گرداننده درگاه : سیروس حامی @Cyrus_Hami
👹👹👹👹👹
#شاهنامه_تاریخ_استورهای
#دیو_در_شاهنامه
پنج - «دیو» به معنی «هر آزارنده»
دیدیم(اینجا) که «دیو» (در اوستا Da,e,va) در باور ایرانیان باستان پندارینه(موجود انتزاعی)یی بود اهریمنی، ستیزگر با هر پدیدۀ اهورایی! جاندارانگاشتهیی است که گسترهیی از سرما، گرما، آتشفشان، توفان، سیل، بیماری، میکروب، جنگ، درندگان و... تا انگیزههای اهریمنی درونی چون آز و نیاز و خشم و رشک و کین و... را در بر میگیرد!
همچنین شاهان آغازین شاهنامه را نیز «جاندارانگاشته»یِ «ویژگی برجسته یک روزگار» دانستیم(اینجا)! و گفتیم که آن «دیو سیاه» که به گفتار شاهنامه، بالای سیامک پور کیومرث را خماند و او را تباه کرد، به راستی سرمای یخبندان(زمهریر) وُرم۲ بود! (اینجا)
دیوبند زیناوند شاهنامه، تهمورث (رباینده زورمند)، «جاندارپنداشته»یِ روزگار چیرگی بر دیوانی چون «زمهریر وُرم۳» و «جانوران آزارنده» بود.
ز هر جای کوته کنم دستِ دیو
که من بودخواهم جهان را خدیو
در دوران «تهمورث»، چارپایان سُمدار (که با دستبرد به کشتزارها و اندوخته خوراک مردم، و بزرگترها با رساندن آسیب به خود مردم مایه رنج ایشان بودند و «دیو» پنداشته میشدند)، رام مردم شدند! به تعبیر شاهنامه، «تهمورث» آنان را از زاستار(طبیعت) ربود و به زیستگاه مردم آورد و رامشان کرد و از آنان بهره بردند!
بیاورد و یکسر به مردم کشید
نهفته همه سودمندی گُزید
اسب نیز «اهرمن پنداشته»ی دیگر بود که به روزگار تهمورث رام مردم شد و سفر و جابجایی را بر او آسان کرد!
برفت اهرمن را بدافسون ببست،
چو بر تیزرو بارگی برنشست،
زمان تا زمان زینش برساختی،
همی گِردِ گیتیش برتاختی.
پس، به روزگار تهمورث، همدستی دیوان گسست و توانشان به سستی گرایید، دسته ای از دیوان(همچون سرما و بیماری) را چاره(افسون ؛ تدبیر) کرد و گروهی(همچون درندگان) را به گرز کوبید!
یکایک برآراست با دیو چنگ
نبد جنگشان را فراوان درنگ
از ایشان دوبهره بدافسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست!
هرچند در شاهنامه به روشنی گفته نشده، بر بنیاد اوستا (یسنا۹ – بند۴) نخستین كسی كه گیاه پاک هَومَ(شادی بخش و دوردارنده بیماری و مرگ ؛ افدرین) را فشرد و از آن نوشابهی آیینی ساخت «ویوَنگهان = تهمورث» است كه اهورامزدا به پاسداشت این كار، «جمشید» را به وی داد.
پس بیماری در شمار دیوانی بود که تهمورث(ویونگهان) او را به افسون (فراهم ساختن هَوم) به بند کشید!
شگفت و مایه نازش است که به گواهی «یسنا۷» نیاکان ما از همپیوندی بهداشت مردمان با بهداشت زمین و آسمان خوب و پاک نیک آگاه بوده و میدانستند که آلوده شدن زمین و آسمان (زاستار= طبیعت) مایۀ بیماری است! و شگفتتر آن که به گواه «وندیداد۷ – بندهای ۵۵ تا ۵۸» در ایران باستان، گوردخمهها جایگاه دیوان دانسته شده که از گندمایهها خوراک میخورند. گندبیماریها(بیماریهای عفونی) همچون گر و تب و چرک و ... از این گوردخمه ها بر آید و گروهاگروه دیوان همگام از آنجا تاخت میآورند و در کشتن بر یکدیگر پیشی میگیرند! همچنین در فرگرد هفدهم وندیداد، ریختن موی و ناخن گرفته شده برزمین کرداری مرگآفرین و فزایندۀ نیروی دیوان دانسته شده! و نیز گفته شده که آلودگیهای بیماریزا میتواند از راه بینی و چشم و زبان و اندامهای نرینگی و مادینگی و نیز از راه ناخن تن آدمی را بیالاید!
دانش هزاران سال پس از زرتشت این دیوانِ بیماریزا و کشتارگر را «میکروب» نامیده و باز شگفت است و گیرا که در همان آبشخور (وندیداد) شیوههای پلشتزدایی همچون شستن به آب و گُمِز(شاشِ گاو) و خاک و خاکستر سخن میرود! ایرانیان باستان از می(الکل) و گلاب و انگبین و موم و مشک و نمک و سدر و کافور و اُشنان و ... و نیز آتش برای پلشتبری بهره میگرفتند!
در پایان داستان تهمورث دیوبند، پرمانهای دیگر از واژه «دیو» رخ مینماید که این بار نه تنها آزارنده نیست که آموزگار و یاری رسان مردم است! جستار پسین در باره این پرمانه خواهد بود!
یارینامه:
۱- داستان ایران – فریدون جنیدی
۲- مجموعه قوانین اوستا (وندیداد) – دارمستتر –موسی جوان
۳- وندیداد – زندهیاد پورداوود
۴- دانشنامه ایران باستان، هاشم رضی
۵- دین و فرهنگ ایرانی، هاشم رضی.
بازنویسی : سیروس حامی
تالار رازها و نمادها و آموزههای شاهنامه
مهر ۱۴۰۰
/channel/ShahnamehToosi
درود و مهر،
دیگربار مجالی است و فراخوری برای ساییدن سر بر آستان یاران و هممیهنان و آرزوی تندرستی و شادی در آغاز هفته ای دیگر!
پیشکش این هفته نیز فرازی دیگر از شاهنامه گرانسنگ فردوسی فرزانه.
نیکخواهتان - سیروس حامی
#آیین_کشورداری_در_شاهنامه_۸۱
http://t.me/ShahnamehToosi
#دیو_در_شاهنامه
دو - دگرگونی پرمانۀ #دیو با پیدایی زرتشت
۱. آریاییان از دیرباز نیکوی و بدی را دو بنیاد هستی میدانستند و بر این باور بودند که گیتاییان در یک سوی هستومندهای نیکوکارند که به آدمی خوشی میرسانند و در دیگرسوی هستومندهای زشتکارند که سرچشمۀ بدیها و با دستۀ نخست در ستیزند. این دوگانه باوری (ثنویت) به بخش شدن ایزدان به دو گروهِ «اهورا» و «اهریمن» نیز انجامید!
۲. تا پیش از جداشدن دو تیرۀ هند و ایرانی از یکدیگر، در باورهای آریاییان، ایزدان دو دسته بودند! گروهی را «دیو» و گروه دیگر را «اسورا» یا «اهورا» میخواندند. تا پیش از جدایی تیره هندی ، «اهورایان» ایزدان زشتکار و «دیوان» ایزدان نیکوکار دانسته میشدند!
۳. پس از جدایی تیره هندی و بویژه پس از زرتشت در ایران، آرام آرام باور کهن آریاییان دگرگون شد و زان سپس در ایران، اهورایان نیکرفتار و دیوان پلید و زشترفتار (اهرمن) انگاشته شدند! ولی در هند، دیوان همچنان دوستداشتنی ماندند!
۴. در شاهنامه، پَرمانۀ پس از زرتشت چیره است و دیو، بیشتر پلید و اهریمنی شناسانده میشود!
پَرمانه(مفهوم)های #دیو در شاهنامه را واخواهیم کافت!
http://t.me/ShahnamehToosi
📖 📖 📖
#شاهنامه_تاریخ_استورهای
۸- سازوکارهای «استورهپروری»
ش- آرزواندیشی Wishful Thinking
(بخش سه)
👈 آرزواندیشی و جایگاه آن در «استورهپروری»
آرزواندیشی -در کنار «دیدن آرزومندانه» از گرایش درونی آدمی به دستیابی به چیزهای دستنایافتنی یا انجام کارهای بسیار دشوار یا نشدنی سرچشمه میگیرد! این انگیزه و کشش نیرومند درونی در فرایند استورهپروری جایگاه و هنایش برجستهای دارد! از همان هنگام که «گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند» پرسش در باره همه رویدادها و پدیدهها و کنجکاوی و پاسخ خواستن برای پرسشهای فراروی و انگیزه بسیار برای واگشایی رازها بخشی از سرشت آدمی بوده است! دیدن و اندیشیدن آرزومندانه، همواره بستری بودهاند برای پاسخهای نمادین و چهبسا هنرمندانه آدمی به پرسشهای فرارویش.
👈 هنایش آرزواندیشی بر استورهپروری:
پندارورزی (Imagineering) و خلاقیت: آرزواندیشی آدمی را به کاوش در سپهری فراتر از واقعیت و به پندار آوردن ناشدنیها میکشاند و به یاری سازوکار «جاندارانگاری» زمینه را برای آفرینش داستانها و نمادها فراهم میکند.
گزارش(تعبیر) رویاها و آرزوها:
کشش شگرف درونی آدمی به جانبخشی و باور آرزوهای خود مایه پدید آوردن هستومند(موجود)های افسانهای، خدایان و ابرآدمیان شده که هریک بیش از هرچیز انگارش(تجسم) آرزوها و آرمانها و رویاهای مردم در گذر روزگارانند!
پاسخ به پرسشها:
بسیاری از استورهها به راستی ابزاری برای فَرنِمون(توضیح) پدیدههای زاستاری، رویدادهای پیچیده و ناشناخته و هر پرسش پیرامون چیستی و چرایی هستی بودهاند! آدمی با پروردن استورهها بر آن بوده تا -به گمان خویش- ناشناختههای جهان پیرامون خود را بشناسدو بشناساند!
