تبلیغات : https://t.me/+UxX9G5A0WT5dAu2J ارتباط با ما👈https://t.me/Reza20122 هرگونه استفاده، کپی و نطق برداری از تفاسیر و غزلها بدون عضویت در کانال مورد رضایت ایشان نمی باشد.
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود
سرکشان را چو به صاف سر خم دستی نیست
سر ما خاک در دردکشان خواهد بود
پیش از آنی که پر از خاک شود کاسه چشم
چشم ما در پی خوبان جهان خواهد بود
تا جهان باقی و آئین محبت باقی است
شعر حافظ همهجا ورد زبان خواهد بود
هر که از جوی خرابات نخورد آب حیات
گر گل باغ بهشت است خزان خواهد بود
حافظا چشمه اشراق تو جاویدانی است
تا ابد آب از این چشمه روان خواهد بود
صحبت پیر خرابات تو دریافتهام
روحم از صحبت این پیر جوان خواهد بود
هرکجا زمزمه عشق و همای شوقی است
به هواداری آن سرو روان خواهد بود
تا چراگاه فلک هست و غزالان نجوم
دختر ماه بر این گله شبان خواهد بود
زنده با یاد سر زلف تو جان خواهم کرد
تا نسیم سحری مشکفشان خواهد بود
ای سکندر تو به ظلمات ابد جان بسپار
عمر جاوید نصیب دگران خواهد بود
شهریارا به گدایی در میکده ناز
که دلت محرم اسرار نهان خواهد بود
#شهریار
- گزیدهٔ غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۸ - حافظ جاویدان
@ghaz2020
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این لطافت که تو داری همه دلها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غمها بزداید
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم
هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن
نظری گر بربایی دلت از کف برباید
#سعدی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۷۷
@ghaz2020
به خرابات مغان بی سر و پا خواهم رفت
دردمندانه به امید دوا خواهم رفت
باز زنار سر زلف بتی خواهم بست
من سودا زده در دام بلا خواهم رفت
گنج در گوشهٔ میخانهٔ سرمستان است
از چنین جای خوشی بنده کجا خواهم رفت
چون سر دار فنا دار بقا می بخشد
عاشقانه به سردار فنا خواهم رفت
می روم تا به سراپردهٔ او مست و خراب
بر در عاقل مخمور چرا خواهم رفت
به امیدی که مگر خاک در او گردم
میل دارم که چه بادی به هوا خواهم رفت
ای که گوئی به کجا می رود این سید ما
از خدا آمده بودم به خدا خواهم رفت
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۳۲
@ghaz2020
هوای خویشتن بگذار اگر داری هوای او
غنیمت دان اگر یابی در خلوتسرای او
نخواهی دید نور او اگر دیدت همین باشد
طلب کن نور چشم از ما که تا بینی لقای او
مقام سلطنت خواهی گدای حضرت او شو
که شاه تخت ملک دل به جان باشد گدای او
اگر دار بقا خواهی سر دار فنا بگزین
فنا شو از وجود خود که تا یابی بقای او
مرا میخانه ای بخشید میر جملهٔ رندان
همیشه باد ارزانی به بنده این عطای او
دلم خلوتسرای اوست غیری در نمی گنجد
که غیر او نمی زیبد درین خلوتسرای او
چه عالی منصبی دارم که هستم بندهٔ سید
فقیر حضرت اویم غنیم از غنای او
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۳۴۶
@ghaz2020
گر ز دلتنگی لبی چون غنچه خندان میکنم
ترک سر زین رهگذر بر خویش آسان میکنم
سایلان از شرم احسان آب میگردند و من
میشوم آب از حیا با هرکه احسان میکنم
تا چو عیسی دست خود از چرکِ دنیا شُستهام
دست در یک کاسه با خورشید تابان میکنم
تنگ ظرفی دستگاه عیش را سازد وسیع
هست تا یک قطره می در شیشه طوفان میکنم
گرچه خون در پیکرم ز افسردگی پژمرده است
پنجه در سرپنجهٔ دریا چو مرجان میکنم
هرکه از سنگین دلی خون میکند در کاسهام
از دل خونگرم من لعل بدخشان میکنم
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۴۲۱
@ghaz2020
از پختگی است گر نشد آواز ما بلند
کی از سپند سوخته گردد صدا بلند
از هر دوکون همت والای ما گذشت
تا گرد این خدنگ شود از کجا بلند
معراج اعتبار به قدر فتادگی است
از سایه است رتبه بال هما بلند
تختش بود چو کشتی نوح ایمن از خطر
شد پایه شهی که ز دست دعا بلند
همواره می شود به نظر باز کردنی
قصری که چون حباب شود از هوا بلند
رحمی به خاکساری ما هیچ کس نکرد
تا همچو گردباد نشد گرد ما بلند
رعناترست یک سر وگردن ز آفتاب
هر سر که شد ز سجده آن خاک پابلند
سنگین نمی شود اینهمه خواب ستمگران
می شد گر از شکستن دلها صدابلند
درویش هم شکایت از ایام می کند
از خاک نرم اگر شود آواز پابلند
امیدها به عاقبت عمر داشتم
غافل که دست حرص شود از عصا بلند
از دود شد به دیده آتش جهان سیاه
