dejnepesht4000 | Unsorted

Telegram-канал dejnepesht4000 - دژنپشت

2128

دژنپشت، کتاب‌خانه کهن سرزمین پارس به روزگار پارت‌ها دهلیز نوشته‌های تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی نشانی در اینستاگرام: mahmudfazelibirjandi

Subscribe to a channel

دژنپشت

.

معرفی دیگرباره
تاریخنامه جان مالالاس


۲۷ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


گردانیده من از کتاب پر ارج تاریخنامه جان مالالاس در کتابفروشی‌های تهران عرضه شده.

این کتاب تاریخی همگانی است که در هجده بخش یا هجده کتاب، گزارش رخدادهای جهان را از آفرینش تا سال ۵۶۵ ترسایی دربرمی­‌گیرد.

جان مالالاس در بخش­‌های نخست تا نهم کتاب از تاریخ پارس­‌ها، یونانیان، رومیان، و دیگر ملت­‌ها یا قوم­‌ها سخن رانده است. هم پاره­‌ای آگاهی­‌ها از آیین مانوی و مانویان داده که در شاهنشاهی ساسانی در سرزمین پارس سر برآورد.

جان مالالاس در نوشتن تاریخ پیرو الگویی در تاریخ­نگاری بود که تا میانه سده ششم ترسایی آزموده شده بود. به آن روزگار، جستارهای تاریخی  آغاز آفرینش، زمان درآمدن مسیح به پیکر آدمی، و اندازه عمر دنیا افکار همگان را بیش از پیش به خود می­‌کشید و دستمایه کنجکاوی بود.

جان مالالاس پیرامون سال ۴۹۰ ترسایی زاده شد. در انتاکیه درس خواند. انتاکیه تا بدان روزگار نشیم امپراتوران بود و هم پایگاهی بود که نبردهای روم با پارس­‌ها از آن­جا سامان داده می­‌شد.
مالالاس تا انجام زندگی­‌اش در دهه ۵۷۰ ترسایی در  کنستانتینوپل بماند و کار دیوانی کرد. 

تاریخنامه جان مالالاس را #نشر_سنگلج چاپ و منتشر کرده است.

فروش در دو پایگاه اینترنتی ققنوس و ایران کتاب.

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

♻️ روزی یک سخن نو در سخنوران یوتیوب:
کانال یوتیوب "سخن و سخنوران" در یوتیوب راه اندازی شد و بر آن است تا هر روز مطالب ارزشمند و منحصر به فردی را در این کانال به علاقه مندان تقدیم دارد.
سخنرانی و گفتگوهای نایاب نام آوران وطن فارسی در دامنه های فرهنگ و ادب و هنر و علم ...

👈🏿 یوتیوب سخنوران: youtube.com/@sokhanOsokhanvaran

چند نمونه از مطالب این کانال:

♻️ یکی از شاگردان دکتر شفیعی کدکنی، دکتر مریم حسینی از پروین اعتتصامی می گوید
https://www.youtube.com/watch?v=XbAECp3W5ko&t=2s
♻️ ستایش استاد ابراهیم باستانی پاریزی از جامعه شناس بزرگ دکتر محمود روح‌الامینی
https://www.youtube.com/watch?v=EuMO9YWm00U&t=470s
♻️ سهم فلسفه معاصر در نقد ادبی از منظر دکتر ضیا موحّد سال 1381
https://www.youtube.com/watch?v=erWfxm524rU&t=4s

به مجموعه "چراغداران" بپیوندید:
📸 دوربین: @DourbinTarikh
🔹 چراغداران: @chraghdaran
🔸گروه چراغداران: t.me/cheraghdaran
🔺سخن و سخنوران: @SokhanoSokhanvaran
👈🏿 یوتیوب چراغداران: youtube.com/@Cheraghdaran
یوتیوب تاریخ ایران: youtube.com/@Irantarix
یوتیوب سخنوران: youtube.com/@sokhanOsokhanvaran

Читать полностью…

دژنپشت

.
نمایشگاه نگاره‌های
استاد تیمورپور و استاد صلاحی

۲۴ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


پسین آدینه ۲۳ آذرماه آیین گشایش نمایشگاه نگاره‌های استاد محمود تیمورپور و استاد سیما صلاحی بود، دو همال بی‌همال، در گالری آیریک.

این نگاره‌ها در چند سبک است. با دستمایه‌های سنتی، مذهبی، مدرن انتزاعی، کوبیستی، بازنگاری نگاره‌های کلاسیک غرب، و ... .
نشان آن که دو استاد در چندین میدانگاه هنری دستی توانا و فکری روان دارند. دو ماده‌ای که بی آن نتوان نگاره‌ای آفرید.

دیدار از این نگاره‌ها در گالری آیریک، چونان دمی است در هوای پاک و رنگارنگ هنر!

گشایش نمایشگاه در آذرماه همزمان با هشتادمین سال درگذشت امیر ابراهیم علم - شوکت‌الملک دوم - بود. من بدین مناسبت از فرهنگ‌پروری و تمدن‌سازی امیر، سخنانی گفتم.

نمایشگاه تا یک هفته باز است.
در گالری آیریک.
فردوس شرقی. گذر وفاآذر. مجتمع آیریک.

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

آتش

۲۳ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


آن دم که حافظ سرود که «آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست» از فرومردن آتش‌ها نالیده و ندا در داده بود که هر چند آتش‌ها را به زور بکُشند، با آن آتش که در دل‌ها روشن است چه خواهند کرد؟
پیش از او  فردوسی از پشت آتش درآمده و سروده بود که مسلمان را سنگ‌پرست خواندن همان اندازه یاوه است که گفته شود زرتشتی آتش‌پرست است!

این روزها فیلمی از ریختن چوب در آتش آتشگاه ورهرام یزد در میان ایران‌دوستان دست به دست می‌شود. کاری که شاید روزمره هر آتشگاه است. هم‌میهنان ما چنین کاری کوچک را ندیده بودند که شیفته تماشایش شدند. باید دانست که از سوخته شدن چند پاره چوب، به رسم نیایش، در یک آتشگاه، زیانی به محیط زیست نرسد. محیط زیست را آن کسان نابود می‌کنند که آتش‌ها بر جان جنگل‌ها می‌اندازند و پس انجمن نگاهبانی جنگل تشکیل می‌دهند!

ایرانیان از روزگار باستان آتش را پرتوی از یزدان شناخته و پیوسته در سراهای خود آتشدان داشتند و در آن چوب‌های خوشبو می‌ریختند. آنان رو به آتش با یزدان نیایش می‌کردند. از آن ارجی که این عنصر سودمند داشت و از مایه‌های زندگی شناخته شده بود. آتش یکی از عناصر چهارگانه هستی بود. در روزگاری که دنیای ایرانی سراسر پر از جشن بود جشنی هم ویژه بزرگداشت آتش برپا می‌داشتند. بخت بلند ماست که آن جشن زیر پای متجاوزان به میهن خاموش نشده و به نام جشن سده برجاست. هم رسمی نیاکانی بمانده که از دیرباز در بازپسین چهارشنبه هر سال آتش برافروزیم تا زندگانی فروزان بماند.

آتش در درمان زخم‌ها و تسکین دردها هم به کار می‌آمد. فردوسی هم از این کاربرد آتش در جنگ خبر داده.

اوستا، کتاب پاک ایرانیان، در یسنا، از پنج دسته آتش نام برده است. ایرانیان باور داشتند هر کس ارج آتش را نگه ندارد گرفتار خشم یزدان شود. چنان که گرشاسپ پهلوان با آن همه جانفشانی‌ها که به راه ایران کرده بود چون با آتش سبکساری کرد از رسیدن به بهشت بازماند و تنها پس از میانجی‌گری زرتشت به بهشت رسید.

آتش، نشان پاکی و راستی است. ایرانیان باور داشتند که هر گاه کسی به ناروا در معرض بدنامی یا آلوده دامنی باشد آتش او را نخواهد سوخت. چنین بود که شخص از درون آتش می‌گذشت و تن‌درست بیرون می‌آمد. داستان گذشتن سیاوش از آتش را همگان دانند. در شاهنامه هم آمده است.

کتاب‌های باستانی ایران سپارش‌ها در باره آتش کرده. درِ یازدهم از کتاب «صد در» می‌گوید که آتش را در سرای خود نیکو باید داشتن تا آتش هفت کشور از شما خشنود باشد.
سپارش شده که آتش را چندان باید پاکیزه داشتن که آفتاب هم بر آن نیفتد که گناه است. خوراک نباید سر برود و روی آتش ریخته شود. پلیدی را نباید در آتش انداختن و هم نباید هیزم یا چوب تَر را در آتش انداختن.
ضرب‌المثل معروف ایرانی که می‌گوید «مگر هیزم تر به کسی فروخته» از همین ممنوعیت برخاسته که نشاید هیزم تر در آتش ریخت.

در جنوب باختری تهران و هم در جاده چالوس دو آبادی به نام آدران برجاست. آدران نام یکی از انواع آتش است که در آتشگاه‌های کوچک افروخته می‌داشتند. گویا این آبادی جای آن آتش مقدس بوده که زمانی پیش از ما به زور ستمکاره‌ای فرومرده است.

