ghaz2020 | Unsorted

Telegram-канал ghaz2020 - غزلهای ماندگار

-

صد بار آشنا شده ای با من هنوز بیگانه وار می گذری ز آشنای خویش #شهریار کانال دوم ما👈اشعار ماندگار @AShaarMandgar

Subscribe to a channel

غزلهای ماندگار

نفسِ بادِ صبا مُشک فشان خواهد شد
عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد

ارغوان جامِ عقیقی به سمن خواهد داد
چشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد

این تَطاول که کشید از غمِ هجران بلبل
تا سراپردهٔ گل نعره زنان خواهد شد

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد

ای دل ار عشرتِ امروز به فردا فکنی
مایهٔ نقدِ بقا را که ضِمان خواهد شد؟

ماه شعبان مَنِه از دست قدح، کاین خورشید
از نظر تا شبِ عیدِ رمضان خواهد شد

گل عزیز است غنیمت شِمُریدَش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد

مطربا مجلسِ انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد؟

حافظ از بهر تو آمد سویِ اقلیمِ وجود
قدمی نِه به وداعش که روان خواهد شد

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۱۶۴

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

طعمه مور شوی گر چه سلیمان شده ای
زال می گردی اگر رستم دستان شده ای

ای که چون موج به بازوی شنا می نازی
عنقریب است که بازیچه طوفان شده ای

عالم خاک به جز صورت دیواری نیست
چه درین صورت دیوار تو حیران شده ای؟

دست در دامن دریای کرم زن، ورنه
تشنه می میری اگر چشمه حیوان شده ای

می کند هستی فانی ترا باقی، مرگ
تو چه از دولت جاوید گریزان شده ای؟

چرخ نه جامه فانوس مهیا کرده است
بهر شمع تو، تو از بهر چه گریان شده ای؟

مصر عزت به تمنای تو نیلی پوش است
چه بدآموز به این گوشه زندان شده ای؟

چرخ و انجم به دو صد چشم ترا می جوید
در زوایای زمین بهر چه پنهان شده ای؟

آسیای فلک از بهر تو سرگردان است
تو ز اندیشه روزی چه پریشان شده ای؟

شکوه از درد نمودن گل بی دردیهاست
شکر کن شکر که شایسته درمان شده ای

بود سی پاره اجزای تو هر یک جایی
این چنین جمع به سعی که چو قرآن شده ای؟

کمر و تاج به هر بی سروپایی ندهند
به چه خدمت تو سزاوار دل و جان شده ای؟

دامن دولت خورشید چو شبنم به کف آر
چه مقید به تماشای گلستان شده ای؟

چون به میزان قیامت همه را می سنجند
بهر سنجیدن مردم تو چه میزان شده ای؟

بیخودی جامه فتح است درین خارستان
تو درین خانه زنبور چه عریان شده ای؟

پیش عفو و کرم و رحمت یزدان صائب
کم گناهی است که از جرم پشیمان شده ای؟

#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۶۷۹۹

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

شرابِ بی‌غَش و ساقیِّ خوش دو دامِ رهند
که زیرکانِ جهان از کمندشان نَرَهَند

من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه
هزار شُکر که یارانِ شهر بی‌گنهند

جفا نه پیشهٔ درویشیَست و راهرُوی
بیار باده که این سالکان نَه مردِ رهند

مَبین حقیر، گدایانِ عشق را کاین قوم
شَهانِ بی کمر و خسروانِ بی کُلَهند

به هوش باش که هنگامِ بادِ اِستغنا
هزار خرمنِ طاعت به نیمْ جو ننهند

مَکُن که کوکبهٔ دلبری شکسته شود
چو بندگان بِگُریزند و چاکران بِجَهَند

غلامِ همَّتِ دُردی کشانِ یک رنگم
نه آن گروه که اَزْرَق لباس و دل سیَهَند

قدم مَنِه به خرابات جز به شرطِ ادب
که سالکانِ درش محرمانِ پادشهند

جنابِ عشق بلند است همّتی حافظ
که عاشقان، رهِ بی‌همتان به خود ندهند

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۲۰۱

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ای   که  می پرسی  نشان  عشق  چیست ؟
عشق  چیزی  جز   ظهور   مهر   نیست.

عشق   یعنی   مشکلی   اسان   کنی
دردی  از   در مانده ای   درمان  کنی.

