گرداننده درگاه : سیروس حامی @Cyrus_Hami
#هزار_سال_دروغ برای دریوزهگر نشان دادن فردوسی فرزانه
گفتار دویم – تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی)
فردوسی آزاده سرایش شاهنامه را نه به امید خوش آمد و پاداش این یا آن شاه و نه برای درآمدی برای گذران زندگی، که تنها به مهر ایران و برای بازآفرینی و پابرجاسازی شناسه و فرهنگ ایران زمین آغاز و به پایان برد
همی خواهم از دادگر یکخدای
که چندان بمانم به گیتی به جای،
که این نامهی شهریارانِ پیش،
بپیوندم از خوبگفتارِ خویش!
از آن پس تنِ جانور خاک راست
سخنگویجان معدنِ پاک راست
وارون آنچه سرسپردگان درگاه امیران و شاهان انیرانی ستمگر و وابسته به بیگانه وانمود میکنند هیچ سند تاریخی در دست نیست که رفتن فردوسی به درگاه محمود غزنوی و سرایش شاهنامه به سفارش او و یا پیشکش شاهنامه برای دریافت پاداش از او را استوار سازد!
یکی از دروغهای تاریخ نویسان در این پیوند، داستانی است که «حمدالله مستوفی» در «تاریخ گزیده» آورده است👇
عنصری بلخی شاعر قرن چهارم در حضرت سلطان محمود سبکتگین امیرالشعرا بود.
چون فردوسی از طوس گریخته به غزنین آمد، عنصری و فرخی و عسجدی به تفرج صحرا بیرون رفته بودند و بر کنار آبی نشسته. چون فردوسی را از دور بدیدند که آهنگ ایشان داشت هر یک مصرعی گفتند که قافیه چهارم نداشت و از فردوسی مصراع چهارم خواستند که تا چون نداند گرانی ببرد:
عنصری گفت: چون روی تو خورشید نباشد روشن
فرخی گفت: همرنگ رخت گل نبود در گلشن
عسجدی گفت: مژگانت همی گذر کند از جوشن
فردوسی گفت: مانند سنان گیو در جنگ پشن
و این حکایت مشهور است که بدین سبب ایشان راه درگاه سلطان بر فردوسی بستند تا او را بخت یاری کرد و به حضرت سلطان رسید و کار نظم شاهنامه بدو داد.
می بینیم که داستان «حمدالله مستوفی» دست کم این ناهمگونی را با داستان «دولتشاه سمرقندی» دارد که دولتشاه رفتن فردوسی به دربار محمود و گرفتن پشتیبانی اورا «با یاری عنصری» و مستوفی با «راه بند عنصری» ولی «به یاری بخت»!! می دانند!! به هر روی، هردو اینان همداستانند که فردوسی با پشتیبانی محمود و در دربار او شاهنامه را سرود!!! این در جایی است که فردوسی بزرگ، سرایش شاهنامه را به سال ۳۷۰ مهی و هنگامی آغازید که محمود گجستگ کودکی بیش نبود! خواهیم دید که دیگران (بویژه نظامی عروصی) داستانهایی سراسر دیگرگون دارند!!
دنباله دارد.
بازنویسی : سیروس حامی - اسفند ۱۴۰۲
http://t.me/ShahnamehToosi
🌹
#هزار_سال_دروغ برای دریوزهگر نشان دادن فردوسی فرزانه (۱)
پیشگفتار:
گفتارهای پیاپی زیر سرنام بالا برای نشان دادن دور از راستی بودن افسانههای گوناگونی است که در درازای هزارسال پس از درگذشت استاد توس ساخته و پرداخته شده تا این فرزانه میهندوست را نیز همچون نویسندگان و سرایندگان درباری دیگر نمایش دهند! کنار یکدیگر نهادن این داستانها خود دروغ بودن آنها را نشان میدهد.. گروهی سفارش محمود را نخستین گام سرایش شاهنامه مینامند ، گروهی فردوسی را از نیمهراه سرایش شاهنامه به دربار محمود میبرند و گروهی میگویند که پس از پایان سرایش شاهنامه، فردوسی آن را پیشکش محمود ساخت!! در جایی که هیچ سند تاریخی در دست نیست که رفتن فردوسی به درگاه امیران ستمگر و پادایرانی غزنین را نشان دهد. همه نوشته ها بر پایه شنیدههاست! آنهم بسیار ناسازگار!!
شگفت تر این که در پارهای نوشتهها همچون مقدمه اوسط شاهنامه، فردوسی در پی دریافت زر ، شاهنامه در دست از درباری به دربار دیگر میرود و در هر دربار شاهنامه را به زورمند زرمندی پیشکش میدارد و از هر یک پاداشی میستاند که واپسین آنها خلیفه بغداد است!
گفتار نخست:
دولتشاه سمرقندی(۸۴۲-۹۰۰ ه.ق) تذکرهنویس و شاعر سده نهم هجری در دفتر نامور خود «تذکرة الشعرا» در باره فردوسی و پیوندش با امیر محمود گجستگ چنین مینویسد (با تلخیص):
«فردوسي پس از برخوردي كه با عامل توس داشته است برای تظلم به غزنين ميیرود. اما اين مهم او را ميسر نميشود. نيازمند خرج روزانه ميشود و شاعري پيشه میكند و از خاص و عام وجه معاش میستاند. سرانجام به حيله به مجلس عنصری كه فرخی و عسجدی هم در آن حضور داشتند راه پيدا میكند و عنصری پی به توانایی او در سرودن تاريخ ملوك عجم میبرد و او را مصاحب خود میكند. پيشتر سلطان محمود از عنصری خواسته بوده است كه تاريخ ملوك عجم را به نظم درآورد و عنصري به سبب مشغلهای كه داشته است از عهدۀ آن برنيامده بوده است. اينك عنصری اين مهم را به فردوسی میسپارد. پس مقرری براي فردوسی تعيين میشود. فردوسی چهار سال در غزنين میسرايد و چهار سال در طوس به سرمیبرد و چهار دانگ شاهنامه را به نظم درمیآورد و آن را به سلطان تقديم میكند و سلطان را قبول میافتد. خواجه احمد بن حسن ميمندی نيز شيفتۀ فردوسی ميشود. اما چون فردوسي به اياز توجهی نشان نمیدهد، اياز نزد سلطان از فردوسی بدگويی میكند و او را رافضی میخواند و از چشم سلطان میاندازد..»
در برابر این دروغ تاریخی، فردوسی فرزانه که توانگریش دستکم در دوران جوانی پذیرفته شده است و نیازمند هزینه زندگی نبوده است، پشتیبانی امیرمنصور (نامور به امیرک منصور) پور ابومنصور از خود و بینیاز کردنش را چنین میسراید:
بدین نامه جون دست بردم فراز
یکی مهتری بود گردنفراز
جوان بود و از گوهر پهلوان
خردمند و بیدار و روشن روان
مرا گفت کز من چه باید همی!؟
که جانت سَخُن برگراید همی!
به چیزی که باشد مرا دسترس
به گیتی نیازت نیارم به کس
همی داشتم*، چون یکی تازه سیب
که از باد نامد به من بر نهیب!
دریغا که پشتیبانی امیرمنصور از استادتوس که مایه آسایش و آرامش استاد بود و یاریگر او در سرودن شاهنامه، با افتادن این جوان از گوهر پهلوان به دست سبکتکین و سپس کشته شدنش به دست محمود گجستگ در سال ۳۸۹ مهی (به گواه تاریخ گردیزی) دنبال نشد.
چُنان نامور کم شد از انجمن
چو در باغ سروسهی از چمن!
....
نه زو زنده بینم نه مرده نشان
به دست نهنگانِ مردم کشان!
آشکار است که «نهنگان مردم کشان» جز دژخیمان دستگاه امیر گجستگ غزنین نیستند.