اینش سزا که کرد سر ناسزا بلند
دلهای گرم سلسله جنبان گفتگوست
بی آتش از سپند نگردد صدا بلند
از جوهری نگین به نگین دان شود سوار
از آشنا شود سخن آشنا بلند
فریاد می کند سخنان بلندما
آوازه ما اگر نشود از حیا بلند
از بس رمیده است ز همصحبتان دلم
بیرون روم ز خود چو شد آواز پابلند
احسان بی سوال زبان بند خواهش است
از دست کوته است زبان گدا بلند
بلبل به زیر بال خموشی کشید سر
صائب به گلشنی که شد آواز ما بلند
#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۴۲۱۲
@ghaz2020
ساقیا این می از انگور کدامین پشتهست
که دل و جان حریفان ز خمار آغشتهست
خم پیشین بگشا و سر این خم بربند
که چو زهرست نشاط همگان را کشتهست
بند این جام جفا جام وفا را برگیر
تا نگویند که ساقی ز وفا برگشتهست
درده آن باده اول که مبارک بادهست
مگسل آن رشته اول که مبارک رشتهست
صد شکوفه ز یکی جرعه بر این خاک ز چیست
تا چه عشقست که اندر دل ما بسرشتهست
بر در خانه دل این لگد سخت مزن
هان که ویران شود این خانه دل یک خشتهست
بادهای ده که بدان باده بلا واگردد
مجلسی ده پر از آن گل که خدایش کشتهست
تا همه مست شویم و ز طرب سجده کنیم
پیش نقشی که خدایش به خودی بنوشتهست
#مولانا
- غزل شمارهٔ ۴۲۱
@ghaz2020
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام
جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش
#حافظ
@ghaz2020
ای از عرق جبین تو صبح بهار دل
یاد قدت نهال لب جویبار دل
هر دل که بیشمار نباشد در آن غمت
در پیش عاشقان نبود در شمار دل
فارغ شدم بفکر تو از فکر روزگار
غیر از غم تو نیست کسی غمگسار دل
چشمم ز رشک، تشنه به خون دلم شده است
تا دیده است یاد ترا در کنار دل
هرگه که یاد بسمل تیغ تو کرده ام
از خود فشانده ام بتپیدن غبار دل
واعظ چنین ضعیف و، غمت این قدر گران
چون قامتش خمیده نگردد ز بار دل؟!
#واعظ_قزوینی
@ghaz2020
بی تو به سر می نشود با دگری مینشود
هر چه کنم عشق بیان بیجگری مینشود
اشک دوان هر سحری از دلم آرد خبری
هیچ کسی را ز دلم خود خبری مینشود
یک سر مو از غم تو نیست که اندر تن من
آب حیاتی ندهد یا گهری مینشود
ای غم تو راحت جان چیستت این جمله فغان
تا بزنم بانگ و فغان خود حشری مینشود
میل تو سوی حشرست پیشه تو شور و شرست
بی ره و رای تو شها رهگذری مینشود
چیست حشر از خود خود رفتن جانها به سفر
مرغ چو در بیضه خود بال و پری مینشود
بیست چو خورشید اگر تابد اندر شب من
تا تو قدم درننهی خود سحری مینشود
دانه دل کاشتهای زیر چنین آب و گلی
تا به بهارت نرسد او شجری مینشود
در غزلم جبر و قدر هست از این دو بگذر
زانک از این بحث به جز شور و شری مینشود
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۴۵
@ghaz2020
مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد
که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد
کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بیهنر اُفتَد، نظر به عیب کند
ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی
که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کند
چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کند
کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است
مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کند
شبانِ وادیِ اِیمن گَهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند
ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ
چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کند
#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۸۸
@ghaz2020
نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی
که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی
قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد
هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی
مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر
تو دل با خویشتن داری چه دانی حال شیدایی
همیدانم که فریادم به گوشش میرسد لیکن
ملولی را چه غم دارد ز حال ناشکیبایی
عجب دارند یارانم که دستش را همیبوسم
ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی
اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با شیرین
نه آخر جان شیرینش برآمد در تمنایی
خرد با عشق میکوشد که وی را در کمند آرد
ولیکن بر نمیآید ضعیفی با توانایی
مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت میآمد
نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی
تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن
که ما را با کسی دیگر نماندهست از تو پروایی
نپندارم که سعدی را بیازاری و بگذاری
که بعد از سایه لطفت ندارد در جهان جایی
من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید
و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی
#سعدی
- غزل شمارهٔ ۵۱۰
@ghaz2020
تا بود عشق تو بود من عاشق تو بودم
من عاشق قدیمم کی بود تا نبودم
گم گشته بودم از خود در گوشهٔ خرابات
عشقت دلیلم آمد راهی به خود نمودم
از عشق چشم مستت جام شراب خوردم
دستار عقل سرکش عشقت ز سر ربودم
کردم ز اشک ساغر این خرقه شست و شوئی
گر زاهدی و تقوی کاری نمی گشودم
در دیده های خوبان حسن رخ تو دیدم
وز گفتهٔ لطیفان آواز تو شنودم
از دیر و کعبه ما را کاری نمی گشاید
این هر دو آزموده بسیار آزمودم
سید به جز خیالت نقشی دگر ندیده
تا رنگ زنگ هستی از آئینه زدودم
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزل شمارهٔ ۱۰۲۸
@ghaz2020
چه مستی است؟ ندانم که رو به ما آورد
که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟
تو نیز باده به چنگ آر و راهِ صحرا گیر
که مرغ نغمه سُرا سازِ خوش نوا آورد
دلا چو غنچه شکایت ز کارِ بسته مَکُن
که بادِ صبح نسیمِ گره گشا آورد
رسیدنِ گل و نسرین به خیر و خوبی باد
بنفشه شاد و کَش آمد، سَمَن صفا آورد
صبا به خوش خبری هُدهُدِ سلیمان است
که مژدهٔ طرب از گلشنِ سبا آورد
علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست
برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد
مریدِ پیرِ مُغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردیّ و او به جا آورد
به تنگ چشمیِ آن تُرکِ لشکری نازم
که حمله بر منِ درویشِ یک قبا آورد
فلک غلامی حافظ کنون به طوع کُنَد
که اِلتِجا به درِ دولتِ شما آورد
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۱۴۵
@ghaz2020
آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بی دل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت
آمدهام بهار خوش پیش تو ای درخت گل
تا که کنار گیرمت خوش خوش و میفشانمت
آمدهام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت
آمدهام که بوسهای از صنمی ربودهای
بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت
گل چه بود که گل تویی ناطق امر قل تویی
گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت
جان و روان من تویی فاتحه خوان من تویی
فاتحه شو تو یک سری تا که به دل بخوانمت
صید منی شکار من گر چه ز دام جستهای
جانب دام بازرو ور نروی برانمت
شیر بگفت مر مرا نادره آهوی برو
در پی من چه میدوی تیز که بردرانمت
زخم پذیر و پیش رو چون سپر شجاعتی
گوش به غیر زه مده تا چو کمان خمانمت
از حد خاک تا بشر چند هزار منزلست
شهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمت
هیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ را
نیک بجوش و صبر کن زانک همیپرانمت
نی که تو شیرزادهای در تن آهوی نهان
من ز حجاب آهوی یک رهه بگذرانمت
گوی منی و میدوی در چوگان حکم من
در پی تو همیدوم گر چه که میدوانمت
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۲۲
@ghaz2020
به بوسهای ز دهان تو آرزومندم
فغان که با همه حسرت به هیچ خرسندم
تو از قبیله خوبان سست پیمانی
من از جماعت عشاق سخت پیوندم
برید از همه جا دست روزگار مرا
بدین گناه که در گردنت نیفکندم
شرار شوق تو بر میجهد ز هر عضوم
نوای عشق تو سر میزند ز هر بندم
اگر تو داغ گذاری چگونه نپذیرم
و گر تو درد فرستی چگونه نپسندم
پدر علاقه به فرزند خویشتن دارد
من از تعلق روی تو خصم فرزندم
زمانه تا نکند خیمهات نمیدانی
که من چگونه از آن کوی خیمه برکندم
به راه وعده خلافی نشستهام چندی
که زیر تیغ تغافل نشانده یک چندم
معاشران همه در بزم پسته میشکنند
شکسته دل من از آن پستهٔ شکرخندم
به گریه گفتم از آن پسته یک دو بوسم بخش
به خنده گفت مگس کی نشسته بر قندم
ز باده دوش مرا توبه داد مفتی شهر
بتان ساده اگر نشکنند سوگندم
نجات داد ملک هر کجا اسیری بود
من از سلاسل زلفش هنوز در بندم
ستوده ناصردین شه که از شرف گوید
به هیچ دوره ندید آفتاب مانندم
کسی سزای ملامت به جز فروغی نیست
که دایم از می و معشوق میدهد پندم
