dejnepesht4000 | Unsorted

Telegram-канал dejnepesht4000 - دژنپشت

2128

دژنپشت، کتاب‌خانه کهن سرزمین پارس به روزگار پارت‌ها دهلیز نوشته‌های تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی نشانی در اینستاگرام: mahmudfazelibirjandi

Subscribe to a channel

دژنپشت

معرفی کتاب:
سیر اندیشه‌های دینی در ایران

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
گردانیده عربی اوستا

۱۱ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

کتاب‌های مقدس، گزارنده جان و جهان و جهان‌نگری دین‌هاست.

اوستا، بر همین سان، نماینده جان ایرانی و آرمان‌های دیرینه این مردم است.

ترجمه اوستا به هر زبان دیگر گستردن فرهنگ نیاکانی ماست و شاید که پشت چنین کاری را بگیریم.

من گردانیده‌های اوستا را به چند زبان دیگر دارم. اما می‌خواهم از گردانیده عربی آن سخنی بگویم. زیرا درست یا نادرست، بر آن کوشیده شده تا گمان دشمنایگی میان آیین اسلام و آیین زرتشتی بگسترد. که آیین زرتشتی از ایران برخاسته، و خاستگاه اسلام سرزمین عرب‌هاست. پس درآمدن کتاب دینی ما به میان مردم عرب ما را نیرو می‌بخشد، گیتیانه و مینویی.

گردانیده عربی اوستا کار چند دانشمند عرب است که در سوریه پیش از درگرفتن جنگ داخلی به انجام رسیده.
این گردانیده مقدمه نسبتا بلندی دارد و در آن از اوستا ستایش شده و آن را گزارنده فکر، علم، فلسفه، خداشناسی، اساطیر، نجوم، و ... ایرانیان خوانده.

با این همه، در سرآغاز ترجمه، سخنی از آرتور رمبو آمده. رمبو سخنسرای فرانسوی همروزگار بود و دریغا که روشنفکران سرگردان ما برخی از سیاه‌کاری‌های آن مرد خردباخته را به زبان فارسی هم گردانیده و چاپ کرده‌اند. رمبو با آزرم و برمنشی و خوی نیک انسانی ناسازگار بود، و نمونه را به ستایش مدفوع خواری شعر سروده بود.  چه جا دارد که سخنی از یکی بیمار و تباه چون او بر سرلوحه کتابی با این ارج آورده شود؟

در این کتاب قطعه‌هایی از این بخش‌های اوستا به عربی ترجمه شده:
یسنا ـ ویسپرد ـ وندیداد ـ یشت‌ها و خرده اوستا.
آنچه از اوستا مانده و به عربی درآورده نشده گات‌ها، ارجمندترین پاره اوستاست.

فصلی دارد به سرنام زند اوستا. در این فصل چند متن دیگر را به عربی گردانیده که این متن‌هاست:
اختبار زرتشت
برکة زرتشت  (آفرین زرتشت)
زند فاهومان یاشت  (زند وهومن یسن).

در فصل دیگر این کتاب چند متن پهلوی گنجانده شده که این‌هاست:
احکام روح‌العقل (مینوی خرد)
خلق اسس الکون (بندهش)
الحلال الحرام (شایست ناشایست)
معنی‌الدرون (چیم درون)
ارشادات‌الحکیم (اندرز آذرباد مارسپندان)
کتاب شترنج (گزارش شطرنج)
عجائب و معالم بلاد سیستان (شگفتی‌ها و ارج سیستان)
واجبات للاطفال (اندرز به کودکان)
اسطوره زرار (یادگار زریران)
آردافیراز (ارداویراف‌نامه).

حروف‌چینی این کتاب و صفحات آن بی‌بهره از زیبایی و آرایش است. و دیگر، هر چند کوشیدم نشد، تا در زبان این گردانیده چیزی از هنرمندانگی، شایستگی و نرمینگی گردانیده‌های فارسی اوستا یا دیگر متن‌هایی ببینم که اندرین گردایه آورده شده.


اوستا
تهیه کننده دکتر خلیل عبدالرحمن.
گردانندگان: دکتر عبدالرحمان نعمان. خالده حسن. سلیمان عثمان. عبدالرحیم مقداد.
چاپ دوم. ۲۰۰۸ میلادی.
شمارگان: یک هزار نسخه.
۹۱۰ برگ.
ناشر: روافد للثقافه والفنون. سوریه. دمشق.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
.
میرزا احمد نراقی کاشانی
 
۸ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

امیر شوکت‌الملک علم چون آهنگ تاسیس مدرسه نوین در بیرجند داشت از تهران درخواست مدیر و معلم کرد. دوستانش میرزا احمد نراقی کاشانی را معرفی کردند. میرزا با دوستانش به بیرجند آمد. سرای راغبی بزرگ، مستوفی امیر، را به اختیارش گذاشتند. او از بنیادگذاران فرهنگ نوین بیرجند است و جا دارد که یادش را گرامی بداریم.

در آن برهه با تاسیس مدرسه نوین در بیرجند مخالفت‌ها می‌شد. به شاگردان مدرسه متلک می‌گفتند که بچه‌بابی هستند. شیخ ... روحانی نامدار هم سخت مخالف تاسیس مدرسه نوین بود. چنین مدرسه‌ای، زیان به منافع کسانی خاص بود که آموزش را در انحصار خود می‌خواستند!
پشتیبانی روحانی آزاده و بزرگی چون آشیخ هادی هادوی البته گره‌ها را گشود.

میرزا احمد از بیم جان، نامه به وزیر وقت معارف نوشت تا از این کار دوران‌ساز پشتیبانی کنند. وزیر هم سخت از پشت مدرسه، امیر و مدیر درآمد.

میرزا احمد درس شرعیات را وارد برنامه مدرسه کرد و خود به آموزش آن پرداخت. بهری از تبلیغات ضد مدرسه کاسته شد.  

میرزا از مشروطه‌خواهان بود و پشت سر امیر شوکت‌الملک. در سر داشت که نماینده مجلس از بیرجند شود. اما امیر رفتنش را موجب زیان به کار مدرسه می‌شناخت. همین مایه اختلاف میرزا و امیر شد.
چنین شد که میرزا حوالی سال ۱۲۹۲ به حال قهر ترک بیرجند کرد و به تهران رفت. 
در تهران کوتاه نیامد. روزنامه‌ای منتشر کرد به نام "شهاب ثاقب". و بر ضد امیر شوکت‌الملک و به طرفداری حسام‌الدوله می‌نوشت.
 
سال ۱۳۰۷ در انتخابات مجلس شورای ملی از سیستان هماورد محمدولی خان اسدی شد. دست بر قضا بیشترین آرا را هم آورد. اما نگذاشتند که نتیجه آرا به سود او اعلام شود. انتخابات سیستان باطل اعلام، و دوباره برگزار شد. باز هم آرای میرزا احمد بیش از اسدی شد. باز هم انتخابات باطل اعلام شد.  

کنسول انگلستان نوشت:
میرزا احمد از نظر منافع انگلیس نامطلوب‌ترین فرد برای نمایندگی مجلس است.


میرزا ۱۹ تیر ۱۳۰۷ به دعوت طرفداران اسدی به بیرجند آمد. مذاکراتی کردند. اما به توافقی نرسیدند. 

پس به رای دولت، سلمان اسدی بر جای پدر وارد انتخابات شد. امرداد ۱۳۰۷ میرزا را بر کامیونی نشاندند و به مشهد تبعید کردند. سپس انتخابات سومین بار برگزار شد. ناآرامی‌هایی هم درگرفت. ۲۹ شهریور ۱۳۰۷ اعلام شد که سلمان اسدی برنده شده.
این داستان ورود میرزا احمد به انتخابات سیستان بود.

او سال‌های ۱۳۰۹ و ۱۳۱۱ هم از بیرجند در انتخابات مجلس شرکت کرد. اما به کام نرسید.

میرزا احمد چهار فرزند داشت. سه پسر به نام‌های برهان‌الدین و مجدالدین و ابوالفضل، و دختری به نام ایران. ابوالفضل، نماینده بیرجند در دوره‌های ۲۱ و ۲۲ مجلس شد تا آرزوی محقق ناشده پدر برآید. ایران کاشانی به همسری محمدحسن کاشانی درآمد. پسر مقنی‌باشی، آن کاشانی نامدار دیگری که او هم به دعوت امیر شوکت‌الملک به بیرجند آمده بود.

خبری به دست آمد که میرزا احمد هفتم دی ۱۳۰۹ به بیرجند آمده تا در آیین ختم همسرش شرکت کند. همسرش در قبرستان زینبیه بیرجند به خاک سپرده شد.

میرزا احمد نراقی کاشانی هشتم آذر سال ۱۳۴۰ در تهران درگذشت، و در ابن بابویه به خاک سپرده شد.  

امیر اسدالله علم در اطلاعیه‌ای او را "استاد جلیل‌القدر خودمان خواند که حقی بزرگ به گردن همه ما و کلیه اهالی بیرجند دارد".
استاد محمد فرزان هم نوشت که "با وفات میرزا احمد، فرهنگ ایران یکی از متقدمین خویش را از دست داد".
ابوالقاسم کاشانی، روحانی سیاسی آن برهه، نیز در اطلاعیه‌ای مردم را به مجلس یادبود مسجد مجد فراخواند.