در نسخه شاهنامه دستنویس کتابخانه دولتی برلین، پس از بیت بالا، بی درنگ بیت زیر آمده که به روشنی نگاه فردوسی آزاده را به محمود نشان می دهد:
ستم باد بر جان آن ماه و سال
کجا برتن شاه شد بدسگال
(ر.ک. خالقی مطلق - دفتر یکم - پانویس رویه ۱۵)
دروغهای هزارساله در باره فردوسی و برای دریوزه وانمودن او چنان بر مغزها ته نشین شده که کندن آنها شاید نیازمند ابزارهای ویرانگری باشد.
دنباله دارد!
*داشتم = از من پشتیبانی می کرد
بازنویسی : سیروس حامی - اسفند ۱۴۰۲
http://t.me/ShahnamehToosi
🌹
پیشاپیش
«شب چهارشنبه سوری» بر یاران شاد و خجسته باد!
پیشکس:
ترانه زیر خاکی با صدای بانو هما و استاد ناصر سعودی در سال ۱۳۴۰
همراه با نماهایی از برگزاری آیینهای تَرادادی...
@XeradsarayeFerdosiYazd
امروز در پژوهشهای دانش زبانشناسی تاریخی و بررسی فرهنگ و آئینهای کهن (که در دانشگاه اسطورهشناسی نامیده میشود)، بازسازیهائی بر پایۀ گواهیهای زبانی، فرهنگی و تاریخی انجام میشود.
از بیشتر این بازسازیها، ممکن است در یافتههای باستانشناختی و نوشتههای کهن، نمونهای روشن و دیدنی (عینی) برجای نمانده باشد، اما بر بنیاد گفتارهای دیگر (منابع جنبی) و سنجشهایِ خردبنیاد (قیاسات منطقی) میتوان گزارش و مدعای آن بازسازیها را پذیرفت، یا دستِ کم گمانی (فرضی) دانشی (علمی) دانست.
نمونههای فراوانی در فرهنگهای ریشهشناختی از این بازسازیهای مبتنی بر زبانشناسی تاریخی دیده میشود.
در بررسی رویدادها (وقایع) و آئینها (آداب و رسوم) کهن نیز هنگامی که به نوشتههای گاهانپژوهان، وداپژوهان، و دانشمندان رشتۀ ادیان (تئولوژی) و اسطورهشناسی هندی و ایرانی مینگریم، گزارشها (تعبیرها) و چرائیهائی (تعلیلهائی) پنداشته (فرض) میشوند که بنیادش نشانهها (آثار) و باورهای یافته شده (موجود) در نوشتههای اوستائی و سنسکریت و ... و نیز گفتارهای (روایات) شفاهی است.
نمونههائی از چنین بازسازیها در تفسیر (گزارش) متون (نوشتهها)، رویدادها و آداب (آئینهای) کهن، در نوشتههای هلموت هومباخ، ژان کلنز، مهرداد بهار، و دیگران دیده میشود.
یکی از رویدادهای مهم در فرهنگ ایران، رواج جشن #چهارشنبه_سوری است پس از اسلام. استاد #فریدون_جنیدی هم در فیلم پیوسته (مرتبط) به گزارش رویداد #چهارشنبه_سوری، بر بنیاد آگاهی از آئینهای بزرگداشت گهنبارها در ایران باستان، پنجۀ دزدیده، گرامیداشت آتش در ایران باستان و نبود هفته و نام روزهای هفته در فرهنگ کهن ایرانی تا پیش از رواج یهودیت، و بهویژه مسیحیت و مانویت در هنگام ساسانی در ایران، چنین بازسازیای را در گزارش (تعبیر) رویداد یا آئین #چهارشنبه_سوری بر زبان آوردند، که دیدیم.
این سخن بدین روی افزوده شد تا برخی از مخاطبان و اعضا (هموندان)، اگر آگاه نیستند، بدانند که چنین بازسازیهائی در پژوهشهای (مطالعات) زبانشناسیِ تاریخی و پژوهش در فرهنگ مردم و آئینهای (آداب و رسوم) کهن ایرانی چیزی (امری) روان (جاری) است.
نکته دیگر آنکه استاد #فریدون_جنیدی در برخی نشستهای پرسش و پاسخ و... به این سخن اشاره کردهاند که «سور» یا «سوری» نیز میتواند برابر با آتش یا سرخی آتش باشد، اما باورشان بر این است که «سور» در #چهارشنبه_سوری برابر است با شادمانی و بزم هنگام روز.
در این گفتار، بهروشنی، به تازه بودن و نادرست بودن بنیان کهن برای جشن #چهارشنبه_سوری پرداخته شده است. تازه بدان روی است که جشنی از زمان باستان با این نام و نشان نبوده است زیرا:
نخستین) در این باستان هفته نبوده تا در چهارشنبه چنین جشنی گرفته شود.
دویم) سور برابر است با خوراک و شادی هنگام روز، و این جشن در شب برگزار میشود.
سیوم) چرائی پدید آمدن چنین جشنِ نادرستی از نگاه تاریخی در فیلم یاد شده آمد.
پیشتر، بر روائی چنین بازسازیهائی در میان زبانشناسان و ایرانشناسان انگشت نهاده شد، تا خوانندگان گرامی در یابند که این بازسازیها در میان ایرانشناسان و استادان فرهنگ و زبانهای باستانی بهآئین است و استاد #فریدون_جنیدی هم چنین کرده اند و از راه پژوهش دانشی پای بیرون نگذاشتهاند.
سخن پایان:
پنجه گهنبار (گهنبار پنجه) درستترین نام برای پنج روز پایان سال در نزد ایرانیان باستان بود.
پنجۀ دزدیده یا خمسۀ مسترقه نامی تازه و نادرست برای پنج روز پایان سال است و آتشافروزی در شب چهارشنبۀ پایان سال برجای مانده از همان آئین است... که با رویدادهائی شد آن چه شد.
#بنیاد_نیشابور
/channel/bonyad_neyshaboor
پیشکشی دیگر از سخن سخته فرزانه توس همراه با آرزوی هفته ای به کامگاری و شادمانی برای همه دلبستگان سرافرازی ایران و ایرانی!
مهرورزتان - حامی
#آیین_کشورداری_در_شاهنامه_۵۷
http://t.me/ShahnamehToosi
💡💡💡
گوشهای از تلاش افزایندگان برای وارونهنمایی فرهنگ نیاکان در شاهنامه.
همیشه و بسیار گفته شده که شاهنامه، نامه فرهنگ کهن و والای ایران است! فرهنگی که پاسدار و استواردارنده آسایش تن و روان نیاکان و پویش کشور در راه پیشرفت و سربلندی بوده است!
دریغ که بزرگان شاهنامهپژوه کمتر به دستهبندی و بازشناساندن پارههای این فرهنگ سازنده و برفرازنده پرداخته اند! هرآینه جای کار بسیار در این زمینه برجای مانده است!
فرهنگی که به گواه دبیزه(سند)های به جا مانده از باستان، زاینده ارزشهایی چون آزادی اندیشه و گفتار و زبان و گزینش دین و بزرگداشت زنان و کودکان و گرامیداشت زمین و گیاه و آب و آتش و جانوران و بهادادن به زمان و تنآسانی و شادی و پیمانداری و زنهارداری و راستی و بهداشت و سگالش و رایورزی در کارها و ... بوده، که هریک جای پژوهشها و جستارها دارد!!
از سوی دیگر ، افسوس که افزایندگان نابکار، با افزودن بیتها و بهرههایی به سخن فرزانه توس که ناهمسویی آنها با فرهنگ ایران و ارزشهای ایرانی آشکار است، کوشیدهاند این فرهنگ را وارونه نشان دهند تا شاید به گمان خویش از دوباره پاگرفتن و بازآفرینی آن فرهنگ سازنده پیشگیری کنند! فرهنگی که به فرموده استاد توس باید زندگی نیاکان را واکاوید تا دریافت:
که «گیتی بدآغاز چون داشتند،
که ایدون به ما خوار بگذاشتند!!؟؟
چگونه سرآمد به نیکاختری،
بر ایشانبر آن روز گندآوری!!؟؟» (۱)
این کوتاه جای واکاوی همه پارههای آن فرهنگ سازنده نیست، و امید که این خامه را زمان و توان باشد تا گوشهای از این دریا را بازبنویسد!