#فروغی_بسطامی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۳۴
@ghaz2020
شوق تا گرم عنان نیست فسردن برجاست
گر به راحت نزند ساحل ما هم دریاست
راحتی در قفس وضع کدورت داریم
رنگ مژگان به هم آوردن آیینهٔ ماست
چشمحاصل چه توان داشت که در مزرع عمر
چون شرر دانهفشانی همه بر روی هواست
زندگی نیست متاعی که به تمکین ارزد
کاروان نفس ما همه جا هرزهدراست
دست گل دامن بویی نتوانست گرفت
رفت گیرایی از آن پنجه که در بند حناست
همه واماندهٔ عجزیم اگر کار افتد
نفس سوخته اینحا زره زبر قباست
تا سرکوی تو یارب که شود رهبر من
ناله خارِ قدمی دارد و اشک آبلهپاست
ساحلی کو که دهم عرض خودآراییها
هر کجا گوهر من جلوه فروشد دریاست
چارهاندیشیام از فیض الم محرومیست
فکر بیدردی اگر ره نزند درد دواست
همه جا گمشدگان آینهٔ راز همند
من ز خود رفتهام و قرعه به نام عنقاست
نغمهٔ انجمن یأس به شوخی نزند
سودن دست ندامتزدگان نرم صداست
بیدل از بادهکشان وحشی عشرت نرمد
دام مرغان طرب رشتهٔ موج صهباست
#بیدل_دهلوی
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۳۲
@ghaz2020
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
بجز وصال تو هیچ از خدا نخواستهایم
که حاجتی نتوان خواست از خدا جز تو
خدای می نپذیرد دعای قومی را
که مدعا طلبیدند از دعا جز تو
مریض عشق تو را حاجتی به عیسی نیست
که کس نمی کند این درد را دوا جز تو
کجا شکایت بی مهریت توانم برد
که هیچ کس ننهادهست این بنا جز تو
فغان اگر ندهی داد ما گدایان را
که پادشاه نباشد به شهر ما جز تو
مرنج اگر بر بیگانه داوری ببریم
که آشنا نخورد خون آشنا جز تو
دلا هزار بلا در ولای او دیدی
کسی صبور ندیدم در این بلا جز تو
فروغی از رخ آن مه گرت فروغ دهند
به آفتاب نبخشد کسی ضیا جز تو
#فروغی_بسطامی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۳۲
@ghaz2020
یکی پیر بد مرزبان هری
پسندیده و دیده ازهر دری
جهاندیدهای نام او بود ماخ
سخندان و با فر و با یال و شاخ
بپرسیدمش تا چه داری بیاد
ز هرمز که بنشست بر تخت داد
چنین گفت پیرخراسان که شاه
چو بنشست بر نامور پیشگاه
نخست آفرین کرد بر کردگار
توانا و داننده روزگار
دگر گفت ما تخت نامی کنیم
گرانمایگان را گرامی کنیم
جهان را بداریم در زیر پر
چنان چون پدر داشت با داد و فر
گنه کردگانرا هراسان کنیم
ستم دیدگان را تن آسان کنیم
ستون بزرگیست آهستگی
همان بخشش و داد و شایستگی
بدانید کز کردگار جهان
بد و نیک هرگز نماند نهان
نیاگان ما تاجداران دهر
که از دادشان آفرین بود بهر
نجستند جز داد و بایستگی
بزرگی و گردی و شایستگی
ز کهتر پرستش ز مهتر نواز
بداندیش را داشتن در گداز
بهرکشوری دست و فرمان مراست
توانایی و داد و پیمان مراست
کسی را که یزدان کند پادشا
بنازد بدو مردم پارسا
که سرمایه شاه بخشایشست
زمانه ز بخشش به آسایشست
به درویش برمهربانی کنیم
بپرمایه بر پاسبانی کنیم
هرآنکس که ایمن شد از کار خویش
برما چنان کرد بازار خویش
شما را بمن هرچ هست آرزوی
مدارید راز از دل نیکخوی
ز چیزی که دلتان هراسان بود
مرا داد آن دادن آسان بود
هرآنکس که هست از شما نیکبخت
همه شاد باشید زین تاج وتخت
میان بزرگان درخشش مراست
چوبخشایش داد و بخشش مراست
شما مهربانی بافزون کنید
ز دل کینه و آز بیرون کنید
هر آنکس که پرهیز کرد از دو کار
نبیند دو چشمش بد روزگار
بخشنودی کردگار جهان
بکوشید یکسر کهان و مهان
دگر آنک مغزش بود پرخرد
سوی ناسپاسی دلش ننگرد
چو نیکی فزایی بروی کسان
بود مزد آن سوی تو نارسان
میامیز با مردم کژ گوی
که او را نباشد سخن جز بروی
وگر شهریارت بود دادگر
تو بر وی بسستی گمانی مبر
#فردوسی
- شاهنامه
۲۵ اردیبهشت ماه، روزِ ملیِ
بزرگداشتِ فردوسیِ بزرگ گرامی باد🌸
@ghaz2020
جان به خلوت سرای جانان رفت
دل سرمست سوی مستان رفت
آفتابی به ماه رو بنمود
گشت پیدا و باز پنهان رفت
مدتی زاهدی همی کردم
توبه بشکستم این زمان آن رفت
عمر باقی که هست دریابش
در پی عمر رفته نتوان رفت
هرکه جمعیتی ز خویش نیافت
ماند بیگانه و پریشان رفت
باز حیران ز خاک برخیزد
از جهان هر کسی که حیران رفت
نعمت الله رفیق سید شد
یار ما رفت گوئیا جان رفت
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزل شمارهٔ ۴۲۱
@ghaz2020
برو به کارِ خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فتاد دل از ره، تو را چه افتادست؟
میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقهایست که هیچ آفریده نگشادست
