دژنپشت، کتابخانه کهن سرزمین پارس به روزگار پارتها دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی نشانی در اینستاگرام: mahmudfazelibirjandi
.
از سوزوکی تا ساعدی
درنگی بر احوال ما
۸ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
دلگزاست و دلگیر میکندت وقتی بشنوی آقای اوسامو سوزوکی درگذشته است و خبر درگذشتش در دنیا پیچیده. او مدیر کارخانه خودروسازی سوزوکی ژاپن بود.
دل را میگیرد و میگزد که میدانی مردانی همچند او داشتیم که مایه آبروی ملی ما بودند. مال و داشته ایشان را به نیرنگهای نیرنگبازانی ستانده شد که خود را زیر شال و عبا پنهان کرده بودند و صاحب شال و عبا از آن نیرنگبازان و بازیها که در سر داشتند خبر هم نداشت.
نگارنده از سرگذشت آقای سوزوکی خبر ندارد. او باید صنعت خودروسازی ژاپن را سر پا میکرد، که کرد. با کارش برای مملکتش خوشنامی و بلندآوازگی آورد و سیل پول را به سوی اندرون سرزمینش سرازیر کرد.
یاد باد نام آن مردان سازنده ایرانی که هر یک به راهی از مدار کار بیرون رانده شدند. یکی را با پشتیبانی غلامحسین ساعدی، آن پزشک روشنفکر داستاننویس کشتند، یکی که صنعت خودروسازی ما را سر پا کرده بود از میهنش راندند و مال و داشتهاش را به تاوان بستاندند، آن مرد را که شیرینیسازی نامآور شد، براندند و سرایش و داشتههایش را به تاوان بستاندند و شگفتا که سرایش را نشیم مرد بزرگی نامدار کردند!
و ... .
و امروز ناله و شیون برخاسته که یکی بر گور آن غلامحسین ساعدی، که از کشتن فاتح یزدی، سرمایهدار کارآفرین، پشتیبانی کرده بود بیحرمتی کرده. آن کس اگر از خود همین جماعت نباشد، باری بیتعارف باید گفت واکنشی کرده به یکی از آن خیل خودروشنفکرپنداری که مملکتی را گویی به سحر و افسون بربستند.
بیادبی، ناسزاوار است؛ ویژه بر ایرانی. اما توان انگاشت جوانی که راهی به هیچ آیندهای ندارد به کینتوزی از عاملان سیهروزگاری خویش برآید.
اوسامو سوزوکی خودروسازی ژاپن را به بلندایی در دنیا رساند تا چنان که یکی ناآشنا با این صنعت که همین نگارنده باشد هم بیش از پنج دهه است نام او را شنیده و میشناسد.
عیبی نداشت که فرزندان ما نام محمدصادق فاتح یزدی و برادران خیامی و خلیل ارجمند و خسروشاهی و رحیم ایروانی و برادران رضایی و محمدتقی برخوردار و اصغر قندچی و عمیدحضور و ... را هم میشناختند و باور میآوردند که در سرزمین ما هم کارها شده، کارستان.
اوسامو سوزوکی به مشکل تفتیش اعتقادات برنخورده و بر هر آیینی بوده، کار کرده است. همان کار که زیربنای آیین برخی اهل تجدد است، اما دیدیم که تا بر کرانی از قدرت دست یافتند دماری از روزگار کار و کارگر و کارفرما درآوردند که امروز هر کس از کنار سولههای بزرگ و واگذاشته کارخانههای ارج و آزمایش و ایران ناسیونال و ... رد شود جز دریغ و درد در دلش ننشیند.
دیدن این ما که ماییم دلگزاست و دلگیرت میکند.
/channel/dejnepesht4000
.
تمامیت ارضی ایران
۶ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
شگفتا، شگفتا از احوال و کار این سرزمین که هر گاه تیشهها بر ریشهاش خورده به دست یکی از زادگان همین سرزمین بوده.
سلطانهای قجر از کران گرگانرود برآمدند. از بیرون نیامده بودند. به روزگار آنان تمامیت ارضی میهن گرامی بازیچه شد. تا پیش از فرمانروایی آن طایفه، نگهبانی ایران مایه نازش و سربلندی بود. قجران از این باره چیزی نمیدانستند و خاک و داراییهای این سرزمین را به هر بیگانه وامیگذاردند تا پول بستانند. نوهای از همان خاندان ایرانسوز، سی سال پس از برافتادن آنان، آهنگ بازگرداندن حاکمیت به خاندانش کرد. بخت ایران و ایرانی بلند بود و آن پیرسال، زمان نیافت تا برگهایی بیشتر بر کارنامه حجیم میهنفروشی خاندانش بیفزاید.
پرونده تباه و سیاه واگذاردن خاک میهن، یک سده خاک میخورد. اما به روزگار کنونی کسانی این پرونده را به روی میزها بازآوردند. آنان هم شناسنامه ایرانی داشتند.
یاد داریم آن روزی که وزیر داخله در مجلس خودشان استیضاح شد. او در دفاع از خویش به آنان که استیضاحش کرده بودند آشکارا گفت که اگر کوتاه نیایند، به آگاهی همگان خواهد رساند که حزب استیضاحگر بر آن شدهاند تا ایران را تجزیه کنند. او با این تهدید از استیضاح برَست و وزیر ماند. اما گویا آن حزب همچنان دست از آهنگِ بدآهنگ خویش نکشیدهاند.
از ناسزایان جز این چه شاید؟
فردوسی فرمود:
سر ناسزایان برافراشتن
وز ایشان امید بهی داشتن
سر مایه خویش گم کردن است
به جیب اندرون مار پروردن است.
کاش در این مملکت آن اندازه که بر سر دیانت کسان سخت میگیرند بر سر میهندوستی هم اندکی سخت میگرفتند تا هر ناسزایی بر کرسیهای حکمرانی ننشیند.
ناسزا، یکی است همانند قجران، و به وعده پولی یا برگه اقامتی در سرزمینی دیگر، یا از ترسی، میهن را به بیگانه میسپارد. شرم هم نمیکند و در مثل، واگذاری قدرت به استانداران را دستاویز اجزای نیات بیگانه وامینماید.
من تاریخ میخوانم و از تاریخ مینویسم. رد و نفی هر سخن یا کردار ضدمیهنی، سخن از تاریخ ایران است و همسو با آن.
مردی که درس فنی یا ... خوانده را با سیاست چه؟ او را شاید که با سر همان کاری شود که به رشتهاش پیوند دارد؛ و کار حکمرانی را به اهلش واگذارد. بداند که تمامیت ارضی میهن جای سخن ندارد، و نه چیزی است که کسی اجازه داشته باشد بر سر آن معامله کند. عارف باشد، یا عامی!
به روزگار قجران تطمیع آن فرومایگان، کارسازی میکرد. اما شما که دیگر سالهاست بار بسته و از گرسنگی رَستهاید. مبادا زوری مهیب در کار آمده که وادادهاید؟ نقشههای قدیم دشمنان ایران را به شما نشان دادهاند. و رَمیدهاید.
چنین هم که باشد پیداست، پیداتر است، که میدان سیاست و حکومت جای شما نیست. سیاست جای مردانی چون فروغی و قوام و تقیزاده و ... است. آنان، جز قوام، تنگدست بودند و در عین تنگدستی بر نگهبانی میهن کوشیدند.
کاش جای امید بود که یک برگ تاریخ و سیاست بخوانید تا شما را به این نرسانند که در برابر پول یا زور از موجودیت میهن دست بکشید.
کاش رادمردی داشتید که نه فریب پول بخورید، نه از زور بترسید.