گسترش ارزشها و آموزهها:
بسیاری از استورهها در بر دارنده آموزهها و پیامهای اخلاقی، اجتماعی و سیاسی هستند. با بیان داستانهای استورهای، آدمی باورها، ارزشها و آموزههای خود را به زادمانهای آینده رساندهاند!
👈 نمونههای آرزواندیشی در استورهها:
پرواز :
آرزوی همیشگی آدمی به «پرواز» در استورهها بازتاب دارد! جایی دیوان جمشید را بر تخت مینشانند و به آسمان میبرند و در جای دیگر کاوس بر تخت مینشیند و به نیروی چهار عقاب به پرواز در میآید
بیمرگی:
ترس و گریز همیشگی آدمی -و هر جنبنده_ از مرگ، و گرایش به دیرزیستن و چیرگی بر مرگ، پروردن استورههای «رویینتنی» همچون اسپندیار و آشیل و زیگفرید و بالدر و ... را در پی داشته!
چارهجویی :
دشواریهای فراروی آدمی همیشه او را در اندیشه چارهگری، بویژه درمان بیماریها!- برده و میبرد! این اندیشه و این گرایش به یاری «جاندارانگاری» مایه پدیدآمدن نمادهایی همچون «سیمرغ» شده است!
👈 فرجام:
آرزواندیشی جایگاهی برجسته و ارزمند در استورهپروری داشته است! بسیار استورهها برآیند برخورد آرزواندیش با پدیدهها و پدیدارها در درازنای زندگی آدمی اندیشور بر روی زمین بوده است! آدمی با پندارورزی و پروردن استورهها در پی راههایی بوده تا جهان و پدیدههای پیرامون خود را بهتر بشناسد، به پرسشهای فراروی خود پاسخ دهد و ارزشها و آموزههای خود را به زادمانهای آینده برساند و بیاموزاند.
👁
✒️ : سیروس حامی
اردیبهشت ۱۴۰۳ - یزد
/channel/ShahnamehToosi
✅
انجمن شاهنامه فردوسی یزد
پایگاه گسترش اندیشه و فرهنگ ایران
/channel/+OJKzTZ3DJCAxMmM0
👁
#هزار_سال_دروغ برای دریوزهگر نشان دادن فردوسی
گفتار سیزدهم: پیشگفتار شاهنامه دستنویس کتابخانه فلورانس (بخش ۴)
داوش بی پایه رفتن فردوسی به بغداد و به پیشگاه خلیفه تازی
نویسندة پیشگفتار شاهنامه دستنویس کتابخانه فلورانس، در دنباله داوشهای بیبنیاد خویش چنین میداود که گویا شاه مازندران -در برابر پیشکش شاهنامه و ستایش خویش- شستهزار دینار زر سرخ به فردوسی میدهد و به او سفارش میکند که تا آگاهی به محمود نرسیده از شهر بیرون شود!! سپس به ستایش خلیفه تازی مینشاند:
«فردوسی را نیز آن اشارت موافق آمد. زر بستد و روی به بغداد آورد. و در آن عهد خلیفه القادربالله بود. چون مدتی در بغداد بیاسود، قصه نوشت به خلیفه، و احوال خویش را از اول تا آخر بازگفت.
بدان سبب که میان خلیفه و سلطان محمود وحشتی میبود، بسبب آنکه سلطان از وی زیادتی القاب التماس میکرد و خلیفه مبذول نمیداشت ...
و...
پس خلیفه فرمود تا فردوسی را نواختی عظیم کردند و حرمتی بزرگوار داشتند. و فردوسی سخن تازی سخت نیکو دانستی، و فصاحتی تمام داشت؛ و به هر وقت خلیفه را مدحی گفتی و او را حرمت افزودی، تا سلطان محمود فرمان یافت و پس از آن سلطنت به مسعود پسرش افتاد و فردوسی از خلیفه دستوری خواست تا به وطن خویش بازرود. خلیفه اورا تشریفی عظیم بفرمود، و او بسلامت به وطن خود باز رفت و باقی عمر پیش خویشان و فرزندان بگذرانید.
در اخبار چنین آمده است که یک شب فردوسی رستم را در خواب دید و او را گفتی: که از من چه راحت رسیده است که نام من زنده گردانیدی، و ستایش من در کتاب شهنامه کردی!؟ اکنون بدین چه کردی با تو احسانی کنم که ترا و فرزندان ترا تا دامن قیامت تمام باشد. برخیز و به فلان کوه رو که بر در طوس است که من بدان وقت که در ترکستان پادشاه بودم گنجی آنجا بنهادهام که در حد وصف نیاید که چه نعمت در آنجاست. برگیر و خرج میکن تا آخر از من نیز احسانی بینی!
فردوسی از خواب بجست و بدانجا که او نشان داده بود بیامد، و طلب کرد و گنجی بیافت و آنرا برگرفت و در روزگار خود صرف می کرد ...!!
بر بیپایگی و نادرستی این داوشهای فردوسیستیزانه، همین یک نکته بس که وارون آنچه در مقدمه شاهنامه دستنویس کتابخانه فلورانس آمده، درگذشت فردوسی ۴۱۱ یا ۴۱۶ مّهی است، و درگذشت محمود گجستگ ۴۲۱ مهی!! پس محمود دستکم پنج سال پس از درگذشت فردوسی میزیسته و این داوش که فردوسی فرزانه پس از مرگ او به توس بازگشته و زمانی نیز با امیری مسعود غزنو ی همروزگار بودهاست است، نادرست است!
وارون این داوشهای ناهمساز، فردوسی شاهنامه را به انگیزههای میهنی به پیوند گفتار خویش آورد و هر گز در پی آفرین و خلعت شاهان نبود!
پادشاهی رستم بر ترکستان نیز جای درنگ و پرسش است!
به یاری یزدان در دنباله این زنجیره به دیگر داوشها خواهیم پرداخت!
بازنویسی : سیروس حامی - فروردین ۱۴۰۳
http://t.me/ShahnamehToosi
🔥
درود از بن جان،
هفته ای دیگر آغاز می شود و با آرزوی تندرستی و شادی هرآنکس که پوید ره ایزدی، فرازی دیگر از شاهنامه فردوسی بزرگ پیشکش یاران باد!
مهرورزتان - حامی
#آیین_کشورداری_در_شاهنامه_۶۱
http://t.me/ShahnamehToosi
#هزار_سال_دروغ برای دریوزهگر نشان دادن فردوسی
گفتار دوازدهم : پیش گفتار شاهنامه دستنویس کتابخانه فلورانس (بخش ۳)
نویسندۀ پیشگفتار شاهنامه دستنویس کتابخانه فلورانس، در دنباله سخنان بیبنیاد خویش، اینچنین فردوسی فرزانه را گماشته و زرخرید محمود در به نظم آوردن شاهنامه باز مینامد و نام «فردوسی» را نیز دهش سلطانی به ابوالقاسم طوسی!! :
« . . . و سلطان چون این حال بدید، از شاعران التماس کرد که باید بر بدیهه یک دوبیتی اندرخط ایاز که میدمد بگویید. جمله شاعران عاجز بماندند و همه اشارت به ابوالقاسم طوسی کردند که او تواند گفتن. طوسی در این حال بگفت:
مست است بتا چشم تو و تیر به دست
بس کس که ز تیر چشم مست تو بخست
گر پوشد عارضت ز ره عذرش هست
کز تیر بترسد همه کس، خاصه که مست
سلطان محمود چون این دوبیتی بشنید، درحال گفت: «شادباش ای فردوسی! که مجلس ما را چون فردوس کردی.» و بسیار خلعت نیکو او را بداد و بعد از آن او را «فردوسی» گفتندی!! و کتاب «سیراالملوک»(=شاهنامه) بدو داد تا به نظم آورد.
پس فردوسی به شغل خویش مشغول شد، و ستایش سلطان محمود گفت. و چند کس را در اول کتاب یادکرد، مگر خواجه حسن میمندی....
در دنباله داستان بیارز مقدمه شاهنامه دستنویس فلورانس، چند رویه فروافتاده که خوشبختانه دستنوشته دیگری از این مقدمه با تاریخ 903 مهی(سه سد سال پس از تاریخ برنوشتن شاهنامه کتابخانه فلورانس) در کتابخانه موزه استانبول برجا مانده که شادروان دکتر محمد ریاحی در «قافله سالار سخن» که یادنامه شادروان دکتر پرویز ناتل خانلری است بازآورده اند.
چکیده این چند رج فرو افتاده این که، فردوسی شیعه با میمندی سنّی (وزیر محمود) ناساز بود و میمندی کین او در دل داشت. پس از گذراندن زمانی در دربار محمود و جیرهخواری و سرودن شستهزار بیت، فردوسی از سلطان دستوری خواست و سروده خویش پیش فرستاد! سلطان محمود میمندی را فرمود تا یک پیلوار (بار پیل) زر به فردوسی خلعت دهد و میمندی با بدگویی از فردوسی این پیشکش سلطانی!! را به «سیم» دگراند!! و فردوسی نپذیرفت!! و میمندی باز با بدگویی، مایه خشم محمود به فردوسی شد و فردوسی شب بر در سلطان بامداد کرد تا پگاه که محمود به آهنگ وضو بیرون آمد خود را به پایش افکند!! پس سلطان از خون او گذشت!! در پی آن فردوسی هجو محمود کرد و به مازندران گریخت!! و به شاه آنجا که شیعه بود پناهید و ستایش او پیش گرفت!!...
اینچنین است که «مقدمه اوسط شاهنامه» چهره ای از فردوسی آزاده مینماید که برای زر میسراید و همچو هرجایی در پی زر از آغوشی به آغوشی در می غلتد! شگفت است دنباله روایت مقدمه شاهنامه فلورانس که به یاری یزدان در گفتار سپسین به آن خواهیم پرداخت!
بازنویسی : سیروس حامی - فروردین ۱۴۰۳
http://t.me/ShahnamehToosi
🌹
#نيچه -فرزانه نامی آلمان- چنين ميگويد كه افسردگی به انسان
فرصت اندیشیدن نمیدهد.
بنابراین برای نادان نگهداشتن انسان؛
باید به هر روش ممکن اندوهگینش کرد...
🔥
فرزانه ایرانی، فردوسی بزرگ نهسد سال پیش از نیچه، میگوید:
چو شادی بکاهی، بکاهد روان؛
خـرد گـردد اندرمیان ناتـوان!