نام استان پهناور شمال باختری ایران، آذربایگان، آتروپاتکان بوده. معنای این نام «نگهبانان آتش» است. آذربایگان گرامی این نام را از یکی از سه آتشگاه‌ بزرگ باستانی بر خود دارد، به نام آتشکده آذرگشنسپ که در تخت سلیمان یا تکاب است. بقایای آن آتشگاه سپند برجاست، یادگار روزگار بزرگی ایران.
دو آتشگاه دیگر یکی برزین‌مهر بود در شمال خراسان، و سومی آذرفرنبغ بود، در فارس.

ماه نهم در گاهشماری ایرانیان و روز نهم هر ماه، نام آذر دارد که همان آتش است. آذر نام ایزد نگهبان آتش و آن ایزدی است که بهر به دست آوردن فر با اهریمن و سپاه او نبرد می‌کند.

ایرانیان نام‌هایی که با آتش همراه بود را بر خود می‌گذاشتند و هنوز هم می‌گذارند. نام‌های آذر، آذربُرزین، آذرگشسپ، آذرکار، آذرمهر، آذرمنش، و ... .

آن خشنودی و آسایش که از گرد آمدن مردم به  دور آتش در شب‌نشینی‌ها یا در سفرها در دل و جان هر کس می‌نشیند از آتش‌دوستی نهفته در سرشت ماست. شناختن این سرشت انسانی راه درمان درماندگی و افسردگی هاست.

یادآوریم که حافظ سروده بود، آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست.... .


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

🔥به فرهنگ باشد روان تندرست

🔥ایران سرزمینی کهن با فرهنگ باستانی است. سرزمین نیکی‌ها و مردمان نجیبی که ستایشگر داد و راستی و دوستی و نکوهشگر ظلم و دروغ و دشمنی‌اند. باید تا می توان از ایران گفت و نوشت. چرا که ظرف و محتوای توسعه کشور است. باید زبان فارسی را دوست داشت و در جهت ترویج آن از هیچ اقدامی دریغ نکرد. باید تا حد ممکن فرزندان کشور را با حافظ و سعدی، با فردوسی و مولوی و نظامی آشنا کرد. اگر ایده ایران از جمع معدودی نخبگان خارج شود و در میان مردم و سیاستگذاران شکل خودآگاهانه بگیرد معنای امنیت، مصلحت و منافع ملی شکل خواهد گرفت. حقیقت این است که امروزه ایران مورد غفلت قرار گرفته است و بدون وطن، کشور و ایراندوستی هیچ تحول مهمی رقم نمی‌خورد.


🔥فهرست زیر از کوشاترین و معتبرترین رسانه ها و نهادهای فرهنگیِ مستقل تشکیل شده است که جملگی در گستره‌یِ گسترده‌یِ تاریخ و ادبیات و فرهنگِ زرینِ ایران زمین می‌کوشند.
با پیوستن به این رسانه ها و نهادها به توسعه فرهنگی در جامعه یاری رسانیم.
                     


    🔥 پـــــــایــنده ایــــــــــران🔥



🏵کتاب گویا (لذت مطالعه با چشمان بسته).

💥@GouyaKetab

🏵زین قند پارسی
(درست بنویسیم، درست بگوییم).

💥@qande_parsi

🏵دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن.

💥@sarv_e_sokhangoo

🏵مولانا و عاشقانه شمس
(زهرا غریبیان لواسانی).

💥@baghesabzeshgh

🏵رسانه رسمی استاد فریدون فرح اندوز
(گوینده و مجری رادیو و تلویزیون ملی ایران).

💥@fereidounfarahandouz

🏵رازها و نمادها و آموزه‌های شاهنامه.

💥@ShahnamehToosi

🏵بهترین داستانهای کوتاه جهان.

💥@fiction_12

🏵انجمن شاهنامه‌خوانی هما
(خوانش و شرح بیت‌های شاهنامه).

💥@shahnamehferdowsiii

🏵رمانهای صوتی بهار

💥@romanhaye_soti

🏵حافظ • خیام ( صوتی )

💥@Ghazalak1

🏵خردسرای فردوسی (آینه‌ای برای پژواک جلوه‌های دانش و فرهنگ ایران زمین).

💥@kheradsarayeferdowsi

🏵بنیاد فردوسی خراسان
(کانون شاهنامه فردوسی توس)

💥@bonyadeferdowsitous

🏵سرو سایه فکن
(رسانه‌ای برای پاسداشت زبان و ادبیات فارسی).

💥@sarve_saye_fekan

🏵شرح غزلیات سعدی با امیر اثنی عشری.

💥@ghazaliyatesadi

🏵چراغداران (داریرة‌المعارف بزرگ صوتی ایران، صداهای نایاب فرهنگ و ادب و هنر).

💥@Chraghdaran

🏵حافظ‌خوانی با محمدرضا کاکائی

💥@hafezaneha1

🏵کتابخانه متون و مطالعات زرتشتی

💥@zardoshti_book

🏵بوستان سعدی با امیر اثنی عشری

💥@bustanesadi

🏵شاهنامه کودک هما

💥@shahnameh_kodakan

🏵مآدبه ادبی، شرح کلیه و دمنه و آثار ادبی فارسی (رسانه دکتر محمّد امین احمدپور).

💥@Madobahadabi

🏵ستیغ، خوانش اشعار حافظ و سعدی و...(رسانه سهیل قاسمی).

💥@Setiq

🏵تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیات ایران زمین

💥@tarikhfarhanghonariranzamin

🏵شاهنامه برای کودکان
(قصه‌های شاهنامه و خواندن اشعار برای کودکان و نوجوانان).

💥@shahnameh_children

🏵دژنپشت (کتابخانهٔ کهن سرزمین پارس به روزگار پارت‌ها).

💥@dejnepesht4000

🏵گاهگفت (دُرُست‌خوانیِ شعرِ کُهَن).

💥@Gaahgoft

🏵سفر به ادبیات
(مرزبان نامه و گلستان، تک‌بیتهای کاربردی).

💥@safar_be_adabiyat

🏵ملی‌گرایی ایرانی/شاهنامه‌پژوهی

💥@melliiran

🏵کانون پژوهشهای شاهنامه
(معرفی کتاب‌ها و مقالات و یادداشتها پیرامون شاهنامه).

💥@shahnameh_ferdowsi

🏵انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا)

💥@ShahnameAlborz

🏵فرهنگ یاریگری، توسعه پایدار و زیست‌بوم‌ داری

💥@kaveh_farhadi

🏵رهسپار کوچه رندان (بررسی اندیشه حافظ).

💥@kocheyerendan

🏵آرخش، کلبهٔ پژوهش حماسه‌های ایرانی(رسانهٔ دکتر آرش اکبری مفاخر).

💥@Arakhsha96

🏵تاریخ روایی ایران

💥@oldhistor

🏵سخن و سخنوران(سخنرانی و گفتگوهای نایاب نام‌آوران وطن فارسی).

💥@SokhanoSokhanvaran

🏵کتاب و حکمت

💥@ketab_va_hekmat

🏵تاریخ میانه

💥@midhistor

🏵زبان‌شناسی و فراتر از آن (درگاهی برای آموختن دربارهٔ زبان‌ها و فرهنگ‌ها).

💥@beyondlinguistics

🏵شرح کلیات سعدی
(تصحیح و طبع شادروان محمدعلی فروغی).

💥@SAADI_SHIRAZI_POEMS


🔥کانال میهمان:


⭐️نوای ایرانی
💫@navayeirani



🔥فـــرِّ ایــــران را می سـتایـیـم.


🔥هماهنگی جهت شرکت در تبادل



🔥@Arash_Kamangiiir

Читать полностью…

دژنپشت

.

به بزرگداشت ۲۱ آذر
روز نجات آذربایجان



۲۱ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


به روزگار گذشته و تا پیش از سال ۱۳۵۷ دو دسته جشن در کشور برپا می­‌شد.

یک دسته جشن­‌های حکومتی بود که در مناسبت­‌هایی چون زادروز محمدرضاشاه، رضاشاه و برخی از دیگر سران حکومت برگزار می­‌شد. متولی این جشن­‌ها خود دستگاه حاکمه بود.

دسته دیگر جشن­‌های مذهبی بود، در مناسبت­‌هایی چون غدیرخم، روز پانزدهم شعبان و ....
آن جشن­‌ها به آهنگ برکشیدن آیین شیعه و گستراندنش برپا می‌شد. شیعیان سیاسی در لوای برپا کردن جشن‌های اعتقادی بر آن بودند تا گزینه شادمانی جمعی در برابر شادمانی دستوری برپا بدارند و با این کار پیام بیزاری از حکومت شاهنشاهی را به مخاطبان خویش برسانند.

سوای این دو دسته جشن­‌ها، جشنی ویژه در هر سال یک بار برپا می­‌شد و آن جشن روز ۲۱ آذر بود که نام غرورانگیز «روز نجات آذربایجان» بر آن نهاده بودند.

جشن روز ۲۱ آذر از دسته­‌بندی‌های بالا برکنار  مانده و به معنای راستین خود جشنی ملی بود. دست حکومت در آن جشن هم آشکار بود. در عین حال، شیعیان سیاسی هم به سود و صلاح خود نمی‌دیدند که چنان جشنی را نفی کنند که بزرگداشت یکپارچگی ایران بود.

روز ۲۱ آذر تا سال ۱۳۵۷ گرامی داشته می­‌شد. پس از آن خطایی در کار آمد. در جریان کین‌خواهی از حکومت محمدرضا شاه، نجات آذربایجان از چنگال بیگانه پرستان با کارنامه شخص شاه یکی انگاشته شد. زان پس چنین مناسبتی مقدس، به عمد، از نظرها افتاد.