به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصیحتِ همه عالم به گوش من بادست
گدای کوی تو از هشت خُلد مستغنیست
اسیرِ عشقِ تو از هر دو عالم آزادست
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساسِ هستیِ من زان خراب آبادست
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست
برو فِسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست
#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۵
@ghaz2020
ساقیا بر سر جان بار گران است تنم
باده ده باز رهان یک نفس از خویشتنم
من از این هستی خود نیک به جان آمدهام
تو چنان بیخبرم کن که ندانم که منم
نفس را یار نخواهم که نه زین اقلیمم
چه کنم صحبت هندو که ز شهر ختنم
گل بستان جهان در نظرم چون آید
روضه باغ بهشت است نه آخر چمنم
پیش این قالب مردار چه کار است مرا
نیستم زاغ و زغن طوطی شکر سخنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
ای نسیم سحری بوی نگارم به من آر
تا من از شوق قفس را همه درهم شکنم
خنک آن روز که پرواز کنم تا ور یار
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
در میان من و معشوق همام است حجاب
وقت آن است که این پرده به یک سو فکنم
#همام_تبریزی
- غزلیات
- شمارهٔ ۱۴۲
@ghaz2020
خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم
اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد
مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پیوندم
کسی مانند من جستی زهی بدعهد سنگین دل
مکن کاندر وفاداری نخواهی یافت مانندم
اگر خود نعمت قارون کسی در پایت اندازد
کجا همتای من باشد که جان در پایت افکندم
به جانت کز میان جان ز جانت دوستتر دارم
به حق دوستی جانا که باور دار سوگندم
مکن رغبت به هر سویی به یاران پراکنده
که من مهر دگر یاران ز هر سویی پراکندم
شراب وصلت اندرده که جام هجر نوشیدم
درخت دوستی بنشان که بیخ صبر برکندم
چو پای از جاده بیرون شد چه نفع از رفتن راهم
چو کار از دست بیرون شد چه سود از دادن پندم
معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم
پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم
به خواری در پیت سعدی چو گرد افتاده میگوید
پسندی بر دلم گردی که بر دامانت نپسندم
#سعدی
- غزل شمارهٔ ۳۷۶
۱۲ اردیبهشت روز معلم مبارک باد🌸
@ghaz2020
دیگر ز شاخِ سروِ سَهی بلبلِ صبور
گلبانگ زد که چشمِ بد از رویِ گُل به دور
ای گُل به شُکرِ آن که تویی پادشاهِ حُسن
با بلبلانِ بیدلِ شیدا مَکُن غرور
از دستِ غیبتِ تو شکایت نمیکنم
تا نیست غیبتی نَبُوَد لذّتِ حضور
گر دیگران به عیش و طَرَب خُرَّمَند و شاد
ما را غمِ نگار بُوَد مایهٔ سُرور
زاهد اگر به حور و قصور است امّیدوار
ما را شرابخانه قصور است و یار حور
مِی خور به بانگِ چنگ و مخور غصه ور کسی
گوید تو را که باده مخور گو هُوَالْغَفُور
حافظ شکایت از غمِ هجران چه میکنی؟
در هِجر وصل باشد و در ظلمت است نور
#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۵۴
@ghaz2020
[🟪]
≣ مراقبه ✦ آگاهی✦ یوگا👇👇👇
🟣 /channel/man_m_hastam ⩥⩥
به کاریزماتیکترین ورژنت تبدیل شو TED
⨳ @BUSINESSTRICK
آموزش سواد مالی و اقتصادی به زبان ساده
⨳ @ECONVIEWS
ایرانگردی با کمترین هزینه
⨳ @JournalTourism
جذب ثروت با " قدرت ذهنی "
⨳ @JadouyeFekrM
روح پس از - مرگ - چه میشود!!
⨳ @PasAz_Marg
فنگشویی♡ قانون جذب♡ سابلیمینال♡
⨳ @mossbatt_andishan
شکرگزار خدا باش
⨳ @khodaya_asheghtam
متافیزیک عرفان《رهایی ازگذشته》
⨳ @Roohe_bartar
من یک زنم《درڪم ڪن》
⨳ @zanan_khoshbakhti
تفسیر آیه به ایه قران
⨳ @Pious114
مکانهای زیبا و دیدنی
⨳@gashtogozardarjahan
شعر و • شراب و • اندیشه
⨳ @shabhaye_niloofari
بیداری معنوی ♡ فرکانس درمانی
⨳ @payamibarayesolh
با《خدا》باش پادشاهی کن!
⨳ @kh0daShEnaSi
متافیزیک. انرژیدرمانی. پاکسازی رایگان
⨳ @reikismylife
مجلهی فرازمینی ها
⨳ @ARZAMIN
اسرار متافیزیک/چاکرا درمانی
⨳ @meta_ajna
زندگی با "عشق " چه زیباست ••
⨳ @Zenndegiiii
اناالحق
⨳ @Analhaghhoo
* مدیتیشن ، موسیقی *
⨳ @meditation14
سکوت ذهن
⨳ @royal_silencemind
مولانا مولانا مولانا مولانا
⨳ @MouLanayjan
انگلیسی مقدماتی تا پیشرفته
⨳ @ENG_PODCAST
ارتباط با ♡ خالق هستی ♡
⨳ @RohShokrgozari
دنیای درون / شناخت روح برتر
⨳ @dunyaye_daroon
ما از موسیقی به •• عشق •• رسیدیم!