در  میان  این  همه  غوغا  و  شر
عشق  یعنی  کاهش  رنج   بشر

عشق  یعنی  گل  به جای  خار  باش
پل  به جای   این  همه   دیوار   باش

عشق  یعنی  تشنه ای  خود  نیز  اگر
واگذاری    اب   را  ،  بر    تشنه  تر 

عشق  یعنی  دشت  گل کاری  شده
در  کویری   چشمه ای   جاری   شده

عشق  یعنی  ترش  را  شیرین  کنی
عشق  یعنی  نیش را  نوشین  کنی

هر کجا  عشق  اید  و  ساکن  شود
هر  چه   نا ممکن   بود ، ممکن  شو

#جعلی
❌منتشر شده به نام مولانا
✅شاعر اصلی: #مجتبی_کاشانی

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید

بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید

خموشید خموشید خموشی دم مرگست
هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۶۳۶

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

زخود بیگانگی را آشنایی عشق می داند
به خود مشغول بودن را جدایی عشق می ماند

همان با زلف لیلی روح مجنون می کند بازی
ز زنجیر محبت کی رهایی عشق می داند؟

مگو چون بلبل و قمری سخن از سرو و گل اینجا
که این افسانه ها را ژاژ خایی عشق می داند

به بزم عشق مهر بی نیازی بر مدار از لب
که همت خواستن را هم گدایی عشق می داند

دل خوش مشرب و پیشانی وا کرده ای دارد
که سنگ کودکان را مومیایی عشق می داند

چو دیدی دست و تیغ عشق را از دور بسمل شو
که بال و پر زدن را بد ادایی عشق می داند

زسختی رو نمی تابد، زکوه غم نمی نالد
نژاد از سنگ دارد مومیایی، عشق می داند

نمی دانم چه سازم تا فنای مطلقم داند
که در خود گم شدن را خودنمایی عشق می داند

چو عشق آمد به دل صائب مکن اندیشه سامان
کجا چون عقل ناقص کدخدایی عشق می داند؟

#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۳۱۵۰

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ای دریغا در این خانه دمی بگشودی
مونس خویش بدیدی دل هر موجودی

چشم یعقوب به دیدار پسر شاد شدی
ساقی وصل شراب صمدی پیمودی

رو نمودی که منم شاهد تو باک مدار
از زیان هیچ میندیش چو دیدی سودی

هیچ کس رشک نبردی که فلان دست ببرد
هر کسی در چمن روح به کام آسودی

نیست روزی که سپاه شبش آرد غارت
نیست دینار و درم یا هوس معدودی

حاجتت نیست که یاد طرب کهنه کنی
کی بود در خضر خلد غم امرودی

صد هزاران گره جمع شده بر دل ما
از نصیب کرمش آب شدی بگشودی

صورت حشو خیالات ره ما بستند
تیغ خورشید رخش خفیه شده در خودی

طالب جمله وی است و لقبش مطلوبی
عابد جمله وی است و لقبش معبودی

خادم و مؤذن این مسجد تن جان شماست
ساجدی گشته نهان در صفت مسجودی

ای ایازت دل و جان شمس حق تبریزی
نیست در هر دو جهان چون تو شه محمودی

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۲۸۷۰

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

اگر مرد عشقی کم خویش گیر
وگرنه ره عافیت پیش گیر

مترس از محبت که خاکت کند
که باقی شوی گر هلاکت کند

نروید نبات از حبوب درست
مگر حال بروی بگردد نخست

تو را با حق آن آشنایی دهد
که از دست خویشت رهایی دهد

که تا با خودی در خودت راه نیست
وز این نکته جز بی خود آگاه نیست

نه مطرب که آواز پای ستور
سماع است اگر عشق داری و شور

مگس پیش شوریده دل پر نزد
که او چون مگس دست بر سر نزد

نه بم داند آشفته سامان نه زیر
به آواز مرغی بنالد فقیر

سراینده خود می‌نگردد خموش
ولیکن نه هر وقت بازست گوش

چو شوریدگان می پرستی کنند
بر آواز دولاب مستی کنند

به چرخ اندر آیند دولاب وار
چو دولاب بر خود بگریند زار

به تسلیم سر در گریبان برند
چو طاقت نماند گریبان درند

مکن عیب درویش مدهوش مست
که غرق است از آن می‌زند پا و دست

نگویم سماع ای برادر که چیست
مگر مستمع را بدانم که کیست

گر از برج معنی پرد طیر او
فرشته فرو ماند از سیر او

وگر مرد لهوست و بازی و لاغ
قوی تر شود دیوش اندر دماغ

چه مرد سماع است شهوت پرست؟
به آواز خوش خفته خیزد، نه مست

پریشان شود گل به باد سحر
نه هیزم که نشکافدش جز تبر

جهان پر سماع است و مستی و شور
ولیکن چه بیند در آیینه کور؟

نبینی شتر بر نوای عرب
که چونش به رقص اندر آرد طرب؟

شتر را چو شور طرب در سرست
اگر آدمی را نباشد خرست

#سعدی
- بوستان
- باب سوم در عشق و مستی و شور
- گفتار اندر سماع اهل دل و تقریر حق و باطل آن