چیزی که ماند آن بود که خیانت و جنایت آن کسان که همکار متجاوزان به میهن بودند از خاطره­‌ها و نظرها دور شد. و هم خاطره‌های پرارج فداکاری به راه میهن دیگر بازگو نشد.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

سوریه اسدی، و ایران صفوی


۱۸ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


فروافتادن حکومت‌ها ناگهانی روی نمی‌دهد. رفتنی‌ها مدت‌ها پیش از برافتادن خود مرده‌اند و برافتاده‌اند.
امروز که خبرها از برافتادن حکومت اسدیان در سرزمین سریانیان می‌رسد در شگفت نشده‌ام. تاریخ از این برافتادن‌ها کم ندیده و کم بازگو نکرده. شگفتی آنجاست که کس تاریخ نمی‌خواند. همواره آوای مشتی غوغاییان بلند است.

از چند روز پیش که برافتادن حکومت اسدیان در سوریه آشکار شده بود پیاپی فرجام دردناک صفویان در ایران عزیز خود ما در برابر چشمم می‌آمد.
صفویان از آغاز، خود را قدسی وانمودند و نزدیک بود که هر یک قدیسی شوند، جداگانه. اما در انجام کارشان مشتی از هم‌میهنان از استان خاوری کشور بیرون تاختند و سرنوشت آن حکومت قدسی را در چند روز درنبشتند. مهاجمان بر صفویان هم مانند مهاجمان بر اسدیان بودند. آنان در برابر سپاهیان صفوی و اسدی، نه ابزار جنگی درستی داشتند و نه رزم آزموده بودند. اما صفویان و اسدیان هر دو سازوبرگ رزم داشتند و مردان آزموده رزم.
نه صفویان دانستند که نتوان پشت به جنگ ابزار داد، نه اسدیان. و هر دو چون باد، بر باد رفتند.

محمدهاشم آصف کتابی نوشته با عنوان رستم‌التواریخ و در آن از فرجام روزگار صفویان نوشته. کتابی خواندنی که هر مرد حکومتگر باید کنار دست داشته باشد. داستان بر باد رفتن حکومتی پرمدعا که چون ساعت نحسی رسید نه دست غیب به یاریش آمد و نه قورخانه و قشونش کاری از پیش برد. شخص واحد که همه نظریه‌ها و تاریخ را وازند و به فرموده فردوسی جز خویشتن چیزی در جهان نبیند، در بالست قدرت هم مرده است و برافتاده. آن دم که دست همه کس از محیط حکمرانی کوتاه شد، کار به انجام خود رسیده. خلاء، تولید خلاء می‌کند.

در ایران صفوی تا افغانان به درون پایتخت نریخته بودند آش نذری می‌پختند و استخاره می‌گرفتند تا کی یاری از عالم غیب فرا برسد. در سوریه اسدی هم تا همین دیشب هر آنچه جز خواست فرمانروا بود دروغ خوانده می‌شد.
در دستگاه‌های همانند صفوی و اسدی همه چیز دروغ است، مگر خواسته فرمانروا. و برافتادن را همه می‌بینند و می‌دانند مگر شخص فرمانروا!

جناب آقای اسد، چیز شگفتی روی نداده.
ساده بود. می‌دانستیم. یارا نداشتیم بگوییم... .


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

هشتاد سال بی امیر شوکت‌الملک علم
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۱۴ آذر ۱۴۰۳


نیمه شب چهاردهم آذر ۱۳۲۳ درهای سرای حاج غلامحسین قنادان را زدند. آقای قنادان در را که باز کرد دید که چند تن از نوکران کلاته سرکار هستند. سراسیمه و آشفته آمده بودند و درخواستند که دکان را باز کند و مقدار بسیار زیاد قند و چای و تنباکو و سیگار و چندین قلم دیگر برداشت کردند و شتابان رفتند. آقای قنادان پرسید که این خریدها در نیمه شب چراست و آنان فقط گفتند که امیر درگذشته‌اند!


جنگ دوم جهانی برپا بود و قشون شوروی و انگلستان به ایران ریخته بودند. آنان در بیرجند هم بودند. امیر جز نگرانی‌های معمول حکومتی، نگران کمبود نان در قلمرو خودش هم بود. با تدبیرهای زیاد ترتیبی داده بود که کمبود نان برطرف شده و مردم نفسی به آسایش می‌کشیدند. اما چندی بود که نفس خودش راست نمی‌شد. ورمی در پیکرش افتاده بود که او را چاق نشان می‌داد. اول پاییز ۱۳۲۳ از راه زاهدان سفری به تهران کرد تا هم به کارها در مرکز برسد و هم با اطبا دیداری کند. ورمی در پاهایش پیدا شد. دکتر امیراعلم، دکتر قاسم غنی و دکتر لقمان‌الدوله او را دیدند و گفتند که ناخوشی از قلب است. گفتند که باید به خارجه برود.
جنگ بود و راه اروپا بسته. امیر بهتر دید که به هندوستان برود. به بیرجند که برگشت تهیه سفر دید. دامادش که فرماندار کل سیستان و بلوچستان بود برایش تذکره سیاسی صادر کرد. اما دیر شده بود!


در آن شب شهر به هم برآمد. روز سر نزده بود که در پیرامون اکبریه ولوله بود. حاج حسین ع. شبانه آمده و پیکر امیر را در کلاته شست‌وشو داده بود. اینک پیکر امیر را بر دوش انبوه مردم تا شهر آوردند و در مدرسه شوکتیه گذاشتند. بازاری‌ها خودشان بازار را بستند و دسته‌های عزاداری از محله‌های شهر به طرف مدرسه شوکتیه حرکت کردند. مردم بر سر زنان و سوکوار در مدرسه گرد آمده بودند. پیکر امیر را پس از احترامات رسمی بر ماشینی گذاشتند و ماشین راه مشهد را پیش گرفت. چند ماشین دیگر هم پشت سر به راه افتاد.

پیکر امیر را پس از احترامات رسمی با حضور مقامات لشکری و کشوری در صفه ویژه خاندان امارت قاینات در آستانه رضوی به خاک سپردند.

- امیر شوکت‌الملک علم مدرسه شوکتیه را تاسیس کرد.
- ترتیب لوله‌کشی آب شهر را داد.
- یکی از نخستین زمین‌های تنیس ایران را در منظریه ساخت.
- نخستین خط تلفن را در بیرجند کشید که از نخستین خطوط تلفنی ایران بود.
- سه زمین فوتبال ساخت و پول داد تا توپ و لباس ورزشی خریدند و نوجوانان و جوانان را تشویق به ورزش کرد.
- با تاسیس شرکت شرق قالیبافی را رونق داد تا چنان شد که از هر کوچه آوای قالیبافان بلند شد.
- نوانخانه ساخت تا سرپناه بینوایان و یتیمان باشد.
-شهرداری تاسیس کرد.
- و ... .
- و در شب همان روزی که کلنگ ساختمان بیمارستان شهر را بر زمین زد خود از دنیا رفت.

محمدحسین شهریار، شاعر نامی که خبر شد، مرثیه بلندی سرود و در آن گفت:
امسال بیرجند بی تو ندارد بهار، امیر
مرغان به غیر گریه ندارند کار، امیر... .

روز ۱۴ آذر امسال، بیرجند و قاینات هشتادمین سال بی‌بهار را پشت سر می‌گذارد. از درد نبودن امیر، مرغان هم گریستند. هنوز هم مرغان می‌گریند... .



/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

معرفی کتاب:
شاهنامه نوبخت

۹ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


کمتر گفته شده که پس از شاهنامه و پس از فردوسی، شاهنامه‌سرایی روشی و مکتبی در شعر فارسی شد. کم نبودند آنان که تاریخ جهان یا تاریخ دوره‌ای را به نظم درآوردند و بر آن نام شاهنامه نهادند. از این دست است شاهنامه هاتفی جامی که سراینده آن جنگ‌های شاه اسماعیل را بازگو کرده است. یا شاهنامه نادری که محمدعلی توسی در آن زندگی و پادشاهی نادرشاه افشار را به نظم بیان کرده است.

تازه‌تر کتاب‌ها در این راه، شاهنامه‌ای بود که حبیب‌الله نوبخت به دوره رضاشاه سرود. نوبخت بر سر آن بود که در شاهنامه خودش تاریخ ایران را از برافتادن ساسانیان تا به روزگار رضاشاهی به نظم درآورد.

حبیب‌الله نوبخت زاده سال ۱۲۷۴ و درگذشته ۱۳۵۶ دانشمندی تاریخدان، زبان‌دان، و هم نویسنده و سیاستمداری تراز اول بود. جز شاهنامه‌ای که در تاریخ ایران سرود، چندین کتاب دیگر بر جا گذاشت که هر یک گواه دانش بیکران او در تاریخ و فرهنگ و دین است. تفسیری بر قرآن هم نوشت. او خود دارای فلسفه و جهان‌نگریی است که آن را فازلیسم نام داده و در کتابی آن را شرح داده است. نوبخت، کتاب تاج جاحظ را هم به فارسی درآورده. او چندین زبان زنده و کهن را نیک می‌دانست و در ترجمه تاج چیرگی خود را بر زبان‌ها و تاریخ فرهنگ جهان آشکار گردانده است.