🔥
http://t.me/ShahnamehToosi
جذابترین کانالهای تلگرام
💐هنر شراب زندگیست...
@Geraf_art
🌻یه مرد امیدوار
@happy_private_life
🍃 کتابخانه صوتی من
@ketabegooya_man
🍃 شبی چند دقیقه کتاب بخوانیم !!!
@book_tips
🍃 کتابخانه صوتی و پی دی اف تاپ بوک
@Top_books7
🍃 من و کتاب ا𝐏𝐃𝐅ا
@aramesh13577
🍃 یافتههای مهم روانشناسی
@Hrman11
🍃 حضرت مولانا و عاشقانههای شمس
@baghesabzeshgh
🍃 جامعهشناسی زن روز
@Zane_Ruz_Channel
🍃 رمانسرای مجازی
@Salam_Roman
🍃 کتابخانه کودک و نوجوان
@childrenbook
🍃 آرایههای ادبی
@ARAIEHAYeadabi
🍃 آموزش زبان عربی
@amuzesharabi
🍃 نگارش دهم تا دوازدهم
@negareshe10
🍃 افزایش اطلاعات عمومی !!!
@QUIZ400
🍃 دین و علم
@din_va_elm
🍃 مدیتیشن، موسیقی *
@meditation14
🍃 پارسے سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
@FARZANDAN_PARSI
🍃 جامعهشناسی اقتصادی و توسعه
@Sociology_Development_economic
🍃 مهارتهای زندگی
@maharathayezendegimahmudi
🍃 یک فنجان کتاب گرم
@ketabkhaneadabi1398
🍃 دنیای پادکست
@OneThousandandOnePodcast
🍃 قرابت و ضربالمثل
@gerabatmanaii
🍃 علوم و فنون ادبی
@aroozgafyie
🍃 آموزش حرفهای آشپزی
@telefoodgram
🍃 ترانههای زیرخاکی (اهل دلها)
@nuostalzhi
🍃 قلمرو زبانی
@zabanfarsiva
🍃 کافه موزیک
@moosigi98
🍃 یک میلیون کتاب 𝐏 𝐃 𝐅
@DONYABOOKPDF
🍃 یادگیری لغات با اخبار انگلیسی
@english_ielts_garden
🍃 دوره رایگان برنامهریزی ضمیر ناخودآگاه
@behtarinammann
🍃 مدرسه نویسندگی《آناهل》
@anahelanjoman
🍃 رازی نهفته [فلسفی]
@razhoft
🍃 مجله هنری
@tasavirhonarie
🍃 جعلیات ادبی
@jaliateadabi
🍃 آفرینش؛ جستجو در ادبیات و فلسفه
@afarineshdastan
🍃 آموزش دکوراسیون منزل🏡
@ZibaManzel
🍃 کهن سرا
@Faghatghadimiha
🍃 آموزش تخصصی کامپیوتر و موبایل (فرا-رایانه)
@Fararaiane
🍃 دلشدگان
@Ashoftehalan
🍃 سخنوران، سخنان نایاب مفاخر فرهنگ و هنر
@SokhanoSokhanvaran
🍃 ترنم احساس
@EHSAS_TRANNOM
🍃 دریچهای به سمت نور
@Daricheheebenour
🍃 باغ بهشت و سایه طوبی
@Bagebeheshtosaiietooba
🍃 خوشگلترین عکسهای پروفایل و دلنوشتهها
@negahshear
🍃 رنگ خیال؛ جرعهای از هنر و ادبیات
@rangekhiyaal
🍃 اشعار و کتابهای ممنوعه!!!
@tidaa
🍃 یک فنجان آرامش" اطلاعات روز
@yefenjanaramsh
🍃 کتاب گویای ژیگ
@zhig_story
🍃 آثار خسروی آواز استاد شجریان
@stad_shajariyan
🍃 جامعه مدنی(فلسفه. تاریخ. اجتماع)
@civilizers
🍃 گالری تصاویر و مطالب ناب ادبی
@GaleryeTasavireAdabi
🍃 روانشـنـاسِ خودت بـاش
@sh351b
🍃 بلبلی برگ گلی
@Bolbolibargegoli1397
🍃 طبیب و درمانگری
@samsadeghitebeslami
🍃 دنیای کتابهای صوتی ناب
« @Audio_Books_24 »
🍃 الفبای توسعه در گرو مطالعه و خرد
@Alefbaietousee
🍃 صفر تا صد نویسندگی
@ghazaleghaffarzadeh
🍃 زیباترین اشعار »
@aftabmahtabi
🍃 آموزش مدیتیشن یوگا
@Supernatural666999
🍃 چراغداران، صداهای نایاب فرهنگ و ادب و هنر
@chraghdaran
🍃 مدیتیشن" تعادل و تقویت انرژی چاکراها
@tabnahayteshgh
🍃 آموزش زبان با سریال
@Englishwithmima
🍃 دوره فن ترجمه زبان انگلیسی و متون مطبوعاتی
@policyinact
🍃 دل واژہهاے تنهایی
@gandomzaran
🍃 کتابهای صوتی آرامش با داستان
@arameshbadastan
🍃 طب سینوی، درمانهای خانگی
@teb_sinawi
🍃 نگارگری؛ هنر و ادبیات
@tabrizschoolofpersianpainting
🍃 فلسفه سیاسی
@Taraneh_t6
🍃 کتب صوتی نایاب / زندگینامۀ مشاهیر و...
@feqdanedel
🍃 کتابخانه رایگان
@sheykhHares7175666
🍃 کتابخانه طبی، درمان با داروهای خانگی
@danyalshafa
🍃 زیباترین متنهای جهان
@BeautyText1
🍃 اصولِ نویسندگی
@ErnestMillerHemingway
🍃 رازها و نمادها و آموزههای شاهنامه
@ShahnamehToosi
🍃 برترین اجراهای (( پیانوی کلاسیک )) و ...
@pianoland123
🍃 پاتوق نویسندگان برتر دنیا
@nevisandbdonya
🍃 مردان جذب این زنان می شوند (جذابیت)
@moshavereh_shoma
🍃 کافه کتاب صوتی
@CafeBookAudio
🍃 تدریس مکاتب فلسفی و روانی
@anbar100
🍃 دنیای جذاب کتابها
@SaCafeketab
🍃 آموزش سواد مالی و اقتصادی به زبان ساده
@ECONVIEWS
🍃 آموزش استانبولی با فیلم
@kolay_turkcee
🌻در حقوق بشر حرفهای شوید
@ngoodvv
💐معرفی و خلاصه کتاب
@booklove_blog
🧿🎋هماهنگی برای تبادل
@mrgp_1
با درود
یادآوری: این تالار بازتاب دهنده برآیند پژوهشها و دیدگاههای گرداننده تالار در پیوند با شاهنامه و «استوره»های ایرانی و در برگیرنده جستارهایی ویژه با رویکرد زندآگاهانه(هرمنوتیک) و با الگوواره(پارادایم) نو و دیگرگون است، پس:
الف - نوشتن و فرستادن هر فرسته تازه نیازمند رسیدن هر بخش از پژوهش و بررسی به انجامی است که قابل ارایه باشد! این مهم هفتهها و گاه ماهها زمان میبرد!
ب- آشنایی همراهان گرامی با الگوواره نگارنده و چگونگی دریافت و رسیدن به هسته راستین و تاریخی داستانهای شاهنامه نیازمند آگاهی از جستارهای پیشین -از آغاز گشایش تالار- است!
فهرست فراهم شده، که اینک بخش چهارم آن پیشکش میشود، یاریگر همراهان است! بخشهای پیشین فهرست هم نشانی داده شده! 👇
4️⃣ فهرست ۴
بخش چهارم فهرست جستارهای تالار «رازها و نمادها و آموزههای شاهنامه»
بساویدن هر هشتگ یا تارپیوند (سرنام آبیرنگ) به جستار و یا زنجیرهها راه میبرد.
⏪⏪ گشایش تالار
👈 بخش نخست فهرست
👈 بخش دویُم فهرست
👈 بخش سهیُم فهرست
👈 راز #سیمرغ_و_زال
الف – درآمد
ب- ریشهٔ نام «زال»
پ- آلبینیسم- سپیدیِ موی زال
ت – سیمرغ- پزشکی از تبار خورشید!
۱- سیمرغ و آفتاب
۲- سیمرغ در استورههای ایران
۳- سیمرغ در شاهنامه
ج- زال زر؛ زروان شاهنامه
چ- پروردن زال در کنام سیمرغ
خ- فرنام «دستان»
د- دستان زند
ذ- ریشهشناسی واژهٔ «پزشک»
ر- سکایان و سیستان
ز- شهر سوخته
س- انگارهای از ریشه تاریخی زال و رودابه
ش- افسانه افزوده ضحاکتباری و بتپرستی مهراب کابلی
غ- دانش شگرف سیستان در شاهنامه
ف- #رستمزاد
- پاسخی به یک پرسش
👈 #نامهای_مردانه (شاهان و پهلوانان)- نماد تیرههای ایرانی و بخشی از سرگذشت راستین نیاکان
۱ - کاوس؛ فریبرز ؛ زنگه ؛ فرامرز ؛ توس
۲ - نوذر
۳ - منوچهر
۴- افراسیاب
۵ - اغریزث
۶- کیقباد
۷ - کاوس
۸- رستم
۹- سهراب
۱۰- زَو/زاو/زاب تهماسپ
👈 سنجش بیتهایی منتسب به فردوسی فرزانه در «گفتار اندر ستایش پیغمبر»
👈 بررسی چند واژه: شهر /شهریار / شاه / پادشاه / شاهنشاه
👈 گفتاری پیرامون نمادینگی شاهان بخش آغازین شاهنامه
👈 نکتههایی از جنگ افراسیاب با نوذر
۱- میدان جنگ
۲- افرسیاب
۳- درگذشت سام
۴- شکست ایرانیان از افراسیاب
👈 چند جستار به فراخور روز کورش بزرگ.