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

مَجمَعِ خوبی و لطف است عِذار چو مَهَش
لیکَنَش مِهر و وفا نیست خدایا بِدَهَش

دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بِکُشد زارم و در شرع نباشد گُنَهَش

من همان بِه که از او نیک نگه دارم دل
که بد و نیک ندیده‌ست و ندارد نِگَهَش

بویِ شیر از لبِ همچون شِکَرَش می‌آید
گر چه خون می‌چکد از شیوهٔ چشمِ سیَهَش

چارده ساله بُتی چابُکِ شیرین دارم
که به جان حلقه به گوش است، مَهِ چاردَهَش

از پِی آن گُلِ نورَستِه دلِ ما یارب
خود کجا شد که ندیدیم در این چند گَهَش

یارِ دلدارِ من ار قلب بدین سان شِکَنَد
بِبَرَد زود به جانداریِ خود پادشهش

جان به شکرانه کنم صرف گَر آن دانهٔ دُر
صدفِ سینهٔ حافظ بُوَد آرامگَهَش

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۲۸۹

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

گر دست دهد هزار جانم
در پای مبارکت فشانم

آخر به سرم گذر کن ای دوست
انگار که خاک آستانم

هر حکم که بر سرم برانی
سهلست ز خویشتن مرانم

تو خود سر وصل ما نداری
من عادت بخت خویش دانم

هیهات که چون تو شاهبازی
تشریف دهد به آشیانم

گر خانه محقرست و تاریک
بر دیده روشنت نشانم

گر نام تو بر سرم بگویند
فریاد برآید از روانم

شب نیست که در فراق رویت
زاری به فلک نمی‌رسانم

آخر نه من و تو دوست بودیم
عهد تو شکست و من همانم

من مهره مهر تو نریزم
الا که بریزد استخوانم

من ترک وصال تو نگویم
الا به فراق جسم و جانم

مجنونم اگر بهای لیلی
ملک عرب و عجم ستانم

شیرین زمان تویی به تحقیق
من بنده خسرو زمانم

شاهی که ورا رسد که گوید
مولای اکابر جهانم

ایوان رفیعش آسمان را
گوید تو زمین من آسمانم

دانی که ستم روا ندارد
مگذار که بشنود فغانم

هر کس به زمان خویشتن بود
من سعدی آخرالزمانم

#سعدی
- غزل ۴۱۸

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

با رقیب آمدی به محفل من
برق غیرت زدی به حاصل من

جان به آسانی از غمت دادم
وز تو آسان نگشت مشکل من

جانم از تن سفر نمی‌کردی
گر نمی‌رفتی از مقابل من

کینم انداختند در دل تو
مهرت آمیخت در دل من

تشنهٔ آب زندگی بودم
خاک می‌خانه گشت منزل من

شوق زخم دگر به جان دارد
دل مجروح نیم بسمل من

خنجری زد به سینه‌ام قاتل
که فزون ساخت حسرت دل من

قابل تیغ او شدم آخر
کار خود کرد بخت مقبل من

می‌دهد جان فروغی از سر شوق
هر که بیند جمال قاتل من

#فروغی_بسطامی
- غزل شمارهٔ ۴۱۳

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ای تو برای آبرو آب حیات ریخته
زهر گرفته در دهان قند و نبات ریخته

مست و خراب این چنین چرخ ندانی از زمین
از پی آب پارگین آب فرات ریخته

همچو خران به کاه و جو نیست روا چنین مرو
بر فقرا تو درنگر زر صدقات ریخته

روح شو و جهت مجو ذات شو و صفت مگو
زان شه بی‌جهت نگر جمله جهات ریخته

آه دریغ مغز تو در ره پوست باخته
آه دریغ شاه تو در غم مات ریخته

از غم مات شاه دل خانه به خانه می‌دود
رنگ رخ و پیاده‌ها بهر نجات ریخته

جسته برات جان از او باز چو دیده روی او
کیسه دریده پیش او جمله برات ریخته

از صفتش صفات ما خارشناس گل شده
باز صفات ما چو گل در ره ذات ریخته

بال و پری که او تو را برد و اسیر دام کرد
بال و پری است عاریت روز وفات ریخته

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۲۲۸۶

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم
کبوتر همچو من دیدی که من در جستن بازم

به هر هنگام هر مرغی به هر پری همی‌پرد
مگر من سنگ پولادم که در پرواز آغازم

دهان مگشای بی‌هنگام و می ترس از زبان من
زبانت گر بود زرین زبان درکش که من گازم

به دنبل دنبه می گوید مرا نیشی است در باطن
تو را بشکافم ای دنبل گر از آغاز بنوازم

بمالم بر تو من خود را به نرمی تا شوی ایمن
به ناگاهانت بشکافم که تا دانی چه فن سازم

