.
شاه
به مناسبت سالگرد خروج محمدرضاشاه از ایران
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۲۶ دی ۱۴۰۲
شاه در زبان فارسی و پهلوی به همین ریخت، و در پارسی باستان به ریخت «خشایتیه» بوده است.
«شاه» به ماناک نیرو و نیرومندی است. نیرومند، هنر و شایستگی دارد، به سستی و ناراستی نمیگراید، و از پنهانکاری دور است. در فرمانروایی «شاه»، نیرومندی و آزادی روان میگردد. هنر و توانایی مردمان آشکار میشود و هر کس بر اندازه شایستگی و فرایستگی خویش از زندگانی برخوردار میشود.
بر پایه این معانی، در ایران از روزگاران باستان مفهوم «شاه» پدیدار شد و فرمانروایی ایرانی به ریخت شاهنشاهی شناخته شد. آیینی در اندیشه و عمل سیاسی ایرانیان که با زندگانی و فرهنگ باشندگان این بوم همراستا و هماهنگ بوده است.
شاهنشاهان ایرانی از کیومرث تا جمشید نماد راستین «شاه» بودند. نماد نیرومندی. روزگار آنان روزگار آسایش و گشایش زندگانی خلقان بود.
ضحاک، مردی ناسزاوار بود. او به همداستانی ابلیس پدر خود را کشت، و سپس از سرزمین تازیان به ایران آورده شد. از درون فرهنگ ایرانی برنخاسته بود که بودنش نیرومند و راست و آشکار باشد.
شاهان پس از او باز نماد دادگستردن بودند و فریادرس مردمان.
زمانی چونان روز درگذشت گرشاسپ که ایران بی شاه میماند، بزرگان گرد میآمدند تا شاهی نو برگزینند.
شاهنشاهی ایرانی با خاندانهای بزرگ کهن یا مجلس مهستان مهار میشد.
تازیان که به ایران درآمدند چون فرمانروایی نمیدانستند آیین باستانی فرمانروایی ایران را الگو کردند. چنان شد که در نوشتارهای برخی بزرگان مسلمانان، حکومت آرمانی اسلامی چیزی همانند فرمانروایی ساسانیان ثبت شد.
مفهوم پرداخته و کامکار «شاه» به صفوی نابرازنده مینمود، و به قاجار. اسماعیل صفوی، آن جوان مبتلا به کژرفتاری جنسی، خودش را فرابشر وانمود و پیروانش هم بدو گردن نهادند. او آیین شاهی را آلود. به روزگار قاجار هم «شاه» نماد ستم و خودکامگی گردید. مشروطهخواهی از دل همان خودکامگی بیپایان قجران بزاد.
در فرمانروایی زندها و افشارها سامان و مقررات ایلی و قبیلهای عامل مهار فرمانروا بود.
به روزگار پهلوی زمانی به دست آمد تا مفهوم«شاه» از نو در ایران آزموده شود. سنجش کارنامه پهلویان کار این نوشتار نیست. مردم و تاریخ این کار را کرده و میکنند.
چنین تا در ایران زمین از دیرباز به هر چیز که برتری و نیکویی و شایستگی دارد «شاه» گویند. همچون شاهباز/ شهباز، شاهبال، شاهراه، شاهکار، شاهسوار/ شهسوار، شاهرود، شاهتره، شاهتوت، شاه بلوط، شاهدانه و ... و به روزگار نو هم فنر بزرگ خودروها را «شاه فنر» خواندهاند، که نگهبان آرامش سرنشینان است.
شاه در ایران نماد نیرومندی است. رفتار خودکامگانی که ناشایستگی کردهاند، پیوندی با این مفهوم شایسته ندارد که از هزاران سال پیش در فرهنگ ایرانی بالیده است.
این نوشتار بر آن است که مفهومی را باز به دید آورد که تاریخ ایران آن را آزموده، و دریغا که تازش برخی از چپروان و دیگر تندروان، مجال ژرفیدن در آن را از ما ربوده است.
بالیدن ملتها بر بستر اندیشههاست. ما از مکتبهای سیاسی دنیا سخن میگوییم و متنهای آن را میخوانیم. نسزد که در معنای واژه شاه و سخن از آیین شاهنشاهی، این مکتب اندیشه و عمل سیاسی ایرانی درمانیم.
/channel/dejnepesht4000
.
خشکسال
۲۱ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
نیامد همی ز آسمان هیچ نم
همی برکشیدند نان با درم
همان بد که بد تنگی اندر جهان
شده خشک خاک و گیا را دهان
ز تنگی چنان شد که چاره نماند
سپه را همی پود و تاره نماند
سخن رفتشان یک به یک همزبان
که از ماست بر ما بد آسمان
بیا تا ببخشیم روی زمین
سراییم یک با دگر آفرین
بران بر نهادند هر دو سخن
که در دل ندارند کین کهن
ببخشند گیتی به رسم و به داد
ز کار گذشته نیارند یاد
پر از غلغل و رعد شد کوهسار
زمین شد پر از رنگ و بوی و نگار
جهان چون عروسی رسیده جوان
پر از چشمه و باغ و آب روان
به هر سو یکی جشنگه ساختند
دل از کین و نفرین بپرداختند.
ـ شاهنامه. پادشاهی زو تهماسب.
سخن از روزگار زو تهماسپ، از شاهنشاهان پیشدادی است.
شاهنامه میفرماید که اندر آن روزگار چندین سال میان ایران و توران جنگ بود. فرمانروایان دو کشور دست از کین توختن برنمیداشتند.
در پی جنگهای دراز، خشکسال شد و تا چندین سال نم از آسمان بر زمین نیامد. خاک و گیاه بخشکید. نان گران و نایاب شد. تار و پود سپاه از هم بگسیخت.
تا همگان بدان رسیدند که هر چه میکشند از کردارهای خود ایشان است. پس بر آن نهادند که کینها از دل بزدایند و از همدیگر درگذرند، و از دشمنیهای گذشته یاد نیاورند.
فرمانروایان ایران و توران هر یک سپاهیان را به اندرون مرز خویش بازپس بکشند، و به داشته خویش بسنده کنند.
چون این کردند درهای آسمان باز شد. آوای رعد در کوهسار درگرفت و باران ببارید. زمین پر از رنگ و بوی و نگار شد. چشمهها بجوشید، باغها خرم شد و آبها روان، تا جهان چونان عروسی شد آراسته.
در هر کجا جشنگاهی برپا کردند.
این گزارش بر آن است که تنگی و خشکسال با کردار آدمی پیوند دارد:
هر گاه که مردم را به دشمنی با هم و با دنیا بخوانند و مرگ و نیستی آرزو کنند، دنیا تنگ و تاریک و خشک میشود و ناداری و گرسنگی جاگیر میشود.
اما از آن زمان که مهربانی پیشه شود و دژخویی را دور برانند، دنیا جای فراوانی و دارایی و شادمانگی میشود.
/channel/dejnepesht4000
.
.
فرمانروای ایرانی نگران جان مور است
۱۶ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
از شاهنامه دانیم که فریدون، شاهنشاه باستانی ایران، جهان را بر سه پسر خویش بخش کرد.
ایران زمین، بخش پسر کهترش ایرج شد. او نخستین شاهنشاه ایران پس از بخش کردن جهان است.
هم از گزارش شاهنامه دانیم که آن دو برادر بر ایرج رشک بردند و با سپاهیانی به ایران درآمدند تا ایرج را بکشند.
ایرج با دیدار برادران و آگاهی از آهنگ آنان، برترین خوی و منشی را نشان داد که توان از فرمانروای سرزمینی چشم داشت.
بازپسین سخن ایرج در بازپسین دمی که بر تخت شاهنشاهی ایران نشسته سخنانی است که از او به یادگار مانده و در دنیای ایرانی زبانزد شده است.
ایرج به برادرانش میگوید:
پسندی و همداستانی کنی
که جان داری و جانستانی کنی؟
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است.
این پیام و بانگی است که از روزگاران کهن از دستگاه شاهنشاهی ایرانی برخاسته و همچنان نو است و تازه. شاهنشاه ایران، فرمانروای ایران، آن کس است که نگران جانهاست.
در اندیشه فرمانروای ایرانی جان یکی مور هم ارج و ارز دارد. جان مور هم نباید ستانده شود. دیگر دارندگان جان، که جای خود دارند. تا برسد به آدمی!
هر جا و هر زمان حکومتی آهنگ جان فرمانبرداران خویش کرد، آن حکومت ایرانی نیست.
جان و زندگانی زندگان، برترین محل نگرانی فرمانروای ایرانی است.
سخن از شاهنشاهی ایرانی سخن از شخص نیست. سخن از آیین و راه و روشی در حکمرانی است که جان و زندگی را چندین ارج میگذارد. برترین مشغولیت او پاسبانی جانهاست.
/channel/dejnepesht4000
.
.