از پارههای آن فرهنگِ پر ارز و والا، دوری از خشم و کین و پرهیز از جنگ و ویرانگری و غارت و کشتار زنان و کودکان و بیگناهان است!
ز خونریختن دل بباید کشید،
سر بیگناهان نباید برید!
نه مردی بود خیره آشوفتن،
به زیر اندرآورده را کوفتن!
ز پوشیدهرویان بپیچید روی،
هر آنکس که پوشیده دارد به کوی!
ز چیز کسان سر بتابید نیز؛
که دشمن شود دوست از بهر چیز!
نیاید جهانآفرین را پسند،
که جویند بر بیگزندان گزند! (۲)
این بیتها گواه آن فرهنگ است که به گفته داریوش بزرگ:
«آیین من –که از آن بیم دارند- چنانست که توانا ناتوان را نزند!» (۳)
دریغ که افزایندگان گجستگ در جاهایی از شاهنامه نابکاریهایی چون زنهارخواری و پیمانشکنی و غارت و ویرانگری و کشتار زنان و کودکان بیگناه را به پهلوانان و شاهان ایران نسبت داده اند!
یک نشانه چنین دستاندازیهای بیشرمانه در داستان جنگ مازندران است! که بیتهای افزوده نابکاران، گواه آن است که رادمرد ایرانی، گیو سرفراز، به فرمان کاوس به غارت و ویرانگری و کشتار بیگناهان دست مییازد:بشد تا در شهر مازندران، (۴)
ببارید شمشیر و گرز گران!
زن و کودک و مرد با دستوار،
نیافت از سر تیغ او زینهار!
همیسوخت و غارت همیکرد شهر،
بپالود بر جای تریاک زهر!
چنین سخنان جز خوارداشت آن فرهنگ والای ایران و رویگردان ساختن شاهنامهخوانان از گرایش به منش پهلوانی و آزادگی در پی ندارد و شوربختانه چون –به خواست ایرانستیزان- در همه دستنویسهای برجای مانده شاهنامه –که هیچیک کمتر از دو سد سال پس از درگذشت فردوسی نوشته نشده اند!- گنجانده شده، ویرایشگران ارجمند نیز خود را ناگزیر از آوردن در متن دیدهاند!
این جستار را با یادآورد سخن نامور داریوش به پایان میبریم که :
«اهورامزدا این کشور را از دشمن(جنگ) و دروغ و خشکسال دور بدارد!»
🙌🙌🙌🙌🙌🙌
بنمایه:
۱. شاهنامه ؛ پیرایش خالقی مطلق ؛ جلد ۱ از ۴، ر۶
۱. شاهنامه ؛ پیرایش خالقی مطلق ؛ جلد ۱ از ۴، ر۲۰۶
۳. شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان ؛ فتحالله مجتبایی؛ ر۳۵
۴. شاهنامه ؛ پیرایش خالقی مطلق ؛ جلد ۲ از ۴، ر۸۴۸
/channel/ShahnamehToosi
🌏🌍🌎
🌏چرا با دست خود، زمین را به نیستی میکشانیم؟
چه تلخ و غمگنانه گفت، اخوان ثالث:
«مردی،
مددی
اهلِ دلی
آیا نیست...؟»
به مادرمان «زمین» بیندیشیم!
🌎🌍🌏🪐
به فرموده فردوسی فرزانه:
توانایی خویش پیدا کنیم؛
زمین را به گوهر چو دیبا کنیم!
🌲🌳🌴🎍🪴🌾🦚🕊
گرامی باد پانزدهم اسفند
روز درختکاری و آغاز هفته منابع طبیعی
🌲🌳🌴🎍🪴🌾
/channel/ShahnamehToosi
بازهم درود! بازهم پیشکشی از سخن سخته استاد توس همراه با آرزوی هفتهای سراسر کام و شادی برای هم میهنان!
نیکخواهتان - حامی
http://t.me/ShahnamehToosi
دروغ در آیین نیاکان!
هر آنجا که روشن بود راستی؛
فروغِ دروغ آورد کاستـی!
«شاهنامه»
دروغ، کلید واژه ایست که با نگرشی حسابشده و سنجیده به کار رفته است. دروغ، پیوسته در برابر واژه «اشا» (:هنجار) آمده است.
در بینش ایران کهن، پیرو راستی زا «اشون» گویند و آنکه دروغکار است، درگونت یا «دورند» نام دارد. بدین روی دروغ روبروی اشا آمده که به چم سرپیچی و نابهنجاری در برابر هنجار هستی است.
در دینکرت ۳ ؛ کرده ۳۲ می خوانیم:
اگر راست گفتنِ راستگو –چه آگاهانه و چه ناآگاهانه- ره به زیان نیکان بَرَد؛ نباید این راستگویی را بر او خرده گرفت و از این دید سرزنشش کرد! وانکه از این روی باید ستوده شود!
از سوی دیگر اگر دروغ دروغگوی –چه آگاهانه و چه ناآگاهانه- سودی برای نیکان در بر داشته باشد، نباید دروغگو را برای چنین دروغی ستود!
/channel/ShahnamehToosi
#بهزه_کردن_کمان
بایستهای پیش از کارزار!
#بهزه_کردن_کمان، کاری بود سنگین و زمانبر! که انجام آن برای جنگاور یا شکارچی در میدان کارزار یا در رویارویی با شکار شدنی نبود! و باید پیش از رفتن به میدان انجام شود!
در هر یک از دو سوی کمان شیاری بر «زاغ کمان» ایجاد میشود تا «زه» بر آنها استوار باشد! کمانور به آسانی زه را بر نخستین شیار استوار میسازد؛ ولی انداختن و استوارکردن سر زه در شیار دویُم، نیازمند نیروی پهلوانی و زمان است! راه انجام این کار این است👇
1- کمانور یک سر کمان(که زه بر آن استوار شده) بر زمین مینهد.
2- زانو بر زمین مینهد.
3- با نیروی تن و یک دست سر دیگر کمان را به سوی زمین میکشد و به سر دیگر نزدیک میکند.
4- با نزدیک شدن دو سر کمان، میتواند سر دیگر زه را در شیار دویم بیندازد!
اینگونه، دو سر زه در دو شیار کمان جای میگیرند و زه کشیده شده و نیرویی هم در کمان نهفته میماند! (برابر اصل کنش و واکنش ایستایی)
روشن است که #به_زه_کردن_کمان نه ایستاده شدنی است و نه سوار بر اسب!! و نه در هنگامه جنگ و شکار!!
#به_زه_کردن_کمان در سخن نژاده فردوسی بزرگ، نخست در لشکرکشی افراسیاب به فرمان پشنگ به ایران در پادشاهی نوذر آمده است! آنگاه که افراسیاب بارمان را راهی میدان میکند:
به روی دژم گفت با بارمان،
که «جوشن بپوش و بهزه کن کمان!»
دودیگر، در نبرد هفت پهلوان، گرازه با کمانی که از پیش «به زه» کرده بود، به میدان میآید:
گرازه به زه بر نِهاده کمان،
بیامد بر آن کار بسته میان!
باز، در همین داستان، گیو با دستوری تهمتن میرود تا «ره بگیرد بر افراسیاب»!
بشد تازیان تا سر پل دمان،
به زه برنهاده دو زاغ کمان!
در نبرد رستم و اشکبوس، تهمتن با کمان «بهزه» راهی میدان می شود:
کمان را «بهزهبر» به بازو فگند؛
به بند کمربر بزد تیر چند!
این چند نمونه و نمونههای بسیار دیگر گواه بایستگی به زه کردن کمان پیش از رفتن به میدان است!