کاش دستکم در چنین بزنگاهی ترک منصب کنید. در این سالها یکی از همین جنس شما درس خواندگان رشتههای فنی بود که نام بازرگان داشت. اما چون زمانش رسید خوی بازرگانی را واهشت. ترک نخستوزیری کرد و نشان داد که کار میهن را برتر از دلدادگی به نام و نشان مینهد.
اما شما .... .
این گستاخان که شمایید!
نخواندهاید. نمیدانید. این مملکت تاریخی و فرهنگی دارد که دار و دسته چنگیز و هلاکو و تیمور را بر سر خوی آدمی آورده است.
شما که در سنجش با آن درندگان در شمار نیایید.
/channel/dejnepesht4000
.
فرمان فریدون به خلع سلاح
۴ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
به گزارش شاهنامه، نخستین کار فریدون پس از آن که بر تخت نشست اعلام خلع سلاح بود:
بفرمود کردن به در بر، خروش
که هر کس که دارید بیدارهوش
نباید که باشید با ساز جنگ
نه زین گونه جوید کسی نام و ننگ.
این فرمان به خلع سلاح همگانی باید بر پایه آگاهی فریدون از این صادر شده باشد که جهان در فرمانروایی ضحاک ستمگاره ناامن بوده. پس مردم دست به تهیه جنگابزارها شدهاند.
مهم است اشراف پادشاه نو بر این نکته که در زمانه ناامنی، سلاح در میان مردم پخش میشود.
اما اکنون فریدون بر تخت نشسته و آن ستمگاره به بند کشیده شده. پس دیگر نیازی نیست که سلاح در دست مردم باشد.
/channel/dejnepesht4000
معرفی کتاب:
سخنوران نابینا
در نوشتار زیر:
/channel/dejnepesht4000
.
با شادباش شب چله
رای ابوریحان بیرونی در باره جشنهای ایرانیان
۳۰ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
جشنهای ایرانیان روزهایی بزرگ است که آنها را برقرار کردهاند تا موجب شادمانی و فرح، و وسیله کسب دوستی شود، و پادشاهان ایران این رسوم را برقرار کردند تا توده مردم هم بتوانند در این چنین سرورها شرکت کنند.
این جشنها یکی از اسبابی است که تنگی روزی فقرا را به زندگانی فراخ مبدل سازد و آرزوهای نیازمندان را برآورد و آنان را که به گرداب بلا نزدیک شده و به هلاک افتادهاند، رهایی بخشد.
ـ آثارالباقیه. ترجمه علی اکبر داناسرشت. ص ۳۲۴.
/channel/dejnepesht4000
.
دود آسمان
و کورشدن شاه و سپاه ایران
۲۸ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
هر سال در پاییز دودی بزرگ بر آسمان تهران میافتد و دم برآوردن را دشوار میکند.
ایران و ایرانی از دودی که آسمان را سیاه کرده، بدیها و زیانها در یاد دارند:
یاد آن شبی به دل ایرانیان آید که سپاهیانی از ایران در رکاب شاهنشاه کیکاووس و به رای او به مازندران شده بودند. دیو سپید که از آمدن ایشان آگاه شد، دود را چونان خیمهای بر سر ایرانیان بگسترد.
جهان چون قیر، تیره شد.
روز که برآمد کیکاووس شاه و دو بهره از لشکریان نابینا شده بودند.
دیو سپید بسی را از سپاه ایران بکشت، بسیاری را بندی کرد و گنج ایرانیان را تاراج کرد.
- بنگرید به: شاهنامه ـ داستان هفت خان رستم.
/channel/dejnepesht4000
.
معرفی دیگرباره
تاریخنامه جان مالالاس
۲۷ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
گردانیده من از کتاب پر ارج تاریخنامه جان مالالاس در کتابفروشیهای تهران عرضه شده.
این کتاب تاریخی همگانی است که در هجده بخش یا هجده کتاب، گزارش رخدادهای جهان را از آفرینش تا سال ۵۶۵ ترسایی دربرمیگیرد.
جان مالالاس در بخشهای نخست تا نهم کتاب از تاریخ پارسها، یونانیان، رومیان، و دیگر ملتها یا قومها سخن رانده است. هم پارهای آگاهیها از آیین مانوی و مانویان داده که در شاهنشاهی ساسانی در سرزمین پارس سر برآورد.
جان مالالاس در نوشتن تاریخ پیرو الگویی در تاریخنگاری بود که تا میانه سده ششم ترسایی آزموده شده بود. به آن روزگار، جستارهای تاریخی آغاز آفرینش، زمان درآمدن مسیح به پیکر آدمی، و اندازه عمر دنیا افکار همگان را بیش از پیش به خود میکشید و دستمایه کنجکاوی بود.
جان مالالاس پیرامون سال ۴۹۰ ترسایی زاده شد. در انتاکیه درس خواند. انتاکیه تا بدان روزگار نشیم امپراتوران بود و هم پایگاهی بود که نبردهای روم با پارسها از آنجا سامان داده میشد.
مالالاس تا انجام زندگیاش در دهه ۵۷۰ ترسایی در کنستانتینوپل بماند و کار دیوانی کرد.
تاریخنامه جان مالالاس را #نشر_سنگلج چاپ و منتشر کرده است.
فروش در دو پایگاه اینترنتی ققنوس و ایران کتاب.
/channel/dejnepesht4000
♻️ روزی یک سخن نو در سخنوران یوتیوب:
کانال یوتیوب "سخن و سخنوران" در یوتیوب راه اندازی شد و بر آن است تا هر روز مطالب ارزشمند و منحصر به فردی را در این کانال به علاقه مندان تقدیم دارد.
سخنرانی و گفتگوهای نایاب نام آوران وطن فارسی در دامنه های فرهنگ و ادب و هنر و علم ...
👈🏿 یوتیوب سخنوران: youtube.com/@sokhanOsokhanvaran
چند نمونه از مطالب این کانال:
♻️ یکی از شاگردان دکتر شفیعی کدکنی، دکتر مریم حسینی از پروین اعتتصامی می گوید
https://www.youtube.com/watch?v=XbAECp3W5ko&t=2s
♻️ ستایش استاد ابراهیم باستانی پاریزی از جامعه شناس بزرگ دکتر محمود روحالامینی
https://www.youtube.com/watch?v=EuMO9YWm00U&t=470s
♻️ سهم فلسفه معاصر در نقد ادبی از منظر دکتر ضیا موحّد سال 1381
https://www.youtube.com/watch?v=erWfxm524rU&t=4s
به مجموعه "چراغداران" بپیوندید:
📸 دوربین: @DourbinTarikh
🔹 چراغداران: @chraghdaran
🔸گروه چراغداران: t.me/cheraghdaran
🔺سخن و سخنوران: @SokhanoSokhanvaran
👈🏿 یوتیوب چراغداران: youtube.com/@Cheraghdaran
یوتیوب تاریخ ایران: youtube.com/@Irantarix
یوتیوب سخنوران: youtube.com/@sokhanOsokhanvaran
.
نمایشگاه نگارههای
استاد تیمورپور و استاد صلاحی
۲۴ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
پسین آدینه ۲۳ آذرماه آیین گشایش نمایشگاه نگارههای استاد محمود تیمورپور و استاد سیما صلاحی بود، دو همال بیهمال، در گالری آیریک.
این نگارهها در چند سبک است. با دستمایههای سنتی، مذهبی، مدرن انتزاعی، کوبیستی، بازنگاری نگارههای کلاسیک غرب، و ... .
نشان آن که دو استاد در چندین میدانگاه هنری دستی توانا و فکری روان دارند. دو مادهای که بی آن نتوان نگارهای آفرید.
دیدار از این نگارهها در گالری آیریک، چونان دمی است در هوای پاک و رنگارنگ هنر!