ممد نایلونی
۱۰ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در سالهای دهه ۱۳۴۰ خورشیدی زن و مردی به بیرجند آمدند. دکانی در حدود کمر بازار بزرگ شهر باز کردند، و در دکان خود کالاهایی به فروش گذاشتند که در دیگر دکانها پیدا نمیشد. کالاهایی که در آغاز شاید هم غریب بود و تا اندازهای شگفت.
کالاهای دکان آن زن و مرد همه از پلاستیک بود. از توپ، عروسک، النگوهای رنگارنگ که در گفتار محلی به آن مَنگُلی میگفتند، و گردنبند و اسباببازی؛ تا آفتابه و برخی ظرفهای دیگر. همه از پلاستیک.
از آن میان توپها و عروسکهای پلاستیک در اندک زمان مشتریان فراوان پیدا کرد. در دکان آنها مداد دو رنگ، طبق کاغذ، کاغذ چاپاری و برگههای کاغذی کوچک که مال نامهنویسی بود، و پارهای نوشتابزارها هم بود. مداد دو رنگ، مدادهایی بود دو سر. بر میانه مدادها این عبارت حک شده بود: «مداد دورنگ ـ ساخت شوروی». مدادهایی بود که از هر سرش میشد به رنگی دیگر نوشت. مثلاً سرخ و سیاه.
چندی که برآمد اهالی دانستند که نام آن مرد محمد است. در زبان اهالی شهر نامی بدو داده شد، درخور کارش: ممد نایلونی. علت آن بود که او نخستین کس بود که اسباب و ابزارهای نایلونی (پلاستیک) را به بیرجند آورد.
تا پیش از آن مثلا توپ، از چرم بود و گرانقیمت. ممد نایلونی توپ پلاستیکی آورد و بازی بچهها و نوجوانهای شهر رونقی دیگر گرفت.
تا بدان روز عروسک را از شال و سرتکههای پارچهها میدوختند. ممد نایلونی عروسک پلاستیکی آورد، در اندازههای کوچک، متوسط و بزرگ.
آفتابهها تا پیش از آن از مس و نیکل بود. او آفتابه پلاستیک آورد.
قیمت جنسهای پلاستیک او به کیسه همگان میخورد. دختربچهها که اجازه نداشتند جز برای مدرسه رفتن بیرون بروند هم مشتری دایم او بودند. عروسکهای پلاستیک محمد نایلونی آنها را با کمترین پولی به دنیای خواب و خیال هایشان میبرد.
خانم ممد نایلونی هم با آمدنش به بیرجند سرمنشا دگرگونی شد. او نخستین زنی بود که بدون پوشش سنتی زنان، در دکان میایستاد و کاسبی میکرد. هم از نخستین زنانی بود که او را در گفتار همگان «خانم» خواندند. خانم ممد نایلونی جلوه دیگری از زن را در بیرجند به نمایش گذاشت. زنی که دوشادوش مرد کار میکرد.
نام خانوادگی او گویا خانم توری بود. اما نام خانوادگی خود آن مرد به میان عموم راه نیافت، و تا بود او را به نام ممد نایلونی میخواندند و میشناختند.
سالهایی که برآمد دیگر کاسبان بازار هم جنسهای پلاستیک آوردند. دیگر لازم نبود کسی برای تهیه اسباب و اثاث پلاستیک حتما به دکان ممد نایلونی برود. سرپایی ( دمپایی)، کفش، پوتین، گالش، سله و سبد و بسی ابزارهای پلاستیک وارد زندگی شد. او هم که چنان دید کار و بارش را عوض کرد. دکان بستنیسازی و بستنیفروشی در کمر خیابان حکیم نزاری باز کرد. در آن دکان نو هم خودش و خانمش هر دو چون گذشته کار میکردند. در آن زمان بستنی را از برف میساختند.
در زمانی که دکان بستنیفروشی داشت هم او را به نام قدیمش ممد نایلونی میخواندند. بستنی محمد نایلونی هم آوازهای در کرد.
ممد نایلونی اواخر سالهای کارش بستنیفروشی خود را به بیست متری اول رحیمآباد برد. چندی آنجا هم کار کرد.
تا چنان شد که خانم توری، همسر و همکار همیشه ممد نایلونی، درگذشت. ممد نایلونی پس از آن تنها ماند. خموش شد و دیری برنیامد که از کار افتاد.
دیگر کسی ندانست که ممد نایلونی چه شد. در بیرجند ماند یا همچنان که از جایی ناشناخته آمده بود رهسپار جایی ناشناخته هم شد.
بزرگی دانا از اهل بیرجند بیشتر این خبرها و خاطرهها را برایم بازگفتند. اجازه ندادند نام عزیزشان را در نوشتارهایم بیاورم. واپسین سخنی که در باره ممد نایلونی گفتند این بود:
«ممد نایلونی، به قول قدیمیها، آدم کمی نبود.»
این سخن راست راست است. ممد نایلونی آدم کمی نبود. زان پس که پلاستیک وارد زندگانی شد بسی از پیشهها برافتاد و هم بسی از تولیدات دستورزان کهن از میان رفت. پلاستیک، گام به گام سرتاسر زندگانی ما را فراگرفت.
محمد نایلونی سرآغاز عصری دیگر را رقم زد. تاریخ اجتماعی بیرجند و تاریخ بازار بیرجند با او و دکان پلاستیک فروشی او ورق خورد.
سپس او خود در لابهلای ورقهای کتاب تاریخ ناپدید شد.
ممد نایلونی بر همه ما بیرجندیها حقی دارد.
/channel/dejnepesht4000
.
.
جایگاه دنیا و انسان در آیین زرتشت
در سالروز گذشتهشدن پیامبر ایرانی
پنجم دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
- جهان از آنِ خداست، پس رهبانیت و زهد و کنارهگیری از دنیا گناه است.
- خدا آفریننده است، پس آدمی را باید تا با کار و کشاورزی و پیشهوری با خدا همسو شود.
- بیماری و ناخوشی را اهریمن به جهان آورد. پس آدمی بایستی تا خود را تندرست نگاه دارد.
- تندرستی جسم همراه با تندرستی روان است. آن کس که بر جسم فشار آورد تا روان تکامل یابد، نادانی محض کرده است.
- تنپروری از اهریمن است. کار، نمک زندگانی است و زندگی بدون کار بیفایده است.
تن آدمی باید سالم باشد تا کار کند.
- هر کامیابی مادی و مالی که بدون آزار رساندن به دیگران به دست آید یاور پیشرفت معنوی آدمی است.
تنگدستی و فقر از آنِ اهریمن است.
ـ شناخت اساطیر ایران. ص ۲۰۰.
یاد اشو زرتشت پیامبر زندگی، کار و مهربانی گرامی باد.
/channel/dejnepesht4000
.
.
معرفی کتاب:
"تاریخ"
نوشته تئوفیلاکت سیموکاتا
۲۹ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
"تاریخ"، کتابی است به قلم تئوفیلاکت سیموکاتا تاریخنگار باستانی روم خاوری.
تاریخ، گزارشهای گیرا از پارهای از رخدادهای نظامی و سیاسی در سه مملکت بزرگ آن زمان، یونان و روم و شاهنشاهی پارس، در میانه سالهای ۵۷۲ تا ۶۰۲ میلادی دارد.
گزارشهای تئوفیلاکت از جنگهای رومیان با شاهنشاهی پارس در آخر سده ششم میلادی نگرشی از سوی روم به آن جنگهاست .
هم این کتاب گزارشی مفصل از بهرام چوبین، لرزاندن شاهنشاهی پارس بر دست او، و استقرار دیگرباره شاهنشاهی قانونی پارس را داده است.
بیرون آمدن بهرام چوبین بر شاهنشاهی ساسانی از رخدادهای آن زمان است که هنوز هم جای درنگ دارد.
آیا تازش عرب به ایران و رسیدن امپراتوری پارسها به فرجامی چنان دریغناک، از آن کشاکش اندرونی سرچشمه گرفت؟
خواندن این کتاب آشنایی دیگری است با آن برهه تاریخ ایران به قلم تاریخنگاری بزرگ، که انیرانی است.
گردانیده پارسی این کتاب ارجمند تاریخ باستان، چند سال پیش به قلم این نگارنده به ایران گرامی و تاریخدوستان پیشکش شده بود.
اکنون نشر سده چاپ سوم کتاب را به خواستاری دوستداران، چاپ و روانه به بازار کتاب کرده است.
تلفن ناشر: ۶۶۸۶۲۱۴۳ - ۰۲۱
/channel/dejnepesht4000
.
.
آشوریه
۲۷ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
یکی دیگر از دینهای غیرایرانی که پیروانی در میهن ما ایران دارد آیین صابِئین است. واژۀ صابئین مأخوذ از زبان آرامی شرقی، و ریشه آن «صَبا» است، به معنای تعمید در آب روان.
صابئین، پیروان یحیای نبی هستند.
صابئین، بیشتر در جنوب باختری ایران بودوباش دارند.