⨳ @musiicLand_ir
ماورای طبیعیشدن/دکتر جودیسپنزا
⨳ @Mavara_Joe_Dispenza
کنترل ذهن و ضمیرناخودآگاه
⨳ @asrarkontoLzehn
سلسله ی موی "دوست "
⨳ @selmooyedoost
شناخت سایه های " درون "
⨳ @ramzkodbavre
دلبــری هـای حضرت مــولانا
⨳ @molavi_molavi
تنهایی و " آرامش "
⨳ @Tannhaaiii
خودآگاهی. بُعد ِ پنجم
⨳ @boedpanjom
چگونه کاریزماتیک♡جذااب باشیم؟؟
⨳ @zehnearam
بشنو از نی
⨳ @vasledoost
کلبه ی《دوبیتی》
⨳ @D2beytichanel
جملاتی که افکار شما را《 تغییر میدهد》
⨳ @ghalbeziba
معجزه ی زندگی با یوگا
⨳ @shaidaizadi
صفر تا صد پرورش گلهای آپارتمانی
⨳ @cafegolemehrbano
آموزش مدیتیشن وپاکسازی چاکرا
⨳ @meditatio1
" کارما " چیست؟ انواع کارما؟
⨳ @KArma_mAvara
کتابهای ☆ نایاب ☆
⨳ @Doneaekatad2
عاشقان ِ《کتاب》
⨳ @B00kLifeMe
انگلیسی را اصولی و آسون بیاموز
⨳ @novinenglish_new
گلچینی از پر طرفدارترین اهنگ های نوستالژی
⨳ @nostalgia_musicc
گلچین اشعار 《سعدی》
⨳ @Sadii_jaan
ذهن ِ موفق ِ《پولساز》
⨳ @movafaghiat_jahanii
غزل" غزل " غزل " غزل "غزل"
⨳ @ghaz2020
متن ممنوعه ؛ این کانال مناسب همه نیست...
⨳ @OnlySookoot
باغبان معنوی
⨳ @gognus_kimiagar
قدرت درون توست ☆لوییز هی☆
⨳ @Louise_Haychanel
انگیزشی انگیزشی انگیزشی
⨳ @OMidBeZendgiii
اشعار بزرگان و سخنان حکیمانه بزرگان
⨳ @asharsokhanan
طرزِ + فڪرتو + عوض ڪن!
⨳ @MossbatAndishann
عطر و معنا
⨳ @motaeeal
جملات و سخنان ناب
⨳@goftarniek
فرازمینی ها
⨳ @FARZAMINIHA
برنامه ها - سایتها - رباتها همه رایگان
⨳ @APPZ_KAMYAB
پاکسازی بدن از انرژیهای منفی ،ترس و بیماری
⨳ @Asrar_Daroun
آموزش مقاله نویسی پروپزال و پایان نامه
⨳ @Research_Q1
جارى شو در موسيقى، رقص، انديشه
⨳ @flowwithmusic
حـضرت عـشــق مـولانـای جانان
⨳ @shere_molavi
چشم سوّم چیست؟ چگونه آن را فعال کنیم؟
⨳ @Cheshm3kaenat
ا𝗣𝗗𝗙ا 500000 هزار جلد کتاب کمیاب
⨳ @book_noor
شعر سپید ؛ شاملو ◄ فروغ ◄ سهراب
⨳ @SheereSepiid
─═༅ ═༅ 🌱 ༅═ ༅═─
@tab_golbarg
_-🏓-_
بشنو از ني
🏓@vasledoost
سفر با کمترین هزینه
🏓@JournalTourism
روح پس از - مرگ - چه میشود!!
🏓@PasAz_Marg
جذب ثروت با " قدرت ذهنی "
🏓@JadouyeFekrM
من یک زنم 《درڪم ڪن》!
🏓@zanan_khoshbakhti
شعر و • شراب و • اندیشه
🏓@shabhaye_niloofari
آموزش قانون جذب با " لوییز هی"
🏓@Louise_Haychanel
فرکانس درمانی ♡ چشم سوم ♡
🏓@payamibarayesolh
غزل" غزل " غزل " غزل "غزل"
🏓@ghaz2020
اسرار متافیزیک
🏓@meta_ajna
مولانا؛ مولانا؛ مولانا؛ مولانا
🏓@MouLanayjan
زندگی با " عشق " چه زیباست ...!
🏓@Zenndegiiii
ارتباط با ♡ خالق هستی ♡
🏓@Rohshokrgozari
سلسلهی موی ِ " دوست "
🏓@selmooyedoost
کلبه ی دوبیتی
🏓@D2beytichanel
جملاتی که افکار شما را《 تغییر میدهد》
🏓@ghalbeziba
تنهایی ؛ تنهایی ؛ تنهایی
🏓@Tannhaaiii
کتاب کتاب کتاب کتاب
🏓@B00kLifeMe
آموزش مدیتیشن وپاکسازی چاکرا
🏓@meditatio1
شاهبیتهای ناااب
🏓@nimbeytchanel
فروغ فرخزاد♡ عاشقانه ها
🏓@foroughFar0khzad
علم پاکسازی چاکراها
🏓@Chakra_Therapy1
ای مِهرِ تو در میانِ جانم
🏓@vasLe7
انسان های《 معنوی 》
🏓@Agahi_metafizik
حضرتِ شعر...!
