dejnepesht4000 | Unsorted

Telegram-канал dejnepesht4000 - دژنپشت

2128

دژنپشت، کتاب‌خانه کهن سرزمین پارس به روزگار پارت‌ها دهلیز نوشته‌های تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی نشانی در اینستاگرام: mahmudfazelibirjandi

Subscribe to a channel

دژنپشت

 .
دکتر جمشید درو
یش

بریده گزارشی بلند

۲۰ بهمن ۱۴۰۲
 #محمود_فاضلی_بیرجندی



بیستم بهمن سال ۱۳۳۰ در بیرجند زاده شد. پدرش ابراهیم، دکاندار بود، در بر خیابان حکیم نزاری، روبه­‌روی مسجد حائری.  
 
جمشید در مکتب­‌خانه و سپس در دبستان و دبیرستان شوکتی درس خواند. سال ۱۳۴۹ که دیپلم گرفت دانش­‌آموز نمونه شهر شد. در دانشگاه تبریز پذیرفته شد و کارشناسی را با نمره عالی گرفت. راهی فرانسه شد. تا دکترا در رشته زیست­‌شناسی درس خواند. به ایران بازآمد. سال ۱۳۵۷ بود، و کشور آشفته. به استخدام دانشگاه تبریز درآمد. اما دانشگاه­‌ها تعطیل شد.  
دانشگاه­‌ها که باز شد به «مجتمع آموزش عالی امیر شوکت­‌الملک علم» بیرجند آمد. نام مجتمع را در تندروی­‌های شبه‌سیاسی برگرداندند و «دانشگاه بیرجند» نامیدند. آنجا چند سال درس داد.
 
درس او زمزمه محبتی بود که شاگردانش را آدینه هم به دانشگاه می­‌آورد. گاه در میان دانشجویان می­‌نشست و گوش می­‌داد تا از آنان هم بیاموزد. کتاب­‌های تازه می­‌خرید و پیوسته سرگرم خواندن و آموختن بود. جز کتاب­‌های درسی، دلبسته فلسفه و شعر پارسی بود. در آغاز هر سخن سروده­‌ای را از شاعران پارسی­‌گوی می­‌آورد، همخوان موضوع درس و کلاس.  
 
تا چنان شد که جو تند سیاست، کشور را درنوردید. رییسان دانشگاه بیرجند چند بار جابه­‌جا شدند. تا ریاست دانشگاه را به او سپردند. سال ۱۳۶۳ بود.
از آغاز کارش درهای دانشگاه را بست و نگذاشت که تندباد­های شبه سیاسی به اندرون دانشگاه بوزد.

آگاهان دانشگاهی می­‌گفتند راه و رسم دکتر درویش یادآور مرام دکتر علی اکبر سیاسی است که دانشگاه تهران را مستقل می­‌خواست.
این مواضع درویش بر برخی مدعیان اداره شهر گران آمد. بزرگ آنان، آقای فقهی، امام جمعه وقت.... این سخن بماند به وقتی دگر!
 
چند دانشکده به دانشگاه بیرجند افزود. اوایل سال ۱۳۶۵ «دانشکده علوم پزشکی» بیرجند را با دکتر عبدالله علوی بنیاد نهاد. چندی بعد دانشکده، تبدیل به «دانشگاه علوم پزشکی» شد.   
با دکتر علوی «دانشگاه آزاد اسلامی» و «مرکز تحقیقات کویری بیرجند» را بنیاد نهاد.

این کارها را با نگاه به ضرورت استقرار مرکزیت استان در بیرجند می‌کرد. کمتر کسی می‌داند که او و عبدالله علوی پیشگامان کوشش برای استان‌شدن بیرجند بودند. آن هم در دل تنگناهایی که راه­‌ها را بر او و اندیشه توسعه­‌گرایش بسته داشت. ریشخندش می­‌کردند که جایی چون بیرجند را چه به دانشگاه!
بودند نمایندگانی در مجلس که با بیرجند و بیرجندی­‌ها کینه داشتند. آنها را هم واداشتند تا از بلندگوی مجلس به توسعه بیرجند بتازند.
 
در آن سال­‌ها جو دانشگاهی بیرجند بر سر انگشتان چند تن می­‌گشت: دکتر عبدالله علوی، دکتر جمشید درویش و دکتر خ. هر سه را هم در محیط پر از تنش بیرجند در تنگنا انداختند.
 
چندانی نشد که دکتر علوی از بیرجند رفت. فقهی جلوتر رفته بود. درویش هم سال ۱۳۶۶ به مشهد کوچید.

در دانشگاه فردوسی درس داد، خواند و آموخت. چندین کتاب در رشته خودش نوشت، ترجمه کرد، و به چاپ رساند. در کوه و دشت می­‌گشت. نمونه­‌هایی از جانداران روزگاران کهن پیدا کرد و آن­ها را در موزه­‌ای گرد آورد. با چند استاد همفکر خودش بنیان­‌های اداری و علمی را ریخت تا مقطع فوق لیسانس جانور­شناسی در دانشگاه‌های ایران دایر شد.  
 
به آن زمانه استادان زیادی از کار دانشگاهی افتادند و محتاج نان شب شدند. یکی از آنان دکتر گنجی. دکتر درویش تا خبردار شد آرام ننشست. تا دفتر رییس جمهوری اسلامی رفت تا حقوق دکتر گنجی را از نو برقرار کرد.
 
سال ۱۳۶۵ با خانم آزاده آژیر پیوند زناشویی بست. دختر  یکی از معلمان بیرجندی که در دانشگاه تهران مهندسی نفت خوانده بود. 
 
خرج تنی چند از دانشجویان شایسته را داد تا برای ادامه تحصیل به خارج بروند. هنوز هم چند تن از آنان در خارجه درس می­‌خوانند و خانم مهندس آژیر پشت آنان را گرفته دارد.
 
سال ۱۳۹۵ دریافتند که حنجره­‌اش گرفتار گِرِهی شده. چندی سرگرم درمان بود. سرانجام گِرِه، بر درمان چیره شد و یک هفته­‌ای حالش بسیار بد شد. عصرگاه ۲۴ آبان سال ۱۳۹۶ در بیمارستانی در مشهد بازپسین دم را برکشید. روز بعد پیکرش را در خواجه ربیع به خاک سپردند.

دکتر درویش پس از سید محمد تدین دومین استاد و شخصیت نامدار بیرجندی بود که از بیماری سرطان حنجره درگذشت.
 
از آن پس، همسرش که زنی است شهم، راه دکتر را گرفته دارد. پشت دانشجویان را دارد، و کمر به چاپ کتاب‌های دکتر بسته است.
آزمایشگاه­‌هایی در دانشگاه بیرجند و موزه دارآباد تهران، و خیابان خانه­‌اش در مشهد را به نامش نامیده­‌اند. 
 
جمشید درویش در سن بردادن از دنیا رفت. هنوز می­‌توانست سال­‌های سال به راه دانش بپوید. او از بازپسین کسانی بود که جایگاه «استاد» برازنده ایشان بود. آنان که رانده شدند و بضاعت دانشگاه­ از دانش و از انسان کمتر شد.
 
نامش بلند باد، به بزرگی.
 
/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
«شاهزاده ایرانی»

۱۴ بهمن ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

شنیدم که یک تن از گویندگان تلویزیون داخلی در گزارش بازی فوتبال سخت به شور آمده و بازیکنی را که درخششی داشته «شاهزاده ایرانی» خوانده است.

این نه خطاست، که واژگانی چون پادشاه و شاه و شاهزاده در خمیرمایه ایرانیان جا دارد.
شاه در ایران کهن، هم فرمانروایی نیک‌نهاد بوده است و هم زبده جنگاوران؛ و چکیده توانایی‌ها و فردادها و فرایستگی‌هایی که هر قوم دارد، یا آرزوی داشتن آن می‌کند.

چنین تا ایرانی هر گاه خواسته از کسی به بزرگی یاد کند شاهزاده‌اش خوانده. یعنی که نسب از شاهان دارد. نسب از نیرومندی و شایستگی و پرمایگی.

این سخن را که گوینده‌ای گفته نباید بی‌هوده انگاشت. زمینه‌ای تاریخی دارد. سخنی است که در دمی که گوینده بر سر شور آمده از نهادش برخاسته و بر زبانش روان شده.
شگفتا که آن گوینده چندان نزیسته که دوره شاهی را ببیند. اما این همان خمیرمایه کهن ایرانی است که در یک دم خودش را نمایان کرده است.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
به فرخی جشن سده

دهم بهمن ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

دهم بهمن ماه، جشن فرخ سده است.
نیاکان ما این جشن را بهر گرامی‌داشت آتش بر پا کرده‌اند. گفته‌اند که اندرین روز هوشنگ شاه پیشدادی آتش را کشف کرد.
این آگاهی در شاهنامه آمده است. اوستا در این باره سخنی ندارد.

ارج آتش را نتوان در شتابدهی تمدن بشر نادیده گرفت. بدین روی آتش تا امروز هم بس گرامی است.

جای آن است تا دو سخن به میان گذاشته شود:

نخست، گرامی داشتن آتش است.
کسانی به بیهوده ایرانی را آتش پرست شمرده‌اند.
به فرموده فردوسی، این سخن همان اندازه پوچ است که مسلمان را سنگ پرست بخوانند. چرا که رو به کعبه نماز می‌گزارد.