👈 ریشهشناسی و تلفظ واژههای «آفرین» و «نفرین»
👈 گویش نرم(مجهول) واکههای«ای» و «او» در شاهنامه
👈 «زبان برگشادن» در برابر «سخن برگشادن»
👈 دیرپایی آیین رایورزی در کارهای کشور
👈 جایگاه «البرز کوه» !!
👈 سویههای زمینپیمایی در ایران باستان
👈 کاربرد «برگشتن» در معنی «شدن» در شاهنامه
👈 «مازندران شاهنامه» کجاست!؟
👈 آز و تعصب (زندهنام دکتر اسلامی ندوشن)
👈 «برگشتن» در معنی «شدن» در شاهنامه
👈 دشنام در شاهنامه
👈 بهزه کردن کمان - بایستهای پیش از کارزار
👈 #هزار_سال_دروغ برای دریوزهگر نشان دادن فردوسی فرزانه
👈 گفتار نخست: دولتشاه سمرقندی
👈 گفتار دویم – تاریخ گزیده
👈 گفتار سهیُم - تاریخ سیستان
👈 گفتار چهارم تا نهم : نظامی عروضی
👈 گفتار دهم - شاهنامه فلورانس
ایراندوستانی که خواهان آشنایی با پارادایم نو و واکاوی شاهنامه از نگاه «تاریخ» هستند، فراخوانده میشوند تا آشنایی با این الگووارهی «استورهپژوهی» را از زنجیره جستارهای
#شاهنامه_تاریخ_استورهای
و گزارش شاهنامه از آغاز را از جستار
✍️ پیرامون نخستین بیت شاهنامه
بیاغازند!
❇️
#شاهنامه_تاریخ_استورهای
۸- سازوکارهای «استورهپروری»
ش- آرزواندیشی Wishful Thinking
(بخش نخست)
سازوکار اندیشه آدمی از پیچیدگی بسیار برخوردار است! دریافت و شناخت آدمی از جهان، نه تنها از واقعیتهای عینی، که از ذهنیتهایی همچون آماجها، خواستهها، آرمانها، آرزوها و باورهای آنان نیز هنایش میپذیرد.
از پدیدههای شگرف در این زمینه «دیدن آرزومندانه Wishful Seeing» و «اندیشه آرزومندانه یا آرزواندیشی Wishful Thinking » است که نگارنده بهتر میداند آن را «پندار آرزومندانه Wishful Imagination» بنامد!
هرکسی دوست دارد که جهان و واقعیت بیرونی آنگونه باشد که دلخواه اوست! این گرایش بر دریافت و شناخت او میهناید و بازتاب واقعیت بیرونی با گذر از پالایۀ «آرزوها» در ذهنش از آن آرزوها رنگ میپذیرد. میزان این رنگپذیری گاه کم و گاه بسیار است!
«آرزواندیشی» همانا سویگیری و گرایش درونی آدمی است به این که واقعیتهای بیرونی را همسو و همخوان و نزدیک به خواستهها و آرزوهای حود بینگارد و باور کند! هرچند گواهها و آزمایشها گویای این همسویی و همخوانی نباشد!
از این دیدگاه، «دیدن آرزومندانه» و «پندار آرزومندانه» را میتوان در شمار لغزشها یا سوگیری(Bias)های شناختی دانست!
پژوهشگران برای ارزیابی این سویگیری، گروهی را نامزد کردند و به نیمی از آنان دو لیوان آب نوشاندند و به نیم دیگر یک بسته چیپس سیبزمینی نمکی خوراندند و سپس از هر دو گروه خواستند که دوری(فاصله) خود تا یک لیوان آب را برآورد کنند! دیده شد که گروهی که چیپس خورده و تشنه بودند، لیوان آب را نزدیکتر از گروه دیگر -که آب نوشیده بودند- دیدند!
«پدیده» یا بهتر بگوییم «تله» آرزواندیشی بر دریافت و شناخت آدمی از آنچه دیده یا شنیده یا بوییده یا چشیده یا بساویده میهناید (تاثیر میگذارد) و رنگ میپاشد و گزارش و گزین (تصمیم) و رفتار وی را خدشهدار میسازد!
کریستفر بوکر (Christopher Booker) پندار آرزومندانه را زیر سرنام «چرخۀ اوهام the fantasy cycle» چنین روشن میکند:
«چرخۀ اوهام»... الگویی است که در زندگی شخصی، در سیاست، در تاریخ … و در داستانگویی تکرار میشود. هنگامی که انگیزۀ ناخودآگاه ما از دست زدن به کاری، پندار آرزومندانۀ ماست، ممکن است چند صباحی -که شاید بتوان آن را «مرحلۀ رؤیا» نامید، همه چیز دلخواه به چشم آید؛ ولی چون این داستان ذهنی هرگز با واقعیت سر سازگاری نخواهد داشت، ادامۀ آن در زمان گردش مسیرِ رویدادها، به سوی ناخواسته، به «مرحلۀ ناامیدی» میانجامد! چون همه چیز نامطلوب میگردد، افزایش فشار واقعیّت، «مرحلۀ کابوس» را پیش میآورد که فرجام آن «انفجار به درون واقعیّت» است، و آن هنگامی است که آن توهّم سرانجام فرو میپاشد!
نمونههای «ارزواندیشی» بسیارند! «آرزواندیشی» میتواند به پیآمدهای ناگوار بینجامد! در هنگام رانندگی برآورد دوری از خودرو روبرو و شتاب بایسته برای پیشی گرفتن -چه بسیار «آرومندانه»!- رخ داده و زمینهساز رویدادهای تلخ میشود! دانشآموزی که به هنگام آزمون دچار نگرانی و آسیمهسری باشد، پرسشها را دشوارتر از آنچه هستند میپندارد! آرزواندیشی در یک سرمایهگذاری و آغاز کسب و کار، مایۀ نادیدهانگاری دادههای نادلپذیر است که به شکست در سرمایهگذاری میانجامد! و...
فرتور پیوست نمایشگر «آرزواندیشی» کودکی است که باور دارد اسب اسباببازیش درشکه او را میکشد!!
دنباله دارد
http://t.me/ShahnamehToosi
👁
درودها از ژرفای جان.
با پیشکشی دیگر از گنجینه «شاهنامه فردوسی»، هفته نو را برای هم میهنان خجسته و سراسر کامروایی و تندرستی آرزو دارم!
مهرورزتان - سیروس حامی
#آیین_کشورداری_در_شاهنامه_۵۹
http://t.me/ShahnamehToosi
#خروس_در_باور_ایرانیان
✍️#_کورش_نیکنام
خروس در فرهنگ ایران باستان، پرندهای ارجمند و گرامی بود و از چنان جایگاهی برخوردار بوده که یونانیان باستان آن را با نام «پرنده ایران» میشناختند.
رد پای خروس را در استورههای کیومرث و تهمورث نیز میتوان یافت.
ایرانیان، کشتن و خوردن گوشت خروس را نیز ناروا میشمردند چون در آیین مهر، خروس سپید «پیک مهر » است که در برخی نگارههای مهری در اروپا آن را در کنار «کوت» مشعلدار میبینیم و پیروان آیین مهر، به هنگام «خروسخوانِ» سحرگاهان که خروس بانگ بر می آورد، «تنشویی» مینمودند و نیایش بامدادی میخواندند و این گونه روز خود را آغاز می کردند و به کار میپرداختند.
خروس در اوستا همکار و «پیک سروش» و «مرغ ورجاوند ایزدی» است. نام این پرنده زیبا در اوستا «پَرودَرش» است که به چِمار(معنی) «پیشبین» است، چون باور داشتند که خروس نخستین پرتوهای خورشید را در بامداد میبیند و با خروشیدن بامدادی خود برای مردمان «بیدارباش» سرمیدهد و برای همین «خروش» نام گرفته است که در زبان فارسی به ریخت(شکل) «خروس» شناخته میشود.
رنگ سپید نیز به نشانه پاکی درون و برون و بیزاری از خونریزی و کشتار جانوران برگزیده شده است.
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
خیام
🔥🔥🔥🔥🔥🔥
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدکورش نیکنام
🏵 @zoroaster33 🏵
🆔 @ShahnamehToosi
نظر استاد #فریدون_جنیدی دربارۀ روز سیزدهم #فروردین
«نیاکان ما سبزههای خوان نوروزی را نگهداری میکردند تا روز سيزدهم (یعنی تیشتر). البته ما اکنون روزها را میشماريم، اما در ايران باستان روزها شمارش نمیشدند (يعنی هفته وجود نداشت)، بلکه هر روز را با نام ويژه خودش میشناختند. نام روز سيزدهم «تيشتر» (tištar) بوده است. تيشتر نام ایزد «باران» است. در روز سيزدهم، اين سبزهها را میبردند و با آيين ويژه و باشکوهی نثار آب روان میکردند و «تيشتر» را ستايش میکردند که تو به ما باران دادی و سبزههای ما بلند شده و جهان سبز شده، پس ما هم اين سبزهها را به تو نثار میکنيم. امروزه هيچکس توجه نمیکند که چرا ما سبزهها را به آب میدهيم؟ نخست میگويند که سيزدهم گجسته (نحس) است که هيچ معنایی ندارد، سپس سبزهها را پرت میکنند در جویهای آب! در حالی که در ايران باستان با نياز و احترام اين کار را میکردند».
/channel/bonyad_neyshaboor
@ShahnamehToosi
👹👹👹👹👹
#شاهنامه_تاریخ_استورهای
#دیو_در_شاهنامه
چهار - دیو به معنی سرما
در نگاهی گذرا به پرمانههای گوناگون واژه های چندگانه «دیو» در شاهنامه دانستیم که این واژه، در یکی کاربردهایش، انگاشتیست پندارینه، با ویژگی اهریمنی، ستیزهگر با هر پدیده اهورایی، از «زندگی» تا «کامروایی و شادی»!
در نخستین داستان شاهنامه (#کیومرث) با نخستین نمونه از این دست روبروییم!
دیدیم که «#کیومرث» نماد دورانی از زندگی زمین است که جان پدیدار و در روند فرگشتِ خود به آدمیِ راست بالای خوبچهر رسید. در این دوران زمین دوره های گوناگون یخبندان را پشت سر گذاشت!