این مختصری است از آنچه از میرزای دانای قدیم شهرمان به دست آورده‌ام. بادا که شاگردانش و همکارانش خاطراتی نوشته باشند، یا بنویسند.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
سنگ‌نبشته‌ای معاصر

چهارم آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

فیلم پیوست، از سنگ نبشته‌ای است که در جایی از جنگل‌های شمال بر جا زده شده.

بر این سنگ‌نوشته، دستور محمد رضا شاه پهلوی برای حفظ و نگهداری از  جنگل‌ها و مراتع کشور بر اساس اصل دوم انقلاب سفید کنده‌کاری شده است.

زمان آن رسیده است که بدانیم آنچه با غوغای بسیار با عنوان‌هایی فریبنده مانند حفظ جنگل‌ها، حقوق زنان، حقوق کودکان، حقوق بشر، محیط زیست، و ... به افکار عمومی القا می‌شود ریشخندی بیش نیست. سرشت آن فقط فریفتن عامه است: عام‌فریبی!

غوغاییان خود، جنگل‌ها را تباه می‌کنند و آتش‌سوزی‌های بزرگ بر پا می‌کنند. اما در برابر رسانه‌ها فغان سر می‌دهند که جنگل، این ثروت ملی باید حفظ شود.

دستگاه فرمانروایی ایران چندین دهه پیش این آگاهی‌ها را داشت و عمل بدان را از وظایف فرمانرانی می‌دانست.

.
فیلم از دهلیز تلگرامی
#تاریخ_معاصر_ایران
.
/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
پاره‌ای حکمت کهن

دوم آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

- بدان که به روزگار پیشین کارها به مناظره  و پیغام و افزونی دانش و حکمت بود.
جنگ و خونریزش نطلبیدندی، کارها به علم و حکمت کردندی، و اهل عالم و ممالک در آن متفق بودندی.

- آداب‌الحرب و الشجاعه. ص ۱۶۹.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
اُستانِس مُغ، شیمی‌دان

۲۹ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

از شیمی‌دانان بزرگ ایران باستان، نام «اُستانِس مُغ» بر جا مانده که او را پیامبر هم می‌خوانده‌اند.
گزارش‌ها در باره زمان زندگی استانس گونه به گونه است. برخی زمان زندگی او را زمان شاهنشاهی خشیارشا نوشته‌اند.
در نوشته‌های یونانی آمده است که دموکریتوس (ذیمقراطیس) اندیشمند سده پنجم پیش از میلاد، در مصر شاگرد استانس بود و از او دانش و شناخت مصری و ایرانی می‌آموخت.
دموکریتوس چند پاره کوتاه از فکر و جهان‌نگری استانس را چنین نوشته است:

یک طبیعت از طبیعت دیگر شاد می‌شود؛
یک طبیعت بر طبیعت دیگر غلبه می‌کند؛
یک طبیعت بر طبیعت دیگر حکومت می‌کند.

ابن ندیم در «الفهرست» شمار نوشته‌های استانس در علم کیمیا را هزار اثر دانسته است.

ـ تاریخ علم در ایران. ج یکم. ص ۳۳۳.


/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
کتابی برای دوستداران تاریخ باستان:
"تواریخ" نوشته آگاثیاس
 
۲۴ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

گردانیده فارسی من از کتاب "تواریخ"، اثر آگاثیاس، مورخ نامدار رومی  از  کتاب‌های این نگارنده است که لازم می‌داند آن را به مناسبت هفته کتاب به آن دسته از دوستانی بشناساند که تازه به این دهلیز درآمده‌اند.

تواریخ کتابی است که آگاهی‌های ارزنده از تاریخ روابط روم و ایران دارد. از سده ششم میلادی. همزمان فرمانروایی شاهنشاهان ساسانی در ایران.

از بخش های مهم تواریخ، گزارش‌هایی است که از روزگار ساسانیان داده: از بر تخت نشستن اردشیر یکم تا به شاهنشاهی خسرو انوشه روان که همروزگار زندگانی آگاثیاس بوده است.

آگاثیاس می‌نویسد که از سرگیوس، که با فرستادگان سیاسی رومی به پارس رفته، درخواسته تا از کارگزاران دولت پارس گواهان و دبیره‌ها و بایگانی‌ها را درخواهد. خواهش سرگیوس در دستگاه شاهنشاهی پارس برآورده شده و بدو پروانه داده‌اند تا به بایگانی شاهنشاهان ساسانی برود. سرگیوس، آن مرد بافرهنگ و رای، سندهای زیادی را به زبان رومی برگردانده و با خود به کنستانتینوپول برده است.

نمونه گفتارهای معتبر آگاثیاس در باره ساسانیان، گزارشی بلند است از دلبستگی خسرو، شاهنشاه پارس، به فلسفه و دوستی او با فیلسوفان.
می‌نویسد که خسرو با نوشته ها و آرای افلاطون و ارسطو از راه گردانیده‌های پهلوی آثار آنان خوب آشنا بوده. یعنی که کتاب‌های فلسفی یونانی را به زبان پهلوی گردانیده بودند، و در ایران ساسانی ترزفانان (مترجمان) دانشمند و آزموده می‌بوده اند.

آگاثیاس گزارش‌هایی از برخی آداب و رسوم زرتشتیان داده.
خوب است که زرتشتیان امروز در آن پاره گزارش بنگرند و آن را با باورها و آیین‌های خود برسنجند.

گزارش آگاثیاس از جنگ خسرو، شاهنشاه پارس با ژوستینین، امپراتور روم خاوری در لازستان از ناب ترین گزارش‌های کتاب است. در آن جنگ سپهسالار ایرانیان "مهرمهرویه" بود. آگاثیاس یونانی با مهری که به میهن خود و به سرداران یونانی دارد، از سردار پارسی با تعابیری پهلوانی یاد کرده که نشان ارج آن فرمانده دلاور ایرانی است. ارجی که جای پوشیدن و نهفتن نداشته است.

دریغ که مردی بدان بزرگی را نشناسیم و گزارشی از زندگانی او در دست نداشته باشیم. ما که احوال اشخاص روزمره، از زبانزدهای هر روز ماست.

در اهمیت این کتاب همین بس که نولدکه، گزارش‌های آگاثیاس از بایگانی شاهنشاهی پارس را، استوان‌ترین آگاهی هایی می‌داند که از آن زمان بمانده و به دست ما رسیده است.


تواریخ
آگاثیاس
ترجمه محمود فاضلی بیرجندی
نشر لاهیتا
۲۳۰ برگ.
تلفن ناشر: ۸۸۹۳۶۰۶۳

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
نیما یوشیج

۲۱ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

امروز ۲۱ آبان زادروز علی اسفندیاری است، به فرنام نیما یوشیج. سال ۱۲۷۴ خورشیدی زاده بود، در یوش، همسایه بلده، از توابع شهرستان نور مازندران.

نیما در آغاز سده پیش با سروده بلند «افسانه» شناخته شد. در افسانه، بریدن از رشته‌های قدیم را به میان آورد.
نیما در افسانه، دلزده از بیداد بی‌پایان قاجاران، بر جهانی می‌شورد که سده‌ها و هزاره‌ها پایسته و پایدار مانده است.
می‌گوید:
من بر آن عاشقم که رونده است!
سپس هم با جهان‌نگری انقلاب آشنا می‌شود و بهشتی که اشتراکیون نویدش می‌دادند.
بنیاد جهان‌نگری او سرشت آتش داشت. چیزی از جنس فلسفه هراکلیتوس یونانی.

آیا اگر نیما امروز بود باز هم جهان را رونده می‌خواست؟

ما اکنونیان دمی آرامش آرزو می‌کنیم. دنیایی می‌خواهیم که باقی باشد و ماندگار. چیزی که نیما در افسانه با تشری بر حافظ، آن را کید و دروغ خواند.

راستی این همه دیگرگونی و برشوریدگی بی‌انجام و بی‌فرجام تا به کی؟
باید به خویش بازگردیم و بایستیم.
همین جا. در ایران.