این مردم آیینی برپا میدارند که چون خود ایشان بس دیرینه است.
هر سال روز ۲۷ آذرماه به یادبود غرقشدگان در توفان نوح آیینی برپا میکنند که آن را «آشوریه» میخوانند.
توفان نوح از کهنترین افسانههای آدمی است که در باورها و نوشتارهای دینی قوم یهود آمده و به آیینهای ترسایی و اسلام هم راه یافته.
افسانه توفان نوح در داستان آفرینش برخی قومهای کهن چون ایرانیان، نیامده.
ایرانیان باستان گفتهاند که به روزگار فرمانروایی جمشید، شاهنشاه پیشدادی، سرما و یخبندان زمین را فراگرفت و جمشید همه زندگان، از آدمی تا گونههای جانداران و گیاهان، را به جایی برد در زیر زمین که «وَرِ جَمکَرد» نام داشت. آنان همه در ور جمکرد ماندند تا سرما به سر آمد.
یادبود غرقشدگان توفان نوح، آیینی کهن است که پیروان دینی باستانی یاد رخدادی را از افسانه های بس کهن زنده میدارند.
/channel/dejnepesht4000
.
▪️به فرهنگ باشد روان تندرست
▪️ایران سرزمینی کهن با فرهنگ باستانی است. سرزمین نیکیها و مردمان نجیبی که ستایشگر داد و راستی و دوستی و نکوهشگر ظلم و دروغ و دشمنیاند. باید تا می توان از ایران گفت و نوشت. چرا که ظرف و محتوای توسعه کشور است. باید زبان فارسی را دوست داشت و در جهت ترویج آن از هیچ اقدامی دریغ نکرد. باید تا حد ممکن فرزندان کشور را با حافظ و سعدی، با فردوسی و مولوی و نظامی آشنا کرد. اگر ایده ایران از جمع معدودی نخبگان خارج شود و در میان مردم و سیاستگذاران شکل خودآگاهانه بگیرد معنای امنیت، مصلحت و منافع ملی شکل خواهد گرفت. حقیقت این است که امروزه ایران مورد غفلت قرار گرفته است و بدون وطن، کشور و ایراندوستی هیچ تحول مهمی رقم نمیخورد.
▪️فهرست زیر از کوشاترین و معتبرترین رسانه ها و نهادهای فرهنگیِ مستقل تشکیل شده است که جملگی در گسترهیِ گستردهیِ تاریخ و ادبیات و فرهنگِ زرینِ ایران زمین میکوشند.
با پیوستن به این رسانه ها و نهادها به توسعه فرهنگی در جامعه یاری رسانیم.
▪️پـــــــایــنده ایــــــــــران▪️
🔲دکتر محمّدعلی اسلامینُدوشن
🔳@sarv_e_sokhangoo
🔲موسیقی سنتی
(تکنوازی سنتور).
🔳@Msantoor
🔲کتاب گویا
(لذت مطالعه با چشمان بسته).
🔳@GouyaKetab
🔲زین قند پارسی
(درست بنویسیم، درست بگوییم).
🔳@qande_parsi
🔲داستانهای کوتاه !!!
🔳@FICTION_12
🔲رسانه رسمی استاد فریدون فرح اندوز
(گوینده و مجری رادیو و تلویزیون ملی ایران).
🔳@fereidounfarahandouz
🔲بـاشگاه شاهنامه پژوهان
(ایران را باشگاه شاهنامه پژوهی خواهیم کرد).
🔳@shahnamehpajohan
🔲رازها و نمادها و آموزههای شاهنامه
🔳@ShahnamehToosi
🔲مولانا و باغ سبز عشق
🔳@baghesabzeshgh
🔲دیوانِ صوتیِ « حافظ »
🔳@GHAZALAK1
🔲قصههای شب توکا
(قصه بشنوید و قصهگویی کنید).
🔳@storytellingforchildren
🔲انجمن شاهنامهخوانی هما
(خوانش و شرح بیتهای شاهنامه).
🔳@shahnamehferdowsiii
🔲بنیاد فردوسی مشهد
(كانون شاهنامه فردوسی توس).
🔳@bonyadeferdowsitous
🔲مردمنامه(فصلنامه مطالعات تاریخ مردم).
🔳@mardomnameh
🔲خردسرای فردوسی
(آینهای برای پژواک جلوههای دانش و فرهنگ ایران زمین).
🔳@kheradsarayeferdowsi
🔲سرو سایـهفکن
(رسانه ای برای پاسداشت زبان و ادبیات فارسی).
🔳@sarve_saye_fekan
🔲ایرانبوم
(نگرشی بر تاریخ و فرهنگ ایران زمین).
🔳@iranboom_ir
🔲رادیو شاهنامه
🔳@radioshahnameh
🔲شاهنامه کودک هما
🔳@shahnameh_kodakan
🔲منابع تاریخ ساسانیان
🔳@Sasanian_Sources
🔲مطالعات قفقاز
🔳@Dosuyecaspian
🔲دژنپشت(دهلیز نوشتههای تاریخی محمود فاضلی بیرجندی).
🔳@dejnepesht4000
🔲کنفرانس ایرانویچ
🔳@conference_iranvich
🔲ستیغ
خوانش اشعار حافظ و سعدی و...(رسانه سهیل قاسمی).
🔳@Setiq
🔲زبان شناسی (محفلی برای آموختن زبانهای ایرانی).
🔳@beyondlinguistics
🔲شاهنامه برای کودکان
(قصه های شاهنامه و خواندن اشعار برای کودکان و نوجوانان).
🔳@shahnameh_children
🔲شاهنامه
(هر روز با اشعار و داستانهای شاهنامه).
🔳@shahnamehbarayehame
🔲تاریخ اشکانیان
🔳@ArsacidEmpire
🔲انجمن شاهنامه خوانی آنلاین
(دبی ،کانادا ، ایران ،لندن ).
🔳@anjomanshahnameh
🔲مأدبهی ادبی، شرح کلیله و دمنه و آثار ادبی فارسی
(رسانه دکتر محمّدامین احمدپور).
🔳@Madobahadabi
🔲کانون پژوهشهای شاهنامه
(معرفی کتابها و مقالات و یادداشتها پیرامون شاهنامه).
🔳@shahnameh_ferdowsi
🔲گاهگفـت
(دُرُستخوانیِ شعرِ کُهَن).
🔳@Gaahgoft
🔲شرح و بررسی آکادمیک تاریخ اشکانیان
🔳@Arsacid_Chronicle
🔲آرخش، کلبه پژوهش حماسههای ایرانی
(رسانه دکتر آرش اکبری مفاخر).
🔳@Arakhsha96
🔲ملیگرایی ایرانی/شاهنامه پژوهی
🔳@melliiran
🔲رهسپر کوچه رندان
(بررسی اندیشه حافظ).
🔳@kocheyerendan
🔲تاریخ روایی ایران
🔳@oldhistor
🔲اهل تمییز
(معرفی و نقد کتاب، پاسداشت یاد بزرگان).
🔳@ahle_tamyz
🔲انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا)
🔳@ShahnameAlborz
🔲سفر به ادبیات (خوانش و شرح گلستان صوتی، معرفی کتاب و...)
🔳@safar_be_adabiyat
🔲تاریخ ترجمه(یادداشتها و جستارها دربارهٔ تاریخنگاری و تاریخ ترجمه در ایران).
🔳@Historiography_of_Translation
🔲تاریخ میانه
🔳@midhistor
🟥کانال میهمان: شرح و تفسیر تاریخ بیهقی
(درسگفتارها و مقالات استاد مهدی سیدی)
📕@seyedibeyhaghi
▪️فـــرِّ ایــــران را می سـتایـیـم.▪️
▪️هماهنگی جهت تبادل:
▪️@Arash_Kamangiiir
.
به بزرگداشت ۲۱ آذر
روز نجات آدربایجان
۲۱ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
به روزگار گذشته دو دسته جشن در کشور برپا میشد.
یک دسته جشنهای حکومتی بود که در مناسبتهایی چون زادروز محمدرضاشاه، رضاشاه و برخی از دیگر اعضای دستگاه حاکمه برگزار میشد. متولی این جشنها خود دستگاه حاکمه بود.
دسته دیگر جشنهای مذهبی بود که به مناسبتهایی چون غدیرخم، روز پانزدهم شعبان و ... برگزار میشد. این جشنها به دستاویز بزرگداشت آیین شیعه، اثبات حقانیت مطلق آن و نفی دیگر فرق بود، و در لوای جشنها ستیزه نیرومندی با حکومت شاهنشاهی جریان داشت.
سوای این دو دسته جشنها، جشنی ویژه در هر سال یک بار برپا میشد و آن جشن روز ۲۱ آذر بود که نام غرورانگیز «روز نجات آذربایجان» بر آن نهاده بودند.
این تنها جشنی بود که از دستهبندی حکومتی ـ مذهبی برکنار بود. روز ۲۱ آذر به معنای راستین خود جشنی ملی بود.