برای دانستن این پرمانۀ دیو نیم نگاهی داریم به پارهای گفتارهای ایرانی:
«دیو زمستان در ایرانویج مسلطتر است، ... در ایرانویج ده ماه زَمِستان و دو ماه تابستان است و در آن دو ماه تابستان نیز آب سرد و زمین سرد و گیاه سرد است.» (مینوی خرد- ۴۳- ۱۷تا۲۰)
«نخستین سرزمینی که من -اهورهمزدا- آفریدم، ایرانویج بود بر کرانه رود دایتای نیک. پس آنگاه اهریمن همه تن بیامد و به پتیارگر... زمستان دیوآفریده را بر جهان هستی چیرگی بخشید!» (وندیداد- پورداود - فرگرد۱ ، پاره ۳)
«ایرانویج بهترین سرزمین آفریده شد. او را پتیاره ازاهریمن این زمستان دیوان آفریده...» (بندهش-بهار-۱۳۳)
ناگفته نماند که واژه «زمین» خود از «زَم=سرد» برآمده است! نخستین آدمیان خوبروی(سیامک) که برهنهتن در غارها میزیستند(سیامک= سیا مَغَ = غارسیاه) در رویارویی با یخبندانهای وُرم ۱ و ۲ (که در شاهنامه، «دیو سیاه» نامیده شده) رنجها کشیدند و بسیاری از آنها از پای اوفتادند!
«سیامک» بُدَش نام و فرخنده بود
کیومرث را دل بدو زنده بود
به گیتی نبودش کسی دشمنا
مگر در نِهان ریمَن آهَرمَنا
به رشکاندر آهَرمَنِ بدسگال
همی رای زد تا بیاگند یال
سیامک بیامد برهنه تنا،
برآویخت با دیوِ آهَرمَنا
بزد چنگ وارونه دیو سیاه
دوتاه اندرآورد بالایِ شاه
در این بیتها آنچه که به نام اهرمن پلید(ریمن) و بدسگال(بداندیش/دشمن) خوانده میشود، سرمای وُرم۲ است(پیرامون شستهزار سال پیش) که در پی آن گروهی از باشندگان سرزمین اهورایی آریا، در گریز از سرما راه گم کردند و به جای نیمروز(جنوب) روی به اپاختر(شمال) نهادند و در سرمای زمهریر سرزمینهای اپاختر(به گمان، سیبری) تباه شدند! به تعبیر شاهنامه، به رایِ(نادرستِ) خود به آغوش دیو رفتند و به دست او تباه شدند!
سیامک به رای خود و دست دیو،*
تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو!
*این نویسش از این بیت که مستند به نسخههای لنینگراد۷۳۳ و قاهره۷۹۶ و پاریس و برلین (و نیز لندن۸۹۱ و سنژوزف با اندک دگرگشت) است، در شاهنامه ماکان و دبیرسیاقی نیز آمده! به نظر می رسد دیگر کاتبان و نیز بسیار مصححین به دلیل ندانستن این معنی از «دیو»، تباه شدن سیامک«به رای خودش» را بی معنی دانسته و کاتبان این لت را دگرگون کرده و مصححین هم ریختهای دگرگون شده را پذیرفته اند!
چنین مینماید که از همان روزگار سوی اَپاختر(شمال) در فرهنگ ایرانی جایگاه دیو (شرمای کشنده زمهریر) دانسته شد!
در بخشهای دیگر شاهنامه «دیو» با پرمانه(مفهوم)های دیگری به کار رفته که به یاری یزدان بازخواهیم گفت!
یاری نامه :
👈 داستان ایران - فریدون جنیدی
👈 وندیداد - گزارش پورداود
👈 مینوی خرد - تفضلی
👈 بندهش - مهرداد بهار
بازنویسی : سیروس حامی
تالار رازها و نمادها و آموزههای شاهنامه
مهر ۱۴۰۰
http://t.me/ShahnamehToosi
#دیو_در_شاهنامه
سه - چند واژه و چند پرمانه
واژه «دیو» در جایجای شاهنامه،
الف - از ریشههای گوناگون برگرفته شده!
ب – پَرمانههای(مفاهیم) گوناگون دارد!
۱- «دیو»(در اوستاDa,e,va) هستومندی است پندارینه(انتزاعی) با ویژگی اهریمنی، ستیزگر با هر پدیده اهورایی(از زندگی تا کام و شادی)! این دیو، جاندار انگاشته ای است که پهنۀ گستردهای از سرما، گرما، آتشفشان، توفان، سیل، بیماری، میکروب، جنگ، درندگان، تا انگیزههای درونی همچون آز و نیاز و خشم و کین و رشک و... را در بر میگیرد!
(نمونه، دیو سیاهی که سیامک را کشت یا ده دیو درون آدمی که بزرگمهر به خسرو انوشیروان شناساند!)
۲- «دیو» به چِم بلندی و کوه(یادآور سختگذری و غولپیکری و ستبری)!
«دیوان مازندران» از این گونهاند(به راستی کوهند!)! از این ستاک، واژه دوین Dwin در تاریخ تبرستان آمده؛ که به «دین=بلندی» نیز گشته است!
۳- «دیو» از ریشه دیپ/دیپی Dipi اوستایی به چِم نوشتن که هماکنون نیز بیدگرگونی در واژه «دیوان» و با دگرگونی در دبیر و دبستان و ادبی و... روان و رواست! این برداشت از دیو را در پادشاهی تهمورث داریم!
این پَرمانهها را برخواهیم رسید.
@ShahnamehToosi
#بزرگداشت_فردوسی_و_سعدی:
همایش ملی بزرگداشت فردوسی و سعدی در یزد
( ۱۳ اردیبهشتماه ۱۴۰۳)
#برگزارکنندگان:
- مؤسسهٔ فرهنگی خردسرای فردوسی
- انجمن شاهنامه چکامه مهر یزد
#باپشتیبانی
-دانشگاه امام جواد(ع) یزد
#سخنرانان:
🔹دکتر محمدجعفر یاحقی (مدیر خردسرای فردوسی)
🔹دکتر علیرضا قیامتی (قائممقام مؤسسهٔ خردسرای فردوسی)
🔸با اجرای نقالی و شاهنامهخوانی، شعرخوانی و موسیقی زنده
🔸هنگام: پنجشنبه ۱۳ اردیبهشتماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۹
🔸جایگاه: یزد، قاسمآباد، بلوار فردوسی، تالار هلال احمر یزد
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
با درود
یادآوری: این تالار بازتاب دهنده برآیند پژوهشها و دیدگاههای گرداننده تالار در پیوند با شاهنامه و «استوره»های ایرانی و در برگیرنده جستارهایی ویژه با رویکرد زندآگاهانه(هرمنوتیک) و با الگوواره(پارادایم) نو و دیگرگون است، پس:
الف - نوشتن و فرستادن هر فرسته تازه نیازمند رسیدن هر بخش از پژوهش و بررسی به انجامی است که قابل ارایه باشد! این مهم هفتهها و گاه ماهها زمان میبرد!
ب- آشنایی همراهان گرامی با الگوواره نگارنده و چگونگی دریافت و رسیدن به هسته راستین و تاریخی داستانهای شاهنامه نیازمند آگاهی از جستارهای پیشین -از آغاز گشایش تالار- است!
فهرست فراهم شده، که اینک بخش چهارم آن پیشکش میشود، یاریگر همراهان است! بخشهای پیشین فهرست هم نشانی داده شده! 👇
4️⃣ فهرست ۴
بخش چهارم فهرست جستارهای تالار «رازها و نمادها و آموزههای شاهنامه»
بساویدن هر هشتگ یا تارپیوند (سرنام آبیرنگ) به جستار و یا زنجیرهها راه میبرد.
⏪⏪ گشایش تالار
👈 بخش نخست فهرست
👈 بخش دویُم فهرست
👈 بخش سهیُم فهرست
👈 راز #سیمرغ_و_زال
الف – درآمد
ب- ریشهٔ نام «زال»
پ- آلبینیسم- سپیدیِ موی زال
ت – سیمرغ- پزشکی از تبار خورشید!
۱- سیمرغ و آفتاب
۲- سیمرغ در استورههای ایران
۳- سیمرغ در شاهنامه
ج- زال زر؛ زروان شاهنامه
چ- پروردن زال در کنام سیمرغ
خ- فرنام «دستان»
د- دستان زند
ذ- ریشهشناسی واژهٔ «پزشک»
ر- سکایان و سیستان
ز- شهر سوخته
س- انگارهای از ریشه تاریخی زال و رودابه
ش- افسانه افزوده ضحاکتباری و بتپرستی مهراب کابلی
غ- دانش شگرف سیستان در شاهنامه
ف- #رستمزاد
- پاسخی به یک پرسش
👈 #نامهای_مردانه (شاهان و پهلوانان)- نماد تیرههای ایرانی و بخشی از سرگذشت راستین نیاکان
۱ - کاوس؛ فریبرز ؛ زنگه ؛ فرامرز ؛ توس
۲ - نوذر
۳ - منوچهر
۴- افراسیاب
۵ - اغریزث
۶- کیقباد
۷ - کاوس
۸- رستم
۹- سهراب
۱۰- زَو/زاو/زاب تهماسپ
👈 سنجش بیتهایی منتسب به فردوسی فرزانه در «گفتار اندر ستایش پیغمبر»
👈 بررسی چند واژه: شهر /شهریار / شاه / پادشاه / شاهنشاه
👈 گفتاری پیرامون نمادینگی شاهان بخش آغازین شاهنامه
👈 نکتههایی از جنگ افراسیاب با نوذر
۱- میدان جنگ
۲- افرسیاب
۳- درگذشت سام
۴- شکست ایرانیان از افراسیاب
👈 چند جستار به فراخور روز کورش بزرگ.
👈 ریشهشناسی و تلفظ واژههای «آفرین» و «نفرین»
👈 گویش نرم(مجهول) واکههای«ای» و «او» در شاهنامه
👈 «زبان برگشادن» در برابر «سخن برگشادن»
👈 دیرپایی آیین رایورزی در کارهای کشور
👈 جایگاه «البرز کوه» !!