دوم، از میان رفتن جشن‌های ایرانی است. نگفته آشکار است که این جشن‌ها بر پایه آگاهی گسترده نیاکان ما از زمین و آسمان و گردش ستارگان، و هم بر پایه باریک‌نگری‌های فلکی به میان گذاشته شده، تا شادی را بگستراند و بدین وسیله، زندگانی را دلپذیر گرداند.

از آن روز که جشن‌های ایرانی در سرزمین ایران نکوهیده شد و آن را واروی بنیادهای دینی معرفی کردند، گمگشتگی‌ها زیادتر شد.
آدمیان را، و به ویژه جوانان را، فرهنگ بایست. شادی بایست.

جشن‌های نیاکانی ما که نکوهیده شد، جشن‌های بیگانه گرامی شد.
گلایه است از گردانندگان فرهنگی این دوره که تا توانستند با فرهنگ ایرانی ستیزه کردند و آن را بد وانمودند. این سردرگمی و خویشتن‌گریزی، این همه نیاز به روانپزشک و روان‌درمانگر، و این پیروی فراگیر از بیگانگان حاصل ایران‌ستیزی شماهاست که گرداننده فرهنگ بودید و هستید.

نوروز و جشن مهرگان و جشن سده که بد است! در باره کریسمس و ولنتاین و خرده‌کاری‌هایی چون تم تولد و دیگر تقلیدها از بیگانگان چه رایی دارید؟

دریغ که هنوز تا کسی زبان بگشاید بی‌دین می‌خوانیدش و گمراه، و خود را دیندار و عین حق.

سخنی نمانده. شما عین حق باشید.
ایرانیان به راه نیاکان خود می‌روند. نیاکانی که از راه آشنایی با گردش ماه و خورشید و فلک و شناختن سامان کیهان، زندگانی خود و تمدنی شگرف را بنیاد نهادند.

دیگر بر همگان آشکار شده که آشتی با فرهنگ ایرانی و به ویژه با جشن‌های ایرانی، بهری بزرگ از سرگردانی و گمگشتگی‌ها را از میان برمی‌دارد.

جشن سده فرخ باد. فرخ‌تر باد.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
قاچاق سوخت به افغانستان

۷ بهمن ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

قاچاق سوخت از شهرهای مرزی خاور ایران به کشورهای همسایه!
رخدادی کوچک که می‌شود زود و آسان دامانش را برچید. اما رها شده و بدان نگاهی نشده، تا گرفتاریی شده روزمره.
هر کس که دستی در کارهای اجرایی دارد گزندگی قاچاق سوخت را چشیده و زخم آن را برپیکر میهن دیده و در دل خورده است.

در خبرهای سال ۱۳۲۴ هم پیشینه این قاچاق سوخت به دست آمد.
گواه آن که این زخمی است دیرماند در پیکره خاوران ایران.
خبر و مشخصات آن چنین است:


«در دو ماهه اخیر بالغ بر دو هزار حلب نفت، شبانه از بیرجند خارج و وارد زابل، و از زابل به خاک افغانستان رفته است.»

- روزنامه اطلاعات.
۶ بهمن ۱۳۲۴.
ص ۴.


خبر مربوط است به حوالی پایان سال ۱۳۲۴. بیشترک از سالی از درگذشت امیر شوکت‌الملک، فرمانروای آگاه و دلسوز قاینات برآمده. دستگاه فرمانروایی مرکز تازه در کار بازیابی خود پس از پایان اشغال ایران به دست ارتش سرخ است و فرمان آن در حاشیه‌های کشور چندان که شاید روا نشده. در خلأ قدرتی که در این خطه سر باز کرده، مسأله قاچاق سوخت از شهر به خارج کشور هم پیدا می‌شود!

چه جریان‌هایی چه سودهایی در این قاچاق داشته‌اند، و اکنون دارند؟

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
درس «سعدی» در رشت

۴ بهمن ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

در این زمانه که ما ایرانیان از آیین‌ها و مرام‌ها جز درندگی و نامردمی ندیده‌ایم، بر همه ماست تا به آموختن فرهنگ و زبان پارسی روی آوریم.

زبان پارسی از بنیادهای ماندگاری ایران و ایرانیان است. هرچه در آموزش این زبان بکوشیم به راه نیرومندی ایران رفته‌ایم.

بر خود دیدم به آگاهی برسانم که دوست ما آقای بهادر قاسمی بر آن است که دوره‌ای برای خواندن و آموختن بوستان و گلستان سعدی برگزار کند.
این دوره از روز هفتم بهمن ماه در رشت آغاز خواهد شد.


بهادر قاسمی را از دوره‌هایی که برای شاهنامه برگزار می‌کند شناخته‌ام.
او شاهنامه را درست می‌خواند و می‌شناسد.
درس سعدی او هم آموختنی خواهد بود و چون دیگر کارهایش، به سود ایران.

مرا اگر زمانی بود و در رشت جایی بود، بیگمان به درس سعدی از زبان بهادر قاسمی می‌شدم.

خواستاران این دوره سعدی‌خوانی به نشانی زیر در تلگرام بروند:
@Arash_Kamangiiir


/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
ستایش تدبیر و رای و صلح

۳۰ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

همی تا برآید به تدبیر کار
مدارای دشمن، به از کارزار

حذر کن ز پیکار کمتر کسی
که از قطره، سیلاب دیدم بسی

بود دشمنش تازه، و دوست ریش
کسی کش بود دشمن از دوست، بیش

مزن بر سپاهی، ز خود بیشتر
که نتوان زد انگشت بر نیشتر

اگر پیل زوری و گر شیرچنگ
به نزدیک من، صلح بهتر که جنگ.

- بوستان سعدی.
تصحیح علامه محمدعلی فروغی.
باب نخست. ص ۲۴۸.



این سروده‌های نغز سعدی، سخن روزانه ایرانیان بود. سخن سعدی، درس مدرسه‌های طلاب بود.

دریغ که فقط بر سر زبان بود، و درس بود، و بر رفتار کسی ننشست.


/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

 .
شاه
به مناسبت سالگرد خروج محمدرضاشاه از ایران
 
 
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۲۶ دی ۱۴۰۲

شاه در زبان فارسی و پهلوی به همین ریخت، و در پارسی باستان به ریخت «خشایتیه» بوده است.
«شاه» به ماناک نیرو و نیرومندی است. نیرومند، هنر و شایستگی دارد، به سستی و ناراستی نمی­‌گراید، و از پنهانکاری دور است. در فرمانروایی «شاه»، نیرومندی و آزادی روان می­‌گردد. هنر و توانایی مردمان آشکار می­‌شود و هر کس بر اندازه شایستگی و فرایستگی خویش از زندگانی برخوردار می­­‌شود.
 
بر پایه این معانی، در ایران از روزگاران باستان مفهوم «شاه» پدیدار شد و فرمانروایی ایرانی به ریخت شاهنشاهی شناخته شد. آیینی در اندیشه و عمل سیاسی ایرانیان که با زندگانی و فرهنگ باشندگان این بوم همراستا و هماهنگ بوده است.
 
شاهنشاهان ایرانی از کیومرث تا جمشید نماد راستین «شاه» بودند. نماد نیرومندی. روزگار آنان روزگار آسایش و گشایش زندگانی خلقان بود.
ضحاک، مردی ناسزاوار بود. او به همداستانی ابلیس پدر خود را کشت، و سپس از سرزمین تازیان به ایران آورده شد. از درون فرهنگ ایرانی برنخاسته بود که بودنش نیرومند و راست و آشکار باشد.
شاهان پس از او باز نماد دادگستردن بودند و فریادرس مردمان.
 
زمانی چونان روز درگذشت گرشاسپ که ایران بی شاه می­‌ماند، بزرگان گرد می­‌آمدند تا شاهی نو برگزینند. 
 
شاهنشاهی ایرانی با خاندان­‌های بزرگ کهن یا مجلس مهستان مهار می­‌شد.
 
تازیان که به ایران درآمدند چون فرمانروایی نمی­‌دانستند آیین باستانی فرمانروایی ایران را الگو کردند. چنان شد که در نوشتارهای برخی بزرگان مسلمانان، حکومت آرمانی اسلامی چیزی همانند فرمانروایی ساسانیان ثبت شد.
 
مفهوم پرداخته و کامکار «شاه» به صفوی نابرازنده می­‌نمود، و به قاجار. اسماعیل صفوی، آن جوان مبتلا به کژرفتاری جنسی، خودش را فرابشر وانمود و پیروانش هم بدو گردن نهادند. او آیین شاهی را آلود. به روزگار قاجار هم «شاه» نماد ستم و خودکامگی گردید. مشروطه­‌خواهی از دل همان خودکامگی بی­‌پایان قجران بزاد.
 
در فرمانروایی زندها و افشارها سامان و مقررات ایلی و قبیله­‌ای عامل مهار فرمانروا بود.  
 
به روزگار پهلوی زمانی به دست آمد تا مفهوم«شاه» از نو در ایران آزموده شود. سنجش کارنامه پهلویان کار این نوشتار نیست. مردم و تاریخ این کار را کرده و می­‌کنند.
 