جشن ۲۱ آذر در بیرجند در دورهای که زندهیاد سرهنگ دهپناه فرمانده پادگان بیرجند بود به اوج رسید. سرهنگ دهپناه نظامیی بود آزموده با جهاننگری ویژه خودش. او سر آن داشت که مهر و الفت و غروری را نیرومندتر و استوارتر کندکه مردم به ارتش داشتند.
چنین هم شد.
هر سال از مدتی پیش از رسیدن روز ۲۱ آذر شهر بیرجند و به ویژه پادگان بزرگ بیرجند را تکاپویی شگرف برمیداشت. همه در کار آن بودند تا این جشن ملی و میهنی را به بهترین ریخت ممکن برگزار کنند.
مردم خود در هر گوشه و کنار شهر جشن و چراغانی میگرفتند.
عصر روز ۲۱ آذر درهای پادگان باز میشد و کارناوال بزرگ تا چند ساعت از درهای پادگان بیرون میآمد و به گرد شهر دور میزد.
ساعتی بود که شهر نفسی تازه میکرد. گفتی دنیای ما جان دیگری یافته و از نو زاده شده است.
رقاصها و نوازندگان سوار چند تریلر آذینشده سرگرم نواختن و رقصیدن بودند. چوپا بازها با مهارتی شگرف که در حرکت با دو چوب بلند در زیر بغل داشتند به هیبت مردانی غولآسا از خیابانها میگذشتند.
نمایشهای خیابانی با شرکت سربازان هنرمند در خیابانهای شهر برپا میشد. همه مردم در خیابانها بودند، خوش از تماشای آن همه دیدنی، در آن دنیای دورافتاده که سدهها بود «اتحاد قدرت و دیانت» شادی را از دلها ربوده بود. خشکانده بود.
پیشتر در ساعات اداری، آیینی رسمی در فرمانداری برپا بود و در آن از عناصر رهانیدن آذربایجان از چنگال متجاوزان ستایش میشد و از همدستان میهنفروش آنان به ننگ و خواری یاد میشد.
روز ۲۱ آذر تا سال ۱۳۵۷ گرامی داشته میشد. خطایی در کار آمد که نجات آذربایجان از چنگال خونین دژخیمان بیگانه، با کارنامه شخص شاه یکی انگاشته شد.
زان پس چنین مناسبتی مقدس، به عمد، از نظرها افتاد. و هم کوشش شد تا خیانت و جنایت شماری بیوطنان که همکار متجاوزان بودند از خاطرهها و نظرها دور شود.
روز ۲۱ آذر همچنان روز جشن ملی ایرانیان است.
بزرگ باد نام و یاد هر کس که به راه پاسداشت این بر و بوم کوشیده، از شاه تا دیپلماتهای کهنه کاری چون میرزا احمد خان قوامالسلطنه و یارانش، تا سربازان جانفدای میهن، تا پیرزنی که آب دهان بر بیوطنان انداخت، و تا دانشآموزی که کیف و وسایل مدرسه خود را به فرمانده پادگان پیشکش کرد.
/channel/dejnepesht4000
.
.
گردانیده عربی اوستا
۱۱ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
کتابهای مقدس، گزارنده جان و جهان و جهاننگری دینهاست.
اوستا، بر همین سان، نماینده جان ایرانی و آرمانهای دیرینه این مردم است.
ترجمه اوستا به هر زبان دیگر گستردن فرهنگ نیاکانی ماست و شاید که پشت چنین کاری را بگیریم.
من گردانیدههای اوستا را به چند زبان دیگر دارم. اما میخواهم از گردانیده عربی آن سخنی بگویم. زیرا درست یا نادرست، بر آن کوشیده شده تا گمان دشمنایگی میان آیین اسلام و آیین زرتشتی بگسترد. که آیین زرتشتی از ایران برخاسته، و خاستگاه اسلام سرزمین عربهاست. پس درآمدن کتاب دینی ما به میان مردم عرب ما را نیرو میبخشد، گیتیانه و مینویی.
گردانیده عربی اوستا کار چند دانشمند عرب است که در سوریه پیش از درگرفتن جنگ داخلی به انجام رسیده.
این گردانیده مقدمه نسبتا بلندی دارد و در آن از اوستا ستایش شده و آن را گزارنده فکر، علم، فلسفه، خداشناسی، اساطیر، نجوم، و ... ایرانیان خوانده.
با این همه، در سرآغاز ترجمه، سخنی از آرتور رمبو آمده. رمبو سخنسرای فرانسوی همروزگار بود و دریغا که روشنفکران سرگردان ما برخی از سیاهکاریهای آن مرد خردباخته را به زبان فارسی هم گردانیده و چاپ کردهاند. رمبو با آزرم و برمنشی و خوی نیک انسانی ناسازگار بود، و نمونه را به ستایش مدفوع خواری شعر سروده بود. چه جا دارد که سخنی از یکی بیمار و تباه چون او بر سرلوحه کتابی با این ارج آورده شود؟
در این کتاب قطعههایی از این بخشهای اوستا به عربی ترجمه شده:
یسنا ـ ویسپرد ـ وندیداد ـ یشتها و خرده اوستا.
آنچه از اوستا مانده و به عربی درآورده نشده گاتها، ارجمندترین پاره اوستاست.
فصلی دارد به سرنام زند اوستا. در این فصل چند متن دیگر را به عربی گردانیده که این متنهاست:
اختبار زرتشت
برکة زرتشت (آفرین زرتشت)
زند فاهومان یاشت (زند وهومن یسن).
در فصل دیگر این کتاب چند متن پهلوی گنجانده شده که اینهاست:
احکام روحالعقل (مینوی خرد)
خلق اسس الکون (بندهش)
الحلال الحرام (شایست ناشایست)
معنیالدرون (چیم درون)
ارشاداتالحکیم (اندرز آذرباد مارسپندان)
کتاب شترنج (گزارش شطرنج)
عجائب و معالم بلاد سیستان (شگفتیها و ارج سیستان)
واجبات للاطفال (اندرز به کودکان)
اسطوره زرار (یادگار زریران)
آردافیراز (ارداویرافنامه).
حروفچینی این کتاب و صفحات آن بیبهره از زیبایی و آرایش است. و دیگر، هر چند کوشیدم نشد، تا در زبان این گردانیده چیزی از هنرمندانگی، شایستگی و نرمینگی گردانیدههای فارسی اوستا یا دیگر متنهایی ببینم که اندرین گردایه آورده شده.
اوستا
تهیه کننده دکتر خلیل عبدالرحمن.
گردانندگان: دکتر عبدالرحمان نعمان. خالده حسن. سلیمان عثمان. عبدالرحیم مقداد.
چاپ دوم. ۲۰۰۸ میلادی.
شمارگان: یک هزار نسخه.
۹۱۰ برگ.
ناشر: روافد للثقافه والفنون. سوریه. دمشق.
/channel/dejnepesht4000
.
.
.
میرزا احمد نراقی کاشانی
۸ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
امیر شوکتالملک علم چون آهنگ تاسیس مدرسه نوین در بیرجند داشت از تهران درخواست مدیر و معلم کرد. دوستانش میرزا احمد نراقی کاشانی را معرفی کردند. میرزا با دوستانش به بیرجند آمد. سرای راغبی بزرگ، مستوفی امیر، را به اختیارش گذاشتند. او از بنیادگذاران فرهنگ نوین بیرجند است و جا دارد که یادش را گرامی بداریم.
در آن برهه با تاسیس مدرسه نوین در بیرجند مخالفتها میشد. به شاگردان مدرسه متلک میگفتند که بچهبابی هستند. شیخ ... روحانی نامدار هم سخت مخالف تاسیس مدرسه نوین بود. چنین مدرسهای، زیان به منافع کسانی خاص بود که آموزش را در انحصار خود میخواستند!
پشتیبانی روحانی آزاده و بزرگی چون آشیخ هادی هادوی البته گرهها را گشود.
میرزا احمد از بیم جان، نامه به وزیر وقت معارف نوشت تا از این کار دورانساز پشتیبانی کنند. وزیر هم سخت از پشت مدرسه، امیر و مدیر درآمد.
میرزا احمد درس شرعیات را وارد برنامه مدرسه کرد و خود به آموزش آن پرداخت. بهری از تبلیغات ضد مدرسه کاسته شد.
میرزا از مشروطهخواهان بود و پشت سر امیر شوکتالملک. در سر داشت که نماینده مجلس از بیرجند شود. اما امیر رفتنش را موجب زیان به کار مدرسه میشناخت. همین مایه اختلاف میرزا و امیر شد.
چنین شد که میرزا حوالی سال ۱۲۹۲ به حال قهر ترک بیرجند کرد و به تهران رفت.
در تهران کوتاه نیامد. روزنامهای منتشر کرد به نام "شهاب ثاقب". و بر ضد امیر شوکتالملک و به طرفداری حسامالدوله مینوشت.