دهان مگشای این ساعت ازیرا دنبل خامی
چو وقت آید شوی پخته به کار تو بپردازم

کدامین شوخ برد از ما که دیده شوخ کردستی
چه خوانی دیده پیهی را که پس فرداش بگدازم

کمان نطق من بستان که تیر قهر می پرد
که از مستی مبادا تیر سوی خویش اندازم

یکی سوزی است سازنده عتاب شمس تبریزی
رهم از عالم ناری چو با این سوز درسازم

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۱۴۲۸

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

هزار جان مقدس فدای روی تو باد
که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد

هزار رحمت دیگر نثار آن عاشق
که او به دام هوای چو تو شهی افتاد

ز صورت تو حکایت کنند یا ز صفت
که هر یکی ز یکی خوبتر زهی بنیاد

دلم هزار گره داشت همچو رشته سحر
ز سحر چشم خوشت آن همه گره بگشاد

بلندبین ز تو گشتست هر دو دیده عشق
ببین تو قوت شاگرد و حکمت استاد

نشسته‌ایم دل و عشق و کالبد پیشت
یکی خراب و یکی مست وان دگر دلشاد

به حکم تست بگریانی و بخندانی
همه چو شاخ درختیم و عشق تو چون باد

به باد عشق تو زردیم هم بدان سبزیم
تو راست جمله ولایت تو راست جمله مراد

کلوخ و سنگ چه داند بهار را چه اثر
بهار را ز چمن پرس و سنبل و شمشاد

درخت را ز برون سوی باد گرداند
درخت دل را باد اندرونست یعنی یاد

به زیر سایه زلفت دلم چه خوش خفته‌ست
خراب و مست و لطیف و خوش و کش و آزاد

چو غیرت تو دلم را ز خواب بجهانید
خمار خیزد و فریاد دردهد فریاد

ولی چو مست کنی مر مرا غلط گردم
گمان برم که امیرم چرا شوم منقاد

به وقت درد بگوییم کای تو و همه تو
چو درد رفت حجابی میان ما بنهاد

در آن زمان که کند عقل عاقبت بینی
ندا ز عشق برآید که هرچ بادا باد

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۹۲۸
@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