اما بخت با نوبخت یار نبود. او در زمانه جنگ دوم جهانی دانش خود را عرضه کرد. بیدرنگ هدف تازش‌ها قرار گرفت. جرمش آن بود که به رضاشاه دشنام نمی‌داد و با او و نگاهش به تاریخ معاصر ایران همدلی نشان داد. چنین تا توفیدند و نوبخت را از عرصه راندند که دلبسته آلمان است. آن هم در سرزمینی که هر میان‌مایه غربی یا روسی بت می‌شود.

سرنوشت شاهنامه نوبخت چونان سرنوشت سراینده آن شد. افزون بر آن که نگذاشتند نامی از آن دانشمند کم‌مانند بر جا بماند، نوشته‌هایش را گم کردند.

شاهنامه نوبخت بدین ریخت پیکربندی شده است:
جلد نخست: هرمزان
جلد دوم: اسپهبدان
جلد سوم: ابومسلم
جلد چهارم: برمکیان
جلد پنجم: جنگ نرشخ
جلد ششم: خرمیان و کرمتیان ـ بابک خرم دین و سلیمان کرندی
جلد هفتم: از رویگران تا پادشاه سوفی (اسماعیل صفوی)
جلد هشتم: از دودمان شاهنشاهان سوفی تا شاهنشاه پهلوی


حبیب‌الله نوبخت، شاهنامه‌اش را با خط خودش نگاشته و تزیین کرده و برخی صفحه‌های آن را هم خود تذهیب کرده است.
ویژگی شاهنامه نوبخت این است که سراینده پژوهشگر آن، بسیاری از یافته‌های و نکته‌های ناگفته و جالب تاریخی را بدان افزوده است که در  کتاب‌های دیگر دیده نمی‌شود. 

دستنوشته شاهنامه نوبخت پس از درگذشت او گم شد و تا سال ۱۳۹۴ ردی از آن پیدا نشد. در آن سال با پیگیری محمدرضا فولادخواه پیدا شد. انتشارات آرمانخواه فتوکپی دستنوشته را خرید و سال ۱۳۹۶ همان دستنوشته را در پنج جلد گالینگور منتشر کرد. 

اکنون انتشارات سمرقند انتشار شاهنامه نوبخت را زیر نظر دکتر هوشنگ طالع در دست گرفته و نخستین مجلد آن را چاپ و منتشر کرده است. مجلدهای دیگر هم به ترتیب به بازار کتاب خواهد آمد.
شاهنامه نوبخت، دانش کم‌مانند تاریخی و جهان‌نگری حبیب‌الله نوبخت جای وارسیدن و شناخت دارد.

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

فلسفه‌ای از تاریخ در ایران:
از کیان به ماکیان!


۷ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


نوبت ز کیان به ماکیان افتادست
بازی شگرفی به‌میان افتادست

شاید که سپهر سفله رقصد ز نشاط
شمشیرزدن به دف‌زنان افتادست.
- حزین لاهیجی


حزین لاهیجی در سده دوازدهم می‌بود. او جز شاعری، دانشمندی بود با نگاهی مخصوص خود به جهان. در نگاه او آمده بود که بیش از دوازده سده برآمده و کار از شاهنشاهان کیانی به کسانی افتاده که در چشم او ماکیان‌هایی بیش نمی‌آمدند. می‌دید که دیگر از کیان نشانی بنمانده.
چنین بود که نوشت، کنون شاید که سپهر هم از شادمانی این شکسته‌شدن ایرانیان به رقص درآید.
همان سپهر که زمانی با شاهنشاه ما بر سر مهر بود، و زمانی دگر با شاهنشاه ما می‌پیوست.
پیش‌تر در این باره نوشته بودم.
در این نشانی:
/channel/dejnepesht4000/1111

اندیشه ایرانی را بنگر که چون دریابد سپهر با شاهنشاهان ایرانی دلی خوش ندارد و به مهر نمی‌گردد، بیدرنگ و بی‌تعارف، رک و راست سپهر را سفله می‌خواند.



/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
به مناسبت درآمدن استانداری دیگر به خراسان جنوبی

گذری بر تاریخ سیاسی معاصر قاینات

دوم آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


این استان که به نام خراسان جنوبی نامبردار شده نام قاینات داشت و پیش‌تر به نام قهستان بود. به دوره قاجار که هر کس پیشکشی پرمایه‌تر به شاهان عیاش و فرومایه قجری می‌داد فرمانروای خودکامه سرزمینی می‌شد، این سرزمین قاینات چندی در دست مردی شایسته و خداترس بود به نام امیر ابراهیم علم ـ شوکت‌الملک دوم ـ و دانیم که او این سرزمین را مانند جان می‌دانست و به ترقی آن و آسایش و سربلندی مردمش می‌کوشید.

امارت قاینات از سال ۱۲۸۲ بزرگ شد که امیر شوکت‌الملک فرمانروای قاینات شدند. امیر تا سال ۱۳۰۰ به جز دو سه دوره کوتاه، فرمانروای قاینات بودند. سیاست و حکومت در قاینات را نتوان درست شناخت تا با ساختمان دستگاه فرمانروایی آن آشنا نشویم. ساختمانی که در راس آن امیر بود. پس از او یک صاحبکار بود که در زمان‌هایی نایب‌الحکومه هم بود. نایب‌الحکومه یا صاحبکار، ده‌ها زیر مجموعه دیوانی و مالی داشت. تا پیش از آن که رضاشاه به پادشاهی برسد امارت قاینات قشونی داشت که سپس در ارتش ملی ادغام شد. در هر ولایت و روستا نایب‌الحکومه‌هایی بودند. زمین‌های پهناور کشاورزی - از خصوصی و وقفی امیر و خاندان امیر - هر یک متولی مخصوصی داشت.

امارت قاینات در تاریخ خود از زمان مشروطیت تا ۱۳۵۷ چهار نایب‌الحکومه یا صاحبکار داشت:

۱. امیر شوکت الملک در آغاز فرمانروایی خود محمدولی خان اسدی را به سمت مستوفی و صاحبکار خود برگماردند. اسدی تا سال ۱۳۰۰ در آن جایگاه بود. او عقل منفصل امیر بود. مردی که سرشت آفریننده او پیوسته چهره زندگی و حکمرانی را نو می‌گرداند. اسدی سپس نماینده سیستان در مجلس شد و از بیرجند رفت. سپس نایب تولیت آستانه رضوی شد و تا سال ۱۳۱۴ در آن جایگاه بماند.

۲. پس سررشته کارهای امارت قاینات به دست محمدرضا خان سپهری آمد. سپهری، امارت قاینات را دستگاه بزرگی کرد که ۲۴ ساعت شبانه روز و هفت روز هفته دایر بود. دستگاه دیپلماسی خارجی آن میزبان رجال و سفیران و کنسول‌ها و بازرگانان بزرگ خارجی و داخلی بود. دستگاه اداری و حکومتی آن، امارت پهناور قاینات را در امن و امان می‌گرداند. صدها خانوار در هزاران هکتار زمین کشاورزی کار می‌کردند. کارگاه‌های قالی بافی دایر بود. بازار بزرگ بیرجند که هر بخش آن جای دسته‌ای از پیشه وران و تولیدکنندگان بود سرشار رونق بود. بیرجند بندرگاهی تجاری بود که صاحبان کالا و پیشه از هند و روسیه و اروپا بدین جا آمدوشد داشتند. آقای سپهری از سال ۱۳۳۰ به رای امیر از کار کناره گرفت. غوغاییان دموکراسی‌خواه! در آن سال‌ها کشور را غرق آشوب کرده بودند و بیرجند را هم برآشفته داشتند.
امیر اسدالله علم، اسدالله میرزا، پسر ارشد سپهری ، را نامزد صاحبکاری امارت قاینات کردند. او یک سالی بیشتر در آن جایگاه بنماند و به تهران رفت.

۳. از آن پس مرتضی خان جانباز صاحبکار دستگاه علم شد. دوره کار و دیگرگشت‌های بنیادین مملکت بود و در بیرجند هم کارهای نوین با همت امیر رونق یافت. کارخانه قند اسدآباد باز شد و هکتارها زمین زیر کشت رفت. چاه‌های عمیق و موتورهای برقی، شیوه دیرین کشاورزی را دیگرگون کرد. آقای جانباز به گستردن کشاورزی همت گمارد. امیرنشین قاینات سراسر کارگاهی بود که در هر کجای آن کار بود و کار.
از آغاز دهه ۱۳۵۰ که اقتصاد و سیاست ایران به وادیی دیگر افتاد. امیر ناخوش بودند و پیوسته در کار درمان خود، و کمتر وقت رسیدگی به امپراتوری قاینات را داشتند. افولی که در کشور نمایان شده بود در بیرجند هم پیدا شد. جانباز سخت می‌کوشید تا رخنه‌هایی را که در کارها می‌آمد بربندد. اما زمانه از لونی دیگر شده بود. جانباز سال ۱۳۵۴ از کارها کناره گرفت.

۴. از آن پس محمدحسن اعلم صاحبکار دستگاه علم شد. آقای اعلم کار و کارنامه‌ای داشت که شاید هنوز زود باشد در باره آن سخنی رانده شود. امیر اسدالله علم در آغاز سال ۱۳۵۷  به بیماری سرطان خون وفات یافتند. دوره آقای اعلم هم در همان سال به سر رسید. کاخ‌های امارت قاینات خالی شد. کارکنان بی‌شمار دستگاه امارت پراکنده شدند. دیگر حتی کسی نماند که جیره گندم یا جیره نقدی آقایان ... را بدهد. هر کس بر منبری سرگرم دشنام گویی به دستگاه علم شدند. اسناد و دیوان‌ها گم شد.