سال ۱۳۰۷ در انتخابات مجلس شورای ملی از سیستان هماورد محمدولی خان اسدی شد. دست بر قضا بیشترین آرا را هم آورد. اما نگذاشتند که نتیجه آرا به سود او اعلام شود. انتخابات سیستان باطل اعلام، و دوباره برگزار شد. باز هم آرای میرزا احمد بیش از اسدی شد. باز هم انتخابات باطل اعلام شد.
کنسول انگلستان نوشت:
میرزا احمد از نظر منافع انگلیس نامطلوبترین فرد برای نمایندگی مجلس است.
میرزا ۱۹ تیر ۱۳۰۷ به دعوت طرفداران اسدی به بیرجند آمد. مذاکراتی کردند. اما به توافقی نرسیدند.
پس به رای دولت، سلمان اسدی بر جای پدر وارد انتخابات شد. امرداد ۱۳۰۷ میرزا را بر کامیونی نشاندند و به مشهد تبعید کردند. سپس انتخابات سومین بار برگزار شد. ناآرامیهایی هم درگرفت. ۲۹ شهریور ۱۳۰۷ اعلام شد که سلمان اسدی برنده شده.
این داستان ورود میرزا احمد به انتخابات سیستان بود.
او سالهای ۱۳۰۹ و ۱۳۱۱ هم از بیرجند در انتخابات مجلس شرکت کرد. اما به کام نرسید.
میرزا احمد چهار فرزند داشت. سه پسر به نامهای برهانالدین و مجدالدین و ابوالفضل، و دختری به نام ایران. ابوالفضل، نماینده بیرجند در دورههای ۲۱ و ۲۲ مجلس شد تا آرزوی محقق ناشده پدر برآید. ایران کاشانی به همسری محمدحسن کاشانی درآمد. پسر مقنیباشی، آن کاشانی نامدار دیگری که او هم به دعوت امیر شوکتالملک به بیرجند آمده بود.
خبری به دست آمد که میرزا احمد هفتم دی ۱۳۰۹ به بیرجند آمده تا در آیین ختم همسرش شرکت کند. همسرش در قبرستان زینبیه بیرجند به خاک سپرده شد.
میرزا احمد نراقی کاشانی هشتم آذر سال ۱۳۴۰ در تهران درگذشت، و در ابن بابویه به خاک سپرده شد.
امیر اسدالله علم در اطلاعیهای او را "استاد جلیلالقدر خودمان خواند که حقی بزرگ به گردن همه ما و کلیه اهالی بیرجند دارد".
استاد محمد فرزان هم نوشت که "با وفات میرزا احمد، فرهنگ ایران یکی از متقدمین خویش را از دست داد".
ابوالقاسم کاشانی، روحانی سیاسی آن برهه، نیز در اطلاعیهای مردم را به مجلس یادبود مسجد مجد فراخواند.
این مختصری است از آنچه از میرزای دانای قدیم شهرمان به دست آوردهام. بادا که شاگردانش و همکارانش خاطراتی نوشته باشند، یا بنویسند.
/channel/dejnepesht4000
.
.
سنگنبشتهای معاصر
چهارم آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
فیلم پیوست، از سنگ نبشتهای است که در جایی از جنگلهای شمال بر جا زده شده.
بر این سنگنوشته، دستور محمد رضا شاه پهلوی برای حفظ و نگهداری از جنگلها و مراتع کشور بر اساس اصل دوم انقلاب سفید کندهکاری شده است.
زمان آن رسیده است که بدانیم آنچه با غوغای بسیار با عنوانهایی فریبنده مانند حفظ جنگلها، حقوق زنان، حقوق کودکان، حقوق بشر، محیط زیست، و ... به افکار عمومی القا میشود ریشخندی بیش نیست. سرشت آن فقط فریفتن عامه است: عامفریبی!
غوغاییان خود، جنگلها را تباه میکنند و آتشسوزیهای بزرگ بر پا میکنند. اما در برابر رسانهها فغان سر میدهند که جنگل، این ثروت ملی باید حفظ شود.
دستگاه فرمانروایی ایران چندین دهه پیش این آگاهیها را داشت و عمل بدان را از وظایف فرمانرانی میدانست.
.
فیلم از دهلیز تلگرامی
#تاریخ_معاصر_ایران
.
/channel/dejnepesht4000
.
.
پارهای حکمت کهن
دوم آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
- بدان که به روزگار پیشین کارها به مناظره و پیغام و افزونی دانش و حکمت بود.
جنگ و خونریزش نطلبیدندی، کارها به علم و حکمت کردندی، و اهل عالم و ممالک در آن متفق بودندی.
- آدابالحرب و الشجاعه. ص ۱۶۹.
/channel/dejnepesht4000
.
.
اُستانِس مُغ، شیمیدان
۲۹ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
از شیمیدانان بزرگ ایران باستان، نام «اُستانِس مُغ» بر جا مانده که او را پیامبر هم میخواندهاند.
گزارشها در باره زمان زندگی استانس گونه به گونه است. برخی زمان زندگی او را زمان شاهنشاهی خشیارشا نوشتهاند.
در نوشتههای یونانی آمده است که دموکریتوس (ذیمقراطیس) اندیشمند سده پنجم پیش از میلاد، در مصر شاگرد استانس بود و از او دانش و شناخت مصری و ایرانی میآموخت.
دموکریتوس چند پاره کوتاه از فکر و جهاننگری استانس را چنین نوشته است:
یک طبیعت از طبیعت دیگر شاد میشود؛
یک طبیعت بر طبیعت دیگر غلبه میکند؛
یک طبیعت بر طبیعت دیگر حکومت میکند.
ابن ندیم در «الفهرست» شمار نوشتههای استانس در علم کیمیا را هزار اثر دانسته است.
ـ تاریخ علم در ایران. ج یکم. ص ۳۳۳.
/channel/dejnepesht4000
.
.
با یاد استاد احمد تفضلی
۲۴ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
- پرسید دانا از مینوی خرد که از زمینها کدام زمین ناشادتر؟
- مینوی خرد پاسخ داد:
آن زمینی ناشادتر و آزردهتر است که مرد پاک بیگناهی را بر آن بکشند.
آن زمینی که دیوان بر آن حرکت کنند.
آن زمینی که مرد کافر بدکار در آن اقامت کند.
آن زمینی که از مالکیت نیکان به مالکیت بدان برسد.
آن زمین آبادان که ویرانش کنند.
آن زمینی که بر آن شیون و مویه کنند.
- مینوی خرد. بند ۵. ص ۱۹.
دکتر احمد تفضلی،
۱۶ آذر ۱۳۱۶ - ۲۴ دی ۱۳۷۵،
استاد زبانهای باستانی ایران.
نامش زنده و یادش متبرک.
/channel/dejnepesht4000
.
.
دردنامک
به یاد محمدرضا خان سپهری
۱۸ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
امیر ابراهیم علم، شوکتالملک دوم، بلندای سیاست و حکومت در قاینات بود. به روزگار او صدها تن در مرکز دستگاه امارت قاینات و هم در شاخههای آن در آبادیهای پیرامون کار میکردند. امیر سازمانی درانداخته بود که در راس آن خود او جای داشت. در جایگاه فرود از او یک تن بود با سرنام (عنوان) «صاحبکار» که گشادوبست دستگاه امارت در دستان او بود. نخستین آن صاحبکاران میرزا محمدولی خان اسدی بود.
در دورهای که اسدی صاحبکار امیر بود، محمدرضا پسر علی بیک داروغه شهر وارد دستگاه امارت شد. جوانی چون پدرش سخت بزرگ و هوشیار و کاربُر. او در گذر زمان رمزها و راههای امنیت شهر و اداره دستگاه فرمانروایی را فراگرفته بود. وقتی اسدی از بیرجند رفت این جوان را بر جای خودش نشاند.
زان پس یک قاینات بود و یک محمدرضا سپهری.
او مردی شد حکومتگر که نازکیها و درشتیهای کارها را با زمان کاربست هر یک خوب میشناخت. دانایی و هوش در کنار قدرتی که به او سپرده شده بود از او مردی نمونه ساخت که به راستی در کارها سرآمد بود. از بُرش سپهری در کارهای حکومتی داستانها نقل میکنند که من بهری را از آنها گرد آوردهام.
از سال ۱۳۲۳ که امیر گذشته شدند، تا امیر اسدالله علم به بالست خود برسد، کارها بیش از پیش بر سرانگشتان سپهری میگشت.
دهه ۱۳۳۰ که رسید پیری از قجران را هوای برگرداندن قبیله قاجار به حکومت در سر افتاد. اوضاع کشور آشوبناک شد. در هر شهر غوغاییانی سر برآوردند که همچون او از حرکت ایران به راه توسعه ناشاد بودند. هیاهوها درگرفت که هنوز کسی یارا ندارد سخنی راست از آن برگوید.