🏓@SHaBaNeHaYe_Bi_To
خداوندان ِ اَسرار
🏓@KhodaVandane_Asrar
عبارتهای تاکیدی "جذب" ثروت
🏓@ghanoone_jazb_mosbat
کتابهای ممنوعه / حرف ِ حساب
🏓@keTab_e_barTarr
آرامش و لحظات ناب با رنگیرنگی
🏓@RangiRangitel
عشق نیروی بیداری
🏓@eshghnirooyebidariii
اشعار پارسی
🏓@asharparsiii
سفر به اقیانوسِ درون....
🏓@MasomehAbedini
چه بیتابانه میخواهمت...
🏓@M_V_KHATOON
شعر سپید ؛ شاملو > فروغ > سهراب
🏓@SheereSepiid
پرتو حق
🏓@sepedari
مراقبه و پاکسازی انرژیهای منفی
🏓@PaksaziivM
صاحبدݪان ♡ صاحبدݪان
🏓@Saheb_deLAan7
داستان های انگلیسی + معنی فارسی
🏓@ES_Story
امی کودک کهکشانی. بُعد پنجم
🏓@boedpanjom
شناخت سایه های " درون "
🏓@ramzkodbavre
یک میلیون کتاب 𝐏 𝐃 𝐅
🏓@DONYABOOKPDF
" کارما " چیست؟ انواع کارما
🏓@KArma_mAvara
سرزمین موسیقی
🏓@musiicLand_ir
اسرار ضمیر《ناخودآگاه》
🏓@asrarkontoLzehn
ماورای طبیعیشدن/دکتر جودیسپنزا
🏓@Mavara_Joe_Dispenza
دیدار با《کودک درون》
🏓@dunyaye_daroon
یوگا و تناسب اندام
🏓@shaidaizadi
کتابهای ☆ نایاب ☆
🏓@Doneaekatad2
اناالحق
🏓@Analhaghhoo
گلچین اشعار - سعدی -
🏓@Sadii_jaan
با《خدا》باش پادشاهی کن!
🏓@kh0daShEnaSi
ذهن ِ موفّق ِ《 پولساز 》
🏓@movafaghiat_jahanii
متن ممنوعه ؛ این کانال مناسب همه نیست...
🏓@OnlySookoot
دکتر جو دیسپنزا • قدرت ذهن •
🏓@joe_diispenza
انگیزشی انگیزشی انگیزشی
🏓@OMidBeZendgiii
ذهنتو شاداااب نگه دار !
🏓@MossbatAndishann
چشم سوّم چیست؟ چگونه آنرا فعال کنیم؟
🏓@Cheshm3kaenat
شاه مردان •• علی ( ع ) ••
🏓@Ali121Ali121Ali
─═༅ ═༅ 🌱 ༅═ ༅═─
@tab_golbarg
ای نفس اگر به دیدهٔ تحقیق بنگری
درویشی اختیار کنی بر توانگری
ای پادشاه شهر چو وقتت فرا رسد
تو نیز با گدای محلت برابری
گر پنج نوبتت به در قصر میزنند
نوبت به دیگری بگذاری و بگذری
دنیا زنیست عشوهده و دلستان ولیک
با کس به سر همی نبرد عهد شوهری
آهسته رو که بر سر بسیار مردمست
این جرم خاک را که تو امروز بر سری
آبستنی که این همه فرزند زاد و کشت
دیگر که چشم دارد ازو مهر مادری؟
این غول روی بستهٔ کوته نظر فریب
دل میبرد به غالیه اندوده چادری
هاروت را که خلق جهان سحر ازو برند
در چه فکند غمزهٔ خوبان به ساحری
مردی گمان مبر که به پنجه است و زور کتف
با نفس اگر برآیی دانم که شاطری
با شیر مردیت سگ ابلیس صید کرد
ای بیهنر بمیر که از گربه کمتری
هشدار تا نیفکندت پیروی نفس
در ورطهای که سود ندارد شناوری
سر در سر هوا و هوس کردهای و ناز
در کار آخرت کنی اندیشه سرسری
دنیا به دین خریدنت از بیبصارتیست
ای بدمعاملت به همه هیچ میخری
تا جان معرفت نکند زنده شخص را
نزدیک عارفان حیوانی محقری
بس آدمی که دیو به زشتی غلام اوست
ور صورتش نماید زیباتر از پری
گر قدر خود بدانی قدرت فزون شود
نیکونهاد باش که پاکیزه پیکری
چندت نیاز و آز دواند به بر و بحر
دریاب وقت خویش که دریای گوهری
پیداست قطرهای که به قیمت کجا رسد
لیکن چو پرورش بودت دانهٔ دری
گر کیمیای دولت جاویدت آرزوست
بشناس قدر خویش که گوگرد احمری
ای مرغ پایبسته به دام هوای نفس
کی بر هوای عالم روحانیان پری؟
باز سپید روضهٔ انسی چه فایده
کاندر طلب چو بال بریده کبوتری
چون بوم بدخبر مفکن سایه بر خراب
در اوج سدره کوش که فرخنده طایری
آن راه دوزخست که ابلیس میرود
بیدار باش تا پی او راه نسپری
در صحبت رفیق بدآموز همچنان
کاندر کمند دشمن آهخته خنجری
راهی به سوی عاقبت خیر میرود
راهی به سؤ عاقبت اکنون مخیری
گوشت حدیث میشنود، هوش بیخبر
در حلقهای به صورت و چون حلقه بر دری