این سرزمین که بر آن نام خراسان جنوبی داده‌اند، سرزمین سیاست و حکومت است. امری که بدون اندیشه راست نیاید، و آن هم نیازمند مردانی سزاوار است؛ اندیشمند، سیاست‌دان و کاردان. همه این‌ها در اینجا بوده، به کمال و تمام.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
معرفی کتاب
تاریخنامه یوحنا سکوپای نیکیو
در نوشتار زیر.

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
قاجاران، و حق مالکیت بر تن زنان ایران!

۲۹ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


تا ماه آبان به سر نرسیده جا دارد یادی کنیم از آبان سال ۱۳۰۴ که مجلس شورای ملی به فرمانروایی قاجاران پایان داد.
به‌ویژه، یادی از موضوع مالکیت بر تن و پیکر زنان ایران که در دوره قجران به اوج رسید.


نوشته‌اند، در منابع زیاد، که به روزگار قجر، "مردم از ترس شاهان قاجار و خوانین محلی دست نشانده قاجاران، دخترهای خود را نمی‌گذاشتند از خانه بیرون شوند. والدین بهتر می‌دیدند جگرگوشه‌های خود را به وسایلی بدشکل کنند تا از نظر بیفتند.
یکی از جهانگردان در آن برهه در سفرنامه خود نوشته است که خود شاهد بوده که چهره دختر زیبایی را با تیزاب سوزانده بودند تا از طمع بزرگان در امان بماند."

- زندگی و زمانه پورداوود.
ص ۱۷۷ و ۱۷۸.



/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
.
ایران و اسپانیا


۲۴ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

به این روز از آبا‌ن‌ماه امسال که روز کتاب‌گردی نام گرفته جا دارد کتاب پر ارجی را به یاد کتابخوانان و اهل فرهنگ آورم که روابط ایران را با اسپانیا از عصر باستان، از زمان آلن‌ها و مانویان؛ تا ورود اسلامیان به اسپانیا بررسیده است.
عنوانش: ایران در اسپانیای مسلمان.

این یکی از پژوهش‌های دکتر شجاع الدین شفا است. استادی فرزانه‌ای که دریای دانش خویش را به یاری دستگاه حکومت شاهنشاهی گذاشته بود و جاه و بزرگی او استوار مانده؛ تا چندان که دُشگویان پرده‌در هم نیارسته بودند بر میدانگاه بزرگی او بتازند.

دکتر شفا ایراندوستی سرآمد بود که در منابع و متون نظر می کرد تا اسناد را پشتوانه مهر خویش به ایران کند و سخن از روی تعصب نراند.

دکتر شفا رد ایران را در اسپانیا گرفته و به بسی نتیجه‌های سزاوار رسیده. حتی بر آن است که نام اسپانیا همان کلمه اصفهان است که تغییر و تبدیل یافته: اسپهان/ اسپانیا. (ض ۱۹۸). طارق، را که فرمانده اسلامیان بود و از تنگه جنوب باختری اسپانیا وارد آن خاک شد، مردی همدانی دانسته (ص ۱۹۶). و از این مایه دانستنی‌ها کم ندارد که خواننده را تکان می‌دهد.

شفا رد ایران و فرهنگ و سنت های ایرانی را در زبان، نوشیدنی ها، حکومتگری، پزشکی، ریاضیات، معماری، موسیقی، ادبیات، هنرهای دستی، تاریخ نگاری، کشاورزی، آبیاری، دریانوردی، بازرگانی، و آشپزی اسپانیا گرفته و همه این‌ها را با گواهان استوار نوشته است.
خواننده از گستردگی پژوهش تکان می‌خورد و باز از آنچه می‌خواند به شگفت می‌آید که مایه و ملاط فرهنگ ایرانی چه اندازه‌ها دارد و تا کجاها را تواند درنوردد!

کتاب در آغاز به فرانسه چاپ و منتشر شده و سپس به ترجمه دکتر مهدی سمسار فارسی شده. خبر دارم که گردانیده آقای سمسار پریشان بوده و قابل انتشار نبوده است.
دست توانای استاد بی‌ادعا و فرزین ما، جناب بهمن حمیدی، در کار آمده تا ترجمه کتاب به نگارش روان و پاکیزه‌ای رسیده که انتشارات گستره آن را سال ۱۳۸۵ در تهران چاپ کرده است.

گمان کنم بد نباشد این کتاب را باز بخوانیم تا جایگاه کهن دو مملکت و دو مردم را بهتر و بیشتر بشناسیم و هم دامنه آثار گسترده تمدن و فرهنگ ایرانی را بر اسپانیا دریابیم.
ایران کهن سرچشمه‌ای جوشان از دانش و معرفت بود. هنوز هم بازگشتن به کران آن سرچشمه راه آسایش و سربلندی ملتی است که بیش از یک سده شده تا در خاور و باختر عالم در پی خویش می‌گردد.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
سپهر

۲۲ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



به سر بر همی گشت گردان سپهر
شده رام با آفریدون به مهر
ـ شاهنامه. پادشاهی ضحاک.

بپیوست با شاه ایران سپهر
بر آزادگان بر، بگسترد مهر.    
ـ شاهنامه. داستان بیژن و منیژه

برین نیز بگذشت چندی سپهر
همی رفت با شاه ایران، به مهر.
- شاهنامه. پادشاهی انوشه‌روان.


سپهر در فرهنگ‌ها به معنی آسمان آمده. آسمان فلک است و بدان سبب که گردش دارد آن را آسمان خوانده‌اند: مانند آس.

در اندیشه ایران باستان، آسمان را مقدس داشتند و چون در گردش پیوسته بود، همسویی آن گردش را با آدمی نشان بلندی بختش می‌شمردند.
چنین تا در شاهنامه آسمان با دو شاهنشاه بزرگ روزگار افسانه، و یک شاهنشاه روزگار تاریخی همسوی و همداستان است.
یکی فریدون که آسمان با او بر سر مهر است. دیگر کیخسرو که آسمان بدو پیوسته است. سوم، انوشه‌روان است که آسمان با او به مهر می‌رود.

اما آن زمان که سپهر یا آسمان همراه کس نباشد روز و روزگارش به بدی می‌گراید. نمونه این سخن شاه نوذر است:

برین نیز بگذشت چندی سپهر
نه با نوذر آرام بودش، نه مهر.
- شاهنامه. پادشاهی نوذر.

نوذر بر دست تورانیان کشته شد و روز خوشی ایران به سر رسید. دوره شاهنشاهی او و پس از آن دوره تباهی و تیره‌روزی است.
این از بنیادهای اندیشه باستان ایران است که کار را همسو با آسمان می‌کردند. این پندار و اندیشه کهن تا همین اواخر بر این ریخت ماندگار بود که پیش از دست یازیدن به کارهای مهم زندگی سعد و نحس زمان را برمی‌رسیدند.
این بنیاد اندیشه کهن چونان دیگر داشته‌های ما در برابر دیگرگشت‌های وارداتی تاب نیاورد. در آغاز که با باختر و فکر باختری برخوردیم، آن را خرافه و زشت شمردیم و پس آن را به کلی از عرصه زندگانی وازدیم.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
معرفی دوباره
تاریخنامه جان مالالاس

در زیر:

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
مورچه

۲۵ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


یکی از گذرگاه‌های باریک روزگار باستان ایران آنجاست که سلم و تور با سپاهیانی بی‌شمار بر ایرج، برادر کوچک خود تاختند و او را بکشتند.

زمانی دراز برآمد تا فردوسی در سرایش آن رخداد شگرف، اندیشه‌ای را به میان آورد، شگرف.
او از زبان شاه‌زاده ایرج چنین سرود:
میازار موری که دانه‌کش است
که جان دارد و جان شیرین، خوش است.

فردوسی در شاهنامه که گزارش جنگ‌ها و دگرگونگی‌هاست چنین چیزهای ریز هم دیده و بارها از احوال و آثار مورچه سخن رانده.

شاید فردوسی نامدارتر سخنان را در باره مور گفته باشد. اما پس از او هم بسی سخن‌ها از مور گفتند.

سعدی همین سخن نازک فردوسی را با درودی به او و تربت پاکش در شعر خویش به کار بست.
هم سعدی داستانی از شبلی،  یکی از عارفان نامدار، را به نظم درآورد که از دلرحمی بر جداشدن موری از ماوایش شبی را نخوابید تا فردا مور را به شهری بازبرد که از آنجا در انبان گندمش بیاورده بود.

پس از آن هم سخن‌سرایان فارسی‌گو در این موجود، باریک نگریسته‌اند. از نکته‌هایی چون خط حرکت مورچه، قناعت، و کوشش پیوسته او برای تامین آینده سخن‌ آورده‌اند. او به نزد ایرانیان نمادی بود که همواره آموختنی داشت، و دستمایه هشدارها بود.

به روزگار ما هم ملک‌الشعرا، محمدتقی بهار، بر سر آیین کهن ماند و از درد ویران‌شدن خانه مور، سرود و هشدار داد:

گر شد از جور شما خانهٔ موری ویران
خانهٔ خویش محالست که آباد کنید.