گشایش نمایشگاه در آذرماه همزمان با هشتادمین سال درگذشت امیر ابراهیم علم - شوکتالملک دوم - بود. من بدین مناسبت از فرهنگپروری و تمدنسازی امیر، سخنانی گفتم.
نمایشگاه تا یک هفته باز است.
در گالری آیریک.
فردوس شرقی. گذر وفاآذر. مجتمع آیریک.
/channel/dejnepesht4000
.
آتش
۲۳ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
آن دم که حافظ سرود که «آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست» از فرومردن آتشها نالیده و ندا در داده بود که هر چند آتشها را به زور بکُشند، با آن آتش که در دلها روشن است چه خواهند کرد؟
پیش از او فردوسی از پشت آتش درآمده و سروده بود که مسلمان را سنگپرست خواندن همان اندازه یاوه است که گفته شود زرتشتی آتشپرست است!
این روزها فیلمی از ریختن چوب در آتش آتشگاه ورهرام یزد در میان ایراندوستان دست به دست میشود. کاری که شاید روزمره هر آتشگاه است. هممیهنان ما چنین کاری کوچک را ندیده بودند که شیفته تماشایش شدند. باید دانست که از سوخته شدن چند پاره چوب، به رسم نیایش، در یک آتشگاه، زیانی به محیط زیست نرسد. محیط زیست را آن کسان نابود میکنند که آتشها بر جان جنگلها میاندازند و پس انجمن نگاهبانی جنگل تشکیل میدهند!
ایرانیان از روزگار باستان آتش را پرتوی از یزدان شناخته و پیوسته در سراهای خود آتشدان داشتند و در آن چوبهای خوشبو میریختند. آنان رو به آتش با یزدان نیایش میکردند. از آن ارجی که این عنصر سودمند داشت و از مایههای زندگی شناخته شده بود. آتش یکی از عناصر چهارگانه هستی بود. در روزگاری که دنیای ایرانی سراسر پر از جشن بود جشنی هم ویژه بزرگداشت آتش برپا میداشتند. بخت بلند ماست که آن جشن زیر پای متجاوزان به میهن خاموش نشده و به نام جشن سده برجاست. هم رسمی نیاکانی بمانده که از دیرباز در بازپسین چهارشنبه هر سال آتش برافروزیم تا زندگانی فروزان بماند.
آتش در درمان زخمها و تسکین دردها هم به کار میآمد. فردوسی هم از این کاربرد آتش در جنگ خبر داده.
اوستا، کتاب پاک ایرانیان، در یسنا، از پنج دسته آتش نام برده است. ایرانیان باور داشتند هر کس ارج آتش را نگه ندارد گرفتار خشم یزدان شود. چنان که گرشاسپ پهلوان با آن همه جانفشانیها که به راه ایران کرده بود چون با آتش سبکساری کرد از رسیدن به بهشت بازماند و تنها پس از میانجیگری زرتشت به بهشت رسید.
آتش، نشان پاکی و راستی است. ایرانیان باور داشتند که هر گاه کسی به ناروا در معرض بدنامی یا آلوده دامنی باشد آتش او را نخواهد سوخت. چنین بود که شخص از درون آتش میگذشت و تندرست بیرون میآمد. داستان گذشتن سیاوش از آتش را همگان دانند. در شاهنامه هم آمده است.
کتابهای باستانی ایران سپارشها در باره آتش کرده. درِ یازدهم از کتاب «صد در» میگوید که آتش را در سرای خود نیکو باید داشتن تا آتش هفت کشور از شما خشنود باشد.
سپارش شده که آتش را چندان باید پاکیزه داشتن که آفتاب هم بر آن نیفتد که گناه است. خوراک نباید سر برود و روی آتش ریخته شود. پلیدی را نباید در آتش انداختن و هم نباید هیزم یا چوب تَر را در آتش انداختن.
ضربالمثل معروف ایرانی که میگوید «مگر هیزم تر به کسی فروخته» از همین ممنوعیت برخاسته که نشاید هیزم تر در آتش ریخت.
در جنوب باختری تهران و هم در جاده چالوس دو آبادی به نام آدران برجاست. آدران نام یکی از انواع آتش است که در آتشگاههای کوچک افروخته میداشتند. گویا این آبادی جای آن آتش مقدس بوده که زمانی پیش از ما به زور ستمکارهای فرومرده است.
نام استان پهناور شمال باختری ایران، آذربایگان، آتروپاتکان بوده. معنای این نام «نگهبانان آتش» است. آذربایگان گرامی این نام را از یکی از سه آتشگاه بزرگ باستانی بر خود دارد، به نام آتشکده آذرگشنسپ که در تخت سلیمان یا تکاب است. بقایای آن آتشگاه سپند برجاست، یادگار روزگار بزرگی ایران.
دو آتشگاه دیگر یکی برزینمهر بود در شمال خراسان، و سومی آذرفرنبغ بود، در فارس.
ماه نهم در گاهشماری ایرانیان و روز نهم هر ماه، نام آذر دارد که همان آتش است. آذر نام ایزد نگهبان آتش و آن ایزدی است که بهر به دست آوردن فر با اهریمن و سپاه او نبرد میکند.
ایرانیان نامهایی که با آتش همراه بود را بر خود میگذاشتند و هنوز هم میگذارند. نامهای آذر، آذربُرزین، آذرگشسپ، آذرکار، آذرمهر، آذرمنش، و ... .
آن خشنودی و آسایش که از گرد آمدن مردم به دور آتش در شبنشینیها یا در سفرها در دل و جان هر کس مینشیند از آتشدوستی نهفته در سرشت ماست. شناختن این سرشت انسانی راه درمان درماندگی و افسردگی هاست.
یادآوریم که حافظ سروده بود، آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست.... .
/channel/dejnepesht4000
🔥به فرهنگ باشد روان تندرست
🔥ایران سرزمینی کهن با فرهنگ باستانی است. سرزمین نیکیها و مردمان نجیبی که ستایشگر داد و راستی و دوستی و نکوهشگر ظلم و دروغ و دشمنیاند. باید تا می توان از ایران گفت و نوشت. چرا که ظرف و محتوای توسعه کشور است. باید زبان فارسی را دوست داشت و در جهت ترویج آن از هیچ اقدامی دریغ نکرد. باید تا حد ممکن فرزندان کشور را با حافظ و سعدی، با فردوسی و مولوی و نظامی آشنا کرد. اگر ایده ایران از جمع معدودی نخبگان خارج شود و در میان مردم و سیاستگذاران شکل خودآگاهانه بگیرد معنای امنیت، مصلحت و منافع ملی شکل خواهد گرفت. حقیقت این است که امروزه ایران مورد غفلت قرار گرفته است و بدون وطن، کشور و ایراندوستی هیچ تحول مهمی رقم نمیخورد.
🔥فهرست زیر از کوشاترین و معتبرترین رسانه ها و نهادهای فرهنگیِ مستقل تشکیل شده است که جملگی در گسترهیِ گستردهیِ تاریخ و ادبیات و فرهنگِ زرینِ ایران زمین میکوشند.
با پیوستن به این رسانه ها و نهادها به توسعه فرهنگی در جامعه یاری رسانیم.
🔥 پـــــــایــنده ایــــــــــران🔥
🏵کتاب گویا (لذت مطالعه با چشمان بسته).
💥@GouyaKetab
🏵زین قند پارسی
(درست بنویسیم، درست بگوییم).
💥@qande_parsi
🏵دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن.
💥@sarv_e_sokhangoo
🏵مولانا و عاشقانه شمس
(زهرا غریبیان لواسانی).
💥@baghesabzeshgh
🏵رسانه رسمی استاد فریدون فرح اندوز
(گوینده و مجری رادیو و تلویزیون ملی ایران).