نشان دیگر بایستگی «بهزه کردن کمان» به زور بازو و پهلوانی داستان سیاوش است، در میدان چوگان افراسیاب:
سیاوش چو گفتار مهتر شنید،
ز ترکش کمان کیان برکشید،
پس افراسیاب کمان را نگاهی می کند و از کرسیوز می خواهد که آن را «بهزه» درآورد و کرسیوز ناتوان می ماند! پس افراسیاب خود به این می کوشد و
بهزه کرد خندان؛ چنین گفت شاه
که «اینت کمانی چو باید براه!
مرا نیز گاهِ جوانی کمان،
چنین بودو اکنون دگر شد گمان!!
از سوی دیگر، در نسخهها و چاپهای شاهنامه کم نیستند بیتهایی افزوده افزایندگان -نا آگاه از این بایستکی- که گاه این کار نیازمند نیروی پهلوانان را به «ترک گلرخ» سپردهاند:
کمان ترک گلرخ به زه برنِهاد،
به دست جهانپهلوان درنِهاد!!
«زال و روداوه»
یا «بهزه کردن کمان» را در هنگامه کارزار میپندارند!
نمونه:
اسپندیار پس از رویارویی با دو گرگ سترگ،در خان نخست،
کمان را به زه کرد مردِ دِلیر،
بغرید بر سان غرندهشیر!
و یا، در داستان بهرام گور و زن پالیزبان، بهرام پس از رویارویی با اَژدَها:
کمان را بهزه کرد و تیری خدنگ،
بزد بر برِ اَژدَها بیدرنگ!
روشن است که افزایندگان ناآگاه، آیین و چگونگی و هنگام «بهزه کردن کمان» را نمیدانستند!
یارینامهها:
1- پیشگفتار ویرایش شاهنامه – استاد فریدون جنیدی
2- تاربرگ «کمان بلند»
http://www.daneshgara.co.uk/longbow-%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%84%D9%86%D8%AF
🏹🏹🏹🏹🏹🏹🏹🏹🏹
/channel/ShahnamehToosi
آزادی بیان
ز گفتار ویران نگردد جِهان؛
بگوی آنچه رایت بود در نِهان!
«توقیعات نوشینروان»
آزادی بیان، دریچهی وجدان آدمی است. اگر سخن گفتن آزاد نباشد، چگونه مردم اندیشهی خود را به پویش درآورند؟
اندیشه برای بارور شدن، به چند چیز نیاز دارد، که یکی از آنها، روبهرو شدن با اندیشهی دیگران است، که تنها در یک هازمان (اجتماع) زباندار دیده میشود.
#حقوق_بشر
/channel/ShahnamehToosi
آزمون فریدون
یکی از زیباترین داستانهای شاهنامه را به روایت یکی از زیباترین نگارههای تاریخ هنر ایران ببینید.
ساختهی محمد محمدامینی/ مریم قلعهنویی
http://t.me/ShahnamehToosi
درود و آفرین بر یاران! با آرزوی هفته ای سرشار از بهترینها، فرازی دیگر از سخن سخته استاد توس را پیشکش می دارم.
ایدون باد!
مهرورزتان - حامی
http://t.me/ShahnamehToosi
👁
«#مازندران_شاهنامه» کجاست!؟
چیستی و کجاییِ «مازندران شاهنامه» همیشه جای گفتگوها و برخورد اندیشه ها بوده است! دیدگاهها بس گونهگون! برای نمونه:
استاد گرانارجم دکتر جلال متینی «مازندران شاهنامه» را جایی پیرامون یمن امروزی میدانند!
استاد پورداود و شماری از پژوهشگران، «مازندران شاهنامه» را «تپورستان/تبرستان» یا همین مازندران امروزی دانستهاند! فرهنگ دهخدا و فرهنگ معین نیز همین برداشت را پشتیبانند!
دکتر صادق کیا گمان بر جایی پیرامون هندوستان امروزی دارند!
دکتر حسن انوری «مازندران شاهنامه» را جایی در شام و مصر دانستهاند!
نگارنده با آزرم همه بزرگان و استادان، بر بنیاد آموختههایش از «استاد فریدون جنیدی» هیچیک از این برداشتها را استوار نمیداند! و در باره «البرزکوه» نیز دیدگاهی سراسر دگرگون دارد!👇
۱- رشتهکوه سخت گذر«ماز» به درازای ۷۵ کیلومتر، از روستای پلور در راه هراز آغاز و با چندین چکاد بلند همچون بزم چال، پروانه، انگمار، دوبرار، سوزچال، قرهداغ، قیاقلکه و شاهتپه به نمرود در جاده فیروزکوه میپیوند. بخشهایی از این رشتهکوه مرز میان شهرستان دماوند با آمل و فیروزکوه است! آگاهی بیشتر:
۲- مازندران = ماز+اندر+آن!
به گفته منوچهری:
برآمـد ز کـوه ابـرِ مازندران
چو مارِ شکنجی و ماز اندر آن
👈 ماز = چین و شکنج (برهان)
نام کوهی در تبرستان و سبب تسمیه مازندران(دهخدا)
۳- به گزارش رازآلود شاهنامه، پس از این که رامشگری از مازندران به درگاه کاوس میآید و از آبادی و سرسبزی همیشگی آن دیار برایش می خواند، کاوس برانگیخته می شود تا به مازندران لشگر کشد!
هسته راستین و رویداد تاریخی زمینه داستان این بوده که در پی خشکسال و افزایش گرمای پشته(فلات) ایران در هزاره سهیمُ پ.ز. و کمبود چراگاه برای دامهای ایرانیان باشنده جنوب البرز، به شاه آگاهی میرسد که چراگاههای فرازین البرز میانی(مازندران) هماره سبز و آباد است! ولی دستیابی به آن پهنه، دشوار و راه رسیدن سختگذر است!
پهلوانان از این دشواری دستیابی به چراگاههای فرازین آگاهند و کاووس را از این سودا باز میدارند! کاوس خودکامه گوش نمیگیرد و آهنگ گشودن راه دسترس به آن چراگاهها او را برمیانگیزد! پهلوانان -که این را دستنیافتنی و خطرناک میدانند!-دست به دامان زال میشوند و برایش پیام میفرستند :
یکی، شاهرا دل براندیشه خاست،
بپیچیدش آهرمن از راه راست!
به رنج نیاکانش از باستان
نخواهد همیبود همداستان
همی گنج بیرنج بگزایدش،
چراگاهِ مازندران بایدش!
کاووس، پند دستان را هم نمیپذیرد و لشگر به مازندران میکشد و رویدادهای شگرف!
نکته بنیادین در پیام پهلوانان به دستان، «جستجوی چراگاه تازه» بود! همین سخن در گفتار «دیو سپید» به کاوس دوباره گفته میشود:
همی برزنی را نیاراستی؛
چراگاهِ مازندران خواستی!
کاتبان و مصححانی که ریشهی راستین داستان را ندانستهاند، به جای «چراگاه»، «همی گاه» نوشتهاند و از یاد بردهاند که کمترین نارسایی این نویسش دوبارهگویی واژه «همی» در یک بیت است که از استواری سخن فردوسی دور است!!
بزرگوارانی نیز «چرا!؟ گاه مازندران خواستی!؟» خوانده اند!
۴- گفتیم (اینجا) که «دیو»ان مازندران، جز کوه و خارا نیستند که راه بر دستیابی ایرانیان به چراگاهها بسته بودند و ایرانیان با کوبیدن و خرد کردن آنها راه به چراگاهها گشودند و به آنچه میخواستند دست یافتند! همچنین «دیو سپید» شاهنامه همان چکاد سرفراز «دماوند» است!
🗻🗻🗻🗻🗻🗻🗻🗻
این گواهها، این برداشت را استوار میدارد که آنچه که در شاهنامه «مازندران» نامیده شده ، نه درسوی شام و یمن و نه در هندوستان است و نه تبرستان(مازندران امروزی)!