چنین تا در ایران زمین از دیرباز به هر چیز که برتری و نیکویی و شایستگی دارد «شاه» گویند. همچون شاه‌باز/ شهباز، شاه­‌بال، شاهراه، شاهکار، شاه‌سوار/ شهسوار، شاهرود، شاه­‌تره، شاه­‌توت، شاه بلوط، شاه­‌دانه و ... و به روزگار نو هم فنر بزرگ خودروها را «شاه فنر» خوانده­‌اند، که نگهبان آرامش سرنشینان است.
 
شاه در ایران نماد نیرومندی است. رفتار خودکامگانی که ناشایستگی کرده­‌اند، پیوندی با این مفهوم شایسته ندارد که از هزاران سال پیش در فرهنگ ایرانی بالیده است. 
 
این نوشتار بر آن است که مفهومی را باز به دید آورد که تاریخ ایران آن را آزموده، و دریغا که تازش برخی از چپ‌روان و دیگر تندروان، مجال ژرفیدن در آن را از ما ربوده است.
بالیدن ملت‌ها بر بستر اندیشه‌هاست. ما از مکتب­‌های سیاسی دنیا سخن می­‌گوییم و متن­‌های آن را می­‌خوانیم. نسزد که در معنای واژه شاه و سخن از آیین شاهنشاهی، این مکتب اندیشه و عمل سیاسی ایرانی درمانیم.  

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

 
 خشکسال 
 
۲۱ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی 
 
 
نیامد همی ز آسمان هیچ نم
همی برکشیدند نان با درم
همان بد که بد تنگی اندر جهان
شده خشک خاک و گیا را دهان
ز تنگی چنان شد که چاره نماند
سپه را همی پود و تاره نماند
سخن رفتشان یک به یک همزبان
که از ماست بر ما بد آسمان
 
بیا تا ببخشیم روی زمین
سراییم یک با دگر آفرین
بران بر نهادند هر دو سخن
که در دل ندارند کین کهن
ببخشند گیتی به رسم و به داد
ز کار گذشته نیارند یاد
 
پر از غلغل و رعد شد کوهسار
زمین شد پر از رنگ و بوی و نگار
جهان چون عروسی رسیده جوان
پر از چشمه و باغ و آب روان
به هر سو یکی جشنگه ساختند
دل از کین و نفرین بپرداختند.
 
ـ شاهنامه. پادشاهی زو تهماسب.
 
 
 
سخن از روزگار زو تهماسپ، از شاهنشاهان پیشدادی است.
شاهنامه می‌فرماید که اندر آن روزگار چندین سال میان ایران و توران جنگ بود. فرمانروایان دو کشور دست از کین توختن برنمی­‌داشتند.
در پی جنگ­‌های دراز، خشکسال شد و تا چندین سال نم از آسمان بر زمین نیامد. خاک و گیاه بخشکید. نان گران و نایاب شد. تار و پود سپاه از هم بگسیخت.
تا همگان بدان رسیدند که هر چه می­‌کشند از کردارهای خود ایشان است. پس بر آن نهادند که کین­‌ها از دل بزدایند و از همدیگر درگذرند، و از دشمنی­‌های گذشته یاد نیاورند. 
فرمانروایان ایران و توران هر یک سپاهیان را به اندرون مرز خویش بازپس بکشند، و به داشته خویش بسنده کنند.
 
چون این کردند درهای آسمان باز شد. آوای رعد در کوهسار درگرفت و باران ببارید. زمین پر از رنگ و بوی و نگار شد. چشمه­‌ها بجوشید، باغ­‌ها خرم شد و آب­‌ها روان، تا جهان چونان عروسی شد آراسته.
در هر کجا جشنگاهی برپا کردند.
 
 
این گزارش بر آن است که تنگی و­ خشکسال با کردار آدمی پیوند دارد:
هر گاه که مردم را به دشمنی با هم و با دنیا بخوانند و مرگ و نیستی آرزو کنند، دنیا تنگ و تاریک و خشک می­‌شود و ناداری و گرسنگی جاگیر می‌شود.
اما از آن زمان که مهربانی پیشه شود و دژخویی را دور برانند، دنیا جای فراوانی و دارایی و شادمانگی می­‌شود.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
فرمانروای ایرانی نگران جان مور است

۱۶ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 
 از شاهنامه دانیم که فریدون، شاهنشاه باستانی ایران، جهان را بر سه پسر خویش بخش کرد.
ایران زمین، بخش پسر کهترش ایرج شد. او نخستین شاهنشاه ایران پس از بخش کردن جهان است.

هم از گزارش شاهنامه دانیم که آن دو برادر بر ایرج رشک بردند و با سپاهیانی به ایران درآمدند تا ایرج را بکشند.
ایرج با دیدار برادران و آگاهی از آهنگ آنان، برترین خوی و منشی را نشان داد که توان از فرمانروای سرزمینی چشم داشت.

بازپسین سخن ایرج در بازپسین دمی که بر تخت شاهنشاهی ایران نشسته سخنانی است که از او به یادگار مانده و در دنیای ایرانی زبانزد شده است.
ایرج به برادرانش می­‌گوید:

پسندی و همداستانی کنی
که جان داری و جان­‌ستانی کنی؟
میازار موری که دانه­‌کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است.
 
این پیام و بانگی است که از روزگاران کهن از دستگاه شاهنشاهی ایرانی برخاسته و همچنان نو است و تازه. شاهنشاه ایران، فرمانروای ایران، آن کس است که نگران جان­‌هاست.
در اندیشه فرمانروای ایرانی جان یکی مور هم ارج و ارز دارد. جان مور هم نباید ستانده شود. دیگر دارندگان جان، که جای خود دارند. تا برسد به آدمی!
 
هر جا و هر  زمان حکومتی آهنگ جان فرمانبرداران خویش کرد، آن حکومت ایرانی نیست.
جان و زندگانی زندگان، برترین محل نگرانی فرمانروای ایرانی است.
 
سخن از شاهنشاهی ایرانی سخن از شخص نیست. سخن از آیین و راه و روشی در حکمرانی است که جان و زندگی را چندین ارج می­‌گذارد. برترین مشغولیت او پاسبانی جان‌هاست.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
ممد نایلونی
۱۰ دی ۱۴۰۲
 
#محمود_فاضلی_بیرجندی

در سال­‌های دهه ۱۳۴۰ خورشیدی زن و مردی به بیرجند آمدند. دکانی در حدود کمر بازار بزرگ شهر باز کردند، و در دکان خود کالاهایی به فروش گذاشتند که در دیگر دکان­‌ها پیدا نمی­‌شد. کالاهایی که در آغاز شاید هم غریب بود و تا اندازه­‌ای شگفت.
کالاهای دکان آن زن و مرد همه از پلاستیک بود. از توپ، عروسک، النگوهای رنگارنگ که در گفتار محلی به آن مَنگُلی می­‌گفتند، و گردن­‌بند و اسباب­‌بازی؛ تا آفتابه و برخی ظرف­‌های دیگر. همه از پلاستیک.
از آن میان توپ­‌ها و عروسک­‌های پلاستیک در اندک زمان مشتریان فراوان پیدا کرد. در دکان آن‌ها مداد دو رنگ، طبق کاغذ، کاغذ چاپاری و برگه­‌های کاغذی کوچک که مال نامه­‌نویسی بود، و پاره­‌ای نوشت­‌ابزارها هم بود. مداد دو رنگ، مدادهایی بود دو سر. بر میانه مدادها این عبارت حک شده بود: «مداد دورنگ ـ ساخت شوروی». مدادهایی بود که از هر سرش می­‌شد به رنگی دیگر نوشت. مثلاً سرخ و سیاه.

چندی که برآمد اهالی دانستند که نام آن مرد محمد است. در زبان اهالی شهر نامی بدو داده شد، درخور کارش: ممد نایلونی. علت آن بود که او نخستین کس بود که اسباب و ابزارهای نایلونی (پلاستیک) را به بیرجند آورد.

تا پیش از آن مثلا توپ، از چرم بود و گران­‌قیمت. ممد نایلونی توپ پلاستیکی آورد و بازی بچه­‌ها و نوجوان­‌های شهر رونقی دیگر گرفت.

تا بدان روز عروسک را از شال و سرتکه­‌های پارچه­‌ها می­‌دوختند. ممد نایلونی عروسک پلاستیکی آورد، در اندازه­‌های کوچک، متوسط و بزرگ.

آفتابه­‌ها تا پیش از آن از مس و نیکل بود. او آفتابه پلاستیک آورد.

قیمت جنس­‌های پلاستیک او به کیسه همگان می­‌خورد. دختربچه‌ها که اجازه نداشتند جز برای مدرسه رفتن بیرون بروند هم مشتری دایم او بودند. عروسک‌های پلاستیک محمد نایلونی آنها را با کمترین پولی به دنیای خواب و خیال هایشان می‌برد.
 
خانم ممد نایلونی هم با آمدنش به بیرجند سرمنشا دگرگونی شد. او نخستین زنی بود که بدون پوشش سنتی زنان، در دکان می­‌ایستاد و کاسبی می­‌کرد. هم از نخستین زنانی بود که او را در گفتار همگان «خانم» خواندند. خانم ممد نایلونی جلوه دیگری از زن را در بیرجند به نمایش گذاشت. زنی که دوشادوش مرد کار می‌کرد.
نام خانوادگی او گویا خانم توری بود. اما نام خانوادگی خود آن مرد به میان عموم راه نیافت، و تا بود او را به نام ممد نایلونی می­‌خواندند و می­‌شناختند.
 