دعوی مکن که برترم از دیگران به علم
چون کبر کردی از همه دونان فروتری
از من بگوی عالم تفسیرگوی را
گر در عمل نکوشی نادان مفسری
بار درخت علم ندانم مگر عمل
با علم اگر عمل نکنی شاخ بیبری
#سعدی
- قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در پند و اندرز
_یکم اردیبهشت بزرگداشت شیخ اجل سعدی گرامی باد🌸
@ghaz2020
می پرسد از من کسیتی ؟ می گویمش اما نمی داند
این چهره ی گم گشته در آیینه خود را نمی داند
می خواهد از من فاش سازم خویش را باور نمی دارد
آیینه در تکرار پاسخ های خود حاشا نمی داند
می گویمش گم گشته ای هستم که در این دور بی مقصد
کاری بجز شب کردن امروز یا فردا نمی داند
می گویمش آنقدر تنهایم که بی تردید میدانم
حال مرا جز شاعری مانندمن تنها نمی داند
می گویمش می گویمش چیزی از این ویران نخواهی یافت
کاین در غبار خویشتن چیزی از این دنیا نمی داند
می گویم و می بینمش او نیز با آن ظاهر غمگین
آن گونه می خندد که گویی هیچ از این غمها نمی داند
#محمد_علی_بهمنی
۲۷ فرودین زاد روز محمد علی بهمنی گرامی باد🌸
@ghaz2020
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد شکر که آن رفت
این با طرب و خرمی و فرخی آمد
وان با کرب و محنت و رنج و مرضان رفت
عید آمد و شد عیش و نشاط و طرب آغاز
مه رفت و خرافات گزافات خران رفت
ایام نشاط و طرب و خرمی آمد
هنگام بساط شغب و زرق و فسان رفت
لاحولکنان آمد تا خانه ز مسجد
عابد که به مسجد ز سوی خانه دوان رفت
عید آمد و شد باز در خانهٔ خمّار
شاهد به میان آمد و زاهد ز میان رفت
این طُرفه که با مسجد و سجاده و دستار
زاهد سبک از زهد پی رطل گران رفت
ما هم چله سازیم دگر با می و معشوق
سی روزه به دریوزه انیمانکه زیان رفت
رندانه به میخانه خرامیم و گذاریم
سر در کف آن پای که تا دیر مغان رفت
یعنی به در قبلهٔ عالم، شه آفاق،
سازیم ازین روی که بر یاد شهان رفت
ای ترک بپیما به طرب جام جهانبین
هان وقت غنیمت بشمر ورنه جهان رفت
چندی سپری گشت که بیخون دل خم
خوناب جگر ما را از دیده روان رفت
گلچهربُتا، بادهٔ گلرنگ بیاور
ما را نه جز آن قسمت بر آب رزان رفت
مستم کن از آن سان که خراب افتم تا عید
وآگه نه اگر دی شد و گر فصل خزان رفت
پیش آی و کن از بادهٔ گلرنگ عمارت
ویرانهٔ دل را که به تاراج غمان رفت
یاقوت روانخیز مرا قوت روان دار
ررزی نگری ورنه ز جسمم که روان رفت
در مشرب چشم و لب تو باده حرامست
آن را که کشد جام ز غم، خط امان رفت
ای ترک کماندار که پیکان نگاهت
از راه نظر، ما را تا جوشن جان رفت
تو سروی و هرگز نشود سرو گرایان
وین طرفه که با سرو روان کوه گران رفت
از موی میان، کوه سرینت بوَد آون
پیوند چنین مو را، با کوه، چه سان رفت؟
هر گه نگرم کوه تو، چون چشمه که در کوه-
بینند که از حسرت، آبم ز دهان رفت
بوسیدن آن لب هوسم باشد و از بیم
پیش تو حدیثیم نباید به زبان رفت
نَشْگِفت که رحمت کند و کام ببخشد
پیری چو منی را که به سر، چون تو جوان رفت
پیش آی و بهِل تا لب لعل تو ببوسم
کاندر غمت از جان و تنم تاب و توان رفت
ای ماه زمین، بوسه دریغ ار نکنی به
زان لب که درو مدحتِ دارای زمان رفت
دارای جوانبخت، محمدشه غازی
کش صیت ظفر بر همه اقطار جهان رفت
شاهیکه ز عدلش، به چرا بیژم و وحشت
آهوبره در خوابگه شیر ژیان رفت
ببریست عدوخوار، چو در رزم عنان داد
ابریست گهربار، چو در بزم چمان رفت
تا بوسه زند بر در او وهم بسی سال
بایدش فراتر ز بر کاهکشان رفت
#قاآنی
- قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ -
🌸عید سعید فطر بر همگان مبارک و میمون🌸
@ghaz2020