«مازندران شاهنامه» ، آنگونه که در نگاره زیر نمایش داده شده؛ پهنهای است بر فراز البرز میانین که کوههای ماز(دوبرار) را در بر میگیرد! ایرانیان در هزاره سهیُم پ.ز برای گشودن راه از دل کوههای سختگذر و رسیدن به چراگاههای فرازین البرز میانی (مازندران شاهنامه) کوشیدند و با دشواری بسیار به آنچه می خواستند رسیدند!
⛏⛏⛏⛏⛏⛏⛏⛏
ناگفته نماند (هرچند خود نیازمند جستاری جداگانه است!) که به برداشت نگارنده، «#البرز» شاهنامه و اوستا، مجموعه کوههایی است که از تبت آغاز و به فرانسه امروزی پایان میگیرد این مجموعه «البرز امروزین» را دربر دارد و نیز جایی را که در شاهنامه و از زبان فرانک «سوی هندوستان» گفته شده!
ببرم پی از خاک جادوستان
شوم با پسر سوی هندوستان
شوم ناپدید از میان گروه
برم خوب رخ را بدالبرزکوه!
نگارنده : سیروس حامی
با بهره از :
۱- بندهش - مهرداد بهار
۲- گفتارهای استاد جنیدی
بیتهای شاهنامه، از شاهنامه فردوسی؛ پیرایش استاد خالقی مطلق؛ نشرسخن ۱۳۹۸
/channel/ShahnamehToosi
🧗🏿♂️
داستانی از شاهنامه:
ویرانی شهر ری به خواست خسروپرویز
گزارش: زندهیاد استاد «علی رضاقلی»
با اندک پیرایش به پشتوانه ویرایش استاد خالقی مطلق
ویژگیهای حاکم گزیده خسروپرویز برای ویرانی "ری":
بعد از جنگ داخلی خسروپرويز با بهرام چوبينه كه در نهايت منجر بشكست بهرام چوبينه سپهبد ری شد خسرو به فكر انتقام گرفتن از مردم ری و ويران كردن ری افتاد فقط نگاه كنيد به ويژگیهای منتخب خسرو برای ويران كردن ری:
برآمد بر اين روزگاری دراز
نجست اختر نامور جز فراز
چنین می همي خورد با بخردان
بزرگان و رزمآزموده ردان
بدان مجلساندر يکی جام بود
نبشته بر او نامِ بهرام بود
بفرمود تا جام بنداختند
بر آن هرکسی دل بپرداختند
گرفتند نفرين به بهرامبر
بر آن جام و آژندهی جامبر
چنين گفت ک«اکنون برو وم ری
بکوبند پيلان جنگی به پی
همه مردم از شهر بيرون کنند!
همه ری به پی دشت و هامون کنند!»
دستور(وزیر) شاه که مردی خردمند و بادانش بود به شاه میگويد که هم ری شهر بزرگیست و هم خداوند بر اين کار راضی نيست. چارهای ديگر بايد انديشيد.
گرانمايه دستور با شهريار
چنين گفت ک«ای از کَيان يادگار
نگه کن که شهری بزرگست رَی
نشايد که کوبند پيلان به پَی؛
که يزدان بدين کار همداستان
نباشد نه هم بر زمين راستان!»
خسرو مي گويد حال که چنين است يک شخص بسيار بد و نابکار را به رياست شهر بايد برگزيد.
به دستور گفت آن زمان شهريار
که «بدگوهری بايدم بی کَیار؛
که يک چند باشد به رَی مرزبان
يکی مردِ بیدانش بدزبان
دستور شاه از خسرو نشانههای ديگری میخواهد که آنها را در يافتنش ياری کند.
بدو گفت بهمن: «اگر شهريار،
بگويد نشانِ چُنين نابکار،
بجوييم و اين را به جاي آوريم
نبايد که بی رهنمای آوريم
خسرو نشانههای مرد را چنين بر میشمارد:
👈کسی که زياد حرف بزند، دارای طالع منحوس، سرخ مو، زشت، بينیکج، روی زرد، کينهای، دروغگو، بددل و فرومايه و کوتاهقامت و بدخواه و عقدهای، دارای چشمان کج و ....👉
چنين گفت خسرو که «بسيارگوی
نژنداختری بايدم سرخموی
تنش زار و بينیکژ و رویزرد
بد انديش و كوتاه و دل پر ز درد
همان بددل و سِفله و بیفروغ
سرش پر ز کين و زبان پردروغ
دو چشمش کژ و سبز و دندان بزرگ
به راهاندرون کژ رود همچو گرگ
همه از شنيدن چنين نشانه هايی در شگفت ماندند و کار جستجو آغاز شد و پس از چندی شخصی با اين مشخصات يافتند و نزد شاه آوردند.
همه موبدان مانده زو در شگفت
که تا «ياد خسرو چنين چون گرفت!»
همیجُست هرکس به گرد جهان
ز شهر کسان از کهان و مِهان
چُنان بُد که روزی کسی نزد شاه
بيامد ک«زين گونه مردی به راه
بديدم، بيارم به فرمان کَی
بدان تا فرستدش خسرو به رَی»
بفرمود تا پيشِ اوی آورند
و زآن گونه بازی به کوی آورند
ببردند ازين گونه مردی برش
بخنديد از او کشور و لشکرش
خسرو از او پرسيد که چه کارهای بدی انجام ميدهی و از کار بد چه چيزی در خاطر داری؟
بدو گفت خسرو «ز کردار بد
چه داری به ياد و ز گفتار بد؟»
مرد در پاسخ گفت:
👈 من با عقل کاري ندارم و از کار بد کناره نمیگيرم. هر حرفی میزنم در ظاهر است و در عمل کار ديگری میکنم. منتقدينم را میکشم و خلاصه سرمايهی من دروغ است و به پيمان خويش نيز وفادار نيستم.👉
چنين داد پاسخ که «از کار بد
نياسايم و نيست با من خرد
سخن هرچه گويم، دگرگون کنم
تن و جان پرسنده پرخون کنم!
سَرِ مايهی من دروغست و بس!
سوی راستی نيستم دسترس!»
ابا هر كه پيمان كنم بشكنم!
پی و بيخِ رادی به خاك افكنم!
خسرو فرماندهی ری را به او میسپارد و با لشکری روانه ری میسازد.
بدو گفت خسرو که «بد اخترت!
نبشته مبادا جزين بر سرت!»
به ديوان نبشتند منشور رَی
ز زشتی بزرگی شد آن شوم پَی!
سپاهی پراكنده او را سپرد
برفت از در و نام زشتی ببرد!
ادامه داستان را خود در شاهنامه بخوانيد ولی در نهايت با مديريت اين شخص بر شهر و سياست های او ری به کلی ويران شد.
...از آن زشت بدکامهی شوم پَی
که آمد ز درگاه خسرو به رَی!
شد آن شهر آباد يکسر خراب
به سربر همیتافتی آفتاب
همه شهر یکسر پر از داغ و درد
کس اندر جهان ياد ايشان نکرد!
اين شعر را بارها بخوانيد و در آن تامل کنيد. به صفات مرد زشتروی دقت کنيد و ببينيد که چگونه چنين مردی باعث تباهی شهری شد که پيلان از خراب کردنش عاجز بودند.
اينها پيش از اين که شعر باشند، قواعد اجتماعی هستند که از زبان فردوسی به شکل داستان و افسانه و شعر گفته شدهاند. خدايش بيامرزاد.
***
منبع: شاهنامه فردوسی، پیرایش استاد خالقی مطلق، پادشاهی خسروپرویز
نشر سخن ۱۳۹۹ - دفتر چهارم - ر۹۹۹-۱۰۰۱
/channel/ShahnamehToosi
ویژگیهای بایسته هفت «سین» سفره «هفتسین» نوروزی.
#دکتر_انوشه
فرارسیدن نوروز، پیشاپیش خجسته باد.