سال­‌هایی که برآمد دیگر کاسبان بازار هم جنس­‌های پلاستیک آوردند. دیگر لازم نبود کسی برای تهیه اسباب و اثاث پلاستیک حتما به دکان ممد نایلونی برود.  سرپایی ( دمپایی)، کفش، پوتین، گالش، سله و سبد و بسی ابزارهای پلاستیک وارد زندگی شد. او هم که چنان دید کار و بارش را عوض کرد. دکان بستنی­‌سازی و بستنی­‌فروشی در کمر خیابان حکیم نزاری باز کرد. در آن دکان نو هم خودش و خانمش هر دو چون گذشته کار می­‌کردند. در آن زمان بستنی را از برف می­‌ساختند.
در زمانی که دکان بستنی­‌فروشی داشت هم او را به نام قدیمش ممد نایلونی می­‌خواندند. بستنی محمد نایلونی هم آوازه‌ای در کرد.
ممد نایلونی اواخر سال­‌های کارش بستنی­‌فروشی خود را به بیست متری اول رحیم­‌آباد برد. چندی آنجا هم کار کرد.

تا چنان شد که خانم توری، همسر و همکار همیشه ممد نایلونی، درگذشت. ممد نایلونی پس از آن تنها ماند. خموش شد و دیری برنیامد که از کار افتاد.

دیگر کسی ندانست که ممد نایلونی چه شد. در بیرجند ماند یا همچنان که از جایی ناشناخته آمده بود رهسپار جایی ناشناخته هم شد.
 
بزرگی دانا از اهل بیرجند بیشتر این خبرها و خاطره­‌ها را برایم بازگفتند. اجازه ندادند نام عزیزشان را در نوشتارهایم بیاورم. واپسین سخنی که در باره ممد نایلونی گفتند این بود:
«ممد نایلونی، به قول قدیمی­‌ها، آدم کمی نبود.»
 
این سخن راست راست است. ممد نایلونی آدم کمی نبود. زان پس که پلاستیک وارد زندگانی شد بسی از پیشه‌ها برافتاد و هم بسی از تولیدات دست‌ورزان کهن از میان رفت. پلاستیک، گام به گام سرتاسر زندگانی ما را فراگرفت.
محمد نایلونی سرآغاز عصری دیگر را رقم زد. تاریخ اجتماعی بیرجند و تاریخ بازار بیرجند با او و دکان پلاستیک فروشی او ورق خورد.
سپس او خود در لابه­‌لای ورق­‌های کتاب تاریخ ناپدید شد.
ممد نایلونی بر همه ما بیرجندی­‌ها حقی دارد.
 
/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

 .
جایگاه دنیا و انسان در آیین زرتشت
در سالروز گذشته‌شدن پیامبر ایرانی

پنجم دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

- جهان از آنِ خداست، پس رهبانیت و زهد و کناره­‌گیری از دنیا گناه است.

- خدا آفریننده است، پس آدمی را باید تا با کار و کشاورزی و پیشه‌وری با خدا همسو شود.

- بیماری و ناخوشی را اهریمن به جهان آورد. پس آدمی بایستی تا خود را تن­‌درست نگاه دارد.

- تن­‌درستی جسم همراه با تن­‌درستی روان است. آن کس که بر جسم فشار آورد تا روان تکامل یابد، نادانی محض کرده است.

- تن­‌پروری از اهریمن است. کار، نمک زندگانی است و زندگی بدون کار بی­‌فایده است.
تن آدمی باید سالم باشد تا کار کند.

- هر کامیابی مادی و مالی که بدون آزار رساندن به دیگران به دست آید یاور پیشرفت معنوی آدمی است.
تنگدستی و فقر از آنِ اهریمن است.
 
ـ شناخت اساطیر ایران. ص ۲۰۰.
 
یاد اشو زرتشت پیامبر زندگی، کار و مهربانی گرامی باد.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
معرفی کتاب:
 "تاریخ"
نوشته تئوفیلاکت سیموکاتا


۲۹ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 
"تاریخ"، کتابی است به قلم تئوفیلاکت سیموکاتا تاریخ­نگار باستانی روم خاوری.

تاریخ، گزارش‌های گیرا از پاره‌ای از رخدادهای نظامی و سیاسی در سه مملکت بزرگ آن زمان، یونان و روم و شاهنشاهی پارس، در میانه سال‌های ۵۷۲ تا ۶۰۲ میلادی دارد.

گزارش­‌های تئوفیلاکت از جنگ­‌های رومیان با شاهنشاهی پارس در آخر سده ششم میلادی نگرشی از سوی روم به آن جنگ‌هاست .
هم این کتاب گزارشی مفصل از بهرام چوبین، لرزاندن شاهنشاهی پارس بر دست او، و استقرار دیگرباره شاهنشاهی قانونی پارس را داده است.
بیرون آمدن بهرام چوبین بر شاهنشاهی ساسانی از رخدادهای آن زمان است که هنوز هم جای درنگ دارد.
آیا تازش عرب به ایران و رسیدن امپراتوری پارس‌ها به فرجامی چنان دریغناک، از آن کشاکش اندرونی سرچشمه گرفت؟
خواندن این کتاب آشنایی دیگری است با آن برهه تاریخ ایران به قلم تاریخ‌نگاری بزرگ، که انیرانی است.


گردانیده پارسی این کتاب ارجمند تاریخ باستان، چند سال پیش به قلم این نگارنده به ایران گرامی و تاریخ‌دوستان پیش‌کش شده بود.
اکنون نشر سده چاپ سوم کتاب را به خواستاری دوستداران، چاپ و روانه به بازار کتاب کرده است.
تلفن ناشر:   ۶۶۸۶۲۱۴۳ - ۰۲۱

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.


آشوریه
 
۲۷ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

یکی دیگر از دین­‌های غیرایرانی که پیروانی در میهن ما ایران دارد آیین صابِئین است. واژۀ صابئین مأخوذ از زبان آرامی شرقی، و ریشه آن «صَبا» است، به معنای تعمید در آب روان.
صابئین، پیروان یحیای نبی هستند.
صابئین، بیشتر در جنوب باختری ایران بودوباش دارند.

این مردم آیینی برپا می­‌دارند که چون خود ایشان بس دیرینه است.
هر سال روز ۲۷ آذرماه به یادبود غرق‌شدگان در توفان نوح آیینی برپا می­‌کنند که آن را «آشوریه» می­‌خوانند.
 
توفان نوح از کهن­‌ترین افسانه­‌های آدمی است که در باورها و نوشتارهای دینی قوم یهود آمده و به آیین­‌های ترسایی و اسلام هم راه یافته.

افسانه توفان نوح در داستان آفرینش برخی قوم­‌های کهن چون ایرانیان، نیامده.
ایرانیان باستان گفته­‌اند که به روزگار فرمانروایی جمشید، شاهنشاه پیشدادی، سرما  و یخبندان زمین را فراگرفت و جمشید همه زندگان، از آدمی تا گونه­‌های جانداران و گیاهان، را به جایی برد در زیر زمین که «وَرِ جَمکَرد» نام داشت. آنان همه در ور جمکرد ماندند تا سرما به سر آمد.
 
یادبود غرق­‌شدگان توفان نوح، آیینی کهن است که پیروان دینی باستانی یاد رخدادی را از افسانه های بس کهن زنده می‌دارند.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

‍ ▪️به فرهنگ باشد روان تندرست

▪️ایران سرزمینی کهن با فرهنگ باستانی است. سرزمین نیکی‌ها و مردمان نجیبی که ستایشگر داد و راستی و دوستی و نکوهشگر ظلم و دروغ و دشمنی‌اند. باید تا می توان از ایران گفت و نوشت. چرا که ظرف و محتوای توسعه کشور است. باید زبان فارسی را دوست داشت و در جهت ترویج آن از هیچ اقدامی دریغ نکرد. باید تا حد ممکن فرزندان کشور را با حافظ و سعدی، با فردوسی و مولوی و نظامی آشنا کرد. اگر ایده ایران از جمع معدودی نخبگان خارج شود و در میان مردم و سیاستگذاران شکل خودآگاهانه بگیرد معنای امنیت، مصلحت و منافع ملی شکل خواهد گرفت. حقیقت این است که امروزه ایران مورد غفلت قرار گرفته است و بدون وطن، کشور و ایراندوستی هیچ تحول مهمی رقم نمی‌خورد.

▪️فهرست زیر از کوشاترین و معتبرترین رسانه ها و نهادهای فرهنگیِ مستقل تشکیل شده است که جملگی در گستره‌یِ گسترده‌یِ تاریخ و ادبیات و فرهنگِ زرینِ ایران زمین می‌کوشند.
با پیوستن به این رسانه ها و نهادها به توسعه فرهنگی در جامعه یاری رسانیم.
                     
          ▪️پـــــــایــنده ایــــــــــران▪️


🔲دکتر محمّد‌علی اسلامی‌نُدوشن

🔳
@sarv_e_sokhangoo

🔲موسیقی سنتی
(تکنوازی سنتور).