👈 سویههای زمینپیمایی در ایران باستان
👈 کاربرد «برگشتن» در معنی «شدن» در شاهنامه
👈 «مازندران شاهنامه» کجاست!؟
👈 آز و تعصب (زندهنام دکتر اسلامی ندوشن)
👈 «برگشتن» در معنی «شدن» در شاهنامه
👈 دشنام در شاهنامه
👈 بهزه کردن کمان - بایستهای پیش از کارزار
👈 #هزار_سال_دروغ برای دریوزهگر نشان دادن فردوسی فرزانه
👈 گفتار نخست: دولتشاه سمرقندی
👈 گفتار دویم – تاریخ گزیده
👈 گفتار سهیُم - تاریخ سیستان
👈 گفتار چهارم تا نهم : نظامی عروضی
👈 گفتار دهم - شاهنامه فلورانس
ایراندوستانی که خواهان آشنایی با پارادایم نو و واکاوی شاهنامه از نگاه «تاریخ» هستند، فراخوانده میشوند تا آشنایی با این الگووارهی «استورهپژوهی» را از زنجیره جستارهای
#شاهنامه_تاریخ_استورهای
و گزارش شاهنامه از آغاز را از جستار
✍️ پیرامون نخستین بیت شاهنامه
بیاغازند!
❇️
با درودهایی از بن جان و با بهترین آرزوها برای ایران و ایرانیان، در آغاز هفته نو، فرازی دیگر از سخن فرزانه توس پیشکش یاران!
مهرورزتان - سیروس حامی
#آیین_کشورداری_در_شاهنامه_۶۲
🆔 http://t.me/ShahnamehToosi
📝 📝 📝
گزارش یک بیت از داستان جمشید!
هنر چون بپیوست با کَردگار
شکست اندر آورد و برگشت کار
(بیت ۷۲ دوره چهارجلدی خالقی مطلق)
«هنر» در اوستایی «هونَرَ = هو + نَرَ = نَریِ خوب» به اندریافت آنچه که از جنس نَر به خوبی ساخته است! و آنچه که در روزگار باستان از مرد بهتر بر می آمده، جنگیدن بوده است!! پس:
هُنَر = جنگاوری، دلیری، دارنده تواناییهای رزمی!
در شاهنامه واژه «هنر» در مانای کهن خود(جنگاوری) بسیار به کار رفته است!
این واژه در گذر زمان دگرش معنایی یافته و امروزه برابر هنرهای ظریفه به کار می رود. زنده یاد دهخدا، هنر را برابر علم و معرفت و فضیلت و کمال و فراست آورده است!
واژه «پیوستن» در سخن بزرگان به اندریافتهای گوناگون به کار رفته که افزون بر آنچه که امروز وارونِ «گسیختن/گسستن» را از آن در مییابیم، بویژه در سخن فردوسی کاربردهای زیر را نیز دارد:
• «سرودن»
همی خواهم از داور یکخدای
که چندان بمانم به گیتی به جای
که این نامه شهریاران پیش
بپیوندم از خوب گفتار خویش
• ورزیدن
نپیوست خواهد جهان با تو مهر
نه نیز آشکارا نمایدت چهر
• برآمدن
بپیوست گردی چو ابرِ سیاه،
که تاریک شد روی خورشید و ماه!
• آغاز شدن، درگرفتن، راه انداختن
بپیوست جنگی کز آنسان نشان،
ندارند گردان و گردنکشان!
همچنین «پیوستن» به اندریافتهای دیگری هم در سخن آمده که می توان همراه با گواه در فرهنگ دهخدا جست!!
اکنون در بیت :
هنر چون بپیوست با کَردگار
شکست اندر آورد و برگشت کار
هنر = جنگاوری
پیوستن = درگرفتن، مبادرت
گزارش بیت:
(جمشید) چون در برابر کردگار (خداوند) به جنگ برخاست (سربلند کرد!) ، این کار مایه شکست و برگشتن کار (تغییر وضع) شد!
با آزرم استادان که این کهتر در عرصه سیمرغشان مگس هم نیست، چند گزارش از چند استاد هم در پی پیشکش است:
گزارش استاد خالقی مطلق: هم چشمی و رقابت با کردگار موجب شکست و تغییر اوضاع شد!
گزارش استاد کزازی: از آن روی که در هنر خودرا با خداوندسنجیده و برابر نهاده بود، به شکست و ناکامی دچار آمد و بخت و روزگار وی زیر و زبر شد!
گزارش استاد جنیدی: چون جمشید خودرا خدا دانست...
گزارش استاد خطیبی: هنگامی که هنر همانند خداوند قرار میگیرد کار به تباهی کشیده میشود...
استاد جیحونی نویسش «هنر چون نپیوست با کردگار» را برگزیده و چنین گزاردهاند : «چون هنرهایش را به خدا نسبت نداد!...»
پارهای کاتبان دستنویسهای متاخر که مانای کهن «هنر» را ندانستند، آن را به «مَنی» دگراندند و زنده یاد برتلس و یارانش نیز به همین دلیل در چاپ مسکو، نویسش «مَنی چون بپیوست با کردگار» را برگزیدند!! که گزارشش آسانتر است «چون با خداوند به [منم، منم] کردن برخاست...» ولی به گواه نسخه ها این ضبط (مَنی) از فردوسی نیست!
گفتنی است که پارهای، واژه کردگار را برابر «فاعل» و اشاره به «جمشید» دانستهاند!
/channel/ShahnamehToosi
👌
#شاهنامه_تاریخ_استورهای
۸- سازوکارهای «استورهپروری»
ش- آرزواندیشی Wishful Thinking
(بخش دو)
«آرزواندیشی» در «فرایند استورهپروری» جایگاهی برجسته دارد و به هنگام پژوهش استورهها و واکاوی ریشههای راستین تاریخی آنها هنایش(تاثیر) پدیده «آرزواندیشی» چشمگیر است! آرزوها، آرمانها، و نیز ترس و بیمها و نگرانیهای مردم، بازتاب رویدادهای راستین بیرونی یا پدیدههای زاستاری را در ذهن آنان میپالایند و نیز بر آنها میهنایند و رنگ میپاشند! آرزواندیشی خود بستر گزافانگاری(اغراق) در ویژگیهای استورهها میشود و رویدادهای تاریخی یا پدیدههای زاستاری را جلوۀ افسانه میبخشد!
هم از این روست که پس از گذشت چند زادمان(نسل) از یک رویداد یا پدیده، بازگفت آن افسانهگون و گاه سراسر دیگرگون میشود! هم از این روست که استورهها بهراستی در بر دارنده پرمانهها(مفاهیم) ژرف و پیچیدهاند که پی بردن به آنها بس دشوار است! برای نمونه:
آ) آرزوی همیشگی مردم به زندگی دور از بیداد و نابرابری زمینهساز استورههایی گویای زندگی پیشینیان در چنین جهانی است!
ب) نگرانی و دغدغه جنگ و کشتار، دستمایه پرورش استورههایی از روزگاران آرامش و آشتی و دور از جنگ و کشتار است. و چه بسیار این روزگاران را جاندارانگاری و در پیکر پادشاهانی باز میگویند!
پ) مرغی از دانایی و خرد فراپندار برخوردار میشود و به هنگام هر دشواری به یاری پهلوان میآید!
ت) آرزوی همیشگی مردم به زندگی جاوید و آسیبناپذیری در برابر هر گزند، دستمایه استورههای «رویینتنی» میشوند!
ج) پهلوان گورخری را کباب میکند و به تنهایی یکجا میخورد!
چ) پادشاه سدها سال پادشاهی میکند!
خ) نبردها همیشه به سود یک گروه یا یک پهلوان است!
د) جادو و تواناییهای فراسویی و فراپندار به کسانی نسبت داده میشود!
و ...
دنباله دارد
http://t.me/ShahnamehToosi
👁
تو را آشتی بهتر آید ز جنگ
نباید گرفتن چنین کار تنگ!
«پیران ویسه به رستم»
پلنگ این شناسد که پیکار و جنگ،
نه خوبست و داند همین کوه و سنگ!
«پاسخ رستم به پیران ویسه»
http://t.me/ShahnamehToosi
کرگسار یا گرگسار!؟
این نام را در شاهنامه چگونه بخوانیم!؟
جستاری از دکتر #محمدجعفر_یاحقی
http://t.me/ShahnamehToosi
درود!
درود و بازهم درود!
با آرزوی تازگی و سرزندگی پایدار همه یاران و هممیهنانم در آغاز هفته تازه، سخنی سخته از دفتر دانایی و داد پیشکش گرامیان!
مهرورزتان - حامی
#آیین_کشورداری_در_شاهنامه_۶۰
http://t.me/ShahnamehToosi
#هزار_سال_دروغ برای دریوزهگر نشان دادن فردوسی
گفتار یازدهم : پیش گفتار شاهنامه دستنویس کتابخانه فلورانس (بخش۲)
نویسنده پیش گفتار شاهنامه نسخه فلورانس، در دنباله سخنان بیبنیاد خویش مینویسد:
«چون طوسی(فردوسی) به حضرت سلطان رسید، آفرین کرد و دعا گفت. سلطان او را گرامی کرد و بنواخت. بعد از آن سلطان اورا گفت: «احوال خود برگوی تا خود چگونه است؟» طوسی گفت: «جاوید زیاد ملک عالم؛ بنده مردی است ستم رسیده، و از جور ظالمان گریخته، و بسیار رنج دیده، و خویشتن را به پناه خسرو کشیده، تا در حال بنده نگاه فرماید کردن که از خدای تعالی مکافات یابد به خیر.»
سلطان محمود گفت: «همه مراد تو برآید به توفیق خدای؛ آمدی تو که این شرح به ما نمایی که این شعر که گفته است؟»
ابوالقاسم طوسی بر پای خاست و گفت که : «این بنده چون از ماهک حال این کتاب پرسید، این داستان بگفت. اگر خداوند را پسند آمد، جمله این کتاب را با شعر کنم.»
سلطان چون این سخن بشنید شادمانه شد و بسیار ستایش خدای عزوجل کرد به همه مرادی که یافت!؛ بفرمود که آن هفت شاعر را که شهنامه به نظم آوردند حاضر آوردند. سلطان گفت: «بدانید که این مرد شاعر است، و دعوی مثنوی گفتن میکند، و اینک این داستان آوردهاند. کیست از شما که شعر از این بهتر گوید، یا مقابل این که من این کتاب را به وی فرمایم!؟»
چون عنصری این داستان دید، در ساعت رنگ رویش متغیر گشت و سستی در زبانش آمد! گفت: «نشاید که دراین زمانه کسی باشد که شعر از این بهتر گوید، یا در مقابل این، شعر تواند گفتن!» سلطان گفت: «اینک پیش شما نشسته است، بر وی امتحان کنید تا از فضل او آگاهی یابید.»