- عکس از آرامگاه نیماست در همان آبادی یوش، در دل کوهستان البرز

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

📝لیستی از بهترین کانالهای تلگرام

برای رشد 🌱
برای آگاهی بیشتر🦋

💎شفای روح،پاکسازی درون،رهایی از افکار منفی
@banafshehsalman
🎙پادکست زندگی
@lifepoodcast

🎁 "انگیزه رشد و موفقیت"
@angizeyeroushd
🎁گلچین کتاب های pdf ممنوعه و رایگان
@cmworld_org
🎁هر کتاب صوتی بخواهی داریم
@sound_lib
🎁رایگان آیلتس و تافل بیاموز
@grobP1
🎁آلمانی 6 ماهه یاد بگیر !
@ZABANEALMANI
🎁"اینجا صحبت از علم هست"
@Libraryinternational
🎁فرانسوی 3 ماهه فول شو  !
@ZABANEFARANSAVI
🎁مکانیک خودتان باشید !!!
@RANANDEGIQ
🎁کتاب های اقتصادی دانلود کن
@economic786
🎁با سیاست رفتار کنیم / سواد رابطه
@ghasemi8483
🎁اشعار ناب و ڪمیاب
@moshere
🎁بيشتر بدانيم بهتر زندگى كنيم
@matlabravanshenasi
🎁کجاهای ایران را دیده‌اید ؟! ؟! ؟! ؟
@IRANDIDANIHA
🎁جملاتی که شما رو میخکوب میکنه !
@its_anak
🎁فراگیری ماندگار زبان انگلیسی 
@learn_for_keeps
🎁پروکسی برای تلگرام !!!
@BESTPROXYSS
🎁روانشناسی با طعم هیجان
@ravantahlilgar
🎁افزايش اطلاعات عمومی !!!
@DAANESTA
🎁آرامبخش ترین موزیک های بیکلام
@mozikbikalem
🎁از حیوانات بیشتر بدانیم !!!
@JANEVARANF
🎁اطلاعات عمومی که هرکسی باید بداند!
@BEDANIMS
🎁اطلاعات عمومی ایران و جهان
@shogo_jaleb
🎁منبع دوره آموزشی رایگان
@Fileineh
🎁فنجانی از حقایق بنوشید
@CafeHaghayegh
🎁دنیای دانستنی ها و شگفتی ها
@donyatanawo
🎁زیباترین متن هاے جهان
@Beautytext1
🎁تِکست های انگلیسی+ کُلی اِصطلاحات کاربُردیِ
@English_cafe8
🎁فیتنس(رژیم،علم تمرین)
@FitnessBody97
🎁(تراپیست رایگان)درمان افسردگی و زوج درمانی رایگان
@bonsai_psy
🎁کارتون‌های دیدنی !!!
@CARTOONSIT
🎁آشپزی تلگرامی
@TeleFoodGram
🎁خودشناسی و‌‌ عرفان شرقی
@pt135
🎁دورکاری با درامد میلیونی
@Freelancer_Booth
🎁مطالعه الفبای توسعه
@Alefbaietousee
🎁دنیای پادکست
@OneThousandandOnePodcast
🎁خاص ترین عکسهای هنری
@pinterestword
🎁دنیاے‌ بڪ‌گرآند کارتونی~ تِم فآنتزئ
@FantasyPaper
🎁تقویت لغات انگلیسی [[[ با اخبار ]]]
@english_ielts_garden
🎁کارگاه های روانشناسی (با مدرک معتبر)
@wspsy
🎁نجوم،فضا-زمان،تئوری
@SpacePassengers
🎁مدرسـۀ عـلـوم سیاســی
@political_sciences_sbu
🎁دنیای انگیزشی و آموزشی (کتاب بخوانیم)
@romanceword
🎁دژنپشت نوشتارهای تاریخی
@dejnepesht4000
🎁دوره های رایگان هوش مصنوعی
@raman_acad
🎁کتابهای صوتی آرامش با داستان
@arameshbadastan
🎁زبان و فرهنگ
@Langture
🎁کتاب خوانان عضو شوند
@BookLoverYouth
🎁سخنان و ویدئو های دانشمندان فیزیک
@endishea
🎁مدیتیشن, پادکست های موفقیت
@sh0ghparvaz
🎁*روان‌شناسی* به صورت《٪تخصصی٪》
@PsycheFiles
🎁ورزش در خانه
@gymmhomee
🎁پروکسی و کلی مطالب جذاب
@citizenproxy
🎁انگلیسی با انیمیشن و فیلم
@english_elnaz_torabi
🎁با کانال کافه شعر همراه باشید
@kafeh_sher
🎁همه چیز درباره ایالات متحده آمریکا
@hamechiamerica
🎁کتابخانه آریایی
@pdfbook4you
🎁خودت روانشناس فرزند نوجوانت باش
@ghasemi8484
🎁تمام کتاب های pdf مهندسی
@civil101 
🎁بهترین کتاب دنیا 𝗕𝗢𝗢𝗞
@SBOOKSS
🎁پاتوق نویسندگان برتردنیا
@nevisandbdonya
🎁گنجینه گرانبهای کتاب صوتی
@GANGINEH
🎁[آموزش های علوم سیاسی]
@Political_Science95
🎁زیباترین شعر و متن ڪوتاه
@kahkeshan_eshge
🎁من وکتاب، |𝐏𝐃𝐅|
@aramesh13577
🎁مردان جذب این زنان میشوند(شگردهای جذابیت)‌
@moshavereh_shoma
🎁هدایت ها و اندرز های قرآنی
@Pious114
🎁فیلم و سریال‌ روانشناسی(اختلالات)
@Filmravankavi
🎁به وقت کتاب
@DeyrBook
🎁آرشیو جامع کتابهای علمی "PDF"
@politicalLibrary
🎁درمان کمرویی‌،اضطرابی اجتماعی(روانکاوی)
@Neoravankavi
🎁یک میلیون کتاب pdf
@kabuluniversitybooks
🎁آموزش مدیریت واردات و صادرات
@modirtamin
🎁هر کتاب میخوای ازینجا دانلود کن
@Mser_12
🎁مشکلات موبایل و کامپیوتر رو قورت بده
@PcAndMob

🌅«قوانین معنوی زندگی»
@The_spiritual_laws_of_life
📕شاهنامه خوانی سراسری( ایران ۔کانادا۔ دبی)
@anjomanshahnameh
---------

هماهنگی تبادل:
@rti_ebi

Читать полностью…

دژنپشت

.
در باره استاد اکبر گلپایگانی

۱۴ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

چیزی که داغ وفات استاد گلپا را اندوهناک‌تر می‌کند آن است که ایشان و همانندان ایشان در همین سرزمین بودند، روزگاری را تاب آورده بودند که با همه ما درشتی کرده و با آنان افزون بر درشتی، بی‌مهری‌ها هم کرده بود. اما بودند.

این بزرگان در دامان سنت و فرهنگ ایرانی، و هم با فرهنگ دینی بالیده بودند. هنر در نزد اینان ارجی و قداستی داشت و خود را نگهبان آن قداست می‌دانستند. اینان کسانی بودند که برای آواز خواندن یا ساز زدن وضو می‌گرفتند و شاگردان دبستان هنر خود را چون گل می‌پروردند.

شاید وقتش گذشته باشد، اما بد نیست که همچنان این پرسش در میان ما بگردد که چرا قله‌های هنر ایرانی چنین خانه‌نشین شدند؟

از رانده‌شدن این بزرگان به گوشه‌های خموشی بود که نوجوان و جوان ایرانی به دامان شبه هنرمندان بیگانه پناه برد، و در داخل ایران هم شبه هنری سر برآورد، بی‌ارج. 

اینان به خانه رانده شدند، بنیادهای فرهنگ چند هزار ساله این مملکت ریشخند شد، و دین هم بازیچه و ابزار کسب دارایی یا مقام شد. همه این‌ بنیادها با هم فروریخت تا ایران و ایرانی اینی شود که شده.

اینک دیگر چه جای سخن از کژتابی‌ها با فرهنگ و فرهنگمداران راستین، که گذشته گذشته، و آن را نتوان دیگر کرد. تنها باید یادآور شد که هنر و نگهبانان هنر ناب ایرانی در این خانه و در این سرزمین مانده‌اند، هستند.
آنان که هستند دم و بازدم‌شان فرخ.
و آنان که گذشته شدند نامشان متبرک.
نام استاد اکبر گلپایگانی متبرک.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
سفرنامک - ۱

قائم‌شهر و بهشهر

۱۰ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

بر آن شدم تا پاره‌هایی از یادداشت‌های سفرهایم را در این جا انتشار دهم.
امشب دو نکته‌ بیاورم از دیده‌هایی در قائم‌شهر و بهشهر، و بگذرم:

کسی که از جو تبلیغات‌زده تهران بیرون آید ناگهان سبکبال می‌شود.

قائم‌شهر، شاهی قدیم، از آن جاهاست که در آن توان سبکبالی را در دل و جان یافت.
شهری که گسترده شده، اما گردانندگانش پول اهالی را به راه مطلوب شخصی خود خرج نکرده‌اند.
تابلوهای بزرگ که در پهنای خیابان‌های بیرون شهر زده‌اند همه معرفی کار و صنعت بود. هنوز صنعت در این شهر زنده است.

چندانی از شاهی دور نشده بودیم که به بهشهر رسیدیم، به اشرف قدیم.
هر چه شاهی قدیم دل راهگذر را به کار و صنعت قوت می‌داد بهشهر آن قوت را بازمی‌ستاند.

در بهشهر شماری تابلوهای بزرگ چهره‌های جوانان تازه گذشته آویخته است!
چندان جوانان زیبای برومند بهشهری رفته‌اند که یکدم گمان می‌کنی این شهر در مثل، به روزگار پیش از فریدون بازگشته، در شاهنامه:

«چنان بد که هر شب دو مرد جوان
چه کهتر چه از تخمه پهلوان
خورشگر ببردی به ایوان شاه
وزو ساختی راه درمان شاه!»

یا بازگشته به روزگاران جنگ‌ها با دشمنان ایران؟
چنان روزگارانی دور باد از شهری که باشندگانش به نیکخویی نامبردارند.

دستم را نگه می‌دارم تا از حال و روز بهشهر کمتر بنویسم که دل را ریش می‌کند.
اما خواننده لطفا این خبر را بپراکند.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
اسدالله میرزا سپهری
بریده گزارشی بلند


ایستگاه راه آهن مشهد
هتل هایت مشهد
کاخ ملک‌آباد
موزه و کتابخانه آستانه رضوی
توس توریست متل در آغاز جاده قوچان
ساختمان کندویی پست ایران. تهران
برج‌های بولوار فردوسی
کمپوت رضوی
سردخانه رضوی
نیمی از بازار رضا در مشهد
برخی از کارهای اوست!


