز یکی کراست وصال
عجب بود که یکی از یکی بود مستور
به نور طلعت او روشن است دیدهٔ من
ببین که در همه عالم جز او که دارد نور
ز ذوق گفته ام این شعر بشنو از سر ذوق
کسی که ذوق ندارد ز بزم ما گو دور
مقام اهل دلانست صحبت جانم
چه جای روضهٔ رضوان چه قدر حور و قصور
حریف سیدم و ساقی خراباتم
مدام عاشق مستم نه عاقل مخمور
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۸۹۰
@ghaz2020