💥@fereidounfarahandouz
🏵رازها و نمادها و آموزههای شاهنامه.
💥@ShahnamehToosi
🏵بهترین داستانهای کوتاه جهان.
💥@fiction_12
🏵انجمن شاهنامهخوانی هما
(خوانش و شرح بیتهای شاهنامه).
💥@shahnamehferdowsiii
🏵رمانهای صوتی بهار
💥@romanhaye_soti
🏵حافظ • خیام ( صوتی )
💥@Ghazalak1
🏵خردسرای فردوسی (آینهای برای پژواک جلوههای دانش و فرهنگ ایران زمین).
💥@kheradsarayeferdowsi
🏵بنیاد فردوسی خراسان
(کانون شاهنامه فردوسی توس)
💥@bonyadeferdowsitous
🏵سرو سایه فکن
(رسانهای برای پاسداشت زبان و ادبیات فارسی).
💥@sarve_saye_fekan
🏵شرح غزلیات سعدی با امیر اثنی عشری.
💥@ghazaliyatesadi
🏵چراغداران (داریرةالمعارف بزرگ صوتی ایران، صداهای نایاب فرهنگ و ادب و هنر).
💥@Chraghdaran
🏵حافظخوانی با محمدرضا کاکائی
💥@hafezaneha1
🏵کتابخانه متون و مطالعات زرتشتی
💥@zardoshti_book
🏵بوستان سعدی با امیر اثنی عشری
💥@bustanesadi
🏵شاهنامه کودک هما
💥@shahnameh_kodakan
🏵مآدبه ادبی، شرح کلیه و دمنه و آثار ادبی فارسی (رسانه دکتر محمّد امین احمدپور).
💥@Madobahadabi
🏵ستیغ، خوانش اشعار حافظ و سعدی و...(رسانه سهیل قاسمی).
💥@Setiq
🏵تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیات ایران زمین
💥@tarikhfarhanghonariranzamin
🏵شاهنامه برای کودکان
(قصههای شاهنامه و خواندن اشعار برای کودکان و نوجوانان).
💥@shahnameh_children
🏵دژنپشت (کتابخانهٔ کهن سرزمین پارس به روزگار پارتها).
💥@dejnepesht4000
🏵گاهگفت (دُرُستخوانیِ شعرِ کُهَن).
💥@Gaahgoft
🏵سفر به ادبیات
(مرزبان نامه و گلستان، تکبیتهای کاربردی).
💥@safar_be_adabiyat
🏵ملیگرایی ایرانی/شاهنامهپژوهی
💥@melliiran
🏵کانون پژوهشهای شاهنامه
(معرفی کتابها و مقالات و یادداشتها پیرامون شاهنامه).
💥@shahnameh_ferdowsi
🏵انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا)
💥@ShahnameAlborz
🏵فرهنگ یاریگری، توسعه پایدار و زیستبوم داری
💥@kaveh_farhadi
🏵رهسپار کوچه رندان (بررسی اندیشه حافظ).
💥@kocheyerendan
🏵آرخش، کلبهٔ پژوهش حماسههای ایرانی(رسانهٔ دکتر آرش اکبری مفاخر).
💥@Arakhsha96
🏵تاریخ روایی ایران
💥@oldhistor
🏵سخن و سخنوران(سخنرانی و گفتگوهای نایاب نامآوران وطن فارسی).
💥@SokhanoSokhanvaran
🏵کتاب و حکمت
💥@ketab_va_hekmat
🏵تاریخ میانه
💥@midhistor
🏵زبانشناسی و فراتر از آن (درگاهی برای آموختن دربارهٔ زبانها و فرهنگها).
💥@beyondlinguistics
🏵شرح کلیات سعدی
(تصحیح و طبع شادروان محمدعلی فروغی).
💥@SAADI_SHIRAZI_POEMS
🔥کانال میهمان:
⭐️نوای ایرانی
💫@navayeirani
🔥فـــرِّ ایــــران را می سـتایـیـم.
🔥هماهنگی جهت شرکت در تبادل
🔥@Arash_Kamangiiir
.
به بزرگداشت ۲۱ آذر
روز نجات آذربایجان
۲۱ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
به روزگار گذشته و تا پیش از سال ۱۳۵۷ دو دسته جشن در کشور برپا میشد.
یک دسته جشنهای حکومتی بود که در مناسبتهایی چون زادروز محمدرضاشاه، رضاشاه و برخی از دیگر سران حکومت برگزار میشد. متولی این جشنها خود دستگاه حاکمه بود.
دسته دیگر جشنهای مذهبی بود، در مناسبتهایی چون غدیرخم، روز پانزدهم شعبان و ....
آن جشنها به آهنگ برکشیدن آیین شیعه و گستراندنش برپا میشد. شیعیان سیاسی در لوای برپا کردن جشنهای اعتقادی بر آن بودند تا گزینه شادمانی جمعی در برابر شادمانی دستوری برپا بدارند و با این کار پیام بیزاری از حکومت شاهنشاهی را به مخاطبان خویش برسانند.
سوای این دو دسته جشنها، جشنی ویژه در هر سال یک بار برپا میشد و آن جشن روز ۲۱ آذر بود که نام غرورانگیز «روز نجات آذربایجان» بر آن نهاده بودند.
جشن روز ۲۱ آذر از دستهبندیهای بالا برکنار مانده و به معنای راستین خود جشنی ملی بود. دست حکومت در آن جشن هم آشکار بود. در عین حال، شیعیان سیاسی هم به سود و صلاح خود نمیدیدند که چنان جشنی را نفی کنند که بزرگداشت یکپارچگی ایران بود.
روز ۲۱ آذر تا سال ۱۳۵۷ گرامی داشته میشد. پس از آن خطایی در کار آمد. در جریان کینخواهی از حکومت محمدرضا شاه، نجات آذربایجان از چنگال بیگانه پرستان با کارنامه شخص شاه یکی انگاشته شد. زان پس چنین مناسبتی مقدس، به عمد، از نظرها افتاد.
چیزی که ماند آن بود که خیانت و جنایت آن کسان که همکار متجاوزان به میهن بودند از خاطرهها و نظرها دور شد. و هم خاطرههای پرارج فداکاری به راه میهن دیگر بازگو نشد.
/channel/dejnepesht4000
.
سوریه اسدی، و ایران صفوی
۱۸ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
فروافتادن حکومتها ناگهانی روی نمیدهد. رفتنیها مدتها پیش از برافتادن خود مردهاند و برافتادهاند.
امروز که خبرها از برافتادن حکومت اسدیان در سرزمین سریانیان میرسد در شگفت نشدهام. تاریخ از این برافتادنها کم ندیده و کم بازگو نکرده. شگفتی آنجاست که کس تاریخ نمیخواند. همواره آوای مشتی غوغاییان بلند است.
از چند روز پیش که برافتادن حکومت اسدیان در سوریه آشکار شده بود پیاپی فرجام دردناک صفویان در ایران عزیز خود ما در برابر چشمم میآمد.
صفویان از آغاز، خود را قدسی وانمودند و نزدیک بود که هر یک قدیسی شوند، جداگانه. اما در انجام کارشان مشتی از هممیهنان از استان خاوری کشور بیرون تاختند و سرنوشت آن حکومت قدسی را در چند روز درنبشتند. مهاجمان بر صفویان هم مانند مهاجمان بر اسدیان بودند. آنان در برابر سپاهیان صفوی و اسدی، نه ابزار جنگی درستی داشتند و نه رزم آزموده بودند. اما صفویان و اسدیان هر دو سازوبرگ رزم داشتند و مردان آزموده رزم.