🔳@Msantoor

🔲کتاب گویا
(لذت مطالعه با چشمان بسته).

🔳@GouyaKetab

🔲زین قند پارسی
(درست بنویسیم، درست بگوییم).

🔳@qande_parsi


🔲داستان‌های کوتاه !!!

🔳@FICTION_12

🔲رسانه رسمی استاد فریدون فرح اندوز
(گوینده و مجری رادیو و تلویزیون ملی ایران).

🔳@fereidounfarahandouz

🔲بـاشگاه شاهنامه پژوهان
(ایران را باشگاه شاهنامه پژوهی خواهیم کرد).

🔳@shahnamehpajohan

🔲رازها و نمادها و آموزه‌های شاهنامه

🔳@ShahnamehToosi

🔲مولانا و باغ سبز عشق

🔳@baghesabzeshgh

🔲دیوانِ صوتیِ « حافظ »

🔳@GHAZALAK1

🔲قصه‌های شب توکا
(قصه بشنوید و قصه‌گویی کنید).

🔳@storytellingforchildren

🔲انجمن شاهنامه‌خوانی هما
(خوانش و شرح بیتهای شاهنامه).

🔳@shahnamehferdowsiii

🔲بنیاد فردوسی مشهد
(كانون شاهنامه فردوسی توس‏).

🔳@bonyadeferdowsitous

🔲مردم‌نامه(فصلنامه مطالعات تاریخ مردم).

🔳@mardomnameh

🔲خردسرای فردوسی
(آینه‌ای برای پژواک جلوه‌های دانش و فرهنگ ایران زمین).

🔳@kheradsarayeferdowsi

🔲سرو سایـه‌فکن
(رسانه ای برای پاسداشت زبان و ادبیات فارسی).

🔳@sarve_saye_fekan

🔲ایران‌بوم
(نگرشی بر تاریخ و فرهنگ ایران زمین).

🔳@iranboom_ir

🔲رادیو شاهنامه

🔳@radioshahnameh

🔲شاهنامه کودک هما

🔳@shahnameh_kodakan

🔲منابع تاریخ ساسانیان

🔳@Sasanian_Sources

🔲مطالعات قفقاز

🔳@Dosuyecaspian

🔲دژنپشت(دهلیز نوشته‌های تاریخی محمود فاضلی بیرجندی).

🔳@dejnepesht4000

🔲کنفرانس ایرانویچ

🔳@conference_iranvich

🔲ستیغ
خوانش اشعار حافظ و سعدی و...(رسانه سهیل قاسمی).

🔳@Setiq

🔲زبان شناسی (محفلی برای آموختن زبانهای ایرانی).

🔳@beyondlinguistics

🔲شاهنامه برای کودکان
(قصه های شاهنامه و خواندن اشعار برای کودکان و نوجوانان).

🔳@shahnameh_children

🔲شاهنامه
(هر روز با اشعار و داستان‌های شاهنامه).

🔳@shahnamehbarayehame

🔲تاریخ اشکانیان

🔳@ArsacidEmpire

🔲انجمن شاهنامه خوانی آنلاین
(دبی ،کانادا ، ایران ،لندن ).

🔳@anjomanshahnameh


🔲مأدبه‌ی ادبی، شرح کلیله و دمنه و آثار ادبی فارسی
(رسانه دکتر محمّدامین احمدپور).

🔳@Madobahadabi

🔲کانون پژوهش‌های شاهنامه
(معرفی کتاب‌ها و مقالات و یادداشت‌ها پیرامون شاهنامه).

🔳@shahnameh_ferdowsi

🔲گاهگفـت
(دُرُست‌خوانیِ شعرِ کُهَن).

🔳@Gaahgoft

🔲شرح و بررسی آکادمیک تاریخ اشکانیان

🔳@Arsacid_Chronicle

🔲آرخش، کلبه پژوهش حماسه‌های ایرانی
(رسانه دکتر آرش اکبری مفاخر).

🔳@Arakhsha96

🔲ملی‌گرایی ایرانی/شاهنامه پژوهی

🔳@melliiran

🔲رهسپر کوچه رندان
(بررسی اندیشه حافظ).

🔳@kocheyerendan

🔲تاریخ روایی ایران

🔳@oldhistor

🔲اهل تمییز
(معرفی و نقد کتاب، پاسداشت یاد بزرگان).

🔳@ahle_tamyz

🔲انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا)

🔳@ShahnameAlborz

🔲سفر به ادبیات (خوانش و شرح گلستان صوتی، معرفی کتاب و...)

🔳@safar_be_adabiyat

🔲تاریخ ترجمه(یادداشتها و جستارها دربارهٔ تاریخ‌نگاری و تاریخ ترجمه در ایران).

🔳@Historiography_of_Translation

🔲تاریخ میانه

🔳@midhistor


🟥کانال میهمان: شرح و تفسیر تاریخ بیهقی
(درسگفتارها و مقالات استاد مهدی سیدی)

📕
@seyedibeyhaghi




▪️فـــرِّ ایــــران را می سـتایـیـم.▪️


▪️هماهنگی جهت تبادل:

▪️@Arash_Kamangiiir

Читать полностью…

دژنپشت

.
به بزرگداشت ۲۱ آذر
روز نجات آدربایجان

۲۱ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

به روزگار گذشته دو دسته جشن در کشور برپا می­‌شد.
یک دسته جشن­‌های حکومتی بود که در مناسبت­‌هایی چون زادروز محمدرضاشاه، رضاشاه و برخی از دیگر اعضای دستگاه حاکمه برگزار می­‌شد. متولی این جشن­‌ها خود دستگاه حاکمه بود.

دسته دیگر جشن­‌های مذهبی بود که به مناسبت­‌هایی چون غدیرخم، روز پانزدهم شعبان و ... برگزار می­‌شد. این جشن­‌ها به دستاویز بزرگداشت آیین شیعه، اثبات حقانیت مطلق آن و نفی دیگر فرق بود، و در لوای جشن‌ها ستیزه نیرومندی با حکومت شاهنشاهی جریان داشت.
 
سوای این دو دسته جشن­‌ها، جشنی ویژه در هر سال یک بار برپا می­‌شد و آن جشن روز ۲۱ آذر بود که نام غرورانگیز «روز نجات آذربایجان» بر آن نهاده بودند.
این تنها جشنی بود که از دسته­‌بندی حکومتی ـ مذهبی برکنار بود. روز ۲۱ آذر به معنای راستین خود جشنی ملی بود.
 
جشن ۲۱ آذر در بیرجند در دوره­‌ای که زنده­‌یاد سرهنگ ده­‌پناه فرمانده پادگان بیرجند بود به اوج رسید. سرهنگ ده­‌پناه نظامیی بود آزموده با جهان­‌نگری ویژه خودش. او سر آن داشت که مهر و الفت و غروری را نیرومندتر و استوارتر کندکه مردم به ارتش داشتند.
چنین هم شد.
هر سال از مدتی پیش از رسیدن روز ۲۱ آذر شهر بیرجند و به ویژه پادگان بزرگ بیرجند را تکاپویی شگرف برمی­‌داشت. همه در کار آن بودند تا این جشن ملی و میهنی را به بهترین ریخت ممکن برگزار کنند.

مردم خود در هر گوشه و کنار شهر جشن و چراغانی می­‌گرفتند.
عصر روز ۲۱ آذر درهای پادگان باز می­‌شد و کارناوال بزرگ تا چند ساعت از درهای پادگان بیرون می­‌آمد و به گرد شهر دور می­‌زد.
ساعتی بود که شهر نفسی تازه می­‌کرد. گفتی دنیای ما جان دیگری یافته و از نو زاده شده است.

رقاص­‌ها و نوازندگان سوار چند تریلر آذین‌شده سرگرم نواختن و رقصیدن بودند. چوپا بازها با مهارتی شگرف که در حرکت با دو چوب بلند در زیر بغل داشتند به هیبت مردانی غول­‌آسا از خیابان­‌ها می­‌گذشتند.
نمایش­‌های خیابانی با شرکت سربازان هنرمند در خیابان­‌های شهر برپا می­‌شد. همه مردم در خیابان­‌ها بودند، خوش از تماشای آن همه دیدنی، در آن دنیای دورافتاده که سده­‌ها بود «اتحاد قدرت و دیانت» شادی را از دل­‌ها ربوده بود. خشکانده بود.

پیش­‌تر در ساعات اداری، آیینی رسمی در فرمانداری برپا بود و در آن از عناصر رهانیدن آذربایجان از چنگال متجاوزان ستایش می‌شد و از همدستان میهن­‌فروش آنان به ننگ و خواری یاد می‌شد.
 
روز ۲۱ آذر تا سال ۱۳۵۷ گرامی داشته می­‌شد. خطایی در کار آمد که نجات آذربایجان از چنگال خونین دژخیمان بیگانه، با کارنامه شخص شاه یکی انگاشته شد.
زان پس چنین مناسبتی مقدس، به عمد، از نظرها افتاد. و هم کوشش شد تا خیانت و جنایت شماری بی­‌وطنان که همکار متجاوزان بودند از خاطره­‌ها و نظرها دور شود.

روز ۲۱ آذر همچنان روز جشن ملی ایرانیان است.
 