پنج آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

چهار آبان سالگرد درگذشت اسدالله میرزا سپهری بود.
او زاده سال 1298 بیرجند، نخستین فرزند محمدرضا سپهری بود. در مدرسه شوکتیه و سپس مدرسه عالی تجارت تهران درس خواند.
با نیره منصف درپیوست. فرزند محمدعلی منصف.

در جنجال‌های سرآغاز دهه 1330، محمدرضا خان سپهری به صلاحدید امیر اسدالله علم از کارها کناره گرفت. امیر، اسدالله میرزا را بر جای پدرش برگمارد. یک سالی صاحبکاری امیر را داشت. اما استعفا داد.

غائله مصدق که برچیده شد، امیر او را به بازرسی املاک پهلوی برگمارد. 
سرانجام شرکت ساختمانی ماهساز را دایر کرد. 
کار شرکت گرفت و کانون چند شرکت شد. سال 1355 شرکت‌هایش بر روی هم سه هزار کارگر، مهندس و کادرهای فنی داشت.

سال 1336 ساختمان ایستگاه راه‌آهن مشهد را آغاز کرد. سقف معلق ایستگاه، شاهکار صنعت ساختمان و معماری نوین ایران بود. ساختمان ایستگاه سال 1344 پایان یافت و شاه آن را افتتاح کرد. آن سازه پرشکوه هنوز محل آمدوشد هزاران تن مردمی است که خبر ندارند چه کسی برای برپا کردنش خون دل‌ها خورده است.

سال 1354 هتل هایت مشهد را ساخت. شاه آن را افتتاح کرد.
در آیین افتتاح، امیر اسدالله علم پیشنهاد کرد که کاخی در ملک‌آباد بسازند. سپهری کاخ ملک‌آباد را ساخت، با چهار اتاق.
بسنجید با کاخ‌های نوکیسگان امروز!

کاخ بیلدَر، از املاک آستانه را هم نوسازی کرد. پولی نستاند و کار را به آستانه پیشکش کرد.
ساختمان نوین موزه و کتاب‌خانه آستانه را ساخت. چندین طرح در خراسان و دیگر استان‌ها اجرا کرد. یکی قطعه 12 راه‌آهن یزد به بندرعباس.

چند برج مدرن در بولوار فردوسی مشهد، کارخانه کمپوت رضوی و سردخانه رضوی را ساخت. نیمی از بازار رضای مشهد را ساخت، از طرف فلکه آب. با آن دروازه زیبا.
در تهران ساختمان بزرگ مدرن مرکزی پُست را در امیرآباد جنوبی ساخت. به شکل کندو، که از جاذبه‌های دیدنی شهر است.
ساختمان توس توریست متل را آغاز کرد، در ورودی مشهد، از جاده قوچان. هفتاد واحد آن ساخته شد که روزگار برگشت. ... .

برجی 15 طبقه برای کارکنان وزارت دربار می‌ساخت که ناتمام ماند. س. ک. از مقام‌های برجسته در طبقه فرازین برج پنت هاوسی برای خودش ساخت و برج را در اختیار گرفت.

همزمان سپهری و شرکت ماه‌ساز طی شکایتی متهم به سوء‌استفاده شدند. حکم توقیف اموال او و فرزندانش در سرتاسر ایران صادر شد.
اسدالله میرزا برای درمان سرطان ریه در خارجه بود. به ایران برگشت. حالش وخیم شد و روز چهارم آبان سال 1368 درگذشت. 34 سال پیش!

ایرج سپهری پیگیر کارهای پدر شد.
کار به حکمیت کشید. مقام حکمیت که معاون فنی آستانه بود رای به سود سپهری رای داد. اما ایرج سپهری، تنها و پیاده به راهی می‌رفت که انجامی نداشت.
سرای هزار متری اسدالله سپهری در مشهد هم مصادره شد. 

اسدالله میرزا سپهری به اوج خدماتش رسید که روزگار برگشت. او خود بنماند و ندید که بر سر آن شرکت‌های پر جنب‌وجوش چه آمد. ... !

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
ایشان

۲۹ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

ایشان، ضمیر سوم شخص جمع در فارسی است.
این ضمیر در برخی گویش‌های باشندگان خاور ایران چون گویش زابل و گویش‌های خراسان  زیاد به کار می‌رود و کاربردش در این گویش‌ها نمودارتر است.
ایشان در گفتار به ریخت‌هایی درمی‌آید مانند ایشون، ایشن، ایشو.
ایشان در گفتار و نوشتار معیار فارسی همان ضمیر سوم شخص جمع است، دور از معنایی ویژه.

در تحقیق کوتاهی که بارتولد در باره این ضمیر کرده نوشته است که ایشان در ترکستان، از متصرفات شوروی سابق، به معنی شیخ، مرشد یا استاد به کار می‌رود.
همو می‌نویسد که معلوم نیست این ضمیر از چه زمان بدین معنی به کار رفته. هر چه بوده از سده های میانی این معنی را گرفته.
لقب یا جایگاه ایشان از پدر به فرزند به ارث می رسیده.

ایشانان در قرقیزستان گاه به صحرا می‌شوند و پیروانشان پیشکش‌های زیاد به ایشانان می‌دهند.
نزدیک سال ۱۹۰۰ میلادی شورشی به رهبری یک ایشان درگرفت. بارتولد جای آن را ننوشته. در پی آن توجه زیادی به ایشانان و جایگاه و فرهنگ آنان شد.

با این همه تحقیقات در باره ایشانان اندک است. از نوشته بارتولد پیداست که ایشانان و فرهنگ ارج‌گذاری به ایشان از شاخ و برگ‌های درخت تناور زبان و تمدن فارسی است.



- با بهره از:
گزیده مقالات تحقیقی بارتولد. تهران. امیرکبیر. ۱۳۵۸. ص ۴۱۳.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
شهر بیداد

۲۶ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

در داستان خاقان چین در شاهنامه به گزارشی می‌رسیم از شهر بیداد یا قلعه بیداد.
شهر بیداد را رستم در راه رفتن به خاوران دیده است.

شهر بیداد را تور، پسر فریدون، به روزگار کهن بنیاد نهاده است.
آن زمان که رستم شهر بیداد را یافته یکی فرمانروای شهر است، نامش کافور. کافور، ستمکاره ای است که هر روز کودکان و زنان زیباروی را می خورد. هر کس در شهر بیداد است هم همه آدمخوارانند.

رستم به دیدار آن شهر آدمخواران، سپاهیانی می فرستد و خود هم به یاری سپاهیانش می‌رود تا آن شهر بیداد را بگیرند و آیین و راه آدمخواری را براندازند.
شهر بیداد پس از نبردی به دست رستم و سپاهیانش می‌افتد.

شهر بیداد در شاهنامه کمتر توجهی را برانگیخته است. این شهر آدمخواران که نام سزاوار بیداد دارد در پیرامون سُغد است. آن سرزمینی که به ایرانویج نامبردار است و خاستگاه و بنیاد ایران است.

باید دید و درنگ کرد که چرا شهر بیداد، شهر آدمخواران، در خاستگاه ایرانشهر بنیاد نهاده شده است؟ آیا بیداد با ایرانشهر میانه‌ای کهن دارد؟ اگر چنین است، چرا؟


شهر بیداد، زیستگاه کهن برخی از ایرانیان، ساختمان‌هایی دارد از سنگ و خشت و چوب و نی: مصالحی معمولی. آیا فردوسی می‌خواهد گزارش دهد که برای یافتن خاستگاه بیداد در گمان مواد و مصالح نامعمول نباشیم؟
بیداد، مهم است. نه مواد و مصالح. از سنگ و خشت و چوب و نی هم بیداد برمی‌آید.

شهر بیداد، و آدمخوارانی که اندران شهر بودند افسانه نیست.
برگ برگ شاهنامه و هر رج از سخن فردوسی گزارشی دیگر است از زندگانی جمعی ما.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.

«شاهِ نامه­‌ها»

معرفی کتاب

۲۱ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

چون آگاهی آمد که کتاب ارجمند «شاه نامه‌ها» به چاپ ششم رسیده بایسته دیدم تا این کتاب را باری دیگر معرفی کنم.

امروز دست ما از آثار ناب قدیم کوتاه است. در زمانه­‌ای به سر می­ بریم که در هر شهر و دیار انجمنی به نام شاهنامه بر پا شده و در آن شاهنامه می­‌خوانند، که کار نیکی است. اما چیزی از شاهنامه درنمی­‌یابند که راهی به دانش و بینش بر این ابردریا باز کند.

دکتر شمیسا در این کتاب در باره بسیاری نکته‌ها کوتاه و رسا سخن رانده تا خواننده خواهنده را با آن آشنا کند.

در باره فردوسی و شاهنامه گفته، در باره اسطوره و ناخودآگاه، در باره ادبیات و نشانه­‌شناسی ادبی و فنون و سبک­‌های سرایش و نگارش، در باره هنرهای بلاغی، در باره دین­‌های باستانی ایران، در باره آیین­‌‌های کهن، در باره جادو و فال و پیش­گویی و خواب، و در انجام کتاب هم هر یک از داستان­‌های شاهنامه را کوتاه بازخوانده و بازشناسانده است.