@XeradsarayeFerdosiYazd
دیدگاه استاد #میرجلالالدین_کزازی درباره #چهارشنبه_سوری :
🔹ایرانیان با چهارشنبهسوری به پیشباز نوروز، بهار و سال نو میروند و از درگاه یزدان پاک آرزو میبرند که سرخی آتش را به آنان ارزانی بدارد و آنان را از زردی آتش برکنار دارد.
🔹 آنچه از نگاهی فراخ درباره جشن چهارشنبه سوری میتوان گفت، این است که این جشن، بیش از هرچیز جشنی مردمی بوده و نه دیوانی و رسمی مانند دیگر جشنهای بزرگ ایرانیان و از همین روی بسیار اندک از این جشن در آبشخورهای کهن سخن رفته است و آگاهی ما درباره پیشینه این جشن و چگونگی برگزاری آن گسترده نیست.
🔹 جشن چهارشنبه سوری جشنی است که ایرانیان با برگزاری آن به پیشباز جشن و آیین نوروز میروند و از همین روست که روشنایی، گرما و آتش، کاربردی بنیادین و ناگزیر در این جشن دارد.
🔹 در جشن و آیین نوروز هم گرامیداشت روشنایی، روز و گرما را میبینیم، گفت: با آغاز نوروز و بهار، چیرگی شب و سرما و تیرگی به پایان میرسد و از همین روست که ایرانیان بر خود بایسته میدانند که در شبی که آن را چهارشنبه سوری مینامیم آتشی بیفروزند و از فراز این آتش بجهند و آن ترانه مردمی را بر زبان برانند.
🔹 "سرخی تو از من، زردی من از تو" این ترانه آرزویی باژ یا دعایی را در خود نهفته میدارد و این باژ و آرزو این است که سال پیشرو سالی باشد خجسته، همراه با تندرستی و بهروزی، زیرا در نمادشناسی ادبی ایران سرخی نشانه تندرستی و بیگزندی و بنوایی است و در برابر آن زردی نشانه بیماری و نزاری و بینوایی.
از دیگر سو سرخی و زردی هردو از رنگهای سرشتین آتش است، پس ایرانیان در روزهای پایانی سال کهن هنگامی که به پیشباز نوروز و بهار و سال نو میروند، از درگاه یزدان پاک آرزو میبرند که سرخی آتش را به آنان ارزانی بدارد و آنان را از زردی آتش برکنار دارد.
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
@XeradsarayeFerdosiYazd
همراه با شادباش و بهترین آرزوها،
ایرانیان باستان شادترین مردم جهان بودند. نام مَزدَیَسنا بر باور نیاکانی ما خود پیامآور خرد(=مزدا) و شادی و جشن (یَسنَ) است. چه زیبا فردوسی فرزانه پیوند خرد و شادی را بازمیگوید:
چو شادی بکاهی، بکاهد روان؛
خـرد گردد اندرمیان ناتـوان!
ایرانیان باستان در هر سال بیش از شست جشن همگانی داشتند و به فراخور هریک آیینهای ویژه ترادادی. پس میتوان پذیرفت که نیاکان ما شادترین مردم جهان بودند...
چه شده!؟ که ما از افسردهترین مردمان جهانیم!!
چه باید بکنیم!!؟؟
بهترین راه زنده نگاهداشتن جشنهای نیاکانی و شادی کردن گروهی به فراخور هریک است! با همه غمها که در دلهای ماست!
چهارشنبهسوری و نوروزتان پیشاپیش شاد باد!
خردسرای فردوسی یزد
@XeradsarayeFerdosiYazd
گفتار استاد #فریدون_جنیدی دربارۀ چهارشنبه سوری
و پنجهٔ پایان سال
#بنیاد_نیشابور
/channel/bonyad_neyshaboor
اگر پارسا باشد و رایزن،
یکی گنج باشد پُرآگنده زن!
بویژه که باشد به بالا بلند،
فروهشته تا پای مشکینکمند!
خردمند و هشیار و با رای و شرم،
سخنگفتنش خوب و آوایِ نرم!
«شاهنامه فردوسی - داستان نوشزاد با نوشینروان»
🎼 به فراخور هشتم مارس «روز جهانی زن»
با آوای گرم و دلنواز زنان هنرمند و خواننده همراه باشیم
💥گزیدهای بسیار زیبا از آوازهای
#بانوان_موسیقی_ایران از دیروز تا امروز
#هنر_بانوان
/channel/ShahnamehToosi
انجمن شاهنامه فردوسی یزد
پایگاه اندیشه و خرد ایرانی
/channel/shahname_yazd
💡💡💡💡💡💡
پادشاهی دو شاهین به پرورشدهنده پرندگان سپرد تا آموزش شکار ببینند!
یکی از آنها از روی شاخهای که نشسته بود پرواز نمیکرد.
پادشاه آگهی داد که هر کس که شاهین را درمان کند پاداش خوبی می گیرد!
کشاورزی توانست این کار را به خوبی انجام دهد! !
پادشاه از او پرسید : چگونه درمانش کردی؟ کشاورز گفت: شاخهای را که پرنده به آن وابسته شده بود، بریدم.
گاه باید شاخ خویها و باورها و دلبستگیها و وابستگیهای نادرست و بازدارنده را از بیخ ببریم تا بتوانیم رها زندگی کنیم و آزاد بیندیشیم!
بزرگی و افزونی و راستی،
همیگیرد از خوی بد کاستی!
ز خوی بد آید همه بدتری!
نگر تا سوی خوی بد ننگری!
/channel/ShahnamehToosi
انجمن شاهنامه فردوسی یزد
پایگاه اندیشه و خرد ایرانی
/channel/shahname_yazd
خردسرای فردوسی یزد
جلوهگاه دانش و فرهنگ ایران زمین
🎯
دگرگونی دمادم گیتی💫💫💫
به پیروزیاندر بترس از گزند؛
که یکسان نگردد سپهر بلند!
«رزم هومان با بیژن»
/channel/ShahnamehToosi
#زندگی_پس_از_مرگ_در_باور_مزدیسنان
#موبد_کورش_نیکنام
زرتشت در سرودهای خویش درباره زندگی پس از مرگ سخنی بمیان نیاورده است.
او به زندگی این جهانی اهمییت بیشتری داده است تا مرتوگان(:بشر) در پرتو اشا(:هنجار راستی)و بهره مندی از وهومن(:منش نیک) و به یاری خرد؛ به پیشرفت وسازندگی روی آورند. جهان را آباد وجهانیان را شاد کنند، به آرامش و آسایش دست یابند.
در باورترادادی(:سنتی) مزدیسنان، زندگی مرتو(:انسان) از دوبخش مادی ومینوی فراهم شده است. بخش مادی تن و جان است.
تن هر مرتو ارزش فراوانی دارد و نباید آسیب ببیند به همین روی مزدیسنان آزردن تن و نخوردن خوراکی و آشامیدنی و ریاضت کشیدن را شایسته نمی داند.
جان، نیرویی است که تن را به حرکت و جنبش وا می دارد.
آنگاه که جان از تن جدا شود هردو ارزشی نخواهند داشت. پیکر بی جان هر مرتو باید چنان از دسترس بیرون رود که زیستگاه زندگان را آلوده نسازد.
به همین روی با شیوه های گوناگون تن درگذشتگان را با کمک پاک کننده های آب، خاک، هوا و آتش از زیستگاه ناپدید می کردند.
مرده پرستی نیز نداشته اند که برای پیکر درگذشته بارگاه و جایگاهی آنچنانی بسازند. تا پس از مرگ از آنجا حاجت بگیرند.
بخش مینوی باور مزدیسنان روان(:روح) و فروهر است. روان در اوستا اوروان نام دارد و همان است که با کارهای خوب خشنود خواهد شد، و با کرداری ناشایست آزرده می گردد.
هر مرتو در اینجهان می تواند شادی روان خویش را فراهم گرداند و آنچه را بهشت نامیده اند بهره مند گردد.