بزرگ باد نام و یاد هر کس که به راه پاسداشت این بر و بوم کوشیده، از شاه تا دیپلمات‌های کهنه کاری چون میرزا احمد خان قوام‌السلطنه و یارانش، تا سربازان جان‌فدای میهن، تا پیرزنی که آب دهان بر بی­‌وطنان انداخت، و تا دانش‌آموزی که کیف و وسایل مدرسه خود را به فرمانده پادگان پیشکش کرد.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

دکتر جمشید درویش

۲۰ بهمن ۱۳۳۰ - ۲۴ آبان ۱۳۹۶
.
/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
برف
کرانه شمالی تهران.
۱۳ بهمن ۱۴۰۲

آباد باش ای ایران.
.
/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
بازخوانی اندرزی از سعدی

۹ بهمن ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

چو کردی با کلوخ انداز پیکار
سر خود را به نادانی شکستی
چو تیر انداختی بر روی دشمن
چنین دان کاندر آماجش نشستی.

- گلستان سعدی. باب اول.

اندرزهای سعدی را شاید که بارها خواند و از بر کرد.
اما جهان ما و جهان‌نگری ما چندان از جهان سعدی دور شده که اندرز او کنجی را هم از دلی خوش نمی‌کند.

به روزگار سعدی، آدمی بود و آنچه در برابر خویش داشت.
به روزگار کنونی پیکارگر، ناپیداست و کلوخ انداز هم چندان در کارش ورزیده و آزموده است که ای بسا خود، پیکارگر سرمست غرور را برانگیخته تا سنگی پرتاب کند.

به روزگار سعدی، کلوخ انداز پادافره پیکارگر را می‌داد.
به این روزگار، پیکارگر به زنهار می‌ماند و کلوخ‌انداز، خلقی را به تاوان تباهکاری او پادافره می‌دهد.

کلوخ‌انداز، شاید زمانی دیو باشد، نه یکی کلوخ‌انداز. ترسناک‌تر، کژخوتر و دلسنگ‌تر از دیوان مازندرانی.
سعدی، چنین زمان و زمانه‌ای را ندیده بود.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
بی­‌بی نجف

۵ بهمن ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 
نامش نسا اسلامی بود. زاده سال ۱۲۸۷، در سیندادان. آن آبادی کهن که معنای نامش «شهر خردمندان» است و در این سال­‌ها نام کهن، زیبا و پرمعنایش را برگردانده­‌اند. چرا؟

در بیرجند با نجف صندوقداران درپیوسته بود که نیاکانش از صندوقداران دستگاه امیر شوکت­‌الملک بودند و نام از آن پیشینه داشتند. از آن زمان بی‌بی را به نام شوهرش خواندند و شد: بی‌بی نجف.

بی‌بی و شوهرش خانه­‌ای داشتند در محله ناصح­‌ها. دکان کوچکی در بر خیابان حکیم نزاری اجاره کرده بودند، بالاتر از آرامگاه حکیم نزاری، در مِلک آقای نیک­‌منش، از قرار ماهی پنج قران.

بی­‌بی یکبار تعریف کرده بود: سر هر سال که می­‌شد شصت قران (شش تومان) کرایه دکان را یکجا می­‌بردم تا به آقای نیک­‌منش بدهم. اما هرگز نشد که پول را از من بستاند.
او مردی بود به راستی نیک­‌منش.
 
بی­‌بی حواسش خوب جمع بود. زندگی و دکان را او راه می­‌برد. شوهرش آقای صندوقدار ناخوش احوال بود. طرف‌های ساعت نه یا ده هر روز خودش را به دکان می­‌رساند. در میانه راه هم چند جا می­‌ایستاد تا نفسی تازه کند. اما بی­‌بی هر روز اول وقت، دکان را پیش از آن باز می­‌کرد که مدرسه­‌ها باز شود و دانش­‌آموزان روانه مدرسه شوند. اول وقت هر روز جلوی دکانش آب‌پاشی و جارو شده بود. غروب که می­‌شد هم خودش لمپای دکان را روشن می­‌کرد. 
 
دکان بی­‌بی نجف از اندک دکان­‌هایی بود که با کیسه دانش­‌آموزان سازگاری داشت. او چیزهایی در دکانش داشت، محبوب دانش­‌آموزان:
اُو قروت، قروت مَاسی، قلم شیرینی، نخود کشمش، نقل نخودی، نقل­ رنگه، و به ویژه خرمای بی­‌خَسته. دانش­‌آموزها می­‌دانستند که هر بار یک قران بدهند، بی­‌بی نجف جیب­‌هایشان را پر خرمای بی­‌خَسته می­‌کند.  
همین بود که یک بار رندی، بر دیوار دکان بی­‌بی نجف نوشته بود:
«نمایندگی انحصاری خرمای بی­‌خَسته، زردک شسته، شلغم پخته»
 
خرمای بی­‌خَسته خرمای ریزی بود، خوشمزه که از خبیص می­‌آوردند.

زردک را هم خود بی­‌بی می­‌شست. چند قدم پایین­‌تر از دکانش شیر آبی در پیاده­‌روی خیابان بود. هر روز مدتی سرگرم شستن زردک در کنار آن شیر آب می‌بود. سپس زردک­‌های شسته و تر و تازه را روی تختک‌هایی می­‌ریخت و جلو دکانش می­‌چید.
 
شلغم پخته هم دسترنج خود بی­‌بی بود. شلغمی که پس از تمیز کردن، از سر شب تا صبح زیر خاکستر داغ می­‌گذاشت تا بپزد. دیگر شلغم نبود. کیمیا می­‌شد!
 
بهار هر سال، تا درختان بَنه کوه باغران بر می‌داد، تختک‌های "بَنه هُر" جلو دکان بی‌بی چیده می‌شد. اما نمی‌شد که تختک‌های بَنه تا عصر پر بماند. بچه‌ها با اشتها و آز می‌خریدند و همانجا در دم، می‌خوردند!
 


بی­‌بی نجف زنی بود مهربان با تن و پیکری کوچک. چادر سپیدی گل­‌گلی بر سر می­‌انداخت. زیر چادرش روسری سپیدی بر سر می­‌کرد که آن را با سنجاقی زیر چانه­‌اش می­‌بست.

روز ۵ بهمن سال ۱۳۶۰ هفتادوسه ساله بود که در سرای خودش در بیرجند درگذشت.  
 
بی­‌بی نجف که رفت دکانش بسته شد. دکانی که فقط جای دادوستد نبود. جای بالیدن دوستی و اعتماد و مهربانی بود.
جای زندگی بود.
جای بی­‌بی نجف بود.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
به فرخی نام و یاد فردوسی

یکم بهمن ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

ابوالعباس احمد پسر اسحاق، به فرنام القادربالله، چهاردهم خلیفگان عباسی بود. از سال ۳۸۱ تا ۴۲۲ فرمان براند، چهل و یک سال.
حمدالله مستوفی او را دارای درجه عالی در عدل و داد نوشته، و هم نوشته است که سخن‌سرا بود، شاعر.
و مستوفی در تاریخ خود، تاریخ گزیده، گزارشی داده از زندگانی فردوسی که من نگارنده این نوشتار، آن را جایی دیگر ندیده‌ام.

چنان بوده که، به گزارش مستوفی، فردوسی به خلیفه پناهیده. به بغداد یا جایی دیگر، ننوشته. اما نوشته است که آگاهی به سلطان محمود رسیده.
پس در میان قادر خلیفه و سلطان محمود سبکتکین بر سر فردوسی منافسات (همچشمی و رقابت) افتاده.
مستوفی می‌نویسد که خلیفه حمایت فردوسی کرد. سلطان به خلیفه نوشت که گر فردوسی را به من نفرستی، بغداد به پی فیل بسپارم.

(کاش سلطان محمود چنین خدمتی شایان به ایران کرده بود، که دریغا نکرد.)

گزارش مستوفی چیزی بیش از این از سرگذشت فردوسی با خلیفه و سلطان نیاورده است.

این چند خط به یاد فردوسی و به فرخی امروز آورده شد که یکم بهمن است، و ایرانیان بر آن نهاده‌اند که زادروز فردوسی است.

نام فردوسی فرخ است.
فرخ‌ باد.
فرخ‌تر باد.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

 .
گزارشی از دستاوردهای
سفر محمدرضا شاه به پاکستان


#محمود_فاضلی_بیرجندی
۲۹ دی ۱۴۰۲
 
جمعه ۱۵ تا پنج­شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۴۸
 
مسافرت شاهنشاه به پاکستان فوق­‌العاده بود. به قدری دولت و مردم پاکستان احساسات به خرج دادند که حدی بر آن متصور نیست. شاهنشاه ظرف پنج روز از راولپندی، داکا، لاهور و کراچی بازدید فرمودند. سیاست خارجی دو دولت هم هماهنگی کامل داشت. نفت هم طوری با پاکستان معامله کردیم که دولت پاکستان دیگر با هیچ دولت دیگری نمی­‌تواند نفت معامله کند. به این معنی که دولت پاکستان قانونی می­‌گذراند، در ازای این که در بعضی معادن نفت ما شریک می­‌شود، پاکستان در حکم بازار داخلی ایران است و حق ندارد نفت از جای دیگر دنیا وارد کند. واقعا پیشرفت بزرگی برای صنعت نفت ایران و سیاست ایران است. یعنی پاکستان ظرف چند سال فقط و فقط بستگی به نفت ما خواهد داشت، و بس.