عنصری گفت: «به سه کس سه نیم مصرع شعر بگوییم و یک نیم مصرع او بگوید. اگر شعر این آزادمرد به شعر ما اتصال دارد، فرمان خداوند را باشد؛ و اگرنه، رضا بدهد که کسی که بر مردمان حکیم تعدی کند، سزاوار او آنچه لایق باشد با وی بکنیم.»
ابوالقاسم طوسی که از طبع خویشتن آگاه بود و بر خویش میجوشید، هم در ساعت گفت: "کار از حکایت گذشت. بگویید آنچه سگالیدهاید؛ تا من به دولت سلطان برهان خویش بنمایم. عنصری و فرخی و عسجدی اختیار کردند.
عنصری گفت: «چون روی تو خورشید نباشد روشن»
فرخی گفت: «همرنگ رخت گل نبود در گلشن»
عسجدی گفت : «مژگانت همی گذر کند بر جوشن»
فردوسی گفت : «مانند سنان گیو در جنگ پشن»!
عنصری چون این سخن بشنید، بر پای خاست، و بوسه بر دست ابوالقاسم طوسی داد و گفت : «مقر گشتیم که از این بهتر سخن کس نگوید!» و شعرها که خود گفته بودند همه پیش سلطان محمود بدریدند و بینداختند! و اعتماد این کتاب بر طوسی کردند!» ...
همرهان گرامی به یاد دارند که در گفتارهای پیشین از گفته «نظامی عروضی» که دهها سال پیش از شاهنامه فلورانس نوشته شده، آوردیم که فزدوسی «شوکتمند و بی نیاز»، به انگیزه فراهم ساختن جهیزیه دختر خویش!! سی سال!! شاهنامه سرود و برآیند کوشش سیساله خویش بار استر کرد و برای دریافت «صله» به پیشگاه محمود رفت!! اکنون در پیشگفتار شاهنامه فلورانس، باز میخوانیم که فردوسی نخست هنر سرایش خویش بر محمود گجستگ آورد و آنگاه به سفارش او در کار سرایش شاهنامه شد!!
در باره آن افسانه مشاعره فردوسی با سه سراینده درباری، نیز آن را درکنار افسانه «تاریخ گزیده؛ حمدالله مستوفی» میگذاریم که در گفتار دویم از این زنجیره آوردیم و بر آن پایه، فردوسی بی هیچ برنامه پیشین در مرغزاری که آن سه سراینده درباری به گشت و گذار بودند، ایشان را میبیند و آن مشاعره روی میدهد و آن سه، راه بر فردوسی میبندند تا به پیشگاه سلطان نشود؛ که باز از سر بخت دیدار روی میدهد و محمود سرایش شاهنامه به فردوسی می سپارد!!! بگذریم از ناتندرستی پساوای «جوشن» با «پشن» که «فردوسیانه» نمینماید!!
همسنجی این افسانه ها خود گویای بی بنیادی همه است و ما را بی نیاز می کند که یادآوریم که فردوسی هنگامی آغاز به سرایش شاهنامه کرد که محمود کودکی بیش نبود!!
به یاری یزدان بررسی داستان بی ارز شاهنامه فلورانس را پی خواهیم گرفت!! ایدون باد.
بازنویسی : سیروس حامی - فروردین ۱۴۰۳
http://t.me/ShahnamehToosi
🌹
#هزار_سال_دروغ برای دریوزهگر نشان دادن فردوسی
گفتار دهم : پیشگفتار شاهنامه دستنویس کتابخانه فلورانس
نسخه شاهنامه دستنویس کتابخانه فلورانس که نیمی از شاهنامه فردوسی(بخش نخست آن، از آغاز تا پایان پادشاهی کیخسرو) را دارد، دیرینترین دستنویس شاهنامه پیدا شده در جهان است (۶۱۴ مَهی) و نسخه اساس کار استاد خالقی مطلق در تصحیح شاهنامه بوده است.
در پیشگفتار این دستنویس شاهنامه، دروغ تاریخی «سرایش شاهنامه به سفارش محمود غزنوی» با آب و تاب بسیار و با افزودهها و پیرایههایی آمده که با نگرش به گفتار فردوسی فرزانه در آغاز نامورنامهاش و نیز با نگرش به تاریخ آغاز سرایش شاهنامه در هنگامی که محمود گجستگ کودکی ده ساله بیش نبود! بیبنیاد بودن این سخنان آشکار است! ولی شوربختانه این نوشتار دستنویس فلورانس دستمایه بسیاری نوشتههای دیگر تا دوران ما بوده است! و هست!
داستان بیارز پیشگفتار کاتب شاهنامه دستنویس فلورانس، که رویههای نخست آن تباه شده و در دست نیست ، چنین آغاز می شود(اندک ویراسته):
(ابوالقاسم طوسی ...) ... بدیهه هر آنچ از وی درخواستندی، درحال بگفتی. و طبعی سخت موافق نیکو داشت. اتفاق چنین افتاد که نخست در آن ولایت طوس صحبت او با مردی افتاد که او را «ماهک بازیگر» گفتندی، و بلعجبکار بود و در علم شعبده سخت چابک بود، و از جمله ندمای خاص سلطان محمود بود....
و....
برنویس(کاتب) دستنویس فلورانس در دنباله این افسانه بیبنیاد از میهمان شدن ابوالقاسم توسی(به نوشته کاتب: طوسی) در سرای ماهک و درخواستش از ماهک برای ره جستن به پیشگاه محمود میگوید و ماهک هم که توان سرایش ابوالقاسم را نیک میدانست، از به نظم آوردن بخشی از «سیرالملوک»(نام تازیک شاهنامه/خدای نامگ) توسط عنصری؛ و بیت زیر که سلطان(محمود) را عظیم خوش آمده بود:
هرآنگه که تشنه شدی تو به خون
بیالودی این خنجر آبگون
زمانه به خون تو تشنه شود
بر اندام تو تیغ دشنه شود
به داوش(ادعای) این نوشتار، فردوسی برای نشان دادن توان خویش به محمود، به خانه خویش میشود و داستان «رستم و اسفندیار» از «سیرالملوک» را منظوم میکند و به ماهک میدهد تا به محمود عرضه کند!!!... در دنباله میخوانیم:
....سلطان ماهک را گفت : این داستان از کجا آوردی!!؟؟ و ماهک میگوید: مردی سخت دانا و فاضل آمده است از ولایت خراسان از شهر طوس و بر وی بسیار ظلم و تعدی رفته است، و او را از خانه خویش آواره کردهاند. چون حال وی سخت شده است، از آنجا گریخته است و اینجا آمده، تا از خداوند عالم داد خواهد!!! و از حال نفقات سخت درمانده است و بنده او را مراعات می کند و به خانه بنده می باشد و از حدیث سیرالملوک میان ما سخن رفت. این قصه به من داد ، و نیز گفت شاید بودن که خود همه گفته باشند!!!
سلطان محمود فرمود که: این مرد را پیش من آر، تا بدرستی حال وی بدانم. اگر این کتاب بدین عبارت به شعر کرده اند، ما بدین شغل رنج نبریم، و چیزی نفرماییم که آن بر ما عیب کنندو مردم در زبان گیرند! ماهک کس فرستاد و طوسی را به نزدیک سلطان خواند ...
دروغ بودن این گفتارهای بی بنیاد که رویاروی سروده های خود استاد است، نیاز به فرنود (استدلال) ندارد. برای پرهیز از به درازا کشیدن گفتار سخن را در اینجا کوتاه می کنیم؛ تا گفتار سپسین.
بازنویسی : سیروس حامی - فروردین ۱۴۰۳
http://t.me/ShahnamehToosi
✅
#هزار_سال_دروغ برای دریوزهگر نشان دادن فردوسی
گفتار نهم : چهارمقاله نظامی عروضی(دنباله)
نظامی عروضی، در دنباله حکایت نهم از مقالت دویم دفتر نامور خود «چهارمقاله» چنین مینویسد:
. . . الحق نيكو خدمتی كرد شهريار مر محمود را و محمود از او منتها داشت. در سنۀ اربع عشرۀ خمسمائۀ به نيشابور شنيدم از امير معزی كه او گفت از امير عبدالرزاق شنيدم به طوس كه او گفت وقتی محمود به هندوستان بود و از آنجا بازگشته بود و روی به غزنين نهاده، مگر در راه او متمردی بود و حصاری استوار داشت و ديگر روز محمود را منزل بر درِ حصار او بود. پيش او رسولی بفرستاد كه فردا بايد كه پيش آيی و خدمتی بياری و بارگاه ما را خدمت كنی و تشريف بپوشی و بازگردی. ديگر روز محمود برنشست و خواجۀ بزرگ بر دست راست او همیراند، كه فرستاده بازگشته بود و پيش سلطان همی آمد. سلطان با خواجه گفت: چه جواب داده باشد؟ خواجه اين بيت فردوسي بخواند:
اگر جز به كام من آيد جواب،
من و گرز و ميدان و افراسياب!
محمود گفت: اين بيت كراست كه مردی ازو همیزايد؟ گفت: بيچاره ابوالقاسم فردوسی را كه بيست و پنج سال رنج برد و چنان كتابی تمام كرد و هيج ثمره نديد. محمود گفت: سزه كردی كه مرا از آن ياد آوردی، كه من از آن پشيمان شدهام. آن آزادمرد از من محروم ماند. به غزنين مرا ياد ده تا او را چيزی فرستم. خواجه چون به غزنين آمد بر محمود ياد كرد. سلطان گفت: شصتهزار دينار ابوالقاسم فردوسی را بفرمای تا به نيل دهند و به اشتر سلطانی به طوس برند و از او عذر خواهند. خواجه سالها بود تا در اين بند بود. آخر آن كار را چون زر بساخت و اشتر گسيل كرد. و آن نيل به سلامت به شهر طبران رسيد. از دروازۀ رودبار اشتر در میشد و جنازۀ فردوسی به دروازۀ رزان بيرون همی بردند. . . .