صاحب‌نظران ایرانی پیوسته همچنین به مور نگریسته بودند. تا در زمانه کنونی نیما یوشیج، به قیاسی گفت که انگار  آب در خوابگه مورچگان ریخته!

به روزگاری که فکرهای بی‌پایه وارداتی را در میان ما گستردند، سخنسرای ایرانی هم سرمست از آن که اوزان سخن پارسی را بر هم زده، از راه و آیین دیرین سر تافت، و از خراب کردن خانه مور سخن گفت.

حرمت مور شکست.
راه و آیین کهن وازده شد.
به رویه دیگری از تاریخ درآمدیم.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
نمایشگاه نگاره‌های
استاد تیمورپور و استاد صلاحی.
در نوشتار زیر:

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
‏ریختن چوب در آتش.
آتشکده ورهرام یزد.


گزارش آتش را در زیر بخوانید.

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
بزرگواری‌ها
پس از نجات آذربایجان


۲۲ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


نه چپ‌ها گفته‌اند، نه طرفداران حکومت پیشین، که پس از آن که آذربایجان به سال ۱۳۲۵ از چنگال جدایی‌خواهان رهانیده شد، با نامردمان هم به مردمی و بزرگی رفتار شد. انتقام‌گیری رواج نیافت. پدرانه رفتار شد. چونان پدری که همه اتباع کشور را فرزندان خویش بشناسد و بدکرداری ایشان را ببخشاید.
بخوانید و بدانید:

پس از برچیده‌شدن غائله آذربایجان، علی همام قاضی، پسر قاضی محمد وابسته بازرگانی سفارت ایران در برلین شد.

داریوش پیشه‌وری، فرزند پیشه‌وری بعدها از شوروی گریخت و به سفارت ایران در آلمان غربی پناهنده شد، و امکانات مالی خوبی گرفت.

معصومه مصور رحمانی، همسر پیشه‌وری، پس از چندین سال اصرار و خواهش و رفت و آمد به سفارت ایران در مسکو، در نهایت با دستور محمدرضا شاه  دوباره به ایران بازگشت. خانه‌ای در تهران برایش تهیه شد و همانجا می‌بود تا درگذشت.

برای خانواده قاضی محمد مستمری برقرار شد.

در زمان رضاشاه برای خانواده سیمیتقو، یاغی معروف شمالغرب، مستمری برقرار شد و تا سال‌ها هم پرداخت می‌شد. میزان این مستمری به اندازه‌ای بود که صدای مجلس را درآورد.

برای خانواده شیخ خزعل مستمری برقرار شد.

فرید خزعل از نوادگان شیخ خزعل، از فرماندهان ارشد نیروی دریایی ایران شد.


این خبرها پهلوی‌ستایی نیست.
خبر از رفتارهایی است که هر سرزمین برای زنده‌ماندن و ترقی به آن نیاز دارد.
تکرار نیکی و رادی، موجب تقویت و گسترش آن است.
باید گفت، و نوشت، و پراکند.



نقل از کانال #تاریخ_معاصرایران.

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

ستمکاره خونریز کجاست؟


۲۰ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


هر بار که فرمانروایی ستمکاره خونریز برافتد پرسشی به میان می‌آید که او اکنون کجاست و چه می‌کند؟

فردوسی، در شاهنامه، چنین فرموده:

روزی که ضحاک گریخته، فریدون به کاخ ضحاک درآمده و از دختران جمشیدشاه که همزیست فرمانروای ستمکاره بودند جویای او می‌شود. می‌گوید:
بباید شما را کنون گفت راست
که آن بی‌بها اژدهافش کجاست؟

دو خوبروی دهان باز می‌کنند و نهانگاه ستمکاره را بر او آشکار می‌گردانند:

بگفتند کاو سوی هندوستان
بشد تا کند بند جادوستان
ببرد سر بی‌گناهان هزار
هراسان شدست از بد روزگار
کجا گفته بودش یکی پیشبین
که پردخت کی گردد از تو زمین.
که آید که گیرد سر تخت تو
چگونه فرو پژمرد بخت تو.

دلش زان زده‌فال، پر آتشست
همه زندگانی برو ناخوشست.
همی خون دام و دد و مرد و زن
بریزد کند در یکی آبزن.

مگر کاو سرو تن بشوید به خون
شود فال اخترشناسان نگون. 

ـ شاهنامه. پادشاهی ضحاک تازی.
نسخه مهدی قریب. ص ۳۶.

زمانی پیش‌تر، پیشگویان به فرمانروای ستمکاره گفته بودند که گر تن در خون بشوید طالع شومش بخواهد گشت. پس اکنون به هندوستان شده تا مردمی بیشتر بکشد، خون ایشان را در آوندی بریزد و تن در آن آوند پرخون بشوید، تا مگر از دست آنکس برهد که گفته بودند روزی خواهد آمد و سرنگونش خواهد کرد.
ستمکاره هنوز هوای فرمانروایی در سر دارد. با واقع جهان کنار نمی‌آید. ناخشنودی خلقان را نمی‌بیند و آن را ریشخند می‌کند.
می‌کوشد تا آینده خویش را به راهنمایی پیشگویان، بازسازی کند. اما او پیش‌تر خون‌ها ریخته بی‌حساب؛ و چنین است که دیگر سنت قدیم شست‌وشوی تن در خون، کار نمی‌کند.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

زادروز استاد احمد تفضلی

۱۶ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


استاد احمد تفضلی، سال ۱۳۱۶ در ۱۶ آذر زاده شد. سرگذشت او از آغاز تا فرجام گفته و نوشته شده. چیزی که به زادروزش بایست تکرار شود، یادآوردن جایگاه ارزنده او در تاریخ فرهنگ ایران است.
دکتر تفضلی دانشی گسترده در فرهنگ و زبان‌های باستانی داشت و می‌شد که سال‌های سال آن را بیاموزاند، و راه بنماید. او از نسل دانشمندانی بود که بزرگانی چون ابراهیم پورداوود را پشت سر داشتند. نمونه آن زبانزد کهن بود که می‌گویند پشتش به کوه است!

سخن از فرهنگ باستان ایران که می‌گوییم نباید پنداشته شود که چند سنگ‌نبشته را می‌بینیم یا استخوان‌های مردگان را می‌ستاییم. فرهنگ باستان ایران یعنی آن گردایه‌ای از دانش‌ها که آدمی را در سرزمین‌هایی به پهناوری ایران در درازای چند هزار سال راه برد و سربلند داشت.
فرهنگ باستان ما در نزد تفضلی، دستمایه‌ای گرانبار برای پیشرفت ایران در تاریخ بود.

مام میهن بهره‌ای را که می‌شد از داشتن چنین فرزندی شایسته نبرد.
سال ۱۳۷۵ یک سال کم داشت تا ۶۰ ساله شود. روز ۲۴ دی ماه آن سال در تهران گذشته شد.

کتاب‌هایش زنده است.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.


سالگرد درگذشت مادر قاینات

۱۲ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بریده گزارشی بلند


روزنامه بهار چاپ مشهد و روزنامه اطلاعات چاپ تهران در شماره‌های ۱۲ و ۱۳ آذر ۱۳۰۹  خبر دادند:
والده آقای امیر شوکت‌الملک علم در نتیجه کسالت چند روزه در سن ۷۵ سالگی به رحمت ایزدی پیوسته و عموم اهالی از این قضیه متالم، بازار و دکاکین و مدارس به پاس خدمات معارفی آن مرحومه تعطیل، و در مدرسه شوکتیه مشغول عزاداری شده‌اند. جنازه با تشییع شایانی  به سمت مشهد حرکت داده شد و در غرفه اختصاصی خاندان علم در بقعه رضوی به خاک سپرده شد. از امروز تا عصر پنج‌شنبه مجلس ترحیم در آستانه منعقد خواهد بود.

مادر ابراهیم خان علم، به نام هاجر خانم، دختر یکی از دهقانان هریوند بود که به همسری پدر امیر، میر علم خان سوم درآمده بود. تبار اشرافی نداشت. اما زنی بود سخت دانا و سرد و گرم چشیده که این پسرش، ابراهیم خان علم، حتی کارهای بزرگ حکومتی را بی رای او نمی‌کرد. او زمینه کامیابی و بزرگی شوکت‌الملک دوم بود.

از شگفتی‌های روزگار یکی این بود که بانو هاجر علم درست چند روز پس از پایان سفر رضاشاه به بیرجند و زمانی درگذشت که پسرش امیر شوکت‌الملک، در زمره ملتزمان رکاب پادشاه، تازه به تهران رسیده بود. 

در آن زمان بدیع‌الزمان سری، سخن‌سرای نامدار، مرثیه‌ای برای والده امیر سرود. او را "مادر قاینات" خواند، و نوشت که مام دهر چنو کم زاید.

کنسولیار انگلستان در بیرجند هم به دولت متبوع خویش نوشت:
او زنی بخشنده بود که از بینوایان دستگیری می‌کرد و اکنون همه روستاها سوگوار اویند.

به مناسبت درگذشت والده امیر مجلس ختمی روز ۱۶ آذر ماه آن سال در تهران برپا شد. به نوشته روزنامه اطلاعات هیات دولت، رجال، نمایندگان مجلس و طبقات محترمین در مسجد سپهسالار در مجلس ختم شرکت کرده بودند. 