ـ یادداشت­‌های امیر اسدالله علم. ج ۲. ص ۳۹۸ و ۳۹۹.
 

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
با یاد استاد احمد تفضلی

۲۴ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

- پرسید دانا از مینوی خرد که از زمین‌ها کدام زمین ناشادتر؟

- مینوی خرد پاسخ داد:
آن زمینی ناشادتر و آزرده‌تر است که مرد پاک بی‌گناهی را بر آن بکشند.
آن زمینی که دیوان بر آن حرکت کنند.
آن زمینی که مرد کافر بدکار در آن اقامت کند.
آن زمینی که از مالکیت نیکان به مالکیت بدان برسد.
آن زمین آبادان که ویرانش کنند.
آن زمینی که بر آن شیون و مویه کنند.

- مینوی خرد. بند ۵. ص ۱۹.

دکتر احمد تفضلی،
۱۶ آذر ۱۳۱۶ - ۲۴ دی ۱۳۷۵،
استاد زبان‌های باستانی ایران.

نامش زنده و یادش متبرک.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
دردنامک
به یاد محمدرضا خان سپهری

۱۸ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

امیر ابراهیم علم، شوکت­‌الملک دوم، بلندای سیاست و حکومت در قاینات بود. به روزگار او صدها تن در مرکز دستگاه امارت قاینات و هم در شاخه­‌های آن در آبادی­‌های پیرامون کار می­‌کردند. امیر سازمانی درانداخته بود که در راس آن خود او جای داشت. در جایگاه فرود از او یک تن بود با سرنام (عنوان) «صاحبکار» که گشادوبست دستگاه امارت در دستان او بود. نخستین آن صاحبکاران میرزا محمدولی خان اسدی بود.

در دوره­­‌ای که اسدی صاحبکار امیر بود، محمدرضا پسر علی بیک داروغه شهر وارد دستگاه امارت شد. جوانی چون پدرش سخت بزرگ و هوشیار و کاربُر. او در گذر زمان رمزها و راه­‌های امنیت شهر و اداره دستگاه فرمانروایی را فراگرفته بود. وقتی اسدی از بیرجند رفت این جوان را بر جای خودش نشاند.

زان پس یک قاینات بود و یک محمدرضا سپهری.

او مردی شد حکومتگر که نازکی­‌ها و درشتی­‌های کارها را با زمان کاربست هر یک خوب می­‌شناخت. دانایی و هوش در کنار قدرتی که به او سپرده شده بود از او مردی نمونه ساخت که به راستی در کارها سرآمد بود. از بُرش سپهری در کارهای حکومتی داستان­‌ها نقل می­‌کنند که من بهری را از آن­ها گرد آورده­‌ام.

از سال ۱۳۲۳ که امیر گذشته شدند، تا امیر اسدالله علم به بالست خود برسد، کارها بیش از پیش بر سرانگشتان سپهری می­‌گشت.

دهه ۱۳۳۰ که رسید پیری از قجران را هوای برگرداندن قبیله قاجار به حکومت در سر افتاد. اوضاع کشور آشوبناک شد. در هر شهر غوغاییانی سر برآوردند که همچون او از حرکت ایران به راه توسعه ناشاد بودند. هیاهوها درگرفت که هنوز کسی یارا ندارد سخنی راست از آن برگوید.

چنین تا در بیرجند هم سپهری که نماد حکومت بود آماج تازش­‌ها قرار گرفت. شهر، میدانگاه شور شده بود و غوغا.
غوغاییان، شرم و آزرم و مردمی نداشتند. روزنامه آنان پر از دروغ و یاوه چاپ می­‌شد. هنوز خواندنش پشت را می­‌لرزاند، و خواننده بر مدارای فرمانروایان زمان آفرین می­‌گوید.

امیر اسدالله علم، سپهری را به کناره­‌گیری خواند تا بلکه آشوب شهر فروکاهد. هیاهو گوش آسمان را کر می­‌کرد. هیاهوی آنان که می­‌خواستند آرمان­‌های پوچ خود را پیاده کنند، و سال­‌ها بعدتر که بوته عمل در میان آمد، ناشایستگی­‌ها و خیانت‌پیشگی ایشان و هم‌سلکانشان آشکارتر گشت!

زندگی و کارنامه محمدرضا سپهری چندِ کتابی است. کتاب تاریخ سیاسی معاصر جنوب خراسان. او مردی بود در تراز رجال؛ و از بازپسین رجال ایران معاصر بود.

محمدرضا سپهری ۶۱ سال بزیست. روز سه­‌شنبه ۱۷ دی ماه ۱۳۳۶ در باغ منزلش در محله کشمو درگذشت. او از دست غوغاییان دق کرد.

غوغا و غوغاییان دست از سر ما و این بوم برنداشته‌اند.
دیر دانستیم. دیر شناختیم.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
 کشتار در کرمان

۱۴ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

 
شهر کرمان که این روزها محل انفجار و کشتار شد در تاریخ معاصر کشتاری هولناک از سرسلسله قاجارها دیده.

چنان بود که سال ۱۱۷۲ خورشیدی لطفعلی خان زند، بازپسین داوخواه فرمانروایی زندیان بر ایران، از دست آقا محمدخان قاجاری گریخت و به قلعه کرمان پناهید.

آقا محمد خان قاجار با سپاهیانش کرمان را فروگرفتند و چندان بر گرد شهر بماندند تا کار بر باشندگان شهر تنگ آمد.

لطفعلی خان و گرفتاران در اندرون شهر، ناچار بیش از ده هزار کس از فقرا و کسبه و کسانی را که از کارافتاده بودند، از شهر بیرون کردند.

پنج ماه دیگر هم در برابر آقا محمد شاه درایستادند. اما سودی نبخشید و شاه قجر و سپاهیانش در بیرون شهر استوار ایستاده بودند.

شاه، فرمان داد به اندرون شهر بتازند و قتل عام کنند.

دریای لشکر که چندی آرمیده بود به جنبش و تموج آمد. غریو در طبقات آسمان افتاد. کشتاری کردند که آوازه قتل عام چنگیزی نو شد و آیین کشتار هلاکویی تجدید یافت.  

احمدخان سوادکوهی با تفنگچیان پیاده خود نردبان­‌ها بر حصار نهاده به بالا برآمدند. دیگر امیران هم باره را فرو گرفتند و از فراز حصار سنگ و تیر و تفنگ و آتش فروبارید.

روز جمعه هفتم امرداد، لشکریان چون بلای مبرم و قضای محتوم وارد شهر کرمان شدند.

آقا محمد خان حکم به ویرانی و قتل عام و تنبیه مردم کرمان داد و امر کرد که از اهالی آنجا بیست هزار جفت چشم کنده و به او تحویل دادند و به اندازه­ای از او و سپاهیانش به این شهر صدمه رسید که از وصف خارج است.
 
کرمان.
سال ۱۱۷۳ خورشیدی.
۲۲۸ سال پیش.

 

ـ روضه­‌الصفا. ج ۱۳. ص ۷۳۶۸.
ـ تاریخ ایران پس از اسلام. ص ۶۵۵.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
پزشکی
 
هشتم دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

در شاهنامه نخستین بار به روزگار پادشاهی جمشید، شاهنشاه پیشدادی، سخن از پزشکی به میان آمده است.
جمشیدشاه در جریان ساختن جهان ایرانی «پزشکی» و «درمان» را بگستراند. راه­‌های تن­درستی و گزند بر آدمی را بشناساند.
این رونق بخشیدن به پزشکی و درمان در پی آن است که جمشید شاه جهان را از بدی و دشمنان زنهاری کرده، طبقات اجتماعی را برقرار ساخته، کشت و ورز را رونق بخشیده، خشت مالیدن و ساختن سازه­‌ها بر پایه دانش هندسه را فراگیر کرده، همگان را با بوی خوش و کاربستن مشک و گلاب و ... آشنا کرده، و پس پزشکی را به میان آورده تا چنان که گفته شد راه تن­درستی باز باشد و گزندها  از آدمیان دور شود.

شاهنشاهی چون جمشید چندان به پزشکی و درمان و تن‌درستی مردم سرزمین خود ارج می‌نهاده که خبر آن در صدر برنامه‌های حکومتی او نوشته است.



بسنجید با خبرهای فراوان که هر روز از نابه‌سامانی بیشتر نظام بهداشت و درمان میهن پراکنده می‌شود. گزارش‌های شاهنامه داستان پردازی نیست. آیین‌نامه فرمانروایی ایرانی است، و تاریخ‌نامه اندیشه سیاسی ایرانی.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
جشن شب چله

۳۰ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

 
دانیم که در ایران امروز زندگانی را به اندوه و غم آذین کرده‌اند. غم و درد و رنج در چشم همگان ستوده می­‌شود تا به پاداش­‌های خیالی در جهانی دیگر دل خوش کنند. بر آن نهاده­‌اند تا از مسافتی که هر کس بپیماید هم باژ بستانند. در همین سرزمین که مردمی تاوان خویشتن­‌کُشی سال­‌ها قبل را با اندوهان تحمیل­‌شده بر خود می­‌پردازند، تا زمانی اندک به دست آید همگان، به سروده سعدی، از عارف و عامی به رقص برمی­‌جهند. در هر کوی و برزن، در شب­‌نشینی خانوادگی، و هنگام گرفتارآمدن در راه­‌بندان در میانه جاده.
 