_-🍋-_

« زیباترین اشعار شاعران »
‏🍋
@aftabmahtabi

آیا "روح" پس از مرگ * از بین میرود؟
‏🍋
@PasAz_Marg

جذب ثروت با " قدرت ذهنی "
‏🍋
@JadouyeFekrM

ذهنتو شاداااب نگه دار !
‏🍋
@MossbatAndishann

دکتر جو دیسپنزا * کمال ذهن *
‏🍋
@joe_diispenza

من یک زنم 《درڪم ڪن》!
‏🍋
@zanan_khoshbakhti

شعر و •  شراب و • اندیشه
‏🍋
@shabhaye_niloofari

زندگی عاشق توست /* لوییز هی
‏🍋
@Louise_Haychanel

خدا با 《من》است!!
‏🍋
@kh0daShEnaSi

اناالحق
‏🍋
@Analhaghhoo

تنهایی و " آرامش "
‏🍋
@Tannhaaiii

ارتباط با ♡ خالق هستی ♡
‏🍋
@Rohshokrgozari

سعدی°• خداوندگار ِ عشق
‏🍋
@Sadii_jaan

اسرار ضمیر 《ناخودآگاه》
‏🍋
@asrarkontoLzehn

دنیای درون / شناخت روح برتر
‏🍋
@dunyaye_daroon

خداوندان ِ اَسرار
‏🍋
@KhodaVandane_Asrar

آموزش مدیتیشن وپاکسازی چاکرا
‏🍋
@meditatio1

انسان های معنوی
‏🍋
@Agahi_metafizik

تک بیتی‌های ناااب
‏🍋
@nimbeytchanel

چاکرا درمانی
‏🍋
@Chakra_Therapy1

کانال اشعار فروغ فرخزاد
‏🍋
@foroughFar0khzad

خودآگاهی. بُعد پنجم
‏🍋
@boedpanjom

پرتوِ حق
‏🍋
@sepedari

جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه
‏🍋
@vasLe7

عشق وخودشناسي با رويكردعرفاني
‏🍋
@vasledoost

حضرتِ شعر...!
‏🍋
@SHaBaNeHaYe_Bi_To

خودشناسی ، رفتار شناسی ،آگاهی
‏🍋
@paksazi888

وحدتِ "وجود"
‏🍋
@Meher_Rahrovan

سفر به اقیانوسِ درون....
‏🍋
@MasomehAbedini

عشق نیروی بیداری
‏🍋
@eshghnirooyebidariii

شناخت سایه های " درون "
‏🍋
@ramzkodbavre

صاحبدݪان ♡ صاحبدݪان
‏🍋
@Saheb_deLAan7

سرزمین •• موسیقی ••
‏🍋
@musiicLand_ir

جملاتی‌که افکار شما را《تغییر می‌دهد》
‏🍋
@ghalbeziba

ماورای طبیعی‌شدن/دکتر جودیسپنزا
‏🍋
@Mavara_Joe_Dispenza

عاشقان ِ《کتاب》
‏🍋
@B00kLifeMe

زنگِ خطرِ کائنات •• کارما ••
‏🍋
@KArma_mAvara

کلبه ی •°• دوبیتی •°•
‏🍋
@D2beytichanel

یوگا و تناسب اندام
‏🍋
@shaidaizadi

کتابهای ☆ نایاب ☆ 
‏🍋
@Doneaekatad2

سلسله ی موی ِ دوست
‏🍋
@selmooyedoost

زندگی با " عشق " چه زیباست ••
‏🍋
@Zenndegiiii

مولانا؛ مولانا؛ مولانا؛ مولانا
‏🍋
@MouLanayjan

اسرار متافیزیک/چاکرا درمانی
‏🍋
@meta_ajna

••• ‏راه موفقیت •••
‏🍋
@movafaghiat_jahanii

غزل" غزل " غزل " غزل "غزل"
‏🍋
@ghaz2020

متن ممنوعه و بدون سانسور ؛ احتیاط کنید...
‏🍋
@OnlySookoot

فرکانس درمانی ♡ چشم سوم ♡
‏🍋
@payamibarayesolh

رمان نخر، رایگان بگیر
‏🍋
@ketabz

انگیزشی  انگیزشی  انگیزشی
‏🍋
@OMidBeZendgiii

جملاتی که فهم و شعور را بالا میبرد♧
‏🍋
@ashar_nab53

چشم سوّم چیست؟ چگونه آن را فعال کنیم؟
‏🍋
@Cheshm3kaenat

کتاب‌های ممنوعه / حرف ِ حساب
‏🍋
@keTab_e_barTarr

‎‌‌‌‌‌‎─═༅  ‎‌‌‌‌‌‎═༅   🌱   ༅═  ༅═─
@tab_golbarg

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

[🟪]