امیر چون خبردار شد که مادرش درگذشته غم مادر را در دل خورد و چیزی بروز نداد. او باید در تهران می‌ماند. پس خصوصا نامه به بیرجند به محمدعلی خان منصف نوشت و خواست تا مبادا مردم به عزای او سوکواری کنند، و اگر جشن و شادی دارند آن را عقب نیندازند. هم بفرمود تا به مدت ۵۰ هفته شب‌های آدینه به فقرا و مستمندان خوراک بدهند.

رضاشاه چندین روز بعد از پیرامونیان خود شنید که مادر امیر  درگذشته‌اند. امیر را به حضور خواند و شگفتید که غمی چندان بزرگ را در دل خورده است. پس امیر را مرخص کرد و امیر زمستان آن سال به بیرجند بازآمد.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

معرفی کتاب:
شاهنامه نوبخت
در نوشتار زیر.
/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.

به یاد بانو ناز علم


۴ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


چون نیست، ز هر چه هست چون باد به دست
چون هست، ز هر چه نیست نقصان و شکست
انگار که هر چه هست، در عالم نیست
پندار که هر چه نیست، در عالم هست.
- خیام


بانو ناز علم دومین فرزند امیر اسدالله علم بود. امیر سال ۱۳۱۸ به فرمان رضاشاه با دختر ابراهیم خان قوام شیرازی ـ قوام‌الملک ـ درپیوست. در آن زمان امیر اسدالله علم دانشجوی رشته کشاورزی دانشگاه تهران در کرج بود.

سال ۱۳۲۱ درس امیر به انجام آمد و با همسر روانه بیرجند شد. نزدیک دو سالی برآمد که امیر ابراهیم علم ـ شوکت‌الملک دوم ـ درگذشتند.

زان پس جایگاه بزرگی چون امارت قاینات به امیر جوان رسید. امیر در بیرجند می‌بود. صاحبکاری آزموده چون محمدرضا خان سپهری داشت که گشادوبست سیاست و اداره سرزمین پهناور قاینات با دستان قدرتمند او در زمانه پرآشوب دومین جنگ جهانی هم جای نگرانی نداشت.

اسفند سال ۱۳۲۳ سه ماه از درگذشت امیر شوکت‌الملک برآمده بود که امیر و همسرشان دارای نخستین فرزند شدند. او را رودابه نامیدند.

نزدیک سه سال دیگر که برآمد، در اسفند سال ۱۳۲۶ دارای دختر دیگری شدند که او را ناز نامیدند.

هر دو دختر امیر، در بیرجند و در دل دستگاه امارت زاده شدند. اما آنان هر دو خیم و خوی مادری را گرفتند. مادرشان ملکتاج خانم قوام زنی بود با خیم و خوی اشرافیت ریشه‌دار فارس که محیط بیرجند را چندان برنمی‌تافت.

امیر سال ۱۳۲۶ به فرمان شاه، فرماندار کل سیستان و بلوچستان شد. از بیرجند رفت. پس از آن هم به تهران رفت و در کابینه‌های آن زمان چند بار وزیر کشور، کشاورزی و کار شد.

امیر اسدالله علم یادداشت‌های روزانه‌ای از خود به یادگار گذاشت. یادداشت‌ها از انجام دهه ۱۳۷۰ و تا آغاز دهه ۱۳۸۰ یک‌به‌یک در هفت مجلد با ویراستاری من در انتشارات کتابسرا به چاپ رسید.

در آن یادداشت‌ها چندین جای از همسر و دخترانش یاد کرده‌. چند بار از مهمانی در منزل دخترش، خانم ناز، به نیکی یاد کرده و دستپخت دختر را ستوده‌.

شب اول ژانویه در دی ماه سال ۱۳۴۶ در ایتالیا از اوقات تلخی ناز خانم نوشته که به تعبیر امیر «شب سختی گذشت.»
در یادداشت ۱۳ بهمن ۱۳۴۷ سربسته از بیماری همسر ناز خانم نوشته.
در ۲۴ تیر ۱۳۴۹ خبر از ماجراجویانی داده که بر سر آن بودند تا ناز خانم را از نزدیک سرای امیر بربایند. نوشته‌ است، خواستند او را بربایند و سپس باج بگیرند، یا درخواست آزادی زندانیان را به میان بکشند.
امیر بسیاری چیزها می‌دانست. نامیدن آدم‌ربایان ناکام به «ماجراجو» جای ستایش دارد!

جز این خبری جاندار از دختر دوم امیر در یادداشت‌ها نیامده.

ناز علم دو بار ازدواج کرد. همسر دومش والاگهر شهرام پهلوی، فرزند شاهدخت اشرف پهلوی بود. آن دو از پس فراز و فرودهای روزگار به اسپانیا رفته بودند. پسری داشتند که او را امیر نامیده بودند. امیر پهلوی در انگلستان برآمد. او موسیقیدان و استادی نامدار در نوازندگی پیانو است.

ناز علم را خانمی آرام وصف می‌کنند. به وارون خواهر بزرگش، رودابه خانم، اهل معاشرت نبود. چون مادرش دلبسته ورزش و مطالعه بود. در زندگانی لب به نوشیدن نزد. اهل بازی‌های اشراف هم نبود. می‌گویند در گذر زندگانی گوشه‌گیر شده بود.

ناز علم از چندی پیش به بیماری ریه دچار بود. مهرماه امسال او را به بیمارستانی در شهر مادرید بردند. اما بیماری سرانجام ساعت سه بامداد روز آدینه ۲۷ مهر ماه ۱۴۰۳ جانش را بستاند. پیکرش را در مادرید به خاک سپردند.

ناز علم بازپسین یادگار امیر اسدالله علم، بازپسین یادگار امیر شوکت‌الملک و روزگار پر از شکوه و جلال و بزرگی دستگاه فرمانروایی امارت قاینات بود.




/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
معرفی کتاب

تاریخنامه یوحنا سکوپای نیکیو

یکم آذر  ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


از میان کتاب‌هایی که به فارسی درآورده‌ام این کتاب تاریخنامه یوحنا سکوپای نیکیو هم در دلم جایی دیگر دارد، و هم بهر گرداندن آن کوشش بسیار بیشتر کرده‌ام.
این کتاب را یکی تاریخنگار قبطی نوشته. قبطیان  در سرزمینی که پارس‌ها بدان نام بوم قبطیان داده بودند: گیپتوس‌بوم. مصر امروز.

نگارنده این تاریخنامه از شهر نیکیو بوده که امروز آن را پشاتی خوانند.
او خبرها و احوالی را از مردمان و سرزمین‌های روزگار خودش نوشته. در آن میان چیزی که بهر ایرانی ارج والا دارد آنی است که از سرزمین و مردم پارس نوشته است. ویژه، گزارش اوست از لشکرکشی کمبوجیه به سرزمین قبطیان و آنچه در آن لشکرکشی بر قبطیان و سرزمین ایشان رفته.
ما هر چه از آن لشکرکشی داریم آنی است که خود نوشته‌ایم و بیشتر از روی دست اروپاییان است.
اکنون منبعی کهن در دسترس فارسی زبان‌ها آمده که لشکرکشی کمبوجیه به سرزمین قبطیان را از نگاه یکی از باشندگان خود آن سرزمین بخوانیم و بدانیم.
این یکی از امتیازهای زیاد این کتاب است.

گردانیده فارسی را دو بار نوشته‌ام.
نخست آن که به فارسی درآورده شد.
دوم زمانی بود که به آن رسیدم تا زبان فارسی گردانیده‌ام را بپالایم و واژگان جز پارسی را از آن بزدایم.
در انجام، یک بار هم گردانیده‌ام را با نسخه عربی کتاب برسنجیدم.
چنین تا با رنج زیاد و صرف زمانی دراز گزارشی دیگر به دست آمد از این تاریخنامه که سربه‌سر فارسی است. اما نه آن چنان زبانی فارسی که کس اندر نیابد.
استقبال خوانندگان گواه است.
کتاب را انتشارات برسم چاپ و پخش کرد. سال ۱۴۰۰.

اگر خواستار نسخه‌ای از این کتاب تاریخ باستان هستید به این شماره پیام بدهید: ۰۹۳۰۳۸۶۲۲۳۷


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

آفرینِ رستم به میش کوهی

۳۰ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


خان دوم از هفت خان رستم، خان تشنگی است. رستم و رخش هر چه راه می‌سپرند آب نمی‌یابند و از تشنگی جان به لب می‌شوند.
در آن سخت‌ترین دم، غُرمی (میش کوهی یا قوچی) از برابر رستم می‌گذرد. رستم می‌داند که آن غرم به کنار آبی خواهد رفت. بی نا و نفس، از پی او روان می‌شود، تا به چشمه‌ای می‌رسد. رستم و رخش هر دو آب می‌نوشند و جان تازه می‌یابند. پس رستم به آن غرم دعا می‌کند:

بر آن غُرم‌بَر، آفرین کرد چند
که از چرخ گردان مبادَت گزند
گیا بر در و دشت تو سبز باد
مباد از تو هرگز دل یوز شاد
تو را هر که یازَد به تیر و کمان
شکسته‌کمان باد و تیره‌گمان.

ـ شاهنامه. تصحیح مهدی قریب.
ج نخست. ص ۱۶۷.


دعایی ناب، زیبا، خواندنی و به یادسپردنی!
تا بدانیم که شود که آدمی، نیکخواه جانوران و درختان و کوه و دشت و دمن هم باشد، و دعای نیک بگویدشان.