«شاهِ نامه­‌ها» کتابی است که بایدش خرید و خواند و بارها بدان درنگریست.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
امیر شوکت‌الملک علم

۱۴ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

امیر مقید بود که محصلان و معلمان در ماه رمضان فرایض دینی خود را انجام دهند و روزه بگیرند. برای حصول این مقصود مدرسه‌های شوکتیه در این ماه نصف روز یعنی از یک بعدازظهر تا غروب باز بود.
دستورات مرکز با این طرز عمل سازگار نبود و وزارت فرهنگ با پاره‌ای درس‌ها که امیر تدریس آن را از نظر مذهبی لازم می‌دانست موافق نبود.
بدین روی امیر به فکر افتاد که مدرسه‌های شوکتیه را به وزارت معارف واگذار کند و بودجه آن را صرف بهداشت و درمان مردم کند. پس مدرسه‌ها به وزارت معارف واگذار شد و امیر کلنگ احداث بیمارستان بیرجند را [در خیابان کشمو] بر زمین زد و خود با دقت و وسواس در کار ساختمان بیمارستان نظارت می‌کرد.
اما عمر امیر کفایت نکرد که بیمارستان را به اتمام برساند.

- امیر قاین. ص ۱۲۰ و ۱۲۱.


امیر ابراهیم علم. شوکت‌الملک دوم.
۱۲۵۹ ـ ۱۴ آذر ۱۳۲۳ خورشیدی.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
ضحاک،
از ماردوشی تا ابتلا به سرطان

۹ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

این نوشتار را می‌نویسم تا به یاد آورده باشم آن سخن ارزنده تاریخنگاران را که تا از روی دادن هر رخداد زمانی برنیاید، ابراز نظر در باره آن رخداد خلاف روشن‌بینی است.
وقتی کسی وارد اظهارنظر در باره رخدادهای روز می‌شود در معرض این خطر است که از راه راست دور شود و خود و مخاطب را دچار گمراهی کند.

کمتر کسی است که از گرفتاری ضحاک، فرمانروای باستانی ایران، به دو مار بر دو کتفش آگاه نباشد.
همین سرگذشت که در شاهنامه و برخی از کتاب‌های کهن گزارش شده، در گذار تاریخ دستخوش دگرگونی شگرف شده است.

حمدالله مستوفی، تاریخنگار سده هشتم، در کتاب گرانسنگ خود «تاریخ گزیده» در باره ضحاک چنین نوشته است:
ضحاک ... عظیم ظالم و ستمکار بود. در آخر دولتش او را دو فضله بر دوش، از رنج سرطان پیدا شد و مجروح گشت. ـ تاریخ گزیده. ص ۸۲.

غرض آن که در تفسیر رخدادها شتاب‌کردن، نشاید. 
در سرزمینی که به گذر زمان، مارها سرطان می‌شوند، پرهیز از شتاب و درنگ بر خبرها سزاوارترین راه است برای فهم درست.

ما از شتاب در داوری زخم خورده‌ایم. ویژه، داوری در باره دستگاه فرمانروایی ایران.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
ایران، وجود ایران

۵ آذر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

«ایران باید اول وجود پیدا کند، تا بر وجودش اثر مترتب شود.
وجود داشتن ایران، وجود افکار عامه است.
وجود افکار عامه بسته به این است که جماعتی - ولو قلیل باشند - از روی بی‌غرضی در خیر مملکت کار بکنند و متفق باشند.
اما افسوس، بس که گفتم زبان من فرسود.»

- یادداشت‌های روزانه محمدعلی فروغی. ص ۴۶۹.

محمدعلی فروغی - ذکاالملک - رجل برجسته سیاسی، نخست‌وزیر، نویسنده، مترجم، شاهنامه‌شناس، سعدی‌شناس، و ایران‌دوست، پنجم آذر ماه ۱۳۲۳ گذشته شد.

دولت‌های بیگانه در تلخ‌باد سهمگین شهریور ۱۳۲۰ بر آن شدند تا او را رییس جمهوری ایران کنند. فروغی نپذیرفت تا نظام شاهنشاهی برپا بماند.

نام و یادش بزرگ و پاینده.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
ميرزا محمد خراسانی

۳ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

ميرزا محمد خراسانی نماينده بيرجند در دوره سوم مجلس شورای ملی بود.

زاده سال 1255 در مشهد، فرزند حاج‌عبدالكريم از تاجران نامدار مشهد بود. در مشهد و نجف درس خواند. پس املاك پهناور  پدر را در دست گرفت.
در اداره املاك، میان او و ماموران دولتی گره‌هايی افتاد. به تهران رفت و مدت زیادی در محاکم شرعی سرگردان بود. از وضع حكومت استبدادی و رفتار محاكم شرعی كه ضد حقيقت و عدالت بود به تنگ آمد و همراه مشروطه‌خواهان شد. زندگانی سیاسی او شکل گرفت.

از سردمداران آزادی‌خواهان شد. به متحصنين در شاه‌عبدالعظيم پيوست. چندی روزنامه «حقوق» را منتشر كرد. سخنرانی‌های آتشين بر ضد استبداد و محمدعلی‌شاه می‌كرد. چند بار به زندان افتاد. عضو کمیته انقلاب از زيرمجموعه‌های «مجمع عمومی مخفی تهران» بود که با هدف بيداری و آگاهاندن ملت برپا شده بود.

وقتی مشروطه‌خواهان تهران را گرفتند و محمدعلی خودکامه قجر گريخت، دادگاه انقلاب برپا كردند. چند تنی از مخالفان مشروطه را محاكمه و اعدام كردند. نام‌دارترين آنان شيخ فضل‌الله نوری. شیخ مرتجع در دادگاهی محاكمه شد كه ميرزا محمد  از اعضای آن بود. 
چندی روزنامه نجات را منتشر کرد و خود  به «نجات» مشهور گرديد. اما عمر نجات دو سال نشد، و توقيف شد.
در دوره دوم مجلس نماينده تبريز شد كه مهد مشروطه‌خواهان بود.  

در این زمان امير شوكت‌الملك علم، زمامدار آزادی‌خواه قاینات، در رفت‌وآمدها به تهران با مشروطه‌خواهان تماس داشت. ميرزا نظر امیر را برای نمایندگی بیرجند گرفت. او زان پس در تهران، نماینده بیرجند در مجلس سوم و عضو قدرتمند و موثر فراکسیون دموکرات بود. دوره سوم مجلس تحت تاثير تجاوز به خاک ایران تعطیل شد. 

دوره چهارم نماينده ساری و تنكابن، و دوره پنجم  نماينده زنجان شد. دوره پنجم مجلس همزمان شد با پايان عصر انحطاط ایران قاجاری و برآمدن رضاشاه. شاه نو چنان برنامه‌ای برای اصلاح امور و توسعه مملكت در دست گرفت كه  غالب تجددخواهان  به گردش جمع شدند. از جمله ميرزا محمد نجات.
دوره پنجم مجلس كه به پايان رسيد از سياست كناره گرفت.

میرزا محمد خراسانی، نجات مردی نیکخواه بود. سال 1297 فقر و قحطی در ايران بی‌داد می‌كرد. نجات در آن سال مدرسه‌ای برای يتيمان در تهران تأسيس كرد و كودكانی يتيم و بی‌بضاعت را گردآورد و به خرج خود به تربيت و تحصيل آنان همت گماشت. طبع شعر داشت.    

جمعه‌ای چون امروز که سوم آذر بود، سال 1312 ـ نود سال پیش ـ در خموشی و انزوا در تهران درگذشت. پيكرش را در امام‌زاده عبدالله به خاك سپردند.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
آذر

یکم آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

آذر، به ماناک آتش، همان آثَر در زبان اوستایی است. پیداشدن آتش به زمان هوشنگ شاه پیشدادی گفته شده. دسترسی آدمی به آتش سرآغاز تمدن‌سازی بود.

آتش از روزگاران دیرین در نزد مردم سرزمین‌های گوناگون ارجی ویژه داشته، معناهایی گرفته و در پیرامونش اعمالی شکل گرفته است. آن معناها، رفتارها و باورها بعدها یکجا در دین ایرانی زرتشتی گنجانده شده است. این است که زرتشتیان به ناروا آتش‌پرست قلمداد شده‌اند.

گزارش‌هایی هست که هندویان و مسیحیان قدیم به آتش ارج می‌نهاده‌اند.

اوستا قطعه‌ای در ستایش آذر دارد. آتش را پسر اهورامزدا می‌داند. چنان که سپندارمَذ که نماد زمین است دختر اهورامزداست.

از ارج بسیار آتش در ایران بود که ایرانیان جاهایی به نام آتشگاه بر پا کردند که در آن همیشه آتشی روشن بود. چنان که در کلیساهای ترسایان همیشه چراغی روشن است. 

تورات خبر داده که خدای از زبانه آتش با موسی سخن گفت.

روزی از روزهای هر ماه ایرانی نام آذر ـ آتش ـ گرفت، و ماه نهم در گاهشماری سالانه ایرانیان هم آذر نامیده شده. این نام‌گذاری همچنان برجاست.

آتشی که ارج آیینی دارد سه دسته است: آتش بهرام، آتش آدُران و آتش دادگاه.

در جنوب باختری تهران و هم در جاده چالوس دو آبادی به نام آدران است. این آبادی‌ها جای آتشگاه‌های نامدار بوده و آتش آدران در آن برافروخته داشته‌اند.