چنین تا در بیرجند هم سپهری که نماد حکومت بود آماج تازشها قرار گرفت. شهر، میدانگاه شور شده بود و غوغا.
غوغاییان، شرم و آزرم و مردمی نداشتند. روزنامه آنان پر از دروغ و یاوه چاپ میشد. هنوز خواندنش پشت را میلرزاند، و خواننده بر مدارای فرمانروایان زمان آفرین میگوید.
امیر اسدالله علم، سپهری را به کنارهگیری خواند تا بلکه آشوب شهر فروکاهد. هیاهو گوش آسمان را کر میکرد. هیاهوی آنان که میخواستند آرمانهای پوچ خود را پیاده کنند، و سالها بعدتر که بوته عمل در میان آمد، ناشایستگیها و خیانتپیشگی ایشان و همسلکانشان آشکارتر گشت!
زندگی و کارنامه محمدرضا سپهری چندِ کتابی است. کتاب تاریخ سیاسی معاصر جنوب خراسان. او مردی بود در تراز رجال؛ و از بازپسین رجال ایران معاصر بود.
محمدرضا سپهری ۶۱ سال بزیست. روز سهشنبه ۱۷ دی ماه ۱۳۳۶ در باغ منزلش در محله کشمو درگذشت. او از دست غوغاییان دق کرد.
غوغا و غوغاییان دست از سر ما و این بوم برنداشتهاند.
دیر دانستیم. دیر شناختیم.
/channel/dejnepesht4000
.
.
کشتار در کرمان
۱۴ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
شهر کرمان که این روزها محل انفجار و کشتار شد در تاریخ معاصر کشتاری هولناک از سرسلسله قاجارها دیده.
چنان بود که سال ۱۱۷۲ خورشیدی لطفعلی خان زند، بازپسین داوخواه فرمانروایی زندیان بر ایران، از دست آقا محمدخان قاجاری گریخت و به قلعه کرمان پناهید.
آقا محمد خان قاجار با سپاهیانش کرمان را فروگرفتند و چندان بر گرد شهر بماندند تا کار بر باشندگان شهر تنگ آمد.
لطفعلی خان و گرفتاران در اندرون شهر، ناچار بیش از ده هزار کس از فقرا و کسبه و کسانی را که از کارافتاده بودند، از شهر بیرون کردند.
پنج ماه دیگر هم در برابر آقا محمد شاه درایستادند. اما سودی نبخشید و شاه قجر و سپاهیانش در بیرون شهر استوار ایستاده بودند.
شاه، فرمان داد به اندرون شهر بتازند و قتل عام کنند.
دریای لشکر که چندی آرمیده بود به جنبش و تموج آمد. غریو در طبقات آسمان افتاد. کشتاری کردند که آوازه قتل عام چنگیزی نو شد و آیین کشتار هلاکویی تجدید یافت.
احمدخان سوادکوهی با تفنگچیان پیاده خود نردبانها بر حصار نهاده به بالا برآمدند. دیگر امیران هم باره را فرو گرفتند و از فراز حصار سنگ و تیر و تفنگ و آتش فروبارید.
روز جمعه هفتم امرداد، لشکریان چون بلای مبرم و قضای محتوم وارد شهر کرمان شدند.
آقا محمد خان حکم به ویرانی و قتل عام و تنبیه مردم کرمان داد و امر کرد که از اهالی آنجا بیست هزار جفت چشم کنده و به او تحویل دادند و به اندازهای از او و سپاهیانش به این شهر صدمه رسید که از وصف خارج است.
کرمان.
سال ۱۱۷۳ خورشیدی.
۲۲۸ سال پیش.
ـ روضهالصفا. ج ۱۳. ص ۷۳۶۸.
ـ تاریخ ایران پس از اسلام. ص ۶۵۵.
/channel/dejnepesht4000
.
.
پزشکی
هشتم دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در شاهنامه نخستین بار به روزگار پادشاهی جمشید، شاهنشاه پیشدادی، سخن از پزشکی به میان آمده است.
جمشیدشاه در جریان ساختن جهان ایرانی «پزشکی» و «درمان» را بگستراند. راههای تندرستی و گزند بر آدمی را بشناساند.
این رونق بخشیدن به پزشکی و درمان در پی آن است که جمشید شاه جهان را از بدی و دشمنان زنهاری کرده، طبقات اجتماعی را برقرار ساخته، کشت و ورز را رونق بخشیده، خشت مالیدن و ساختن سازهها بر پایه دانش هندسه را فراگیر کرده، همگان را با بوی خوش و کاربستن مشک و گلاب و ... آشنا کرده، و پس پزشکی را به میان آورده تا چنان که گفته شد راه تندرستی باز باشد و گزندها از آدمیان دور شود.
شاهنشاهی چون جمشید چندان به پزشکی و درمان و تندرستی مردم سرزمین خود ارج مینهاده که خبر آن در صدر برنامههای حکومتی او نوشته است.
بسنجید با خبرهای فراوان که هر روز از نابهسامانی بیشتر نظام بهداشت و درمان میهن پراکنده میشود. گزارشهای شاهنامه داستان پردازی نیست. آییننامه فرمانروایی ایرانی است، و تاریخنامه اندیشه سیاسی ایرانی.
/channel/dejnepesht4000
.
.
جشن شب چله
۳۰ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
دانیم که در ایران امروز زندگانی را به اندوه و غم آذین کردهاند. غم و درد و رنج در چشم همگان ستوده میشود تا به پاداشهای خیالی در جهانی دیگر دل خوش کنند. بر آن نهادهاند تا از مسافتی که هر کس بپیماید هم باژ بستانند. در همین سرزمین که مردمی تاوان خویشتنکُشی سالها قبل را با اندوهان تحمیلشده بر خود میپردازند، تا زمانی اندک به دست آید همگان، به سروده سعدی، از عارف و عامی به رقص برمیجهند. در هر کوی و برزن، در شبنشینی خانوادگی، و هنگام گرفتارآمدن در راهبندان در میانه جاده.
همین مردم که هر دم از نو غمی را به مبارکبادشان روانه میکنید، همین مردم یک ماهی است که سخت در تکاپو هستند تا به رغم غمپرستان انیرانی شب چلهای شاد و خرم برگزار کنند.
اما سخن ناگفته و نانوشته اینجاست، و بادا که این سخن از چشم و گوش اهریمنان انیرانیان دور بماند:
نوروز ورجاوند ایران را به سخنان آیینی درآمیختهاند. دیگر جشنهای پاک ایرانیان را از یادها و کردارها زدودهاند.
اما جشن شب چله از گزندها دور بمانده است. نه دعایی بر آن بسته شده و نه با آیینی درآمیخته شده. این برتری این جشن است که تندرست بمانده است، ناگرویده به هر باور.
از جشن شب چله در منابع نوشتاری کهن ایرانی چیزی نیامده. فردوسی سخنی از این باره نیاورده، بوالفضل بیهقی که خبرها از مهرگان و سده نبشته از شب چله ننبشته، و هم بلعمی بر سان او؛ دیگران هم از بیرونی (آثارالباقیه و التفهیم) و گردیزی و دینوری و ... خبری از جشن شب چله نیاوردهاند. چرا؟
اما اگر جشن شب چله گواهانی در تاریخ ندارد، ایرانیان امروز چندان در بزرگداشتش میکوشند که آیندگان بسی گواهان و دستکها از مردمی در دست بدارند که در زیر بار تابسوز غمها و حرمانها پای داشتند. اما دست از شادی، شادخواری، پایکوبی و خوشگذرانی برنداشتند.
اینجا ایران، جایگاه مردمی والا، رویشگاه اندیشههای انسانی و برآمدگاه آن فرهنگی چند هزار ساله است که از دیرندگی و پایندگی آن با شگفتی یاد میشود.
جشن شب چله فرخ باد، فرختر باد.
رامش باد و آسایش باد و کامیابی باد.
/channel/dejnepesht4000
.
معرفی کتاب:
"تاریخ"
نوشته: تئوفیلاکت سیموکاتا
ترجمه: محمود فاضلی بیرجندی
چاپ سوم
/channel/dejnepesht4000
.
.
حماسه راسک!
۲۵ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
گزارشی از ریزگان آنچه در راسک رخ داده در دست نیست. همین دانسته است که گروهی با جنگابزارهای گرم، نیمه شبان بر پاسگاهی در راسک تاخته و شماری را از گماردگان پاسگاه کشتهاند و زخمی کردهاند.
همین بسنده است تا شنونده این رخداد را بنکوهد و از کنندگان آن بیزاری جوید.
همانند این رخداد در زمستان سال ۱۳۴۹ هم پیش آمد. شماری از آرمانخواهان، آدینه روزی بر پاسگاهی تاختند در دل جنگل شمالگان ایران، به نام سیاهکل. ریختند و کشتند و پس شرم نکردند و کشتن فرزندان مردم را «حماسه سیاهکل» نامیدند. یادم نمیرود که در سرهای نوجوان ما چه پندارها پیکر نمیبست که اندران حماسه چه رفته است!