نه صفویان دانستند که نتوان پشت به جنگ ابزار داد، نه اسدیان. و هر دو چون باد، بر باد رفتند.
محمدهاشم آصف کتابی نوشته با عنوان رستمالتواریخ و در آن از فرجام روزگار صفویان نوشته. کتابی خواندنی که هر مرد حکومتگر باید کنار دست داشته باشد. داستان بر باد رفتن حکومتی پرمدعا که چون ساعت نحسی رسید نه دست غیب به یاریش آمد و نه قورخانه و قشونش کاری از پیش برد. شخص واحد که همه نظریهها و تاریخ را وازند و به فرموده فردوسی جز خویشتن چیزی در جهان نبیند، در بالست قدرت هم مرده است و برافتاده. آن دم که دست همه کس از محیط حکمرانی کوتاه شد، کار به انجام خود رسیده. خلاء، تولید خلاء میکند.
در ایران صفوی تا افغانان به درون پایتخت نریخته بودند آش نذری میپختند و استخاره میگرفتند تا کی یاری از عالم غیب فرا برسد. در سوریه اسدی هم تا همین دیشب هر آنچه جز خواست فرمانروا بود دروغ خوانده میشد.
در دستگاههای همانند صفوی و اسدی همه چیز دروغ است، مگر خواسته فرمانروا. و برافتادن را همه میبینند و میدانند مگر شخص فرمانروا!
جناب آقای اسد، چیز شگفتی روی نداده.
ساده بود. میدانستیم. یارا نداشتیم بگوییم... .
/channel/dejnepesht4000
.
هشتاد سال بی امیر شوکتالملک علم
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۱۴ آذر ۱۴۰۳
نیمه شب چهاردهم آذر ۱۳۲۳ درهای سرای حاج غلامحسین قنادان را زدند. آقای قنادان در را که باز کرد دید که چند تن از نوکران کلاته سرکار هستند. سراسیمه و آشفته آمده بودند و درخواستند که دکان را باز کند و مقدار بسیار زیاد قند و چای و تنباکو و سیگار و چندین قلم دیگر برداشت کردند و شتابان رفتند. آقای قنادان پرسید که این خریدها در نیمه شب چراست و آنان فقط گفتند که امیر درگذشتهاند!
جنگ دوم جهانی برپا بود و قشون شوروی و انگلستان به ایران ریخته بودند. آنان در بیرجند هم بودند. امیر جز نگرانیهای معمول حکومتی، نگران کمبود نان در قلمرو خودش هم بود. با تدبیرهای زیاد ترتیبی داده بود که کمبود نان برطرف شده و مردم نفسی به آسایش میکشیدند. اما چندی بود که نفس خودش راست نمیشد. ورمی در پیکرش افتاده بود که او را چاق نشان میداد. اول پاییز ۱۳۲۳ از راه زاهدان سفری به تهران کرد تا هم به کارها در مرکز برسد و هم با اطبا دیداری کند. ورمی در پاهایش پیدا شد. دکتر امیراعلم، دکتر قاسم غنی و دکتر لقمانالدوله او را دیدند و گفتند که ناخوشی از قلب است. گفتند که باید به خارجه برود.
جنگ بود و راه اروپا بسته. امیر بهتر دید که به هندوستان برود. به بیرجند که برگشت تهیه سفر دید. دامادش که فرماندار کل سیستان و بلوچستان بود برایش تذکره سیاسی صادر کرد. اما دیر شده بود!
در آن شب شهر به هم برآمد. روز سر نزده بود که در پیرامون اکبریه ولوله بود. حاج حسین ع. شبانه آمده و پیکر امیر را در کلاته شستوشو داده بود. اینک پیکر امیر را بر دوش انبوه مردم تا شهر آوردند و در مدرسه شوکتیه گذاشتند. بازاریها خودشان بازار را بستند و دستههای عزاداری از محلههای شهر به طرف مدرسه شوکتیه حرکت کردند. مردم بر سر زنان و سوکوار در مدرسه گرد آمده بودند. پیکر امیر را پس از احترامات رسمی بر ماشینی گذاشتند و ماشین راه مشهد را پیش گرفت. چند ماشین دیگر هم پشت سر به راه افتاد.
پیکر امیر را پس از احترامات رسمی با حضور مقامات لشکری و کشوری در صفه ویژه خاندان امارت قاینات در آستانه رضوی به خاک سپردند.
- امیر شوکتالملک علم مدرسه شوکتیه را تاسیس کرد.
- ترتیب لولهکشی آب شهر را داد.
- یکی از نخستین زمینهای تنیس ایران را در منظریه ساخت.
- نخستین خط تلفن را در بیرجند کشید که از نخستین خطوط تلفنی ایران بود.
- سه زمین فوتبال ساخت و پول داد تا توپ و لباس ورزشی خریدند و نوجوانان و جوانان را تشویق به ورزش کرد.
- با تاسیس شرکت شرق قالیبافی را رونق داد تا چنان شد که از هر کوچه آوای قالیبافان بلند شد.
- نوانخانه ساخت تا سرپناه بینوایان و یتیمان باشد.
-شهرداری تاسیس کرد.
- و ... .
- و در شب همان روزی که کلنگ ساختمان بیمارستان شهر را بر زمین زد خود از دنیا رفت.
محمدحسین شهریار، شاعر نامی که خبر شد، مرثیه بلندی سرود و در آن گفت:
امسال بیرجند بی تو ندارد بهار، امیر
مرغان به غیر گریه ندارند کار، امیر... .
روز ۱۴ آذر امسال، بیرجند و قاینات هشتادمین سال بیبهار را پشت سر میگذارد. از درد نبودن امیر، مرغان هم گریستند. هنوز هم مرغان میگریند... .
/channel/dejnepesht4000
.
معرفی کتاب:
شاهنامه نوبخت
۹ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
کمتر گفته شده که پس از شاهنامه و پس از فردوسی، شاهنامهسرایی روشی و مکتبی در شعر فارسی شد. کم نبودند آنان که تاریخ جهان یا تاریخ دورهای را به نظم درآوردند و بر آن نام شاهنامه نهادند. از این دست است شاهنامه هاتفی جامی که سراینده آن جنگهای شاه اسماعیل را بازگو کرده است. یا شاهنامه نادری که محمدعلی توسی در آن زندگی و پادشاهی نادرشاه افشار را به نظم بیان کرده است.
تازهتر کتابها در این راه، شاهنامهای بود که حبیبالله نوبخت به دوره رضاشاه سرود. نوبخت بر سر آن بود که در شاهنامه خودش تاریخ ایران را از برافتادن ساسانیان تا به روزگار رضاشاهی به نظم درآورد.
حبیبالله نوبخت زاده سال ۱۲۷۴ و درگذشته ۱۳۵۶ دانشمندی تاریخدان، زباندان، و هم نویسنده و سیاستمداری تراز اول بود. جز شاهنامهای که در تاریخ ایران سرود، چندین کتاب دیگر بر جا گذاشت که هر یک گواه دانش بیکران او در تاریخ و فرهنگ و دین است. تفسیری بر قرآن هم نوشت. او خود دارای فلسفه و جهاننگریی است که آن را فازلیسم نام داده و در کتابی آن را شرح داده است. نوبخت، کتاب تاج جاحظ را هم به فارسی درآورده. او چندین زبان زنده و کهن را نیک میدانست و در ترجمه تاج چیرگی خود را بر زبانها و تاریخ فرهنگ جهان آشکار گردانده است.
اما بخت با نوبخت یار نبود. او در زمانه جنگ دوم جهانی دانش خود را عرضه کرد. بیدرنگ هدف تازشها قرار گرفت. جرمش آن بود که به رضاشاه دشنام نمیداد و با او و نگاهش به تاریخ معاصر ایران همدلی نشان داد. چنین تا توفیدند و نوبخت را از عرصه راندند که دلبسته آلمان است. آن هم در سرزمینی که هر میانمایه غربی یا روسی بت میشود.