آتش بهرام برترین آتش‌هاست و نام از شاه بهرام دارد که می‌گویند زمانی خواهد آمد و بدی را از دنیا برخواهد انداخت.

آذربایگان ـ آذربایجان ـ یکی از پهناورترین استان‌های ایران نام آذر دارد.

نیایش در کنار آتش بدین ماناک است که آدمی هم باید پاکیزه شود و بدی را از خود براند.

آذرماهی دیگر رسید.
این آذر، ماه روشنایی باد، و زمان زدودن تاریکی.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
ابراهیم پورداوود

۲۶ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

«پگاه یک‌شنبه ۲۶ آبان ۱۳۴۷ خدمتگزار استاد پورداوود به من تلفن کرد که استاد سخت بیمار است. باران تندی می‌بارید. خود را به شتاب به بالینش رساندم. استاد شب‌ها در کتابخانه خود بر نیم تختی می‌خفت. همچنان پرشکوه در میان کتاب‌ها بر تخت خفته بود و کتابی گشوده در کنارش بود. دستش را به دست گرفتم. هنوز گرم بود. ولی دیگر زندگانی در آن نبود. شب هنگام دوبار برخاسته بود. چراغ افروخته و کتاب خوانده بود و سپس آرام چشم از جهان فروبسته بود.»

این گزارش بازپسین دم زندگی استاد ابراهیم پورداوود است، در ۵۵ سال پیش؛ چنان که دکتر بهرام فره‌وشی گزارش کرده‌اند.

گفته‌اند که آدمیان به فرمانروایان خود همانندند. پورداوود یکی مرد دورانساز بود، چونان فرمانروای زمانه‌اش رضاشاه. او تنها کسی بود که عمرش را بر سر فارسی گردانی اوستا گذاشت و بهره آن عمر نیکو، آن شد که اوستا و اندیشه باستانی ایرانی به پایمردی او از زندان زبان کهن به درآمد. (پس از آن، استاد جلیل دوستخواه هم گردانیده‌ای دیگر از اوستا را فراهم آوردند که آن هم در دسترس است.)

سخن از اوستا و آیین ایرانی زرتشتی، آوازه‌گری دینی نیست. ما از دوره دبستان تا به دانشگاه آموخته‌ایم که بزرگان باخترزمینی چه کارها راست آوردند و چه فکرها داشتند. اما سخنی از کردارهای ایرانیان و فلسفه و فکر ایرانی به ما نیاموختند.

پایمردی استاد ابراهیم پورداوود بهری از این کمبود را از زندگانی ما زدود. اوستایی که استاد پورداوود به فارسی گردانیده‌اند شاید نزدیک به اندازه متن اصلی خود پانویس و توضیحات دارد. آن پانویس‌ها و توضیحات به راستی شگفت‌آور است. از آن که یک تن از چه راهی به روزگاری که چیزی در دسترس نبوده توانسته است از پس گردآوردن آن همه معلومات پیرامونی برآید و چنان گزارشی فراگیر به دست دهد که کمتر نیازی به پرسش در فهم متن پیش آید و خواندن اوستا بر هر دانش‌آموز تاریخ، چون این نگارنده، هم آسان گردد.

نام ابراهیم پورداوود فرخ باد.
نماز باد به نام ابراهیم پورداوود که نام روشنایی است.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

معرفی کتاب:
«تواریخ» نوشته آگاثیاس

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
شعری ناب از ایران باستان

۲۰ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

ما یارا نداریم به پشتی خانه و سرای خود سخنی بگوییم، و دست و زبان دشمنان این سرای گشاده است تا هر چه می‌خواهند بر این سرای و بر باشندگانش بتازند.
باید خموش ماند و در دل خورد. اما گهگاه خموشی دشوار می‌شود.

این نگاره (عکس) از گردانیده نامکی (کتاب) است، سرنام (عنوان) آن «یادگار زریران». چندین گردانیده دیگر هم دارد.

گزارشی است از تازش تورانیان بر ایران به روزگار پادشاهی گشتاسپ، پادشاه کیانی:
دشمنان به ناگاه بر ایران ریختند، بغارتیدند، سوختند و کشتند. آتشکده زراندود بلخ را هم سوختند. با این همه، ایرانیان چیر آمدند.

کنون همین یک نامک را بشناسید. سروده‌ای است آهنگین، از روزگار باستان ایران.
نگاره‌ای به زبان پهلوی این سروده کهن را هم بنگرید تا از چندین یاوه‌گویی شرمسار شوید.
اگر چند، یاوه‌گو با دانش و سرایش و نگارش بیگانه است؛ و با شرم!

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
هاشم شالچیان

۱۸ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

روز نخست امرداد سال ۱۳۱۶ در مشهد به دنیا آمد. فرزند حاج محمد شالچیان بود، از بازرگانان راستکردار قدیم که کارش خرید و فروش قالی و شال بود، در ایران و هندوستان؛ و به شالچیان نامدار شده بود. 

حاج محمد دوست داشت از میان فرزندانش، هاشم درس دین بخواند و آخوند شود. اما هاشم راه خویش را از آرمان پدر جدا کرد. پس از تحصیل ابتدایی در مشهد، به تهران رفت. دیپلم گرفت و معلم شد. از دانشگاه علم و صنعت مهندسی راه و ساختمان گرفت.

سال ۱۳۵۰ با دختری پیوند زناشویی بست از خاندان رفیعی درمیان، که خواهرش همسر امیرعلم خزیمه بود.

سال ۱۳۵۳ که کاظم غنی از شهرداری بیرجند کنار رفت امیر حسین خزیمه، هاشم شالچیان، را برای تصدی شهرداری به انجمن شهر معرفی کرد.
انجمن شهر فرمان برد و شالچیان را به شهرداری برگزید. 
به بیرجند آمد و کار را دست گرفت.  

شهر، تازه به مدار توسعه افتاده بود. بهای زمین پیوسته ترقی می‌کرد و همین منشا چنددستگی میان بزرگان بود. چنددستگی‌ها دستگاه اداری شهرستان را گرفتار داشت.
شالچیان در آن گرفتاری‌ها به کار پرداخت.
کارخانه آسفالتی خرید. آسفالت خیابان‌ها سرعت گرفت. خیابان‌هایی در محله ته ده هم آسفالت شد.
عمارت شوکت‌آباد را مرمت کرد که مقر خصوصی امیر اسدالله علم بود. عمارت در زمانی که امیر در بیرجند نبود در دست محمدحسین خان عسکری بود. 

چنین بود تا ساختن پل رود رحیم‌آباد به میان آمد. چند درخت را انداختند و با تنه‌های آن پایه‌های پل را جا زدند. رییس اداره تعاون روستایی، زمان را مناسب شمرد و شکایت کرد که شهردار چشم بر کار آنانی بسته که درختان شهر را می‌بُرند.
همین دستمایه گفت‌وشنودهایی در انجمن شهر شد و شهردار را استیضاح کردند. شکایت به تهران فرستادند. شالچیان رفت و از کارش دفاع کرد. قاضی هم شکایت را مردود شناخت و گفت که قطع درختان به آهنگ توسعه شهر بوده. شالچیان از دادگاه سربلند درآمد. اما استیضاح بر او گران آمد و کار را رها کرد.

به تهران بازگشت. به دنیای کارهای ساختمانی رفت. 
اهل معاشرت و رفیق‌بازی نبود. اوقاتش را به ورزش می‌گذراند. 

از چندی پیش بیمار شده بود. تشخیص سرطان خون داده بودند. اما روال معمول زندگیش را از دست نداد. سر پا بود. تا روزی که بازپسین روز زندگانیش شد:
بامداد ۱۵ آبان ۱۴۰۲. اکباتان. تهران.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
سفرنامک - ۲

بندر ترکمن

۱۳ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

به روزگار رضاشاه که راه‌آهن پرشکوه سراسری را کشیدند یک سرش این جا بود. آنچه اکنون هست شهر کوچکی است، کم‌بهره از توسعه. این جا هم توسعه‌نیافتگی همانند دیگر شهرها در جغرافیا پیداست. اما خلاف دیگر جاهاست که توسعه خودش را در شمال و جنوب نشان می‌دهد: نیمه خاوری کمتر توسعه‌یافته است، نیمه باختری کم توسعه‌یافته.

در خاور بندرترکمن دکان‌هایی هست که به راه و روش قدیم کار می‌کنند. خرید و فروش پنبه، آفتابگردان، علوفه، و ... .
در باختر شهر بوتیک است و غذای آماده و مغازه‌هایی که کالاها یا شبه‌کالاهای پر زرق و برق دارند.

زنان شهر جامه‌های بلند سنتی به تن دارند، سراپا پوشیده، به رنگ‌های تیره، دور از رنگ‌های شاد قشقایی‌ها. شادی، اینجا هم گم شده!

در دهه‌های کنونی آب دریا پس نشسته. از شهر تا دریا فاصله افتاده و بندرگاه نیست. در فاصله‌ای جزیره آشوراده دیده می‌شود، با حال و روز تلخش. پیش‌تر از آشوراده نوشته بودم.

بر کرانه قدیم دریا بازارچه‌ای باز شده. مرد و زن فروشندگی می‌کنند. همه مسلمانانی پایبند. وقت اذان، کار را وامی‌گذارند و همانجا در دکان خود نماز می‌خوانند. رمضان که بشود همه روزه می‌گیرند. آمده‌ام، و دیده‌ام.