شگفتا که دستگاه فرمانروایی آن زمان هم نگفت که آرمانخواهان آدم کشتهاند، و کارشان را حماسه وانمودهاند. و شگفتا که دستگاه فرمانروایی امروز ایران هم در باره این رخداد خموش مانده، و تنها در پیرامونش آوازهگری (تبلیغات) میکند و شور برمیانگیزد.
در آن زمان چپگرایان شعرها سرودند و داستانها نوشتند تا یاد آن حماسهآفرینان! را زنده بدارند.
سپس دادستان ارتش را بامدادی در برابر خانهاش کشتند تا کین خلق را بستانند! او که رای داده بود آن حماسهسازان، آدمکُشانند و مرگارزان: زندهنام سپهبد فرسیو.
دورهای دراز و دردناک گذشته تا آگاهی ملی ایرانی ببالد و پیکره تندرست و نیرومندی بگیرد که بتواند درست بنگرد، فریب آوازهگریها را نخورد و بداند که این رخدادها شناسهای ندارد، مگر «آدمکشی».
این بار، به وارون سال ۱۳۴۹، فرمان دستگاه رسانه در دستان غوغاییان نیست. اگر کسی رخداد راسک را حماسه بنامد، دیگران او را نفرین خواهند کرد و بیوطن و بدنهادش خواهند شناخت.
آدمکشی، آدمکشی است، و ستایشگر آن هر کس که باشد خردباخته است و دشمن میهن و مردم.
در سیاهکل باشد یا راسک.
/channel/dejnepesht4000
.
.
شاه در ایران
۲۳ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در داستان بیژن و منیژه در شاهنامه، نمایندگان ارمانیان به پیشگاه کیخسرو، شاهنشاه ایران، بار مییابند و گرفتاری خود را با شاهنشاه در میان میگذارند. در سخن آنان برخی از جایگاه ورجاوند «شاه» در اندیشه ایرانی پدیدار است. نمایندگان ارمانیان به کیخسرو میگویند:
که نوشه زی ای شاه تا جاودان
به هر کشوری دسترس بر بدان
به هر هفت کشور تویی شهریار
ز هر بد تو باشی به هر شهر، یار
سوی مرز ایران یکی بیشه بود
که ما را بدان بیشه اندیشه بود
چراگاه ما بود و فریاد ما
ایا شاه ایران بده داد ما
آنچه در این خطابه پدیدار شده:
۱. شاه ایران آن کسی است که دستش بر بدان در هر کشوری گشاده است. جایگاه او رویاروی بدی است.
۲. شاه ایران کسی است که یار همگان است در برابر بدها و بدیها.
۳. شاه ایران کسی است که از او داد میخواهند. نماد داد است، و دادگستر.
/channel/dejnepesht4000
.
.
معرفی کتاب:
سیر اندیشههای دینی در ایران
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۱۷ آذر ۱۴۰۲
یکی از راههای شناختن تاریخ باستان ایران، آشنایی با دینهای ایرانی است که در آن روزگاران کهن در میان باشندگان پشته ایران روایی داشته است.
تازگی کتابی از زندهیاد دکتر محمدجواد مشکور تجدید چاپ شده با عنوان
«سیر اندیشههای دینی در ایران».
دکتر مشکور از دانشمندانی بود که پا بر دانش قدیم داشت. تاریخ در نزد ایشان و همانندان اندک ایشان ابزار معرفت و راهی به شناخت انسان و جهان بود.
او در این کتاب دینهای ایرانی را در دو فصل شناسانده.
در فصل نخست دینهای باستانی ایرانی را شناسانده.
از عصر ودایی، عصر اوستایی و آیین اوستا آغاز کرده است. افسانه آفرینش ایرانی و آغاز و انجام جهان را بازگفته و اوستا را شاسانده است.
سپس به سر دینهای زروانی و مهرپرستی رفته. آیین مهر آیینی ایرانی بود که در دنیا فراگیر شد و جایی بلند در تاریخ اندیشه ایران و هم دنیا دارد.
از پس آن دو دین مانی و مزدک را بررسیده است که در عصر ساسانی روایی یافته بود. آیین مانی هم آیینی بود که از ایران بیرون رفت و در بسی از سرزمینهای دیگر گسترد.
در فصل دوم اندیشههای دینی پس از حملههای تازیان به ایران را بررسیده است. در این فصل سخن از آیین اسلام رانده و سپس فرقههای اسلامی را شناسانده که از دل اسلام نخستین روییدند. اما از دیگر دینها که همزمان با انتشار آیین عرب در ایران روایی داشت سخنی نگفته. نمونه آن آیینهای زرتشتی و زروانی و مهری است که همچنان در ایران پا داشتند.
در این کتاب سخن از آیینهای یهودی و ترسایی نیامده که از روزگار باستان در ایران روایی داشت. البته این کوتاهی نویسنده گرامی نیست. زیرا موضوع سخن، سیری در اندیشههای دینی ایرانی است، نه انیرانی.
در این زمانه که نوجوان و جوان ایرانی به دینهای غیر ایرانی گرایش زیاد پیدا کرده این کتاب راهی است تا آنان را به دینهایی گرانمایه آشنا کند که از سرزمین خودمان برخاسته و نماینده اندیشه ایرانی است، و بهترین پاسخگوی نیازهای فکری و اندیشگی هر ایرانی دینخواه.
سیر اندیشههای دینی در ایران
دکتر محمدجواد مشکور
تهران. سنگلج.
چاپ نخست: ۱۴۰۲.
۹۰ صفحه. قطع پالتویی.
/channel/dejnepesht4000
.
.
امیر شوکتالملک علم
۱۴ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
امیر مقید بود که محصلان و معلمان در ماه رمضان فرایض دینی خود را انجام دهند و روزه بگیرند. برای حصول این مقصود مدرسههای شوکتیه در این ماه نصف روز یعنی از یک بعدازظهر تا غروب باز بود.
دستورات مرکز با این طرز عمل سازگار نبود و وزارت فرهنگ با پارهای درسها که امیر تدریس آن را از نظر مذهبی لازم میدانست موافق نبود.
بدین روی امیر به فکر افتاد که مدرسههای شوکتیه را به وزارت معارف واگذار کند و بودجه آن را صرف بهداشت و درمان مردم کند. پس مدرسهها به وزارت معارف واگذار شد و امیر کلنگ احداث بیمارستان بیرجند را [در خیابان کشمو] بر زمین زد و خود با دقت و وسواس در کار ساختمان بیمارستان نظارت میکرد.
اما عمر امیر کفایت نکرد که بیمارستان را به اتمام برساند.
- امیر قاین. ص ۱۲۰ و ۱۲۱.
امیر ابراهیم علم. شوکتالملک دوم.
۱۲۵۹ ـ ۱۴ آذر ۱۳۲۳ خورشیدی.
/channel/dejnepesht4000
.
.
ضحاک،
از ماردوشی تا ابتلا به سرطان
۹ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
این نوشتار را مینویسم تا به یاد آورده باشم آن سخن ارزنده تاریخنگاران را که تا از روی دادن هر رخداد زمانی برنیاید، ابراز نظر در باره آن رخداد خلاف روشنبینی است.
وقتی کسی وارد اظهارنظر در باره رخدادهای روز میشود در معرض این خطر است که از راه راست دور شود و خود و مخاطب را دچار گمراهی کند.
کمتر کسی است که از گرفتاری ضحاک، فرمانروای باستانی ایران، به دو مار بر دو کتفش آگاه نباشد.
همین سرگذشت که در شاهنامه و برخی از کتابهای کهن گزارش شده، در گذار تاریخ دستخوش دگرگونی شگرف شده است.
حمدالله مستوفی، تاریخنگار سده هشتم، در کتاب گرانسنگ خود «تاریخ گزیده» در باره ضحاک چنین نوشته است:
ضحاک ... عظیم ظالم و ستمکار بود. در آخر دولتش او را دو فضله بر دوش، از رنج سرطان پیدا شد و مجروح گشت. ـ تاریخ گزیده. ص ۸۲.
غرض آن که در تفسیر رخدادها شتابکردن، نشاید.
در سرزمینی که به گذر زمان، مارها سرطان میشوند، پرهیز از شتاب و درنگ بر خبرها سزاوارترین راه است برای فهم درست.
ما از شتاب در داوری زخم خوردهایم. ویژه، داوری در باره دستگاه فرمانروایی ایران.
/channel/dejnepesht4000
.
.
ایران، وجود ایران
۵ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
«ایران باید اول وجود پیدا کند، تا بر وجودش اثر مترتب شود.
وجود داشتن ایران، وجود افکار عامه است.
وجود افکار عامه بسته به این است که جماعتی - ولو قلیل باشند - از روی بیغرضی در خیر مملکت کار بکنند و متفق باشند.
اما افسوس، بس که گفتم زبان من فرسود.»
- یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی. ص ۴۶۹.