سرنوشت شاهنامه نوبخت چونان سرنوشت سراینده آن شد. افزون بر آن که نگذاشتند نامی از آن دانشمند کممانند بر جا بماند، نوشتههایش را گم کردند.
شاهنامه نوبخت بدین ریخت پیکربندی شده است:
جلد نخست: هرمزان
جلد دوم: اسپهبدان
جلد سوم: ابومسلم
جلد چهارم: برمکیان
جلد پنجم: جنگ نرشخ
جلد ششم: خرمیان و کرمتیان ـ بابک خرم دین و سلیمان کرندی
جلد هفتم: از رویگران تا پادشاه سوفی (اسماعیل صفوی)
جلد هشتم: از دودمان شاهنشاهان سوفی تا شاهنشاه پهلوی
حبیبالله نوبخت، شاهنامهاش را با خط خودش نگاشته و تزیین کرده و برخی صفحههای آن را هم خود تذهیب کرده است.
ویژگی شاهنامه نوبخت این است که سراینده پژوهشگر آن، بسیاری از یافتههای و نکتههای ناگفته و جالب تاریخی را بدان افزوده است که در کتابهای دیگر دیده نمیشود.
دستنوشته شاهنامه نوبخت پس از درگذشت او گم شد و تا سال ۱۳۹۴ ردی از آن پیدا نشد. در آن سال با پیگیری محمدرضا فولادخواه پیدا شد. انتشارات آرمانخواه فتوکپی دستنوشته را خرید و سال ۱۳۹۶ همان دستنوشته را در پنج جلد گالینگور منتشر کرد.
اکنون انتشارات سمرقند انتشار شاهنامه نوبخت را زیر نظر دکتر هوشنگ طالع در دست گرفته و نخستین مجلد آن را چاپ و منتشر کرده است. مجلدهای دیگر هم به ترتیب به بازار کتاب خواهد آمد.
شاهنامه نوبخت، دانش کممانند تاریخی و جهاننگری حبیبالله نوبخت جای وارسیدن و شناخت دارد.
/channel/dejnepesht4000
.
سالروز شهادت زرتشت پیامبر
۵ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
زرتشت تنها پیامبر ایرانی است.
این نوشتار بهر گرامیداشت او در سالروز شهادتش آورده میشود که پنجم دی بود، به ۳۷۶۳ سال پیش از امروز:
زرتشت پسر پوروشسپ، نسب به اورمزد میرساند. مادرش دوغدو، نسب به گیومرث میرساند، نخستین شهریار جهان و انسان نخستین، پدر آدمیان جهان در اندیشه ایرانی.
سپیدهدم ششم فروردین در روستای راگ خراسان از مادر بزاد. برخی هم گفتهاند اندر آتروپاتکان بزاد، آذربایگان امروز ایران.
پدرش او را زرتشت نامید.
او ببالید. از ۳۰ تا ۴۰ سالگی هفت بار با اورمَزد دیدار کرد. بر فراز کوه اُشیدر بود که نخستین بار پیام آسمانی بدو آمد. پس از آن به بلخ، به دربار گشتاسپ، شاهنشاه ایران، شد و او را به دین بخواند. گشتاسپ بپذیرفت و به زرتشت گروید. آیین او از دربار پادشاه ایران برخاست و پراکنده شد. بدین روی آیینی است که پا بر مدنیت، دارایی و بزرگی دارد، و چیزی از خوی وحشیان و دوری از راه آدمی در آن نیست.
نخستین کس که بدو گروید میدیوماه بود، پسر عموی او. پس هوتوس، زن گشتاسپشاه، بدو بگروید.
آگاهی به ارجاسپ، پادشاه توران رسید که گشتاسپ دین دیگر پذیرفته، و او بر جای و جاه خویش بیمناک شد. پس با سپاهیانش به ایران تاخت. جنگی درگرفت که گزارشی از آن در کتاب یادگار زریران بمانده. تورانیان در آن جنگ بشکستند. زان پس شاهزاده اسفندیار، به گرد جهان بگشت و دین را اندر دنیا بگسترد.
آموزه بنیادین آیین زرتشت سه پایه است:
گفتار نیک، کردار نیک، و پندار نیک.
به این سه پایه «سه نیک» گفتهاند. گمان میرود که تثلیث مسیحیان از این بنیاد برگرفته شده باشد. کتاب او «اوستا» نام دارد.
پیروان زرتشت را، به نیرنگ، آتشپرستان خواندهاند. این سخن به نزد عامه، دستمایه تازش بر زرتشتیان شده. این سخن بی پایه را خصوصا در فرمانروایی صفویان و قاجاران در میان مردم پراگندند و ایرانیان بیشماری را بدین نام بکشتند. تا چنان شد که زرتشتیان ترک زادبوم خویش گفتند و به هندوستان شدند.
بیشتری از زرتشتیان تا آن سدهها در خاور ایران بودوباش داشتند. خاور ایران، از شمال تا میانهاش که قاینات و بیرجند باشد، هم تا زمان قجران زرتشتینشین بود. داستان ستم بر زرتشتیان و خونریری قجران در خاور ایران داستانی است پر آب چشم!
زرتشت ۷۷ سال بزیست تا در تازش دوم ارجاسپ تورانی به ایران، در زمان نیایش در شهر بلخ بر دست یکی تورانی به نام «برادریش» شهید شد. نام کشنده زرتشت را «توربراتور» هم گفتهاند. روز پنجم ماه دی بود، به ۳۷۶۳ سال پیش.
آیین او از پس شهادتش در ایران بزرگ بپراکند. به روزگار ساسانیان آیین حکومت شد.
پس از ساسانیان، نماد و نشان ایرانیگری ماند. و هست.
/channel/dejnepesht4000
.
معرفی کتاب
سخنوران نابینا
دوم دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
کتابی است در ۴۹۸ برگ، نوشته علی اکبر مشیر سلیمی که موسسه مطبوعاتی فریدون علمی سال ۱۳۴۴ در تهران چاپ و پخش کرده. زندگینامههایی است از ۴۳ تن از شاعران ایران و دیگر کشورها که همه نابینا بودهاند.
سخن را از شرح زندگانی هومر، سخنسرای باستانی یونانی آغازیده و به گزارش زندگی زندهیاد خزائلی به انجام رسانده.
از سخنسرایان نابینای ایرانی از رودکی و وصال و شوریده شیرازی یاد کرده و چندین نام ناآشنای دیگر. ابوالعلای معری را هم آورده، از تازیان. از یک شاعر خوشسخن همشهری من هم گزارشی دارد. او بدیع نوربخش، نامبردار به سری، بود که در قاین زاده شد و در تهران درگذشت. خاکش در ظهیرالدوله.
در این سرزمین ایران در دوره کوتاه میان درگرفتن جنبش مشروطیت تا به سال ۱۳۵۷ کمتر موضوعی ممکن است در علوم و فنون و ادب و هنر و اندیشه یافت که به آن پرداخته نشده و آثاری به دست داده نشده باشد.
این کتاب سخنوران نابینا در جای خودش کتابی است شگرف. شصت سال پیش از این، نوشتن و تحقیق در این مملکت چندان پررونق بوده که چنین موضوعی دور از ذهن هم از نظرها دور نمانده و کتابی مفصل در باره آن پرداختهاند.