چون باور مزدیسنان بهدجاودانی روان است، بدین روی پس از مرگنیز روان برای خود جایگاهی خواهد داشت.
فروهر که در اوستا فروشی یا فرورتی آمده فروزه اهورایی در نهاد هر مرتو است که از آغاز زاده شدن در نهاد او پدیدار شده تا راهنمای مرتو برای انجام کارهای نیک باشد. که به باور ترادادی مزدیسنان پس از درگذشت به همان فروزه اهورایی خواهد پیوست.
بدینروی زندگی پس از مرگ چنانکه در ادیان ابراهیمی آمده، زرتشتیان ندارند که بهشت(:جنت) با آنهمه خوبی، پاداش نیکوکاران باشد و دوزخ(:جهنم) با عذاب و آسیب به گناهکاران برسد.
بهشت مزدیسنان از واژه "به" به چمارخوب آمده که بهتر و بهشت شده است. بهره روان نیکوکاران است. و آن ماندن در سرای نور وسرود یادآوری شده و دوزخ از دروجو دمانه در اوستا داریم به چمار جایگاه دروغکاران. دروج چمار دروغ و دمانه خانه و جایگاه است. چنین برداشت می شود سرایی تاریک با سکوت همراه باشد.
در ادبیات پهلوی دوره ساسانی جهان پس از مرگ در باور مزدیسنان را به ناچار با پیروی از ادیان سامی درک شدنی کرده اند. پیروانمزدا کمبودی نداشته باشند.
از یکسو موبدی به نام اردای ویراف با نوشیدن می ومواد سکرآور به جهانی دیگر رفته و پس از سه شبانه روز که بیهوش بوده، گفته هایی دارد که در نسکِ(:کتاب)اردای ویراف نامه آمده وهمانند عذاب در جهنم ادیان دیگر است.
در نوشته هایی نیز سخن از گذر روان نیکوکار از پل چینود یادآوری شده که بسیار پهن می گردد ولی روان گناهکار که از پل چینود به نازکی موی سر باید گذر کند.
گفتنی است این باورها در پیام زرتشت نیامده است.
🔥🔥🔥🔥🔥
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبد کورش نیکنام
🏵 @zoroaster33 🏵
واژه اوستایی «هَنتَچ»* در پهلوی به «هَندَچَک» و در پارسی به «اندازه» دگریده و تازیان پس از چیرگی بر ایران این دانش را از ایرانیان فراگرفته و با دگرشی واژه «هَندَچَک» را به «هَندَسه» دگرنداند و از آن واژه «مهندس» را نیز برساختند، که براستی «اندازه دانی» یا «مهندسی» از آن ایرانیان بود و دیگران این دانش را وامدار نیاکان مایند! ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه فراگیری دانش «اندازه» را از رویدادهای «نوروز» و دوران جم دانسته است:
به سنگ و به گل چونکه دیوار کرد،
به خشت از برش هَندَسی کار کرد!
چو گرمابه و کاخهای بلند،
چُن ایوان که باشد پناه از گزند!
پنجم اسفندماه- روز گرامیداشت خواجه نصیرالدین توسی و روز مهندس همایون باد!
http://t.me/ShahnamehToosi
با درود
یادآوری: این تالار بازتاب دهنده برآیند پژوهشها و دیدگاههای گرداننده تالار در پیوند با شاهنامه و «استوره»های ایرانی و در برگیرنده جستارهایی ویژه با رویکرد زندآگاهانه(هرمنوتیک) و با الگوواره(پارادایم) نو و دیگرگون است، پس:
الف - نوشتن و فرستادن هر فرسته تازه نیازمند رسیدن هر بخش از پژوهش و بررسی به انجامی است که قابل ارایه باشد! این مهم هفتهها و گاه ماهها زمان میبرد!
ب- آشنایی همراهان گرامی با الگوواره نگارنده و چگونگی دریافت و رسیدن به هسته راستین و تاریخی داستانهای شاهنامه نیازمند آگاهی از جستارهای پیشین -از آغاز گشایش تالار- است!
فهرست فراهم شده، که اینک بخش چهارم آن پیشکش میشود، یاریگر همراهان است! بخشهای پیشین فهرست هم نشانی داده شده! 👇
4️⃣ فهرست ۴
بخش چهارم فهرست جستارهای تالار «رازها و نمادها و آموزههای شاهنامه»
بساویدن هر هشتگ یا تارپیوند (سرنام آبیرنگ) به جستار و یا زنجیرهها راه میبرد.
⏪⏪ گشایش تالار
👈 بخش نخست فهرست
👈 بخش دویُم فهرست
👈 بخش سهیُم فهرست
👈 راز #سیمرغ_و_زال
الف – درآمد
ب- ریشهٔ نام «زال»
پ- آلبینیسم- سپیدیِ موی زال
ت – سیمرغ- پزشکی از تبار خورشید!
۱- سیمرغ و آفتاب
۲- سیمرغ در استورههای ایران
۳- سیمرغ در شاهنامه
ج- زال زر؛ زروان شاهنامه
چ- پروردن زال در کنام سیمرغ
خ- فرنام «دستان»
د- دستان زند
ذ- ریشهشناسی واژهٔ «پزشک»
ر- سکایان و سیستان
ز- شهر سوخته
س- انگارهای از ریشه تاریخی زال و رودابه
ش- افسانه افزوده ضحاکتباری و بتپرستی مهراب کابلی
غ- دانش شگرف سیستان در شاهنامه
ف- #رستمزاد
- پاسخی به یک پرسش
👈 #نامهای_مردانه (شاهان و پهلوانان)- نماد تیرههای ایرانی و بخشی از سرگذشت راستین نیاکان
۱ - کاوس؛ فریبرز ؛ زنگه ؛ فرامرز ؛ توس
۲ - نوذر
۳ - منوچهر
۴- افراسیاب
۵ - اغریزث
۶ - کیقباد
۷ - کاوس
۸- رستم
۹- سهراب
۱۰- زَو/زاو/زاب تهماسپ
👈 سنجش بیتهایی منتسب به فردوسی فرزانه در «گفتار اندر ستایش پیغمبر»
👈 بررسی چند واژه: شهر /شهریار / شاه / پادشاه / شاهنشاه
👈 گفتاری پیرامون نمادینگی شاهان بخش آغازین شاهنامه
👈 نکتههایی از جنگ افراسیاب با نوذر
۱- میدان جنگ
۲- افرسیاب
۳- درگذشت سام
۴- شکست ایرانیان از افراسیاب
👈 چند جستار به فراخور روز کورش بزرگ.
👈 ریشهشناسی و تلفظ واژههای «آفرین» و «نفرین»
👈 گویش نرم(مجهول) واکههای«ای» و «او» در شاهنامه
👈 «زبان برگشادن» در برابر «سخن برگشادن»
👈 دیرپایی آیین رایورزی در کارهای کشور
👈 جایگاه «البرز کوه» !!
👈 سویههای زمینپیمایی در ایران باستان
👈 «مازندران شاهنامه» کجاست!؟
ایراندوستانی که خواهان آشنایی با پارادایم نو و واکاوی شاهنامه از نگاه «تاریخ» هستند، فراخوانده میشوند تا آشنایی با این الگووارهی «استورهپژوهی» را از زنجیره جستارهای
#شاهنامه_تاریخ_استورهای
و گزارش شاهنامه از آغاز را از جستار
✍️ پیرامون نخستین بیت شاهنامه
بیاغازند!
❇️
#چهار_آخشیج_در_فرهنگ_باستانی_ایران
#کورش_نیکنام
در فرهنگِ باستانی ایران و ادبیات اوستایی، به چهارآخشیج(:آب، باد، خاک، آتش) اشاره شده که همه باید پاک نگه داشته شوند و آلوده نگردند.
آنها از گوهر های سازنده هستی بوده و در باور ترادادی(:سنتی)، گاهی به آنها خوراک نیز داده می شده است.