‌‏≣ سکوت ِ ذهن ✦ دریچه‌ای به ماورا

🟣 
/channel/Royal_silencemind   ⩥⩥

فن بیان و آداب‌معاشرت TED
‏⨳
@BUSINESSTRICK

چشم سوّم چیست؟ چگونه آن را فعال کنیم؟
‏⨳
@Cheshm3kaenat

جذب ثروت با " قدرت ذهنی "
‏⨳
@JadouyeFekrM

روح پس از - مرگ - چه میشود!!
‏⨳
@PasAz_Marg

شکرگزار خدا باش
‏⨳
@khodaya_asheghtam

دکتر جو دیسپنزا * کمال ذهن *
‏⨳
@joe_diispenza

کد پاکسازی
‏⨳
@mossbatt_andishan

متافیزیک عرفان《رهایی ازگذشته》
‏⨳
@Roohe_bartar

شبی ده دقیقه کتاب بخوانیم
‏⨳
@book_tips

من یک زنم《درڪم ڪن》
‏⨳
@zanan_khoshbakhti

آشنایی با مکان‌های زیبای جهان
‏⨳
@gashtogozardarjahan

تفسیر  آیه به ایه قران
‏⨳
@Pious114

شعر و •  شراب و • اندیشه
‏⨳
@shabhaye_niloofari

قدرت درون توست ☆لوییز هی☆
‏⨳
@Louise_Haychanel

بیداری معنوی ♡ فرکانس درمانی
‏⨳
@payamibarayesolh

غزل" غزل " غزل " غزل "غزل"
‏⨳
@ghaz2020

با《خدا》باش پادشاهی کن!
‏⨳
@kh0daShEnaSi

اسرار متافیزیک/چاکرا درمانی
‏⨳
@meta_ajna

زندگی با "عشق " چه زیباست ••
‏⨳
@Zenndegiiii

اناالحق
‏⨳
@Analhaghhoo

ارتباط با ♡ خالق هستی ♡
‏⨳
@RohShokrgozari

مولانا مولانا مولانا مولانا
‏⨳
@MouLanayjan

دنیای درون / شناخت روح برتر
‏⨳
@dunyaye_daroon

سرزمین آریایی
‏⨳
@royayemehr

سرزمین •• موسیقی ••
‏⨳
@musiicLand_ir

کنترل ذهن و ضمیرناخودآگاه
‏⨳
@asrarkontoLzehn

سلسله ی موی "دوست "
‏⨳
@selmooyedoost

شناخت سایه های " درون "
‏⨳
@ramzkodbavre

آموزش مدیتیشن وپاکسازی چاکرا
‏⨳
@meditatio1

تنهایی و " آرامش "
‏⨳
@Tannhaaiii

خودآگاهی. بُعد ِ پنجم
‏⨳
@boedpanjom

دلبــری هـای حضرت مــولانا
‏⨳
@molavi_molavi

چگونه کاریزماتیک♡جذااب باشیم؟؟
‏⨳
@zehnearam

کلبه ی《دوبیتی》
‏⨳
@D2beytichanel

بشنو از  نی
‏⨳
@vasledoost

جملاتی‌که افکار شما را《تغییر می‌دهد》
‏⨳
@ghalbeziba

معجزه ی زندگی با یوگا
‏⨳
@shaidaizadi

" کارما " چیست؟ انواع کارما؟
‏⨳
@KArma_mAvara

کتابهای ☆ نایاب ☆ 
‏⨳
@Doneaekatad2

عاشقان ِ《کتاب》
‏⨳
@B00kLifeMe

انگلیسی را اصولی و آسون بیاموز
‏⨳
@novinenglish_new

زیباترین "اشعار"..... "متنهاے" ڪمیاب
‏⨳
@av_baroon

کائنات "هوایت" را دارد ••• i!
‏⨳
@movafaghiat_jahanii

گلچین اشعار 《سعدی》
‏⨳
@Sadii_jaan

متافیزیک. انرژی‌درمانی. پاکسازی رایگان
‏⨳
@reikismylife

آموزش ترکی استانبولی در کوتاهترین زمان
‏⨳
@turkce_ogretmenimiz

متن ممنوعه و بدون سانسور ؛ احتیاط کنید...
‏⨳
@OnlySookoot

آگاهی ، موفقیت ، رشد شخصیت
‏⨳
@gognus_kimiagar

انگیزشی  انگیزشی  انگیزشی
‏⨳
@OMidBeZendgiii

رمان نخر، رایگان بگیر
‏⨳
@Ketabz

اشعار بزرگان و سخنان حکیمانه بزرگان
‏⨳
@asharsokhanan

طرزِ + فڪرتو + عوض ڪن!
‏⨳
@MossbatAndishann

عطر و معنا
‏⨳
@motaeeal

سخنان زیبا و ماندگار
‏⨳
@goftarniek

هزار پند مولانا با معانی اشعار
‏⨳
@Ashaarkotaa

جارى شو در موسيقى، رقص، انديشه
‏⨳
@flowwithmusic

سفر، بدون هیچ هزینه‌ای
‏⨳
@JournalTourism

حـضرت عـشــق مـولانـای جانان
‏⨳
@shere_molavi

آموزش سواد مالی و اقتصادی به زبان ساده
‏⨳
@ECONVIEWS

مراقبه و پاکسازی انرژی‌های منفی
‏⨳
@PaksaziivM

‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎─═༅  ‎‌‌‌‌‌‎═༅   🌱   ༅═  ༅═─
@tab_golbarg

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بی‌خود و بی‌هوش شدی

تو به صد نغمه زبان بودی و دل‌ها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست
تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی

ناز می کرد به پیراهن نازک تن تو
نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی

چنگی معبد گردون شوی ای رشک ملک
که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی

شمع شب‌های سیه بودی و لبخندزنان
با نسیم دم اسحار هم‌آغوش شدی

شب مگر حور بهشتیت به بالین آمد
که تواش شیفته زلف و بناگوش شدی

باز در خواب شب دوش ترا می دیدم
وای بر من که توام خواب شب دوش شدی

ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت
به چه گنجینه اسرار که سرپوش شدی

ای سرشگ اینهمه لبریز شدن آن تو نیست
آتشی بود در این سینه که در جوش شدی

شهریارا به جگر نیش زند تشنگیم
که چرا دور از آن چشمه پرنوش شدی

#شهریار
- گزیدهٔ غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۳۳ - با روح صبا

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

مرا چو آرزوی روی آن نگار آید
چو بلبلم هوس ناله‌های زار آید

میان انجمن از لعل او چو آرم یاد
مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید

ز رنگ لاله مرا روی دلبر آید یاد
ز شکل سبزه مرا یاد خط یار آید

گلی به دست من آید چو روی تو هیهات
هزار سال دگر گر چنین بهار آید

خسان خورند بر از باغ وصل او و مرا
ز گلستان جمالش نصیب خار آید

طمع مدار وصالی که بی فراق بود
هرآینه پس هر مستیی خمار آید

مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت
که راضیم به نسیمی کز آن دیار آید

فراق یار به یک بار بیخ صبر بکند
بهار وصل ندانم که کی به بار آید

دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی
چو بر امید وصالست خوشگوار آید

پس از تحمل سختی امید وصل مراست
که صبح از شب و تریاک هم ز مار آید

ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا
بجست و در دل مردان هوشیار آید

چو عمر خوش نفسی گر گذر کنی بر من
مرا همان نفس از عمر در شمار آید

بجز غلامی دلدار خویش سعدی را
ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید

#سعدی
- غزل شمارهٔ  ۲۸۲

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

شمه‌ای از داستان عشق شورانگیز ماست
این حکایت‌ها که از فرهاد و شیرین کرده‌اند

هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد
آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کرده‌اند

ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست
قابل تغییر نبود آنچه تعیین کرده‌اند

در سفالین کاسهٔ رندان به خواری منگرید
کاین حریفان خدمت جام جهان‌بین کرده‌اند

نکهت جانبخش دارد خاک کوی دلبران
عارفان آنجا مشام عقل مشکین کرده‌اند

ساقیا دیوانه‌ای چون من کجا دربر کشد
دختر رز را که نقد عقل کابین کرده‌اند

خاکیان بی‌بهره‌اند از جرعهٔ کاس الکرام
این تطاول بین که با عشاق مسکین کرده‌اند

شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست
این کرامت همره شهباز و شاهین کرده‌اند

#حافظ
- قطعه شمارهٔ ۱۲

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

دود می‌خیزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه‌ام؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می‌رسد افسانه‌ام؟

دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر.
خویش را از ساحل افکندم در آب،
لیک از ژرفای دریا بی‌خبر.

بر تن دیوارها طرح شکست.
کس دگر رنگی در این سامان ندید.
چشم می‌دوزد خیال روز و شب
از درون دل به تصویر امید.

تا بدین منزل نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته‌ام.
گرچه می‌سوزم از این آتش به جان،
لیک بر این سوختن دل بسته‌ام.

تیرگی پا می‌کشد از بام‌ها:
صبح می‌خندد به راه شهر من.
دود می‌خیزد هنوز از خلوتم.
با درون سوخته دارم سخن.

#سهراب_سپهری

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن

ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب
که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن

مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۳۹۳

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود

اول اگر چه با سخن از عشق آمده
 آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
 وقتی میان طایفه ای پست می رود

هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود

گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شصت می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود

#افشین_یداللهی

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

عشق هر چند که در پرده بود مشهورست
حسن هر چند که بی پرده بود مستورست

هر که از چاه زنخدان تو سالم گذرد
گر بود صاحب صد دیده روشن، کورست

بود از زخم زبان خار بیابان جنون
نمک مایده عشق ز چشم شورست

جگر دیدن عیب و هنر خویش کراست؟
زشت اگر پشت به آیینه کند معذورست

می دهد قطره و سیلاب عوض می گیرد
شهرت بحر به همت غلط مشهورست

به سخن دعوی حق را نتوان برد از پیش
هر که سر در سر این کار کند منصورست

سپری زود شود زندگی تن پرور
زودتر پاره کند زه چو کمان پرزورست

حسن از دیدن آیینه نمی گردد سیر
آب سرچشمه آیینه همانا شورست

یک کف خاک ز بیداد فلک بی خون نیست
گر شکافند جگرگاه زمین یک گورست

سیری از شور سخن نیست دل صائب را
تشنگی بیش کند آب چو تلخ و شورست

#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۱۴۶۵

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی

گر پیر مناجات است ور رند خراباتی
هر کس قلمی رفته‌ست بر وی به سرانجامی

فردا که خلایق را دیوان جزا باشد
هر کس عملی دارد من گوش به انعامی

ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم
تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی

سروی به لب جویی گویند چه خوش باشد
آنان که ندیدستند سروی به لب بامی

روزی تن من بینی قربان سر کویش
وین عید نمی‌باشد الا به هر ایامی

ای در دل ریش من مهرت چو روان در تن
آخر ز دعاگویی یاد آر به دشنامی

باشد که تو خود روزی از ما خبری پرسی
ور نه که برد هیهات از ما به تو پیغامی

گر چه شب مشتاقان تاریک بود اما
نومید نباید بود از روشنی بامی

سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی
در کام نهنگان رو گر می‌طلبی کامی

#سعدی
- غزل شمارهٔ  ۵۹۷

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

منبع شعر و تیکه کتاب از شاعرای معروف
  「 @SeVilchnl
حس خوبی که این چنل داره بهشت نداره

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم
به دوستی تو با کائنات کین دارم