دانیم که در همان دوره که گفته شد، کتابهای زیادی در زندگی و احوال سخنسرایان ایرانی از روزگار باستان تاکنون، در ایران و در هندوستان، نوشته شده بود. هر یک در چند مجلد. اما این که کتابی در زندگانی نابینایانی پرداخته شود که سخنسرا بودهاند جای ستایش دارد و هم جای دریغ. دریغی بر این که چرا چندین مایه کار و کوشش فکری در این مملکت بدان جا نرسید که باید؟ و چرا ما امروز در میانه مملکتهای سرآمد دنیا نیستیم؟
سخنوران نابینا کتابی است در حدود زمانه خودش، پژوهشی روشمند نیست. اما همین که یکی پیدا شده تا در زندگانی نابینایان هم بنگرد و گزارش احوال ایشان را گرد آورد جای ستایش دارد.
بهعلاوه، باید با ستایش از زمانهای یاد کرد که در آن نابینا هم جایی و جاهی داشت. به یاد داریم که همان آقای خزائلی که نامش در میان سخنوران نابینا آمده چندان دست و بالی گشوده یافت که آموزشگاهی ویژه نابینایان باز کرد.
نویسنده کتاب در معرفی دیگر آثارش ۱۲ عنوان را نام برده که چاپ شده و ۱۵ عنوان که چاپ نشده و آماده چاپ داشته. نشانی دیگر از زمانه رونق کتاب و قلم.
سخنوران نابینا کتابی است شصت ساله که نو و تازه مانده و هنوز در دست آدم نفس میکشد. چونان شمار نابینایانی که نامشان را آورده، تا بمانند و از یادها نروند.
پینوشت: کتاب باری دیگر چاپ شده، با سرنام "شاعران کور". سرنامی، تهی از فهم و بزرگی نویسندهاش، و چشم بر فروش و بازار!
/channel/dejnepesht4000
.
آیین خاکسپاری زرتشتیان
یکم دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
زرتشتیان باشندگان کهن ایران هستند.
آشنایی با هر گوشه آیین زرتشتی، ما را با پیکربندی کهن فرهنگ ایرانی آشنا میکند.
این فیلم از آیین خاکسپاری این هممیهنان است، چنان که امروز برگزار میشود. این آیین هم از روزگار قدیم تاکنون دیگرگونگیهایی به خود دیده.
/channel/dejnepesht4000
.
بدن نامحرم
۲۹ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
تا سخنها از حجاب و نبرد با بیحجابی در میان است جا دارد خبری از زمینلرزه در ایران در سده پیشین آورده شود. وجود زن و حجابش در نزد برخی کسان در میهن ما با خرافه درآمیخته و مایه گرفتاری شده است:
اسفندماه سال ۱۲۸۰ زمین لرزه بزرگی در قوچان رخ داد. گرمابهای ویران شد که عده زیادی زنان در آن بودند و همه زیر آوار ماندند.
صدای ناله و ضجه زنان تا مدتی پس از زلزله از زیر آوارها میآمد و کسی به درماندگی و بدبختی آن زنان ترحم نمیکرد. علت را چنین نوشتهاند که یک نفر بیدین بی انصاف، مردم را از شکافتن خرابهها و بیرون آوردن آن نفوس محترمه منع کرده بود و گفته بود که چون این امر باعث میشود نظر بر بدن نامحرمان افتد، حرام است.
ـ روزنامه ادب. سال ۲. شماره ۱۳. نقل از اخبار خراسان در مطبوعات دوره قاجار. ج ۲. ص ۴۹۰.
#زمینلرزه #خرافه #خرافات #زن
#قوچان
#خراسان
#ایران
/channel/dejnepesht4000
.
معرفی دوباره
تاریخنامه جان مالالاس
در زیر:
/channel/dejnepesht4000
.
مورچه
۲۵ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
یکی از گذرگاههای باریک روزگار باستان ایران آنجاست که سلم و تور با سپاهیانی بیشمار بر ایرج، برادر کوچک خود تاختند و او را بکشتند.
زمانی دراز برآمد تا فردوسی در سرایش آن رخداد شگرف، اندیشهای را به میان آورد، شگرف.
او از زبان شاهزاده ایرج چنین سرود:
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین، خوش است.
فردوسی در شاهنامه که گزارش جنگها و دگرگونگیهاست چنین چیزهای ریز هم دیده و بارها از احوال و آثار مورچه سخن رانده.
شاید فردوسی نامدارتر سخنان را در باره مور گفته باشد. اما پس از او هم بسی سخنها از مور گفتند.
سعدی همین سخن نازک فردوسی را با درودی به او و تربت پاکش در شعر خویش به کار بست.
هم سعدی داستانی از شبلی، یکی از عارفان نامدار، را به نظم درآورد که از دلرحمی بر جداشدن موری از ماوایش شبی را نخوابید تا فردا مور را به شهری بازبرد که از آنجا در انبان گندمش بیاورده بود.
پس از آن هم سخنسرایان فارسیگو در این موجود، باریک نگریستهاند. از نکتههایی چون خط حرکت مورچه، قناعت، و کوشش پیوسته او برای تامین آینده سخن آوردهاند. او به نزد ایرانیان نمادی بود که همواره آموختنی داشت، و دستمایه هشدارها بود.
به روزگار ما هم ملکالشعرا، محمدتقی بهار، بر سر آیین کهن ماند و از درد ویرانشدن خانه مور، سرود و هشدار داد:
گر شد از جور شما خانهٔ موری ویران
خانهٔ خویش محالست که آباد کنید.
صاحبنظران ایرانی پیوسته همچنین به مور نگریسته بودند. تا در زمانه کنونی نیما یوشیج، به قیاسی گفت که انگار آب در خوابگه مورچگان ریخته!
به روزگاری که فکرهای بیپایه وارداتی را در میان ما گستردند، سخنسرای ایرانی هم سرمست از آن که اوزان سخن پارسی را بر هم زده، از راه و آیین دیرین سر تافت، و از خراب کردن خانه مور سخن گفت.
حرمت مور شکست.
راه و آیین کهن وازده شد.
به رویه دیگری از تاریخ درآمدیم.
/channel/dejnepesht4000
.
نمایشگاه نگارههای
استاد تیمورپور و استاد صلاحی.
در نوشتار زیر:
/channel/dejnepesht4000
.
ریختن چوب در آتش.
آتشکده ورهرام یزد.
گزارش آتش را در زیر بخوانید.
/channel/dejnepesht4000
.
بزرگواریها
پس از نجات آذربایجان
۲۲ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
نه چپها گفتهاند، نه طرفداران حکومت پیشین، که پس از آن که آذربایجان به سال ۱۳۲۵ از چنگال جداییخواهان رهانیده شد، با نامردمان هم به مردمی و بزرگی رفتار شد. انتقامگیری رواج نیافت. پدرانه رفتار شد. چونان پدری که همه اتباع کشور را فرزندان خویش بشناسد و بدکرداری ایشان را ببخشاید.
بخوانید و بدانید:
پس از برچیدهشدن غائله آذربایجان، علی همام قاضی، پسر قاضی محمد وابسته بازرگانی سفارت ایران در برلین شد.
داریوش پیشهوری، فرزند پیشهوری بعدها از شوروی گریخت و به سفارت ایران در آلمان غربی پناهنده شد، و امکانات مالی خوبی گرفت.
معصومه مصور رحمانی، همسر پیشهوری، پس از چندین سال اصرار و خواهش و رفت و آمد به سفارت ایران در مسکو، در نهایت با دستور محمدرضا شاه دوباره به ایران بازگشت. خانهای در تهران برایش تهیه شد و همانجا میبود تا درگذشت.
برای خانواده قاضی محمد مستمری برقرار شد.
در زمان رضاشاه برای خانواده سیمیتقو، یاغی معروف شمالغرب، مستمری برقرار شد و تا سالها هم پرداخت میشد. میزان این مستمری به اندازهای بود که صدای مجلس را درآورد.