چوب خوشبو را پیوسته به آتش می افزودند و به آتش خوراک می دادند تا فروزان و پایدار بماند. این کار را در آتشکده ها همچنان انجام می دهند. تا یادگار چند هزار ساله نیاکان را ارج گذاشته باشند.
در جشن آبانگان با سرود اوستایی «آبزور» و افزودن چکه هایی از شیرِ آغشته به برگهای خشکِ آویشن و گلبرگ گل سرخ به آب، خوراک می دهند تا همچنان در رودخانه، چشمه و جویبار بالنده بماند.
بسترِ خاک را بذر ونهال می بخشیدند تا سرسبزی وشادابی به ارمغان آورد. به همین روی کشاورزی کردن و سرسبز داشتن زمین از پیشه های پسندیده در ایران باستان و نزد زرتشتیان بوده است.
با روشن کردن عود و گذاشتن اسپند وکًندر برآتش، گلاب افشانی در آیین ها، هوا را نیز خوراک می دادند تا برای همگان خوشبو گردد.
در فرهنگ باستانی ایران، هرچهار آخشیج پاک کننده نیز بوده است به همین روی از جایگاه سپند وارزشمندی برخوردار شده اند.
آتشکده ها که مکان نگهداری آتش بوده را درجایی بنا می کردند. که آب چشمه یا چاه، رودخانه و دریا نیز نزدیکآنجا باشد، چون خاک و هوا درهمه جا یافت می شده تا هرگاه آنان برای نیایش به آتشکده ها می رفتند. چهار آخشیج درکنار هم ارج گذاشته شوند.
چون این چهار عنصر پاک کننده ی زیستگاه و جای جای زندگی نیز بودند، برای از بین بردن آلودگی ها از هریک به گونه ای و درجای خود بهره می گرفتند.
به شَوندِ(:دلیل) اینکه جسدِ درگذشتگان، جای زیستن را آلوده نسازد، آن را به بیرون از شهر و روستا و مکان زندگی خویش می بردند و با یکی از همین پاک کننده ها زیستگاه را پاک وگندزدایی می کردند.
بدین روی چنانچه کسی بر روی کشتی ودریا از جهان در می گذشت، به ناچار او را به آب می سپردند.
بیشتر مَرتوها(:مردم)، جسد را به خاک سپرده اند چون مزارهای باستانی همچنان درجای جای ایران به یادگار مانده است. در جاهایی که پوشیده از برف بوده و روشِ خاک سپاری دشوار و امکان پذیر نبوده، جسدِ درگذشتگان را دربالای بلندی ها، وجایگاهی به نام دَخمه می بردند. تا کرکس ها ازوآناستفاده کنند و خوراک داشته باشند.
در بین هندوها که زمانی همراه با آریایی های ایرانی بوده اند همچنان از آتش برای از بین بُردن جسدِ درگذشتگان بهره می گیرند.
به این ترتیب؛ آب و آتش، هوا، خاک و نورخورشید زیستگاه را گند زدایی وپاک می کرده است.
اینها هیچکدام ناشایست نبوده و گاهی به جای خود انجام می شده است.
ولی آب روان را آلوده کردن، آب را بیهوده به هدر دادن، خاک سرسبز وجنگل ها را از بین بردن، هوا را با دود وبوی بد ناخوش کردن، پلیدی در آتش ریختن، همه از کردارهای ناشایست آن روزگار بوده که اکنون نیز ناپسند است.
🔥🔥🔥🔥🔥
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبد کورش نیکنام
🏵 @zoroaster33 🏵
/channel/ShahnamehToosi
🔸 فهرستی از کانالهای تاریخی و فرهنگی و هنری
💛 حکومتهای اساطیری ایران
✏️ @iran_sarzamin_tamadon
💛 رازها و نمادها و آموزههای شاهنامه
✏️ @Shahnamehtoosi
💛 کتابخانۀ طبی، درمان با داروهای خانگی
✏️ @danyalshafa
💛 کتابخانۀ باستانشناسی و تاریخ
✏️ @surena_library
💛 پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
✏️ @farzandan_parsi
💛 دلواژههای تنهایی
✏️ @gandomzaran
💛 کتابهای نایاب رو رایگان دانلود کن
✏️ @FA_TI_MI
💛 شناخت سحر و جادو
✏️ @doayequrani
💛 منابع و مآخذ تاریخ شاهنشاهی ساسانی
✏️ @Sasanian_Sources
💛 شناخت سحر و جادو
✏️ @doayequrani
💛 بازخوانی تاریخ ایران و اسلام
✏️ @Khonjibook
💛 کارگروه پژوهشی ایرانبان کُرد
✏️ @iranban_kord
💛 آلبوم جنگاوران تاریخ (میلیتاریسم تاریخی)
✏️ @Marzupan
💛 آموزش دین زرتشتی از صفر تا صد
✏️ @AshemVohu2581
💛 آموزشگاه طبی سید
✏️ @samsadeghitebeslami
💛 تاریخ ایران از زبان حکیم فردوسی
✏️ @iransarbazshahnameh
💛 اینفوگرافیهای تاریخی و سیاسی
✏️ @Histopersian
💛 مجلۀ پژوهشی گردآفرید
✏️ @Gord_Afarid
💛 روشهای نوین ترجمه و ترجمهورزی
✏️ @translation1353
💛 پویش ملیفرهنگی سیمرغ
✏️ @pooyeshesimorgh
💛 انجمن پاردان (ایرانبان بلوچ)
✏️ @PardanShah
💛 نسکخانۀ روزگاران
✏️ @nask_ruzegaran
💛 برخی متون ادب پارسی (باکیفیت و کمحجم)
✏️ @ShahdeParsi
💛 تاریخ زبان فارسی در آسیای صغیر
✏️ @DorreShahvar
💛 مرجع سریال، مستند و میمهای تاریخی
✏️ @Tarikh_TV
💛 بازخوانی تاریخ افشاریه (نادرشاه افشار)
✏️ @Afsharids
💛 تَهمخسرو: مبارزه با ایرانستیزان
✏️ @TahmKhosrow
💛 بازخوانی تاریخ بایندریه (ایران عصر آققویونلو)
✏️ @Bayandurids
💛 منابع و مآخذ پژوهشی تاریخ ایران مدرن
✏️ @ModernIranBooks
💛 دانستنیها
✏️ @etelat_omumi
💛 آثار و مقالات مرتضی ثاقبفر
✏️ @Morteza_Saghebfar
💛 آهنگهای شاد و اشعار جانفزای پارسی
✏️ @BazmeParviz
💛 ایرانویج (تاریخ، فرهنگ، زیباییهای ایران)
✏️ @Iran_Vijeh
💛 کوتاه و گذرا در باستانشناسی و تاریخ
✏️ @ruzegaran
💛 منابع و مآخذ تاریخ پادشاهی ماد
✏️ @TheMedes
💛 ایرانپرستان کرد
✏️ @Kurdpatriott
💛 شاهنامه
✏️ @shahname_iranvich
💛 وهومن امشاسپند
✏️ @khashatra
💛 ایران باستان
✏️ @conference_iranvich
💛 منابع و مآخذ تاریخ شاهنشاهی اشکانی
✏️ @ArsacidEmpire
💛 مطالعات ایران در قفقاز و آسیای مرکزی
✏️ @DosuyeCaspian
💛 تاریخ و فرهنگ بلوچستان
✏️ @balochs_history
💛 تاریخ و فرهنگ ملل جهان
✏️ @tarikhe_melal
💛 تاریخ به روایت مردم
✏️ @oralhistoryiran
💛 طب سینوی، درمان خانگی
✏️ @teb_sinawi
💛 مطالعات تخصصی تاریخ صفویه
✏️ @SafavidStudies
💛 کتب صوتی نایاب، زندگینامۀ مشاهیر و...
✏️ @feqdanedel
💛 ایرانبوم ( تاریخ ایران بزرگ)
✏️ @iranbum1
🔶 @tab_mehrbanan | عضویت در لیست