برگه‌هایی بر شیشه بیشتر دکان‌ها چسبانده شده که از خواننده پرسیده: امروز بر پیامبر اسلام صلوات فرستاده‌ای؟
پرسیدم این برگه‌ها از کجا آمده؟
شنیدم، از حوزه دینی اهل سنت.

بازارچه بندرترکمن همه جور جنسی دارد. جز لوازم خانگی. گمان نرود که چون جایی مرزی است در بازارچه‌اش جنس خارجی گیر می‌آید. نه، مرز بسته است. فقط شکلات روسی و اوکرایینی دارند که قاچاقی به این سو می‌آید. پارچه پنبه‌ای هم می‌آید که جامه می‌کنند. بخشی از بازارچه لباس‌فروشانند.
در دهات پیرامون بندر ترکمن کارگاه‌های دوزندگی زیاد برپا شده و با پارچه ایرانی یا ترکمنی انواع جامه می‌دوزند. در بازارچه کالاهایی هم هست از دوبی. بیشتر کالاها از تهران آمده. برخی از آن زیر قیمت تهران!

مردم بندر ترکمن ترکمنان هستند. گفتند از زمان انقلاب در شوروی بیشتری گریخته و بدین سو آمده‌اند و هنوز خواب سرزمین نیاکانی می‌بینند. اما مرز در دوره کنونی بسته شده. پیش‌تر هم که دیوار آهنین کشیده بود. ترکمنان دو پاره شده‌اند. گفتند که ترکمنان ترکمنستان ما را از خود نمی‌شمارند. اما ترکمنان ایرانی آنان را دوست می‌دارند و وقتی دستشان به آنها نمی‌رسد رو به ترکیه برده‌اند. ترکیه آرمانشهر شماری از اینان شده.

موسیقی ترکمنی هم زنده است. خواننده و نوازنده زیاد شده و در عروسی‌ها می‌خوانند و می‌نوازند. یکی دو تن هم نام و نشان درآورده‌اند و از دیگران برتر شده‌اند.
پیش از نیمروزی که من آنجا بودم دو عروسی برپا بود. از سروصدای خودروها  معلوم شد. خودروهایی که جای اسب‌ها را گرفته بودند.
همه زود رد شدند. مجال نشد که همراهشان شوم و تا جشن ایشان بروم.

جگرکی در بندرترکمن زیاد است. رستوران تمیز کم. محیط کلی شهر نامرتب است و، اگر بر دل‌های هم‌میهنان ترکمن ما گران نیاید، دور از پاکیزگی. 

از بندر ترکمن که برگردی، گَرد دریغی بر دل نشسته که مگر این بندر چه کم داشته، و چرا باید چنین رهاشده باشد، آشفته و نیاراسته.

نقطه صفر مرزی ما و ترکمنستان «اینچه برون» است. در هفتاد کیلومتری این بندرترکمن. زمانی به دست آید از آنجا خواهم نوشت.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
خط و نوشتن، ارثیه دیو برای آدمی؟

نهم آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

شاهنامه خبر داده که تهمورث، پادشاه پیشدادی ایران، با دیوها نبرد کرد و بر آنان پیروز شد.
دیوها گفتند اگر ما را به جان زنهار دهی تو را از رازی آگاه کنیم که هر پادشاهی بدان نیاز دارد. تهمورث به دیوها زنهار داد و دیوها آن پادشاه را سی خط و سی زبان، و نوشتن بیاموختند.

به گزارش شاهنامه آدمی خط و زبان را از دیو فراگرفته. در دوره‌ای که شاهنامه گزارش می‌دهد، دیو نماد پلیدی و شر است. 
این گزارش بنیاد ایرانی دارد؟ یا از واردات به فرهنگ ایرانی است؟

استاد ملک‌الشعرا، محمدتقی بهار، در جلد نخست سبک‌شناسی ص 59، مراد از دیوان را اسیران جنگی ملل مغلوب دانسته‌اند. اگر این رای را بپذیریم هم باز این پرسش برجاست که چرا در شاهنامه سرآغاز فراگرفتن خط و زبان به دیو نسبت داده شده تا سپس مراد از دیو را اسیر جنگی بدانند؟ آغاز و بنیادی چنان نکوهیده؟

همین بنیاد نکوهیده پایدار مانده و تا دوره قاجاران هم رسیده است. تا دوره قاجار، زبان و خط را بد و نکوهیده می‌دانستند. همگان مردم هم اجازه نداشتند وارد آموختن شوند و سواد و دانش در انحصار شاهزادگان قجر بود یا در دسترس مردان دین.
چنان بود که بازشدن مدرسه‌های جدید در ایران کاری خلاف دین وانموده شده بود و کانون فساد و فحشا، و دانش آموزان را بچه بابی می‌خواندند.

آن انحصار در دوره پهلوی بشکست و دانش آموختن مایه برتری و والایی برای همگان شناخته شد.

«سواد» واژه‌ای است تازی به معنای سیاهی و تاریکی. چرا در این سرزمین دانش، سیاهی خوانده شده؟ این بدبینی به دانش و آگاهی از آن بنیاد باستان است، یا از انحصاری که فرمانروایان دینخو، از صفویه تا قاجار، در پیرامون دانش برپا کردند؟ فرمانروایانی که خود پیرو برخی متعصبان بودند؟

آیا دانش، خط و زبان، هنوز نسب به دیوها می‌برد؟

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
به

دوم آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

در آن شب دیریاز شاهنامه که فردوسی از همه جهان دلگیر بوده از زنش می‌خواهد که شمعی بیاورد و بزمی ساز کند.

زن نیکی‌شناس فردوسی شمعی رخشنده می‌آورد و چراغ، و نیز می و نار و ترنج و بهی؛ و پس بزمی می‌سازد. ... .
در گزارش آن بزم دو تنه، سخن از انار است و بهی، همان به.

انار و به از میوه‌های پاییزانه است که به ویژه در خراسان هر سال به دسترس می‌آمد.
درخت به با برگ‌های کرک‌دارش و میوه‌اش که زردرنگ است و به رنگ مهر، تا همین اواخر در هر سرایی در خراسان بود.
به، یکی است و بر عکس سیب چندین گونه ندارد.

هر ساله در آبان ماه پشته‌های بِه در هر سرا انباشته می‌شد. بهِ تازه و خوشبوی. مقداری زیاد به مصرف روزمره می‌رسید. بهری زیاد میان همسایه‌ها بخش می‌شد. بهری را مربا می‌کردند. آن مربای قرمز تیره. بهری را روی تختک می‌چیدند و در گنجه‌ها می‌گذاشتند تا برای شب چله بماند، یا برای نوروز.
این کار را جده‌ها می‌کردند و خود خبر داشتند که بِه را در کدام گنجه گذاشته‌اند.

مدتی برمی‌آمد تا زمان خوردن یک جور به دیگر فرارسد و آن بهی بود که مدتی در گنجه مانده و خودش را باخته بود. رنگش برمی‌گشت و قهوه‌ای می‌شد و لهیده. چنان می‌شد که مادربزرگ‌ها یکی به لهیده با یک قاشق چای‌خوری به دست نوه‌ها می‌دادند تا بنشینند و با لذت بخورند. بهی که چونان انگبین شده بود خواص دارویی داشت. یکی در درمان ناخوشی‌های معده. تخم به را جمع می‌کردند. جوشانده آن شیره غلیظ بیرنگی می‌شد که یاز می‌آورد، و درمان دردگلو و سرفه بود.

سال‌هاست که به در حیاط سراها نیست. سرایی هم نیست که حیاطی داشته باشد. مگر سرایی قدیم که دیگر کسی در آن به سر نمی‌برد و هزار خاطره بر دیوارها و پیکره‌اش زنگ زده.

در این حیاط‌ها بویی نمی‌آید. کسی نیست که بداند هر سال پاییز در ماه آبان، همین که در سرایی باز می‌شد پیش از هر چیز بوی خوش به بود که به مشام می‌زد.

سال‌هاست که به از زندگانی ما رخت بر بسته و برفته. هر سال در بازار میوه فروشان اگر به پیدا شود به اصفهان است. خوشبو نیست و تراوت قدیم را ندارد. به بازار است، نه به حیاط، و عطر مهر و مهربانی نمی‌پراکند‌.

به از عناصر زندگی خراسانی‌ها بود و با ما بود. بویش بهری از سال ما را خوش می‌کرد. می‌گذاشتیم تا باد عقرب بوزد، و به برسد. شیرین شود.

پس پرز بور رویش را با مالش دست بزداییم و همان جا زیر درخت بنشینیم و بخوریم. فارغ از سوداهای همه جهان‌ها.
زیر درخت بهی که زندگی در انجا با همه زیبایی‌های زمین و آسمان پیوند می‌خورد.

برخی سخنسرایان سخن از به رانده‌اند. اما بهترین به آنی است که همسر مهربان فردوسی در آن شب دیریاز در بساط کوچک بزم چید:

می آورد و نار و ترنج و بهی
زدوده یکی جام شاهنشهی
گهی می‌گسارید و گه چنگ ساخت
تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
گزارش کهن نبردی دینی
نگاهی به «یادگار زریران»

۲۸ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

به نزد ایرانی، سخن از دین راندن دشوار شده، و نبرد دینی هم جستاری است که بر دل ایرانی نمی‌نشیند.
اما شگفتا که «یادگار زریران» گزارش نبردی دینی است اندر زمانه گشتاسپ شاه کیانی. گزارشی که بر خلاف موضوعش که بر دل نمی‌نشیند، نثری دلنشین دارد. این گزارش کهن‌تر جایی است که پادشاه ایران، دین را برتر از نگاهبانی از مملکت نهاده است! و پیامدش نبردی شده خونین.