همین مردم که هر دم از نو غمی را به مبارک‌بادشان روانه می­‌کنید، همین مردم یک ماهی است که سخت در تکاپو هستند تا به رغم غم­‌پرستان انیرانی شب چله­‌ای شاد و خرم برگزار کنند.
 
اما سخن ناگفته و نانوشته این‌جاست، و بادا که این سخن از چشم و گوش اهریمنان انیرانیان دور بماند:  
نوروز ورجاوند ایران را به سخنان آیینی درآمیخته­‌اند. دیگر جشن­‌های پاک ایرانیان را از یادها و کردارها زدوده­‌اند.
اما جشن شب چله از گزندها دور بمانده است. نه دعایی بر آن بسته شده و نه با آیینی درآمیخته شده. این برتری این جشن است که تن­‌درست بمانده است، ناگرویده به هر باور.
 
از جشن شب چله در منابع نوشتاری کهن ایرانی چیزی نیامده. فردوسی سخنی از این باره نیاورده، بوالفضل بیهقی که خبرها از مهرگان و سده نبشته از شب چله ننبشته، و هم بلعمی بر سان او؛ دیگران هم از بیرونی (آثارالباقیه و التفهیم) و گردیزی و دینوری و ... خبری از جشن شب چله نیاورده­‌اند. چرا؟  
 
اما اگر جشن شب چله گواهانی در تاریخ ندارد، ایرانیان امروز چندان در بزرگداشتش می­‌کوشند که آیندگان بسی گواهان و دستک­‌ها از مردمی در دست بدارند که در زیر بار تاب­‌سوز غم­‌ها و حرمان­‌ها پای داشتند. اما دست از شادی، شادخواری، پای‌کوبی و خوش‌گذرانی برنداشتند.

این‌جا ایران، جای‌گاه مردمی والا، رویش‌گاه اندیشه­‌های انسانی و برآمدگاه آن فرهنگی چند هزار ساله است که از دیرندگی و پایندگی آن با شگفتی یاد می­‌شود.
 
جشن شب چله فرخ باد، فرخ­‌تر باد.
رامش باد و آسایش باد و کامیابی باد.
 
 /channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

معرفی کتاب:
 "تاریخ"
نوشته: تئوفیلاکت سیموکاتا
ترجمه: محمود فاضلی بیرجندی
چاپ سوم

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.

حماسه راسک!

۲۵ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

گزارشی از ریزگان آنچه در راسک رخ داده در دست نیست. همین دانسته است که گروهی با جنگ­‌ابزارهای گرم، نیمه شبان بر پاسگاهی در راسک تاخته و شماری را از گماردگان پاسگاه کشته­‌اند و زخمی کرده­‌اند.
همین بسنده است تا شنونده این رخداد را بنکوهد و از کنندگان آن بیزاری جوید.
 
همانند این رخداد در زمستان سال ۱۳۴۹ هم پیش آمد. شماری از آرمانخواهان، آدینه روزی بر پاسگاهی تاختند در دل جنگل شمالگان ایران، به نام سیاهکل. ریختند و کشتند و پس شرم نکردند و کشتن فرزندان مردم را «حماسه سیاهکل» نامیدند. یادم نمی­‌رود که در سرهای نوجوان ما چه پندارها پیکر نمی­‌بست که اندران حماسه چه­ رفته است!

شگفتا که دستگاه فرمانروایی آن زمان هم نگفت که آرمانخواهان آدم کشته­‌اند، و کارشان را حماسه وانموده­‌اند. و شگفتا که دستگاه فرمانروایی امروز ایران هم در باره این رخداد خموش مانده، و تنها در پیرامونش آوازه‌گری (تبلیغات) می‌کند و شور برمی‌انگیزد.
 
در آن زمان چپ‌گرایان شعرها سرودند و داستان­‌ها نوشتند تا یاد آن حماسه­‌آفرینان! را زنده بدارند.
سپس دادستان ارتش را بامدادی در برابر خانه­‌اش کشتند تا کین خلق را بستانند! او که رای داده بود آن حماسه­‌سازان، آدم­کُشانند و مرگ­‌ارزان: زنده­‌نام سپهبد فرسیو.
 
دوره­‌ای دراز و دردناک گذشته تا آگاهی ملی ایرانی ببالد و پیکره تن­‌درست و نیرومندی بگیرد که بتواند درست بنگرد، فریب آوازه­‌گری­‌ها را نخورد و بداند که این رخدادها شناسه­‌ای ندارد، مگر «آدمکشی».

این بار، به وارون سال ۱۳۴۹، فرمان دستگاه رسانه در دستان غوغاییان نیست. اگر کسی رخداد راسک را حماسه بنامد، دیگران او را نفرین خواهند کرد و بی­‌وطن و بدنهادش خواهند شناخت.

آدمکشی، آدمکشی است، و ستایشگر آن هر کس که باشد خردباخته است و دشمن میهن و مردم.
در سیاهکل باشد یا راسک.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
شاه در ایران

۲۳ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

در داستان بیژن و منیژه در شاهنامه، نمایندگان ارمانیان به پیشگاه کیخسرو، شاهنشاه ایران، بار می‌یابند و گرفتاری خود را با شاهنشاه در میان می‌گذارند. در سخن آنان برخی از جایگاه ورجاوند «شاه» در اندیشه ایرانی پدیدار است. نمایندگان ارمانیان به کیخسرو می‌گویند:

که نوشه زی ای شاه تا جاودان
به هر کشوری دسترس بر بدان
به هر هفت کشور تویی شهریار
ز هر بد تو باشی به هر شهر، یار
سوی مرز ایران یکی بیشه بود
که ما را بدان بیشه اندیشه بود
چراگاه ما بود و فریاد ما
ایا شاه ایران بده داد ما

آنچه در این خطابه پدیدار شده:

۱. شاه ایران آن کسی است که دستش بر بدان در هر کشوری گشاده است. جایگاه او رویاروی بدی است.
۲. شاه ایران کسی است که یار همگان است در برابر بدها و بدی‌ها.
۳. شاه ایران کسی است که از او داد می‌خواهند. نماد داد است، و دادگستر.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
معرفی کتاب:
سیر اندیشه­‌های دینی در ایران
 
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۱۷ آذر ۱۴۰۲
 
یکی از راه­‌های شناختن تاریخ باستان ایران، آشنایی با دین­های ایرانی است که در آن روزگاران کهن در میان باشندگان پشته ایران روایی داشته است.
تازگی کتابی از زنده­‌یاد دکتر محمدجواد مشکور تجدید چاپ شده با عنوان
«سیر اندیشه­‌های دینی در ایران».

دکتر مشکور از دانشمندانی بود که پا بر دانش قدیم داشت. تاریخ در نزد ایشان و همانندان اندک ایشان ابزار معرفت و راهی به شناخت انسان و جهان بود.

او در این کتاب دین­‌های ایرانی را در دو فصل شناسانده.

در فصل نخست دین­‌های باستانی ایرانی را شناسانده.
از عصر ودایی، عصر اوستایی و آیین اوستا آغاز کرده است. افسانه آفرینش ایرانی و آغاز و انجام جهان را بازگفته و اوستا را شاسانده است.
سپس به سر دین­‌های زروانی و مهرپرستی رفته. آیین مهر آیینی ایرانی بود که در دنیا فراگیر شد و جایی بلند در تاریخ اندیشه ایران و هم دنیا دارد.
از پس آن دو دین مانی و مزدک را بررسیده است که در عصر ساسانی روایی یافته بود. آیین مانی هم آیینی بود که از ایران بیرون رفت و در بسی از سرزمین­‌های دیگر گسترد.
 
در فصل دوم اندیشه­‌های دینی پس از حمله­‌های تازیان به ایران را بررسیده است. در این فصل سخن از آیین اسلام رانده و سپس فرقه­‌های اسلامی را شناسانده که از دل اسلام نخستین روییدند. اما از دیگر دین­‌ها که همزمان با انتشار آیین عرب در ایران روایی داشت سخنی نگفته. نمونه آن آیین­‌های زرتشتی و زروانی و مهری است که همچنان در ایران پا داشتند.

در این کتاب سخن از آیین­‌های یهودی و ترسایی نیامده که از روزگار باستان در ایران روایی داشت. البته این کوتاهی نویسنده گرامی نیست. زیرا موضوع سخن، سیری در اندیشه­‌های دینی ایرانی است، نه انیرانی.

در این زمانه که نوجوان و جوان ایرانی به دین­‌های غیر ایرانی گرایش زیاد پیدا کرده این کتاب راهی است تا آنان را به دین­‌هایی گرانمایه آشنا کند که از سرزمین خودمان برخاسته و نماینده اندیشه ایرانی است، و بهترین پاسخگوی نیازهای فکری و اندیشگی هر ایرانی دینخواه.
 

سیر اندیشه­‌های دینی در ایران
دکتر محمدجواد مشکور
تهران. سنگلج.
چاپ نخست: ۱۴۰۲.
۹۰ صفحه. قطع پالتویی.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…
Subscribe to a channel