- یادداشت درس شاهنامه در پیشگاه استاد بهمن حمیدی.
۲۷ آبان ۱۴۰۳.

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

ابراهیم پورداوود


۲۶ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


جهــانا بپـــروردیش در کُنــار
وزان پس ندادی به جان زینهار
نهانی، ندانم تو را دوست کیست
بدین آشکارت بباید گریست.         
ـ فردوسی. شاهنامه.

«پگاه یک‌شنبه ۲۶ آبان ۱۳۴۷ خدمتگزار استاد پورداوود به من تلفن کرد که استاد سخت بیمار است. باران تندی می‌بارید. خود را به شتاب به بالینش رساندم. استاد شب‌ها در کتابخانه خود بر نیم تختی می‌خفت. همچنان پرشکوه در میان کتاب‌ها بر تخت خفته بود و کتابی گشوده در کنارش بود. دستش را به دست گرفتم. هنوز گرم بود. ولی دیگر زندگانی در آن نبود. شب هنگام دوبار برخاسته بود. چراغ افروخته و کتاب خوانده بود و سپس آرام چشم از جهان فروبسته بود.»

این گزارش بازپسین دم زندگی استاد ابراهیم پورداوود است، سپید‌دمان ۲۶ آبان سال ۱۳۴۷، چنان که دکتر بهرام فره‌وشی گزارش کرده‌اند.

ساعتی برنیامد که فرستنده سیار تلویزیون ملی ایران به همراه سرلشکر دکتر سعادتمند و سپهبد یزدان‌پناه و شماری از مقامات کشوری و لشکری در سرای استاد بودند. پیکر استاد را از سرایش تا سر کوچه با مارش عزای گارد شاهنشاهی بدرقه کردند تا به زادگاهش رشت ببرند.
خبر درگذشت استاد را خبرگزاری‌ها مخابره کردند و رادیوها و تلویزیون‌ها در بسیاری از کشورها پخش کردند. مجلس‌های یادبود در آلمان، فرانسه، هند، پاکستان و چندین کشور دیگر برگزار شد. اما در ایران کین‌توزی دینی کار خودش را کرد:
در همان ساعت‌های نخست بر آن نهادند که دکتر مهاجرانی، واعظ نامدار، در مجلس یادبود استاد سخنرانی کند. او عذر خواست، و چندی بعد آشکار گرداند که آقای محیط طباطبایی او را از سخنرانی در یادبود منع کرده و گفته است که چون پورداوود گرایش به دین زرتشتی دارد این کار گناه است. با این همه آخوند جوانی به نام غلامرضا جمشیدی کاشمری در مجلس یادبود شکوهمند استاد در مدرسه عالی سپهسالار سخنانی راند که مجلس را یکی کلاس درس تاریخ و فرهنگ ایران کرد.
هنوز بزرگان کم‌مانند ایران بودند و به آن مجلس آمده بودند. استاد سید حسن تقی‌زاده که پیر و نیم پیکرش فلج شده بود به یاری دوستانش بر صندلی چرخدار خودش را به مجلس رساند و بر فقدان پورداوود گریست. تقی‌زاده به خبرنگاری گفت: گویا امروز ایران در سهمگین‌ترین میدان نبرد با وحشی‌ترین دشمنان خود سردار لایقی را از دست داده است.

روزی که پیکر استاد پورداوود را به رشت بردند استاندار گیلان عزای عمومی در استان اعلام کرد. مسافتی نزدیک ده کیلومتر در جاده رشت به تهران مملو از مردمی بود که به بازپسین بدرود استاد آمده بودند.
پیکر استاد را جایی به خاک سپردند که پیش‌تر مدرسه‌اش بود و همان جا هنوز آرامگاه اوست. اگر چند دیگر کمتر کسی از استاد یاد می‌آورد. استانداری هم نیست که ارج پورداوود را بشناسد و به جای آورد!

گفته‌اند که آدمیان به فرمانروایان خود همانندند. پورداوود یکی مرد دورانساز بود، چونان فرمانروای زمانه‌اش رضاشاه.
رضاشاه ایران را از فلاکت و نکبت و پسماندگی قاجارها بیرون کشید، و پورداوود با ترجمه اوستا به زبان امروز فرهنگ کهن ایرانی را زنده گرداند تا ایرانی در زندگانی نوین خود به سرچشمه‌های فکر کهن خویش دسترس داشته باشد. ابراهیم پورداوود راه نوزایی فکر و فرهنگ ایران را گشود.
این معنا را استاد علامه قزوینی هم نوشته‌اند:
خوشبختانه از این به بعد عموم ایرانیان می‌توانند مستقیم و بی آن که از کتاب‌های مستشرقین بهره بگیرند کتابی را بخوانند که قرن‌ها تا پیش از برآمدن اسلام در سراسر ایران یگانه کتاب آسمانی بود و جز تورات و انجیل و مهابهاراتا از قدیم‌ترین کتبی است که بشر نوشته است، و از اوضاع و رسوم و اخلاق و مواعظ و حکم زندگی و فلسفه عالی و باورهای دینی و روایات و قصص تاریخی و اساطیر نیاکان خود اطلاع به هم رسانند.

نوشته‌های استاد پورداوود به جز گردانیده فارسی اوستا هم بسیار است.
در باره ایشان مقاله‌هایی نوشته‌اند. بهتر منبع آشنایی با زندگانی پربرکت استاد نوشتار بلند یکی از شاگردان ایشان است. کتابی که سال ۱۳۷۲ به نام «زمان و زندگی استاد پورداوود» چاپ و منتشر شد. 

پورداوود از آن دسته ایرانیانی است که اگر هر روز بزرگداشتش را بر پا کنیم حقش ادا نخواهد شد.
نام ابراهیم پورداوود نام زندگی و سربلندی ایران و ایرانی است.
نماز باد به نام ابراهیم پورداوود.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
در باره گزندی که به ایرانشهر آمد!


۲۳ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


"چون گشتاسپ‌شاه سی سال شاهی کرد هزاره به سر رسید.
پس هزاره چهارم آغاز شد....
در همان هزاره چهارم شاهی به بهمن اسفندیاران رسید، ایرانشهر ویران شد. ایرانیان به دست خود نابود شدند. و از تخمه شاهی کس نماند."
- بندهش. برگ ۱۴۰.


جانگزاست، این گزاره که:
"ایرانیان به دست خود نابود شدند!"... .
 

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
آتشگاه ری

#محمود_فاضلی_بیرجندی
۲۰ آبان ۱۴۰۳

در جنوب خاوری شهر ری یکی دیگر از بازمانده‌های روزگاران کهن ایران بر جا مانده. بنایی که از دور به دید مسافران ورامین و شهرهای جنوب خاوری تهران می‌آید.

سازه ای که جز دو دیوار کلفت نیست که روبه روی هم ایستاده. بالای هر دو تاقی دارد. بین دو دیوار حدود سه متری فاصله است. بلندی هر دیوار چهار تا پنج متر است. دو سازه شگفت.
اما شگفت تر از دیوارها، جایگاهی سرپوشیده است در زیر آن. جایی پهناور که امروز بدان سالن گویند. سالنی بهر چه؟ اگر آن دیوارهای بالایی بازمانده یا ویرانه آتشگاه باشد این سالن بزرگ بهر پذیرایی مهمانان و نیایشگران بوده؟

دریغا که آن جای بزرگ یا سالن، پر شده از سر ستونها و برخی ساخته‌های بس هنرمندانه دیگر که امروزه چون تلی از چیزهای بیهوده بر روی هم ریخته شده است. همگی از جنس ساروج.
در میان آن پاره‌های ساروجی زیبا یکی نیم تنه ماهی تناور افتاده بود. چنان هنرمندانه ریخته شده که شگفتی می‌آورد و ستایش.
این سالن بزرگ از جانب باختری به دالانی سرپوشیده می‌رسد که از زیر دو دیوار بالایی کشیده شده. دالانی که یک آدم ایستاده از آن بگذرد، با پهنایی که دو تن آسوده از بر هم بگذرند.
مردم محل به این تپه و بناهایی که بر آن برآورده شده آتشگاه ری می‌گویند.
اداره میراث فرهنگی تابلویی بر کناره تپه گذاشته و نام آن را تپه میل گذاشته. نامی که به بنا پیوندی ندارد. کدام میل؟

بنا در تاریخ ۱۱ یهمن ۱۳۳۴ در فهرست آثار ملی کشور ثبت شده. نزدیک ۷۰ سال است که هویت آن رسمی و ثبت شده. اما در باره آن کاوشی نشده. اگر شده هم به بایگانی سپرده شده.

استاد ابراهیم پورداوود نوشته‌اند:
ری در قدیم از شهرهای بسیار مقدس شمرده می‌شد و مرکز روحانیت زرتشتی ایران بوده است. موبد موبدان در ری می‌بود. (مقدمه بر گات‌ها. ص ۲۵ و ۲۶).

من این چند خط را چند سال پیش نوشته‌ام. پس از دیداری که از آتشگاه ری کردم.
امروز این نوشتار را بدین جا آوردم تا به یاد دوستداران ایران بیاورم، و هم به مدیران گردش‌های شهری؛ تا بلکه دیدار از این نیایشگاه شکوهمند را در سیاهه گردش‌ها بگذارند. دیداری که ماندگی از تن گردشگر درآورد.

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…
Subscribe to a channel