زمانه دامن آخر زمان گرفت و هنوز
من از تو دست تظلم در آستین دارم

تو اجتناب ز غیر از نگاه من داری
من اضطراب به بزم از برای این دارم

تو واقف خود و من واقف نگاه رقیب
تو پاس خرمن و من پاس خوشه‌چین دارم

چنان به عشق تو مستغرقم که همچو توئی
ستاده پیش من و چشم بر زمین دارم

به دور گردی من از غرور میخندد
حریف سخت کمانی که در کمین دارم

هزار تیر نگاهم زد و گذشت اما
هنوز چاشنی تیر اولین دارم

به پیش صورت او ضبط آه خود کردن
گمان به حوصله صورت آفرین دارم

بس است این صله نظم محتشم که رسید
به خاطر تو که من بنده‌ای چنین دارم

#محتشم_کاشانی
- غزل شمارهٔ ۴۱۸

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

مادر بهشت من همه آغوش گرم تست
گویی سرم هنوز به بالین نرم تست

پیوسته درهوای تو چشمم به جستجوست
هر لحظه با خیال تو جانم به گفتگوست

مادر صدای گردش گهواره‌ات هنوز
می‌پیچدم به گوش دل و جان شبانه‌روز

در خواب و در خیال همه با توام هنوز 
تنهایی‌ام مباد که تیره است بی تو روز

هر کُنج خانه از تو ببینم نشانه‌ها
ای مادر ای تو روشنی آشیانه‌ها

مادر حیات با تو بهشت است و خرم است
گر بی تو بود هر دو جهانش جهنم است

موسیقی بهشت همانا صدای تست 
گوش دلم به زمزمه‌ی لای لای تست

مادر به قصه‌های تو می‌خفت غصه‌ها
می‌رفت چشم و گوش به دنبال قصه‌ها

با شادی ات نبود غمی را مجال ایست
امّا به گریه‌ی تو هم آفاق می‌گریست

صد قصه عشق بودی و می‌خواندمت مدام
رفتیّ و ماند قصه‌ی صد عشق ناتمام

وقتی که یاد آن همه رنج آید و عذاب
مادر به جان تو جگرم می‌شود کباب

امروز هستی ام به امید دعای تست
فردا کلید باغ بهشتم رضای تست

این راز آن حدیث که نقل از پیمبر ست 
جنت نهاده زیر قدمهای مادر ست

#شهریار
روز مادر گرامی باد 🌸
@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

عهد همه بشکستم در بستن پیمانت
دامن مکش از دستم، دست من و دامانت

حسرت خورم از خونی کش ریخته شمشیرت
غیرت برم از چاکی کش دوخته پیکانت

بس جبهه که بر خاک است از طلعت فیروزت
بس جامه که صد چاک است از چاک گریبانت

بس خانه که ویران است از لشگر بیدادت
بس دیده که گریان است از غنچهٔ خندانت

هم‌خون خریداران پیرایهٔ بازارت
هم جای طلب کاران پیرامن دکانت

از کشتن مظلومان عاجز شده بازویت
وز کثرت مشتاقان تنگ آمده میدانت

امید نظربازان از چشم سیه مستت
تشویق سحرخیزان از جنبش مژگانت

دیباچهٔ زیبایی رخسار دل‌آرایت
مجموعهٔ دلبندی گیسوی پریشانت

خون همه در مستی خوردی به زبر دستی
دست همه بربستی گرد سر دستانت

آن روز قیامت را بر پای کند ایزد
کایی پی دل جویی بر خاک شهیدانت

الهام توان گفتن اشعار فروغی را
تا چشم وی افتاده‌ست بر لعل سخن دانت

#فروغی_بسطامی
- غزل شمارهٔ ۱۴۱

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را
نه روز روشنی از پی شب سیاهی را

فغان که بر در شاهی است دادخواهی ما
که از ستم ندهد داد دادخواهی را

گدای شهرم و بر سر هوای آن دارم
که سر نهم به کف پای پادشاهی را

ز خسروان ملاحت کجا روا باشد
که در پناه نگیرند بی‌پناهی را

به راه عشق به حدی است ناامیدی من
که نا امید کند هر امید گاهی را

چگونه لاف محبت زند نظر بازی
کز آب دیده نشسته‌ست خاک راهی را

بزیر خون محبان که در شریعت عشق
به هیچ حال نخواهم کسی گواهی را

نه من شهید تو تنها شدم که از هر سو
به خاک ریخته‌ای خون بی‌گناهی را

به یک نگاه ز رحمت بکش فروغی را
مکن دریغ ز مشتاق خود نگاهی را

#فروغی_بسطامی
- غزل شمارهٔ ۴۱

@ghaz2020

Читать полностью…

غزلهای ماندگار

باز هجر یار دامانم گرفت
باز دست غم گریبانم گرفت

چنگ در دامان وصلش می‌زدم
هجرش اندر تاخت، دامانم گرفت

جان ز تن از غصه بیرون خواست شد
محنت آمد، دامن جانم گرفت

در جهان یک دم نبودم شادمان
زان زمان کاندوه جانانم گرفت

آتش سوداش ناگه شعله زد
در دل غمگین حیرانم گرفت

تا چه بد کردم؟ که بد شد حال من
هرچه کردم عاقبت آنم گرفت

#عراقی
- غزل شمارهٔ ۴۱

@ghaz2020

Читать полностью…
Subscribe to a channel