محمدعلی فروغی - ذکاالملک - رجل برجسته سیاسی، نخستوزیر، نویسنده، مترجم، شاهنامهشناس، سعدیشناس، و ایراندوست، پنجم آذر ماه ۱۳۲۳ گذشته شد.
دولتهای بیگانه در تلخباد سهمگین شهریور ۱۳۲۰ بر آن شدند تا او را رییس جمهوری ایران کنند. فروغی نپذیرفت تا نظام شاهنشاهی برپا بماند.
نام و یادش بزرگ و پاینده.
/channel/dejnepesht4000
.
.
ميرزا محمد خراسانی
۳ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
ميرزا محمد خراسانی نماينده بيرجند در دوره سوم مجلس شورای ملی بود.
زاده سال 1255 در مشهد، فرزند حاجعبدالكريم از تاجران نامدار مشهد بود. در مشهد و نجف درس خواند. پس املاك پهناور پدر را در دست گرفت.
در اداره املاك، میان او و ماموران دولتی گرههايی افتاد. به تهران رفت و مدت زیادی در محاکم شرعی سرگردان بود. از وضع حكومت استبدادی و رفتار محاكم شرعی كه ضد حقيقت و عدالت بود به تنگ آمد و همراه مشروطهخواهان شد. زندگانی سیاسی او شکل گرفت.
از سردمداران آزادیخواهان شد. به متحصنين در شاهعبدالعظيم پيوست. چندی روزنامه «حقوق» را منتشر كرد. سخنرانیهای آتشين بر ضد استبداد و محمدعلیشاه میكرد. چند بار به زندان افتاد. عضو کمیته انقلاب از زيرمجموعههای «مجمع عمومی مخفی تهران» بود که با هدف بيداری و آگاهاندن ملت برپا شده بود.
وقتی مشروطهخواهان تهران را گرفتند و محمدعلی خودکامه قجر گريخت، دادگاه انقلاب برپا كردند. چند تنی از مخالفان مشروطه را محاكمه و اعدام كردند. نامدارترين آنان شيخ فضلالله نوری. شیخ مرتجع در دادگاهی محاكمه شد كه ميرزا محمد از اعضای آن بود.
چندی روزنامه نجات را منتشر کرد و خود به «نجات» مشهور گرديد. اما عمر نجات دو سال نشد، و توقيف شد.
در دوره دوم مجلس نماينده تبريز شد كه مهد مشروطهخواهان بود.
در این زمان امير شوكتالملك علم، زمامدار آزادیخواه قاینات، در رفتوآمدها به تهران با مشروطهخواهان تماس داشت. ميرزا نظر امیر را برای نمایندگی بیرجند گرفت. او زان پس در تهران، نماینده بیرجند در مجلس سوم و عضو قدرتمند و موثر فراکسیون دموکرات بود. دوره سوم مجلس تحت تاثير تجاوز به خاک ایران تعطیل شد.
دوره چهارم نماينده ساری و تنكابن، و دوره پنجم نماينده زنجان شد. دوره پنجم مجلس همزمان شد با پايان عصر انحطاط ایران قاجاری و برآمدن رضاشاه. شاه نو چنان برنامهای برای اصلاح امور و توسعه مملكت در دست گرفت كه غالب تجددخواهان به گردش جمع شدند. از جمله ميرزا محمد نجات.
دوره پنجم مجلس كه به پايان رسيد از سياست كناره گرفت.
میرزا محمد خراسانی، نجات مردی نیکخواه بود. سال 1297 فقر و قحطی در ايران بیداد میكرد. نجات در آن سال مدرسهای برای يتيمان در تهران تأسيس كرد و كودكانی يتيم و بیبضاعت را گردآورد و به خرج خود به تربيت و تحصيل آنان همت گماشت. طبع شعر داشت.
جمعهای چون امروز که سوم آذر بود، سال 1312 ـ نود سال پیش ـ در خموشی و انزوا در تهران درگذشت. پيكرش را در امامزاده عبدالله به خاك سپردند.
/channel/dejnepesht4000
.
.
آذر
یکم آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
آذر، به ماناک آتش، همان آثَر در زبان اوستایی است. پیداشدن آتش به زمان هوشنگ شاه پیشدادی گفته شده. دسترسی آدمی به آتش سرآغاز تمدنسازی بود.
آتش از روزگاران دیرین در نزد مردم سرزمینهای گوناگون ارجی ویژه داشته، معناهایی گرفته و در پیرامونش اعمالی شکل گرفته است. آن معناها، رفتارها و باورها بعدها یکجا در دین ایرانی زرتشتی گنجانده شده است. این است که زرتشتیان به ناروا آتشپرست قلمداد شدهاند.
گزارشهایی هست که هندویان و مسیحیان قدیم به آتش ارج مینهادهاند.
اوستا قطعهای در ستایش آذر دارد. آتش را پسر اهورامزدا میداند. چنان که سپندارمَذ که نماد زمین است دختر اهورامزداست.
از ارج بسیار آتش در ایران بود که ایرانیان جاهایی به نام آتشگاه بر پا کردند که در آن همیشه آتشی روشن بود. چنان که در کلیساهای ترسایان همیشه چراغی روشن است.
تورات خبر داده که خدای از زبانه آتش با موسی سخن گفت.
روزی از روزهای هر ماه ایرانی نام آذر ـ آتش ـ گرفت، و ماه نهم در گاهشماری سالانه ایرانیان هم آذر نامیده شده. این نامگذاری همچنان برجاست.
آتشی که ارج آیینی دارد سه دسته است: آتش بهرام، آتش آدُران و آتش دادگاه.
در جنوب باختری تهران و هم در جاده چالوس دو آبادی به نام آدران است. این آبادیها جای آتشگاههای نامدار بوده و آتش آدران در آن برافروخته داشتهاند.
آتش بهرام برترین آتشهاست و نام از شاه بهرام دارد که میگویند زمانی خواهد آمد و بدی را از دنیا برخواهد انداخت.
آذربایگان ـ آذربایجان ـ یکی از پهناورترین استانهای ایران نام آذر دارد.
نیایش در کنار آتش بدین ماناک است که آدمی هم باید پاکیزه شود و بدی را از خود براند.
آذرماهی دیگر رسید.
این آذر، ماه روشنایی باد، و زمان زدودن تاریکی.
/channel/dejnepesht4000
.
.
ابراهیم پورداوود
۲۶ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
«پگاه یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۴۷ خدمتگزار استاد پورداوود به من تلفن کرد که استاد سخت بیمار است. باران تندی میبارید. خود را به شتاب به بالینش رساندم. استاد شبها در کتابخانه خود بر نیم تختی میخفت. همچنان پرشکوه در میان کتابها بر تخت خفته بود و کتابی گشوده در کنارش بود. دستش را به دست گرفتم. هنوز گرم بود. ولی دیگر زندگانی در آن نبود. شب هنگام دوبار برخاسته بود. چراغ افروخته و کتاب خوانده بود و سپس آرام چشم از جهان فروبسته بود.»
این گزارش بازپسین دم زندگی استاد ابراهیم پورداوود است، در ۵۵ سال پیش؛ چنان که دکتر بهرام فرهوشی گزارش کردهاند.
گفتهاند که آدمیان به فرمانروایان خود همانندند. پورداوود یکی مرد دورانساز بود، چونان فرمانروای زمانهاش رضاشاه. او تنها کسی بود که عمرش را بر سر فارسی گردانی اوستا گذاشت و بهره آن عمر نیکو، آن شد که اوستا و اندیشه باستانی ایرانی به پایمردی او از زندان زبان کهن به درآمد. (پس از آن، استاد جلیل دوستخواه هم گردانیدهای دیگر از اوستا را فراهم آوردند که آن هم در دسترس است.)
سخن از اوستا و آیین ایرانی زرتشتی، آوازهگری دینی نیست. ما از دوره دبستان تا به دانشگاه آموختهایم که بزرگان باخترزمینی چه کارها راست آوردند و چه فکرها داشتند. اما سخنی از کردارهای ایرانیان و فلسفه و فکر ایرانی به ما نیاموختند.
پایمردی استاد ابراهیم پورداوود بهری از این کمبود را از زندگانی ما زدود. اوستایی که استاد پورداوود به فارسی گردانیدهاند شاید نزدیک به اندازه متن اصلی خود پانویس و توضیحات دارد. آن پانویسها و توضیحات به راستی شگفتآور است. از آن که یک تن از چه راهی به روزگاری که چیزی در دسترس نبوده توانسته است از پس گردآوردن آن همه معلومات پیرامونی برآید و چنان گزارشی فراگیر به دست دهد که کمتر نیازی به پرسش در فهم متن پیش آید و خواندن اوستا بر هر دانشآموز تاریخ، چون این نگارنده، هم آسان گردد.
نام ابراهیم پورداوود فرخ باد.
نماز باد به نام ابراهیم پورداوود که نام روشنایی است.
/channel/dejnepesht4000
.