نخست درنگی بر داوش(ادعای) خدمت نیکوی «شهریار باوندی« به «محمود غزنوی»!
چه خدمتی!؟ چه منتی!؟
اگر هم داستان بیبنیاد رفتن فردوسی به دربار شهریار (چند سال پس از کشته شدن شهریار!!) در گریز از ازمحمود را بپذیریم؛ و اگر هم داستان سستبنیاد هجو محمود را بپذیریم، باز ستاندن «هجونامه» و شستن آن در زندگی و فرمانروایی محمود غارتگر هند با چنان شوکتی چه هنایشی(تأثیری) داشته!؟ زمانی که شمار نسخههای نوشتهشده شاهنامه بیگمان بیش از انگشتان یک دست نبوده و پخش آن در میان مردم هم نمیتوانسته چون امروز پرشتاب باشد، و از رفتن داویده(ادعایی) سراینده به درگاه شهریار تا بازگشتش به توس و درگذشتش، بیش از ده سال نبوده و در این دوره، اندک شماری میتوانستهاند هجونامه فردوسی بخوانند! و تا پایان دوره محمود هم کم از دو ده سال بوده، چه واهمه و نگرانی از هجو فردوسی که شستنش «نیکو خدمت» و مایه «منت» بوده باشد!؟ مگر بپذیریم که یا محمود شیفتۀ سخن استاد توس بوده و بیمناک رنجشش! و یا نگران رفتن هجونامه روی پرتالهای خبرگزاریهای گیتی، و ریختن ارجه(اعتبار) جهانی و آبروی خویش!!
از این گذشته یک سنجش و رایانش(محاسبه) سرانگشتی: از پایان سرایش شاهنامه(۴۰۰ مهی) تا درگذشت فردوسی(۴۱۱) چند سال/ماه تا رفتنش به دربار محمود و آنگه گریز و شش ماه پنهان شدن در خانه اسماعیل رواق و سپس چند گاه تا تبرستان دویدن و چند سال در آنجا پناه گرفتن تا افتادن آبها از آسیاب نظامی عروضی!! و بازگشت به توس و از آن سوی بازگشت محمود از کدامین از دوازده جنگ هند که واپسین و برجسته ترینشان نبرد سومنات در ۴۱۶ مهی (پنج سال پس از درگذشت فردوسی!) بوده! و سپس پشیمانی از رفتار با فردوسی و گزیر پاداش درخور! سپس سالها!!! در بند آن پاداش بودن خواجه(احمدبن حسن میمندی)!! -کدامین ذهن میهوشد!؟- و پایان اندوهبار(دراماتیک) تراوش ویر نظامی عروضی!
از سویی به راستی آیا خواجه(میمندی) پس از آن رویدادها، این سروده فردوسی ازبر داشته و برخوانده و محمود هم افراسیاب میشناخته و بیدرنگ سخن و آماج سراینده دریافته و هوشیده ولی سراینده را نمیدانسته!!! و از خواجه نامش و نشانش جوییده!!!!
شاید هم چنین باشد ولی اینها بیشتر به افسانههای کودکان مانند است تا رویدادهای تاریخی!
بازنویسی : سیروس حامی - فروردین ۱۴۰۳
http://t.me/ShahnamehToosi
✅
#هزار_سال_دروغ برای دریوزهگر نشان دادن فردوسی
گفتار هشتم : چهارمقاله نظامی عروضی(دنباله)
نظامی عروضی، در دنباله حکایت نهم از مقالت دویم دفتر نامور خود «چهارمقاله» چنین مینویسد:
. . . . پس محمود هجا كرد در ديباچه بيتی صد و بر شهريار خواند و گفت من اين كتاب را از نام محمود با نام تو خواهم كردن كه اين كتاب همه اخبار و آثار جَدّان ِ تُست. شهريار او را بنواخت و نيكويیها فرمود و گفت: يا استاد! محمود را بر آن داشتند. و كتاب ترا به شرطی عرضه نكردند و ترا تخليط كردند و ديگر تو مردی شيعييی و هر كه تولی به خاندان پيامبر كند او را دُنياوی به هيچ كار نرود كه ايشان را خود نرفته است. محمود خداوندگار من است. تو شاهنامه به نام او رها كن و هجو او به من ده تا بشويم و ترا اندك چيزی بدهم. خود محمود ترا خواند و رضای تو طلبد و رنج كتاب تو ضايع نماند. و ديگر روز صدهزار درم فرستاد و گفت هر بيتی به هزار درم خريدم. آن صد بيت به من ده و با محمود دل خوش كن. فردوسی آن بيتها فرستاد. بفرمود تا بشستند. فردوسی نيز سواد بشست. و آن هجو مندرس گشت. و از آن جمله اين شش بيت بماند:
مرا غمز كردند كان پرسخن
به مهر علی و نبی شد كهن
اگر مهرشان من حكايت كنم
چو محمود را صد حمايت كنم
پرستارزاده نيايد بهكار
وگر چند باشد پدر شهريار
ازين در سخن چند رانم همی
چو دريا كرانه ندانم همی
به نيكی نبُد شاه را دستگاه
وگرنه مرا برنشاندی به گاه
چو اندر تبارش بزرگی نبود
ندانست نام بزرگان شنود!
. . . در نوشتار پیشین گفتیم که از بنیاد، رفتن فردوسی به دربار باوندیان پس از شاهنامه خوانی بر محمودگجستگ نمیتواند راست باشد چرا که واپسین سپهبد باوندی (شاخه کیوسیه) سه سال پیش از پایان سرایش شاهنامه کشته شده بود و دودمان باوندی در هنگامهای که نظامی عروضی میداود، هستی نداشتهاند! به هر روی وارون داستان گروهی دیگر از رویدادنگاران که فردوسی را از غزنه به بغداد و به درگاه خلیفه تازی بردند، چون باوندیان ایرانیان نژاده بودند، آوردن نام ایشان در این داستان بیارز، برانگیزنده شور میهنی است و گرایش به باور آن را بر میانگیزد! که انگیزاند! ولی دریغ که در این میان، بر پایه این سخنان بیبنیاد، فرزانه توس نخست (کالا!!!)ی خویش به بازاری برد که خریدار گرچه نوکیسه و خرپول بود ولی سر از درونمایه در نمیآورد!
جای شگفتی و اندوه است که بر بنیاد داستان سست نظامی عروضی، آن سپهبد نژاده ایرانی، خود فردوسی را به تبانی و خاکساری دوباره و چشم به راه ارزدانی محمود میخواند!! و در انجام کار، خشم فردوسی از محمود با سدهزار درم پیشکش سپهبد شهریار فرو مینشیند و هجونامه سد بیتی شسته و امید به بخشش و دست و دلبازی محمود بر جای!! آنگاه برای این که خواننده هم در خماری نماند، از سد بیت از میان رفته شش بیت بر جای مانده و . . . به راستی آیا از این بهتر می توان فرزانه توس را دریوزهگر نامید!؟
شگفت است که این "هجو نامه به آب شستۀ سد بیتی" در سدههای سپسین باز آفریده میشود و در شماری از برنوشتههای شاهنامه به سد و پنجاه بیت و بیشتر هم میرسد!!! فرهیختگان ایرانی و دلی ساده و باور این سستگویی ها!
استاد گرانمایه ، شاهنامه پژوه برجسته ایران، زندهیاد ابوالفضل خطیبی، در کتابی ارزشمند بیبنیادی داوش هجو محمود از سوی فردوسی را نشان داده و به درستی، افسانه رفتن فردوسی به دربار محمود را بیپایه و نادرست دانستهاند!
ناسازگوییهای نظامی عروضی را پی خواهیم گرفت. به یاری یزدان
بازنویسی : سیروس حامی - فروردین ۱۴۰۳
http://t.me/ShahnamehToosi
✅
دكتر #میر_جلال_الدین_كزازی در مورد عدد سیزده و روز سیزده بدر میگوید:
اين یك دیدگاه فرهنگی است كه ما میتوانیم با كند و كاو در باور شناسی و نماد شناسی كهن ایرانی ، ریشهها و خاستگاههای بی شگونی ۱٣ را به در كشیم.
در این باور شناسی پارهای از شمار (اعداد) ارزش نمادین داشته اند كه به عنوان مثال:
عدد یك در باورشناسی باستانی ایران نشانهی راز آلود خداوند است. عدد دو ارزش آیینی دارد: آسمان و زمین ، نرینه و مادینه و… دو بدین سان ساختار و سرشت آفرینش را برما روشن میدارد ، عدد هفت در میان یكان از كارآیی و ارزش و باور شناختی افزونتری برخوردار است. عدد دوازده در نماد شناسی نشانه كمال است. دوازده در گروه خودش ارزش بسیار دارد. ما هفت اختر و دوازده برج را داریم. هفت در عدد دوازده گردان است پس اگر دوازده را نشانه كمال بدانیم ، این عدد خجسته ترین خواهد بود، زیرا آرمان آفرینش رسیدن به سر آمدگی و كمال است. پس اگر به شمار سیزده رسیدید ، این همه از میان خواهد رفت و زمانی كه به چهارده میرسیم ، دوباره گجستگی روی میدهد. ایرانیان از دیر زمان روز ۱٣ را از خانه بیرون میرفتند كه بی شگونی این روز را از خود دور بدارند. شاید یكی از دلایلی كه عدد ۱٣ نزد ایرانیان نحس است و مردم برای فرار از این نحسی ، روز سیزده بدر را در دامان طبیعت به سر میبرند ، ترویج فرهنگ بد شگونی آن توسط مردم بيگانه از گذشته تا به حال است.
دكتر كزازی در مورد كسانی كه سخت به نحوست این روز اعتقاد دارند و از آن زیان میبینند ، میگوید: این زیان در گجستگی عدد ۱٣ نیست بلكه در باوری است كه آنها به این گجستگی دارند. باور به گجستگی آن نیروهای درونی و بیرونی باور را با او همسو و همگرا و كانونی میكند و نیروها اثری بر پیرامون میگذارد.
/channel/ShahnamehToosi