برای خانواده شیخ خزعل مستمری برقرار شد.
فرید خزعل از نوادگان شیخ خزعل، از فرماندهان ارشد نیروی دریایی ایران شد.
این خبرها پهلویستایی نیست.
خبر از رفتارهایی است که هر سرزمین برای زندهماندن و ترقی به آن نیاز دارد.
تکرار نیکی و رادی، موجب تقویت و گسترش آن است.
باید گفت، و نوشت، و پراکند.
نقل از کانال #تاریخ_معاصرایران.
/channel/dejnepesht4000
.
ستمکاره خونریز کجاست؟
۲۰ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
هر بار که فرمانروایی ستمکاره خونریز برافتد پرسشی به میان میآید که او اکنون کجاست و چه میکند؟
فردوسی، در شاهنامه، چنین فرموده:
روزی که ضحاک گریخته، فریدون به کاخ ضحاک درآمده و از دختران جمشیدشاه که همزیست فرمانروای ستمکاره بودند جویای او میشود. میگوید:
بباید شما را کنون گفت راست
که آن بیبها اژدهافش کجاست؟
دو خوبروی دهان باز میکنند و نهانگاه ستمکاره را بر او آشکار میگردانند:
بگفتند کاو سوی هندوستان
بشد تا کند بند جادوستان
ببرد سر بیگناهان هزار
هراسان شدست از بد روزگار
کجا گفته بودش یکی پیشبین
که پردخت کی گردد از تو زمین.
که آید که گیرد سر تخت تو
چگونه فرو پژمرد بخت تو.
دلش زان زدهفال، پر آتشست
همه زندگانی برو ناخوشست.
همی خون دام و دد و مرد و زن
بریزد کند در یکی آبزن.
مگر کاو سرو تن بشوید به خون
شود فال اخترشناسان نگون.
ـ شاهنامه. پادشاهی ضحاک تازی.
نسخه مهدی قریب. ص ۳۶.
زمانی پیشتر، پیشگویان به فرمانروای ستمکاره گفته بودند که گر تن در خون بشوید طالع شومش بخواهد گشت. پس اکنون به هندوستان شده تا مردمی بیشتر بکشد، خون ایشان را در آوندی بریزد و تن در آن آوند پرخون بشوید، تا مگر از دست آنکس برهد که گفته بودند روزی خواهد آمد و سرنگونش خواهد کرد.
ستمکاره هنوز هوای فرمانروایی در سر دارد. با واقع جهان کنار نمیآید. ناخشنودی خلقان را نمیبیند و آن را ریشخند میکند.
میکوشد تا آینده خویش را به راهنمایی پیشگویان، بازسازی کند. اما او پیشتر خونها ریخته بیحساب؛ و چنین است که دیگر سنت قدیم شستوشوی تن در خون، کار نمیکند.
/channel/dejnepesht4000
.
زادروز استاد احمد تفضلی
۱۶ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
استاد احمد تفضلی، سال ۱۳۱۶ در ۱۶ آذر زاده شد. سرگذشت او از آغاز تا فرجام گفته و نوشته شده. چیزی که به زادروزش بایست تکرار شود، یادآوردن جایگاه ارزنده او در تاریخ فرهنگ ایران است.
دکتر تفضلی دانشی گسترده در فرهنگ و زبانهای باستانی داشت و میشد که سالهای سال آن را بیاموزاند، و راه بنماید. او از نسل دانشمندانی بود که بزرگانی چون ابراهیم پورداوود را پشت سر داشتند. نمونه آن زبانزد کهن بود که میگویند پشتش به کوه است!
سخن از فرهنگ باستان ایران که میگوییم نباید پنداشته شود که چند سنگنبشته را میبینیم یا استخوانهای مردگان را میستاییم. فرهنگ باستان ایران یعنی آن گردایهای از دانشها که آدمی را در سرزمینهایی به پهناوری ایران در درازای چند هزار سال راه برد و سربلند داشت.
فرهنگ باستان ما در نزد تفضلی، دستمایهای گرانبار برای پیشرفت ایران در تاریخ بود.
مام میهن بهرهای را که میشد از داشتن چنین فرزندی شایسته نبرد.
سال ۱۳۷۵ یک سال کم داشت تا ۶۰ ساله شود. روز ۲۴ دی ماه آن سال در تهران گذشته شد.
کتابهایش زنده است.
/channel/dejnepesht4000
.
سالگرد درگذشت مادر قاینات
۱۲ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بریده گزارشی بلند
روزنامه بهار چاپ مشهد و روزنامه اطلاعات چاپ تهران در شمارههای ۱۲ و ۱۳ آذر ۱۳۰۹ خبر دادند:
والده آقای امیر شوکتالملک علم در نتیجه کسالت چند روزه در سن ۷۵ سالگی به رحمت ایزدی پیوسته و عموم اهالی از این قضیه متالم، بازار و دکاکین و مدارس به پاس خدمات معارفی آن مرحومه تعطیل، و در مدرسه شوکتیه مشغول عزاداری شدهاند. جنازه با تشییع شایانی به سمت مشهد حرکت داده شد و در غرفه اختصاصی خاندان علم در بقعه رضوی به خاک سپرده شد. از امروز تا عصر پنجشنبه مجلس ترحیم در آستانه منعقد خواهد بود.
مادر ابراهیم خان علم، به نام هاجر خانم، دختر یکی از دهقانان هریوند بود که به همسری پدر امیر، میر علم خان سوم درآمده بود. تبار اشرافی نداشت. اما زنی بود سخت دانا و سرد و گرم چشیده که این پسرش، ابراهیم خان علم، حتی کارهای بزرگ حکومتی را بی رای او نمیکرد. او زمینه کامیابی و بزرگی شوکتالملک دوم بود.
از شگفتیهای روزگار یکی این بود که بانو هاجر علم درست چند روز پس از پایان سفر رضاشاه به بیرجند و زمانی درگذشت که پسرش امیر شوکتالملک، در زمره ملتزمان رکاب پادشاه، تازه به تهران رسیده بود.
در آن زمان بدیعالزمان سری، سخنسرای نامدار، مرثیهای برای والده امیر سرود. او را "مادر قاینات" خواند، و نوشت که مام دهر چنو کم زاید.
کنسولیار انگلستان در بیرجند هم به دولت متبوع خویش نوشت:
او زنی بخشنده بود که از بینوایان دستگیری میکرد و اکنون همه روستاها سوگوار اویند.
به مناسبت درگذشت والده امیر مجلس ختمی روز ۱۶ آذر ماه آن سال در تهران برپا شد. به نوشته روزنامه اطلاعات هیات دولت، رجال، نمایندگان مجلس و طبقات محترمین در مسجد سپهسالار در مجلس ختم شرکت کرده بودند.
امیر چون خبردار شد که مادرش درگذشته غم مادر را در دل خورد و چیزی بروز نداد. او باید در تهران میماند. پس خصوصا نامه به بیرجند به محمدعلی خان منصف نوشت و خواست تا مبادا مردم به عزای او سوکواری کنند، و اگر جشن و شادی دارند آن را عقب نیندازند. هم بفرمود تا به مدت ۵۰ هفته شبهای آدینه به فقرا و مستمندان خوراک بدهند.
رضاشاه چندین روز بعد از پیرامونیان خود شنید که مادر امیر درگذشتهاند. امیر را به حضور خواند و شگفتید که غمی چندان بزرگ را در دل خورده است. پس امیر را مرخص کرد و امیر زمستان آن سال به بیرجند بازآمد.
/channel/dejnepesht4000
معرفی کتاب:
شاهنامه نوبخت
در نوشتار زیر.
/channel/dejnepesht4000
.