گزارش نبرد «یادگار زریران» در شاهنامه هم آمده. اما در آن بخش که سروده دقیقی توسی است. یعنی که فردوسی با نبرد برای دین میانه ندارد.

این نبرد پس از آن است که زرتشت پیدا شده و شاه و دربار ایران را به دین نو خوانده، و آنان همه فراخواستش را پذیرفته‌اند. همین بر تورانیان یا خیونان گران آمده و آنان دو تن را با سوارانی فرستاده‌اند تا پادشاه ایران، گشتاسپ، را از دین نو بازدارند. و گر نه خیونان خواهند تاخت و دنیای ایرانی را با خاک برابر خواهند کرد.

از دربار ایران پاسخی تند به فرستادگان خیونان می‌دهند که دست از دین برنداریم، و آنان را روانه می‌کنند. پس نبرد درمی‌گیرد. خیونان ـ تورانیان  ـ  در جایی از نبرد زریر، شاهزاده ایران سپاهبد را می‌کشند. پس بستور پسر هفت ساله زریر به کین پدر به میدان نبرد درمی‌آید. پیکارهایی گزارش می‌شود که بعدا بی سروصدا الگوی آیینی دیگر هم شده. جای خرده‌گیری هم نیست.

اما فرجام نبرد آمیخته است با سنگدلی:
اسفندیار، شاهزاده دلیر ایرانی، از سپاه بزرگ خیونان تنها یک تن را زنده می-گذارد. دستی و پایی و گوشی از او می‌بُرد، چشمی از او را به آتش می‌سوزاند و او را بر خری دم بریده نشانده روانه سرزمین خیونان می‌کند تا خبر ببرد که تورانیان چه دیدند از دلیران ایرانی اندر آن رزم.

یادگار زریران گزارش نبردی است بر سر دین و اختلاف دینی. تا پیش از آن نبردها همه بر سر ارج انسان است، و بر سر نگاهبانی از سرزمین‌هایی که جای نشست «انسان» است. انسان راستکردار دور از آلودگی‌ها. شاید همین بوده که این کتاب از کتابسوزی‌ها به زنهار مانده و به دست ما رسیده است: چیزی خوشایند گردانندگان جامعه ایرانی در درازای تاریخ!

از «یادگار زریران» چند گردانیده در دست است. یکی اثر استاد محمدتقی بهار که گردانیده‌ای است منظوم و دلپذیرتر، دیگر گردانیده‌های دکتر مهرداد بهار، دکتر ژاله آموزگار، دکتر یحیی ماهیار نوابی، آقای سعید عریان. گردانیده‌هایی هم در بیرون ایران تهیه شده که آن را ندیده‌ام.
.
/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
حاج جعفر عرفانی


بریده گزارشی بلند
۲۳ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

۲۳ مهر امسال ۳۹ سال از روزی می‌گذرد که بیرجند آن مرد راستکردار، ایراندوست و تجددخواه، حاج محمد جعفر عرفانی را از کف داده است.

عرفانی سال ۱۲۹۲ در بهدان زاده شد. در مدرسه شوکتیه، و سپس در تهران درس معقول و منقول خواند. به وصیت پدرش که گفته بود: "تحصیل علم کنید ولو به فقارت، و کار دولت نکنید ولو به وزارت" روانه حوزه علمیه اصفهان شد. بعد به بیرجند بازگشت و املاکش را در بهدان اداره می‌کرد.

جامه روحانیان داشت. اما آن را نه ابزار کسب درآمد کرد، نه ابزار دشمنی با فرهنگ و تمدن ایران. وقت کار در باغش علاوه بر ذکرهای دینی، سرود "ای ایران ای مرز پر گهر" یا "مرغ سحر" را می‌خواند. پیوسته می‌گفت که ما آریایی هستیم، و نسب به کیانیان می‌بریم.

محرم راز آیت‌الله تهامی بود. تهامی از دوستی با امیر اسدالله علم به اندرون سیاست در بیرجند می‌رفت، و هم از زبان امیر از امور کشوری آگاه می‌شد و آن را با عرفانی بازمی‌گفت و جویای رایش می‌شد.

در سیاست شهر وزنه‌ای بود وزین. یکی از فرمانداران خواسته بود تا شهردارش کند. عرفانی، رد کرده و گفته بود من که شهردار شوم شان جامه روحانی به جایگاهی اداری تنزل می‌یابد. او هوای حریمی را داشت که پس از او بسیارانی، در هر جامه، آن حریم را شکستند!

در انتخابات پرالتهاب مجلس در آغاز دهه ۱۳۳۰ در بیرجند استاد محمد مشکات را نامزد کردند تا به پیکار با منظومه قدرت حاکم برود. مشکات مرد کتاب و کتاب‌خانه بود و فارغ از نیرنگ‌های مدعیان ملی‌گرایی ضدایرانی!
پس از آن تهامی از امیر اسدالله علم جدا شد. عرفانی هم در جایگاهی رویاروی امیر قرار گرفت.

در بحبوحه آن التهاب‌ها، منزل عرفانی را دزد زد. دزد شناخته نشد، و ماجرا چون دیگر بزه‌های سیاسی مشمول مرور زمان شد.

دانشسرای مقدماتی بیرجند که تاسیس شد او را به تدریس معارف و فلسفه خواندند. در برخی دبیرستان‌ها هم درس می‌داد. او صاحب آرای مدرن در تدریس بود که از مطالعه پیوسته کتاب‌های بی‌شمار روانشناسی و تعلیم و تربیت بدان رسیده بود.
او همواره در کلاس درس پشت محصلان اقلیت‌های دینی را داشت تا حق یا احترام آنان ضایع نشود. در بیرجند سنیان و بهاییان و اسماعیلیان زیاد بودند، و هستند. او پشتیبان آنان بود، و خانه‌اش پناهگاه آنان.

حاج محمدجعفر عرفانی سال ۱۳۶۳ در روز ۲۳ مهر ماه به سرطان ریه درگذشت. سال‌ها پیش همسرش را از دست داده بود و با فرزندانش می‌زیست. منش او یادآور ذکاالملک فروغی بود که پس از مرگ همسرش حاضر نشد خواهش تن را بر خانواده و فرزندانش برتر نشاند.

هنوز خاطره آن مرد بزرگوار و نجیب بیرجندی فراموش نشده که تعصب نمی‌ورزید، و مکتبی از فضیلت‌های انسانی بود. فضیلت‌هایی که امروز جز داعیه‌های دروغین از آن باقی نمانده است.

شاید تهیدستان، بیشتر یادش بکنند که مخصوصا زمستان‌ها نگران تامین گرمای کلبه‌هایشان بود. پس از او زمستان‌ها در شهرمان سردتر شد، و بلندتر.
یادش گرم و زنده باد.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
دریغاگویی بر استاد میر شمس­‌الدین ادیب سلطانی

۲۰ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

یاد دارم که به دوران دانشجویی در دانشگاه تهران با نام آن بزرگ یگانه آشنا شدم. هنوز دوره­‌ای بود که آن شیادانی در میدانگاه فکر و فرهنگ جولان می­‌دادند که خود را به نام روشنفکر به ما شناسانده بودند. آنان پیام­‌آوران تاریکی و تباهی بودند، و یکی نوجوان دانشجو چون من، قال و مقال آنان را در نشریات زمانه پی می­‌گرفت. بدان روزگار استاد ادیب سلطانی کتابی از امانوئل کانت را به پارسی سره گردانیده بود و عنوانش را این نهاده بود: سنجش خرد ناب.

گردانیده استاد به راستی دشوارخوان بود. اما بسی ارجمندتر بود از ریشخندی که محفل­‌های تاریک­‌اندیشان بر آن کنند. ستایشگران استاد هم کم نبودند.

اکنون که سی سالی برآمده، این دانشجوی همیشه­‌ها هم دریافته که ادیب سلطانی چه پیکره دانشی تنومندی داشته که کتابی چنان دشوار را از فلسفه باختریان به پارسی سره گردانیده بود. و آن پیکره تنومند زبانی و دانشی چیزی نبود مگر بنیادی ستبر و سرسبز از هویت ایرانی.
هویتی که در هیاهوی آن زمانه هیجان­‌زده دم به دم کم­رنگ­‌تر می­‌شد. کسی را چه باک که ایران و فرهنگ و هویت تمدن­‌ساز این سرزمین فدای هیجان­‌های فرقه­‌های سیاست­‌باز شود که تنها داشته ایشان «بی­‌هویتی» بود و «بی‌ریشگی»!

استاد، یک‌تنه به روی آنان درایستاده بود.

امروز خبر پراگنده شد که استاد میر شمس­‌الدین ادیب سلطانی هم گذشته شد. او تا بود میر بود، شمس بود، ادیب بود و سلطان بود.

یاد سخن زیبای بوالفضل بیهقی می­‌افتم که می­‌فرماید: دریغ مردم فاضل که بمیرد.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…
Subscribe to a channel